بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات مباحثه توحید صدوق قده-سال ۱۴۰۴

جلسه بعدفهرست جلسات توحید صدوق قده--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

توحید صدوق؛ جلسه 90 9/7/1404

بسم الله الرحمن الرحیم

همگرائی روایت سی و دوم با سائر روایات تعلیم توحید

حدثنا أبي، وعبد الواحد بن محمد بن عبدوس العطار رحمهما الله، قالا: حدثنا علي بن محمد بن قتيبة، عن الفضل بن شاذان، عن محمد بن أبي عمير، قال: دخلت على سيدي موسى بن جعفر عليهما‌السلام، فقلت له: يا ابن رسول الله علمني التوحيد فقال: يا أبا أحمد لا تتجاوز في التوحيد ما ذكره الله تعالى ذكره في كتابه فتهلك، واعلم أن الله تعالى واحد، أحد، صمد، لم يلد فيورث، ولم يولد فيشارك، ولم يتخذ صاحبة ولا ولدا ولا شريكا، وإنه الحي الذي لا يموت، والقادر الذي لا يعجز، والقاهر الذي لا يغلب، والحليم الذي لا يعجل، والدائم الذي لا يبيد، والباقي الذي لا يفنى، والثابت الذي لا يزول ، والغني الذي لا يفتقر1

عرض شد که این روایت، از روایات ناب نیشابوریه است. نکات خیلی خوبی در این حدیث شریف هست. وقتی «علّمنی التوحید» می‌گوید، آدم یاد احادیثی می‌افتد که در مورد توحید است. حدیث تحف العقول؛ «اولها انهم عرفوا التوحید». روایتی که در جنگ جمل از حضرت سؤال کرد و حضرت چهار معنای واحد را فرمودند. روایتی که حضرت فرمودند خدای متعال اقوام متعمقون در آخر الزمان دارد که سوره مبارکه توحید و اوائل سوره حدید را نازل فرمود که هر کسی ورای این برود در آن هلاک هست. این روایت خیلی با آن‌ها مرتبط است. اگر شما بخواهید روایات را دسته‌بندی موضوعی کنید، گروه بندی کنید، این سنخ از روایات را با این روایت شریف در یک سنخ از فضا قرار می‌دهید. مطالب آن‌ها همه معاود هم هستند و مطلب را روشن می‌کنند. از چیزها جالب همین است که در همین حدیث شریف وقتی حضرت فرمودند از کتاب خدا فراتر نرو، اول خودشان از سوره مبارکه توحید شروع کردند و به سوره حدید ختم فرمودند. فرمودند: «واعلم أن الله تعالى واحد، أحد، صمد، لم يلد» که مفاد سوره مبارکه توحید است. در پایان حدیث هم فرمودند: «وهو الأول الذي لا شيء قبله ، والآخر الذي لا شيء بعده» که مفاد سوره مبارکه حدید است؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»2.

تناسب عنوان «باب التوحید و نفی التشبیه» با حدیث سی و دوم

این‌که چرا مرحوم صدوق این روایت سی و دوم را در این باب آورده‌اند، ظاهراً هر دو مطلبی که در عنوان این باب هست، در حدیث شریف تصریح شده است. فرمودند: «باب التوحید و نفی التشبیه». اول حدیث می‌گوید «علّمنی التوحید»، حضرت هم فرمودند: «لا تتجاوز في التوحيد ما ذكره الله تعالى ذكره في كتابه». در پایان حدیث هم فرمودند: «وهو القديم وما سواه مخلوق محدث ، تعالى عن صفات المخلوقین علوا کبیرا». درست جمله ختم این حدیث مبارک، نفی تشبیه است. «تعالی عن صفات المخلوقین» که همان نفی تشبیه است. بنابراین مرحوم صدوق دیدند که شروع و ختم این روایت کاملاً با باب ایشان مناسب است، لذا در اینجا آورده‌اند.

