بسم الله الرحمن الرحیم
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۱)
فهرست مباحث علوم قرآنی
تحدي قرآن کریم-رمز تحدي-محور تحدي-تدوین تکوین
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۱)
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۲)-هویت شخصیتی پسین
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۳)-تشخیص مثلیت
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۴)-محکمات و حروف مقطعه
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۵)-ام الکتاب و حروف مقطعه
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۶)-انواع تدوین
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۷)-روش کیفی تکوین و تدوین
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۸)-ساختار کمی تکوین و تدوین
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۹)-اجرای روش اصل موضوع
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۱۰)-حرف واحد و سبعه
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۱۱)-اجماع بر تواتر قرائات
مقاله رمز تحدي از منظر قرآن کریم(۱۲)-تعاضد رسم و قرائات-واج-حرف
رمز تحدّی از منظر قرآن کریم
قرآن کریم تنها کتابی در طول تاریخ بشر است که در آن تحدی شده است؛ یعنی نهتنها آورندهاش آن را از جانب خداوند دانسته، بلکه در متن خود آن تصریح شده است که هیچکس، خواه به تنهایی، و خواه با یاری گرفتن از همگان، نمیتواند مثل آن را بیاورد. درکی که عموم مسلمانان از این ادعای قرآن دارند این است که این تحدی، هیچ قیدی ندارد، یعنی نه تنها معارضان قرآن با همکاری و همیاری مستمر در طول تاریخ نوابغ بشر و برترین تکنولوژیهای ابرهوش مصنوعی نمیتوانند مثل آن بیاورند بلکه حتی نسبت به خود شخص پیامبر ص و امامان معصوم ع و سایر وحیهای الهی نیز چنین است، زیرا که همه مسلمانان به وضوح بین متن قرآن با هر حدیثی، حتی حدیث قدسی، تفاوت جدی قائلند، و تحدی را فقط در قرآن کریم میدانند.
جالب اینجاست که متفاوت با تمامی معجزات دیگری که توسط پیامبران قبلی یا خود پیامبر اسلام ارائه شده که یک هویت شخصی داشته و در بند زمان و مکان خاص بوده و فقط برای مخاطبان حاضر در آن زمان و مکان خاص، قابل ارائه بوده، قرآن کریم هویتی فرامکانی و فرازمانی و غیر شخصی دارد که هر کسی عین همان چیزی که در اختیار مخاطب مستقیم پیامبر ص قرار میگرفت را میتواند در مقابل خود ببیند، یعنی هویتی شخصیتی دارد که هر کس در هر زمان و هر مکان میتواند با طبیعت آن مواجه شود، و فردی از آن را با تلاوت خود ایجاد کند، و به متن مورد تحدّی، دسترسی مستقیم داشته باشد. قرآن مانند سایر معجزات امری تاریخی نیست، بلکه در بستر زمان، ساری و جاری است، و با تلاوت و کتابت، نمودی حاضر و فردی جدید از آن تحقق مییابد؛ خواه برای عاشقان و دوستداران و خواه برای منکران و مخالفان، دوستان از آن بهره میبرند و دشمنان میتوانند آن را و خصوصیاتش را به نظاره بنشینند. و چه زیبا این مطلب را امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغة فرمودند: «و كتاب الله بين أظهركم ناطق لا يعيا لسانه و بيت لا تهدم أركانه و عز لا تهزم أعوانه»(نهج البلاغة-صبحي صالح-ص۱۹۱)، بلی کتاب خدا در دسترس همه است و سخنگوئی است که هرگز زبانش خسته نمیشود! توضیح بیشتر راجع به هویات شخصیتی پسین در شماره ... مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی
گام اول: پی جویی تحدّی قرآن کریم در قرآن
سؤال اصلی این مقاله که در ادامه بهدنبال آنیم این است که رمز این تحدّی چیست و چگونه قرآن اینگونه با اطمینان از شکستناپذیری خود سخن میگوید؟ در طول تاریخ تلاشهای فراوانی برای پاسخ دادن به این سؤال شده است و اندیشمندان مختلف هر یک به وجهی از وجوه تحدّی پرداختهاند. اما نکته اینجاست که قرآن، کتابی است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در حق آن میفرماید: «لا تفنی عجائبه»(نهج البلاغة-صبحي صالح-ص ۶۱) و عجب نیست که با وجود همه کتب و رسالهها - چنان که سیوطی در الاتقان از ۳۷ کتاب در زمینه اعجاز قرآن یاد میکند(ج۱ ص۳۳)،- هنوز رمز اصلی تحدّی قرآن کریم، پرده از رخ برنداشته باشد.
