بسم الله الرحمن الرحیم
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۱)
فهرست مباحث علوم قرآنی
تحدي قرآن کریم-رمز تحدي-محور تحدي-تدوین تکوین
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۱)
رمز تحدّی از منظر قرآن کریم
قرآن کریم تنها کتابی در طول تاریخ بشر است که در آن تحدی شده است؛ یعنی نهتنها آورندهاش آن را از جانب خداوند دانسته، بلکه در متن خود آن تصریح شده است که هیچکس، خواه به تنهایی، و خواه با یاری گرفتن از همگان، نمیتواند مثل آن را بیاورد. درکی که عموم مسلمانان از این ادعای قرآن دارند این است که این تحدی، هیچ قیدی ندارد، یعنی نه تنها معارضان قرآن با همکاری و همیاری مستمر در طول تاریخ نوابغ بشر و برترین تکنولوژیهای ابرهوش مصنوعی نمیتوانند مثل آن بیاورند بلکه حتی نسبت به خود شخص پیامبر ص و امامان معصوم ع و سایر وحیهای الهی نیز چنین است، زیرا که همه مسلمانان به وضوح بین متن قرآن با هر حدیثی، حتی حدیث قدسی، تفاوت جدی قائلند، و تحدی را فقط در قرآن کریم میدانند.
جالب اینجاست که متفاوت با تمامی معجزات دیگری که توسط پیامبران قبلی یا خود پیامبر اسلام ارائه شده که یک هویت شخصی داشته و در بند زمان و مکان خاص بوده و فقط برای مخاطبان حاضر در آن زمان و مکان خاص، قابل ارائه بوده، قرآن کریم هویتی فرامکانی و فرازمانی و غیر شخصی دارد که هر کسی عین همان چیزی که در اختیار مخاطب مستقیم پیامبر ص قرار میگرفت را میتواند در مقابل خود ببیند، یعنی هویتی شخصیتی دارد که هر کس در هر زمان و هر مکان میتواند با طبیعت آن مواجه شود، و فردی از آن را با تلاوت خود ایجاد کند، و به متن مورد تحدّی، دسترسی مستقیم داشته باشد. قرآن مانند سایر معجزات امری تاریخی نیست، بلکه در بستر زمان، ساری و جاری است، و با تلاوت و کتابت، نمودی حاضر و فردی جدید از آن تحقق مییابد؛ خواه برای عاشقان و دوستداران و خواه برای منکران و مخالفان، دوستان از آن بهره میبرند و دشمنان میتوانند آن را و خصوصیاتش را به نظاره بنشینند.
گام اول: پی جویی تحدّی قرآن کریم در قرآن
سؤال اصلی این مقاله که در ادامه بهدنبال آنیم این است که رمز این تحدّی چیست و چگونه قرآن اینگونه با اطمینان از شکستناپذیری خود سخن میگوید؟ در طول تاریخ تلاشهای فراوانی برای پاسخ دادن به این سؤال شده است و اندیشمندان مختلف هر یک به وجهی از وجوه تحدّی پرداختهاند. اما نکته اینجاست که قرآن، کتابی است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در حق آن میفرماید: «لا تفنی عجائبه» و عجب نیست که با وجود همه کتب و رسالهها چنان که سیوطی در الاتقان از ۳۷ کتاب در زمینه اعجاز قرآن یاد میکند(ج۱ ص۳۳)، هنوز رمز اصلی تحدّی قرآن کریم، پرده از رخ برنداشته باشد.
اما طبیعی ترین مسیر برای رسیدن به پاسخ این سؤال چیست؟ آیا بهترین و طبیعی ترین مسیر، مراجعه به کلام صاحب متن نیست؟ همو که خود در مورد کتابش چنین ادعای بلندی دارد؟ اگر چنین است، بهترین راه، بازخوانی آیات قرآن کریم در زمینه تحدّی است، با مراجعه به این آیات مشاهده میکنیم که:
محور تحدّی: هویت قرآن کریم
۱) محور تحدّی قرآن کریم خود قرآن است نه جهاتی مانند فصاحت و بلاغت و…
اگر تمام آیات تحدی قرآن را نگاه کنیم در هیچکدام هیچ توضیحی نداده است که مثل قرآن از فلان جهت بیاورید، بلکه برعکس، محور تحدی را خود قرآن قرار میدهد:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً (اسراء: 88)
ترجمه: بگو اگر انس و جن گرد هم آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند پشتيبان همدیگر باشند
«بمثل هذا القرآن»؛ کلمه «هذا» اشاره به اصل هویت قرآن دارد، آیا آشکارتر از این میشود که قرآن بگوید: انس و جن و هر چه غیر خداست اگر جمع شوند و در طول تاریخ همدیگر را کمک کنند و بخواهند مثل «این قرآن» بیاورند، هرگز نمیتوانند مثل آن بیاورند! کلمه اشارهی «این» دقیقا به اصل هویت دلالت دارد، نه جهت فصاحت و بلاغت یا هر امر دیگر، و ۱۴ مرتبه در قرآن کریم تعبیر «هذا القرآن» آمده است، در همین آیه شریفه بلافاصله در آیه ۸۹ میفرماید: «ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل» که «تصریف از هر مثل» میتواند معنای بلندی راجع به آیه قبل و رمز تحدی و عجز انس و جن، افاده کند، و در ۲۱ حشر به عظمت «هذا القرآن» اشاره کرده میفرماید: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله».
