سال بعدالفهرستسال قبل

نادرشاه افشار(1100 - 1160 هـ = 1689 - 1747 م)

نادرشاه افشار(1100 - 1160 هـ = 1689 - 1747 م)
مؤتمر النجف النادري(1156 هـ - 1743 م)
عبد الله بن حسين أبو البركات السويدي(1104 - 1174 هـ = 1693 - 1761 م)
الكتاب مؤتمر النجف = الحجج القطعية لاتفاق الفرق الإسلامية
علي أكبر الطالقاني الخراساني ملا باشي‏(000 - 1160 هـ = 000 - 1747 م)







نادرشاه
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
«نادر» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای سایر استفاده‌ها، نادر (ابهام‌زدایی) را مشاهده کنید.
Shir & Khorshid1.svg نادرشاه افشار Shir & Khorshid1.svg
NaderShahPainting.png
دوران ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی
۱۱۴۸ تا ۱۱۶۰ (قمری) (۱۲ سال)
نام کامل نادر قلی یا نَدَرقلی
لقب(ها) نادر قلی بیگ
تهماسب‌قلی خان
نایب‌السلطنه
نادر شاه
زادروز شنبه ۳۰ آبان ۱۰۶۷
۲۸ محرم ۱۱۰۰ (قمری)
زادگاه قلعه دستجرد درگز[۱]
مرگ

یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۱۲۶
۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰[۲] یا ۳۰ خرداد[۳]
(۵۸ سالگی)
محل مرگ فتح آباد قوچان
آرامگاه مشهد
پیش از عادل‌شاه افشار
پس از شاه عباس سوم
همسران راضیه بیگم ‏(az)‏
گل افشان خاتون
گوهرشاد خاتون
خدیجه سلطان بیگم
ستاره خاتون
منیژه خاتون
فاطمه خاتون
شمس نسا بیگم
قمر خاتون
شوقی خاتون
زینب سلطان خاتون
کاخ خورشید (کلات)
دودمان بنیانگذار سلسله افشاریه
آواز پادشاهی نگین دولت و دین رفته بود چون از جا-به نام نادر ایران قرار داد خدا
شعار پادشاهی الملک الله
پدر امامقلی
مادر زبیده خاتون
فرزندان رضاقلی میرزا
نصرالله میرزا
امامقلی میرزا
علی میرزا خان
محمدالله میرزا
چنگیز میرزا
نادره بیگم
حوریه بیگم
دین شیعه با تسامح دربرابر سایر مذاهب[۴]
امضا Nadir Shah-seal-lion and sun.png


نادر شاه افشار (زاده ۱۰۶۷ شمسی درگز – مقتول ۱۱۲۶ در قوچان) که پیش از پادشاهی نادر قلی خوانده می‌شد، ملقب به تهماسب‌قلی خان از ایل افشار خراسان از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی[۲] [۳] پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است. سرکوب افغان‌ها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیروزمندانه او سبب شهرت بسیارش گشت.

محتویات

۱ کودکی تا مشهور شدن در خراسان
۲ پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان
۳ برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی
۴ پادشاهی
۵ تعقیب افغانها و حمله به هندوستان
۶ تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم
۷ مرگ
۸ بازمانده نادر شاه
۹ آرامگاه نادرشاه
۱۰ ایران در دورهٔ نادرشاه
۱۱ جانشینان نادرشاه
۱۲ جستارهای وابسته
۱۳ پانویس
۱۴ منابع

کودکی تا مشهور شدن در خراسان

بنا به قول میرزا مهدی خان استرآبادی نادر شاه افشار در روز شنبه ۲۸ محرم ۱۱۰۰ قمری (برابر ۳۰ آبان ۱۰۶۷) از ایل افشار در دستجرد درگز خراسان به دنیا آمد.

اَفشار یا اوشار یکی از ایل‌های بزرگ و ترک‌تبار خراسان است[۵][۶][۷][۸][۹][۱۰] که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایه‌های سلسله صفوی را بنیاد گذاردند. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. شمار زیادی از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.[۱۱]

در سال ۱۱۳۵ قمری افغان‌ها به رهبری محمود افغان، اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود، خود را در ۱۱۳۵ق پادشاه ایران خواند، ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.


پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان

محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد، کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان در ۱۱۳۷ق به قتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و در ۱۱۳۹ق سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود درآورد.[۱۲]

مالک بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادر شد، ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی شاه طهماسب دوم صفوی و فتحعلی‌خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد، او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد، به حکمرانی کامل خراسان رسید.

