بسم الله الرحمن الرحیم
رؤیت هلال؛ جلسه: 141 3/11/1401
بسم الله الرحمن الرحيم
اجزاء تعبدی روزه مندوب یوم الشک یا تطبیق قهری آن بر روزه ماه رمضان در روایت زهری – نقش تعیینکننده تعبیر «بعینه» در روایت زهری
شاگرد: روایتی که در اصول سته عشر بود: «ان الفرائض لا تؤدی على الشك1»، همان مفاد «صمت و انت لاتدری» است؟
استاد: در ذهن من هم هست. خصوص آن روایت را برای «صم للرؤیة» گذاشتهام. در بخش روایات «صم للرؤیه»، میتوان به هشت تعبیر دستهبندی کرد که یکی از آنها همین است. انشاءالله میرسیم.
شاگرد٢: روایت «انما وقع علی الیوم بعینه»، مختص است؟
استاد: بحث الآن ما همین است.
شاگرد٢: وقتی او از «وكيف يجزي صوم تطوع عن فريضة» سؤال میکند، حضرت کلی جواب میدهند و میفرمایند اگر یک فردی یک روز از ماه رمضان را تطوعا روزه بگیرد؛ مثلاً مسافر بوده و یک دفعه رسیده و یک روز را روزه گرفته و یک دفعه فهمیده که یک روز از ماه رمضان است.
استاد: یعنی نفرمودهاند که خصوص یوم الشک و روز اول است.
شاگرد: شاید یک فرعی بین خودشان بوده که معهود بوده که این فرع درست است. فرعی که درست میدانستند را حضرت جواب دادند.
استاد: صحبت سر این است که «الفرض» را چطور معنا کنیم. عرض امروز من همین است. دیروز بحث ما به اینجا رسید که این «الفرض» را چطور معنا کنیم. شما فرمایشتان را داشته باشید تا ببینیم چطور معنا کنیم.
روایت هشتم، روایت زهری بود که در کافی2 به تفصیل آمده بود، حضرت در بخش صوم حرام فرمودند: «وَ صَوْمُ يَوْمِ الشَّكِّ أُمِرْنَا بِهِ وَ نُهِينَا عَنْهُ» تا آن جا که زهری میگوید: «وكيف يجزي صوم تطوع عن فريضة؟ فقال علیهالسلام». کل این روایت بحث امروز ما است که حضرت چطور میخواهند از اشکال او جواب بدهند و جواب حضرت به این سؤال چه جوابی است. فرمودند:
عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن القاسم بن محمد الجوهري، عن سليمان ابن داود، عن سفيان بن عيينة، عن الزهري، عن علي بن الحسين عليه السلام (في حديث طويل) قال وصوم يوم الشك أمرنا به ونهينا عنه، أمرنا به أن نصومه مع صيام شعبان، ونهينا عنه أن ينفرد الرجل بصيامه في اليوم الذي يشك فيه الناس، فقلت له: جعلت فداك فإن لم يكن صام من شعبان شيئا كيف يصنع؟ قال: ينوي ليلة الشك أنه صائم من شعبان، فإن كان من شهر رمضان أجزأ عنه، وإن كان من شعبان لم يضره، فقلت: وكيف يجزي صوم تطوع عن فريضة؟ فقال: لو أن رجلا صام يوما من شهر رمضان تطوعا وهو لا يعلم أنه من شهر رمضان ثم علم بذلك لأجزأ عنه، لان الفرض إنما وقع على اليوم بعينه. ورواه الشيخ باسناده عن محمد بن يعقوب وكذا كل ما قبله سوى حديث معاوية بن وهب، محمد بن علي بن الحسين باسناده عن الزهري مثله3
«… فقال: لو أن رجلا صام يوما»؛ همانطور که آقا میگویند حضرت بحث را بهخصوص یوم الشک که سیام شعبان است، نبردند. یک فرض کلی را بیان کردند که میتواند یوم الشک باشد. «لو أن رجلا صام يوما من شهر رمضان تطوعا وهو لا يعلم أنه من شهر رمضان»؛ مرحوم شیخ از اینجا مفهومگیری کردند، صحبتش شد که این جمله میتواند مفهوم نداشته باشد و مثل «ان رزقت ولدا» باشد. روی حساب متعارف باشد. این بحث گذشت. «ثم علم بذلك»؛ بعد فهمید که این ماه مبارک بود که من تطوعا روزه گرفتم، حضرت میفرمایند: «لأجزأ عنه»؛ مجزی است و لازم نیست که آن روز را قضا کند. چرا؟ «لان الفرض إنما وقع على اليوم بعينه»؛ به تعبیری که آقا فرمودند یا این «ال» را «ال» عهد میگیریم؛ «الفرض»؛ یعنی «لانّ الصوم المتطوع به» که او آورد، «الذی جعله الله مجزیا عن الفرض انما وقع علی الیوم»؛ یعنی صادف الیوم بعینه. او گفت «کیف یجزی صوم التطوع»، حضرت میفرمایند «الفرض». الفرض یعنی روزهای که این بنده گرفت، بهصورت تطوع بود، اما نمیدانست که برای ماه مبارک است. «لان الفرض»، این «الفرض» به اعتبار ظاهر تطوعش نیست؛ به اعتبار واقعش است که ماه مبارک است. پس حضرت به این عنایت، به «الفرض» تعبیر کردند. «لان الفرض»، یعنی صوم تطوعی که این عبد آورد که «جعله الله مجزیا عن الفرض»؛ او تطوع آورد و خبر هم نداشت اما جعله الله مجزیا عن الفرض. به این عنایتی که جعله الله مجزیا عن الفرض، حضرت فرمودند «الفرض». پس «الفرض» یعنی روزه این عبد. «لان الفرض»؛ روزه واجب واقعی که برای ماه مبارک بود و او به خیالش تطوعا به جا آورد، «انما وقع علی الیوم»؛ این روزه او واقع شده و صادف شده با ماه مبارک، «بعینه»؛ یعنی تعیینا ماه مبارک بوده و او این روز را گرفته است. این به این معنا «الفرض» میشود. یعنی روزهای است که این عبد آورده است. یعنی «مأتیٌّ به».
