بسم الله الرحمن الرحیم

عدول آیة الله شبیري از فتوای سابق

مباحث رؤیت هلال-كتاب الصوم





محور سخن در عدول از فتوای سابق، عمومیت امر و خصویت آن است، ولی در چشم مسلح هم نوع مردم مسلح میشوند و میبینند، و نفس شنیدن یا دیدن موضوع نیست بلکه وجود هلال موضوع است کما اینکه نفس سماع اذان یا رؤیت بیوت موضوع نیست بلکه بعد متعارف موضوع است و این معرف آنست:


رؤیت هلال با چشم مسلّح-سایت شیعه نیوز:

استدلال جالب ایت الله شبیری زنجانی در خصوص بی اعتباری رؤیت هلال با چشم مسلّح
اگر ملاك رؤیت با چشم مسلّح باشد، یعنی باید بپذیریم كه از زمان رسول خدا تاكنون، در بسیاری از سالها، قطعاً روزه مردم باطل بوده است. چون علم اجمالی داریم كه در بسیاری از سالها رؤیت با چشم مسلّح، ممكن بوده است! همچنین بچه ها باید روزه های پدرها را قضا كنند، چون بسیاری از سالها پدرها در "یوم الشّك"، حكم ماه شعبان جاری كرده اند!
در حالی كه موضوع رویت هلال، از موارد مورد علاقه و پیگیری مردم است، در روزهای اخیر آیت الله شبیری زنجانی با بیان این كه رؤیت هلال با چشم مسلّح اعتبار ندارد، استدلال جالبی را در این زمینه مطرح كرده اند.

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از اینده ، استفاده از تلسكوپ برای رؤیت هلال در سال های اخیر و مخالفت عدّه ای از فقها با آن، این سؤال را پدید آورده كه چرا نگاه كردن با چشم مسلّح در رؤیت هلال ماه اعتبار ندارد؟ و آیا این بدان معناست كه فقها با بكارگیری ابزارهای پیشرفته علمی، مخالف اند؟ حضرت آیت الله سید موسی شبیری زنجانی در درس خارج این هفته خود، به بررسی این مسأله پرداختند، در اینجا گزارشی كوتاه از این بحث تخصّصی ارائه می شود تا علاقمندان به این بحث، با تحلیل فقهی یكی از بلندمرتبه ترین قلّه های فقاهت معاصر كه به دقّت نظر شهرت دارد، آشنا شوند.

بنده سابقاً نظرم این بود كه دیدن هلال با چشم مسلّح كافی است و برای اثبات عید فطر كفایت می كند و از این نظر فرقی بین چشم عادی با چشم مسلّح وجود ندارد، آن موقع توضیح می دادم كه مثلاً اگر نگاه به بدن نامحرم حرام است، بین نگاه عادی و نگاه با چشم مسلّح فرقی نیست و نمی توان گفت كه مقصود، حرمت نگاه فقط با چشم عادی است! همان طور كه در استیلاء بر مال غیر و غصب هم فرقی نمی كند كه با چه وسیله ای و با چه آلاتی صورت بگیرد، و به طور كلّی، حرام است.
ولی بعداً متوجه شدم كه در اینجا خلطی شده است و من غفلت كرده ام. چون بین حكمی كه جنبه شخصی دارد، با حكمی كه جنبه عمومی دارد، تفاوت است.

مسأله «نگاه» در نگاه به نامحرم جنبه شخصی دارد، یعنی هر فرد، دارای تكلیف جداگانه و مستقلّی است، مثلاً كسی كه چشم تیز دارد، و فرضاً از فاصله دور هم می تواند نامحرم را ببیند، برای او نگاه به موی نامحرم، حرام است، ولی شخص دیگری كه چشمش ضعیف است، در آن فاصله، نگاه كردن برایش حرام نیست. در این تكالیف، نگاه هر شخص، برای خود او تكلیف را ثابت می كند و موجب ثبوت تكلیف برای دیگران كه در كنار او هستند نمی شود.

ولی اگر حكمی، جنبه عمومی داشته باشد، دیدن خود شخص مكلّف ملاك نیست و دیدن افراد متعارف را باید ملاك دانست، مثلاً در سفر، حدّ ترخص كه موجب شكسته شدن نماز می شود آن است كه دیوارهای شهر دیده نشود، حال اگر فردی چشم بسیار قوی دارد، آیا باید تا فاصله بیشتری نماز را تمام بخواند؟ این طور نیست، زیرا تكلیف جنبه شخصی ندارد كه هر كس مطابق نگاه خودش تكلیف داشته باشد، بلكه برای همه، یك حكم وجود دارد، و آن حكم هم به ملاك دیدن متعارف است و لذا، با اختراع ابزارهای جدید، هر روز حدّ ترخص ، عقب تر نمی رود!

در مسأله رؤیت هلال هم، رؤیت برای «عموم» به عنوان راهی در جهت اثبات ماه جدید قرار داده شده است، در قرآن می فرماید: «یسألونك عن الاهلّة قل هی مواقیت للناس و الحج»، پس در قرآن، این راه برای عموم مردم قرار داده شده تا وقت را بشناسند. یعنی ملاك، ملاكی است كه حتّی برای روستایی هم قابل دسترسی است، و همه افراد می توانند از این راه، هلال را تشخیص دهند، نه راهی كه اختصاص به افراد نادری داشته و منحصر به كسانی باشد كه ابزار و دستگاه در اختیار دارند.

بر این اساس وقتی حكمی در اسلام برای عموم مردم قرار داده شده، باید به شكلی باشد كه همه بتوانند آن را انجام دهند، و اینگونه احكام را نمی توان به كسانی كه دارای تجهیزات خاصی هستند، اختصاص داد، لذا نمی توان گفت كه حكم برای عموم است، ولی برای اشخاص خاصی قابل اثبات است و اكثر مردم كه در شهر ها و روستاها هستند، نمی توانند از آن استفاده كنند و راه به روی آن ها بسته است.

به همین جهت است كه بین دو تعبیر«لایؤكل لحمه» و «لا یجوز لك أكله» فرق است. در جمله دوم، ممكن است در اثر اضطرار، خوردن گوشتی برای یك شخص جایز شود و از تحت «لایجوز لك أكله» خارج گردد، ولی اضطرار نمی تواند همان گوشت "جائز الأكل" را از تحت جمله اوّل خارج كند، چون در جمله اوّل، ملاك أكل، خوردن عادی و معمولی است و لذا همان گوشتی كه در اثر اضطرار خوردنش جایز شده، ولی چون عادتاً غیر "مأكول اللحم" است، نماز خواندن در آن جایز نیست و ملاك همان جنبه عادی و عمومی است، كه غیر "مأكول اللحم" نباشد، بر خلاف أكل، كه ملاك آن شخصی و خاص است.

استاد در ادامه مؤیّدات و شواهدی از برخی روایات نیز برای عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح ذكر نمودند و اضافه كردند كه البته می توان با چشم مسلّح، هلال را پیدا كرد تا در صورتی كه با چشم عادی رؤیت امكان دارد، بهتر و سریع تر بتوان آن را دید. ایشان اضافه كردند:

اگر ملاك رؤیت با چشم مسلّح باشد، یعنی باید بپذیریم كه از زمان رسول خدا تاكنون، در بسیاری از سالها، قطعاً روزه مردم باطل بوده است. چون علم اجمالی داریم كه در بسیاری از سال ها رؤیت با چشم مسلّح، ممكن بوده است! همچنین بچه ها باید روزه های پدرها را قضا كنند، چون علم اجمالی است كه به جهت دیده نشدن با چشم مسلّح، در بسیاری از سالها پدرها در "یوم الشّك"، حكم ماه شعبان جاری كرده اند! زیرا فقها با كشف خلاف در موضوعات، قضای روزه را واجب می دانند، بر خلاف شبهات حكمیه كه از باب اختلاف در اجتهاد حكم به اجزاء می كنند.

