بسم الله الرحمن الرحیم
فقه هوش مصنوعی؛ جلسه 30 3/8/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
سعی کردیم در سه بخش مطلب را جلو ببریم. بخش اول، تفکیکی بود بین ظهور در پایهای که اسم آن را هوش مصنوعی میگذاریم با اصل عقل و درک و نفس. آن برای خودش یک چیز دیگری بود. تأکید طلبگی من این بود؛ شاید باید در هر جلسهای تذکر داده شود که ما باید روی ضوابط روشنی فکر کنیم –از دبستان تا بالاتر- که نزد آیندگان این مرزها واضح شود. یعنی وقتی در خودشان تأمل میکنند وجدان کنند این چیزی که الآن در من انسان است برای پایه نیست. این استشراق است و برای جای دیگری است. وجدان کند، نه اثبات کند. به گمانم اینطور میشود. این در بخش اول خیلی اهمیت دارد. یکی از مهمترین کارهای حوزوی همین است. احکام فقهی اینها را گفتن جای خودش، اما اینکه صیانت از معارف باشد، بهنحویکه در آینده به روشنی نشان بدهد؛ نه اینکه همینطوری مخلوط باشد. این بخش اول بود که اهمیت دارد.
بخش دوم، تحلیل این بود که در ظهورات پایهای ما چه پیشرفتی داریم؟ چه چیزهایی ممکن است در پایه ظهور کند؟ به گمانم در قصد، هوش مصنوعی قوی و ضعیف و همه مطالبی که گفتیم، شاید غامض ترین موضوع فقهی ای که برای بخش سوم، نسبت به بخش دوم داریم، همین است. اگر نظرتان باشد برای اینکه بهصورت طلبگی برایمان واضح شود، در بخش دوم از متن سختافزار شروع کردیم، تا ببینیم به کجا میرسیم که یک پایهای فراهم شود تا آگاهی و درک معنا به نحو پایه محور ظهور کند.
با بحثهایی که داشتیم پایههای بسیار لطیفی را به دست آوردیم. پیایه، فقط پایه فیزیکی نبود؛ اینطور نبود که فقط مثل اکسیژن و هیدروژن باشد. عرض کردم حتی یک جامعه به این صورت بود. بزرگان فکر که حاضر نمیشوند بگویند ما در جامعه ذرهای اصالت داشته باشیم –اساتید خودشان را رد کرده بودند- در این فضا که ذهنهای قوی حاضر نمیشوند به جامعه اصالت بدهند و میگویند اصالت با فرد است و نسبت به جامعه مسامحه شده، ولی در کلمات خودشان جاهایی پیدا میشود که در همین جامعه، برای ظهور امری که واقعاً یک نحو نو ظهور است، پایهای فراهم میشود. یک چیزی است که قابل کاهیدن به مؤلفهها و اجزاء نیست. این خیلی مهم است. یعنی در اجتماع هم ما باز پایه داریم. پایههای لطیفی که در آن جا اموری ظهور میکند که بدون آن ممکن نیست و هرگز قابل کاهیدن نیست. اینها مطالب خیلی مهمی است.
به گمانم در این مرحله دوم، ما بتوانیم پایههایی فراهم کنیم. یعنی پایههایی در لایههایی لطیفی از نرمافزار فراهم شود که در آن پایهها چیزهایی ظهور میکند که اصلاً ناظر محور نیست. مثلاً در کلمات میبینید میگویند ماشین تورینگ. ماشین تورینگ یک ماشین انتزاعی مکانیکی است. خب اگر انتزاعی است، چطور مکانیکی است؟! مقصودی دارند. انتزاعی یعنی ماشین فیزیکی نیست. بلکه با فکر ریاضی تنظیم پیدا کرده. خب اگر انتزاعی است پس چطور مکانیکی است؟ منظور ایشان از مکانیکی این نیست که در خارج حرکت میکند. منظور از مکانیکی در اینجا یعنی نیازی به توجه و آگاهی کسی که او را مدیریت کند، ندارد. خودش خودکار است. دارد حرکت خودش را جلو میبرد و نتیجه را متفرع میکند. این ممکن هست یا نیست؟
عرض کردم در این فضا ما بهدنبال چنین پایههایی هستیم. غامضترینش هم به گمانم همان مثال قتل عمد است. غموضش به این خاطر است که دو نوع قتل داریم؛ عمد و شبه عمد. البته منظورمان مطلق عمد است؛ به قاتل مثال میزنم به این خاطر که با آن مانوس هستیم. و الّا منظور عامد در مسائل حقوقی و ضمان است. عامد چه کسی است؟ کسی است که هم قاصد فعل است و هم قاصد نتیجه. شبه عمد چیست؟ قاصد فعل هست، بدون نتیجه. خطاء محض هم نه قاصد فعل بوده و نه قاصد نتیجه.
