بسم الله الرحمن الرحیم
رؤیت هلال؛ جلسه 282 16/10/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه قبل یکی از اعزه از مشهد فرمودند یازده سال است که در مورد رؤیت هلال تحقیق کردهام، لطف کردند نکاتی را ارسال کردند.
شاگرد: در جلسه قبل فرمودید وقتی دحو الارض را مبدأ قرار میدهیم، چشممان را از آفاق محلی میبندیم. در بحث طولیت هم فرمودید تا جایی که ممکن است با همین نصف النهار تکلیف بلاد را روشن میکنیم. طولیت برای جایی است که این نصف النهار نتیجه ندهد. شاید خیلی از جاها نتیجه بدهد. اگر قبل از دحو الارض دیده بشود ولی در پاکستان که دو-سه ساعت اختلاف است، دو بعد از ظهرشان باشد، اگر از آفاق محلی چشم پوشیدیم امروز روز اول پاکستان است یا روز دوم آنها است؟
استاد: آقا هم در ارسال هایی که دارند همین را فرمودهاند. در انجمن ارسال کردهاند. ما فرمایش ایشان را در فدکیه هم گذاشتیم. عنوان صفحه «نکات ارسال شده در مورد بحث رؤیت هلال» است. همین مطالبی که شما فرمودید را با یک بسطی توضیح میدهند. همین پاکستان را هم که فرمودید در شهرهای جلوترش را هم فرمودهاند. هم برای ایام هفته، برای شب جمعه، برای ماه مبارک. به نیوزلند مثال میزنند. اگر پاکستان یک ساعت فرق دارد، نیوزیلند شرقی ترین نقطه است که خلاف ارتکاز متشرعه در آن خیلی واضح است.
میفرمایند: «ضمنا نکات فوق با فرض پذیرش مسائل قبلی است»؛ میفرمایند اینها خلاف ارتکازات متشرعه است. یعنی بگوییم ماه را نگیر و همراه با دحوالارض باش. این خیلی خلاف ارتکاز متدینین میشود. در اینجا هم آقا فرمودند رؤیت قبل از زوال مکه است. امروز «ذلک الیوم من شوال» است. خب برای آنها که دو بعد از ظهرشان است، چه کار کنیم؟ میگوییم آنها به محل خودشان عمل کنند. دو بعد از ظهر گذشته است، لذا برای فردا میگذارند. این سادهترین راهی است که گفته میشود. یک راه دیگر این است که اگر قرار شد این جور باشد، میگوییم هر کسی نگاه کند روز یک شنبه اش که قبل از زوال دحو الارض اهلال هلال میشود، اول ماه مبارک میشود.
شاگرد: ولو ساعت پنج بعد از ظهرش است؟
استاد: بله، به این خاطر که تا بتوانیم باید ساماندهی کنیم. علی ای حال لحظاتی که برای شروع دور شخصی ماه صورت گرفته، کل کره را سامان میدهد. اگر شما زوال مکه را معیار قرار دادید، آن هایی هم که بعداز ظهرشان است و رد شده، اگر قبل از زوال آنها هم بود، باز شخص حرکت جدید هلال شروع شده بود. یعنی این جور نیست که بگوییم هنوز ماه نشده و آنها میخواهند بگیرند یا بعد از ظهر شده و …. الآن قبل از زوال مکه است و در ساعت یازده رؤیت هلال شد، در پاکستان هم ساعت یازده داشتند، در ساعت یازده آنها شخص دور جدید که راسم شهر جدید است، آغاز شده بود یا نشده بود؟ اهلال هلال زوال دحو الارض قبل از زوال آنها است. یعنی آنها هم قبل از زوالشان شخص حرکت جدید و هلال را داشتند.
شاگرد: بالأخره زوال کجا را معیار قرار دادید؟
استاد: در این فرمایش ایشان زوال دحو الارض میزان میشود تا امروز باشد.
شاگرد: ولو نیم ساعت به غروب من است؟
شاگرد2: سؤال این است که بالأخره ساعت دو بعد از ظهر پاکستان ماه شروع شده یا نه؟ یعنی بگوییم امروز روز اول ماه مبارکم بوده ولی دیگر به بعد از ظهرش خوردهام یا اینکه بعد از ماه مبارک قضائش کنم یا بگوییم از فردا؟
استاد: عرض کردم دو فرض داریم. میگوییم الآن قبل از زوال دحو الارض –بهعنوان شاخص- امروز همه جا روز اول ماه است. این یک فرض است. ولذا وقتی در پاکستان مطلع شدند، بر آنها واجب است که از طلوع فجر روزه بگیرند.
شاگرد2: طلوع فجر امروز که گذشته است؛ ساعت دو بعد از ظهرشان است.
شاگرد: این فرض خلاف ارتکاز است.
استاد: بله، آقا هم توضیح دادهاند.
شاگرد: میشود ترکیبی از اینها باشد.
استاد: خب این اولین فرض بود.
شاگرد2: تلقی من از فرمایش حضرت عالی در بحث طولیت این بود که امور تکوینی مثل لیلة القدر را سامان میدهد، چیزهایی مثل روزه که بند بهروز و شب است، دیگر از ابتدا طولیت دارند. نه اینکه بگوییم بعضیها هنوز روز اولشان نشده یا شده.
استاد: بله، در فرض دوم میخواستم همین را بگویم. اول این است که بگوییم هر کجا روز است ولذا اگر کسی ساعت چهار بعد از ظهرش است –مثل مسلمانانی که در چین هستند- و قبل از زوال مکه اهلال هلال شد، اینها روز اول ماه مبارکشان هست؛ از صبح تا حالا گرفته، یوم الشک گرفته، سی ام شعبان گرفته، یحسب له اول الشهر. اگر نگرفته قضا میکند.
شاگرد: اگر امساک هم کرده باشد چه بسا بگوییم بقیه اش را نیت بکن.
استاد: بله. این فرض اول بود. دوم، روی همین مبنای دحو الارض است؛ وقتی قبل از زوال دحو الارض امروز را میگوییم، یعنی برای کسانی که هنوز زوالشان نشده است. و الّا کسی که زوالش گذشته او دیگر برای فردا طولیاً روزه میگیرد. این هم دوم است. حالا بین این دو گزینه حتماً یکی درست است و دیگری باطل است؟ آن فرض اول را میگویید خلاف ارتکاز است، دومی که خلاف ارتکاز نیست.
شاگرد2: در انشائات طولیه ثبوتا این احتمال میرود که اول سراغ زوال دحو الارض نرویم، زوال هر منطقهای معیار باشد مگر در مواردیکه ارتکاز پس بزند؛ آن وقت سراغ زوال دحوالارض برویم.
استاد: این هم یک جور است که ایشان هم فرمودهاند. حالا میخوانم؛ چند شواهدی علیه نصف النهار شاخص فرمودهاند که میخوانم.
شاگرد: بنابراین استعمال لفظ در اکثر از یک معنا در روایت عبید میشود. یعنی در محلی هم قبل از زوال را تأیید کردید. لذا هم قبل از زوال دحو الارض را میگوید و هم قبل از زوال محلی را.
استاد: بله، یعنی هم ال در «الزوال» عهد است برای نصف ارض تکوینی که روایات داشت. یکی هم زوال استیعابی است که برای کل بلاد. یکی هم بخش دومش است؛ روایات طولی بر آن حاکم است؛ چون خلاف ارتکاز بود که امروز را در بلد بگیرند؛ لذا اگر در بلد خودتان بعد از ظهر است دیگر به «الزوال» کاری نداشته باش، شما سراغ فردا برو.
شاگرد2: فرمایش شما با فرمایش حاج آقای سیستانی یک وجه اشتراک پیدا میکند. بالأخره همه جا یک رمضان شخصی نشد. یک وجه افتراق خوبی هم دارد که ایشان از اول از تکوین فاصله گرفته بودند. هر منطقهای برای خودش میگیرد. اما اگر از این طرف برویم از اول سراغ تکوین میرویم و میگوییم همه مناطقی که شب هستند فردا اول ماه رمضانشان است. اگر در جاهایی به مشکل برخورد کردیم آن وقت سراغ انشائات طولی میرویم.
استاد: حالا ایشان اشکالاتی دارند که حالا میخوانیم.
شاگرد3: تبعض یافتن آنها خلاف ارتکاز نیست؟ یعنی ارتکاز این بوده که وقتی ماه رمضان با هلال تنظیم میشود، بعد بگوییم یک سری از امور با هلال تنظیم بشود و امور دیگر با نصف النهار دحو الارض، این خلاف ارتکاز نیست؟
استاد: مسأله ارتکاز را ایشان هم فرمودهاند. بحث ما همین ها است. ایشان توضیح دادهاند که این جور مشی کردن خلاف ارتکاز است. بعد هم گفته اند: «علی ای حال خروج از تحتالشعاع را هر کاری کنیم مستقیماً با رؤیت و قابلیت رؤیت در ارتباط است. و قابلیت رؤیت مربوط به انسانها است و انسانها در بقاعی هستند که هر کدام طول و عرض جغرافیایی خاص دارند».