به هر حال، ما شكی نداریم كه معیار در رویت هلال ماه، دیدن هلال با چشم عادی و غیر مسلّح است.
قابل توجه است كه حضرت امام خمینی نیز رؤیت هلال با چشم مسلّح را معتبر نمی دانستند. ایشان در پایان تحریر الوسیله فرموده اند: «لا اعتبار برؤیة الهلال بالآلات المستحدثه...».


انتهی






آية الله شبیری زنجانی
كتاب الصوم/ج ۴ ص ۲۱۲
سال چهارم
يك‌شنبه
باسمه تعالى
جلسه 387-89/8/9

موضوع كلى: طرق اثبات رؤيت هلال

موضوع جزئى: عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلح - كفايت حصول اطمينان درباره شياع و تواتر در اين جلسه مسأله عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلح مورد بررسى قرار مى‌گيرد و در ادامه, به بحث از كفايت حصول اطمينان درباره شياع و تواتر پرداخته مى‌شود.

عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلح

فرمودند كه يكى از چيزهايى كه اول ماه بودن با آن ثابت مى‌شود رؤيت و ديدن ماه است. يك بحثى امروزه هست كه سابقاً نبوده است ولى الان مورد ابتلاء است و آن اين است كه اگر ماه را با چشم عادى و يا چشم با عينك - كه آن هم با عينك عادى مى‌شود - كسى ببيند, ماه ثابت مى‌شود و جاى بحث نيست. و اما اگر با چشم معمولى ديده نمى‌شود و بايد با چشم مسلّح آن را ديد, آيا چنين رؤيتى كفايت مى‌كند يا نه‌؟

يكى از آقايان معروف مى‌گفت كه من از يكى از كسانى كه در مكه در اين كار بود پرسيدم كه در آنجا چگونه عمل مى‌شود او جواب داد كه وقتى كه با چشم مسلح ماه را پيدا كردند و جاى ماه مشخص شد, با چشم نگاه مى‌كنند پس اگر آن را ديدند حكم به ثبوت هلال مى‌كنند.

خوب در اين صورت هم كه چشم مسلح مقدمه بشود براى ديدن چشم عادى, در اين صورت هم حرفى نيست و بلااشكال كافى است. ولى بحث در جايى است كه اگر با چشم عادى نگاه كنند به هيچ وجه ديده نمى‌شود و فقط با چشم مسلح است كه ماه ديده مى‌شود, آيا اين كفايت مى‌كند يا نه‌؟ سابقاً كسى اين مسأله را از من پرسيد من گفتم كه فرقى نمى‌كند و ديدن كفايت مى‌كند و خصوصيتى براى چشم عادى نيست؛ توضيح دادم كه نگاه كردن به نامحرم - مثلاً مويش - حرام است چه با شهوت و چه بى‌شهوت, خوب حالا اگر كسى با چشم مسلح بخواهد به موى زن نامحرم نگاه كند و شهوتى هم نباشد آيا مى‌شود گفت جايز است و ميزان براى نظر همان ديدن بى‌سلاح است‌؟! خوب اين‌طور نيست و آدم مى‌فهمد كه نظر در هر دو صورت همين حكم را دارد. و مثلاً استيلاء بر مال مردم حرام است, خوب اگر انسان به وسيله أدواتى استيلاء پيدا نمايد كه بدون آن أدوات استيلاء ممكن نباشد, آيا فرقى در حرمت مى‌كند؟

ولى بعد به نظرم آمد كه در اينجا يك خلطى شده است و ما از يك جهتى غفلتى كرده‌ايم و بايد گفت كه در اينجا چشم مسلح حكم غير مسلح را ندارد؛ چرا كه يك مرتبه حكم روى شخص رفته است؛ كه من يك تكليفى را دارم كه شما نداريد, در اينجاها اگر من ديدم حكم براى من ثابت است و براى ديگرى ثابت نيست, مثل مسأله نگاه به نامحرم كه من چشمم تيز است و مثلاً از يك فرسخى نامحرم را مى‌بينم ولى ديگرى نمى‌بيند, خوب در اينجا بر من كه مى‌بينم خلاف شرع است و بر ديگرى كه نمى‌بيند خلاف شرع نيست. مثلاً در روايت هست كه اگر كسى مصلوب را نگاه كند غسل دارد, خوب حالا اگر كسى با چشم مسلح نگاه مى‌كند كه كسى را به دار كشيده‌اند, اين مى‌فهمد كه غسل دارد ولى چه در مورد كسى كه در يك فرسخى ديده است و چه در اينجا كه اين شخص با چشم مسلح ديده است, براى ديگران حكمى ثابت نمى‌شود اگر چه در كنار او هستند. اين در حكم شخصى است.


و اما اگر يك حكمى حكم عمومى است مثل اينكه حدّ ترخص وقتى است كه ديوارهاى شهر ديده بشود. در اينجا اين‌طور نيست كه حكم براى منى كه چشمم قوى‌تر است و زودتر ديوار را ببينم حد ترخص برايم زودتر تحقق پيدا كند و براى ديگرى ديرتر متحقق بشود! اينها حكم واحدى دارند و مقصود ديوارى است كه ديده مى‌شود و مراد آنى است كه متعارفاً ديده مى‌شود. و لذا اين‌طور نيست كه هر چه اختراع بيشتر بشود حد ترخص عقب‌تر برود كه برسد به جايى كه از ده فرسخى ديوار را با وسيله‌اى ببينند و همان جا حد ترخص آنها بشود! پس اگر حكم شخصى شد, نگاه كه شد حكم مى‌آيد مثل نگاه از ده فرسخى به نامحرم و يا مثل كسى كه در اثر رياضت ديوار مانع او نباشد كه نگاه كردن او به نامحرم از پشت ديوار هم حرام است. و اما اگر حكم عمومى بود كه اگر ديوار ديده شود حد ترخص است نه اينكه اگر تو ببينى حد ترخصت چنين است؛ كه در اينجا مقصود از ديده بشود يعنى معمول مردم ببينند. و لذا نمى‌توانيم بگوييم كه هر چه اختراع بيشتر بشود زمان و مكان وسيع‌تر مى‌شود.

در مسأله هلال هم اين‌طور است كه راه را براى عموم قرار داده است در قرآن مى‌فرمايد « يَسْئَلُونَكَ‌ عَنِ‌ الْأَهِلَّةِ‌ قُلْ‌ هِيَ‌ مَوٰاقِيتُ‌ لِلنّٰاسِ‌ وَ الْحَجِّ‌ » يعنى اينها راه‌هايى هستند كه براى عموم مردم قرار داده شده‌اند كه وقت‌ها و حج را بشناسند, يعنى حتى دهاتى هم بفهمد, پس اگر مسأله دستگاه مطرح باشد بايد دستگاه‌هايى باشد كه در اختيار عموم از شهرى و دهاتى بوده باشد خصوصاً در زمان‌هاى گذشته كه اصلاً اين دستگاه‌ها نبوده است. للناس كه براى افراد نادر نمى‌تواند باشد! وقتى كه حكمى براى عموم مردم است بايد به نحوى و راهى باشد كه همه آنها بتوانند و نمى‌شود كه فقط توسط برخى كه ابزار خاصى دارند ثابت بشود كه اين وسيله حتى در همه شهرها نباشد تا چه رسد به روستاها. و نمى‌شود كه حكم روى عموم و براى همه باشد ولى فقط در موارد و اشخاص خاصى قابل اثبات باشد و اين مانند «لا يؤكل لحمه» و «لا يجوز لك اكله» است كه اينها با هم فرق دارند: «لايجوز لك اكله» ممكن است در اثر اضطرار اكل لحمى برايش جايز بشود و اين جايز الاكل مى‌شود و «يجوز لك لحمه» مى‌شود ولى «يؤكل لحمه» نمى‌شود؛ چون «يؤكل» اين است كه به حسب عادى و معمول خورده بشود. بر خلاف اينجا كه من اضطرار پيدا كردم و اكل برايم جايز شده است. و لذا مى‌فرمايد كه اگر چه جواز اكل برايت آمده است ولى نمى‌توانى در آن نماز بخوانى چون از «يؤكل لحمه» نشده است.