الآن وقتی این برنامه میآید، قاصد فعل هست یا نیست؟ قاصد یعنی راه خاص را انتخاب میکند. اول هم نتیجه را در نظر گرفته. اصلاً هوش این است. یک غایتی را در نظر میگیرد و راه کارهای حصول و تحصیل آن غایت را اعمال میکند و به آن میرسد. البته دیدم تذکر میدهند که بین فناوریهای هوش مصنوعی رباتیک با هوش فرق بگذارید. اینها برای امثال ذهن شریف شما معلوم است. برای کسی است که مخلوط کند. ما که میگوییم ربات، معلوم است که دهها علم و چیزهای دیگر در آن دخالت دارند که ربطی به هوش مصنوعی ندارد. ما که به ربات مثال میزنیم، نمیخواهیم هوش مصنوعی را با رباتیک مخلوط کنیم. هوش مصنوعی یک فن خاص خودش است. توضیح و تعریف آن را قبلاً عرض کردم. جوهره هوش مصنوعی این است که کمبود را تشخیص میدهد و راه پر کردن آن خلأ را هم پیدا میکند. اما اینکه اعمالش را به چه صورت انجام بدهد، اقدامات خارجیاش به چه صورت باشد، ربطی به خود فن ندارد.
شاگرد: صرف نرمافزار است، نه سختافزار.
استاد: بله، آن هم نوعی خاص از نرمافزار. شاید انواع رویکردهای زبانهای برنامهنویسی را گفتم. زبانهای اعلانی و زبانهای دستوری با هم فرق میکنند. البته چند رویکرد است. بیشتر رویکردش اعلانی است. شما به او میگویید من این را میخواهم. به او دستور نمیدهید که این کار را بکن یا نکن. کار را به او دستور نمیدهید. هدف را تعیین میکنیم که او خودش بگردد و راه وصل به این هدف را پیدا کند.
شاگرد: حتماً باید برای هوش مصنوعی هدف تعیین بشود؟ یعنی این قید کار است؟ یا اینکه هدف را هم خودش پیدا میکند؟
استاد: خودش در مسیر پیدا میکند، مانعی ندارد. وقتی پیشرفت کار شد به این صورت میشود.
علی ای حال اینکه ما میگوییم عامد، قاصد هم فعل و هم نتیجه است، الآن این برنامه هدف را در نظر میگیرد، فعلی را هم که ما را به نتیجه می رساند در نظر میگیرد؛ البته در نظر گرفتن مناسب خودش منظور است. چرا؟ بهخاطر اینکه انتخاب میکند. از بین ده راه بهترین راه را انتخاب میکند و نتیجه را میگیرد و در دست شما میگذارد. خب شما میگویید عامل چه کسی است؟ آنی که هم قاصد فعل است و هم قاصد نتیجه. شبه عمد چیست؟ قاصد فعل بود ولی قاصد نتیجه نبود. خطاء محض چیست؟ نه قاصد فعل بود و نه قاصد نتیجه. خب حالا که او این کار را انجام میدهد کدام یک از تعاریف بر او صادق است؟ شما میگویید خب قاصد فعل است! نه، این قدر واضح نیست. چرا؟ شما در احکام فقهی وقتی میخواهید برای قصد عمد، قصاص جاری کنید، چه بسا صرف ظهور پایه محور در اینجا کفایت نکند. خب او باید بهره روحی و نفسی، قصد ناشی از جان و روح داشته باشد. در اینجا شما به نفس نیاز دارید تا احکام فقهی را بر او بار کنید. خیلی صاف نیست. باید بیشتر روی آن تأمل بشود. لذا شاید یکی از غامض ترین موارد همین تعریف عمد باشد، در ضماناتی که در فقه داریم.
