صحيح البخاري (5/ 139)
4240 - حدثنا يحيى بن بكير، حدثنا الليث، عن عقيل، عن ابن شهاب، عن عروة، عن عائشة، أن فاطمة عليها السلام، بنت النبي صلى الله عليه وسلم أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله صلى الله عليه وسلم مما أفاء الله عليه بالمدينة، وفدك وما بقي من خمس خيبر فقال أبو بكر: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: «لا نورث، ما تركنا صدقة، إنما يأكل آل محمد - صلى الله عليه وسلم - في هذا المال»، وإني والله لا أغير شيئا من صدقة رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حالها التي كان عليها في عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم، ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله صلى الله عليه وسلم. فأبى أبو بكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئا، فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت، وعاشت بعد النبي صلى الله عليه وسلم ستة أشهر، فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا، ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها، وكان لعلي من الناس وجه حياة فاطمة، فلما توفيت استنكر علي وجوه الناس، فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته، ولم يكن يبايع تلك الأشهر، فأرسل إلى أبي بكر: أن ائتنا ولا يأتنا أحد معك، كراهية لمحضر عمر، فقال عمر: لا والله لا تدخل عليهم وحدك، فقال أبو بكر: وما عسيتهم أن يفعلوا بي، والله لآتينهم، فدخل عليهم أبو بكر، فتشهد علي، فقال: إنا قد عرفنا فضلك وما أعطاك الله [ص:140]، ولم ننفس عليك خيرا ساقه الله إليك، ولكنك استبددت علينا بالأمر، وكنا نرى لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم نصيبا، حتى فاضت عينا أبي بكر، فلما تكلم أبو بكر قال: والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم أحب إلي أن أصل من قرابتي، وأما الذي شجر بيني وبينكم من هذه الأموال، فلم آل فيها عن الخير، ولم أترك أمرا رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يصنعه فيها إلا صنعته، فقال علي لأبي بكر: موعدك العشية للبيعة، فلما صلى أبو بكر الظهر رقي على المنبر، فتشهد، وذكر شأن علي وتخلفه عن البيعة، وعذره بالذي اعتذر إليه، ثم استغفر وتشهد علي، فعظم حق أبي بكر، وحدث: أنه لم يحمله على الذي صنع نفاسة على أبي بكر، ولا إنكارا للذي فضله الله به، ولكنا نرى لنا في هذا الأمر نصيبا، فاستبد علينا، فوجدنا في أنفسنا، فسر بذلك المسلمون، وقالوا: أصبت، وكان المسلمون إلى علي قريبا، حين راجع الأمر المعروف
__________
[تعليق مصطفى البغا]
3998 (4/1549) -[ ش (فوجدت) من الموجدة وهي الغض وحصل ذلك لها على مقتضى البشرية ثم سكن بعد ذلك لما علمت وجه الحق. (فهجرته) لم تلتق به. (يؤذن) يعلم. (وجه) عذر في عدم مبايعته لاشتغاله ببنت رسول الله صلى الله عليه وسلم وتسلية خاطرها. (استنكر. .) رآها متغيرة وكأنها تنكر عليه. (كراهية لمحضر عمر) أي مخافة أن يحضر عمر رضي الله عنه معه وإنما كره ذلك لأن حضوره قد يكثر المعاتبة. (لم ننفس) لم نحسدك على الخلافة. (استبددت) من الاستبداد وهو الاستقلال بالشيء أي لم تعطنا شيئا من الإمارة أو الولاية ولم تأخذ رأينا فيها. (بالأمر) بأمر الخلافة. (فلم آل) أقصر. (عذره) قبل عذره. (قريبا) قريبين منه ومجيبين له ومقدرين. (راجع الأمر المعروف) أي رجع إلى ما هو حق وخير ومطابق لشرع الله عز وجل ووافق الصحابة رضي الله عنهم بالمبايعة للخلافة]
[ر 2926]
ترجمه:
