بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه
روایت اسحاق بن عمار-یغمّ علینا

روایت اسحاق بن عمار در ذیل همین صفحه

فقه؛ جلسه ٢٩ : ٢٢/ ٨/١۴٠٠

بسم الله الرحمن الرحیم

عبارت پایانی روایت محمد بن قیس

صفحه ششم جزوه بودیم. کلام در روایت محمد بن قیس بود. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند:

قال أمير المؤمنين عليه السّلام: إذا رأيتم الهلال فأفطروا أو شهد عليه عدل من المسلمين، و إن تروا الهلال إلّا من وسط النهار أو آخره فأتمّوا الصيام [إلى الليل]، و إن غمّ عليكم فعدّوا ثلاثين ليلة ثمّ أفطروا1

ان قلت این است که وقتی حضرت می‌فرمایند: «غم علیکم»؛ یعنی شب سی ام است و بیست و نه روز شده می‌خواهد استهلال برود، می‌بیند که هوا ابری است. وقتی دیدید هوا ابر است، «عدوا ثلاثین»، سی روز بشمارید. پس خود این «غم علیکم» رویت هلال قبل از زوال را رد کرد. می‌گوید اگر شب سی ام استهلال رفتید و هوا ابری بود، تمام؛ عدوا ثلاثین. نه این‌که صبر کنید تا ببینید فردا صبح هم می‌بینید یا نه.

فإن قلت: قوله عليه السّلام: «و إن غمّ عليكم فعدّوا ثلاثين ثمّ أفطروا» يدلّ على أنّه متى حصل الاشتباه وجب صوم يوم الثلاثين، و هو بإطلاقه يشمل صورة رؤية الهلال قبل الزوال2

«فإن قلت: قوله عليه السّلام: «و إن غمّ عليكم فعدّوا ثلاثين ثمّ أفطروا» يدلّ على أنّه متى حصل الاشتباه»؛ رفتید و دیدید که نمی‌توانید ماه را ببینید، «وجب صوم يوم الثلاثين، و هو بإطلاقه يشمل صورة رؤية الهلال قبل الزوال»؛ یعنی می‌گوید ولو قبل از زوال هم دیدید، این می‌گوید نه. چون دیشب «غم علیکم فعدوا». سید می‌فرمایند:

قلت: الحكم بالصيام يوم الثلاثين معلّق في الرواية على عدم الصحو المعبّر عنه بالغمّ، و معلوم أنّ المراد عدم الصحو في زمان يعتبر فيه رؤية الهلال، و هذا يجامع القول باعتبار الرؤية قبل الزوال و عدمه. فعلى الأوّل يكون المراد منه وقوع الاشتباه في الليل و النهار قبل الزوال، و على الثاني يكون مختصّا بوقوعه في الليل، فلا دلالة فيه على شي‌ء من القولين. و لو سلّم أنّ المراد وقوع الاشتباه في الليل خاصّة فإنّما يدلّ على عدم اعتبار الرؤية قبل الزوال من جهة الإطلاق، فلا يعارض ما دلّ على اعتبارها من جهة التنصيص، و منه مفهوم هذه الرواية.3

«قلت»؛ می‌گویند شما از کجا روی روایت گذاشتید که «غم علیکم» فقط شب سی ام و شب استهلال است؟ «غم علیکم»، یعنی هوا ابری است، در وقتی که اگر هلال را ببینید قبول است. پس شما علی المبنا دال بر حرف خودتان گرفتید. می‌گویید شب وقت رویت هلال است؛ اگر «غم علیکم»، فعدوا. ما می‌گوییم غم علیکم وقتی است که رویت هلال معتبر است. غم علیکم شب سی ام بسیار خب. غم علیکم صبح سی ام که قبل از زوال هم غم علیکم است، اگر باز ندیدید فعدوا ثلاثین. والا اگر قبل از زوال دیدید معتبر است. پس این روایت علی المبنا بر قول شما دلالت می‌کند. اگر بگوییم که وقت رویت هلال فقط شب است. اما اگر بگوییم وقت رویت هلال هم شب و هم قبل از زوالِ فردای آن روز است، این روایت بر حرف شما دلالت نمی‌کند. لذا می‌فرمایند: «یجامع القولین ولا یدل علی احد القولین». این روایت با هر دو قول جمع می‌شود و دلالت بر هیچ‌کدام ندارد.

«قلت: الحكم بالصيام يوم الثلاثين معلّق في الرواية على عدم الصحو»؛ صحو، به‌معنای باز بودن آسمان است. «المعبّر عنه بالغمّ»؛ غمام و غیم همان ابر است. غم الیوم یا یوم الغم. لیله غمته.

«و معلوم أنّ المراد عدم الصحو في زمان يعتبر فيه رؤية الهلال»؛ شما این زمان را دیشب گرفتید، خب به مطلوب خودتان می‌رسید. چه کسی گفته «زمان یعتبر فیه رویة الهلال» فقط شب است؟ فردا صبح آن هم هست.

«و هذا يجامع القول»؛هر دو مبنا را می‌گیرد. «باعتبار الرؤية قبل الزوال و عدمه».

«فعلى الأوّل يكون المراد منه وقوع الاشتباه في الليل و النهار قبل الزوال»؛ می‌گوید کل آن غم است. بنابر مبنای دیگر:

«و على الثاني»؛ که قبل از زوال معتبر نیست، «يكون مختصّا بوقوعه في الليل»؛ اما علی المبنا است. روایت که نمی‌گوید «فی اللیل». «فلا دلالة فيه على شي‌ء من القولين»؛ یجامع المبنیین و لا دلالة فیه علی شیء.

شاگرد: اگر بخواهد اطلاق احتجاجی آن را بگیرد موافق سید می‌شود. غم علیکم، یعنی مطلقاً غمام است. حتی در فرضی که قبل از زوال روز بعد است.

استاد: بله، الآن سید هم خودشان می‌فرمایند.

«و لو سلّم أنّ المراد وقوع الاشتباه في الليل خاصّة»؛ می‌گویند حتی اگر شما این را هم فرض بگیرید، «فإنّما يدلّ على عدم اعتبار الرؤية قبل الزوال من جهة الإطلاق»؛ که البته آن با فرمایش شما (شاگرد) تفاوت می‌کند. یعنی شب سی ام «غم علیکم سواء روی قبل الزوال ام لا عدوا». این «سواء»، اطلاق می‌شود.