شاگرد: به همین خاطر است که ربات را نمی کشیم و نابود نمیکنیم.
استاد: خود این هست؛ اینطور که این مهندسین ادعا میکنند، اگر زمانی پیش بیاید میشود. آنها میگویند میتوانید با یک ماشین انس بگیرید، موانسه کنید. او حالات شما را بفهمد و شما حالات او را بفهمید. این را میگویند. کسانی که گرایش مهندسی دارند خیلی به این چیزها خوشبین هستند. وقتی این جور میشود، شما به هوش می فهمانید که اگر از این خطوط قرمز عبور کنید، منفجرت میکنم.
شاگرد: واقعاً میگویید؟!
استاد: اتفاقا یکی از چیزهایی که امروز روی آن کار میکنند، این است که هوش مصنوعی را خودخواه کنند. یعنی کاملاً حفاظ داشته باشد که خودش را حفظ کند. نگذارد از بین ببرندش و صدمه ببیند. دارند روی این کار میکنند؛ خودخواهی هوش مصنوعی. خب اگر در این زمینه پیشرفت بکند، ما چرا نگوییم قصاصت میکنیم؟! درحالی که او از قصاص رادعیت میخواهد؛ «وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰة»1. خب اگر او این کار را کرد، بگوییم طبق قاعده فقهی و به حکم خدا تو را قطعه قطعه میکنیم؛ خب وقتی رادعیت آمد چرا نباشد؟! منظور من غموض آن است. نباید فوری قضاوت کنیم. هنوز کار دارد.
خلاصه این قصدی که در مانحن فیه میگوییم، جان میخواهد یا نه؟ باید یک نفس و روحی باشد که قاصد قتل بوده باشد تا ما قصاصش کنیم؛ شارع برای او با قید بشرط شیء؛ یعنی به شرط اینکه پایه محور نباشد، به شرط اینکه قاصد مقتص منه، جان داشته باشد، قصد ناشی از استشراق او از یک جان باشد؛ اگر این جور باشد حکم شارع اجراء میشود.
شاگرد: ممکن است که راهی را برویم که قصاص را نفی کنیم ولی عقد را تأیید کنیم.
استاد: وقتی اینها دقیق میشود خیلی نیاز داریم به تشخیص موضوع دقیق حقوقی مسائل فقهی. گاهی است در اثر انسی که به زندگی داریم، موضوع حقوقی و فقهی مسأله با یک مانوسات بیرونی جوش میخورد. وقتی تحلیل دقیق حقوقی کردیم و آن موضوع فقه را از مانوسات خودمان جدا کردیم…؛ فقها به چه صورت تنقیح مناط میکنند؟ وقتی آن مناط و آن موضوع اصلی حقوقی را بالا کشیدیم، خیلی از آن هایی که شما میگویید تفاوت کرد، بعد میبینید تفاوت نکرد. بعضی از تفاوتها از انس ذهنی ما است، نه از ادله. ان شاءالله باید از هر کدام از اینها بحث شود.
شاگرد: اصلاً قصد تحقق پیدا میکند تا بگوییم قصد مقیَّد است؟
استاد: در پایه محور، قصد را چه معنا کنیم؟ میگوییم یک نتیجه و غایتی را تعیین میکند و کار خاصی را برای وصول به آن تعیین میکند؛ تعیین یک نتیجه و تعیین کار معین برای وصول به آن، قصد این است.