رمز تحدی قرآن کریم
۲) در آیات دیگر که با مخاطب محاجّه میکند، هر چند از سوره نام میبرد اما آن را مقدمهای برای اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛ فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون (هود: 13-14)
ترجمه: يا مىگويند: «اين [قرآن] را به دروغ ساخته است.» بگو: «اگر راست مىگوييد، ده سوره برساختهشده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مىتوانيد فرا خوانيد.» پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانيد كه [این کتاب] تنها به علم خدا نازل شده است، و اينكه معبودى جز او نيست. پس آيا شما گردن مینهيد؟
به حرف فاء تفریع در عبارت «فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که قرآن کریم به علم خدا نازل شده است. خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند و احاطه به همه چیز ندارند.
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ (یونس: 37-39)
ترجمه: و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا و به دروغ ساخته شده باشد. بلكه تصديق كننده آنچه پيش از آن است مىباشد، و تفصیلِ «الكتاب» است، كه در آن ترديدى نيست، از پروردگار جهانيان؛ يا مىگويند: «آن را به دروغ ساخته است؟» بگو: «سورهاى مانند آن بياوريد، و هر كه را جز خدا مىتوانيد، فرا خوانيد، اگر راست مىگوييد.» بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأويل آن برايشان نيامده است. كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند. پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است
به عبارت «لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ» نگاه کنید. میفرماید سنخ علم قرآن، سنخ علمی است که تمام ما سوی الله را یارای احاطه به علم آن نیست، چرا؟ چون علم خداست، و غیر خدا ممکن نیست به علم خدا احاطه پیدا کند.
قرآن کریم، تدوین تکوین
علم الهی چیست و چه خصوصیتی آن را از سایر علوم ممتاز می سازد؟ شاخصه علم الهی، اطلاق و سعه است؛ به گونه ای که «لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر» و جالب این که خداوند متعال در ادامه همین آیه، می فرماید: «الا فی کتاب مبین»، کتاب مبینی که در آیات متعدّد دیگر به عنوان نام و وصفی برای قرآن کریم است: «الر تلک آیات الکتاب المبین».
مثلا این آیه قرآن صریحا همین قرآن را که در دست مردم است «کتاب مبین» مینامد:
يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ
(مائده: 15)
در قرآن چهار مورد سایر کتب آسمانی را با وصف «کتاب منیر» ذکر میکند:
فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ (آلعمران: 184)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ (حج: ۷)
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ (لقمان: ۲۰)
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنيرِ (فاطر: 25)
اما تنها در مورد قرآن تعبیر «کتاب مبین» دارد:
الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (یوسف: ۱)2
طسم تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (الشعراء: 2)
طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبينٍ (نمل: 1)
طسم تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (قصص: 2)
حم؛ وَ الْكِتابِ الْمُبينِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ (زخرف/۱-4)
حم؛ وَ الْكِتابِ الْمُبينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ (دخان/۱-3)
و «کتاب مبین» را آیینه تمام نمای تمام تکوین میداند:
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ
(أنعام: 59)3
وَ ما تَكُونُ في شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (یونس: ۶۱)
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ (هود: ۶)
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (نمل: ۷۵)
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَأْتينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (سبأ: ۳)
وقتی از مفسر سوال شود که اگر در قرآن همه چیز آمده است پس علوم مختلف طبیعی و انسانی، اعم از ریاضی و فیزیک و شیمی و اقتصاد و... کجای قرآن آمده است؟ بسیاری از مفسرین این ادعای آشکار قرآن را تأویل کرده و میگویند قرآن کتاب هدایت است و هر چه مربوط به هدایت است دارد، نه علوم فیزیک و شیمی و... ، اما وقتی به متون دست اول دینی مراجعه میکنیم میبینیم که آشکارا همین ادعای قرآن را با صراحت تکرار میکنند و میگویند که همه تکوین در قرآن تدوین شده است. در روايات شيعه و سنی اشارات روشن به مطالب بسيار دور از ذهن عموم مردم آمده است كه همه چيز در قرآن هست:
۱) عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّ الْعَزِيزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ كِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِيهِ خَبَرُكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَكُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاكُمْ مَنْ يُخْبِرُكُمْ عَنْ ذَلِكَ لَتَعَجَّبْتُمْ(الكافي، ج۲، ص۵۹۹).
از امام صادق ع روایتی است که واژه «لتعجبتم» در آن خیلی جالب است:
همانا خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل فرمود، و او راستگویی خیرخواه است؛ در آن حکایت شما و حکایت کسانی که قبل از شما بودند و حکایت کسانی که بعد از شما بودند و خبرهای آسمان و زمین هست، و اگر بیاید نزدتان کسی که شما را از بودن آن خبرها در قرآن باخبر کند حتما تعجب خواهید کرد.
۲) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّي إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ.(الكافي، ج۱، ص۶۱)
از امام صادق ع روایت شده که میفرمود:
من زاده رسول الله ص هستم و من به کتاب خدا علم دارم و در آن است آغاز آفرینش و هر آنچه رخ میدهد تا روز قیامت؛ و در آن است خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و خبر جهنم و خبر آنچه بوده و خبر آنچه خواهد بود؛ اینها را میدانم همان طور که به کف دستم نگاه میکنم؛ همانا خداوند میفرماید «در آن تبیان و توضیح هر چیزی است» (نحل/۸۹)
۳) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَ إِلَيْكُمُ الرَّسُولَ ص وَ أَنْزَلَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ …. فَجَاءَهُمْ بِنُسْخَةِ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى وَ تَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلِ الْحَلَالِ مِنْ رَيْبِ الْحَرَامِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُمْ.( الكافي، ج۱، ص۶۱)
از امام صادق ع از امیرالمومنین ع روایت کردهاند که فرمودند:
ای مردم! همانا خداوند تبارک و تعالی پیامبر ص را به جانب شما فرستاد و کتابش را به حق نازل فرمود … پس نسخهای از آنچه در صحیفههای نخستین [کتابهای آسمانی پیامبران پیشین] بود برایشان آورد که تصدیق میکند آنچه پیش رویش بود و جدا میکند حلال را از امور مشتبه حرام؛ آن قرآن است، پس آن را به سخن درآورید و هرگز برایتان سخن نخواهد گفت اما من به شما از آن خبر میدهم؛ همانا در آن علم آنچه گذشته و علم آنچه تا روز قیامت میآید و حکم آنچه بین شماست و بیان آن وضعیتی که در آن به سر میبرید آمده است؛ به طوری که اگر از من از آن بپرسید شما را مطلع میسازم.
