بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









**************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=255.0

تفسیر سوره مبارکه قاف از جلسه 18تا44تابستان90***
جلسه 27 ( 3 / 7 / 2011 )12/4/90یکشنبه
اسم مستأثر، باطن همان 72 حرف است. و لذا برای معصومین به مرحله ی ظهور نرسیده است. چون ظهور در او معنا ندارد. این اسم، باطن امر خود معصومین و ما یلی الربِّ خودشان است. و قرب و منزلت آنها نزد خدا هم از همین اسم مستأثر است. لذا مانعی ندارد که بگوییم: خودشلن اسم مستأثر خدا هستند.
یکی از حاضران: میرزا جواد آقا در کتاب لقاء الله فرموده اند: ائمه خودشان اسم اعظم هستند.
حضرت فرمودند: تا جایی که در ذهن من است، تفاوت جوهری بین اسم اعظم و اکبر به خاطر ندارم. در اینکه دو تا مقصود باشند، باید شاهدی جست.
سوال: عبارت کافی و توحید چه تفاوتی دارد که شما فرمودید: عبارت توحید به درد ما می خورد؟ استاد: چون بحث ما بر سر حروف بود. در نسخه توحید، می فرماید: این خلقی که چهار عضو دارد و کلمه تامه است و قبل و بعد ندارد، تمام اینها بالحروف خلق شده اند. پس معلوم می شود که ما یک حروفی داریم که لفظ و مُنطَق نیست. به همین جهت فرمودند: خداوند به لفظ در نمی آید و حرف نیست. اگر عزوجل نبود، هو به اسم بر می گشت ولی حالا به خود خدا بر می گردد. یعنی خلق کردنش او با حروف است اما منعوتِ به حروف و الفاظ نیست.(8)
آقای طباطبایی فرموده اند: بالحروف دوم در نسخه توحید زائد است. یعنی ان الله خلق اسماً بالحروف غیر منعوت یا غیر متصوت. پس معنایش این نیست که اسمی به حروف و اسمی که به حروف است. بلکه اسم تمام شد اما وصفش این است که منعوتِ به حروف نیست و اسمی است از غیر سنخ حروف و الفاظ. نسخه ها هم مؤید همین است.
سوال. استاد: خداوند اسمی را آفریده بالحروف، آیا یعنی خدا لفظی را آفریده؟ نه. او بالحروفِ غیر منعوت. یعنی غیرموصوفٍ بالحروف و این حروف به ذات او مربوط نیست. ولی در عین حال: اسماً بالحروف. این اسم بالحروف است اما اینگونه نیست که وصف برای مسمی باشد و نعت او باشد و به ذات او برگردد و اصلاً از سنخ لفظ نیست(10)
سوال. استاد: این اسم و کلمه ی تامه ای است که مبدا تمام 360 گانه ی حُسنی است. این اسم چهار تا رکن دارد و متشکّل از چهار جزء است. تمامیّتش هم به همین چهار رکن داشتنش است. از این چهار رکن، سه تایش ظهور کرده است. 390 اسم حُسنی از او انتشاع و نشو و نما پیدا کرده است(13)
سوال. استاد: با اینکه روزهای سال قمری، 255 و روزهای سال شمسی 365 رئز است، چند روایت جالب داریم که سال را به 360 روز بیان کرده اند. یعنی نقیصه و اضافه را به حساب نمی آورند. یعنی سال به عنوان یک دوره ی کامل 360 روز است.
سوال. استاد: سنة هم مثل دایره دور می زند. شمس این دایره را ظرف یک سال دور می زند و تقریباً هر روزی در مقابل یک درجه از 360 درجه قرار می گیرد. هر برجی سی درجه است.
سؤال. استاد: چیزی که من عرض می کنم بیضی نیست. مدار زمین است که به صورت بیضی است. خود این دایره حرکت شمس بیضی نیست. فقط مایل است. که سبب میل شمس می شود. البته اوج و حضیض دارد.(17)
سوال: اینکه فرمود: بالحروف غیر منعوت، منظور از حروف، حروف معجم است؟ استاد: نه، یعنی این حروف را آنجا نبرید وصفِ برای ذات نگیرید. اسم توصیفِ مسمی است ولی این حروف، توصیف مسمی نیست. چون خدا منعوتِ به حروف نیست. ولی این اسم به حروف است. سائل: آیا منظور از حروف، حروف الفبا است؟ استاد: فرموده: فجعلها کلمةتامة علی اربعة اجزاء. سائل: بالحروف غیر منعوت یعنی چه؟ استاد: خدا به حرف بودن موصوف نمی شود.
آقای طباطبایی در تعلیقه بر بحار فرمودند: بالحروف را دیگران بوده و اضافه کرده اند.
سوال. استاد: منعوت بودنِ به یک حرف و لفظ، این است که این می رود آنجا. اینطور نیست که خود حرف به عنوان حرف بودنش وصف خدا بشود. نمی توان گفت ذات خدای متعا، متشکل از حروف است.(20)
صاحب جواهر می گوید: هر جا بین نقل شیخ و صدوق و کلینی تعارض شد، کلینی اضبط است.
سوال. استاد: اسمی که حضرت فرموده اند، وراء آن اسماء زیادی هست. یعنی بالاتر از اسم مستأثر نیست. به نظر می رسد که ریختِ انتشاعش و اینکه 360 اسم از آن حاصل می شود، دلالت دارد که در مرتبه ی متأخر است و ممکن است خیلی از اسماء دیگر قبل از آن باشد.
