بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










*****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0
***تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
جلسه 28 ( 4 / 7 / 2011 )13/4/90دوشنبه
سوال درباره تعلُّق خمس به مؤونه و تحلیل خمس و دستگردان (4)
آیا پیامبران گذشته علم به حروف مقطعه ی قرآن داشتند؟ استاد: . . . نمی شود کسی نبی باشد ولی از حروف مقطعه سر در بیاورد ( حم عسق کذلک یوحی الیک والی الذین من قبلک ) (19)
سوال: آیا حروف مقطعه در عالم بساطت اولیه دارای ترتیب بوده اند؟ (12)
کدام یک از حروف، اول ما خلق الله هستند؟ استاد: ظاهرش این است که هیچ کدام مقدّم بر دیگری نیستند نه ترتیب زمانی و نه ترتیب رُتبی.(13)
شخصی می گفته: مدتی اینطور شده ام که به هیچ چیز نگاه نمی کنم مگر آنکه رویش باء می بینم.(14)
بسم الله الرحمن الرحیم
زیارت جوادیه را می خواندیم:
السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَحْيَا اللَّهُ بِهِ دَارِسَ حُكْمِ النَّبِيِّينَ وَتَعَبَّدَهُمْ‏بِوَلَايَتِهِ‏لِتَمَامِ كَلِمَةِ اللَّهِ [ یعنی دین در مقابل کلمة الکفر.احتمال هم دارد که ضمیر هم به نبیین و ضمیر ولایته به امام رضا برگردد. در این صورت، تمام کلمة الله یعنی به خاطر اینکه حضرت، کلمه ی تامه الهی است. یعنی تمامیت کلمه ی خدا که حضرت باشند، سبب تعبد انبیاء به ولایت حضرت است. در زیارت امام حسین(ع در کافی هم آمده که: (َ نُصْرَةِ كَلِمَةِ اللَّهِ‏ التَّامَّة ) که صریح است در اینکه امام کلمه تامه است. بنابر این در آیات شریفه هم وقتی کلمه استعمال می شود مانعی ندارد که منظور، کلمات وجودیه باشد. یعنی هر موجودی برای خودش یک کلمه است و وقتی که به مرحله ی تمامیت خودش برسد، می شود کلمه ی تامه ی متناسب با خودش. ( ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم قدر یعنی اندازه و حد. تا وقتی به فعلیت تامه اش نرسیده، کلمه ی تامه نشده است. وقتی در بستر تنزیلِ بقدر معلوم، به حدی رسید که خزائنش ظهور پیدا کرد، می شود کلمه ی تامه در عالم ظهور. همانطوریکه نفس آن خزائن در عالَم اله، کلمه ی تامه هستند. یعنی هر چه برایشان متصور است از کمالات، به یک وجود دفعی [ البته تعبیر دفعی مسامحه است چون دفعت مال زمان است ) و یکجا برایش موجود است. خزائن، کلمه تامه هستند دائماً. [ تعبیر دائماً هم مسامحه و از ضیق تعبیر است ]
سوال. در مورد حضرت عیسی به کلمه تعبیر شده بود نه کلمه تامه. لذا گفتیم که می تواند منظور از کلمه همان کُن باشد. یعنی حضرت عیسی یک خصوصیتی داشتند که از طریق روح القدس به وجود آمده اند.(21)
سوال: یکی از احتمالات در مورد کلمه الله، دین خدا بود. چرا اینجا هم نگوییم مراد از نصرة کلمة الله، نصرت دین خداست؟ و چرا کلمة الله را حضرت سید الشهدا بگیریم؟ استاد: معنای فرمایش شما این می شود که : یاری کردید دین کامل خدا را. با این که کسی از این عبارت، ذهنش سراغ دین نمی رود. گر چه این احتمال کاملاً منتفی نیست. در جایی دیگر هم داریم که: ( السلام علی . . . حجتک التامة فی ارضک )
سوال: وجه اطلاق کلمه بر امام چیست؟ استاد: وقتی متکلم کلمه را می گوید، دارد بلا واسطه از ضمیر باطن خودش، خبر می دهد و ما فی الضمیرش را اظهار می کند. و چون هر چیزی لحظه به لحظه با کُنِ الهی و ایجاد و افاضه ی فیض وجود او پدید می آید، پس هر چیزی کلمة الله است یعنی بلا تشبیه، همانطور که کسی که دارد حرف می زند، دارد مستقیماً از بطون، یک چیزی را که دیگران نمی بینند، به منصّه ی ظهور می رساند، بلا تشبیه خدای متعال هم وقتی یک چیزی را ایجاد می کند، مثل این است که این شیء را از کتم عدم و عالَم غیب، به مرحله ی ظهور و بروز می رساند. پس کأنّ خدا حرف زده است.(31) آیه شریفه ی ( ما نفدت کلمة الله ) هم تناسب خوبی با این وجهی که گفتیم دارد.
