هوش گیاهی (انگلیسی: Plant cognition) مطالعه یادگیری و حافظه گیاهان است، کشف این ایده که فقط حیوانات نیستند که قادر به تشخیص، پاسخ دادن و یادگیری از محرکهای درونی و بیرونی به منظور انتخاب و اتخاذ تصمیمهای مناسب برای تضمین بقا هستند. در طول سالهای اخیر، شواهد تجربی برای ماهیت شناختی گیاهان به سرعت رشد کردهاند و نشان دادهاند که گیاهان تا چه حد میتوانند از حواس و شناخت برای واکنش به محیطشان استفاده کنند. برخی از محققان ادعا میکنند که گیاهان اطلاعات را به روشی مشابه دستگاه عصبی حیوانات پردازش میکنند.
ایده هوش در گیاهان برای اولین بار توسط چارلز داروین در اواخر دهه ۱۸۰۰ در کتاب توانایی حرکت در گیاهان که به همراه پسرش فرانسیس نوشته شده بود، مورد بررسی قرار گرفت. او با استفاده از یک استعاره عصب شناختی، حساسیت ریشه گیاهان را در این پیشنهاد که نوک ریشه مانند مغز برخی از حیوانات پایین عمل میکند، توصیف کرد. این شامل واکنش به احساس به منظور تعیین حرکت بعدی آنها است[۱] اگرچه گیاهان نه مغز دارند و نه اعصاب.
صرف نظر از اینکه آیا این استعاره عصب شناختی درست است یا بهطور کلی، کاربرد مدرن اصطلاحات و مفاهیم علوم اعصاب برای گیاهان مناسب است، ایده داروینی کلاهک ریشه گیاهانی که به عنوان یک «کارکرد» اندام شبه مغزی (همراه با اصطلاح «فرضیه ریشه-مغز») احیای مداومی را در فیزیولوژی گیاهی تجربه کردهاست.[۲]
در حالی که گیاه «علوم اعصاب» بر مطالعه فیزیولوژیکی گیاهان تمرکز دارد، شناخت گیاهی مدرن در درجه اول از رویکرد رفتار/اکولوژیک استفاده میکند. امروزه شناخت گیاهی بهعنوان حوزهای از تحقیقات با هدف آزمایش تجربی تواناییهای شناختی گیاهان، از جمله ادراک، یادگیری فرایندها، حافظه (جانداران) در حال ظهور است. و خودآگاهی.[۳] این چارچوب پیامدهای قابل توجهی برای نحوه درک ما از گیاهان دارد. همانطور که مرز سنتی بین حیوانات و گیاهان را دوباره تعریف میکند.[۴]
مطالعه شناخت گیاه از این ایده سرچشمه میگیرد که گیاهان تنها با یک سیستم محرک، یکپارچه سازی و پاسخ، قادر به یادگیری و سازگاری با محیط خود هستند. در حالی که ثابت شدهاست که گیاهان واقعاً فاقد مغز و عملکرد یک سیستم عصبی فعال آگاهانه هستند، گیاهان هنوز هم به نوعی قادر به انطباق با محیط خود و تغییر مسیر ادغام هستند که در نهایت منجر به چگونگی «تصمیمگیری» گیاه برای پاسخ به یک گیاه میشود. محرک ارائه شدهاست.[۵] این موضوع مسائل مربوط به هوش گیاهی را مطرح میکند که تعریف میشود به گونهای فعالانه با هر محرکی که از محیط به گونه ارائه میشود سازگار شود.[۶] بنابراین گیاهان در حس کردن محرکهای محیطی باهوش هستند، مثلاً آفتابگردانهای جوانی که برای رشد خود رو به خورشید هستند.