بررسى روايت مسئله و كلام مرحوم آقاى خوئى در مورد دلالت روايت يك روايتى هست كه از اين روايت دو مطلب استفاده مى‌شود: يكى اينكه آقاى خويى مى‌گويد اگر در نيم كره در جاهاى ديگر هم ماه ديده شد براى اول ماه كفايت مى‌كند . و ما مى‌گوييم كه كفايت نمى‌كند. روايت در ابواب فضل الصوم و فرضه باب 17, ح 10 است . «مُعَمَّرُ بْنُ‌ خَلَّادٍ عَنْ‌ أَبِي الْحَسَنِ‌ ع قَالَ‌: كُنْتُ‌ جَالِساً عِنْدَهُ‌ (مقصود امام على بن موسى الرضا عليهما السلام است) - آخِرَ يَوْمٍ‌ مِنْ‌ شَعْبَانَ‌ فَلَمْ‌ أَرَهُ‌ صَائِماً فَأَتَوْهُ‌ بِمَائِدَةٍ‌ فَقَالَ‌ ادْنُ‌ وَ كَانَ‌ ذَلِكَ‌ بَعْدَ الْعَصْرِ (براى حضرت غذا آوردند، آخرهاى روز بود حضرت به من تعارف كردند) قُلْتُ‌ لَهُ‌ جُعِلْتُ‌ فِدَاكَ‌ صُمْتُ‌ الْيَوْمَ‌ فَقَالَ‌ لِي وَ لِمَ‌ قُلْتُ‌ جَاءَ‌ عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ ع - فِي الْيَوْمِ‌ الَّذِي يُشَكُّ‌ فِيهِ‌ أَنَّهُ‌ قَالَ‌ يَوْمٌ‌ وَفَّقَ‌ اللَّهُ‌ لَهُ‌ قَالَ‌ أَ لَيْسَ‌ تَدْرُونَ‌ أَنَّمَا ذَلِكَ‌ إِذَا كَانَ‌ لَا يُعْلَمُ‌ أَ هُوَ مِنْ‌ شَعْبَانَ‌ - أَمْ‌ مِنْ‌ شَهْرِ رَمَضَانَ‌ فَصَامَهُ‌ الرَّجُلُ‌ وَ كَانَ‌ مِنْ‌ شَهْرِ رَمَضَانَ‌ (هوا گاهى ابرى است نمى‌دانند كه رمضان است يا شعبان است، شخصى آن را روزه مى‌گيرد مثلاً به قصد شعبان و بعد معلوم مى‌شود كه ماه رمضان بوده است. اين يومٌ‌ وفّق له مى‌شود و براى او از ماه رمضان حساب مى‌شود) كَانَ‌ يَوْماً وَفَّقَ‌ اللَّهُ‌ لَهُ‌ فَأَمَّا وَ لَيْسَ‌ عِلَّةٌ‌ وَ لَا شُبْهَةٌ‌ فَلَا (وقتى كه هوا روشن است، ابرى، گرد و خاكى و تاريكى‌اى نيست كه جلوى هلال گرفته شده باشد، در اين صورت ديگر جاى شبهه نيست تو چرا اين حكم را در اينچنين وقتى منطبق كرده‌اى‌؟ يوم الشك و حكمش كه گفته شد مال آن احوال خاصه است كه مانعى وجود دارد) فَقُلْتُ‌ أُفْطِرُ الْآنَ‌ فَقَالَ‌ لَا قُلْتُ‌ وَ كَذَلِكَ‌ فِي النَّوَافِلِ‌ لَيْسَ‌ لِي أَنْ‌ أُفْطِرَ بَعْد الظُّهْرِ قَالَ‌ نَعَمْ‌» . در اين روايت مى‌بينيد كه حضرت مى‌فرمايد كه تو چرا معامله يوم الشك كردى‌؟ در حالى كه اگر قرار باشد كه ديده شدن در جاهاى ديگر از نيم كره هم كافى براى ثابت شدن ماه رمضان باشد, مسأله يوم الشك بايد جارى مى‌شد. و معمر بن خلاد هم منجم نبوده است و دستگاهى هم نبوده است كه بتواند تشخيص بدهد كه الان در جاى ديگر ديده مى‌شود. حضرت در اينجا مى‌فرمايد نبايد معامله يوم الشك بنمايى. اين روايت هم نسبت به مسأله ديده شدن در جايى از نيم كره دليل مخالف است و هم در مورد ديده شدن با وسيله؛ كه اگر ديدن با وسيله هم كافى بود, خوب احتمال ديده شدن با وسيله كه وجود داشته است, پس چرا حضرت مى‌فرمايد كه در هواى صاف نبايد حكم يوم الشك را بار بكنى, پس معلوم مى‌شود كه ميزان براى اول ماه عبارت از ديده شدن با چشم عادى است و چشم مسلح معيار نيست. و اينكه ما حكم بكنيم كه از زمان پيامبر (ص) تا به حالا و در سنين متوالى برخى روزه‌ها با توجه به امكان رؤيت هلال با سلاح, به علم اجمالى باطل بوده‌اند و بچه‌ها بايد بسيارى از روزه‌هاى پدرها را قضاء كنند چرا كه علم اجمالى هست كه به جهت ديده نشدن با چشم حكم شعبان را جارى كرده‌اند. از لوازم حرف آقاى خويى است. و انكشاف بطلان روزه هم از انكشاف خلاف در موضوعات است كه آقايان حكم مى‌كنند كه اگر كسى روزه را نگيرد و بعد بفهمد كه ماه رمضان بوده است بايد قضاء نمايد, نه اينكه از شبهات حكميه باشد كه از باب اختلاف در اجتهاد حكم به اجزاء در آنها بنمايد. پس ما در اين شكى نداريم كه معيار ديدن با چشم عادى و غير مسلح است و گذشتگان هم بر همين بوده‌اند و خيلى از آقايان هم همين را مى‌گويند.

