بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه: جلسه 75: 24/11/1400

بسم الله الرحمن الرحیم

سه گام مهم در احراز ملاک دخول شهر

بررسی صدق رؤیت در انواع تلسکوپ‌ها و دستگاه‌های پردازش‌کننده، صدق رؤیت و دخالت مناط حکم

به این عبارت رسیدیم:

«إذ الموضوع ليس هو جرم القمر، و إلّا فإنّه يمكن أن يُرصَد و يُرى القمر بالعين المسلّحة طوال دورانه حول الأرض سواء كان في حالة المحاق أم في غيرها، و إنّما الموضوع هو منازل القمر و هو قوله تعالى: «قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ» و منزلة القمر تختلف من حالة إلى أخرى» لا نری فيه إلّا ذکر القمر، و الحال أنّه لا ريب في أنّ الموضوع في بحث الرؤية بالتلسكوب هو الهلال، لا القمر، و الهلال مفهوم عرفيّ واضح يعرفه الصغير و الكبير من الناس و المسلم و الكافر، و لا تتغير تسميته هلالًا يومًا فيومًا حتّی نقول بأنّ لنا هنا موضوعين لكلّ منهما طريق، هل الهلال الذي يری بالتلسكوب في عرض أربعين، موضوعٌ مغايرٌ للهلال الذي يری في نفس الوقت في عرض ثلاثين؟ نعم القمر في المحاق، يمكن أن يلاحظ موضوعًا مقيدًا بحالة خاصّة له من حيث ترتُّب حكم خاصّ يغاير حكم حالته الأخری کالهلال، و لا ينافيه کون القمر واحدًا شخصيًّا، لأنّ للواحد الشخصيّ إطلاقًا أحواليا يمكن أن يقيد بحالة دون أخری، مثل الجنين فيما يطرأ عليه من الأطوار و إن کان واحدًا شخصيا، و لهذا قلنا في المقدّمة السابعة إنّ للهلال إطلاقًا أحواليًا لا يقيد إلّا بانصرافٍ مقبول أو قرينة واضحة، فإذا کانت رؤية الهلال بالتلسكوب رؤية حقيقية عرفية لهلال حقيقيّ عرفيّ و إن لم تكن متعارفة، فتترتّب أحكام الهلال عليه عند تحقّقه، و لا يكون هنا هلالان موضوعان مختلفان لكلٍّ منهما طريق خاصّ به، و إن لم يكن مانع عقلًا أن يلاحظ الهلال بأيّ قيد و يجعل موضوعًا فقهيا لحكم خاصّ.1

«و الهلال مفهوم عرفيّ واضح يعرفه الصغير و الكبير من الناس و المسلم و الكافر، و لا تتغير تسميته هلالًا يومًا فيومًا حتّی نقول بأنّ لنا هنا موضوعين لكلّ منهما طريق، هل الهلال الذي يری بالتلسكوب في عرض أربعين، موضوعٌ مغايرٌ للهلال الذي يری في نفس الوقت في عرض ثلاثين؟»؛ ممکن است که بگویند امروز و فردا دو موضوع است. اما عرض ثلاثین نباشد. یعنی در این مثال قیاس مع الفارق شده است.

«نعم القمر في المحاق، يمكن أن يلاحظ موضوعًا مقيدًا بحالة خاصّة له من حيث ترتُّب حكم خاصّ يغاير حكم حالته الأخری کالهلال»؛ قمر فی المحاق، قمر عند کونه هلالا، این دو حالت است که می‌توان گفت دو موضوع است.

«و لا ينافيه کون القمر واحدًا شخصيًّا، لأنّ للواحد الشخصيّ إطلاقًا أحواليا يمكن أن يقيد بحالة دون أخری»؛ قبلاً توضیح این را مفصل عرض کردم. اینجا دست اعتبارکننده و دست منشئ کاملاً باز است. حتی هلال هم به همین صورت است. شما می‌توانید هلال را به هر ده دقیقه، کم‌تر یا بیشتر مقید کنید و یک حکم برای آن بیاورید. این محال نیست و در آن مشکلی نداریم. صحبت در این است که در ادله شرعیه چنین کاری شده یا نه؟ اطلاق احوالی از دست ما گرفته شده یا نشده؟ تعارف از دست ما می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟

«مثل الجنين فيما يطرأ عليه من الأطوار و إن کان واحدًا شخصيا»؛ ولی اطلاق احوالی دارد.

«و لهذا قلنا في المقدّمة السابعة إنّ للهلال إطلاقًا أحواليًا لا يقيد إلّا بانصرافٍ مقبول»؛ نه صرف ادعای انصراف. «أو قرينة واضحة»؛ قرینه‌ای که این را برساند.

«فإذا کانت رؤية الهلال بالتلسكوب رؤية حقيقية عرفية لهلال حقيقيّ عرفيّ و إن لم تكن متعارفة»؛ متعارف بین الناس نیست اما هم رؤیت، رؤیت عرفی است و هم هلال، هلال عرفی است.

دیروز آخر مباحثه بود که مطالب خوبی مطرح شد. من که یادم می‌رود. یکی از آن‌هایی که یادم می‌رود را عرض بکنم. از اول مباحثه امسال به یاد دارم که خیلی مسوَّفات داشتیم. مدام می‌گفتیم که بعداً بحثش می‌آید. من این مسوَّفات را مرور بکنم و ببینم چه چیزهایی را باید بحث کنیم. گاهی وقت مناسب آن می‌گذرد و یادمان نیست و حیف است.

عدم صدق رؤیت در دستگاه ccd

چیزی که دیروز فرمودند، این بود: من عرض کردم که دستگاه ccd رؤیت نیست. بعد یکی از آقایان مطلب خوبی را مطرح کردند. گفتند که تو خودت از طریقیت رؤیت به موضوعیت عدول کردی؛ یعنی می گویید در دستگاه شرع، رؤیت به‌گونه‌ای موضوعیت دارد که وقتی ccd نشان می‌دهد قبول نداری. نکته خوبی را تذکر دادند.

ببینید وقتی ما می‌گوییم که این دستگاه را به‌عنوان رؤیت قبول نداریم، منظورمان به هیچ وجه این نیست که از طریقیت رؤیت دست برداشته‌ایم؛ بلکه رؤیت طریقی است الی النهایه. قبلاً من عرض کردم چون رؤیت از مقولات عشر است، لذا فی حد نفسه، لا اقتضاء است. و لذا هیچ کجا نمی‌تواند موضوعیت نفسیه را پیدا بکند. حتی در آن مثالی که دکتر می‌گفت نگاه بکن که چشمت سالم هست یا نه. یعنی حتی اگر مصلحت در نفس عملیّة الرؤیة بود، همچنان بالدقة موضوعیت نداشت. چون مقوله بود. ما از آن دست بر نداشتیم. خب چرا در اینجا می‌گوییم در دستگاه ccd، رؤیت نیست؟

ببینید ما می‌خواهیم به اطلاق «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» تمسک کنیم. می‌خواهیم بگوییم که این رؤیت مطلق است: رؤیت متعارف یا رؤیتی که واقعاً نزد عرف رؤیت است اما غیر متعارف است. بحث ما سر این است. اما این دستگاه، عکس هلال را به ما می‌دهد، نه خود هلال را. عکس هلال را می‌دهد. درحالی‌که ما هلال را ندیده‌ایم. پس اخذ به اطلاق «صم للرؤیة» از ما گرفته شد.

شبیه آن را دیروز عرض کردم. وقتی شما می‌گویید شهادت حجیت دارد، در مواردی به اطلاق دلیل حجیت شهادت تمسک می‌کنید. تمسک به اطلاق دلیل حجیت شهادت. حالا به یک جایی می‌رسید و می‌گویید چون شهادت طریقیت دارد، پس آزمایش قطعی DNA هم جای آن می نشیند. می‌گوییم خب شهادت طریقیت دارد و این هم جای آن می نشیند. اما به این معنا نیست که اگر ما در جایی در تمسک اخذ به DNA شک کردیم، به اطلاق شهادت تمسک کنیم. در اطلاق شهادت باید شهادت باشد. نمی‌شود که شما به اطلاق شهادت تمسک کنید در چیزی که چون شهادت طریقیت داشته، جای آن قرار گرفته.

در مانحن فیه اگر شما گفتید که رؤیت طریقیت دارد، به چه معنا است؟ یعنی شما می‌گویید قول هیوی که موجب علم باشد، موجب قطع باشد، جای رؤیت می نشیند. روی فتوایی که از چند نفر عرض کردم. در عروه فرع آن را مطرح کرده‌اند و در جامع المسائل هم آورده‌اند. عده‌ای دیگر هم فتوا داده‌اند. ببینید چون رؤیت طریقیت دارد، اگر از قول هیوی، علم حاصل شود، جای آن می نشیند. اما معنای آن این است که قول هیوی، رؤیت است؟! نه. شما در قول هیوی نمی‌توانید به اطلاق رؤیت تمسک کنید؛ اصلاً به آن ربطی ندارد. بلکه جای آن نشسته است.

