بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










**************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0
دوشنبه : ( 19/12/2011 )28/9/90ج96

تا دقیقه شش سوالات متفرقه
بسم الله الرحمن الرحیم
قرار شد چند لغت را برای آیه ی شریفه ببینیم
عرض شد سه معنا برای آیه ی شریفه ذکر شده که یکی از آن ها به بحث ما مربوط میشود . و آن این بود که ( تمرّ مرّ السحاب ) یعنی لحظه به لحظه این کوه ها که خیال می کنیم یک چیز ثابتی است که هزاران سال است سرپاست ، لحظه به لحظه فیض وجود از عالم دیگر برای آن ها می آید . که ملاصدرا آن را بر نظریه ی خودشان تطبیق کرده بود . ( تمرّ ) یعنی مرور بُعد چهارمی و زمانی و سریانی . این کوه که که آنِ قبل وجو م یخواست ، آنِ بعد هم محتاج فیض وجود است که اگر نیاید ، معدوم است . که با این حساب ( خلق جدید ) می شود فیض وجود لحظه به لحظه
صاحب المیزان این استفاده از آیه را قبول نداشتند و فرمودند : این آیه در سیاق آیات قیامت است و مربوط به قیامت نه دنیا . در قیامت کوه ها به حرکت و مرور در می آیند مانند : ( سُیّرت الجبال فکانت سرابا ) بعید نیست که در معنای واژه ی سراب هم مرور خوابیده باشد . همان طور که سرابی که در بیابان به چشم می آید شبیه یک رود در حال حرکت است نه آب ساکن . سَرَبَ و سارب هم به معنای حرکت است : ( سارب باللیل ) و ( فاتخذ سبیله فی البحر سَرَبا )
در اینجا مرور به کوه نسبت داده شده و در آنجا سیر . در آِه دیگر تعبیر نسف دارد . نسف یعنی اینکه باد بزند زیر چیزی و مثل گرد و غبار آن را به هوا بپاشاند و پودرش کند ( ینسفها ربی نسفا ) . تعابیرعهن منفوش یا کثیبا مهیلا یا دکّ نیز آمده است . که همه ی این ها مال قیامت است . اما در مورد دنیا دارد : ( الی الجبال کیف نصبت ) ( والجبال ارساها ) ( رواسی شامخات ) شامخ یعنی چیزی که محکم سر پای خودش برافراشته شده است . شاید جامدة هم در آیه به همین معنا باشد مخصوصا که عرب لفظ جامد را برای کوه به کار می بَرَد . این ها معلوم است . اما احتمال این که ( تحسبها جامدة ) جمله ی معترضه باشد ، همانطور که صاحب المیزان فرمودند ، کمی دور از ذهن به نظر می رسد . فرمودند : تظنّها الآن و لم تقم القیامة بعدُ جامدة غیر متحرکّة ) بعد ( هی تمرّ ) را حال برای ( تری ) گرفته اند . در حالیکه این واو حالیه به با جمود بیشتر جور در میاید . چون تناسب حکم و موضوع این را اقضا می کند . طبق فرمایش المیزان می شود : می بینی کوه ها را در حالیکه دارند مرور می کنند . در حالیکه مناسب با فصاحت و بلاغت و سلاست کلان مناسبت دارد : می بینی و گمان می کنی ایستاده در حالیکه در حال مرور است . در حالیکه حال است از حسبان تو ایستایی را . نه اینکه صرفا حال باشد برای ( تری ) . به نظر می رسد بعید است که ( وهی ) را حال برای تری بگیریم . اصل اینکه یکی از علائم قیامت سیر و نسف و بسّ جبال است ، شکی نیست . اما بحث سر این است که مراد از این آیه شریفه کدام موطن است ؟
اما اینکه دیروز عرض شد این آیه در بین و سیاق آیات قیامت است ، قابل خدشه است . چون قبل از همین آیه مطالبی است که مال قیامت نیست . اول دابة الارض بود بعد رجعت ولی کمی بعد می فرماید : ( اولم یروا انا جعلنا اللیل لیسکنوا فیه و النهار مبصرا ) که مال قیامت نیست و بعید است این خطاب به مردم در روز قیامت می باشد . ظاهرا خطاب در همین در دنیا است . پشت سر همین می فرماید : ( و یوم یُنفخ فی الصور ) که دوباره مربوط به قیامت است . و بعدش هم دارد : ( تری الجبال ) . آیا یعنی تری الجبال در همان یوم ینفخ ؟ یا شبیه آیه ( اولم یروا ) این هم یک نوع التفات است ؟
