بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی تدوین کتب درسی حوزوی-گفتگو-مدرسه علمیه نورالرضا ع مشهد

یادداشتها

بسم الله الرحمن الرحیم

هیأت علمی مدرسه: یکی از مهمترین اهداف حوزه تربیت مجتهدین جامع است، به نظر حضرتعالی کسی که هدف او از ورود به حوزه رسیدن به اجتهاد است، چه کتابهایی را خصوصا در مقدمات یعنی ادبیات و منطق باید بخواند؟ متاسفانه عده ای با انگیزه بسیار متعالی به حوزه می آیند ولی دستیابی به هدف یعنی اجتهاد برایشان مشکل است چه توصیه ای به این گونه افراد می فرمایید؟ البه نمی خواهیم تعارضی با برنامه های مرکز مدیریت حوزه داشته باشد ولی کسانی که خودشان می خواهند بهتر و عمیق تر درس بخوانند چه کار کنند؟

استاد: بسم الله الرحمن الرحیم. این بحثی را که فرمودید واقعا مطلب مهمی است که آقایان اهل علم بعد از مدتی که درس می خوانند غیر از چیزهایی که شنیده و بلد شده اند مُلا هم شده باشند. مُلا بودن در حوزه ها خیلی مهم و محسوس بوده است. انسانی که به تعبیر استاد اسفار مدّ ظله، علم در دست آنها غلط زده است، در هر بحثی که وارد می شدند عمق مسایل را توجه می کردند اگر این تعمیق و ملا بودن از حوزه ها برود خیلی خسارت است. حالا چطور این مهم تحصیل شود؟ چیزی در ذهنم است غیر از آنچه رسم بوده و همه فرمودند. بنده عرض می کنم که دو چیز قبلا در حوزه ها بوده که الان نمی دانم چه قدر به آن دو بها می دهند؟!

اهمیت پیش مطالعه

اول: فرهنگ پیش مطالعه است؛ همیشه به آقایان عرض می کنم طلبه احساسش این باشد که اگر پیش مطالعه نکردم سر درس نروم! تا این اندازه مهم است! چرا؟ به خاطر اینکه ممیزه پیش مطالعه این است که ولو وقتش کم باشد ولی طلبه به اندازه اطلاعات بالفعل خود، قبل از درس استاد نظر می دهد. معمولا انسان قبل از شنیدن درس استاد وقتی خودش مطلب را می بیند و با آن اطلاعاتی که بالفعل دارد نظری می دهد و به قول بنده فتوا می دهد،البته فتوایی که نه به درد خودش می خورد نه به درد دیگران، ولی به درد آینده اش می خورد.

کسی که پیش مطالعه کرده و در صدد است که مختاری داشته باشد، این وقتی درس استاد حاضر می شود خیلی فرق دارد با کسی که فقط می شنود استاد چه می گوید، او فقط أخذ نمی کند، طور دیگری به حرف استاد توجه می کند و حالت داد و ستد دارد، چون خودش مختار دارد. این برای پیشرفت علمی طلبه خیلی مهم است و خود اساتید هم بگویند که طلاب قبل از درس، مطلب را بخوانند و حتی خود استاد تشویق کند و قبل از بیان مطلب درس استفسار و سؤالی بکند که شما که پیش مطالعه کردید در این مساله چه به نظرتان آمد؟

توجه بیشتر به امر تدریس

دوم: مسأله تدریس است. در سابق آنهایی که واقعا می خواستند درس بخوانند کتابی که می خواندند را خیلی زود تدریس می کردند. طلبه هایی که در تدریس موفق بودند بعدا از علماء بزرگ می شدند، تدریس بسیار مهم است و نباید حوزه آن طور بشود که برنامه جدید که برای اساتید آمده فقط پیاده سازی شود. عرضم این است که همانطور که شما هم فرمودید، حوزه برنامه ای برای خودش دارد، برنامه اش هم ضروری است، نباید با آن مخالفت کرد، برای خودش نظمی نیاز دارد، اما معنایش این نیست که امر حوزه در آن منحصر گردد، بلکه درسهای آزاد هم باشد، درسهایی که خود بدنه حوزه تشکیل می دهند، در حالیکه نظم مدیریت رعایت شود آن هم باشد، یعنی فضای آزادی باشد که درس بدهند، درس بگیرند. خیلی این فرهنگ سازی مهم است. البته منظور من رقابت و درگیری و شقاق نیست، چرا که اینها به ضرر حوزه است، بلکه از اساتید خواهش کنند اگر هر استاد در مدارس درس دارد، یک درس هم به صورت آزاد بگوید. حفظ این سنت خیلی مهم است که مدرس بنشیند و هر کس که می خواهد بیاید در درس شرکت کند و این سنت آزادی در انتخاب استاد انجام شود. این مطلب قوه علمی حوزه را خیلی خیلی رشد داده و بالا می برد.

جمله ای از آیت الله بهجت درباره وظیفه طلاب در تحصیل و تدریس

آیت الله بهجت خیلی زیاد این جمله را می فرمودند،همین دیشب که در مسجد اعظم سالگردشان بود، یکی از طلاب گفت: این جمله را که شما از قول آیت الله بهجت نقل کردید من به خیلی از افراد منتقل کردم. ایشان چند بار می فرمودند: « طلبه ها! به همدیگر سفارش کنید که وظیفه هر طلبه است که وقتی کتابی را شروع می کند طوری بخواند که وقتی تمام شد بتواند تدریس کند.» آقا شما ببینید طلبه ای که حرف حاج آقا را در ذهنش تابلو کرده باشد، هر روز که می رود درس می گوید: وظیفه ام این است که طوری درس بخوانم که قدرت تدریس همین درس را داشته باشم. این جمله حاج آقا چه موتوری در وجود طلبه روشن می کند، اگر دنبال کار باشد. لذا این تدریس آزاد به صورت موازی به همراه نظم مقبول حوزه که منافاتی هم با همدیگر ندارند اگر باشد خیلی خوب است. پس طلبه ها باید تدریس کنند، چرا که اگر تدریس نکردند به نتیجه مطلوب نمی رسند. اگر طلبه ای بگوید: من هزار بدل برای تدریس می آورم، صد ساعت مطالعه می کنم، صد ساعت مباحثه می کنم، تصنیف می کنم، تحقیق می کنم، باز هم جای تدریس را پر نمی کند. این به اندازه تجربه و فهمی است که بنده در دوران طلبگی به دست آوردم.

دو شرط تدریس

البه این تدریس دو شرط دارد: یکی این که : کتابها را به نظم تدریس کند؛ یعنی که کسی که تدریس صرف نکرده منطق تدریس نکند. باید شاگرد او احساس کند هر چه او قبلا خوانده در مشت استاد است. و این در صورتی است که کتابهای قبل را تدریس کرده باشد. دوم هم اینکه: به هیچ وجه مقیّد به تعداد مخاطب نباشد. ولو یک نفر شاگرد باشد، یک جلسه درس تمام عیار برگزار کند. همین که یک نفر مخاطب داشه باشد، در وجود او هزار هزار عنصر علمی دارد رشد و نمو پیدا می کند.

