بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است25/3/1390

***************
تقریر جدید:

تفسیرق؛ جلسه 17، 2011.06.15

بسم الله الرّحمن الرّحیم

معنی قاف

‏«المعنی، ق قد مر تفسيره»؛ قد مرّ تفسیره یعنی اوّل سوره مبارکه بقره که دیروز آوردم و مرور کردیم که حدود 10 تا قول بود. هرکدام هم اگر شما چیز جدیدی برخورد کردید، بفرمایید تا همه استفاده کنند. «و قيل إنه اسم من أسماء الله تعالى»، که این هم در آن اقوال بود. «عن ابن عباس و قيل هو اسم الجبل المحيط بالأرض من زمردة خضراء خُضرة السماء منها عن الضحّاك و عكرمة و قيل معناه قُضِي الأمر أو قُضِي ما هو كائن كما قيل في‏ حم* حُمّ الأمر و القرآن المجيد أي الكريم على الله العظيم في نفسه، الكثير الخير و النفع لتُبعَثُنَّ يوم القيامة و قيل تقديره و القرآن المجيد أن محمداً رسول الله صلّی الله علیه و آله1».

یکی دو تا نکته بود که بین مباحثه فراموش می کنم یادداشت کرده بودم که عرض کنم؛ نکات هم برای این است که مطرح شود تا روی آن فکر کنیم.

«وفی الارض آیات...وفی انفسکم...»، مؤید تقسیم آیات به انفسی و آفاقی

یکی، تأییدی برای آن تقسیم بندیی داشتیم که آیات می تواند، تفسیر آفاقی، انفسی و... داشته باشد. تأیید یعنی چیزی که می تواند آن مطلب را به یاد انسان بیاورد و فی الجمله شاهد باشد. در سوره مبارکه ذاریات، «و فی الأرض آیاتٌ للموقنین و فی أنفسکم أفلا تبصرون»، آن چه که منظور من است این است که آیات تکرار نمی شود. الآن شما هرجا بخوانید، مفهوم آیه شریفه مبهم نیست. معنی عرفی واضحی دارد.

و در زمین نشانه هایی است برای اهل یقین، «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون2» در نفوس خود شما هم آیات است، نمی بینید این آیات را؟!

اینکه معنای آیه شریفه روشن.

حالا اینکه این آیات تکرار نشده... قبلش بوده است، «إنّ المتّقین فی جنّات و عیون»، وصف آن ها است امّا بعد از چند تا آیه، «و فی الأرض آیات للموقنین و آیاتٌ فی أنفسکم»، چرا؟! چون آن آیات قبلی که «فی الارض» می باشد با آیاتی که در نفس است فرق می کند. یک نشانه هایی خدای متعال در ما قرار داده است، این نشانه های اوست. یک نشانه هایی در زمین قرار داده که می رود سراغش.

پس می شود دو جور آیه، همانطور که درباره آیه «سنریهم آیاتنا» صحبت بود. که چه بسا «سنریهم آیاتنا»؛ یعنی «آیاتنا»، آیات الف و باء و جیم، «فی الآفاق» و «فی أنفسهم»؛ یعنی آیات هاء، طاء و عین مثلا «فی أنفسهم»؛ یعنی آیات فرق دارد. این، یک احتمال بود.

«و فی الارض آیات... و...فی انفسکم»، دو موطن برای «آیاتنا»

احتمال دیگری که ما می خواستیم اقتباس این تقسیم را بکنیم این است که «آیاتنا»، همان آیات است. خود آیات، یک آیه، دو موطن دارد دو مجلی دارد.«سنریهم آیاتنا»، تک تکشان را در کجا؟ «فی الآفاق و فی أنفسهم».

پس هر آیه ای که در نظر بگیرید، یک مجلی آفاقی دارد، یک أنفسی دارد و یک ربوبی دارد. این جا هم آیات تکرار نشده. می تواند متعدّد باشد یعنی ظاهرش همین است عرف که می خواند همین را می‌فهمند. ولی این وجه هم قابل رد کردن نیست که بگوییم، «و فی الأرض آیات»؛ یعنی آیاتی داریم که «فی الأرض»، است، یک عناصری است آیه گونه در زمین «للموقنین»، «و فی أنفسکم»؛ یعنی همین آیاتی که در أرض است و در ارتباط با آیات قرآن است که معنای قبلی اش آیات تکوینی بود و ربطی با قرآن داشت، به ذهن نمی آمد، الآن می خواهیم ربطش بدهیم طبق احتمال دوّم: آیات، «فی الأرض» و آیات، «فی أنفسکم» که همان آیات است. تعدّد مصداقی پیدا نمی کند، خود همان ها «و فی أنفسکم أفلا تبصرون»؛ «و فی السماء رزقکم و ما توعدون»

پس این احتمال در ذهنتان باشد که آیا می تواند این آیه از آن آیاتی باشد که تقسیم بندی آیات آفاق و أنفس به همان معنایی که بحثش کردیم را داشته باشد یا خیر. که یک آیه دو موطن دارد. هم خودش از حیثی آیه ای است مربوط به آفاق، «فی الأرض». و هم در «أنفس».

شاگرد: همه آیات قرآن همین شکل است یعنی تناسب بین آفاق و أنفس را دارد یا خیر؟

استاد: بله دیگر. ما بحثمان این بود. امّا ما سردربیاوریم یا نه. آن حرف دیگری است. آن روایاتش در جلد 92 هم است که خود حضرت فرمودند: وقتی فهمیدید چنین کتابی است، کسی اگر باورش بشود.- تا کسی باورش نشده باشد که هیچی -می فرمودند به همین سادگی می رویم در مغازه ها، خیلی آسان پول مختصری می دهیم مصحف شریف تهیّه می کنیم و می گذاریم در جیبمان. تا همین اندازه راحت هستیم.

امّا اگر کسی باورش شد که نه خیلی چیز در این کتاب است. امام علیه السّلام فرمودند: اگر اینجوری شد، آن وقت دنبالش بلند می شود یاد بگیرد. وقتی دنبالش بلند شد یاد بگیرد، آن وقت این جا است که عالم به آن، خودش را نشان می دهد. آن وقت می فهمد باید برود درِ خانه چه کسی. آن وقت معلوم می شود که «ما إن تمسّکتمبهما»، یعنی چی؟ عِدل همدیگر هستند یعنی چی؟ «شریک القران»؛ یعنی چی؟ در روایت می باشد! تا مادامی که به همین ظاهر خوش هستیم، بس است. اصلا کاری با شما نداریم.

گفتند بگذار و برو، معروف است. در روایت هست. أمیرالمؤمنین علیه السلام، آوردند مصحف خودشان را، ابوبکر، عمر و.. همه بودند. فرمودند: این قرآن است که من جمع کردم. قبلش هم هست «لا ارتدی برداء»، شاید یعنی لباس نمی پوشم تا جمع کنم. بعد آن ها گفتند: خب بگذار و برو. حضرت فرمودند: این دیگر نشد بگذارم و برم. حالا روایتش مفصّل است.

این، یک نکته.

روش تولید یک نظریة

شاگرد: این مطلبی که می فرمایید یک مبنایی است در تفسیر و مبنای مهمی هم هست و مخالفان جدّی هم دارد و از جمله موافقین در کلام عرفا و بعضا صوفیّه خیلی مطرح کردند که همه آیات تفسیر آفاقی و أنفسی دارد.

عرضم این است که اگر این می خواهد مبنای پذیرفته شده در بحث باشد.. چون با یکی دو تا احتمال، خب می دانید این اثبات نمی کند. اگر قرار است بحث مستقلی بشود ...

استاد: ما حرفی نداریم. بحث های طلبگی برای همین است. برای اینکه مباحثه شود تا چیزی روشن شود. آن چیزی که فعلا منظور ما بوده این است. فعلا یک ایده کلّی را به عنوان احتمال مطرح می کنیم و بسیار غلط است که بگوییم حرف همین است. حتی اگر من هم در بعضی جهاتش ممکن است فکر کردم حالا فعلا خیالم می رسد محکم می گویم؛ شما این محکمی مرا دست بگذارید دم گوشتان؛ چرا یک خورده بلند صحبت می کنید؟! کمی یواش تر!

منظور اینکه شما حرف های من را به عنوان یک احتمال در ذهن داشته باشید و کاری هم نداشته باشید که چه کسی گفته و چه کسی نگفته، ما در مطالب علمی نباید نگاه افراد بکنیم. این نظریه ششصد نفر همراهش است، آن نظریة ششصد و پنجاه نفر. کار غلطی است؛ ما در مباحثه باید یک احتمال را بیاوریم و بعد شروع کنیم. ببینید الان این نظریه در ذهن شما مطرح شد، شما کار نداشته باشید که این نظریه را چه کسی گفته و چه کسی نگفته. بلکه با مراجعه به منابع اولیّه، آیات شریفه و احادیث معتبرة و سپس بعد از احادیث معتبرة، احادیثی که در کتب هست ولو حالت ضعیف دارد که می تواند برای منابع اصلیّه، شاهد و مؤیّد باشد. این ها را می گردید. شواهد بر له آن و علیه آن پیدا می کنید و فوری هم انسان قضاوت نمی کند. شواهد عقلیّه هم همچنین. مباحث را یادداشت می کند و ممکن است بعد از 5 سال،10 سال به یک اطمینانی برسد یا برسیم.

ممکن است الان یک چیزی برای من واضح شده باشد، پیوسته بحث می کنیم،...خب این بحث برای من واضح شده، ممکن است اشتباه کرده ام، بحث هم می‌کنیم. اما ممکن بعد از 5 روز از حرفم برگردم؛ ولی فعلا مقصود ما از این، این نسیت؛ مقصود ما این است که این ایده به عنوان احتمال مطرح بشود فعلا، چرا؟! اینکه به‌عنوان روحیه طلبگی ، بحث‌های کلی داشته باشیم خوب است، ولی مهم این است که مصداق آن کلّی را پیدا کنیم.

الان بعد از اینکه در آیات جلو برویم، شما همین ها را یادتان باشد؛ بیایید بگویید این جا مثلا تأیید برآن است یا علیه او است، رد او است یا خیر؟ این ها خیلی خوب است که انسان پیدا بکند شواهدی را که وقتی به عرف عقلا عرضه می کند ببیند بله، این نظریّه بخاطر این شاهد مردود است یا مؤیَّد است.حالا به مرحله صد در صد برسد یا نرسد حرف دیگری است. لذا من حرف ندارم ولی آنچه سلیقه خود من است این فعلا به عنوان یک احتمال باشد، می گوییم علی هذا الاحتمال این لوازم را دارد؛ بیشتر هم نمی گوییم. این احتمال ثابت است یا نیست؟ ما فعلا شواهد را جمع آوری می کنیم، قضاوتی نکردیم. فعلا هم منظور من همین است...

شاگرد: روی همین مبنا خیلی انحرافات زیادی در فهم آیات درست شده است.- آن ها البته غلط فهمیده اند- لذا بحث قابل دقت خاصی است.

استاد: بله، انحرافات ببینید کجا است؟ یک بحث که ساده مطرح می شود انحراف در آن نمی آید. انحرافات عمدی و غیرعمدی..ولذا من می گویم به عنوان احتمال سریعا تصمیم گیری نکنید. شیر اگر مایه بهش زدید،پنیر شد. دیگر به شیر بودن بر نمی گردد و دیگر گذشت؛ من عرض می کنم تا مایه نزدید فکرش را کنید.

