بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









*****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
جلسه سی و نهم ( 20 / 10 / 2011 )29/4/90=18/8/432
. . . کتاب در لغت به معنای جمع است و لوح از لاحَ به معنای ظَهَرَ و معنای اهل الکتاب تا دقیقه 13
عبارت آلوسی در روح المعانی در ذیل آیه الا قیلاً سلاماً سلاماً: و الاستثناء علی هذا علی طریق الفرض و التقدیر و لولا ذلک لم یقع موقعه من الحُسن و المبالغة
عبارت دیگر آلوسی:
وإستشكل بأنه يصير التقدير ولا يعزب عنه أصغر من ذلك ولا أكبر منه إلا في كتاب فيعزب عنه ومعناه غير صحيح وأجيب بأن هذا على تقدير إتصال الإستثناء وأما على تقدير إنقطاعه فيصير التقدير لكن لاأصغر ولا أكبر إلا هو في كتاب مبين وهو مؤكد لقوله سبحانه : ( لا يعزب عنه ) إلخ وأجاب بعضهم على تقدير الإتصال بأنه على حد ( لا يذوقون فيها الموت إلا الموتة الأولى ) ( وأن تجمعوا بين الأختين إلا ما قد سلف ) فيرأي فالمعنى لا يبعد عن علمه شيء إلا ما في اللوح الذي هو محل صور معلوماته تعالى شأنه بناء على تفسير الكتاب المبين به أو إلا ما في علمه بناء على ما قيل : إن الكتاب العلم فإن عد ذلك من العزوب فهو عازب عن علمه وظاهر أنه ليس من العزوب قطعا فلا يعزب عن علمه شيء قطعا ) که کمی با بیان من تفاوت دارد. با این توضیح که:
قواعد نحو را از مجموع کلام عرب، فهمیده اند و تدوین کرده اند. در نحو استثناء را به متصل و منقطع تقسیم کرده اند. می گویند الا برای اخراج است. اگر مستثنی داخل در مستثنی منه است و واقعاً خراج می شود، می گوییم متصل و گر نه منقطع است. بیش از این نمی گویند. و اگر از آنها سوال شود که چگونه با الا خارج می کنیم چیزی را داخل نیست؟ غرض از این کار چیست؟ نحو کاری به این کارها ندارد. نحو فقط می خواهد ریخت کلام را به ما نشان دهد. لطایف مال معانی بیان است. به اصطلاح امروزی مربوط به ادبیات زبان نه به نحو آن. ادبیات یعنی لطایف معانی و مفاهیم و فصاحت و بلاغت و بدیع و . . . که می توان خیلی از چراها را به کمک آن فهمید.
به نظر می رسد خاستگاه اصلیِ تسمیه متصل و منقطع از عموم افرادی و اطلاق شیوعی بوده است و حال آنکه اطلاق سِعی هم داریم که باید جور دیگری صحبت شود (21)
به نظر می رسد استثناء منحصر در این دو قسم نیست.
دقیقه (23) درباره حمل اولی و شایع و منطقی و فلسفی
صاحب التحریر و التنویر (ابن عاشور)در ذیل سوره فرقان آیه 57 قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً می گوید: و الاستثناء تأكيد لنفي أن يكون يسألهم أجرا لأنه استثناء من أحوال عامة محذوف ما يدل عليها لقصد التعميم، و الاستثناء معيار العموم فلذلك كثر في كلام العرب أن يجعل تأكيد الفعل في صورة الاستثناء، و يسمى تأكيد المدح بما يشبه الذم، و بعبارة أتقن تأكيد الشي ء بما يشبه ضده و هو مرتبتان: منه ما هو تأكيد محض و هو ما كان المستثنى فيه منقطعا عن المستثنى منه أصلا كقول النابغة:و لا عيب فيهم غير أن سيوفهم بهن فلول من قراع الكتائب
تاکید المدح بما یشبه الذم را همه گفته اند ولی ایشان تجرید کرده و گفته: تاکید الشیء بما یشبه ضده. و در حدود 40 جا از تفسیرش این تعبیر را آورده است.
هر کلامی عناصری دارد که عرف عام آن را به کار می برد. تمام هنر صاحبان ادبیات بالا این است که از این عناصر کلامی استفاده های جذاب تر می کنند. و عرف هم می پذیرد. الا و استثناء در عرف عام برای این است که حکمی را می خواسته بگوید و چون یک فردش مشمول این حکم نبوده، می گوید: الا زیداً. صاحبان ادبیات همین استثناء را برمی دارد و از خصوصیات زیبایش برای مقاصد خودش استفاده می کند. یکی از خصوصیات استثناء در کلام عرف عام این است که وقتی می گوید: قوم آمدند مگر زید، معلوم می شود که فقط زید است که نیامده است. در نتیجه تاکید می کند عموم را در مستثنی منه. این کار استثناست. صاحب هنر ادبیاتی از همین خصیصه استفاده می کند یعنی الا را به کار می برد تا نظر مخاطب را جلب کند به اینکه مستثنا منه عام است. بعد از مگر هم به جای اینکه چیزی را خارج کند، چیزی می گوید که همان عموم قبلی را تقویت می کند بلکه آن را تکمیل می کند. پس فلسفه ی استثناء منقطع هم معلوم شد. الا حمارهم. یعنی آنقدر عموم است که اگر بخواهیم کسی را استثناء کنیم، الاغشان است.