در مسأله ارتکاز و خلاف ارتکاز، من حرفی ندارم. مکرر هم عرض کردهام؛ هر مباحثهای که تمام شد، خروجی آن مباحثه را وقتی بیرون میروید میبینید یک چیزهایی است که خلاف ارتکاز عقلائیه و شرعیه است. وقتی به این صورت تلقی کردید باید در آن مباحثه شک کنید. بلکه اصلاً اعتناء نکنید. اما صحبت سر این است که باید این ارتکازیات معلوم بشود. ارتکاز شرعی و عقلائیهی صاحب مبنا باشد. خیلی از ارتکازات هست که از مانوسات است. مانوسات غیر از ارتکازیات است. بهخصوص در مسائل خاص.
جالب بود؛ همین دیروز بود که خبرها را مرور میکردم. یک خبر آمده بود مربوط به اول سال میلادی. نوشته بود هواپیمایی در سال دو هزار و بیست و پنج از زمین بلند شد و در سال دو هزار و بیست و چهار به زمین نشست. این موافق ارتکاز است؟ عقلاء میگویند این یعنی چه؟! هواپیمایی در تاریخ دو هزار و بیست و پنج از هنگ کنگ بلند شد…! در خبرها هم آمده است. همه هم به دنبالش میروند که چه شد! زمان برگشت؟! هواپیمایی در سال دو هزار و بیست و پنج از هنگ کنگ بلند شد و در لس آنجلس آمریکا در سال دوهزار و بیست و چهار نشست. خب این موافق ارتکاز هست یا نیست؟ همه جا مدام بگوییم ارتکاز؟! این خلاف مانوسات ما است. اینجا نمیتوان ارتکاز را گفت. بالاتر از ارتکاز است؛ واضح است که زمانبر نمی گردد. چطور میشود دو هزار و پنج باشد، بعد یک کاری هم انجام بدهد و دوباره به دو هزار و بیست و چهار برگردد؟! اینجا جای این نیست که بگوییم ارتکاز است، واضحات است! اینجا موضوع غامضی هست؛ باید برویم ببینیم چطور شد؟ چه میشود؟ لذا من کاملاً ارتکاز را قبول دارم. ما هر کجا از ارتکاز اصیل فاصله گرفتیم برمیگردیم به آن جا.
شاگرد: مرادتان از ارتکاز اصیل چیست؟
استاد: من فرمایش آقایان را بخوانم. قبل از اینکه آن ارتکاز را بخوانم، این را عرض کنم. ایشان فرمودند: خروج از تحتالشعاع را هر کاری کنیم مستقیماً با رؤیت یا قابلیت رؤیت در ارتباط است. خب من میخواستم تذکر بدهم، ولی وقتی ایشان این نکته را ارسال کردند دیدم انگیزه من برای این مضاعف شد که حتماً عرض کنم.
ببینید مباحثه ما به بحث کسوف رفت؛ خواستیم تمامش کنیم. از برکات ماه جمادی الاولی این بود که دوباره مباحث خیلی خوبی مطرح شد. بهخاطر اینکه هلال ماه جمادی الاولی اختصاصی بود؛ قمر در میل جنوبی بود، اهلال هلال خیلی صاف و روشن شده بود، در ایران و در نیم کره شمالی حتی با تلسکوپ ندیدند. این برای من جالب بود. قبل از اینکه ایشان بگویند میخواستم در مباحثه بگویم، بعد دیدم ایشان هم گفته اند تأکید میکنم. باز همین هلال ماه رجب را نگاه کنید. نقشه هلال ماه رجب را نگاه کنید. از جهاتی از نقشه هلال ماه جمادی الاولی بهتر است. چرا؟ بهخاطر اینکه این نقشه خیلی قشنگ نشان میدهد که حتی یمن، زیر یمن، تا مقداری از زیر خلیج عدن همه با تلسکوپ دیده نمیشود. چه زمانی؟ شب چهارشنبه. شب پنج شنبه که برای ما اول ماه بود بهراحتی دیده شد. شب دوم و سوم ماه خیلی بزرگ بود. ولی شب چهارشنبه اهلال هلال شده بود اما چون هلال در نیم کره جنوبی بود و عرض جنوبی داشت، حتی تا خلیج عدن، در عربستان و یمن، هم با تلسکوپ هم نمیتوانستند ببینند. این نقشه بهوضوح این را میگوید. وحال اینکه هلال از بخش دال که فقط تلسکوپ است رد شده و به بخش جیم و باء آمده است. یعنی وارد بخشی میشود که با تلسکوپ پیدا میکنند تا با چشم عادی ببینند، و در بخش باء که اگر شرائط فراهم باشد میتوانند ببینند. همه قبول دارند. اگر حرف ما را شنیدند، تا امروز حرف ما را بگویند خیلی خوب است. فردا در مباحثه فرمایش ایشان را مطرح میکنم.
علی ای حال برای راه افتادن بحث، باید یادداشت کنیم که شروع بحث مهم است. اگر اینها را دست کم بگیرید، بعداً بحثها مخلوط بشود با مشکل مواجه میشوید. خلاصه ما یک نقطه شروعی میخواهیم. ایشان میفرمایند چارهای از نوعیت نیست. خیلی خب! شما گفتید در زوال دحو الارض، بعد از ظهر پاکستان است! ما با انشاء طولی جلو رفتیم، اینجا ارتکاز جلو میآید. در مانحن فیه ارتکاز چیست؟ الآن همین هلال ماه رجب را ببینید؛ اگر شکل را دیدید، برای اینکه خوب به ذهنتان بیاید فرض بگیرید این نقشه هلال ماه رجبی که در دی ماه صورت گرفته، فرض بگیرید این هلال ماه رجب اول مهرماه بود. جلوتر گفتیم اگر اول مهرماه بود این خطهای قرمز و زرد، صاف میشد. میخواهیم بحث روشنتر بشود تا مناقشات بیرونی نشود. در فرض روشنش جلو برویم تا به بعد برسیم.
الآن این نقشه هلال ماه رجب است و فرض گرفتیم اول مهرماه، در اعتدال خریفی است یا اول فروردین است که در اعتدال ربیعی است. سؤال که برای ما مطرح میشود، این است: ما که در نیم کره شمالی هستیم، حتی تا یمن با تلسکوپ هم نمیتوانند هلال را ببینند، اما همین لحظه غروب ما –نه قبل از ظهر یا بعد از ظهر یا دو ساعت دیگر- که ما نمیتوانیم با تلسکوپ ببینیم اگر به جزیره موریس –که آن ملعون را تبعید کردند- برویم، اصلاً نیازی به تلسکوپ نیست و با چشم عادی میبینیم. این را چرا عرض میکنم؟
میخواهم موارد شبهه انگیز را حذف کنیم؛ این نقشه رؤیت هلال است؛ لحظه غروب ما در نیم کره شمالی که بههیچوجه با تلسکوپ هم نمیبینیم، همین لحظه کسی با موبایل میتواند تماس بگیرد و بگوید این هلال است. همین لحظه غروب ما است. امشب که الآن ما با آنها شریک هستیم، یک شب است یا دو شب است؟ شخص و نوع است، میگویید دو شب است! برای آنهایی که در نیم کره جنوبی هستند برای خودشان یک شب است که شب اول ماه است. برای ما که با تلسکوپ ندیدیم شب سی ام ماه جمادی الثانی است! ارتکاز این را میپذیرد؟! یک شب است؛ الآن لحظه غروب ما است؛ همین لحظه آن جا هم دارد غروب میکند، شما میگویید دو شب است! این خلاف ارتکاز نیست؟! برای اینکه نوعیت زیر سؤال برود باید از نقاط اصلی شروع کنیم تا به بعدش برویم. الآن شما باید در اینجا جواب بدهید. عرض هم کردم که اگر جواب بدهند، فردا میگویم.
شاگرد: یک شب است با دو حکم. دو شب اعتباری است. یک شب بودنش که یک شب است.
استاد: خب اگر یک شب است، نوعی است یا یک شب است؟ یک شب دو تا حکم دارد؟! ارتکاز موافق است؟! یعنی امشب هم شب اول ماه است و هم شخص همین امشب شب اول ماه مبارک نیست!
شاگرد: قرار شد شخصی نباشد. نوعی میشود یعنی دو حکم برای دو نقطه.
استاد: خلاصه یک شب است یا دو شب است؟
شاگرد: یک شب است.
استاد: خب یک شب، دو نوع است؟ دو چیز است؟
شاگرد: در احکام به این صورت است. به ید معتبر است. در اینجا میتواند یک شب را به دو لحاظ، دو شب اعتبار کند.
استاد: صحبت از ارتکاز است. مکرر گفتم محال نیست. الآن دارند میگویند. الآن اختلاف فتوایی که بین مراجع هست، چیست؟ کسانی که قائل به تلسکوپ هم هستند، به این قائل نیستند که چهارشنبه اول ماه رجب باشد. چرا؟ چون میگویند بهطور قطع در ایران با تلسکوپ هم دیده نمیشود. پس چطور میخواهید چهارشنبه اول رجب باشد؟! آنها هم این را میگویند. چه کسانی میگویند؟ اختلاف فتوا هست. کسانی که میگویند اشتراک افق شرط نیست، خیلی راحت میگویند آن جا که دارند میبینند، پس امروز شب اول است. پس محال نیست. من نمیخواهم بگویم محال است. صحبت سر ارتکاز است. ارتکاز متدینین در این است که امشب که به فرمایش شما یک شخص شب است، آن جا همین شب شخصی اول است و همین شب برای ما نیست. این ارتکاز هست یا نیست؟! اگر باشد من حرفی ندارم.
