بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









***************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
***تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
.
جلسه سی و پنجم ( 13 / 7 / 2011 )22/4/90=11/8/32
درباره اصحاب اجماع ( لفقاهتهم ) و اجتهادات مرحوم کلینی درباره روایات کافی و اصالة الثقه بودن و مقدار ارزش تضعیف رجالیون متأخّر تا دقیقه (22)
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن درباره احتمالات در کتاب حفیظ بود: یک: صحیفه ی اعمال. دو: مرتبه ی علم الهی نه عین. سه: کتاب وجود خود شخص و دنبال شاهد بودیم برای احتمال دوم و اینکه به مرتبه ای از علم الهی که موجود خارجی عینی هم نیست، تعبیر کتاب [ استاد فرمودند: علم ولی ظاهراً منظورشان کتاب بود] اطلاق شده باشد. چند تا آیه را شاهد آوردم که بر سرش بحث شد.
یکی از آن آیات آیه سوره حج بود: أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ . بنا بر این که ذلک به موقف یعلم برگردد نه به ( ما ). در کلمات مفسرین هر دو احتمال آمده است. کسانی که لوح محفوظ را به معنای وجود عینی گرفته اند، ذلک را به (ما) زده اند. یعنی مخلوقات در آسمان و زمین را غیر از اینکه خدا می داند، در کتاب هم ثبتشان کرده است. اما عده ای هم ذلک را به علم زده اند با اختلاف تعابیری که دارند.
خلاصه نظرات در این آیه چهار نظر است:
یک ( که در مفاتیح الغیب نقل کرده است ): کتاب یعنی محفوظ. یعنی إن ذلک محفوظ یعنی این علم خدا قابل تغییر نیست. نه یعنی کتاب یعنی کتاب محفوظ. بلکه فی کتاب تعبیری است برای محفوظ بودن(31)
دو: کتابٍ یعنی کتابی است در خارج و لوحی است ملکوتی غیر از علم خدا که خدای متعال اشیاء را در آن نوشته است. یسیر هم یعنی هم دانستنش برای خداوند آسان است هم نوشتنش
سه: ذلک به یعلم می خورد. یعنی العلم بما فی السموات و الارض، فی کتابٍ. یعنی علم به اینها یک علم مسلّم و غیر قابل تغییر و روشن و بیّن و بدون نسیان است. در تفسیر طبری هم اول از ابن جریح نقل می کند که گفته: ذلک می خورد به اینکه خدا بعداً همه را می آورد و بین شما حل اختلاف می کند در آیه قبل از این آیه و سپس می گوید: الاقرب یمنع الابعد و ذلک می خورد به علم و نیز درالمنثور و تفسیر مقاتل بن سلیمان. برخی مثل مخزن العرفان مرحومه بانو اصفهانی هر دو احتمال ( به ما یا علم بخورد ) را آورده اند.
نکته ظریف این است که کسانی که ذلک را به علم زده اند، دو جور بیان دارند. عده ای منظورشان از کتاب، لوح محفوظ است نه چیزی وراء لوح محفوظ که علم خود خدای متعال باشد. عده ای هم اصلاً کلام را بر سر لوح محفوظ نبرده اند و گفته اند: فی کتاب تمثیلی است برای اینکه علم خدای متعال کاملاً متبیّن است و نسیان و جهل در آن راه ندارد مثل کتاب که نمی توان گفت: کتاب فراموش کرده است یا مخلوط شده است.(37)
کسانی که ذلک را به علم زده اند و نگفته اند خود اشیاء در لوح محفوظ است ولی کتاب را لوح محفوظ گرفته اند، گفته اند: خدا می داند ولی علمش را ( کَتَبَهُ فی کتابٍ ) در کتابی نوشته است. تعبیر کتبه را اضافه کرده اند. یعنی فی کتابٍ علم نیست بلکه پیاده شده ی علم است.
اما عده ای دیگر گفته اند: فی کتابٍ در حقیقت توضیحِ همان علم خدای متعال است به این معنا که می خواهد بگوید: علم خدا از سنخ کتابت است در عدم تغییر و نسیان و اختلاط.(39)
