بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










*************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
***تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
یا سید الساجدین ویا زین العابدین

جلسه سی و یکم ( 9 / 7 / 2011 )18/4/90=7/8/432

مطالب ذوقی اگر نشرش موجب شود که تلقیِ به اطلاق شود، شبهه ی شرعی دارد.

سوال از اینکه وقتی حضرت ظهور می کنند، علم را که 27 حرف است و دو حرفش تا آن زمان آمده، 25 تایش در زمان حضرت می آید. استاد: قبلا گفتیم وقتی بچه هنوز در کلاس حرف نون را نخوانده ممکن نیست وقتی به کلمه ای که در آن نون است می رسد، از آن سر دربیاورد. همچنین است نسبت به آنچه که واقعیتِ دار هستی است. یعنی چیزهایی که در مرأی و منظر ماست ولی از آن سر در نمی آوریم چون به ( الاسماء کلها ) واقف نیستیم. و گرنه چیزی از اسرار خلقت بر ما مخفی نمی ماند. آیا مثلا می شود با گوش کاری کرد که اصوات ما دون و ما فوق را بشنود؟ امروزی ها راحت تر این مطالب را می پذیرند. چون چیزهایی برایشان واضح شده که قبلا حتی احتمال امکانش نمی رفت!

در روایت دارد که حضرت به اصحابش می فرمایند: هر کجا کارت گیر کرد به کف دستت نگاه کن تا مشکلت حل شود.

حتی ممکن است با علومی که در زمان حضرت می آید، چیزهایی بسیار ساده باشد که ما خبر نداشته باشیم، آشکار می شود. یعنی با یک کار ساده مطالب مهم علمی کشف می شود.

روایتی داریم که سه زمان داریم: زمان گرگ و میش و میزان (17) [ بحار ج 14 ص 498 ] وقتی زمان گرگ بود، اگر علوم را به ما بدهند، مفاسد زیادی در پی خواهد داشت. لذا در دعای ندبه دارد که: شرطتَ علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیة.

مرحوم زاهد می گفتند: شما برای ظهور حضرت دعا می کنید تا بیایند و حضرت را بکشید!

آن علم، سراپایش قدرت است و با عقلانیت و عصمت مناسب است نه با زمان گرگ و میش بودن.

یکی از معانیِ دیگر قاف، تتبّعِ اثر است. از ماده های مهم در ابن باب، ماده های (قفو) و (قیف) و (قفی) و (قفو) و ماده (وقف). این 5 ماده مهم است. یکی از معانی مربوط به قاف، قیف و قیافه است. القافة یعنی قیافه شناسها. و علم القیافة یعنی از قیافه شخصی به مبادی او پی می برند. به مویی هم که پشت گردن سرازیر می شود، القاف می گویند که لغویین در ماده قفو آورده اند ولی با ماده قفا هم مناسب است. چون قفا یعنی پسِ گردن. لا تقفُ یعنی متابعت نکن. این دو معنای تتبع اثر و پشت سر، فی الجمله به بحث ما که ( قاف ) است مربوط می شود. (29) کوه قاف یک نحو احاطه ای دارد بر وجود عالمی که هست. کلمه ی خلف در خلف جبل قاف، بی حساب نیست. اگر قرائتِ ( قافِ والقرآن المجید ) داشته باشیم، همانطور که قرطبی ذکر کرده است، معنایش می شود: اِتَّبِعِ الاثر. تتبع اثر یعنی از یک ظاهر پی می بریم به باطن.(34)

دقیقه 37 تا 43 درباره ( یخرج الخبأ ) که در جلسات بعدی مفصل به آن خواهند پرداخت.