شاگرد: طبق این فرض از کلام امام استفاده میشود که ایشان یک کبرای کلی میگویند که هر روزهای در ماه رمضان، از ماه رمضان محسوب میشود و فرض است. این را میتوان گفت؟ یعنی هر روزه ای که شما میگیرید اگر در بازه ماه رمضان باشد، فرض است.
استاد: بله، فرض است. اما به چه بیانی؟ میخواهم دنبالهاش این را عرض کنم که به چه بیانی این را میگویند؟ شما میخواهید بگویید که حضرت فرمودند هر روزه ای که در ماه مبارک بیاید، فرض است، به این بیان که شارع آن را چنین قرار داده؟ بدل او است؟ با اینکه او نیت تطوع کرده بود. اما «جعله الله مجزیا، لان الفرض صادف». چون مصادف شده خدا از او قبول میکند. یعنی اِعمال امری تشریعی میشود. مثل تفضلی است که مرحوم شیخ فرمودند. فرمایش شما تاب این را دارد. به عبارت سادهتر تعلیل امام علیهالسلام روی این صورت که «الفرض» را صوم عبد بگیریم، تعلیلی تعبدی است. جز از تعبد فراتر نمیرود. یعنی نمیتوانیم تعلیل عرفی عام بگیریم. بلکه حضرت میفرمایند درست است که تطوع گرفت، اما چون مصادف با ماه مبارک بود، مجزی است و خدا قبول میکند. ببینید باید بگوییم که خدا قبول میکند. یعنی آن را واگذار به امر تعبدی کنیم که خدا میتواند قبول کند یا نکند. یعنی صبغه تعلیل، صبغه احاله به کار خدای متعال است؛ به تعبد است. نه به یک تعلیلی مانند استدلال ریاضی که دستگاه تکوین الهی باشد. تعلیل، تعلیل غیرتعبدی باشد. تعلیل ما یفهمه و یقبله کل احد باشد. این برای فرض اول.
شاگرد: این استدلال کم ندارد؟
استاد: نه، او میگوید تطوع چطور از فرض مجزی است؟ حضرت میفرمایند چون موافق ماه مبارک بوده، خدا بهعنوان ماه مبارک قبول میکند.
شاگرد: اگر تعبد باشد بیانی بیش از این میخواهد.
استاد: نه، او میگوید تطوع چطور مجزی است؟ میگویند چون موافق ماه مبارک شد، خدا به جای واجب قبول میکند. صبغه تعلیل، تعلیل تعبدی میشود. مشکلی هم ندارد.
شاگرد: این بیان همانی است که شما میفرمایید؟
استاد: من یک احتمالی را تقریر میکنم. احتمال دوم را عرض میکنم تا ببینیم کدام اظهر است.
احتمال دوم این است که «ال» در «الفرض» یعنی حکم ثبوتی. «لان الفرض»؛ او آمد تطوعا روزه گرفت، چرا مجزی است؟ «لان الفرض»؛ این به این معنا نیست که «هذا المأتیّ به الذی جعله الله مجزیا و بدلا عن الفرض»، بلکه فرض یعنی «ما فرضه الله واقعاً» است. «الفرض» یعنی «فرض الله صیام اول یوم من شهر رمضان» یا «کل یوم من شهر رمضان» که حضرت کلی فرمودند. «فرض الله/ اوجب الله صیام کل یوم من شهر رمضان». «الفرض» یعنی آن چیزی که خدای متعال روزه ماه مبارک را واجب کرده. و حالا هم فرض گرفتیم که این ماه مبارک است. حضرت فرمودند: «يوما من شهر رمضان تطوعا وهو لا يعلم أنه من شهر رمضان»؛ یعنی این واقعاً از شهر رمضان است، او نمیداند و تطوعا گرفته. پس «لان الفرض» یعنی «ما اوجبه الله» در عالم ثبوت. «ما فرضه الله» بهعنوان اول یوم من شهر رمضان یا یوم من شهر رمضان. پس این «الفرض» کلی میشود. اصلاً ربطی به کار این عبد ندارد که او آورده است. «الفرض» یعنی آن چه که خداوند واجب کرده، وقع علی الیوم بعینه. یعنی یک روز معین در علم خدا، روز اول ماه مبارک است و چون خدا فرموده بود، اوجبت صیام اول یوم من شهر رمضان، پس روزه امروز هم روزه واجب بوده.
شاگرد: طبق احتمال اول، تعبیر «الفرض» برای چه شد که او به نیت ندب انجام داده؟
استاد: به اعتبار اینکه جعله الله مجزیا عن الفرض. او نیت تطوع کرده بود، ولی چرا حضرت به روزه او گفتند فرض؟ چون «جعله الله مجزیا عن الفرض». «لان الفرض» یعنی «هذا الصیام الذی جعله الله مجزیا عن الفرض وقع و صادف». صادف یوم من شهر رمضان بعینه و خدا هم قبول میکند.
شاگرد: حالت حکومت دارد یا واقعاً فرض را میگویند؟ مانند «الطواف بالبیت صلاة» است؟
استاد: بله، طبق فرمایش مرحوم شیخ که دقیقاً به همین صورت است. یعنی بدل است و آن نیست.
شاگرد: یعنی امام از باب حکومت گفته که این فرض است؟ یعنی با همین بیانشان میگویند که خدا این را فرض حساب کرد، درحالیکه تو تطوعا روزه گرفتی؟ یا دارند ارشاد به نکته واقعی میکنند؟
استاد: روی احتمال اول، حکومت به ذهنم میآید. جز حکومت معنای دیگری پیدا نمیکند. یعنی حضرت قبول دارند که او تطوع کرده و قبول هم دارند که روزه او متطوَّعٌ به بوده. اینها را قبول میکنند و تنها میگویند «اجزأ». چرا؟ چون مصادف شده و همین مصادفت کافی است تا خدا قبول کند.