بنابراین اطلاق «صم للرؤیة» در این دستگاه جاری نیست. چون عرفا رؤیت نیست. اما دو گام دیگر می‌ماند. بررسی آن بر عهده اذهان شریف شما که سن شما مناسب و در جوانی است. بعد روی آن فکر کنید. این دو سؤال سؤال‌های خوب و ظریفی است. البته خود این دستگاه هم بعداً عرض می‌کنم، می‌تواند دو حالت داشته باشد. طبق عکس هایی که هست، کاری که انجام می‌دهد این است که هر نوری که به محل این دستگاه می‌تابد، از آن نور تأثر می‌پذیرد و آن را تبدیل به یک دیجیت می‌کند؛ به چیزی که بعداً می‌تواند آن را به مانیتور بفرستد و در آن جا یک پیکسل شود. یک پیکسلی که در مانیتور هست، این در آن جا علامت می‌گذارد و جای آن را پُر می‌کند. به اندازه‌ای که قدرت تفکیک آن بیشتر باشد و ccd شما هم مبسوط‌تر باشد و اجزاء ریزتر و سنسورهای حساس‌تری داشته باشد، بیشتر می‌تواند آن نوری که می‌آید را کسب کند. خب روی این حساب این نورها را جمع می‌کند و به ما تصویر می‌دهد. شما عکس کسی را که می‌بینید نمی‌گویید او را دیدم.

این غلط است که بگویید من فلانی را دیدم، می‌گویند چطور دیدی؟ می‌گوید که عکس او را دیدم. از شما قبول نمی‌کنند و می‌گویند که اشتباه کردی. تعبیر «من او را دیدم» را غلط به کار بردی. بلکه عکس او را دیدی. حتی در کلیپ های امروزی چنین است؛ بگوید که من فلانی را دیدم. بگویند که کجا دیدی؟ بگوید که کلیپش را دیدم. باز می‌گویند که اشتباه گفتی. درست نیست که بگویی او را دیدم. لذا در اینجا اشتباه است که بگویی رؤیت است.

لزوم بررسی صدق رؤیت در ارتباطات زنده و برخط

بله، یک سؤال هست. این سؤال، سؤال جاداری است که باید رمز آن را بحث کنیم. اگر در ارتباطات تصویری او را دیدی، عرف مشکلی ندارد. می‌گویید که من او را دیدم. بعد می‌گویند چطور دیدی، می‌گویید که در فلان نرم‌افزار ارتباط تصویری داشتیم. عرف این را خیلی تخطئه نمی‌کند. می‌گویند که او را دیده. و حال این‌که در اینجا نور نیست و می‌دانیم که تبدیل شده و چند واسطه خورده است؛ چند مبدّل خورده. مبدّل به دستگاه دیجیتال، مبدّل به امواج، در طی مسیر دوباره انواع و اقسام تبدیل‌ها. از این‌ها مطمئن است. اما چون مباشری بوده و زنده بوده و آن‌لاین بوده؛ به تعبیری که در حوزه‌های مختلف به کار می‌برند «real time» بوده. در برنامه‌نویسی، رسانه و جاهای مختلف، هر جایی یک اصطلاحی دارند. در مخابرات آن‌لاین می‌گویند؛ سر و کار آن‌ها با خط است، می‌گویند آن‌لاین. وقتی می‌خواهند بگویند که خط مستقیم برقرار است، در مخابرات از این تعبیر استفاده می‌کنند. در رسانه می‌گویند «live»، زنده و مباشر است. شاید در حوزه‌های برنامه‌نویسی می‌گویند «real time» است. یعنی در زمان واقعی دارد با هم هماهنگ می‌شود. علی ای حال معلوم است که عرف با این‌ها معامله رؤیت می‌کند. جواب این سؤال با شما.

فعلاً من با این فرض کاری ندارم. من جایی را عرض می‌کنم که این دستگاه عکس می‌گیرد. عکس را به شما ارائه می‌دهد. این دیگر دیدن نیست. شما نمی‌توانید به اطلاق «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» تمسک کنید و بگویید که این هم رؤیت است و من دیدم. نه، شما ندیدید، بلکه شما عکس آن را دیدید.

تسمیه هلال و عدم تقید آن به رؤیت‌پذیری با چشم عادی

شاگرد: شما برای رؤیت موضوعیت قائل می‌شوید؟

استاد: رؤیت طریق است.

شاگرد: طریق به‌سوی چه چیزی؟

استاد: این همان دو گامی است که می‌خواهم عرض کنم. رؤیت طریق به هلال است. من هلال را می‌بینم. البته آن آقایان فرموده بودند که رؤیت طریق به آن فاصله و زاویه‌ای که بین خورشید و ماه برقرار می‌شود.

شاگرد: ملاک هلال چیست؟

استاد: ذو الطریق برای رؤیت است. ما می‌بینیم، چه چیزی را می‌بینیم؟ رؤیت ما طریق به هلال است. من این دو گام را بگویم. اول می‌گوییم رؤیت، طریقیت دارد و از آن دست برنمی‌داریم. اما وقتی در لسان دلیل «صم للرؤیة» آمده، باید عرفا رؤیت باشد تا ما به اطلاق احوالی یا افرادی آن تمسک کنیم. اما وقتی که در اینجا به ما عکس می‌دهد در اینجا رؤیت نیست. اما با فرض این‌که رؤیت طریق است، وقتی هلال را می‌بینیم دیدن ماه طریق به چیست؟ به هلال است. اینجا منافاتی ندارد که در عکس، رؤیت عرفی نداشته باشیم. اما چون رؤیت، طریق است، این عکس هم طریق باشد. جای آن طریق می نشیند. عکس هم می‌گوید ذو الطریق و آن چیزی که شما می‌دیدید، حالا هست. این مانعی ندارد. این گام دوم است. گام سوم را هم بعدا عرض می‌کنم.

این گام دوم به این صورت است: اگر شما با این دستگاه عکس را دیدید، نمی‌گویید که من هلال را دیدم. اما می‌گویید این عکس کاشف از یک چیز واقعی است؛ عکسِ آن است. عرف به آن هلال می‌گویند یا نمی‌گویند؟ به نظر شما می‌گوید یا نمی‌گوید؟

شاگرد: بستگی دارد که چه جور عکسی باشد.

استاد: پس به شک انداختید. منظور من هم همین بود. گام دوم را با شک برگزار کردید. گفتید این عکسی که می‌گوید آن است، عرف مطمئن نیست و همه جا قرار نیست به ما ضمانت بدهد که هر عکسی دید، هلال است.

شاگرد: شاید هلال شده و دیده نمی‌شود.

استاد: صحبت در این است که دیدن هلال، برای تسمیه، حیثیت تقیدیه دارد یا ندارد. ما چندین روز بحث کردیم. عده‌ای می‌گفتند اسم چیزی که ما نمی‌بینیم، هلال نیست. چرا؟ چون خود دیده شدن در تسمیه هلال ملاحظه شده. البته این جور که به ذهن من رسید، «أهلّ الهلال» این جور نبود. حتی اگر حیثیت تقییدیه هم داشت، حیثیت تقییدیه آن به این نحو بود که قید خارج بود و حیثیت آن هم حیثیت لحاظی نبود. حیثیت نفس الامری بود. مثلاً غلام زید؛ این‌ها ملاحظات قشنگی است. ذهن در این تقییدات عجائبی را انجام می‌دهد. آن هم ذهن عرف عام! تنها ما باید آن‌ها را کشف کنیم. شما می‌گویید «غلام زید»، من از شما یک سؤال ساده می‌پرسم. وقتی شما می‌گویید «غلام زید»، غلام را تقید به «کونه لزید» می‌دهید. خود زید که قید است، داخل در غلام نیست. اما غلام تقید به زید دارد و قیدٌ خارجٌ. این خیلی روشن است. وقتی می‌گویید «غلام زید» به این معنا است که غلام تقید را دارد ولو قید خارج است. اما خود این تقید مقید به علم شما به غلام زید بودن هست یا نه؟ یعنی شما «غلام زید» می‌گویید ولو شک دارید؟

شاگرد: واقعیت بیرونی آن به علم ما مقید نیست.

استاد: تقید غلام به زید، مقید به علم شما به غلام زید بودن هست یا نیست؟

شاگرد: نیست.