شاگرد: چه کسی تعیین کند؟
استاد: اگر اسم فاعل قاصد را بیاوریم، فرمایش شما میشود. ما اول قصد را تعریف کنیم تا به قاصد برسیم. شما از قاصد شروع میکنید و میگویید معلوم است که وقتی اصل قاصد را نداریم، قصدش هم نیست. اما اگر از تعریف قصد شروع کنیم و بعد به قاصد برسیم، اینطور نمیشود. یعنی تعیین یک نتیجه و سپس تعیین کار مناسب محصل آن نتیجه، تعریف فعل قصد است. خب حالا قاصد در اینجا چه کسی است؟ قاصد، تعیینکننده یک نتیجه و تعیینکننده کار مناسب رسیدن به آن نتیجه است. خب حالا در هوش مصنوعی قاصد داریم یا نداریم؟!
شاگرد: اگر هم داشته باشد همان طراح است. یعنی انتساب این قصد به طراح است.
استاد: نه. صحبت سر یادگیری ماشین است. یعنی الگوریتم هایی که اصلاً به ذهن طراح نمیآید. این فرض را بیاورید؛ هدفهایی که اصلاً به ذهن طراح نیامده، آن هدف را میبیند. یعنی خودش به آنها برخورد میکند و بهدنبال الگوریتم دستیابی به آن هدف که اصلاً خود طراح بلد نیست، پیدا میکند. بحث یادگیری ماشین همین است.
شاگرد: واسطه هست ولی در نهایت به طراح بر میگردد.
شاگرد2: در جلسات قبلی توضیح داده شد که هوش قوی آن نیست. اصلاً به طراح ربطی ندارد. مثلاً به نظرش میرسد که این بانک است و میتواند بانک را بزند. دیتاهای موجود را جست و جو میکند و از آنها میفهمد که بانک است. و بانک قابلیت سرقت دارد.
شاگرد: اگر آن طراح نباشد که اینها نمیشود.
شاگرد3: فضای بحث باز است. ایشان میگویند در فضای حقوقی نباید این مقدار آزادی را برای آن میگذاشتی تا این کارها را بکند.
شاگرد2: مثال چاقو همین بود. وقتی کارخانه میروید میتوانید به آن اجازه ندهید که ببرد؟! یعنی سازنده چاقو در قتل قاتل شریک است؟
شاگرد3: مثالها متفاوت است. چاقو مثالی است که منافع متعددی دارد ولی موجودی مثل انسان که اختیار داشته باشد بهگونهایکه بتواند مستقل تصمیمگیری کند، ممکن است ضمانش متفاوت باشد. مقصود این است که بحث هنوز تمام نشده.
شاگرد2: ممکن است تعیین هدف و تحصیل راه آن هدف را در حیوان هم ببینیم.
استاد: بله، هوش حیوانی مشکلی ندارد. برای گیاهان هم گفتم. از مرحوم علامه طباطبایی عرض کردم که درخت سیب را می ترساندند.
شاگرد: پس برای اینکه هوش مصنوعی وارد فضای حقوقی بشود، مقدماتی میخواهد. یعنی صرف اینکه یک قصد پایه محوری را هم تعریف کنیم، ممکن است هنوز مقدماتی داشته باشد. چون گربه و حیوانات با اینکه این قصد را دارند، وارد این فضا نمیشوند.
استاد: ببینید اصل فرمایش ایشان این بود که شروع کار هوش مصنوعی مستند به مهندس نرمافزار است، صحبت سر این بود که خود این ماشین یادگیری را انجام داده، شما میگویید اول که کسی آن را نوشته، آیا در ضمان فقهی استناد عقلائی را شرط میدانیم یا نمیدانیم؟
شاگرد: میدانیم.
استاد: یکی از کارهای بسیار مهمی که هوش مصنوعی مولد انجام میدهد، مولد بودن در زبان برنامهنویسی است. یعنی خودش بهراحتی میتواند برنامه بنویسد. مدام هم پیشرفت میکند. وقتی با ده واسطه دارد برنامه اش را خودش مینویسد، زبانش را خودش طراحی میکند، میگویید ده سال پیشتر کسی این را راه انداخت، الآن استناد کجا است؟ به او است؟ میگوید او که در کلاس فکری کرد، همه اینها یادگیری ها برای او است یا او اصلاً خودش خبر ندارد؟
شاگرد: اگر وسائط طولانی بشود عرف دیگر استناد نمیدهد اما سؤال این است که آیا ما اجازه داریم ماشین را طوری طراحی کنیم که به جایی برسد که خودش را ارتقاء بدهد.