با این حساب، می توان از خصوصیات استثناء که یک عنصر کلامی است، برای مقاصد لطیف دیگر استفاده نمود. و کم له من نظیر
یک مثال: حق نداری از این در بیرون بروی مگر اینکه از روی جنازه من رد بشوی. این استثنا چه استثنائی است؟ نمی خواهد بگوید: اگر از روی جنازه من رد شدی، حق داری بیرون بروی. بلکه می خواهد تاکید کند که به هیچ وجه اجازه نداری. با گفتنِ مگر، جلب نظر مخاطب می کند و مخاطب گوشش را تیز می کند تا بفهمد کجا حق دارد؟ وقتی می گوید: مگر آنکه از روی جنازه ام رد شوی، می بیند استثناء نکرد بلکه تاکید کرد.(36) به قول ابن عاشور: استثناء متصل ادعائی لکنه استثناء منقطع فی حاصل المعنی. چون می خواهند بر همان دو قسم متصل و منقطع مواظب کنند اینطور می گویند. در حالی که می تواند قسم ثالثی باشد که جوهره اش نه متصل است نه منقطع.
مثال دیگر: فلانی هیچ عیبی ندارد مگر اینکه خیلی باهوش است . انا افصح العرب بید انی من قریش
مثالهای قرآنی:
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا
وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ( تاکیدِ این است که اخراجشان خیلی نا حق بود)
وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ
فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا [؟!؟]
لَا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا
لذا ابن عاشور در کلامی که از او نقل کردیم، گفت: و الاستثناء معيار العموم فلذلك كثر في كلام العرب أن يجعل تأكيد الفعل في صورة الاستثناء، [ بلکه از تاکیدهای عادی ابلغ است. چون تکرار خودش است به نحو کنایه ] و يسمى تأكيد المدح بما يشبه الذم، و بعبارة أتقن تأكيد الشي ء بما يشبه ضده
چند سطر بعد می گوید: و قد يسمون مثل هذا الاستثناء الاستثناء المنقطع و يقدرونه كالاستدراك.
روح المعانی در ذیل آیه (لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا) می گوید: والاتصال على هذا على طريق الفرض والتقدير ولولا ذلك لم يقع موقعه من الحسن والمبالغة یعنی اگر منقطع بگیریم، کلام بی ریختی می شود و از لطافت ادبی می افتد. به همین جهت متصلش می گیریم ولی اتصال ادعایی و فرضی.
شاید بهتر باشد بگوییم: که درست است که اصل پیدایش الا خارج کردن بود، اما وقتی استعمالات ادبی زبان بالا می رود، از خصوصیات این عنصر زبانی برای مقاصد دیگر استفاده می کنند. یکی از خصوصیات این عنصر، جلب توجه مخاطب است. گاهی از همین خصوصیت استفاده می شود بدون اینکه ادخال یا اخراجی باشد. نمی توانیم مثل مغنی بگوییم: فیه اشکال واضح.
ابن عاشور در آیه ( لا یغادر صغیرة و لا کبیرة ) می گوید: و انتفت حقیقة الاستثناء! چطور در الا حماراً حقیقت استثناء است ولی به اینجا که رسید منتفی شد؟! استثناء منقطع هم حقیقتا استثناء نیست بلکه عرف دارد حیله می زند و از یک عنصر کلامی برای مقصود ادبی ظریف خود استفاده می کند. اگر دنبال حقیقت نیستید، به الا احصاها هم می توان استثناء گفت.(64)
یکی از حاضران: آقای خویی اساساً منکر استثناء منقطع شده اند.
از دقیقه 65 تا 78 درباره انواع حمل
در روایتی هم که حضرت به جای إلا واو می گذارند که برای تفهیم اصل مطلب است
دقیقه 83 : درباره خزائن شیء . . . ننزّله من خزینة الی خزینة . . .
یا من عنده خزائن کل شی ویا من هو منزل الخزائن و....