قالیچه حضرت سلیمان با باد حرکت می رفت و اسمش سحاب بود و اسم مرکب پیامبر در شب معراج هم بُراق بود. رعد صدا و برق نور و صاعقه هم حالت تخلیه ی آن است.(48)

رسیده بودیم به : ( و قال الکافرون هذا شیء عجیب ) که درباره مشارٌ الیه هذا صحبت کردیم. البته همین هذا در سوره مبارکه ی صاد معلوم است که چه چیزی است. هذا در آنجا به ( جعلُ الآلهة الها واحدا ) می خورد نه به ( جائهم منذر منهم )

قَدْعَلِمْنَامَاتَنْقُصُالْأَرْضُمِنْهُمْ[ ای ما تأکل الارض من لحومهم و دمائهم و تبلیه من عظامهم فلا یتعذر علینا ردهم ] وَعِنْدَنَاكِتَابٌحَفِیظٌ [ ای حافظٌ لعِدّتهم و اسماءهم و هو اللوح المحفوظ ]. ما علم داریم به هر چیزی که زمین از آنها کم می کند و نزد ماست کتاب حفیظ. [ به معنای محفوظ یا حافظ ] در المیزان فرموده اند: احتمال دارد که یعنی: ما آگاهیم به تعداد افرادی که زمین از اینها کم می کند از بستگان و آشنایان و هم نوعهایشان ] این احتمال به حسب ظاهر دور از ذهن است و با تُنقَص سازگار است نه تَنقُص. اما دو شاهد دیگر از آیات شریفه دارد که قابل تأمل است: ( او لم یروا انا نأتی الارض ننقصها من اطرافها ) دائماً داریم از اطراف زمین کم می کنیم. و آیه ( افلا یرون انا نأتی الارض ننقصها من اطرافها ) سه چهار وجه برای ننقصها گفته اند ولی لسان لسانی است که می گوید: من یک معنای دقیقی دارم.

مرحوم طبرسی فرمودند: ما به بدنهای اینها که زمین خورده است و ناقص و متلاشی کرده، علم داریم و نزد ماست کتاب نوشته شده ی حفیظ. حفیظ بر وزن فعیل احتمالاً به معنای ظرف تحقق مبدأ باشد. کلاً واژه فعیل یعنی موطنی که مبدأ و ماده در آن تحقق پیدا می کند. لذاست که هم به معنای فاعل آمده هم به معنای مفعول. مثلاً ماده جرح. هم در کسی می تواند جارحیت تحقق پیدا کند هم مجروحیت. چون ماده های متعدی دو طرف دارند و نسبتی هستند بین ما وقع منه و ما وقع علیه.

فعیل یعنی موطن تحقق مبدأ. کتاب حفیظ یعنی حفظ در این ظرف، محقق می شود. وقتی حفظ محقق شد، دو جور حفظ داریم: به معنای محفوظ ماندن و به معنای حافظ بودن. در اینجا کدامش انسب است؟ در المیزان فرموده اند: اینکه منظور از کتاب حفیظ کتاب اعمال باشد، مناسبت ندارد. ایشان فرموده اند: و قول بعضهم إن المراد به كتاب الأعمال غير سديد أولا من جهة أن الله ذكره حفيظا لما تنقص الأرض منهم و هو غير الأعمال التي يحفظه كتاب الأعمال.

و ثانيا: أنه سبحانه إنما وصف في كلامه بالحفظ اللوح المحفوظ دون كتب الأعمال فحمل الكتاب الحفيظ على كتاب الأعمال من غير شاهد. یعنی خداوند در قرآن فقط لوح محفوظ را به حفظ توصیف فرموده است نه کتاب اعمال. سخن ایشان عجیب به نظر می رسد. چون در موارد متعدد که قرآن راجع به صحیفه اعمال سخن می گوید، برای آن اوصافی ذکر می کند که از محفوظ بودن بالاتر است. مثلاً: ( ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً ). این همان محتوای حفظ است. چون چیزی که خاک شده باشد که حاضر نیست. شاهد دیگر: ( و کلّ شیء احصیناه کتاباً ) که بعد از ( لا یرجون حساباً ) آمده است و منظور نامه اعمال است. شاهد دیگر: ( کل صغیر و کبیرٍ مستطر ) که همان معنای حفظ است.

بعد می فرمایند: منظور از کتابٌ حفیظ : حافظ لكل شيء و لآثاره و أحواله، أو كتاب ضابط للحوادث محفوظ عن التغيير و التحريف، و هو اللوح المحفوظ الذي فيه كل ما كان و ما يكون و ما هو كائن إلى يوم القيامة.

