بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
***تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90*** السلام علیک یا عین الحیات

جلسه سی و سوم ( 11 / 7 / 2011 )20/4/90=9/8/32

دقیقه 9 :
سوال: در فعیلی که به معنای فاعل آمده، به معنای مفعول آمدنش سماعی است. استاد: طبق احتمالی که دیروز ذکر شد، فعیل مشترک معنوی است نه لفظی. پس به معنای فاعل یا مفعول بودنِ فعیل، مانعة الجمع نیست. زمخشری در کشاف، احتمال محفوظ و حافظ را در حفیظ داده است.(16)

یکی از حاضران: فعیل به معنای مصدر مثل ضجیج و جمع مثل عبید و صفت مشبهه و صیغه مبالغه و اسم جنس مثل سفین جنس سفینه، آمده است. فَعِلَ یفعَلُ متعدی، مثل حفظ، اسم فاعلش بر وزن فعیل نیامده است. در قرآن هم هر کجا حفیظ آمده ( حدود 12 مورد ) به معنای اسم فاعل است. استاد: استقرائات استعمالی سدِّ راه ما نمی شود. نهایتاً باعث شود که استظهارات را اظهر و ظاهر کند. عرض شده ه زمخشری هم که اهل لغت و ادب است احتمال اسم مفعول بودن را هم داده است و همچنین صاحب مجمع البیان. در رساله محکم و متشابه منسوب به حضرت امیر که در تفسیر قمی و بحار آمده است، استعمال لغات را در قرآن گفته است که قرار نیست که اگر لغتی در جایی به یک معنایی آمد، در جاهای دیگر هم بع همان معنا باشد.(27)

بسم الله الرحمن الرحیم

سه احتمال برای کتاب در کتاب حفیظ، مطرح شد که در هر کدام حفیظ به معنای حافظ یا محفوظ ممکن بود باشد.. احتمال اول: صحیفه اعمال. احتمال دوم: علم الهی که شواهد قوی ای هم دارد: ( الم تعلم ان الله یعلم ما فی السموات و الارض. ان ذلک فی کتاب ) ظهور قوی ای دارد در اینکه از علم خدا به کتاب تعبیر شده است . یا آیه ( و عنده مفاتح الغیب . . . إلا یعلمها و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین ) بنا براین در آیه ( عندنا کتاب حفیظ ) یعنی عندنا علمُه. و اگر حفیظ به معنای محفوظ باشد، می تواند منظور، علم فعلیِ الهی باشد و اگر به معنای حافظ باشد، یعنی حافظ تغییرات است. علم فعلی الهی یعنی خود فعل، عین علم خدای متعال است. یعنی مخلوق در عین حالی که مجعول است و موجود است به ایجادِ الهی، عین علم خدا هم هست به علم فعلی. در مقابل علم فعلی، علم ذاتی است که عین خود مخلوق نیست. محفوظ هم چون صحبت بر سر تنقص الارض منهم است، یعنی کتابٌ محفوظٌ من أن تنقصَهُ الارض. یعنی این کتاب از تغییراتی که زمین در بدن به وجود می آوَرَد، محفوظ است. و اگر به معنای حافظ باشد، نقطه ی مقابل معنای قبلی است. حفیظ یعنی حافظِ تغییراتی که رخ می دهد. یعنی این تغییرات طبق یک برنامه ی حساب شده ی منظم صورت می گیرد و منضبط و معلوم است و به همین جهت بازگرداندنش کار آسانی است.(33)

اگر کتاب به معنای علم الهی باشد و حفیظ به معنای محفوظ، معنایش این است که علم الهی، محفوظ از تغییر است. ما می توانیم یک موجودی را با فرض صحیح منطقی از جایش حرکت بدهیم. مثلاً می گوییم زید در فلان زمان قائم نباشد و در بهمان زمان قائم باشد. یا در ساعت ده صبح در خانه باشد یا نباشد. اما وقتی که گذشت، یعنی وقتی که در ساعت ده، زید در خانه بود یا قائم بود و این قضیه تمام شد، دیگر نمی شود این قیام را در همان ظرف خودش، فرض گرفت که نباشد. این فرض دیگر یک فرضِ فقط ذهنی است نه منطقی. یعنی قیام زید در گذشته به نوعی ضرورت پیدا کرد.(35) یعنی نمی شود قیام زید را در ظرف خودش، فرض خلافش را کرد منطقیاً.