استاد: فعلاً بحث ما سر اجازه فقهی نیست. ممکن است شما بگویید این کار حرام است. یا غیر اخلاقی است. این بحث ما نیست. بحث ما سر امکان و استحاله آن است. بعداً که ممکن شد، بگوییم آیا در اینجا موضوع فقهی آمده یا نیامد؟ یعنی الآن در فقه این فعل و حصول نتیجه مستند به این هوش مصنوعی است؟ یا مستند به برنامهنویسی است که وقتی پی جویی میکنید شروعش به بیست سال پیش بر میگردد؟ بقیه اش را خود آن انجام داده است. حرف آنها الآن همین است که خودش از خودش استفاده میکند. سختافزار هم همین است. اوائلی که این چیزها درآمده بود، این را شنیدم که اندازه یک دهم این CPU هایی که در گوشیهای شما هست، بخش کوچکی از کار آن را در یک سالن بزرگ انجام میدهد. این کامپیوتر است. وقتی خود این شروع به کار کرد، آن وقت با به کارگیری خود کامپیوتر این cpuهای کوچک درست شد. یعنی اگر خود بشر میخواست با ابزار خودش و بدون کمک کامپیوتر cpu بسازد نمیتوانست. یعنی خود این صنعت آمد و این قدر ریز شد و در دست همه آمد. خودش کاری کرده که به این صورت بشود. سخت افزارش را عرض میکنم، در نرمافزار هم همینطور جلو میرود. یعنی راههایی را پیدا میکند که خود مهندسها پیدا نکردهاند. بنابراین باید استناد را در نظر بگیریم. من اینها را عرض میکنم تا سبک مباحثه ما طلبگی باشد. طلبگی یعنی همینطور رد نشویم و برویم. درست امکان و استحاله آن را بفهمیم و تصور کنیم، مهمتر اینکه در فضای طلبگی نه سریع رد کنیم و نه سریع قبول کنیم. مبادرت به رد و مبادرت به قبول نداشته باشیم. بلکه تا ممکن است تمام زوایای بحث را بررسی کنیم. لذا در بخش اول که من مدام تأکید میکنم، به این دلیل است که اگر ما پایه را در مراحلی ترسیم کردیم که چیزهایی از آن ظهور کرد، آن ظهور پایه محور را از غیرش تمییز بدهیم.
شاگرد: هنوز که به هوش سگ نرسیده اند. ولی ما بحثهای ضمان سگ را داریم؛ مثلاً باید صاحبش ضامن باشد.
استاد: بله، شاید خودمتتان گفتم؛ من که فکرش را میکردم چقدر در فقه بهطور گسترده، آن تابع مطرح است؛ یکی از آنها جنایة الحیوان است. نه الجنایة علی الحیوان، بلکه کاری که خود حیوان خطا میکند. صاحبش به چه صورت ضامن آن است؟ در کنار جنایة الحیوان، جنایة العبد هم هست. ممتع و مفصل در فقه بحث شده. جالب ترش این است که این لغت ربات، توسط دانشمندی که در منطقه کوچک اروپا بوده به کار رفته که در زبان آنها بهمعنای همین بنده است. ربات یعنی بنده. آنها به مزدور، ربات میگویند. پول به آن میدهی و کار انجام میدهد. می گفته وقتی پول میدهی کار میکند، این هم شبیه همان مزدوری است که پول به او میدهید و کار انجام میدهد. مزدورها هم انواع و اقسامی دارند؛ مزدوری هست که فقط اجیر است، مزدوری هم هست که خودش مملوک است؛ «slave».
شاگرد: به بنده، «slave» میگویند.
استاد: در زبان آنها ربات گفته میشود. وقتی من به ریشه ربات برخورد کردم، قبلش ارتباط بسیاری از این موضوعات با بخش بسیاری از فقه ما به ذهنم آمده بود که کارهای عبد را به خودش نسبت میدهیم. چرا؟ چون میگویند درست است که این مملوک مولی است اما در یک محدودههایی کارهایی انجام میدهد که مستند به مولی نیست.