پس نتیجه اینکه فرمایش شما بسیار بجا است و راهکاری هم که به ذهن بنده می رسد همین است که به فرهنگ سازی در پیش مطالعه و فرهنگ سازی در امر تدریس ، در حوزه اهمیت زیاد داده شود.

هیأت علمی مدرسه: درباره کتب درسی نظر حضرتعالی چیست؟

لزوم آشنایی طلاب با ادبیات و عبارات متون قدیم

استاد: تغییر دادن کتب درسی باید روی حساب باشد. اگر با عجله باشد صدمه می زند. آنچه در مورد کتب درسی جدید به ذهنم می آید این است که بخشهایی از متون قدیمی باید در آن بیاید. مثلا صرف ساده کتاب خوبی است. ما که طلبه شدیم صرف ساده نخواندیم. سال 52،53 که ما طلبه شدیم صرف میر رایج بود. بعد صرف ساده نوشته شد و اولین چاپش آمد. و کتابهای بعدی هم آمد که من خیلی مطّلع نیستم. خوب است که در صرف ساده مثلا از صرف میر و تصریف هم عبارت بیاورد؛ یعنی طلبه غیر از یاد گرفتن مطلب؛ با سبک ادبیات و عبارت کتب پیشین هم آشنا شده باشد. بجای اینکه خودمان إنشای عبارت جدید بکنیم، چه اشکالی دارد که فقراتی از کتابهای قدیم را بیاوریم، از شرح تصریف بیاوریم، از عوامل ملا محسن بیاوریم و اینها را با استناد بیاوریم.

عجله نکردن در تغییر کتب درسی

تغییر کتابهای درسی خیلی باید روی حساب باشد و الّا تذبذب در حوزه می آید و آن آرامش درسی بهم می خورد و آن کتابی که جای خودش را باز کرده بود کنار می رود و این کتاب جدید هم جای خود را باز نمی کند و اساتید نمی پذیرند. تجربه ای که من دارم اینست که باید این کار فقط توسط اساتید انجام شود. اوّل مدرسینِ بالفعل کتابی را انتخاب کنند تا بعد حال تشتّت پیش نیاید.

مثلا آقای آسید قاسم حسینی که روی مغنی الأدیب کار کردند، از طلبه های مشهد هستند از مدرسه آقای موسوی نژاد. چه تعریفهایی از ایشان می کردند، از نظم ایشان و ... ایشان مشرّف شدند قم و کتابهایی نوشتند. صرف آسان نوشتند. خلاصه ایشان و دوستانشان خیلی زحم کشیدند مغنی الأدیب نوشتند. سیوطی را هم تحقیق کردند و چاپ کردند. و دیگران نیز همینطور.

پس کتابهای درسی جدید باید طوری باشد که طلبه را برّانی از ادبیات و متون قدیم نکند. من یادم هست استاد ما در یزد که خدا حفظشان کند ، طوری شد، شرایطی شد که ما را از معالم عبور دادند و اصول الفقه فرمودند. خوب تشخیص ایشان بود. استخاره هم گرفتند. ولی چون ابتدای علم اصول، اصول الفقه خوانده بودم و با آن ادبیات فقط آشنا بودم، چند سال بعد وقتی به معالم و قوانین می خواستم مراجعه کنم، کمبودی را احساس می کردم؛ چرا که می دیدم با ادبیات این کتب انس ندارم. در وقتش نخوانده بودم. لذا می گفتم: کاش ولو مقداری از آن کتابها را ، آن جاهایی که لازم است را می خواندم، چرا معالم باید خوانده نشود؟! چرا قوانین باید برود؟! لذا باید قسمت هایی از متون معالم و قوانین را در کتاب درسی بیاورند تا با ریخت عبارات قدیم آشنا بشوند. از معارج بیاورند، از عدّه بیاورند.

درس اطّلاعاتی و درس ملّایی!

ببینید! همیشه بنده عرض می کنم که حتمی و ضروری است برای فضای طلبگی که هم خود طلبه ها و هم مدرّسین مدیریت کنند و آن اینکه: طلبه ها دو جور درس نیاز حتمی آنهاست: یک درس اطلاعاتی و یک درس ملّایی و عمیق. اگر فقط درس عمیق بخوانند خیلی چیزهای دیگر را بلد نیستند و این نقص است، باید بدانند. و اگر همینطور کتاب بخوانند که مطلب بدانند این ذهنی است که اطلاعاتش زیاد است ولی ملّا بار نیامده است. لذا کتابهای اصیل درسی نباید ساده بشود. کتاب درسی باید واقعا بعضی از جاهای آن پیچش به دست استاد بگردد.قوام کارهای کلاسیکی اینطور است؛ مطوّل اینطور بوده، خود مختصر هم نسبتاً خوب است و این حالت را دارد، امّا جواهر البلاغه را نخواندم، نمی دانم چطور است؟!

هیأت علمی مدرسه: اگر از شما بپرسند مغنی الادیب بخوانند یا مغنی اللبیب، شما چه می فرمایید؟ چون مغنی الأدیب همان خلاصه شده است و شواهد شعری را هم عوض کرده اند؟

اعتناء علماء و بزرگان به کتاب مغنی و مطوّل

استاد: من نتوانستم اینها را ببینم. مغنی اللبیب که کتاب خیلی خوبی است و جا افتاده است. بنده شنیدم ولی نمی دانم راست است یا نه، ولی قضیه بعید نیست. می گویند:مرحوم آسید محمد کاظم، عروه را که می خواستند شروع کنند بنویسند، قبلش هفت دوره مغنی را دوره کرده اند؛ واقعاً یک فقیه بزرگ اینطور بوده است. شما شنیده بودید؟! اگر این مستند شود خیلی مهم است. خیلی کار این بزرگان مهم است.

هیأت علمی مدرسه: در مورد تفسیر المیزان علامه طباطبایی رحمه الله علیه، نسبت به مطوّل شنیده ایم که ایشان قبل از تألیف المیزان، مطوّل را دوره کرده بودند.

استاد: هیچ بعید نیست!

هیأت علمی مدرسه:مرحوم شیخ هم فرموده بودند: چهل دور مطوّل را درساً و بحثاً دوره کرده ام.

استاد: اینها مطالبی است که اگر کنار هم بگذاریم خیلی مهم است؛ یعنی بعضی کتابها در فضای اهل علم چکّش خورده است. تجربیات آنها خیلی مهم است. آقای صدوقی بزرگ، یادم می آید در ماشین نشسته بودیم، من تازه طلبه شده و سیزده ساله بودم، ایشان فرمودند: من آرزویم این است که یک دور دیگر مطوّل بگویم. یک پیرمرد، مدیر حوزه که درس فقه دارد می گوید، آرزو می کند یک دور دیگر مطوّل بگوید؛ این جمله خیلی عمیقی است. من همینطور یادم مانده است که می فرمودند: من در قم مغنی می گفتم، 25 دقیقه یک صفحه را می گفتم و تطبیق هم می کردم.