«فلا يعارض»؛ این چیزی که می‌خواهد با اطلاقش قبل از زوال را بگیرد، «ما دلّ على اعتبارها من جهة التنصيص»؛ دیگر از جهت اطلاق نیست. «و منه»؛ از آن چیزهایی که نص در حجیت است، «مفهوم هذه الرواية»؛ که قبلاً هم فرمودند. ان لم تروا الهلال من وسط النهار، یعنی ان راوها قبل الزوال. با توضیحی که سید دادند. با توضیحی که دادیم مفهوم این روایت نص در این است. همچنین فرمایش شما که اگر بخواهیم وقت و زمان را معتبر بگیریم، غم علیکم، تمام این‌ها را می‌گیرد. و علاوه احتمال دارد که غم علیکم، توسعه بیشتری داشته باشد. «غم» فقط به‌معنای شب نیست. توسعه بیشتری دارد. حالا آن استظهارات جای خودش.

فإن قيل: قوله عليه السّلام: «أو شهد عليه عدل من المسلمين» يدلّ على الاكتفاء بالعدل الواحد، و أنتم لا تقولون به، و ذلك ممّا يضعّف الاستدلال بالرواية.قلنا: قد روى الشيخ رحمه اللّه هذه الرواية في الاستبصار هكذا: «إذا رأيتم الهلال فأفطروا أو تشهد عليه بيّنة عدل من المسلمين». فالظاهر سقوط لفظ البيّنة في نسخ التهذيب سهوا4

«فإن قيل: قوله عليه السّلام: «أو شهد عليه عدل من المسلمين» يدلّ على الاكتفاء بالعدل الواحد، و أنتم لا تقولون به»؛ می‌گوید روایت چیزی دارد که شما به آن قائل نیستید. می‌گوید اگر حتی یک نفر هم شهادت داد، این ثابت است. درحالی‌که شما این را نمی‌گویید.

«و ذلك ممّا يضعّف الاستدلال بالرواية»؛ روایتی که نصفش قبول نیست، نمی‌تواند محل استدلال باشد.

«قلنا: قد روى الشيخ رحمه اللّه هذه الرواية في الاستبصار هكذا: «إذا رأيتم الهلال فأفطروا أو تشهد عليه بيّنة عدل من المسلمين»، فالظاهر سقوط لفظ البيّنة في نسخ التهذيب سهوا»؛ لفظ سهوا افتاده است. ولی خب این «فالظاهر» معلوم نیست که ظاهر باشد.

بررسی احتمال سقوط لفظ «بینه»

ببینید در منابع اولیه در شش موضع حدیث محمد بن قیس را داریم.

یکی در نقل صدوق در فقیه است. عبارت این است: «او شهد علیه عدل من المسلمین، و ان… 5». «فاء» نیست. بلکه «و ان..». این نسخه فقیه است.

نسخه جوابات اهل الموصل مرحوم مفید در رساله عددیه است. عبارتشان به این شکل است: «او یشهد علیه عدول من المسلمین6». باز بینه نیست. نمی‌توانیم بگوییم «فالظاهر سقوط لفظ البینه». در کلام مفید «بینه» نیست. همچنین در آن جا باز «فاء» ندارد. «و ان..» است. این دو مورد.

چهار مورد می‌ماند که دو مورد آن در تهذیب است و دو موردش هم در استبصار است.

مورد اول تهذیب به این شکل است: «شهد علیه عدل و ان…7». یعنی دقیقاً مثل نسخه فقیه است. مورد دوم تهذیب به این صورت است: «اشهدوا علیه عدولا8» که قبلاً بحث آن را کردیم. با تفاوت نسخه خطی­ای که بود.

دو موضع هم در استبصار است. در هر دو موضع استبصار «فاء»‌است. اما یکی از آن‌ها به این صورت است: «تشهد علیه بینة عدول9». در اینجا هم که سید فرمودند در استبصار «بینه عدل» دارد، «عدول» است. در این نرم‌افزارها و نسخه ای که طبع شده به این صورت است. در موضع دوم استصار باز دارد «یشهد علیه عدل10». یعنی باز بینه ندارد. یعنی در خود استبصار هم سقوط بینه هست. آن جایی هم که آمده «بینه عدول» است، نه «عدل». بعداً خودتان این تفاوت نسخه‌ها را ملاحظه می‌فرمایید.

لذا این «فالظاهر» را که می‌فرمایند، معلوم نیست لفظ «بینه» تنها در یکی-دو نسخه آمده. اما در نقل صدوق و مفید نیامده است. در تهذیب و استبصار هم نیامده. لذا معلوم نیست این ظهوری خیلی واضح باشد.

بررسی جریان اصاله عدم الزیاده درمورد روایت

شاگرد: دوران بین زیاده و نقیصه است.اصل عقلائی ( عدم الزیاده است)

استاد: درست است که دوران بین این دو است و سقوط می‌تواند محتمل باشد. اما در اینجا مطلب دیگری داریم که با‌ آن اصل معارض است. آن اصل این است که در مواردی‌که از حیث محتوا احتمال تصحیح اعتباری و محتوایی است، با آن معارضه می‌کند. یعنی کسانی که روایت را دیدند، برایشان واضح بوده که در شرع یک عدل کافی نیست. گفته اند که در اینجا حتماً بینه ساقط شده است. یعنی تصحیح قیاسی کرده‌اند. در تصحیح های قدیم، به این تصحیح قیاسی می‌گویند. یعنی روی حساب ضوابط دیدند که در اینجا باید افتاده باشد. چرا؟ چون عدل که کافی نیست. چون ممکن است، مستنسخ هایی روی اعتبارات و ضوابط فقهی، احتمال داده باشند که در اینجا بینه افتاده است. لذا این احتمال اینجا با آن اصلی که شما گفتید معارضه دارند و آدم به اطمینان نمی‌رسد. لذا «فالظاهر» تمام نمی‌شود.

عدم جریان اصاله عدم الزیاده در تصحیفات

شاگرد: در احتمالاتی که در تصحیف هست، لزوماً عقلاء یک اصالة عدم الزیاده ندارند بلکه ممکن است در یک جمله مظنون این باشد که ناسخ یک چیزی را اضافه نوشته باشد، یا به‌خاطر خطای چشم یا به‌خاطر نوع خطی که وجود داشته. یعنی عقلاء در بحث اشتباه نسخه معلوم نیست، اصل عدم زیاده داشته باشند.

