بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۱-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

تعدد قرائات؛ جلسه: 136 17/10/1401

بسم الله الرحمن الرحيم

انواع و اغراض مدیریت امتثال و کیفیت مدیریت امتثال در یوم الشک

انواع مدیریت امتثال – اغراض و حكمت‌های ملحوظ در مدیریت امتثال – موضوع ثبوتی در وجوب ماه رمضان – کیفیت و مراحل مدیریت امتثال در یوم الشک

دو تعبیر «لاتودی بالتظنی» و «لاتودی علی الشک»

شاگرد: از اصل «درست» روایت «لاتودی الفریضة علی الشک» را خواندیم، روایت دیگر «شهر رمضان فرائض من فرائض الله، فلاتودی بالتظنی» هم داشتیم، دو تعبیر «لاتودی بالتظنی» و «لاتودی علی الشک» با هم تفاوتی دارند یا نه؟

استاد: «ان الفرائض لاتودی علی الشک» در اصل «درست» بود که از محمد بن مسلم رضوان‌الله‌علیه نقل شده است و مرفوعه است. چون در سند «عن بعض اصحابنا» دارد. این احتمال دور نیست که همان روایتی باشد که در تهذیب از ایشان نقل شده باشد؛ آن هم از محمد بن مسلم است، تنها این تعلیل را ندارد. اما این‌که این تعلیل از امام علیه‌السلام است، از محمد بن مسلم در یک نقل است یا هر چه که هست، ظاهر اصل درست این است که از امام علیه‌السلام است. و ممکن هم هست که اصلاً دو روایت باشد. یعنی «بعض اصحابنا» دو روایت است، شاید هم در دو واقعه بوده باشد و محمد بن مسلم هر دو واقعه را نقل کرده باشد. این‌ها محتملات این حدیث است.

در حدیث دیگر «صیام شهر رمضان فریضة من فرائض الله فلاتودی بالتظنی»، این «باء» می‌تواند باء‌ ملابست باشد و همچنین می‌تواند باء تسبیب هم باشد. یعنی ظن سبب صیام او شده است. اما آن چه که من از «علی» می‌فهمم همان توضیح هیئت کار است. «ان الفرائض لاتودی علی هیئة شخص ممتثل شاک». «علی» توضیح هیئت فاعل است، نه بیش از این.

شاگرد: نمی‌توان گفت که «علی» به‌معنای استعلاء خودش است؟ یعنی یک جا که می‌گوییم «بالشک»، حالت سببیت دارد، ولی «لاتودی علی الشک» همین تعبیر ما است که نباید بنایش بر شک باشد و روی شک سوار شود. یعنی پایه‌اش شک باشد.

استاد: بله، یعنی شک پایه‌ آن باشد و آن هم «تودی علیه»؛ بر او. هیئتی هم که عرض کردم استعلاء را می‌خواند. چون «علیه» یعنی «علی هذه الهیئة».

شاگرد٢: هر دو می‌تواند بناء گذاری باشد؟

استاد: بله، در این معنا، استظهار یکی می‌شود. یعنی این معنا به این صورت نیست که بخواهد دو چیز بگوید. مفاد هر دو روایت یکی است. من هم که قبلاً خواندم در ذهنم دو استظهار نشده است. اگر کسی توضیحی برای آن دارند بفرمایند.

فعلیت تدریجی وجوب نماز با فعلیت اجزاء موضوع

شاگرد٣: قبلاً چند بار فرمودید کسی که می‌خواهد نماز بخواند تا زمانی‌که وضو نگرفته است امر «صلّ» و «کبّر» برای او بالفعل نیست تا وضو بگیرد. وضو که شرط واجب است، یعنی چه وضو بگیرد یا نگیرد هیچ تأثیری در فعلیت امر «صلّ» برای او ندارد.

استاد: درست است، ما در جلسات متعددی راجع به تدریجی بودن فعلیت صحبت کردیم. الآن در ذهن شریف شما همان مبنای معروف است؛ یعنی الآن ذهن شما فعلیت را دفعی می‌گیرد و درست هم هست. یعنی وقتی زوال شد امر فعلی است.

شاگرد: یعنی زوال و بلوغ و قدرت باعث می‌شود که هر دفعه به یک مقداری از فعلیت برسیم اما وضو گرفتن که در فعلیت رسیدن امر شارع تأثیری ندارد.

استاد: با‌ آمدن شرط وجوب، وجوب بالفعل می‌شود اما همان وجوبی که بالفعل شده، فعالیتی که الآن بخواهد این کار را انجام بدهد ندارد؛ فعلیت به‌معنای وسیع که عرض کردم باید برای هر کدام از آن‌ها یک اسم بگذاریم.

شاگرد: یعنی وجدان شما این است که با وضو گرفتن درجه فعلیت وجوب شدیدتر می‌شود؟

استاد: کلمه شدید که به کار می‌برید، این‌طور می‌شود که وجوب را یک مقوله می‌گیرید و شدت و ضعف را که مربوط به کیف است، به او نسبت می‌دهید. لذا از مقصود من فاصله گرفته می‌شود. من که وجوب و فعلیت آن را عرض می‌کنم، یعنی موضوع وجوب مؤلفه‌هایی دارد که کمّی است. یعنی هر کدام -یک، دو و سه و … - برای خودش نقش ایفاء می‌کند. و لذا الآن از ناحیه این‌که شما وضو ندارید، با این‌که امر از ناحیه زوال، بالفعل است و باید نماز ظهر بخوانید، اما از ناحیه این‌که وضو ندارید امر به شما نمی‌گوید «کبّر». بلکه می‌گوید اول برو وضو بگیر. مقصود من این است. شدت و ضعف برای کیف است. درست از مقصود من فاصله می‌گیرید. یعنی روی تحلیل‌های من دوباره همه مشتبه می‌شود. اما این‌طور که من عرض می‌کنم جلو بروید.

شاگرد: شما می‌گویید تو وضو نگرفته باشد شارع به او «کبّر» نمی‌گوید.

استاد: بله.

شاگرد: پس اگر وضو نگرفته او را به‌خاطر نماز نخواندن عقاب نمی‌کنند.

استاد: نه، این لازمه را ندارد. اینجا از جاهایی است که این لازمه را ندارد.

شاگرد: شارع که «کبّر» را نگفته بود. تا وضو نگرفته شارع به او «کبّر» نگفته است. می‌گوید اول باید وضو بگیری تا بعد بگویم «کبّر». وقتی نگفته چطور می‌خواهد او را عقاب کند؟

استاد: ببینید وقتی شارع به او «کبّر» می‌گوید همان لحظه «سلّم» می‌گوید یا نه؟ «تشهّد»، «ارکع» به او می‌گوید یا نه؟

شاگرد: نمی‌گوید. بعدش می‌گوید.

استاد: خب وقتی او را عصیان کرد، تنها عصیان «کبّر» را به او می‌گوید؟ چون می‌گوید بعد از آن‌که هنوز «ارکع» نگفته بودی؟!

شاگرد: این یک مجموعه است… .

استاد: مجموعه است، شما خودتان گفتید که به او نمی‌گوید. «ارکع»‌ای را که نگفته چطور او را عقاب می‌کند؟

شاگرد: شارع تنها «صلّ» می‌گوید ولی «صلّ» او مرکب از.. .

استاد: ببینید وقتی «کبّر» می‌گوید «ارکع» را هم می‌گوید یا نمی‌گوید؟

شاگرد: نمی‌گوید.

استاد: وقتی او «کبّر» را نگفت، چطور به‌خاطر «ارکع»‌ای که شارع نگفته بود او را عقاب کند؟

شاگرد: شارع به‌خاطر «ارکع» او را عقاب نمی‌کند، تنها به‌خاطر «صلّ» او را عقاب می‌کند.

استاد: انحلال «صلّ» همین است. ما تنها یک «صلّ» داریم، خب «صلّ» یعنی چه؟

شاگرد: یعنی مجموعه را اتیان کن.

استاد: اتیان مجموعه یعنی تسلیم را اول بگو؟

شاگرد: ترتیبی است که گفتید.

استاد: تمام شد. پس ترتیب هم جزء این مجموعه است. در این ترتیب «ارکع» را گفته یا نگفته؟ شما می‌گویید تا زمانی‌که «کبّر» را نگفته «ارکع» را نمی‌گوید. چون اول می‌گوید «کبّر». اشکال شما این است وقتی «ارکع» را نگفته چطور می‌خواهد به‌خاطر آن عصیان کند؟ می‌خواهم عرض کنم که این اشکال شما باید به نحوی جواب داده شود که با این‌ها جور در بیاید. نافی عرض من نیست. یعنی اشکال شما به فعلیتی که می‌خواهم بگویم وارد نیست.