من سه احتمال در ذهنم هست که عرض می کنم:

احتمال اول: آیه می فرماید: آنچه که زمین از اینها کم کرده، می دانیم و پیش ماست کتاب حفیظ. چه مانعی دارد که مراد کتاب اعمال باشد؟ به این معنا که می گوییم: این انسانی که می میرد، دو حیث دارد. یک حیثی که در زمین پخش می شود که همان بدنش است که از آن با خبر و نسبت به آن آگاهیم. اما یک حیث دیگری هم دارد که نز ماست. حیثی که ثابت و مجرد است و مردنی و خاک شدنی نیست. که همان نامه ی اعمالش است. پس اینکه المیزان فرمودند: نامه ی اعمال با ما تنقص الارض منهم مناسبت ندارد، درست به نظر نمی رسد. چون آیه شریفه ظهور ندارد که این کتاب حفیظ، حافظِ ما تنقص الارض منهم است. گر چه احتمالش می رود ولی ظهور انحصاری ندارد.

آیه می خواهد تعبیر ( کُنا تراباً ) را تصحیح کند. می گویند: ما خاک می شویم. آیه می گوید: شما دو بخش هستید و بخشی از شما خاک می شود. پس نگویید: کنّا. چون یک چیزی از شما که خاک نشدنی است، نزد ماست. چون خاک نشدنی ها نزد ما هستند. عالَم مُلک عالَمِ عندنا و قدس و تجرّد نیست. بلکه عالم نقص و زوال است.

با این اعمال، احتمال صحیفه اعمال منتفی نیست.(67)

سوال: با این توضیح چگونه کسانی را که منکر معاد هستند و انسان را موجودی تک حیثی و خاک شدنی می دانند، قانع می شوند؟ استاد: به همان نحوی که با توضیح مرحوم طباطبایی، قانع می شوند! چون اگر وجه ما قانع کننده نباشد، کتاب محفوظ آقای طباطبایی هم آنها را قانع نمی کند. ما می خواهیم جواب برهانی بدهیم به نحوی که مسأله حل شود و اگر در وهله ی اول، تعبد است، بعد از تأمل، عیان و برهان شود. به ضمیمه ی ادله ی تجرد نفس و بقاء و تجسم اعمال. همه ی اینها شاهد بر این است که انسانی چیزی دارد خاک نشدنی.

طبق این احتمال اول، که کتاب را کتاب اعمال رفتیم، حفیظ به معنای محفوظ است نه حافظ. یعنی اعمال شما محفوظ است. در مقابلِ بدن که ( ضللنا فی الارض ) پخش و خاک می شود. اما کتاب اعمال: محفوظٌ من التغیُّر و من تنقصه الارض و دست نخورده و وراء زمان و مکان.

احتمال دوم: کتاب اعمال باشد به معنای حافظ که انشاءالله فردا.

سوال. استاد: کل قرآن در نهایت بر می گردد به حروف مقطعه غیر از این حروف مقطعه ای که در اوائل سُور خاصه نازل شده است. در روایت هم دارد که: مؤخره ابجد (76)

آیه ( رجالٌ لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله برای استخاره: انشاءالله خوب است به شرط مواظبت و مراقبت
یا من اسمه دواء وذکره شفاء









*****************
تقریر آقای صراف:
18/4/1390

یک معنای دیگری که برای قاف هست به معنای تتبع اثر است (از همین ماده «قیف» و «قوف» هست القافة و علم القیافة) و آن این می­شود که از ظاهری که برای دیگران ساده جلوه می­کند به یک چیزی وراء آن پی می­بریم و قفو (قفا به معنای پشت گردن و پشت سر از این باب است) به معنایی نزدیک خلف می­شود.

· خوب است رساله­ای جمع شود راجع به آیاتی که نفی می­کند چیزهایی را که دارند به قرآن نسبت می­دهند و نظرات حاکم در زمان نزول بوده است. مثلاً از دور می­گویند قرآن بر اساس هیأت بطلیموسی است آیاتی جمع شود که نفی چنین نسبتی است.