وی پس از آن، برای به‌قدرت رساندن شاه تهماسب با افغانها وارد جنگ شد. در ۱۱۴۲ رئیس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان (طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها در ۱۱۴۲ق به پایان می‌رسد.

نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ می‌شود و روس‌ها را از شمال ایران می‌راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند، متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان می‌رود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به قصد اظهار وجود، دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپس‌گیری ایروان می‌گیرد، ولی به سختی شکست می‌خورد.


برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی

در سال ۱۱۴۵ق به دنبال قراردادی میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، گرجستان و ارمنستان در ازای تبریز به آن دولت واگذار شد. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود، وقتی از این مسئله آگاه شد، به سرعت به اصفهان بازگشت. او از معاهدهٔ صلح به عنوان بهانه‌ای استفاده کرد، تهماسب را از سلطنت برکنار کرد و پسر خردسالش را با نام (شاه عباس سوم) به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایب‌السلطنه نامید. نادر، خصومت علیه عثمانیان را از سر گرفت. پس از یک دور پیروزی قاطع، که در میانش چندین بار برای سرکوب خیزش‌ها به فارس و بلوچستان لشکرکشی کرد، او در دسامبر ۱۷۳۳ معاهدهٔ جدیدی با احمد پاشا، حاکم عثمانی بغداد امضا کرد. این امر نشان دهندهٔ تلاشی برای دوباره برقرار سازی معاهده عثمانی-صفوی قصر شیرین (ذهاب) بود زیرا خواهان بازگردانی مرزهای تعیین شده در آن زمان، مبادلهٔ زندانیان و محافظت عثمانی از همهٔ حجاج ایرانی بود. سلطان عثمانی این معاهده را تأیید نمی‌کرد، زیرا مناقشه بر سر کنترل بخش‌هایی از قفقاز پابرجا بود، و مخاصمات به تناوب ادامه داشت. یک رشته نبردهای ایران و عثمانی در قفقاز ادامه یافت و نادر گنجه را پس از محاصره به کمک مهندسین روس تسخیر کرد. آن گاه در مارس ۱۷۳۵ امپراتوری روسیه و ایران یک اتحاد دفاعی در گنجه امضا کردند. روس‌ها موافقت کردند بیشتر اراضی فتح شده در دهه ۱۷۲۰ را بازگردانند. این توافق تمرکز دیپلماتیک منطقه‌ای را به مواجههٔ روسیه و عثمانی بر سر کنترل منطقهٔ دریای سیاه منتقل کرد و برای نادر در مرزهای غربی یک آسودگی نظامی فراهم کرد.[۱۳]


پادشاهی
نوشتار(های) وابسته: شورای کبیر مغان
نگاره‌ای از نادر شاه افشار کاری از چالرز هیث

نادر تا پایان ۱۷۳۵، احساس می‌کرد که از طریق یک رشته پیروزی‌ها اعتبار کافی کسب کرده و وضعیت نظامی را به حد کافی تثبیت کرده که خود بر تخت جلوس کند. او در فوریه ۱۷۳۶، رهبران ایلی و کدخدایان روستاهای قلمروی صفوی را در اقامتگاه بزرگی در دشت مغان جمع کرد. او از مجمع درخواست کرد او یا یکی از صفویان را برای حکومت بر کشور برگزینند. گفته شده نادر وقتی شنید ملا باشی میرزا ابوالحسن گفته که «همه حامی سلسلهٔ صفوی هستند،» دستور داده این روحانی را دستگیر و روز بعد خفه کنند. پس از چنین روز جلسه، مجمع نادر را شاه مشروع اعلام کرد. شاه تازه منصوب، برای به رسمیت شناسی تأیید حاضرین سخنرانی کرد. او اعلام کرد که پس از جلوس بر تخت شاهی، اتباعش رسوم مذهبی خاصی که شاه اسماعیل اول برجای گذاشته بود و ایران را دچار بی نظمی کرده بود، رها خواهند کرد مثل سب (لعن سه خلیفهٔ اول ابوبکر، عمر و عثمان که سنی‌ها آنها را سه خلیفهٔ برحق می‌دانند) و رفض (نفی حق آنان بر حکمرانی بر جامعهٔ مسلمانان). نادر فرمان داد که شیعهٔ اثنی عشری به افتخار امام ششم جعفر صادق که مرجع اصلی آن شناخته می‌شد، به عنوان مذهب جعفری شناخته شود. نادر درخواست کرد که این مذهب دقیقاً همچون مذاهب سنتی چهارگانه اسلام سنی تلقی شود. همهٔ حاضران در مغان لازم بود سندی مبنی بر توافق با نظرات نادر را امضا کنند. نادر درست پیش از تاجگذاری در ۸ مارس ۱۷۳۶، پنج شرط برای صلح با امپراطوری عثمانی مشخص کرد که در ده سال بعد آن بیشترشان را مطالبه کرد. شرط‌ها این‌ها بودند: ۱- به رسمیت شناسی مذهب جعفری به عنوان پنجمین مذهب اسلام سنی؛ ۲- تعیین رکنی برای یک امام جماعت جعفری در بارگاه کعبه مشابه مذاهب سنی؛ ۳-تعیین یک امیرالحاج ایرانی؛ ۴-مبادله سفرای دائمی بین نادر و سلطان عثمانی؛ و ۵-مبادلهٔ اسرا و ممنوعیت خرید یا فروش آنها. در عوض شاه قول داد رسوم شیعی برانگیزندهٔ مخالفت سنی‌های عثمانی را منع کند. نادر سعی کرد مشروعیت ایرانی و مذهبی در ایران را در سطوح نمادین و ماهیتی باز تعریف کند. یکی از اولین اقدامات او به عنوان شاه مرسوم سازی یک کلاه چهار گوشه (تلویحاً به افتخار چهار خلیفهٔ سنی برحق) که به کلاه نادری مشهور شد به عنوان جایگزین عمامه قزلباش که دوازده تکهٔ سه گوش داشت (به نشانهٔ دوازده امام شیعه). او اندکی پس از تاجگذاری سفیری به عثمانی فرستاد که حامل نامه‌هایی بود که در آن او مفهوم مذهب جعفری خود را توضیح داد و ریشه‌های مشترک ترکمنی خود با عثمانی‌ها را به عنوان مبنایی برای توسعهٔ روابط نزدیک تر یادآوری کرد.[۱۳]