شاگرد٢: مؤلفه‌هایی کمّی که می‌فرمایید به این معنا است که تا زمانی‌که واجب را به انتها نرسانده، هنوز مؤلفه‌های کمّی این وجوب تمام نشده است؟ وقتی عمل را تمام کرد آن واجب کامل می‌شود؟

استاد: ببینید عرض من این است که وقتی می‌خواهیم یک واجبی را از انشاء ثبوتی بیاوریم تا امتثال شود و به غایت از آن واجب برسیم، در این مسیر اموری دخیل است. هر کدام از این امور دخیله به‌عنوان یک امر خاص، آثار خودش را دارد. این‌طور نیست که اگر ما آن را در مجموعه ببینیم و چون آن را در مجموعه دیدیم بگوییم آثار خاصه او هیچ است. اگر به این صورت کار کنیم مبتلا به اشکالاتی می‌شویم. همین الآن مجموعه را فرمودند. یک مجموعه را می‌گوییم برای این‌که کارمان در برود. اما وقتی دقت کنیم می‌بینیم که این اشکالات را دارد. و لذا وقتی وضو نگرفته شارع نمی‌گوید «کبّر»، اما به قول ایشان برای مجموعه است لذا می‌گوید چرا وضو نگرفتی؟ چرا نماز نخواندی؟ به این مجموعه عقاب می‌کند. می‌گوید ای وضو نگیر نماز نخوان! حالا این عقاب برای تو است. با این‌که قبول می‌کنید تا زمانی‌که وضو نگرفته بود، نمی‌گویید که تکبیر بگو؛ او که وضو ندارد چطور به او می‌گویید «کبّر»؟! می‌گویید پس برای نماز چطور او را عقاب می‌کنید؟ خب او را بر مجموع، عقاب می‌کند. همان بیان خودتان است؛ بر مجموع آن‌ها او را عقاب می‌کند. چون شرط الواجب است.

البته عده‌ای می‌گفتند چون وجوب، وجوب غیری است اطاعت و ثواب مستقلی ندارد. درحالی‌که سر جایش این حرف مورد قبول نبود. وجوب غیری را به آن صورت معنا می‌کردند و بر آن متفرع می‌کردند که اصلاً ثواب ندارد، لذا مطلب در مقدمات عبادیه گیر می‌افتاد، این بیان قبول نبود. در مبادیش قابل بحث بود که ما وجوب غیری را چطور معنا می‌کنیم؟ وجوب غیری بالعرض است؟ بالتبع است؟ یا اصلاً برای خودش یک نحو ضمنیت انبساطی دارد؟ یعنی مبادی بحث می‌تواند آن‌ها را سامان دهد. منظور من این است که آن اشکال می‌شود که بر اصل حرف وارد باشد. ولی آن چه که عرض من است این است:

شاگرد: در همین بحثی که فرمودید را مرحوم شیخ در جاهل مقصر، تکلیف جنب و الکفار مکلفون بالفروع دارند. می‌فرمایند:

أن مرادهم تكليف الجاهل في حال الجهل برفع الجهل والإتيان بالواقع، نظير تكليف الجنب بالصلاة حال الجنابة، لا التكليف بإتيانه مع وصف الجهل، فلا تنافي بين كون الجهل مانعا وبين التكليف في حاله1

استاد: توضیح همین است. ولو شرط الواجب نیست اما توضیحی برای شرط الواجبی است که می‌فرمایند.

بررسی متن یکی از شاگردان

در اینجا عبارتی داشتیم. به من دو مطلب داده بودند. امروز سریع این‌ها را مرور می‌کنیم و به اندازه‌ای که ذهن قاصر من هم هست، در مطالبشان تأمل می‌کنیم. ذیل جمع بین روایات یوم الشک فرمایشی2 داشتند که من بخشی از آن را خواندم. در مقدمه اول فرمودند یک یوم الشک کلی داریم که احکامی دارد. حکم طبیعی یوم الشک چنین است. یکی هم مربوط به فردای امروز که یوم الشک است، می‌باشد. حالا باید چه کار کنیم؟ یعنی یوم الشک به‌عنوان فردی از یوم الشک است که زمان خاص و روز معین می‌باشد. و یک یوم الشک هم به‌معنای کلی‌ای است که سی‌ام ماه شعبان تکرار می‌شود. این مقدمه اول است.

مقدمه دوم؛ مقوّم احکامی که در مقام مدیریت امتثال صادر می شوند، این است که حتما مربوط به تنظیم عمل مکلف باشند. این را هم خواندیم و توضیحاتی را عرض کردم و سؤالاتی را مطرح کردم که بعداً ایشان برای آن یک تکمیلی فرمودند. عبارت تکمیلی مربوط به مقدمه دوم این است: در انشاء احکام ثبوتی، طولیت متصور است. مثال‌هایی هم برای نماز زدند. در صفحه یوم الشک هست. اگر مراجعه نکردید نگاه کنید. در ادامه می‌فرمایند: «اما احکام صادره در مقام مدیریت امتثال هم اقسام مختلفی دارد که به نظر می رسد نیاز است عنوانی برای آن در نظر گرفته شود که جامع این موارد باشد»؛ ایشان می‌فرمایند مدیریت امتثال، لفظ کمی است. گویا رهزن است. چطور؟ سه جور می‌باشد؛

انواع مدیریت امتثال

الف) مدیریت محدوده موضوع در مقام امتثال

«الف: احکامی که برای تنظیم عمل مکلف در خارج صادر می شوند مثل احکام وارده در تعیین محدوده غسل وجه»؛ مولی فرموده «اغسلوا وجوهکم» که خود شارع می‌آید و وجه را تعیین می‌کند که از کجا به کجا است. این برای نظم دادن به امر اول است.

ب) مدیریت اجرای صحیح احکام ثبوتی در مقام امتثال

«ب) احکامی که برای اجرای صحیح احکام ثبوتی در خارج انشاء می شوند. مثلا می تواند گفت در ادله لاضرر، شارع وظیفه دارد احکام ثبوتی را طوری تنظیم کند که منجر به ضرر نشود»؛ یعنی کاری بکنید که وقتی اجرا می‌شود ضرر پیش نیاید.

ج) مدیریت تزاحم احکام ثبوتی در مقام امتثال

«ج) احکامی که به جهت مشکلی در مقام امتثال تزاحم کرده‌اند و نیاز به کسر و انکسار ملاکات دارد، که احتمالاً مثل صلّ و لا تغصب باشد». در این‌ها یک نحو تزاحم است.

اگر بپذیریم که این سه قسم از احکام ثبوتی نیستند، به نظر می رسد عنوان مدیریت امتثال کمی رهزن باشد. زیرا ظهور اولی مقام امتثال، این است که مکلف در مقام اتیان امری که گردن او را گرفته است، دچار مشکل شده است که منصرف به قسم اول است. حال آن که در قسم دوم و سوم، قبل از این که امر به صورت نهائی به عهده مکلف بیاید، نیاز به مدیریت دارد.

لذا عنوان پیشنهادی داده‌اند که بگوییم «مدیریت اجرائی احکام»، نه مدیریت امتثال تا همه آن‌ها را بگیرد. یا «مدیریت احکام ثبوتی در خارج از حیطه انشاء»؛ هر چه که بعد از انشاء است.

نسبت به مقدمه دوم و کلمه‌ای که توضیح داده‌اند، چیزی که به ذهنم می‌آید این است: در مقام بحث علمی وقتی ما دو نوع را تشخیص دادیم، در ذهن ما تنویعی می‌آید که این تنویع آثار و احکام دارد، اگر این‌ها را جدا نکنیم در استدلالات اشتباه صورت می‌گیرد. این تنویعاتی که ثمره علمی دارد همه جا خوب است. هر چه هم نام‌گذاری‌ها تعدد پیدا کند و اصطلاحات متعدد شود و رسا باشد، اشتباه کم‌تر است. یعنی نام‌گذاری یک اصطلاح کاملاً حرف بزند. همان‌طور که مکرر گفته‌ام من بسیار موافق این هستم. اصلاً پیشرفت علم به این است که شما جاهایی که می‌بینید دو حیثیت نزدیک هم هستند و با هم مخلوط می‌شوند و در عبارات جایگزین می‌شود و آدم اشتباه می‌کند را از هم جدا کنیم و دو نوع را کامل توضیح بدهیم و تعریف دقیقی برای تنویع خودمان ارائه بدهیم، بعد از ارائه تنویع و تعریف، یک عنوان مناسبی هم برای آن بگذاریم؛ آن را نام‌گذاری کنیم تا بعداً در ذهن دیگران و بعدی ها کاملاً از هم جدا شوند. تعریف روشنی داشته باشد. حالا یک جا بگوییم «مدیریت اجراء» و یک جا بگوییم «مدیریت امتثال»، مانعی ندارد. هر چه زیاد باشد، در این جهتش موافق هستم.

د) مدیریت طریق احراز موضوع ثبوتی در مقام امتثال

اما علاوه‌براین سه موردی که ایشان گفته‌اند، دو مورد دیگر هم هست. نمی‌دانم مقصودشان جزء این‌ها بوده یا نه. دو مورد دیگر از مهم‌ترین اموری که به مدیریت امتثال مربوط می‌شود، یکی حال مکلف است و یکی تعلیم طرق احراز موضوع است. همه این‌ها برای مدیریت امتثال است. یعنی شارع برای حکم ثبوتی خودش، موضوعی را قرار داده، دوباره خودش به مکلفین یاد می‌دهد که چطور آن موضوع را احراز کنید. طرق تعلیمی شارع برای احراز موضوع حکم خودش است. این هم باز مدیریت امتثال است. یعنی در ثبوت دخالت نکرده و موضوع ثبوتی بوده. به آن‌ها یاد می‌دهد که چطور موضوع را احراز کنید.

