بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









*****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
. . .اللهم صل علی محمد وآل محمد الفک الجاریه فی اللجج الغامره یامن من رکبها وغرق من ترکها المتقدم لهم مارق والمتاخر عنهم زاهق والازم لهم لاحق
جلسه چهلم ( 23 / 7 / 2011 )1/5/90=21/8/32
تا دقیقه (9) درباره نسبت دادن احتمالی به قرآن قبل از مراجعه به روایات و تحریف مسلم حدیث ثقلین را
سوال: آیا طبیعت مرد، تک همسری است؟ استاد: شروع خلقت که با تک همسری بوده است: خلق منها زوجها، اسکن انت و زوجک . . . (12)
بسم الله الرحمن الرحیم
(13) : سوال: چطور می شود که چیزی مثل کتاب قبل از خلقِ ایجادی و بعد از ذات خدا باشد؟ استاد: علی ایِّ حال مجموعه ای از سؤالات در مطالب اعتقادی هست که جور و واجور می توان به آن جواب داد و هر کدام از این جوابها هم در جای خودش خوب است. ولی اگر در برخی مبانی که در کلاسهای فلسفه ارسال مسلّم می شود، بازبینی شود، همین جواب ها نحو دیگری پیدا می کند که اوفقِ به نفس الامر است. روایات اهل بیت هم در یک سطح نیست. آنها برای سطوح مختلف حرف زده اند. مثلاً محور برهان قاعده الواحد این است که ذات بسیط یک حیث بیشتر ندارد در حالی که روایات می گویند: هو الذی حیَّث الحیثَ فلا حیثَ له. یعنی خدایی که به سوی آن دعوت می کنیم، سابق است بر همه چیز حتی بر تحیّث حیث. یعنی حیث، حیث بودنش را از او گرفته است. این روایت دید انسان را عوض می کند. آیا حیَّثَ الحیث یعنی قال للحیث: کُن فیکون؟ فقط می دانیم که حضرت می فرمایند تحیث حیث مسبوق است به هویت غیبیه و او مُحَیِّثُ الحیث است اما چه جوری؟ باید دنبال کنیم.(18)
سؤالی درباره قاعده الواحد . . . استاد: گاهی مبانی و مبادیِ یک برهان چیزهایی است که با عوض شدن دید، متزلزل می شود. مثل کسی که خانه ای در قطب شمال ساخته و با آمدن تابستان و گرم شدن هوا، می بیند خانه اش راه افتاد! نگو روی یک قطعه یخ بزرگ خانه ساخته به خیال این که زمین است. باید مبادیِ مفروضه ی براهین را با دقت بررسی کنیم که از این قبیل نباشد . . . در این برهانِ قاعده واحد هم تک حیث بودن ذات خداوند را مفروغٌ عنه گرفته است. اما اینکه بقیه براهین این قاعده چگونه جای خودش باید بحث شود . . . تا دقیقه (28) . . . لفظ وجود همانطور که می تواند مشترک لفظی باشد که البته اشتراک لفظی خلاف فطرت است، آنهایی هم که قائل به مشترک لفظی شده اند، می دانند که یک چیز دیگری می خواهند بگویند، ولی برای اینکه مقصودشان صدمه نبیند تعبیر کرده اند به مشترک لفظی. مشترک معنوی ها کارشان سخت تر است.
عرض من این بود: لفظ یک معنا دارد و معنا، مفهومی است که ذهن آن را درک کرده است و ظهور هر معنایی که قوه ی ادراک را به عقل می دهد، به مقابله است. اگر مفهومی، مقابل نداشته باشد، عقل نمی تواند درکش کند. ادراک مفاهیم، به مقابلات است. حتی مفاهیمی که به ظاهر مقابل ندارد، در دلش ده تا مقابل هست. چون مقابل زیاد دارد، بی مقابل جلوه می کند. مثلاً کلمه انسان که خیال می کنیم مقابل ندارد، وقتی به جوهر و جسم و حساس و متحرک و . . . تحلیل می شود، هر کدام از اینها مقابل دارند.(30)
پس لفظ، معنا دارد و لفظی را که معنا دارد، تقسیم می کنیم به مشترک لفظی و معنوی. گاهی هست که کم هم نیست، می بینید نفس الامریاتی است که مشهودِ قوه ی مدرکه و عاقله است اما مقابل ندارد. همه از آن سر در میاورند ولی قابل بیان نیست. ذهن می آید برای تفهیم آن، لفظی را که معنا دارد و معنایش هم مقابلات دارد، به تناسب آن مطلب نفس الامری که مقابل ندارد، استعمال می کند و با آن لفظ، اشاره می کند به آن معنای نفس الامری. لذا لفظ با بار معنا در مورد خودش به کار نرفته است. بلکه فقط اشاره می کند به آن مطلب شهودیِ نفس الامری و معنای قبلیِ او فقط مناسبت دارد با این مطلب. این از کارهای مهم ذهن است که نه مشترک لفظی است نه معنوی. زیاد هم در ذهن صورت می گیرد و مثالهای زیادی دارد(32)
عبارت ( وجوده اثباته و دلیله آیاته و توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلة ) در احتجاج، عبارت عجیبی است و باید روی آن تأمل کرد. به نظرم می رسد این جمله پنبه ی بسیاری از مباحث کلاسیک را می زند و نیز عبارت ( وجود ایمان لا وجود صفة ) در تحف العقول.
