بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









***************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
***تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
یا مهدی
جلسه سی و شش ( 16 / 7 / 2011 )25/4/90=14شعبان المعظم432
سوال از بردن نام حضرت در زمان غیبت. استاد: از نظر حکم تکلیفی، دلیل روشنی بر حرمت نیست. شاید در برخی شرائط کراهت باشد. در برخی ادعیه و زیارات به نام حضرت تصریح شده است. حاجاقای بهجت می فرمودند: سرّ آن بهانه به دست نصاری نیفتادن است (3)
سوال از دلالت آیه تطیر بر طهارت تکوینیِ اهل بیت که مثلاً خون امام پاک باشد؟ و میزان غلوّ و آیا ابدان اهل بیت با بقیه فرق دارد؟ که پاسخ استاد تا دقیقه (20) به طول انجامید.
سوال: چرا در سوره قاف سجعی که معمولا در سوره های دیگر رعایت می شود رعایت نشده است؟ استاد: قرآن نسبت به سجع نه به شرط لا است نه بشرط شیء بلکه لا بشرط است. البته اگر در اصل وزن و هیئت مشترک باشند مثلاً همه فعیل باشند، شاید برای سجع کافی باشد.
سوال: ذلک فی کتاب طبق فرمایشات شما معنایش می شود: علم خدا در مجلایی از مجالیِ علم الهی است. این ترجمه برای من واضح نیست. استاد: از مفاتیح الغیب و قرطبی نقل کردم که کَتَبَ را به معنای عَلِمَ و اَحصی و حَفِظَ گرفته بودند، که از ذهن من دور است. چون ما نمی خواهیم بگوییم از باب معنای لغوی، کتاب به معنای علم است. اصلاً کتب به معنای عَلِمَ نیست بلکه به معنای جَمَعَ است. ما نمی خواهیم بگوییم معنای لغوی کتاب، علم است. بحث در این بود که کتاب را به معنای عینی باید بگیریم یا به معنای علم هم می تواند باشد؟
از موارد متعدد بر می آید که لوح محفوظ یک لوح عینیِ خارجی است که خدای متعال آن را ایجاد فرموده و مطالب در آن موجود است که حتی ملائکه ای که مقامات اسماء و صفات را ندارند، می توانند بر این لوح مطلع شوند. ما منکر وجود این لوح نیستیم. عرض من این بود که پشتوانه ی این لوح محفوظ عینی، لوح محفوظ علمی است و شواهدی از آیات هم دارد. پس ما یک مجلایی داریم علمی که نیاز به کُن ندارد و عینی نیست و محتاج ایجاد نیست اما در عین حال مسبوق به ذات الهی است. یعنی یک ظهور علمی است. مطالبی هم درباره این در کتابهای هست که در بدو امر ذوقی به نظر می رسد ولی اگر مبادیِ مطلب باز و صاف و مشکلاتش حل شود، [خیلی از این به ظاهر ذوقیات، برهانی می شود]
پس لوح محفوظ علمی، چیزی است که باطنِ لوح محفوظ عینی است و در عین حال ذات الهی نیست. بلکه مقام ظهور علم الهی است. ظهور علمی علم الهی است نه ظهور عینی. بلا تشبیه همانطور که می گوییم نفس مجرد به ذات خودش علم دارد و علم به ذات خودش به یک معنا عین ذات است ولی وقتی بخواهد تعیّن پیدا کند، می تواند علم نفس مجرد به خودش مرتبه ای دونِ ذات باشد.(29)
مرحوم کربلایی فرموده اند: روحی الفداء لطلعته و مطالعته! که باید مناسب با مقصود ایشان معنا شود.
سوال: مقصودتان از ظهور علمی چیست؟ آیا چیزی غیر از علم است؟ استاد: علم است ولی عینیت با هویت غیبیه الهیه که اسمش را می گذاریم مقام ذات، ندارد. بلکه مسبوقبه ذات است و مبدأ ظهور این علم، ذات است. اما مبدأیت هم انواعی دارد.
در مفاتیح الغیب در ذیل آیه ( ان من شیء الا عندنا خزائنه ) می گوید: عامة المفسرین می گویند خزائن یعنی باران! شیء هم یعنی رزق. خیلی عجیب است. البته بعدش خودش اشکال می کند و قبول ندارد ولی اینکه گفته عامة المفسرین، عجیب است. در صفحه بعد می گوید: معتزله گفته اند که این آیه، دلالت دارد بر شیئیتِ معدوم. با این بیان که منظور از تنزیل در ( ما ننزله الا بقدر معلوم ) انشاء و ایجاد است. یعنی ما نوجده و ننشؤه. همانطور که ( انزلنا الحدید ) یعنی اوجدنا الحدید. یا ( انزل لکم من الانعام ثمانیة ). وقتی تنزیل به معنای