سوال: اگر مخلوق است محدود است. پس چرا درباره این اسم فرموده است: غیرُمحدودٍ؟ استاد: در خیلی از جاها منظور از حدود، حدود شش گانه است: بالا پایین راست چپ جلو و عقب. در اینجا هم می گوید: محدود، یعنی این اسمی است که در جهات مکانی در نمی آید. یا اینکه منظور، حدود جسمانی باشد.(24)
مرحوم سبزواری حدوث جدیدی را اصطلاح کرده اند به نام حدوثِ اسمایی. که با حدوث ذاتی و زمانی و رتبی و . . . فرق دارد. شاید خلق در این روایت هم تعبیری باشد از حدوث اسمایی.
در زیارت جوادیه در بحار آمده و البته علامه مجلسی درباره روایت بودن یا نبودنِ آن بحث کرده اند:السَّلَامُ‏عَلَى‏مَنْ‏جَعَلَ‏اللَّهُ‏إِمَامَتَهُمْ مُمَيِّزَةً [ جدا کننده ] بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ [ کافر و مسلمان. به نظرم در آن زمان اصطلاح فریقین برای شیعه و سنی رایج نبوده است. اگر بخاری بعد از حکومت آل بویه بود، اینگونه نمی نوشت که به درد ما بخورد ] كَمَا تَعَبَّدَ بِوَلَايَتِهِمْ أَهْلَ الْخَافِقَيْنِ[ شرق و غرب] السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَحْيَا اللَّهُ بِهِ دَارِسَ حُكْمِ النَّبِيِّينَ [ حکم مندرسِ پیامبران ] وَ تَعَبَّدَهُمْ [ به مَن بر می گردد ] بِوَلَايَتِهِ [ یعنی ولایت الله ]: یعنی همانطور که خدای متعال خافقین را منعبد کرده است به ولایت ائمه، خود ائمه را متعبد کرده به ولایت خودش. لِتَمَامِ كَلِمَةِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ [ برای اینکه کلمةالله تام شود. واژه کلمه در آیات، بحث شیرین تفسیری ای دارد. ساده ترین وجه کلمة الله در اینجا این است که ناظر باشد به آیه ( و جعل کلمة الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیی ) کلمة الکفر یعنی مسلک کفر مرام دوری از آخرت و مراحل آن. در مقابلش کلمة الله یعنی مسلک توحید و مسلک حق و دین اسلام. شاهدش هم ( اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ) است. یا آیه ( تعالوا الی کلمة سواء بیننا ان لا نعبد الا الله ) البته آیاتی دیگری هم هست که کلمه در آن به معانیِ دیگری به کار رفته است. در چند آیه صریحاً به حضرت عیسی کلمه اطلاق شده است. ( کلمة من الله ) و ( کلمته القاها الی مریم ) کلمه در اینجا یعنی کُن به قرینه ( ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کُن فیکون ) چون حضرت عیسی پدر نداشتند و ایجادشان به وسیله روح بود. البته همه مخلوقات می توانند کلمه باشند ولی حضرت به این جهت اولویت دارند. در آیات دیگر هم داریم که: ( تلقی آدم من ربه کلمات ) و ( اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات ) که باید روی آن تأمل کرد. ( تمت کلمة ربک صدقاً و عدلاً ) هم داریم. در روایات هم تعبیر کلمات الله التامات زیاد آمده است. چندین مورد هم ( حقت کلمة ربک ) داریم.
آنچه به ذهن من می آید این است که: وقتی مراحلی از خلقت صورت می گیرد، باطل بدون در نظر گرفتن مراحل بعدیش، جلوه می کند. ( اما الزبد فیذهب جفاء . . . کذلک یضرب الله الحق و الباطل ) کلمه غیر تامه یعنی کلمه ای که باطل نما است. اما وقتی تامه شد، یعنی تمام امکانات استعدادیِ او و هر چه کمال برای او ممکن است، به فعلیت رسیده است. ( یبطل الباطل و یحق الحق بکلماته ) پس کلمه غیر تامه یعنی هر چه برایش امکان دارد، به فعلیت نرسیده است.
سوال: فاتمهن یعنی چه؟ استاد: در مرجع ضمیر دو احتمال است که خدا باشد یا حضرت ابراهیم. (55)
سوال. استاد: به همه ی موجودات می شود کلمه گفت. در شرح منطق مرحوم آشتیانی درباره کلام گفته اند: روح کلام این است که: اظهار ما فی البطون. هر چیزی که حالت خفاء و کمون دارد، وقتی ظهور پیدا می کند، می شود کلمه.
بعضی موارد ممکن است مراد از کلمه، کلمه وجودی نباشد بلکه کلمه ی وجودی یکی از احتمالات است مانند ( فتلقی آدم من ربه کلمات ) که ممکن است مراد از کلمات، اسماء مبارک ائمه باشد نه وجودشان . در ( ما نفدت کلمات الله ) هم احتمال اینکه مراد کلمات قرآن و وحی باشد وجود دارد ولی یک مورد که خیلی واضح است که منظور از کلمه، کلمه ی وجودی است، . . . استاد خبر مبتدا را نفرمودند!] السَّلَامُ عَلَى شُهُورِ الْحَوْلِ وَ عَدَدِ السَّاعَاتِ وَ حُرُوفِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فِي الرُّقُومِ الْمُسَطَّرَات [ انشاء الله توضیحش مال فردا ] (73)
سوال درباره وضع تعیینی
یا من یسمی بالغفورالرحیم