استاد: ارتکاز همه شما موافقت می‌کند. و حال این‌که تا علم نداشته باشید که نمی‌گویید. خب وقتی این را تحلیل می‌کنید، چه می‌گویید؟ می‌گویید استعمال و گفتن من مقید به علم من هست. اما نفس اضافه غلام به زید به علم من ربطی ندارد. یعنی مصحح استعمال من و مجوز این‌که بگویم غلام زید، این است که بدانم. اگر ندانم که نمی‌گویم؛ می‌خواهم بگویم که غلام زید است؛ می‌خواهم آن را مقید کنم. تا ندانم نمی‌کنم. درست است؟ اما نفس اضافه و تقید غلام به زید، مقید به علم من نیست. شاهد روشن آن این است که آن را در استفهام به کار می‌بریم؛ هل هو غلام زید؟ ببینید در اینجا مجازی به کار نبرده‌ام. هل هو غلام زید؟ یعنی الآن غلام را به زید مقید کرده‌ام، اما ابراز می‌کنم که نمی‌دانم. معلوم می‌شود که نفس تقید، نفس الامریتی دارد که می‌تواند مورد استفهام قرار بگیرد و آن علم من حالت تقید به این ندارد و تنها در استعمال است.

با این فضا حالا به هلال بیاییم. وقتی هلال می‌گویید، هلال آن چیزی است که ببینند؟ و این دیدن و ظهور آن برای چشم عرف، در مسمای هلال حیثیت تقییدیه دارد؟ یعنی اگر ظهور و رؤیت‌پذیری در آسمان ندارد، دیگر هلال نیست؟ یا نه، حیثیت تقییدیه خارجی دارد در وقتی که با چشم آن را می‌بینیم؟ یعنی تقیید لحاظی که نیست هیچ، تقیید تکوینی آن هم تنها در حوزه‌ای است که با چشم ببینیم. و الا هلال یعنی همان هلال؛ اگر آن را با چشم می‌بینید حیثیت تقییدیه به رؤیت‌پذیری با چشم عادی دارد. یعنی چاره‌ای نیست. نه این‌که مسمای به هلال مقید به رؤیت پذیری با چشم هست. این‌ها فرق می‌کند. هر کدام از این‌ها قابل بحث است، من تنها وجوه آن را می‌گویم تا روی آن بحث شود.

شکست نور در تلسکوپ و پردازش نور در ccd

شاگرد: تفاوت تلسکوپ و ccd این شد که تلسکوپ آنلاین است و ccd به این صورت است که آن‌ها را به دیجیت تبدیل می‌کند. اما ظاهراً در تلسکوپ هم در آیینه می‌بینند.

استاد: ببینید خصوصیتی که آیینه دارد، این است که در آیینه ما نفس همان نور را می‌بینیم. از نظر فنی خود نور به آیینه تابیده و منعکس شده، یعنی مسیر آن عوض شده. مثل انکسار هم که ما تصویر مجازی می‌بینیم، خود نور را می‌بینیم. ولو جای آن مرئی ما عوض شده. چون زاویه شکست سبب شده که جای مرئی که ما آن را با تابش مستقیم می‌دیدیم، بالاتر برود یا پایین‌تر برود. به این شکل است. در انعکاس خود نور است و تبدیلی صورت نگرفته است. مثل ماشینی است که فرمان آن را می چرخانیم و به سمت چپ می‌رود، در اینجا ماشین عوض نشد، بلکه مسیر آن عوض شد.

شاگرد: یعنی بالدقه دو موضوع هست یا نیست؟

استاد: به تعبیر آقایان رتبه ضعیف‌تری از نور است. چون علی ای حال نور یک مسیری را تغییر داده اما تبدیل به چیزی نشده. در بلندگو، در موبایل، واقعاً به چیز دیگری تبدیل می‌شود که از سنخ دیگری است. در دیافراگم میکروفون صوت تبدیل به برق و الکتریسیته می‌شود. الکتریستیه اصلاً ربطی به امواج صوتی ندارد. بلکه یک چیز دیگری شده. این الکتریسیته دوباره به دستگاه گیرنده می‌رود و در بلندگو و پخش کننده آن، دیافراگم آن دوباره صوت را تولید می‌کند؛ آن هم از این چیزی که واقعاً تبدیل شده بود. اینجا دیگر آن نور نیست؛ نور رفت و صوت رفت و تمام شد. به یک چیزی تبدیل شد و بعد دوباره آن مبدل تبدیل شد و شبیه آن اصل را تولید کرد. اما در تلسکوپ و در عینک این‌گونه نیست. عینک به این صورت است که دقیقاً روی نور، کاری می‌کند. کسی که عینک می‌زند اگر آن را بردارد، نمی‌بیند. اما وقتی عینک می‌زند می‌بیند. چون آن نوری که در شرائط عادی در شبکیه او تصویری را تشکیل نمی داد، حالا عینک کاری می‌کند –نور را تغییر نمی‌دهد و آن را تبدیل نمی‌کند- که نور تغییر مسیر می‌دهد. یعنی ذات نور باقی است، از طریق عدسی عینک برای آن شکست نور پیدا می‌شود. به‌نحوی‌که در پرده شبکیه او کاملاً تصویر تشکیل می‌شود.

شاگرد: همین عدسی در چشم هم هست.

استاد: احسنت. همین عدسی عینک در چشم هم کار انجام می‌دهد. از عجائب خلقت دو مورد در همین دیدن ما است که در هر لحظه مشغول هستیم. خدای متعال چه کار کرده! هر دوی این موارد از عجائب است. یکی این‌که در شبکیه ما تصویر برعکس می‌افتد اما وقتی ما می‌بینیم آن را درست می‌بینیم. یعنی در پرده شبکیه من، سر مخاطب من به طرف پایین شبکیه است و پای او به طرف بالا است. اما وقتی از طریق عصب بینایی در دِماغ پردازش صورت می‌گیرد و رؤیت صورت می‌گیرد و سرِ او بر می‌گردد. این یکی.

دوم در جایی است که دو عصب راست و چپ به هم می‌رسند. آن هم از عجائب خلقت است. پشت استخوان جمجمه است که اسمی هم دارد. در آن جا دو عصب به هم می‌رسند. با این‌که ما دو چشم داریم و اگر جلوی هر چشمی را بگیرید، می‌بینید که هر کدام رؤیت جداگانه‌ای دارد، اما نقطه اتصال کاری می‌کند که ما آن‌ها را یکی ببینیم. و الا اگر آن نبود ما باید دو تا ببینیم، چون دو چشم داریم. اما خدای متعال طوری قرار داده که در محل اتصال دو عصب به این شکل ببینیم. هر دوی این موارد در قوه بینایی ما است.

صدق یا عدم صدق رؤیت در انواعی از تصویر زنده

شاگرد: اگر کسی در اینجا با میکروفون صحبت کند و همه بشنوند، با کسی که از طریق موبایل و امواج صحبت می‌کند، درصورتی‌که این دو کار هم زمان باشند، این دو با هم تفاوت می‌کند؟ یعنی یکی از طریق امواج می‌شنود و دیگری از طریق صدای بلندگو می‌شنود، با هم تفاوت دارند؟

استاد: عرض من این است که اگر بخواهیم به عرف مراجعه کنیم، ارتکاز عرف این است که وقتی حالت، حالت زنده است، او این مبدل‌ها را الغاء می‌کند. چرا؟ باید از وجه آن بحث کنیم. شما اصل این ارتکاز را از من قبول دارید یا ندارید؟ علی ای حال عرف در اینجا چه کار می‌کند؟

شاگرد: تماس تصویری، مشکوک است. در صوت و میکروفون روشن است.

استاد: در اجنبیه همه تلسکوپ را می‌پذیرفتید؛ یعنی نگاه با تلسکوپ به اجنبیه حرام است. به‌خصوص به تعبیر مرحوم آقای کازرونی –خدا رحمتشان کند، از علماء بزرگ بودند- می‌فرمودند که انسان، دو دفتری است. به خودشان مثال می‌زدند. می‌گفتند من جلوی منزل روی سکو نشسته‌ام –منزلشان هم در خیابان شلوغ یزد بود- زن مردم، دختر مردم، بچه مردم، رد می‌شود و به آن‌ها نگاه می‌کنم. بعد می‌گویم من که نیت بدی ندارم. خب حالا چشمم به آن‌ها افتاد. بعد می‌گفتند ده دقیقه بعد زن من، دختر من، مادر من از اینجا رد می‌شود و یکی آن‌ها را نگاه می‌کند. می‌گویم آقا چرا به زن مردم نگاه می‌کنی؟! خدا رحمتشان کند. خیلی زیبا می‌فرمودند. می‌گفتند دو دفتر دارد: یک دفتر برای خودش دارد و یک دفتر برای کار دیگران. خب اگر ما همه جا این دو دفتر را باز کنیم، در رؤیت اجنبیه اگر او می‌خواهد پشت تلسکوپ را نگاه کند، مشکوک است. اما اگر دیگری می‌خواهد خانه او را با تلسکوپ ببیند، می‌گوید حرام است!