اوّل مبانی را می گذاریم و انتخاب نمی کنیم و شروع به پیدا کردن شواهد می‌کنیم. فلذا شما ممکن است بعد از ده سال، اگر آزادانه و بدون موضع گیری و انتخاب یک مبنا فکر کردید و شواهدی پیدا کردید، راحت تر به یک اطمینان تحقیقانه می رسید. بخلاف که -مکرر شده- از روز اوّل یک مبنا را ناپخته ای را انتخاب کند مرتب هم سنگش را به سینه می زند و بعد از 10 سال می فهمد که اشتباه می کرده است. شاید این راه بهتر باشد.

هر کدام از شما شواهدی بر له یا علیه این حرف ها پیدا کردید سریعا یادداشت کنید. معمولا در نماز یادش می آید. اگر در غیر نماز هم بود که چه بهتر.

مرحوم آقای جعفری می گفتند: داشتم از عرض خیابان عبور می کردم و در فکر جبر و اختیار بودم وسط خیابان آمدم نگاه کنم ماشین می آید یا نه، مطلب حل شد، دیدم الان وسط خط نمی توانم بشینم بنوسم، این اندازه را عقب انداختم، رفتم آن طرف توی پیاده رو نشستم نوشتم، بعد پاشدم رفتم.

منظور این جور نکاتی که به ذهنتان می آید را یادداشت کنید.

قرائت؛ واژه­ی معارفی

مراتب ایمان و قرائت

نکته دیگری که باز، چند روز دیدم یادم می رفت، چون دوباره یادم می رود، بگویم؛ یک روایتی که شاید صد بار از من شنیدید، آن روایت جابر که در جلد53 بحار در باب الرّجعه، آن جایی که عرض کردم چه بسا انسان حسّ می کند که اهل بیت علیهم السّلام لغت خاصّ خودشان را دارند. روایت این بود البته روایات متعدّدی دارد که از جابر بن عبدالله تعریف می کند و می فرماید: «عَرَفَ تأویل هذه الآیه إنّ الّذی فرض علیک القرآن لرادّک إلی معادک»، یک روایتش خیلی جالب است: حضرت فرمودند: «إنّه بلغ مِن إیمان جابر أنّه کان یقرأ هذه الآیه إنّ الّذی فرض علیک القرآن لرادّک إلی معادک3».

جابر انسان عادی نبود، آن قدر ایمانش بالا رفته بود که این آیه را قرائت می کرد. خب این چیزی است. معلوم است «یَقرَأُ»، را در این روایت امام معصوم به هر کسی حاضر نیستند بگویند: «یقرأ». این معنای خیلی بالایی دارد.

خب این روایت، شاهدی است بر اینکه خود قرائت واژه ای است! – هرکس این را بخواند- بعد این آیه شریفه که آدم هزارها بار دیده امّا هر وقت که می بیند یک نکته ای می آید اگر به من می گفتند این «یقرأ» را به این قشنگی ممکن است شاهدی از قرآن برای آن بیاورید و یا پیدا بشود؟ می گفتم: من پیدا نکردم.

حالا برخورد کردم و برای شما هم می گویم. در سوره مبارکه اسراء آیه 71 «یوم ندعوا کلّ أناس بإمامهم»،این آیه خیلی عجیب است! از آن آیات کلیدی است برای بسیاری از معارفی و تفسیری. «فَمَن أوتی کتابه بیمینه»، روزی می آید هر کدام از مردم را به إمامشان صدا می زنیم و دعوتشان می کنیم.

«فمن اوتی کتابه بیمینه»، در آن صحنه کسی که کتابش را بدست راستش بدهد «فأولئک یقرئون کتابهم».این ها هستند که کتابشان را می خوانند «و لا یظلمون فتیلا».خب مگر آن هایی که کتابشان را بشمالشان می دهند نمی توانند بخوانند؟ آن ها هم می خوانند «إقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا4».

یا مثلا برای خصوص ایتاء به یمین آیه مبارکه دیگری دارد که «و أمّا مَن أوتی کتابه بیمینه فیقول هاؤم اقرئوا کتابیه5»؛

شما هم بیایید بخوانید؛ «أمّا من أوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم أوت کتابیة6»، صحبت از قرائت نیست. «و لم أدر ما حسابیه7».

خب این ها معلوم است. امّا آن آیه یک چیزی دنبالش هست خیلی جالب. آیه می فرماید وقتی به امامشان صدایشان می زنیم - در تفسیر برهان ببینید ذیل همین آیه مبارکه- حضرت فرمودند: «الإمام الکتاب، الکتاب الإمام8» فرقی ندارند. «کلّ شیء أحصیناه فی إمام مبین،و لا رطب و لا یابس إلّا فی کتاب مبین9». در ذیل همین آیه مبارکه فرمود. این جا إمام و کتاب یکی اند. چقدر هم دلالت آیه واضح است. «یوم ندعوا کلّ أناس بإمامهم فمن أوتی کتابه»،

معلوم می شود این دعوت إمام با ایتاء کتاب دقیقا به هم مربوط اند.«فمن أوتی کتابه بیمینه فأولئک یقرئون کتابهم»، این ها هستند که کتابشان را می خوانند. دنبالش چه می فرماید؟ این خیلی جالب است، «ولا یظلمون فتیلا و من کان فی هذه اعمی و هو فی الآخرة أعمی و أضلّ سبیلا». مقصود مرا گرفتید؟ ببینید، دنبال اینکه می فرماید آن هایی که کتابشان را به­دست راستشان می دهیم که آن ها کتابشان را می خوانند، دنبالش می فرماید کسی که این جا کور است، آن جا هم کور است. کسی که آن جا کور هست نمی تواند کتابش را بخواند.

این نکته ای بود که به خیال ما خیلی قشنگ بود در اینکه این جا، «اولئک یقرئون کتابهم»، آن جا کسانی که اهل یمین اند کتابشان را می توانند بخوانند، کور نیستند. امّا آن هایی که اهل نیستند، کتاب هست، موجود است ولی نمی توانند بخوانند. خیلی مضمونی است! حالا این چیزی که به ذهن من آمده را تأمل بفرمائید ببینید می شود؟

معرفت؛ بذر مشاهده

ارتباط کسب معارف بین دنیا و آخرت؛ « من کان فی هذه اعمی...»

شاگرد: در روایت دارد که «أشدّ العمی»، کسی است که قلبش کور بشود.

استاد: «عمی القلب».

شاگرد: یک روایت دیگری هم وجود دارد که «اشدّ العمی»، کسی است که فضائل ما را نبیند یا نقل نکند.

استاد: بله آن مصداق روشن عمی قلب است.

شاگرد: چه استفاده ای از این آیه فرمودید؟

استاد: از «من کان فی هذا اعمی فهو فی الآخرة اعمی»، کسی که این جا اعمی است، آن جا اعمی است؛ قبلش فرمود این ها هستند که کتاب شان را می خوانند.

شاگرد: چه معنایی از قرائت غیر از آن قرائت عرفی شما استفاده کردید؟

شاگرد٢: پس معلوم می‌شود که قرائت خاصی اینجا مراد است.

استاد: بله دیگر، منظور من این بود که «من کان فی هذه اعمی» چگونه است؟! یک جلسه هم راجع به آن صحبت شده، که من عرض کردم حضرت امام رضا سلام الله علیه در توحید صدوق ذیل آن روایت بود فرموده بودند: «قد علم اولو الألباب أنّ ما هنالک لا یعلم الّا من هاهنا»، دنبالش هم به همین آیه استشهاد فرموده بودند که «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة أعمی». «المعرفة بذر المشاهده»، آن جا اگر می خواهد از آن عالم، از آن معارف، با اینکه وارد آن صحنه شده سر در بیاورد، حقایق آن جا را به نحو معرفت و بصیرت ببیند، باید از این جا رفته باشد.

«حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا10»، یکی از معانی اش شاید همین باشد.

یعنی وقتی اهل محاسبة می شوید، اهل بصیرت می شوید. اهل اینکه دیگر در این دنیا کور نیستید. وقتی اینجا کور نیستید، آن جا هم کور نیستید. این جا می بینید خودتان را، اعمال خودتان را، لوازم وجودی و شئونات و قبل و بعد و حالات خودتان را، آن جا هم کور نیستید.

شاگرد: درواقع به این قرینه می‌خواهید استفاده کنید که قرائت در این آیه قرائت ظاهری نبوده است.

استاد: یعنی آن جا کسانی که اصحاب یمین نیستند، «لا یقرئون کتابهم». «لا یقرئون کتابهم»؛ یعنی قرائت یک معنای خاصّی دارد این جا. آن هایی که اهل یمین اند می بینند دستگاه را. دستگاه چه را؟ دستگاه قرائت کتاب را. امّا خب آن «إقرء کتابک کفی بنفسک حسیبا»، آن هم هست. آن هم معنای خاصّ خودش را دارد. که آن هست. آن اعمال خودش را که انجام داده به حسیب خودش هست و آن هم منافاتی ندارد.

«وضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین ممّا فیه و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب»، ببینید، این اندازه اش را سر در می آورند. «و وجدوا ما عملوا حاضرا»، در تفسیر برهان ببینید حضرت فرمودند: «وجده كأنه فعله تلك الساعة11»، درست خود عمل حاضر می شود نه اینکه تصویرش را بیاورند. «و وجدوا ما عملوا حاضرا». بله کتاب برای شما این جوری هست. می آید اعمالشان را نشان می دهند.

امّا آن که «اولئک یقرئون کتابهم»، قبل و بعد آیه هم دیگر چیزی نیست. مضمونی که منظور من است این است؛ إمام، صدایشان می زنند، بعد «فمن أوتی کتابه بیمینهفاولئک»، نمی فرمایند، «فاولئک لهم الجنّة»، بلکه فقط می فرمایند: «فأولئک یقرئون کتابهم». این ها کتابشان را قرائت می کنند «و لا یظلمون فتیلا»، ظلم برای دیگران هم نیست. بعد «و من فی هذه اعمی فهو فی الآخرة أعمی»، این اردافش خیلی چیزی بود برای بحث ما که حالا سر برسد یا نه، نمی دانم.

شاگرد: اوّلا جمع بین آن قرائت و آن مطلبی که شما مکرّر فرموده اید که مواطنی در قیامت می باشد لذا یک جایی این ها اعمی هستند ولی جای دیگر شاید بتوانند بخوانند.

استاد: أحسنت، صبر کنید. خیلی فرمایش خوبی بود. یعنی در یک موطن، قرائت هست امّا معنای خاصّ خودش را دارد که شاهد ما نیست. در یک موطن، همین کسی که یک جا قرائت برای وی صادق است، در این موطن آن واژه لغت قرائتی را که حضرت برای جابر می گفتند: «یقرأ هذه الآیة»، همان موطن، در این موطن آن ها «لا یقرئون».

شاگرد: در همان موطن قبلی هم «لایقرئون»، طبق حرف شما!

استاد: بله.

شاگرد: یقرأ از جهتی و یقرأ از جهتی.

استاد: بله، منظور من این است که در یک موطن نمی خواهیم تناقض درست کنیم که هم بگوییم «اقرء» و هم بگوید «لا تقرأ». تناقض نیست زیرا از دو جهت می باشد.

عدم تنافی کوری در دنیا و قرائت در موطنی از آن دنیا

شاگرد: در روایت توحید صدوق فرموده در یک جایی می توانند حرف بزنند و در یک جا دیگری نمی توانند حرف بزنند، نه اینکه حرف زدن دو چیز شده بلکه این ها در دو مکان قرار گرفته اند. حضرت فرمودند: این ها حالشان فرق می کند، یک جایی با هم حرف می زنند و یک جایی با هم نزاع می کنند. نه اینکه حرف زدن معنایش فرق کرده باشد. یک مرتبه ای از حرف زدن می توانند و یک مرتبه از حرف زدن را نمی توانند. پس قرائت، یک قرائت می باشد. این ها در یک حالتی نمی بینند لذا نمی توانند قرائت کنند. در یک حالتی می بینند و می توانند قرائت کنند. معنای قرائت که عوض نشد. وضع حال این ها عوض شد.