وجه دیگر این است که کلمه همان کُن باشد و وجوداتی که ربطشان با خدای متعال، ربطی بالا بالاست، اطلاق کلمه الیق است از وجوداتی که از طریق وسائط فیض وجود می شوند و لو طبق وجه قبلی این ها هم کلمه هستند. ولی وجودی که اقرب است وجودش به منبع فیض الهی، الیق است به این تعبیر. در زیارت هم دارد: ( فجعلکم معادن لکلماته ) معدن دو معنا دارد: منبع و محل قرار. هر دو وجه هم با اینجا مناسبت دارد. معدن یعنی مجمع کلمات الهی و جایی که همه کلمات در آن جمعند. به تعبیر امروزی: بانک کلمات. ( کلمات حکمت و علوم یا حتی کلمات وجودی ) معنای منبع هم مناسب است. منبع یعنی محل نبوع و جوشیدن. که معنایی لطیفتر از مجمع دارد. یعنی مبدأیت دارند برای سایر اشیاء.
سوال: ائمه مجمع وجودات هستند یعنی چه؟ استاد: یک مثال بزنم: نفس مُدرکه که از آن به (من) تعبیر می شود، قوایی دارد: قوه باصره که در چشم ظهور می کند و نیز قوه سامعه و لامسه. می توانیم بگوییم: نفس مجرد محل جوشش و مصدر این قواست. و می توانیم هم بگوییم: نفس مجرد در یک مقامی، مجمعِ این قواست. یعنی مثل پارچه ای که هر جایش نقشی است، نفس مدرکه هم یک گوشه اش قوه ی باصره است و گوشه ای از آن قوه ی سامعه. به تعبیر علمی می گوییم: وحدت در کثرت. اما به احتمال منبع و مصدر بودن می گوییم: کثرت در وحدت. وحدت در کثرت یعنی قوا هستند ولی همه شان در بستر نفس، جمع هستند. یعنی نفس مثل کاسه ای است که همه ی قوا را در آن قرار داده اند.حضرت فرمودند: هر کدام از شما مریض شوند، ما هم مریض می شویم. اگر تب کند ما هم تب می کنیم. این فرمایش با مجمع و مخزن سازگار است نه منبع.(43)
سوال. استاد: مثال می زنند به نی که در نیزار می رویَد. می روید و بند بند جلو می رود و هر بندیش برای خودش حسابی دارد. می توانیم بگوییم: نی معدنِ این بندهاست. یعنی این بندها خودشان را در بستر یک نی متحقق کرده اند.
مقام معدنیتِ معصومین آن مقامی است که سریان بالفعل دارند در . . . ولی مقام منبعیت، مقام افاضه و وساطت فیض است. مقام سریان با مقام وساطت فیض تفاوت دارد. مثلاً نفس مجرد یک نحو معیّت و همنشینی دارد با تمام اعضاء. یعنی اگر دست شما بسوزد، می گویید من سوختم. در عین حالی که درست است بگویید: انگشت من سوخت. چون نفس در این انگشت هم ساری است. جوهره ی ذات نفس مجرد نسوخت بلکه از حیث سریانش در بدن جسمانی سوخت. لذا اگر این بدن خواب باشد و انگشت بدن مثالی شما در خواب بسوزد، انگشت عنصر جسمانی نمی سوزد بلکه نفس می سوزد به خاطر همنشینی اش با انگشت بدن مثالیِ در خواب.(46)
سوال. استاد: سریان یک نوع طولیّت رقیق شده است. همراهیِ یک حقیقت در هیاکلِ رقائق فرق دارد با مبدأیتِ یک حقیقت برای ظهور رقائق.
میوه شیرین، شیعه ی تکوینی است.(از 48 تا 50 ) اشیائی که ما می بینیم در عوالم بالاتر، از شعور و علم برخوردارند ( انطقنا الله الذی انطق کلّ شیء) ( إن الدار الآخرة لهی الحیوان)
روایتی در ذهنم هست که: این همه معارفی که راجع به ائمه در دست ماست، مقامات شیعیان بالای آنهاست نه مقام خودشان! درباره سلمان آمده که: بحر لاینزف! یا : امرنی ربی ان اعلمه علم البلایا و المنایا.