علی ای حال به نظرم در این، ارتکاز موافقت داشته باشد. اما اگر همین نامحرم با تلویزیون های مدار بسته ببینند؛ دیدید در سالن هایی وارد می‌شوید و یک دفعه می‌بینید شما را در تلویزیون نشان می‌دهد که در حال وارد شدن هستید؟ الآن در این جور محیطی تلویزیونی بگذارند و کسی به اجنبیه نگاه کند. عرف می‌گوید که حلال است یا حرام است؟ مثالی که شما می‌خواهید همین بود. چه می‌گویند؟

شاگرد: این مثال را به این صورت بیان کنید؛ یک شبکه فیلمی که زنده نیست را نشان می‌دهد. شبکه دیگر به‌صورت زنده اجنبیه را نشان می‌دهد و مورد سوم جایی است که دوربین مدار بسته نشان می‌دهد.

شاگرد٢: واقعاً فرقی ندارد. از نظر شما فرایند فنی است که تأثیرگذار است یا برداشت عرفی؟

استاد: من قبلاً یک بحثی داشتم. تنها سؤال آن را مطرح کردم که شما روی آن فکر کنید. آن چه که من قبلاً عرض کردم و باز هم به‌دنبال آن هستم و دیروز هم عرض کردم که بسیار مهم است، این است که موضوعی که محور اصلی کار است، خیلی مهم است. تشخیص موضوع در فضای فقه خیلی مهم است. الآن که می‌بینید بعضی از مثال‌ها مختلف است و تشکیک هم می‌کنید، به این خاطر است که موضوع معلوم نیست.

مرحوم سید در عروه هم دارند. در زمان مرحوم سید که عروه را می‌نوشتند به ضبط صوت، «صندوق حبس الصوت2» می‌گفتند. به نظرم فتوای مرحوم سید این است: می‌گویند اگر کسی آیه سجده را بخواند و در این صندوق حبس صوت ضبط شود و دوباره بخواند، سجده واجب هست یا نیست؟ من این جور یادم هست که سید می‌فرمودند واجب نیست. دیگر سنم جوری است که فراموش می‌کنم. ٩۵ درصد این جور در حافظه‌ام هست. حالا به نظر شما واجب هست یا نیست؟

شاگرد: بحث ما در مورد زنده است. درجایی‌که به‌صورت پخش زنده یا دوربین مدار بسته پخش می‌شود. فکر نمی‌کنم در اینجا عرف تفکیکی قائل شود که با تلسکوپ اجنبیه را ببیند یا در دوربین مدار بسته اجنبیه را ببیند.

استاد: در شبکه هایی که به‌صورت زنده پخش می‌کند، می‌توان نگاه کرد یا نه؟

شاگرد: در آن جا هم نمی‌شود. یعنی اگر زنده باشد، نمی‌توان نگاه کرد. برداشت شخصی من این است که نباید نگاه کند و فرقی نیست.

استاد: یعنی ارتکاز شما هیچ فرقی نمی‌گذارد؟ یعنی در شبکه عمومی که پخش می‌شود، یک نامحرمی هست، با آن جایی که دوربین مدار بسته می‌گذارند و اجنبیه را می‌بینید، فرق نمی‌کند؟ «ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن‏3». من می‌خواهم عرض کنم موضوعات دقیق انشائی، حیثیات دقیق و لطیفی دارد که ارتکاز همه عرف به آن دقت می‌کند. چرا ما مدام ارتکاز را مطرح می‌کنیم؟ آن ارتکازاتی که الآن نمی‌توانند اسم آن را ببرند، در مجموع در این قضاوت‌ها و تفاوت‌ها دخالت می‌کند. آن موضوع خیلی مهم است.

صدق رؤیت و نقش مناط حکم

شاگرد: پس تسمیه نیست. گاهی وقت ها نکات ملاکی است. یعنی ارتکازاتی است که ما نسبت به ملاک‌ها داریم. این‌که بخواهد ثابت شود که این‌ها در تسمیه دخالت دارد، هنوز یک گام می‌خواهد. یعنی در این موارد فرق می‌بینیم ولی این‌که این‌ها در تسمیه است یا در ملاک است که بین آن‌ها فرق می‌بینیم؟

استاد: تناسب حکم و موضوع و ملاک. ملاک چیزی است که موضوع برای آن جا است. یعنی موضوع ثبوتی نقش اصلی در انشاء ثبوتی دارد.

شاگرد: منظور من تسمیه است. تسمیه رؤیت منظور من است. مثلاً فرض بفرمایید در رؤیت صابون با رؤیت اجنبیه که احکام شرعی دارد، ارتکازاتمان فرق می‌کند. مثلاً به عرف بگوییم که صابون را با دوربین مدار بسته ببینی یا با شبکه زنده ببینی یا با شبکه غیر زنده ببینی، با اجنبیه که ملاک حکم دارد، تفاوت دارد یا نه؟

استاد: الآن در صدق عرفی او دارد اجنبیه را می‌بیند؟ عرف چه می‌گوید؟ او اجنبیه را می‌بیند یا وقتی دقت می‌کنیم او عکس اجنبیه را می‌بیند؟

شاگرد: عرض من این است، در این مواردی‌که وجدان ها بین دوربین مدار بسته و تلوزیون تفاوت می‌کند، به این جهت است که ممکن است به ملاک برگردد. «ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن»؛ شهوتی که می‌آورد و ملاک‌ها و مفاسدی که هست. ولی ما که در مورد تسمیه رؤیت صحبت می‌کنیم، ممکن است همین فرق واضحی که وجدان ها داشت، نداشته باشد.

استاد: یعنی وقتی می‌گوییم او را می‌بیند و مرئی را می‌بیند، و حال این‌که مرئی او یک عکس است، نه خود او. یادم می‌آید وقتی از محضر حاج آقا سؤال می‌کردند، نظر ایشان هم این بود که این‌ها تصویر است و اشکالی ندارد. نظر ایشان این بود. در استفتائات هم آمده. می‌گفتند که این عکس است. اما این‌که عناوین ثانویه و ریبه بیاید، عنوان ثانوی است. و الا صرف خود رؤیت به‌عنوان محض عنوان اولی رؤیت، می‌فرمودند در اجنبیه نیست. باید خودش را نگاه کند. خب الآن رؤیت عکس است واقعاً؛ رؤیةً عرفیةً. اما رؤیت خود آن اجنبیه هم هست یا نه؟ اینجا است که این گام اول نیاز است که شما بگویید آن که نیست؛ اما آیا آن ارتکازاتی -که ما آن‌ها را از تناسبات حکم و موضوع وامثال اینها داریم- کمک می‌کند که ما در اینجا حکم را جاری کنیم؟ به عبارت دیگر در اینجا الغاء خصوصیت می‌شود، چون آن موضوع ثبوتی در اینجا هم هست.

شاگرد: در مورد تلسکوپ چه می‌فرمودند؟ دیگر «ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن» نیست. یعنی بدون این‌که او توجه داشته باشد، از فاصله سه کیلومتری او را نگاه می‌کند.

استاد: نه، «ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن»، به‌معنای حرمت مؤمنه حرّ است. در اینجا حرمت او حفظ نشده است. یعنی مؤمنه اجنبیه یک حریمی دارد. لذا عده‌ای می‌گویند درجایی‌که خودش برای خودش احترامی قائل نیست، مشکلی ندارد. البته این یک نحو نگاه به ملاک علت و حکمت است. تفاوت بین علت و حکمت نزد کسانی که در فقه کار می‌کردند، از موارد غامض است.

شاگرد: تفاوت بین دوربین مدار بسته و تلسکوپ را در فرمایش حاج آقا نفهمیدم. آن جا عکس است و اینجا عکس نیست. آن جا ایذاء می‌شود و اینجا ایذاء نمی‌شود.

استاد: ببینید خود شاهد بودم. در مواردی بود که روی این نگاه دقیق، حاج آقا تجویز کرده‌اند، یا صرفاً به یک شبهه‌ای برگذار کرده‌اند، اما بعد از مدتی محکم جلوی آن را گرفتند. استدلال بعدی ایشان چه بود؟ جالب بود. فرمودند که این خلاف ارتکاز متشرعه است. یعنی اول طبق یک ضوابطی می‌دیدند که دلیل ندارند. اما بعد از این‌که بحث جلو می‌رفت و مراجعه می‌کردند، می‌دیدند که نمی‌شود این را بگوییم. با استدلال به ارتکاز مشترعه، از آن تجویز قبلی دست بر می‌داشتند. یعنی می‌دیدند که ارتکاز اجازه نمی‌دهد. حالا ممکن است ایشان که می‌گفتند دارد به عکس نگاه می‌کند، همان جا حاج آقا تشریف بیاورند و در دوربین مدار بسته بگویند که جایز نیست. یعنی بین این با آن تفاوت می‌بینند. آن چه که مقصود ایشان بود و می‌گفتند که نگاه به عکس است، غیر از این بود و مقصودشان این نبود. می‌گفتند که ارتکاز متشرعه می‌گفتند که در اینجا نمی‌شود. می‌خواهم بگویم که این جور چیزهایی را دیده بودم. نمی‌توانیم بگوییم چون گفته‌اند که نگاه به عکس است، دیگر به ایشان نسبت بدهیم در هر مورد و هر جایی به‌صورت زنده پیش آمد، ایشان بگویند که جایز است.