*****************
تقریر آقای صراف:
29/4/1390

· در التحریر و التنویر عبارتی است که می­گوید قدما متعرض شده­اند در معانی و بیان و آن تأکید المدح بما یشبه الذم است که ایشان یک تجرید علمی مطرح می­کند و آن تأکید الشیء بما یشبه ضده:

التحرير و التنوير ج‏19 79 [سورة الفرقان(25): الآيات 56 الى 57] ..... ص : 78
و الاستثناء تأكيد لنفي أن يكون يسألهم أجرا لأنه استثناء من أحوال عامة محذوف ما يدل عليها لقصد التعميم، و الاستثناء معيار العموم فلذلك كثر في كلام العرب أن يجعل تأكيد الفعل في صورة الاستثناء، و يسمى تأكيد المدح بما يشبه الذم، و بعبارة أتقن تأكيد الشي‏ء بما يشبه ضده و هو مرتبتان: منه ما هو تأكيد محض و هو ما كان المستثنى فيه منقطعا عن المستثنى منه أصلا كقول النابغة:
و لا عيب فيهم غير أن سيوفهم بهن فلول من قراع الكتائب‏
فإن فلول سيوفهم ليس من جنس العيب فيهم بحال و منه مرتبة ما هو تأكيد في الجملة و هو ما المستثنى فيه ليس من جنس المستثنى منه لكنه قريب منه بالمشابهة لم يطلق عليه اسم المشبه به بما تضمنه الاستثناء كما في قوله: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ [الشورى: 23]، ألا ترى أنه نفى أن يكون يسألهم أجرا على الإطلاق في قوله تعالى قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ [ص: 86]. فقوله تعالى: إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا من قبيل المرتبة الثانية لأن الكلام على حذف مضاف يناسب أجرا إذ التقدير: إلا عمل من شاء أن يتخذ إلى ربه سبيلا، و ذلك هو اتباع دين الإسلام. و لما كان هذا إجابة لدعوة الرسول صلّى اللّه عليه و سلّم أشبه الأجر على تلك الدعوة فكان نظير قوله قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ [الشورى: 23]. و قد يسمون مثل هذا الاستثناء الاستثناء المنقطع و يقدرونه كالاستدراك.

مريم‏ ، الجزء 16، الصفحة: 309، الآية: 62
لاَ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلاَّ سَلاَماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً ﴿62﴾

الواقعة ، الجزء 27، الصفحة: 535، الآية: 25
لاَ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لاَ تَأْثِيماً ﴿25﴾ إِلاَّ قِيلاً سَلاَماً سَلاَماً ﴿26﴾

الأعراف‏ ، الجزء 8، الصفحة: 155، الآية: 40
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿40﴾

الحج‏ ، الجزء 17، الصفحة: 337، الآية: 40
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا الله ...

نوح‏ ، الجزء 29، الصفحة: 570، الآية: 6
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلاَّ فِرَاراً ﴿6﴾

يونس‏ ، الجزء 11، الصفحة: 213، الآية: 35
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿35﴾

الإسراء ، الجزء 15، الصفحة: 291، الآية: 89
وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً ﴿89﴾

الإسراء ، الجزء 15، الصفحة: 292، الآية: 99
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَ رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ كُفُوراً ﴿99﴾

الفرقان‏ ، الجزء 19، الصفحة: 364، الآية: 50
وَ لَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً ﴿50﴾

الرعد ، الجزء 13، الصفحة: 251، الآية: 14
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ ﴿14﴾

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم ج‏8 429 [سورة مريم(19): الآيات 51 الى 75] ..... ص : 420
و الكلام كناية عن عدم صدور اللغو عن أهلها، و فيه تنبيه على أن اللغو مما ينبغي أن يجتنب عنه في هذه الدار ما أمكن، و عن مجاهد تفسير اللغو بالكلام المشتمل على السب، و المراد لا يتسابون و التعميم أولى إِلَّا سَلاماً استثناء منقطع، و السّلام إما بمعناه المعروف أي لكن يسمعون تسليم الملائكة عليهم السّلام عليهم أو تسليم بعضهم على بعض أو بمعنى الكلام السالم من العيب و النقص أي لكن يسمعون كلاما سالما من العيب و النقص، و جوز أن يكون متصلا و هو من تأكيد المدح بما يشبه الذم كما في قوله:
و لا عيب فيهم غير أن سيوفهم بهن فلول من قراع الكتائب‏
و هو يفيد نفي سماع اللغو بالطريق البرهاني الأقوى. و الاتصال على هذا على طريق الفرض و التقدير و لو لا ذلك لم يقع موقعه من الحسن و المبالغة، و قيل: اتصال الاستثناء على أن معنى السّلام الدعاء بالسلامة من الآفات و حيث إن أهل الجنة أغنياء عن ذلك إذ لا آفة فيها كان السّلام لغوا بحسب الظاهر و إن لم يكن كذلك نظرا للمقصود منه و هو الإكرام و إظهار التحابب، و لذا كان لائقا بأهل الجنة.

التحرير و التنوير ج‏15 82 [سورة الكهف(18): آية 49] ..... ص : 80
و الاستثناء من عموم أحوال الصغيرة و الكبيرة، أي لا يبقي صغيرة و لا كبيرة في جميع أحوالهما إلا في حال إحصائه إياها، أي لا يغادره غير محصي. فالاستثناء هنا من تأكيد الشي‏ء بما يشبه ضده لأنه إذا أحصاه فهو لم يغادره، فآل إلى معنى أنه لا يغادر شيئا، و انتفت حقيقة الاستثناء.