عجز انسان منشائی برای اصل اولی در توقیفیت اسماء الله

بین راه اسمائی بود…؛ در جلسه قبل برای سؤالی مطلبی را مطرح کردم و بحث سر توقیفی بودن اسماء رفت. مطلبی که گفتم روشن است. من در خود حدیث سؤال را مطرح کردم. حضرت فرمودند از کتاب خدا آن طرف تر نرو. بعد که «و اعلم» فرمودند، ضمن فرمایشات حضرت اسماء حسنائی آمده که در قرآن کریم صریحاً نیست. مثل ثابت و جواد. این چطور می‌شود؟ امام علیه‌السلام خودشان فرمودند و عمل کردند، من این را توضیح دادم که اسماء سه دسته هستند؛ اسماء دون توصیف خدای متعال که قبیح هستند. اسماء حسن که با تاویل و توجیه می‌تواند در مورد خدای متعال به کار برود. و اسماء حسنی و احسن که ریختش طوری است که فلش معنوی آن حالت صدمه زدن به معارف دینی ندارد. وقتی آن‌ها را می‌آورید، این‌طور نیست که عوام دچار تشبیه شوند و مجسمه شوند. این را در جلسه قبل عرض کردم. لذا بحث در این رفت که اسماء توقیفی هستند یا نه. این بحث ادامه پیدا کرد.

ببینید آن چه که در این حدیث هست و مقصود من است، تام است. چون کسانی هم که می‌گویند اسماء الله توقیفی است، یعنی عموم مردم حق ندارند بگویند. نه این‌که امام کاظم علیه‌السلام نتوانند بگویند. آن‌ها که امام معصوم را نمی‌گویند. در اینجا که خلاف توقیفیت نشده است. خود امام می‌فرمایند. هر چه هم امام می‌فرمایند دقیقاً از مواردی است که وقتی از امام به ما رسید، توقیفیت بر طرف شده است. یعنی شرط توقیفیت در مانحن فیه اشباع شده است. بنابراین این مشکلی ندارد. توضیح هم داده‌اند که از ناحیه توقیفیت در این حدیث مشکلی نیست. بله، اصل بحث توقیفیت اسماء مطرح هست.

معروف همین است که می‌گویند اسماء الله تعالی توقیفی است. آن چه که جلسه قبل عرض کردم، این بود که اقتضاء اولی محض، در آن چیست؟ یعنی اصل در اسماء خدای متعال این است که در آن توقف کنند تا نص بیاید؟ یا این‌که می‌گویند توقیفی است به این خاطر است که ما عاجز هستیم؟ نه این‌که ریخت عنوان اولی کار در توصیفات غیر تشبیهیه توقیفی است. این دو تحلیل است. آیا توقیفی بودن اسمای الهی یعنی به‌عنوان اولی باید توقف کنیم؟ یا این‌که چون عاجز هستیم باید توقف کنیم؟ چون نمی‌فهمیم؟ لذا این اهمیت دارد. توقیفیت برای عجز عموم مردم است. لذا به آن حدیث اشاره کردم. در نسخه طب الائمه3 «مستبصرین» دارد، و در خط شریف «مستبصرون» دارد. همین روایت در دو جای بحارالانوار آمده است. لذا اگر «المستبصرین» بزنید، عبارت طب الائمه می‌آید. اگر «المستبصرون» بزنید، دیگری می‌آید. عبارت نقل به معنا شده، لذا یکی از آن‌ها «من» دارد و دیگری ندارد. «المستبصرون» هم به خط شهید است و در دو جای بحارالانوار آمده است.

در روایت سؤال می‌کند که آیا دعای موقت هست؟ حضرت فوری می‌فرمایند بله موقت است. هر کسی نمی‌تواند خودش شروع به توصیف خدا کند و بعد از توصیفات دعا کند. بلکه وقتی می‌خواهد توصیف کند، باید سراغ توصیفاتی برود که اولیاء خدای فرموده‌اند. «فكلّما ميّزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه، فهو مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم»4. پس چطور شما با این ذهنیت می‌خواهید سراغ اسماء الله بروید؟! حضرت در ادامه در نسخه شهید فرمودند: «و أما المستبصرون البالغون فدعاؤهم لا يحجب»؛ دعای موقت ندارند.