همان مثالی که عرض کردم؛ می‌گوید دیدم که حضرت به‌دنبال چیزی هستند؛ فهمیدم که چوبی می‌خواهند. رفتم چوبی را محضر حضرت آوردم و یک مقیاس درست کردند. فرمودند این سایه را ببین؛ وقتی کوتاه شد و بعد شروع به بلند شدن کرد، زوال صورت گرفته است. الآن این مقیاس و سایه و انتقاص ظل و ازدیاد ظل، همه مدیریت امتثال است. امتثال به چه معنا؟ نه به این معنا که به او یاد می‌دهند چطور نماز بخوان؛ بلکه طریق احراز موضوع نماز ظهر که زوال است را به وسیله این شاخص به او یاد می‌دهند. پس این هم یک بخشی است که ظاهراً نفرموده بودند.

ه) مدیریت حالات مکلف در مقام امتثال

بخش عظیم دیگری هم هست که حالات مکلف است. حالات مکلف یکی به علم و جهل او بر می‌گردد. شاک، ظانّ و قاطع، به علم و جهل او بر می‌گردد. یکی دیگر از حالات مکلف هم مربوط به عجز او است. قدرت و عجز و مراتب عجز و اوامر اضطراریه و سائر چیزها. همه این‌ها مدیریت امتثال است. یعنی می‌خواهد امر شارع را امتثال کند اما عاجز است؛ می‌خواهد آن را امتثال کند اما شاک است. لذا به او یاد می‌دهند که در هر موطنی چه کار کند. بنابراین اگر ما این شئونات مختلف مدیریت امتثال را جدا کنیم و برای آن تعریف دقیقی ارائه بدهیم و بعد هم نام‌گذاری هم بکنیم تا کاملاً جدا شود، مشکلی پیش نخواهد آمد.

همان‌طور که آقا فرمودند تا می‌گوییم شرط الواجب و شرط الوجوب، یک اصطلاح جاافتاده در اصول است که کسی که نمی‌داند سرگردان می‌شود. اما کسی که می‌داند به‌راحتی بخش عظیمی از اشتباهات او مخلوط‌کاری‌های در ذهنش کنار می‌رود. پس اصل مقدمه دوم خوب است ولو باید مستوعب باشد. این هم برای مقدمه دوم.

اما مقدمه سوم؛ احکام مدیریت امتثال، دو مرحله هستند. یکی مدیریت امتثال برای طبایع یوم الشک است، که احکام کلی دارد؛ مثلاً صوم یوم الشک مستحب است. این یک حکمی برای کلی‌ یوم الشک است. اما این‌که امسال به چه خصوصیاتی از یوم الشک مواجه هستیم، ابر بود یا نبود؟ شهادت بینه چند نفر بودند؟ یعنی می‌خواهیم با خصوصیات این‌ها بگوییم که در فردا که یوم الشک است، چه کار بکنید. این هم حکمی برای شخص او می‌شود.

سؤال و جواب

این سه مقدمه را فرموده بودند. من عبارت را هم خوانده بودم. بعداً هم بین دو روایت کاهلی و روایت «ازیده فی شهر رمضان»، جمعی را مطرح کرده بودند که آن‌ها بیان شده بود. حالا نمی‌دانم خصوصیتی که مد نظر ایشان بوده … .

شاگرد: اولی آن‌ها را فرمودید؛ یعنی از اینجا منتقل شدید که «ازیده» را در نیت بگیریم و جمع کنیم.

استاد: بله، «ازیده» یعنی «اصومه علی انه من شهر رمضان». پس «ازیده» که باطل است.

شاگرد: اصل نکته در «ازیده» در مقام عمل بود.

استاد: بله. حالا اگر چیزی در اینجا مانده بفرمایید.

شاگرد: آخر آن مانده؛ اگر صلاح می‌دانید من خلاصه کوتاه آن را عرض کنم. اگر بخواهیم این «ازیده فی شهر رمضان» را در مقام عمل معنا کنیم، یک احتمالش این بود که در یک جایی که اشخاص روزه نمی‌گیرند، اگر شما روزه بگیرید یک حالتی است که گویا نزد عرف یک روز را به ماه رمضان اضافه می‌کنید. در اینجا این سؤال مطرح می‌شد که در این دو مقامی که در مقدمه اول گذشت، گاهی مدیریت امتثال به نحو اقتضائی است. یعنی هنوز نمی‌خواهیم تکلیف نهائی را روشن کنیم. فعلاً اقتضائات متعددی هست. گاهی وقت‌ها ممکن است که به تدریج باشد. گاهی وقت‌ها یک حیثیت یوم الشک بیان می‌شود که برای احراز واقع است. گاهی طوری است که یک وقتی روزی را زیاد نکنیم. سؤال این بود که در جاهای دیگری هم به این‌ها برمی‌خوریم، اما باید چه کار کنیم؟ در مقام اول حضرت حیثیت احراز واقع را بیان می‌کنند، در روایت دوم حیثیتی که برای «ازیده» در مقام عمل می‌باشد را توضیح می‌دهند. خب شخصی که از امام پرسیده می‌خواهد تکلیف الآن خودش را روشن کند؛ اگر امام در روایت اول به او می‌گوید که شما روزه را بگیر، او ممکن است طوری احساس کند که باید دائماً همین کار را انجام بدهد. ظاهرش هم همین است. در نهایت مطلبی که به ذهنم رسید این بود که امام در روایت کاهلی ممکن است حالت کاهلی را می دانسته و اقتضاء دیگری نبوده و یک نگاه شخصی بوده؛ لذا در اینجا حیثیت احراز واقع است و حیثیات دیگری نیست. ولی به این دلیل هم که امام حیثیت احراز واقع را به‌صورت مطلق بیان کرده، این احتمال هست که ممکن است که امام علیه‌السلام سال دیگری را نسبت به کاهلی می دانسته و از حیث احراز واقع به این صورت گفته باشد؛ مثلاً ممکن بود که سال دیگر به مشکل بر بخورد و حیثیت احراز واقع مغلوب شود و حیثیت دیگری باشد؛ این را از کجا جواب می‌دهیم؟ به ذهنم رسید که بر امام واجب نیست که همه سؤالات را جواب بدهند. مخصوصاً این حیثیتی که امام بیان کردند می‌تواند حیثیت پایه باشد. حیثیت احراز واقع باشد.

استاد: چیزی که ذیل فرمایش شما به ذهن می‌آید، این است که اگر ما بودیم و روایت کاهلی، و امام علیه‌السلام فقط به کاهلی فرموده بودند، این احتمال جا داشت که بگوییم آیا منظور امام این بود یا منظور امام این بود که شخص امسال را برای او فرموده‌اند و نسبت به بقیه هم گفته‌اند خب بعدا بیا و بپرس که بهتر است سال‌های دیگر را بگیری یا نگیری. «لان اصوم یوما من شعبان» برای امسال است، اما این‌که سال بعد چیست، بیا بپرس تا من شخص آن را برای تو بگویم. اگر این‌طور بود، بله. اما می‌بینید که در کنار «لان اصوم یوما من شعبان»، روایات دیگری هم داریم؛ از سائر معصومین هم داریم. ظهوراتی هم که در جاهای دیگر بود، یک نحو کلی بود. مگر نقل شافعی که دلالت داشت بر «فی واقعة». و الا روایات دیگری مانند «وفق له»، «احب الیّ» بود که کلی آن را می‌گویند. مخصوصاً ظهور عرفی آن در این است که وقتی «احب الیّ» را می‌گویند، یعنی من دارم حکم یوم الشک را می‌گویم. نه حکم فردای تو که الآن محل ابتلای تو است.

شاگرد: شروع سؤال من از همین فرمایش شما است.

استاد: من می‌خواهم چیزی را عرض کنم که نیازی به این جور بیان نیست. به این دلیل طولش نمی‌دهم که بیان دیگری در ذهن قاصر من هست. شاید به این نیاز نشود.

برگه دومی که به من داده بودند، چهار صفحه است. صفحه سوم آن به تلسکوپ و رؤیت غیرمتعارف مربوط می‌شود، فعلاً با آن کاری نداریم. اما سه صفحه ابتدائی که مدتی است نزد من است؛ راجع به روایات قضا بیانی دارند. اول روایت محمد بن مسلم را آوردند. «عن أبي جعفر عليه السلام في الرجل يصوم اليوم الذي يشك فيه من رمضان، فقال: عليه قضاؤه وإن كان كذلك»؛ ظاهرش این است که روزه او در یوم الشک باطل است و فایده ندارد و باید قضا کند. بعد فرموده‌اند که روایت دیگری آمده که این را توضیح داده است. روایت هشام بود: «يعني من صامه أنه من شهر رمضان بغير رؤية قضاه، وإن كان يوما من شهر رمضان لان السنة جاءت في صيامه على أنه من شعبان، ومن خالفها كان عليه القضاء». مرحوم آقای حکیم استفاده حصر از این روایت را اشکال کرده بودند. گفته بودند ندارد که سنت این است که فقط «علی انه من شعبان» باشد. این مقابل آن است که «علی انه من رمضان». و الا اگر با حال «ان کان و ان کان» روزه بگیرد… . پس نمی‌توانیم بگوییم سنت این است که «علی انه من شعبان» و فقط همین درست است و هر کسی خلاف این کرد روزه او باطل است. چه بگوید «علی انه من رمضان» و چه بگوید «ان کان من رمضان». این نکته اول راجع به فرمایش ایشان که سنت را با حصر مطلق معنا نکرده بودند. با حصر اضافی معنا کرده بودند.