شاگرد: وقتی هواپیما در سال دو هزار و پنج بلند میشود و در دوهزار و چهار می نشیند، این فضا خیلی دور نیست. یعنی همین ها مانوسات میشود.
استاد: اگر منظور از مانوسات، محال است، درست است؛ هواپیما خلاف مانوس ما است. اما وقتی ارتکاز متشرعه از ادله اثباتیه شرعیه را میگوییم، این فرق میکند. ببینید ارتکاز از ادله شرعیه ای که متشرعه با آن مانوس هستند، غیر از استحاله است. یعنی متشرعه وقتی میگویند امشب غروب میکند و امشب اول ماه مبارک است و «غلّت مردة الشیاطین» میآید و … . جالب ترش این است: همین نقشه ماه رجب را فرض بگیرید برای ماه مبارک باشد؛ شما برای شب قدر چه میگویید؟ ارتکاز متشرعه؛ میگویید الآن شب بیست و دوم قم است، چرا؟ چون ما که اول ماه را حتی با تلسکوپ هم ندیدیم. اما برای کسانی که لحظه غروبشان با ما یکی است، شب قدر است. نزول ملائکه است. این محال که نیست. اما خلاف ارتکاز متشرعه از ادله شرعیه، هست یا نیست؟ یعنی الآن لحظه غروب است… .
شاگرد: به نظر میآید که خلاف ارتکاز نیست.
استاد: من حرفی ندارم.
شاگرد: شما نظر به لیلة القدر میکنید اما از این طرف هم احکامی که مربوط به بقاع است، متفاوت میشود. یعنی جمعبندی آن خلاف ارتکاز نیست.
استاد: یعنی در لحظه غروب ما هم شب قدر آغاز شده و هم نشده؟
شاگرد: به لحاظ بقاع بله.
شاگرد2: به لحاظ بقاع یعنی شهر حرام شده و کسی که قتل انجام داده باید دیه دوبرابر بدهد، ولی جایی که حتی با تلسکوپ هم ندیده اند نباید دیه دوبرابر بدهد؟
استاد: فرمایش اینها تا آخر میرود. یعنی اگر نیم کره جنوبی بوده شهر حرام شده، اگر در نیم کره شمالی بوده شهر حرام نشده است. دیه آن هم مناسب بقعه ای از آن است.
شاگرد: اگر هواپیما در این وسط میرود و کشتن کسی طول کشید!
استاد: همه اینها جواب دارد.
شاگرد3: در همین مثالی که شما فرمودید الآن شب یک شنبه است، در نیم کره جنوبی میبینند ولی ما نمیبینیم. خب اگر بخواهیم نوعی بگیریم یک دلیل داشتیم که اگر به شما خبر رسید که روز قبل دیدهاند؛ یعنی ما عملاً شب دوشنبه میبینیم، شب یک شنبه خبری از جنوب کره زمین میرسد که آنها دیدهاند، حضرت فرمودند قضا کنید. عرض من این است که شما ارتکاز متشرعه را میفرمایید، این هم موافق شما است. اینکه وقتی مجموع ادله را ببینیم موافق ارتکاز است. اگر با انس ذهنی بخواهیم بخشی از آن را کنار بگذاریم، خب معلوم است که موافق نیست. ولی اگر همه آنها را با هم ببینیم خلاف ارتکاز نمیشود. بلکه فرمایش ایشان خلاف ارتکاز میشود. چون اگر خلاف ارتکاز را بپذیریم مجبوریم ادله را تقسیم کنیم. بگوییم آنها را عمل میکنیم و به ادله دیگر عمل نمیکنیم.
شاگرد: اینکه فرمودید اینجا ماه رمضان باشد و آن جا نباشد، به تنهایی خلاف ارتکاز هست اما وقتی طبق این صبغه ذهنی خود بگوییم ماه رمضان باید براساس رؤیت منطقهای شکل بگیرد، مجموعاً ذهن انسان کسر و انکسار میکند، اگر زور یک طرف بچربد باید آن را بهعنوان ارتکازش بپذیرد و به لوازمش هم ملتزم بشود.
شاگرد2: این کسر و انکساری که میفرمایند بدون در نظر گرفتن انشائات طولی است. یعنی اگر طبق انشاء طولی باشد هر کدام را باید در رتبه خودش ببینیم.
استاد: ببینید من الآن نقشه ماه رجب را آوردهام. و الّا همین ارتکازی که الآن برای اینجا گفتم، قبلاً برای کاشان قم هم مطرح کردهام. آن جا چه میفرمایید؟ بالدقة العلمیه شما میفرمایید حتی در قم با تلسکوپ هم دیده نمیشود، ولی در کاشان بالدقه با تلسکوپ دیده میشود. چون عرضش کمتر است. یا آن طرف بیایید، در قم با تلسکوپ دیده میشود اما در کاشان با تلسکوپ آن را پیدا میکنید و بعد با چشم میبینید. ولی این در قم ممکن نیست. الآن چه میگویید؟ ماه حرام او با ماه حرام ما چطور میشود؟ شب قدر کاشان با شب قدر قم چطور میشود؟ ارتکاز چیست؟ هیچ تفاوتی با این عرض من ندارد. یعنی الآن که لحظه غروب هر دو بلد است، قاطع هستیم که در قم با چشم عادی دیده نمیشود مگر با تلسکوپ. اما در کاشان همین لحظه چون عرضش کمتر است بالدقه آن را پیدا میکنند و میبینند. ارتکاز چیست؟
لذا اینکه راههای حذفی را میگفتم، برای همین بود. راههای حذفی یعنی جایی که میگویید ارتکاز منافاتی ندارد، محدوده تنگتر میشود تا جایی میرسید که یک نقطه است. من آن را آوردم. من تکرار نمیکنم.
آقا نوشته ای به من دادهاند و چهار شاهد آوردهاند که این نصف النهار دحو الارض درست نیست. من فرمایشات ایشان را میخوانم. اول یک صفحه مفصل توضیح دادهاند. من مروری عرض میکنم. یکی گفته اند بحث ادله انشائات طولی باید روشن باشد؛ گفته اند در انشائات طولی آن چه که پایه است نمیتواند مبهم و محل اختلاف باشد. شما انشاء طولی را در صبی مراهق گفته بودید، خب معلوم است که شارع نماز ظهر را واجب کرده است. اما در این موارد ملاک چیست؟ «به عبارت دیگر اگر قرار شد همین بحث در فضای علمی طرح و ارائه گردد ومنتقدین و ناقدین پرسش نمایند که چرا باید روایت «اذا راوا الهلال قبل الزوال» بهعنوان پایه اصلی در تقویم قرار بگیرد و تمام روایات کثیره که معیار ثبوت ماه را رؤیت میدانستند، همه در ذیل دو روایت حماد و عبید تفسیر بشوند؟». با وجود این همه روایت، این روایتی که مختلف فیه است، پایه بشود؟! بعد هم میگویند علماء به آن اشکال کردهاند. این چه طولیتی است؟! آن چه که پایه است باید از همه اوضح و اعرف باشد. نه اینکه آن چه که پایه انشاء طولی است ابهم و محل اشکال مسلمین باشد. پس باید میزان معلوم باشد. تا اینجا که میفرمایند باید ضابطه را مشخص کنیم. اگر ضابطه اقصر الطرق است، چرا روایاتی که معیار ثبوت ماه را رؤیت میدانستند اقصر الطرق نیست؟ و دو روایت حماد و عبید اقصر الطرق میشوند؟! که شواهدی علیه آن وجود دارد. شواهد یک و دو و سه و چهار را ردیف میکنند. شواهد علیه آن چیست؟ اولاً مشهور و اکثر، آن را رد کردهاند. مشهور فقها به روایات زوال عمل نکردهاند. صاحب جواهر هم از سید بحر العلوم تعجب کردهاند که سید بحر العلوم که استقامت طریقت دارند، با روایات زوال موافقت کردهاند؟! بعد هم میفرمایند: آیا نباید جعل اولیه از اتقان برخوردار باشد؟ مانند نصوص مستفیضه. نه دو روایتی که میگویند علماء در آن خدشه کردهاند.