۴) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِ شَيْءٍ حَتَّی وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتَّی لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ: لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ؛ إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيهِ.(الكافي، ج1، ص59)
از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
همانا خداوند تبارک و تعالی در قرآن بیان و تبیین هرچیزی را نازل کرده است؛ تا حدی که به خدا سوگند هیچ چیزی نیست که بندگان بدان نیازی داشته باشند که در آن نیامده باشد؛ تا جایی که هیچ بندهای نتواند بگوید کهای کاش این مطلب در قرآن هم میآمد؛ مگر اینکه خداوند حتما چیزی در آن مورد نازل فرموده است.
۵) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْأَشْعَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ وَ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ(الكافي، ج۱، ص۲۶۹).
امام صادق ع فرمودند:
همانا خداوند متعال با پیامبر شما سلسله پیامبران را ختم فرمود پس هرگز پیامبری بعد از او نخواهد بود؛ و با کتاب آسمانی شما [نزول] کتابهای آسمانی را پایان داد پس هرگز کتاب آسمانیای بعد از آن نخواهد بود؛ و در این کتاب نازل فرمود تبیانی برای هر چیزی و آفرینش شما و آفرینش آسمانها و زمین و خبر آنچه پیش از شما بوده و آنچه مایه جدایی [=رفع خصومت] بین شما شود و خبر آنچه بعد از شماست و امر بهشت و امر جهنم و آنچه به سوی آن رهسپارید.
برخی از کتب حدیثی حتی بابی را به این موضوع اختصاص دادهاند، در یکی از قدیمیترین اصول روائی معروف یعنی کتاب محاسن برقی، بابی با روایات روشن (۱۰ حدیث) دال بر همین مطلب دارد: «باب إنزال الله في القرآن تبیانا لکل شیء»(المحاسن، ج1، ص: 267).
این برداشت واضح از ادعای قرآن فقط در روایات شیعه نیست، در کتب اهل سنت هم آمده است، سیوطی در کتاب معروف الإتقان في علوم القرآن( الاتقان فی علوم القرآن، ج۴، ص۳۱) نقل میکند از ابن عباس که گفته است «لَوْ ضَاعَ لِي عِقَالُ بَعِيرٍ لَوَجَدْتُهُ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى» یعنی «اگر ریسمان پابند شترم گم شود هر آینه [محل] آن را در کتاب الله مییابم!».
نتیجه گیری
بنابراین قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد. سه آیه ای که در ابتدا ذکر کردیم به طور آشکار، محور تحدی «هویت قرآن» را به رمز تحدی «تدوین تمام تکوین» مرتبط میکند، و رمز تحدی «تدوین تکوین» است که پشتوانه محور تحدی «هویت» است، ما سوی الله نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمامنمای علم خدا و مبدأ مطلق است بیاورند.
گام دوم: بررسی جایگاه حروف مقطعه در ساختار قرآن کریم
حال و پس از معرّفی رمز تحدّی در قرآن کریم، نوبت به سؤال بعدی میرسد. چگونه خداوند در قرآن کریم تمامی تدوین را تکوین کرده است و به عبارت دیگر: میتوانیم از خدای صاحب کتاب سؤال کنیم که ساختار تدوین کتاب شما چیست؟ و آیا این ساختار را در همین کتاب بیان کردهاید یا خیر؟
خوشبختانه پاسخ مثبت است! در واقع، مدل معجزه بودن قرآن کریم طبق این بیان این است که خداوند میگوید هرگز قرار نیست شما خدا بشوید، اما میتوانید هم ساختار نظام تکوین، و هم روش تدوین من را درک کنید، و من آن را در قرآن برای شما بیان کردهام. و وقتی آن را درک کردید میفهمید که چگونه ساختار تدوین کتاب من دقیقا همان ساختار تکوین همه حقائق و واقعیات است؛ و وقتی دیدید که این کتاب اینچنین است میفهمید که جز خود من که مبدأ جمیع حقائق و واقعیات هستم امکان ندارد که کسی چنین کتابی را بیاورد.
حروف مقطعه و محکمات
حال خداوند متعال کجا اشاره کرده که میتوانید ساختار تکوین و روش تدوین من را درک کنید؟ همان ابتدای قرآن در همان صفحه و مواجهه اول، با چیزی برخورد میکنیم که برای همه نامأنوس است! «الم ذلک الکتاب لا ریب فیه» بله، من نظام تدوین را بر طبق نظام تکوین با حروف مقطعه قرار دادم.
به کلمات خاص در این چهار آیه دقت کنید:
هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ... (آلعمران/۷)
الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكیمٍ خَبیرٍ (هود/۱)
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصیلَ الْكِتابِ لا رَیبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (یونس/۳۷)
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ... (زمر/۲۳)
در آیه اول آشکارا «الکتاب» را به دو بخش میکند: محکمات و متشابهات، و تصریح میکند که آیات محکمات، «أمّ» کتاب هستند. بحث ما در این است که «أمّ» یعنی چه؟ هر چه مفسرین راجع به «أمّ» گفتند ملاحظه کنید، اما خواهید دید که «یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد»! حرفی بس شگفت از یار خاص حضرت علی ع، اما مخفی شده در کتب تفسیر! سعید بن علاقة میگوید: «أمّ» حروف مقطعه هستند که قرآن از آنها استخراج میشود!