البته ما نم یخواهیم سیاق و ظهور راانکار کنیم . ما می خواهیم تمام محتملات را بررسی کنیم . دیروز هم که گفتیم : ( خبیر بما تفعلون ) چه ربطی دارد به مرور کوه ها ؟ مفسران آن را توضیح داده اند و لو با ربط آن به آیات قبل . به همین آیه هم میتوان ربط داد که قرآن از هر فرصتی برای یادآوری معاد استفاده می کند مثل : ( سبحان اللذی سخّر لنا هذا و انا الی ربنا لمنقلبون ) که انسان می گوید : معاد چه ربطی به سوار شدن بر مرکب و حرکت آن دارد ولی فرموده اند : خدا از هر فرصتی برای تذکر مقصود اصلی استفاده می کند . یا آیه ی ( یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا ) بعد می فرماید : ( سبحانک ما خلقت هذا باطلا فقنا عذاب النار ) در آیه مورد بحث ما هم مانعی ندارد که می فرماید : کوه را که نگاه می کنی ، مرورش را که برایت می گوییم ، صنع متقن خدا را که می بینی ، به خود بیا و به غایت خود فکر کن و مراقب تمام اعمالت باش . چیزی که منظور دیروز من بود این بود که در عین حال ، یک ربط وراء این مقاصد تربیتی وجود دارد که همان ربط تکوینی است . گویا آیه می خواهد بفرماید یک ربط تکوینی هم بین مرور کوه و ( خبیر بما تفعلون ) وجود دارد که بعدا عرض می کنیم
اما لغت ( أتقن ) ، مُتقَن را معمولا به معنای محکم ترجمه می کنند اما محکم دو جور است . گاهی می خواهند سنگی را در دیواری جا سازی کنند ، می گویند : خب محکمش کن . مبادا بیفتد . این استحکام استحکام است که شیءی در محل قرار گرفتنش دارد . که او را از زلّت و سقوط حفظ می کند . اما معنای تقن و متقن اصلا این نیست . بلکه مراد استحکامی است در تار و پود خود شیء . می گوییم : بافت این پارچه محکم است . نه این که خوب محکم سرجایش قرار گرفته است بلکه استحکام وجودش منظور است . متقن یعنی چیزی که بافت وجودش محکم است و به این راحتی از هم نمی پاشد و سست نیست
صُنع هم این است که انسان چیزی را بریا یک غرض خاصی مدیریت کند : ( واصطنعتک لنفسی ) . صانع هم کسی که چیزی را می سازد و ظاهرا در لغت به دست سازها می گویند که انسان با دست چیزی را مدیریت کند و بسازد . صنع الله یعنی چیزی که خداوند متعال با عنایت و قصد نه مثل یک فاعل طبیعی و غریزی که خودش نم یفهمد چه کار میکند ، چیزی را مدیریت می کند . یعنی پشتوانه عالم قصد و علم و اراده است و روی حساب
اتقن کل شیئ یعنی تار و پود وجودی ی هر چیزی را متقن قرار داد . وقتی که می خواهند بگویند چیزی ول است و متقن نیست می گویند : خُلل و فُرج و شکاف و شقاق در آن است . پس شیء متقن یعنی چیزی که در آن خلل نیست . شکاف باعث سستی وجود شیء می شود
حالا چه ربط ومناسبت بین صنع الله اللذی اتقن با تمرّ مر السحاب وجود دارد ؟ می فرماید : کوه را جامد و ثابت می بینی ولی در باطن بر خلاف حسبان تو در دلش سیلان و جنب و جوش است ولی شما بی خبرید . این نحو صنعت الهی است که هر چیزی را اینجور متقن آفریده است . اولا اگر اتقان به مرور بخورد که می خواهیم همین احتمال را بررسی کنیم ، معنایش این می شود که همه چیز همین جوراست و اینکه فقط نام از جبال برده شده ، با جبال شروع شده چون جبال نماد جمود وصلابت و استحکام و راسیات است . قرآن از محکمترین چیزها شروع کرده و گفته : این جبالی که به نظر شما محکمترین چیزهاست ، در دلش سراپا جنب و جوش است . این مرور را که عرض می کنم چگونه اتقان است ، همه ی اشیاء دارند . صنع الله توضیح این است که تحسبها جامدة و هی تمرّ . و این صنع با اتقان همراه است . کأنه می خواهد بفرماید : ببین خدای متعال چه کار کرده ؟ یک چیزی که در دلش سراپا مرور است و سریان و سیلان ، جوری قرار داده که این سیلان نمایش ندارد . اگر قرار بود این سیلان نمایش داشته باشد ، سیلانی بود که فرجه و خلل داشته باشد . مرکبی که خیالی راهوار می رود مانند قطار ، اصلا نشان نمی دهند که در حال حرکت است . راه افتاده ولی راکبین آن خیال می کنند ساکن هستند . اگر در حرکتش خلل دارد ، تکان می خورد ، می ایستد و دوباره راه می افتد ، دارد خودش را نشان می دهد . اینجا هم احتمالا عرض می کنم : صنع الله متقن یعنی ببین چه صنعی ! که چیزی که سراپاش سیلان است اما سیلانی که در آن یک ذره خلل نیست که اگر خلل بود تو آن را جامد نمی دیدی و نشان می داد که سیلان دارد . اما چون متقن است یعین ذره ای خلل و شکاف در این سیر سیلانی او نیست ، خودش را به صورت ثابت نشان می دهد و تحسبها دیگر جنبه ی منفی ندارد یعنی چون صنع الله متقن است ، این اتقان سبب شده که آن ثبات جلوه گر شود نه این که شما تقصیر دارید یا اینکه او می خواهد خودش را خودپوشی کند . بلکه از اتقان صنعش است که چنین است . این را از این استفاده کردم که اتقان به معنای صرف محکم بودن نیست . بلکه به معنای بافت محکم و تار و پود بدون خلل است
در مورد لغت مرور هم نکتهای عرض کنم : امروز به لغت قوّة برخورد کردم که به معنای قدرت است . دیدم یکی از معانی که در کتب لغت برای آن ذکر کرده اند ، هر کدام از لنگه های بافت که به دور هم پیچیده تا طناب به وجود بیاید ، را قوة یا طاقة می گویند . به هر کدام از این رشته ها قوة می گویند که تنهایی همه ضعیف و با هم قوی هستند . پس وقتی قوة هستند که باهم باشند . قوة الحبل و طاقة الحبل . به همین رشته ها مِرّة الحبل هم می گویند . ( ذو مرّة فاستوی ) . مرّة آن حالتی است یک رشته ای را دور می دهند تا مفتولی را درست کنند . تمرّ یعنی به صورت خاصی از اول تا آخر طناب به دور سایر رشته ها حرکت می کند . صرف کنار هم قرار گرفتن نیست مثل کابل هایی که از کنار هم رد می شوند بلکه کنار هم قرار گرفتنی که به هم مفتول و جفت می شوند و چه بسا آن معنایی که در ذهن ما از مرور وجود دارد که همان گذشتن است ، لازم معنای این باشد . شاید . البته لُغویون وقتی به تکلف می افتند ، آن را دو معنا می کنند . البته ممکن است مرّ در مرّ السحاب همان معنای عرفی باشد ولی شاید آخر کار بتوانیم هم به همان معنای ریشه ی مرور بر گردانیمش
سحاب هم از ماده ی سحب به معنای رفتن است و این معنا با غیم مطبق خیلی سازگار نیست چون معنای رفتن در آن بارز نیست
آیا غیر ازاین سه احتمال ( حرکت کوه ها در قیامت ، حرکت جوهری در همین دنیا و حرکت وضعی و انتقالی زمین ) احتمال دیگری در آیه وجود دارد ؟ احتمالی که با ( انه خبیر بما تفعلون ) جور در بیاید و مجبور نشویم این قسمت را به آیات قبلی بزنیم یا آن را جهت بیان تربیتی قرآن بگیریم . کأنه آیه می خواهد بفرماید که خدا به هر کاری که میکنید کاملا آگاه است و آگاه بودن خدا به کارهای شما و اینکه شما باید برای کارهایتان حساب باز کنید و سهل انگار نباشید ، یک ارتباطی دارد به مرور جبال . چون در آیه یک حُسبان وجود دارد : ( تحسبها ) و یک تشبیه ( مرّ السحاب ) ولی تنها عنصری که واقعیت دارد و خالی از حسبان و تشبیه است ، ( هی تمرّ ) می باشد . پس اساسی ترین مطلب آیه ( هی تمرّ ) است . کوه ها سراپاشون جنب و جوش است . ضمیمه کنید به این ، متقن بودن صنع خدا در همه چیز را . و شما هم از آن هایی هستید که صنع متقن دارید و در ارتباط هستید با این مروری که در کوهها و در هر چیزی هست . پس مواظب اعمالتان باشید . من که گفتم کوه ها در سیلان هستند و صنع خدا متقن است و همه ی چیز مثل کوه ها در سیلان است ، اینها با اعمال شما در ارتباط است . اگر این احتمال سر برسد ، لازم نیست انه خبیر را به آیات قبلی بزنیم . با این احتمال باید صنع و جبال را چگونه معنا کنیم ؟ آیا می توان آیه را جوری معنا کرد که خبیر بما تفعلون با ما قبل خود رابطه ی علت و معلولی و اصل و متفرع علیه پیدا کند یا نه ؟ آیا همان معنای قبلی برای نتیجه گیری کافی است یا اینکه باید از بیانات معصومین و ارشاداتشان در روایات دیگر به آن ضمیمه کنیم ؟ مثلا درمورد جبل که قبلا صحبت کردیم که یک نحو ثبات در معنای لُغوی آن است : ( خلقکم و الجبلّة الاولین ) ( جبلّا کثیرا ) جبلّة هم به معنای فطرت بود ( دقیقه 47 )
تا دقیقه 56 سوالات ادامه می دهد
یا زین العابدین








