بسم الله الرحمن الرحیم
فقه: جلسه 87: 22/12/1400
بسم الله الرحمن الرحیم
ساعت صفر و آنات بعد از آن – روز محلّی و روز جهانی - تفاوت کارکرد خط زمان و نصف النهار مبدأ – طولیّت احکام بقاع محلّی و احکام کره
بحث در این بود که آیا محتمل هست از روایاتی که دو نفر روایت کرده بودند، امام علیهالسلام در صدد بیان یک ضابطه برای شروع و ختم ماه قمری برای کل کره زمین هستند ؛ ضابطهای که برای کل کره نیاز باشد و آثار کل کره از روز اول خلقت تا حالا بار شده باشد؟ این در علم اولیاء خداوند هست. روایات طالع الدنیا هم هست. البته ما از آن سر در نمیآوریم آن هم علم نجوم احکامی! همانطور که قبلاً عرض کرده بودم در علم نجوم یک نجوم احکامی هست که روی موقعیت آسمانی ستارگان –سعد، نحس و آثار تکوینی- کار میکند. در آن فضا میگویند که هر کدام از کواکب یک شرفی دارند، یک هبوطی دارند، منزلی دارند.
امام علیهالسلام در آن بیانی که برای فضل بن سعد دارند، فرمودند:« قد علمت يا فضل إن طالع الدنيا السرطان1». معلوم میشود که در این بیان حضرت یک نصف النهار و یک دائره افقی، مفروض است و الا طالع معنا پیدا نمی کرد. معلوم میشود که بدو امر یک نصف النهار است. یک نقطهای مفروض است. ببینید این کلیاتش است.
شاگرد: از چه طریقی میفرمایید؟ از «طالع الدنیا»؟
استاد: بله، چون طالع لحظه خاصی است. بروج در منطقه البروج دوازده مورد هستند؛ از حَمَل شروع میشود؛ حمل و ثور و جوزا و … تا آخر کار که جدی و دلو و حوت است، ختم میشود. دوازده صورت فلکی است که خورشید در هر برج و در هر حدوداً سی روزی در یکی از اینها هست و در یک سال دور میزند. بنابر «خورشیدمرکزی» میگویند که زمین دور خورشید میزند و اهل زمین از پشت نگاهی که دارند ثوابت را میبینند. آنها میبینند که خروشید در برج فلان است. زمین در یک موقعیتی قرار گرفته که وقتی به خروشید نگاه میکنند صورت ثابت فلکی را پشت آن میبینند. و وقتی موقعیت زمین عوض میشود زمانیکه به خورشید نگاه میکنند آن را در یک صورت فلکی دیگری میبینند.
شاگرد: مگر وقتی خورشید دیده میشود، اینها هم دیده میشوند؟
استاد: نیازی نیست که در نور خورشید نگاه کنیم؛ وقتی ما ترتیب صور فلکی را میدانیم؛ وقتی میدانیم که حمل در کجای آسمان است، صورت بعدی ثور است. منظورم این است که وقتی جای اینها را میدانیم، وقتی خورشید در حمل است، اگر به خورشید نگاه کنیم و در طلوعش نمیتوانیم حمل را نگاه کنیم. اما وقتی غروب کرد میبینیم بالای آن، صورت فلکیهای که پیدا میشود ثور است؛ یا اینکه جوزا پیدا میشود. لذا میفهمیم که خورشید در حمل بوده ولو در وقتی که خورشید در حمل است بهخاطر نورش، نتوانیم آن را ببینیم.
شاگرد: توهم بنده این است که مثلاً وقتی در فروردین هستیم شب هنگام این ستارهها بهصورت حمل دیده میشوند.
استاد: نه، ببینید این ستارهها ثابتات هستند. در تعبیر هیئت قدیم هست که آنها در فلک هشتم «مرکوزه فی فقنها». ثابت هستند و تکان نمی خورند. هر بیست و هفت هزار سال یک دور مختصری دارند. آنها که ثابت هستند به حرکت ثانیه؛ یعنی حرکت از غرب به شرق. ولی آن چیزی که خیلی مهم است و جزء بدیهیات است ولی باید بدانید این است که همه این ثوابت و همه این بروج به حرکت اُولی –یعنی حرکت از شرق به غرب- در بیست و چهار ساعت دور میزنند. کل کره سماوی در دور سر ما و همه ستارهها بهصورت یک کره سماوی در بیست و چهار ساعت یک دور میزنند. پس این دوازده ثابت –حمل، ثور و جوزا- مرتب دور سر ما میگردند؛ فقط بهصورت لَنگ زدن که در آن مباحثه عرض میکردم؛ بیست و سه درجه زاویه دارند. ولی شبانهروز به حرکت اولی –یعنی حرکت از شرق به غرب- دارند میگردند. چرا؟ چون زمین حرکت وضعی دارد؛ زمین در بیست و چهار ساعت از غرب به شرق میگردد. وقتی او از غرب به شرق میگردد الآن که ما اینجا نشسته ایم داریم به این طرف میرود. یعنی زمین دارد ما را به این طرف میبرد. خب بعد میبیند که ستارهها هم دارند به این طرف میروند. زمین ما را به این طرف میگرداند پس در بیست و چهار ساعت کل حمل، ثور و جوزا یک دور دور سر ما میگردند.
شاگرد: یعنی گمان میکنیم که میگردند. مثل این است که ما در ماشین مینشینیم.
استاد: بله، به این هیئت و فلک «ریاضی» میگوییم که محاسبه میکنیم. اما اینکه ما بگردیم یا آنها بروند، به آنها هیئت و فلک «تجسیمی» میگوییم. یعنی مجسم کنیم که چطور قرار گرفتهاند و حرکت آنها به چه صورت است. یک هیئت و فلک دیگری را هم من عرض کردم که در کلمات اساطین نبود؛ هیئت و فلک «مکانیکی و دینامیکی». یعنی ببینیم چرا زمین میگردد. اینکه بگوییم میگردد، صرف ظاهر حرکت است. نگاه ظاهری به حرکت است. اما اینکه اصل محرِّک چیست، مسأله مکان طبیعی است.