شاگرد: چرا در اینجا داعی به داعی خودتان را نمی فرمایید؟ یعنی مقصود امام این باشد که فرض یعنی ولو به نحو تقدیری بود. او میخواست روزه ماه رمضان را بگیرد، به آن اعتبار میفرمایند «الفرض وقع علی الیوم بعینه».
استاد: این بر میگردد به این وجه دومی که میخواهم عرض کنم، به نحو انطباق مصداق. اگر این جور باشد حرفی ندارم. ولی اگر شما «الفرض» را به روزه او مباشرتا بزنید، بدون اینکه به ثبوت برگردانید، سر نمیرسد. اول باید بگویید پشتوانه اینکه «الفرض» بخواهد داعی به داعی باشد، باید بگویید کلی ثابت است. الآن میخواهم توضیح آن را عرض کنم.
شاگرد٢: احتمال اول خیلی خلاف ظاهر است. فرض یعنی روزهای که او انجام میدهد و خدای متعال هم حکومتا آن را حساب میکند!
استاد: من حرفی ندارم. آن چیزی که در ذهن قاصر من طلبه هست، این است که تمام تلاش من طلبه این است که بتوانم در احتمال اول، فرمایش شیخ را با این روایت جور دربیاورم. فقط همین. حالا بگویید خلاف ظاهر است، حرف دیگری است. علی ای حال برای فرمایش شیخ احتمال دیگری که با این روایت جور در بیاید، به ذهنم نمیآید. اگر به ذهن شما میآید بفرمایید. یعنی مرحوم شیخ «الفرض» را کلی میگیرند اما با حرف خودشان و تفضل میخواهند جور در بیاید. درحالیکه جور در نمیآید.ایشان چند بار تصریح کردند این روزه ای که عبد آورد، اصلاً مأمور به ماه مبارک نیست، بلکه بدل آن است. خب اگر ایشان میگویند بدلش هست، پس «الفرض وقع علی الیوم بعینه» را چطور معنا میکنند؟!
شاگرد: به این صورت فرمایش شیخ را نمیتوان گفت؟ یعنی بگوییم انشاء با روزه ی مندوب مصادفت کرد، اگر چه ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع، ولی چون مصادفت کرده خداوند آن را تعبدا قبول میکند. چرا این احتمال نمیشود؟
استاد: با احتمال دوم یا اول؟
شاگرد: با احتمال دوم.
استاد: ببینید ما به مبنای دوم برسیم و ببینیم جور در میآید یا نه. الفرض روی احتمال دوم به چه معنا است؟ یعنی «فرض الله صیام اول یوم من شهر رمضان». بله، حضرت میفرمایند «الفرض». یعنی این فرض صیام وقع علی الیوم بعینه. این روز در علم اللهی ماه مبارک است.
شاگرد: «ال» در «الیوم» عهد ذکری باشد. یعنی طبق همان «صام یوما بعینه»، انشاء ثبوتی به همین قصد ندب واقع شده است. اگر چه قصد وجوب نداشتیم. نمیخواهم بگویم وجه مرحوم شیخ اظهر است. ثبوتا برای وجوب صوم انشائی داریم که آن ثبوت بر صوم روز معین واقع شده، ولی چون قصد وجوب نکرده، پس ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع. لذا چون از نظر زمانی به هم میخورند، خداوند تفضلا بدل آن قرار میدهد.
استاد: ببینید شما میخواهید اجزاء را تاویل کنید. «وقع» یعنی بر آن روزی که تطوعا روزه گرفته واقع شده. «الفرض» که انشاء ثبوتی هست، وقع علی الیوم. یعنی امروز شده است. خب اگر او روزه گرفته و «وقع» تعلیل اجزاء باشد، دیگر منتظر چیزی نیستیم. یعنی چون «وقع»، مجزی است. شما یک چیزی به آن اضافه میکنید.
شاگرد: چون قصد آن را نداشته طبعاً نباید درست میشد. ولی این جهت که روزه او مصادف با ثبوت شد، همین مورد قبول میشود.
استاد: پس «وقع» برای شیخ کاری انجام نداده است. «وقع» برای شیخ چه کار کرد؟
شاگرد: ولو نیت او درست نبوده ولی چون همین روز را روزه گرفته، خداوند تفضل کرده.
استاد: اینها را شما میگویید. امام که تعلیل نکردند که تو نیت کردی یا نکردی. حضرت فرمودند چرا مجزی است؟ چون الفرض وقع. خب اگر الفرض وقع، پس خود مأمورٌ به انجام شده است. و حال اینکه شیخ تصریح میکردند. خب «وقع» چه فایدهای دارد؟! مأمور به نیست.
شاگرد: به همین دلیل است که تفضل میگویند. و الا طبق احتمال اول هم میتوانیم بگوییم این آن نیست. چرا باید مجزی باشد؟
استاد: من فرض دوم را عرض میکنم. اساس فرض دوم تعلیل منطقی است. نه تعلیل تعبدی.
شاگرد: من فرض دوم را قبول دارم و ظاهرش هم به روایت بیشتر میخورد. اما عرض میکنم که برای توجیه فرمایش شیخ لزومی ندارد الفرض را بهگونهایکه شما تبیین فرمودید، تبیین کنیم.
استاد: شما قبول دارید که بنا بر وجه دوم تعلیل منطقی است؟
شاگرد: بله.
استاد: خب اگر منطقی است، فرمایش شیخ که با تعلیل منطقی جور در نمیآید. اگر منطقی باشد که ایشان باید بگویند خود مأمور به است.
شاگرد: احتمال اول هم با ظاهر روایت جور در نمیآید ولی برای توجیه فرمایش شیخ احتمال اول را بیان میکنیم. و الا آن هم کاملاً خلاف ظاهر است. یعنی بگوییم الفرض فعل است و به اعتبار اینکه بدل قرار میگیرد، تاویل فرض میرود ولو فرض نیست. این هم خلاف ظاهر است. ولی در توجیه فرمایش شیخ این را میگوییم. این هم در توجیه فرمایش شیخ عرض میکنم.