استاد: آن اصل در جای خودش اصل خوبی است. خیلی وقت ها می‌شود کسی چیزی را نقل می‌کند و همین جمله را دیگری نقل می‌کند مع الاضافه. نمی‌ توان گفت که این اضافه را او سهو کرده یا از جیب خودش در آورده. این خلاف وثاقت راوی و خلاف اصل عقلائی است. ولی سقوط مشکلی ندارد. یا افتاده یا در زبان او افتاده یا فراموش کرده.

شاگرد: عرض من در نقل ها نیست. خیلی از این‌ها در تصحیف است و اصلاً ربطی به نقل ندارد. اضافه یا زیاده موردی است که در تصحیف اتفاق می‌افتد. یعنی در مواردی‌که نسخه بر داری می شده، اتفاق می افتاده.

شاگرد٢: اصلی که بین زیاده و نقیصه جاری شده، غیر از تصحیف است.

شاگرد: بله ولی نوعا به اشتباه تطبیق در موارد تصحیفات می شود.

استاد: بله، در استنساخات و تصحیفات نیست.

شاگرد: فرمودید با عقلائی بودن تصحیح محتوایی تعارض می‌کند. اما در استبصار هر دو روایت هست.

استاد: در یکی از آن‌ها بینه نیست.

شاگرد: یکی از آن‌ها بینه عدول است و یکی عدل است.

استاد: خیلی خب باز بینه در یکی از آن‌ها نیست.

شاگرد: این‌که فرمودید تصحیح محتوایی می‌کنند، در هر دوی این‌ها کرده‌اند؟

استاد: معلوم نیست. یک جا به ذهن مستنسخ می‌آید و می‌گوید اینجا افتاده؛ عدل که نمی‌شود. آن جا را می‌نویسد. یا این‌که ممکن است دو نفر متکفل استنساخ یک کتاب باشند. این‌ها مانعی ندارد. این جور نیست که بگوییم حتماً یکی است و در هر دو جا هم حتماً اعمال می‌کند. کتاب حجیم است. در جاهای مختلف حالات مستنسخ فرق می‌کند. تازه همه این‌ها هم احتمالات است.

شاگرد: این را نمی‌توان با تبعض حجیت حل کرد؟

استاد: چرا، آن بحث دیگری است. ولی فعلاً مبنای سید بر این نبوده. فرمودند «مما یضعف» و بعد هم جواب می‌دهند. یعنی ایشان این را روی مبنای «یضعف» فرموده‌اند.

فلفظة «العدل» يصحّ إطلاقها على الواحد فما زاد؛ لأنّه مصدر يقال على القليل و الكثير، يقال: رجل عدل، و رجلان عدل، و رجال عدل قاله العلّامة في التذكرة 11

«فلفظة «العدل» يصحّ إطلاقها على الواحد فما زاد»؛ عدل شامل بیشتر هم می‌شود. «لأنّه مصدر يقال على القليل و الكثير، يقال: رجل عدل، و رجلان عدل، و رجال عدل قاله العلّامة في التذكرة»؛ ما از بیرون هم می‌دانیم که عدل واحد کافی نیست. لذا می‌گوییم اینجا منظور از عدل، عدول است.

و ليعلم أنّ الراوي لهذه الرواية- و هو محمّد بن قيس- و إن كان مشتركا بين الثقة و غيره، لكن صرّح علماء الرجال بتعيين إرادة البجلّي الثقة منه برواية يوسف بن عقيل عنه، كما وقع في هذه الرواية.و قد ذكر المحقّق الشيخ حسن في المنتقى أنّ محمّد بن قيس متى كان راويا عن أبي جعفر فالظاهر أنّه الثقة إن كان الناقل عنه عاصم بن حميد، أو يوسف بن عقيل، أو عبيد ابنه، أو كان راويا عن أبي جعفر عن أمير المؤمنين عليه السّلام، و أمّا الراوي عن أبي عبد الله عليه السّلام فيحتمل أن يكون حديثه من الصحيح أو من الحسن. ‌و قد اجتمعت الأمارتان هنا؛ فإنّ الراوي عنه يوسف بن عقيل، و قد روى عن أبي جعفر عن أمير المؤمنين عليه السّلام، كما ذكرناه12

بررسی اشتراک عنوان «محمد بن قیس»

«و ليعلم»؛ سید همین «ولیعلم» را در فوائد الرجالیه13-جلد ۴، صفحه١٣٨- خودشان هم دارند. همین مطلب را همان جا هم دارند. حالا نشد ببینم که الفوائد را زودتر نوشتند یا مصابیح را. این بخشی را که الآن می‌خوانم در هر دو کتاب سید هست.

«أنّ الراوي لهذه الرواية- و هو محمّد بن قيس- و إن كان مشتركا بين الثقة و غيره، لكن صرّح علماء الرجال بتعيين إرادة البجلّي الثقة منه برواية يوسف بن عقيل عنه، كما وقع في هذه الرواية»؛ وقتی یوسف روایت کرده، بجلی منظور است. نه اسدی.

«و قد ذكر المحقّق الشيخ حسن في المنتقى أنّ محمّد بن قيس متى كان راويا عن أبي جعفر فالظاهر أنّه الثقة إن كان الناقل عنه عاصم بن حميد، أو يوسف بن عقيل، أو عبيد ابنه، أو كان راويا عن أبي جعفر عن أمير المؤمنين عليه السّلام»؛ نه از خود حضرت یا سائر ائمه. اگر از «ابی جعفر عن امیرالمؤمنین علیه‌السلام» باشد باز ثقه است. چرا صاحب معالم این «او کان» را فرمودند؟ الآن عرض می‌کنم.

«و أمّا الراوي عن أبي عبد الله عليه السّلام فيحتمل أن يكون حديثه من الصحيح أو من الحسن»؛ این فرمایش صاحب معالم –آقا زاده شهید- در منتقی14 است. سید می‌فرمایند:

«‌و قد اجتمعت الأمارتان هنا»؛ هم راوی یوسف بن عقیل است. و هم «عن ابی جعفر عن امیرالمؤمنین علیه‌السلام». پس هر دو اماره در اینجا جمع شده است.