شاگرد: ایشان تلویزیون را چه می‌گفتند؟

استاد: ظاهراً ایشان در تلویزیون زنده هم می‌گفتند که اشکالی ندارد. به‌عنوان اولی می‌گفتند که نگاه به اجنبیه نیست.

شاگرد: اینجا یک نکته‌ای که دارد که حرمت ممکن است، مثلاً کسی که بی حجاب بیرون می‌آید، در آن «لأنهن إذا نهين لا ينتهين‏4» باشد، به خلاف تلسکوپ.

استاد: بله، یعنی وقتی شبکه عمومی است، خود او، از خودش یک چیزی را سلب کرده. این حق احترام را از خودش سلب کرده و به جایی آمده که همه به او نگاه کنند.

شاگرد٢: یک وقتی است که حواسش نیست و مویش بیرون آمده باشد. همه احتمالات این نیست که خودش، خودش را در معرض قرار داده باشد.

استاد: اگر تشبیب باشد، در فیلم غیر زنده هم می‌آید. اگر طوری باشد که الآن این فیلم را می‌بیند، او که نمی‌خواسته این فیلم در آن جا پخش شود. زنده هم نیست ولی دارد پخش می‌شود. اگر اینجا تشبیب مرأة مومنه محترمه باشد، نگاه کردن به همین هم حرام است. راضی هم نیست و حق او هم هست. این‌ها عناوین دیگری است. غیر از محض عنوان الرؤیة الی الاجنبیة به‌عنوان اولی فقهی. عناوین ثانویه در این فضا خیلی لطیف و ظریف است.

تشکیک در مراتب رؤیت و استفاده از آیینه توسط پزشک

شاگرد٣: اگر فرقی نکند پس نباید گفت در موارد ضرورت، اولویت اول پزشک نگاه در آیینه است.

استاد: به نظرم نگاه در مرآت در حاشیه عروه باشد. بعضی‌ها می‌گویند که دیگر نیاز نیست. وقتی ضرورت شد، چرا آیینه را می‌گویید؟ ولی کسانی که آییه را می‌گویند می‌خواهند مراتب رؤیت را تخفیف بدهند.

شاگرد٣: یعنی شما می‌فرمایید که واقعاً دو موضوع است؟ این مرتبه ضعیف‌تر در حدی هست که دو موضوع بکند و پله پله لازم باشد که ابتدا آیینه رعایت شود؟

استاد: ریخت آیینه هم در تصویر و خصوصیاتش خیلی مهم است. بله، آیینه تخت خود او را نشان می‌دهد. اگر آیینه مقعر و محدب باشد، تصویر را به هم می‌ریزد. علی ای حال نور باید منعکس شود. وقتی منعکس شد، دیگر محض نمایش آن مرئی، تابع آیینه می‌شود؛ تا آیینه چه جور باشد. لذا درجه رؤیت خود او پایین‌تر می‌آید.

شاگرد: کسی که ضرورت دارد به پزشک نامحرم مراجعه کند. وقتی متخصص پوست تنها بخواند رنگ پوست او را ببیند، آیا باید آیینه محدب بگذارد؟ یعنی مستقیم نگاه نکند. این دو موضوع است؟ منظورم این است که یک وقتی به آیینه تخت نیاز است تا اندازه‌ها مشخص باشد. اما یک وقتی است که کاری به اندازه ندارد، بلکه می‌خواهد زنگ پوست را ببیند، دراین‌صورت ما ابتدا آیینه محدب را تجویز می‌کنیم؟

استاد: با این فرضی که شما فرمودید این احتمال در ذهن من قوی است، کسانی که آیینه را لازم می‌دانند، در اینجا یا احتیاط می‌کنند و یا فتوا می‌دهند که باید آیینه طوری باشد که نمایش مرئی، به‌صورت صد در صدی نباشد. حداقلی ضرورت معالجه باشد.

شاگرد: به‌غیراز بحث فتوا، آیا آیینه یک موضوع جدیدی درست می‌کند؟

استاد: موضوع جدید درست نمی‌کند، بلکه مرتبه ضعیف‌تری از آن موضوع ضروری را محقق می‌کند. مثلاً کسی است که مضطر شده که اکل میته کند، همان جا اگر بگوییم خون این میته را بخورد یا این‌که گوشت او را بخورد؟ ارتکاز چه می‌گوید؟ می‌گوید حالا که ضرورت شده سراغ خونی که نجس است و منهی است، می‌روی؟ درست است که ضرورت شده اما مرتبه خفیف‌تر آن را انتخاب کن که گوشت است. الآن هم که ضرورت شده و باید به معالج نگاه کنی، طوری نگاه کن که آن مرتبه خیلی شفاف رؤیت نباشد. بلکه مرتبه ضعیف‌تر آن باشد. پس موضوع دو تا نشده. بلکه مراتب یک موضوع از قوی‌تر و روشن‌تر به ضعیف‌تر منتقل شده.

سونوگرافی و صدق رؤیت اجنبیه

شاگرد: اگر با دوربین ببیند از آیینه هم راحت‌تر است.

استاد: یا همین دستگاه‌های سونوگرافی که در آن تبدیل صورت می‌گیرد. همین سؤال در آن‌ها هم می‌آید. یک سؤال فقهی این است که مرد نامحرم می‌تواند به باطن اجنبیه نگاه کند، یا نه؟ مثلاً قلب او را باز کرده‌اند، درحالی‌که همه بدن او پوشیده است. از زیر بدن کاملاً پوشیده سینه اجنبیه را می شکافند و قلب او پیدا است، می‌توانند به او نگاه کنند یا نه؟ نه، ازحاج‌ آقا هم پرسیدند و فرمودند که نمی‌تواند نگاه کند. فرقی نمی‌کند. در نگاه به اجنبیه، ظاهر و با باطن یکی است. در اینجا که می‌گویید باطن اجنبیه است و ممنوع است که نگاه کند، اگر با دستگاه نگاه کند، یعنی قلب او را با این دستگاه می‌بیند، دراین‌صورت نزد عرف تفاوت دارد یا نه؟ الآن می‌گویند که به قلب اجنبیه نگاه می‌کند؟ یا به این واسطه دیگر نگاه نمی‌گویند؟ خیلی از موارد فرق می‌کند.

پردازش زنده نور و تشکیک در صدق رؤیت

شاگرد: کسی که رؤیت می‌کند، یک فرایند است. آن اتفاق نهایی که آخرین واسطه برای نفس است، این است در سیستم شبکه عصبی شما این تصویر شکل می‌گیرد. می‌خواهم این را عرض کنم که چشم یا عدسی مرحله آخر نیست که شما می‌خواهید به آن موضوعیت بدهید. مثلاً الآن کسانی که چشمشان نمی‌بیند را به وسیله دستگاه‌های تحریک عصبی کاری می‌کنند که ببینند. بنابراین اگر قرار است، این قضیه برای فرایندهای فنی در نظر گرفته شود، آخرین فرایند آن است. هر چقدر هم وسائط طبیعی یا مصنوعی در اینجا باشد، این فرایند آخرین فرایند است.

استاد: فرمایش شما این است: وقتی گفتیم رؤیت طریقیت دارد، مرئی و آن چیزی که حاصل این فرایند فیزیولوژیک چشم و اعصاب و دماغ است، ذو الطریق است، که این رؤیت ما طریق به خارجیت آن است.

شاگرد: عرض من این است که مته به خشخاش گذاشتن در این وسائط مشکلی را حل نمی‌کند. چون اگر بخواهید این فرایند کلی را ببینید باید بحث عصب ها را هم در نظر بگیرید که برای آن فرقی نمی‌کند که چشم داشته باشید یا نداشته باشید. یعنی حتی اگر چشم هم نداشته باشیم، می‌تواند ابصار اتفاق بیافتد. حال آن وسیله طبیعی نباشد و مصنوعی باشد؛ تلسکوپ باشد یا میکروسکوپ باشد، ccd باشد یا انکساری یا انعکاسی باشد. این‌ها تفاوتی نمی‌کند بلکه انتهای فرایند، یک اتفاق عصبی است که در مغز اتفاق می‌افتد.

استاد: تفاوت می‌کند. شما عکس را می‌پذیرید؟

شاگرد: منظورم در صورت زنده بودن است.

استاد: بله، عکس زنده به این معنا که این دستگاه ccd به‌گونه‌ای است تا آن تابش می‌آید، سنسورش آن را به دیجیت تبدیل می‌کند و بلا فاصله این دیجیت در مانیتور تأثیر می‌گذارد و یک پیکسلی را در آن جا تغییر می‌دهد. به آن رنگ سفید می‌دهد. کنارش هم در مانیتور جمع می‌شود و شما می‌بینید.