هیأت علمی مدرسه: از مرحوم آیت الله بروجردی هم نقل است که تا اواخر عمرشان مغنی و مطول کنار دستشان بوده است.

استاد: بله، از مرحوم آقای بروجردی چیز دیگری هم نقل است که من به سند های متعدد شنیده ام که در درس، البته آخر کارها فرموده بودند که: من گاهی قربةً الی الله بعد از تعقیبات نماز ألفیه می خوانم. این خیلی معروف است.حالا این را ضمیمه کنید به هفت دوره آسید محمد کاظم و آن حرفهایی دیگر. اینها اگر مستند شوند خیلی خوب است؛ یعنی اگر از پیرمردها بپرسیم مثلا از که شنیدید؟ و این مطالب مستند شود، خیلی مهم است. لذا این کتابها یک کتابهایی است که برای طلبه خیلی تأثیر دارد.

خاطره ای از آیت الله حسن زاده آملی یادم آمد. ایشان در درس اسفار، سفر نفس در جلد هشت (یکی دو بار من از ایشان شنیدم) می فرمودند: آقایی پیش من آمد و کتابی نسبتا قطور راجع به إخبار و إنشاء نوشته بود، ظاهراً در کفایه به بحث إخبار و إنشاء رسیده بودند. خلاصه این آقا اصرار کردند که می خواهم کتاب را چاپ کنم شما بخوانید و نظرتان را بگویید. گفتند: آقاجان من این کتاب را دیدم دیدم اگر ایشان انشاء و إخبار مطوّل را خوب خوانده بود، اصلاً این کتاب را نمی نوشت. علی أیّ حال این کتابها در تجربه امتحان خود را پس داده که طلبه ها را عمیق بار می آورد، لذا ایشان می فرمودند: مطوّل کتاب خیلی خوبی است.

خلاصه این نقل هایی که بیان شد اگر مستند شود و سیره بزرگان در اعتناء به این کتب جمع شود که مثلا مطوّل و معالم و الفیه را اینقدر اهمیّت می دادند، خیلی راهگشا خواهد بود. لذا طلبه باید این کتابهایی که ملّایی می آورد را در ابتدای طلبگی خوانده باشد. و این کتب باید از این جهات رشد کند، نه اینکه طلبه کتابهایی بخواند که وزن علمی نداشته باشد و ملّا بار نیاید.

فواید آشنایی طلّاب با عبارات کتب قدیم

حاصل اینکه: طلبه باید طوری باشد که بتواند کتب قدیمی را سریع مطالعه بکند، قوانین را که باز می کند، بفهمد و استفاده کند، بعد هم برای هم بحثش بگوید، نه اینکه مقداری عبارات کتاب را نگاه کند و بعد کتاب را ببندد. عرض کردم که من خودم معالم را نخواندم، ولی من دیگر به کسی این راه را سفارش نمی کنم که معالم نخواند؛ چرا که مطالب اصول الفقه را به سرعت صاف می کردم چون خوب خوانده بودم و مباحثه کرده بودم، ولی وقتی به معالم مراجعه می کردم و عبارات باید به سرعت صاف شود، صاف نمی شد. معالم برای خودش کتاب و دستگاه مهمی است. برای طلبه نقص است که فقط اصول الفقه خوانده باشد و معالم را نخوانده باشد.

پس روش تدریس باید طوری باشد که غیر از اینکه اطلاعات طلبه زیاد می شود، ملّا هم بار بیاید.ملّا شدن طلبه هم به این است که با زبان و تاریخ ادوار مختلف آن علم و کتب آن علم آشنا باشد؛ مثلا عُدّة الاصول را من اصلاً ندیده باشم خوب نیست. طلبه باید با سبک عبارات شیخ آشنا باشد، با سبک عبارات معارج محقّق آشنا باشد.

تعصب نداشتن بر کتب قدیم

این قدم اوّل، امّا اینکه بگوییم: «ره همان رو که رهروان رفتند» واقع این است که تعصّب هم نباید داشته باشیم. آیت الله بهجت، نه یکی دو بار، بلکه بارها می فرمودند: مرحوم شیخ انصاری رسائل و مکاسب را برای تدریس ننوشته است. غایت و هدف مصنّف برای تصنیف کتاب، در خروجی آن خیلی تأثیر دارد و مهم است. می فرمودند: مرحوم شیخ آخرین نظریات اجتهادی خودشان را نوشته اند. یعنی هدف شیخ در تصنیف این بوده که آخرین تلاش خود برای اجتهاد را به کار ببندد، نه اینکه در مقام یاد دادن اصل مطلب به طلبه و برای تدریس نوشته باشند. لذا می فرمودند: باید رسائل و مکاسب را مدّت کمی بخواند برای اینکه با سبک ورود و صدور شیخ آشنا شود که بعداً وقتی خواست مکاسب را بخواند سر در بیاورد، امّا اینکه از باء ابتدا تا تاء تمّت بخواند، نظرشان نبود.

هیأت علمی مدرسه: بجای آن چه بخواند؟ یعنی یک قسمتی را بخواند بعد سراغ کفایه برود؟

استاد: حالا دیگر نمی دانم، اگر توضیحی شنیده بودم می گفتم. اتفاقاً جالب است، آن موقعی که ما می خواندیم، خواندن مکاسب پنج سال طول می کشید؛ یک سال مکاسب محرمه، دو سال بیع و دو سال خیارات. الآن نمی دانم چقدر طول می کشد؟ حاج آقا مکرّر این را می فرمودند که این کتابها درسی نیست و شیخ برای تدریس ننوشته است و طلبه نباید معطل آن بشود. یک دفعه، جالب بود، فرمودند: طلبه دو سال باید مکاسب بخواند! و دو را هم در تلفّظ کشیدند! در دلم گفتم: حاج آقا! پنج سال می خوانند! البته خود حاج آقا بر همین مکاسب حاشیه نوشته اند حالا چاپ می شود. تمام مطالب شیخ را حاشیه زده اند و جاهایی را هم که شیخ وارد نشده اند، به ترتیب شرایع ادامه داده و بحث کرده اند؛ یعنی خودشان خیلی روی آن کار کرده بودند. لذا تعصب بر اینکه چون فلان کتاب جا گرفته نباید دست بزنیم، درست نیست؛ مثلا کفایه را صاحب کفایه نوشتند، خیلی مختصر و خوب. ولی باید تحقیق شود که انگیزه ایشان برای خلاصه کردن اصول، تدریس بوده یا نه؟ حاج آقا می گفتند: بعد از تصنیف کفایه، صاحب کفایه در درس که علمای بزرگی حاضر بودند، فرمودند: من زحمت سی ساله طلاب را به شش ماه تبدیل کردم، یک آقای اصفهانی پای منبر ایشان بود و با لهجه اصفهانی گفته بود: آقا! این شش ماهِ شما به آن سی سال نیاز دارد.

