بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
***تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
یا صاحب الزمان
جلسه سی و چهارم ( 12 / 7 / 2011 )21/4/90=10شعبان المعظم32
درباره حاجاقا بهجت و اهمیت دادن به درس خواندن و چند کرامت از ایشان تا دقیقه (9)
قضیه آشیخ محمد حسین خراسانی در تهران صاحب اسرار الصلاة و شاگرد مرحوم قاضی و آقا ضیاء. از مرحوم قاضی: وقتی سلام نماز را می دهم تا وقتی که رو از قبله بر نگردانده ام، هر چه از من بپرسند جواب می دهم.
سوال از ( العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء ) که پاسخ استاد تا دقیقه (35) به طول کشید. منظور علمی است که ما را به مقصد برساند مانند آدرس صحیحی که ما را به خانه ای در شهری شلوغ و بزرگ برساند. بخلاف آدرس ناصحیح که انسان را بدجوری سرگردان می کند: ( من دان الله بغیر سماع من عالم صادق الزمه الله التیه الی العناء [الفناء] که نسخه فناء بهتر است ) . . . علم حقیقی، غرور آور نیست. البته هر علمی حتی مثلاً علم هندسه چون انسان را به عالَم تجرّد می برد، در حد خودش مفید است . . .
دقیقه 35:
بحث درباره کتابٌ حفیظ بود که بعد از علمنا ما تنقص الارض منهم آمده بود. عده ای گفته بودند: منظور از کتاب، نامه اعمال است. احتمالی که ما دادیم، این بود که مراد از کتاب، علم الهی است و به دنبال شواهدی برای این احتمال بودیم. تفسیر کنز الدقائق که تفسیر رواییِ خیلی قویِ شیعیّ است، درباره همین آیه می گوید: تمثیلٌ لعلم الله. در مفاتیح الغیب فخر رازی و بیضاوی در انوار التنزیل هم همین را به صورت یکی از وجوه یا قیل آورده اند. پس اینطور نیست که اصلاً کسی در این آیه، این احتمال را نداده باشد. اما شواهدی که دیروز آوردیم این بود: یکی سوره حجر: الم تعلم ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض ان ذلک فی کتاب ان ذلک علی الله یسیر. شاهد: دیگر: و ما یعمر من معمر و لا ینقص من عمره الا فی کتاب و آیه 3 سوره سبأ: لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین که مفسرین به خاطر مبانی شان مجبور شده اند که واو در و لا اصغر را استینافیه بگیرند. در حالی که طبق احتمالی که ما دادیم عطفش اصلا مشکلی ندارد. روایتی هم دیدم که و لا اصغر و لا اکبر را به قبلش بند کردند و الا فی کتاب مبین را هم ذکر نکرده اند که مؤید این است که واو برای استیناف نیست. شاهد دیگر هم این آیه است: سوره طاها آیه 52: قَالَفَمَابَالُالْقُرُونِالْأُولَى﴿51) قَالَعِلْمُهَاعِنْدَرَبِّيفِيكِتَابٍلاَيَضِلُّرَبِّيوَلاَيَنْسَى﴿52﴾ یعنی علم الهی طوری است که اصلا نسیان و اختلاط و هرج و مرج در آن راه ندارد. همانطور که کتاب وقتی نوشته شد، نسیان و اختلاط و امتزاج در آن راه ندارد.
این ها شواهدی است برای اینکه: منظور از کتاب مرتبه ای از علم باشد. ما نمی خواهیم بگوییم که: کتاب یعنی علم خدا. بلکه می خواهیم بگوییم: از مسلّمات آیات و روایات است که خدای متعال در عالمِ عین ( یعنی عالمی که با کُن ایجاد می شود ) کتاب دارد. کتابی ملکوتی با خصوصیاتش. کتابی که با کُنِ ایجادی در عالم عین ایجاد شده است. اما چیزی که بحث ما هست این است که: غیر از عالم کُن و عالم ایجاد و غیر از اینکه خداوند مبدأ ایجاد است، مبدأ خیلی چیزهای دیگر است که در کلاس اصلا اسمی از آنها برده نمی شود. او مبدأ همه چیز است. نظر ما این است که: جعل الله المشمشة مشمشة یعنی خداوند همانطور که مبدأ ایجاد زردآلو است، مبدأ زردآلو بودن زردآلو هم هست(46 و نیم)
وقتی می گوییم: کتاب مرحله ای از علم الهی است یعنی: هویت غیبیه و ذات مطلق خدای متعال، مبدأیت مطلقه دارد برای حتی چیزهایی که مال عالم علم است نه عین و با اینکه نیازی به کُنِ ایجادی ندارد، مبدأش خدای متعال است البته نه به این معنا که اینها ذات خدا هستند. بلکه ذات، مبدأ است برای عالم علمی که نیاز به کُنِ ایجادی ندارد. پس وقتی می گوییم: کتاب ناظر است به عالم علم و علم الهی، منظورمان ذات خدا نیست. بلکه ناظر است به عالم الهی. عالم علم، عالمی است به ازاء عالم عین. با این تفاوت که عالم عین، عالم وجود خارجی است و نیاز دارد به مبدأیتِ ایجاد ولی عالم علم مبدأ می خواهد ولی مبدأ ایجاد به معنای عالم عین نمی خواهد.
خیلی از دغدغه های کلاسی و حل نشدن خیلی از مطالب، به خاطر این است که حرف این مبادی زده نشده است و بخش هایی از نفس الامر است که اسمی از آن برده نشده است.
در المیزان هم ذیل روایت ( ان الله خلق اِسماً . . . ) می فرمایند: خلق است اما نه خلق ایجادیِ با کُن بلکه مراد، مبدأیت است.
حتی اصل تناقض هم مسبوق به ذات خدای متعال است و نیز تمام نظامهای فرمولی. یعنی اگر ذات خدا نبود، استحاله ی تناقض معنا نداشت.(51)