روایت ( سبق الاوقاتَ [ همه اوقات ] کونُه و العدمَ وجودُه ) وجود طارد عدم است یا سابقِ بر عدم؟! به ضمیمه ی ( قبَّلَ القبلَ فلا قبلَ له، أیَّنَ الاینَ فلا عینَ له . . . )
به نظرم سبق العدم وجوده، یعنی به خدا می گوییم وجود اما نه وجودی که مقابل عدم است. بلکه وجودی است که مقابل ندارد.(37)
در اوائل از یکی را اساتید پرسیدم: می گوییم ذات الهی وجود صِرف و بَحت است که مخلوط با عدم هم نیست. از طرفی می گوییم: علمش هم عین ذاتش است. از طرفی فردا هنوز نیامده است و معدوم است. اگر ذاتی عین وجود باشد، عینیت او نمی تواند با عدم، محفوظ بماند. پس علم به شخص آن معدوم، نمی تواند در ذات وجود راه پیدا بکند. پس علم وجود بحت به معدومی که هنوز نیامده، محال است. آن استاد فرمود: فردا نسبت به ظرف الآنِ ما معدوم است. در ظرف خودش که موجود است و خدا هم که لا زَمان است. جواب خوبی هم بود اما وقتی جلوتر می آییم مثلا در شوارق در بحث علم که چهل صفحه راجع به علم بحث کرده اند، درباره علم مبدأ مطلق صحبت کرده اند اما هنوز سوالاتی باقی است. علم را با صفات و اسماء و اعیان ثابته سر رسانده اند. ولی سوال اصلی این است که جزء حقائق است، علم است اما به عین ثابت بر نمی گردد. چون عین ثابت چیزی است که به محدوده ی ماهیات بر می گردد. چیزهایی است که برای ما معلوم است چه برسد به خدا. مانند استحاله ی تناقض که خدا به آنها علم دارد ولی با آن مبانی ای که در کلاسها گفته شده، جور در نمی آید.
یکی از بحثهای سنگین این است که آیا نفس الامر مساوی با وجود است یا اوسع از آن است . . . از دقیقه 43 تا 63 دقیقه درباره نفس الامر و استحاله تناقض صحبت شده که چون بعدها مفصلاً در این باره صحبت خواهد شد، تایپ نشد.
از دقیقه 63 تا دقیقه 71 سوال و جواب درباره مفهوم استحاله و تفاوت آن با عدم. که ناشی عدم فهم سائل، فرمایشات استاد را در درس، بود
خدا بالاتر از متقابلات و تحیّثات است. روایت : و لا یجتمع لغیره صفتان فی وقت. یا: کلّ مسمی بالوحدة غیره قلیل.
خداست که فَرَّقَ بین الوحدة و الکثرة. وَحَّدَ الوحدة و کَثَّرَ الکثرة. اگر می گوییم خدا واحد است، وحدتی است وراء این متقابلات. حضرت فرمودند: از اینکه او متقابلات را متقابل کرده می فهمیم که خودش مقابل ندارد.(75)
تمام این متقابلات بستری هستند که هر چه دارند از خدا دارند و مسبوقِ به هویت غیبیه هستند. و هویت غیبیه تقدم رتبی بر اصل حقیقت تقابل دارد. یعنی در موطن هویت غیبیه، تقابل معنا ندارد.
سوال: چطور می توانیم خداوند نامحدود را درک کنیم؟ استاد: کلمه حد و لا حد، در جلد پنجم اصول فلسفه می گویند: همین که بگوییم خدا حد ندارد، خود این نوعی حد است!
باید قدر چیزهایی که متقابل ندارد و برای همه هم واضح است، بدانیم. چون مقابل ندارند، ما در عالَم متقابلات، تعبیری مناسب با آنها پیدا می کنیم و بدون استعمال در معنا درباره شان به کار می بریم.(79)
چیزهایی است که درکش می کنیم با اینکه مقابل ندارد. نمی توانیم به آن ظهور منطقی و مفهومی بدهیم. چون ظهور، به مقابلات است.
ما به طور خیلی زیبا می گوییم: عدم، موجود است! می فهمد اما چون لفظ ندارد و می بیند مناسب ترین تعبیر برای آن، تعبیر وجود است(80)
آقای طباطبایی گفتند: ما نظر نهایی را در محاکمات گفته ایم که می گویند: سخنان اینجای ما واردِ بر حرفهایی قبلی ماست(85)
هر زبان صوری، مسبوق است به یک فرا زبان
حتی اگر ذات واجب را نمی توانیم بفهمیم، مسبوقیت تمام حقائق به او را که می توانیم درک کنیم. او مبدأ مطلق است که یکی از آنها مبدأیت ایجاد است(86)
لا یدرک مخلوق شیا الا بالله والله خلو من خلقه والخلق خلو منه










*****************
تقریر آقای صراف:
1/5/1390

· اموری هستند در نفس الامر که مشهود ذهن است ولی مقابل ندارد و ذهن لفظی را از الفاظی که مقابل دارند بر می­دارد و با آن اشاره می­کند به آن امر.

· آیا نفس الامر مساوی وجود است یا اوسع از وجود است؟ اگر اوسع باشد پس یک چیزهایی در نفس الامر هست که از سنخ وجود نیستند. اگر اولیاء دین می­گویند حقایق نفس الامریه مسبوق به هویت غیبیه هستند پس یک نفس الامری که مستقل از هویت غیبیه باشد نداریم. خدای متعال محقق الحقائق است.