روایت معمر بن خلاد در استناد به یوم وفق الله-ليس علة و لا شبهة فلا








آقا مجید. د.
بسم الله الرحمن الرحیم
مراحل استدلال نظریه عدم اجزاء با چشم مسلح( ناظر به بیان شخصی و نوعی آیت الله شبیری)
1. خطابات انحلال به افراد پیدا می کنند و تمام احکام تکلیفی در این نگاه شخصی هستند یعنی قضایای حقیقی منحل به تک تک افراد می شود. در نگاه مشهور تمام اوامر تکلیفی از قبیل اقیموا الصلاه و اتموا الصیام و... شخصی و ناظر به افراد هستند.( در احکام وضعی مبانی مختلف است. اگر مشهور قائل به جعل مستقل آن باشد می تواند آن را نوعی محاسبه کند زیرا با فعل مکلف کاری ندارد تا این که بحث انحلال و شخصی بودن لازم آید)
2. در احکام شخصیه، برخی شرائط و موضوعات شخصی هستند مثل قدرت که اگر کسی قادر نباشد، توجه خطاب به او مستهجن است. برخی شرائط و موضوعات نوعی هستند مثل زوال، حد ترخص، دخول شهر
3. رویت اگر در ناحیه متعلق باشد، به جهت انحلال خطابات و شخصی بودن احکام، رویت شخصی می شود. اما در ناحیه موضوع ممکن است رویت شخصی یا نوعی باشد. چنانچه حکم می تواند شخصی یا نوعی باشد. بنابراین چهار صورت حاصل می شود؛
الف) مثال موضوع شخصی برای حکم شخصی : اذا نظرت الی الشطرنج او هلال صفر فکفر. در فرضی که حس شهودی که از نگاه به هلال در شخص حاصل می شود، کفاره دارد هر چند نگاه او به هلال در روز دوم ماه باشد.
ب) مثال فرضی موضوع شخصی برای حکم نوعی: اذا رای(حس شهودی نظر) زید الهلال دخل الشهر.
ج) مثال فرضی موضوع نوعی برای حکم شخصی: اذا روی(طریق به مسافت) الجدران یجب قصر صلاه زید
د) مثال موضوع نوعی برای حکم نوعی: اذا روی الهلال(طریق به مسافت) دخل الشهر
5. در رویت شخصی، تلسکوپ هم مجزی است زیرا حس شهودی رویت برای شخص ملاک است که با تلسکوپ هم حاصل می شود ولی در رویت نوعی که طریق برای مسافت است، رویت با تلسکوپ مجزی نیست.
6. تناسب حکم و موضوع اقتضاء می کند که در مقام بیان احکام نوعی مثل دخول شهر، موضوعی که برای آن ذکر می شود شخصی نباشد بنابراین هر چند ممکن است گفته شود اذا رای زید الهلال دخل شهر رمضان، که در این جا رویت شخصی حاکم، موضوع شرط نوعی دخول شهر رمضان است( و اگر با تلسکوپ هم ببیند مجزی است). اما اگر موضوعی برای حکم نوعی ذکر شد و دائر بین رویت شخصی یا نوعی بود، اقتضاء تناسبات حکم و موضوع این است که رویت نوعی باشد.
7. از آن جا که حکم دخول شهر نوعی است، در ناحیه موضوع اگر گفته شود که اذا رایتم الهلال دخل الشهر، منظور از رویت، به جهت تناسب حکم و موضوع، رویتی از قبیل رویت در حد ترخص است که مسافت خاصی را برای همه تعیین می کند نه رویت شخصی که تلسکوپ را هم شامل شود.
نقد
پایه اصلی استدلال این است که حکم نوعی( دخول شهر)، موضوع نوعی( رویت هلال) می طلبد و رویت هلال تنها زمانی نوعی است که مانند رویت جدران باشد.
لکن به نظر می رسد رویت با چشم مسلح می تواند موضوع نوعی برای حکم نوعی باشد. اگر تولد هلال را موضوع دخول شهر بدانیم، یک موضوع نوعی برای حکم نوعی جعل شده است و رویتی که طریق برای آن باشد، می تواند با چشم مسلح باشد. و صرف اجزاء با تلسکوپ، تولد هلال را از نوعی بودن خارج نمی کند. یعنی همان طور که اگر ذو الطریق مسافت باشد، موضوع نوعی است، همچنین اگر تولد ماه هم باشد، موضوع نوعی است.
اساسا تقسیم رویت به نوعی و شخصی صحیح نیست. بلکه باید دید رویت طریق به چیست؟ و با توجه به آن حکم اجزاء با تلسکوپ یا عدم اجزاء را فهمید؛
در مثل لاتنظر الی الاجنبیه، یکی از اغراض عدم تهییج رجال از غیر بستر خانواده است. حس شهودی که از طریق نظر برای مرد حاصل می شود، منجر به تهییج می شود. بنابراین نظر و لو با تلسکوپ حرام است زیرا آن حس شهودی از طریق نظر حاصل می شود. بله اگر چشم مسلح آن حس شهودی که از تصویر اجنبیه برای انسان حاصل می شود را نیاورد، مشکلی ندارد. مثل مادون قرمز. البته این به لحاظ بحث تهییج است. و الا ممکن است اغراض دیگر مثل حرمت زن مومنه، همین نظر را هم حرام بداند. زیرا بدن عاری از لباس دیده می شود هر چند به صورت عادی و شفاف نباشد. بنابراین باید دید نظر طریق به چیست؟
گاهی در مقام تعیین مسافت، از رویت به عنوان یک اماره استفاده می شود. ( رویت جدران در حد ترخص)در این جا رویت طریق برای بیان آن مسافت است. در این جا رویت با تلسکوپ، مخل به اماریت است.
اگر موضوع ثبوتی برای دخول شهر، تولد هلال باشد، رویت طریق برای تولد است و تفاوتی بین تلسکوپ و غیر آن نیست.
بنابراین رویت هلال از دو طریق می تواند نوعی باشد؛ یکی طریق به مسافت و دیگری طریق به تولد ماه
فی حد نفسه در جایی که قرینه نیست، این که رویت را طریق برای مسافت بگیریم خلاف ظاهر است. در مثال رویت جدران، اصلا غرض از تشریع، تبین مسافت است. بخلاف مانحن فیه که در روایات تعبیر رویت هلال آمده که رویت طریق برای خود هلال است.
به نظر می رسد در این جا نیازی به اصاله الاطلاق در رویت هم نداریم.
توضیح؛
الف) رویت حتما طریق است و فرض می کنیم ابتدائا به جهت شبهه انصراف نتوانیم در آن اطلاق جاری کنیم( البته انصراف را نمی پذیریم ولی فرض می گیرم که شبهه انصراف مانع از اطلاق در رویت است)
ب) در روایات خود هلال ذو الطریق است. و هلال یک فرد واقعی است که شدت و ضعف دارد بنابراین به پایین ترین مرتبه آن هم عرفا هلال می گویند.
خود ذو الطریق، می تواند اجمال در ناحیه طریق(رویت) را معلوم کند. وقتی خود هلال موضوع شد، معلوم می شود که مطلق رویت، طریق است و لو با چشم مسلح و الا اگر رویت با چشم مجرد طریق باشد، دیگر خود هلال ذو الطریق نیست.



**********************
موافق شماره‌های متن بالا چند سؤال(حسین):
۱- آیا تمام احکام تکلیفی، شخصی هستند؟ یعنی قابل انحلال هستند؟ واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا، لا تنازعوا، تعاونوا علی البر، تعالوا الی کلمة سواء...، آیا تمام احکام وضعی، نوعی هستند؟ مثل محرم بودن، ورود در احرام و خروج از احرام به احلال، و یا حکم مهدور الدم بودن، و..

۲- زوال و حد ترخص و دخول شهر نوعی نیستند، بلکه یک امر خارجی ثبوتی هستند، یعنی نه نوعی هستند و نه شخصی، و در عین حال هم برای شخص هستند و هم نوع، بلی راه اثبات و احراز آنها میتواند شخصی یا نوعی باشد، زوال را نوع با زیادة الظل احراز کنند و بعضی با دایره هندیه، و نیز قدرت میتواند شخصی یا نوعی باشد مثل عسر شخصی و نوعی

۳- رؤیت نوعی یعنی چه؟ آیا یعنی با فرض تساوی نوع در امکانات، همگی ببیننند، یا با فرض خلع سلاح کل، همگی ببینند؟ دومی قید بلا ملزم و گاهی مخل نظم نوع، و نیز مصادره است، و اولی رؤیت با تلسکوپ هم رؤیت نوعی است.