استاد: خب آن هایی که آن جا می توانند قرائت کنند چه جوری است که برای آن ها می گوییم آن ها قرائت می کنند، آن ها هم کور اند و قرائت نمی کنند؟!

شاگرد: برای اینکه نمی بینند که قرائت کنند.

استاد: نمی بینند یعنی کور اند؟!

شاگرد: کوری که در آن عالم و موقف، در آن زمان و مکان معنا پیدا می کند.

استاد: نه، آیه می فرماید: «فهذه اعمی». دارد رابطه درست می کند؛ کسی که این جا کور است، آن جا هم کور است. رابطه اش چگونه می شود؟ معلوم می شود قرائتی که آن جا هست یک رابطه ای دارد با قرائت این جا.

«من کان فی هذه اعمی»؛ یعنی «من کان فی هذه لا یقرأ فهو فی الآخرة لا یقرأ». امّا جابر بن یزید که حضرت فرمودند: «اولئک یقرأ»؛ یعنی «فی هذه یقرء»، آن جا «هم یقرئون کتابهم».که از اعمی بودن آن جا معلوم می شود این جا چیست. البته مثلیّت محفوظ و معنای قرائت هم در هر موطنی...

آن جا که می گویند «اقرأ کتابک»، در آن موطن دیگر «اقرء کتابک». بگوییم خب آن کسی که آنجا به او می گویند: «کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»، مگر همینی نبود که آن جا کور بود؟ این کسی که قرآن به او می گوید «اقرء کتابک کفی بنفسک»، این، کور بود در این دنیا یا نبود؟ اگر کور نبود، این خطاب قهر آمیز برای چیست قبلش و بعدش؟

اگر کور بود پس چطور «اقرء»، یعنی می تواند بخواند. پس معلوم می شود دو موطن است. دو موطنی که آنجا قرائئتی است که منافاتی با کوری دنیا ندارد. این قرائتی که در دنیا می باشد که آن جا قرائت را می آورد با آن قرائتی هست که «اقرأ کتابک»؛ منافاتی با هم ندارد. دو سنخ قرائت می باشد.

شاگرد٢: ضمن اینکه آن جا ممکن است «اقرأ»، أمر تعجیزی باشد.

استاد: نه، «کفی بنفسک»، خلاف ظهورش می باشد.

شاگرد٢: همین که نتواند قرائت بکند، همین کفایت می کند.

استاد: نه، «کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا». می گویند حساب خودت را خودت بکن. وقتی نمی توانی بخوانی حساب خودت را خودت بکن؟؟!! می گویی من نمی بینم که حسابم را خودم بکنم. چه بسا خیلی عالی باشد.

نه، «اقرأ کتابک»... نمی دونم همان سوره مبارکه اسراء می باشد؟

شاگرد: بله.

استاد: بله، «و کلّ إنسان ألزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتاباً یلقاه منشورا12». ببینید «یلقاه»، آن جا می بیند آن را آن هم باز. «إقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا».

من می خواهم عرض کنم آن جا «إقرأ»، یک «إقرئی»، است که با کوری در دنیا منافات ندارد، درست؟ می تواند هم، مانعی ندارد. امّا آن جایی که «ندعوا بإمامهم»، آن جا فقط أصحاب یمین اند که «یقرئون کتابهم فمن کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی»، آن جا کور است، نمی تواند بخواند.

شاگرد1: این مبنای شما را بپذیریم چه أثری می خواهد داشته باشد؟ شما ظاهرا می خواهید استفاده کنید در این روایاتی که فرموده «من قرأ سورة ق» فلان، ظاهرا برای این جا می خواستید استفاده کنید.

استاد: یکی از جاهایش می باشد. بله.

شاگرد1: من عرضم این است که شما بارها فرموده اید که استعمال یک لفظ، در خارج از معنای عرفی و قرائن حالیّه و مقامیّة کما نحن فیه، دلیل نمی شود که در جاهای دیگر هم همان معنا را اراده کرده باشد.

استاد: یعنی مدلول تصدیقی­ای که طاری بر معنای تصوّری می شود، منافاتی با آن ندارد.

شاگرد1: یعنی لو فرض که در این آیه معلوم شد که قرائت یک معنای خاصّی دارد، دلیلی نمی شود که «مَن قرء سورة ق»، هم همین معنا را داشته باشد.

شاگردان: احتمال دارد.

شاگرد1: یا در حدّ احتمال دارد می باشد و بیش از این که دیگر نیست.

استاد: چرا، ببینید، منظور ما این نیست که آن معنی این است. بلکه منظور ما این است که ذهن...

شاگرد1: منظور ما این است که ذهن عرفی خودش را که دارد.

استاد: أحسنت.

شاگرد1: معنای عرفی اش که خب قرائت معمولی می باشد.

احتمالات صحیح چراغ نفس در استظهار

مراتبی معنایی قرائت در فضاهای مختلف

استاد: اصلا روی مبانی که من عرض کردم، همین است دیگر. ما می گوییم با این احتمالات و وجوه، ذهن چه کار می کند؟ احتمالات صحیحه چراغ نفس می باشد. یعنی وقتی احتمال صحیح آمد ذهن حسّاس می شود و می خواهد با قرائن و شواهد ببیند این، درست است یا نه؟ الان یک لغتی، یک معنایی برای قرائت در ذهن ما آمده که یک احتمال است وقتی این احتمال آمد، وقتی هم که حضرت می فرمایند: کسی که سوره ق را بخواند آن آثار برایش دارد، همان طوری که این قرائت ظاهریّه و ثواب های آن- که صحبت شد- برایش معتقدیم، امّا در عین حال در بطن خود قرائت می گوییم آن لغت هم هست. آن جا هم یعنی از قرائت معنای خاصّی اراده کرده‌اند. که آن آثار را بر طبق این فرایند یک معنای خاصّ خودش پیدا می کند. چه منافاتی دارد؟!

یعنی ذهن ما دو تا احتمال در آن موجود است، احتمالاتی که گاهی بعضی اش را رد می کند و جالبی اش این است که... می دانید این احتمالات برای کجا خوب است؟ خیلی استفاده ی... در جایی که در یک فضایی قرار می گیرید، الان این جوّ مساعدت با آن معنای عرفی ندارد. برای شما زیاد پیش می آید. تبلیغ می خواهد بروید در محافل مختلف صحبت کنید، می بینید مثلا در این سمینار این روایت که مطرح شد فلان معنای عرفی جور نیست. اصلا جوّ، این را نمی پذیرند.

خب این جا جای این ها است. یعنی کسی که می تواند محامل کلام را ببیند یک معنای خیلی قشنگ در آن محفل ارائه می دهد با شاهد. می گوید این لغت آن جا این معنا دارد، این جا هم یعنی این، همه هم می گویند أحسنت. چون هر دو وجه آن حق بود. در این مجلس هم، مجلی این معنا این جا بود. منظور این جور نیست که بگوییم هیچ فایده ای ندارد. ولی وجوهی است که برای خودش...البته من این احتمالات را می گویم -من هم مثل شما طلبه- همین حرف ها را آن طرفش، همان «یقرئون» و... اگر بخواهیم بشکل هوکردنی هم بحث بکنیم، خود من می توانم 10 دقیقه این حرف را هوکنم. آن هم هوکردنی که شما بگویید دارد حرف می زند. ولی خب، آن رویکرد هو کردن یک چیز است خب، مانعی هم ندارد. دیدید هم زیاد، هومی کنند. امّا علی ایّ حال بدون اینکه بخواهیم هو کنیم. بدانیم که یک احتمال است. بیشتر که نمی گوییم که. یک احتمال که به­دنبال شواهد و قرائنش باشید تا ببینید به کجا می رسد.

شاگرد: یک شاهد خوبی هم هست. یک روایت معروفی می باشد که مراتب بهشت و جهنّم را مطرح می کند و می فرماید «اقرأ و ارقَ»، اقرأ آن جا کاملا «اقرأ» خاصّ می باشد.

استاد: أحسنت. این را هم باید یادداشت کنیم؛ «إنّ عدد درجات الجنّة بعدد آی القرآن»، این جا آیه یعنی چه؟ شماره ها مطابق. «یُقال لقاری القرآن یوم القیامة إقرأ و ارق13».

درجات بهشت به اندازه درجات آیات قرآن است. به قاری قرآن روز قیامت می گویند تا هر آیه ای که خوانده ای بخوان و برو بالا،هرجا دیگه نخوندی دیگر بایست. آخر معلوم است که این قرائت چه قرائتی می باشد.کسی که این شواهد را کنار هم کذاشت. اقرء و ارق یعنی چی؟ یعنی آن جایی که نخواندی نمی توانی بروی بالا.

در همین کتاب فضل القرآن کافی می باشد این روایت ها. در جاهای دیگه هم متعدّد هست. در همین روایت کتاب فضل القران هست -جاهای دیگر هم است.- که، حضرت فرمودند شیعیان ما هرچه در دنیا توانستند قرآن را تحصیل بکنند، کامل بکنند، تا این جا که خب امّا هرچه که نشد و مرگ فرا رسید، فرمودند خدای متعال در قبر ملکی را برایشان موکّل می کند که «یعلّمونهم القرآن14». در قبر خداوند قرآن را به آن ها یاد می‌دهد. برای وقتی که فردای قیامت از قبر می خواهند بیرون بیایند، در تعلّم قرآن کامل باشند. بتوانند بروند در بهشت وارد بشوند. در کافی هست، کتاب فضل القرآن.

منظور اینکه این ها شواهد، خیلی دارد، اتفاقا منظور من هم همین است که اگر پرونده بحث را ببندیم، اشتباه کردیم. عالم طلبگی یعنی پرونده ها با، احتمالات را مطرح کنیم. این پرونده باز باشد. پیوسته شروع کنیم قرائن و شواهد پیدا کردن.

یک روزی آقا درباره معاد فرمودند. من عرض کردم، خداییش اینجوری بود. بحث معاد می رفتیم. خب در بحث معاد، مصنّف می خواهد چیزی را ثابت کند دیگر، خب خود ایشون شواهدی هم می آورد. من یادم هست راه می افتادم هرچه شواهد بر علیه این بود را پیدا می کردم. باید همه را ببینیم نه اینکه فقط مطلب ایشان را بشنویم و پرونده را ببندیم و تمام شد. همه شواهد را باید ببینیم، له و علیه این ها تا پرونده مطلب باز است، یک تحقیقی می شود، مئالا بعد از پنج سال ده سال می توان یک چیزی را انتخاب کرد.

شاگرد: آقا منظورتان معانی متباینه برای قرائت یا شئون یک معنا؟

استاد: بله، آن خودش یک بحثی است که اولا «قرأ»، معنای لغوی اش چیست؟ بعدا هم این لغتی که ما حس کردیم -البته دوباره باید تحقیق کنیم مطمئن شویم- که اهل بیت علیهم السّلام در این واژه لغت خاصّ خودشان را دارند. اگر آن ها می گویند «قرأ یقرأ»، که روایات هم ذیول و دامنه قرآن کریم اند، تفسیر قرآن اند، اگر حسّ کردیم که یک معنای خاصّ خودشان را دارند، این معنای را اوّلا تصوّرش کنیم، خودمان را به مراد نزدیک کنیم. بعد از اینکه خودمان را به مراد نزدیک کردیم نوبت به فرمایش شما می رسد که ببینیم خب حالا به دوتا معنا رسیدیم، یک معنایی که قبلا داشتیم که همان معنای عرفی است و یک معنایی هم حالا احساس کردیم لغتی را اهل بیت علیهم السّلام دارند، حالا ببینیم رابطه این دوتا چیست.