اگر کسی بگوید: خدا که قادر است زیدی را که در ساعت ده امروز موجود بود، فردا او را در همان ساعت دهِ دیروز معدوم کند. جوابش این است که قدرت به محال تعلّق نمی گیرد. می تواند ادامه ی قیامش را معدوم کند اما نمی تواند قیام او را در همان ظرف تحقق، معدوم نماید.

سوال: تعبیر عندنا برای این مطلب که خیلی واضح است برای چه آمده است؟ استاد: تعبیرِ عندنا به معنای بالاتر بودن از عالَمِ زمان و مکان است. عالم قدس. عالَمی که ما در آن هستیم، عالمِ حرکت است و زمان و دیروز و فردا دارد. در این مکان محجوب از آن مکان هستیم. اما عالم عندیّت با مراتبی که دارد، از این نقائص زمان و مکان منزه است و عالم هیمنه و سلطه ی بر زمان و مکان است. زمان هم وقتی گذشت و محقق شد، نمی شود آن را برگرداند ولی در عالَم وراء زمانیات موجود است.

اشکال: شما علم را به معنای علم فعلی گرفتید که مقیّدِ به زمان است. اگر به معنای علم ذاتی باشد، با عالم عندنا سازگار است. استاد: علم فعلی به معنای کلّیش مقیدِ به زمان نیست. بلکه در خصوصِ زمانی مقید است. فعلی یعنی علم به فعل. آنی که متصرم است، وقتی محقق شد، دیگر زمانی نیست. فعل هست ولی زمانی نیست بلکه از عالم دهر می شود. پس علمِ فعلی به او هست ولی نه از سنخِ علم فعلیِ زمانی. زمانی بوده ولی چون گذشته است به ضرورت پیوسته است.(40)

اشکال. استاد: عالَم خیال منفصل هم فعل است. علم فعلی هم برای آن محقق است اما آن آثار و خصوصیاتِ علم فعلی از قبیل تغیّر و سیلانِ زمانی، در آنجا نیست چون خود فعلش سیلانی نیست.

مستشکل: چه مانعی دارد که علم را علم ذاتی بگیریم؟ استاد: حرفی نداریم ولی فعلاً داریم روی این فرض صحبت می کنیم. در صدد نفی علم ذاتی نیستیم.

مستشکل: آیا بهتر نیست احتمال دوم را علم ذاتی بگیریم که با احتمال سوم که کتاب وجود است، مشکلی پیدا نکند. چون اگر علم فعلی بگیریم، تمییز آن از احتمال سوم، دشوار می شود. استاد: این علم فعلی که الآن داریم می گوییم ممکن است بخشی از کتاب وجود باشد. وقتی می گوییم کتاب وجود، می خواهیم یک نحو جامعی بگیریم از باطن و ظاهر شیء.مثلاً ما می خواهیم خزائنِ در ( ان من شیء الا عندنا خزائنه ) را هم جزء کتاب وجود بگیریم. اما در تصویری که الآن از علم فعلی داریم تنها یکی از نزولاتِ آن خزائن است نه اینکه خودِ اصل کتاب وجود باشد.