۷- دخول شهر اساسا حکم نیست(کما اینکه در بند دوم خود متن هم به اینکه حکم نیست اشاره شده) بلکه موضوع خارجی است مثل اهلال هلال که خارجیت دارد و موضوع حکم است نه خود حکم، و لذا احراز آن میتواند احراز متعارف باشد و یا احراز دقیق نامتعارف مثل دایره هندیه برای زوال باشد، و این ربطی به تناسب حکم و موضوع ندارد، یعنی ما نحن فیه از باب حکم و موضوع نیست بلکه از باب موضوع و طرق احراز موضوع است.




****************
ارسال شده توسط:
مجید.د
Monday - 9/5/2022 - 13:53

چند سوال ناظر به حاشیه بر متن بالا؛

«۱- آیا تمام احکام تکلیفی، شخصی هستند؟ یعنی قابل انحلال هستند؟ واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا، لا تنازعوا، تعاونوا علی البر، تعالوا الی کلمة سواء...»

الف) طبق مبنای مشهور، در مثال های مذکور هم انحلال صورت می گیرد. لکن انحلال در هر حکمی به حسب آن حکم باید لحاظ شود. برخی از احکام به گونه ای هستند که اساسا امکان صدور از یک فرد را ندارد. مثلا وقتی به زید می گوییم برو فوتبال بازی کن، این یک حکم شخصی است اما با توجه به این که فوتبال یک بازی جمعی است که امکان تحقق آن از یک نفر نیست، معنای توجه امر به زید این است که تو به عنوان جزء العله نقش خودت را ایفاء کن تا با ضمیمه دیگر اجزاء، عنوان فوتبال تحقق پیدا کند. حال اگر به یک کلاس بگوییم فوتبال بازی کنید، خصوصیتی تحقق جمعی فوتبال، منافاتی با انحلال امر نسبت به افراد کلاس ندارد و آن را از شخصی بودن خارج نمی کند. به نظر می رسد مثال هایی از قبیل تعاونوا، لا تنازعوا... از همین قبیل است.

ب) استدلال آقای شبیری متوقف بر مبنای شخصی بودن خطابات نیست. بلکه صرفا به جهت بیان ذهنیت ایشان از خطابات و همچنین روشن تر بودن «شخصی بودن حکم» در مبنای مشهور، در مقدمات استدلال ذکر شده است و الا این تفصیل طبق خطابات قانونی هم می آید. توضیح این مطلب در بیان مراد از نوعی و شخصی در شماره بعدی بیان می شود.

«۲- زوال و حد ترخص و دخول شهر نوعی نیستند، بلکه یک امر خارجی ثبوتی هستند، یعنی نه نوعی هستند و نه شخصی، و در عین حال هم برای شخص هستند و هم نوع، بلی راه اثبات و احراز آنها میتواند شخصی یا نوعی باشد،»

الف) منظور از شخصی در این جا این است که برخی شرائط و موضوعات وجود ثابت و مشخص برای یک فرد دارد. مثلا وقتی گفته می شود که اذا نظرت الی الاجنبیه فکفر، در این جا شرط(نظر به اجنبیه) پدیده ای است که صرفا برای یک شخص اتفاق می افتد و نظر دیگران به اجنبیه خارج از شرط این حکم است. اما مراد از نوعی چیزی است که ثبوت آن اختصاص به یک شخص ندارد. بنابراین وقتی گفته می شود که اذا دخل الشهراو اذا زالت الشمس یجب قیام زید، این شروط نوعی هستند یعنی چیزی نیست که مخصوص یک شخص باشد هر چند حکم آن شخصی است زیرا قیام اختصاص به زید دارد. بنابراین حتی اگر شخصی با توجه به مبنای خود دخول شهر را امروز احراز کرد و دیگری دخول شهر را فردا احراز کرد، هر کدام یک امر نوعی را احراز کرده اند. ( البته به اعتبار دیگر می توان طریق احراز را هم به نوعی یا شخصی تقسیم کرد)

ب) با توجه به مطلب قبل، روشن می شود که طرح این استدلال متوقف بر مبنای مشهور در انحلال خطابات نیست و اساسا در محل نزاع، مراد از شخصی، شخصی در مقابل نوعی (به معنایی که بیان شد) می باشد نه شخصی در مقابل قانونی بودن خطابات. توضیح این که؛

در بحث خطابات قانونی نزاع در این است که آیا طبیعت مکلفین مصب امر است بدون این که نظر به افراد طبیعت شود و یا این که طبق مبنای مشهور، طبیعت انحلال به افراد پیدا می کند که از آن تعبیر به شخصی بودن خطاب هم می شود. 
اما این مطلب مشترک است که بین حکم به دخول شهر در صورت رویت هلال و حکم به وجوب غسل در صورت نظر به مصلوب، تفاوت است. زیرا حتی قائلین به قانونی بودن خطاب هم منکر این مطلب نیستند که وجوب غسل تکلیف جمعی نیست و هر فردی با فرد دیگر تباین دارد هر چند در ناحیه خطاب، خطاب ناظر به طبیعت مکلفین باشد و خصوصیات افراد لحاظ نشود. بخلاف حکم به دخول شهر در صورت رویت هلال که در این جا چون حکم به دخول شهر نوعی است، رویت شخصی مد نظر نیست.( تشکیک در حکم بودن دخول شهر در شماره آخر بررسی می شود)

«3. رؤیت نوعی یعنی چه؟»

با توجه به توضیحی که در شماره قبل نسبت به اصل عنوان شخصی و نوعی گذشت، می توان منظور از رویت نوعی و شخصی را هم بیان کرد؛

رویت شخصی، رویت خاص صادر از شخص خاص است  که اگر در ناحیه موضوع اخذ شود، همان وجود خاص رویت، منجر به فعلیت حکم می شود.

رویت نوعی، رویتی است که اگر در ناحیه موضوع اخذ شود، یک رویت خاص، منجر به فعلیت حکم نمی شود.این از حیث سلبی. اما از حیث اثباتی که چه رویتی نوعی است به نظر چند معنا می توان بیان کرد؛

الف) رویت فعلی همه افراد( مبنای آقای طهرانی)

ب) طبق مبنای عدم پذیرش اشتراط رویت فعلی، رویتی که طریق برای امر نوعی(مسافتی خاص، تولد هلال) است. زیرا این رویت هم رویتی نیست که وجود خاص آن در یک نفر منجر به فعلیت شود.( سوالی که در متن بالا بر مبنای آقای شبیری مطرح شد این بود که این رویت نوعی مخصوص به مسافت خاص نیست و می تواند برای تولد هلال هم باشد که منافاتی با اجزاء چشم مسلح ندارد).

۷- دخول شهر اساسا حکم نیست(کما اینکه در بند دوم خود متن هم به اینکه حکم نیست اشاره شده) بلکه موضوع خارجی است 

الف) این که در بند دوم متن بالا، دخول شهر در کنار زوال و حد ترخص بیان شد، به این جهت  است که اساسا بند دوم، مثال برای موضوعات و شروط است.(اذا زالت الشمس فصل. اذا دخل الشهر فصم)  گاهی یک حکم، موضوع و شرط برای حکم دیگر می شود. مثلا می گوییم اگر حکم به بطلان معامله شد، کفاره بدهید. بنابراین اگر در (ب) ثابت شد که دخول شهر حکم است، منافاتی با ذکر آن در عداد زوال و حد ترخص ندارد.