او مبدأ است برای تمام حقائق نفس الأمریه.
مرحوم طباطبایی هم در روش رئالیسم مقاله ی خوبی دارند با عنوان تحلیل مفهوم وجود و عدم که البته شروع است.
باید یک تحلیل دقیق و جدیدی از مفهوم وجود و عدم بشود و کارهایی که ذهن با این دو مفهوم مقابل انجام می دهد و این دو را از فضای مقابل به فضای غیر مقابل می برد، حلاجی شود.
سوال: یعنی می خواهید بگویید: وجود در مقابل عدم نیست و شق ثالثی هم وجود دارد؟ استاد: وجود مقابل عدم است اما وجود، خودش یک طیف است. کدامش منظور است؟ سائل: یعنی وجود را مشترک لفظی می دانید؟ استاد: نه، اشتراک لفظی یک بحث انحرافیِ عجیب و غریب است.
پس احتمال دارد که کتاب در کتاب حفیظ، کتاب عینی نباشد بلکه کتاب علمی و از عالم علم اله باشد. البته نه به معنای ذات الهی. البته مبادیِ این بحث زیاد است. به خاطر این که این مبادی منقح نشده، مجبور شده اند واو را استیناف بگیرند.(57)
اگر کتاب در کتاب حفیظ، به معنای علم الهی باشد، اگر حفیظ به معنای محفوظ باشد، منظور، علم فعلی ای که صبغه ی دهری زمان را دارد، است. اما اگر به معنای حافظ باشد، یعنی علمِ خدا که حافظِ تمام تغییراتی است که در بستر زمان صورت می گیرد. یعنی این کتاب، مرحله است از علم که با کُن هم ایجاد نشده است و از عالم علم است اما نگهبان عالم ایجاد است و تغییراتی که در عالم ایجاد و حرکات پیش می آید را حفیظ است. و می تواند همه ی تغییرات را به نحو احسن مدیریت کند. هر چه را می خواهند به حالت قبلی برگردانند یا ایجادِ بعدیِ آن، همه را متکفل و حفیظ است.
سوال: مگر حیثیت علم، حیثیت کشف نیست؟ پس حفاظت و مدیریتش به چه معناست؟ علم، متأثر از معلوم و کاشف از آن است. مدریت معلوم، چه معنایی دارد؟ استاد: این طور نیست کار علم فقط کشف باشد. مثلاً علتِ غایی از سنخ علم است اما به جایی که کاشف باشد، مبدأ است. پس هر علمی کاشف نیست. ثانیاً علومی که برای خدای متعال قائلیم و عالم علم، به جایی که کشف باشد، مبدأیت دارد. یعنی عالم علم است که بر طبق علم الهی به نظام احسن، در عالم ایجاد هم نظام احسن خلق می شود. اگر خدای متعال، نظام احسن را نداند، چطور می خواهد خلقش کند؟ در روایات هم مراحل علم خیلی زیبا بیان شده است. یکی از آنها روایت ( لا یکون الشیء الا بسبعة : بمشيئة و إرادة و قدر و قضاء و إذن و كتاب و أجل ) که همه ی اینها قبل از کُن است.(60)
برگردیم به بحث دیروز در آیه (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ) که عرض کردم: ذلک به موطنِ یعلم بر می گردد ولی آقا فرمودند: به ما بر می گردد. در تفاسیر هر دو احتمال وجود دارد و حرف آقا را خیلی ها گفته بودند. آقا: اینکه فرمودید: در المیزان کتاب، را علم معنا کرده است، درست نیست. بلکه تصریح کرده اند که مراد از کتاب، لوح محفوظ است. استاد: باید دید مراد ایشان از لوح محفوظ چیست. آقا: آنهایی که گفته اند علم گفته اند مثال زده است علم خودش را به کتاب نه اینکه گفته باشند مراد از کتاب، علم است.
استاد: من دو تا سوال ساده دارم: 1- چرا اینها گفته اند تمثیل است و نگفته اند خودش است؟ (70) تا دقیقه (74) مباحثه ای بین استاد و آقا در این باره.
آقا: اگر مراد از کتاب، علم است، پس مراد از لوح محفوظ چیست؟ استاد: لوح محفوظ، در عالم عین است یعنی با کُن ایجاد شده است. یعنی پشتوانه ی لوح محفوظِ عینی، لوح محفوظِ علمی است. اگر آن را درک نکنیم، این را نمی فهمیم. پس لوح محفوظ حقیقتی است دارای دو مرتبه: مرتبه علم و مرتبه عین. و از هم جدا نیستند. حتی طبائع یک جور اشتراکی دارند بین علم و عین. یعنی در هر دو مورد می روند و خودنمایی می کنند که توضیحش بعداً خواهد آمد.(75)
چرا گفته اند تمثیل و نگفته اند: خودش؟ آقا: چون دور از ظهور و ادب است. نه به خاطر این که اشکالات معارفی داشته اند. تازه این تمثیل را هم به عنوان قیل مطرح کرده اند و رد کرده اند.
سوال دوم: چرا در آیه ( و لا اصغر . . . ) گفته اند: واو استیناف است؟ چون می خواهند کتاب مبین را علم خدا نگیرند.(80)
سوال: چرا اگر به معنای محفوظ باشد، مراد علم فعلی است نه ذاتی؟ استاد: به تناسب اندراس و تغییر بدن، وقتی می خواهیم به ازاء آن یک چیزی بگوییم که محفوظ باشد، علم فعلی را گفتم. نه این که بخواهم بگویم علم ذاتی محفوظ نیست.
سوال. استاد: نمی توان گفت: کتاب ربطی به علم ندارد. کتاب سر تا پایش علم است. ( کتاب مسطور فی رق منشور ) خود رق منشور، علم نیست(83)
سوال. استاد: لوح محفوظ چیزی است ملکوتی جدا از ذات باریتعالی و جدا از علم او که همه چیز در آن هست به طوری که قابل تغییر هم نیست. که با کُن ایجاد شده است. و ملائکه و انبیا بر آن مطلع می شوند.
سوره والشمس رویت یا امیرالمومنین ایه والیل مویت یا امیرالمومنین انبیاء عاکف به کویت یا امیرالمومنین