معنای موقت

شاگرد: موقت به‌معنای مخصوص است؟ یا ماثور است؟

استاد: به‌معنای ماثور و معین است. یعنی باید از ناحیه خداوند و اولیاء او تعیین شود. نظیرش خیلی زیاد هست. مثلاً در خصال مرحوم صدوق عنوانی به این صورت دارند: «سبعة مواطن ليس فيها دعاء موقت»5. از نظر بحث فقهی نمی‌توانیم دلیل محکمی بیاوریم که غیر از جهت نقص عمومی اسماء الله توقیفی باشد. شواهد متعددی در جاهای مختلف هست.

بیان مرحوم کفعمی در توقیفیت اسماء الله

مرحوم کفعمی در کتاب مبارک مصباح که خیلی معروف و مبارک است، همین مسأله توقیفیت اسماء را مطرح کرده‌اند. ظاهراً از مرحوم خواجه نقل می‌کنند، از کتاب الفصول النصیریه ایشان. در صفحه سیصد و سی و نه می‌فرمایند:

«قال الشهید رحمه الله و الاولی التوقف». شهید اول را می‌فرمایند. خود مرحوم کفعمی برای جبل عامل هستند. ظاهراً شهر کفعم بعداً از بین رفته است. حالا چطور شده، تاریخ آن را نمی‌دانم. کسانی که تاریخ منطقه لبنان را می‌دانند باید ببینند چه چیزی رخ داده که این شهری با این آثار و بزرگان کلاً محو شده است. از چیزهای جالبی که در مورد ایشان گفته اند، این است: بعد از این‌که شهر محو شده بود، کشاورزی در بیابان حفر می‌کرد، به یک سنگی می‌رسد که روی آن نوشته بود: «هذا قبر الشیخ ابراهیم بن علی». بعد می‌گوید همه خوشحال می‌آیند. چون می‌گفتند که قبر ایشان معلوم نیست. الآن در لبنان برای قبر ایشان در همان شهری که الآن اثری از آن نیست، مزار درست کرده‌اند. از همان زمانی‌که سنگ قبر ایشان را دیدند، مزار ایشان به پا شد. خلاصه عالم خیلی نازنین و بزرگواری هستند.

قال الشهيد ره و الأولى التوقف عما لم يثبت التسمية به و إن جاز أن يطلق معناه عليه إذا عرفت ذلك فنقول قال الشيخ نصير الدين أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي قدس الله سره في فصوله كل اسم يليق بجلاله و يناسب كماله مما لم يرد به إذن يجوز إطلاقه عليه تعالى إلا أنه ليس من الأدب لجواز أن لا يناسبه تعالى من وجه آخر قلت فعنده يجوز أن يطلق عليه الجوهر لأن الجوهر قائم بذاته غير مفتقر إلى الغير و الله تعالى كذلك و قال الشيخ علي بن يوسف بن عبد الجليل في كتابه منتهى السؤال لا يجوز أن يطلق على الواجب تعالى صفة لم يرد في الشرع المطهر إطلاقها عليه و إن صح اتصافه بها معنى كالجوهر مثلا بمعنى القائم بذاته لجواز أن يكون في ذلك مفسدة خفية لا نعلمها فإنه لا يكفي في إطلاق الصفة على الموصوف ثبوت معناها له فإن لفظتي عز و جل لا يجوز إطلاقهما على النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و إن كان عزيزا جليلا في قومه لأنهما يختصان بالله تعالى و لو لا عناية الله و رأفته بعباده في إلهام أنبيائه أسماءه لما جسر أحد من الخلق و لا يهجم في إطلاق شيء من هذه الأسماء و الصفات عليه سبحانه قلت و هذا القول أولى من قول صاحب الفصول المتقدم آنفا لأنه إذا جاز عدم المناسبة و لا ضرورة داعية إلى التسمية وجب الامتناع ما لم يرد به نص شرعي من الأسماء و هذا معنى قول العلماء إن أسماء الله تعالى توقيفية أي موقوفة على النص و الإذن الشرعي6

«فنقول قالالشيخ نصير الدين أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسيقدس الله سره في فصوله»؛ به شیخ الطائفه نصیر الدین می‌گویند؟! نمی‌گویند. فصول نصیریه برای خواجه است. خواجه فرموده‌اند:

«كل اسم يليق بجلاله و يناسب كماله مما لم يرد به إذن يجوز إطلاقه عليه تعالى»؛ ایشان روی مبنای خودشان می‌گویند جایز است.