«فإنّ الراوي عنه يوسف بن عقيل، و قد روى عن أبي جعفر عن أمير المؤمنين عليه السّلام، كما ذكرناه».

شاگرد: «بروایةیوسف» را متعلق به «تعیین» گرفتید یا به «ثقه»؟

استاد: شاید در خواندنم به «ثقه» متعلق گرفتم. بله، تعیین اراده می‌کند. حالا اگر به «ثقه» هم بخورد یا نه توجهی نکردم. چون عبارت در ذهن من مشکلی نداشت.

خب در اینجا یک نکاتی هست که من سریع عرض می‌کنم. شما بعداً خودتان مراجعه کنید. هم می‌خواهم وقت گرفته نشود و هم اندازه‌ای که دیدم بگویم. بقیه آن را خودتان ببینید.

یکی این‌که «قد اجتمعت الامارتان هنا» معلوم نیست سر برسد. من عبارت را دوباره بخوانم. فرمودند:

«و ليعلم أنّ الراوي لهذه الرواية- و هو محمّد بن قيس- و إن كان مشتركا بين الثقة و غيره»؛ شهید ثانی در الدرایه-که متن و شرح آن برای خودشان است- در صفحه ١٢٩ در مورد مختلف و موتلف می‌فرمایند:

الرواة إن اتفقت أسماؤهم وأسماء آبائهم، فصاعدا " - واختلفت أشخاصهم -.، سواء اتفق في ذلك اثنان منهم، أو أكثر.، فهو النوع الذي يقال له: المتفق والمفترق15

حدیث متفق و مفترق، حدیثی است که اسم روای یکی است اما اشخاص زیادند. توضیحات زیادی می‌دهند تا این‌که می‌فرمایند:

وكاطلاقهم الرواية.، عن محمد بن قيس.، فإنه مشترك بين أربعة: اثنان ثقتان.، وهما: محمد بن قيس الأسدي أبو نصر، ومحمد بن قيس البجلي أبو عبد الله، وكلاهما رويا عن الصادق (عليهما السلام). وواحد ممدوح من عير توثيق، وهو محمد بن قيس الأسدي مولي بني نصر.، ولم يذكروا عمن روي. وواحد ضعيف.، محمد بن قيس أبو أحمد، روي عن الباقر (عليه السلام) خاصة16

«وكاطلاقهم الرواية.، عن محمد بن قيس»؛ تعیین نکنند که بجلی است یا اسدی؛ یا این‌که کنیه او را بگویند. فقط بگویند «عن محمد بن قیس». اینجا روایت به درد نمی خورد.

«فإنه مشترك بين أربعة»؛ شهید می‌گویند که دراین‌صورت مشترک بین چهار نفر است. بحث‌های خیلی خوبی دارند که خودتان نگاه کنید.

مسالک الافهام فاضل جواد

کتاب مسالک الافهام فی آیات الاحکام –مسالک الافهام فی شرح شرائع الاسلام برای شهید ثانی است- برای جناب فاضل جواد است. فاضل جواد از اجلاء شاگردان شیخ بهائی است. معروف بودنشان در حوزه‌ها به‌خاطر شرح خلاصه الحساب است. شرح ایشان معروف است. فاضل جواد بیشتر به‌خاطر این شرح معروف شده‌اند. ما هم در یک مباحثه‌ای چند جلسه‌ای عرض کردم که در خود شرح فاضل جواد مبادی بحث تابع که این قدر مطرح است و پیدایش تابع که در ریاضیات تاریخش متأخر است، آمده است. ویژه های اولیه زوج های مرتب را در شرح فاضل جواد می‌بینید. حالا یادم نیست که کدام بحث خلاصه الحساب بود. ولی در مباحثه ما هست که در شرح فاضل جواد ایشان بحث تابع را مطرح کرده‌اند. منظور این‌که شرحشان این جور قابل و خودشان هم فاضل جواد هستند. شرح خلاصه الحساب را به امر استادشان نوشتند. استادشان فرمودند که شما این را بنویسید. کتاب خیلی خوبی هم هست.

عرض کنم که فاضل جواد کتاب مسالک را دارند. مرحوم آقای شریف زاده گلپایگانی بعد از این‌که کنز العرفان را تحقیق کردند، این کتاب را تحقیق می‌کنند. در تعلیقات کتاب مسالک الافهام17 –جلد سوم، صفحه ٢٩۴- که فاضل جواد تعبیر می‌کنند به صحیحة محمد بن قیس، ایشان تعلیقه خوبی دارند. ایشان از چهار تا به هفت مورد می‌برد. می‌گویند ما هفت تا محمد بن قیس داریم. توضیحاتی خیلی خوبی دارند. به کلمات مرحوم بارفروش مازندرانی هم استناد می‌کنند. مرحوم آقای مرعشی یک مقدمه خیلی خوبی بر کتاب مسالک الافهام فاضل جواد در شرح حال این بزرگوار نوشته اند. در آن تعلیقه هفت نفر را ذکر می‌کنند که مشترک در عنوان محمد بن قیس هستند. توضیحات خوبی فرموده‌اند که مراجعه کنید.

اما نکته بعدی­ای که در کلام صاحب معالم بود، این بود: فرمودند اگر محمد بن قیسی باشد که راوی از او عاصم بن حبیب و یوسف بن عقیل یا عبید ابنه باشد، روایت صحیح می‌شود. اماره اول این بود که فقط محمد بن قیس بجلی می‌شود دون الاسدی. این توضیحات را جناب بحر العلوم که از ذریه خود سید هستند داده‌اند. در الفوائد الرجالیه سید جلد چهارم صفحه ١۴٠، توضیح این آمده است.

فرموده‌اند که اگر این سه نفر –عبید و یوسف و عاصم- از محمد بن قیس روایت کنند، همان محمد بن قیس بجلی است که ثقه است و نجاشی18 هم نقل کرده است. اما اگر این سه نفر روایت نکردند ولی روایت به این شکل است که «عن محمد بن قیس عن ابی جعفر عن امیرالمؤمنین» این هم باز صحیح است. صاحب معالم می‌فرمایند. چرا؟ در فوائد رجالیه در پاورقی19 آن را توضیح داده‌اند. نه خود سید. نکته قشنگی است.