آیا می توانیم جامع گیری کنیم؟ آیا در طول همه اند؟ یا نه، آیا مشترک لفظی اند؟ این، مرحله بعدی می باشد.

علی ایّ حال، درباره اصل مادّه «قرأ» بحث های خوبی شده. کلّی بحث که من خیالم می رسد این است که معانی جدای از هم نیستند. همان حالتی که در طول هم دیگر اند. روح این معنای لغوی، تحقّق اصیلش در آن ها است نه در چیز های دیگر، چه بسا.

شاگرد: «اقرأ وارق» ممکن است ده سال طول بکشد که کسی آیه ای را بخواند، یعنی چه که آیه را باز می کنند؟ در توضیح همین روایت.

استاد: بله، فرمایش ایشان این است که گاهی ممکن است که وقتی قرائت می خواهد صورت بگیرد و مثلا جناب جابر رضوان الله علیه، اینجوری نبود که وقتی حضرت فرمودند «بلغ من ایمان کان یقرأ15»؛ یعنی لحظه ای بود.

یک دفعه شب خوابید صبح چشم باز کرد «جابر کان یقرأ». یعنی ممکن است این خودش مراتب باشد. شش ماه، یک سال، بیشتر، کار داشت تا این دفعه بگویند «قرأ هذه الآیه».

خب این معنایش این است که اگر قرائت یک نحوه فعلیت رسیدن، معرفت و بصیرت در معارف الهی هست، بعضی هاش ممکن است دفعی الحصول باشد. امّا غالبش، مُعدّ می خواهد. باید یک مدّتی زمان بگذرد. در این اعداد زمانی،نفس و مزاج روحی و بدنی و همه این ها آماده بشود برای تلقّی اون معنا که بگوییم...

دوتا چیز هست آقا من وقتی یادم می آید بین خودم و خدا دیگر کار تماماست. یکی اوّل سوره مبارکه بقره، این ها مضمون های کمی نیست. «بسم الله الرّحمن الرّحیم الم، ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین»، تمام شد.

«هدیً»، امّا «للمتّقین»، نباشد خبری نیست. تمام دیگر ببنیدیم برویم. کم نیست این ها. یعنی یک استعداد و زمینه ای می خواهد. این یک آیه شریفه است برای این طرفش که معلوم. برای آن طرفش، که من همیشه می گویم، این آیه به ما دارد می گوید که ما در عمرمان یک حرف هم از قرآن نخوانده ایم «و لو أنّ قرآناً سیّرت به الجبال أو قطّعت به الأرض أو کلّم به الموتی16».

ببینید شما از ادبیات سردر می آید. «لو أنّ قرآناً»، نفرموده «لو أنّ القرآن». «ولو أنّ قرآناً»، یک جزء مختصر. «قرآناً» این جا تنوین تنکیر...

حالا ببینید از جمله روایاتی که یادداشت کرده بودم، امام کاظم سلام الله علیه فرموده بودند این جا. حضرت فرمودند: «عن ابی الحسن الاول قال: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فداک17»، آیا جدّ شما از انبیاء عالم ارث برده اند؟ حضرت فرمودند: نعم، «أَخْبِرْنِي عَنِ النَّبِيِّ ص وَرِثَ مِنَ النَّبِيِّينَ كُلِّهِمْ‏ قَالَ لِي نَعَمْ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ إِلَى نَفْسِهِ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ كَانَ‏ مُحَمَّدٌ أَعْلَمَ‏ مِنْهُ‏ قَالَ قُلْتُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ»؛ شروع می کند معجزات أنبیاء قبل را ردیف کردن، «قُلْتُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ كَانَ يُحْيِي الْمَوْتَى»، مرده زنده می کردند، «بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ قُلْتُ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ ع كَانَ يَفْهَمُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ

هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ الْمَنَازِلِ». پیامبر ما هم این­ها از ایشان می آمد؟ حضرت در پاسخ شواهد قشنگی می آورند، -نصف صفحه است- و بعد وقتی مقایسه تمام می شود می فرمایند که خدای متعال در قران می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعا»، بعد حضرت می روند سراغ خوشان و می فرمایند: جدّ ما که هیچ! «فَقَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ»، تو با آن ها مقایسه می کنی؟ این قرآن می فرماید، «لوانّ قرآنا» حالا ببینید: «ففِيهِ»؛ یعنی در این قرآن کریم، «مَا تقَطَّعُ بِهِ الْجِبَالُ»، که قرآن می فرماید: «لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ».

«لسُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» خودش دوتا معنا دارد. در این روایت حضرت فرمودند: با این قرآن می توانی از کوه ها رد بشوی و بروی. یک معنای دیگرش این است که کوه ها را به حرکت دربیاوری. «سیّرت»؛ یعنی سیر بکنی بروی، «وَ يُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ يُحْيَا بِهِ الْمَوْتَى وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَى وَ إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَآيَاتٍ»، در قرآن کریم آیاتی است که اراده نمی شود بوسیله آن آیات، انجام دادن یک کاری، یک امری «مَا يُرَادُ بِهَا أَمْرٌ إِلَّا أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ بِهِ»، مگر اینکه چون به این آیه تمسک کرده‌ای، خدا به آن کار اذن می دهد؛ خیلی مضمون است! خلی عجیب است! در جلد نود و دو بحار الأنوار إسلامیّه صفحه هشتادو چهار، حدیث هفتدهم از بصائر.

شاگرد: بار ادبی این جور معانی چیست؟ حقیقت است یا کنایة است؟

استاد: یعنی این آیه را که می خوانند.

شاگرد: بحث قرائت.

استاد: آهان بحث قرائت را، بله،

«قرأ»؛ مزاج معنایی، روح معنایی

علی أیّ حال اگر ما بپذیریم به عنوان یک مبنا که قاف، راء، همزه، یک روح معنا دارد و این روح معنا مثل یک مزاجی است که با سه تا حرف حاصل شده است. قاف و راء و همزه، این مزاج معنایی را تحصیل کردند، این مزاج یک معنا یک روح معنای کلّی­ای است که در همه جا ساری و جاری می باشد و آن لغتی که اهل بیت دارند از این جدا نیست. بلکه مرتبه راقیّه همین است. این، یک موطن و مجرایی است برای این. مثل طبیعی الانسان وقتی می گویی انسان می گوید حیوان الناطق. بعد می گویی این بچه یک ماهه در قنداق انسان است؟ می گوید بله انسان است. یک پیرمرد 80 ساله انسان است؟ بله، همان پیرمرد اگر اعلم زمان باشد می گویید انسان است. لفظ انسان شد ولی آن مجلایی که معنا را نشان می دهد، یک جور نیست که.

پس حالا لفظ قرائت است و قرائت هم یک معنا است. اما خب یکی قرائت بچه در قنداق است، یکی یک مجنونی است که می گوییم انسانی است که دیوانه شده است، یکی هم نه، انسانی است که کار و کذا است. این چیزی است که من به­ذهنم می آید که مبنای ادبی باشد به این معنا.

شاگرد: مرحوم آقای طباطبایی این مطلب را درباره کلمه المیزان دارند، می گویند میزان به معنای ترازو نیست، بمعنی «ما یوزن منه» است، با فرمایش شما با این طور کلمات که خود بار معناییش تناسب دارد امّا اینکه خود «قرأ» با فهم شخص ارتباط لفظی دارد یا خیر و در حاقّ معنای «قرأ» فهم و شخصیت ...

استاد: نه، در «قرأ»، حاقّ معنایش فهم نخوابیده، ما وارد فهم معنایش نشده ایم؛ در اصل معنای «قرأ»، بحث کرده اند. یکی از معانی «قرأ»؛ یعنی «جَمَعَ» و نه یعنی فَهَمَ. اصل «قرأ»؛ یعنی «جَمَعَ» و قرائت این است که حروف جدا جدا را به هم وصل می کند و در یک کلام متّصل واحد می آورد. «قَرَأهُ»؛ یعنی «جَمَعَه». قرآن، مقابل فرقان. و «قرآناً فرقناه لتقرأه علی النّاس علی مکث»، «قرآناً»، جمع بود. «فرقناه»، جدا جدا سر فرصت، همه می شود فرقان. چه مضانین عجیبی! «قرآناً فرقناه لتقرأه علی النّاس علی مکث18».

شاگرد: درباره تعبیر «قرأ»، بعضی روایات تعبیر اکثار داریم، تعبیر اتمام قرائت و از این طرف یک طائفه ای به اسم قراء داریم حالا چطور با این اعتبارات قرائت خاصّی را برداشت می کنیم؟

اثر نظام اصل موضوعی در معنای لغت

استاد: یعنی آن مواردی که قرینه داریم کلام قرآن نیست در محاورات عادی هم اگر قرینه داریم...، ببینید به طور کلی، ضابطه که بود این است که دلالت تصوّریه داریم، دلالت تصدیقی داریم. دلالت تصدیقی هم سه چهار مرتبه دارد، دلالت تصدیقی اوّلی، ثانوی، ثالثی که تا ثانیه اش می گفتند و یک وقتی عرض کردیم که جلو تر هم می رود. آن مراحلی که مدلول تصدیقی دارد، اگر مستعمِل این لغت، من باشم. اراده من هم که فقط، هیچی، یشغله شأن عن شأن،یک معنایش را هم با زور دارم تصوّر می کنم. من که این ذهن ضعیف را دارم و می خواهم یک معنایی را قصد کنم، مدلولش می شود چی از جمله من؟ می شود مدلول تصدیقی. خب این معلوم است که یک معنا بیشتر از این قصد نکردم، یعنی مدلول تصدیقی من و آن کسی که کلام من را می فهمد یک معنا بیشتر نیست. از قرائن این ها می فهمند که این معنا را اراده کرده ام و بس.

امّا اگر گوینده، گوینده ای است که می تواند چند تا معنا را قصد کند و استعمال لفظ در اکثر از معنا هم جایز است و گفتیم هم اگر همه آن وجوه حقّه مطلقه را که او عالم است، قصد کند، بپذیریم معنایش چی می شود؟

معنایش این می شود این که شما می گویید قراء و این ها، مانعی ندارد، یک وجهش این است. یکی از نکاتی که خیلی مهم است، - از قدیم هم بود از زمانی که اقلیدس اصول اقلیدس می نوشت این ها بود، امروزی ها هم خیلی این را پرو بال داده اند، زبان گرفته خیلی- ببینید یک نظام فکری اصل موضوعی است.

شما اگر می گویید «مدمن». وقتی قرائت را معنا می کنید، اگر این را بخوانم مدمن در این نظام یک معنا می دهد، اما وقتی قرائت را آن طور معنا کردی همین کلمه «مدمن»، باید در آن نظام معنایش کنید، نه اینکه بگویید من قرائت تو را می برم اما «مدمن» را از نظام دیگر معنا می کنم؛ روشن است؟! مثلا اگرمی گویید سماء، شمس یعنی پیامبر خدا به قمرش دیگر نمی گویید ماه. بلکه قمر را معنا می کنید به أمیرالمؤمنین علیه‌السلام. هر کلمه را در نظام خودش باید معنا کرد. لذا چیزی که شما می فرمایید، خب اگر ما وجوه را گرفتیم،هر قرینه ای که شما بگویید، در آن نظام باید ببینیم چه معنای خاصّ خودش را دارد.