هیأت علمی مدرسه: حالا اگر از شما بپرسند که فقه و اصول را چگونه بخوانیم، شما چه برنامه ای می دهید؟

راهکار تدوین کتب درسی

استاد: آنچه به ذهنم می رسد این است که مدرّسین بالفعل که تجربه در تدریس دارند را جمع کنند، با یک دیدگاه خاصی که باید روی همه اینها بحث شود، کتاب درسی نوشته شود.

هیأت علمی مدرسه: بحث تعصّب نیست بحث وضعیت حال و سابق است؛ یعنی کتابهای جدید اینطور نیست که نوآوری داشته باشد و مثل حلقات شهید صدر باشد، بلکه صرفاً نکات مشکل را حذف کرده و مقداری ساده کرده اند.

استاد: بله، باید این مطلب در نظر گرفته شود که کتابها از سابق بهتر شود ، نه بدتر. منظورم صِرف ساده کردن کتابها نیست. حلقات را هم بنده در قم، حدود سال 56 که اولین چاپش آمد از اوّل کوچه ممتاز گرفتم و الآن دارم. خیلی امید داشتم که این کتاب به عنوان کتاب درسی کلاسیک جا بگیرد. بعد اصول الفقه را دوبار مباحثه کردم، یک مقدار که جلو رفتیم، ذهن من شخصاً برگشت؛ یعنی دیدم نه، اینکه ما امید داشتیم جا باز کند و اینها، اینطور نیست؛ یعنی مرتّب به مشکل می خوردیم.

الموجز را من ندیدم، ولی آسید قاسم می گفتند: می روم سر کلاس ولی نمی توانم تدریس کنم. ببینید! وقتی مدرّس دائماً با کتابی مشکل دارد، نه او اقبال ذهنی دارد نه شاگرد. لذا باید کار دلسوزانه ای صورت بگیرد و مدرّسین جمع شوند و اگر قرار بر حذف کردن است مطالب ساده را حذف کنند و کتاب را معتدل کنند. اصلاً کتاب درسی یعنی اینکه: شاگرد احساس کند به استاد نیاز دارد.

شاخصه کتابهای درسی

مرحوم شهید ثانی آمده بودند اصفهان و مسالک ایشان در دستها بوده است و به شهید گفته بودند که: مسالک خیلی ساده است. و همینطور هم هست. ( یک استاد اصول در یزد، می گفت: این اصول الفقه چیه؟ مثل روزنامه است! ایشان خودشان قوانین می گفتند.البته انصافاً اصول الفقه روزنامه نیست. خیلی کتاب خوبی است. الآن اگر کسی با من مشورت طلبگی کند من اصول الفقه را بر حلقات ترجیح می دهم.) شهید ثانی از اصفهان که برگشت، شرح لمعه را نوشت. شرح لمعه یعنی کتاب درسی. چون وقتی طلبه سرِ درس استاد می رود می بیند چیزی کم دارد. عبارات شرح لمعه خیلی مهم است و شهید ثانی آن را برای تدریس نوشتند. چرا این کتاب ماندگار شد؟! حالا رسائل و مکاسب بخاطر شخصیت شیخ جا گرفت، امّا شرح لمعه به خاطر شخصیت شهیدین نبوده است. خودِ سبک کتاب مهم است. اوّلاً شهید در پایان لمعه می فرمایند: متن را بر اساس فتوای مشهور نوشتم، نه فتوای خودم. و این خیلی خوب است که کسی که می خواهد با فقه آشنا شود بهتر است فتوای مشهور را بداند نه فتوای مصنف کتاب را.

این مطلب برای دستیابی به شاخصه های کتاب درسی بسیار راه گشاست که اگر قرار است متن فقهی باشد، مشهور فتاوا باشد. مطلب دیگر هم که مثل قبلی از آیت الله بهجت شنیدم این است که می فرمودند: خصوصیت شرح لمعه اینست که مخاطب را با استدلال های فقهی آشنا می کند، نه اینکه او را به پایان بحث برساند. تعبرشان نیمه استدلالی بود. نیمه استدلالی یعنی نویسنده کتاب را برای بیان نظر خودش ننوشته است، مثلا می گوید: فیه نظر، مِن کذا، و مِن کذا.

هیأت علمی مدرسه: ببخشید شما فرمودید: شرح لمعه متن کلاسیک است و به غرض تدریس هم نوشته شده است، ولی نهضت جدید تغییر کتب درسی به شرح لمعه هم دو نقد دارند: یکی اینکه متن مندمج و پیچیده است و طلبه را سردرگم می کند. دوّم اینکه مشتمل بر کتب غیر کاربردی مثل إماء و عبید است. به خاطر همین الآن برخی ابواب این کتاب تقطیع شده است و برخی ابواب نیز کلّاً حذف شده و طلاب نمی خوانند.

بررسی کتاب شرح لمعه از حیث آموزشی

استاد: بنده برای هر دو مطلب نظری طلبگی عرض می کنم.

انواع اغلاق عبارتی ممدوح و مدموم

اما بخش اول که می فرمایید: عبارات مغلق و پیچیده است؛ ایراد وارد است، امّا نه به إطلاقه. اگر مصنّفی برای اینکه کتاب درسی باشد و مؤونه ای برای استاد گذاشته باشد و در عین حال پیشرفت ذهنی طلبه هم در آن باشد، یک درجه ای از این إغلاق خوب است، ولی باید رنگش عوض شود؛ یعنی اگر بگوییم: عبارات کتابهای درسی باید سلیس و روان باشد، این حرف، حرف درستی نیست. و از طرف دیگر، بگوییم: عبارات آن قدر مُغلق باشد که به جای یاد گرفتن مطلب، دو ثلث وقت را صرف عبارت کند، این هم درست نیست و ایراد وارد است.

حال باید چکار کنیم؟ بنده این طور به ذهنم می رسد که عبارات کتب باید کلاسیک باشد، یعنی دقیق باشد و عبارات دقیق همراه خودش دقت را می آورد، غموض را می آورد، ولی نه غموض اضافی که وقت را فقط صرف عبارت کند. عبارت دقیق این است که اگر وقتی را صرف عبارت کرد و عبارت درست شد، متوجه می شود چیزی را هم یاد گرفت. پس مشخصه کتاب درسی اینست که عباراتش دقتی را داشته باشد که دارای بار علمی باشد؛ یعنی آن کسی که سریع خوانده برمی گردد و می گوید: من اصلاً این عبارات را نفهمیده بودم! استاد چه نکاتی را در عبارات گفت! یعنی: جمع بین دو مطلب باید بشود؛ عبارت مثل رونامه نباشد، ساده نباشد، دقیق باشد و همچنین إغلاق اضافی هم نداشته باشد؛ یعنی وقتی إعمال دقت در عبارت می شود چیز دیگری فهمیده شود؛ مثلا کفایه عباراتش دو گونه است: بعضی عباراتِ مُغلق، وقتی که صاف می شود و می فهمیم، می بینیم مطلب همان مطلب بود؛ این إغلاق خوب نیست. امّا بعضی عبارات کفایه این طور است که وقتی صاف می شود می گوییم: چیزی یاد گرفتیم. ما اوّل مطلب را نفهمیده بودیم؛ یعنی عبارتی که دقتش از غموض مطلب است، نه از پیچیدگی خود عبارت.