در مطالعهای که توسط مونیکا گاگلیانو از مرکز زیستشناسی تکاملی دانشگاه استرالیای غربی انجام شد، گل قهر و آشتی (گیاه حساس) برای عادت کردن آزمایش شد. پس از چند بار، مشخص شد که گیاهان در نهایت عادت کردند و در مقایسه با اولین باری که برگها بسته میشدند، برگهای خود را سریعتر باز کردند. در حالی که مکانیسم رفتار این گیاه هنوز بهطور کامل شناخته نشدهاست، اما به شدت با تغییرات در کانال کلسیمی مرتبط است.[۷]
نمونه دیگری از «حافظه» کوتاه مدت یک گیاه در ونوس مگسخوار یافت میشود که بسته شدن سریع آن تنها زمانی ایجاد میشود که حداقل دو تار موی تله در فاصله بیست ثانیه با یکدیگر تماس پیدا کنند. یکی از فرضیههایی که توضیح میدهد که چگونه این اتفاق میافتد، سیگنالهای الکتریکی در گیاهان است. هنگامی که یک موی تله (مکانورسپتور) فعال میشود، به یک پتانسیل زیر آستانه رسیدهاست. هنگامی که دو موی تله فعال میشوند، یک آستانه به دست میآید و یک پتانسیل عمل ایجاد میکند که تله را میبندد.[نیازمند منبع]
در سال ۲۰۱۶، یک تیم تحقیقاتی به رهبری مونیکا گاگلیانو شروع به آزمایش کردند که آیا گیاهان یادمیگیرند به رویدادهای پیشبینی شده در محیط خود پاسخ دهند یا خیر. این تحقیق نشان داد که گیاهان قادر به یادگیری قانون وابستگی بین وقوع یک رویداد و پیشبینی یک رویداد دیگر (یعنی شرطیشدن کلاسیک بودند).[۸] این یافته با نشان دادن تجربی یادگیری تداعی در گیاهان، گیاهان را به عنوان موضوعات مناسب تحقیقات شناختی واجد شرایط میداند.[۸] در این مطالعه، فرضیهای مطرح شد که گیاهان این توانایی را دارند که یک نوع محرک را با دیگری مرتبط کنند. برای آزمون این فرضیه، گیاهان نخود فرنگی در معرض دو محرک متفاوت قرار گرفتند. برای مرحله آموزش، یک گروه از گیاهان نخود هر دو در معرض باد و نور و گروه دیگر گیاهان به عنوان شاهد در معرض باد بدون نور قرار گرفتند. در مرحله آزمایشی، گیاهان فقط در معرض محرک باد قرار گرفتند. گیاهان نخودی که تنها بدون نور در معرض باد قرار گرفته بودند، در هر دو مرحله آموزشی و آزمایشی از باد رشد کردند. در مقابل، گیاهان نخودی که در مرحله تمرین در معرض باد و نور قرار گرفتند، بدون حضور نور به سمت یک محرک باد رشد کردند، که نشاندهنده ارتباط آموختهشده آشکار بین باد و نور است. مکانیسم این پاسخ کاملاً درک نشدهاست، اگرچه فرض میشود که ورودیهای حسی از گیرندههای مکانیکی و فیتوکرومها به نوعی در گیاهان ادغام شدهاند. این توضیح میدهد که چرا یک محرک غیر نوری پاسخ رشدی را در گیاه نخود آموزش دیده ایجاد میکند که معمولاً فقط با فعال شدن گیرندههای نوری ایجاد میشود.[۹]
در یک مطالعه تکراری با حجم نمونه بزرگتر، که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد، هیچ مدرکی دال بر یادگیری انجمنی در گیاهان نخود پیدا نکرد.[۱۰] با این حال، همچنین نتوانست این یافته را تکرار کند که نور بهطور مؤثر به عنوان یک محرک غیرشرطی عمل میکند. گیاهان نخود در این مطالعه به جای یک پاسخ رشد جهت دار قابل اعتماد نسبت به نور ارائه شده قبلی، فقط یک روند خفیف نشان دادند. تنظیم آزمایشی تکرار شده در حضور سطوح بالاتر نور محیطی و بازتابی، که ممکن است تا حدودی رشد جهتی تصادفی داشته باشد و از تکرار جلوگیری کند، با نمونه اولیه متفاوت بود.[۱۱]
**********
حافظه گیاهی (انگلیسی: Plant memory) توصیف توانایی یک گیاه به حافظه از محرک (فیزیولوژی) همراه با تجربه و پاسخ در زمان بعد. به عنوان مثال، برخی از گیاهان بهطور همزمان با طلوع خورشید پاسخ هیپوناستیکی مشاهده شدهاست. گیاهان دیگر در بهار پس از زمستانگذرانی برگهای جدیدی تولید میکنند. آزمایشهای زیادی در مورد ظرفیت یک گیاه برای حافظه انجام شدهاست، از جمله حافظه حسی، حافظه کوتاهمدت و حافظه بلندمدت. ابتداییترین عملکردهای یادگیری و حافظه در حیوانات در برخی از گونههای گیاهی مشاهده شدهاست، و پیشنهاد شدهاست که توسعه این مکانیسمهای حافظه اساسی ممکن است در یک اجداد اولیه موجودات زنده ایجاد شده باشد.