استاد: من چون میخواهم تعلیل را منطقی بگیرم میگویم که تنها توجیهش آن است. ولی شما میفرمایید اگر قرار به توجیه باشد، همان تکلفی که در احتمال اول هست، اسهلش در احتمال دوم میآید. حالا ما فعلاً ببینیم احتمال دوم در ذهنمان سر میرسد و واضح میشود یا نه. من به گمانم احتمال دوم، احتمال خوبی است و ظاهر هم همان است. الفرض یعنی فرض الله صیام اول یوم من شهر رمضان. حضرت میفرمایند «الفرض»؛ یعنی آن چه که خدا واجب کرده بود. همین امروز است. مثلاً روز سهشنبه روز اول ماه مبارک است. روز معین یک روز هم بیشتر نیست. مصداق آن کلی است که خدای متعال فرموده «اول یوم». هذا الیوم بعینه، اول یوم است. که فرض الله صیام اول یوم. این هم مصداق آن است.
روی این مبنا استدلال و تعلیل، غیرتعبدی میشود. با آن توضیحاتی که قبلاً صحبت شد، «وقع» یعنی مرتبهای از فعلیت. حضرت میفرمایند ولو الآن او نمیداند اما «الفرض وقع علی الیوم»؛ یعنی صار بالفعل. با تحقق این روز معین و وقوع اول یوم من شهر رمضان بر هذا الیوم المعین، مصداق موضوع حکم شارع و فرض شارع، محقق است. پس «وقع» یعنی صار بالفعل. یعنی الآن خدای متعال اوجب بالفعل لذا باید سراغ مصداق بیاییم. اوجب بالفعل، چرا؟ چون «وقع». «وقع» تعلیل خیلی خوبی است. یعنی الآن وجوب فرض بالفعل است. یعنی خداوند صوم هذا الیوم را از بندهاش میخواهد. او نمیداند. خب نداند، ولی میخواهد. «وقع علی الیوم بعینه». یعنی درجهای از فعلیت محقق شده است. اشتراک الاحکام بین العالم و الجاهل. جاهل است، خب باشد ولی خدا از او میخواهد. یعنی حکم بالفعل شده است. اگر به این صورت باشد تعلیل امام علیهالسلام منظور من است. امام فرمودند او نمیدانست و نیت تطوع کرد، ولی الآن همین روزی که او روزه گرفته، بهعنوان فرض الله واجب بود. پس اخطأ فی التطبیق. خطأ در تطبیق همه جا جاری است. او گمان کرد و خیال کرد که تطوع است. و حال آنکه امروز را گرفت و واقعاً هم روزه او واجب بود. پس الفرضِ کلی، وقع علی هذا الیوم. پس هذا الیوم کان واجبا، اما او بهخاطر جهلش خیال کرد که تطوع است. تخیل او تأثیری در فرض الهی و وقوع فرض بر هذا الیوم و اینکه او هم گرفته، ندارد. خطأ در تطبیق هم متاخرین دارند؛ در مسأله نماز ظهر و عصر. در عروه و شروح عروه هست.
شاگرد: علیرغم منطقی بودن، تعبد هم دارد. چون احتمال دارد بگوید ولو فرض بعینه هست، ولی علاوهبراین من از شما نیت وجه هم میخواهم که با این تعبیر که میگوید «انما وقع علی الیوم بعینه»، دارد میگوید که من آن را نمیخواهم. یعنی تعبدیای است که باید از جانب شارع بیان شود.
شاگرد2: قصد وجه که نزد عقلاء شرط نیست.
استاد: بله، نکته سر این است که وقتی شما تعبد را به آن ضمیمه میکنید، میخواهید بگویید که آن طرفش محال نیست. نه این که اصل آن است. ببینید گاهی ممکن است که شارع برای انسان ده قید بگذارد و بگوید من حتماً میخواهم که در حال امتثال موقن باشی. ما در این تعبد مشکلی نداریم. اما صحبت سر قاعده اولیه است. وقتی شما واجبی را آوردید، خب دیگر آوردید. شما بگویید نه، ممکن است که شارع بگوید میخواهم با حال یقین بیاوری. این تعبدی است که مئونه اضافی میخواهد. این تعبدی است که روی روال انطباق مأمور به بر ماتی به نیست. این تعبد مئونه اضافی میخواهد.
شاگرد: اعمالی که توصلی است بله، اما اعمالی که تعبدی شد و در تعبدی هم گفتید که نیت رکن آن است، این دیگر به آن سادگی نیست.
استاد: نیت که گفتیم رکنش هست را او دارد. صام لله تعالی.
شاگرد: شما میگویید از قرن یازده به این طرف روشن شد. یعنی مسأله واضح نبوده که اصلاً به آن تعرض نکنند.
استاد: ببینید صحبت سر ارتکاز است. تعبدی که شما میگویید یک سؤال اضافه است. مئونه اضافی بر انطباق تحمیل میکند یا نمیکند؟ شما که میگویید قبلاً معلوم نبوده بهخاطر ادله نیت و … بحث نیت، غامض بوده. در فضای فقه، مئونه اضافی تحمیل میشد. نه اینکه فطرت اینچنین باشد. شما دور از فضاهایی که کلاس و استظهارات بهخاطر غموض بحث تحمیل میکند. فی حد نفسه کاری واجب بوده و نیت هم می خواسته، شما هم با نیت آوردید. اما میگویید من نیت با وجه با حال یقین میخواهم. اینها تعبدی است که محال نیست اما اعمال آنها مئونه اضافی میخواهد.
شاگرد2: این در ذهن زهری هست. وقتی سؤال پرسید که تطوع چگونه جایگزین فریضه میشود در ذهن او هست.