فرموده‌اند: ما دو محمد بن قیس ثقه داریم –اسدی و بجلی- که نجاشی در مورد هر دو گفته که کتاب قضایا امیرالمؤمنین دارند. پس وقتی می‌گوییم محمد بن قیس عن ابی جعفر عن امیرالمؤمنین، یا به محمد بن قیس بجلی مربوط می‌شود یا به محمد به قیس اسدی که هر دو ثقه هستند. و لذا اگر این توضیح را بپذیریم، تعبیر «اجتمعت الامارتان هنا» صاف نمی‌شود. چون اماره «عن جعفر عن امیرالمؤمنین علیه‌السلام» وقتی است که این اماره خاص برای بجلی نباشد. در صورت فقد دلالت بر آن این اماره دوم می‌آید. مانند حکومت و ورود. اگر روای او، یوسف بن عقیل باشد، دیگر می‌دانیم که بجلی است. لذا اماره دیگر لغو است. چون آن اماره برای این است که بفهمیم یا بجلی است یا اسدی است. خب در اینجا می‌دانیم که یوسف بن عقیل بجلی است. دیگر به «امارتان» نیازی نیست؛ اماره دوم وقتی به درد می‌خورد که اماره اول نباشد. چون علی ای حال هر دو ثقه هستند. پس «اجتمعت الامارتان» محل اجتماع در اینجا نیست. چون اماره اول مغنی از اماره دوم است. چون اماره دوم در صورت فقد اماره اول، کارساز می‌شود.

شاگرد: می خواسته از تراکم ظنون استفاده کند.

استاد: نه، اینجا جای تراکم ظنون نیست. شبیه ورود است. مثل آن جایی که اماره دارید و می‌گویید موافق با اصل است. مانعی ندارد که بگویید موافق با اصل است. اما وقتی اماره دارید اصل موافق در رتبه دون اماره است. اماره حاکم یا وارد بر آن است.

شاگرد٢: چه بسا مضعف باشد. چون نشان می‌دهد که هیچ‌کدام از آن‌ها نیست. وقتی که دو تای آن با هم آمده است.

استاد: نه، اولی که آمد دومی هم هست. اما دومی به نحو معین است. دومی احد الثقتین را تعیین می‌کند؛ می‌گوید چون «محمد بن قیس عن ابی جعفر عن امیرالمؤمنین علیه‌السلام» شد، تعیین می‌کند احد الثقتین را. یا کتاب قضایای اسدی را، یا کتاب قضایای بجلی را.

شاگرد: یعنی بجلی هم از امیرالمؤمنین علیه‌السلام دارد؟

استاد: بله. هر دوی آن‌ها از قضایای امیرالمؤمنین است. اما اماره ای که راوی فقط یوسف بن عقیل باشد، تعیین می‌کند که از بجلی است. اجتماع اماره ای که احد الثقتین را لا علی التعیین، تعیین می‌کند، با اماره ای که احدهما را علی التعیین، تعیین می‌کند، فایده‌ای ندارد.

شاگرد: می تواند تاکید باشد. این اماره دوم درست است که لاعلی التعیین است نسبت به بجلی و اسدی و لذا از این حیث نسبت به اماره اولی که علی التعیین ثابت می کرد، لغو است، ولی از حیث دیگر تعیینا می گوید آن پنج نفر دیگر نیست. پس نسبت به اماره اول لغو نیست.

استاد: بله. یعنی ولو روایت یوسف بن عقیل است، اما این اماره دوم دارد می‌گوید که این روایت از ابن قیس هایی که قضایا ندارند، نیست.

خب این مقدار را من مراجعه کرده بودم. حالا بقیه آن را خودتان می‌بینید. شهید چهار نفر را می‌گویند و آقای شریف زاده تا هفت نفر می‌رسانند.

نکته بعدی این‌که «کان راوی عن ابی جعفر» را شهید ثانی مطرح نکرده‌اند. لذا نظر شهید این است که اگر محمد بن قیس عن ابی جعفر است، مطلقاً ضعیف است. نظر شهید در اینجا خیلی سخت شده. دیگران هم خیلی به شهید ایراد گرفتند. شهید هم می‌خواهند بخش دیگری را احیاء کنند. اگر الدرایه شهید را نگاه کنید، ایشان در صدد احیاء بخشی از روایات هستند که طبق مبنای اصحاب معظم آن‌ها ضعیف می‌شود. ایشان می‌گویند که نگویید همه آن‌ها ضعیف است. اگر از ابی جعفر است، ضعیف است. اگر از ابی عبدلله علیه‌السلام است، دائر بین صحیح و حسن است. شهید دارند آن قسمت «عن ابی عبدلله» را احیاء می‌کنند. دیگران گفته اند مطلقاً ضعیف است. چون محمد بن قیس مشترک است و در آن هم ضعیف است، خروجی و نتیجه آن، تابع اخص مقدمات است. پس روایت محمد بن قیس مطلقاً ضعیف است.

شهید در اینجا تلاش می‌کنند که «عن ابی عبدالله» را به‌صورت صحیح یا حسن احیاء کنند. آقازاده ایشان هم این توضیح را آوردند.

شاگرد: خاطرم هست که در لمعه روایت محمد بن قیس را به‌خاطر اشتراک کنار گذاشته‌اند.

استاد: در شرح لمعه؟

شاگرد: بله

استاد: ممکن است عن ابی عبدلله نباشد. اگر از ابی جعفر باشد درست است. بر مبنای خود شهید ثانی است. چون ایشان می‌گویند ضعیف است. اما اگر از ابی عبدالله باشد، بر مبنای خودشان ضعیف مطلق نیست. یا صحیح است یا حسن است.

روایت اسحاق بن عمار

روایت بعدی:

و منها: ما رواه الشيخ رحمه اللّه- في الموثّق- عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عبد الله عليه السّلام: ثمّ قال:سألته عن هلال رمضان، يغمّ علينا في تسع و عشرين من شعبان؟ فقال: «لا تصم إلّا أن تراه، فإن شهد أهل بلد آخر [أنّهم رأوه] فاقضه، و إذا رأيته وسط النهار فأتمّ صومه إلى الليل»20

«و منها: ما رواه الشيخ رحمه اللّه- في الموثّق- عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عبد الله عليه السّلام: ثمّ قال..»؛ نمی‌دانم در کتاب رویت هلال این «ثم» از کجا آمده است. نه در هیچ‌کدام از نسخه‌های تهذیب است و نه در نسخه‌های خطی مصابیح که من دارم. نه در خط سید است و نه در کتب مصدر و مطبوع آن‌ها. ما در اینجا «ثم» نداریم.