*****************
تقریر آقای صراف:
28/9/1390

النمل‏ ، الجزء 20، الصفحة: 384، الآية: 88
وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿88﴾

· اتقن: متقن به معنای محکم است. محکم دو جور است: گاهی سنگی را در جایی قرار می­دهیم و می­گوییم محکمش کن در جای خودش دوم اینکه مثلاً می­گوییم فلان پارچه محکم است که استحکامی که در تار و پود و بافت وجودی آن است. به آن اولی اتقان نمی­گویند و استحکام درونی را اتقان می­گویند.

· صنع: این است که برای یک غرض خاصی یک چیزی را مدیریت می­کند.

· وقتی می­خواهند بگویند چیزی متقن نیست می­گویند در آن خلل و فرج و شکاف است. آیا این با تمر مر السحاب ربطی دارد؟ این چه مناسبتی است که بر خلاف این حسبان و ظاهر در دلش سیلان و جنب و جوش است با اتقان صنع الهی است؟ یک چیزی که در دلش سراپا مرور است و سیلان این سیلان نمایش نداشته باشد و اگر می­خواست نمایش داشته باشد خلل می­داشت. لذا آن تحسبها هم معنایی منفی پیدا نمی­کند و ناشی از اتقان صنع است.

· قوة، طاقة و مِرّة در مورد ریسمان در لسان عرب استعمال می­شود که چند چیزی که کنار هم قرار گرفته و با هم در هم تنیده می­شوند و یک چیز قوی را درست می­کنند. چه بسا اصل معنا یکی باشد و مرور به معنای متبادر آن لازم معنای چنان رشته ریسمانی باشد.

· اینکه بخواهد مربوط به قیامت باشد با توجه به توصیفات دیگری که در آیات دیگر مصحف شریف در مورد کوهها در روز قیامت آمده است که بست الجبال نسا فکانت هباء منبثا و ... می­شود قدری همخوانی ندارد.

· 4- آیا احتمال دیگری در معنای آیه وجود دارد؟