شاگرد:…
استاد: نه، مسأله جاذبیت است. یعنی به جاذبه است که زمین به دور خودش و به دور خورشید حرکت دارد. یعنی در اینجا علت و محرِّک چیست. در هیئت قدیم که جاذبه مطرح نبود، مکان طبیعی و بحثهایی که در کتب قدیم بود مطرح بود. بعد از طرح جاذبیت که ثابت بن قره جاذبیت را مطرح کرد. آن هم بهصورت خیلی روشن؛ اگر شوارق و مباحث مشرقیه فخر رازی را ببینید، حرف ثابت بن قره در بیان جاذبیت، کالشمس است. اصلاً دارد این را میگوید. ولی از نظر ابزار ریاضی نمیتوانست کاری کند که فضای دانشمندان را همراه خودش کند. اینها را ایشان میگوید. و همچنین ابزار اپتیک و وسائلی که به کمک نیوتون آمد. اما بعدها که نیوتون آن را طرح کرد، ابزار ریاضی به دستش بود؛ لذا آن را با بیان ریاضی گفت و کسانی که اهل علم بودند توانستند اینها را بپذیرند. ثابت بن قره تنها حرف آن را زد. مرحوم فیاض در شوارق یک بخشی از آن را میگویند و بعد میگویند: «الی غیر ذلک مما لاجدوی فی نقلها!»؛ یعنی این قدر مطلب… .
خلاصه میخواهم بگویم که ایده جاذبیت در فضای هیئت و نجوم است. یعنی محرک این حرکت چیست. با آن فضایی که قبلاً بود. آنها برای خودشان یک برنامههایی داشتند. حرکت شوقی، دورانی و… . دورانی از شوق میآید. استکمالی و… . مطالب مفصلی -هم معنوی و هم باطنی- بر این حرکات افلاک و نظمی که آنها برایش قابل بودند، طرح کردند. مکان طبیعی و…. .
شاگرد: میل…. .
استاد: میل، لازمه مکان طبیعی بود. چون هر چیزی مکان طبیعی داشت میل هم داشت. مثلاً بخار که بالا میرود چون مکان طبیعی کره نار بالا است. وقتی آن را رها میکنید میخواهد به جای خودش برود. جایش آن جا است و بالا میرود. آنها به این صورت ترسیم میکردند. آتش بالا میرود. بهسوی مکان خودش میرود. اما مکان سنگ اینجا است، آن را که رها میکنید سراغ مکان طبیعی خودش میآید. آب به چه صورت است؟ اگر بالاتر از سطح دریا برود، آن را که رها میکنید به سمت کره ماء پایین میآید. اما اگر پایینتر از سطح دریا و کره ماء بروید و آب را رها کنید، بالا میآید. چرا بالا میآید؟ برای اینکه میخواهد به مکان طبیعی خودش بیاید که کرة الماء است. اینها در حکمت طبیعیات قدیم بود. با مبانیای که دارند اینها را بهصورت گسترده سامان میدادند. بیانات بیاناتی است که بعد از اینکه رد شد و طول کشید، دیگر نمیتوان با آنها به این صورت برخورد کرد. آنها بیاناتی بود که برای اهل فضل قابلقبول بود. کما اینکه چه بسا الآن ما اینها را در فضای علمی با آب و تاب میگوییم و بعد معلوم میشود که یک چیز بیخودی بود. مانعی ندارد. بیخودی بود نه به این معنا که در فضای تکامل علم بیخودی باشد. بلکه نسبت به واقعیت مطلب به این صورت است.
آن استاد در درس اسفار چندین بار این را نقل میکردند. میگفتند یک آقایی بود که اهل شکار بود. تعبیرات لطیفی بود که آن استاد به کار میبرد. «اهل شکار بود» یعنی برایش مکاشفه پیش میآمد. میگفتند یک آقایی بود که اهل شکار بود، یک روزی نزد من آمد و یکی از شکارهایش را گفت. بعد گفتند از نحوه بیان ابنسینا فهمیدم که این شکار او درست است و خیال نیست. گفتند یک دفعه دیدم برای من حالی پیش آمد و دیدم پایین یک کوه تپه مانندی ایستادهام، به بالای کوه نگاه کردم و دیدم که ابنسینا ایستاده است. شروع به صحبت کردن با او کردم. خب در این حال چه سؤالی است! میگفت از او پرسیدم آن چه که خواندید و نوشتید، واقعیت همان بود؟ یک عمر درس و کار بوده؛ در طب و فلسفه و همه چیز. پرسید آن چه که خواندید و نوشتید، واقعیت همان بود؟ میگفتند که این آقا به من گفت که ابنسینا به من جواب داد؛ آن چه که خواندیم و نوشتیم بود، واقعیت وراء آن بود. بعد میگفتند از این کلمه «وراء» فهمیدم که این حرف به ابنسینا میآید و واقع این حرف درست است. اگر گفته بود واقعیت خلاف آن چه که خواندیم و نوشتیم بود، معلوم بود که پایه ندارد. ایشان تأکید میکرد که واقعیت وراء آن است. علم، تحصیل و کمال در مسیر است. این جور نیست که بگوییم هر چه هر کسی گفت مطلقاً بگوییم غلط بود. وقتی اشتباه آن معلوم شد این جور نیست که بگوییم به غلط مطلق معلوم میشود. نه، باز در مسیر است. واقعیت هم درعینحال تا آخر کار وراء است.
ایشان میگفتند که این کلمه «وراء» هم به شأن ابنسینا میآمد و هم معلوم بود که این شکاری بوده که مطابق با واقع است. یعنی هر چه که درس میخوانید خلاف واقع نیست ولی بدانیم که واقعیت وراء است.
داشتیم چه میگفتیم؟
شاگرد: اقسام نجوم را میفرمودید که یک قسم از نجوم را هم شما اضافه کردید.
استاد: میخواستم این تذکر را بدهم که گاهی واضحترین چیزها مغفول واقع میشود. کسی میگفت –شاید در تبلیغ هم بوده- برای استهلال در اول کار به بالای پشت بام رفتیم؛ اصلاً نمیدانستیم باید طرف مشرق را ببینیم یا شمال را ببینیم. یعنی کسی که همیشه در این فضا بوده که هلال دیده میشود الآن به پشت بام رفته و میگوید هلال کجا است؛ الآن طرف مشرق است؟ یا مغرب؟ کسی که هیچ نداند همینطور است. میآید و میگوید یک آسمانی داریم و یک هلالی که باید آن را پیدا کنیم. حالا در کل آسمان بگردیم تا هلال را پیدا کنیم. خب به این صورت میشود؛ بعد که جلو میرود میبیند که از واضحات و مسلمات است که استهلال را باید در کدام طرف انجام دهند؟ طرف مغرب. پشت سر خورشید. لذا وقتی فضا به دست او میآید میبیند یک چیزهایی هست که اصلاً قابل تردید نیست.