در شاهد دوم علیه این مطلب میفرمایند: تاکنون متعارف و سیره مسلمانان در طول سالیان دراز، از صدر اسلام تاکنون بر این بوده که در وقت غروب در جستوجوی هلال بر میآیند. و اساساً بیشتر مردم در بیشتر مکانها از رؤیت هلال جزء رؤیت متعارف چیزی نمی فهمند. لذا اینکه شما سراغ زوال بروید خلاف سیره مسلمانان در طول تاریخ است. سوم؛ برای مبدائیت نصف النهار دحو الارض و رؤیت قبل از زوال ما سیرهای مشاهده نمیکنیم. سیره که آن بود، اینجا هم حداقل بگوییم یک بخشی قبول داشتند، اما کسی قرار نیست قبل از زوال بهدنبال هلال بگردد. ولو نیم بند. یا اینکه آن هلال خاص را میزان قرار بدهد. همه استهلال در غروب را میزان قرار دادهاند. چهارم؛ از قضا به نظر میرسد که این جعل حکیمانه نباشد. یعنی اساساً باید برای اقصر الطرق میزان بدهیم و خودش هم اصلاً حکیمانه نیست. چرا که امر به روزه باید قبل از حلول وقت باشد. همینی که الآن هم مطرح شد. خب هنوز او بعد از ظهرش است؛ قبل از طلوع فجر میگویند «وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِ»، بعد هم امر میآید: «ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِ»1. این چه معنا دارد که بگوییم قبل از زوال روز اول ماه حساب بشود؟! دقت بشود که سخن سر تأیید برخی از اقوال نیست. سخن سر ضابطه قرار دادن دو روایت است، بهعنوان جعل اولیه. در روایات فراوانی که ادعای تواتر بر آنها شده، رؤیت هلال که انصراف به رؤیت غروب دارد، بهعنوان جعل ثانویه ذیل دو روایت قرار گرفتهاند. این راه نمیتواند راه فقهات و استنباط صحیح باشد. این فرمایش ایشان بود.
من نکاتی را عرض میکنم؛ اینکه میزان انشائات طولی و اقصر الطرق چیست، آن چه که میزان ما است، این است که انشاء ثبوتی ترتب یک حکم برای موضوع خودش قبل از اعلان در ادله است. همانی که میگوییم حکم الهی است. پس بنابراین وقتی ما بهدنبال اقصر الطرق و انشاء ثبوتی هستیم، در آن جا سر و کارمان با موضوع واقعی ثبوتی است. حکم برای آن است. یعنی وقتی شما میگویید خون نجس است، نمیگویید خونی که کسی دیده نجس است. یعنی سراغ موضوع میروید تا ببینیم خون چیست که حکم نجاست رویش بیاید. اقتضاء انشاء ثبوتی در این نیست که حالات شخص را در حکم دخالت بدهند؛ بلکه بین طبایع است. بنابراین اگر این را میزان قرار بدهیم، مباحث بعدی زمینه بیشتری پیدا میکند.
فرمودید روایات متواتر هست که میزان را شب و روز قرار میدهد؛ فرمودهاید: این چه جعلی است که مشهور آن را رد کردهاند. جعل باید از اتقان و نصوص مستفیضه برخوردار باشد، نه دو روایتی که در آنها اختلاف است. ببینید این بحثی که ما عرض میکنیم بالاتر از نصوص متواتره برخوردار است. بحث ما سر شهر مبارک است؛ «فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ»2، «إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ»3. متشرعه میگویند در یک سال چند ماه مبارک داریم؟! این ارتکازیات است که میگویید چند تا! کجا در ارتکاز متشرعه هست که در یک سال چند ماه مبارک داریم؟! میفرمایید مانعی ندارد؛ بله، وقتی روی آن مبناء تبنی کردیم همینطور جلو میرویم. اما واقعاً ارتکاز متشرعه این است که در یک سال چند ماه مبارک داریم؟
شاگرد: یکی.
استاد: شخص یا نوعی؟
شاگرد: شخصی.
استاد: جزاکم الله خیرا.
شاگرد2: ارتکاز میگوید در یک مکان یک سال هست. ولی بهصورت کلی ارتکاز روشنی نیست. فرمایش شما در یک مکان مسلم است. ولی قرار شد که ارتکاز یک امر مبهمی نباشد.
استاد: ببینید شما برای رویت نصوص متواتر را فرمودید، کنار این نصوص رؤیت نیامده بود که اگر یک جای دیگر گفتند دیدهاند، باید قضا کنید؟!
شاگرد2: آن هم رؤیت بود.
استاد: میدانم رؤیت بود، اما در جای دیگری دیدند و گفتند قضا کنید. روایت وسائل چه بود؟ شب بیست و نهم ماه را دیدند، حضرت فرمودند ماه که نمیتواند بیست و هشت روز باشد، قضا کنید. خب آنها که ندیده بودند. پس معلوم میشود شما که رؤیت میگویید، همراه خود رؤیت، ارتکاز این است که موضوع وجوب صوم، شهر مبارک است. نه هلالی که قیدش دیدن ما است. شما مدام مراجعه کنید و تلطیف کنید؛ بگویید اسلام و متشرعه چه میگویند؟ میگویند روزه ماه مبارک واجب است. پس شما ندیدید یا شبهه پیش آمد، مهم نیست، بعدش قضا کن. این نصوص مستفیضه نیست؟! این بالاتر از نصوص متواتره و مستفیضه است؛ یعنی روزه ماه مبارک واجب است. وقتی ثابت شد حالا چه کار کنیم؟ اگر روزه نشد، باید قضا کنیم. پس موضوع «الشهر» است. نه «الشهر المعلوم/ الشهر المرئی هلاله». موضوع این است. رؤیت، طریق به ثبوت شهر است. «اذا رایتم الهلال» نه یعنی «حلّ الشهر برویتکم». بلکه «هلّ الشهر بثبوته» و رؤیت شما کاشف و طریق به آن موضوع وجوب صوم است.
شاگرد: طریقی موضوعی نیست؟
استاد: اگر طریقی موضوعی هم باشد باز اصل، آن میشود. ولذا در رساله رویت هلال ایشان مجبور شدند، صفتی بگیرند. ما قبلاً بحث کردیم. گفتند این رویت صفتی است. یعنی حتی اگر امام معصوم هم بگویند فایدهای ندارد. به این تصریح کردند. گفتند چون شارع این رویت را جزء صفتی شهر شرعی قرار داده است. تا آن جا رفتند. بحث جلو میرود.
بنابراین این ادله با اینها در تعارض نیست. تعارضی که ما ببینیم باید مستقر بشود. باید همه جهاتش را در نظر بگیریم.
شاگرد2: عرضم فقط در مورد مبدائیت است. یعنی این روایاتی که نصف النهار دحو الارض را بهعنوان مبداء، ضابطه قرار بدهد، باید از یک اتقانی برخوردار باشد.
استاد: ببینید روایت عبید از اتقان دلالت بالا و قوی ای برخوردار است که وقتی با ادله فوق تواتر میگوییم موضوع وجوب صوم، شهر مبارک است، این روایت بهخاطر اتقان دلالی ای که دارد خودش را قبل از آنها میبرد. چرا؟ بهخاطر اینکه یکی از واضحترین چیزها در روایات رویت، استصحاب است. مرحوم شیخ فرمودند انصاف این است که بالاترین دلیل برای استصحاب همین روایات رویت است. شما مدام میگوییم روایات متواتر بر رویت هست! درحالیکه اینها استصحاب را به متشرعه یاد میدهند. روایاتی است که استصحاب و سهولت امر و بناء عقلائی را یادشان میدهد، شما میگویید روایت عبید اتقان ندارد! درحالیکه روایت عبید دارد فوق استصحاب را میگوید. وارد بر آن است. وقتی حجیت روایت سر رسید و تقدم رتبی داشت و دلالتش هم از حیث تبیین موضوع ثبوتی اقوی بود، شما میگویید این دو روایت در مقابل این همه روایات رویت است؟! مانعی ندارد؛ در اصول بود که آیا با یک روایت صحیح میتوانید کتاب را تخصیص بزنید یا نه؟ کتاب متواتر است، یک روایت خبر واحد است، اصلاً فرض علماء این است. میگویید وقتی تقدم رتبی دارد، اگر ضعف آن روایت به حد نساب حجیت رسید، تقدیم رتبی دارد و دیگر هم مشکلی نیست.
شاگرد3: ارتکاز خیلی از روایات رویت را میزند، ولی مثلاً موافق با فرمایش شما یا حاج آقا است که وجود هلال بالای افق را کافی میدانند. میگویند «شهد» این مقدار است که بالای افق باشد.
استاد: علی ای حال سر و کار ما موضوعا با خود هلال در شهر است. در آفاق یک کرهای است که از سر و پایش غموض میبارد.
مورد دیگر که برای من مهم است، این است: وقتی سراغ موضوع «الشهر» میرویم، میگوییم این «الشهر» به انسانها مربوط است. ارتکاز متشرعه این است که وقتی انسانها را خلق کرد، تازه شهر مبارک محقق شد؟! یعنی الشهر المبارک متاخرٌ عن خلق الانسان؟! ارتکاز متشرعه چیست؟ الآن عبارت آقا را خواندم. ایشان هم فرمودند که متفرع بر انسانها است. مگر ارتکاز متشرعه برای خود شهر، این است که متأخر از خلق انسان است؟! این جور نیست. ادله ی مفصلی هم در نصف النهار دحو الارض و هم در خود آیات شریفه –«إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ»4- بود که از روز اولی که خلقت صورت گرفت، این دم و دستگاه بوده است؛ ما ماه مبارک داشتهایم. به ترتیب آمده و بعد انسان خلق شده و هم ماهی هم تکرار شده است.
