***************
متن:
(۱)
***
***
مجموعه علوم و معارف اسلامی
مکاتبات عرفانی بین سید احمد حائری و شیخ محمد حسین غروی
تصحیح و تعلیقات سید جلال الدین آشتیانی
مرکز انتشارات علمی و فرهنگی
الف. عینیت صفات با ذات یا انتشار آنها از ذات
ب. وحدت وجود
ج. اعتبارات و مراتب وجود
د. حمل
ه. مفهوم و ماهیت
و. امر بین الامرین
دوره اول که نامه ها رد و بدل میشود اشکال و جوابی صورت میگیرد.
در دوره دوم مرحوم شیخ تحقیقی ارائه میدهند که مرحوم سید متوجه اختلاف مبنی شده و بحث در نامه دوم مرحوم سید مبنائی مطرح شده است و لذا مرحوم شیخ هم در نامه سوم خود بحث را بصورت مبنائی ادامه می دهند و لذا در نامه سوم مرحوم سید لحن بحث عوض می شود و حالت دیگری بخود میگیرد و عاقبت هم به جائی نمی رسد و شاید مرحوم سید در همان نامه سوم خود متوجه شدهاند که حلّ اختلاف مبنی بین فحول، کار آسانی نیست و تحقیقات از از اذواق نشأت میگیرد.
رحمهما الله و ألحقنا الله بهم بحقّ اولیائه
الهی کیف استعزّ و فی الذلّة أرکزتنی ام کیف لا استعزّ و الیک نسبتنی الهی کیف لا افتقر و انت الذی فی الفقراء اقمتنی ام کیف افتقر و انت الذی بجودک اغنیتنی
دعاء امام حسین علیه السلام در روز عرفه
انت الذی قصرت الاوهام عن ذاتیتک و عجزت الافهام عن کیفیّتک و لم تدرک الابصار موضع اینیتک انت الذی لا تحدّ فتکون محدودا و لم تمثّل فتکون موجودا و لم تلد فتکون مولوداً انت الذی لا ضدّ معک فیعاندک و لا عدل لک فیکاثرک و لاندّ لک فیعارضک. صحیفه سجادیه صفحه ۳۲۷ دعاء ۴۷
لک یا الهی وحدانیّة العدد و ملکه القدرة الصمد و فضیلة الحول و القوة و درجة العلوّ و الرفعة و من سواک مرحوم فی عمره مغلوب علی امره مقهور علی شانه مختلف الحالات متنقل فی الصفات فتعالیت عن الاشباه و الاضداد و تکبّرت عن الامثال و الانداد فسبحانک لا اله الّا انت صحیفه سجادیه صفحه ۱۹۴ دعاء ۲۸
الهی خشعت الاصوات لک و ضلّت الاحلام فیک و وجل کل شیء منک و هرب کل شیء الیک و ضاقت الاشیاء دونک و ملأ کل شیء نورک. دعاء نماز حضرت کاظم علیه السلام مفاتیح صفحه ۶۰
ص:۹
در یک نسخه مطبوع منطق الطیر صفحه ۴۳ این اشعار آغاز شده است و در صفحه ۴۵ بیت دوم چنین آمده است:
فهم طایر چون پرد آنجا که اوست
کی رسد علم و خرد آنجا که اوست
ص ۱۲:
تعبیری زیباتر برای بیان مقام ذات که لا اسم له و لا رسم است نیافتم از تعبیر حضرت رضا سلام الله علیه در صفحه ۴۰ توحید: و لا معرفه الّا بالاخلاص و لا اخلاص مع التشبیه و لا نفی مع اثبات الصفحات للتشبیه. تعبیر الاخلاص در قبال موضوعیت برای غیر ولو بنحو صفت برای موصوف فراجع. ح-م
ص ۱۲: قوله: در مقام عزّ شامخ خود الخ:
یعنی غیر معنی ندارد و اصلا خارج ذات و اشیاء مطرح نیست و همه متاخر از مقام ذات هستند و شاید اشاره به این معنی باشد آیه شریفه و لم یکن له کفواً احد.ح_م
لا الکفو الوجودی فی مراتب الکمال بل الکفو فی اصل المقایسة و مجال الذکر و امکان الطرح معه ، کان الله و لم یکن معه شیء بنفی موضوعه ، المعیّة الذاتیة لا المعیّة الوجودیة فی الرتبة و ان کان هو المعنی الظاهر منها و من الایة الشریفة و هو صحیح فی نفسه. لکن فی مقام الذات لا مجال لنفی المعیة کذلک. ح_م