این هم که الآن عرض کردم از واضحات مطلب است که کل ثوابت و دوازده برج، شبانهروز دارند دور میگردند و هر لحظهای یکی از آنها و یکی از برج ها در افق طلوع میکند. یکی طلوع میکند و شش برج آن طرف تر دارد غروب میکند. یعنی طلوع و غروب آنها هم به حرکت اولی است؛ آن دارد طلوع میکند و این طرف دارد غروب میکند. ولو ترتیب بروج علی التوالی است. یعنی بر خلاف شرق به غرب است. وقتی اینجا شمس هست و یک صورت فلکی دارید چون خورشید به این صورت غروب میکند و صورتهای فلکی هم به این صورت غروب میکنند، نباید به این صورت بشماریم و بگوییم این حمل بود و بعد ثور و جوزا بعد به زیر زمین بیایید. بلکه برعکس است. یعنی اگر حمل اینجا است باید به طرف شرق بشمارید. حمل و ثور به آسمان بیاید. اینها جزء واضحات مطلب است.
پس طالع چیست که حضرت فرمودند؟ طالع دنیا یعنی صورت فلکیای که الآن دارد طلوع میکند؛ طالع الدنیا السرطان؛ معلوم میشود در این بیانی که حضرت دارند، یک نصف النهار مفروضی هم دارند. آن نصف النهار، دائره افق داشته است.
شاگرد: چون دائره افق دارد عرض هم میخواهد.
استاد: اگر گفتیم دنیا، ما آن نصف النهار را در تقاطعش با استوا در نظر میگیریم. یعنی جایی باشد که کاملاً افق دولابی باشد. مثل چرخ چاه دور بزند. آن جا برای دنیا بهترین جا است که بگوییم نصف النهاری که در کلام امام هست در جایی است که دائر افق ما از قطبین معدّل رد میشود.
شاگرد2: منظور از کلمه «دنیا» در نص چیست؟ یعنی خود سرطان جزء دنیا نیست؟ منظور از دنیا فقط زمین است؟
استاد: بله، شبانهروز. لیل و نهاری که تشکیل میدهد. چون صحبت سر «وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهار2» بود؛ اول روز و بعد شب با این تسمیهای که دارد. و لذا حضرت دنیا که فرمودند بهمعنای کره زمین است. آن هم دنیا با یک نصف النهار معینی که چارهای نیست آن را در این فضا فرض بگیرند. و الا ما طالع نداریم. چون طالع برای دائره افق است. اگر شما از دائره افق بیرون بیایید و کل کره را در نظر بگیرید اصلاً طالع نداریم. یک کره هست و دوازده صورت فلکی که در بیرون منظومه شمسی قرار گرفتهاند. همه آنها هم در کهکشان راه شیری هستند اما چون با فاصله زیادی هستند به آنها ثوابت میگوییم. سیارات آن هایی هستند که در منظومه شمسی هستند. هر چه که در منظومه شمسی است سیاره میشود.
شاگرد: نقطه انقلاب صیفی و نصف النهار دحو الارض نزدیک هم هستند؟
استاد: نقطه انقلاب در آسمان است. دحو الارض برای کره زمین است. جای اینها دو تا است.
شاگرد: منظورم این است که نقطه انقلاب به محاذات همان قرار میگیرد؟
استاد: انقلاب صیفی بیست و سه درجه از معدل و منطقة البروج بالا میآید.
شاگرد: روی استوا میآید.
استاد: نه از استوا بالا میآید. انقلاب صیفی به این صورت است. انقلاب صیفی، رأس السرطان است. یعنی روز اول ماه تیر است که خورشید بیست و سه درجه از معدل النهار بالاتر است. این برای آسمان است. برای کل کره هم واحد است. انقلاب صیفی و انقلاب شتوی برای کل کره زمین یکی است. اما وقتی نصف النهار دحو الارض میگوییم برای آسمان نیست. برای روی کره زمین و نقطه خاصی روی کره است.
شاگرد: به محاذات آن قرار نمیگیرد؟
استاد: نه، آن برای خودش یک برنامهای در آسمان دارد و این هم گردش زمین است. حرکاتشان جدا است و دستگاهشان هم جدا است. البته با هم رابطه دارند. همه اینها با هم رابطه دارند. اما اینکه بگوییم این رابطه ثابت با او داشته باشد الآن در ذهن من نیست.
علی ای حال مرحوم شیخ بهائی «طالع» را در تشریح الافلاک داشتند. «وتد السماء»، «وتد الارض»، «طالع»، «غارب». در هر افقی یک صورت فلکی طلوع میکند و یک صورت فلکی در این طرف دارد غروب میکند. یک صورت فلکی هم در وسط آسمان است که «وتد السماء» میشود؛ میخ آسمان. یک صورت فلکی هم نسبت به این افق درست نصف اللیل و در زیر زمین است که «وتد الارض» میشود. آن وقت حضرت فرمودند که طالع دنیا سرطان است. طالع یعنی سرطان روی افق بوده. حمل کجا قرار میگیرد؟ وقتی سرطان روی افق است قرار شد چگونه بشماریم؟
شاگرد: به شرق برویم.
استاد: بله، یعنی میگوییم سرطان روی افق است و بعد بالای آن اسد است و همینطور جلو میرود. بنابراین حمل کجا قرار میگیرد؟
شاگرد: حمل سه ماه قبل از آن است.
استاد: حضرت به این صورت فرمودند: «و الشمس فی شرفها». علی ای حال شرف الشمس در حمل است. معلوم است.
شاگرد: شمارش تنها از این طرف است. ایشان گفتند که شمارش از آن طرف است اما شمارش از این طرف است. چون اول حمل طالع میشود و بعد ثور میشود و جوزا میشود و بعد سرطان میشود.
استاد: یعنی اول حمل طالع میشود و بعد ثور طالع میشود و بعد جوزا و بعد سرطان. وقتی سرطان طالع شد حمل وسط آسمان طلوع کرده و بالا آمده است. ولو به حساب شمارش بروج علی التوالی شمرده میشود. حرکت طلوع آن حرکت اولی است و حرکت شمارشی و ترتیب آن بهصورت… . الآن هم اگر بخواهید از حمل به سرطان بشمارید باید برعکس بشمارید. آن به این صورت دارد میآید و طلوع میکند. وقتی میخواهید بشمارید میگویید حمل، ثور، جوزا و سرطان.
من منظوری داشتم که از فرمایش امام معلوم میشود که ما یک مبدأی برای این داریم که آن مبدأ هم یک نصف النهار ثبوتی واقعی دارد. روی این فرضی که از فضل بن سهل میفهمیم. حضرت دارند آن را میگویند. همینطور اگر از اول عالم حساب کنید شبانهروز که کم نمیآورد. اینها به هم وصل هستند. از روز اول تا حالا به هم وصل هستند. پس اگر روز اول، زوال یکشنبه باشد همینطور احد، اثنین، ثلاثاء و… تا امروز میآید. اینها به هم وصل هستند و با این بیانی که امام علیهالسلام دارند یک نظمی پیدا میکنند.
شاگرد: خود روایت میگوید «الشمس في الحمل».