تلقی صحیح از آثار دنیوی قرائت سوره

شاگرد: صحبت این بود که اگر کسی یک بار فلان سوره را بخواند و این آثار اخروی برای او مترتّب می شود.

الآن سر این داریم بحث می کنیم.

استاد: ما انکار نمی کنیم.

شاگرد: معنای ظاهرش را می شود اراده کرده یا خیر؟

استاد: چه مانعی دارد. این از مواردی است که «نردّ علمه الی أهله». به ما فرموده اند کسی که بخواند این آثار را دارد. آخر باید یک برهانی داشته باشیم. مادامی که برهان نداریم این احتمالات حاضر اند. بله شما اگر جایی برهان مسلّم عقلی اقامه کنید که ظاهرش لایراد..

شاگرد: اگر آثار دنیوی باشد می شود. اگر این را بخواند این آثار را دارد. می خواند می بیند این آثار را ندارد. لذا قیدی می زنند اگر بخواند و عمل کنید، قید و قیوداتی می زنند. طبق حرف شما باید یک دسته از آثار دنیوی هم برایش بیاید با همان قرائت ظاهری اش.

استاد: شما می گویید خواندم ولی اثرش نیامد؛ آن آقا گفت که عمرم رفت و من این همه زحمت کشیدم ولی نشد حضرت را ببینم، شنیدید دیگر. حضرت چه پیغام دادند؟ پیغام آمد که یادت هست در مسجد الحرام وقتی می خواستی وضوء بگیری و یک آقایی بود و شما گفتی این کت مرا بگیرید تا من بروم وضو بگیرم و برگردم و برای تو نگه داشت آن جا نیاز داشتی؟! آن آقا کی بود؟! ببینید می گوید من نرسیده ام، اصلا اگر به خود امام زمان عرضه بکند آدرس می دهند. آن جا یاد هست، آن جا مطلب این بود. حالا شما می گویید در دنیا خواندم ولی به آثار دنیوی اش نرسیدم. خب رسیدن و نرسیدن ما یک دیدی داریم، می گویید من نرسیدم.

حاج آقا زیاد می فرمودند بچه پفک می خواهد و گریه و زاری می کند، مادر چرا مهربان نیستی چرا برای من پفک نخریدی؟ مادر، دست خالی آمدی به خانه دارم می بینم کور من بچه که نیستم. پفک در دست مادر نبود و پفک هم در دهان من نرفت. خب مادر می گوید، تو پفک می خواستی! امروز مریض بودی من رفتم به حساب بانک تو 5 میلیون تومان واریز کردم. وقتی بزرگ شدی می بینی که خیلی بیش تر از پفک می ارزد. چرا اینکه برای امر تو مفسده بود الان سالم نبودی. مثال، به این صورت نمی فهمد، تعبیر بود که پول می زند به حسابش!

ما مادامی که برهان قطعی بر خلافش، پیدا نکنیم که گفتند این را می خوانی این به او می رسد ما رد نمی‌کنیم. فوقش اگر برای عقل ما مستبعد باشد، می گوییم «نردّ علمه الیهم»، همان طوری که اراده کرده اند.

اما گاهی است برهان قطعی داریم، دیگر احتمالات از بین می رود مثل اینکه می فرماید «ید الله فوق ایدیهم» که احتمال اینکه شاید خدا دست داشته باشد، شاید هم خدا جسم باشد، این جا دیگر این حرف ها نیست. این جا مسلم است. جا جای این است که احتمال دست جسمانی مجسم ذاتی برای خدا محال است. بله، اینطور موارد معلوم است. امّا مادامی که چنین برهانی نداریم همین چیزی که ما می فهمیم، مراد است و معانی دیگری هم هست.

شاگرد: روایت تحف العقول را ما نگاه کردیم چند تا نسخه همه اش بود «بأوائل الکتاب»

استاد: أحسنت. مرحباً بناصرنا چندتا نسخه؟

شاگرد: دوتا نسخه دیدم.

استاد: من هم مراجعه کرده بودم قبلا. اما حالا در این نرم افزار ها نمی دانم، چاپ های جدید تحف، چون مصححین مقابله می کنند، ممکن است آن ها با نسخه بحار تصحیح کرده باشند. گاهی توضیح می دهند، ممکن است با بحار تصحیح کرده باشند گفته باشند مرحوم مجلسی تأویل آورده باشند ما هم می گوییم، تأویل ولی در آن نسخه ها اوائل الکتاب است، حالا اینکه یعنی چه خودش بحث دارد. یکی از محتملات این است که مربوط به بحث ما باشد.

قصیدة سید عبدالهادی شیرازی درفضائل امیرالمومنین

شاگرد: در مورد امشب می خواستیم صحبتی داشته باشید.

استاد: صحبتی نمی خواستم داشته باشم. می خواستم ذکری از پدر مرحوم سید عبدالهادی شیرازی بکنم. هرسال که می شد حاج آقا از این قصیده ایشان یاد می کردند، ظاهرا همه اش هم حفظشان بود. مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی را که همه می شناسید دیگر. از اجلّاء مراجع. پدرشان، که ایشان کوچک بودند طفل بودند که پدرشان از دنیا رفتند یک قصیده دارند مربوط به این ایّام ولادت أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه که خیلی عالی می باشد.

مرحوم آقای اُردوبادی هم یک کتاب دارند به نام «علی ولیّ الکعبة»، این قصیده را در این کتاب اورده اند. آقا میرزا اسماعیل شیرازی، میرزای بزرگ شیرازی صاجب تحریم تنباکو عموی صاحب قصیده بودند. خودشان هم پدر آقا سید عبدالهادی می باشد. حاج آقا می فرمودند شب تولّد، رواق ها و اطراف حرم، پر می شد و بعد می رفتند این قصیده را می خواندند. مرحوم آقای اردوبادی که همه عمرشان را آن جا بودند می فرمایند: «و لعلامه فَهَر و نابغة .. الحجّة الظاهره و الآیة الباهره الحاج میرزا اسماعیل ابن عمّ الإمام المجدّد الشیرازی الأمیر السید رضا -که پدرشان بودند- قدّست اسرارهم متوفّی1305 -همان سالی که آقا سید عبدالهادی به دنیا آمدند، یعنی صغیر بودند- «موشحة فی مولد الإمام علیه السّلام، یروحنی ایرادها هاهنا و هی من قصائد السائره»، می گویند در عراق این قصیده خیلی معروف بوده!

حاج آقا هرسال می فرموند، یک آقایی شروع می کرد این قصیده را می خواند تمام حرم، رواق، اطراف پر بود از جمعیت هرچه که بود می گفتند أعد أعد؛ مضامینی دارد! انشاء الله رجوع می کنید؛ و مطلع آخرش این است که: «أیّها المُرجی لقاه فی الممات / کلّ موت فیه لُقیاهَ حیاة

لیتَ ما عُجّل بی ما هو آت / ألّنی ألقا حیاتی فی الرّداء

فائزاً منه بأوف النِعَمی»؛ که می فرمودند اتفاقا این قصیده را که ایشان فرموده، این دعای او مستجاب شده، چهل و پنج، شش سال بیشتر طول نکشیده، دعای او این بوده که خیلی در این دنیا نمانم، می خواهم بروم، «لیتما عجل بی ما هو آت19»، حالا دیگر،

بعضی بندهایش که دیگه هنگامه می باشد.

إن یکن یُجعَل لله بنون / و تعالی الله عمّا یصفون

فولید البیت أحری أن یکون / لولیّ البیت حقّا ولدا

لا عزیر و لا ابن مریم / هذه فاطمه بنت أسد

أقبلت تحمل لاهوت الأبد / فاسجدو طُرّا له فی مَن سَجد

فله الأملاک خَرّت سُجّداً / اذ تجلی نوره فی آدم

حاج آقا می فرمودند، اصلا نمی گذاشتند که رد بشود هر کدام را که می خواند تمام جمعیت می گفت اعد اعد، نمی گذاشتند رد بشود حالا هرچقدر طول بکشد.

شاگرد: این ولید الکعبه را سنّی ها هم قبول دارند

امیر المومنین ولید الکعبة، بنقل تواتر حاکم نیشابوری

استاد:بله، مثلا خود حاکم در مستدرک ادّعی تواتر می کند. ولی سنخ وهابی ها و آن کسانی که معلوم است از روز اول با امیرالمومنین چگونه بودند، چه حرف ها!... می گویند این ها از دروغ های شیعه می باشد.

شاگرد:...کلا مثل اینکه با حاکم مشکل داشتند.

استاد: نه، با حاکم مشکل ندارند؛ می گویند متساهل در تسهیل است. همین حد اما این جا می گوید متواتر است. وخودشان هم دارند، دیگران هم دارند. آن هایی که آن طرف حرف می زنند کارشان بوده دیگر! الان در همین روایت جلد بیست و هفتم، صفحه بیست و هشتم که مربوط به بحث ما بود، روایت قشنگی است، حضرت فرمودند که مضمونش را می گویم، معروف شد، الان همه شنیده اید که امیر المونین نشسته بودند... حضرت فرمودند که... اختصاص مفید.

فضائل امیرالمومنین

الإختصاص مُحَمَّدُ بْنُ‏ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع‏ يَا أَبَانُ كَيْفَ يُنْكِرُ النَّاسُ قَوْلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمَّا قَالَ لَوْ شِئْتُ لَرَفَعْتُ رِجْلِي هَذِهِ فَضَرَبْتُ بِهَا صَدْرَ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ بِالشَّامِ فَنَكَسْتُهُ عَنْ سَرِيرِهِ وَ لَا يُنْكِرُونَ تَنَاوُلَ آصَفَ وَصِيِّ سُلَيْمَانَ عَرْشَ بِلْقِيسَ20»، چه جور است، آن ها می گویند شدنی است؛ قرآن می فرماید که «انی آتیک قبل ان یرتد الیک طرفک قبل ما فلما رایها مستقلا»، گفت و تمام تخت را حاضر کرد، امیرالمومنین علیه السلام گفتند اگر بخواهم الان این پایم را بزنم به سینه معاویة، تختش در شام می توانم؛ خب وقتی می شود تخت را بیاورند، پا هم می شود روی سینه کسی که روی تخت نشسته بزنند، عامة این قرآن را قبول می کنند اما این را «ینکرون»؟! بعد فرمودند: «أَ لَيْسَ نَبِيُّنَا ص أَفْضَلَ الْأَنْبِيَاءِ وَ وَصِيُّهُ أَفْضَلَ الْأَوْصِيَاءِ أَ فَلَا جَعَلُوهُ كَوَصِيِّ سُلَيْمَانَ»، حاضر نیستند او را لااقل مثل وصی سلیمان قرار دهند؟! «حَكَمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّنَا وَ أَنْكَرَ فَضْلَنَا».

شاگرد:در روایت هست که وقتی خدای متعال در شب معراج با پیامبر صحبت کرد فرمود: خاطبتک بلسان المحبوب، الف و لام این المحبوب به چه معناست؟

استاد: ظاهرش الف و لام عهد است. ولی خب نکات دیگری در آن باشد؛

شاگرد: من جستجو کرده ام در این روایت جزء خدا و پیغمبر در عبارات قبل نیست. اصلاً قبل از آن اسمی از حضرت علی نیست.

استاد: یعنی می‌فرمایید حالت عهد نباشد بلکه حالت استیعاب و استغرا باشد که المحبوب تمام بگیریم

شاگرد: بله. بلسان المحبوب و لو وجدت لسانی احب الیک من علی - باز دوباره ندارد من لسان علی - دوباره تأمل کردم دیدم که لسان اظهار ما فی الوجود است دیگر، لذا امیرالمونین لسان الله الناطق و لسان پیمبر است همین می‌شود دیگر.