شاگرد: التزام به اینکه شهر ظاهری ملاک است، مشکلی ایجاد میکند؟ یعنی خلاف ارتکاز است؟ یعنی شهر واقعی هست ولی خداوند تعاملات را با شهر ظاهری گذاشته باشد.
استاد: من مشکلی ندارم. میقاتیتی که عرض کردم در ادله اثباتیه خیلی پر رنگ است. و لذا جایی که بین اصل ثبوت موضوع واقعی هلال با «جعل الاهلة مواقیت» جمع کردیم، عرض کردم که به چه صورت است. ولی درعینحال میقاتیت بههیچوجه نمیتواند آن موضوع ثبوتی را دست کار کند. میقاتیت یکی از آثار مترتب بر شهر است. چون ما ثبوتا یک شهری داریم، میقات هم داریم. از چیزهایی که بندگان خدا میتوانند از آن موضوع ثبوتی استفاده کنند، میقاتیت است، لذا خداوند بر این موضوع میقاتیت را متفرع کرده است. این منافاتی ندارد با اینکه چون میقاتیت متفرع است، ما برگردیم و موضوع ثبوتی الشهر را دستکاری کنیم. بگوییم «الشهر» یعنی آن شهری که میقات در آن بالفعل محقق شده، شهر است. نه، اینها در طول هم هستند و منافاتی با هم ندارند.
همچنین فرمودند سیره مسلمانان تا حالا نبوده است. یکی هم جعل خلاف حکمت است.
شاگرد: در مناز لیلة الرغائب آمده صد بار سوره توحید را بخواند. به چه صورت بین دو رکعت تقسیم کنیم؟
استاد: تعبیر مهم است. در هر رکعت صدبار بخواند یا در مجموع نماز بخواند؟
شاگرد: در مجموع نماز.
استاد: قدر متیقن آن توزیع به مساوات است. ولی طبق اصل -که اگر سر برسد- در مستحبات اصل بر تعدد مطلوب است. نه شرطیت وضعیه ای که اگر آن را انجام نداد، باطل باشد. بلکه تعدد مطلوب و کمال است، لذا به اختیار خودش میشود. یعنی میخواهد در بخشی از نماز بخواند یا غیر آن. نظیر آن در نماز جعفر سلام الله علیه آمده است. مثلاً اگر مستعجل است، چهار رکعت نماز بخواند و بعد از نماز تعداد تسبیحاتش را بگوید. معلوم میشود که تعداد تسبیحات درجهای از مطلوبیت دارد که توزیعش شرط آن نیست. اگر شرطش بود که نمی گفتند بعدش بخوان. چون توزیع کمال بوده اکمل این است که تسبیحات را در رکوع توزیع کنیم. اگر نشد و مستعجل بودی، توزیع شرط کمال است. نماز را بخوان و بعد از نماز آنها را ادامه بده.
شاگرد: نماز شب اول باید بین نماز مغرب و عشاء خوانده شود.
استاد: کلمه بین ندارد. در حدیث منظورم هست. نه مفاتیح. در مفاتیح آشیخ عباس همین جور فرمودهاند که بین مغرب و عشاء باشد. صحبت سر این است که در خود حدیثی که ایشان از آن نقل میکند چگونه است. اگر «بین المغرب و العشاء» دارد، مغرب و عشاء، زمان است یا نماز است؟ اگر زمان باشد که اگر نماز عشاء هم نخواندید میتوانید بخوانید، یا حتی اگر خوانده باشید. اما اگر «بین الصلاة المغرب اتیانه و بین الصلاة العشیاء» باشد، باز همین اصل در اینجا میآید. یعنی همین توقیت، توقیت کمال روی کمال است؟ تعدد مطلوب است؟ یعنی اگر نماز عشاء را کسی خواند ولو به جمع بین الصلاتین، مستعجل بود، مسافر بود، وقتی به خانه رسید دیگر نمیتواند صلاة لیلة الرغائب بخواند، یا نه، آن وقت تعدد مطلوب بود. وقتی هم به خانه رسید میتواند بخواند. من که معمولاً به کسانی که نماز عشاء را خواندهاند میگویم به قصد رجاء مطلوب بخوانید.
والحمد لله رب العالمین
کلید: تقویم کره، شهر شرعی، رویت هلال، موضوع وجوب صوم، اهلال هلال، شانیت هلال، ارتکاز، ارتکاز متشرعه، ارتکاز عقلائیه، نصف النهار مبداء، نصف النهار دحو الارض، انشائات طولی، انشائات طولیه، اقصر الطرق،
1 البقره 187
2 البقره 185
3 التوبه 36
4 التوبه 36
در بحث اخیر یعنی مبدأئیت نصف النهار دحوالارض برای شخصی سازی کردن ماه و...، که در پی ارتکاز شخصی بودن ماه و لیلهالقدر طرح گردید. بیان شد مواردی که در ادلهی اثباتیه میانشان تعارضی باشد با انشاءات طولی حل مینماییم.
سئوال: گاهی جایگذاری ادلهی اثباتیه در طول فرآیند تشریع یعنی اقتضاء، جعل، انشاء، فعلیت و مدیریت امتثال که بصورت یک خط طولی ترسیم میگردید روشن است؛ مانند بحث «صبی مراهق»، اما در بحثهایی همچون بحث کنونی چنین جایگذاری در آن خط طولی نظریهی انشاءات طولی روشن و آشکار نیست خصوصا که درصدد احداث قول جدید برابر دیگر مبانی و قول مشهور باشیم و قول/نظر(مبدأئیت نصف النهار دحوالارض) ما سابقهای نداشته است. در این موارد ملاک و معیار چینش ادله اثباتی در آن مراتب طولی چیست؟
اگر قرار شد همین بحث در یک فضای علمی طرح و ارائه گردد؛ ناظرین و منتقدین پرسش نمودند چرا باید روایت «اذا راوا الهلال قبل الزوال فهو للیلته الماضیة و اذا راوه بعد الزوال فهو للیلته المستقبلة» که از حیث سند مورد خدشه و ملاحظه متعدد فقها قرار گرفته است به عنوان پایهی اصلی تقنین که اقتضای اتقان همهجانبه دارد، قرار گیرد و تمام روایات کثیرهی مقابل مانند روایات اثبات کننده رؤیت برای ثبوت و شروع اول ماه که توسط فقها ادعای تواتر بر آن نمودند؛ ذیل دو روایت حماد و عبید صادر شده در قرن دوم، در مقام مدیریت امتثال تفسیر گردد؟ چرا برعکس نباشد؟ و بالاخره ضابطه و ملاک چینش روایات (جایگذاری روایات) در بحث انشاءات طولی چیست؟
جهت روشن و واضحتر شدن بحث، چکیدهای از نظریهی انشاءات طولی مطابق آنچه از محضر حضرتعالی فهم نمودم عریضه میشود.
شارع برای مأموربه سلسله مراتب در نظر میگیرد.
نخست: ملاحظه مصالح و مفاسد، فرمودید: مصالح و مفاسد اولا: پدیده نفسی نیستند و در قیاس با ساختار و نظام تعین مییابد. مانند زهر در ملاحظه و مقایسه با نظام حاکم بر بدن انسان و یا جانورانی چون مار و عقرب که اولی اقتضای فساد و دیگری مصلحت دارد. دوما همین مصلحت و مفسده دو ارزشی دیده نمیشود بلکه در نگاه ابتدایی پنج ارزشی و در نگاهی دقیقتر بینهایت ارزشی خواهد بود و... الخ
دوم: مرحله جعل و اعتبار که حکیمانهترین جعل نزد عقلا اقرب الطرق/اقصر الطرق است و این اقرب الطرق یعنی لحاظ «طبیعت متعلق» برای «طبیعت موضوع». نه آنکه وضعیت و شرایط تک تک افراد متعلق و موضوع بررسی شود و سپس قانون جعل شود. از این رو احکام اقتضایی هستند یعنی «فلان طبیعت» مقتضی «فلان حکم»(وجوب در مانحنفیه) برای «طبعیت مکلفین» است.
سوم: که خود دستکم دو مرتبه داشت؛
یکم: اعلام عمومی. نخستین مرحلهی فعلیت، فارق از قیود علم و قدرت و بلوغ.
دوم: مدیریت امتثال: حکم اقتضایی به فعلیت رسیده زمینه و پایهای میشود برای تقنین ثانویه. مثلا تقنین ثانویه در بحث «صلاه صبی مراهق» چنین بود که اقتضاء موضوع صباوت، اقتضای جواز ترک را دارد. هرچند که جعل اولیه وجوب صلاه، برای او به فعلیت رسیده است. نتیجه در بحث در صبی مراهق این شد: حکم ندبی نماز «صبی مراهق» در حقیقت برآیند کسر و انکسار از اقتضای صباوت و جعل وجوب اولیهی صلاه است. (یعنی یک استحباب مرکب است از اقتضای وجوب و جواز ترک به جهت اقتضای صباوت).