ب) آنچه مسلم است این است که قمر یک سیر تکوینی دارد که  بعد از محاق، دوباره متولد می شود. در این جا بحث دخول شهر به اختلاف مبانی مختلف می شود. فرض کنیم تمام حرکات قمر و خصوصیات آن برای ما روشن است و هیچ مرحله ای از تکوین برای ما مخفی نیست. در این فرض در لحظات اولیه که هنوز هلال تشکیل نشده و فقط نقاطی از قمر پیداست، کسی که رویت قمر را کافی بداند، می گوید شهر داخل شد اما کسی که رویت هلال را لازم بداند می گوید هنوز داخل نشده است. در این جا تکوین برای ما روشن است و نیاز به احراز ندارد. اما هر کس ممکن است مرحله ای از تکوین را ملاک دخول شهر بداند. ملاک دخول شهر می تواند مطلق رویت جرم قمر، یا مطلق رویت هلال یا رویت هلال با چشم غیر مسلح و یا صرف خروج از محاق باشد.بنابراین دخول شهر صرفا یک امر تکوینی و موضوع خارجی نیست بلکه نیاز به این دارد که در ساختار عرف یا شرع تعریف بشود و قبل از تعریف آن در ساختار عرف یا شرع، معنای برای دخول شهر نیست.

ج) حتی اگر واقعیت دخول شهر نیاز به ساختار عرف یا شرع نداشته باشد، باز هم با توجه به نظم مورد نیاز در جامعه مسلمین، نیاز به حکم به دخول شهر داریم که البته حکمی ظاهری است و همین مقدار برای استدلال کفایت می کند.





****************
ارسال شده توسط:
مجید. د
Monday - 9/5/2022 - 14:13

ضمیمه بند (ب) از مطالبی که ذیل شماره آخر بیان شد؛

البته این که دخول شهر امری اعتباری است به معنای توهمی بودن آن نیست. بلکه اعتبار دخول شهر بر اساس درکی است که عرف یا شرع، از نظم و حرکت کواکب دارند. چنانچه تتمه هایی هم که برای تنظیم تقویم دارند متفاوت است.(انواع مختلف محاسبه کبیسه و...). بنابراین دخول شهر هم مانند تمام امور اعتباری دیگر، به جهت فعال ساختن نفس الامر( نظم حاکم بر کواکب و شب و روز و...) در جریان زندگی است.





****************
ارسال شده توسط:
حسین
Wednesday - 11/5/2022 - 14:13

بند الف از شماره ۲ : ((مثلا وقتی گفته می شود که اذا نظرت الی الاجنبیه فکفر...))- بند الف از شماره ۷ : -((اگر در (ب) ثابت شد که دخول شهر حکم است،..))
اگر نفس دخول شهر هم حکم باشد پس وقتی رؤیت شخص خاص محقق شد این حکم دخول شهر هم برایش بالفعل میشود، بنابر این «اذا نظرت الی الاجنبیة فکفر» با «اذا نظرت الی هلال شهر رمضان فصم» چه فرقی میکند؟


برای دقیق‌تر شدن بحث، اگر فرض بگیریم که در شرع، شهری داشته باشیم مستقل از شهور قمریه، به نام شهر استغفار، یعنی سی روز متوالی باید همه مردم در وقت معین استغفار کنند، حال اگر در دلیل بیاید:

اذا رئیت أجنبیة (یا اذا رأی واحد منکم أجنبیة) فاحکم بدخول شهر الاستغفار

آیا این حکم نوعی است یا شخصی؟ و آیا رئیت اجنبیه با تلسکوپ کفایت میکند یا خیر؟




****************
ارسال شده توسط:
مجید.د
Saturday - 14/5/2022 - 12:16

بنابر این «اذا نظرت الی الاجنبیة فکفر» با «اذا نظرت الی هلال شهر رمضان فصم» چه فرقی میکند؟

استفاده از امثله متعدد یکی از بهترین روش های پیگیری بحث جهت روشن شدن حیثیات مختلف بحث است لکن در صورتی منتج خواهد بود که ارتکازاتی که برای مثال های وجود دارد، به صورت صحیح در نظر گرفته شود و احیانا اگر مثالی محفوف به ارتکازات خارجی باشد ولی در بحث آن ارتکازات مدنظر نباشد، باید تذکر داده شود.

با توجه به این مطلب به بیان فرق این دو مثال می پردازیم؛

اگر منظور از «صم» همان صوم واجب در ماه رمضان باشد که واجب موقت مضیق است و ابتدا و انتهای مشخصی در شریعت دارد و متوقف بر دخول شهر است که امری نوعی می باشد، تفاوت این دو مثال در این است که صم هر چند خطابش به یک نفر است اما  نشأت گرفته از همان خطاب تشریعی نوعی است که متوقف بر دخول شهر است و برای همه ثابت است. بنابراین به اقتضاء تناسبات می توان گفت اذا نظرت الی هلال شهر هم منظور رویتی نوعی( از نظر مستدل نظیر طریق به مسافت) است که مخصوص مخاطب در این جمله نیست.

اما اگر منظور از «صم»،  یک حکم تکلیفی است که فقط برای شخص ناظر به هلال ثابت می شود، و همچنین  قرینه مستقل ثابت نکند که خود شرط امری نوعی باشد، مثلا قرینه نداشته باشیم که منظور از اذا نظرت الی هلال شهر، بیان اماره برای دخول شهراست  که از نظر مستدل امری نوعی می باشد، در این صورت تفاوتی با مثال اذا نظرت الی اجنبیه فکفر ندارد.

با توجه به مطالب مذکور چند امر مهم بیان می شود:

1. گاهی قرینه وجود دارد که خود شرط نوعی است( مثل جایی که قرینه داشته باشیم که شرط در «اذا نظرت الی هلال شهر فکفر» طریق به دخول شهر است که از نظر مستدل امری نوعی است و منظور حس شهودی رویت نیست که امری شخصی باشد، هر چند حکم کفر شخصی باشد)  و گاهی با تناسبات حکم و موضوع  استظهار نوعی بودن شرط می شود. مثل جایی که قرینه نداشته باشیم که اذا روی الهلال  شخصی است یا نوعی ولی خود دخول شهر و یا وجوب صیام شهر رمضان که مترتب بر دخول شهر است، در ناحیه جزاء قرار بگیرد. که در این صورت با تناسبات حکم و موضوع، منظور از رویت هلال در ناحیه شرط، رویت نوعی است نه شخصی.

2. هر جا نوعی بودن حکم در ناحیه جزاء احراز شود، لزوما حکم به نوعی بودن شرط نمی شود بلکه این مطلب در جایی است که علم ما به اغراض و یا دیگر قرائن محفوف به کلام، شخصی بودن را در ناحیه شرط ثابت نکند. در واقع تناسبات حکم و موضوع در جایی است که قرینه دیگری کار را تمام نکرده باشد. بنابراین اگر گفتیم اذا رای خصوص شخص زید الهلال دخل الشهربالنسبه الی جمیع الناس، در این جا هر چند دخول شهر امر نوعی است اما در ناحیه شرط، با توجه به این که اگر عمرو ببیند شهر داخل نمی شود، قرینه بر شخصی بودن رویت داریم.

3. هر گاه رویت هلال را در ناحیه شرط ملاحظه می کنیم حد اقل سه احتمال را دررابطه با نوعی یا شخصی بودن باید در نظر بگیریم:

الف) رویت شخصی به گونه ای که حس شهودی از رویت هلال مقصود است حتی اگر در شب دوم ماه باشد.( تلسکوپ مجزی است)

ب) رویت نوعی به گونه ای که حس شهودی در شخص خاص مد نظر نیست بلکه رویتی که طریق برای تولد هلال است.( تلسکوپ مجزی است)

ج) رویت نوعی به این معنا که طریق برای ابتعاد خاص باشد.(تلسکوپ مجزی نیست)






****************
ارسال شده توسط:
مجید. د
Saturday - 14/5/2022 - 12:24

اگر نفس دخول شهر هم حکم باشد پس وقتی رؤیت شخص خاص محقق شد این حکم دخول شهر هم برایش بالفعل میشود

با توجه به توضیحاتی که نسبت به اصل سوال در نوشته قبل مطرح شد، به نظر می رسد می توان گفت در همه صور این ملازمه وجود ندارد.