شاگرد2: ربات، واژه چک اسلواکی است. بهمعنای برده و بنده است.
استاد: بله، چیزی که برای خودش جالب بود، این بود که قبل از اینکه وجه تسمیه را بدانم به ذهن من مفصل آمده بود. خیلی بحثهای فقهی هست که ما میگوییم دوره اش گذشته است! کجا دوره اش گذشته؟! خود عبد یک عنصر حقوقی است. کاری به شرائط اجتماعی نداشته باشید. زیباترین احکام فقهی با موضوعات دقیق حقوقی در فقه ما برای عبد است. بعداً میبینید استنادها روشن است. حیوان درجهای دارد، اما عبد، حیوان نیست. ولذا در فقه احکام مفصلی دارد. قرار الضمان را هم که عرض کردم در عبد، برای خودش یک دم و دستگاهی دارد. قرار الضمان خیلی مهم است. بسیار در این لطیف است که ضمانی که در کار میآید، نشست های اولیه اش کجا است. یک خاستگاه اولیه داریم و یک مصب اولیه داریم. مصب اولیه ثبوت ضمان کجا است. قرار الضمان اصطلاح فقهی است. یعنی اول جایی در ضمان که گوشش را میگیرند. تا حالا بعداً او خودش به دیگری رجوع کند؛ تعاقب ایدی که در فقه میگویند. در اینجا این خیلی مهم است.
آن چه که میخواهم عرض کنم این است که بحث این پایه مفتوح است. هر چه جلوتر میرویم، میبینیم چه چیزهایی میخواهد در آن ظهور کند؛ بهعنوان احتمال هم هست. عرض کردم که حالت مبادرت به رد یا قبول نداشته باشیم. خیلی از این چیزهایی که خدمت شما گفتم فرض است. تأکید هم کردم. فرض هم مانعی ندارد. الآن برای پایهها یک فرضی گرفتم که از حیث بزرگ شدن بینهایت و از حیث کوچک شدن هم بینهایت است. در این طرفین، بینهایت به توان بینهایت پایه درست میشود. برای چه؟ برای ظهور ماوراء در این پایه. ظهور ماوراء به مراتبی که دارد، نه نفوس و عقول؛ آنکه جای خودش است؛ از سنخ نفوس و عقول متعارفی که ما میگوییم و خداوند متعارف آفریده نه. بلکه همان پایههایی مثل آب که فراهم شده. حالا شما بگویید بینهایت هست یا نیست؟ تناهی ابعاد میگوید محال است! مانعی ندارد. من دارم فرضش را میگیرم. اگر فرضش محال است، بله. ولی برای تصور چنین چیزی میگوییم. اما اگر شما میگویید محال است، میگوییم طبق این مبنا تحقق خارجی ندارد ولی قوام عرض من که پایه میگویم به لایتناهی بودن طرفینش نیست. اصلاً مربوط به لایتناهی بودنش نیست. بلکه اگر بخش متناهی هم باشد بحث ما مطرح میشود. ولو بحثهای جذابی در آن هست؛ همین چیزی که خدمت شما میگویم که ده سال پیش مباحثه کردیم، برای من طلبه مبادی حسابی داشته.
برای خودم خاطرات طلبگی شیرینی دارم. مثلاً ابعدا متناهی هست یا نیست؟! شاید یک وقتی گفته باشم. میدیدم که لحن شیخ الرئیس، آخوند، حاجی ارسال مسلم است؛ ادله تطبیقی و سلمی در تناهی ابعاد معلوم است و عدم تناهی محال است.
شاگرد: همان فلک محدد الجهات را میفرمایید؟
استاد: فلک اطلس؟ نه. کلاً استحاله عقلی منظور است. فلک محدد الجهات در جهان بالفعل خارجی است. آن با برهان فلسفی و ریاضی میگوید اگر ابعاد جسم و عالم جسمانی متناهی نباشد، محال است. بحثشان این است. من یادم هست؛ بزرگان علماء و نوابغ فکر ارسال مسلم کردهاند. خب بالاترین چیزش این بود که بگوییم ما نمی فهمیم ولی صاف نمیشد. واقعاً این جور بود. ذهن من مدت ها درگیر میشد. یادم هست که میگفتم: آن جا که میگویید پایانش است، ذهنا میتوانیم به آن جا برویم و در آن پایانی که شما میگویید کمی دستمان را جلو بیاوریم! حالا بدن ما نتواند برود، قوه خیال که میرود. میخواهیم صاف شود به یک اطمینانی برسیم که چطور است که نمیشود؟!
