بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









*****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=111.0
دوشنبه ( 26 / 9 / 2011 )4/7/9027شوال32ج55

قبل از درس : درباره ی کارهای خلاف مروت سوال شد که آیا به عدالت صدمه می زند یا نه ؟ استاد : خلاف مروت یعنی کاری کند که به شأن او نیاید و باعث تخفیف او گردد . حالا حرام هست یا نه ؟ باید بحث شود . ولی اصل آن هم عقلایی است هم در فقه آمده و فقها برایش آثاری بار کرده اند . ولی کلام در تشخیص مصداق آن است . ذهن برخی جلوتر از زمان است و برخی عقب تر که هر دوتاش غلط است . انسان باید همراه زمان باشد . من ممکنه خیال کنم حتما باید سوار ماشین اوستا مندلی سوار شد تا مردم چیزی نگویند ! خب من از زمان عقب هستم . من میزان نیستم . یک کسی هم از آن طرف در محیط هایی قرار می گیرد که از زمان جلو می افتد . عرف عام دارند چیز می گن ولی او می گوید : نه . کاری که بناست 50 سال دیگه عادی بشه ، او الآن عادی می دونه . این هم درست نیست . باید قضاوت های نوع را نگاه کرد . قضاوت های نوع هم به جلب نظر است . اگر کاری می کند که الآن نوع مردم نظرشان جلب می شود . زمانی بود در یزد که معممین سوار دوچرخه می شدند و خیلی هم عادی بود . همان وقت در اصفهان می گفتند اگر یک معمم این کار راه بکند ، بچه ها دنبالش راه می افتند
شروع درس ( دقیقه ی 12 ) :
الاعراب
( كيف ) يجوز أن يكون في موضع نصب على الحال و يجوز أن يكون مصدرا { ابن هشام هم در مغنی هر دو احتمال را برای نظائر این داده بود . مصدر یعنی : بنیناها ایّ بناء و اگر حال باشد : بنیناها فی ایّ حال }{سوال: آیا مفعول مطلق بودن اوفق با سیاق نیست ؟ استاد : اگر مفعول مطلق تاکیدی منظور باشد ، ای بناء یعنی بناء مؤکدا مشددا و بالاترین درجه ی بناء و اگر نوعی باشد ، کیف کیفیت را می رساند نه صرفا عظمت را . عظمت همراهش هست ولی از کیفیتش پی به عظمتش می بریم . هر دو تاش ممکن است . ولی با همه ی این ها ، حدس مس زنم که ما داریم سعی می کنیم به زور کیف را در یکی از مواردی که در نحو تدوین شده ، داخل کنیم . بگو ببینم حال است یا مصدر ؟ مبادا بگویی چیزی دیگر است ! چونن ما در کتاب ها ننوشته ایم ! شما فرض بگیرید اصلا نحو نخوانده اید . ارتکاز خود را از کیف بنیناها تلطیف کنید . خدای متعال قطع نظر از کلاس نحو از این این عبارت چه چیزی به ذهن شما می اندازد ؟ این معنا را تلطیف و نگهداری کنید . بعد بیایید و اطلاعاتی که از نحو دارید ، سان بدهید . مستثنی ، تمیز، حال و ... ببینید این دقیقا و بدون إعمال مؤونه جزء کدامیک از اینهاست ؟ اگر دیدید باید با زور تحت یکی از اینها داخلش کنید ، باید به چیزهایی که تدوین شده ظنین شویم . تدوین ما انقص از نفس الأمر زبان است . حالا این کیف اسم است یا حرف ؟ ممکن است مثل افعال تعجب باشد . نه مصدر نه حال . کیف را گفتند اسم است ولی با یک زحمتی و از روی شواهدی . اگر هم اسم باشد ، اسم شبیه بالحرف است . خود لغویین بحث دارند که آیا کی بوده و ف به آن متصل شده یا بسیط است . در فارسی کیفیت را به چگونگی ترجمه می کنیم . یعنی کی را به چون ترجمه می کنند که با تعلیل مناسبت دارد . آیا کاری که ذهن با کیف انجام می دهد همان کاری است که با بقیه چیزها انجام میدهد ؟ خیلی واضح نیست . ذهن برخی مفاهیم را درک می کند و برخی مفاهیم را به عنوان تیشه و بیل از آن استفاده می کند . استفاده کردن ذهن از معانی غیر از درک کردن معانی است . باید دید کیف از کدام نوع است ؟ ظاهرا ذهن با کیف یک کار نفسانی می کند نه اینکه از آن یک درک نفسانی داشته باشد . فعل نفس غیر از علم نفس است . در لغت به التذاذ هم کیف کردن گفته شده است . یکی از محل ها و خواستگاهای مهم کیفیت ، بدن است . بدن مریض است یا صحیح ؟ کیف حالک ؟ یعنی مریضی یا صحیح ؟ بعد سرایت کرده به جاهای دیگر مثل ماشین سالم وخراب . در علوم معقول هم یک تقسیم بندی کلی دارند : جوهر و عرض و عرض هم : کمّ و کیف و نسبت . می گویند : کمّ : عرض یقبل القسمة . نسبت : عرض یقبل النسبة و کیف : عرض لا یقبل النسبة و لا القسمة ! یک تعریف سلبی محض . علی ایّ حال ما یک چیزی از کیفیت می فهمیم : حالت ، چگونگی ، چون . در فارسی می گوییم : چند و چون یعنی کمیت و کیفیت . چند یعنی کمیت و چون یعنی کیفیت . گونه در چگونگی همان چون است ، چند و گون . گوناگونی یعنی کیفیات مختلفه ، چه گون ؟ یعنی چه جوری ؟ جور و طور و گون و . . . همه ی این ها دال بر همین کیفیت است . می توانیم بگوییم : کیفیت برآیند رابطه ی اجزاء یک شیء است . هر شیءی یک اجزاء و شؤوناتی دارد و این ها با هم رابطه ای دارند . به این رابطه کیفیت می گویند . رابطه بین اجزاء خودش نه بیرون از خودش . البته این تعریف هم اشکالاتی دارد ولی حداقل سلبی محض نیست
در توحید صدوق هم دارد که حضرت فرمودند : یکی از امتیازات عرش این است که : ( فیه علم الکیفوفیّه ) خود کیف یک نفس الأمریّتی دارد فوق العرش، یک نفس الأمریّتی فی العرش و یک نفس الأمریّتی دارد دون العرش . فی العرش مرز است و بینا بین . یعنی حقائقی که که وراء عرش است یک ظهور و بروزی در عرش دارد و یک ظهور و بروزی دارد دون العرش . کیف در ( افلم ینظروا الی السماء کیف بنیناها ) این کیف معلوم و مکشوف آن ها می شود . معلوم می شود این کیف چیزی است که آن ها علم به آن پیدا می کنند . هم خدا این چیز را می داند هم ما . ما یک جور و خدا هم یک جور دیگه . جوری که خدا می داند ، می شود علم فی العرش و علم خدا .
( وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ ) في موضع نصب على الحال تقديره غير مفروجة { در حالیکه شکافی در آسمان نیست . توضیح بیشترش در المعنی } و الأرض منصوبة بفعل مضمر يفسره هذا الظاهر و تقديره و مددنا الأرض مددناها { یعنی از باب اشتغال است . چون اگه بگوییم : یک فعل در دو مفعول عمل کرده ، از نظر نحوی کفر است ! آیا خود عرف که زیدا ضربته را به کار می برد ، واقعا می خواهد چیزی در تقدیر بگیرد ؟ یا اینکه ذهن او کار دیگری می کند ؟ انسان اولین باری که در ادبیات باب اشتغال را برایش مطرح می کنند ، آن را چیر ناجوری می بیند . یعنی چه ؟ مددنا الارض مددناها ! گویا ذهن و ارتکاز عرف عام موافق این تحلیل نحوی نیست . گاهی ذهن اول یک عاملی را در نظر میگیرد . پس چرا بعد تکرار می کند ؟ تکرار برای تاکید است . اول می خواهد بگوید : محور کلام من مفعول است . به همین جهت آن را مقدم می کند . بعد به جهت خصوصیهایی تکرارش می کند . نکته اصلا در اضمار عاملی قبل از الارض نیست . تکرار معمول به خاطر نکته ای است }
تبصرة مفعول له و كذلك ذكرى و «حَبَّ الْحَصِيدِ» تقديره و حب النبات الحصيد { حب گیاه درو شده . چون خود حب را که درو نمی کنند . از درو کردن گیاه ، دانه حاصل می شود } و الحصيد صفة لموصوف محذوف { النبات } و باسقات نصب على الحال و كذلك الجملة التي هي «لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ» حال بعد حال و «رِزْقاً لِلْعِبادِ» مفعول له أي أنبتنا هذه الأشياء لرزق العباد و يجوز أن يكون مفعولا مطلقا أعني المصدر و تقديره رزقناهم رزقا
المعنى
ثم أقام سبحانه الدلالة على كونه قادرا على البعث { در فقرات قبلی فرمود : قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ . . . مریج . که هم برهان بود برای حشر و هم تحلیلی بود برای علت تکذیب آن ها . از اینجا شروع در این است : خدایی که قدرت بر خلق دارد ، قدرت بر اعاده و حشر هم دارد . اقامه برهان است بر قدرت . شاهد مرحوم طبرسی بر اینکه آیه درصدد القاء این معناست ، آخرین کلمه ی آیه است : کذلک الخروج }
در این آیات چندین سوژه تحقیقی و معارفی ی قرآنی و روایی وجود دارد :
کلمه ی ( سماء ) که خیلی گسترده است . اما کلمه ی ( فوقهم ) یک لغت قرآنی است که موارد و شواهدی دارد . کم هم هست . ببنید در قرآن به کجاها این تعبیر اطلاق شده است ؟ مثلا : ( هوالقاهر فوق عباده ) این فوق یعنی چه ؟ یعنی روی سر بندگانش ؟!؟ ( خلقنا فوقکم سبع طرائق ) ( فوقکم سبعا شدادا )
واژه ی ( بنیناها ) هم یک لغت متکرر در قرآن است که ظاهرا در هفت مورد راجع به بناء آسمان آمده است مثل : ( والسماء بنیناها باید ) اید یعنی قوت نه دست . مهموز الفاء است نه ناقص . البته برخی قوت را به معنای نیروی جاذبه گرفته اند که کماتری
واژه ی ( زیناها ) هم یک لغت قرآنی است : ( زینا السماء الدنیا بمصابیح ) که قطعا در کنار هم قرار دادن ( کیف زیناها ) و ( زینا السماء الدنیا بمصابیح ) مصداق حدیث : ( من ضرب القرآن بعضه ببعض ، کفر ) نیست . شکی نیست که منظور ازحدیث ، اینگونه موارد نیست . روایت را اینجور معنا کردن ، ظلم به صاحب سخن است
واژه ی دیگر : ( فروج ) همین قرآنی که می فرماید : آسمان فروج ندارد ، دزر علائم قیامت می فرماید : ( اذا السماء فرجت ) : آسمان شکاف بر می دارد ( انفطرت ، انشقت ) . چون عده ای گفته اند : این قرآن مطابق با هیئت بطلیموس است . چه نسبت ناروایی ! چون بطلیموسی ها می گویند : خرق و التیام در افلاک محال است در حالیمه قرآن می گوید : ( السماء انشقت و انفطرت )