«إلا أنه ليس من الأدب»؛ بی ادبی است وقتی وارد نشده ما بگوییم. ادب اقتضا می‌کند که صبر کنیم. ایشان توقف گفته اند، نگفته‌اند منع.

«لجواز أن لا يناسبه تعالى من وجه آخر»؛ یک جور به ذهن ما می‌آید که مناسب است. اما یک چیزهای دیگری همراه آن است که چون علم ما گسترده نیست از آن‌ها خبر نداریم.

«قلت فعنده يجوز أن يطلق عليه الجوهر»؛ مرحوم کفعمی دو-سه صفحه راجع به این مطلب بحث کرده‌اند. در آخر کار هم فرموده‌اند: «لقد خرجنا في هذا الباب بالإكثار عن حد الاختصار غیر ان الحدیث ذو شجون». منظور ایشان این است که چون بحث خوبی است، من آن را طول داده‌ام. بحث خوبی دارند. نگاه کنید. ذیل بحث الاسماء الحسنی، اسم شریف الجواد. وقتی به اسم الجواد رسیدند این مطالب را مطرح کرده‌اند. از شهید و از خواجه مطالبی را نقل کرده‌اند. بعد فرموده‌اند بنابراین می‌توان به خداوند متعال جوهر گفت.

در ادامه می‌خواهند یک قولی را نقل کنند که به وسیله آن قول دوم را بر قول خواجه که فرمودند جایز است، ترجیح بدهند. مختار خودشان این می‌شود که اسماء الله توقیفی است. به این معنا که جایز نیست آن‌ها را بخوانیم.

«و قال الشيخ علي بن يوسف بن عبد الجليل في كتابه منتهى السؤال لا يجوز أن يطلق على الواجب تعالى صفة لم يرد في الشرع المطهر إطلاقها عليه و إن صح اتصافه بها معنى كالجوهر»؛ ولو ما می‌گوییم اتصاف هم درست است و مشکلی ندارد اما چون وارد نشده ما نباید بخوانیم. چرا؟

«مثلا بمعنى القائم بذاته»؛ خدای متعال قائم به ذات است و از این حیث جوهر است، ولی چرا نباید بگوییم؟ «لجواز أن يكون في ذلك مفسدة خفية لا نعلمها»؛ یک چیزی هست که خبر نداریم. ما یک جهت خوبش را می‌بینیم ولی جهت بدش را که نمی‌بینیم.

«فإنه لا يكفي في إطلاق الصفة على الموصوف ثبوت معناها له فإن لفظتي عز و جل لا يجوز إطلاقهما على النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله»؛ مثلاً بگوییم قال رسول الله عزّ و جلّ. خب چه مشکلی دارد؟ اصل این‌که رسول الله را به عزیز و جلیل توصیف کنیم، مشکلی ندارد. اما از اختصاصیات خداوند است.

«و إن كان عزيزا جليلا في قومه»؛ خب مشکلش چیست؟ از اختصاصیات است. «لأنهما يختصان بالله تعالى و لو لا عناية الله و رأفته بعباده في إلهام أنبيائه أسماءه لما جسر أحد من الخلق و لا يهجم في إطلاق شيء من هذه الأسماء و الصفات عليه سبحانه قلت و هذا القول أولى من قول صاحب الفصول المتقدم آنفا»؛ می‌گویند این قول اولی است. بعداً ادامه می‌دهند.

شواهدی بر تسهیل شارع در ادعیه؛ «تدعوا بما بدا لک»، دعا در سعی و صفا

من فرمایش ایشان را گفتم تا هم ذکری از مرحوم کفعمی شده باشد و هم کلام ایشان را گفته باشیم. ببینید خیلی از جاها اگر قرار بود شارع بگوید هیچ توصیفی نکنید، این جور نبود که همین‌طور رها کنند. خیلی تأکید می‌کردند. و حال آن‌که برعکس است. یعنی در مواردی داریم که می‌گویند «لیس فیها دعاء موقت». دعای موقت نیست، به چه معنا است؟ یعنی شارع دارد سهل می‌گیرد که در اینجا دعای ماثور نیازی نیست. در روایت خیلی از موارد آمده که «تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ»؛ دعا کن. البته خیلی از جاها دارد «تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ مِنْ حَاجَةٍ» که این منظور من نیست؛ این دعا را در هر حاجتی که خواستی بخوان. منظورم این نیست. جایی که قرینه داریم «تدعوا بما بدا لک» منظورم است. یعنی خود دعا را این‌طور می‌گوید. خود مرحوم کفعمی دو-سه انشاء دعای سید را در این کتاب آورده‌اند. فرموده‌اند که سید بن طاووس فرموده این دو-سه دعا از انشائات من است و ایشان هم خودشان آورده‌اند.