شاگرد: مشهور هم تردید را گفته بودند.

استاد: مشهور تردید را نگفته بودند.

شاگرد: هیچ‌کدام تردید را قبول ندارند. علامه، محقق، محقق قمی.

استاد: خود محقق اول در شرح شرائع چه گفتند؟ فرمودند: «و قیل و الاشبه». متن جواهر را نگاه کنید. مشهور این بود که اگر به نیت ماه مبارک گرفت باید قضا کند. مشهور تنها همین بود، نه بیش از این. اما اگر به این صورت گرفت «ان کان من شهر رمضان، کان واجبا، و ان کان من شهر شعبان کان ندبا»، در اینجا که مشهور نداشتیم. بنابراین نفرمایید خلاف مشهور است.

در ادامه وقتی روایات را می‌آورند، می‌فرمایند از این روایات این استظهار می‌شود؛ سه چیز را استفاده کرده‌اند. اول این است که حضرت در اینجا با سنت خودشان یک جعل اضافه‌ای دارند. سنت چه بود؟ «یصوم علی انه من شعبان». این سنت یک جعل است. خودش یک جعلی است که صورت گرفته است. پس «یصوم علی انه من شعبان» یک جعل است و یکی هم که ماه مبارک است. پس اولاً در اینجا دو جعل شده است؛ یک، امر به صیام آن بر شهر شعبان و دوم، نهی از صیام آن بر شهر مبارک. ثانیاً این جعل از صغریات قاعده استصحاب نیست. چون مشخص است که غایت امرِ استصحاب، عدم امر به‌روزه ماه رمضان را می‌سازد. ولکن نهی از روزه بنابر رمضان را دیگر نمی‌سازد. خب وقتی نیت رمضان می‌کند نقض کرده است. ولی خب ایشان این جور می‌گوید.

ثالثاً امر به صوم ماه رمضان علاوه‌بر موضوع تکوینی، دائر مدار رؤیت شده است. یعنی حضرت چرا فرمودند سنت این است که به نیت شعبان روزه بگیر؟ چون دخول ماه مبارک با رؤیت جوش خورده است. بعد می‌گویند ثلاثین به چه صورت است؟ می‌گویند آن اماره دیگری است.

اما در یوم الشک دخول شهر و صیام به این‌که رؤیت باشد جوش خورده است. چرا؟ چون سنت می‌گوید «علی انه من شعبان و لایصومه علی انه من شهر رمضان». حالا که سنت این است پس اصلاً مسأله، مسأله استصحاب نیست. مسأله جعلی است که حضرت به‌عنوان سنت آورده‌اند و در اینجا با رؤیت یک مجموعه تشکیل داده است. در یوم الشک صرف اهلال هلال کافی نیست. اهلالی که دیده هم شود، با هم مصداق سنت می‌شود تا «یصوم علی انه من شعبان» هم کنار برود. اما اگر رؤیت نبود «یصوم». این فرمایش ایشان بود، تا به رؤیت عادی و غیر عادی آن برسیم. اگر باز نکته‌ای هست بگویید.

ببینید اگر ما در این روایات باب جلو برویم، یک انشاء ثبوتی داریم و یک اوامری که می‌خواهد آن انشاء ثبوتی را در خارج محقق کند؛ اسم آن را مدیریت امتثال بگذاریم یا چیز دیگر. من مقصودی که در توضیح این‌ها دارم را عرض می‌کنم. انشاء ثبوتی به‌هیچ‌وجه با اوامر بعدی که شارع می‌خواهد امر ثبوتی خودش را به مرحله ظهور برساند و به مقصود خودش از آن امر ثبوتی برسد، در تعارض و اصطکاک نیستند؛ بلکه در طول آن هستند. این آن را نفی نمی‌کند. یعنی تمام ادله‌ای که بعداً در این روایات می‌آوریم. نمی‌گوید که آن امر ثبوتی رفت.

ذیل فرمایش ایشان دو مطلب بسیار مهم را یادداشت کرده‌ام؛ اجزاء و قضاء. اگر این‌طور بود که «علی انه من شهر شعبان» سنتی باشد که رؤیت را ضمیمه می‌کند، پس نباید بگویند «فاقضه». نباید بگویند اگر بعد فهمیدید قضا کن؛ در بیست و هشتم ماه را دیدید؛ چون رؤیت، شرط آن بود. و وجوبی نبود. شهر مبارک داخل نشده بود.

شاگرد: این در مقام امتثال است. وجوب برای ثبوت است. موضوع ثبوتی شهر رمضان آن است.

استاد: پس شما الآن ثبوت را پذیرفتید. قبول دارید که آن روز ثبوتی، از شهر رمضان باشد؟ خب بعد در مقام امتثال می‌گویید که سنتاً ماه مبارک نیست؟

شاگرد: روزه ماه مبارک نیست.

استاد: خب طبق سنت امر هست یا نیست؟ امری که طبق سنت بود؛ طبق سنت امر که به صیام شهر رمضان هست یا نیست؟

شاگرد: نیست.

استاد: اگر نیست چرا قضا می‌کنید؟

شاگرد: امر در مقام مدیریت امتثال است.

استاد: خب در مدیریت امتثال حضرت فرمودند که من از شما نمی‌خواهم.

شاگرد: قضاء برای موضوع ثبوتی است. ما یک بحث کلی‌ای داریم که ما چطور فریضه و سنت را با هم جمع کنیم. اگر نماز پنج جزئی است، چرا اگر کسی عامدا پنج جزئی بخواند نمازش قبول نیست؟ چرا حتماً باید تشهد را هم بخواند؟ این عرض برای آن جا است. در آن جا به ذهنم رسید که اگر کسی بخواهد امتثال کند، امتثال متوقف بر این است که مخالفت با رسول الله نکند. و الا اگر کسی با رسول الله مخالفت کرد اصلاً نمی‌تواند امتثال کند. در اینجا چون سنت این است که بدون رؤیت، روزه نگیریم…؛ روزه ماه رمضان هست اما چون سنت این است که بدون رؤیت روزه نگیریم… .

استاد: خب حالا اگر روزه گرفت و ماه مبارک ثبوتی بود، مجزی هست یا نیست؟

شاگرد: نیست.

استاد: مشهور که گفت مجزی است. روایت هم بود «وفق له». شما این همه از روایات را چه کار می‌کنید؟ جزء مسلمات است.

شاگرد: اگر به نیت ماه رمضان بگیرد می‌گوییم مجزی نیست.

استاد: نشد. شما رؤیت را در یوم الشک دخیل کردید. گفتید فقط «علی انه من شعبان». سنت هم همین است. خب چطور شد که می‌خواهد مجزی شود؟

شاگرد: روزه را «علی انه من شعبان» یا «علی انه من رمضان» گرفت؟

استاد: روزه گرفت علی انه من شعبان… .

شاگرد: مجزی است.

استاد: چرا مجزی است؟ و حال‌ آن‌که سنت این است که «من شعبان» گرفته؟

شاگرد: خب سنت گفته که از شعبان بگیر.

استاد: خب مجزی از رمضان می‌شود. سنت این است که از شعبان گرفته، خب روزه شعبان را گرفته. چرا از امر رمضان مجزی است؟ اصلاً مبنای شما این است که سنت آمد رؤیت را جزء شهر کرد، پس شهر سنتاً دخل ام لم یدخل؟

شاگرد: سنت برای شهر نیست. برای مقام مدیریت امتثال است.

استاد: ببینید امر را از بین می‌برد یا نمی‌برد؟ اگر نمی‌برد همینی است که من عرض می‌کنم، الحمد لله علی وفاق و جلو می‌رویم.

شاگرد: از بین نمی‌برد.

