وفيات الأعيان (2/ 389)
قال سفيان بن عيينة: ما رأيت رجلاص أعلم بالحلال والحرام من سفيان الثوري. وقال عبد الله بن المبارك: لا نعلم على وجه الأرض أعلم من سفيان الثوري. ويقال: كان عمر بن الخطاب رضي الله عنه في زمانه رأس الناس، وبعده عبد الله بن عباس، وبعده الشعبي، وبعده سفيان الثوري.
وفيات الأعيان (2/ 390)
سمع سفيان الثوري الحديث من أبي إسحاق السبيعي والأعمش ومن في طبقتهما، وسمع منه الأوزاعي وابن جريج ومحمد بن إسحاق ومالك تلك الطبقة.
وذكر المسعودي في " مروج الذهب " ما مثاله (1) : قال القعقاع بن حكيم: كنت عند المهدي وقد أتي بسفيان الثوري، فلما دخل عليه سلم تسليم العامة ولم يسلم بالخلافة، والربيع قائم على رأسه متكئاً على سيفه يرقب أمره (2) ، فأقبل عليه المهدي بوجه طلق، وقال له: يا سفيان، تفر منا ها هنا وها هنا وتظن أنا لو أردناك بسوء لم نقدر عليك، فقد قدرنا عليك الآن، افما تخشى أن نحكم فيك بهوانا قال سفيان: إن تحكم في يحكم فيك ملك قادر يفرق بين الحق والباطل، فقال له الربيع: يا أمير المؤمنين، ألهذا الجاهل أن يستقبلك بمثل هذا إيذن لي أن أضرب عنقه، فقال له المهدي: اسكت ويلك، وهل يريد هذا وأمثاله إلا أن نقتلهم فنشقى بسعادتهم اكتبوا عهده على قضاء الكوفة على أن لا يعترض عليه في حكم، فكتب عهده ودفع إليه، فأخذه وخرج فرمى به في دجلة وهرب، فطلب في كل بلد فلم يوجد. ولما امتنع من قضاء الكوفة وتولاه شريك بن عبد الله النخعي قال الشاعر:
تحرز سفيان وفر بدينه ... وأمسى شريك مرصداً للدراهم
(وَالْفُقَهَاء من أهل الْكُوفَة)
عَليّ بن أبي طَالب
وَعبد الله بن مَسْعُود
(وَمن فُقَهَاء التَّابِعين)
عَلْقَمَة بن قيس
وَالْأسود بن يزِيد
وَعَمْرو بن شُرَحْبِيل أَبُو ميسرَة
وَعبيدَة السَّلمَانِي
وَشُرَيْح
ومسروق بن الأجدع
وَعبد الله بن عتبَة
(وَبعد هَؤُلَاءِ)
عَامر بن شرَاحِيل
وَإِبْرَاهِيم النَّخعِيّ
(وَبعد هذَيْن)
الحكم
وَحَمَّاد بن أبي سُلَيْمَان وَالْحكم أثبتهما فِي الحَدِيث
وَمَنْصُور بن الْمُعْتَمِر
والمغيرة بن مقسم
(وَبعد هَؤُلَاءِ)
بن شبْرمَة
وبن أبي ليلى مُحَمَّد بن عبد الرَّحْمَن وَلَيْسَ بِالْقَوِيّ فِي الحَدِيث
وَأَبُو حنيفَة وَلَيْسَ بِالْقَوِيّ بِالْحَدِيثِ
(وَبعد هَؤُلَاءِ)
سُفْيَان بن سعيد الثَّوْريّ
وَالْحسن بن صَالح بن حَيّ
وَأَصْحَاب أبي حنيفَة زفر بن الْهُذيْل
وَيَعْقُوب بن إِبْرَاهِيم أَبُو يُوسُف القَاضِي
وعافية بن يزِيد
وَأسد بن عَمْرو
أَصْحَاب سُفْيَان الثَّوْريّ عبد الله بن الْمُبَارك
ووكيع بن الجراج
وَأَبُو إِسْحَاق إِبْرَاهِيم بن مُحَمَّد الْفَزارِيّ
وَعبد الرَّحْمَن بن مهْدي
وَالضَّحَّاك بن مُزَاحم
(وَأَصْحَاب الْحسن بن حَيّ)
حميد بن عبد الرَّحْمَن الرُّؤَاسِي
وَيحيى بن آدم
ثوریّه، عنوان مذهبی فقهی از مذاهب اهل سنت که به پیشوای آن سفیان ثوری منسوب شده، و دست کم تا سدۀ 4ق/10م پیروانی داشته است. از این مذهب گاه به تعبیر ثوریه (مثلاً نک : مقدسی، 44، 45) و گاه با عبارت «اصحاب الثوری» (مثلاً نک : بغدادی، 21، 189) یاد شده است.