شاگرد: در همین روایت خصال می‌فرماید ما در قنوت دعای موقت نداریم، درحالی‌که برای قنوت این همه دعاهای ماثور وارد شده است؟ یا حتی برای سعی و صفا هم دعاهایی وارد شده است.

استاد: در همین سعی و صفا دو روایت هست. در یکی حضرت فرمودند که دعای موقت نیست. در آن جا دعای خاصی نیست. یعنی حاجی در گیر و بند یک دعای خاصی نیست. در یک روایت دیگر می‌گوید دعای موقت هست یا نه، حضرت می‌فرمایند این‌طور بگو. یعنی وقتی در صفا سؤال می‌کند که دعای موقت هست یا نه، حضرت به او یاد می‌دهند ولی نمی‌گویند هست یا نیست. می‌گوید «قل اللهم …». بنابراین «لیس فیها دعاء موقت»، یعنی دعای وضعی که برای آن جا وارد شده، یا تکلیفی به نحو وجوبی، یا به نحو استحباب لا الی بدل.

خب حالا شما می‌فرمایید -درست هم هست و من مخالف نیستم- وقتی دعای موقت می‌گویند یعنی شارع در اینجا یک دعای معین نگذاشته است. نه این‌که یعنی هر چه خواستی بگو. باید از دعاهای دیگری که ماثور است، بیاوری. منظور شما همین است؟

سیره متشرعه بر عدم توقیفی بودن اسماء الله

شاگرد: عقلی که در فضای ادعیه و روایات پرورش پیدا کرده، ممکن است از همان صفات استفاده کند ولی دعایی ساخته است. این یک بحث است. ولی یک بحث هم دعاهایی است که از علوم خودمان می‌سازیم، است. این دو امر متفاوت از هم هستند.

استاد: خود من که مصباح را می‌خواندم برایم جالب بود. کفعمی فرمودند اولی قول کسی است که می‌گوید توقیفی است. چندجا دیدم که خود ایشان می‌فرماید: «انّ الواجب سبحانه». خب ما در اسماء، واجب داریم یا نه؟ یعنی در فضای علمی وقتی می‌گوییم «انّ الواجب تعالی»، باید بگویند چرا این‌طور می‌گویی؟! باید بروی ببینی واجب آمده یا نه. جالب بود که خود ایشان داشتند. یعنی «انّ الواجب تعالی» یک مفهومی است که متشرعه تلقی کرده‌اند و دیده‌اند که مقصود از آن روشن است و نقصی در آن نیست.

روایت «و اکثِر من اسماء الله» شاهدی بر عدم توقیفیت اسماء الله

من یک شاهد از کافی شریف بیاورم؛ شارع اگر بخواهد یک جایی محکم بگیرد، رها نمی‌کند. برای آن طبل می‌زند که حق ندارید تغییر بدهید، مواظب باشید. باب «الثناء قبل الدعا»، حدیث ششم. روایات متعددی هست که وقتی می‌خواهید دعا کنید، یک دفعه همین جور نگویید که خدا این را به من بده. قبلش حمد و ثناء الهی کن. او را به اوصاف اولیاء و اسماء حسنی توصیف کن.