اما احتمالی که من دادم، ظاهراً هیچ کدام از اینها نیست. البته اینکه ذلک به ما بخورد، سر جایش مطلب صحیح و حقی است چون وجود خارجیِ تمام اشیاء در یک رق منشوری هست در دید ملائکه و اولیای خدا. اما عرض من این بود که: ذلک را بزنیم به یعلم و علم ولی نه به این معنا که إن ذلک کتبه فی کتابٍ. به این معنا که خدای متعال یک لوح عینی و لو ملکوتی خلق فرموده و به ملائکه دستور داده که علمش را در این لوح عینی مکتوب کنند. منظور من فعلاً این نیست. گرچه این لوح یک لوح علمی است و فرق دارد با لوح عینی که خود اشیاء و نفس وجود خارجیشان در آن باشند.
این تعبیر هم که کتاب مَثَلی است برای علم خدا در عدم تغیّر، مقصود من نیست.
مقصود من این است که: ما وقتی یک لوحی در خارج فرض بگیریم که با کُنِ الهی و ایجاد و وجود عینی موجود شده است و ملائکه هم به امر الهی علوم الهی را در آن نوشته اند، یک چیز است. مرحله ای از علم الهی هم داریم که به کُنِ ایجادی و وجود عینی موجود نشده ولی در عین حال علم ذاتیِ خدا هم نیست. عرض من این است که: ان ذلک فی کتاب، یعنی دو جور لوح محفوظ داریم: یک لوح محفوظ که نحو وجودش وجود عینی است و یک لوح محفوظ که نحو وجودش وجود علمی است و به کُنِ ایجادی ایجاد نشده است بلکه به ظهور علمی ظهور پیدا کرده است. حرف هایش زده شده ولی مبادی اش از نظر بحث های کلاسیک خیلی کار دارد(46)
پس ذلک می خورد به مرتبه ای از ظهور علم الهی ک مبدأَش هویّت غیبیه است اما خودش عین علم ذات الهی نیست و مرتبه ی ذات نیست بلکه ذات، مبدأ ظهور آن است. اما نه ظهور عینی که که به کُن و ایجاد عینی نیاز داشته باشد بلکه ظهوری است که نیاز دارد به اظهار علمی. چون حقائق دو جورند: حقائقی که ظهور کرده اند به ظهور عینی و حقائقی که ظهور کرده اند به ظهور علمی.(47)
پس ذلک می خورد به ( ان الله یعلم ) یعنی خدای متعال هر چه را در آسمان و زمین است می داند در مرحله ای از ظهور علم خداوند که می شود به آن کتاب گفت. یعنی ظهور علمیِ تفصیلیِ اشیاء. نه ظهور عینی. اگر اشیاء به کُنِ ایجادی در لوح محفوظ ظهور پیدا کرده اند یا علم الهی به کُنِ خارجی در آن نوشته شده است، همه اینها درست است و ما منکر آن نیستیم ولی یعلمُ در آیه علم ذاتی نیست بلکه این کتاب یعنی ظهوری و مجلایی از مجالیِ علم الهی که اشیاء در آن مجلای علمی به تفصیل آمده است.
آن لوحی که ملائکه در آن نوشته اند، وجود عینی دارد و مخلوق خداست به خلق ایجادی و ملائکه و انبیاء و اوصیاء می توانند ببینند. اما آن علمی که ظهورش فقط ظهور علمی است، ملائکه ی عادی و آنهایی که اطلاعات ملکوتی دارند، نمی توانند بر آن مطلع شوند. اما اصل اطلاع بر این علم ممکن است. اما یک کلید اصلی می خواهد. یعنی کسی باشد که در کمال وجودیش اسم الله و مظهرِ صفةُ الله، شده باشد. در این صورت اطلاع و علمش همان علم خداست نه اینکه در مخلوقی نگاه کند یا ملکی بیاید از یک مخلوق به او خبر دهد.
سوال: یعنی این علم،مخلوق خدا نیست؟ استاد: مخلوق، خودش یک طیف است و باید دسته بندی شود. این علم هم مخلوق است اما نه مخلوق به معنای وجود عینی. همه ی اینها مسبوقند به مبدأ متعال. یعنی هر چه دارند از او دارند اما عینیت علم با ذات مربوط به اینجا نیست. مخلوق است اما نه اینکه وجود عینی داشته باشد و لوحی باشد که ملائکه بتوانند درآن نگاه کنند.(52)