سفیان بن سعید ثوری (د 161ق/ 778م) شاخصترین عالم اصحاب حدیث در کوفه در عصر خویش است و همانگونه که در عصر وی مرسوم بوده، همچون دیگر بزرگان اصحاب حدیث، از رأی پرهیز داشتهاند. نسایی نام او را در شمار فقیهان برجستۀ اهل کوفه آورده (ص 128)، و ابواسحاق شیرازی او را به عنوان نخستین فقیه کوفه در طبقات پس از تابعین شناخته است (ص 85).
مقایسۀ فتاوای سفیان با ابوحنیفه نشان میدهد که نظریات این دو فقیه کوفه تا چه اندازه به هم نزدیک بوده است (نک : ه د، 5/393). با اینکه سفیان به عنوان رئیس اصحاب حدیث کوفه، در مقابل ابوحنیفه و اصحاب رأی قرار داشته، اما در آن عصر آنچه در جهتگیری مذاهب نقش جدیتری داشته، اشتراک وی با ابوحنیفه در بوم کوفه بوده که این قرابت را موجب شده است (برای توضیح بیشتر، نک : ه د، سفیان ثوری). بدینترتیب مذهب ثوریه را باید نخست مذهبی کوفی، و در مقام پسین، متعلق به گرایش اصحاب حدیث دانست. این رابطۀ نزدیک میان ثوریه و حنفیه زمینهساز آن بوده است که با گذشت حدود یک سده از زمان پیدایی مذهب، تعالیم ثوریه به اندازهای به تعالیم مذهب حنفی نزدیک شود که گاه تشخیص آنها از یکدیگر دشوار باشد. مقدسی در اواخر سدۀ 4ق، اشاره به این نکته دارد که در عصر وی، تشخیص ثوریه از حنفیه دشوار بوده، و تنها متخصصی ژرفنگر از عهدۀ آن برمیآمده است (ص 45).
در میان شاگردان سفیان که به عنوان مروجان تعالیم او شناختهاند، برجستهترین آنان خود فقیهانی با استقلال رأی بودند که انتساب آنان در مذهب به سفیان شایسته نیست. از آن شمار میتوان کسانی چون وکیع بن جراح، عبدالله بن مبارک، عبدالرحمان بن مهدی و ابونعیم فضل بن دکین را نام برد که عالمانی نامدار در عراق و خراسان بودند و در منابع فتاوای آنان نقل شده است (نک : یحیی بن معین، 3/560؛ نسایی، همانجا؛ ابن عساکر، 34/364). اما در میان شاگردان کوفی و خراسانی او بودند کسانی چون محمد بن یوسف فریابی و عبیدالله بن موسى کوفی که نسبت به نقل آراء فقهی سفیان اهتمام داشتند (ترمذی، 736؛ نیز نک : ابواسحاق، 86). ابوالشیخ اصفهانی همچنین به گروهی از دانشآموختگان در محل سفیان اشاره دارد که در نسل پس از سفیان در اصفهان به نشر آموزههای او اهتمام داشتند و با عنوان «اصحاب ثوری» معرفی میشدند (2/6؛ نیز نک : ابن ندیم، 281). از میان آنان، به خصوص باید ابراهیم بن قرۀ اصم، عالمی با خاستگاه کاشانی را یاد کرد که در راستای این اهتمام به تألیف کتاب الجامع دست زد که متضمن آموزههای سفیان بود (ابوالشیخ، 2/37).
شواهد گوناگون حکایت از آن دارد که آراء فقهی سفیان پس از نسل شاگردان وی تا مدتها مورد توجه بوده است و کسانی از مذهب او پیروی میکردهاند. در اوایل سدۀ 3ق، کسانی چون محمد بن عثمان کوفی و مکتوم بن عباس ترمذی نسبت به نقل آراء وی و نشر آنها در عراق و خراسان اهتمام داشتند (نک : ترمذی، همانجا). در اواسط همان سده، محمد بن عیسى ترمذی در سنن خود، به طور گسترده به آراء سفیان توجه داشته، و در
بخش پایانی کتابش که طریق خود به آراء فقیهان مختلف را معرفی کرده، سفیان ثوری را بر تمامی فقیهان دیگر مقدم داشته است (همانجا).