استاد: نه، این حرف بعدی است. با این توضیحی که من عرض کردم، حضرت به چه صورت جواب او را دادند؟ فرمودند «الفرض وقع علی الیوم بعینه». یوم هم که معین است. فقط هم روزه ماه مبارک است و اول ماه مبارک است، پس به زهری چه جوابی داده میشود؟ میگویند تو که گفتی «صام تطوعا»، چون یک روز بیشتر نبود، مجزی است. لذا دیروز عرض کردم زیر کلمه «بعینه» خط میکشیم. جواب اصلیای که امام علیهالسلام به زهری میدهند این است: میگویند تطوعی که تو میگویی در صورتی است که دو روز باشد و قابلیت این را داشته باشد که یک عنوان برای یکی باشد و عنوان دیگر برای دیگری. و حال آنکه در مانحن فیه «وقع علی الیوم بعینه»؛ یک روز بیشتر که نیست. او روزی را که یک روز است و روزه ماه مبارک است، بهصورت تطوعی نیت کرده است. مجاز نبوده، یعنی خطأ در تطبیق بوده. مجاز عقلی نبوده. یعنی با هم جمع نمیشود. چرا؟ چون یک روز است.
بنابراین دیروز عرض کردم که کلمه «بعینه» در استظهار از حدیث بسیار نقش دارد. حضرت تأکید میکنند «علی الیوم بعینه»؛ یعنی زهری تو فکر بکن، تو میگویی «کیف یجزی صوم تطوع»، درحالیکه در اینجا صوم تطوع نداریم، بلکه تخیل تطوع داریم. چون یک روز بیشتر نیست. ملاحظه کنید و ببینید. چون یک روز بیشتر نیست و آن هم ماه مبارک است، نمیتوانیم بگوییم یک تطوعی داریم که بدل از آن است. بلکه یک روز است که او هم همین یک روز واحد را قصد کرده. پس دو تا نیست که یکی از دیگری مجزی باشد. یکی است که او آن را نیت کرده که تطوعش تخیل میشود. نه اینکه تطوع آن اصل درست و حسابی شود که تنها بدل از او قرار بگیرد. در بدلیت دو چیز میخواهد که یکی بدل از دیگری باشد. اینجا چون «علی الیوم بعنیه» است، یک روز است که او آن را نیت کرده است. پس در نیتش این ضمیمه را دارد که تخیل و خطا بوده. نه اینکه درست بوده و الآن شارع باید آن را بدل قرار بدهد. پس کلمه «بعینه» جواب دقیقی از اشکال زهری میشود. به اینکه شما اساساً تطوع را که در کار آوردید، توجه نکردی که «علی الیوم بعینه» است؛ یعنی یک روز است که ماه مبارک است و فرض است. پس چرا میگویی یجزی صوم التطوع؟ اینکه تطوع نبود. تطوع این بود که در تخیل عبد بود، نه این که درواقع صوم تطوع باشد و بخواهد از فرض مجزی باشد.
شاگرد: موردی که یکی بخواهد از دیگری مجزی باشد را مثال بزنید.
استاد: مثلاً چون فردا روز عید غدیر است، نیت کردم که فردا را روزه بگیرم. یا موارد دیگر که اجزاء ندب از فرض موارد زیادی دارد. من به جماعت مثال میزنم. کسی بعد از نماز فرادی، به اعاده نماز جماعت میخواند و بعد معلوم میشود که نماز اولش باطل بوده. روی مبنای معروف، الآن نماز اولی که خوانده فرادی بوده، نماز دوم هم تطوع بوده و استحبابا به جماعت اعاده کرده، بعد میفهمد که نماز اول باطل بوده، خب نماز دوم هم که تطوع بود، لذا هر دوی آنها خراب است. نماز اول که باطل بود، نماز دوم را هم که تطوعا به جا آورد، نه وجوبا، پس میگوییم دوباره برو نماز را بخوان. در اینجا میگوییم «یجزی التطوع عن الواجب». ولو دومی نماز مستحبی بود، اما مستحبی است که یجزی عن الفرض. این مثالش است.
شاگرد: در ذهنش این بود که تطوع لایجزی عن الفرض، امام علیهالسلام میخواهند بگویند اگر دو تا باشد، مجزی نیست.
استاد: بله، الآن همینجا میتواند بگوید لایجزی و سومی را بخوان. همین را عرض میکنم. خیلی از جاها هست که میگویند لایجزی. فتوا داریم. مثلاً کسی وضوی تجدیدی بهعنوان استحباب گرفت، بعد فهمید که وضوی اول او باطل است، او وضو دارد یا ندارد؟ اتفاق فتوا نیست عدهای میگویند که باید دوباره وضو بگیری.
شاگرد: مگر اینکه امام علیهالسلام بخواهند بگویند اینجا از مواردی نیست که شبهه در آن بیاید.
استاد: شما میگویید التطوع یجزی عن الفرض کلاً، با آن توضیحاتی که من با نیت تقدیری و وظیفه فعلیه دادم. آنکه اصلاً فضای دیگری میشود. ولی فرض بگیرید که روی حساب ظاهر، التطوع لایجزی عن الفرض. مثال دیگر این است که چند غسل بر عهده او است و او خبر ندارد و نیت غسل جمعه میکند. در عروه بود. بعد میفهمد که غسل جنابت، حیض و مس میت هم داشت. مجزی هست یا نیست؟ نه. اختلاف فتوا است. سید در عروه قبول نکردند.
شاگرد: من میخواهم عرض کنم روی حساب واقع امام علیهالسلام نمیخواهند بگویند حرفی که تو میزنی برای آن جا است و در آن جا حرف تو درست است. نه، امام علیهالسلام میخواهند بگویند که این ربطی به آن ندارد. در آن شبهه میآید و در این نمیآید.
استاد: بله، عرض من هم همین است. من میخواهم بگویم چرا تعلیل امام علیهالسلام منطقی است، چون وقتی وجوب بالفعل است و آن هم برای روز معین، دیگر نمیتوانی بگویی «کیف یجزی التطوع عن الفرض». ما یک فرض بیشتر نداریم. تطوعش تخیل است.
شاگرد: فرمایش شما مناسب با منطقی بودن هست. امام علیهالسلام میفرمایند همان روز را روزه بگیرد که اگر از ماه رمضان باشد، اجزأ عنه و اگر از ماه شعبان باشد، لم یضره. خب ببینید ما به زهری این نسبت را ندهیم که این مقدار توجه ندارد که بحث سر یک روز است. نه، توجه به این دارد که یک روز است، اما اینکه میگوید «کیف یجزی صوم التطوع عن الفریضة»، اولین چیزی که ذهن سراغ تفاوت بین تطوع و فریضه میرود، چیست؟ چون ذات عمل هر دو روزه یکی است، پس اولین چیز نیت است.