اما طبیعی ترین مسیر برای رسیدن به پاسخ این سؤال چیست؟ آیا بهترین و طبیعی ترین مسیر، مراجعه به کلام صاحب متن نیست؟ همو که خود در مورد کتابش چنین ادعای بلندی دارد؟ اگر چنین است، بهترین راه، بازخوانی آیات قرآن کریم در زمینه تحدّی است، با مراجعه به این آیات مشاهده میکنیم که:
محور تحدّی: هویت قرآن کریم
۱) محور تحدّی قرآن کریم خود قرآن است نه جهاتی مانند فصاحت و بلاغت و…
اگر تمام آیات تحدی قرآن را نگاه کنیم در هیچکدام هیچ توضیحی نداده است که مثل قرآن از فلان جهت بیاورید، بلکه برعکس، محور تحدی را خود قرآن قرار میدهد:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً (اسراء: 88)
ترجمه: بگو اگر انس و جن گرد هم آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند پشتيبان همدیگر باشند
«بمثل هذا القرآن»؛ کلمه «هذا» اشاره به اصل هویت قرآن دارد، آیا آشکارتر از این میشود که قرآن بگوید: انس و جن و هر چه غیر خداست در طول تاریخ اگر جمع شوند و همدیگر را کمک کنند و بخواهند مثل «این قرآن» بیاورند، هرگز نمیتوانند مثل آن بیاورند! کلمه اشارهی «این» دقیقا به اصل هویت دلالت دارد، نه جهت فصاحت و بلاغت یا هر امر دیگر، و ۱۴ مرتبه در قرآن کریم تعبیر «هذا القرآن» آمده است، بعد از همین آیه شریفه ۸۸ إسرا،، بلافاصله در آیه ۸۹ میفرماید: «ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل» که «تصریف از هر مثل» میتواند معنای بلندی راجع به آیه قبل و رمز تحدی و عجز انس و جن، افاده کند، و در آیة ۲۱ حشر به عظمت «هذا القرآن» اشاره کرده میفرماید: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله»، آیا کوه از فصاحت قرآن یا جهتی مثل آن از هم میپاشد؟ تعبیر «این قرآن» بر هیچ کس پوشیده نیست، پس قرآن تحدی خود را بر خود قرآن قرار میدهد، یعنی بر هویتی فرا زمانی مکانی که با همه زوایای پنهانش اما در منظر همگان قرار دارد، مثل یک شخص دانشمند بسیار فرهیخته که در منظر دید همه حاضرین و در دسترس آنها است اما همگی اعتراف دارند که حتی دسترسی و آگاهی به دقائق مغز و قلب درون بدن او ندارند چه برسد به زوایای پنهان خصوصیات روحی روانیش، و جالب اینکه در این آیه خطاب به جن و انس نمیکند بلکه خبر از یک واقعیت میدهد، جمله «شما انس وجن اگر جمع شوید و همدیگر را کمک کنید نمیتوانید بیاورید» غیر از این تعبیر است که «اگر انس و جن جمع شوند و همدیگر را کمک کنند نمیتواند مثل آن بیاورند» چون مخاطبین ممکن است موانعی در اجرای کار داشته باشند و نتوانند بیاورند اما پتانسیل آن را داشته باشند، ولی خبر دادن از واقعیت امر، و اینکه «ظهیرا» و پشتیبانی همدیگر کردن، منحصر در یک زمان و مکان نیست، آشکارا اصل توانمندی غیر خدا بر آوردن مثل قرآن را نفی میکند، و این ابهت هویت قرآن و ارتباط یگانه آن با ذات الهی را میرساند.
رمز تحدی قرآن کریم: ظهور علم خدا
۲) در آیات دیگر که با مخاطب محاجّه میکند، هر چند از سوره نام میبرد اما آن را مقدمهای برای اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛ فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون (هود: 13-14)
ترجمه: يا مىگويند: «اين [قرآن] را به دروغ ساخته است.» بگو: «اگر راست مىگوييد، ده سوره برساختهشده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مىتوانيد فرا خوانيد.» پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانيد كه [این کتاب] تنها به علم خدا نازل شده است، و اينكه معبودى جز او نيست. پس آيا شما گردن مینهيد؟
به حرف فاء تفریع در عبارت «فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» و وسعت عجیب «من دون الله» دقت کنید، میفرماید شما دعوت کنید از هر چه غیر خداست و سعی کنید مثل ده سوره قرآن بیاورید، اگر نتوانستید پس بدانید که قرآن کریم به علم خدا نازل شده است. خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی هر چه غیر خداست اگر همگی جمع شوند، همه مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند و احاطه به همه چیز ندارند.
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ (یونس: 37-39)
ترجمه: و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا و به دروغ ساخته شده باشد. بلكه تصديق كننده آنچه پيش از آن است مىباشد، و تفصیلِ «الكتاب» است، كه در آن ترديدى نيست، از پروردگار جهانيان؛ يا مىگويند: «آن را به دروغ ساخته است؟» بگو: «سورهاى مانند آن بياوريد، و هر كه را جز خدا مىتوانيد، فرا خوانيد، اگر راست مىگوييد.» بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأويل آن برايشان نيامده است. كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند. پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است
به عبارت «لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ» نگاه کنید. میفرماید سنخ علم قرآن، سنخ علمی است که تمام ما سوی الله را یارای احاطه به علم آن نیست، چرا؟ چون علم خداست، و غیر خدا ممکن نیست به علم خدا احاطه پیدا کند.
قرآن کریم: تدوین تکوین
علم الهی چیست و چه خصوصیتی آن را از سایر علوم ممتاز میسازد؟ شاخصه علم الهی، اطلاق و سعه است؛ به گونهای که «لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر» و جالب این که خداوند متعال در ادامه همین آیه، میفرماید: «الا فی کتاب مبین»، کتاب مبینی که در آیات متعدّد دیگر به عنوان نام و وصفی برای قرآن کریم است: «الر تلک آیات الکتاب المبین».