خیلی از آیات معاد، ناظر به همین حیثیتِ چهره ی دیگرِ زمان است که در کلَّش را دارد در یک لا زَمان نشان می دهد(42)

اشکال: إن ذلک فی کتاب، ذلک به ما عُلِمَ می خورد نه به علم. استاد: یعنی ذلک می خورد به ما در ما فی السموات و الارض؟ مستشکل: بله. خیلی واضح است. استاد: من ذلک را به یعلم می زنم. آیه دیگر: وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً وَ مَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَ لاَ تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ مَا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لاَ يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ یا آیه : وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لاَ أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ. آیه دیگر: وَ مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِين. وقتی صحبت علم الهی است در یک سیاق، بعید است به دو چیز بزنیم(48)

این کتاب وقتی بالا برود، مرتبه ی لطیفترش صورت زیرین کتاب علم الهی است.

وقتی در آیه ای علم الهی مطرح می شود . . . (49) [ کمی مبهم است باید فایل صوتی را گوش داد ] من در آیه ( ما اصابکم من مصیبة الا فی کتاب ) که نمی گویم: مراد از کتاب، علم الهی است. اما وقتی صحبت از علم الهی است و می فرماید: ان ذلک، به نظر می رسد استفاد از اسم اشاره برای سموات و ارض بعید است. اگر سماوات و ارض مراد بودند، می فرمود: إنَّها. آیا کسی از مفسرین ذلک در ذلک فی کتاب، را به ما فی السموات و الارض زده است؟ مخصوصا که إن در این موارد، تعلیل است نه در صدد بیان مطلب جدید.

چرا از علم الهی به کتاب تعبیر شده است؟ استاد: همانطور که کتاب یک امر منسجمِ محفوظِ خیلی روشنِ متبین است و قابل تغییر نیست و منظم است و در هم نمی ریزد، علم الهی هم یک علم در هم ریخته ی قابل نسیان نیست. بلکه یک چیز منظمِ منسجمِ مسلّم که احصی کلَّ شیءٍ عدداً. (54) [ مراد استاد خیلی برایم واضح نشد. باید به فایل صوتی مراجعه شود ]

تازه ما در آیه مورد بحث، دو تا ذلک داریم: أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِير. ذلک دوم به چی می خورد؟ مستشکل: به عالم بودن خدا. پس ذلک اول هم به علم می خورد. بعید است دو تا ذلک پشت سر هم به دو چیز بخورد.(56) هر دو ذلک می خورد به یعلم نه ما فی السماء.

سوال. استاد: تعبیر (عندنا ) در موارد متعددی به کار رفته است. مثلاً: إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته یا انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم. و هر کجا ممکن است به مناسبت مقام، مفادی داشته باشد. در اینجا چون صحبت از تنقص الارض است، زمین بدن را مندرس می کند و از هم می پاشاند، عندنا در اینجا یعنی این سنخ زمینی که بتواند او را از بین ببرد، در آنجا نیست.

سوال. استاد: علم فعلی به زمان را از آن حیث زمانیتش، صاحب اسفار اصلاً قبول نمی کند. می گوید: چون وجودش مشابک عدم است، اصلاً فعلیت تحصّل ندارد پس علم هم نیست. چون علم به تحصّل است. اینجا از جاهای عجیب و غریبِ اسفار است. ولی ما فرض می گیریم که اینگونه نیست. یعنی صبغه ی زمانیت به هر نحوی تصحیحش بکنیم . . . (61)

علم فعلی به اشیاء حتی قابل نفی است: ( لما یعلم الذین جاهدوا منکم ) که مراد از علم در این آیه، علم فعلیِ زمانی است. ولی بحث ما این نبود. ما می خواهیم بگوییم همین چیزی که صبغه ی زمانی دارد و قابلِ نفی است، وقتی رفتیم در دید دهری و وراء زمان و کل آنها را در آن موطنِ محقق شده دیدیم، در آن منظر محفوظ و حفیظ است. و دیگر نمی شود گفت: لما یعلم الله. چون محقق شده است. او به همان نحوی که بود، در آنِ خودش محقق شد و وقتی محقق شد، عَلِمَ الله. و دیگر نمی شود گفت: لما یعلمِ الله. لما مال مسیرِ سیلان زمان است. وقتی نسبت به الآن در نظر بگیریم که قرار است در آینده محقق شود، می توانیم بگوییم لما یعلم الله. این علم فعلیِ همراه با پیشرفت زمان است. اما آن علم فعلی ای که من می خواستم عرض کنم که از آن به کتاب حفیظ تعبیر می کنیم، علمی است که در وراء عالم زمان و مکان و در حالتی که ثابت و محقق است، در نظر گرفته ایم.(63)