استاد: من هم همین را می‌گویم. پس امر ثبوتی هست، جایی نرفته است. امروز واقعاً امر ماه مبارک بالفعل است. چون ماه مبارک شده ولو ما نمی‌دانیم. اگر به این صورت است به‌هیچ‌وجه از این امر ثبوتی دست بر نمی‌داریم. بعد سر امتثال آن می‌آید. اگر قبول کردیم که امر سنت در مقام مدیریت امتثال است، در این هیچ مشکلی نداریم. فقط جلو می‌رویم تا تشخیص دهیم که این امر برای چیست و می‌خواهد چه کار کند. رؤیت جزء آن می‌شود یا نمی‌شود؟

حکمت‌های پنج‌گانه احکام مدیریتی در مقام امتثال

چیزهایی که قبلاً عرض کردم را سریع عرض می‌کنم. شارع در مقام مدیریت امتثال می‌خواهد احکام ثبوتی خودش را که ملاکات ثبوتی بودند، در خارج به بهترین وجه محقق کند. برای مکلفین که ظهور دارد، سه چیز در نظر گرفته شده است؛ یکی تسهیل بود، یکی بقاء نظم بود و این‌که اختلال نیاید، سوم هم تعظیم شعائر بود؛ خودترمیمی و خودابقائی شریعت بود. خود شارع هم نزد خودش دو چیز را در نظر گرفته بود. یکی استیعاب شرع بود و یکی دوام شرع بود. هم می‌خواست شریعت خودش در طول تاریخ بماند و هم می‌خواست همه مسلمانان –صغیر و کبیر- را شامل شود؛ یک چیزی نگوید که تنها برای عده‌ای خاصی از جامعه باشد. با این پنج امری که قبلاً عرض کرده بودم، به اینجا می‌آییم.

بناء شارع در روایات «صم للرؤیة» بر مدیریت میقات بودن هلال

امر صوم ثبوتی است و می‌خواهد اجرا شود. شما می‌گویید وقتی فرموده «صم للرؤیة و افطر للرؤیة » یا در برخی از روایت که فرموده یوم الشک را روزه نگیر و در برخی می‌گوید بگیر، در اینجا چه کار کرده؟ به فرمایش آقا یوم الشک یک اقتضائات خودش را دارد، مثلاً یوم الشک اقتضاء احتیاط دارد. چون نمی‌دانیم آن حکم ثبوتی هست یا نیست. لذا می‌توانیم احتیاط کنیم. این اقتضاء طبیعی یوم الشک است. اما یک اقتضائات دیگری هم دارد؛ روزه را واجب بکنیم و بگوییم همه بگیرند؟ و حال آن‌که با وجود شک و همراهی نکردن همه، خلاف قاعده است که ما برای چیز مشکوکی که ممکن است سر آن دعوا شود، خط قرمز قرار بدهیم. لذا خود اتیان یوم الشک که موافق احتیاط است، التزام به آن با سهولت، با بقاء نظم و تعظیم شعائر مخالف است. لذا شارع کاری می‌کند که در مقام مدیریت امتثال همه جهات مراعات شود. البته تنها استصحاب نیست؛ همان‌طوری که فرمودند سنت اگر استصحاب بود. بلکه در اینجا اصلاً استصحاب مد نظر نیست.

مثلاً یکی از مؤلفه‌های مهم در مانحن فیه، میقات بودن است. ببینید جالب است که تعداد زیادی از روایات «صم للرؤیة » در توضیح اهله آمده است. «سالته عن الاهله»؛ یعنی همان آیه شریفه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاس‏3» منظور است. مواقیت چطور می‌شود؟ قبلاً عرض کردم؛ محور میقات بودن برای مردم، نظم آن است. وضوح از مکملات میقات است. به گمانم اگر توجه کنید این خیلی واضح است. چرا مردم نیاز به میقات دارند؟ چون نظم می‌خواهند؛ نه این‌که وضوح می‌خواهند. وضوح می‌خواهند اما اصل آن نظم است. میقات را برای نظم می‌خواهند، هر چه هم این میقات واضح‌تر باشد و قابل دسترسی باشد، بهتر است.

عدم منافات میقاتیت با سهل التناول نبودن آن

من قبلاً مثال آن را عرض کرده‌ام؛ تحویل سال؛ تحویل شمس به برج حَمَل برای همه قابل دست‌یابی نیست. اما به‌راحتی برای بشر میقات است. یعنی می‌گویند الآن تحویل سال شد و روز اول فروردین است و تا یک سال طبق آن تقویم می‌نویسند. میقات است. نظم امور را می‌دهد ولو سهل التناول نیست. مقوم و محور میقاتیت نظم است. اصلاً مردم میقات را برای نظم می‌خواهند. اگر به این صورت است، به اینجا دقت کنید:

ما یک شهر مبارک داریم که موضوعی خارجی است. من آن چه که در ذهن قاصرم هست را می‌گویم، شما روی این تأمل کنید؛ هر جایی که می‌بینید خلل دارد، بحث می‌کنیم. من مقصودم را محضر شما برسانم.

شاگرد: مشکل ما در روایت «ازیده» و روایت «لیس منا من صام قبل الرؤیة للرؤیة» بود. شاید بتوانیم ادبیات را از فقه و اصول به اینجا بیاوریم تا به دردمان بخورد. شهید صدر در توضیح قطع غیرمصیب، یک معنایی را برای اصابه درست می‌کنند. می‌گویند برای اصابه ما دو معنا داریم؛ یک معنا اصابه به واقع هست و یک معنا اصابه به روش صحیح عمل‌کرد است. کسی که قطاع هست در عملکرد خودش روش صحیحی را استفاده نکرده است و قطع او غیر مصیب است و مدام مواخذه می‌شود. حالا در اینجا هم «من صام قبل الرؤیة للرؤیة»، در عمل‌کردش روشی را استفاده می‌کند که مورد تأیید شارع نیست. یعنی تو ندیدی و عمل کردی. یعنی می‌خواهم بگویم این ادبیات را در آن جا داریم، شاید بتوان آن را به اینجا هم ربط داد.

استاد: در اینجا روش درستی را اعمال نکرده… . روش هم یعنی روش تعبدی. یعنی یک حکم ثبوتی داریم که وقتی می خواسته آن حکم ثبوتی را انجام بدهد در انجام دادن آن، روش مرضی مولی یا روش عقلائی یا روش دیگر را به حیثیات عقلائی انجام نداده است.

ببینید آن چه که من می‌خواهم عرض کنم، این است: حکم ثبوتی یک موضوع دارد. موضوع حکم ثبوتی یک امر تکوینی است. عیناً مثل این‌که می‌گویید خمر نجس است؛ کلب نجس است و امثال این‌ها. وقتی زوال می‌آید زوال یک حقیقت شرعیه نیست. زوال یک امر موضوعی خارجی است که خدای متعال بر آن یک حکم بار کرده است. اساس عرض من اینجا است: شهر رمضان، سیر قمر، دخول ماه مبارک یک موضوع تکوینی الهی است که خدای متعال حکم تشریعی را بر آن بار کرده است. من به این می‌گویم فطرت امر است. ادله هم موافق آن است. نمی‌گویم مخالف نیست؛ آن چه که در ذهنم هست را می‌گویم؛ جلو می‌روم تا روایت را توضیح بدهم.

قطعه زمانی، موضوع ثبوتی در وجوب صوم شهر رمضان

در این روشی که الآن داریم به‌هیچ‌وجه از این کوتاه نمی‌آییم؛ یعنی ما یک موضوع تکوینی داریم که یک قطعه زمانی است که عند الله شهر رمضان است. علم خدای متعال است؛ فعلاً هم ربطی به علم ما ندارد. این‌که ما احراز کنیم که ماه مبارک آمد یا نیامد، حرف دیگری است. من دارم محض ثبوت را می‌گویم. خدای متعال برای روزهای این ماه مبارک ثبوتا روزه را واجب کرده است. پس این‌که می‌گوییم صیام ماه رمضان واجب است، یعنی این قطعه ثبوتی که شارع در شهر رمضان بودن را جعل تشریعی نکرده است. بر دخول شهر و این قطعه از ماه مبارک به‌عنوان یک امر تکوینی، حکم وجوب صیام ایام را آورده است. اگر این است، این حکم هیچ کجایش دست نمی خورد. تا آخر ثابت است. هیچ کجا نمی‌توانید این را دست‌کاری کنید. این حکم ثبوتی الهی است. هر کجایی هم بروید دارد خودش را نشان می‌دهد؛ «کان من شهر رمضان»، «لان اصوم یوما من شهر شعبان احب الی من ان افطر یوما من شهر رمضان»؛ یعنی آن یک واقعیتی دارد که من می‌خواهم آن را احراز کنم. این حکم ثبوتی اولی است.

استصحاب، راهکار شارع برای مدیریت سهولت، تعظیم شعائر و میقاتیت هلال

ولی همین امر تکوینی کارهای دیگری هم از آن بر می‌آید. یعنی وقتی خدای متعال می‌خواهد حکم خودش را به اجرا دربیاورد، چیزهای دیگری را در نظر می‌گیرد. تنها نمی‌خواهد استصحاب بکند؛ آن یکی از آن‌ها است. عرض کردم سهولت، نظم و تعظیم شعائر را برای شهر در نظر می‌گیرد. مطلب اختصاصی مانحن فیه، میقات بودن است. یعنی شارع غیر از این‌که می‌گوید روزه ماه مبارک را بگیرید، میقات بودن در نظر او مهم است. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاس‏»؛ نه فقط برای مسلمین، «والحج»؛ حج امر شرعی می‌شود ولی این اهله خودش مواقیت هستند.