استاد: نسخههای روایت مختلف است. من در فدکیه گذاشتهام. الآن هم در الشامله دیدم- البته وقت نشد که بارگذاری کنم- که اهلسنت مفصلا این روایت را از امام رضا علیهالسلام نقل کردهاند. چون هم در مجلس مامون و فضل بن سهل بوده و هم اینکه مطلب جذابیت داشته است. آلوسی در تفسیرش آورده و متعدد دیدم که اهلسنت در کتبشان این روایت را آوردهاند. نسخههای آن هم کمی فرق میکند. ان شاءالله بقیه آن را هم در همین صفحهای که بحث شده میگذارم.
خب ببینید نسبت به خط زمان برای اینکه ما کل کره را سامان بدهیم؛ بدء ثبوتی آن را که امام علیهالسلام فرمودند جای خود، فعلاً ما برای اینکه ضابطه دادن به کره را درک کنیم وقتی که خود بشر به نحو مبرم احساس نیاز کردند، آن وقتی بود که در کل کره رفتوآمد از شرق به غرب و از غرب به شرق اتفاق افتاد و لذا احساس نیاز کردند که باید برای کره ضابطه بدهند. آقا دیروز میگفتند که سختی این، به آن نمی ارزد. اما الآن که تصور اینها برای ما مانوس نیست درست میفرمایید. و لذا عرض کردم معلومات تخصصی بسیاری از زمانها وقتی نیاز به آن فراگیر شد به دبستان میآید. یعنی اگر چند روز دیگر برای بچههای دبستان خط زمان را در جغرافی بگویند و از بچگی به آن انس داشته باشد؛ شنبه و یکشنبه؛ هر چه هم سنش جلوتر برود و جوانتر بشود تصویر درستتری از خط زمان پیدا میکند. به این صورت است. از بچگی شنیده و مدام هم سنش بالا میآید ولو در ناخودآگاهش دارد خط زمان و لوازمش را تحلیل میکند. وقتی به سن من و شما برسد کاملاً برایش یک چیز جاافتادهای است. آن زمان مشکلی ندارد که بگوید چون حضرت به نصف النهار مبدأ و خط زمان اشاره میکنند، میخواهند برای کل کره ضابطه بدهند؛ در این وقت نمیگوید که یک چیز پیچیده و عجیب است. آن وقت است که میفهمد مانعی ندارد چون برای او صاف است.
علی ای حال آن چه الآن بحث ما است و باید روی خیلی از چیزهای آن فکر کنیم این است که این خط زمان به هر نصف النهاری که فرض بگیریم چطور به کره ضابطه میدهد. نکتهای که امروز میخواهم عرض کنم. قبلاً هم گفته بودند که این عباراتی که نوشته شده را توضیح دوبارهای بدهید. این نکتهای که میخواهم عرض کنم خودش توضیح دوباره است.
ببینید آن چه که در آن شش فرضی که من نوشته بودم تأکید من بود، این بود که لحظه، یک «آن» است و در این لحظه نباید کره زمین را بگردانید. اگر کره را میگردانید اشتباه میکنید. لذا تأکید میکنم فقط در لحظه به این صورت است. لحظه یعنی یک آن. شما فقط به یک آن بروید، آن لحظه دهها حکم دارد. نگویید که در آن لحظه آنِ بعد چه میشود. آن بعدی برای فکر بعدی است. شما نباید احکامی که یک لحظه دارد را با حرکت زمین مخلوط کنید. در لحظهای که خورشید بالای نصف النهار مبدأ مفروض ما است، در طرف دیگر و قوس زیر این نصف النهار خط زمان است. در آن لحظه است که در آن خط زمان، ساعت هم صفر یکشنبه است و هم بیست و چهار یکشنبه است. دیدم تذکر دادهاند و درست هم هست، گفته بودند درعینحالی که اینجا صفر یکشنبه است، صفر دوشنبه هم هست. بیست و چهار شنبه هم هست. درست است. یعنی الآن که میخواهیم ذهنمان جلو برود اول مطلب و جاده را بفهمیم بعد که ذهنمان راه افتاد لوازم آن را هم میفهمیم. درست است. یعنی الآن ساعت صفر یکشنبه است و صفر دوشنبه. درعینحال بیست و چهار شنبه هم هست. صفر دوشنبه هم هست. اینها مانعی ندارد.
آن چه که مهم است این است که این لحظه اینها را دارد. حالا یک نکته مهمتری میگویم. قبلاً اشاره کرده بودم و الآن تأکید آن است. ما یک ساعت و تقویم محلی برای کل کره داریم و یک ساعت و تقویم جهانی است که همه به یک واحد تقویم داشته باشند. این هم نباید مخلوط شود. اگر در اینجا مخلوط شود لوازمی پیش میآید که سرگردان میشویم.
با آن توضیحی که دیروز عرض کردم لحظهای که این ساعت صفر یکشنبه و بیست و چهار یکشنبه است، آن بعدش به چه صورت بود؟ اگر بگوییم آن بعدی، زمین را حرکت دادهایم. اگر بگوییم نقطه بعدش یعنی حرکت ندادهایم. اینها معلوم باشد. در آن لحظه دست راست و چپ نقطهای داریم، نه آن دست راست و چپ. چرا؟ چون در یک لحظه که ما دو آن نداریم. در آن لحظه نقطه دست راست ساعت محلی دارد. نقطه دست چپ ساعت دارد آن هم ساعت محلی. ولی همه آنها یک لحظه است. در یک لحظه کل کره بیست و چهار ساعت دارد. در همین لحظه یک جا دارد طلوع میکند و در همین لحظه یک جا دارد غروب میکند و در همین لحظه یک جا ظهرش است؛ کجا ظهرش است؟ نصف النهار ما. در همین لحظه ظهر نصف النهار ما است.
بنابراین نقاط ساعت محلی دارند. اما اگر گفتیم آنِ بعد، به این معنا است که در فضایی رفتیم که کره را بگردانیم. آن لحظه طلائی دارد عوض میشود. داریم به لحظه بعد از آن میرویم. پس به این نکات توجه داشته باشید. در لحظه بعد گفتیم که دیگر ساعت بیست و چهار یکشنبه گذشت. لحظه بعد ثانیه اول روز دوشنبه برای دست چپ است. یک آن جلو رفتیم. نسبت به دست چپ خط زمان آن اول برای روز دوشنبه است. همان جا که صفر بود، الآن که یک آن رفت شد آن اول روز یکشنبه برای دست راست.
شاگرد: الآن زمین را چرخاندید یا نه؟
استاد: یک لحظه آن را تکان دادیم. دوباره آن را نگه داشتیم. دقیقاً یک لحظه آن را تکان دادیم و دوباره متوقف کردیم. میخواهیم احکام را بار کنیم. الآن احکام جاری میشود. میگوییم خود خط زمان، الآن آن اول روز دوشنبه طرف چپ است و آن اول طرف راست روز یکشنبه است. هم آن اول یکشنبه است و هم آن اول دوشنبه است. نقطه دست چپ در این آن دوم، بیست و چهار یکشنبه است. نقطه دست راستش ثانیه دوم یکشنبه است.