*****************
تقریر آقای صراف:
21/4/1390

در مورد علم جای توجه به این روایت هست:

وسائل‏الشيعة 27 128 10- باب عدم جواز تقليد غير المعصوم
33393- وَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ زَائِدَةَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَيْرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ التِّيهَ إِلَى الْفَنَاءِ وَ مَنِ ادَّعَى سَمَاعاً مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي فَتَحَهُ اللَّهُ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ ذَلِكَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ الْمَكْنُونِ

· در این آیه که الان مورد بحث ماست آیا کسی احتمال داده کتاب را به معنای علم الهی؟ موارد متعددی احتمال داده­اند: کنز الدقائق دارد: تمثیل لعلم الله، بیضاوی هم در انوار التنزیل مطرح کرده است.

· اما در مورد شواهد: شاهد اول که از سوره مبارکه حج بود در ادامه نکاتی خواهد آمد. اما یک موردی که بسیار مناسب بحث است و از قلم افتاد این آیه شریفه است:

طه‏ ، الجزء 16، الصفحة: 314، الآية: 49
قَالَ فَمَنْ رَبُّكُمَا يَا مُوسَى ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ﴿50﴾ قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى ﴿51﴾ قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لاَ يَضِلُّ رَبِّي وَ لاَ يَنْسَى ﴿52﴾

اینها شواهدی بود برای این احتمال که منظور از کتاب مرتبه­ای از علم خدا باشد. یعنی خدای متعال هویت غیبیه­اش مبدئیت دارد برای چیزهایی که از عالم عین نیست و بلکه از عالم علم است. مقصود از کتاب که می­گوئیم ناظر به علم خداست مقصود این نیست که ناظر به ذات است بلکه ناظر است به عالم علم الهی که عالمی است به ازاء عالم عین. عالم علم به خلاف عالم عین خلق در آن با «کن» ایجادی نیست و خلق ایجادی نیست بلکه مبدئیت تمام حقائق نفس الامریه خداست نه به نحو مبدئیت خلقی ایجادی. پس در این احتمال کتاب کتاب عینی نیست و کتاب علمی است.

اگر با این احتمال حفیظ به معنای محفوظ باشد فقط به علم فعلی خدا می­تئاند ناظر باشد.

اگر حفیظ به معنای حافظ باشد یعنی مرحله­ای از علم با کن بوجود نیامده و نگهبان تغییرات است و می­تواند همه تغییرات را مدیریت کند.

الكافي 1 149 باب في أنه لا يكون شي‏ء في السماء و
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لَا يَكُونُ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ بِمَشِيئَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلَى نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ كَفَرَ

در مورد شاهد اول که آورده شد گفته شد که ذلک به یعلم برمی­گردد و احتمالی هم مطرح شد که ذلک اول به ما برگردد. بیشتر مفسرین البته همین احتمال برگشت ذلک اول به «ما» را مطرح کرده­اند.