(با توجه به سه احتمالی که در رویت هلال در ناحیه شرط مطرح شد. یک مصداق شخصی و دو مصداق برای نوعی)اگر جزاء، دخول شهر باشد، با توجه به این که دخول شهر امری نوعی است که برای همه ثابت می شود، دو احتمال وجود دارد( بر اساس دو مصداقی که برای نوعی بودن رویت هلال بیان شد). طبق مبنای مستدل که دخول شهر نوعی است و به تناسب آن رویت هلال هم نوعی می شود( مثلا طریق به ابتعاد) باید دید که شخص خاص چگونه رویت را محقق کرده است اگر با چشم مسلح باشد، حکم دخول شهر برایش فعلی نمی شود ولی اگر با چشم غیر مسلح باشد حکم برایش فعلی می شود چنانچه برای دیگران هم فعلی می شود.

اما طبق احتمال دوم از نوعیت که طریق به تولد هلال باشد، در هر صورت حکم برای او و دیگران فعلی می شود.






****************
ارسال شده توسط:
مجید. د
Saturday - 14/5/2022 - 12:42

( این استدراک به جهت جمع بندی مطالب در پاسخ به سوال اصلی و همچنین عدم التفات حقیر به قیود مثال در سوال اصلی بود که قید شهر رمضان در ناحیه شرط اخذ شده بود)

با توجه به مجموع آنچه در پاسخ به سوال اصلی گفته شد چند فرق بین دو مثال «اذا نظرت الی الاجنبیة فکفر» با «اذا نظرت الی هلال شهر رمضان فصم»

وجود دارد؛

1. در جمله دوم در خود شرط ، قرینه بر نوعیت وجود دارد. زیرا شهر رمضان امری است که برای همه مکلفین قرار داده شده است و این گونه نیست که هر کس یک ماه رمضان داشته باشد( که البته دو مصداق برای آن بیان شد) بخلاف نظرت الی الاجنبیه که با توجه به انس ذهنی متشرعه امری شخصی است.

2. صوم شهر رمضان خود می تواند قرینه بر نوعی بودن رویت هلال در ناحیه شرط باشد زیرا صوم شهر رمضان امری نوعی است که متوقف بر دخول شهر است. بخلاف کفاره که امری نوعی نیست و تنها برای کسانی ثابت است که نظر به اجنبیه کرده اند.






****************
ارسال شده توسط:
مرتضی
Saturday - 14/5/2022 - 17:8

در میان فرمایشات حضرت استاد و فاضل مکرم جسارت است که طلبه ای کوچک حرفی بزند ولکن برای نبستن باب فهم خود عرض می دارم. 

فرمایش آیت‌الله شبیری یک نکته ارتکازی است که برای آن بحثی آماده نشده و در تحلیل آن باید فکر کرد.  لعل عرض شود:

در باب انواع عموم به استغراقی،  بدلی،  مجموعی اختلافی بین مرحوم آخوند و دیگران رخ می دهد که در ذهن بنده نگاه به آن نکته ای در بر دارد.  جناب آخوند آنجا می فرمایند این تقسیم بندی مختص به مقام تعلق حکم است و اقسام عام نیست ولکن دیگران می فرمایند ما وجدان می کنیم که چند گونه تصور از عام داریم ولذا بیان شما صحیح نیست. 

در ذهن بنده هر دو صحیح می فرمایند تصور بنده این است که ما چند تصور از عام داریم که وقتی به این تصورات حکم تعلق بگیرد طبق هر تصور یکی از این اقسام شکل می گیرد. 

ما یک تصور آحادی داریم یعنی افراد عام را می بینیم با غلبه بخشیدن به جنبه ی فردی شان که اگر این تصور متعلق حکم باشد مثل اعتق ای رقبة عام بدلی را می سازد و این گونه نیست که این تصور نگاه به عام در طول هم باشد،  به قرینه اینکه اگر بگوید اکرم ای أربعة من العلماء باز هم آحادی است با اینکه علماء همان تصور خودش را دارد. 

دوم نگاهی که اسم می گذاریم شمولی،  که در آن به همه افراد بدون غلبه بخشیدن به جنبه فردی یا جمعی نگاه می کنیم که این مورد اگر متعلق قرار بگیرد نتیجه اش عام استغراقی می شود. 

سوم نگاه جمعی که در این مورد با غلبه به نگاه جمعی به افراد عام نگاه می کنیم،  و اگر متعلق حکم واقع شود عام مجموعی می شود. 

مشخص است که این نگاه ها و تصورات بدون توجه به تعلق حکم موجود است و الفاظ مناسب خود را هم دارد که متکلم با توجه به غرض خود یکی از آن ها را استعمال می کند. 

حال ما می توانیم این تصورات را در ناحیه مکلف ببینیم 

مثلا جمله ی ذیل را به گونه های مختلف فرض می کنیم

اگر شما کلاس را تمیز کنید شما را به اردو می برم. 

آحادی، یکی از شما که تمیز کند،  همه را می بریم،  که در فقه به آن واجب کفایی می گوییم.

شمولی، که طبعا نتیجه این می شود هر کس تمیز کند همان را به اردو می بریم. 

جمعی،  اگر مجموعه شما که مثلا کلاس اول هستید تمیز کند مجموعه و همه را به اردو می بریم. 

حال در این موارد گاهی همه باید انجام دهند،  و اگر یکی هم انجام نداد هیچ کس را نمی برند،  ولکن صدق آن متوقف بر همین صورت نیست بلکه گاهی اگر غالباً انجام داده باشند هم می توان به مجموعه نسبت داد اگر چه همه انجام نداده باشند ولکن اگر یکی دو نفر انجام داده باشند به همه نمی شود استناد داد. 

که در این حالت سوم بنده تعبیر می کنم انسان بما هو امت مکلف است. 

حال عرض می شود:

زمانی که مولا می فرماید رایتم الهلال وقتی امت موضوع باشد باید رویت به گونه ای باشد که به امت بتوان نسبت داد فلذا در لسان دلیل آمد لو رأی الواحد لراه الخمسون. 

ممکن هم هست گفته شود که همه باید ببینند تا ماه رمضان داخل شود که این البته خلاف ضرورت فقه است. 

مثل همان مثال لا تصلوا فیما یصح علیکم اکله، که این انتم یعنی امت.

(البته ممکن است تطبیق این مثال مورد نظر باشد) 

و سپس عرض می شود:

 طبیعتا رویت که نسبت به امت داده می شود رویت متعارف می شود،  این تعارف تعارفی است که از طبیعت نشات گرفته است نه از افراد آن مثل این که می گوید میل تا جایی است که انسان  می بیند که قطعا این یعنی انسان با همان ابزار خودش می بیند نه این که ولو همه عینک مکبر داشته باشند یعنی تا جایی که آن ها می بینند یا اگر همه چشم هایشان ضعیف بود پس کمتر شده است.

فلذا لعل این حکم عمومی و شخصی را این طور فهم کنیم. 






****************
ارسال شده توسط:
مجید. د
Saturday - 14/5/2022 - 17:27


اذا رئیت أجنبیة (یا اذا رأی واحد منکم أجنبیة) فاحکم بدخول شهر الاستغفار

آیا این حکم نوعی است یا شخصی؟ و آیا رئیت اجنبیه با تلسکوپ کفایت میکند یا خیر؟

الف) در این مثال حکم در ناحیه جزاء نوعی است زیرا فرض این است که ماه استغفار مانند ماه رمضان است که برای همه ثابت است.