این نوع غموض دوّم را ما درکتابهای درسی نیاز داریم و مدرّسین باید آن را در کتاب درسی إعمال کنند و الّا برای آینده طلبه مضرّ است. پس ما با این مطلب که کتابهای درسی باید عباراتش ساده باشد موافق نیستیم. عبارت باید دقیق باشد، کلاسیک باشد، غامض باشد، ولی این غموض از حیث دقت مطلب باشد نه صرفاً غموض در عبارت.

عدم حذف هیچکدام از کتابهای شرح لمعه

امّا بخش دوم فرمایش شما که کتابهایی از شرح لمعه حذف شده و تدریس نمی شود؛ آنچه به ذهن بنده می رسد این است که هیچ کتابی نباید حذف شود. بسیاری از مطالب فقاهتی و علمی است که در همین کتاب عبید و إماء است که طلبه ها بلد نیستند. فواید فقهی بسیاری در آنها هست که اگر طلبه بلد نباشد بعداً نمی تواند مجتهد شود. بله می خواهند بعضی از جهاتش مختصرتر باشد و برای اوّل کار خیلی مبسوط نباشد مانعی ندارد، ولی اینکه اصلاً از این مباحث خبر نداشته باشد بسیار ضرر دارد. و نه فقط به جامعیت و گستردگی مطالب ضرر می زند، بلکه به مُلایی ضرر می زند.

بینی و بین الله بنده دارم تجربه طلبگی ام را عرض می کنم؛ یعنی کسی که در این مطالب رقّ و عبید و إماء سر در نمی آورد، در تفسیر به مشکل می خورد، در لغت به مشکل برخورد می کند، در خود فقه در غیر بابهای عبید و إماء به مشکل می خورد و باید اینها را بداند. و این مطلب را بنده قبلاً هم عرض می کردم.

هیأت علمی مدرسه: ظاهراً همانگونه که در کتاب «در محضر بهجت» آمده است مرحوم آیت الله بهجت، برای جایگزینِ فقه در سطح، کتاب ریاض را و برای اصول، جلد دومِ قوانین و مطارح الأنظار را پیشنهاد می کردند.

استاد: بله اینها را با یکی دو تا کتاب دیگر از ایشان شنیدم، ولی باید مدرّسین دلسوز که دستشان در کار است و تجربه دارند با لحاظ دو نکته کتاب جدید بیاورند: یکی اینکه طلبه را با ادبیات و عبارات قدماء آشنا کند و دیگری اینکه تاریخ آن علم را نیز بیاموزند، اینطور نباشد که طلبه نداند سیر تاریخی مباحث چگونه است.

نحوه تألیف کتاب درسی، در کوتاه مدت

پس بهترین کار اینست که اساتید و مدرّسین برای تدوین کتاب جدید، فعلاً نخواهند إنشاء عبارت جدید کنند که خیلی طول می کشد، بلکه در هر مسأله ای تاریخ آن مسأله را بیاورند، سپس مثلاً قسمتی از عبارت قوانین یا رسائل و یا معالم را بیاورند. این گونه کتابها خیلی زود نوشته می شود. این پیشنهاد بنده است؛ یعنی خبرویت مدرّس فعلاً صرف کتاب نوشتن و آوردن مطلب جدید نشود، بلکه همان ها را نظم بدهد. در این صورت طلبه که این کتاب را بخواند، بعداً که معالم را باز می کند می بیند بیگانه نیست، قوانین و بحرالفوائد و أوثق الوسائل را می خواند می بیند بیگانه نیست و می تواند با آن کتابها مرتبط شود. ولی نوشتن کتاب ابتدا به ساکن، به مشکل می‌خورد.

ضرورت گسترش معلومات طلاب

حاج آقا می‌فرمودند: «الآن علوم گسترده شده و طلبه باید بعد از کمی درس خواندن از آنها مطّلع باشد پس بقیه علوم را چه وقت بخواند؟!» ، الآن یک طلبه تبلیغ می‌رود تبلیغ ساده، بچه های دانش آموز اطلاعاتی دارند و چیزهایی شنیده اند، طلبه حتماً باید این اطلاعات را داشته باشد. به طور کلی معلومات عمومی که کلّ بشر دارند، روحانی باید داشته باشد. این خیلی وقت او را می‌گیرد، لذا ما باید مدیریت کنیم که هم به اجتهاد برسد هم مُلّا شود و هم توسعه اطلاعات داشته باشد.

حال اگر مطوّل را بخواهد با توضیحات کامل که برای آن نوشته می‌شود (برای رفع إغلاق آن) بخواند که خیلی طول می‌کشد و اگر سریع هم بخواهد بخواند که الکلام الکلام (مُلایی در پِی ندارد). کتاب جواهر البلاغه را هم خودم ندیدم، ولی کسانی که تدریس کرده بودند می‌گفتند: اصلاً نمی‌شود به جای مطوّل خوانده شود. آن موقع که ما می‌خواستیم درس بخوانیم، مطوّل گو که نبود، مختصر هم استاد خوب نداشتیم ولی آسید قاسم از مشهد که به قم آمدند، درس آقای فتوحی می‌رفتند و از ایشان خیلی تعریف می کردند، چرا که چندین دوره درس گفته بودند. به نظر من اگر تجربیات این اساتید جمع بشود و در اختیار اساتید دیگر قرار داده شود، بتوان همان مطوّل را مثلاً در طول دو سال خواند و جمع کرد بین خواندن مطوّل و خیلی طول نکشیدن آن.

البته فقط نباید به کتب قبلی ها متمرکز شد؛ چرا که پیشرفت علم بی نهایت است و ممکن است کتابهایی نوشته شود که در معانی و بیان مطالب بیشتر و تحقیقات بهتری انجام داده باشند. لذا اگر کتابی نوشته می شود تمام مطالب مثلا معانی بیان جدید را بنویسید. کتابی را برای من آوردند به نام: أسالیب البیان، می خواستم کتاب را بخوانم که نشد. نمی دانم در این کتاب چه کردند؟ شما خبر دارید؟ اساتید از این کتاب استفاده می کنند؟

هیأت علمی مدرسه: کتاب خوبی است. از جهت جمع آوری شواهد قرآنی خیلی زحم کشیده اند، ولی بحثهای استدلالی مثل مطوّل در آن نیست. مولّف هم طلبه نیستند، دانشگاهی عراقی هستند.

استاد: نه ما اصالت حوزوی را خیلی پایبندیم. حتی علوم روز هم باید کار حوزوی باشد. کسی که آمد زیر چتر صاحب کار طلبگی صلوات الله و سلامه علیه، نباید کلاسهای دیگر برود، همه علوم را باید بلد باشد ولی زیر همین چتر. خودش بخواند، ولی همت می خواهد، اگر همت کند یاد می گیرد، حتی بهتر از آنها هم یاد می گیرد.