با توجه به مطلب پیشین چند سئوال
یکم: استدعا دارم در صورت امکان جهت روشنتر شدن جایگاه ادله اثباتیه در فرآیند تشریع طولی شارع، عینا بحث مزبور را در همین قالب و مراحل بیان فرمایید. مثلا «من شهد منکم الشهر فليصمه» در کدام مرحله قرار دارد؟ روایات حماد و عبید کجا؟ به چه دلیل؟ روایات فراوانی که معیار ثبوت و شروع ماه را رؤیت میدانند کجا؟ و...
دوم: اگر ممکن است ضابطهای را بیان فرمایید.
الف) اگر معیار و ضابطه، مطابقت با ثبوت است چرا در مانحنفیه همگن بودن میان ثبوت و اثبات دیده نمیشود؟ ثبوت در اعلی درجه اهمیت و اثبات در ادنی درجه اثباتیت! یعنی مسائل اساسی ثبوتی در مبدأییت و ضابطه تعیین کننده برای کل کره حتی در لسان نبوی یافت نمیشود و تنها توسط دو روایتی خودش را نمایان ساخته است که از نظر سندی اکثر فقها به هر شکل (درست یا نادرست) خدشه وارد نمودهاند؟
ب) اگر ضابطه اقصر الطرق است چرا روایاتی که معیار ثبوت ماه را رؤیت دانستند، اقصر الطرق نیست؟ و روایات حماد و عبید اقصر الطرق است؟ که شواهدی علیه آن وجود دارد.
مشهور فقها علیرغم ابتلا، به آن عمل ننمودند؟ و بسیاری هم مطابق ضوابط رایج که بر گرفته از بناءات عقلاست به نحوی سند را سست و مورد خدشه قرار دادند. به عنوان نمونه روایت حماد «اذا راوا الهلال قبل الزوال فهو للیلته الماضیة و اذا راوه بعد الزوال فهو للیلته المستقبلة» را علامه(منتهی المطلب ج2 ص592)، محقق سبزواری(ذخیره المعاد ج 1 ص533)، مولی مهدی نراقی(مستند الشیعه ج2 ص 133) آن را حسنه شمردند و محقق اردبیلی (مجمع الفائده و البرهان ج5 ص300) در اعتبار آن خدشه وارد نموده است.
آیا نباید جعل اولیه که زمینه برای تقنینهای بعدی است و میطلبد از همه جهت اتقان داشته باشد همچون بحث صبیمراهق، از اتقان و احکام برخوردار باشد مانند نصوص مستفیضه؟ همینطور روایت عبدالله بن بکیر که بسیاری به خاطر وجود ابیجعفر و ابن فضال خدشه وارد کرده اند ( عنایت شود سخن سر اعتباربخشی یا اعتبار زدایی روایت در اثبات حکمی فرعی نیست. سخن سر آن است که دلیلی که قرار است در مرتبهی جعل اولیه به عنوان زمینه قرار گیرد بایستی از اتقانی مسلم و روشن بهره برده باشد مانند اصل جعل وجوب اولیهی صلاه در بحث صبی مراهق)
تاکنون سیره مسلمانان در طول سالیان دراز از صدر اسلام یعنی حتی حضور معصومین تا کنون بر این استوار بوده است که در غروب به استهلال میپرداختند. و همگان از رویت هلال در روایات کثیره همین رؤیت متعارف که در غروب است را فهم مینمودند.
برای مبدأیت نصف النهار دحوالارض آن هم به نحو رؤیت قبل از زوال، با آن میزان اهمیت دخول ماه و میزان ابتلای بالا، نه تنها چنین سیرهای بلکه چنین عمل یا توصیهای حتی یکبار از یکی از معصومین دیده نشده است که مثلا برای تحصیل ضابطه استنباط شده، مکلفین را به استهلال هلال از صبح تا ظهر حتی توصیهی استحبابی نمایند یا خود ایشان به چنین امر مهمی مبادرت ورزیده باشند.
در صورت وجود چنین ضابطهای حتما شارع را به کشف دخول ماه بر اساس ضابطهی تعیین شده مکلف را وا میداشت. اما هر آنچه در ادله اثباتیه مطرح است استهلال نزد غروب بوده نه استهلال قبل از زوال.
مطابق نظریهی انشاءات طولی که باید حکیمانهترین طریق در نظر گرفته شود. از قضا به نظر میرسد چنین جعلی اساسا حکیمانه نباشد. چرا که امر به روزه باید قبل از حلول وقت باشد که موافق شبی است که روزه فردا را در پیش دارد اما بعد از گذشت مقداری از ابتدای زمان روزه که بسیاری از مردم تناول نموده اند یا در اول شوال بایستی نماز فطر بخوانند یا فطریه را نهایتا قبل از زوال به دست فقیر برسانند، منتفی است. این در بلاد شرقیِ نسبت به مکه به نوعی مستهجن و خلاف ارتکاز به نظر میآید. حتی مطابق نظر برخی فقها در این صورت اساسا قدرت بر روزه منتفی است (جواهر ج 16 ص 367)
احیانا اگر هم برای فرار از مخالفت با ارتکاز گفته شود در بلادی که زوالشان رد شده است مانند بلاد شرقی در روز اول رمضان، دیگر ماه رمضان از فردا آغاز میشود طولیا و روایات آفاق حاکم یا وارد است بر روایت حماد و عبید، معنای انشاءات طولی یعنی همین. در این صورت همان محذور نخستین که نظریهی مبدأیت برای آن شکل گرفت پدید میآید ماه مبارک نوعی شد و بالاخره همه جا یک رمضان شخصی نداریم!
خلاصه فرض نخست: یعنی فرض چشم پوشی از آفاق و مبدأیت دحوالارض برای همهی بلاد حتی بلاد شرقی، خلاف ارتکاز شد.
فرض دوم: ماه رمضان نوعی شد.
آیا براستی ارائه چنین ضابطهی پیچیدهای به این شکل احکم الطرق و اقصرالطرق است؟
اگر گفته شود تمامی روایات رؤیت چیزی جز مفاد استصحاب نبوده. گفته میشود: استصحاب زمانی حجت است که دست از متن واقع کوتاه باشد و مکلف مجبور به استصحاب باشد و الا در موارد کثیری که هلال در غروب رویت شده چه بسا همان هلال قبل از زوال بوده است که حکایت از حلول ماه در شب پیشین داشته است. و اگر قبل از زوال استهلال صورت میگرفت چه بسا دیده میشد. خصوصا امروزه که امکان چنین دسترسیای به واقع فراهم است یعنی رؤیت قبل از زوال فراهم است.
پرسش پایانی: فارق از بحث کنونی با توجه جاری بودن بحث مهم انشاءات طولی در کل بدنهی فقه و اهمیت بالای آن، آیا میتوان ضابطهی معین و کلی برای چینش ادلهی اثباتیه در انشاءات طولی ارائه نمود؟ که در همه ابواب از آن استفاده کرد
ماه شخصی، شمول تدریجی
به نظر میرسد با توجه به سه نکته از مطالب مهم حضرتعالی در بحث انشاءات طولی، میتوان تعارضات و مشکلات ذکر شدهی بحث کنونی (مبدأیت نصفالنهار دحوالارض جهت شخصی سازی) ذیل همین جلسهی 282 را با یک دریافت نفس الامری سامان داد. (در ذهن حقیر که صاف و مطابق ارتکاز و نفس الامر، بنظر میآید)
برخی مزایای راه حل پیشنهادی (ماه شخصی، شمول تدریجی)
اولا؛ ماه مبارک و لیلهالقدر همچنان شخصی بوده که مطابق ارتکاز شخصی بودن ماه مبارک و... است.
ثانیا؛ مسائل مطرح شده در سیاههی قبلی ذیل همین جلسهی 282 اعم از
یکم: عدم تناسب و هماهنگی مسائل مهم ثبوتی با ادله اثباتیه و لازمهی نوعی نارساییِ طریقهی شارع در جعل احکام،
دوم: مخالفت با ذهنیت بیش از هزارسالهی فقهاء و متشرعه پیرامون استهلال هنگام غروب و عدم توصیه به استهلال و رؤیت قبل از زوال حتی به نحو استحباب، علی رغم ابتلا و اهمیت بالا.
سوم: لوازم باطلالبین نظریهی مبدأیت نصفالنهار دحوالارض و مخالف ارتکاز بودن آن لوازم که در بلاد غربی و شرقی هرکدام به شکلی بروز مینماید ( احتمال رؤیت هلال در غروب شب قبل در بلاد غربی و عدم رؤیت هلال قبل از زوال در نصفالنهار دحوالارض در روز بعد، از آن جا که حرکت ماه برای خروج از تحت الشعاع حدود 14 ساعت طول میکشد و حتی ظاهرا 18 ساعت نیز گفته شده است و این یعنی در شبهای کوتاه تابستان احتمال مذکور تقویت نیز میشود. همچنین در بلاد شرقی مشکل نوع دیگری بروز مینماید چراکه ساعتها بعد از زوال شان، مصادف دحوالارض است و...)