 ب) چنانچه گذشت صرف نوعی بودن حکم در ناحیه جزاء منجر به شخصی شدن رویت در ناحیه شرط نمی شود بلکه اگر قرینه بر شخصی بودن رویت در ناحیه شرط بود، حکم نوعی بر شرط شخصی مترتب شده است.

ج) چنانچه گذشت، مثال ها در صورتی منتج هستند که اگر محفوف به ارتکازاتی باشند تذکر داده شوند.

 با توجه به انس ذهنی که نسبت به ملاکات و اغراض در نظر به اجنبیه وجود دارد، رویت اجنبیه دائما شخصی است و احکامی که در مورد آن صادر می شود ناظر به حس شهودی حاصل از نظر برای ناظر می باشد. بنابراین انس ذهنی به مثابه قرینه ای عامه بر شخصی بودن رویت در نظر به اجنبیه است. در نتیجه حس شهودی در نفس ناظر ملاک بوده که با تلسکوپ هم حاصل می شود.

مثال برای جایی که رویت اجنبیه خارج از ملاکات و اغراض مانوسه باشد، این است که فرض کنیم که افرادی در صومعه زندگی می کنند که همه مرد هستند و اعتقاد دارند که با ورود اجنبیه به صومعه، قداست آن از بین می رود. حال فرض کنیم  صاحب صومعه بگوید: «اذا روی الاجنبیه فی الصومعه یجب علینا الاستغفار شهرا» آیا در این جا رویت اجنبیه با تلسکوپ کفایت می کند؟

پاسخ منفی است زیرا در این جا رویت طریق به حضور اجنبیه در صومعه است که امری نوعی است یعنی این گونه نیست که نسبت به یک نفر داخل شده باشد و نسبت به نفر دیگر داخل نشده باشد.

 






****************
ارسال شده توسط:
مجید. د
Saturday - 14/5/2022 - 17:45

ب) چنانچه گذشت صرف نوعی بودن حکم در ناحیه جزاء منجر به شخصی شدن....

«شخصی شدن» سهو قلم است، «نوعی شدن» صحیح است.






****************
ارسال شده توسط:
مجید. د
Saturday - 14/5/2022 - 17:50

«اذا روی الاجنبیه فی الصومعه یجب علینا الاستغفار شهرا»

 قید «فی الصومعه» حذف شود تا احتمال طرف مقابل هم مطرح شود.






****************
ارسال شده توسط:
مرتضی
Sunday - 29/5/2022 - 12:59

ابا الفضل مویدی:
خلاصه عرض بنده در حکم عمومی، 
مقدمه اول: بالوجدان ما نسبت به عام سه تصویر داریم:
یک، دور افراد را یک خط می کشیم و آن ها را با قید وحدت تصور می کنیم،  که عام مجموعی نامیده می شود. 
دو،  افراد را در عرض هم و بدون لحاظ زائد نگاه می کنیم،  که این تصور وقتی در مقام متعلق متعلق حکم قرار بگیرد عام استغراقی می نامند،  و ما به این تصور اعم، عام شمولی را إطلاق می کنیم. 
سه،  نگاه به افراد عام در عرض واحد با نیم نگاهی به مرز افرادی آن ها،  که طبعا این تصویر از عام قابلیت تعلق حکم (وجوب اکرام) به صورت بدلی را دارد. 
برخی بزرگان این قسم را نگاه طولی به افراد عام تصویر نموده اند ولکن این فرمایش مورد نظر است. 
مقدمه دوم: 
تمام این انواع کما اینکه می توانند متعلق متعلق حکم قرار بگیرند،  ثبوتا می توانند  مکلف یا طرف متعلق حکم یا طرف متعلق متعلق حکم و... قرار بگیرند. 
مقدمه سوم:
در روایت داریم إذا رأيتم الهلال فصوموا
این روایت را بر می گردانیم به 
إذا ثبت رویتکم فيجب عليكم الصوم
 دو ضمير عام داریم که طبعا با توجه به اقسام عام نه حالت ثبوتا پیدا می کند. 
سه قسم أول که ضمیر اول بدلی باشد که خلاف ضرورت فقه است. 
دو قسم هم که ضمیر دوم بدلی باشد هم همین طور. 
این که ضمیر دوم هم مجموعی باشد خلاف است.  
فلذا طبعا می ماند 
ضمیر اول شمولی و دومی هم شمولی که به تناسب حکم و موضوع می شود هر که از شما رؤیت هلالش ثابت شد برای او وجوب صوم ثابت می شود. که این ظاهر اگر چه یک روایت موافق دارد ولکن خلاف دسته ای از روایات است. 
فلذا اثباتا یک احتمال استظهار می ماند، اگر مجموع شما هلال را دید بر تک تک شما روزه واجب می شود. و مؤید این استظهار روایات هم مضمون با لو راه واحد لراه الخمسون است

ان قلت: این هم خلاف ضرورت فقه است،  چون لازمه اش این است که اگر یک نفر هم ندید روزه واجب نباشد. 

قلت: عرض می شود که این فرمایش ناشی از انس به عام مجموعی در متعلق متعلق حکم است و الا یک صورت دیگر رویتکم و انتساب رویت به همه، در مواردی است که فی الجملة افرادی ببینند و دیگران هم در صورت نداشتن مانع شانیتش را داشته باشند. 
مثل اینکه می گوید این تابلو را جایی بزن که همه ببینند،  در حالیکه برخی اصلا کور هستند برخی بدون عینک نمی توانند ببینند و عینک هم ندارند. 
یا مثلا اگر بگوید شبی که همه ماه را با چشم غیر مسلح ببینند به  میدان شهر بیایید کاملا مرکوز است که لازم نیست همه تک تک ماه را ببینند و بعد بیایند بلکه همین که ماه چنین قابلیتی داشته باشد که همه اگر مانعی نداشته باشند و نگاه کنند می بینند در صدق انتساب رویت به افراد عام با نظرة وحدت کفایت می کند.






****************
ارسال شده توسط:
حسین
Monday - 30/5/2022 - 2:44

((و دیگران هم در صورت نداشتن مانع شانیتش را داشته باشند))
و این عدول به این است که یعنی هلال رؤیت پذیر داشته باشیم، کما اینکه در ادامه سراغ وصف ماه رفتید و فرمودید: ((بلکه همین که ماه چنین قابلیتی داشته باشد که همه اگر مانعی نداشته باشند و نگاه کنند می بینند..))
























****************
ارسال شده توسط:
مرتضی
Monday - 30/5/2022 - 10:57

چون بنده قصور در عبارت داشتم لازم دانستم عرائضی را در توضیح ضم نمایم. 

ما در این تقریب جدید،  در مقام امکان این که عام مجموعی در غیر متعلق متعلق حکم باشد،  بودیم که استاد در جلسه قبل آن را انکار کردند و در مقدمه سوم هم موضوع را رویت نگرفتیم اگر عرض کردیم إذا ثبت رویتکم ثبت در مقام اثبات مقصود بود نه مقام ثبوت. 

عرض ما این بود که رؤيتي که طریق است رویت منسوب به عام مجموعی است و در این موارد است که حکم عمومی است. و قبلا هم عرض کرده بودیم که:

طبیعتا  رویت که نسبت به امت داده می شود رویت متعارف می شود،  این تعارف تعارفی است که از طبیعت نشات گرفته است نه از افراد آن مثل این که می گوید میل تا جایی است که انسان  می بیند که قطعا این یعنی انسان با همان ابزار خودش می بیند نه این که ولو همه عینک مکبر داشته باشند یعنی تا جایی که آن ها می بینند یا اگر همه چشم هایشان ضعیف بود پس کمتر شده است.

فلذا لعل این حکم عمومی و شخصی را این طور فهم کنیم.