مثلا این آیه قرآن صریحا همین قرآن را که در دست مردم است «کتاب مبین» مینامد:
يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ
(مائده: 15)
در قرآن چهار مورد سایر کتب آسمانی را با وصف «کتاب منیر» ذکر میکند:
فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ (آلعمران: 184)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ (حج: ۷)
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ (لقمان: ۲۰)
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنيرِ (فاطر: 25)
اما تنها در مورد قرآن تعبیر «کتاب مبین» دارد:
الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (یوسف: ۱)2
طسم تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (الشعراء: 2)
طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبينٍ (نمل: 1)
طسم تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (قصص: 2)
حم؛ وَ الْكِتابِ الْمُبينِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ (زخرف/۱-4)
حم؛ وَ الْكِتابِ الْمُبينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ (دخان/۱-3)
و «کتاب مبین» را آیینه تمام نمای تمام تکوین میداند:
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ
(أنعام: 59)3
وَ ما تَكُونُ في شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (یونس: ۶۱)
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ (هود: ۶)
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (نمل: ۷۵)
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَأْتينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (سبأ: ۳)
وقتی سوال شود که اگر در قرآن همه چیز آمده است پس علوم مختلف طبیعی و انسانی، اعم از ریاضی و فیزیک و شیمی و اقتصاد و... کجای قرآن آمده است؟ بسیاری از مفسرین این ادعای آشکار قرآن را تأویل کرده و میگویند قرآن کتاب هدایت است و هر چه مربوط به هدایت است دارد، نه علوم فیزیک و شیمی و...، اما وقتی به متون دست اول دینی مراجعه میکنیم میبینیم که آشکارا همین ادعای قرآن را با صراحت تکرار میکنند و میگویند که همه تکوین در قرآن تدوین شده است. در روايات شيعه و سنی اشارات روشن به مطالب بسيار دور از ذهن عموم مردم آمده است كه همه چيز در قرآن هست:
۱) عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّ الْعَزِيزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ كِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِيهِ خَبَرُكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَكُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاكُمْ مَنْ يُخْبِرُكُمْ عَنْ ذَلِكَ لَتَعَجَّبْتُمْ(الكافي ج۲، ص۵۹۹-المحاسن ج1 ص267-تفسير العياشي ج1 ص8).
همانا خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل فرمود، و او راستگویی خیرخواه است؛ در آن حکایت شما و حکایت کسانی که قبل از شما بودند و حکایت کسانی که بعد از شما بودند و خبرهای آسمان و زمین هست، و اگر بیاید نزدتان کسی که شما را از بودن آن خبرها در قرآن باخبر کند حتما تعجب خواهید کرد.
دقت کنید: حضرت میفرماید «تعجب میکنید» مقصود آن است که همه این حقایق بالفعل در قرآن کریم موجود است، و وقتی کسی که اهل فهم قرآن است اینها را به ما از درون خود قرآن نشان میدهد، تعجب میکنیم، به این حدیث توجه کنید که تصریح میکند بیانگر هر چیز از قرآن در خود قرآن موجود است:
۲) عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنْ خُثَيْمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو لَبِيدٍ الْبَحْرَانِيُّ المراء الهجرين قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع بِمَكَّةَ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُ فِيهَا ثُمَّ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا مَعْرُوفٌ قَالَ لَيْسَ هَكَذَا قُلْتُ وَ لَكِنْ لَيْسَ شَيْءٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا عَلَيْهِ دَلِيلٌ نَاطِقٌ عَنِ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ مِمَّا لَا يَعْلَمُهُ النَّاسُ قَالَ فَأَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا وَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ قَالَ نَعَمْ وَ لَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَقَالَ لَهُ فَمَا المص قَالَ أَبُو لَبِيدٍ فَأَجَابَهُ بِجَوَابٍ نَسِيتُهُ ....(المحاسن، ج1، ص: 270)
ابولبید بحرانی میگوید: شخصی در مکه خدمت امام باقر ع آمد و سوالاتی از ایشان پرسید و امام ع پاسخ گفت. سپس وی گفت: آیا تو کسی هستی که گمان میکنی که چیزی در کتاب الله نیست مگر اینکه «شناخته شده» است [یعنی همه مطالب قرآن برای همه واضح است]؟
فرمودند: من این گونه نگفتم. [آنچه میگویم این است:] چیزی از کتاب الله نیست مگر اینکه خداوند دلیلی ناطق در خود کتابش قرار داده که آن را بیان میکند هر چند مردم آن را نمیدانند.
گفت: آیا تو کسی هستی که گمان میکنی که چیزی از کتاب الله نیست مگر اینکه مردم بدان نیازمندند؟ [هر چیزی که در کتاب الله آمده ناظر به نیازی در میان مردم است]؟
فرمودند: بله؛ و حتی یک حرف واحد از آن نیست مگر اینکه چنین است.
گفت: پس بگو «المص» چیست؟ و امام ع پاسخی دادند که راوی بخش اول آن را فراموش کرده اما ادامه را نقل میکند، و بقیه حدیث با توضیح بیشتر در شماره ... مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی
۳) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّي إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ.(الكافي، ج۱، ص۶۱)
از امام صادق ع روایتی نقل شده که آشکارا تبیان بودن قرآن را توضیح میدهند:
من زاده رسول الله ص هستم و من به کتاب خدا علم دارم و در آن است آغاز آفرینش و هر آنچه رخ میدهد تا روز قیامت؛ و در آن است خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و خبر جهنم و خبر آنچه بوده و خبر آنچه خواهد بود؛ اینها را میدانم همان طور که به کف دستم نگاه میکنم؛ همانا خداوند میفرماید «در آن تبیان و توضیح هر چیزی است» (نحل/۸۹)
۴) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَ إِلَيْكُمُ الرَّسُولَ ص وَ أَنْزَلَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ …. فَجَاءَهُمْ بِنُسْخَةِ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى وَ تَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلِ الْحَلَالِ مِنْ رَيْبِ الْحَرَامِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُمْ.( الكافي، ج۱، ص۶۱)
از امام صادق ع از امیرالمومنین ع روایت کردهاند که فرمودند:
ای مردم! همانا خداوند تبارک و تعالی پیامبر ص را به جانب شما فرستاد و کتابش را به حق نازل فرمود … پس نسخهای از آنچه در صحیفههای نخستین [کتابهای آسمانی پیامبران پیشین] بود آورد و تصدیق میکند آنچه پیش رویش بود و جدا میکند حلال را از امور مشتبه حرام، آن قرآن است، پس آن را به سخن درآورید و هرگز برایتان سخن نخواهد گفت اما من به شما از آن خبر میدهم؛ همانا در آن علم آنچه گذشته و علم آنچه تا روز قیامت میآید آمده و نیز حکم آنچه بین شماست و بیان آن وضعیتی که در آن به سر میبرید و اختلافاتی که دارید، به طوری که اگر از من از آنچه در قرآن آمده بپرسید شما را تعلیم خواهم داد.