ص ۱۳: قوله: بلکه این معنا بالدقة الخ:
در مقام ذات اشیائی مطرح نیست تا علم به آنها داشته باشد و مؤیّد این، عبارت بعدی خود ایشان است: بلکه یری ذاته ای فی مقام الذات ، و من طریق رؤیة ذاته ای فی مرتبة متأخّرة یری مصنوعاته و منشأ هاتین الرؤیتین المترتبتین انّ تذوّت المصنوعات بالذات و صیرورة الاشیاء اشیاءً بالذات، و لذا نقول لا مجال لذکر الاشیاء فی مقام الذات فالانسان انسان به، ثمّ مجعول و موجود بجعله تعالی، و ما جعل الله المشمشة .. الی أخر، ناظر بهذا، (کما انّ مسأله اصالة الوجود مجعوليته و اعتبارية الماهيه و كونها دون جعل، مربوطة بوجود الخارجي لا الوجود العلمی المبدء للوجود الخارجی، و الّا ما المشخّص لجعل وجود خاصّ مع اطوار و حدود خاصّه حتّی ينتزع منه ماهية انسان مثلاً، فتبيّن بذلک مطلب اخر و هو انّ الذاتی لايعلّل في العين و الخارج لكنّه يعلّل بذاته تعالی و امّا الذاتی فی باب البرهان فيحتاج الی مجال اوسع. یأتي صفحه ۱۵) و الّا المشمشة مشمشةبه تعالی، و حتّی نقول العلم و القدرة علم و قدرة به، ای من شئونه الذاتیة، او انّ علمیة العلم فی مرتبة متأخرة عن ذاته، و فی مقام الذات لامحال لطرح الصفات، و هذا معنی انتشار الصفات من الذات، و لو لا حقیقة الوجود الحقّ لم یکن العلم علماً، فالعلم وجود حقیقتاً ثمّ علم تعیّناً. هذا فی مقام حقیقة العلم، و بتبع ذلک فی مقام حمل العلم علی نفسه (حمل اولی ذاتی) نحتاج الی حیثیة تقییدیة بالوجود حتماً ای فی ظرف الوجود لا بقید الوجود کما زعم. ح-م ۱۴۰۴ شوال
ص ۱۴:
اعلم ان کل معنی و مفهوم مطلقاً هو من المعقولات الفلسفیة، و لیس لنا معقول اوّلی ماهوی فی قبال المعقولات الثانیه و إن اشتهر، و المعقول الفلسفی هو الذی یکون عروضه فی ظرف الادراک و اتّصافه فی خارجه، و الحقّ ان المفهوم اصیل فی موطنه العقلی و صورته الخیالیة و الحسية والمادیة، کلٌ اصیل فی موطنه ان کانت له، و لا تجافی مطلقاً، و حمل المفهوم علی الصور الثلاثة إن تحقّق، حمل الحقیقة علی الرقیقه الذی یکون من شأن الوهم لانّه عقل نازل. ح-م
ص ۱۴: قوله: لکن ما شمّت رائحة الوجود الخ:
بنابراین وقتی که سالک شهود کرد که کل ما فی الکون وهم او خیال او عکوس فی مرایا او ظلال و لا مؤثّر و لا موجود حقیقتاً الّا الله سبحانه، به عالم اعیان رسیده است و ظهور حق و بطون خلق، و وقتی کل ما فی الکون، تبدیل به الکون شد، به عالم جمع رسیده است، و چون الکون غیر ظاهر هم در نظر برداشته شد و مابقی الّا الحق و شئوناته و شهود کرد که الخلق غیب ما ظهر قطّ، به عالم اسماء و صفات رسیده است و شرک خفی مطلقاً از بین رفته است، و وقتی شئونات، به الشّأن تبدیل شد، سبحان الله ذی الشأن، به فیض اقدس در مقام ظهور و مقام جامعیّت اسماء و صفات و مقام انسان کامل رسیده که مقام خلافت کلیه الهیه است، و وقتی شئونات و شأن هم برداشته شد، به فناء حقیقی رسیده است که الحق المطلق یری ذاته المطلق لا بقید الاطلاق. و شاید همین شمس مضیئةای باشد که سیّد عالی قدر به آن اشاره فرمودهاند. ح-م (شاید بتوان از این بیان، سه فناء مترتب استفاده کرد.)