یکی از مشکلات مطوّل خوانی در قدیم این بود که حواشی را می گذاشتند به عهده استادی که خوب درس بخواند یا شاگردی که خودش بخواند. الآن دسترسی به همه حواشی و کتابهای قبل از مطوّل و کتابهایی که بعد از مطوّل نوشته شده و حتی سایر مصنّفات، وجود دارد. اینها جمع آوری شود و از عبارات این کتب آورده شود؛ به عبارت دیگر تطبیقی باشد با مطالب دیگر، به همراه تاریخ بحث و مباحثی که الآن هست. همین أسالیب البیان مانعی ندارد که طلبه به گوشش بخورد که این کتاب هم در معانی بیان نوشته شده است. و اگر بحث خوبی هم در آن هست آورده شود.

برخی از علوم قدیمی مورد نیاز طلاب

پس نتیجه این که باید جمع کنیم بین دقت و عمق و اینکه وقت طلبه به اندازه نیاز گرفته شود. البته اگر طلبه در پنج سال واقعا بهره خود را از مطوّل می برد، ما مشکلی نداریم. ولی صحبت سرِ این است که اگر می توان کاری کرد که همین بهره را طلبه ببرد ولی با اضافات و علوم دیگر، این بهتر است؛ مثلا علم لغت در حوزه ها لازم است. فقه اللغه و مباحث اشتقاق، برای کار طلبگی خیلی ضروری است. در این زمینه کتابهای درسی باید نوشته شود. یا مثلا تجوید لازم است، ما طلبه شدیم برچیده شده بود. چرا طلبه ها تجوید نخوانند؟ تجوید علمی بوده در حوزه ها و امروزه هم پیشرفتهایی کرده است. طلبه ای که تجوید خوانده در بحث های فونتیک و اینها سریع جلو می رود. کسی که نخوانده باشد و مقداری با مباحث جدید آشنا شود، خیال می کند اینها کاری کرده اند امّا اگر کتابهای تجوید قدیم را خوانده باشد، می بیند قدیم های ما با فاصله صدها سال بالاتر از اینها را گفته اند.

اینها علومی است که باید در حوزه خوانده شود. نمی دانم چطور شد که حوزه یکدفعه این علوم را قیچی کرد؟! تجوید درس مهمی بوده، الآن تجوید می خوانند؟

هیأت علمی مدرسه: به صورت خیلی رقیق شده در سال اوّل طلبگی دو کتاب در حد درست شدن قرائت، ولی به شکل فنی خوانده نمی شود؛ مثلا شرح شاطبی را نمی خوانند.

استاد: به شکل فنی و کلاسیک مهم است که خوانده شود. شرح شاطبی هم به شکل مختصر است و بیشتر قرائات است که همان هم خیلی خوب است. حالا ما مباحثه ای داریم که مقدمه النشر را می خوانیم. دو سال است هنوز چند صفحه خوانده ایم. البته مباحثه های ما تو در تو است.

هیأت علمی مدرسه: پس خودتان به طول نکشیدن دروس خیلی عمل نمی کنید! (با مزاح)

استاد: ما که چیزی بلد نیستیم، ولی سبک کار ما اینطوری است. البته اگر ما کار بد می کنیم دیگران نباید به ما نگاه کنند.

علی ایّ حال ما در این دو سالی که در این علوم قرائات کار کردیم فهمیدیم که چقدر چیزهای زیادی هست که بلد نبودیم اینکه درباره علوم قرآنی چه کتابهای زیادی در حوزه نوشته شده است؟! لغت هم همینطور. مثلاً طب هم علمای قدیم می خواندند، به عنوان یک درس حوزوی. الآن هم باید طوری باشد که طلبه ها بخوانند و بلد باشند. علم هیئت هم همینطور، طلبه که علم هیئت بلد نباشد که نمی شود. مثل این علوم زیاد است و همه اش هم نیاز است. خصوصاً طلبه های با استعدادی که الآن می آیند و می توانند سریع بخوانند، ما کاری کنیم که طبق فرمایش شما، مقصود شما محقق شود، ولی در مدّت کمتر. خیلی این کار خوب است.

هیأت علمی مدرسه: در مورد منطق چطور؟ اگر طلبه بخواهد در فقه و اصول و علوم عقلی به اجتهاد برسد، چه کتابهایی را در منطق باید بخواند؟

کتابهای لازم التحصیل در علم منطق

استاد: منطق را همانطور که گفتم، تدریس که باید بکند. امّا از جهت خواندن کتابها، المنطق و حاشیه را که بخواند، می گفتند: جوهر النضید و منطق منظومه را هم بخواند. جوهر النضید را ما خوب کامل نشد ولی دوبار بحث کردیم.

لزوم اطلاع از تمام دستگاه های منطقی جدید

نکته ای که ما با تجربۀ طلبگی خودمان یافته ایم این است که: مبادا منطق بر منطق ارسطویی اقتصار شود؛ چرا که آینده کاری آنها با یک نقص فاحشی نسبت به جوّ منطق بیرون مواجه می شود؛ یعنی حتماً در زمان ما طلبه ای که منطق می خواند، با حرفهای دیگران در منطق نیز آشنا باشد و کارهائی که تا حالا انجام شده را بداند. به نظر من کارهای بشر بر اساس گرایش ها انجام می شود، امّا خروجی هایی دارد که معمولاً ربطی به آن گرایشها ندارد. مثلاً کافر مطلق برای ترویج کفر خود کاری می کند وبه تجربه هایی می رسد که آن تجربیات به کفر ربطی ندارد، او دنبال کفر می دوید که به این نتیجه رسید، ولی متدیّنین می توانند از نتیجه و تجربۀ او استفاده کنند؛ چرا که نتیجۀ او ربطی به کفرش ندارد. اینکه فرموده اند حکمت را أخذ کن ولو من المنافق یا ولو من الکافر همین معناست.

لذا الآن بشر در منطق های مختلف زحماتی کشیده اند ولو گرایش های آنها هم غلط بوده، ولی حاصل زحمتهای آنها را طلبه باید بداند. باید بداند الآن چه کارهایی کرده اند. اگر نداند، به عنوان کسی که بگوید من منطق خوانده ام وارد می شود، ولی معلوم می شود که از خیلی از کارهایی که در منطق شده خبر ندارد و این نقص آموزشی حساب می شود.

دربارۀ کتابهای ریاضیات یک زمانی تقسیم بندی کتابها برای آموزش بر اساس وزن علمی کتابها بود. یعنی ریاضیات کامل به آخر کار موکول می شد و می گفتند: بعداً به او می فهمانیم. ولی این اواخر راه خوبی را در روش آموزش پیش گرفتند و آن اینکه: سنگین ترین مطالب ریاضی را که قبلاً می گفتند: بگذار تا در دانشگاه به او یاد دهیم، الآن از کلاس دوّم و سوّم ذهنش را آماده می کنند تا بعداً بتوانند برای او بگویند و او براحتی با زمینه ذهنی که دارد درک کند.