این حدیث میگوید همه چیز در قرآن است و من میتوانم آنها را به شما تعلیم دهم، تعلیم دادن با خبر دادن بسیار متفاوت است، خداوند متعال به حضرت آدم ع همه أسماء را تعلیم داد «و علّم آدم الأسماء کلها» اما آدم به ملائکة آن أسماء را خبر داد «یا آدم أنبئهم بأسمائهم»، با تعلیم دادن است که ما تعجب میکنیم چگونه همه چیز در قرآن هست و ما نمیدانستیم! اما اگر تنها کسی خبر دهد مثلا این آیه فلان خبر غیبی را میگوید و ما به حرف او متعبد باشیم ولی نحوه دلالت آیه را نفهمیم، هرگز حال تعجب برای ما پدید نمیآید.
برخی از کتب حدیثی حتی بابی را به این موضوع اختصاص دادهاند، یکی از قدیمیترین اصول روائی معروف یعنی کتاب محاسن برقی، بابی با روایات روشن (۱۰ حدیث) دال بر همین مطلب دارد: «باب إنزال الله في القرآن تبیانا لکل شیء»(المحاسن، ج1، ص267).
این برداشت واضح از ادعای قرآن فقط در روایات شیعه نیست، در کتب اهل سنت هم آمده است. سیوطی در کتاب معروف الإتقان في علوم القرآن(ج۴، ص۳۱) نقل میکند از ابن عباس که گفته است «لَوْ ضَاعَ لِي عِقَالُ بَعِيرٍ لَوَجَدْتُهُ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى» یعنی «اگر ریسمان پابند شترم گم شود هر آینه [محل] آن را در کتاب الله مییابم!».
نتیجهگیری
بنابراین قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد. سه آیهای که در ابتدا ذکر کردیم به طور آشکار، محور تحدی، یعنی «هویت قرآن» را به رمز تحدی، یعنی «تدوین تمام تکوین» مرتبط میکند. رمز تحدی (تدوین تکوین) است که پشتوانه محور تحدی (هویت) است؛ ما سوی الله نمیتوانند مثل قرآن بیاورند، چون که قرآن آیینه تمامنمای علم خدا و مبدأ مطلق است. اما اینکه چگونه این تحدی خود را در مقام عمل نشان میدهد؟ و چگونه اگر کسی ادعای آوردن مثل آن کرد فرایند تحدی طي میشود؟ پس در شماره .. مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی
گام دوم: بررسی جایگاه حروف مقطعة در ساختار قرآن کریم
حال و پس از معرّفی رمز تحدّی در قرآن کریم، نوبت به سؤال بعدی میرسد. چگونه خداوند در قرآن کریم تمامی تدوین را تکوین کرده است و به عبارت دیگر: میتوانیم از خدای صاحب کتاب سؤال کنیم که ساختار تدوین کتاب شما چیست؟ و آیا این ساختار را در همین کتاب بیان کردهاید یا خیر؟
خوشبختانه پاسخ مثبت است! در واقع، مدل معجزه بودن قرآن کریم طبق این بیان چنین است که خداوند میگوید هرگز قرار نیست شما خدا بشوید، اما میتوانید هم «ساختار نظام تکوین»، و هم «روش تدوین» من را درک کنید، و من آن را در قرآن برای شما بیان کردهام، و وقتی آن دو را درک کردید میفهمید که چگونه ميتواند «ساختار تدوین» کتاب من دقیقا همان «ساختار تکویني» همه حقائق و واقعیات میباشد، و در نتیجه میفهمید که کسی جز خود من که مبدأ جمیع حقائق و واقعیات هستم امکان ندارد که چنین کتابی را بیاورد.
حروف مقطعة و محکمات
حال خداوند متعال کجا اشاره کرده که میتوانید ساختار تکوین و روش تدوین من را درک کنید؟ همان ابتدای قرآن در همان مواجهه اول، با چیزی برخورد میکنیم که برای همه نامأنوس است! «الم ذلک الکتاب لا ریب فیه» بله، در کتاب من چیزی آمده که هیچ کجا سراغ ندارید! و میتواند نشان دهد که چگونه من نظام تدوین را بر طبق نظام تکوین قرار دادم، و إعجاز کتاب من و کلید فهم تحدی به آن در «حروف مقطعة» نهفته است.
به کلمات خاص در این چهار آیه دقت کنید:
هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ... (آلعمران/۷)
الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكیمٍ خَبیرٍ (هود/۱)
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصیلَ الْكِتابِ لا رَیبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (یونس/۳۷)
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ... (زمر/۲۳)
در آیه اول آشکارا «الکتاب» را به دو بخش میکند: محکمات و متشابهات، و تصریح میکند که آیات محکمات، «أمّ» کتاب هستند. بحث ما در این است که «أمّ» یعنی چه؟ هر چه مفسرین راجع به «أمّ» گفتند ملاحظه کنید، اما خواهید دید که «یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد»! حرفی بس شگفت از یار خاص حضرت علی ع، اما مخفی شده در کتب تفسیر! سعید بن علاقة میگوید: «أمّ» حروف مقطعة هستند که قرآن از آنها استخراج میشود!