سوال. استاد: تعبیر تحقق تعبیر ناقلایی است. این یک درد مزمنی است در تمام مباحثِ اینجوری. مثلاً ابن سینا و مرحوم خواجه در مقوله ی خواجه اختلاف دارند. ابن سینا می گوید موجود است ولی مرحوم خواجه می گوید اعتباری است. در زمان ملاصدرا که مفاهیم را دست بندی کرد و اسم معقولات ثانی فلسفی و عروض و اتصاف خارجی و ذهنی را جدا کرد، رسید به اینجا که می گویند: مقوله ی اضافه، اعتباریِ نفس الامری است یعنی منشأ انتزاع دارد و عروضش در ذهن است و اتصافش در خارج. با این تعابیر خودشان را قانع می کنند. اما تمام کسانی که می گویند: بگو ببینم موجود است یا معدوم، از همین سنخ مسائل شروع می کنند. یعنی یک چیزهایی را مطرح می کنند که از سنخ اعتباریات نفس الامری است و منشأ انزاع دارد و عروضش در ذهن است و می گوید: نه موجود است نه معدوم. و شما جوابش می دهید به اینکه منشأ انتزاع موجود است اما مقوله ی خارجی نیست. آیا این راه حلی که الآن بین ما مرسوم است، تنها راه حل است؟ و آیا صد در صد با تمام موارد مطابق است؟
لذا تعبیر تحقق، اگر تحقق به معنای نفس الامریت است، نفس الامریت دارد. اما اگر به معنای وجود عینیِ محتاج به کُن است، از فرض بحث ما خارج است. (58) مثلاً در ریاضی ثابت شده که بی نهایت عدد اول وجود دارد. ما زیر کلمه وجود خط بکشیم. معنایش این نیست که بی نهایت کُنِ الهی وجود دارد بلکه وجودی نفس الامری و ظهورِ علمی است نه عینی که محتاج کُن باشد. نمی توان با میکروسکوپ و تلسکوپ دنبالش گشت و پیدایش نمود.
سوال. استاد: عرض من این است که: در قرن بیستم خیلی قدر نظام اصل موضوعیِ اقلیدس را دانستند و تمام محافل علمی را پر کرد. عرض من این است که تمام دستگاههای اصل موضوعیِ صوری مسبوقِ به یک مبدأ است به شرط آنکه منظور از مبدأ را بفهمیم. (63)
در مسأله ی توحید اگر مبنای نا خود آگاه ما، توحید عددیِ واجب الوجود باشد، خود این مبنا، دو برایش قابل فرض است. بعدش باید برهان بیاوریم که این دو نیست. ولی اگر بگوییم اصلاً سنخ وحدت خدای متعال عددی نیست، یعنی مبدأی است که اصلاً برای او دو فرض ندارد به فرض بدیهی نه برهانی، از خیلی از شبهات راحتیم(66) در ما نحن فیه هم وقتی می گوییم خدا موجود است، اگر بخواهیم طبق کلاس فلسفه و کلام رائج حرف بزنیم، اشکالات مطرح می شود اما اگر بدانیم چگونه راجع به وجود مبدأ مطلق حرف بزنیم، نیازی به جواب به آن اشکالات نداریم.
[ علت ابهام این بحثها، عدم وضوح مبادی علمی آن است. استاد بعداً در مباحثی با عنوان نفس الامر به جزئیات آن می پردازند که در فایلی با عنوان نفس الامر در آرشیو موضوعیِ وبلاگ موجود است ]
مرحوم آسید احمد کربلایی عبارتی کوتاه در مکاتبات دارند که کلید خیلی از بحث هاست: ما عادت کرده ایم به اینکه کمال ذات خدا را به صفات کمالیه ببینیم یعنی می گوییم: خدایی که علم ندارد کامل نیست. حتما باید علم داشته باشد. خدای بدون علم ناقص است چون علم کمال است. وخدای کمال مطلق باید همه ی کمالات را داشته باشد. ایشان می گویند: این تعبیر غلط است. اتفاقاً تمام صفات کمالیه، صبغه ی کمال بودنشان را از ذات خدای متعال کسب کرده اند و مسبوقند به کمال او و اوست که علم را کمال قرار داده است. انتهی. لذا علم معدوم کمال نیست. معلوم می شود وجود علم کمال است نه خود علم. علم موجود کمال است. معلوم می شود چیزی که به علم کمال می دهد، نوری است است که تا به علم ضمیمه نشود، علم کمال نیست. آن نور مسبوق به هویت غیبیه و ذات خداوند متعال است. یعنی ذات ینبوع کمالات است و هر چه کمال است، کمالش از اوست. البته باید این مطلب را فهمید. (72) حضرت سیدالشهدا هم در خطبه ای فرمودند: ( به توصف الصفات لا بها یوصف ) ( به تعرف المعارف لا یها یعرف ) ( بانه موجود و وجود ایمان لا وجود صفة )75
اول سوره شوری برای استخاره: اگر ضروری نیست انجام ندهد و اگر حتماً می خواهد انجام دهد، با صدقه مناسب همراه باشد.
می گویند: بسم الله خوب است ولی سختی دارد.
خوب است اما با محکم کاری: میثاق غلیظ
یا من هو عنده المیثاق