این عبارت حضرت علی ع در نهج البلاغه راجع به قرآن به چه معناست؟ "وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» وَ «فِيهِ تِبْيَانُ كُلِ شَيْء» ... وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُه: و خداوند سبحان میفرماید: «چیزی را در این کتاب فروگذار نکردیم» و «در آن تبیانی برای هر چیزی است» و همانا قرآن ظاهرش شگفتیآور و باطنش عمیق است؛ عجایبش تمام نشود و غرائبش پایان نپذیرد" (نهج البلاغه، خطبه۱۸). یعنی چه که عجائب و غرائب قرآن پایانناپذیر است؟ مگر علمای هر عصری تمام کتب تفسیر را بررسی نمیکنند؟ چگونه هنوز چیزی باقی میماند؟ به نظر میرسد یک مورد از توجیه این پایانناپذیری در بحث ما رخ داده است! در کتب تفسیر، عمده مطالب هست اما گاه در جای مناسبش نیامده است.
کلام ابوفاخته در تفسیر حروف مقطعه
فخر رازی در تفسیر کبیر خود بیش از ۲۰ قول برای حروف مقطعه ذکر کرده است اما قول بسیار جذاب یکی از یاران خاص حضرت علی ع را نیاورده است! چرا؟ مگر در کتب تفاسیر نبوده؟ قول سعید بن علاقة ابوفاخته را طبری مفسر قدیمی و معروف حدود ۳۰۰ سال قبل از فخر رازی نقل کرده! پس چرا در تفسیر کبیر بلکه در هیچ تفسیر دیگر تا امروز آن را در هنگام تحلیل حروف مقطعه نمییابیم؟! چون مخفی شده است! یعنی چه مخفی شده؟! طبری آن را در جای دیگری آورده! در ذیل آیه ۷ سوره آلعمران، با سند سه واسطه، از سعید نقل کرده! اگر طبری آن را ذیل بحث از حروف مقطعه آورده بود معروف میشد چون مطلب پرباری دارد، اما تنها چند کتاب معدود پس از طبری، آن را در ذیل همان آیه هفتم آلعمران (آیه محکم و متشابه) آوردند، و شاید بتوان گفت خدا آن را برای عصر ما مخفی کرده، چرا؟ چون عصر ما بسیاری مطالب فراگیر شده و همه مردم آنها را میدانند که سابق اصلا نبوده است. مثلا امروز بچهها هم هزاران بار «انرژی هستهای» را شنیدند، اما کلمه «هستهای» در اینجا چند سال عمر دارد؟! آیا بزرگترین دانشمندان قرن ۱۹ این را دانسته یا شنیده بودند؟ امروز همه مردم با ادبیات فضای ژنتیک آشنا هستند، اما چند سال عمر دارد؟ و در این عصر محتوای عمیق سخن ابوفاخته مثالهای زیادی پیدا کرده که میتوان از آنها برای نزدیک شدن به آن استفاده کرد، و بلکه بالاتر از مثال داشتن، اصطلاحات خاص علمی رائج شده است که بسیار راهگشا است و فهم فني مطالب عمیق و غامض را آسان میکند، مثلا نگاه به یک حرف از حروف مقطعة به عنوان یک واحد الفبا، یک کاراکتر، یک عدد، یک عنصر شیمیایی، و یا هر نوع داده غیر جبری، بسیار تفاوت دارد با نگاه به آن به عنوان یک عنصر جبری، مثل متغیر، تابع، تنسور، که توضیحش خواهد آمد إن شاء الله تعالی.
نتیجه گیری
بنابر مبنای سخن ابوفاخته، تنها حروف مقطعه، آیات محکمات هستند، و تمام آیات قرآن کریم غیر از این فواتح سور، همگی جزء متشابهات حساب میشوند، و اشکال صاحب المیزان بر ابوفاخته را بررسی خواهیم کرد إن شاء الله تعالی.
گام سوم: حروف مقطعه و أمّ الکتاب
چرا خداوند در آیه ۷ آلعمران که گذشت فرمود: «هنّ أمّ الکتاب» در حالی که مناسب بود بفرماید: «هنّ أمهات الکتاب»؟ چرا تمام جن و انس اگر در طول تاریخ پشت در پشت هم دهند نمیتوانند مثل قرآن بیاورند؟ چون فواتح سور، أمّ این کتاب هستند! أمّ هستند نه أمّهات. یعنی همان طور که نظام تکوین نازل شده از خزائن غیب است «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (حجر/21)، حروف مقطعه قرآن که فواتح السورند، همگی با هم مفتاح ابواب خزائن الغیوب هستند، و مجموع آنها موطن استخراج قرآن است، و این قدرت و توانایی به جهت خصوصیتی است که در حروف نهفته است. یعنی استفاده قرآن از کلمه «أم» برای اشاره به حروف مقطعه، نزدیک به استعاره تصریحیة تخییلیه است، که تأکید آن، نه صرفا بر معنای مرجع و محل رجوع بودن أمّ، بلکه بر این حیثیت است که یک مادر میتواند فرزندهای متعددی داشته باشد که همه آنها در عین حال که همگی از همان مادر به دنیا آمدهاند اما هر فرزند استقلال کامل نسبت به فرزندان دیگر او دارد هر چند «أم» مرجعیت برای همه آنها دارد.