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ إِذَا طَلَبَ أَحَدُكُمُ الْحَاجَةَ فَلْيُثْنِ عَلَى رَبِّهِ وَ لْيَمْدَحْهُ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا طَلَبَ الْحَاجَةَ مِنَ السُّلْطَانِ هَيَّأَ لَهُ مِنَ الْكَلَامِ أَحْسَنَ مَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَإِذَا طَلَبْتُمُ الْحَاجَةَ فَمَجِّدُوا اللَّهَ الْعَزِيزَ الْجَبَّارَ وَ امْدَحُوهُ وَ أَثْنُوا عَلَيْهِ تَقُولُ- يَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى وَ يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ يَا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ‌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ يَا مَنْ لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً يَا مَنْ‌ يَفْعَلُ ما يَشاءُ* وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ وَ يَقْضِي مَا أَحَبَّ يَا مَنْ‌ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ‌ يَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى يَا مَنْ‌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ يَا سَمِيعُ يَا بَصِيرُ وَ أَكْثِرْ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ أَسْمَاءَ اللَّهِ كَثِيرَةٌ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قُلِ اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ مَا أَكُفُّ بِهِ وَجْهِي وَ أُؤَدِّي بِهِ عَنْ أَمَانَتِي وَ أَصِلُ بِهِ رَحِمِي وَ يَكُونُ عَوْناً لِي فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ قَالَ إِنَّ رَجُلًا دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَجَّلَ الْعَبْدُ رَبَّهُ وَ جَاءَ آخَرُ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أَثْنَى عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَلْ تُعْطَ.7

«إِذَا طَلَبَ أَحَدُكُمُ الْحَاجَةَ فَلْيُثْنِ عَلَى رَبِّهِ وَ لْيَمْدَحْهُ»؛ اول ثناء الهی را بگوید و مدح کند. در ادامه حضرت توضیحاتی می‌فرمایند. خودشان هم می‌فرمایند: «تَقُولُ- يَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى وَ يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ يَا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ». جایی که منظورم است، اینجا است؛ حضرت فرمودند: «وَ أَكْثِرْ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ وقتی می‌خواهی دعا کنی، هر چه بیشتر بتوانی اسماء حسنی بیاوری بهتر است. «فَإِنَّ أَسْمَاءَ اللَّهِ كَثِيرَةٌ». اگر حرام بود، جا نداشت که حضرت بفرمایند اسماء الله کثیره است ولی از خودت در نیاوری. به خلاف این‌که بگویند اسماء خیلی زیاد است. تو هم هر چه می‌توانی بیاور. بیاور یعنی از حافظه و از مطالبی که قبلاً شنیدی؟! لسان، لسان این است که اگر مقام حرمت بود، جا داشت وقتی می‌گویند «اکثر من اسماء الله»، تذکر بدهند که حرام است از خودت بیاوری. ولو از اسماء حسنای عقلائی باشد. در جلسه قبل هم عرض کردم سیره بزرگان علماء این‌طور بوده است. و این کارها شده است. در کتب درسی واجب الوجود را می‌گویند. کدام طلبه است که در عمرش این را درس نگرفته باشد یا درس نداده باشد یا در سیرش آمده باشد که بگوید من ببینم این واجب الوجود آمده یا نه؟! چون سیره و ارتکازشان دال بر این است که شارع به‌عنوان اولی تحریم نکرده است. اگر تحریم کرده بود که متشرعه توقف می‌کردند. ارتکاز آن‌ها نسبت به حرمت، معامله بسیار قویی است. این جور نیست که همین‌طور گفته شود. وقتی منزل رفتید مصباح را ببینید. چند اسم هست که دیگران خدشه کرده‌اند. ایشان نقل می‌کنند که کسی گفته حق ندارید «سخاء» را برای خدای متعال به کار ببرید. چون در «سخا» لین و سستی هست، لذا خداوند نمی‌تواند سخی باشد. جواد هست ولی سخی نیست. خود مرحوم کفعمی از ادله و دعاها شاهد می‌آورند، ولی می‌گویند مشکلی ندارد.

عدم حجت شرعی بر ادعیه و اسماءالله با تشکیک در سند، شاهدی بر عدم توقیفت اسماء الله