( الارض مددناها ) ارض موضوعی قرآنی اما گسترده است اما ( مدّ الارض ) قابل بررسی است : ( و اذا الارض مدت ) ( والارض فرشناها فنعم الماهدون )
واژه ی بسیار مهم بعدی ( انبتنا ) است : ( انبتها نباتا حسنا ) ( والله انبتناکم من الارض نباتا ) نه اینکه مراد انباتی مانند انبات گیاهان باشد . چون می فرماید : ( اخرجنا به نبات کل شیء ) نه فقط گیاهان
واژه ی ( زوج ) : ( و من کل شیء خلقنا زوجین )
واژه ( خروج ) هم مواردی در قرآن دارد قابل دقت
بعد از درس :
استاد : بدون سلطان نمی توان نفوذ کرد با سلطان که میشود
استاد : ذکر الله شؤونات دارد : به عنوان مبدأ ، به عنوان رازق ، به عنوان رحیم ، به عنوان کریم . یکی هم به عنوان خدایی که تقدیر که کرده که پایان مسیر لقاء اوست . اینها با هم فرق می کند ( تطمئن القلوب ) شؤونات و درجاتی دارد در هر شرائطی . گاهی عدم اطمینان ناشی از این است که از ذکر الله مناسب شأنش غافل بود . اذا وقیت او حاصل شود ، مضادها می روند . حیثیت اینکه تقدیر کرده سفری را و پایان برایش گذاشته ، نگاه کردن به آن پایان که لازمه اش هم نگاه کردن به سیر است ، از این ناحیه ذکرالله می شود
دقیقه ی 51 : سوالی از ثلث و وصیت و تعلق زکات به واجب النفقه شد که جوابش تا دقیقه ی 60 طول کشید
یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی










*****************
منظور ۴ مهر بوده و سهو شده
تقریر آقای صراف:
4/6/1390

[أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6) وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (7) تَبْصِرَةً وَ ذِكْرى‏ لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ (8) وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ (9) وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ (10) رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ الْخُرُوجُ (11)]

الإعراب‏
«كيف» يجوز أن يكون في موضع نصب على الحال [حالکونه بنیناها] و يجوز أن يكون مصدرا [بنیناها کیف بنیناها] «وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ» في موضع نصب على الحال تقديره غير مفروجة و «الأرض» منصوبة بفعل مضمر [از باب اشتغال همان طور که اهل ادبیات گفته­اند] يفسره هذا الظاهر و تقديره و مددنا الأرض مددناها «تبصرة» مفعول له و كذلك ذكرى و «حَبَّ الْحَصِيدِ» تقديره و حب النبات الحصيد و الحصيد صفة لموصوف محذوف [که النبات است] و «باسقات» نصب على الحال و كذلك الجملة التي هي «لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ» حال بعد حال [که حال اول باسقات باشد] و «رِزْقاً لِلْعِبادِ» مفعول له أي أنبتنا هذه الأشياء لرزق العباد و يجوز أن يكون [رزقاً] مفعولا مطلقا أعني المصدر و تقديره رزقناهم رزقا.

المعنى‏
· واژه سماء. کلمه فوقهم هم در قرآن آمده و خوب است موارد استعمال آن ملاحظه شود و دیده شود که آیا به معنای فوق حسی است؟ کلمه بنیناها هم یک کلمه متکرر در قرآن است (7 مورد برای سماء آمده. یک مورد هم بنیناها بأید که کأنه جواب کیف بنیناها است). زیناها هم لغت قرآنی است. الان می­فرماید ما لها من فروج اما باز هم می­فرماید زمانی می­آید که: و اذا السماء فرجت. لغت فروج هم باید پی­جویی شود. الارض اگر چه گسترده است اما مد الارض و فرش الارض قدری مختصرتر است. لغت انبتنا هم لغتی بسیار مهم است در قرآن و در إنبات لغت خیلی گسترده­ای دارد. کلمه زوج هم باید ملاحظه شود. آخرین کلمه هم خروج است که در مورد معاد است. در روایات هم خوب است ملاحظه شود.