آیا بازگشت یک درخت به بذر ابتدایی رویش خودش (بازگشت تطوری) و یا بازگشت یک مرکب مثل مولکول آب به عناصر تشکیلدهندهاش (بازگشت ترکیبی) آیا هیچکدام از این دو دقیقا میتواند «أمّ» را نشان دهد؟ هر چند هر یک از این سه، میتوانند نوعی از رجوع کیفی باشند که توضیحش خواهد آمد.
مثال های تبیینی برای جایگاه حروف مقطعه
این شاگرد خاص حضرت علی ع در یک جمله کوتاه، برای آینده تاریخ، وضعیت حروف مقطعه را بیان کرده است، میگوید: «ام الکتاب، حروف مقطعه هستند که قرآن از آنها استخراج میشود! الم ذلک الکتاب ...، از آن سوره بقره استخراج شده است، و الم الله لا اله الا هو ...، از آن سوره آلعمران استخراج شده است!» (تفسیر طبری، ج۳، ص۱۱۷) و خواهیم دید که امروزه با ادبیات رایج علمی عصر از ریاضی و تجربی مثل ژنتیک چگونه به راحتی سخن او قابل مثال زدن و توضیح دادن است!
با کمک گرفتن از مثالهایی که امروزه همگی میدانیم، میتوانیم تصور کاملتری از این ایده داشته باشیم. مثلا یک استاد شیمی را در نظر بگیرید که به شاگردانش میگوید: «اگر میخواهید همه آنچه را میبینید با نظم واقعی خودشان نگارش کنید ابتدا باید جدول تناوبی مندلیف را سامان دهید. عناصر جدول تناوبی، پایه همه اشیاء است. اگر آنها را با نظم خودشان درک کنید میتوانید تمام مواد تشکیل شده از آنها را نیز درک کنید (بازگشت مرکبات به عناصر تشکیلدهنده). اما مواظب باشید که خود جدول تناوبی نظمی دقیق و پیچیده دارد.»
مثال بهتر که توانایی توضیح بیشتر دارد مثال سلولهای بنیادین است. اگر بخواهیم نظم ساختار قرآن را به سلول بنیادین تشبیه کنیم، خداوند میگوید من قرآن را مثل ردههای سلولهای بنیادین قرار دادم؛ قرآن را با حروف مقطعه، به نحو سلولهای بنیادین پرتوان (Pluripotent) به یک پیکره کامل تبدیل کردم (بازگشت تطوری).
و نیز قرآن سلولی بنیادین از نوع تمامتوان (Totipotent) هم دارد ، و حروف مقطعه در رده دوم واقع شده که به منزله سلولهای پرتوان است؛ سلول پرتوان میتواند به انواع سلولهای بعدی تبدیل شود .
در یک سلول پرتوان، انواع گیتها تعبیه شده است که به او توان رهیافت به هر گونه بافت و عضو را داده است، طبق این مثال، حروف مقطعه را خداوند انتخاب کرده چون طوری هستند که میتوان در آنها به تعداد دلخواه، گیت تعبیه کرد، و هر گیت قابلیت این را دارد که بخش عظیمی از ساختار تکوین و واقعیات را برای تدوین آنها تامین کند.
اگر از منظر آکسیوماتیک به سوی نگاه جبری به حروف مقطعة پر بگیریم، فضاهای وسیعی جلوهگر میشوند که به طور کامل توان توضیح پتانسیل این حروف را برای تدوین کل تکوین به وسیله همبافته کتاب و حکمت، «یعلمهم الکتاب و الحکمة» روشن میکند، یک حرف به منزله یک متغیر، متفاوت است از یک حرف به منزله یک تابع، و نیز یک حرف به منزله تابع، متفاوت است با یک حرف به منزله انبانی ساختیافته از ثابتها و متغیرها و تابعها که در ریاضیات آن را تنسور مینامند.
بحثهای مهمی در اینجا مطرح است، و آنچه در بعض کتب تفسیری آمده که پیامبران سابق هنگامی که میخواستند خصوصیت آخرین پیامبر را بگویند میگفتند کسی است که کتابی با حروف مقطعه دارد (تفسیر برهان ج۱ ص۱۲۶)، بر اهمیت بحث میافزاید، و جا دارد بپرسیم: آیا در بین هزاران هزار کتب موجود در تاریخ بشر، آیا کتابی سراغ داریم که مثل قرآن، حروف مقطعه داشته باشد؟
گام چهارم: روش کیفی تدوین قرآن کریم
پس از وقوف بر جایگاه أمّ الکتاب به مثابه مخزنی برای درّ و گوهرها، و منبعی برای چشمهها، و وقود و مشعلی برای اشتعال نیران، و ریشهای برای درختان، و بذری برای گیاهان، و مادری برای أبطال، میتوان مرجعیت بسیط برای مرکب را خوب درک کرد و فهمید که رمز تاکید قرآن کریم بر حروف مقطعة چیست؟
وقتي سخن از تدوين است، اولين چيزي که در «تدوين» نياز داريم شناخت نشانه (Sign) و نماد (Symbol) است، نمادها انواعی دارند اما مهمترین آنها، نمادهاي گروهي بیمعنا هستند که هر چند يک گروه مهم نشانهها را تشکيل ميدهند اما هيچکدام به تنهايي معنايي ندارند! ا، ب، ت، ث،… هر کدام به تنهايي هيچ معنايي ندارند، فقط خودشان هستند و بس! و لذا گروه نمادي الفبا با اين خصوصيت بيمعنايي، براي مقاصد عظيم، بلکه بينهايت هدف، بسيار مناسب هستند. و از اینجا ميتوانيم حروف مقطعه را به منزله سالن انتظار فرودگاه در نظر بگيريم که گيتهاي خروجي مختلف دارد، اگر از گيت اول برويم به هواپيمايي سوار ميشويم که ما را به طرف شمال ميبرد، و اگر از گيت دوم بيرون رويم به هواپيمايي سوار ميشويم که ما را به طرف جنوب ميبرد؛ اما اين سالن انتظار است که ظرفيت اين را دارد که همه مسافرين با مقصدهاي مختلف را در خود جاي دهد و هر کدام را به گيت مناسب هدايت کند، و از اینجا اهميت انتخاب حروف الفبا از ناحیه خدای نازل کننده قرآن کریم، روشن ميشود، اين حروف هيچ معنايي ندارند، و دقيقا به همين خاطر است که ظرفيت بينهايت دارند! او ميخواهد تمام تکوين را تدوين کند، چه حکيمانه سراغ اين نمادهاي گروهي بي معنا رفته است! و این برترین روش و کیفیت قابل تصور برای این مقصود أرقی است، روش اصیل ارجاع مرکب به بسیط، و شروع از بسیط برای تدوین ساختار مرکب، و مهمتر و بالاتر نگاه به هر کدام از بسیط و مرکب از دیدگاه جبری که میتواند مراد از «حکمت» باشد که پشتوانه «کتاب» قرار داده شده در قرآن کریم: «یعلمهم الکتاب و الحکمة»، یعنی کتاب، محتوای غیر جبری است برای بسیط و مرکب جبری که حکمت است، و تمام وقائع و رخدادهای وجودی، به نظام برتر علمي برمیگردد.