این عبارت حضرت علی ع در نهج البلاغه راجع به قرآن به چه معناست؟ «وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ وَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِ شَيْء...وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُه»(نهج البلاغة-صبحي صالح-ص ۶۱) "و خداوند سبحان میفرماید: «چیزی را در این کتاب فروگذار نکردیم» و «در آن تبیانی برای هر چیزی است»... و همانا قرآن ظاهرش شگفتیآور و باطنش عمیق است؛ عجایبش تمام نشود و غرائبش پایان نپذیرد" (نهج البلاغه، خطبه۱۸). یعنی چه که عجائب و غرائب قرآن پایانناپذیر است؟ مگر علمای هر عصری تمام کتب تفسیر را بررسی نمیکنند؟ چگونه هنوز چیزی باقی میماند؟ به نظر میرسد یک مورد از توجیه این پایانناپذیری در بحث ما رخ داده است! در کتب تفسیر، عمده مطالب هست اما گاه در جای مناسبش نیامده است.
کلام ابوفاخته در تفسیر حروف مقطعة
فخر رازی در تفسیر کبیر خود بیش از ۲۰ قول برای حروف مقطعة ذکر کرده است اما قول بسیار جذاب یکی از یاران خاص حضرت علی ع را نیاورده است! چرا؟ مگر در کتب تفاسیر نبوده؟ قول سعید بن علاقة ابوفاخته را طبری مفسر قدیمی و معروف حدود ۳۰۰ سال قبل از فخر رازی نقل کرده!(تفسیر طبری، ج۳، ص۱۱۷) پس چرا در تفسیر کبیر بلکه در هیچ تفسیر دیگر تا امروز آن را در هنگام تحلیل حروف مقطعة نمییابیم؟! چون مخفی شده است! یعنی چه مخفی شده؟! طبری آن را در جای دیگری آورده! در ذیل آیه ۷ سوره آلعمران، با سند سه واسطه، از سعید نقل کرده! اگر طبری آن را ذیل بحث از حروف مقطعة آورده بود معروف میشد چون مطلب پرباری دارد، اما تنها چند کتاب معدود پس از طبری، آن را در ذیل همان آیه هفتم آلعمران (آیه محکم و متشابه) آوردند، و شاید بتوان گفت خدا آن را برای عصر ما مخفی کرده است! چرا؟ چون عصر ما بسیاری از مطالب بین مردم فراگیر شده و همه آنها را میدانند که سابق اصلا نبوده است؛ مثلا امروزه همه مردم حتی بچهها هم صدها بار «انرژی هستهای» را شنیدند، اما کلمه «هستهای» در اینجا چند سال عمر دارد؟! آیا بزرگترین دانشمندان قرن ۱۹ به نحو امروز با آن آشنا بودند؟ امروز همه مردم با ادبیات فضای ژنتیک آشنا هستند، اما چند سال عمر دارد؟ و در این عصر محتوای عمیق سخن ابوفاخته مثالهای زیادی پیدا کرده که میتوان از آنها برای نزدیک شدن به درک آن استفاده کرد، و بلکه بالاتر از مثال، اصطلاحات خاص علمی رائج شده است که بسیار راهگشا است و فهم فني مطالب عمیق و غامض را آسان میکند، مثلا نگاه به یک حرف از حروف مقطعة به عنوان یک واحد الفبا، یک عدد، یک عنصر شیمیایی، و یا هر نوع داده غیر جبری، بسیار تفاوت دارد با نگاه به آن به عنوان یک عنصر جبری، مثل متغیر، تابع، تنسور، که توضیحش در شماره ... مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی.
نتیجهگیری
بنابر مبنای سخن ابوفاخته، تنها حروف مقطعة، آیات محکمات هستند، و تمام آیات قرآن کریم غیر از این فواتح سور، همگی جزء متشابهات حساب میشوند، و اشکال صاحب المیزان بر ابوفاخته را در شماره .. مقاله بررسی خواهیم کرد إن شاء الله تعالی.
حروف مقطعة و أمّ الکتاب
چرا خداوند در آیه ۷ آلعمران که گذشت فرمود: «هنّ أمّ الکتاب» در حالی که مناسب بود بفرماید: «هنّ أمهات الکتاب»؟ و چرا تمام جن و انس اگر در طول تاریخ پشت در پشت هم دهند نمیتوانند مثل قرآن بیاورند؟ چون فواتح سور، أمّ این کتاب هستند! أمّ هستند نه أمّهات. یعنی همان طور که نظام تکوین، نازل شده از خزائن غیب است: «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (حجر/21)، حروف مقطعة قرآن که فواتح السورند، همگی با هم مفتاح ابواب خزائن الغیوب هستند، و مجموع آنها موطن استخراج قرآن است، و این قدرت و توانایی به جهت خصوصیتی است که در حروف نهفته است.
میتوان گفت استفاده قرآن از کلمه مفرد «أم» برای اشاره به مجموعه حروف مقطعة، نزدیک به استعاره تصریحیة تخییلیه است، که تأکید آن، نه صرفا بر معنای مرجع و محل رجوع بودن أمّ، بلکه بر این حیثیت است که یک مادر میتواند فرزندهای متعددی داشته باشد که همه آنها در عین حال که همگی از همان مادر به دنیا آمدهاند اما هر فرزند استقلال کامل نسبت به فرزندان دیگر او دارد در عین اینکه «أم» مرجعیت برای همه آنها دارد.