تا اینجا نکتهای که میخواهم عرض کنم این است: نصف النهار مبدأ که ظهرش است، ظهر چه روزی است؟ ظهر یکشنبه است. در ساعت جهانی که تعیین میکنیم چه میگوییم؟ میگوییم ساعت دوازده عالمی برای روز یکشنبه. خب الآن وقتی جلو میرویم فرض بگیرید که یک ساعت جلو میرویم. یک ساعت که زمین حرکت کرده، الآن خط زمان چیست؟ یک ساعت بامداد یکشنبه است. و یک ساعت بامداد دوشنبه است. بامداد یکشنبه است برای دست راستش. بامداد دوشنبه است برای دست چپش. خودتان را به بامداد دوشنبه در دست چپ ببرید، الآن ساعت جهانی چند است؟ یک بعد از ظهر یکشنبه است. ولی ساعت محلی این نقطه چند است؟ یک بامداد دوشنبه است. پس تقویم جهانی با تقویم محلی آن، دو تا شد. یعنی ما نسبت به تقویم دنیا هنوز دوشنبه نداریم. چرا؟ چون مبدأ تقویم جهانی ما نصف النهار مبدأ است. وقتی ساعت جهانی دوازده است، شما میخواهید دوشنبه شده باشد؟! چون ساعت دوازده است هنوز نصف روز دوشنبه است.
خب چه زمانی است که برای تقویم جهانی دوشنبه شروع میشود؟ دوازده ساعت بعد. یعنی وقتی خط زمان به ظهر رسید؛ وقتی ساعت محلی خط زمان دوازده است. ساعت محلی و جهانی نصف النهار مبدأ بیست و چهار است، بیست و چهار چه زمانی؟ یکشنبه. لحظه بعد که خط زمان از ظهر خودش رد شد و نصف شب نصف النهار مبدأ رد شد، تازه میشود آن اول دوشنبه در تقویم جهانی. پس تا حالا ما در تقویم کل کره هنوز دوشنبه نداشتیم. این نکتهی مهمی است. اگر به این نکته توجه نکنید اینها مخلوط میشود. کره ما به افق محلی دوشنبه دارد اما اگر بخواهیم یک تقویم واحد ارائه بدهیم که در آن تقویم واحد کره روز مشترک داشته باشد، جاهایی که هنوز دوشنبه محلیشان هست، به تقویم جهانی هنوز یکشنبه است.
پس اینجا است که باید برایش یک فکری کنیم. یعنی ما یک تقویم جهانی برای کره داریم و یک روز واحد برای کره داریم. وقتی گفتیم لحظه طلائی، لحظه طلائی چه چیزی را به دست ما میدهد؟ یک یکشنبه به ما میدهد؛ یکشنبهای به حسب بقاع و مکانها میدهد؟ یا یکشنبه میدهد بهعنوان تقویم یکشنبه جهانی؟ کدام یک از اینها را به دست ما میدهد؟ لحظه طلائی میگوید که دوازده یکشنبه نیست؟ یک ساعت بعدش هم یک بعد از ظهر یکشنبه است. دوشنبه کجا است؟ لحظه طلائی دوازده ساعت جهانی نیست؟ دوازده تقویم جهانی نیست؟ یک ساعت بعدش یک بعد از ظهر یکشنبه میشود.
شاگرد: خب دو طرف این نصف النهار مبدأ ما دو روز داریم. ولی به حساب محلی.
استاد: داریم ولی خلاصه به حسب تقویم به امروز چه بگوییم؟
شاگرد: به ساعت جهانی یکشنبه است.
استاد: خب نسبت به آن هایی که به ساعت محلیشان دوشنبه است، باید چه بگوییم؟
شاگرد: در لحظه طلائی که کسی دوشنبه ندارد. بعد از لحظه طلائی برای عدهای دوشنبه است.
استاد: من میخواهم همان حیث را پیدا کنم. ببینید لحظه طلائی که کل کره یکشنبه است، با برچسب مکانهای کره است؟ یا با برچسب زمان تقویم واحد کره است؟ ببینید سؤال من این است. این حیثیت نزدیک هم است و باعث اشتباه میشود.
شاگرد2: اگر از همه بقاع سؤال کنید همه میگویند که یکشنبه است.
استاد: احسنت. ببینید وقتی خط زمان صفر شد همه بقاع یکشنبه هستند. اگر بپرسیم که امروز چه روزی است، همه میگویند که یکشنبه است. این هیچ مشکلی ندارد. اما اینطور نیست که حالا که صفر شد تقویم یکشنبه دنیا هم برای او صفر باشد. بلکه تقویم دنیا برای او نصف است. الآن دوازده است. پس نمیتوانیم بگوییم الآن برای کل کره از حیث تقویم همه واحد هستند. نصف است. وقتی نصف شد شما باید دوازده ساعت صبر کنید تا در تقویم شما دوشنبه بالقوه که در زمین داریم به دوشنبه بالفعل تقویم جهانی برسد.
شاگرد: دو اعتبار است. یک اعتبار خط است و یک اعتبار زمان. وقتی نصف النهار جهانی از خط صفر شبانه روز عبور میکند روز جدید کره شروع میشود.
استاد: پس در فرمایش شما دو ملاک شد. یکی وقتی که نصف النهار خط زمان روی نیمه شبش بیاید، آن جا تقویم برای کره جدید میشود. اما وقتی خود نصف النهار مبدأ به نصف اللیلش بیاید، دارد تقویم روز جدید پیدا میکند برای زمان. یعنی الآن زمان دارد دوشنبه میشود. قبل از آن زمان تقویمی دوشنبه نبود. اما وقتی نصف النهار خط زمان به نصف اللیلش میآید، آن جا تقویم دوشنبه نمیشود ولی برای کره روز دوشنبه بالقوه پیدا میشود. یعنی دوشنبه محلی داریم اما هنوز دوشنبهای بهعنوان تقویم جهانی نداریم.
شاگرد2: دوشنبه محلی از دوازده ساعت پیش شروع شده بود.