شاگرد: مثل تماس ویدیویی است. عرف بین آن‌ها فرقی نمی‌گذارد.

استاد: نه، آن‌هایی که من دیروز گفتم این نبود. این فرق می‌کند. این در جایی است که شما مستقیماً از مبدل می‌گیرید. مثل بلندگو. با آن چیزی که من دیروز گفتم فرق می‌کند.

شاگرد: بالأخره در همان فضا هم شبکه عصبی شما یک چیزی را می‌بیند.

استاد: در عکس می‌گویید؟

شاگرد: در عکس زنده.

استاد: من در عکس زنده که تفاوت گذاشتم.

شاگرد: دیدن از طریق تماس های تصویری یا از طریق ccd. دراین‌صورت هم شخص می‌گوید که من به صورت زنده، هلال را می‌بینم. چون انتهای فرایند یک عصب هست که در دماغ شما منعکس می‌شود. حال آن وسائط طبیعی باشند یا غیر طبیعی.

استاد: درجایی‌که این دستگاه عکس‌برداری نکند و به‌صورت مستقیم نشان دهد؛ بحث‌هایی که مطرح کردم به همین خاطر بود. یعنی بر خلاف بحث دیروز است که این دستگاه به ما عکس می‌دهد. مثل این‌که پنج دقیقه بعد از مقارنه عکس آن را تحویل می‌دهد. آن دارد عکس را تحویل می‌دهد. بله اگر به‌صورت مستقیم توانستیم آن را در مانیتور ببینیم، دوباره این حرف می‌آید که ما الآن چیزی را می­بینیم که کاشف بلاواسطه بر آن صدق می‌کند؛ در همین زمان است که او را نشان می­دهد. اما با مبدل. اینجا رؤیت هست یا نیست؟

شاگرد: اینجا دیگر عکس نیست.

استاد: بله، منظور من از عکسی که دیروز گفتم این نبود. من توضیح دادم. پرده دیافراگم و فیلم بود.

شاگرد: فرمودید اگر مبدل باشد و انعکاس نور باشد، تردید هست. اما من می‌خواهم بگویم تردیدی نباید باشد. چه فرقی می‌کند آن اتفاقی که می‌خواهد در سیستم عصبی شما بیافتد از طریق مبدل باشد، یا به‌صورت انعکاس باشد و فتون های همان نور اصلی را دریافت کنید. سیستم ccd هم الکترون تولید می‌کند. یعنی وقتی فتون به آن برخورد می‌کند از آن الکترون جدا می‌شود و بعد روی صفحه می‌نشیند و تبدیل می‌شود و آن را به‌صورت عکس می‌بینید. خب چه آن فرایند فیزیکی انجام شود و چه این فرایند انجام شود، فرقی نمی‌کند و در شبکه عصبیه یک اتفاق می‌افتد.

استاد: یعنی در این مورد این دستگا‌ه‌ها هم اگر مستقیم باشد، شما می‌فرمایید رؤیت عرفی هست.

شاگرد: بدون تردید. منظورم این است که وجه تردید چیست؟

استاد: وجه تردید به این خاطر است که درصورتی‌که این مبدل ها باشد، عرف، یکسان قضاوت نمی‌کند. وجه تردید این بود.

شاگرد٢: مثال سونوگرافی آخرین مثال شما بود.

استاد: شما در سنوگرافی می‌گویید که به قلب او نگاه می‌کند و حرام است؟

شاگرد: اگر باطن او را حرام بداند، چه فرقی می‌کند؟

استاد: نه، شما طبق مبنایی که از آن دفاع می‌کنید، می‌گویید چه فرقی می‌کند. اما قبل از دفاع از این موضع، ارتکاز شما هم همین است؟

شاگرد: فرقی نمی‌کند. یعنی وقتی زنده است، عرف هیچ استیحاشی نمی‌کند که من دارم آن را می‌بینم.

شاگرد٢: کسی که یک فوتبالیست را تصویری ببیند نمی‌گوید که من او را دیدم. اما اگر آن را از نزدیک دیده باشد، می‌گوید که من او را دیدم.

استاد: بله، خود حضور فیزیکی… .

شاگرد: زنده باشد که فرمودید مشکلی نیست.

ترسیم سه گام مهم در اثبات دخول شهر

استاد: من در فرمایش ایشان می‌خواستم گامی را عرض کنم. دو گام را عرض کردم و گام سوم آن ماند. گام دوم این بود که من می‌خواستم بگویم دقیقاً متواطی نیست. خواستم بگویم وقتی ما می‌گوییم در لسان دلیل، رؤیت آمده، مسلماً تمسک به اطلاق رؤیت، در جایی است که عرف قطعاً رؤیت بداند. و چون در سائر موارد این مسأله تفاوت هست و در صدق رؤیت، تشکیک هست؛ اگر به جایی رسیدیم که در فضای بحث به شک افتادیم که اصل این، رؤیت عرفی هست یا نیست، در آن جا دست ما از تمسک به اطلاق احوالی رؤیت کوتاه است. این گام دوم عرض من بود. ولو رؤیت طریق است و بعداً بگوییم که عرف آن مرئی ما را از طریق دیگری قبول دارد؛ مانحن فیه و فرمایش شما؛ بگوید که ولو من با دستگاه دیدم اما او را ندیدم ولی هلال را می‌پذیرم. چه هلالی را؟ هلال عرفی را. یعنی خود عرف می‌گوید که من هلال را ندیدم، صدق رؤیت نیست تا به اطلاق رؤیت تمسک کنم، اما مرئی را قبول دارم. یعنی قبول دارم که این ccd مرئی را نزد عرف ثابت کرده. ببینید دو گام است. این گام دوم است.

گام سوم این است: این ذو الطریقی که می‌خواهید آن را ببینید، محل اصلی دلیل شرعی وحکم است یا خود هلال اماره بر دخول شهر است؟ چه بسا شما با این ccd می‌گویید آن هلالی که دیدم، شک داریم که نزد عرف هلال هست یا نه. در اصل هلال بودن آن شک دارید. اما اینجا سؤال مرحله آخر مطرح است که اگر هلال و هلالیت آن کاشف و اماره بر حدوث دفعی شهر است، وقتی شک دارید شهر هم مشکوک است. اما اگر گفتید از ادله و تجمیع شواهد به این رسیدید که رؤیت هلال اماره بر مضی دخول شهر است، اگر چنین شد، به جایی می‌رسید که این دستگاه چیزی را به شما نشان می‌دهد که اصلاً شک دارید نفس هلال هست یا نیست. اما چه بسا بتوانید از همین چیزی که مشکوک الهلالیت است، کشف کنید –البته علی المبنا- آن چیزی که شهر بود و ما برای آن کاشف می‌خواستیم، هست. یعنی از همین چیزی که صدق هلال در آن مشکوک بود، آن را کشف می‌کنیم. این سه گام سخت علمی است. گام دوم آن آسان‌تر است. گام سوم آن سخت‌تر است و بحث‌های علمی مفصل‌تری می‌خواهد. ولی خب چه بسا همین گامی که می‌گوییم سخت است و گام سوم علمی سنگینی است، در بیست سال یا سی سال دیگر، وقتی باحثین از جمیع ادله شواهدی و نکاتی را کنار هم گذاشتند، آن‌ها به یکی از این‌ها مطمئن شوند. به یکی از این مواردی‌که برای ما مبهم است، مطمئن شوند. ولی اصل طرح آن خوب است.

پس گاهی ما رؤیت را نداریم، ولی هلال را داریم. گاهی اصل هلال را نداریم یا مشکوک است، ولی روی این فرض که اماره بر مضی باشد، ذو الطریق که دخول شهر است را می‌توانیم از همین شیء مشکوک به دست بیاوریم. منافاتی نداشته باشد. اماریت آن قطعی باشد اما صدق هلال بر آن مشکوک باشد. این محال نیست. اگر فرض گرفتیم که دلیل، اماره بر مضی بوده. این حاصل بحث من بود.

قطع حاصل از طریق و قطع حاصل از هر شیء

شاگرد: فرمودید که اگر قول هیوی منجر به علم شود، طریقیت دارد. در مثل دوربین ccd هم حصول علم هم برای طریق بودنش شرط است؟

استاد: فرقی نمی‌کند. چون وقتی موضوع، هلال است، هر چیزی که آن هلال را برای ما به‌صورت علم منکشف کند، در طریقیت خودش علی الفرض تام است.

شاگرد: ولو کلاغ بپرد؟ اگر علم حاصل شود که چه فرقی می‌کند از چه راهی باشد.