«قال:سألته عن هلال رمضان، يغمّ علينا في تسع و عشرين من شعبان؟ فقال: «لا تصم إلّا أن تراه، فإن شهد أهل بلد آخر [أنّهم رأوه] فاقضه، و إذا رأيته وسط النهار فأتمّ صومه إلى الليل»؛ مقصود سید همین جمله اخیر است.

ببینید روای این روایت، اسحاق بن عمار است. سید تعبیر فرمودند که «رواه الشيخ رحمه اللّه- في الموثّق- عن إسحاق بن عمّار». احتمالاً عرض می‌کنم. تحقیقش برای خودتان باشد. این برای زمانی است که مرحوم سید بحر العلوم تتمه بحث را در فوائد رجالیه21 –جلد یک، صفحه ٣١۵- ننوشته بودند. موثق بودن آن، به‌خاطر اسحاق بن عمار است.

عنوان «اسحاق بن عمار» در رجال

در آن جا اول می‌گویند که اسحاق بن عمار از کسانی بوده که نظر رجالیون راجع به او مختلف بوده. من سه مرحله این را می‌گویم خودتان مراجعه کنید. اول از باب جرح و تعدیل بوده. بعد از مدتی رجایین دقت کردند –خود سید هم می‌آورند؛ لحن فوائد این است که یک برهه ای مرحوم سید آن را همراهی می‌کنند- که این از باب جرح و تعدیل نیست. این‌ها دو نفر هستند. ما دو اسحاق بن عمار داریم. یکی از آن‌ها موثق است و دیگری صحیح است. نه این‌که صرفاً توثیق شده باشد ولو امامی نباشد؛ فطحی باشد. به این صورت که عمار ساباطی که فطحی بود، اسحاق بن عمار ساباطی را هم گفتند که از همان طایفه است، پس او هم فطحی است. پس دو نفر هستند. یک اسحاق بن عمار ساباطی و دیگری از بنی تغلب. این ساباطی است که برای مدائن است. دیگری بنی تغلب است که برای کوفه است. دو تا هستند. اسحاق بن عمار دو تا هستند.

کتب رجالی در برهه ای به این گرایش پیدا کردند که چرا از باب جرح و تعدیل سخن می گویید، این‌ها که دو نفر هستند. آن‌که فطحی است، اسحاق بن عمار ساباطی است. آن‌که موثق است و حدیثش هم صحیح است، اسحاق بن عمار از بنی تغلب است؛ کوفی است نه از مدائن. مرحوم سید این‌ها را می‌آورند. در فوائد از صفحه ٣١۵ شروع می‌کنند و پنج صفحه بحث می‌کنند. در صفحه ٣٢٠ می‌گویند « فقد زلت فيه أقدام كثير من الاعلام». قبل از آن می‌فرمایند «والوجه عندی». وقتی سید در فوائد «والوجه عندی» می‌گویند، دیگر در مصابیح نباید بفرمایند «ما رواه الشیخ فی الموثق». طبق «الوجه عندی» باید بگویند «ما رواه الشیخ فی الصحیح». پس «فی الموثق»ی که در اینجا می‌گویند طبق همان برهه زمانی است که می‌گفتند این‌ها دو نفر هستند. لذا نتیجه تابع اخس مقدمات می‌شود که به‌خاطر فطحی بودن موثق می‌شود. اما بنابر «الوجه عندی22» صحیح می‌شود.

شاگرد: روای از اسحاق بن عمار، ابان بن عثمان است که ناووسی است. شاید مرحوم سید به‌خاطر همین به روایت موثق می‌گویند.

استاد: گمان نمی‌کنم که سید در ابان مشکل داشته باشد. حالا دوباره مراجعه می‌کنیم. آن چه که مهم است، این است که بحث گسترده‌ای شده که اساساً مبنای موثق شدن این روایت به‌خاطر اسحاق است. یعنی در کتب جاافتاده است. البته اگر آن باشد هم می‌گوییم موثق شدن آن از غیر اسحاق است.

شاگرد: ظاهر تعبیر «فی الموثق»، از قبل اسحاق است.

استاد: مراجعه کنید و ببینید ایشان ابان را موثق می‌گیرند. حالا بیشتر مراجعه می‌کنیم. تا اندازه‌ای که من مراجعه کردم این را مرحوم مجلسی دارند. در شرح تهذیب23 نگاه کنید. آن چه که موثق است و به محور بحث موثق بودن مربوط می‌شود که از صحیحه در بیاید، خود اسحاق بن عمار است. بحث‌های گسترده‌ای در آن است. خود سید هم فرمودند که «الوجه عندی» این است که اسحاق بن عمار یکی بیشتر نیست. دوباره از دوتایی در آمدند.

شاگرد: آن یکی شیعه است؟

استاد: آن همان اسحاق بن عمار بنی تغلب است. اما اسحاق بن عمار ساباطی از سهو القلم شیخ ناشی شده. فرمودند یک کلمه ساباطی در قلم شیخ آمده و دیگران توهم کرده‌اند و در کتب به‌خاطر همین سهو القلم شیخ گفته اند که دو نفر داریم. سید آخر کار می‌گویند که دو نفر نداریم. یک سهو القلم شده که در این کتاب‌ها می‌گویند دو نفر شده است. اسحاق بن عمار یک نفر است که موثق هم هست و تمام.

شاگرد: سهو القلم را از کجا می‌گویند؟

استاد: حالا به فوائد مراجعه کنید، مفصل است. عرض کردم که چند صفحه است. می‌گویند که شیخ در اینجا نگفته که عمار ساباطی است. می‌گویند اسحاق بن عمار ساباطی. نگفته عمار بن موسی. دیگران خیال کرده‌اند که این عمار، عمار بن موسی است و آن عمار بن حیان است. گفته اند که پس آن، اسحاق بن عمار بن حیان است و این اسحاق بن عمار موسی ساباطی است. شیخ با بحث‌هایی که فرموده بودند آن را نگفته بودند.

شاگرد: علامه در رجال می‌گویند که اسحاق بن عمار بنی تغلب، هم فطحی است.