*****************
تقریر آقای صراف:
12/4/1390

در زیارت جوادیه در ج 102 ص54 از بحار فقره­ای آمده است:

بحارالأنوار 99 54 باب 5- كيفية زيارته صلوات الله عليه‏
... السَّلَامُ عَلَى مَنْ جَعَلَ اللَّهُ إِمَامَتَهُمْ مُمَيِّزَةً بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ [فریق کفر و فریق ایمان] كَمَا تَعَبَّدَ بِوَلَايَتِهِمْ أَهْلَ الْخَافِقَيْنِ [شرق و غرب] السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَحْيَا اللَّهُ بِهِ دَارِسَ [کهنه شده] حُكْمِ النَّبِيِّينَ وَ تَعَبَّدَهُمْ [هم عائد است به «من»] بِوَلَايَتِهِ [أی بولایة الله] لِتَمَامِ كَلِمَةِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ [همه شرق و غرب عالم را به ولایت شما و شما را متعبد به ولایت خود کرد تا دین خدا کامل شود. احتمال دیگر در مورد کلمه هست: مثلاً در چند آیه از حضرت عیسی تعبیر به کلمه شده صراحتاً. مراحلی از خلقت وقتی صورت می­گیرد باطل جلوه می­کند. کلمه غیر تامه باطل در آن راه دارد و در مراحلی باطل است ولی وقتی تامه شد تماماً حق به فعلیت رسیده است.