اما مرجعیت «أمّ» برای فرزندان چگونه است؟ مثلا بازگشت یک درخت به بذر خودش، از سنخ بازگشت تطوری است، و بازگشت یک مرکب مثل مولکول آب به عناصر تشکیلدهندهاش، از سنخ بازگشت ترکیبی است. آیا هیچکدام از این دو دقیقا میتواند «أمّ» را نشان دهد؟ یا اینکه هر کدام میتوانند نوعی از رجوع کیفی و نمایانگر انواع گیت باشند که توضیحش در شماره .. مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی.
مثال های تبیینی برای جایگاه حروف مقطعة
این شاگرد خاص حضرت علی ع در یک جمله کوتاه، برای آینده تاریخ، وضعیت حروف مقطعة را بیان کرده است، میگوید: «ام الکتاب، حروف مقطعة هستند که قرآن از آنها استخراج میشود! الم ذلک الکتاب ...، از آن سوره بقره استخراج شده است، و الم الله لا اله الا هو ...، از آن سوره آلعمران استخراج شده است!» (تفسیر طبری، ج۳، ص۱۱۷) و خواهیم دید که امروزه با ادبیات رایج علمی عصر از ریاضی و تجربی مثل ژنتیک چگونه به راحتی سخن او قابل مثال زدن و توضیح دادن است!
با کمک گرفتن از مثالهایی که امروزه همگی میدانیم، میتوانیم تصور کاملتری از این ایده داشته باشیم. مثلا یک استاد شیمی را در نظر بگیرید که به شاگردانش میگوید: «اگر میخواهید هر آنچه را میبینید با نظم واقعی خودشان نگارش کنید ابتدا باید جدول تناوبی شیمی را به عنوان «أمّ» سامان دهید. عناصر جدول تناوبی، پایه همه اشیاء است. اگر آنها را با نظم خودشان درک کنید میتوانید نظم سایر مواد مرکب را که از آنها تشکیل شده نیز درک کنید (بازگشت مرکبات به عناصر تشکیلدهنده). اما جدول تناوبی، جدولی ساده نیست، بلکه خود نظمی دقیق و پیچیده دارد، و مشتمل بر ردیفها و ستونهای خاص است که شاید بتوان آنها را به گیتهای خروجی فرودگاه تشبیه کرد که اگر چه همه مسافرین در یک سالن جمعاند اما هر گیت، افراد را به مقصدی کاملا متفاوت میبرد.»
مثال بهتر که توانایی توضیح بیشتر دارد مثال سلولهای بنیادین است. اگر بخواهیم نظم ساختار قرآن را به سلول بنیادین تشبیه کنیم، خداوند میگوید من قرآن را مثل ردههای سلولهای بنیادین قرار دادم؛ قرآن را با حروف مقطعة، به نحو سلولهای بنیادین پرتوان (Pluripotent) به یک پیکره کامل تبدیل کردم (بازگشت تطوری). هرچند قرآن سلولی بنیادین از نوع تمامتوان (Totipotent) هم دارد ، و حروف مقطعة در رده دوم واقع شده که به منزله سلولهای پرتوان است؛ سلول پرتوان میتواند به عنوان «أمّ» و مرجعی برای انواع سلولهای بعدی باشد. چون در یک سلول پرتوان، انواع گیتها تعبیه شده است که به او توان رهیافت به هر گونه بافت و عضو را داده است، طبق این مثال، حروف مقطعة را خداوند به عنوان «أمّ» انتخاب کرده چون طوری هستند که میتوان در آنها به تعداد دلخواه، گیت تعبیه کرد، و هر گیت قابلیت این را دارد که بخش عظیمی از ساختار تکوین و واقعیات را برای تدوین آنها تامین کند.
اگر از منظر آکسیوماتیک به سوی نگاه جبری به حروف مقطعة به عنوان «أمّ» پر بگیریم، فضاهای وسیعی جلوهگر میشوند که به طور کامل توان توضیح پتانسیل این حروف را برای تدوین کل تکوین دارند که به وسیله همبافته کتاب و حکمت، (یعلمهم الکتاب و الحکمة) با عنایت به نکتهای که اشاره به آن گذشت روشن میشود که «أمّ» مرجع برای فرزندانی است که هر کدام از دیگری استقلال کامل دارند، از نگاه جبری، یک حرف به عنوان یک متغیر، متفاوت است با یک حرف به منزله یک تابع، و همینطور یک حرف به منزله تابع، متفاوت است با یک حرف بسان انبانی ساختیافته از ثابتها و متغیرها و تابعها که در ریاضیات آن را تنسور مینامند، و لذا یک حرف میتواند، به عنوان مجمع گیتها، در پارادایمهای مختلف، نقشهای مختلف ایفا کند، و یا آکسیوم مناسب هر نظامی باشد.
بحثهای مهمی در اینجا مطرح است، و آنچه در بعض کتب تفسیری آمده که پیامبران سابق هنگامی که میخواستند خصوصیت آخرین پیامبر ص را خبر دهند میگفتند: «او کسی است که کتابی با حروف مقطعة دارد»(تفسیر برهان، ج۱، ص۱۲۶)، بر اهمیت بحث میافزاید، و جا دارد بپرسیم: آیا در بین هزاران هزار کتب موجود در تاریخ بشر، آیا کتابی سراغ داریم که مثل قرآن، حروف مقطعة داشته باشد؟ و نیز اشاره به اختصاص قرآن کریم به حروف مقطعة در حدیث منقول از امیر المؤمنین ع آمده: «لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجي»(مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۲) در العین میگوید: «صفوة کل شیء خالصه و خیره» پس حروف مقطعة، قرآن خالص و خلاصه قرآن و بهترین عضو قرآن هستند، و این توصیف بسیار مهمی است.
