بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
یا عین الحیاة
جلسه سی و هفت ( 18 / 7 / 2011 )27/4/90=16شعبان المعظم32
سوال از تصرف در مالی که دسترسی به صاحبش نیست و ردّ مظالم و لزوم استجازه از مجتهد یا عدم لزوم.تا دقیقه (8)
سائل: در سوره یونس دارد: ( و لا اصغرَ ) استاد: دو جور قرائت شده هم به فتحه هم به ضمه اما در سوره سبأ فقط ضمه قرائت شده است.
سائل: اگر عطف بر مثقال بگیریم از نظر معنا دچار مشکل می شویم. چون می شود: و ما یعزب عن ربک اصغر من مثقال و لا اکبر من مثقال. آن وقت الا فی کتاب مبین چگونه معنا می شود؟ استاد: مشکلی پیدا نمی کنیم. اتفاقا مرحوم مجلسی در بحث نماز غفیله بیان خوبی در این باره دارند که عرض خواهم کرد.
در ج اول کافی ص 127 و توحید صدوق:
لا يَعْزُبُ‏ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ بِالْإِحَاطَةِ وَ الْعِلْمِ لَا بِالذَّاتِ
این روایت شاهدی است بر اینکه لا اصغر استیناف نیست و گرنه حضرت الا فی کتاب مبین را حذف نمی کردند و اصغر را به ما قبل بچسبانند.
سوال: فرق احاطه و علم چیست؟ استاد: شاید مصداقاً فرقی نداشته باشند. هر علمی یک نحو احاطه است. به همین خاطر می گویند: علم به ذات ممکن نیست. چون علم یک نحو احاطه است و احاطه به ذات الهی محال است. البته در روایات، بین علم احاطه با علم إخبار فرق گذاشته اند. مثل علم مجتهد و علم مسأله گو. علم اخباری مثل ضبط صوت است اما علم احاطه ای علم معرفتی است. یعنین به تار و پود وجود معلومش استحضار دارد. قبلاً هم درباره محیطٌ به و محیطٌ علی صحبت کردیم.
بحار ج 57 ص 324 : [ إِلَّا فِي‏ كِتابٍ]‏ هو علم‏ الله‏ أو اللوح أو الصحيفة
بحار ج 84 ص 97 : [ فِي كِتابٍ مُبِينٍ ]‏ أي في اللوح المحفوظ أو في‏ علمه‏ سبحانه‏
بحار ج 98 ص 78 در دعای شبهای ماه مبارک رمضان: ٌ سُبْحَانَ‏ مَنْ‏ لَا تَسْقُطُ وَرَقَةٌ إِلَّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ‏ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ قَدَرِه‏. به جای کتاب مبین، علمه و قدره گذاشته است.
همان جلد ص 148: سُبْحَانَ‏ مَنْ‏ لَا تَسْقُطُ وَرَقَةٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ- وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ بِقُدْرَتِه‏. که هم کتاب مبین دارد هم بعلمه و بقدرته.
مهمترین مورد در ج 88 ص 38 است که وارد بحث ادبی هم می شوند:
وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها مبالغة في‏ إحاطة علمه‏ تعالى بالجزئيات‏ وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ‏ وَ لا يابِسٍ‏ كلها معطوفات على ورقة و قوله‏ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏ بدلٌ من الاستثناء الأول بدل الكل على أن الكتاب المبين علم الله [ بدل کل از کل است یعنی دقیقاً به جای الا یعلمها قرار گرفته است ] أو بدل الاشتمال أريد به اللوح أو القرآن و قرئت بالرفع بالعطف على محل ورقة أو للابتداء و الخبر إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏.