تعقیب افغانها و حمله به هندوستان
نگاره نادرشاه و محمد شاه گورکانی

افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که نظامیان اشرف افغان (حدوداً ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داد و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند.[۱۲] نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی، توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.

در جنگ کرنال در طی یک روز، بین بیست تا سی هزار شهروند هندی کشته شدند.[۱۴] به ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت.[۱۵] نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود، به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانه دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید.[۱۶]

با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.


تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم
مقبرهٔ نادر شاه افشار

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست، کشت.

در سال ۱۷۴۳، نیروهای نادرشاه از راهبان صومعه ایلیای در حومه شهر موصل خواستند تا به اسلام روی بیاورند که پس از امتناع راهبان، نزدیک به ۱۵۰ نفر آن‌ها را قتل‌عام کردند.[۱۷]


مرگ

نادر برای تأمین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات‌های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود، جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده:

نادر در ماه‌های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت می‌کرد و به دلایلی چند به تمامی سردارانش سوءظن داشت. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم می‌کنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده، نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت، مواضعین به خیمه چوکی، دختر محمدحسن‌خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود، رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه را نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد، صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادر شاه را از تن جدا ساخت. (بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ برابر با ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی[۲])

این گفته «لاکهارت» کم و بیش به همین صورت از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را می‌شناخته و ماه‌ها همراه او بوده و «بازن» پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شده‌است.[۱۸] پس از مرگ نادر شاه، بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزاده نادر، عادل‌شاه کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم کشت و از تمام اینان فقط نوه نادرشاه، شاهرخ میرزا را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته‌اند از ابقای او منظورش این بود که شاید روزی مردم ایران خواستند که پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.[نیازمند منبع]
شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات بانک مرکزی ایران است.
آرامگاه نادرشاه در مشهد











جهانگشای نادری
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
کتاب جهانگشای نادری در موزه آرامگاه نادرشاه افشار

جهانگشای نادری نوشتهٔ میرزا مهدی خان منشی استرآبادی -منشی و مورخ نادر شاه افشار- (درگذشت بین ۱۱۷۵ تا ۱۱۸۲ قمری) است. محتوای کتاب دربارهٔ تاریخ ایران در اوایل سده ۱۲ خورشیدی/اواسط سده ۱۲ قمری و زندگی نادر شاه و لشکرکشی‌های وی به مناطق مختلف است. این کتاب نثری فنی و مصنوع دارد و در آن از واژه‌های عربی بسیاری استفاده شده‌است. این کتاب مهمترین اثر مربوط به تاریخ ایران در زمان نادر است و چون نویسنده از نزدیکان نادر بوده‌است و حوادث را به چشم خود دیده‌است، ارزش بسیار بالایی دارد.