استاد: احسنت. دوشنبه محلی یعنی محلها وبقاع زمین. زمین برای محل خودش دوشنبه داشت اما اگر بخواهیم برای کل کره یک تقویم بگوییم و برای شبانهروز یک برچسب یکشنبه بزنیم، چارهای نداریم به دوشنبههای محلی بگوییم که صبر کنید چون هنوز برای کره تقویم یکشنبه است. باید به او بگویم که صبر کنید. میگویند که امروز دوشنبه است؛ آنهایی که دست چپ هستند میگویند که امروز طلوع دوشنبه ما است، میگوییم درست است اما به تقویم جهانی یکشنبه هنوز تمام نشده است. پس اگر یک هواپیما یا قطاری بخواهد به ساعت جهانی در آنجا وارد شود، آن جا دوشنبه است اما هواپیما میگوید که من به تقویم جهانی روز یکشنبه بر شما وارد میشوم. اگر این را بعداً دیدید سرگردان نشوید. یعنی وقتی طلوع یکشنبه دست راست خط زمانیها شد، طرف چپ آن دوشنبه است اما هنوز تقویم عالم یکشنبه است.
شاگرد: آنها هم باید دوازده ساعت صبر کنند تا روزشان با روز کره یکی شود.
استاد: بله، این نکته مهمی است تا بعداً سرگردان نشوید که چطور شد.
شاگرد2: پس ملاک روز کره نمیتواند زوال نصف النهار دحو الارض باشد. اگر بخواهد روز کره از حیث شنبه و یکشنبه آغاز شود وقتی است که نیمه شب دحو الارض اتفاق میافتد.
استاد: احسنت. الآن که من این سؤال را مطرح کردم ما را بین یک چیز غامضی قرار داد. یعنی ما یک شروع تقویمی داریم که زمانش متفاوت از شروع خط زمانی است که مکانی بود. اینجا را چه کار کنیم؟ ما با خط زمان به یک لحظه طلائی رسیدیم که کل کره یکشنبه شد. اما از حیث محاسبه روز واحد با برچسب واحد چارهای نداریم که بالقوه و بالفعل را فرض بگیریم و بگوییم شما صبر کنید؛ هنوز نگویید دوشنبه تقویم بینالمللی است. بلکه شما باید صبر کنید تا ظهر شما شود. وقتی ظهر شما شد-با اینکه نصف روز دوشنبه محلی شما گذشته است اماباید صبر کنید- تازه دوشنبه جهانی آغاز میشود. چون نصف النهار به بیست و چهار خودش رسیده است.
شاگرد: اگر خود نصف النهار مبدأ را خط زمان قرار دهیم این درگیریها حل میشود؟
استاد: از اینجا میفهمیم برای اینکه اینها را سامان دهند چقدر فکر کردهاند که کدام را خط زمان کنیم. خود گرینویچ را میتوانستیم وقتی نصف شبش است، روز قرار دهیم. کما اینکه الآن ما قرار دادهایم. الآن وقتی گرینویچ بیست و چهار است و نصف شب گرینویچ است میگوییم که دوشنبه آغاز میشود. الآن سه و نیم نیمه شب تهران است، گرینوچ چند است؟ بیست و چهار است. تا سه و نیم بامداد تهران هنوز تقویم جدید جهانی آغاز نشده است. ما زودتر هستیم. اما برای آنها هنوز آغاز نشده است. لذا باید صبر کنیم و بگوییم حالا تازه ساعت اولیه بامداد جهانی است. چرا؟ چون آن است که باید بیست و چهار شود. چرا این را مبدأ قرار دادند و خط زمان دیگری شده است؟ چه مشکلی داشت که این را هم خط زمان و هم شروع تقویم قرار میدادند؟ چه مشکلاتی داشت؟
شاگرد: همه آنها مخلوط می شده.
استاد: بله، چارهای نبوده که آن، خط تقویم مکانها باشد و این، خط تقویم زمانی باشد برای روز تقویمی. این بیست و چهار آن باشد و برای روز مکانی هم آن باشد.
علی ای حال من امروز این نکته را عرض کردم که توضیح همه مطالب قبلی هم شد. بعداً خیلی از سرگردانیهایی که یک دفعه اتفاق میافتد با این توضیح حل میشود. معلوم باشد که تقویم جهانی زمان با بقاع که در افق محلی خودشان ساعت داشته باشند و یکشنبه و دوشنبه محلی داشته باشند، مانعة الجمع نیستند. بلکه ما باید اینها را به نحوی توافق بدهیم و بعداً هم برای کل کره در برچسب زدن هایمان ضابطه بدهیم.
شاگرد2: بحث شما راجع به چرخش کره زمین و رابطهای که با خورشید دارد است. اما آن چه که در روایت بیان میشود در مورد خود ماه و هلال است. یعنی در این بیانی که ما داشتیم براساس چرخش به دور خورشید همه تقویم منظم میشود. اما روایت میگوید ملاک رؤیت هلال است که قبل از این باشد یا بعد از آن. یعنی ماه را هم دخالت میدهد.
استاد: درست است. ماه برای لحظه شهر است. وقتی اهلال هلال شود شهر آغاز میشود.
شاگرد2: یعنی یکشنبه و دوشنبه عوض شد.
استاد: نه، یعنی ماه آغاز شد. ماه آغاز میشود اما حالا که ماه آغاز میشود امشب را برچسب شب اول بزنیم یا روز اول؟ ما تا غموض کل کره را ترسیم نکنیم، مشکل داریم. غموض تقویم محل آن را، غموض تقویم کل کره را تا تصور نکنیم نمیتوانیم حرف امام علیهالسلام را پیاده کنیم. یعنی نسبت به اهلال هلال در زوال نصف النهار مفروض –که «ال» آن را عهد گرفتیم- باید چه بگوییم؟ بگوییم امروز سیام ماه مبارک است یا اول شوال؟ امام فرمودند –البته روی این فرض ما که «ال» عهد باشد- اگر اهلال هلال قبل از زوال است، امروز روز تقویم زمانی است یا امروز نسبت به بقاع و محلها است؟ کدام یک است؟ چون نصف النهار را «ال» عهد گرفتیم امروز یعنی روز نصف النهار. ولو برای کره است اما خلاصه نصف آن روز کره است؛ نصف النهار آن روز کره است.
حضرت فرمودند اگر قبل از این نصف النهار هلال پیدا شد، امروز اول ماه است. یعنی امروزی که برای این نصف النهار روز است و ساعت دوازده آن است، امروز برای ماه بعد است؛ شوال است. اما اگر زوال امروز شد و هلال پیدا شد، برای ماه مبارک است. زوال این نصف النهار شد و هنوز ماه مبارک هست و اهلال هلال شوال نشده بود، لذا امروز دیگر گذشت. دیگر زوال آن شد و به نصف رسید. وقتی به نصف رسید سیام ماه مبارک است و تمام شد. لذا اگر بعد از زوال هلال را دیدید دیگر نمیتوانید امروز را از استقرار احکام ماه رمضان برگردانید. خب از اینجا معلوم میشود که این زوال معهود و مفروضی که فرض گرفتیم نصف النهار مبدأ است، تعیین میکند؛ یعنی قبل و بعد آن تسمیه امروز به ماه رمضان و شوال را تعیین میکند. اگر قبل از آن باشد امروز شوال میشود و اگر بعد از زوال باشد امروز ماه مبارک میشود. این بیان کاملاً برای امروز این نصف النهار حرف میزند. اگر این نصف النهار مبدأ است، برای کل کره حرف میزند.