پس میقات بودن آن امر تکوینی منظور نظر شارع است و برای آن حساب باز می‌کند. سؤال من این است: شاید جلوتر هم عرض کرده بودم و الآن می‌خواهم تأکید کنم؛ اگر شما به شهر مبارک به‌عنوان یک موضوع تکوینی و قطعه‌ای از زمان و بعد می‌گویید میقات است، میقات بودن از آثار این امر تکوینی است؟ یا عین خود این امر تکوینی است؟ این امر تکوینی خودش میقات است؟

شاگرد: عین آن است.

استاد: اگر انسان‌ها نبودند میقات معنا داشت؟! نه، ولی آن قطعه زمانی بود. من می‌خواهم این را عرض کنم؛ میقات بودن از اموری است که به انسان‌ها مربوط می‌شود. پس تا مسأله احراز آن موضوع تکوینی برای انسان‌ها مطرح نشود، نمی‌توانند از آن موضوع تکوینی برای نظم خودشان استفاده کنند. چه زمانی آن شهر واقعی می‌تواند میقات باشد؟ محور میقات نظم بود؛ آن موضوع واقعی چه زمانی می‌تواند نظم بدهد؟ وقتی آن‌ها بدانند. اگر ندانند که نمی‌شود. پس شارع برای این موضوع تکوینی، یک حیثیت مهم دیگری در نظر دارد که میقاتیت است. و آن میقاتیت در مرحله خارج با احراز آن موضوع، جوش خورده است. یعنی معنا ندارد که میقات را بگوییم اما واقعش منظور باشد. چون آن‌ها می‌خواهند نظم داشته باشند. نظم آن‌ها به علم آن‌ها مربوط می‌شود. و لذا می‌خواهم نتیجه بگیرم مسأله میقاتیت اهلّه در طول آن امر ثبوتی «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْه‏4» است. چرا؟ چون صیام شهر رمضان یک امر ثبوتی برای ماه مبارک بود. همانی که می‌گفتیم «اذا اهلّ هلال شهر رمضان غلّت مردة الشیاطین» در عالم با ورود ماه مبارک یک امور تکوینی واقع می‌شود. این یک احکام تکوینی است. صیام هم ثبوتی بود. ولی یک چیزهایی هست که می‌خواهند میقات هم باشد. تعظیم شعائر و صیام مردم هم باشد. اینجا است که شارع از اصل استصحاب استفاده می‌کند. نه این‌که عاشق استصحاب باشد. با استفاده و انتفاع بردن از اصل استصحاب، هم نظم می‌دهد و هم کار را آسان می‌کند و هم تعظیم شعائر می‌کند که همه با هم روزه بگیرید. و هم این‌که سهولت شریعت را مراعات کرده و هم برای همه مسلمین آسان است و هم انجام شریعت سهله در طول تاریخ آسان است. دوام شریعت و استیعاب شریعت. همه این‌ها را در نظر گرفته است. خب در اینجا در مانحن فیه چند چیز مطرح می‌شود؟

چرا ادله می‌گوید که صیام یوم الشک را نگیر؟ برای این‌که این مقاصد، لوث نشود. الآن در ما نحن فیه چهارتا شد. غیر از نظم و سهولت و تعظیم شعائر، میقاتیت هم شد. این در مانحن فیه، عنایت خاصه است. ببینید در آن روایت باب دوازدهم ابواب احکام شهر رمضان، حضرت فرمودند:

عن أبي الجارود وزياد بن المنذر العبدي قال: سمعت أبا جعفر محمد بن علي عليه السلام يقول: صم حين يصوم الناس، وأفطر حين يفطر الناس، فان الله عز وجل جعل الأهلة مواقيت5

یعنی اگر بخواهید جدا شوید میقات به هم می‌خورد. شما همراه باشید. یعنی الآن می‌بینید این روایت اصلاً ناظر به این نیست که ماه مبارک چه زمانی داخل می‌شود که بعداً قضاء بگیرید یا نگیرید. الآن می‌خواهند که میقات، محقق شود. می‌خواهند استفاده‌ای که مد نظر حتمی شارع است از هلال شهر مبارک ببرد که همراه آن تعظیم شعائر است. تعظیم شعائر در مانحن فیه عین میقاتیت است و با هم جوش خورده است.

تشویق به صوم یوم الشک در گام دوم مدیریت امتثال بعد از استقرار میقاتیت هلال

شاگرد: روایت کاهلی چه می‌شود؟

استاد: الآن می‌خواهم به روایت «لان اصوم» بگردم. تا اینجا این‌ها اصل کار شارع است. یعنی شارع در مقام مدیریت امتثال، در اولین قدم، منظورش این‌ها است. از این‌ها کوتاه نمی‌آید. چرا؟ چون امهات مقصود شارع است. نظم نباید مختل شود. میقاتیت نباید به هم بخورد. نباید شریعت سهله سمحه زیر سؤال برود. شارع از این‌ها کوتاه نمی‌آید. بنابراین تا میخ این‌ها را نکوبد سراغ احتیاطات و سراغ امر ثبوتی نمی‌رود. ولی بعد از این‌که میخ این‌ها را کوبید مانعی ندارد. آن سنتی هم که می‌گویید حضرت فرمودند و منافاتی با امر ثبوتی ندارد، این سنت نمی‌گوید اگر رؤیت نبود شهر نیست. می‌گوید شما حتما رؤیت را مراعات بکنید تا نظم باشد. استصحاب کنید تا سهولت و نظم برای همه باشد. با این حساب اگر شما آمدید و روزه را گرفتید، این سنت نمی‌گوید حالا که شما روزه گرفتید مجزی نیست. چون ربطی به آن ندارد6.

در حدیث کاهلی بعد از این‌که این مقاصد اصلی شریعت جا گرفت که «ازیده فی شهر رمضان» برای آن جا است؛ یعنی حتی عملاً هم نمی‌خواهم طوری باشد که بی‌نظمی بیاید؛ وقتی این بین متشرعه جا گرفت، همان‌طور که مرحوم مجلسی فرمودند اهل‌سنت سراغ این رفتند که حتی اگر برای ماه مبارک احتیاط کنند، اشتباه می‌کند. روش کسی که می‌خواهد برای ماه مبارک احتیاط کند روش غلطی است. این را اهل‌سنت گفته‌اند. یعنی از نهی‌ها و از این مواظبت شارع، سنت طوری جلو رفت که اصلاً تلقی آن‌ها این شد که کسی که بخواهد برای اول ماه احتیاط کند، در روش احتیاط و در روش برخورد با ماه مبارک خطا کرده است. تعبیر حضرت چه بود؟ «من صام یوم الشک کانما افطر یوما من شهر رمضان»، این قدر شدید بود. بعد از این‌که آن جا گرفت، الآن مدیریت امتثال وارد مرحله دوم می‌شود.

الآن می‌گویند حکم ثبوتی‌ای که خواستیم با ملاحظه این چیزهای مهم –نظم و…- اجراء شود و حالا که فهمیدید می‌خواهیم به این صورت اجراء شود، حالا برمی‌گردیم. حکم ثبوتی جایی نرفته است. نظم و سهولت و … که برای شما گفتیم با حکم ثبوتی ماه و روزه واجب آن مصادم نبود. لذا اگر شما با کوبیده شدن میخ اصل نظم می‌خواهید احتیاط کنید و سرّ الله را بگیرید و «فرار بدین الله» را بگیرید، حالا دیگر احب الیّ. یعنی من به‌عنوان کسی که از گام اول؛ فارغ شده و در گام مدیریت امتثال هستیم حالا می‌گویم ای متشرعه چشم خودتان را باز کنید و احتیاط کنید. حکم ثبوتی هم هست؛ جایی نرفته.

شاگرد: یعنی می‌فرمایید سنت سنخ شده است؟

استاد: به این دلیل می‌گویید نسخ شده که در طول هم نمی‌بینید.

شاگرد: چون امد آن تمام شده است.

استاد: تمام نشده. لذا عرض می‌کنم هر گاه کسی بیاید و بخواهد یوم الشک را به‌عنوان این‌که همه بگیرند بسط دهد، دوباره همان قبلی ها می‌آیند و می‌گویند نگیرید. لسان معصومین هم همین بود. ما این احتیاط‌ها را از شما نخواستیم. پدر روزه می‌گیرد و بچه نه ساله هم می‌گوید من هم می‌گیرم. دیگر می‌بینید که یک موجی ایجاد شد. درحالی‌که خدا نخواسته تا روز آخر را روزه بگیرید. بلکه خدا خواسته همه با هم روز اول ماه مبارک را روزه بگیرید. امروز روز اول است، پس روزه بگیرید. حالا در یک محله می‌روید و می‌بینید ده خانواده همه روزه هستند. لذا زیبایی کار معصومین علیهم‌السلام همین بوده که روی حساب خودش همه را سر جایش رسانده‌اند. نسخ نشده است. نسخ برای این است که طولی نمی‌بینید. نسخ در دو چیزی که در تصادم هستند می‌آید.