من خاطراتی دارم. در کلاس هایی که محضر اساتید میرفتم؛ دو روز بود که از منبسط ترین روزهایی بود که از جلسه درس اساتید بیرون میآمدم. یکی جلسه درس حاج آقای مصباح بود و دیگری جلسه درس حاج آقای حسن زاده بود. بیرون آمدم با یک انبساطی! اصلاً نمیتوانم برای شما توضیح بدهم. در نهایه بود؛ بحثشان به همین تناهی ابعاد رسید. کلاس در طبقه بالا بود و تخته نداشت. گفتند فردا باید به طبقه پایین رویم که تخته هست و چیزی را روی تخته توضیح بدهم. حالا ما منتظر فردا که ببینیم استاد میخواهند چه بگویند. چیزی که چندین سال است از ابهت بزرگانی مثل شیخ و آخوند، تسلیمش هستیم. بعد پایین رفتند روی تخته براهین تطبیق و سلمی را رد کردند و گفتند اینها برهان نیست. خب حس میکنید مثل من طلبه چه حالی داشتم! البته خروجی کلاس ایشان این بود که نه برهان بر تناهی داریم و نه برهان داریم بر عدم تناهی. خلاصه کلاس ایشان این شد. نمیدانم ضبط شده یا نه. بالا که ضبط میشد ولی پایین را یادم نیست. این یک کلاس بود.
خب سبک حاج آقای حسن زاده فرق میکرد. برای تعلیم به قد کوتاه هایی امثال من اینطور بودند. سر جایش حاج آقا در این بحث خیلی رمش ذهنی نداشتند. خب چون این سؤالات در ذهن من بود، یادم هست که همینطور مترصد بودم تا ببینم استادی که معقول را درس میدهد در دلش چیست. در درس اسفار به برهان سلمی و تطبیق رسید، ایشان هم یک توضیح دادند و رد شدند. گفتیم پس ظاهراً ایشان این را قبول دارند. همان عبارتی که ارسال مسلم بود! ایشان رد شدند. مدتی بعد به مناسبت دیگری بود؛ در متن کتاب نبود. گفتند بله ما در حجره مدرسه نشسته ایم و میخواهیم بگوییم عظمت دستگاه خلقت متناهی است! من دیدم عجب! امروز دل خودشان را گفتند. این دو روز؛ آن روزی که ایشان آن استدلال را کردند و آن روزی که ایشان فرمودند بله ما در مدرسه نشسته ایم، با یک انبساط خاطر طلبگی بیرون آمدم. چرا؟ بهخاطر اینکه مدت ها این حال را داشتم؛ آدم احساس تنهایی در یک ابهام را دارد که چرا نمی فهمم؟! چرا برای من صاف نمیشود؟! غصه دارد. بعد که میبیند انس ذهنی پیدا شد؛ همین هایی که برای ما مطرح است را او هم فرمود، خب این یک فضای خیلی خوبی است.
اینها را که عرض میکنم به این جهت است که میخواهم بگویم مبادی بحث در ذهن من طی شده. البته بعدش به منزل یکی از رفقایم رفته بودم. حاج آقا دو کتاب دارند. هزار و یک کلمه، و هزار و یک نکته. در نرمافزار کلام هست. میهمانی به منزل رفیقمان رفته بودم. دیدم این کتاب را در آن جا گذاشته؛ همینطور کتاب را باز کردم اتفاقا در کتاب هزار و یک نکته دیدیم در بیست صفحه، هشت دلیلی که بزرگان برای استحاله عدم تناهی آوردهاند، ایشان آوردهاند و جواب دادهاند. در جاهای دیگر هم چندین بار گفته اند که ما همه اینها را جواب دادهایم. ادله را قبول ندارند. خیلی جالب است. اگر من باشم فوری اشکال میکنم؛ اما ایشان در جلسه اول همین را مطرح کردند و اصلاً اشاره نکردند که من این را قبول ندارم. در جلسه دیگر به مناسبت فرمودند.