سوال. استاد: عندیّت یعنی مصونیت از تغیر و حرکت. و عندنا در اینجا ما وراء عالم ماده می شود. اما اینکه بگوییم هر کجا عندنا آمد، یعنی وراء زمان و مکان، صحیح نیست. جاهایی هست مثل ( ان من شیء الا عندنا خزائنه ) با اینجا فرق می کند. عندیتِ هر جایی به مقابلش معنای خودش را پیدا می کند. مقابلِ تنقصُ الارض، یعنی لا یمکن ان تنقصَهُ الارض.

اما اگر کتاب را به معنای علم الهی و حافظ بگیریم، یعنی خدای متعال همه تغییرتی که زمین در بدنها حاصل می کند، می داند. عالِمی که همه تغییرات را می داند می تواند همه را به موطن اولیه شان برگردانَد. اینجا هم یعنی کتاب و علم الهی، حافظٌ للتغییرات و ما تنقصه الارض. حتی اگر علم را علم فعلی بگیریم، آن صبغه ی ضرورتی که در علم فعلیِ دهری موجود است، مطلب را برای دیگران برهانی می کند. شبهه ی آکل و مأکول هم اگر این صبغه ی علم فعلیِ لا زمانی، خوب تصور شود، از بین می رود. چون یکی از شؤونات حشر جسمانی برگشت بدن است. اما یکی از شؤونات بسیار مهمِ حشر جسمانیِ بعدی، حشر جسمانی با همین بدن است اما در وراء زمان. لذاست که ( وجدوا ما عملوا حاضراً ) یعنی خود همین بستر زمان را در چهره ی عالَم دیگری می آوردند. همین بدن است فقط بستر سیلان در آن نیست. در یک دیدِ علمی همین انجام می شود. انجام شدنی ای متناسب با آنجا. یعنی اول و آخر و همه چیزش معلوم است.

سوال. استاد: تعبیراتی در چند جای قرآن هست که خیلی عجیب است. مثلاً ( إذا الارض مُدّت ) که نفرموده: وسِعَت، بلکه فرموده: مُدت یعنی کشیده می شود. یکی از محتملات این است که: الآن ما زمان را آن به آن می بینیم و همراه زمان داریم می رویم جلو. زمینِ ما زمینِ آنی فآنی است. اما خدای متعال ما را در یک منظری وارد خواه کرد که زمین را در بستر زمان یک جا می بینیم. مدَّت. بعدش هم می فرماید: ( و القت ما فیها و تخلت ) یعنی تمام چیزهایی که بالقوه در زمین بود، در آن منظر به فعلیت می رسد. (68) همچنین چیزی برای انسانها هم هست. یعنی انسان در آن منظر می بیند یک بدن دارد کشیده شده در هشتاد سال. یک بدن است نه اینکه بدنهای جدا جدا در آنات باشد. در اینجا بدن را سه بعدی می بینیم که طول و عرض و عمق دارد ولی در آنجا بدنی می بینیم که غیر از طول و عرض و عمق، بُعد چهارمش هم موجود است. بدنی است اخروی. یعنی بدن محشور همین بدنی است که در اینجا در بستر هشتاد سال موجود شده است.

سوال. استاد: جسم قیامتی با جسم برزخی فرق دارد. جسم برزخی مال برزخ است. عالم قیامت بالاتر از عالَم مثال است. جسم قیامتی همان خصوصیات مثالی را دارد مع الإضافه.(71) والحمدلله.