شاگرد: فرمودید که میقاتیت در کنار نظم و تسهیل امر چهارمی است؟

استاد: نظم و تعظیم شعائر در همه چیز داریم. در نماز هم داریم. در اعمال منا و عرفات هم داریم. هم سهولت و هم تعظیم شعائر هست. در اینجا زمان و تقویم است. می‌خواهیم امور معیشت مردم و معاملات ایشان نظم پیدا کند.

شاگرد: احساس کردم که از میقاتیت امر خاصی را فهمیده‌اید. در اینجا می‌گویید یک رابعی در کنار آن‌ها است یا در طول آن‌ها است؟

استاد: صوم به مراتب متأخر از میقاتیت است. در ذهنم در این شک ندارم. یعنی شارع آن چه را که برای صوم در نظر گرفته، میقاتیت اصل است. «صم للرؤیة» یکی از مکملات و مئونه‌های آن است. یعنی اتفاقا وقتی می‌گوید «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» برای این است که میقاتیت محقق شود. و لذا حضرت فرمودند اگر مردم روزه گرفتند میقاتیت آمده و من کاری با رؤیت ندارم. «صم حین یصوم الناس»، نگفتند «حین یرون الناس». پانصد نفر در یک شهر هستند –چند روایت قبل و بعدش است- اگر همه آن‌ها روزه گرفته بودند همراه آن‌ها بگیر. بعد تعلیل می‌کنند. ببینید اصلاً سراغ رؤیت نمی‌روند. چرا؟ چون در جایی هم که سراغ رؤیت می‌روند رؤیت طریق به احراز میقاتیت و احراز نظم و احراز سهولت است. نه این‌که رؤیت خودش یک چیزی است که فی حد نفسه مطلوبیت داشته باشد.

شاگرد٢: دوازده ماه میقاتیت دارد و تنها در یک ماهش روزه دارد. چطور این طریق به آن است؟

استاد: حضرت در همه ماه‌ها این‌طور می‌فرمایند.

شاگرد: در همه ماه‌ها روزه دارد؟

استاد: روزه ندارد.

شاگرد: شما می‌فرمایید «صم للرؤیة» برای این است که به میقاتیت برسد.

استاد: بله، یعنی اگر در هجدهم ماه مبارک مواعده کردند، هجدهم دو روز نباشد که یکی فردا بیاید و یکی امروز.

شاگرد: اگر در هجدهم ماه رجب مواعده کردند، چه ربطی صوم ماه مبارک دارد؟

استاد: یعنی رؤیت تنها برای ماه مبارک موضوعیت دارد؟! اگر به محرم و صفر رفتید، دیگر رؤیت هیچ کاره است؟! «صم للرؤیة» برای احراز شهر مبارک به رؤیت برای ماه مبارک موضوعیت دارد، اما اگر به ماه محرم رفتید این‌طور نیست؟! پس چرا متشرعه این همه استهلال می‌کنند؟!

شاگرد: وجه میقاتیت است.

استاد: چرا استهلال می‌کنند؟ من رؤیت را عرض می‌کنم. استهلال، رؤیت است، نه میقاتیت. اگر در ماه‌های دیگر رؤیت نیست، چرا استهلال می‌کنند؟! عرض من این است که خود میقاتیت، آن مقصود شارع است که از آن نمی‌گذرد. اگر هم تأکید روی صوم کرده است، به این خاطر است که نظم به هم نخورد. از الزامات است. امروزه کلمه الزامات را به کار می‌برند. از الزامات تحقق میقاتیت هلال در جامعه، این است که «صم للرؤیة»؛ یعنی بی نظم نباش. استصحاب خودش نظم می‌دهد. استصحاب آنی است که بر میقاتیت محافظت می‌کند.

بنابراین چرا شارع در اینجا این‌ها را گفته؟ به‌خاطر این‌که استصحاب در اینجا صرفاً استصحاب در یک مورد نیست. استصحابی است که منافع عدیده‌ای دارد که شارع برای آن مئونه اضافی خرج کرده است. بر این استصحاب تحقق میقاتیت، متفرع است. نظم متفرع است. تعظیم شعائر و سهولت متفرع بر آن است. و لذا روی یقین دوم تاکیده کرده. مدام می‌گوید «افطر للرؤیة» یعنی فعلاً کاری با ماه شعبان ندارم. با یقین دوم کار دارم؛ «ولکن تنقضه بیقین آخر». در این استصحاب به قدری منافع هست که من دارم یقین دوم را جلا می‌دهم. «صم للرؤیة» یعنی یقین دومی که در استصحاب است را جلا می‌دهم. چرا جلا می‌دهم؟ به‌خاطر این حِکَمی که در اینجا هست.

شاگرد: می‌توانیم نتیجه فرمایش شما را به این صورت بگوییم که یک امام و یک فقیه برای مدیریت باید دائماً بالای سر مردم باشند، چون وقتی به کاهلی این‌طور گفته باشند، کاهلی از روایت، مطلق می‌فهمد. از این به بعد به سمت روزه گرفتن می‌رود. اگر این روایت نقل شود و مدام به جایی برود که همه روزه بگیرند، وظیفه فقیه یا امام است که دوباره آن را کنترل کند. یعنی به آن فضای میقاتیت برگرداند.

استاد: کلی این حرف درست است. یعنی گاهی امام کار مکروه را می‌کند. چون امام می‌بینند که الآن با آن معامله حرام می‌شود، جلوی چشم همه به‌صورت وجوب علی الامام، کار مکروه را انجام می‌دهند تا نگذارند شریعت منحرف شود. مردم بفهند که این مکروه است و نه حرام. این درست است. اما این‌که در مانحن فیه به این صورت باشد، این‌طور نیست. یعنی شارع کاری کرده که دیگر به این‌ها نیاز نمی‌شود. الآن هم می‌بینید. یعنی عملاً نیاز به این فرمایش نمی‌شود.

شاگرد: طبق بیانی که داشتید، روایت «الصوم مع الامام» غیر از محمل تقیه، می‌توان محمل میقاتیت را هم استفاده کرد؟

استاد: غیر از این‌که حضرت فرمودند «یضرب عنقی»، در برخی اشارات و کنایاتی هست که نظر دارند به این‌که آشوب نباشد. حالا باید بحث بکنیم. این فرمایش شما از قبل در ذهنم بود. فقه الحدیث همه روایات خیلی مهم است که آدم همه جهات را در نظر بگیرد. محمل تقیه یک بیانی است که برای بخشی است. احتمال چیزهای دیگری هم هست.

والحمد لله رب العالمین

کلید: صوم یوم الشک، مدیریت امتثال، انشائات طولی، میقاتیت، استصحاب بقاء شعبان، حکم انشائات مدیریت امتثال، فعلیت تدریجی، تسهیل، تعظیم شعائر، میقات، بقاء نظم، استیعاب شرع، دوام شرع، استصحاب، تزاحم، احراز موضوع، حالات مکلف، صم للرؤیة

1 فرائد الأصول ج٢ ص٢٨١

2فدکیه: بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه اول

وقتی «یوم الشک» موضوع ( متعلق المتعلق) حکم، قرار می گیرد باید دقت کرد که کدام یک از دو هویت «یوم الشک» مد نظر است؛

گاهی می گوییم یوم الشک و منظور «طبیعت» یوم الشک است که افراد متعدد از قبیل یوم الشک امسال و پارسال و...دارد.

گاهی می گوییم یوم الشک و منظور فردی از یوم الشک است که «هویت شخصی» دارد یعنی زمان و تاریخ آن دقیقا معلوم است. مثلا یوم الشک امسال.

مقدمه دوم

مقوّم احکامی که در مقام مدیریت امتثال صادر می شوند، این است که حتما مربوط به تنظیم عمل مکلف باشند. ولی این ارتباط با عمل، تشکیکی و دارای مراتب است. یعنی گاهی مدیریت مقام امتثال پیچیدگی هایی دارد که معتبِر باید در چند مرحله به مدیریت بپردازد. این مراحل همه مرتبط به مقام عمل مکلف هستند ولی برخی مراحل به گونه ای هستند که نقش مقدمه و زیر سازی برای مدیریت نهایی مقام امتثال را دارند و برخی دیگر ارتباط مستقیم با عمل دارند و مستقیما به مدیریت خارج می پردازند.

مقدمه سوم

احکامی که در مقام امتثال مدیریت صوم یوم الشک صادر می شوند حداقل در دو مرحله هستند؛

مرحله اول، مرحله ای است که نقش مدیریت حیثیات منطبق بر صوم یوم الشک را دارد. متعلق المتعلق در این احکام «طبیعت یوم الشک» است. از آن جا که خود طبیعت صوم یوم الشک مجمع عناوین متعدد است ابتدا باید اقتضائات این عناوین مدیریت شوند و اقتضائات مختلف بیان شود.

مرحله دوم مرحله مدیریت نهایی صوم یوم الشک است. متعلق المتعلق در این مرحله هویت شخصی یوم الشک است که مثلا در صوم یوم الشک امسال، با خروجی گرفتن از کسر و انکسار حیثیات، باید تکلیف نهائی آن روشن شود. ممکن است فردی از صوم یوم الشک عناوین متعدد را با هم داشته باشد. در این جا هر چند می توان گفت: این فرد از صوم یوم الشک اقتضاء هر کدام از احکام خمسه را دارد ولی باید در مقام عمل مشخص شود که در تزاحم کدام مقدم است. بخلاف مقام اول که مقام مدیریت اقتضائات است و لازم نیست که خروجی بیان شود.