ایجاد شد، خزائن می شوند شیء معدوم. چون قرار است تنزیل انجام شود. پس هنوز موجود نیستند. پس ماهیات خزائن معدوم است ولی شیء بر آنها اطلاق می شود. شیءی معدوم است که بعداً نوجده. البته من کاری به استدلال معتزله ندارم. مقصود من جواب فخر است که می گوید: لقائلٍ ان یقول: لا شکَّ ان لفظ الخزائن ورد ههنا علی سبیل التمثیل و التخییل. فلم لا یجوز ان یکون المراد منه مجرد کونه تعالی قادراً علی ایجاد تلک الاشیاء و تکوینها. خیلی عجیب است. می گوید: خزائن فقط یعنی خدا قدرت دارد بر ایجاد دارد. البته در روایت هم داریم که: انما خزائنی ان اقول للشیء کن فیکون. اما مانعی ندارد که خزائن اشاره باشد به مراتبِ قبل از کُن. جالب آن است که هاء خزائنه مفرد است و به شیء نکره بر می گردد. یعنی تک تک اشیاء خزائن دارند نه اینکه یک خزینه داشته باشد.(36)
خلاصه این تأویل فخر خیلی عجیب است
کرده ای تأویل، حرف بکر را خویش را تأویل کن نی ذکر را
برگردیم به اصل بحث:
در خیلی از بحث ها اول که انسان برخورد می کند، می گوید: خیلی چیزی غریبی است و باید از پشت کوه قاف برایش مثال پیدا کنیم! ولی بعد که در مطلب خرد می شود می بیند آنقدر مثال دارد که بهتش می برد مثل عدد گنگ که اول تصورش دشوار است ولی بعداً می فهمد تعدادش از اعداد گویا بیشتر است. و مثل وحدت غیر عددی. که کلّی مثال دارد نه اینکه مصداقش فقط خدا باشد.
از دقیقه (39) تا (42) بحثی راجع به وجود و عدم و توسعه ی معنای وجود که چون بعداً مفصلش در بحث نفس الامر می آید، تایپ نشد.
سائل: بالاخره ان ذلک فی کتاب، علم در ظهور علم است یعنی چه؟ استاد: اون آقا می گفت: من خودم هم نفهمیدم!
سوال:ظرف این ظهور علمی چیست؟ طرف ظهور علمی خودمان ذهن است. ظرف ظهور علمی خدا چیست؟ استاد: ذهن چیست؟ آیا چیزی است که علم ما در آن ریخته می شود؟! سائل: صورتی است در نفس. استاد: پس ذهن یعنی نفس؟ سائل: ذهن یکی از شؤون نفس است. استاد: یکی از معجزات کلامی حضرت امیر در نهج البلاغه این است: کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع که گویا جوهره ی اتحاد عاقل به معقول را در این یک جمله فرموده اند. تازه نفرمودند: فانه لا یضیق بلکه فرموده اند: یتسع! (44)
لذا معلوم نیست که ظرفی داشته باشیم به نام ذهن که علم در آن قرار می گیرد.
مرحوم میرداماد اصطلاحاتی مختص به خودشان دارند مخصوصاً در قبسات. مثل سبق دهری، سبق سرمدی، موطن سرمد، موطن دهر و . . . که سعی می کردند که مطالبی را که درک می کردند، یک اصطلاحی برایش جعل کنند.
علی ایّ حال لغت کتاب به معنای علم و حفظ نیست. اگر هم می گوییم علم یعنی در مورد علم به کار می بریم ( 46 و 20 ثانیه ) برگردیم به شواهدی از آیات.
در آیات شریفه بن بست نحوی نداریم ولی بر فرض که به بن بست برسیم، مشکل از نحو است. در همه زبانها همین طور است. تدوین ادبیات هر زبانی بعد از تدوین نحو آن است. به واقعیت هر زبانی می گوییم ادبیات که شامل معانی بیان هم می شود. تدوین معانی بیان هم بعد از صرف و نحو بوده است.
اساس هر زبانی به ادبیاتش است نه به صرف و نحوش. لذا اگر جایی از نظر ضوابط نحوی به بن بست رسیدیم ( بر فرض ) باید از ادبیات آن زبان کمک بگیریم. ادبیات یعنی آن لطائفی که در ذهن بشر است.
بحث ما بر سر آیه ( عندنا کتاب حفیظ بود ) که سه احتمال در کتاب دادیم: صحیفه اعمال. مرحله ظهور علم الهی که باطن الواح وجودیه ی الهیه است. باطنی است که هنوز به ظهور عینی نرسیده است و فقط ظهور علمی است گر چه عین ذات الهی نیست. احتمال سوم که بعداً بحثش را می کنیم به معنای کتاب وجود هر شیءی است.
بحث ما در احتمال دوم بود. یکی از شواهدش آیه ( ان ذلک فی کتاب ) و شاهد دیگر ( علمها عند ربی فی کتاب ) و شاهد دیگر: ( و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء و لا اصغرُ من ذلک و لا اکبر الا فی کتابٍ مبین )