برگردیم به ادامه روایت:
السَّلَامُ عَلَى شُهُورِ الْحَوْلِ [ مانعی ندارد که هر کدام از ماهها ظهورات و مظاهری باشند از مقامات بالای اولیای خدا که واسطه ی فیض هستند. احتمال هم دارد که عنایت به دوازده تا بودنِ شهور باشد. دوازدهِ تکوینی نه اعتباری.
إن عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا. با اینکه ماهها 13 تا هستند نه 12 تا. ماه قمریِ نجومی 27 روز است. ماه هلالی را به خاطر هماهنگی با خورشید 29 روز و نیم گرفته اند. پس دور واقعیِ قمر 27 روز است و لذا در کلّ سال، ماه سیزده دور می گردد. یعنی اگر ماه را با ستاره ای غیر از خورشید در نظر بگیرید، می بینید ماه در طی یک سال سیزده بار سیصد و شصت درجه را دور می زند. ولی چون خورشید هم یک دور می زند، یک دور ماه هرز می رود. سیزده بار دور می زند ولی دوازده بارش به دید ما می آید.
اما بنابر نظر امروزی ها که زمین دور خودشید و ماه دور زمین می گردد، ماه در مجموع سال دوازده بار می گردد. این سیزده باری که در رصد خانه می بینیم به خاطر این است که زمین، ماه را با خودش می بَرَد. یعنی در طول سال، زمین ماه را با خودش یک دور دور خورشید می گردانَد. این غیر از دور زدنِ خود ماه است.(56)
وَ عَدَدِ السَّاعَاتِ [ در روایت هم هست که روز 12 ساعت است. و برای هر ساعتی دعایی داریم]
دقیقه 57: درباره روایتِ : فی آخر دقیقة تبقی من عمره.(58)
وَ حُرُوفِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فِي الرُّقُومِ الْمُسَطَّرَاتِ [ نوشته های سطر بندی شده و منظم نه درهم] [حروف لااله الاالله دوازده تا ست. محمد رسول الله هم 12 حرف است]
محتمل است منظور عدد ائمه باشد یا اینکه هر یک از این حروف، به ترتیب، یکی از ائمه باشند. احتمال دیگر که عرفی و ساده است، این است که حروف به معنای ارکان باشد. چون حرف، رکن کلمه است. لااله الا الله یعنی توحید و حروف لااله الاالله یعنی کسانی که ارکان اصلی توحید هستند.( ارکاناً لتوحیده) (61) احتمال دارد ( فی الرقوم المسطرات) یعنی کتاب. اثنا عشر شهرا فی کتاب الله. گرچه به نظر می رسد، این تعبیر معنای بالاتری را می خواهد برساند.
دقیقه 63: انی اعلم ما لا تعلمون که جواب حلی باشد نه صِرفاً اسکاتی. که توضیحش انشاءالله بعداً
آیا این حروف و حقائق بسیطه، خودشان معنا هم دارند یا نه؟ بده بستان عجیب و غریبی شده بین حروف بسیطه با کلمات. ابتداءً هر حرفی یک معنایی داشته و آن معنا، بسیط بوده. حالا این معنای بسیط با آن حقیقت بسیط ارتباطی دارد یا نه؟ جای خودش باید بحث شود. سپس با ترکیب این معانیِ بسیطه، کلمات تشکیل شده اند. کلمات در بده بستونِ و محاورات بندگان خدا شده زبان ها و معناهای جدید کسب کرده اند. سپس در عودی که صورت گرفته، معانی روح پیدا کرده اند و کلمات تشکیل شده اند و معانی جدید و بازتابی از این معانیِ کسبیِ جدید برگشته و شده خود حروف. [ عبارت از نظر مقصود مبهم است] (65) یعنی شما در علم اشتقاق کبیر می توانید برای حروف معانی ای پیدا بکنید که این معانی چه بسا غیر از معانیِ اولیه ی حروف باشند. معانی ای هستند بازتابِ رفتن این حروف است در دل محاورات کلّ بشر و اینکه در این همه زبانهای مختلف، این کلمات پیدا شده اند و حالا وقتی ما جمع بندی می کنیم از فرهنگ ها و دیکشنری ها و معجم ها و معانی را جامع گیری می کنیم، به یک معنای جدید زیبا و بسیطی برای حرف می رسیم.