گام پنجم: نظام کمّی تدوین قرآن کریم
به طور کلی ادعای ما در این مقاله این است که در تکوین، دو امر مهم مطرح است: روش کیفی تکوین، و نظم کمی تکوین؛ و قهرا به همین وزان، در تدوین تکوین هم ما با این دو امر مواجه خواهیم بود،
اساس دیدگاه بیان شده در این مقاله به رویکرد خاصی در زمینه حروف مقطعه مربوط است، البته رویکردی بسیار ساده که حتی از دانشآموزان دبستانی هم دعوت میکنم تا مرا در نگاه به شواهد همراهی کنند.
جایگاه عدد هفت در تدوین کمّی قرآن
زبانهای مختلف در تعداد الفبای زبان برابر نیستند، زبان قرآن چه زبانی است؟ این زبان چند حرف الفبا دارد؟ این سوالی است که دانشآموزان هم میتوانند پاسخ دهند. ۲۸ حرف، الفبای زبان عربی هستند. حالا از دانشآموز بخواهید حروف مقطعه قرآن را که به صورت پراکنده در ابتدای سورههای قرآن آمده بشمارد، چند حرف از این ۲۸ حرف در حروف مقطعه آمده است؟ این حروف به ترتیب عبارتند از: ا ل م ص ر ک ه ی ع ط س ح ق ن، این ها چندتاست؟ چه رابطه سادهای! نصف! حالا نصف ۱۴ چند است؟ به عدد اول ۷ رسیدیم!
آیا خود قرآن عددی برای نزول خودش معرفی میکند؟ بلی، قرآن برای خودش عدد هفت مکرر را نام میبرد!:
«وَ لَقَدْ آتَیناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانی وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ» (سوره حجر، آیه87)
عجب! ۷ مکرر؟! آیا ۱۴ هفت مکرر هست؟ همان تعداد حروف مقطعه؟ اگر سبع مثانی همان حروف مقطعه است پس چرا دهها ترجمه قرآن اینچنین ترجمه نکردند؟! بله، ترجمهها خودشان مختلف معنا کردند، اما خود آیه کلماتش روشن است. دیدیم که ابوفاخته أمّ الکتاب را به حروف مقطعه معنا کرد و خواهیم دید که این فقط حرف او نیست، بلکه خود قرآن میگوید.
حدیث کتاب الغارات: اجری جمیع الاشیاء علی سبعه
یک جمله کوتاه از یک حدیث مفصل را نقل کنم تا کلید بحث ما و بسیاری از مطالب مهم باشد. کتاب الغارات ثقفی کتابی بسیار قدیمی است، حدیث مفصلی را از حضرت علی ع نقل میکند. در آن حدیث امام ع توضیح شب قدر میدهند، همان شبی که معروف است که قرآن در آن نازل شده است. جالب است که امام در توضیح آن سراغ تکوین میروند و در ضمن عباراتی این جمله را دارند: «فَأَجْرَى جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَى سَبْعَة» (الغارات، ج1، ص109) یعنی خداوند همه اشیاء را بر هفت جاری کرده است! و سپس بدون اینکه خود تصریح کنند از هفت آیه مثال میآورند! به هر حال این جمله کلید است، و کلید بودن آن نسبت به بحث ما خواهیم دید که هم واضح و هم مهم است، چون اگر طبق آن چه پیش از این آن سخن گفته ایم قرار باشد قرآن تدوین همه تکوین باشد و تکوین هم بر هفت جاری شده باشد پس ناچار قرآن هم باید بر محور عدد هفت باشد، و سبع مثانی و أمّ الکتاب نیز که قرآن به آن تصریح میکند نقش بسیار مهمی ایفا میکند.
بازخوانی جایگاه محکمات و متشابهات در قرآن کریم
«الکتاب» در آیه کریمه مشتمل است بر محکمات + متشابهات و طبق سخن ابوفاخته محکمات هم مساوی است با أمّ الکتاب.
حال این آیه را در نظر بگیرید:
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً ...: خدا نازل كرده است زيباترين سخن را به صورت كتابى متشابه...» (زمر/۲۳).