در آیه اول، بسیاری از مفسرین، (فی کتاب ) بودن را (ما فی السموات و الارض ) زده اند. ذلک را به ما زده اند. عده ی دیگر ذلک را به مقوله ی علم زده اند. عرض من این است که در ارتکاز، ذلک به علم می خورد.(53)
سائل: دو سؤال دارم:
سوال: شما که می فرمایید کتاب، یک مرتبه ای از ظهور علم الهی است، لازمه اش این است که ظرف عین مظروف باشد. چون ( علمها فی کتاب ) معنایش این است که علمها فی علمٍ.
استاد: اصلاً منظور من اتحاد ظرف و مظروف نبود.
سوال: همه تفاسیر کتاب را لوح محفوظ گرفته اند. البته شما هم فرمودید کتاب مرتبه ی علمیِ لوح محفوظ است. پس بحث را منتقل کنید به معنای لوح محفوظ به شرطی که معلوم باشد که لوح محفوظ امری است که هیچ بشری نمی تواند راجع به آن حرف بزند الا معصومین پس باید معنای لوح محفوظ را در لسان روایات جستجو نمود. آیا به فرمایش حضرتعالی هم لوح محفوظ گفته شده است؟
استاد: در المیزان فرموده اند: ( فالحق ان الکتاب المبین هو متن الاعیان . . . (62 و سی ثانیه )
قرطبی می گوید: سئل ابن عباس عن ام الکتاب فقال: علم الله ما هو خالقٌ و ما خلقه عاملون فقال لعلمه: کُن کتاباً و لا تبدیلَ فی علم الله. سائل: در طبری این جمله را ابن عباس از کعب الاحبار نقل می کند.(64)
استاد: حرفی که زده می شود اول باید فهمید چه می خواهد بگوید؟ اگر با محکمات جور نبود به دنبال سندش باشیم.
انسان نباید عاشق حرف خودش باشد ولی باید عاشق فطرت اصیل خودش باشد. چون یک نعمت الهی است.
عرض من این است که بهتر و بالاتر و اوفق به فطرت از مسائل کلاسیک، در ظهورات آیات است (69) برخی مبادیِ کلاسیک رهزن فهم آن ظهورات شده است.
من دو آیه می خوانم:
یک: و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء و لا اصغرُ من ذلک و لا اکبر الا فی کتابٍ مبین.
دو: و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البحر و البر و ما تسقط من ورقة إلا یعلمها و لا حبَّةٍ [ چرا حبَّةٍ؟ چرا مجرور است؟ ] فی ظلماتِ الارض و لا رطب [ چرا مجرور است؟ معلوم می شود و لا حبَّة و لا رطبٍ استیناف نیست] و لا یابس الا فی کتاب مبین. [ الا فی کتاب مبین درست در جای الا یعلمها قرار گرفته است. فثبت المطلوب ] (74)
جالب این است که بعضی از مفسرین إلا را به معنای واو گرفته اند. قرطبی می گوید: جرجانی گفته است: الا به معنی واو النسق کقوله تعالی: إِنِّي لاَ يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ و لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ
و مثال سومش همین آیه و لا رطب و لا یابس است و گفته: یعنی: و فی کتابٍ مبین. یعنی الا یعلمها و فی کتاب مبین. چون در ذهنش بوده که کتاب چیزی غیر از علم است، دست به این تأویل عجیب زده است. آنهایی هم که به معنای واو نگرفته اند، واوِ در آیه را استینافیه گرفته اند، در حالی با واو عطف به راحتی معنا می شود. عرف دو تا مطلب نمی بیند تا استیناف بگیرد.
سوال: . . . استاد: مَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا. وقتی گفت: لا یغادر صغیرة و لا کبیرة تمام شد. پس چرا گفت: الا احصیها؟ چگونه معنا می کنید؟ این الا احصیها چه عنوان ادبی ای دارد؟ درست مثل آیه ( ما یعزب . . . الا فی کتاب مبین ) است.(85)
[ شاید لازم باشد بیست دقیقه آخر، از فایل صوتی گوش داده شود. چون بحث های بین الاثنینی بین استاد و یک نفر انجام شد که قابل نوشتن نبود ولی شاید گوش دادنش در فهم مطلب یاری کند ]
قرار نیست هر کجا تعبیر کتاب مبین یا ام الکتاب دیدیم، بگوییم منظور لوح محفوظ است.
سوال: آیا رابطه ی (علمها ) با ( فی کتاب ) رابطه ی جزء و کل است؟ احتمال دارد ولی غیر از عرض من است. حتی اگر علم را کل بگیریم، اتحاد ظرف و مظروف لازم نمی آید (92)
یا صاحب الزمان ا درکنا