نتیجهگیری
بنابر مبنای سخن ابوفاخته، حروف مقطعة «أمّ الکتاب» هستند، و تمام آیات قرآن کریم از این فواتح سور، همگی قابل استخراج هستند، بلکه حروف مقطعة برای انواع بسیار زیادی از مجالی و مقاصد و فضاهای لایتناهی به عنوان اولاد مستقل برای یک «أمّ» عمل میکنند، و از هر مسیر و گیتی که خارج شویم متناسب با همان باب، خروجی متنوع خواهیم داشت، و هرگز تعجب نمیکنیم از روایاتی که حروف مقطعه را سراغ حساب ابجد و محاسبه سالها با آن میبرد با این تعبیر که: «إن في حروف القرآن المقطعة لعلما جما»(البرهان ج۲ ص۵۱۸) یعنی علم بسیار زیاد در این حروف است! نظیر همان که فراء عالم معروف اهل سنت(متوفای ۲۰۷) نقل میکند از ابن عباس که: علم امام علی ع به فتنهها، برگرفته از این حروف مقطعة بود: «حم عسق قال ابن عباس: و بها كان عليّ بن أبيطالب يَعلَمُ الفِتَن»(معاني القرآن للفراء، ج3، ص21)، و توضیح بیشتر در شماره .. مقاله بررسی خواهیم کرد إن شاء الله تعالی.
گام سوم: روش کیفی و نظام کمّی تدوین قرآن کریم
پس از وقوف بر جایگاه «حروف مقطعة» به عنوان «أمّ الکتاب» در «قرآن کریم» که «تدوین تمام حقائق و وقائع» است مناسب است به ارتباط تام دو نقل حدیثی توجه کنیم که یکی توضیحی برای دیگری بلکه مکمل همدیگر هستند، یکی جهت کیفی مطلب را متکفل است که سخن ابوفاخته است، و دیگری جهت کمّي که روایت منقول در الغارات است، آنجا که امیر المؤمنین ع در مقام توضیح لیلة القدر سراغ بنا شدن تمام نظام تکوین بر عدد هفت میروند، «فأجری جمیع الاشیاء علی سبعة»(الغارات، ج1، ص109)، مگر لیلة القدر شب نزول قرآن کریم نیست؟ پس چگونه است که امام ع برای بیان اصل لیلة القدر سراغ تکوین و جهت کمّي آن یعنی عدد هفت میروند؟ آیا اگر نظام تکوین بر عدد هفت است و بخواهیم آن را تدوین کنیم میتوان از عدد هفت در تدوین آن صرف نظر کرد؟ و به طور کلی ادعا این است که در تکوین، دو امر مهم مطرح است: روش کیفی تکوین، و نظم کمّی تکوین؛ و قهرا به همین وزان، در تدوین تکوین هم ما با این دو امر مواجه خواهیم بود، و اساس دیدگاه بیان شده در این مقاله به رویکرد خاصی در زمینه نقش حروف مقطعة در تدوین تکوین مربوط است که بر مبنای حدیث الغارات در توضیح ارتباط لیلة القدر با نظام کمّي تکوین، و نیز بر مبنای دو سخن نقل شده از ابوفاختة در ارتباط روش کیفي با نظم کمّي، و اینکه فواتح سور أمّ الکتاب، و همزمان سبع مثاني هم أمّ الکتاب است، بنا شده است.
بسیار مهم است که در حدیث الغارات(الغارات، ج1، ص109) که در بحار و مستدرک هم از آن نقل شده، لیلة القدر پشت سر هم سه بار تکرار میشود آن هم با تعبیر «اگر بفهمی آنگاه أعلم مردم به لیلة القدر خواهی بود»! و سپس بفرمایند: «إن الله فرد یحب الوتر و فرد اصطفی الوتر فأجری جمیع الاشیاء علی سبعة»، و پس از آن هفت آیه ذکر کنند که با آیه سبع مثانی ختم میشود. اینکه خداوند متعال همه اشیاء را بر هفت جاری فرموده چه ربطی دارد که انسان داناترین مردم به لیلة القدر شود؟ آن هم لیلة القدری که قرآن کریم در آن شب نازل شده است؟ بین قرآن کریم که تدوین است و عدد هفت که تکوین است چه ارتباطی برقرار میشود؟ بین حروف مقطعة که أمّ الکتاب است با عدد هفت چه ارتباطی است؟ در آیة سبع مثانی «وَ لَقَدْ آتَیناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانی وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ»(سوره حجر آیه87) معروف است که منظور سوره مبارکة حمد است، اما ابوفاخته که حروف مقطعة را أمّ الکتاب میداند، در ذیل آیه سبع مثانی میگوید: سبع مثاني أمّ الکتاب است: «وعن أبي فاختة في هذه الآية ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم، قالا هي أم الكتاب»تفسير طبري(ج17 ص128)، یعنی وی هم میگوید سبع مثاني أمّ الکتاب است و هم میگوید أمّ الکتاب حروف مقطعه هستند، آیا نمیتوان گفت که نزد او حروف مقطعه همان سبع مثانی هستند؟ اکنون ارتباط حروف مقطعة با عدد هفت در تکوین و تدوین چگونه میشود؟ آیا ممکن است حدیث «نزل القرآن علی سبعة أحرف» با عنایت به بناء نظم اشیاء تکوینی بر عدد هفت، ناظر به بناء تدوین آنها بر عدد هفت باشد؟ توضیح بیشتر در شماره...مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی
و همچنین جهت کیفي در حروف مقطعة بسیار با اهمیت است. حروف از اصالت و بساطت برخوردارند، یعنی خودشان هستند، و نمیتوان برای آنها اجزاء تشکیل دهنده پیدا کرد، همه مرکبات به اینها باز میگردند، ولی خود اینها به چیزی برنمیگردند. آیا اگر روش تکوین اشیاء، بر خلق بسائط قبل از مرکبات، و سپس خلق مرکبات توسط آنها، استوار باشد، چه چیزی در تدوین آنها برای بازنمود این روش، بهتر از حروف است؟ حروف، بسائط هستند که پایه همه مرکبات میباشند، و چه زیباست تعبیر امام رضا علیه السلام در حدیث عمران صابی برای اولین ابداع بودن حروف، که فرمودند: «کان اول ابداعه ... الحروف التي جعلها اصلا لکل شیء»(توحید، ص۴۳۵)، ابتدا امام ع از حروف تکوینی و اصالت و نفسیت آنها شروع فرمودند و در ادامه بسیار لطیف بین نفسیت تکوینی و نفسیت تدوینی حروف در یک بیان، جمع کردند.