استاد: نه، چون حضرت فرمودند «ینوی لیله الشک انه صائم من شعبان»، از این حرف حضرت برداشت کرد که او چاره ندارد که نیت تطوع بکند.
شاگرد: عرض من این است که ما به او نسبت بدهیم که اصلاً توجه ندارد که من دارم در مورد یک روز صحبت میکنم؟ عرض من این است که همه فرمایشات شما را میتوان گفت، اما سیاقش این است که او توجه داشت که در مورد یک روز صحبت میکنیم، نمیشود که توجه نداشته باشد… .
شاگرد2: خیال میکرده که این روز از او تطوعا صادر شده. یعنی صوم ندبی از او صادر شد.
شاگرد: به چه جهت؟ به جهت نیتی که داشته.
شاگرد2: حضرت به او تذکر میدهند که اصلاً صوم ندبی از او واقع نشده است.
شاگرد: همین مقدار برای عرضی که من دارم کافی است. پس ببینید شک او به این صورت بوده که بهخاطر توجه به نیت، تطوعی شده است. بعد چطور میگویید این چیزی که الآن تطوعی است، قرار است مجزی از فریضه باشد. امام میفرمایند «الفرض وقع علی الیوم بعینه». عرض من این است که امام با این تعبیرشان میفرمایند که آن نیت مهم نیست، یعنی حتماً لازم نیست که نیت بهخصوص رمضان باشد. تعبیر داعی به داعی شما را بیان میکنم، اما نفی تعبد در این است که نیت خصوص رمضان لازم باشد. همین مقدار کافی است که «وقع علی الیوم بعینه». اما اینکه آن روزه ای گرفتی و روزه مستحبی را قصد کردی، مهم نیست. یعنی شرط نیست که معینا بگویی که حتماً ماه رمضان را میگیرم.
استاد: خب اینکه حضرت به او یاد دادند که تو نیت کن که از شعبان باشد، همین سبب شد که بگوید حالا که من از شعبان نیت کردم، چگونه مجزی است. الآن تعلیل «الفرض» به چه معنا است؟ یعنی آن داعی تو بود. یعنی اگر من برای تو داعی به داعی ترسیم کردم، داعی مباشری این است که «ینوی انه من شعبان». او میگوید اینکه تطوع شد، میگویند تطوع نمیشود. چون ما در اینجا داعی به داعی داریم. داعی طولی ما این است که «ان کان الفرض وقع علی الیوم بعینه»، من همان فرض را انجام داده باشم.
شاگرد: من با حضرت عالی موافق هستم. میخواهم بگویم که اگر امام این را نگفته بودند، خود ما میتوانستیم این نتیجهگیری را بکنیم که به نیت شعبان روزه بگیریم؟ یا نیاز داشت که شارع این را به ما بگوید؟
استاد: اگر حتماً میخواهید بهعنوان تعلیل منطقی بگویید، نیازی نداشتیم. یعنی پررنگ کردن استحباب اگر بهخاطر مصالح دیگری مانند «ان ینفرد بالصیام» باشد، درست است.
شاگرد: یعنی اگر ما جزء متشرعین آن زمان باشیم، چون تفاوت روزه واجب و مستحب به نیتش است، در یوم الشک بهصورت طبیعی و علی القاعده اینگونه میشود که مجزی باشد؟ من میدانم که داعی به داعی در شرع هست اما اینکه به این نحو باشد، برای ذهنم صاف نیست. یعنی این مقدار نیاز به بیان امام دارد. ولی از طرف دیگر امام توضیح آن را میدهند که چون «وقع علی الیوم بعینه»، دیگر نیت خصوص رمضان لازم نیست.
استاد: وقتی که حضرت با نیت مباشری شعبان، بهصورت داعی به داعی او را مدیریت امتثال میکنند تا انفراد به صیام نشود و سائر لوازم نیاید، وقتی سراغ واقع میآیند و میفرمایند اگر درواقع فرض بالفعل بود، مجزی است، جمع بین اینها چه میشود؟ اینکه دومی منطقی است. دومی استدلالی است که طبق واقع مطلب است. اولی تحیل شارع بود تا آن مفاسد پیش نیاید.
شاگرد: همانطور که در داستان حضرت یوسف فرمودید اگر امام نمی فرمودند ما متوجه نمیشدیم، ولی بعد از اینکه امام گفتند ما این را از آن استفاده میکنیم. مقصود من نیز در اینجا شبیه همین است. یعنی درست است که بعد از اینکه امام بیان کردند شما نیت تطوع را انجام بده، ولی منطقاً به این صورت میشود که «وقع علی الیوم بعینه». بعد از این بیان میفهمیم. و الا اگر امام نفرموده بود، در فضای متشرعه آن زمان، این کار را مشروع نمیدانستند. یعنی آن را بدعت میدانستند.
استاد: اینکه نیت شعبان کند؟
شاگرد: بله، درجاییکه متشرعه تفاوت بین روزه مستحب و واجب را در نیت میداند… .
استاد: او دارد استصحاب میکند. چون مستصحب است نیت شعبان میکند. امام برای او امر اضافی تعبدی آوردهاند؟
شاگرد: درست است. یعنی حتماً مشروع است. استصحاب مشروعیت را میرساند، اما نمیرساند که لزوماً از ماه رمضان هم مجزی است. ما در این استصحاب مشترک هستیم.
استاد: شما میفرمایید که حضرت تحیّل اولی را اعمال کرده است. اما استدلال بعدی آن و اجزائش که منطقی میشود. اگر شما در منطقی بودن آن مشکل دارید، مقصودتان را توضیح بدهید. و الا اگر قبول داشته باشید که استدلال متأخر، منطقی است، میگوییم خب تحیّل اولش را که ما نمی فهمیم، خب نفهمیم. بخش اول کلام امام است که طبق آن مصالح و مفاسد برای ما راه باز کردهاند. اما دنباله آن وقتی فهمیدیم ماه مبارک بوده و از آن مجزی است، اگر تعلیل منطقی باشد، دیگر نیاز به تعبد زائد نداریم. ولو محال نیست که شارع یک تعبدی اعمال بکند که این اجزاء ملازم قطعیه ضروریه نداشته باشد.