موسوعة طبقات‏ الفقهاء، ج‏12، ص: 115 3663 العاملي «1»

(..- قبل 1168 ه-) السيد حيدر العاملي ثمّ المشهدي الخراساني، الفقيه الإمامي.
أخذ عن رفيع الدين محمد بن فرج الجيلاني المشهدي، و غيره.
و تبحّر في الحديث، و تأهل لاستنباط المسائل الفقهية، و اعتنى باللغة و التفسير، لكنّه أهمل النحو و الصرف و المعاني.
اشترك مع عدد كبير من العلماء في مؤتمر دشت مغان بأذربيجان لتنصيب نادر شاه حاكما، و ذلك في سنة (1148 ه-).
و زار بلدة ساري، و أستراباد.
و تقلّد القضاء لنادر شاه في مشهد الرضا عليه السّلام.





موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج‏12، ص: 200
3731 عبد الله الجزائري «2»

(1112- 1173 ه-) عبد الله بن المحدث نور الدين بن المحدث نعمة الله بن عبد الله بن محمد الموسوي، الجزائري الأصل، التستري، العالم الإمامي، ذو الفنون.
ولد بتستر في شعبان سنة اثنتي عشرة و مائة و ألف.
و نشأ في كنف أبيه، و أكثر من القراءة عليه في الفقه و الحديث و التفسير و العربية، و انتفع به كثيرا.
.....
و اشتراك مع كبار العلماء في مؤتمر دشت مغان الذي عقد في سنة (1148 ه-) لتنصيب نادر شاه ملكا على إيران، و أنشأ في ذلك الموقف- الذي وصف بالمخوف- خطبة بليغة.
و تصدى للتدريس في بلدته، و ولي إمامة الجمعة و الجماعة و الإفتاء بعد وفاة والده في سنة (1158 ه-).
تلمذ عليه و روى عنه طائفة، من








موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج‏12، ص: 368
3860 محمد رحيم السبزواري «1»

(..- قبل 1168 ه-) محمد رحيم (عبد الرحيم) بن محمد جعفر (جعفر) بن الفقيه المعروف محمد باقر «2» بن محمد مؤمن الخراساني السبزواري الأصل، الأصفهاني.
كان فقيها إماميا، مفتيا، من مشاهير العلماء في عصره.
ولي القضاء بأصفهان سنين متمادية.
و اشترك سنة (1148 ه-) في مؤتمر دشت مغان بأذربيجان لتنصيب نادر شاه سلطانا على إيران، و اجتمع به هناك السيد عبد الله بن نور الدين الجزائري التستري، ثمّ اجتمع به السيد المذكور في أعمال قزوين، و هو (المترجم) متوجّه إلى السلطان سنة أربع و خمسين.
ثمّ أسند إليه منصب شيخوخة الإسلام بأصفهان.
و اشترك في المؤتمر الذي عقد في سنة (1156 ه-) بالنجف الأشرف بأمر نادر شاه.








موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج‏12، ص: 234
3758 ملا باشي «1»

(..- 1160 ه-) علي أكبر الطالقاني الخراساني، أحد أكابر الإمامية، يلقّب ملا باشي «2»، و يعرف بمدرّس خراسان.
كان من فقهاء مشهد «3»، مدقّقا، مناظرا، في غاية الذكاء و الفراسة.
زار مدينة تستر في سنة (1146 ه-)، و تباحث معه السيد عبد الله بن نور الدين الجزائري التستري في مسائل مختلفة.
و شارك في المؤتمر الذي عقد في سنة (1148 ه-) بدشت مغان بأذربيجان لتتويج نادر شاه سلطانا على إيران.
و اختصّ بالسلطان المذكور، و لازمه في إقامته و أسفاره، و درّس في معسكره بأذربيجان، و قد حضر مجلس درسه السيد عبد الله الجزائري و محمد التمامي و جماعة من علماء الأطراف.
ثمّ توجّه في سنة (1156 ه-) إلى النجف الأشرف ممثّلا عن السلطان في المؤتمر الذي أمر بإقامته هناك للمصادقة على قرارات تهدف إلى تحقيق المصالحة بين الدولتين الإيرانية و التركية، و اجتمع مع عبد الله بن الحسن بن مرعي السويدي البغدادي مبعوث العثمانيين إلى المؤتمر، و تناظر معه في مسائل مذهبية.
قال السيد عبد الله الجزائري: و كان [ملا باشي‏] لتقرّبه من السلطان محسودا من بعض الحواشي، فقتلوه يوم قتله بخراسان سنة ستين و مائة و ألف. «1»
و كان المترجم يميل إلى ما ذهب إليه الفيض الكاشاني في مسألة الغناء، و قد وقعت بينه و بين الحسين بن إبراهيم الخاتون‏آبادي المشهدي شيخ الإسلام في المعسكر مناظرة في ذلك.