إسحاق بن عمار بن حيان مولى بني تغلب أبو يعقوب الصيرفي‌ كان شيخا من أصحابنا ثقة روى عن الصادق عليه السلام و الكاظم عليه السلام و كان فطحيا!. قال الشيخ: إلا أنه ثقة و أصله معتمد عليه، و كذا قال النجاشي. و الأولى عندي التوقف فيما ينفرد به24

استاد: نه، فطحی از تعارض جرح و تعدیل است. عرض کردم که قبلاً می‌گفتند که یک نفر است. چون این بوده می‌گویند فطحی است و ما تابع اخس مقدمات هستیم.

و منها: ما رواه الشيخ رحمه اللّه- في الموثّق- عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عبد الله عليه السّلام: ثمّ قال:سألته عن هلال رمضان، يغمّ علينا في تسع و عشرين من شعبان؟ فقال: «لا تصم إلّا أن تراه، فإن شهد أهل بلد آخر [أنّهم رأوه] فاقضه، و إذا رأيته وسط النهار فأتمّ صومه إلى الليل25

روایت اسحاق بن عمار در تطور چهار مرحله ای بحث «رویت هلال»

ببینید این روایت در بحث رویت هلال خیلی جالب است. به‌خاطر این‌که طیف وسیعی از نزاع های علماء‌را شامل می‌شود و همه به آن استدلال کرده‌اند. اگر یادتان باشد در جلسات اولیه عرض کردم که در طول تاریخ بحث رویت هلال چهار مسأله داغ شده است. اول بحثی که در رویت هلال بین فقها داغ شد، مباحث عدد بود؛ آیا ماه مبارک ناقص می‌شود یا نه. ماه شعبان تام می‌شود یا نه؟ نزاع مفصلی است که عبارت شیخ صدوق در تأیید عدد معروف است. این یک بحث است.

بحث به قرن یازدهم آمد و مسأله رویت قبل از زوال داغ شد. از حالت کمون در آمد. صاحب ذخیره آن را داغ کردند. رساله‌ها پشت رساله‌ها در رد و ایراد بیرون آمد. یک بحث داغی شد که آیا رویت قبل از زوال مثبت ماه هست یا نیست. این دومین بحث داغ رویت هلال بود. سومین آن، حدود ۵٠-۶٠ سال پیش داغ شد، مسأله اشتراک افق بود که آیا باید بلاد افقشان مشترک باشد یا نه، رویت هلال در هر بلدی شد، ولو آفاقشان مشترک نیست، کافی است. در این بحث داغ هم به این حدیث استدلال می‌کنند و آن را برای حرف خودشان شاهد می‌آورند.

چهارمین بحث هم چشم مسلح بود؛ ماه باید بدون چشم مسلح دیده شود. باید عین مجرده را دید. در این بحث هم این روایت مطرح است. چرا؟ چون حضرت فرمودند «لاتصک الا ان تراه».

خب به ترتیب جلو برویم و اقوال را عرض کنم که چطور این چهار نزاع در این روایت موجود است.

«لا تصم الا ان تراه»، برای چه ماهی است؟ ماه شعبان. روایت عدد می‌گوید «شعبان ناقص ابدا26». شعبان ٢٩ روز است. در روایت هست که هلال رمضان «يغمّ علينا في تسع و عشرين من شعبان». چه کار کنیم؟ حضرت می‌فرمایند این جور نیست که شعبان ناقص باشد تا فردا را روزه بگیری. رد روایت عدد است. لا تصم الا ان تراه؛ بنابراین فردا سی ام شعبان است و روزه نگیر. ماه ناقص نیست. این الآن رد روایت عدد شد.

«لا تصم الا ان تراه»؛ باید ببینی. می‌گوید باید به رویت متعارف دیده شود. شما باید به‌صورت متعارف ببینی. نه این‌که به‌صورت غیر متعارف ببینی. در اینجا «رویت» انصراف به رویت متعارف دارد. یعنی چشم مجرد. نه عین مسلح.

شاگرد: انصراف به غلبه دارد؟

استاد: حالا این‌ها را فهرست وار عرض می‌کنم. تا جزوه را هم ببینید.

سیر تطور مساله ی «رویت با چشم مسلح»

مسأله چشم مسلح هم خودش یک تاریخی دارد. یک فتوایی آمده که تلسکوپ مجزی است. قبل از آن کسی اصلاً فتوا نداده است. قبلاً گفتم که ایشان در هیویات فقیه می‌گویند «اتفق الکل27». یعنی هیچ کسی فتوا نداده است. حاج آقا شاید اولین نفر باشد یا همراه کسی باشد که به‌صورت رسمی نوشتند که تلسکوپ مجزی است. وقتی این فتوا آمد، از معاصرین ایشان ردیه آمد. علیه این قول ردیه نوشتند. آقازاده ایشان می‌گفتند که کتاب را به ایشان دادم، بعد از چند روز به ایشان گفتم که چه شد؟ گفتند که در نظرم محکم تر شدم. این هم از این ردیه هایی که آمد. در این رفت‌وبرگشت ها یک دلیل است که در همه اقوال آمده است. آن دلیل این است که اگر بگویید تلسکوپ به این معنا است که از صدر اسلام تا حالا همه روزه ها غلط است. چه کسی این را می‌پذیرد که مسلمانان و زمان معصومین این اتفاق رخ دهد؟ وقتی شما با تلسکوپ ببینید ماه رمضان یک روز جلو می‌افتد. این همه قرون و اعصار؟! این دلیل خیلی محکمی است که هر کس که مخالف رویت هلال با تلسکوپ است، فوری این را می‌آورد. وقتط طرف هم بشنود زودی جا می‌زند. این دلیلی است که همه دارند.

غیر از این دلیل که همه دارند، دلیل دیگری هم هست که به ترتیب تاریخ آن آمده است. دلیل اول تعارف است. اولین بحث تاریخی این مسأله این است که می‌گویند رویت باید متعارف باشد. رویت متعارف در بحث ناظرین و علمائی که فکر می‌کردند دچار چالش شد. بحث‌هایی پیش آمد که دیگران گفتند که نمی‌توانیم بگوییم رویت متعارف نیاز است. بله در فقه تعارف داریم، اما اینجا از آن جا است؟ اشکال شد. حالا عرض می‌کنم. بنابراین اولین چیزی که بود تعارف و خطا کثیر تاریخی بود.