تطبیق در دو روایت مورد بحث

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏4 ؛ ص81

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ يَعْلَى عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ عَنِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الْيَوْمِ الَّذِي يُشَكُّ فِيهِ مِنْ شَعْبَانَ قَالَ لَأَنْ أَصُومَ يَوْماً مِنْ شَعْبَانَ أَحَبُ‏ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُفْطِرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ.

من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏2 ؛ ص126

لِأَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: لَأَنْ أُفْطِرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَصُومَ يَوْماً مِنْ شَعْبَانَ أَزِيدُهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ‏

در این دو روایت یک جمع که روشن است این مطلب است که در روایت اول نیت خصوص شعبان یا رمضان را نمی کند بلکه یک روز را روزه می گیرد که اگر واقعا شعبان بود روزه مستحبی شعبان حساب می شود و اگر ماه رمضان بود از آن محسوب می شود و منظور روایت اول از اصوم و افطر، هر دو واقعی است. اما در روایت دوم با توجه به ازیده منظور این است که شخص نیت رمضان کند. این جمع شواهد متعددی در روایات دارد.

اما اگر بخواهیم ازیده را در مقام عمل بدانیم؛ یک وجه جمع این است که روایت اول به حیثیت احراز واقع نظر داشته که اقتضای آن فعل صوم است و دومی به این مطلب نظر داشته است که هر چند شخص نیت نمی کند ولی کأن نمود خارجی فعل او (از این باب که در یوم الشک است )این می شود که دارد یک روز به ماه رمضان اضافه می کند که اقتضاء آن ترک صوم است.

حال صحبت در این است که اگر فرض بگیریم دو روایت در مجموع به مدیریت اقتضائات (مرحله اول از مدیریت در مقام امتثال) پرداخته است، می توان گفت هر یک از دو روایت به حیثیتی نظر دارد. لکن به نظر می رسد در روایت اول راوی به دنبال ضابطه ای است که تکلیف خودش را به صورت نهائی در مقام عمل روشن کند نه این که صرفا یکی از اقتضائات بیان شود. (که تازه بعد از دست یافتن به روایات دیگر، مرحله اول از مدیریت امتثال به صورت کامل صورت پذیرد).

البته احتمال دیگر این است که بگوییم امام حال کاهلی را نظر کرده است و این روایت در مقام مدیریت نهائی مقام عمل است که در این صورت اشکال قبل وارد نمی شود ولی این سوال پیش می آید که ظاهر سوال کاهلی این است که از طبیعت صوم یوم الشک دارد سوال می کند ولی امام از خصوص حال او( هویت شخصی صوم یوم الشک برای او) پاسخ می دهد و اگر کاهلی متوجه این امر نشده باشد ممکن است در سال دیگر که هویت شخصی یوم الشک او نهایتا بعد از کسر و انکسار اقتضائات، اقتضای ترک داشته باشد، به این روایت امام عمل کند و روزه بگیرد حال آن که خروجی نهائی حیثیاتش، ترک صوم باشد.

روایت دوم هم معلوم نیست که حضرت در چه بستری این حکم را صادر نمودند تا مقام ایشان فهم شود.

نکته: ممکن است گفته شود همین که اقتضائات مختلف بیان شود، کفایت می کند و در این جا نیاز نیست شارع کسر و انکسار نهائی کند بلکه به عهده خود مکلف است و این جا مثل صلاه و غصب نیست که خود شارع باید نهایتا مدیریت کند که از حیث ملاکات کدام مقدم است.

بنظر می رسد این مطلب هر چند در مقام تحلیل ممکن است صحیح باشد ولی بالاخره باید پاسخ این مطلب داده شود که ظاهر حال راوی این است که این بیان امام را به عنوان یک قاعده در نظر گرفته که میخواهد همیشه به آن عمل کند.

شاید بتوان این گونه پاسخ داد که در روایت کاهلی، امام در هر دو مرحله دارد به مدیریت امتثال می پردازد به این بیان که:

حالِ کاهلی در مورد روایت این گونه است که خروجی نهائیش اقتضای همان احراز واقع را دارد. امام هم با بیان یکی از مهم ترین و شاید اصلی ترین اقتضائات مقام امتثال، علاوه بر این که حال فعلی کاهلی را به صورت نهائی روشن کرده، به مدیریت اقتضائات(مرحله اول) هم پرداخته است تا با نظر به مجموع روایات، در طول زمان مدیریت مرحله اول به صورت کامل شکل بگیرد. اما این که در سال بعد ممکن است کاهلی به اشتباه بیفتد، وظیفه فعلی امام نیست که آن حالات را هم در نظر بگیرد مخصوصا این که جهتی که در این روایت بیان می شود، یکی از مهم ترین اقتضائات در مقام امتثال است که می تواند به عنوان پایه در بحث یوم الشک بیان شود و اقتضائات دیگر در طول آن باشند.( که این بحث نیاز به تامل بیشتر دارد)

والسلام

بخش تکمیلی برای متن بالا:

بسم الله الرحمن الرحیم

در احکام ثبوتی نظر به طبیعت است که به صورت طولی اقتضاء طبائع مختلف در نظر گرفته می شود؛

مثلا در نماز چند مرحله انشاء ثبوتی داریم:

الف) اصل طبیعت نماز و طبیعت مکلف که در یک نگاه ساختاری حکم به مصلحت و وجوب طبیعت نماز بر مکلف می کنیم.

ب) تقسیم نماز در اوقات شبانه روز در طول مرحله قبل و حکم به قضاء به جهت همان امر اولی.

ج) وجوب چهار رکعتی برای حاضر و در طول آن وجوب دو رکعتی نماز مسافر.

د) در نظر گرفتن اصناف مختلف طبیعت مکلف مثلا برای حائض در طول اقتضای وجوب، حکم به حرمت می شود.

اما احکام صادره ر مقام مدیریت امتثال هم اقسام مختلفی دارد که به نظر می رسد نیاز است عنوانی برای آن در نظر گرفته شود که جامع این موارد باشد( مواردی که از انشائات ثبوتی نیستند)؛

الف) احکامی که برای تنظیم عمل مکلف در خارج صادر می شوند مثل احکام وارده در تعیین محدوده غسل وجه

ب) احکامی که برای اجرای صحیح احکام ثبوتی در خارج انشاء می شوند. مثلا می تواند گفت در ادله لاضرر، شارع وظیفه دارد احکام ثبوتی را طوری تنظیم کند که منجر به ضرر نشود. در این جا به دنبال تنظیم عمل نیستیم( به نحوی که در غسل وجه بودیم) بلکه به دنبال این هستیم که احکام طوری در خارج اجرا شوند که مفسده ضرر لازم نیاید.

د) احکامی که به جهت مشکلی در مقام امتثال تزاحم کرده اند و نیاز به کسر و انکسار ملاکات دارد. بعید نیست بحث صل و لاتغصب را هم داخل در انشائات طولی احکام ثبوتی ندانیم بلکه به این جهت که در مقام امتثال مشکل ایجاد شده است و تعیین خروجی و کسر و انکسار نیاز به آگاهی از ملاکات دارد، خود شارع تعیین خروجی را به عهده می گیرد.

اگر بپذیریم که این سه قسم از احکام ثبوتی نیستند، به نظر می رسد عنوان مدیریت امتثال کمی رهزن باشد. زیرا ظهور اولی مقام امتثال، این است که مکلف در مقام اتیان امری که گردن او را گرفته است، دچار مشکل شده است که منصرف به قسم اول است. حال آن که در قسم دوم و سوم، قبل از این که امر به صورت نهائی به عهده مکلف بیاید، نیاز به مدیریت دارد.

عنوان پیشنهادی؛ « مدیریت اجرائی احکام ثبوتی». مدیریت اجرائی، بار معنایی امتثال را ندارد. بلکه اگر بخواهیم احکام ثبوتی را طوری تنظیم کنیم که در مقام اجرا، منجر به ضرر نشود، این هم نوعی مدیریت اجرائی است. چنانچه تعیین خروجی در صلاه و غصب هم متناسب با فضای اجرا است.

«مدیریت احکام ثبوتی در خارج»؛ خارج به نوعی اشاره به خروج از مقام طبائع و انشاء احکام ثبوتی می تواند باشد.

3 البقره 186

4 البقره 185

5 وسائل الشيعة - ط الإسلامية ج7 ص212

6 شاگرد: سنت یعنی جعل. قبلاً این فرمایش را داشتید که گاهی خداوند سفر را موضوع قرار می‌دهد ولی گاهی پیامبر می‌فرمایند سفر از اینجا تا اینجا است. اگر فرمودند سفر از اینجا تا اینجا است، از آن ثبوت دست برداشته است.

استاد: تا حالا که توافق کردیم دست برنداشته است.

شاگرد: دیگر امتثال آن نیست. دیگر نمی‌توانید بگویید تطبیق قهری است و تمام.