کتاب المنطق که خیلی خوب است. مرحوم مظفر خیلی وجود مبارکی بوده است. حاج آقا می فرمودند: ما در نجف با آقای مظفر در یک مدرسه بودیم. می گفتند: کار ایشان اینطور بود که شب بعد از نماز شب مشغول بودند تا آخر شب که می آمدیم وضویی بگیریم وبخوابیم باز چراغ حجرۀ ایشان روشن بود. بعد می خوابیدیم و یکی دو ساعت به طلوع فجر که بلند می شدیم هنوز چراغشان روشن بود؛ یعنی: شب تا صبح هر شب کارشان همین بود، و نزدیک طلوع می آمدند پشت بام مدرسه و قدم می زدند تا فجر را ببینند و نماز صبح را می خواندند وتا نزدیک طلوع همانجا مختصر استراحتی می کردند. حاج آقا می گفتند: با خودمان می گفتیم ایشان هر شب بیدارند چکار می کنند؟ بعداً که المنطق و اصول الفقه آمد فهمیدیم که بله اینها را می نوشتند. اصول فقه نوشتن واقعاً کار ساده ای نیست. وقتی انسان دست به قلم می شود می فهمد که خیلی سخت است.

ضرورت تدوین کتاب جدید در علم منطق

امّا آیا این کتاب در آخرین حدّی است که باید باشد؟! گمانم این است که اینطور نیست کسی که المنطق می خوند گرچه مقداری با منطق ارسطویی آشنا می شود، ولی اینطور نیست که ذهنش آماده شده باشد که فرق منطق ها را بفهمد. لذا اگر الآن بخواهیم کتاب کلاسیک خوبی برای حوزه بنویسیم، باید کمک گرفته شود از اساتیدی که همۀ اینها را می دانند، تا منطق کلاسیک ما تطبیقی باشد و منحصر در منطق ارسطویی نباشد؛ چرا؟ بخاطر همین که عرض کردم، چیزهایی را که خدا بخاطر این زحمتهایی که بشر کشیده و به آنها داده را استفاده کنیم. ما هم اگر بخواهیم روی آن موضوع ها کار کنیم باید همان زحمتها را بکشیم. البته مطالبی که در آن منطق ها هست و صحیح نیست که متخصصین می دانند که نباید اعتنائی به آنها بکنند، امّا مطالبی که متّفقاً می دانیم که بر اثر زحمات و تجربیات آنها حاصل شده است، ما باید استفاده کنیم.

هیأت علمی مدرسه: بعنوان آخرین سؤال، شما که بحمدالله شاگرد مرحوم آیةالله بهجت بودید، اگر نکته ای خاطره ای از ایشان، یا درباره بُعد عقلی عرفانی حوزه ها صلاح می دانید برای استفاده ما بفرمایید.

نکاتی لز مرحوم آیةالله بهجت دربارۀ علوم عقلی

استاد: البته ما شاگرد نبودیم، شاگرد عنوان پرباری است. ما فقط می رفتیم خدمت ایشان می نشستیم. حاج آقا می فرمودند: مرحوم شریعت اصفهانی که از مراجع بزرگ نجف بودند و معاصر حاج آقا رضا همدانی و آسیدمحمد کاظم یزدی بوده اند که خدا همه شان را رحمت کند، حاج آقا می فرمودند: آقای شیخ الشریعه که گاهی کسی سر درسشان اشکال می کرده است، خب ایشان اصفهانی و شوخ و خیلی لطیف بوده اند، اگر کسی اشکال می کرده می فرمودند: معلوم می شود جامع آقایانی که اینجا نشسته اند سقف است. حالا ما اینطور جامعی با حاج آقا داشتیم.

ایشان مکرر می فرمودند: علوم عقلی و فلسفه را طلبه نباید ابتدا به ساکن بخواند، مکرّر می فرمودند: اوّل باید در علم کلام صاحب نظر شوند تصوّراٌ و تصدیقاٌ، بعد علوم عقلی را بخوانند. در اینصورت استفاده می کنند و ضرر هم نمی کنند؛ یعنی طوری نباشد که وقتی کتابی را در فلسفه می خوانند فقط أخّاذ باشند(این تعبیر از من است) علی ایّ حال مصنّفِ کتاب مثلاً قوی است و ما تابع او بشویم، ولی اگر خودِ طلبه به میزان رسیده باشد، نظرش اجتهادی می شود، فکر می کند و مطالب را قبول می کند. پس فلسفه و عرفان بخواند ولی بعد از اینکه در کلام قوی و کامل شد. فلسفه را خودشان در نجف خوانده بودند و کتابهای را هم برای خواندن نام می بردند.

امّا دربارۀ نیاز عملی طلاب در حوزه، سبک ایشان اینطور بود که می فرمودند: کأنه مهم ترین چیز برای حوزه ها این است که درس اخلاق عملی داده شود؛ یعنی خودِ علماء طوری باشند که در خیابان که راه می روند برای طلبه ها و حوزه، درس اخلاق باشد. سبک ایشان خیلی اخلاق به حمل اوّلی نبود.

در علم اخلاق هم مثلاً معراج السعاده، جامع السعادات و المحجة البیضاء را اسم می آوردند. در کتب روایی مثل کتاب العِشرة وسائل و جهاد النفس وسائل، کتاب مفتاح علوم القرآن حاج شیخ غلامرضا یزدی، کتاب جواهر السنیة شیخ حرّ و تفسیر آشیخ محمدحسین را عنایت داشته و نافع می دانستند. کتاب تفسیر آقاشیخ محمدحسین الآن در اصفهان چاپ شده به نام مجدالبیان که قبلاً این نام را نداشته است قبلاً هم معروف بوده که به ایشان می گفتند: آشیخ محمدحسینِ صاحب تفسیر، نوۀ آشیخ محمدتقی صاحب هدایة المسترشدین هستند، پدرشان آشیخ محمدباقر و پسرشان مرحوم آشیخ محمدرضا ابوالمجد صاحب وقایة الأذهان است. وهمچنین کتاب الطریق الی الله آقای بحرانی را اسم می بردند و تجلیل می کردند، کتاب کوچکی است ولی حاج آقا از نحوۀ استفادۀ از روایات در این کتاب خیلی تعریف می کردند.

نحوۀ ارتباط آیةالله بهجت با مرحوم قاضی رحمةالله علیهما

از مرحوم آقای قاضی هم به مناسبت هایی قضایایی نقل می کردند.البته ایشان از حیث نظری خیلی مثل سبک آقای قاضی نبودند. این مطلب محسوس می شد برای ما، البته تصریح نمی کردند و ما هم خجالت می کشیدیم بپرسیم، ولی از لحن هر کسی معلوم می شود. ولی اواخر دیدم در آن کتابِ آقای ری شهری، که ایشان تصریح کرده بودند که من نظرم با این مبانی عرفان نظری موافق نیست. در کلماتشان هم معلوم می شد، ولی حرف صاحب کفایه را خیلی می پسندیدند؛ به صاحب کفایه گفتند: فلانی را تکفیر کنید، یکی از مشایخ نجف را که همین مبانی را داشت. صاحب کفایه گفت: اینها اعمال و رفتارشان مثل ماست، نماز می خوانند روزه می گیرند، آن هم مسأله ای است نظری، اشتباه در مسألۀ نظریه کفر نمی آورد.