در گام بعدی از این تعارف دست برداشتند و مسأله عمومی و شخصی مطرح شد. باز مسأله خطا کثیر مطرح شد. گام بعدی مسأله موضوعیت و طریقیت بود. گام بعدی که مطرح می‌شود استظهار از میقات بودن است. «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ28». لذا اگر ادله را دسته‌بندی کنید، در کل تاریخ که الآن هم تکرار می‌شود، به آن‌ها می‌رسیم. ولی از نظر بحثی هم اول تعارف مطرح شد. بعد که با اشکال مواجه شد، مسأله شخصی و عمومی مطرح شد. بعد هم مسأله موضوعیت و طریقیت هلال پیش آمد که می‌خواهند مطلب را با این تمام کنند، به اضافه میقات بودن.

این‌ها را باید از «الا ان تراه» ببینید. رویت باید متعارف باشد. «تراه» یعنی باید میقات باشد. «تراه» یعنی باید تو به نحوی ببینی که شریعت اسلامی با این همه خطا مواجه نشود. «تراه» به این نحو که در کلام بعضی دیگر طریقیت دارد. و همه آن‌ها می‌گویند که رویت هلال با تلسکوپ مجزی نیست. این خلاصه اقوال کسانی است که از «ان تراه» عدم اجزاء رویت هلال با تلسکوپ را استفاده کرده‌اند.

حالا جزوه را نگاه کنید. مسأله عدد الآن بحث ما نیست. اما چون تلسکوپ بحثی است که الآن ناظرین و متفکرین روی آن نظر می‌دهند و اختلاف نظر هم هست، به این جزوه نگاه کنید. ان شالله این چهارتا دلیل را با مراجعه به آن جزوه عرض می‌کنم.

شاگرد: بحث ذیل رویت را بعداً ادامه می‌دهیم؟

استاد: بله، ان شالله ما این بحث را ادامه می‌دهیم. عبارت سید در قسمت آخر روایت است. «تراه» را بحث می‌کنیم، اشتراک افق را هم بحث می‌کنیم و بر می‌گردیم مدعای سید که در مقصود من آخر کار است را می‌خوانیم. یعنی ما می‌خواهیم از حرف سید استفاده نهایی را ببریم. بعد از تلسکوپ و بعد از اشتراک افق، استفاده نهایی را می‌بریم. اگر یادتان باشد گفتم که می‌خواهیم برای کل کره ضابطه ارائه بدهیم. استفاده نهایی را می‌خواهیم از حرف سید ببریم.

شاگرد: بحثی که فرمودید اعراب «آخرَه یا آخرِه» است. من لایحضره الفقیه پنج تحقیق دارد. در تحقیق علی‌اکبر غفاری اعراب نبود. در تحقیق شیخ حسین اعلمی هم نبود. در تحقیق محمد جعفر شمس الدین هم اعراب نبود. در تحقیق آقای خرسان هم نبود. تنها چیزی که اعراب داشت و «آخرِه» بود، تحقیق محمد جواد غفاری بود. همان هشت جلدی با ترجمه است. ایشان کلاً اعراب گذاشته و «آخِرِه» ترجمه کرده. یعنی همه این اعراب هایی که هست، نرم‌افزار درست کرده.

استاد: نرم‌افزار درست کرده و ماخذ آن هم همان یکی است. جزاکم الله خیرا.

والحمد لله رب العالمین

کلید: اصاله عدم الزیاده، اصاله عدم الزیاده در تصحیف، اشتراک محمد بن قیس، عنوان اسحاق بن عمار در رجال، مسالک الافهام فاضل جواد، تطور چهار مرحله ای بحث رویت هلال، سیر تطور مساله رویت با چشم مسلح، روایت اسحاق بن عمار در مراحل چهارگانه رویت هلال،

1 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1973‌

2 همان١٩٧۴

3 همان

4 همان

5 من لا يحضره الفقيه، ج‌2، ص: 123‌

6 الرد على أصحاب العدد - جوابات أهل الموصل، ص: 29‌

7 تهذيب الأحكام، ج‌4، ص: 158‌؛ بَابُ عَلَامَةِ أَوَّلِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ آخِرِهِ وَ دَلِيلِ دُخُولِهِ‌

8 تهذيب الأحكام، ج‌4، ص: 177‌ ؛ بَابُ عَلَامَةِ أَوَّلِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ آخِرِهِ وَ دَلِيلِ دُخُولِهِ‌

9 الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‌2، ص: 64‌؛ بَابُ عَلَامَةِ أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ‌

10 الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‌2، ص: 73‌؛ بَابُ حُكْمِ الْهِلَالِ إِذَا رُئِيَ قَبْلَ الزَّوَالِ أَوْ بَعْدَهُ‌

11 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1974‌

12 همان ١٩٧۵

13https://lib.eshia.ir/14008/4/138

14https://lib.eshia.ir/11022/2/480

15https://lib.eshia.ir/10982/1/368/

16https://lib.eshia.ir/10982/1/372

17https://lib.eshia.ir/86861/3/294/

18https://lib.eshia.ir/14028/1/323

19https://lib.eshia.ir/14008/4/140

20 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1975‌

21https://lib.eshia.ir/14008/1/315

22و بالجملة، فالمستفاد من تتبع الأخبار و كلام علماء الرجال كافة -عدا من شذ-: اتحاد اسحاق بن عمار، و قد ثبت اسحاق بن عمار بن حيان الثقة الامامي الجليل من كلام الجميع حتى الشيخ-رحمه اللّه-فينتفي الساباطي الفطحى. و بذلك ظهر صحة روايات اسحاق بن عمار حيث سقط الفطحى من البين، و اتضح اتضاح الصبح لذي عينين. و عليك بامعان النظر في هذا المقام، فقد زلت فيه أقدام كثير من الاعلام.

23ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار ؛جلد ۶ ، صفحه ۴٨٢

24 رجال العلامة الحلي،جلد اول صفحه٢٠٠

25 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1975‌

26

27هيويات فقهية جلد یک صفحه١٢٩ و هو ما إذا لم يمكن مشاهدته بالعين المجردة، و شُوهد بالعين المسلحة، ففي هذه الحالة الاتفاق حاصل على عدم الاعتداد بهذه الرؤية.

28 البقره ١٨٩