ص ۱۵: (علامتی در ص ۱۴ بر قوله: چه اسماء و صفات در آن مقام منیع الخ):
اعلم انه لیس لکل مفهوم، مبدءً کان او مشتقاً بناء علی ما هو الحق من بساطته، الّا فرده الذاتی الذی لا یکون و لا یمکن ان یکون مصداقا لمفهوم آخر، فالحمل الحقیقی بالنسبه الی کل مفهوم، هو هو، و ان کان یمکن ان یقال فی غیر مفهوم الوجود بانه هو بالوجود لا بنفسه، و علی هذا، الحمل الذاتی الاولی، حمل شایع باعتبار، ای موضوعه الفرد الذاتی، و محموله مفهومه الذی ظله، و بعباره اخری یحمل المعنی العقلی علی عینه الثابت، و اذا لم یکن الحمل هکذا یکون بالعرض لامحالة، فالمحمول بالذات (فی البرهان) هو المحمول الذاتی (فی ایساغوجی)، و العرضی بالعرض مطلقا، و ما بالعرض لا ینتهي الی ما بالذات، بل لا یتحقّق الّا بما بالذات فی موطنه، فالحمل الغیر الاولی الذاتی، له واسطة فی العروض لا محالة هی الفرد الذاتي للمحمول الذی اتحّد مع الفرد الذاتی للموضوع، اذا عرفت ذلک ینجلی لک سرّ ما یقال من أنّ مقام الذات، لا اسم له و لا رسم، و لا تعبیر عنه و لا إشارة الیه، لانّ الذات من حیث هی، هی الفرد الذاتی لمفهوم الوجود، فلا یمکن ان یکون مصداقاً لایّ مفهوم اخر حقیقةً، و لا یمکن الاخبار عنه حتی بأنّها هی او وجود، لانّ المحمول لابدّ ان یکون مفهوما، و المفهوم ظلّ الفرد الذاتی و متاخّر عنه، و فی المنقول عن الاستاذ العلامة الطباطبائی فی مهر تابان: انّ المحمول مطلقا متاخّر عن الموضوع . علی انّه یمکن ان یقال إن الفرد الذاتی من کل مفهوم لا اسم له و لا رسم، و اللائق بمقام ذات کلّ شیء هو نفی الصفات عنه. و قد خالفنا ما اشتهر فی مواضع، فتدبّر جیّدا فانه حقیق به. ح_م.- ۹ جا ۱۴۰۵
ص ۱۶:
إنّ الذات التی لا اسم له و لا رسم من کل شیء، لها معنیان، احدهما هو الشّأن الخاص من هویة واحدة الملحوظ بشرط لا المسمّی بالفرد الذاتی، ثانیهما هو ذوالشّأن الذی هو هویّة واحدة شخصیة بتمام شئونها، و هذان یتّحدان فی الواجب تبارک و تعالی ح-م
صفحه ی ۱۶ مکاتبات عرفانی
***
ص ۲۶: قوله: بلی ملاحظه میفرماید خود را الخ
در تنزّل از مقام ذات، اشکال صعبی است، زیرا شکّی نیست که خود همین لحاظ الواجب و اعتباره، به هر حال شأنی از شئون حقیقت وجود است، و در مقام ذات، فانی و اصلاً موضوعی ندارد، و نیز این لحاظ، متعلّق ندارد، زیرا در مقام ذات جای مطرح کردن هیچ چیز نیست، و شئون ذاتیه هم به نحو تمیّز و کثرت نیستند، چنانکه از فرمایشات ایشان در صدر صفحه ی ۲۸ استفاده میشود، پس چه چیز میخواهد ملاحظه شود؟ فقط میتواند ملاحظه فرماید خود را، اما نه بشرط أن لا یکون معه شیء، زیرا شیئی مطرح نیست، پس توجیه کثرت اعتباری و پیدایش عوالم غیر متناهیة، از این راه، و خارج از حیطه ی ذات و شئوناتش (که بی خارج است)، محلّ اشکال است، و مؤیّد ما فرمایش خود ایشان در صفحه ی ۳۶ قوله ۲۵ است، پس در نظر برهانی، غیر از ذات و شئوناتش، جایی برای طرح لحاظ نیست، آری صاحب لحاظ را ذهن تلاشگر گرفتن و او را لحاظ حق دانستن، کما یأتی من کلامه ره فی ص ۹۲ (رقم ۳) ، و وارد عالم اعتبارات و کثرت اعتباری به این معنی شدن (نه کثرت نفس الامری بغرنج شئونات) در عالم بحث و مناظره است، کما اینکه اعتبارات مختلفهی انسان خودش را (صفحه ی ۹۲) در مرحله ی ذهن اوست نه در مقام ذات و هویت مطلقهی وجودیش که خود این اعتبارات شأنی از شئوون اوست. نزدیکترین تعبیر صدر المتألهین (ره) به واقع، تعبیر شئونات (و فروع و رقائق) و حیثیات و أطوار و أنحاء و تفننات و (تنزلات) است. شاید با در نظر گرفتن مسئلهی اتّحاد عاقل و معقول، زیاد نیازی به اعتبارات ذهن انسانی نباشد تا کثرت خارجی را اعتباری بدانیم، و مسأله طور دیگری میشود. والله الهادی. ح-م