المیزان را هم نگاه کنید؛ البته الآن نعمتهایی که هست این است که سریع میتوان در این نرمافزارها بگردید. من دیدم استاد ایشان مرحوم آقای شعرانی دارند؛ آقای شعرانی کتابهای خیلی خوبی را تحقیق کردهاند. منهج الصادقین و … . یکی از کتابهای که ایشان تعلیقه زدهاند، شرح ملاصالح مازندرانی بر کافی شریف است. آقای شعرانی در تعلیقه خود بر شرح ملاصالح یک جور محکم میگویند معلوم است که عدم تناهی محال است. تناهی ابعاد حتماً باید باشد. شاگرد و استاد را ببینید! یعنی استاد ایشان همان ادبیات شیخ و آخوند را داشتند اما شاگردشان درست نقطه مقابل بودند. بیست صفحه از کتابشان را اختصاص به این دادند که این را حل کنند.
شاگرد: در آیات و روایات دو دسته را دارد.
استاد: بله، بحثهای تفسیری دارد. ایشان در المیزان صفحه صد و سی و سه دارند:
ومن غريب الكلام ما ذكره بعضهم : وذكر غير واحد أنه ما من شيء إلا بين فيه أي في اللوح المحفوظ والكتاب المسطور بكيفياته وأسبابه الموجبة له ووقته المضروب له ، واستشكل العموم بأنه يقتضي عدم تناهي الأبعاد ، وقد قامت البراهين النقلية والعقلية على خلاف ذلك فلا بد أن يقال بالتخصيص بأن يحمل الشيء على ما يتعلق بهذه النشأة أو نحو ذلك.
میفرمایند به ادله قطعیه ریاضیه و فلسفی اثبات شده که ابعاد متناهی است. از آن طرف هم باید در لوح محفوظ نوشته شود. با ابعاد متناهی چطور یک لوحی داشته باشیم که غیر متناهی در آن نوشته شود؟! آقای طباطبایی میفرمایند این لوح محفوظ جسمانی است؟! مادی است؟! چطور است که شما مشکل تناهی ابعاد را در آن دارید؟! البته جالب است که خود ایشان در صفحه صد و سی و چهار حاشیه دارند. میفرمایند «فالحق أن الكتاب المبين هو متن [١] الأعيان بما فيه من الحوادث»، بعد که این را نوشته اند دیدهاند جور نشد! لذا در پاورقی نوشته اند: «بما لها من الثبوت في مرتبة عللها لا في مرتبة أنفسها « منه »». یعنی باز مرتبه اعیانش…؛ یعنی هنوز بحث کار دارد.
بخشی از بحث میماند. اینکه آگاهی یا معانی را بتوانید در پایه بیاورید یا نه، آگاهی انسانی و نفسانی را نمیتوانید بیاورید. عرض کردم که باید توضیح داد. الآن هم برای این آتئیست ها یک چالشی است. ثابت های بنیادین هفت گانه برایشان خیلی چالش بزرگی است. در آنها ماندهاند. حالا مقابلش در اصل انسان محور میگویند اینها طوری است که گویا کل عالم از اول، برای پدید آمدن آگاهی ای که انسان دارد هدف گیری کرده. یعنی آگاهی ای که انسان دارد چیز کمی نیست که آن را با پایه تمام کنند. ما که بچه بودیم کتابی خیلی معروف شده بود. یادم میآید که او میگفت: بله ما فهمیدیم که زمین دور خورشید میگردد اما حالا داریم میفهمیم که خورشید و … همه دور جمجمه ما میگردد!
والحمد لله رب العالمین
کلید: تناهی ابعاد، برهان سلمی، برهان تطبیق، جزء لایتجزی، قرار الضمان، قصد ماشین،
1 البقره 179