بالا ترین شهود قرآنی، «یفجرونها تفجیرا»

شاگرد:این‌که معرفت بذر مشاهده است را قبول دارید؟ به نظر شما این حرف درست است؟ یک معنای معرفت همین مطالعه ما در کتب است.

استاد: مثلا اگر در ترمینال شلوغی رفتید؛ اگر بدانید که فلان مرجع وقت، فلان ولی خدا، مسافر است و بعدا می گردید و می بیند یک آقایی هست خیلی موجّه با سیمای خاصّ که هیچ کسی مثل او نیست فوری می فهمید، معرفت دارید که اینطور کسی هست و این طور خصوصیاتی دارد و مسافر است؛ «المعرفه بذر المشاهده»؛ یعنی حالا شما می توانید ببیند او را و بفهمید و شما با دیگران فرق دارید. این ها یک توجیهات ساده اش است. وقتی روایت نیست خیلی ملتزم نیستنم،..حالا بگوییم وحی منزل است.

شاگرد: حالا اصلاً کلاً می‌خواهم بدانم این مطلب درست؟

استاد: من خیالم می رسد، نه بعنوان فهم، به عنوان همین طور کلمات را بهم زدن، آن چیزی که آیات شریفه می گویند بالاتر است از معرفة بذر المشاهده.

آقا شیخ غلامرضای یزدی تأکید می کردند که «ان الابرار یشربون کافورا عینا یشرب بها21»؛ نه تعبیر به «یشرب منها»؛ یعنی چشمه ای است که «ما یُشرَبُ به» است.حالا آن یک چیز، «عینا یشرب بها عبادالله

یفجرونها تفجیرا22»؛ خودشان تفجیر چشمه می کنند. هم می‌خورند اما خوردنی «بها»، یکی دیگر هم یفجرون، تفجیرش از خودشان است.

این بالاتر از مشاهده نیست؟!

آیه می فرماید آن هایی که اهل معرفت و اهل بهشت می شوند، مشاهده که هیچی بلکه مبدأ تفجیر همه نعم بهشتی هستند. من خیالم می رسد ...این خیلی از آن بذر المشاهدة بالاتر است؛ آن اگر برای بعض شئونات باشد، این از آن بالاتر است. حالا شما ببیند.من این طور خیال می کنم این از آن بالاتر است، یعنی اگر معرفت پیدا کنی، ایجاد چشمه بهشتی می کنی. اگر معرفت پیدا کنی چشمه آن جا را می توانی ببینی یک مطلب است؛ اگر معرفت پیدا کنی چشمه بهشتی ایجاد می کنی!! کدامش بالاتر است به نظرتان؟!

شاگرد: شاید منظور این باشد که باید یک چیزهایی را بدانی تا یک چیزهایی را بفهمی مثلا باید فلسفه بخوانی، باید معرفت هایی داشته باشی تا بذری بشود برای مشاهداتی.

استاد: نه.

شاگرد: می گویند که باید این معرفت ها را داشته باشی تا یک بذری بشود برای مشاهدات.

استاد: معرفت چی؟

شاگرد: بحث الان من این نیست که آن ها چی می خواهند بگویند. می خواهم ببینم این مطلب موافق اعتبار است یا خیر؟

استاد: کلی که بله، امّا اینکه بیاییم جای گذاری کنیم که معرفت یعنی فلسفه. این از باب «کلّ حزب بما لدیهم فرحون23»، است.

شاگرد2: ایشان حالت سلبی اش را سوال می کنند که یعنی اگر کسی معرفت نداشته باشد، مشاهده نخواهد داشت و معرفت هم همین علوم است. یعنی از این جمله تعبیر سلبی می شود برداشت کرد؟

استاد: اینطور نیست. «من کان فی هذه اعمی»؛ یعنی اعمی من جمیع الجهات المعرفه. یعنی کور. نه اینکه فلان کتاب و بحث و...قبل از اینکه اسفار نوشته بشود حضرت سلمان مقاماتش چگونه بود؟! من می توانم قسم بخورم اسفار نخواندند؛ درس اسفار نگرفتند پس سلمان نیستند دیگر؟! باید اسفار بخوانند که سلمان بشوند؟! اگر منظور این است، نه.

شاگرد2: خود جمله هم دلالت سلبی ندارد؟

استاد: بله دلالت سلبی دارد به این معنی که «من لم یعرف»؛ بمعنی «اعمی». اما نه اینکه ما بیاییم تطبیق کنیم. بگوئیم همان که ما می گوییم. بلکه عده ای که آن طرف مخالفت می کنند مخالفت های سنگین تر. جالب اینکه العلم هو الحجاب الاکبر برای همان کسی است که همه این حرف ها را درست کرده و کتاب هایش را درست کرده کتاب هایش را می خوانند درس و تدرس دارند، العلم حجاب اکبر است، العلم یعنی چه؟ یعنی همین کتاب ها؛ پس معلوم میشود که معرفة -اگر خود آن ها گفته اند- غیر از «العلم» به این معنا است. خلاصه تطبیق نمی شود کنیم، هرچه ما می گوییم و شما باید بیایید دنبال این ها؛ حالا بازهم من اول تا آخرش نمی دانم.

الحمد لله رب العالمین

کلید: علم حجاب اکبر، واژه معارفی قرأ، مشاهدة معارف، «یفجرونها تفجیرا»، فضائل امیرالمونین، قصیدة، سید عبدالهادی شیرازی، ولید الکعبة، تواتر حاکم نیشابوری، نظام اصل موضوعی، روح معنایی، جابربن عبدالله انصاری، معنی قاف، زبان شناسی، مبنی تفسیری، مراتب ایمان،‌تفسیرآفاقی،تفسیر انفسی، مزاج معنایی

1. مجمع البیان، ج9، ص211

2. الذاریات، 20 و 21

3. بحارالانوار، ج53، ص121

4. الاسراء، 14

5. الحاقة، 19

6. الحاقة، 25

7. الحاقة، 26

8. تفسیرالبرهان، ج3، ص5533؛ عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام: «أنه إذا كان يوم القيامة يدعى كل بإمامه الذي مات في عصره، فإن أثبته أعطي كتابه بيمينه لقوله: يوم ندعوا كل أناس بإمامهم فمن أوتي كتابه بيمينه فأولئك يقرؤن كتابهم و اليمين: إثبات الإمام لأنه كتاب يقرؤه، إن الله يقول: فأما من أوتي كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرؤا كتابيه* إني ظننت أني ملاق حسابيه «1» الآية، و الكتاب: الإمام، فمن نبذه وراء ظهره كان كما قال: فنبذوه وراء ظهورهم و من أنكره كان من أصحاب الشمال الذين قال الله: ما أصحاب الشمال* في سموم و حميم* و ظل من يحموم إلى آخر الآية».

9. المائدة، 59

10. مصباح الشریعة، ص86

11. الکهف، 49

12. الاسراء، 13

13. الفقیه، ج2، ص628

14. بحارالانوار، ج44، ص126

15. بحار الانوار، ج53، ص121؛ ِ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالا سَأَلْنَا أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ أَحَادِيثَ نُرَوَّاهَا عَنْ جَابِرٍ فَقُلْنَا مَا لَنَا وَ لِجَابِرٍ فَقَالَ بَلَغَ مِنْ إِيمَانِ جَابِرٍ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ.

16. الرعد، 31

17. بصائرالدرجات، ج1، ص47؛ ُ مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ عَنْ أَخِيهِ أَحْمَدَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ النَّبِيِّ ص وَرِثَ مِنَ النَّبِيِّينَ كُلِّهِمْ قَالَ لِي نَعَمْ قُلْتُ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ «2» إِلَى نَفْسِهِ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ كَانَ مُحَمَّدٌ ص أَعْلَمَ مِنْهُ قَالَ قُلْتُ إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ قُلْتُ وَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ كَانَ يَفْهَمُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ الْمَنَازِلِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِينَ فَقَدَهُ وَ شَكَّ فِي أَمْرِهِ فَقَالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ وَ إِنَّمَا غَضِبَ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ كَانَ يَدُلُّهُ عَلَى الْمَاءِ فَهَذَا وَ هُوَ طَيْرٌ فَقَدْ أُعْطِيَ مَا لَمْ يُعْطَ سُلَيْمَانُ وَ قَدْ كَانَتِ الرِّيحُ وَ النَّمْلُ وَ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ الشَّيَاطِينُ الْمَرَدَةُ لَهُ طَائِعِينَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ يَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ فَكَانَ الطَّيْرُ يَعْرِفُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً وَ قَدْ وَرِثْنَا هَذَا الْقُرْآنَ فَفِيهِ مَا يُقَطَّعُ بِهِ الْجِبَالُ وَ يُقَطَّعُ الْمَدَائِنُ بِهِ وَ يُحْيَا بِهِ الْمَوْتَى وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ وَ إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَآيَاتٍ مَا يُرَادُ بِهَا أَمْرٌ إِلَى أَنْ يَأْذَنَ اللَّه‏ بِهِ مَعَ مَا فِيهِ إِذْنُ اللَّهِ فَمَا كَتَبَهُ لِلْمَاضِينَ جَعَلَهُ اللَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ ثُمَّ قَالَ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا «3» فَنَحْنُ الَّذِينَ اصْطَفَانَا اللَّهُ فَوَرَّثَنَا هَذَا الَّذِي فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ.

18. الاسراء، 106

19. في رحاب وليد الكعبة، ج1، ص31

20. الاختصاص، 213

21. الانسان، 5

22. الانسان، 6

23. المومنون، 53








***************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=10.0

چهارشنبه ،جلسه هفدهم ( 15 / 6 / 2011 )

درباره رنگ یاقوت و زمرد و عقیق(3)

درباره بأوائل الکتب که در نسخه قدیمی تحف است

سوال: اینکه می گویند: زمان بر اثر حرکت است، چرا برعکس نگوییم که حرکت بر اثر زمان است؟ استاد: علی ایّ حال به هم دیگر بندند مثل فوق و تحت

دقیقه 10 : بسم الله الرحمن الرحیم

فرمودند: المعنی: قاف، قد مر تفسیره{ یعنی اول سوره بقره که دیروز مرور کردیم که ده قول بود } و قیل انه اسم من اسماء الله تعالی{ که این هم در اقوال بود} و قیل هم اسم جبل محیط بالارض من زمردة خضراء خضرة السماء منها و قیل معناه قضی الامر او قضی ما هو کائن کما قیل فی حم : حُمّ الامر

چند نکته بود که یادداشت کرده ام تا عرض کنم. یکی تاییدی برای آن تقسیم بندی که برای آیات داشتیم: آفاقی و انفسی و ربوبی. تایید هم به معنای استیناس و فی الجمله شاهد. در سوره مبارکه ذاریات: ( و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون ) ببینید، آیات تکرار نمی شود. نفرموده و فی انفسکم آیات. چون آیاتی که در ارض است با آیاتی که در انفس است، فرق می کند. پس دو گونه آیه است. برای همین احتمال می رود که آیات همان آیات است. یعنی یک آیه دو موطن و دو مجلا دارد. سنریهم تک تک آیات را هم در آفاق هم در انفس. پس هر آیه ای را در نظر بگیرید، یک مجلای آفاقی دارد، و یک مجلای انفسی و یک مجلای ربوبی. در اینجا هم آیات تکرار نشده و شاید اشاره به همین نکته باشد. آیات در ارض و انفس، تعدد مصداقی ندارد و یک آیه دو موطن دارد. از حیثی مربوط به ارض و آفاق است و از حیثی مربوط به انفس

سوال: آیا همه آیات قرآن، این سه حیث را دارند؟ استاد: روایاتش در 92 هست که حضرت فرمودند: وقتی فهمیدیم چنین کتابی هست و باورمون شد، دنبالش می رود که یاد بگیرد. وقتی دنبالش رفت، اینجاست که عالم به قرآن{ظاهرا}(17) خودش را نشان می دهد و می فهمد إن تمسکتم و اینکه اهل بیت عدل قرآن و شریک قرآنند، یعنی چه؟ و گرنه تا به ظاهر قرآن خوش هستیم که بسه و می گوییم کاری به اهل بیت نداریم!