یکی از حاضران روایتِ (َ تَحَوَّلُ النُّطْفَةُ فِي‏ الرَّحِمِ‏ أَرْبَعِينَ‏ يَوْماً فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَفِي تِلْكَ الْأَرْبَعِينَ قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكَ الْأَرْحَامِ فَيَأْخُذُهَا فَيَصْعَدُ بِهَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقِفُ مِنْهُ حَيْثُ يَشَاءُ اللَّهُ فَيَقُولُ يَا إِلَهِي أَ ذَكَرٌ أَمْ أُنْثَى فَيُوحِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا يَشَاءُ وَ يَكْتُبُ الْمَلَكُ ثُمَّ يَقُولُ يَا إِلَهِي أَ شَقِيٌّ أَمْ سَعِيدٌ فَيُوحِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِكَ مَا يَشَاءُ وَ يَكْتُبُ الْمَلَكُ فَيَقُولُ إِلَهِي كَمْ رِزْقُهُ وَ مَا أَجَلُهُ ثُمَّ يَكْتُبُهُ وَ يَكْتُبُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ يُصِيبُهُ فِي الدُّنْيَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ يَرْجِعُ بِهِ فَيَرُدُّهُ فِي الرَّحِمِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ‏ ) خواندند. با این توضیح که کتاب غیر از علم الهی است و امری شد که ملک آن را نوشته است.
استاد: این روایت یک معنای سومی شد نه علم خداست نه لوح محفوظ. (34)
استاد: در الا فی کتاب مبین در آیه ( و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین ) چند نکته هست: اول اینکه اگر هم بگوییم کتابی است که ملائکه به امر خدا نوشته اند یا به تعبیر ابن عباس با کُن ایجاد شده است، مبدأ این کتاب باز علم است. یعنی این کتاب هم چیزی نیست جز اینکه دارد علم خدا را نشان می دهد. خودش که بدون علم خدا پدید نیامده است. نمی شود کُنی باشد بدون مبدأ ومبنا و بدون حضور عندالله علی نحوٍ یلیقُ بجنابه. پس لوح محفوظی هم معروف است و همه چیز در آن است و اینقدر عظمت دارد، مبنا و مبدأی دارد و مسبوق است و از علم خدای متعال، پدید آمده است.
وقتی در آیه شریفه چند احتمال مطرح است، چرا از آن مبدأ و مبنای پدید آمدن لوح محفوظ است، صرف نظر کنیم؟
نکته دوم: مواردی از کتاب هست که به یک نحو خودش علم است و عینیت در آن نیست. مثلاً در قضیه آصف می خوانیم که: ( قال الذی عنده علم من الکتاب ) که صحبت از اسم اعظم است نه کتاب مبین. خب، این مِن یا تبعیض است یا بیانیه. اگر علمی که از جنس کتاب است معنا کنیم که خیلی واضح است. یعنی علمی داشت از سنخ علوم لدنّی و الهی. اگر هم مِن تبعیض باشد، یعنی علمی از کتاب. باز هم کتاب از سنخ علم است. (40)
نکته سوم: اگر کتاب مبین به معنای علم است، چرا یک جا فرموده الا یعلمها و یک جا فرموده الا فی کتاب مبین. این اختلاف تعبیر و تفنّن در عبارت برای چیست؟ چرا هر دو را الا یعلمها نگفته است؟ با استفاده از آیه 49 سوره کهف می شود به یکی از وجوه این مطلب پی برد: و وضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین مما فیه یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لا یغادر [ لا یترک ] صغیرة و لا کبیرة [ عبارت تمام و کامل است اما ادامه می دهد: ] الا احصاها. در ظاهر به این الا نیازی نبود. اگر هم نبود معنای آیه کامل بود. پی این الا برای چه آمده است؟ شاید علتش این باشد که: وقتی یک مطلبی را می گویند و چیزی را توصیف می کنند، گاهی است که در یک تعبیر ابتدایی، تمام اوصاف کمالیه ی بعدیِ آن بیان نمی شود. به همین جهت برای تکمیل توصیف آن . . . (45) مثلا درباره المعجم المفهرس می گوییم: هیچ کلمه ای در قرآن نیست مگر آنکه در آن آمده است. این توصیف کامل است ولی ممکن است کسی بپرسد: چگونه آمده است؟ آیا نا منظم و به هم ریخته است؟ به همین جهت در ادامه می گوییم: همه کلمات آن منظم و طبق ترتیب سوره هاست. این توصیفی دیگر است که جمله قبلی را کامل می کند. توصیف دوم: اگر کلمه ای هم در قرآن آمده، تعداد تکرارش را هم گفته است. این توصیف سوم است که باز برای تکمیل ما قبل است.