و دیگر محدودیتهایی که در فضای اثباتی کلاسیک ایجاد میشود؛ که در عریضهی پیشین تقدیم شد و حل کردن هر کدام از آن مسائل، اندک اندک ما را به توجیهاتی میرساند که شبیه برخی مباحث فقهی کلاسیک مانند حل تعارضات اخبار و... بوده و ما پیش از این، آنها را نوعی توجیهات کلاسیک غیر مطابق با ارتکاز میدانستیم.
اما سه نکته مهم حضرتعالی در انشاءات طولی که مقدمهای برای پیشنهاد "ماهشخصی، شمول تدریجی" است.
اما به نظر میرسد حلقهی پایانی انشاءات طولی یعنی فعلیت تدریجی در موارد دیگری به شکل دیگری راهگشا باشد و منحصر در مقدمات مفوته نشود. که در اینجا میتوان شمول تدریجی را از آن وام گرفت.
نتیجهگیری؛ ماه شخصی، شمول تدریجی
پیرامون شخصی بودن ماه مبارک و اختلاف آفاق یک دریافت نفس الامری مطابق ارتکاز تصور دارد که از قضا در اصل طبیعت متعلق دخیل است.(یعنی لحاظ نکته دوم) و موافق فعلیت تدریجی است البته به این توضیح که حکم فعلیت یافته بر اساس تحقق تدریجی عناصر دخیله در موضوع، به همان اندازه آرام آرام گسترش یافته و آنها را در بر میگیرد.
آن در یافت نفس الامری چنین است: میتوان ماه رمضان یا لیلهالقدر را مانند ستونی ثابت و مشخص از نور بصورت آویخته از آسمان در نظر گرفت که صد در صد شخصی است و زمین با توجه به حرکت خود (اعم از انتقالی و وضعی) آرام آرام خود را تحت این ستون نور قرار میدهد. عنایت شود زمان از حرکت پدید میآید و این زمان در اصل طبیعت متعلق دخیل است. لذا در مرحلهی جعل لحاظ میشوند و حکم فعلیت یافته با تحقق بیشتر و انبساط تدریجی عناصر موضوع، آرام آرام متناسب با آن تحقق، گسترش مییابد. یعنی این زمین است که خود را آرام آرام تحت شخص ماه یا لیلهالقدر قرار میدهد.
از این رو شمول تدریجی ماه مبارک بر اثر حرکت زمین، با شخصی بودن ماه مبارک منافاتی ندارد.
پس به هر میزان از ورود زمین تحت آن ستون نور یعنی ماه مبارک/لیلهالقدر یعنی تحقق و انبساط تدریجی عناصر دخیلی در موضوع، حکم شامل میشود. پس به همان مقدار از ورود زمین در این ستون از نور یعنی در این ماه شخصی، شیاطین همان بقاع به غل و زنجیر کشیده میشود و این یعنی شمول تدریجی ماه شخصی.
این دریافت نفسالامری اولا: دیگر مبتلا به مضیقههای فضای اثباتی نظریهی مطرح شده (مبدأیت رؤیت قبل از زوال در نصفالنهار دحوالارض برای ضابطهمندی کل کره) نمیشود. دوما: کاملا موافق فضای ادلهی اثباتیه و فهم مشهور فقها از آن میباشد. سوما: کاملا موافق ارتکاز است و ماه و لیلهالقدر کاملا شخصی میباشد و در پایان، ضابطهی اقصر الطرق و احکمالطرق نیز مراعات شده است.
در این صورت کارکرد دو روایت حماد و عبید، علاوه بر رفع تحیر هنگام رؤیت هلال قبل از زوال برای هر بلدی، کارکرد دیگری نیز دارد و آن فرمایش حضرتعالی میباشد یعنی دو روایت حماد و عبید بضمیمه روایات مربوط به دحوالارض مانند وسط السماء وسط الارض و... برای مدیریت امتثال افرادی که در قطبین زیست میکنند یا در ماهوارهای فضانوردی که در فضا ساعتی چند بار دور کره میگردند و مانند آن مناسب است. یعنی ضابطه برای ایشان همان نصف النهار دحو الارض با لحظهی مشخص است.
ماه شخصی و شمول تدریجی
با توجه به سه نکته از مطالب مهم حضرتعالی در بحث انشاءات طولی، به نظر میرسد شاید تعارضات و مشکلات بحث کنونی (مبدأیت نصفالنهار دحوالارض جهت شخصی سازی) سامان یابد.
(در ذهن حقیر که صاف و مطابق ارتکاز و نفس الامر، بنظر میآید)
مزیت راه حل پیشنهادی آن است اولا؛ هم ماه مبارک و لیلهالقدر همچنان شخصی میباشد و بدینوسیله ارتکاز شخصی بودن محفوظ میماند. ثانیا؛ مسائل مطرح شده در سیاههی قبلی اعم از عدم هماهنگی مسائل مهم ثبوتی با ادله اثباتیه و لازمهی نوعی نارساییِ طریقهی شارع در جعل احکام، ذهنیت بیش از هزارسالهی فقهاء و متشرعه پیرامون استهلال هنگام غروب و عدم توصیه به استهلال و رؤیت قبل از زوال علی رغم ابتلا و اهمیت بالا، لوازم باطلالبین نظریهی مبدأیت نصفالنهار دحوالارض و مخالف ارتکاز بودن آن لوازم (مثلا احتمال رؤیت هلال در غروب شب قبل در بلاد غربی و عدم رؤیت هلال قبل از زوال در نصفالنهار دحوالارض، از آن جا که حرکت ماه برای خروج از تحت الشعاع حدود 14 ساعت طول میکشد و حتی ظاهرا 18 ساعت نیز گفته شده است و این یعنی در شبهای کوتاه تابستان احتمال مذکور تقویت نیز میشود. همچنین در بلاد شرقی مشکل نوع دیگری بروز مینماید چراکه ساعتها بعد از زوال شان، مصادف دحوالارض است و...) و دیگر محدودیتهایی که در فضای اثباتی کلاسیک ایجاد میشود؛ که در عریضهی پیشین تقدیم شد و حل کردن هر کدام از آن مسائل، اندک اندک ما را به توجیهاتی میرساند که شبیه برخی مباحث فقهی کلاسیک مانند حل تعارضات اخبار و... بوده و ما پیش از این، آنها را نوعی توجیهات کلاسیک غیر مطابق با ارتکاز میدانستیم.
سه نکته مهم حضرتعالی در انشاءات طولی
قبلترها مکررا میفرمودید: مراد از بهترین کیفیت جعل، یک دریافت نفسالامری بهتر است؛ یعنی اگر بتوان راه ثبوتی که بهخودی خود، موافق با ارتکاز بوده و توانایی حل بسیاری از تعارضات در فضای اثباتی را دارد، کشف گردد؛ همین اندازه کفایت میکند. و آنچه نیازمند اطمینان است فضای بررسی نصوص و تطبیقات است.
در مرحلهی جعل میفرمودید: موارد و شرائطی که مثلا برای ترتب اثر در خارج است و در اصل طبیعت دخیل نیست؛ نظر نمیشود؛ مثلا در بیان داروی آنتیبیوتیک، اینکه بایستی قبل یا بعد از غذا خورده شود، چون در اصل طبیعت دخیل نیست نظر نمیشود. چراکه صرفا از شرایط اثر دارو است، اما اموری که در اصل طبیعت دخالت دارند، در این مرحله لحاظ میشوند: مانند «زمان» در مورد روزه ( اتموا الصیام الی الیل) در اصل طبیعت دخالت دارند. که معمولا با مناسبات حکم و موضوع فهم میشوند.
همان حلقهِ آخر انشاءات طولی بود که در نوشته قبلی از آن غفلت شد. یعنی فعلیت تدریجی؛ پس از اعلام عمومی حکم؛ با توجه به تحقق و انبساط تدریجی عناصر موضوع و یا متعلق، حکم نیز به همان صورت تدریجی، فعلیت مییابد. یعنی برابر تحقق هر میزان از موضوع و یا متعلق، به همان میزان، حکم نیز به مرور فعلیت مییابد. البته حضرتعالی از این فعلیت تدریجی برای حل عویصههای مطرح در مقدمات مفوته بهره میبردید. بهعنوان مثال وجوب احرام بستن و طواف و مانند آن، بر شخص مستطیع قبل از وصول به مکه و ایام ذیالحجه، فعلی نیست؛ لکن وجوب مقدمات سفر بر او فعلیت یافته است؛ از این رو فعلیت در هر مرحلهای میتواند آثاری داشته باشد. همینطور در وجوب نماز، ابتدا وجوب تکبیرهالاحرام فعلیت یافته و بعد وجوب قرائت سوره حمد و به همین ترتیب واجبات و ارکان نماز یکی پس از دیگری.
اما به نظر میرسد حلقهی پایانی انشاءات طولی یعنی فعلیت تدریجی در موارد دیگری به شکل دیگری راهگشا باشد و منحصر در مقدمات مفوته نشود. که در اینجا میتوان شمول تدریجی را از آن وام گرفت.