سوال.استاد: مقصود من فعلا این است که یک ایده کلی را به عنوان احتمال مطرح می کنیم و بسیار هم غلط است که بگوییم حرف همین است. کاری هم نداریم که موافقان و مخالفان آن چه کسانی هستند؟ باید ببینیم با مراجعه به آیات و احادیث اولیه و سپس احادیث دیگر و لو ضعیفی که می تواند شاهد و تایید باشد برای منابع اصلیه، شواهدی بر له یا علیه این مطلب پیدا می شود یا نه؟ و همچنین شواهد عقلیه. خلاصه مباحث را یادداشت می کند. ممکن است بعد از پنج یا ده سال فکر آزادانه و بدون موضع گیری و اتخاذ یک مبنا به صورت ناپخته، به یک اطمینانی برسد. لذا الآن بحث زیاد بر سر آن مفید نیست. روحیه من هم با بحث کلیِ مفصل موافق نیست. بحث کلی باید مطرح شود و بلافاصله به دنبال مصادیقش رفت. و تاییدات یا ردّیات آن را پیدا کرد(21)

قضیه علامه جعفری(23)

نکته دیگر، روایتی بود در باب الرجعه بحار که انسان از آن حس می کند که اهل بیت برای خودشان لغتی خاص دارند : عرف تأویل هذه الآیه ( ان الذی فرض علیک القرآن، لرادک الی معاد). در یک روایتش به جای عرف دارد: بَلَغَ مِنْ إِيمَانِ‏ جَابِرٍ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ‏ عَلَيْكَ‏ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعاد. جابر آنقدر ایمانش بالا رفته بود که این آیه را قرائت می کرد! معلوم می شود یقرأ در این روایت را درباره هر کسی نمی توان گفت. بلکه معنای خیلی بالایی دارد. از آیات هم یک شاهد زیبا برای این معنای یقرأ وجود دارد: ( یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اوتی کتابه بیمینه، فاولئک یقرئون کتابهم){ جالب این است که حضرت فرمودند: امام و کتاب یکی است} مگر آنهایی که کتابشان را به شمالشان می دهند، نمی توانند بخوانند؟ ( إقرأ کتابک کفی بنفسک علیک حسیبا ) (27) یک مطلبی دنبال یقرئون کتابهم هست که خیلی جالب است: (و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی و اضل سبیلا ) کسی که کور است، نمی تواند کتابش را بخواند. نکته قشنگی است به نظرم(29)

سوال.استاد: قبلا در ذیل من کان فی هذه اعمی، این روایت را نقل کردم: قد علم اولوا الالباب ان ما هنالک لا یُعلم الا من ههنا. اگر می خواهد وقتی به آنجا، رفت از حقائق آنجا سر در بیارد، باید از اینجا فراهم کند. شاید حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا هم اشاره به همین باشد. یعنی وقتی اهل محاسبه می شوید، اهل بصیرت می شوید و در این دنیا دیگر کور نیستید. اینجا خودتان و اعمال خودتان و لوازم وجودی و شئونات و قبل و بعدِ خودتان را می بینید، در آنجا هم کور نیستید(31)

سوال.استاد: یعنی کسی که اصحاب یمین نیست، لا یقرأ کتابه. پس قرائت یک معنای خاصی دارد. آنهایی که اهل یمینند، دستگاه را می بینند. دستگاه قرائت کتاب را. البته إقرأ کتابک هم در جای خودش صحیح است و معنا دارد و منافاتی ندارد( فتری المجرمین مشفقین مما فیه. . . . و و جدوا ما عملوا حاضرا ) . اینها درست است . اما ( اولئک یقرأون کتابهم ) دستگاه دیگری است به قرینه إردافِ ( من کان فی هذه اعمی . . . )

سوال و جواب:33 تا 35 : استاد: اعمی یعنی کورند؟ سائل: در آن زمان و موطن آره کورند. استاد: فرموده: من کان فی هذه اعمی. دارد رابطه درست می کند. یعنی کسی که اینجا کور است آنجا هم کور است. معلوم می شود قرائتی که آنجاست، یک رابطه ای دارد با قرائتِ اینجا. من کان فی هذه اعمی، یعنی من کان فی هذه لایقرأ فهو فی الآخرة لا یقرأ. اما جابر بن یزید که فرمودند: انه یقرأ، یعنی فی هذه یقرأ، آنجا هم یقرأ. البته نسبیت محفوظ است و معنای قرائت هم در هر موطنی محفوظ است. آنجا که می گوید: إقرأ کتابک، در آن موطن صحیح است. خب آن کسی که آنجا به او می گویند: إقرأ کتابک، مگر همانی نبود که اینجا کور بود؟ معلوم می شود دو موطن است. قرائتی وجود دارد که منافاتی با کوریِ دنیا ندارد. این قرائتی که در دنیاست و قرائت آنجا را به دنبال دارد، با آن قرائتِ إقرأ کتابک منافاتی با هم ندارند و دو سنخ قرائتند

إقرأ قرائتی است که منافاتی با کوریِ در دنیا ندارد اما اولئک یقرأون کتابهم قرائتی است که فقط اصحاب یمین بر آن قادر هستند و و کورِ در دنیا از این قرائت دوم، عاجز است

سوال: چه بسا إقرأ هم امر تعجیزی باشد. استاد: نه، به قرینه کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا. حساب خودت را خودت بکن

سوال.استاد: احتمالات صحیحه چراغ نفس است. یعنی ذهن حساس می شود و می خواهد با قرائن و شواهد ببیند درست است یا نه. الآن یک معنایی برای لغت قرائت در ذهن ما آمده که در حد احتمال است. وقتی این احتمال آمد، وقتی هم که حضرت می فرمایند: کسی که سوره قاف را بخواند، آن آثار را برایش دارد، همانطویکه به این قرائت ظاهریه و ثوابهایش معتقدیم، در عین حال می گوییم : در بطن قرائت، آن احتمال هم هست. قرائت به معنای خاصش که آن آثار هم طبق آن، معنای خاص خودش را پیدا می کند. یعنی در ذهن ما دو احتمال وجود دارد(40) این احتمال به درد جایی می خورد که در یک جوی واقع شده اید که آن جوّ، مساعدتی با معنای عرفی ندارد. مثلا در محفلی هستید که معنای عرفی روایت را جو محفل پذیرش ندارد. می توانید معنای قشنگی در همان محفل به همراه شاهد ارائه دهد. همه هم می پذیرند

البته اگر بخواهیم این احتمال را هو کنیم هم ممکن است! فعلا به عنوان احتمال در ذهنتان باشد

یکی از حاضران: یکی از شاهدهای خوب برای احتمال شما، روایت إقرأ و ارقئ هست که واضح است که قرائتِ در آنجا، قراءت خاصی است. استاد: أحسنت. شاهد خیلی خوبی است. إقرأ و ارقئ یعنی آنجایی که نخوانده ای نمی توانی بروی بالا

در روایت دیگر است که : خدای متعال در قبر ملکی را برای شیعیان ما مقرر می کند که: یعلمونهم القرآن برای اینکه وقتی از قبر بیرون می آیند در تعلم قرآن کامل باشند

منظور من هم این است که پرونده بحث باز باشد و به دنبال شواهد و قرائن باشیم حتی شواهد بر علیه آن(44)

سوال: آیا این دو معنا برای قرائت، متباینند یا شؤون یک معنا هستند؟ استاد: وقتی به مراد اهل بیت نزدیک شدیم، ببینیم این دو معنای عرفی و لغت اهل بیت، چه رابطه ای با هم دارند؟ آیا در طول همند یا مشترک لفظی هستند و . . . فعلا به نظرم می رسد که این دو معنا جدای از هم نیستند. یک جور حالت طولی دارند. روح هر دو معنا . . .

حتی گاهی ممکن است که وقتی قراءت آیه ای به معنایی که احتمال داده شد،می خواهد صورت بگیرد، سالها طول بکشد. چون ممکن است این قراءت که یک نحو به فعلیت رسیدن و معرفت و بصیرتِ در معارف الهیه است، غالبش مُعدّ می خواهد و باید مدتی بگذرد تا در إعداد زمانی، نفس و مزاج روحی و بدنی اش آماده شود برای تلقیِ آن معنا

در اول سوره بقره می فرماید: لا ریب فیه،هدی للمتقین. یعنی استعداد و زمینه می خواهد. از آن طرف، و لو آن قرآنا سیرت به الجبال او قطعت به الارض او کلم به الموتی . . . از این آیه معلوم می شود که در عمرمان حتی یک حرف از قرآن هم نخوانده ایم. چون نگفته: القرآن بلکه فرموده: قرآنا یعنی یک جزء مختصر . روایتی از امام کاظم(ع) داریم که:

قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ النَّبِيِّ ص وَرِثَ مِنَ النَّبِيِّينَ كُلِّهِمْ قَالَ لِي نَعَمْ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ إِلَى نَفْسِهِ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ كَانَ‏ مُحَمَّدٌ أَعْلَمَ‏ مِنْهُ قَالَ قُلْتُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ كَانَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ قُلْتُ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ ع كَانَ يَفْهَمُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ الْمَنَازِلِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِينَ فَقَدَهُ وَ شَكَّ فِي أَمْرِهِ فَقَالَ‏ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ‏ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ فَقَالَ‏ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ‏ وَ إِنَّمَا غَضِبَ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ كَانَ يَدُلُّهُ عَلَى الْمَاءِ فَهَذَا وَ هُوَ طَيْرٌ قَدْ أُعْطِيَ مَا لَمْ يُعْطَ سُلَيْمَانُ وَ قَدْ كَانَتِ الرِّيحُ وَ النَّمْلُ وَ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ الشَّيَاطِينُ الْمَرَدَةُ لَهُ طَائِعِينَ وَ لَمْ يَكُنْ يَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ فَكَانَ الطَّيْرُ يُعَرِّفُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ‏ وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏

فَقَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ فَفِيهِ مَا يُقَطَّعُ بِهِ الْجِبَالُ وَ يُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ يُحْيَا بِهِ الْمَوْتَى . یا یعنی با قرآن می توان از کوه ها رد شد یا اینکه می شود با قرآن کوه ها را به حرکت درآورد ( سیّرت به الجبال ) وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَى وَ إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَآيَاتٍ مَا يُرَادُ بِهَا أَمْرٌ إِلَّا أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ بِهِ . آیاتی هست که هر کاری می توان با اذن خدا به وسیله آنها انجام داد. مَعَ مَا قَدْ يَأْذَنُ اللَّهُ فَمَا كَتَبَهُ لِلْمَاضِينَ جَعَلَهُ اللَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ‏ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏ ثُمَّ قَالَ‏ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا- فَنَحْنُ الَّذِينَ اصْطَفَانَا اللَّهُ فَوَرَّثَنَا هَذَا الَّذِي فِيهِ كُلُّ شَيْ‏ءٍ ( بحار ج 89 ص 84 )