با این توضیحات، آیه معنای زیبایی پیدا می کند: کتابی است که همه چیز در آن آمده است. الا احصاها یعنی آمار هم می دهد. مثلا اگر می گوید: فلانی غیبت کرده است، تعدادش هم معلوم است. الآن هم عربها به علم آمار می گویند: علم الإإحصاء. چه تعداد، در کجا، در چه زمانی؟ همه اینها در آن کتاب هست. لذاست که بعدش می فرماید: و وجدوا ما عملوا حاضراً. پس الا احصاها تکرار نیست بلکه تکمیل توصیف است.
با این حساب برگردیم به آیه ما نحن فیه. در اول آیه فرمود خدا همه چیز را می داند. و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو. اما در ادامه توصیف علم الهی را تکمیل می کند. الا فی کتاب مبین. یعنی علم الهی یک علم مبیّن و مفصل و روشن است که سر سوزنی جا به جا نمی شود و نسیان و غفلت و اختلاط در آن راه ندارد. مثل کتاب که وقتی نوشته شود، دیگر فراموشی و جابجایی در آن راه ندارد. این یکی از وجوهی است که برای علت تفنّن به ذهن می رسد. پس کتاب مبین، تکمیل توصیف علم الهی است به عدم امکان نفوذ نسیان و سهو و اختلاط در آن. (49)
البته شواهدِ آن طرف هم وجود دارد. مثلا: ( ما من غائبة فی السماء و الارض الا فی کتاب مبین ) که وجودِ در کتاب مبین را به خود شیء نسبت می دهد. همانگونه که اگر در آیه ( ان ذلک فی کتاب) ذلک را به (ما) بزنیم. اینجا هم روشن تر است. چون اسم اشاره نیست. صریحا می فرماید: غائبه های آسمان و زمین در کتاب مبین هستند. وقتی قرار شد کلامی، یک اقیانوس در خود جا بدهد، نقش کلمات چند منظوره خیلی مهم است. بعضی کلمات چند منظوره مثل ضمیر و اسم اشاره و موصول در همه ی زبانها وجود دارد. اما ظاهراً اینها برای کتاب الهی و قرآن مبین کم بوده است. لذا باید زبانی باشد که حروف مصوّت نداشته باشد و اعراب داشته باشد. نه تنها اعراب که حرکات صرفی و جاهای ارتباطی هم داشته باشد. مثلا همین لا اصغر فقط در زبان عربی دو جور خوانده می شود: اصغرُ و اصغرَ. این از حالت نحوی و اعرابیِ کلمه. بِنیه ی کلمه و حالت صرفیِ آن هم چند منظوره است. قبلا هم عرض کردم که اختلاف قراءات برای قرآن کمال است نه نقص.(53)
در ( ان ذلک فی کتاب ) هم با اسم اشاره مواجه هستیم. ذلک به ما می خورد یا به یعلم؟ سیاق، اولی را اقتضا می کند. گر چه غالب مفسران به دومی زده اند. چون مبادی ظهور در ذهن من با مبادی ظهور در ذهن آنها تفاوت دارد(56)
اما در آیه ( و ما من غائبة فی السماء و الارض الا فی کتاب مبین ) آنچه در کتاب است، معلوم است نه علم. چون غائبة یعنی چیزهایی که موجود است ولی ما نمی بینیم. نه اینکه مراد، علم باشد. اگر بگوییم یعنی: و ما من غائبة الا اینکه علم به آن، فی کتابٍ مبین، داریم چیزی را بر خلاف ظاهر در تقدیر می گیریم. چون وجود چیزی که در علم الهی نیست بلکه علم به آن در علم الهی است.
یکی از حاضران: پس یکی از احتمالات کتاب هم لوح محفوظ است و چهار احتمال شد نه سه تا. استاد: بله، درست است.(59)
نحو، هشتاد درصد ادبیات را تدوین نموده است(65)
احتمال دارد که مِن در علمٌ من الکتاب نشویه باشد(67)
استظهار از آیات شریفه، به اطلاعات مستظهر، مربوط می شود(69)
درباره و اذکر فی الکتاب مریم(72)
یا سر الاسرار