شاگرد: تمام نکتهاش همینجا است. یعنی مشروع هست که به نیت شعبان روزه بگیریم، ولی در فضای ذهن متشرعه استبعادی نداشته که نیت شعبان بکن ولی ما از تو رمضان را قبول میکنیم، عرض من این است که ولو این منطقی باشد، دلیل بر این نیست که نیاز به بیان شارع نداریم. یعنی گاهی وقت ها هست که بعد از بیان شارع میفهمیم که منطقش این است. چرا؟ چون خصوص رمضان را شرط نمیداند.
استاد: فرمایش شما دو بخش پیدا کرد. من که نگفتم بخش اولش منطقی است. اینکه اگر شما نمیدانید، نیت شعبان کنید، من این را نمیگویم که منطقی است. اگر در دومی اشکال دارید که تعلیل منطقی است بفرمایید.
شاگرد: منطقی هست اما شارع میتوانست تعبد کند؟
استاد: بله،
شاگرد: عرض من این است که الآن که امام علیهالسلام این کبری را میگویند، این کبرایی است که القاء میکند آن تعبدی نیست. تعبدی که باعث شد زهری بگوید تطوع از فریضه مجزی هست یا نه… .
استاد: این حرف خوبی است. یعنی خود تحلیل منطقیای که امام فرمودند، غیر از اینکه بر طبیعت امر، منطقی است، دارد میگوید من شارع هم اعمال تعبد اضافه هم نکردم که بگویم اگر شما شاک باشید من قبول نکردم. این خوب است.
علی ای حال روی عبارتی که امام علیهالسلام فرمودند تأمل کنید. شاید محتملات دیگری به ذهن شما بیاید. فعلاً این دو احتمال را عرض کردم. فعلاً با تکیه بر مباحث روز گذشته ما یک ظهور بدوی برای حدیث داریم و یک استظهار مستقر داریم که نزد عرف عقلاء پیدا میشود. برای استظهار، مجاز هستیم که نقطه انطلاق داشته باشیم. در این استظهاری که من عرض میکنم، نقطه انطلاق استظهار من کلمه «بعینه» است. یعنی امام علیهالسلام بزنگاه جوابشان که میخواهند از زهری جواب بدهند، میگویند چرا میگویی «صوم التطوع»؟ اینکه صوم التطوع نبود، تخیل التطوع بود. صومی که تخیل تطوع است را امری فرض نگیر که واقع شده است و از چیز دیگر مجزی باشد. آن خودش است. خود نیت روزه ماه مبارک بوده و تمام. یک تخیلی به ضمیمه آن کرده که خطای در تطبیق است که به آن مطلب نفس الامری ضرر نمی رساند. الا اینکه بفرمایید تعبد اضافهای باشد که شارع بخواهد، این درست است. غیر از اینکه این مطلب را میگوید، نفی آن تعبد زائدی که مئونه اضافی میخواهد هم میکند.
شاگرد2: یعنی اگر کسی عمداً آن را باطل کند، کفاره ندارد؟ نمی دانسته ماه رمضان است و تطوعا روزه گرفته.
استاد: چه فرقی با کسی میکند که از صبح عمداً میخورد و نیت روزه نمیکند. او تطوعا روزه گرفته و بعد هم خورده.
شاگرد2: شما میگویید عنوان تطوع گذاشته و روزه از او مرتفع شده.
استاد: بله، صوم واجب هم همین است. پنجم ماه مبارک است و سهوا میخورد. حضرت فرمودند «اجزأ عنه». تعبیراتی است که جالب است. بعداً آن را بحث میکنیم.
در مورد روایت قبلی میخواستم این را عرض کنم اما یادم رفت. در مباحثه دیروز موارد خوبی بود که امام تعبیر «لهلک» را فرموده بودند، آن چیزی که بهصورت کلی خدمت ایشان گفتم، این بود که در مستحبات «لهلک» نمیآید. مثلاً الآن در ماه مبارک رجب میفرمایند ده هزار مرتبه سوره مبارکه توحید را بخوان. میگویید ای وای هلک الناس! کسی این را نمیگوید. ارتکازا نمیشود بگویند هلک الناس. چون مستحب است. وقتی مستحب است خب نخوان. حالا هم حکم یوم الشک، استحباب بود و خودش روزه گرفت و وفّق له. اینجا بگوییم چون امر مستحبی بود، هلک الناس! اما موارد هلک در تشهد، در قنوت و در «کتاب موقوتا» که حضرت بهمعنای مفروض گرفتند، مواردی بود که همه آنها عزیمت بود. یعنی شما یک مورد پیدا کنید که هلک الناس مربوط بهغیراز وجوب و ضرورت باشد. وقتی حکمی لزومی است تناسب اقتضاء میکند که حضرت بفرمایند «لو کان لزوماً کذا لهلک».
شاگرد: تعبیر «بعینه» برای تأکید است، اگر هم نبود از خود روایت فهمیده میشد.
استاد: من میخواهم تأکید نگیرم. تأکیدی است که در استدلال امام علیهالسلام نقش غیرتأکیدی دارد.
شاگرد: اگر «بعینه» نبود چطور میفهمیدیم و حالا هم که هست چطور میفهمیم؟
استاد: او میگوید یک متطوعی داریم که مجزی است. حضرت میفرمایند دو تا نداریم، یکی است؛ بعینه. یعنی تعیینا یک روز را نیت کرده. دو تا نبود که بگوییم آن روز را که گرفتی مجزی از دیگری است. مثلاً بگوییم اگر روزه جمعه را روزه گرفتی، از روزه کفارهای که داشتی مجزی است. روز جمعه را استحبابا نیت کردی، اما از کفارهای که داشتی مجزی است. در اینجا دو تا است؛ صوم کفاره واجب است و صوم یوم الجمعه مستحب است. شما میگویید صوم یوم التطوع یجزی از کفاره. این خیلی خوب است. دو عنوان است. روزه جمعه را گرفتی و من شارع از ناحیه اجزاء قبول کردم و گفتم یجزی صومک یوم الجمعه از صوم کفارهای که وجوبا از تو میخواستم. امام علیهالسلام میفرمایند «بعینه»، یعنی اینجا به آن صورت نیست. اینجا اینطور نیست که روز جمعه را روزه بگیری و بگویی صوم تطوع است و مجزی از صوم کفاره است. بلکه اینجا یک روز است که بالفعل روزه آن واجب است.