از مجموع دادهها، به خصوص اشارات ترمذی و ابوالشیخ میتوان چنین برداشت کرد که مذهب سفیان در طی سدۀ 3ق در مناطقی از ایران به خصوص خراسان و اصفهان و شاید همچنان کوفه نفوذ داشته، و به رغم محدود بودن پیروانش، به دیدۀ احترام و اهمیت نگریسته میشده است. این نکته که ابن ندیم (همانجا) در نیمۀ اخیر سدۀ 4ق، به هنگام معرفی فقیهان اصحاب حدیث، این بخش کتاب خود را با نام سفیان گشوده است، نشان از آن دارد که مذهب سفیان در زمان وی، به عنوان فرد اجلای فقه اصحاب حدیث در عرض مذاهب مالک و شافعی شناخته میشده است.
توضیح مقدسی دربارۀ دشواری تشخیص ثوریه از حنفیه در عصر وی (ص 45) و اینکه مقدسی ثوریه را در شمار مذاهبی آورده است که در عصر وی «مندرس» بودهاند (ص 44)، بدان معنا ست که ثوریه در اواخر سدۀ 4ق، از یک سو از جهت جمعیت روی به کاستی نهاده، و از دگرسو، به تدریج جذب حنفیه میشدهاند و آثار آنان در حال محو شدن بوده است. اشارۀ مقدسی نشان میدهد که این مذهب در عصر وی، در مناطقی از جبال، به خصوص در دینور پیروانی داشته است (ص 91، 303).
از عالمانی که در سدههای 3 و 4ق صراحتاً به عنوان پیرو مذهب ثوری شناخته شدهاند، باید از حمدون قَصّار (د 271ق/ 884م) شیخ صوفیۀ ملامتی در نیشابور (سلمی، 109؛ خواجه عبدالله، 103؛ هجویری، 156) و محمد بن عیسى جلودی (د 368ق/979م) اهل نیشابور (ابن نقطه، 1/100) یاد کرد. از پیروان این مذهب در سدۀ 5 ق/11م نیز کسانی چون ابوبکر مکی بن جابار دینوری (د 468ق؛ ذهبی، 18/412) و ابومحمد عبدالرحمان بن حمدونی (د 501 ق) اهل همدان (همو، 19/240) را میتوان نام برد. گرایش صوفیانه که نزد این رجال عموماً دیده میشود، با عنایت به جایگاه برجستۀ سفیان ثوری نزد صوفیه، نشان دهندۀ پیوند میان مذهب ثوری و صوفیه است. این پیوند گاه موجب بروز سوءتفاهمهایی نیز شده است؛ از جمله اینکه تعلق عبدالله بن خبیق به روش ابوالحسین نوری (نک : سلمی، 120-121) در نسخههای تذکرة الاولیاء، به مذهب سفیان ثوری تحریف شده است (عطار، 1/4).
در سدۀ 5 ق/11م، هنوز آخرین بازماندههای ثوریه وجود داشتهاند، چه، ابومنصور عبدالقاهر بغدادی (د 429ق) به هنگام شمارش گروههای مختلف اهل سنت و جماعت، به «اصحاب ثوری» نیز در کنار مذاهب مشهور اشاره کرده است (ص 21، 189)؛ اما از سدۀ 6 ق/12م دیگر نشانی از حضور ثوریه به عنوان مذهبی رایج در دست نیست و یادکرد شهرستانی از اصحاب ثوری (1/187) به نظر میرسد که متأثر از منابع پیشین فرقهشناسی باشد.
مآخذ: ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، 1415ق/1995م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن نقطه، محمد، التقیید، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، 1408ق؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، طبقات الفقهاء، به کوشش خلیل میس، بیروت، دارالقلم؛ ابوالشیخ اصفهانی، عبدالله، طبقات المحدثین باصبهان، به کوشش عبدالغفور بلوشی، بیروت، 1412ق/ 1992م؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، 1367ق/1948م؛ ترمذی، محمد، السنن، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1362ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق/1985م؛ سلمی، محمد، طبقات الصوفیة، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1998م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، 1375ق/1956م؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1336ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، بیروت، 1408ق/1987م؛ نسایی، احمد، تسمیة من لم یرو عنه غیر رجل واحد، به کوشش محمود ابراهیم زاید، حلب، 1360ق؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، سن پترزبورگ، 1304ش/ 1926م؛ یحیی بن معین، التاریخ، روایت دوری، به کوشش عبدالله احمد حسن، بیروت، دارالقلم. احمد پاکتچی
همين طور: ویکی فقه