*****************
تقریر آقای صراف:
27/4/1390

در توحید صدوق ص131 ح13 و در کافی ج1 ص126:

التوحيد 131 9- باب القدرة ..... ص : 122
13- حدثنا حمزة بن محمد العلوي رحمه الله قال أخبرنا علي بن إبراهيم عن أبيه عن محمد بن أبي عمير عن عمر بن أذينة عن أبي عبد الله ع في قوله عز و جل ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا فقال هو واحد أحدي الذات بائن من خلقه و بذاك و صف نفسه و هو بكل شي‏ء محيط بالإشراف و الإحاطة و القدرة لا يعزب عنه مثقال ذرة في السماوات و لا في الأرض و لا أصغر من ذلك و لا أكبر بالإحاطة و العلم لا بالذات [متعلق به لا یعزب است] لأن الأماكن محدودة تحويها حدود أربعة فإذا كان بالذات لزمه الحواية

حضرت در اینجا و لا اصغر را استیناف نگرفته­اند.

این روایت را مرحوم مجلسی هم در بحار آورده­اند و توضیحی هم در ادامه دارند:

بيان ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ أي ما يقع من تناجي ثلاثة و يجوز أن يقدر مضاف أو يؤول نجوى بمتناجين و يجعل ثلاثة صفة لها إِلَّا و هُوَ رابِعُهُمْ أي إلا الله يجعلهم أربعة من حيث إنه يشاركهم في الاطلاع عليها وَ لا خَمْسَةٍ أي و لا نجوى خمسة و تخصيص العددين إما لخصوص الواقعة أو لأن الله وتر يحب الوتر و الثلاثة أول الأوتار أو لأن التشاور لا بد له من اثنين يكونان كالمتنازعين و ثالث يتوسط بينهم. ثم اعلم أنه لما كان القدام و الخلف و اليمين و الشمال غير متميزة إلا بالاعتبار عد الجميع حدين و الفوق و التحت حدين فصارت أربعة و المعنى أنه ليست إحاطته سبحانه بالذات لأن الأماكن محدودة فإذا كانت إحاطته بالذات بأن كانت بالدخول في الأمكنة لزم كونه محاطا بالمكان كالمتمكن و إن كانت بالانطباق على المكان لزم كونه محيطا بالمتمكن كالمكان

ج60 (اسلامیه و 57بیروت) ص324:

بحارالأنوار 57 324 باب 41- بدء خلق الإنسان في الرحم إل
... إِلَّا فِي كِتابٍ هو علم الله أو اللوح أو الصحيفة إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ إشارة إلى الحفظ أو الزيادة و النقص. ...

ج84 بیروت (87 اسلامیه) ص96:

بحارالأنوار 84 97 فائدة ..... ص : 89
... فِي كِتابٍ مُبِينٍ أي في اللوح المحفوظ أو في علمه سبحانه‏ ...

ج95 بیروت ص78 و ص148:

بحارالأنوار 95 78 التاسعة عشرة ..... ص : 78
... سُبْحَانَ مَنْ لَا يَمُوتُ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَزُولُ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ سُبْحَانَ مَنْ لَا تَسْقُطُ وَرَقَةٌ إِلَّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ قَدَرِه‏ ...

بحارالأنوار 95 148 ذكر ما نختاره من الروايات بالدعوات
دُعَاءٌ آخَرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مَرْوِيٌّ عَنِ النَّبِيِّ ص سُبْحَانَ مَنْ لَا يَمُوتُ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَزُولُ مُلْكُهُ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ سُبْحَانَ مَنْ لَا تَسْقُطُ وَرَقَةٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ بِقُدْرَتِهِ فَسُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ مَا أَعْظَمَ شَأْنَهُ وَ أَجَلَّ سُلْطَانَهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ عُتَقَائِكَ وَ سُعَدَاءِ خَلْقِكَ بِمَغْفِرَتِكَ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ‏

ج88 بیروت ص38:

بحارالأنوار 88 35 توضيح ..... ص : 32
... وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها مبالغة في إحاطة علمه تعالى بالجزئيات وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا يابِسٍ كلها معطوفات على ورقة و قوله إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ بدل من الاستثناء الأول بدل الكل على أن الكتاب المبين علم الله أو بدل الاشتمال أريد به اللوح أو القرآن و قرئت بالرفع بالعطف على محل ورقة أو للابتداء و الخبر إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ. ...