عائشه روایت کرده که فاطمة (س) دختر پیامبر (ص) فرستاد نزد ابوبکر و درخواست کرد ارث خودش را از رسول الله (ص) از آنچه که خدا به پیامبرش برگردانده بود در مدینه، و فدک، و آنچه باقی مانده بود از خمس خیبر، پس ابوبکر گفت: همانا رسول الله (ص) فرمود: (ما ارث برده نمیشویم، آنچه باقی گذاریم صدقه است، همانا آل محمد (ص) از این مال مصرف میکنند)، و من قسم به خدا تغییر نمیدهم چیزی از صدقه رسول الله (ص) را از آن حالتی که بر آن حالت بوده است در زمان رسول الله (ص)، و هرآینه عمل میکنم در آن به همان عملی که رسول الله (ص) در آن انجام دادهاند، پس ابوبکر امتناع کرد از اینکه چیزی به فاطمة بدهد، پس فاطمة در این امر بر او غضب کرد و با او قهر کرد پس با او سخن نگفت تا اینکه وفات کرد، و زندگانی کرد بعد از پیامبر (ص) شش ماه، پس چون وفات کرد شوهرش علي او را شبانه دفن کرد، و ابوبکر را خبر نکرد و نماز بر او خواند، و برای علي تا فاطمة زنده بود نزد مردم وجاهت و آبرویی بود، پس چون وفات کرد علي از صورت مردم ناخوشایندی احساس کرد، پس طلب کرد که با ابوبکر مصالحه و بیعت کند، و در مدت آن شش ماه بیعت نکرده بود، پس سراغ ابوبکر فرستاد که ای ابوبکر نزد ما بیا و هیچ کس را با خود نیاور، چون خوش نداشت که عمر حاضر باشد، پس عمر گفت: نه به خدا! تنهایی نزد آنها داخل مشو! پس ابوبکر گفت: آنها با من کاری ندارند، قسم به خدا نزد آنها میروم، پس ابوبکر بر آنها داخل شد، پس علي با شهادت سخن آغاز کرد پس گفت: هرآینه ما فضل تو و آنچه که خدا به تو عطا کرده را میشناسیم، و هرگز حسد نبردیم به خیری که خدا به سوی تو سوق داده است، و لکن تو بر ما بدون مشورت و با استبداد به رای، قیام به امر و فرمانروایی کردی، و ما به جهت قرابت و خویشی با رسول الله (ص) برای خود نصیبی قائل بودیم، تا اینکه اشک از چشمان ابوبکر ریزان شد، پس چون نوبت به ابوبکر رسید چنین گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست هر آینه خویشی پیامبر (ص) نزد من محبوبتر است از اینکه خویشی خودم را پاس دارم، و اما آنچه بین من و شما مشاجره و درگیری شد از ناحیه این اموال، پس من در آنها از خیر کوتاهی و عدول نکردم، و ترک نکردم کاری را که دیدم رسول الله (ص) انجام میداد مگر اینکه همان را انجام دادم، پس علي به ابوبکر گفت: وعده ما بعد از ظهر برای بیعت، پس هنگامی که ابوبکر نماز ظهر را خواند بر منبر بالا رفت و آغاز به شهادت کرد و سپس یاد کرد موضوع علي و اینکه از بیعت تخلف کرده است و قبول عذرش به آن چیزی که عذر آورده است، سپس استغفار کرد و آغاز به شهادت کرد علي، پس بزرگ داشت حق ابوبکر را، و خبر داد که سبب آنچه از او سرزده حسادت بر ابوبکر نبوده است، و همچنین به سبب انکار آنچه خدا به آن ابوبکر را فضیلت و برتری داده نبوده است، و لکن ما برای خودمان در این امر، نصیب و بهرهای قائل بودیم و ابوبکر بدون مشورت و با استبداد بر ما رفتار کرد، پس ما ناراحت شدیم، پس در این هنگام مسلمانان خوشحال شدند و به علي گفتند: کار درست میکنی، و مسلمانان به علي نزدیک گشتند وقتی که رجوع به کار نیکو و معروف کرد.
---------------
توضیحات دکتر مصطفی البغا:
(پس فاطمة نارحت شد) به معنای غضب است، و این غضب برای فاطمة بر حسب مقتضای بشریت حاصل شد و سپس چون حق را دانست آرام گرفت.
(پس با او قهر کرد) یعنی با ملاقات نکرد.
(ابوبکر را خبر نکرد) به او اعلام نکرد.
(تا فاطمة بود علي نزد مردم وجاهتی داشت) یعنی عذری داشت در بیعت نکردنش چون مشغول به دختر پیامبر (ص) و تسلی دادن خاطر ایشان بود.
(علي از چهره مردم ناخوشایندی احساس کرد) یعنی چهره مردم را با سابق متفاوت دید گویا کار او را بد میدانند.
(علي خوش نداشت عمر حاضر باشد) یعین میترسید عمر با ابوبکر حاضر شود، و علت آن این بود که ممکن بود بگو مگو و سرزنش یکدیگر زیاد شود.
(حسد نکردیم) یعنی حسد نکردیم تورا بر خلافت.
(استبداد کردی) از استبداد است، و آن این است که کسی مستقلا کاری را انجام دهد، یعنی تو چیزی از فرمانروایی یا ولایت به ما ندادی، و نظر ما را در آن جویا نشدی.
(استبداد به امر) یعنی امر خلافت.
(فلم آل) یعنی کوتاهی نکردم.
(عذره) یعنی قبول اعتذارش.
(مسلمین به او نزدیک شدند) به او نزدیک شدند و اجابت خواسته او کردند و از او تقدیر کردند.
(هنگامی که علي به کار نیکو بازگشت) یعنی بازگشت به آن چیزی که حق و خیر و مطابق شرع خدای عزوجل بود، و موافقت صحابه رضی الله عنهم کرد به اینکه بیعت با خلافت کرد.
بنده سعی کردم در حد توان امانتداری در ترجمه را مراعات کنم، و الآن نکات مهمی که از دیدگاه شیعه در این حدیث مطرح است نمیآورم و برای پستهای بعدی میگذارم إن شاء الله تعالی.