فقط میماند که بعداً ما کل کره را چطور ساماندهی کنیم. بحث ما تا اینجا رسیده که برای سامان داده کل کره ما دوشنبه و یکشنبههای محلی داریم، از طرفی هم یکشنبه تقویم داریم که الآن این زوالی که حضرت فرمودند دوازده آن تقویم است. اینکه باید اینها را چطور با هم جمع کنیم –که مانعة الجمع نیست- را فکر کنید.
شاگرد: با توجه به رؤیت قبل از زوال و بعد از زوال که حضرت فرمودند، اگر کسوف کلی قبل از زوال صورت بگیرد با وجود این کسوف، ماه بعدی شروع شده یا باید هلال تشکیل شود؟
استاد: اگر ما قائل شدیم که شروع دوره، شروعی برای ماه نیست که حتماً نیاز به هلال باشد؛ دیروز هم عرض کردم برخلاف قول یهود. مطالبی را زحمت کشیدند از قول یهود گذاشتند اما اینکه از کجا آمده حرف دیگری است. ولی فعلاً وقتی قول یهود مردود است صرف انجلاء کسوف قطعاً دلالتی بر شروع شهر ندارد. بله شما روی محاسبات دقیقه میتوانید بفهمید که از انجلاء تا نصف النهار مبدأ چند ساعت نیاز است تا اهلال هلال محاسبهای صورت بگیرد. پس صرف خود انجلاء دلالت دارد که مقارنه رد شد. این اندازه دلالت دارد. ماه جلوی خورشید بود و رد شد. انجلاء حاصل شد. یعنی مقارنه تمام شده و دور جدید آغاز شد. اما روی مبانی قدیم میگفتند که حتماً باید شانزده ساعت باشد؛ هجده ساعت و گاهی میگفتند بیست و دو ساعت باید از مقارنه بگذرد تا اهلال هلال شود. پس روی مبنای اهلال هلال که عرض کردم حتماً باید ملاحظه شود صرف انجلاء دلالت بر شروع ماه ندارد. دلالت بر اینکه بعداً در نظم کل کره این انجلاء دخالت دارد در اینکه بخشی از حق خودشان میگذرند، درواقع نگذشته باشند. بلکه از شروع دوره جدید بهرهمند باشند؛ این حرف دیگری است. یعنی وجه الجمع میشود. نه اینکه خودش شروع ماه باشد.
شاگرد: با این توضیحاتی که از خط زمان داشتید میخواهید از مبنایی که آغاز شهر از غروب است، دست بردارید؟
استاد: نه، جمع آن را بعداً عرض میکنم. نمیخواهیم از آن دست برداریم. یعنی طوری میشود که ساماندهی کل زمین با جریان احکام شرع بر بقاع محلی با هم مانعة الجمع نیستند. در طول هم هستند. یعنی شما در یک جایی گیر میافتید؛ وقتی در بقاع گیر میافتید به آن طول مراجعه میکنید. شبیه اینکه میگویند متغیر محلی همیشه حاکم بر متغیر عمومی است. هر گاه شما سراغ محل میآیید احکام محل را جاری میکنید اما وقتی در جریان احکام محل و بقاع به مشکل برخوردید مرجعی در طول دارید که آن نظمی برای کل کره است. دستتان کوتاه نمیشود. الآن خلافش را عرض کردم که کاملاً خلاف ارتکاز من و همه است که شما بگویید لیلة القدر نوعی است. بگویید شب اول ماه نوعی است.
شاگرد2: به لحاظ خود امام علیهالسلام هست. یعنی هر جا که خود امام باشند… .
استاد: نه، آن هایی که میگویند نوعی است این را نمیگویند. آنها میگویند لابد است که کره زمین شب و روز دارد. حالا که اینطور است پس لامحاله لیلة القدر نوعی میشود. من میخواهم عرض کنم شما میخواهید با این مشکلات به گردن ما بگذارید که لیلة القدر لامحاله نوعی میشود، اما ما میخواهیم با این طولیت و با این مرجع از این لامحاله شما بیرون بیاییم و بگوییم که باز با اینکه سراغ این طولیت میرویم لیلة القدر شخصی میشود.
شاگرد: مگر لیلة القدر به لحاظ امام علیهالسلام نیست؟ ملائکه نزد امام علیهالسلام میآیند. یعنی باید ببینیم که امام علیهالسلام در چه بقعهای هستند. حتی اگر مبنای شما را نگوییم این اشکال وارد است.
استاد: خب اگر امام در وقتی بودند که روز بود، ملائکه در روز نازل میشوند یا در شب؟ اینکه در اسئله فرمودند که لامحاله باید نوعی بگیریم؛ خلاصه نصف کره روز است و نصف دیگرش شب است، شما میگویید که در روز نازل میشوند یا در شب؟
شاگرد: خب لیلة القدر میگوییم.
استاد: خب شب قدر برای کره چه زمانی است؟
شاگرد: چرا کره بگوییم؟ هر جا که امام علیهالسلام باشند.
استاد: ما میخواهیم بگوییم وقتی به کره ضابطه دادیم شب قدر ثبوتی دوازده ساعت نیست که بگوییم جایی که امام علیهالسلام هستند باید شب باشد. برای امام لیلة القدر کره که رابط فیض کره و کل دنیا هستند، بیست و چهار ساعت است. چرا؟ چون ثبوتا بیست و چهار ساعت است.
شاگرد: حتی اگر فرمایش شما را هم نگوییم نوعی بودن باز سر نمیرسد. چون لیلة القدر نسبت به امام علیهالسلام است. هرجا که امام هستند آن جا لیلة القدر است.
استاد: فرمایش ایشان را تصور نکردید. ایشان با مبنای خودشان از ادله شرعی اینطور میگویند. میگویند واقعاً فردا اول ماه افغانستان نیست. ایشان میگویند واقعاً و شرعا افغانستان که شرق ما میباشد هلال را ندیدهاند لذا فردا ماه مبارکشان نیست. چون ایران غربی است هلال را دیدهاند لذا فردا واقعاً اول ماهشان هست. پس ما دو روز داریم. اول ماه شخصی یا نوعی شد؟ فردا واقعاً در افغانستان آخر ماه شعبان است و در ایران واقعاً ماه مبارک است. نزدیک هم هستند.