استاد: خب این‌که می‌گویند کلاغ بپرد می‌خواهند حال علم را بگویند. اما اگر همین‌طوری بگوییم، وقتی در طریقیت علم آورد، یعنی عاقلانه بود که این طریق باشد.

شاگرد: بنابر رؤیت دو شاهد عادل، برای ما علم حاصل نمی‌کند؟

استاد: طریق به حجت را می‌آورد. منجز و معذر را می‌آورد.

شاگرد: پس این‌ها معذریت ندارند، چه ccd و چه قول هیوی.

استاد: نه، آن هایی که می‌گویند، می‌گویند که باید موجب علم یا اطمینان شود. که اطمینان هم حکم علم را دارد.

شاگرد: پس ازاین‌جهت بین این طریق و آن طریق فرق است؟

استاد: بله، طریقی داریم که علم نمی‌آورد ولی حجیت دارد. یعنی در آن معذریت و منجزیت هست. طریقی هم داریم که بر حجیت آن دلیلی نداریم، الا اذا اوجب علما. آن هم می‌گویند که حجیت برای علم است. نه برای آن طریق. در این فضا تفاوت می‌کند.

شاگرد: طبق صحبت‌هایی که امروز شد، این‌ها ثمره ندارد. وقتی قائل هستیم دخول شهر موضوع ثبوتی هست، چه با ccd باشد و چه مستقیم باشد و چه غیر مستقیم باشد، وقتی برای ما علم حاصل شد که ماه تولد پیدا کرده و شهر داخل شده، دیگر این بحث‌ها در رؤیت هلال ثمره ندارد.

استاد: روی مبنای کسانی که می‌گویند رؤیت موضوعیت دارد، دوباره حرف می‌زنند. لذا عرض کردم در فضای کلی بحث باید یک چیزهایی صاف شود تا بتوانیم حرف بزنیم. و الا این فرمایش شما نیست. همه این‌ها تفاوت می‌کند. روی مبنای دیگران ما نمی‌توانیم این‌ها را بگوییم. روی مبنایی که ذهن خودتان جلو می‌رود، چرا! می‌فرمایید بحث امروز که تفاوتی نکرد.

شاگرد: روی مبنای کلاس تفاوت نمی‌کند.

استاد: روی مبنایی که طریقیت محضه باشد، ما می‌گوییم که شارع برای متشرعه دنبال چه چیزی بوده؟ می‌گوییم دنبال هلال بوده. وقتی هلال مکشوف شد، خب مرحله بعدی آن چیست؟ شارع چرا دنبال هلال بوده؟ برای این‌که متشرعه بفهمند شهر داخل شده. اگر سائر ادله را در کنار هم گذاشتند متشرعه مطمئن می‌شوند که با این دستگاه علم پیدا می‌کنند که آن شهری که شارع فرموده داخل شده است، بس است. چرا؟ چون همه این‌ها نقش طریقیت را دارند. هلال هم طریق است.

شاگرد: اگر موضوعی طریقی باشد، چه؟

استاد: اگر موضوعی طریقی باشد -به اصطلاح شیخ- باز هم جانشین آن می‌شود. یعنی سائر طرق هم جای آن می نشیند. یعنی این صرفاً در لسان آمده اما به‌عنوان طریق آمده است. لذا با دلیل عام می‌گفتند که بیّنه جای آن می نشیند. در اینجا نیز با دلیل عام حجیت اطمینان و علم، جای آن می نشیند. چون فرض گرفتیم که موضوعی طریقی است. و این هم به علم و اطمینان، طریق است. با عمومات حجیت قطع، جای آن می نشیند. اما اگر منظور ما از موضوعی، موضوعی باشد که شارع به آن عنایت دارد، همان صفتی که می‌گفتیم؛ بیش از آن موضوعی باشد، دیگر به جای آن نمی شیند.

تلازم حجیت قول بیّنه و میقاتیّت

شاگرد: این خلاف ارتکاز نیست که بگوییم اگر دو شاهد عادل بگویند ولو علم پیدا نکنیم، برای ما حجت است اما اگر با تلسکوپ ببینند و علم حاصل نشود، دیگر حجت نیست؟ این خلاف ارتکاز است. یعنی نمی‌خواهند یک نحو طریقیتی بیاورند که معذریت داشته باشد، صرفاً طریق است و روایات ارائه طریق می‌کنند.

استاد: ببینید چرا شارع مقدس، بیّنه را قرار داده؟ برای این‌که میقات مردم، نظم آن‌ها، صوم آن‌ها و حج آن‌ها بر قرار باشد. اگر قرار باشد که همه خودشان دنبال آن بروند، عاجز می‌شوند و به عسر می‌افتند و اختلاف می‌شود. لذا حجیت بیّنه برای این است که این سهولت بیاید، نظم بیاید و امور‌ مردم جاری شود.

شاگرد: شارع طرق عقلائی را ارائه می‌دهد و در زمان ما یک روش عقلائی تر از آن هم هست. بعد بگوییم چون این علم صد در صد یا اطمینان نمی‌آورد ضعیف‌تر از شاهد دو شاهد عادلی است که برای ما اطمینان هم نمی‌آورد. مثلاً اگر الآن دو نفر بیایند و بگویند که ما دیدیم، برای من شصت درصد هم علم حاصل نمی‌شود. اما اگر با تلسکوپ ببینم، برای من هشتاد در صد ظن حاصل می‌شود. بعد بگوییم این فایده ندارد و آن فایده دارد، چون در لسان ادله آمده؟

استاد: آقای خوئی همین را در مراسلات هم دارند. بیان ایشان در رد حرف شما این است: می‌فرمایند ما به صرف این‌که بگوییم یک هیوی می‌گوید این هلال قابل رؤیت است؛ شارع فرموده اگر همراه من هستید و متشرع هستید، من می‌گویم که کاری به این‌ها نداشته باشید. نظم شما را به هم می‌زند. اوضاع متشرعه را به هم می‌زند. لذا وقتی دیدید اعتناء کنید. ایشان می‌فرمایند وقتی شارع می‌فرماید وقتی دیدید، یعنی عنایت خاصی دارد که هلال قابل رؤیت باشد، به‌نحو متعارفی که «لو رآه واحد لرآه خمسون». ایشان این روایت را به‌معنای تعارف گرفتند. وقتی خود شارع این‌چنین فرموده دیگر شما نمی‌توانید در مقابل نص اجتهاد کنید و بگویید دو شاهد عادل بالاتر هستند یا تلسکوپ؟ شارع می‌گوید این دو شاهد و رؤیت، به نظام عبادی و امور متشرعه نظم می‌دهد. اما اگر قرار باشد که به حرف آن‌ها مراجعه کنند، نظم نمی‌دهد. یعنی من شارع می‌گویم که نظم نمی‌دهد. شما هم اگر بگویید من دارم می‌بینم که نظم می‌دهد. می‌گویند که در مقابل نص دارید اجتهاد می‌کنید. این فرمایش آقای خوئی است.

اما حرف شما این است که درجایی‌که رؤیت را فرموده خودش طریقیت بوده. و آن چه که اصل بوده و موضوع تام است، دخول شهر است. در دخول شهر هم فرمودید که رؤیت اسهل طرق بوده. این‌ها را خودشان فرمودند. روی این مبنا شما می‌توانید استدلال کنید و بگویید دست از آن بر می‌دارید. می‌گوییم پس مقصود از ادله‌ای هم که گفته، موضوعیت دادن –که سریع گفته اند که به این معنا موضوع می‌شود- استفاده نمی‌شود. همان کاری که در مباحثه صورت گرفت. خب این نیاز به آن بحث‌ها دارد. ولی صرف فرمایش شما قطع نظر از مبنایی که اتخاذ می‌کنند، نمی‌تواند سر برسد. یعنی باید اول مبنای ایشان را جواب بدهید و بعد این حرف‌ها بیاید.

شاگرد: در مبنای کلاس عرض کردم که نباید بین نگاه به تلسکوپ… .

استاد: بله، آن مانعی ندارد. در مباحثه‌ای که خدمت شما هستیم، نمی‌دانم شاید سال هفتاد بود. زمانی‌که این کتاب تازه آمده بود، ما آن را مباحثه کردیم. آن جا که مباحثه می‌کردیم در این فضای بحث، مطالبی ارتکازا در ذهن ما صاف شده بود. وقتی هم که حاج آقا نوشتند و اصلاً هم حرف ایشان مرسوم نبود، به تعبیر هیویات فقهیه فرمودند علیه اتفاق الکل، در این فضا وقتی حاج آقا نوشته بودند، متصدی‌هایی که می‌خواستند مهر کنند، حالت تردید داشتند که ما الآن این فتوا را نشر بدهیم یا ندهیم؟! لوازم آن چیست؟ اما ما که آن مباحثه را کرده بودیم، برای من صاف بود. شاید اولین مطلبی که نوشته شده بود را من نوشته بودم. گفتم من مطمئن هستم و من هیچ تردیدی ندارم. گفتم بدهید من می‌نویسم. گفتم اولین نفر من فتوای ایشان را می‌نویسم. همه لوازم‌ آن را … . البته وقتی نوشته شد، دیگران هم آمدند. حاج آقا یک نفر نشدند. عده‌ای دیگر هم گفتند.