در سوره مبارکه صاد هذا معلوم است که به چه چیز می­خورد:

ص‏ ، الجزء 23، الصفحة: 453، الآية: 4
وَ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هٰذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ ﴿4﴾ أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلٰهاً وَاحِداً إِنَّ هٰذَا لَشَيْ‌ءٌ عُجَابٌ ﴿5﴾

«ذلِكَ» أي ذلك الرد الذي يقولون «رَجْعٌ بَعِيدٌ» أي رد بعيد عن الأوهام و إعادة بعيدة عن الكون و المعنى أنه لا يكون ذلك لأنه غير ممكن ثم قال سبحانه «قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ» أي ما تأكل الأرض من لحومهم و دمائهم و تُبليه من عظامهم فلا يتعذّر علينا ردهم [یک احتمال دیگری را در المیزان فرموده­اند که به حسب ظاهر دور به نظر می­آید ولی دو شاهد از آیات شریفه داریم در این مورد که باید توجه کنیم (اطراف زمین یعنی چه؟ و ...):

الرعد ، الجزء 13، الصفحة: 254، الآية: 41
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿41﴾

الأنبياء ، الجزء 17، الصفحة: 325، الآية: 44
بَلْ مَتَّعْنَا هٰؤُلاَءِ وَ آبَاءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلاَ يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَ فَهُمُ الْغَالِبُونَ ﴿44﴾

آن چیزی که زمین از بدن آنها خورده است را ما می­دانیم

«وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ» [بر وزن فعیل احتمال دارد به معنای موطن تحقق مبدأ. لذا هم به معنای فاعل: ما وقع منه و مفعول: ما وقع علیه می­آید. حفظ به معنای محفوظ بودن و حفظ به معنای حافظ بودن کدام است؟ مرحوم طباطبائی در المیزان یک احتمال که کتاب حفیظ مراد کتاب اعمال باشد را رد می­کنند:

و قوله: «وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ» أي حافظ لكل شي‏ء و لآثاره و أحواله، أو كتاب ضابط للحوادث محفوظ عن التغيير و التحريف، و هو اللوح المحفوظ الذي فيه كل ما كان و ما يكون و ما هو كائن إلى يوم القيامة.

و قول بعضهم إن المراد به كتاب الأعمال غير سديد أولا من جهة أن الله ذكره حفيظا لما تنقص الأرض منهم و هو غير الأعمال التي يحفظه كتّاب الأعمال.

و ثانيا: أنه سبحانه إنما وصف في كلامه بالحفظ اللوح المحفوظ دون كتب الأعمال فحمل الكتاب الحفيظ على كتاب الأعمال من غير شاهد. [یک مقدار عجیب است. آیا حتماً باید تعبیر محفوظ بکار برود؟ مثلاً تعبیر لا یغادر صغیرة و لا کبیرة ... وجدوا ما عملوا حاضراً. جزاء وفاقاً ... و کل شیء احصیناه کتاباً. و کل شیء فعلوه فی الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر]

و محصل جواب الآية أنهم زعموا أن موتهم و صيرورتهم ترابا متلاشي الذرات غير متمايز الأجزاء يصيرهم مجهولي الأجزاء عندنا فيمتنع علينا جمعها و إرجاعها لكنه زعم باطل فإنا نعلم بمن مات منهم و ما يتبدل إلى الأرض من أجزاء أبدانهم و كيف يتبدل و إلى أين يصير؟ و عندنا كتاب حفيظ فيه كل شي‏ء و هو اللوح المحفوظ.

اما حق آن است که جای تأمل بیشتر دارد و وجه وجیهی است و البته احتمالات دیگر هم هست]

[ادامه متن مجمع البیان] أي حافظ لعدتهم و أسمائهم و هو اللوح المحفوظ لا يشذ عنه شي‏ء و قيل حفيظ أي محفوظ عن البِلى و الدروس و هو كتاب الحفظة الذين يكتبون أعمالهم