نتیجهگیری
پیرامون شخصی بودن ماه مبارک و اختلاف آفاق یک دریافت نفس الامری مطابق ارتکاز تصور دارد که از قضا در اصل طبیعت متعلق دخیل است.(یعنی لحاظ نکته دوم) و موافق فعلیت تدریجی است به این توضیح که حکم فعلیت یافته بر اساس تحقق موضوع، آرام آرام گسترش یافته و با تحقق تدریجی عناصر دخیله در موضوع، به همان اندازه آن ها را در بر میگیرد.
و آن در یافت نفس الامری چنین است: میتوان ماه رمضان یا لیلهالقدر را مانند ستونی ثابت و مشخص از نور بصورت آویخته از آسمان در نظر گرفت که صد در صد شخصی است و زمین با توجه به حرکت خود (اعم از انتقالی و وضعی) آرام آرام خود را تحت این ستون نور قرار میدهد. عنایت شود زمان از حرکت پدید میآید و این زمان در اصل طبیعت متعلق دخیل است. لذا در مرحلهی جعل لحاظ میشوند و حکم فعلیت یافته با تحقق بیشتر و انبساط تدریجی عناصر موضوع، آرام آرام متناسب با آن تحقق، گسترش مییابد. یعنی این زمین است که خود را آرام آرام تحت شخص ماه یا لیلهالقدر قرار میدهد.
شمول تدریجی ماه مبارک بر اثر حرکت زمین، با شخصی بودن ماه مبارک منافاتی ندارد.
پس به هر میزان از ورود زمین تحت آن ستون نور یعنی ماه مبارک/لیلهالقدر یعنی تحقق و انبساط تدریجی عناصر دخیلی در موضوع، حکم شامل میشود. پس به همان مقدار از ورود زمین در این ستون از نور یعنی در این ماه شخصی، شیاطین همان بقاع به غل و زنجیر کشیده میشود و این یعنی شمول تدریجی ماه شخصی.
این دریافت نفسالامری اولا: دیگر مبتلا به مضیقههای فضای اثباتی نظریهی مطرح شده (مبدأیت رؤیت قبل از زوال در نصفالنهار دحوالارض برای ضابطهمندی کل کره) نمیشود. دوما: کاملا موافق فضای ادلهی اثباتیه و فهم مشهور فقها از آن میباشد. سوما: کاملا موافق ارتکاز است و ماه و لیلهالقدر کاملا شخصی میباشد و در پایان، ضابطهی اقصر الطرق و احکمالطرق نیز مراعات شده است.
در این صورت کارکرد دو روایت حماد و عبید، علاوه بر رفع تحیر هنگام رؤیت هلال قبل از زوال برای هر بلدی، کاکرد دیگری نیز دارد و آن فرمایش حضرتعای میباشد یعنی دو روایت حماد و عبید بضمیمه روایات مربوط به دحوالارض مانند وسط السماء وسط الارض و... برای مدیریت امتثال افرادی که در قطبین زیست میکنند یا در ماهوارهای فضانوردی که در فضا ساعتی چند بار دور کره میگردند و مانند آن مناسب است. یعنی ضابطه برای ایشان همان نصف النهار دحو الارض با لحظهی مشخص است.
ماه شخصی، شمول تدریجی
به نظر میرسد با توجه به سه نکته از مطالب مهم حضرتعالی در بحث انشاءات طولی، میتوان تعارضات و مشکلات ذکر شدهی بحث کنونی (مبدأیت نصفالنهار دحوالارض جهت شخصی سازی) ذیل جلسهی 282 را با یک دریافت نفس الامری سامان یابد. (در ذهن حقیر که صاف و مطابق ارتکاز و نفس الامر، بنظر میآید)
برخی مزایای راه حل پیشنهادی (ماه شخصی، شمول تدریجی)
اولا؛ ماه مبارک و لیلهالقدر همچنان شخصی بوده که مطابق ارتکاز شخصی بودن ماه مبارک و...
ثانیا؛ مسائل مطرح شده در سیاههی قبلی ذیل جلسهی 282 مانند
یکم: عدم تناسب و هماهنگی مسائل مهم ثبوتی با ادله اثباتیه و لازمهی نوعی نارساییِ طریقهی شارع در جعل احکام،
دوم: مخالفت با ذهنیت بیش از هزارسالهی فقهاء و متشرعه پیرامون استهلال هنگام غروب و عدم توصیه به استهلال و رؤیت قبل از زوال حتی به نحو استحباب، علی رغم ابتلا و اهمیت بالا.
سوم: لوازم باطلالبین نظریهی مبدأیت نصفالنهار دحوالارض و مخالف ارتکاز بودن آن لوازم که در بلاد غربی و شرقی هرکدام به شکلی بروز مینماید ( احتمال رؤیت هلال در غروب شب قبل در بلاد غربی و عدم رؤیت هلال قبل از زوال در نصفالنهار دحوالارض در روز بعد، از آن جا که حرکت ماه برای خروج از تحت الشعاع حدود 14 ساعت طول میکشد و حتی ظاهرا 18 ساعت نیز گفته شده است و این یعنی در شبهای کوتاه تابستان احتمال مذکور تقویت نیز میشود. همچنین در بلاد شرقی مشکل نوع دیگری بروز مینماید چراکه ساعتها بعد از زوال شان، مصادف دحوالارض است و...)
و دیگر محدودیتهایی که در فضای اثباتی کلاسیک ایجاد میشود؛ که در عریضهی پیشین تقدیم شد و حل کردن هر کدام از آن مسائل، اندک اندک ما را به توجیهاتی میرساند که شبیه برخی مباحث فقهی کلاسیک مانند حل تعارضات اخبار و... بوده و ما پیش از این، آنها را نوعی توجیهات کلاسیک غیر مطابق با ارتکاز میدانستیم.
اما سه نکته مهم حضرتعالی در انشاءات طولی که مقدمهای برای پیشنهاد "ماهشخصی، شمول تدریجی" است.
اما به نظر میرسد حلقهی پایانی انشاءات طولی یعنی فعلیت تدریجی در موارد دیگری به شکل دیگری راهگشا باشد و منحصر در مقدمات مفوته نشود. که در اینجا میتوان شمول تدریجی را از آن وام گرفت.
نتیجهگیری؛ ماه شخصی، شمول تدریجی
پیرامون شخصی بودن ماه مبارک و اختلاف آفاق یک دریافت نفس الامری مطابق ارتکاز تصور دارد که از قضا در اصل طبیعت متعلق دخیل است.(یعنی لحاظ نکته دوم) و موافق فعلیت تدریجی است البته به این توضیح که حکم فعلیت یافته بر اساس تحقق تدریجی عناصر دخیله در موضوع، به همان اندازه آرام آرام گسترش یافته و آنها را در بر میگیرد.
آن در یافت نفس الامری چنین است: میتوان ماه رمضان یا لیلهالقدر را مانند ستونی ثابت و مشخص از نور بصورت آویخته از آسمان در نظر گرفت که صد در صد شخصی است و زمین با توجه به حرکت خود (اعم از انتقالی و وضعی) آرام آرام خود را تحت این ستون نور قرار میدهد. عنایت شود زمان از حرکت پدید میآید و این زمان در اصل طبیعت متعلق دخیل است. لذا در مرحلهی جعل لحاظ میشوند و حکم فعلیت یافته با تحقق بیشتر و انبساط تدریجی عناصر موضوع، آرام آرام متناسب با آن تحقق، گسترش مییابد. یعنی این زمین است که خود را آرام آرام تحت شخص ماه یا لیلهالقدر قرار میدهد.
از این رو شمول تدریجی ماه مبارک بر اثر حرکت زمین، با شخصی بودن ماه مبارک منافاتی ندارد.
پس به هر میزان از ورود زمین تحت آن ستون نور یعنی ماه مبارک/لیلهالقدر یعنی تحقق و انبساط تدریجی عناصر دخیلی در موضوع، حکم شامل میشود. پس به همان مقدار از ورود زمین در این ستون از نور یعنی در این ماه شخصی، شیاطین همان بقاع به غل و زنجیر کشیده میشود و این یعنی شمول تدریجی ماه شخصی.
این دریافت نفسالامری اولا: دیگر مبتلا به مضیقههای فضای اثباتی نظریهی مطرح شده (مبدأیت رؤیت قبل از زوال در نصفالنهار دحوالارض برای ضابطهمندی کل کره) نمیشود. دوما: کاملا موافق فضای ادلهی اثباتیه و فهم مشهور فقها از آن میباشد. سوما: کاملا موافق ارتکاز است و ماه و لیلهالقدر کاملا شخصی میباشد و در پایان، ضابطهی اقصر الطرق و احکمالطرق نیز مراعات شده است.
در این صورت کارکرد دو روایت حماد و عبید، علاوه بر رفع تحیر هنگام رؤیت هلال قبل از زوال برای هر بلدی، کارکرد دیگری نیز دارد و آن فرمایش حضرتعالی میباشد یعنی دو روایت حماد و عبید بضمیمه روایات مربوط به دحوالارض مانند وسط السماء وسط الارض و... برای مدیریت امتثال افرادی که در قطبین زیست میکنند یا در ماهوارهای فضانوردی که در فضا ساعتی چند بار دور کره میگردند و مانند آن مناسب است. یعنی ضابطه برای ایشان همان نصف النهار دحو الارض با لحظهی مشخص است.