مقصود این‌که گاهی که بحث می‌کنید، می‌بینید مبادی بحث در ذهن شما طوری است که صد نزد شما هست اما تازه نود گفته می‌شود. در مباحث رؤیت هلال شما به صدی می‌رسید که رؤیت با تلسکوپ نود‌ آن است. وقتی شما از مجموع ادله به صد رسیدید، در تلسکوپ که نود است، دیگر تردیدی ندارید.

شوخی­ای هم بود. نمی‌دانم، دو سال پیش بود که سر تلسکوپ برای ماه شوال اختلاف شده بود یا نه. به فاصله چند روز یک مجلس عقدی بود. آقایانی نشسته بودند. یکی از اعزه‌ای که آن جا بودند و اهل فضل بودند و معروف هم هستند، ایشان با یک توضیحاتی فرمودند آخر چرا اختلاف می‌شود؟ اهل فتوا، علماء شور کنند و جلساتی تشکیل دهند و دور هم بنشینند و ادله را بیاورند؛ مدام توضیح داد؛ شاید پنج-شش دقیقه توضیح داد. مقصود کلی ایشان این بود که صاحبین فتوا جمع بشوند و با هم مباحثه کمپانی بکنند و خروجی آن یک چیز باشد؛ خلاصه یا تلسکوپ مجزی هست یا نیست. مقصود ایشان این بود که خروجی آن یک چیز باشد. من هم در اینجا یک شوخی به ذهنم آمد. صبر کردم که ایشان این توضیح ها را داد. آن لحظه آخری که آمد تا نتیجه بگیرد و توافق کنند که تلسکوپ مجزی هست یا نیست، گفتم توافق کنند که تلسکوپ مجزی هست! همه خندیدند! خب این هم یک شوخی بود. ایشان نمی خواست بگویند که مجزی نیست. ولی چون برای ذهن من صاف بود، در آن جا شوخی کردم. گفتم اگر همه مطالب جمع شود، در آخر کار همه توافق می‌کنند که مجزی هست. حالا ممکن است شما بگویید که این از روی نفهمی من بود! اما واقعش شوخی بود. نه این‌که همه جمع شوند و آن چیزی که من می‌فهمند را ‌می‌فهمند. یک کسی دیگری هم آن طرف بود و می‌گفت جمع بشوند و در آخر کار ببینند و مطمئن شوند که مجزی نیست. بله، ممکن است در یک فضایی که آدم بحث می‌کند، ذهنش به این صورت جلو برود. اما ان شاءالله فضا طوری باشد که غیر از جهت فردی مراعات فضای عقل جمعی، فهم جمعی هم بشود.

شاگرد: فرقی که گذاشتید، رؤیت عرفیه شد؟

استاد: آقا ccd آنلاین را فرمودند. دیروز اصلاً منظور من ccd آنلاین نبود. عکس هایی که آقا گذاشته بود، منظور من بود. عکس‌ها را دیده‌اید؟

شاگرد: روی عکس‌هایی که گذاشته کار شده و الا همان را هم نشان نمی داد.

استاد: بله، و الا همان را هم نشان نمی داد. منظور من آن‌ها بود. الآن هم عرض می‌کنم که رؤیت نیست. من نمی فهمم که رؤیت باشد.

شاگرد: اگر آنلاین باشد، می‌فرمایید که رؤیت هست؟

استاد: آنلاین مشکوک است. گام دوم مراتبی است که مشکوک است. واقعاً مشکوک است. یعنی طوری می‌شود که نمی‌توانیم بگوییم رؤیت نیست. عرض دیروز من این بود که گفتم نیست. اما مشکوک است. وقتی هم که مشکوک است، تمسک به اطلاق مشکل می‌شود. ولی درعین‌حال ممکن است با توضیحات اصل تفاوت‌ها بعداً شک ما بر طرف شود. یعنی به تعبیر آقا بگوییم کار دماغی ما و تغییری که صورت می‌گیرد، هست. با مقدماتی مطمئن شویم که عرف به این‌ها هلال می‌گوید.

شاگرد: هلال بودن آن…

استاد: هلال بودن آن باز صاف نیست.

شاگرد: درخشش هم ندارد.

استاد: یعنی این‌که بگوییم «تلألأ» است، مشکل می‌شود. حتی صدق این مرحله از هلال هم مشکل می‌شود. لذا گام سوم را مطرح کردم. گام سوم سخت‌تر است؛ این‌که بپذیریم یا نپذیریم. مضی آن را بپذیریم یا نه. فقط اگر صدق آن بیاید، در مورد اصل هلال مطلب دیگری را بعدا عرض می‌کنم.

شاگرد: تفاوت در رؤیت شد یا مرئی؟ این‌که فرمودید رؤیت عرفی است، به این جهت رؤیت است یا به جهت مرئی؟ در همین ccd که می‌فرمودید.

استاد: رؤیت هلال نیست.

شاگرد: رؤیت نیست، یا مرئی آن را می‌فرمایید؟

استاد: خلاصه یک چیزی اینجا هست که نور را ثبت کرده است.

شاگرد: یعنی در رؤیت عرفیه آن‌که مشکلی نیست؟

استاد: رؤیت این عکس؟ ما که این عکس را می‌بینیم. آن قطعی است. ما رؤیة الهلال را عرض می‌کردیم. «صوموا لرؤیته»، این رؤیت هلال نیست. رؤیت عرفی هلال نیست. اما رؤیت عکس که هست. در این شکی نداریم. اما آن‌ چه که می‌بینیم قطع نظر از این‌که رؤیت هلال نیست، آن چیزی که نشانش می‌دهد، درواقع هم عرف به آن هلال می‌گوید یا نه؟

شاگرد: در تسمیه هلال فرمودید که نور تلألؤ می‌کند. اگر تلألؤ نبود، پس این دیجیت از کجا تشکیل شده؟ یعنی طبیعتاً نوری آمده و به این دستگاه رسیده و در این عکس چیزی می‌بینیم. مگر این‌که بگویید این دستگاه مشکلی داشته باشد.

استاد: یک بحثی قبلاً داشتیم؛ مثلاً اگر یک فتون بیاید، مسمای تلألؤ در اینجا نیست. مثل خون بود. یعنی در تسمیه تلألؤ باید یک هم بافته‌ای از فتون‌ها و تابش‌ها داشته باشد. لذا اگر یک فتون در اینجا بیاید و یک اثر در اینجا بگذارد، می‌گویند در ضمن این فتون، تلألَأَ؟ نه، چون در تسمیه تلألؤ یک هیئت اجتماعیه‌ای زائد بر تأثیرگذاری یک فتون دخیل است.

شاگرد٢: طول موج آن هم مهم است. چون ممکن است طولی موجی که می‌آید مرئی چشم نباشد. تلألؤ صدق نمی‌کند اما می‌گویند که یک نوری آمده.

استاد: یعنی طیف بالای طیف مرئی یا زیر طیف مرئی…

شاگرد: لدی الانسان در آن قید است؟

استاد: نه، در آن قید نیست. اما اجتماع چند شعاع شرط است.

شاگرد: طول موج

استاد: طول موجی است که اصلاً دیده نمی‌شود.

شاگرد: خب من آن را نمی‌بینم. مثلاً سگ یا یک حیوانی آن را می‌بیند.

استاد: یعنی تلألؤ برای طیف ماورای بنفش و قرمز هم صدق می‌کند؟ صدق عرفی؟ شما قبول دارید؟

شاگرد٢: وقتی کنترل تلوزیون را می‌زنید، چراغ آن تلالؤ می‌کند؟ درحالی‌که اگر با گوشی موبابل بگیرید، چشمک می‌زند.

استاد: این‌ها با مادون قرمز کار می‌کند.

شاگرد٣: عکس هایی که جیمز وب از بیگ بنگ می‌خواهد بگیرد، دیگر صدق رؤیت نمی‌کند. بلکه عکس آن‌ها است.

استاد: یعنی تلألؤ هست؟

و الحمد لله رب العالمین

کلید: رؤیت هلال، هلال عرفی، رؤیت طریقی، رؤیت موضوعی، ccd، صدق رؤیت، رؤیت زنده، رؤیت آنلاین، سید علی محمد کازرونی، دخول شهر، میقات، اماره بر مضی، شهادت بیّنه، مناط حکم، الغاء خصوصیت، ذو الطریق، دوربین مداربسته، شکست نور، پردازش نور

1http://mabahes.bahjat.ir/10932/

2العروة الوثقى ج٢ ص ١٧٢

3 الاحزاب۵٩

4 من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص: 470