به نظر میرسد برخی از گونههای گیاهی روشهای حفاظت شدهای را برای استفاده از حافظه عملکردی ایجاد کردهاند و برخی گونهها ممکن است بسته به محیط و تاریخچه زندگی خود راههای منحصر به فردی برای استفاده از عملکرد حافظه ایجاد کرده باشند.
استفاده از اصطلاح «حافظه گیاهی» هنوز باعث بحث و جدل میشود. برخی از محققان بر این باورند که عملکرد حافظه فقط برای ارگانیسمهای دارای مغز صدق میکند و برخی دیگر معتقدند که مقایسه عملکردهای گیاهی شبیه حافظه با انسان و سایر ارگانیسمهای تقسیمبندی بالاتر ممکن است بسیار مستقیم باشد. دیگران استدلال میکنند که عملکرد این دو اساساً یکسان است و این مقایسه میتواند مبنایی برای درک بیشتر نحوه عملکرد حافظه در گیاهان باشد.
آزمایشهایی که شامل پیچ خوردن پیچکهای نخود بود، از اولین آزمایشهایی بود که مفهوم حافظه گیاه را کشف کرد. مارک جافه تشخیص داد که گیاهان نخود در اطراف اجسام میپیچند که به عنوان تکیه گاه برای کمک به رشد آنها عمل میکنند. آزمایشهای جافه شامل آزمایش محرکهای مختلف برای القای رفتار پیچخوردگی بود. یکی از این محرکها تأثیر نور بر مکانیسم پیچ خوردن بود. هنگامی که جافه شاخهها را در نور قرار داد، شاهد واکنش مارپیچ مورد انتظار بود. هنگامی که در تاریکی قرار داد در معرض آشفتگی در نحوه پیچ خوردن قرار گرفتند و گیاهان نخود مدل معمول مارپیچ را نشان ندادند. پیچکهای آزمایش تاریکی چند ساعت بعد دوباره به نور بازگردانده شدند و بدون هیچ محرک دیگری یک واکنش پیچخوردگی معمول را از خود نشان دادند. پیچکهای نخود محرکی را که یافه ارائه کرده بود حفظ کردند و در زمانهای بعدی به آن پاسخ دادند. با پیروی از این یافتهها، ایده حافظه گیاهی توجه جامعه علمی را برانگیخت.
گل قهر و آشتی (میموزا پودیکا) به عنوان گیاه حساس یا یک گیاه لمسی شناخته میشود. پژوهشگر زیستشناسی مونیکا گاگلیانو از دانشگاه استرالیای غربی و همکارانش آزمایشهای خود را طوری طراحی کردند که گویی این گیاه واقعاً یک حیوان است. آنها خاطرات کوتاه و بلند مدت این گیاه را در محیطهای کم نور و با نور زیاد با ریختن مکرر آب روی آنها با استفاده از یک دستگاه طراحی شده سفارشی آموزش دادند. دانشمندان نشان میدهند که چگونه گل قهر و آشتی وقتی متوجه شدند که این اختلال مکرر هیچ عواقب مخرب واقعی نداشتهاست، برگهای خود را نمیبندند. از همه قابل توجه تر این بود که این گیاهان قادر بودند آنچه را که برای چندین هفته آموخته بودند، حتی پس از تغییر شرایط محیطی، به خاطر بسپارند. در این آزمایش (۵۶ گلدان) از این گیاه به فاصله ۵ ثانیه از بلندی بر روی یک بالشتک انداخته شدند. این انداختن به اندازهای سریع بود که به گیاه هشدار میداد و باعث شد برگهای کوچک آن به شکل یک حلقه دفاعی جمع شوند. تا اینکه بعد از ۶۰ بار تکرار آزمایش و تجربه آسیب دیدن تمامی گیاهان (۵۶ گلدان) در هنگام سقوط واکنشی انجام ندادند. آیا این گیاهان در نهایت متوجه میشوند که قرار نیست هیچ چیز وحشتناکی اتفاق بیفتد؟ آیا این دلیل بر یادآوری است یا چیز دیگری است؟[۱]
بهطور شگفتانگیزی، گل قهر و آشتی میتواند پاسخهای آموخته شده را حتی زمانی که به مدت یک ماه در محیطی مطلوبتر رها شود، نشان دهد. زیست شناسان در مقاله ای که به صورت آنلاین در مجله اکولوژی (مجله بینالمللی) منتشر شدهاست، که آنها نوشتند که این تغییر رفتاری نسبتاً طولانی مدت در نتیجه تجربه قبلی، با تداوم اثرات عادت کردن مشاهده شده در بسیاری از حیوانات مطابقت دارد. و توضیح دادند: «گیاهان ممکن است فاقد مغز و بافت عصبی نباشند، اما دارای یک شبکه پیامرسانی پیچیده مبتنی بر کلسیم در سلولهای خود هستند که شبیه به فرآیندهای حافظه حیوانات است.»[۲]
*******************
There’s this plant I’ve heard about that had a really bad afternoon a few years ago. It was in its pot bothering nobody and then, suddenly, it fell. Not once, but 56 times. (I’ll explain in a minute.) But it’s a plant. Things happen to plants, and as far as I know, they go on as before. They don’t have brains. They have no way to “remember” anything. They’re not animals. So I figure even 56 consecutive falls left no lasting impression.