*****************
تقریر آقای صراف:
25/4/1390

· در مفاتیح الغیب ج 19 ص134 ذیل ان من شیء الا عندنا خزائنه:

المسألة الثانية: تمسك بعض المعتزلة بهذه الآية في إثبات أن المعدوم شي‏ء قال لأن قوله تعالى: وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ يقتضي أن يكون لجميع الأشياء خزائن، و أن تكون تلك الخزائن حاصلة عند اللّه تعالى، و لا جائز أن يكون المراد من تلك الخزائن الموجودة عند اللّه تعالى هي تلك الموجودات من حيث إنها موجودة، لأنا بينا أن المراد من قوله تعالى: وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ الإحداث و الإبداع و الإنشاء و التكوين، و هذا يقتضي أن يكون حصول تلك الخزائن عند اللّه متقدما على حدوثها و دخولها في الوجود، و إذا بطل هذا وجب أن يكون المراد أن تلك الذوات و الحقائق و الماهيات كانت متقررة عند اللّه تعالى، بمعنى أنها كانت ثابتة من حيث إنها حقائق و ماهيات، ثم إنه تعالى أنزل بعضها أي أخرج بعضها من العدم إلى الوجود.
و لقائل أن يجيب عن ذلك بقوله: لا شك أن لفظ الخزائن إنما ورد هاهنا على سبيل التمثيل و التخييل، فلم لا يجوز أن يكون المراد منه مجرد كونه تعالى قادرا على إيجاد تلك الأشياء و تكوينها و إخراجها من العدم إلى الوجود؟ و على هذا التقدير يسقط الاستدلال، و المباحث الدقيقة باقية، و اللّه أعلم.

· لغت کتاب به معنای علم و حفظ نیست و اگر جایی به معنای علم بکار رود بالعنایة است.

· سه احتمال برای کتاب مطرح شد. یک احتمال که علم بود مورد بحث واقع شد و شواهدی هم آورده شد:



الأنعام‏ ، الجزء 7، الصفحة: 134، الآية: 59
وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿59﴾

يونس‏ ، الجزء 11، الصفحة: 215، الآية: 61
وَ مَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ مَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ مَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ فِي السَّمَاءِ وَ لاَ أَصْغَرَ مِنْ ذٰلِكَ وَ لاَ أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿61﴾

سبإ ، الجزء 22، الصفحة: 428، الآية: 3
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ أَصْغَرُ مِنْ ذٰلِكَ وَ لاَ أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿3﴾

الجامع لأحكام القرآن، ج‏8، ص: 357
(إلا في كتاب مبين) يعني اللوح المحفوظ مع علم الله تعالى به. قال الجرجاني" إلا" بمعنى واو النسق، أي و- هو في كتاب مبين، كقوله تعالى:" إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ إِلَّا مَنْ ظَلَمَ" [النمل: 11- 10] أي و- من ظلم. و- قوله:" لئلا يكون للناس عليكم حجة إلا الذين ظلموا منهم" [البقرة: 150] أي و- الذين ظلموا منهم، ف"- إلا" بمعنى واو النسق، و- أضمر هو بعده كقوله:" و- قولوا حطة" [البقرة: 58] أي هي حطة. و- قوله:" و- لا تقولوا ثلاثة" [النساء: 171] أي هم ثلاثة. و- نظير ما نحن فيه:" و- ما تسقط من ورقة إلا يعلمها و- لا حبة في ظلمات الأرض و- لا رطب و- لا يابس إلا في كتاب مبين" [الانعام: 59] و- هو في كتاب مبين.