وقتي سخن از تدوين است، اولين چيزي که در «تدوين» نياز داريم شناخت نشانه (Sign) و نماد (Symbol) است. نمادها انواعی دارند اما مهمترین آنها، نمادهاي گروهي بدون معنا هستند که هر چند يک گروه مهم نشانهها را تشکيل ميدهند اما هيچکدام به تنهايي معنايي ندارند! ا، ب، ت، ث،… هر کدام به تنهايي هيچ معنايي ندارند، فقط خودشان هستند و بس! و لذا گروه نمادي الفبا با اين خصوصيت بيمعنايي، براي مقاصد عظيم، بلکه بينهايت هدف، بسيار مناسب هستند. و از اینجا ميتوانيم حروف مقطعة را به منزله سالن انتظار فرودگاه در نظر بگيريم که گيتهاي خروجي مختلف دارد، اگر از گيت اول برويم به هواپيمايي سوار ميشويم که ما را به طرف شمال ميبرد، و اگر از گيت دوم بيرون رويم به هواپيمايي سوار ميشويم که ما را به طرف جنوب ميبرد؛ اما اين سالن انتظار است که ظرفيت اين را دارد که همه مسافرين با مقصدهاي مختلف را در خود جاي دهد و هر کدام را به گيت مناسب هدايت کند، و از اینجا اهميت انتخاب حروف الفبا از ناحیه خدای نازل کننده قرآن کریم، روشن ميشود، اين حروف هيچ معنايي ندارند، و دقيقا به همين خاطر است که ظرفيت بينهايت دارند! او ميخواهد تمام تکوين را تدوين کند، چه حکيمانه سراغ اين نمادهاي گروهي بيمعنا رفته است! و این برترین روش و کیفیت قابل تصور برای این مقصود عالی است، روش اصیل ارجاع مرکب به بسیط، و شروع از بسیط برای تدوین ساختار مرکب، و مهمتر و بالاتر، نگاه به هر کدام از بسیط و مرکب از دیدگاه جبری که میتواند مراد از «حکمت» باشد که پشتوانه «کتاب» قرار داده شده در قرآن کریم: «یعلمهم الکتاب و الحکمة»، یعنی کتاب، محتوای غیر جبری است برای حکمت که بسائط و مرکبات جبری است، و تمام وقائع و رخدادهای وجودی، به نظام برتر علمي برمیگردد.
و تدوین انواعی دارد که رایجترین آن دو نوع تدوین زبانی و تدوین نگاشتی است، و توضیح آن در شماره... مقاله خواهد آمد إن شاء الله، و همچنین مزیت مهم رویکرد این مقاله وسعت مخاطب آن است، چون میتوان مباحث آن را به روش اصل موضوعي بیان کرد به طوری تمام بشر از مؤمن و کافر میتوانند در بحث شرکت کنند، چون ادعای قرآن کریم در تحدي خودش، برپا کننده یک نظام اصل موضوعی سازگار و متین است که هر شخصی میتواند در تصور سازگاری آن فکر کند، هر چند تصدیق او به محتوای نظام، حاصل نباشد، و توضیح آن در شماره... مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی.
نتیجهگیری
در سه گام بیان شد که بهترین راه برای درک نحوه تحدی قرآن کریم و رمز آن، مراجعه به بیان خود قرآن و روایات اولیاء دین علیهم السلام است، و ادلة واضحة، دلالت میکند که قرآن کریم، تدوین تمام تکوین و واقعیات و حقائق است، و نقش اصلی در این فضا برای حروف مقطعة است که آیات محکمات و أمّ الکتاب هستند، و وزان تدوین، همان ساختار کیفی و کمّي تکوین است، و همان گونه که مرکبات به بسائط برمیگردند تمام قرآن کریم از حروف مقطعة استخراج میشود، و نیز همانگونه که تکوین بر هفت، جاری شده است، قرآن کریم هم بر هفت حرف نازل شده است، و امام صادق علیه السلام آنگاه که از ایشان از رمز اختلاف احادیث سؤال شد فرمودند: «نزل القرآن علی سبعة أحرف و أدنی ما للامام أن یفتی علی سبعة وجوه»(خصال ج۲ ص۳۵۸)، و توضیح بیشتر در شماره...مقاله خواهد آمد إن شاء الله تعالی