برخی مفسران به درستی توضیح دادهاند که کلمه «حدیث» در این آیه به معنای سخن است (الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص256)، حدیث و سخن زمانی است که حروف الفبا در قالب زبان طبیعی درمیآید و از حیث دلالت وضعیاش بر معنا مورد توجه قرار میگیرد. حال اگر طبق حرف ابوفاخته محکمات را همین حروف مقطعه بدانیم، آنگاه معادله زیر برقرار میشود:
الکتاب = (محکمات = أمّ الکتاب) + (متشابهات = الحدیث)
و چون آیه ۷ آلعمران اینها را دو شأن برای «الکتاب» دانست؛ که یکی أمّ و دیگری تابع أمّ است، و أمّ است که میتواند فرزندان مختلف داشته باشد، پس میتوان معادله قبلی را با دقت بیشتر نوشت:
الکتاب = (محکمات = أمّ الکتاب) + (متشابهات > الحدیث)
مراتب بسط قرآن کریم
نکتهای که بخوبی موید این معادله در ادبیات قرآن کریم است، کاربرد کلمه «محکم» در خصوص مراتب بسط قرآن است؛ که در آنجا بیان میشود که یکبار تمام آیات این کتاب محکمات بوده، و آنگاه در مقابل این إحکام، به جای اینکه از تشابه سخن بگوید، از تفصیل سخن گفته است:
الر؛ كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير (هود: ۱)
۱) مرتبه احکام: ام الکتاب
پس «الکتاب» یک حقیقتی دارد که هم میتواند در حروف مقطعهای خود را نمایان سازد که - به تعبیر ابوفاخته- چون امالکتاب است، همه قرآن در تجلیات مختلفش (چه به صورت حدیث [سخنی معنادار] و چه در قالبهای دیگر) از آن قابل استخراج است؛
۲) مرتبه تفصیل: فرزندان ام الکتاب
و یکبار دیگر به صورت تفصیل یافتهای خود را نشان دهد که هر تفصیل، مانند گیت های خروجی فرودگاه که مسافرین از مبدأ واحد وارد می شوند اما هر یک از گیت ها آن ها را به مقصدی متفاوت رهنمون می شود خروجی و گیت خاص خود را دارد که لایه نهاییاش، انواعی از تفصیل است
گیت زبان طبیعی: متشابهات/الحدیث
و یکی از آن تفصیلها، گیت زبان طبیعی است، که خروجی آن، سخنی متشابه است؛ و البته ظرفیت سوء استفاده دارد: قرآن از هرگونه پیروی متشابهات نهی نکرده است، بلکه میفرماید دلهای مریض به دنبال سوء استفاده از تأویل متشابهات میروند، و تشابه هم به هیچ وجه به معنای مبهم و ... نیست؛ بلکه معنای تشابه در این آیه ۷ سوره آل عمران در راستای همان معنایی است که در آیه ۲۳ سوره زمر به کار رفت و همان است که مفسران میگویند «القرآن یفسر بعضه بعضا»، و در احادیث با تعبیری دقیقتر چنین آمده است که «يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۸) «يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْض» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۳).
یکبار دیگر یادآوری میکنم اینکه چند بار تاکید کردم بر روش اصل موضوعی، بدین سبب است که ما نمیخواهیم اثبات کنیم که این متن تدوین کل تکوین است؛ و لازم نیست که مخاطب برای همراهی با ما این جهت را قبول داشته باشد. چرا؟ چون اصل هویت شخصیتی قرآن کریم در دسترس همه است؛ همین که دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور، هر چند تا ابد تمام حیثیات واقعی او را ندانیم. اما ابتدا بفهمیم همین که دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور. اگر نیاورد که تحدی تمام است؛ و اگر آورد، تازه اول موازنه است، و در این مرحله لایه به لایه، حیثیات واقعی که این هویت دارد، بررسی شده، خود را نشان میدهد. ما چه بخواهیم با تحدی قرآن مقابله کنیم و چه بخواهیم آن را قبول کنیم، باید حیثیات مختلف این هویت شخصیتی را هرچه بیشتر بشناسیم و شناخت اینکه قرآن کریم، تدوین تکوین است، فهم ما را از این هویت شخصیتی تقویت میکند؛ و آنگاه صورت مساله تحدی برای ما واضح میشود؛ و زمانی طرفین یک نزاع میتوانند به پاسخ مناسبی برسند که صورت مساله واضح مشترکی در ذهن هر دو طرف وجود داشته باشد. با این ملاحظه است که بارها تکرار کردم که حتی یک آتئیست هم در بحث ما میتواند مشارکت داشته باشد.
گیت نگاشتی
اساس کار در تدوین به زبان طبیعی، معنادار بودن جملات و کلمات است، هر چند همان طور که قبلا توضیح دادم خود نمادهای الفبا معنا ندارند، اما به هر حال واژهها و جملهها معنای لغوی و عرفی دارند، و لذا نام این گونه تدوین را قرآن حدیث میگذارد. حدیث (= سخن) تبادل نمادهای دارای معنای زبان طبیعی است، و زبانشناسان مبناهای مختلفی در انواع دستور زبانها دارند، اما در تدوین نگاشتی سر و کار ما با نمادهای اشارهگر به چیزی یا امری است، و این نکته در فهم انواع تدوین در کاربرد آیات قرآن کمک میکند.
قرآن کریم، علم خداوند به همه چیز را به کتاب نسبت میدهد، و میفرماید همهی اینهایی که خداوند بدانها علم دارد در کتاب است:
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ في كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (حج: ۷۰)
ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (حدید:۲۲)
وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ في كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (فاطر: 11)
آیا اینجا صحبت از یک کتاب در زبان طبیعی است؟! آیا منظور این است که همه اینها به صورت تدوین اخباری و در قالب جملاتی در یک کتاب نوشته شده است؟!