روایت زیبایی است که یکی از استعمالات کتاب را در قرآن غیر از لوح محفوظ تطبیق فرموده­اند:

بحارالأنوار 5 154 باب 6- السعادة و الشقاوة و الخير و
6- ع، [علل الشرائع‏] الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ تَعْتَلِجُ النُّطْفَتَانِ فِي الرَّحِمِ فَأَيَّتُهُمَا كَانَتْ أَكْثَرَ جَاءَتْ تُشْبِهُهَا فَإِنْ كَانَتْ نُطْفَةُ الْمَرْأَةِ أَكْثَرَ جَاءَتْ تُشْبِهُ أَخْوَالَهُ وَ إِنْ كَانَتْ نُطْفَةُ الرَّجُلِ أَكْثَرَ جَاءَتْ تُشْبِهُ أَعْمَامَهُ وَ قَالَ تَحَوَّلُ النُّطْفَةُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَفِي تِلْكَ الْأَرْبَعِينَ قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَكَ الْأَرْحَامِ فَيَأْخُذُهَا فَيَصْعَدُ بِهَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقِفُ مِنْهُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَيَقُولُ يَا إِلَهِي أَ ذَكَرٌ أَمْ أُنْثَى فَيُوحِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِكَ مَا يَشَاءُ وَ يَكْتُبُ الْمَلَكُ ثُمَّ يَقُولُ إِلَهِي أَ شَقِيٌّ أَمْ سَعِيدٌ فَيُوحِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِكَ مَا يَشَاءُ وَ يَكْتُبُ الْمَلَكُ فَيَقُولُ اللَّهُمَّ كَمْ رِزْقُهُ وَ مَا أَجَلُهُ ثُمَّ يَكْتُبُهُ وَ يَكْتُبُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ يُصِيبُهُ فِي الدُّنْيَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ يَرْجِعُ بِهِ فَيَرُدُّهُ فِي الرَّحِمِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها

· اگر می­گوئیم کتابی هست که ملائکه نوشته­اند و یا با کن ایجاد شده است مبدأ همین کتاب هم علم الهی است. اگر چه ذهن عرف یک امر عینی را بیشتر انس دارد ولی حق این است که لوح محفوظ یک مبدأ علمی دارد. لوح محفوظ یک ظهور عینی علم الهی است.

· وقتی مواردی هست که کتاب در جنس علم استعمال شده است:

النمل‏ ، الجزء 19، الصفحة: 380، الآية: 40
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ ﴿40﴾

اینجا چه تبعیضیه و چه بیانیه بگیریم مؤید مقصود ماست.

· این تفنن در عبارت وجهش چیست که در قرآن آمده است و الا فی کتاب مبین ذکر شده است؟

الكهف‏ ، الجزء 15، الصفحة: 299، الآية: 49
وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهٰذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَ لاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً ﴿49﴾

وقتی مطلبی می­گویند و یک توصیفی می­آورند گاهی در یک تعبیر ابتدائی اوصاف کمالیه او بیان نمی­شود و می­خواهند توصیف را تکمیل کنند. آیه می­فرماید هم همه چیز را آورده و هم آمار می­دهد و تعداد را هم معلوم کرده است و دقیق و حساب شده آورده است. پس الا احصاها تکرار نمی­شود.

در ما نحن فیه هم تکمیل توصیف است و الا فی کتاب مبین تکمیل توصیف علم الهی است که همانطور که کتاب وقتی نوشته شد فراموشی و جاافتادگی و سهو و اختلاط در آن نیست و مبین است این علم الهی هم همین طور است. این یک وجه برای تفنن در عبارت است و شاید وجوه دیگر هم باشد.

· شواهد مقابل:

النمل‏ ، الجزء 20، الصفحة: 383، الآية: 75
وَ مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿75﴾

وجود در کتاب مبین را به خود وجود اشیاء نسبت می­دهد. غائبة: غائبة عنا. برای خدای متعال و کسانی که مطلع بر کتاب مبین هستند غائب نیست.

· کلمات چند منظوره در یک زبان برای رساندن معارف چندوجهی بسیار کاربرد دارد. ضمائر و اسماء اشاره و ... در زبانهای مختلف هست و همین فایده را دارد. عدم صلبیت حرکات بنائیه و اعرابیه و مجاز بودن تعدد قرائات کمک بیشتری به همین چند منظوره بودن می­کند.