قضیۀ دیگری را هم سال آخر عمرشان فرمودند. اینها را قبل از آن اینطور باز نمی کردند. فرمودند: از من می پرسند که وقتی شما آمدید ایران،آیا با استاد اخلاق خود مکاتبه داشتید یا نه؟ گفتند: من نجف هم که بودم سؤال نمی کردم؛ مثلاً آقای طباطبایی در درس مفصّل اشکال می کرد. من نجف که بودم در درس اشکال نمی کردم، هرچه می خواستم بپرسم، در ذهنم می پرسیدم وایشان هم به قاعده جواب می داد.(همین کلمۀ «به قاعده» را یادم هست که فرمودند) یعنی آقای قاضی به قاعده جواب می داد. من حرف نمی زدم همین که در ذهنم می پرسیدم ایشان به قاعده جواب می دادند. گفتند: یک روزی با رفیقم که کنار من نشسته بود در خدمت آقای قاضی بودیم، آقای قاضی فرمودند: این آقا(اشاره به من کردند) هم در اشکالاتش کارها می کند. حاج آقا می گفتند: آن رفیق به من گفت: تو که حرف نزدی! فرمودند: ولی من هیچی نگفتم. بعد ادامه دادند که ایران که آمدم هم همینطور بود، در خواب من ایشان مکرّر می آمد؛ یعنی می خواستند بگویند نیازی به نامه نبود. اینها را همین سالهای آخر می فرمودند ما خیلی وقت بود درس ایشان می رفتیم هیچ موقع از این چیزها نمی گفتند همین سال آخر این چیزها را فرمودند. بعد گفتند: یک وقت در خواب ایشان(مرحوم قاضی) به من گفت: اگر هر چه را تعطیل کردی درست را تعطیل نکن! بعد لبخندی زدند و فرمودند: کأنه می خواست به ما بگوید که می دانم چه می گویی. یعنی اظهار رضایت از درسشان داشته اند. همینطور هم بود این اواخر حاج آقا مریض شدند بعد دوباره بهتر شدند دوباره می خواستند اصول شروع کنند البته یک فقه می گفتند و فقه تعطیل نشده بود آخر هم اصول را دوباره شروع کردند حاج اقای محفوظی و آقایان دفتر می گفتند:ایشان بالای نود سال سن دارند دوتا درس نمی توانند بگویند. ایشان به حاج آقا خیلی اصرار می کرد که حاج آقا؛ شما الآن اصول شروع نکنید سختتان است. ولی حاج آقا مصرّ بودند که دوباره اصول را شروع کنند گویا چون آقای قاضی گفته بودند: درستان را تعطیل نکنید.

هیأت علمی مدرسه: یعنی اینقدر به فرمایش مرحوم آقای قاضی متعبّد بودند؟ یعنی تا آخر عمر ارادت تامّ به ایشان داشتند و فقط مبانی عرفان نظری را قبول نداشتند؟

استاد: ببینید! آقایی که صادق است و من در گفتارشان تردید ندارم و خودش بیشتر مایل به سبک آقای قاضی است (سالها پیش شنیدم) می گفت: ایشان می گفتند: من از اوّل در نجف با این سبک مخالف بودم یعنی با بعضی روشهای خاص آقای قاضی و اینها. خیلی مطلب است که انسان بداند استادی بزرگ است، امّا دربارۀ سبک او هم نظر داشته باشد، لذا آنچه ما فهمیدیم این است که ایشان تعبّد احترامی داشتند، همین که استاد بالای سرشان باشد، امّا در مسائل نظری خودشان فکر می کردند واینطور نبود که با کسی که موافق نیستند درگیری داشته باشند.

یکی از رفقاء می رفت پیش آقای رضوی که در قم بودند. من توفیق نداشتم که خدمت ایشان برسم. می گفت از آقای رضوی پرسیدم: دوتا استاد در نجف بودند و هر دو در معنویات بودند آن یکی آقای قاضی را تکفیر می کرد، ولی آقای قاضی او را تکفیر نمی کرد، این چطور می شود؟ آقای رضوی گفتند: خب پایین تر تاب و تحملِ بالاتر را ندارد ولی بالاتر تاب پایین تر را دارد. اگر آن روایت درست باشد که : لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله. البته عده ای خدشه می کنند، امّا محال نیست، شاید مرحوم سید مرتضی هم خدشه می کنند ولی معلوم نیست از چه باب است. البته آن طرفش را هم دارد که: ولو علم سلمان ما فی قلب ابی ذر لکفّره. دیدید این را؟ شما می دانید در چه کتابی است؟

هیأت علمی مدرسه: در کتاب الأربون حدیثاً شیخ سلیمان بحرانی روایت را آورده اند ظاهراً نقل های مختلف آن را یعنی از دو طرف را هم آورده اند.

استاد: إن شاء الله خداوند به نیتِ خیر شما مقدّر کند که کاری صورت گیرد. این کار خیلی لازم است. کتب درسی برای حوزه چیز کمی نیست. اینها به درد طلاب خوش استعداد می خورد که راه خود را بتوانند پیدا کنند، لذا هر کس در این راه فکر کند، زحمت بکشد اینها باقیات صالحات است که خیلی اجرش بالاست.

اهمیت تلاش در راه تربیت طلاب

برای ختم عرضم این را هم بگویم حاج آقا فرمودند:استاد ما آقای کمپانی اواخر مریض شده بودند حالشان خیلی بد بود، چه جلالی داشتند ایشان خدا می داند. حاج آقا فرمودند: ما با استاد نشسته بودیم صحبت از رساله شد، ایشان فرمودند:هیچ علاقه ای دیگر در من نسبت به دنیا نمانده است. این عالم بزرگ با این حالت قدسی می گوید:هیچ علاقه ای در من به دنیا نمانده است الّا یک چیز و آن هم تربیت طلاب علوم دینی است. و اگر بخواهم در این دنیا بمانم، فقط برای این کار می خواهم باشد. لذا این کار را اگر کسی برای تربیت طلاب انجام دهد خیلی اجر دارد که إن شاءالله باعث رشد علمیت طلبه ها شود. ما دعاگویتان هستیم سراپا توفیق باشید. إن شاءالله محفوظ باشید.

هیأت علمی مدرسه: از اینکه زحمت دادیم و وقت شما را گرفتیم عذر خواهیم واز شما تشکر می کنیم. إن شاءالله خدمت امام رضا علیه السلام نائب الزیارة شما هستیم.

استاد: ممنون، مصدر خیرات باشید، مطلع انوار الهی باشید.









****************
ارسال شده توسط:

Saturday - 21/1/2023 - 15:9

پیشنهاد یا مطلب تحقیقی یا ویرایشی یا هر نوع چیزی که مناسب میدانید ارسال فرمایید تا به متن فعلی فورا ضمیمه شود.