شاگرد: اگر «بعینه» هم نمی آمد «الیوم» کافی بود.
استاد: یعنی تأکیدی است که در استدلال امام مقصود است. من حرفی ندارم که «بعینه» از نظر ادبی تأکید باشد.
شاگرد: اگر اما «بعینه» را هم نمی گفتند باز مقصودشان رسیده بود. اما اینجا راحتتر رسیده است.
استاد: امام علیهالسلام این را میگویند تا این استدلالشان به نحو واضح تطوع او را رد کند و بگویند چون یک روز معین است… . ببینید با جمعه و کفاره میتوانست دو روز باشد، «علی الیوم»، یوم به چه صورت است؟ تو نیت روز جمعه کردی اما تطوع تو بر روز جمعه واقع شد. ولی خب کفاره هم داشتی و مجزی بود. قضا داشته و تطوع هم گرفته، میگوییم وقع علی الیوم. نیت روزه تو که بر جمعه واقع شده، وقع علی الیوم المقضی. من میخواهم عرض کنم حضرت میگویند چون روزه معین است و روزه حکم بالفعل دارد، تخیل تطوع میشود. نه وقوع تطوع. در اینجا که واقع نشد. نقطه شروع را بهعنوان ذهن طلبگی گفتم، شما ممکن است که یک بیانی بیاورید و از نکته دیگری تأکید کنید. منافاتی ندارد. از باب این است که یک وجهی بر استظهاری باشد که در ذهن قاصر من بود.
روایت یازدهم هم چون مربوط به بحث ما است، سریع عرض میکنم. روایت نهم همان مرسل فقیه است. در وسائل این روایت، دنباله روایت محمد بن علی است. نه اینکه دنباله روایت هشتم باشد. «و سئل» یعنی تنها در فقیه آمده.
ورواه الشيخ باسناده عن محمد بن يعقوب وكذا كل ما قبله سوى حديث معاوية بن وهب، محمد بن علي بن الحسين باسناده عن الزهري مثله.
قال: وسئل أمير المؤمنين عليه السلام عن اليوم المشكوك فيه، فقال: لان أصوم يوما من شعبان أحب إلي من أن أفطر يوما من شهر رمضان. وفي (المقنع) أيضا مرسلا مثله4
روایت دهم هم روایت مقنع بود که مفصل صحبت کردیم.
وفيه عن عبد الله بن سنان أنه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن رجل صام شعبان فلما كان شهر رمضان أضمر يوما من شهر رمضان فبان أنه من شعبان لأنه وقع فيه الشك، فقال: يعيد ذلك اليوم، وإن أضمر من شعبان فبان أنه من رمضان فلا شیء عليه5
در نسخه مقنع که مطبوع بود، «فبان» نداشت. در جلسهای کاملاً در این مورد صحبت کردیم.
روایت دوازدهم را امروز کار داریم.
وفي كتاب (فضائل شهر رمضان) عن محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن الحسين بن سعيد، عن عثمان بن عيسى، عن سماعة قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل صام أول يوم من شهر رمضان وهو شاك لا يدري أمن شعبان أو من رمضان، فقال: هو يوم وفق له لا قضاء عليه6
سند این روایت هر چه که هست باید یا موثقه حساب شود یا جور دیگری، در هر حال صحیحه نیست. ولی از کتاب فضائل شهر رمضان مرحوم صدوق است. «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل صام أول يوم من شهر رمضان وهو شاك لا يدري أمن شعبان أو من رمضان»؛ مفاد روایت امروز «الفرض وقع علی الیوم بعینه» بود. استدلال منطقی بود؛ یعنی چون واجب است، وقع علی الیوم بعینه. لازمه استدلال منطقی این بود که بیان قبلی داعی به داعی است. تطوعی که من قبلاً یاد دادم، تحیل بود. در این روایت همین را هم به او یاد نمیدهند. یعنی به نظرم دلالتش خیلی واضح است که آن تعبدی که شما میگوید شرطیت برای «وقع علی الیوم» ندارد. در این روایت آمده: «رجل صام اول یوم و هو شاک»؛ حضرت بدون هیچ قیدی با اینکه او میگوید «شاک» و نمیگوید نیت شعبان کرده، ولی صام. واو حالیه در اینجا چه کار میکند؟ «صام و هو شاک»، از او نفی نیت شعبان میکند. پس این روایت با واو حالیه، یک نحو معارضه میکند با روایتی که میگوید حتماً باید نیت شعبان بکنی. «صام و هو شاک»؛ درحالیکه شاک است، روزه را گرفته. حضرت فرمودند: «فقال علیهالسلام هو یوم وفقه له لاقضاء علیه». این «وفق» دقیقاً بهمعنای «وقع علی الیوم بعینه» است. چون «وقع علی الیوم بعینه وفق له».
روایت دوازدهم میماند که به روایت هشتم خیلی مربوط است. انشاءالله زنده بودیم برای شنبه.
والحمد لله رب العالمین
کلید: الفریضة لاتودی الا بالشک، الفریضة وقع علی الیوم بعینه، اجزاء صوم مندوب از فرض، روایت زهری، اجزاء تعبدی، لهلک الناس، یوم الشک، صوم یوم الشک،
1 الأصول الستّة عشر ص١۶٩
2 الكافي- ط الاسلامية ج4 ص85
3 وسائل الشيعة - ط الإسلامية ج7 ص14
4 وسائل الشيعة - ط الإسلامية ج 7 ص14
5 همان
6 همان 15