I figured wrong. I just read an eye-popping paper by Monica Gagliano, associate professor of biology at the University of Western Australia. She’s got a plant that not only “remembered” what happened to it but stored that memory for almost a month. She saw this happen! Here’s the plant:
Gardeners call Mimosa pudica “the sensitive plant,” because if you touch it even lightly or drop it or disturb it, within seconds it folds its teeny leaves into what looks like a frightened or defensive curl. It’s fun to watch it get all shy (two and a half million people have seen this pokey, pokey video. You don’t have to watch it all, but it’ll get you in the mood.)
OK, so it’s highly sensitive. Knowing this, here’s what Gagliano did: She got a bunch of Mimosa pudicas, put them in pots, then loaded each one onto a special plant-dropping device using a sliding steel rail that worked like this:
Each potted plant was dropped roughly six inches, not once, but 60 times in a row at five-second intervals. The plants would glide into a soft, cushiony foam that prevented bouncing. The drop was sufficiently speedy to alarm the plant and cause its teeny leaves to fold into a defensive curl.
Six inches, however, is too short a distance to do harm, so what Gagliano wondered was: If she dropped 56 plants 60 times each, would these plants eventually realize nothing terrible was going to happen? Would any of them stop curling?
Or, to put it another way: Could a plant use memory to change its behavior?
To find out, she kept going with her experiment. And, as she writes in her paper, fairly quickly “observed that some individuals did not close their leaves fully when dropped.” In other words, plants seemed to figure out that falling this way wasn’t going to hurt, so more and more of them stopped protecting themselves—until, as she later told a room full of scientists, “By the end, they were completely open … They couldn’t care less anymore.”
Is this evidence of remembering, or is it something else? Maybe, skeptics suggested, all we’re seeing is a bunch of exhausted plants. Curling is work. It takes energy. After 60 drops, these plants may simply be pooped out—that’s why they don’t trigger their defenses. But Gagliano, anticipating this question, took some of those “tired” plants, put them in a shaker, shook them, and instantly they curled up again. “Oh, this is something new,” she imagined them saying, something that hasn’t happened before. That sense of a “before,” she said, is the best explanation for the plants’ change in behavior. They didn’t curl up again because “before” they’d learned there was no need. And they remembered.
A week later—after the shakings—she resumed her drops, and still the plants failed to get alarmed. Their leaves stayed open. She did it again, week after week, and after 28 days, these plants still “remembered” what they’d learned. That’s a long time to store a memory. Bees, she noted, forget what they’ve discovered in a couple of days.
“Plants may lack brains,” Gagliano says in her paper, “but they do possess a sophisticated … signaling network.” Could there be some chemical or hormonal “unifying mechanism” that supports memory in plants? It wouldn’t be like an animal brain. It would be radically different, a distributed intelligence, organized in some way we don’t yet understand. But Gagliano thinks Mimosa pudica is challenging us to find out.
Michael Pollan, writing in the New Yorker, hung out with Gagliano last year, went with her to a science meeting, and vividly describes how she was roundly dismissed by many biologists, who bridle at the idea that any plant could be “intelligent.” Plants, they insist, are mainly genetic robots—they can’t learn from experience or change behavior. To say they can “generates strong feelings,” Pollan writes, “perhaps because it smudges the sharp line separating the animal kingdom from the plant kingdom.”
Plants have always been the bronze medalists, one step down from the animals, two steps down from us, the golden ones. By giving plants animal-like talents, Gagliano is mucking up the hierarchies, challenging the order of things.