شاگرد: مکلفین را در نظر میگیرند و میگویند نوعی. لیلة القدر که نسبت به مکلفین نیست، نسبت به امام است. امام علیهالسلام در کجا قرار دارند؟ در ایران یا افغانستان؟ هر جا که هستند بیست و سوم امام علیهالسلام است. نسبت به همان بقعه است. اصلاً روایات این ظهوراتی که ما برداشت میکنیم را ندارند. یک امر تکوینی برای امام علیهالسلام است. آنها با امام تنظیم میکنند. شب بیست و سوم هرکجا امام باشند خدمت امام میآیند.
استاد: وقتی متشرعه را به بیست و سوم ارجاع دادهاند که در آن زمان لیلة القدر بگیرید، برای کدامشان است؟
شاگرد: برای همین است که میگویند در دوره آخر الزمان ممکن است که لیلة القدر را درک نکنند. چون امام علیهالسلام نیستند و ما نزدیک ایشان نیستیم.
استاد: اگر اینطور باشد که شما میگویید حضرت باید روایت اقبال را دائمی میکردند. چون میگفتند «ما ایسر اربع لیال».
شاگرد:…
استاد: امام میفرمایند شب بیست و سوم. یعنی گاهی در اول ماه اختلاف میشود. حضرت باید بفرمایند چه اختلاف شود و چه اختلاف نشود چون اول ما نوعی است پس شما همه را بگیرید.
شاگرد: آن را هم داریم. یعنی اگر اختلاف شد حضرت میفرمایند دو شب را بگیر.
استاد: اگر اختلاف نشد دو شب میگیرید یا نه؟
شاگرد: کسی که میخواهد در یک شب کار را به هم بیاورد، یک شب میگیرد.
استاد: میخواهد لیلة القدر امام را درک کند.
شاگرد: کسی که میخواهد درک کند باید ده شب احیاء بگیرد. ده شب میگرفتند برای اینکه شب قدر را درک کنند.
استاد: درست است. اما بهخاطر اینکه نامعین بود یا بهخاطر اینکه ابهام صلاحش بود؟
شاگرد: بههرحال یک قول هست که شب قدر یک شب نیست.
استاد: حتی قولی دارد که شب قدر در کل سال دور میزند. مرحوم سید در اقبال داشتند که لیلة القدر در کل سال دور میزند. البته سید میگویند:«إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْر3»، « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن4»؛ از وارد شدن دو واژه «انزل» در قرآن کریم نسبت به دو زمان معلوم میشود که قطعاً متوافق است. یعنی لیلة القدر در ماه مبارک است. پس کسانی که گفتند لیلة القدر در کل سال دور میزند با این دو «انزل» حرفشان مردود است. حالا آن جای خودش. ولی برای لیلة القدر بودن یعنی ما دو شب بیست و سوم نوعی داریم و یک لیلة القدر شخصی داریم؟ آنها که تصریح میکنند که لیلة القدر هم نوعی است. چون به استادشان چه جوابی میدهند؟ مرحوم آقای خوئی میگویند ظاهر ادله این است که لیلة القدر شخصی است. من این جور یادم هست. در اسئله میگویند که نه، چارهای نداریم که لیلة القدر را هم نوعی بگیریم. خودشان به لازمه کلامشان تصریح میکنند.
اگر حرف شما بود شارع باید از روز اول بگوید که شما باید احتیاط کنید. نه اینکه وقتی در رؤیت هلال اختلاف شد بعد بگویند: «ما ایسر». خب از روز اول بگویند «ما ایسر». چرا تعیین کردند و حال اینکه بیست و سوم نسبت به جای امام علیهالسلام است؟ ما میخواهیم بگوییم که این بیست و سهای که تعیین کردهاند به کره مربوط است. هر کجای کره زمین که باشند این بیست و سه یک تشخص ثبوتی دارد و کل این لیلة ی بیست و چهار ساعتی، لیلة القدری برای امام است که میدانند که چه خبر است. لذا در اقبال بود که «ان صبیحة لیلة القدر کلیلة القدر فاجتهد»5. ببینید چه بیان زیبایی است! یعنی این جور نیست که تا طلوع تو شد لیلة القدری که ما گفتیم تمام شود. بلکه لیلة القدر یک سعه و ثبوتی برای کل کره دارد. شما اجتهاد کن. نگو که طالع شد و اذان گفتند و لیلة القدر تمام شد.
شاگرد: شاید وجه دیگری داشته باشد. یعنی لزوماً تفسیر شما نیست.
استاد: درست است. اتفاقا ظاهر عرفی آن خلاف عرض من است. یعنی میخواهند بگویند که فضیلت روز قدر است. عبادت شب قبل را رها نکن. ظاهر عرفی آن هم همین است ولی مانعی ندارد چون کلام امام است وجه ثبوتیای ورای تشویق به عبادت هم داشته باشد.
والحمد لله رب العالمین
کلید: لیلة القدر، شب قدر، هلال کره، حسن حسن زاده آملی، علم نجوم، نصف النهار مبدأ، خط زمان، رؤیت قبل از زوال، رؤیت بعد از زوال، ان طالع الدنیا السرطان، ثابت بن قره، جاذبه زمین، نیوتون، جاذبه زمین، نجوم احکامی، نجوم تجسیمی، نجوم دینامیکی، طبیعیات قدیم، ساعت صفر
1 مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص: 664؛ روى العياشي في تفسيره بالإسناد عن الأشعث بن حاتم قال كنت بخراسان حيث اجتمع الرضا (ع) و الفضل بن سهل و المأمون في إيوان الحبري بمرو فوضعت المائدة فقال الرضا (ع) إن رجلا من بني إسرائيل سألني بالمدينة فقال النهار خلق قبل أم الليل فما عندكم قال فأداروا الكلام فلم يكن عندهم في ذلك شيء فقال الفضل للرضا أخبرنا بها أصلحك الله قال نعم من القرآن أم من الحساب قال له الفضل من جهة الحساب فقال قد علمت يا فضل إن طالع الدنيا السرطان و الكواكب في مواضع شرفها فزحل في الميزان و المشتري في السرطان و الشمس في الحمل و القمر في الثور فذلك يدل على كينونة الشمس في الحمل في العاشر من الطالع في وسط السماء فالنهار خلق قبل الليل
2 یس 40
3 القدر 1
4 البقره 185
5 الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج1، ص: 350: أَقول: و اعلم أَنَّ الرواية وردت من عدّة جهات عن الصادقين، عن اللَّه جلّ جلاله عليهم أَفضل الصلوات، أَنَّ يوم ليلة القدر مثل ليلته، فإيّاك أَن تهوّن بنهار تسع عشرة أَو إِحدى و عشرين أَو ثلاث و عشرين، و تتّكل على ما عملته في ليلتها و تستكثره لمولاك، و أَنت غافل عن عظيم نعمته، و حقوق ربوبيّته.