سوال از مخلوق بودن قرآن تا دقیقه (73)

درباره حسد و غبطه تا دقیقه (74) و دقیقه (82) تا (86)

علم فعلی ای که مقصود از کتاب حفیظ است، بر عالم ماده نیست. اگر کتاب حفیظ را علم بگیریم، منظور آن حیثی از علم فعلی است که قابل تغییر نیست. در حالی که اصل علم فعلی قابل تغییر است به تغییر ِعالَم.

وقتی سوال در ذهن باشد و انسان به فکرش باشد، خودش حل می شود.

جسم قیامتی عین همین جسم دنیایی است ولی ذره ای نقائصِ آن را ندارد. مثلاً در اینجا استخوان درون دست دیده نمی شود ولی آنجا دیده می شود. اینجا اگر چاقو به آن بخورد، زخم می شود و درد دارد ولی آنجا چاقو می تواند از دست رد شود بدون هیچگونه درد و بریدگی. یعنی جسمی است که در عین حالی که تجرد تامه را در خودش دارد، ما دون را هم در خودش حفظ می کند. فرق است بین جسم برزخیِ صِرف و برزخی ای که عقلی است. یعنی چون عقل است برزخی است. مثلاً بدن ما و بدن یک حیوان، هر دو بدن جسمانی است ولی همین بدن جسمانی فرق دارند. چون پشتوانه ی جسم ما نفس ناطقه ی انسانیه و روح انسان است اماپشتوانه ی بدن حیوان، یک روح حیوانی است. هر دو جسمند ولی فرق دارند. بدن مثالی قبلاً در مرتبه ی نقص بود و عقل در آن به فعلیت نرسیده بود، ولی بعداً . . . (78) لذا ابدان معصومین به خاطر پشتوانه ای که دارد، با بدن بقیه فرق می کند. چون از مقام تجرد هیچ گاه فاصله نگرفته اند حتی در شکم مادر.

رساله ای آقا علی مدرس دارند به نام سبیل الرشاد که اول کسی بود که در مسلک آخوند از مبنای آخوند در معاد فاصله گرفت.

می گویند: ماده از حیث اینکه ماده است، محال است علم به آن تعلق بگیرد. می گویند: وجودش مشابک با عدم است ولی به نظر من تعلق علم به آن مانعی ندارد (81)

مومن طعم ایمان را نمی چشد مگر آنکه به قضا و قدر ایمان داشته باشد.
سوال از علت کشتن حضرت خضر، غلام را؟ تا دقیقه (93)
یا من هو معلم خضرالنبی ومعلم الانبیاء والمرسلین ای که گوی آفرینش در خم چوگان توست










*****************
تقریر آقای صراف:
20/4/1390

شواهدی هست برای اطلاق کتاب به علم الهی از آن جمله:

الحج‏ ، الجزء 17، الصفحة: 340، الآية: 70
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذٰلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿70﴾

الأنعام‏ ، الجزء 7، الصفحة: 134، الآية: 59
وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿59﴾

فاطر ، الجزء 22، الصفحة: 435، الآية: 11
وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً وَ مَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَ لاَ تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ مَا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لاَ يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿11﴾

سبإ ، الجزء 22، الصفحة: 428، الآية: 3
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ أَصْغَرُ مِنْ ذٰلِكَ وَ لاَ أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿3﴾

النمل‏ ، الجزء 20، الصفحة: 383، الآية: 74
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا يُعْلِنُونَ ﴿74﴾
وَ مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿75﴾

اگر بگوئیم که عندنا کتاب حفیظ، مراد از کتاب علم فعلی (به معنای فعل) الهی باشد و حفیظ به معنای محفوظ باشد (چون تغیرات برای علم ذاتی نمی­آید) در این صورت یک نحو تفسیر آن این می­شود مثل اینکه بگوئیم اگر مثلاً زید متصف به قیام شد در یک ظرف زمانی دیگر بعد از مضی زمانی نیست و محفوظ از تغیر است.

اگر کتاب علم الهی باشد و حفیظ به معنای حافظ باشد در آن صورت یعنی حفظ کننده است از تغییراتی که مثلاً زمین در آن به وجود می­آورد.