We like to think because we have such big brains, we’re exceptional. Our trillions of neurons are keys to memory, feelings, consciousness. Brainless creatures by definition can’t do what we do—so of course, plants can’t “remember.”
But Gagliano says maybe they can.
“What we have shown here,” she says at the end of her paper “leads to one clear, albeit quite different, conclusion: the process of remembering may not require the conventional neural networks and pathways of animals; brains and neurons are just one possible, undeniably sophisticated, solution, but they may not be a necessary requirement for learning.”
And who knows? Maybe she just found the plant that will one day prove her right.
ترجمه شده توسط گوگل
آیا یک گیاه می تواند به خاطر بیاورد؟ این یکی به نظر می رسد - در اینجا شواهد است
نوشته رابرت کرولویچ
منتشر شده در 15 دسامبر 2015
• 8 دقیقه خواندن
این گیاه وجود دارد که من درباره آن شنیده ام که چند سال پیش بعدازظهر بسیار بدی داشته است. در گلدانش بود و کسی را آزار نمی داد و ناگهان افتاد. نه یک بار، بلکه 56 بار. (یک دقیقه دیگر توضیح خواهم داد.) اما این یک گیاه است. اتفاقاتی برای گیاهان می افتد و تا آنجا که من می دانم، آنها مثل قبل پیش می روند. آنها مغز ندارند آنها راهی برای "به خاطر سپردن" چیزی ندارند. آنها حیوان نیستند بنابراین من فکر می کنم حتی 56 سقوط متوالی هیچ تاثیر ماندگاری باقی نگذاشته است.
من اشتباه فهمیدم من همین الان یک مقاله چشم نواز از مونیکا گاگلیانو، دانشیار زیست شناسی در دانشگاه استرالیای غربی خواندم. او گیاهی دارد که نه تنها اتفاقی که برای آن افتاده است را به یاد می آورد، بلکه آن حافظه را برای تقریبا یک ماه ذخیره می کند. او این اتفاق را دید! این گیاه است:
باغبانان Mimosa pudica را "گیاه حساس" می نامند، زیرا اگر حتی به آرامی آن را لمس کنید یا آن را رها کنید یا مزاحمش کنید، در عرض چند ثانیه برگ های کوچک خود را به شکلی شبیه به یک حلقه ترسناک یا دفاعی جمع می کند. تماشای خجالتی بودن آن بسیار سرگرم کننده است (دو و نیم میلیون نفر این ویدیوی پوکی و پوکی را دیده اند. لازم نیست همه آن را تماشا کنید، اما حال و هوای شما را بالا می برد.)
خوب، پس بسیار حساس است. با دانستن این موضوع، این کاری است که گاگلیانو انجام داد: او یک دسته از میموسا پودیکا گرفت، آنها را در گلدان گذاشت، سپس هر کدام را با استفاده از یک ریل فولادی کشویی که به این صورت عمل میکرد، روی دستگاه مخصوص ریختن گیاه قرار داد:
هر گیاه گلدانی تقریباً شش اینچ، نه یک بار، بلکه 60 بار پشت سر هم در فواصل پنج ثانیه ریخته شد. گیاهان به داخل یک فوم نرم و بالشتکی میلغزند که از جهش جلوگیری میکند. این ریزش به اندازهای سریع بود که گیاه را هشدار داد و باعث شد برگهای کوچک آن به شکل یک حلقه دفاعی جمع شوند.
به "ایک!" یا نه به "Eeek!"
با این حال، فاصله شش اینچی برای آسیب رساندن به آن بسیار کوتاه است، بنابراین چیزی که گاگلیانو تعجب کرد این بود: اگر او 56 گیاه را هر کدام 60 بار رها کند، آیا این گیاهان در نهایت متوجه میشوند که قرار نیست هیچ چیز وحشتناکی رخ دهد؟ آیا هیچ کدام از آنها از فر شدن دست می کشند؟
برای فهمیدن، او به آزمایش خود ادامه داد. و همانطور که او در مقاله خود می نویسد، به سرعت "مشاهده کرد که برخی از افراد هنگام افتادن برگ های خود را به طور کامل نمی بندند." به عبارت دیگر، به نظر میرسید گیاهان متوجه شده بودند که افتادن به این سمت آسیبی نمیبیند، بنابراین تعداد بیشتری از آنها از محافظت از خود دست کشیدند - تا اینکه، همانطور که او بعداً به اتاقی پر از دانشمندان گفت: «در پایان، آنها کاملاً بودند. باز... دیگر نمیتوانستند اهمیتی بدهند.»