یا اینکه قرآن کریم آشکارا در مورد نزول قرآن، سخن از «کل امر» به میان میآورد:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ؛ فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ (دخان:۳-۴)
إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْر ... تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (قدر: 1-۴)
اما «کل امر» چگونه در زبان طبیعی قابل پیادهسازی است؟ یک دفعه است قرآن میفرماید:
وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى (طه: ۹)
... فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً (نساء: ۷۸)
یعنی صحبت از حدیث است و به مناسبت آن کلمه «یفقهون» به کار میرود، یعنی سر و کار ما با الفاظ دارای معنای لغوی و عرفی در زبان طبیعی است. اما «هر امری که رخ دهد یا درک شود» چگونه دارای معنای زبانی است؟ خود چیزها که معنا نیستند! اگر خود چیزها بخواهند تدوین شوند، آیا راهی غیر از تدوین نگاشتی هست؟
واژه «کلمات» در محاورات عرفی رابطه تنگاتنگی با زبان و تبادل الفاظ دارای معنا دارد؛ اما قرآن کریم «کلمات» را برای خود اشیاء به کار میبرد، مثلا به خود حضرت عیسی ع «کلمة الله» میگوید:
إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ (نساء: ۱۷۱)
در دو آیه بسیار مهم، قرآن کریم »کلمات» را برای خود چیزها به کار برده است:
قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (کهف: ۱۰۹)
وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (لقمان: ۲۷)
اما چگونه است که خود یک چیز میتواند «کلمه» باشد؟ مگر «کلمه» یک عنصری در کتاب نیست؟ آیا خود اشیاء میتوانند کتاب باشند؟ آیا فرض اینکه کتابی باشد و در عین حال همه اشیاء در او باشد، غیر از کتاب نگاشتی میتواند باشد؟
سر و کار کتاب نگاشتی با معنای زبانی نیست بلکه با نمادهای اشارهگر است، و حروف مقطعه بهترین نقش را در این گونه تدوین دارند. فراء (متوفای ۲۰۷)، عالم معروف اهل سنت، نقل میکند از ابن عباس که: علم امام علی ع به فتنهها، برگرفته از این حروف مقطعه بود: «حم عسق؛ … قال ابن عباس: و بها كان عليّ بن أبيطالب يَعلَمُ الفِتَن» (معاني القرآن للفراء، ج3، ص21).
تدوین نگاشتی، یک گیت از حروف مقطعه است؛ یعنی حروف، این پتانسیل را دارند که بینهایت چیز و امر را نگاشت کنند، و این منافات با گیتهای دیگر آنها ندارد. گیتِ عدد، خود دستگاه عظیمی دارد که با گیتِ زبان طبیعی و گیتِ نگاشتی تفاوت دارد.ما میگوییم اگر خداوند عالم و قادر مطلق است و اگر قرآنش تدوین کل تکوین است، اگر بخواهد نگاشت کند نگاشت خدایی چنین نگاشتی است که گویا یک فیلمی درست کرده که فریمهایش منطبق است بر تمام آنات تکوین.
روایت محاسن
تفسیر اصفهانی لقمان حکیم
قرآن کریم طبق راهنمایی منقول از ابوفاخته، رویکرد ترکیبگرا دارد نه رویکرد تحلیلگرا، چه تحلیلگرایی از نوع ساختارگرا که واژهمحور است و چه زایشی که جملهمحور است و چه نقش گرا که بافت محور و متن محور است، رویکرد ترکیبگرا یعنی دقیقا از بسیط شروع میکند، و تعداد بسائط را زمینه و حوزه تعیین میکند که البته خود زمینه از بسائط تکوینی تشکیل شده و سپس تحلیل میشود، و مهم این است که گاه ترکیب، گیتهای مختلف داریم که یکی از آنها گیت زبان است، و در فضای زبان هم قرآن کریم نه فقط کلمه محور است و نه جمله یا بافت و سیاق محور، بلکه آکسیوم محور است، یعنی مالتی محور میشود، به تعبیر المیزان سران تحتهما اسرار، و اگر در زبانشناسی ساختارگرا در دو محور دو بعدی همنشینی و جانشینی، معنا را سازماندهی میکنیم، در رویکرد ترکیبگرا با ورود در گیت زبان، ما تحلیل دو بعدی نداریم بلکه ابتدا آکسیوم داریم و سپس چندین محور
گیت حروف به نفس طبائع آنها
گیت حروف از حیث وجود لفظی آنها و تناسب طبعی هر لفظ با معنایی
گیت حروف از حیث وجود کتبی آنها و تناسب طبعی هر نقش با معنایی (روایت مجمع در ست صفات در الف)
گیت حروف از حیث معانی اولیه بسیطه آنها
گیت حروف از حیث حقائق بسیطه مجرده
گیت حروف از حیث الفبای زبان
گیت حروف از حیث عدد-ابجدی-ابتثی-اهطمی و....
گیت حروف از حیث انواع تلفظ اسم آنها مثل صاد و صام و...
گیت حروف از حیث زبر و بینات هر حرف نسبت به نام خاص مثل ص و اد
گیت حروف از حیث اینکه هر حرف نشانه یک کلمه اسم یا فعل یا حرف
گیت حروف از حیث اینکه هر حرف نشانه یک عبارت و جمله
گیت حروف از حیث اینکه هر حرف نشانه یک متن
گیت حروف از حیث نگاشت نقطه به نقطه