ص ۲۷:
حقیقة الوجود من حیث هی، لیست الّا هی، و در مقام کثرت در وحدت، شأن جمعی احدی (ذاتی عند الحکماء) دارد، و در مقام وحدت در کثرت، شئونات فرقیة ظهوریّة و در طول آنها شئونات جمعیة امریّة دارد، که مقام فعل است عند الفریقین، فیظهر ما فی قوله (ره): و فعله و هو تجلّی نوره- تشأن الظاهر فی ظهوره - لا انه تشأن الذات بما - یقابل الوجود عند الحکماء (تحفة الحکیم)، چون ذات، نزد عارف، جامع جمع و فرق است، و منظور از تشأن ذات، فقط شئونات جمعی در مقام کثرت در وحدت نیست. والله العالم. ح-م
مگر اینکه نظر اصلی به این باشد که ما باید اطلاق وجود بر شئونات فرقی بنماییم و آن هم وجود امکانی رابط نزد حکماء. ح-م
مفیدی, [۱۵.۰۸.۱۸ ۱۸:۰۲]
[In reply to hosyn]
عن الامام سید الشهدا سلام الله علیه بعد قوله علیه السلام استخلاص الوحدانیه والجردت ...ومجیئه من مقتل ولا تجتمع مغیره الصفتان فی وقت یصیب الفکرمنه الایمان به موجودا ووجودالایمان با وجود صفه به توصیف الصفتان لا بها یوسف وبه تعرفه المعارف لا بها یعرف الحدث تحف صفحه ۱۷۴عن امیر المومنین علیه السلام به توصف الصفات لا بها یوسف وبه تعرفه المعارف لا بها یعرف وبه عرف امکان لا بالمکان عرف و به کان الخلق لا بالخلق کان کلمات مکنونه فیض صفحه ۲۰
مفیدی, [۱۵.۰۸.۱۸ ۱۸:۰۴]
وقال الصادق علیه السلام وکیف اصفهان بالکیف وهوالذی کیف الکیف حتی مار کینا فعرفت الکیف بما کیف لنا من الکیف کلمات مکنونه صفحه ۱۸
مفیدی, [۱۵.۰۸.۱۸ ۱۸:۰۹]
[In reply to hosyn]
وپشت این حرف به سید بزرگوار مخصوصا با در نظر گرفتن فرمایش ایشان در صدر همین دو صفحه (۷۰-۷۱)به هیچ وجه جا ندارد و تصور نمیشود کسی شئون ذایقه حضرت حق را اوهام بداند بلکه کثرت در وجود اورا اوهام می نمایند و خود صاحب تعلیقه آنرا از اوهام واغلاط خوانده اند .ح-م
مفیدی, [۱۵.۰۸.۱۸ ۱۸:۱۴]
[In reply to hosyn]
در ابتدای نظر از وحدت عددیه کثرت پیدا میشود واز کثرت وحدت انبساطیه اطلاعیه ناشی میشود ودر اینجا وحدت بنحوی تابع کثرت است و ذهن از راه کثراتخود را به آن وحدت میرساند پس از کمی قوت ذهن وادراک ٬کثرت ووحدت را هماهنگ و همراه میبیند وهر دو را حقیقی میشمارد ودر مقام بعد کثرت را تابع میبیند و آنرا از مراتب وحدت میشمارد
مفیدی, [۱۵.۰۸.۱۸ ۱۸:۲۲]
[In reply to hosyn]
وشاید همین منظور از حقیقت نسل الهی باشد که در کلام سید آمده است در مقام بعد کثرت بالتبع تبدیل به بالعرض میشود و کثرت طفیلی وحدت می شود و کثرت در وحدت می شود ودر مقام بعد اصلا موضوعی برای کثرت باقی نمیماند ووحدت احدیت ذائقه است که به هیچ وجه کثرتی به دنبال ندارد واین از قوست وحدت که حتی انبساط واطلاق واحدی و مفهومی ندارد در مقام بعد اصلا موضوعی برای وحدت باقی نمیماند بلکه وحدت زااست .هذا تصور رزقنا الله التشهد والتشرف ح_م