یکی از راههای ساده اش این است که کلماتی را بررسی کنیم که یک حرف محور آن کلمات است و بقیه حروفش حرف عله ای هستند که در معرض حذف و تغییرند و در روح معنایشان دقت کنیم. چه بسا به معنای بسیط حرف نزدیک می شویم. در همین حرف قاف وقتی وَقی را بررسی کنیم، خواهیم دید که ارتباطی بین معنای وقی با معنای قاف هست. یا برای فهم معنای کاف، روی معنای وَکی یَکی دقت کنیم. وکایه یعنی چیزی را محکم بستن.(69)
سوال. استاد: جمعٌ برای توسعه ی رحمت نه تضییق به قرینه ( من الفضل ) در اخبرنا ما لجلوسنا من الفضل. اگر یک نفر هم حدیث کساء را بخواند، از فوائد مذکور در آخر حدیث بهره مند می گردد. چون وقتی جمعی بخوانند که اصلاً نمی دانند در بین آنها مهمومی هست، این فوائد را دارد، وقتی یک مهموم برای خودش بخواند، به طریق اولی از فوائد بهره مند می گردد؛ مخصوصاً با توجه به امثالِ ( صلاة المؤمن وحده جماعة ) چون ملائکة به او اقتدا می کنند. یک شیعه هم وقتی تنها هم حدیث کساء بخواند، قطعاً شیعیانی از ارواح مؤمنین [ و اجنّه و ملائکة ] حاضر می شوند.
درباره اشتقاق کبیر و علم اللغة تا دقیقه (77)
درباره زیارت جامعه و غلوّ (77)
سوال. استاد: خود صاحب جواهر در چند جای جواهر، درباره علم امام سخنانی دارد بر خلاف سخنش در بحث کر: ج 13 ص 76 . ج 7 ص 333 و . . .
یا علی









*****************
تقریر آقای صراف:
13/4/1390

در موردی صراحتاً بر وجود شریف حضرت سید الشهداء کلمه تامه اطلاق شده در روایت و آن:

الكافي 4 574 باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين ب
... وَ مَا ضَعُفْتُمْ وَ مَا اسْتَكَنْتُمْ حَتَّى لَقِيتُمُ اللَّهَ عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ نُصْرَةِ كَلِمَةِ اللَّهِ التَّامَّة ...] السَّلَامُ عَلَى شُهُورِ الْحَوْلِ [مانعی ندارد که هر کدام از ماهها مظاهری باشند از مقامات بالای اولیاء خدا. احتمال هم دارد عنایت به تعداد ماههای سال باشد و عدد دوازده مراد باشد] وَ عَدَدِ السَّاعَاتِ [عدد ساعت هم معلوم می­شود که ریشه دار است و در روایات هم هست] وَ حُرُوفِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فِي الرُّقُومِ الْمُسَطَّرَاتِ [در نوشته­های سطربندی شده. حروف لا اله الا الله را همین طور که نوشته می­شود اگر بشمریم 12 تااست همان طور که محمد رسول الله همین طور است. رقوم یعنی نوشتن گاهی درهم است و گاهی مسطر است. آیا یعنی اینکه به ترتیب هر کدام از حروف به ازای یکی از ائمه معصومین باشد؟ احتمال دیگر هم این است که حروف به معنای ارکان باشد و حروف لا اله الا الله یعنی ارکان توحید] السَّلَامُ عَلَى إِقْبَالِ الدُّنْيَا وَ سُعُودِهَا وَ مَنْ سُئِلُوا عَنْ كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ فَقَالُوا نَحْنُ وَ اللَّهِ مِنْ شُرُوطِهَا السَّلَامُ عَلَى مَنْ يُعَلَّلُ وُجُودُ كُلِّ مَخْلُوقٍ بِلَوْلَاهُمْ وَ مَنْ خَطَبَتْ لَهُمُ الْخُطَبَاءُ ...

· آیا این بسائط معنا هم دارند در عالم معانی؟ هر حرفی یک معنای بسیطه داشته باشد (چه با آن حقیقت بسیطه حرف مرتبط باشد یا نه) و ترکیب این معانی بسیطه کلمات ایجاد شده­اند. بعد این کلمات در تداول بشر بازتابی هم پیدا کرده­اند از تحولات.

· قال انی اعلم ما لا تعلمون ممکن است در ابتدا یک جواب اسکاتی به نظر می­رسد و نه حلی که بخواهد رمز خلقت را بفرماید اما واقعاً جای تأمل بیشتر دارد.