آیا این دلیل بر یادآوری است یا چیز دیگری است؟ شاید، بدبینان پیشنهاد کردند، تنها چیزی که میبینیم دستهای از گیاهان خسته است. فر کردن کار است. انرژی می گیرد. پس از 60 قطره، این گیاهان ممکن است به سادگی دفع شوند - به همین دلیل است که آنها دفاع خود را تحریک نمی کنند. اما گاگلیانو، با پیشبینی این سؤال، تعدادی از آن گیاهان «خسته» را برداشت، در یک شیکر گذاشت، تکان داد و بلافاصله دوباره جمع شدند. او تصور کرد که آنها میگویند: «اوه، این چیز جدیدی است، چیزی که قبلاً اتفاق نیفتاده است. او گفت که حس «قبل» بهترین توضیح برای تغییر رفتار گیاهان است. آنها دوباره جمع نشدند زیرا «قبل از» فهمیده بودند که نیازی نیست. و به یاد آوردند.
یک هفته بعد - پس از تکان ها - قطرات خود را از سر گرفت، و هنوز گیاهان نتوانستند نگران شوند. برگ هایشان باز ماند. او دوباره این کار را انجام داد، هفته به هفته، و بعد از 28 روز، این گیاهان هنوز چیزهایی را که یاد گرفته بودند «به یاد میآوردند». این مدت زمان زیادی برای ذخیره یک خاطره است. او خاطرنشان کرد که زنبورها آنچه را که ظرف چند روز کشف کرده اند فراموش می کنند.
اما بدون مغز، چگونه این کار را انجام می دهند؟
گاگلیانو در مقاله خود می گوید: «گیاهان ممکن است فاقد مغز باشند، اما آنها دارای یک شبکه سیگنالینگ پیچیده هستند.» آیا ممکن است «مکانیسم وحدتبخش» شیمیایی یا هورمونی وجود داشته باشد که از حافظه در گیاهان پشتیبانی کند؟ شبیه مغز حیوانات نخواهد بود. این کاملاً متفاوت خواهد بود، یک اطلاعات توزیع شده، سازماندهی شده به نحوی که ما هنوز آن را درک نکرده ایم. اما گاگلیانو فکر میکند که Mimosa pudica ما را به چالش میکشد تا بفهمیم.
مایکل پولن، که در نیویورکر می نویسد، سال گذشته با گاگلیانو معاشرت کرد، با او به یک جلسه علمی رفت و به وضوح توضیح می دهد که چگونه توسط بسیاری از زیست شناسان، که بر این ایده که هر گیاهی می تواند «هوشمند» باشد، او را به طور کامل طرد کردند. آنها اصرار دارند که گیاهان عمدتاً ربات های ژنتیکی هستند - آنها نمی توانند از تجربه یاد بگیرند یا رفتار خود را تغییر دهند. پولان می نویسد: گفتن اینکه آنها می توانند "احساسات قوی ایجاد کنند"، "شاید به این دلیل که خط تیز بین قلمرو حیوانات را از قلمرو گیاهی جدا می کند."
گیاهان همیشه دارنده مدال برنز بوده اند، یک پله از حیوانات پایین تر، دو پله از ما، طلایی ها. گاگلیانو با دادن استعدادهای حیوانی به گیاهان، سلسله مراتب را از بین می برد و نظم چیزها را به چالش می کشد.
ما دوست داریم فکر کنیم چون مغزهای بزرگی داریم و استثنایی هستیم. تریلیون ها نورون ما کلیدهای حافظه، احساسات و آگاهی هستند. موجودات بی مغز بنا به تعریف نمی توانند کاری را که ما انجام می دهیم انجام دهند—بنابراین، گیاهان نمی توانند «به یاد بیاورند».
اما گاگلیانو می گوید شاید آنها بتوانند.
او در پایان مقالهاش میگوید: «آنچه در اینجا نشان دادهایم، به یک نتیجه واضح، هرچند کاملاً متفاوت منجر میشود: فرآیند به خاطر سپردن ممکن است به شبکههای عصبی مرسوم و مسیرهای حیوانات نیاز نداشته باشد. مغزها و نورون ها تنها یک راه حل ممکن و غیرقابل انکار پیچیده هستند، اما ممکن است نیاز ضروری برای یادگیری نباشند.
و چه کسی می داند؟ شاید او تازه گیاهی را پیدا کرده که روزی حق او را ثابت کند.