*****************
تقریر آقای صراف:
22/4/1390

سؤال بود که آیا در جایی بوده که به مرحله­ای از علم الهی کتاب اطلاق شده باشد؟ شواهدی که آورده شد یکی: ان ذلک فی کتاب ان ذلک علی الله یسیر بود که احتمال اول این بود که ذلک اولی به موطن یعلم برمی­گردد. و احتمال دوم هم برگشت آن به ما بود. خلاصه

· در مفاتیح الغیب مطرح کرده ولی قبول نمی­کند و آن اینکه ان ذلک فی کتاب یعنی ان ذلک محفوظ پس کتاب مَثَلی است برای محفوظ بودن.

· مقابل این قول تعبیری است که در کتابها مکرر آمده: کتابی در خارج و لوحی ملکوتی است که خدا اشیاء را در آن نوشته است، در آن صورت ان ذلک علی الله یسیر یعنی هم نوشتنش و هم مراجعه به آن یسیر است.

· به «ما» نزده­اند به یعلم زده­اند یعنی ان ذلک أی العلم بذلک فی کتاب. در تفسیر مقاتل بن سلیمان و تفسیر طبری (جامع البیان) هم از ابن جریح نقل می­کند ذلک می­خورد به آیه قبل از قبل که خدای متعال حل اختلاف می­کند و طبری رد می­کند و می­زند به علم. همین قول دو شعبه می­شود: 1-ان ذلک یعنی علم به اشیاء در کتاب است ولی مرادشان از کتاب لوح محفوظ است یعنی همان علم را بطور علاوه خدای متعال کتبه فی کتاب و آن غیر علم است و مکتوب شده آن علم است 2-کتاب تمثیلی برای اینکه علم خدای متعال در آن فراموشی نمی­آید.

· مقصود استاد در بیان احتمال هیچ یک از اینها نیست. برگشت به یعلم است اما نه به معنای اینکه یک لوح عینی خدا خلق فرموده و به ملائکه دستور فرموده که علم خدا را در آن بنویسند و این هم غیر از آن لوحی که وجود اشیاء در آن است می­باشد. این هم که کتاب یعنی علم خدا محفوظ است. بلکه مراد این است: وقتی لوحی در خارج فرض کنیم که خدا خلق کرده این یک وجود عینی می­شود. مرحله­ای از علم الهی که به کن ایجادی موجود نشده و مرتبه­ای از علم الهی است ولی در مزتبه ذات نیست. به ظهور علمی ظهور پیدا کرده و نه اینکه به کن ایجادی به وجود آمده باشد. مرتبه­ای از ظهور علم که مبدأ آن هویت غیبیه است و علم ذاتی و در مرتبه ذات نیست و فقط نیاز به اظهار علمی دارد و نه کن ایجادی. این ظهور، ظهور علمی تفصیلی اشیاء. آیا کسی غیر از خدای متعال مطلع می­تواند شود به این علم خدای متعال در چنین مرحله­ای؟ اگر مثل لوح مخلوق به وجود عینی می­بود ملائکه و ... بر آن مطلع می­شدند. اما اگر این حرف درست باشد که فقط ظهور علمی دارد به نظر می­رسد صرف داشتن اطلاعات ملکوتی برای اطلاع بر این کفایت نمی­کند و ملائکه عادی نمی­توانند ولی اگر کسی در کمال وجودی شد مظهر اسم الله نیازی به نظر در مخلوق ندارد و علمش می­شود علم الله.

· علم ذاتی به چه معناست؟ علمی که به حاق ذات برمی­گردد چیست و به چه معناست؟ مرحوم سید احمد کربلائی عبارت کوتاه ولی کلیدی دارند: عادت کرده­ایم به اینکه کمال ذات خدا را به صفات کمالیه ببینیم. این از مشهورات خراب است. صفات کمالیه مسبوقند به کمال او و هویت غیبیه است. ذات ینبوع کمالات است و نخواهید که آن را کمالش را به اینها برگردانید. حال ببینید خطبه­ای که حضرت سید الشهداء در تحف العقول دارند: به توصف الصفات لا بها یوصف. به تعرف المعارف لا بها یعرف.