سوال. استاد : اگر بپذیریم که قاف و راء و همزه در ( قرأ ) یک روح معنا دارد و این روح معنا مثل یک مزاجی است که از سه حرف حاصل شده است و این روح معنا در همه جا ساری و جاری است. و لغتی که اهل بیت دارند از این جدا نیست. بلکه مرتبه راقیه و موطن و مجلایی است برای این. مثل طبیعیِ انسان که در همه افراد آن از نوزاد و پیرمرد و بی سواد و اعلم زمان ساری است. قرائت هم یک معناست ولی مصداقش گاهی قرائت بچه 7 ساله در مکتب است و گاهی قرائت جابر. سوال. اصل معنای قرائت، جمع است نه فهم. قرائت هم این است که حروف جدا جدا را به هم وصل می کنیم. قرآن مقابل فرقان است ( و قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مُکثٍ )

سوال(55) استاد: ما یک دلالت تصوری داریم و یک دلالت تصدیقی و دلالت تصدیقی هم سه چهر مرتبه دارد: اولی، ثانوی و ثالثی. بستگی به مستعمِل دارد. اگر من باشم با این ذهن ضعیفی که یشغله شأن عن شأن و یک معنایش را هم به زور تصور می کنم، معلوم است که یک معنا بیشتر قصد نمی کنم یعنی مدلول تصدیقیِ من و کسی که کلام مرا می فهمد، یک معنا بیشتر نیست. اما اگر گوینده، کسی است که می تواند چند معنا قصد کند، استعمال در اکثر از معنا هم که جایز است، چه اشکالی دارد که تمام معانیِ صحیحه را قصد کرده باشد؟

مُدمِن قرائت در یک نظام فکری معنایی دارد که اگر قرائت را طور دیگری معنا کردید، همین واژه مدمن را باید متناسب با آن معنا فهمید و معنا کرد(57) مثلا وقتی گفتیم شمس یعنی پیامبر خدا، قمر را نمی توانیم ماه معنا کنیم. باید بگوییم یعنی امیرالمؤمنین

سوال: آیا این همه آثار که بر قرائت سوره ای بار شده، را می توان بر قرائت ظاهری هم حمل کرد؟ استاد: چه مانعی دارد؟ نردُّ علمَه الی اهله. چه برهانی بر نفی ظاهر آن داریم؟ سوال : مثلا آثار دنیوی که ذکر شده اگر بعد از قرائت وجدانا حاصل نشد، چه؟ استاد: شما می گویید که خواندم ولی اثر نیامد، ولی گاهی آمده و شما بی خبر هستید. مثل تشرفاتی که حاصل می شود و طرف اصلا متوجه نمی شود. شما می گویید من این سوره را خواندم ولی به اثر دنیویِ آن نرسیدم. خب ما نسبت به رسیدن و نرسیدن یک دیدی داریم مثل بچه ای که بفک می خواد و مادر چون برایش ضرر دارد به جای خرید آن ، صدهزار تومن در حساب بانکی کودک می گذارد که وقتی بزرگ شد می فهمد که خیلی بیشتر از پفک می ارزد

خلاصه ما تا مادامی که برهان قطعی بر نفی روایتی پیدا نکرده ایم، نباید رد کنیم مگر آنکه مثل ید الله فوق ایدیهم باشد

دقیقه 62 : درباره قصیده مرحوم حاج میرزا اسماعیل شیرازی در مدح امیرالمؤمنین(ع) که متن آن وبلاگ (vafi.blogfa.com ) موجود است

دقیقه 66 : حاکم در مستدرک ادعای تواتر می کند درباره ولادت حضرت در کعبه

ج 27 بحار ص 28 : قَالَ الصَّادِقُ ع‏ يَا أَبَانُ كَيْفَ يُنْكِرُ النَّاسُ قَوْلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمَّا قَالَ لَوْ شِئْتُ لَرَفَعْتُ‏ رِجْلِي‏ هَذِهِ‏ فَضَرَبْتُ بِهَا صَدْرَ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ بِالشَّامِ فَنَكَسْتُهُ عَنْ سَرِيرِهِ وَ لَا يُنْكِرُونَ تَنَاوُلَ آصَفَ وَصِيِّ سُلَيْمَانَ عَرْشَ بِلْقِيسَ وَ إِتْيَانَهُ سُلَيْمَانَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْهِ طَرْفُهُ أَ لَيْسَ نَبِيُّنَا ص أَفْضَلَ الْأَنْبِيَاءِ وَ وَصِيُّهُ أَفْضَلَ الْأَوْصِيَاءِ أَ فَلَا جَعَلُوهُ كَوَصِيِّ سُلَيْمَانَ. حَكَمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّنَا وَ أَنْكَرَ فَضْلَنَا (69)

سوال درباره ( خاطبتک بلسان المحبوب ) و روایت ( ان کان موسی قد اراد فانت المراد ) (72)

تعریف از کتاب ولید الکعبة آقای اردوبادی

دقیقه 75 : درباره کتابت و لفظ بودن قرآن و تناسب بین قرآن و انسان کامل

دقیقه 77 : درباره ( المعرفة بذر المشاهدة ) . استاد: درباره ( عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها ) تا دقیقه 83









*****************
تقریر آقای صراف:
25/3/1390

نکاتی در ارتباط با مطالب گفته شده به نظر می­رسد که قابل تأمل است:
1- استیناس و شاهدی برای اینکه هر آیه­ای دو موطن دارد و هم در آفاق و هم در انفس است:

الذاريات‏ ، الجزء 26، الصفحة: 521، الآية: 20
وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ﴿20﴾ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ ﴿21﴾

اینکه آیات تکرار نشده است با توجه به اینکه دو جور آیه در بدو امر به نظر می­رسد که باشد ولی عدم تکرار آیات شاید شاهدی بر اتحاد آیات و نه مغایرت آیات باشد. یعنی تعدد مصداقی پیدا نمی­کند و همان آیات است.

2- روایتی که از ج 53 بحار در باب الرجعة نقل شد در مورد ایمان جابر در این خصوص که بعضی واژه­ها کأنه بار معارفی و لغت خاصی دارند و از آن جمله قرائت بود که فرمودند یقرأ هذه الآیة. مؤیدی برای این معنا آیات ذیل شاید بتواند باشد:

الإسراء ، الجزء 15، الصفحة: 289، الآية: 71
يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً ﴿71﴾ وَ مَنْ كَانَ فِي هٰذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً ﴿72﴾

مگر آنها که به دست چپشان داده می­شود نمی­توانند بخوانند؟ کأنه می­خواهد بفرماید که این قرائت یک لغت خاصی است. در ذیل این آیه در تفسیر البرهان روایتی است که فرموده­اند کتاب و امام یکی هستند. در ادامه آیه هم می­فرماید آن که در اینجا کور است در آنجا کور است و کور هم که نمی­تواند بخواند. چون این کوری کوری ظاهری نیست قرینه است که قرائت هم قرائت خاصی است. ضمن اینکه بین عمی در این دنیا و آخرت رابطه برقرار کرده و معلوم می­شود که قرائت هم مرتبط است. این روایت شریف هم که بین قرائت و ترقی در درجات بهشت ارتباط برقرار کرده هم مؤید خوبی است:

الكافي 2 606 باب فضل حامل القرآن ..... ص : 603
10- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصٍ قَالَ سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لِرَجُلٍ أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِي الدُّنْيَا فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ وَ لِمَ قَالَ لِقِرَاءَةِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَسَكَتَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ بَعْدَ سَاعَةٍ يَا حَفْصُ مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا وَ شِيعَتِنَا وَ لَمْ يُحْسِنِ الْقُرْآنَ عُلِّمَ فِي قَبْرِهِ لِيَرْفَعَ اللَّهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى قَدْرِ آيَاتِ الْقُرْآنِ يُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَيَقْرَأُ ثُمَّ يَرْقَى قَالَ حَفْصٌ فَمَا رَأَيْتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ لَا أَرْجَى النَّاسِ مِنْهُ وَ كَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً فَإِذَا قَرَأَ فَكَأَنَّهُ يُخَاطِبُ إِنْسَاناً

نکته: اگر قرائت چنین باشد نیاز به اعداد زمانی دارد در مواردی و استعداد و زمینه می­خواهد.

الرعد ، الجزء 13، الصفحة: 253، الآية: 31
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً [فرمود قرآناً و نه کل قرآن] سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿31﴾

الكافي 1 226 باب أن الأئمة ورثوا علم النبي و جمي
7- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي زَاهِرٍ أَوْ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَخِيهِ أَحْمَدَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ النَّبِيِّ ص وَرِثَ النَّبِيِّينَ كُلَّهُمْ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مِنْ لَدُنْ آدَمَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى نَفْسِهِ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ مُحَمَّدٌ ص أَعْلَمُ مِنْهُ قَالَ قُلْتُ إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ وَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ كَانَ يَفْهَمُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ الْمَنَازِلِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِينَ فَقَدَهُ وَ شَكَّ فِي أَمْرِهِ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ حِينَ فَقَدَهُ فَغَضِبَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ وَ إِنَّمَا غَضِبَ لِأَنَّهُ كَانَ يَدُلُّهُ عَلَى الْمَاءِ فَهَذَا وَ هُوَ طَائِرٌ قَدْ أُعْطِيَ مَا لَمْ يُعْطَ سُلَيْمَانُ وَ قَدْ كَانَتِ الرِّيحُ وَ النَّمْلُ وَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ وَ الشَّيَاطِينُ وَ الْمَرَدَةُ لَهُ طَائِعِينَ وَ لَمْ يَكُنْ يَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ وَ كَانَ الطَّيْرُ يَعْرِفُهُ وَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ وَ قَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ الَّذِي فِيهِ مَا تُسَيَّرُ بِهِ الْجِبَالُ وَ تُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ تُحْيَا بِهِ الْمَوْتَى وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ وَ إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ لآَيَاتٍ مَا يُرَادُ بِهَا أَمْرٌ إِلَّا أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ بِهِ [اراده نمی­شود بواسطه این آیات انجام امری الا اینکه خدای متعال به آن اذن می­دهد] مَعَ مَا قَدْ يَأْذَنُ اللَّهُ مِمَّا كَتَبَهُ الْمَاضُونَ جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا فِي أُمِّ الْكِتَابِ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ ثُمَّ قَالَ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَنَحْنُ الَّذِينَ اصْطَفَانَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَوْرَثَنَا هَذَا الَّذِي فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ

· در بزرگی مقام امیر المؤمنین به مناسبت شب ولادت حضرت این روایت جالب است:

بحارالأنوار 27 28 باب 12- أن عندهم الاسم الأعظم و به
9- ختص، [الإختصاص‏] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع يَا أَبَانُ كَيْفَ يُنْكِرُ النَّاسُ قَوْلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمَّا قَالَ لَوْ شِئْتُ لَرَفَعْتُ رِجْلِي هَذِهِ فَضَرَبْتُ بِهَا صَدْرَ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ بِالشَّامِ فَنَكَسْتُهُ عَنْ سَرِيرِهِ وَ لَا يُنْكِرُونَ تَنَاوُلَ آصَفَ وَصِيِّ سُلَيْمَانَ عَرْشَ بِلْقِيسَ وَ إِتْيَانَهُ سُلَيْمَانَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْهِ طَرْفُهُ أَ لَيْسَ نَبِيُّنَا ص أَفْضَلَ الْأَنْبِيَاءِ وَ وَصِيُّهُ أَفْضَلَ الْأَوْصِيَاءِ أَ فَلَا جَعَلُوهُ كَوَصِيِّ سُلَيْمَانَ حَكَمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّنَا وَ أَنْكَرَ فَضْلَنَا