نکته ی بسیار مهمی که به‌عنوان طلبگی می‌خواهم عرض کنم، این است: اگر قرار شد بر وجه حرمت باشد، آیا شما می‌توانید از زیر بار این حرام شانه خالی کنید و بگویید چون مرحوم کفعمی در فلان دعای مرسل در بلد الامین آورده‌اند؟! می‌توانید به این صورت بگویید؟! نمی‌توانید. حرام است. در یک کتابی، در یک دعایی، یک اسم آمده است. ما حجت شرعی نداریم که از آن حرمت فاصله بگیریم و بگوییم ماثور است. چرا؟ چون ماثور سند می‌خواهد. یعنی باید حجیت شرعیه برای شما هم داشته باشد تا بگویید ماثور است. و بعداً بگویید با قطع به ماثوریت که صبغه حجیت شرعی دارد، حالا می‌توانم این اسم را به کار ببرم. فضای تشکیک در سند و اعتبار هم چه خبر است. اگر به این صورت باشد، هشتاد درصد این اسماء کنار می‌رود. دعای ماثور هم باید سندش تام شود تا حرام نبودش برای شما محرز شود. الآن در این کتاب توحید فرمودند خدای متعال نود و نه اسم دارد. خب اگر سند این نود و نه اسم تام نباشد، نمی‌توانید فتوا بدهید که اسمائی که در این حدیث شریف آمده، ماثور است. کجا ماثور است و حال این‌که سند تام ندارند؟! همین که خود علماء این‌ها را می‌آوردند و معامله ماثور می‌کنند، کافی است. اگر شما بگویید این‌ها ماثور هست یا نه، مثل خود مرحوم کفعمی فوری می‌گویند بله. در دعایی که رسیده سند هم نمی‌آورند. این اسم به کار رفته است. شما هم قانع می‌شوید. چرا؟ چون ارتکاز شرعی شما بر حرمت نیست. بر یک فضایی مثل خلاف ادبی که خواجه گفتند، یا خلاف تشبیهی که اوصاف مخلوقین در ذهن عرف عام بیاید، کافی است. همین اندازه است.

شاگرد: در تسمیه تفصیل داده‌اند. شما با این بیانتان می‌خواهید بگویید اشکالی ندارد؟

استاد: منظورتان تسمیه به اسماء الله برای غیر که نیست؟ توصیف و تسمیه برای خدا منظورتان است. همان مطلب دومی است که مرحوم کفعمی نقل کرده‌اند. مئونه زائدی بین متشرعه دارد. درحالی‌که کاملاً می‌توان بین این دو فرق گذاشت. مثلاً عده‌ای هر دوی آن‌ها را نهی کرده‌اند و عده‌ای تفصیل داده‌اند. می‌گوییم «یا من یمکر بعباده»، این توصیف است، تسمیه نیست. این جایز هست یا نه؟ بعضی‌ها این را اجازه داده‌اند. «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ»8، لذا گفتند ما هم می‌گوییم. اما حالا می‌توان گفت «یا ماکر»؟ مثلاً بگویند یکی از اسماء خداوند «ماکر» است؟ ملازمه ای نیست که جایز باشد بگویید «یا من یمکر بالجاحدین» اما بگویید «یا ماکر» هم مجاز است.

شاگرد: اگر با «یا» به کار برود، تسمیه می‌گویند. ولی ممکن است بگویند این هم نوعی اطلاق است.

استاد: ندا کردن که ملازمه ای با تسمیه ندارد. تسمیه مقابل صفت است. اگر به‌صورت توصیف بیاورید، صفت است. اما این‌که می‌گویید تسمیه یعنی با «یا» بیاورید، تمام نیست.

شاگرد: تسمیه به علیت بر می‌گردد.

استاد: یعنی وقتی می‌گویید «یا من لاتحصی نعمائه»، این تسمیه است؟! چه تسمیه ای است؟! پس «یا» ندا خیلی اعم از اسم و توصیف است. ما در «یا» ندا، منادا داریم. نه این‌که اسم داریم. «یا» ندا اقتضای منادا دارد. نه اقتضای مسمی داشته باشد. پس ربطی بین «یا» و تسمیه نیست. تسمیه یک فضای دیگری است.

شاگرد: روایتی که می‌گوید خداوند هزار و یک اسم دارد، مانعی ندارد که این‌ها را هم اسم تلقی کند.

استاد: روایتش در توحید هست. «الاسم ما هو؟» امام فرمودند «الاسم صفة لموصوف». آن معنای بسیار وسیعی است. هر صفتی را برای موصوف بیاورید، درجه‌ای از صفت و اسم است. در مراتب کلاسیک می‌گفتند رتبه اسماء الله دون صفات الله است. صفات الله یک رتبه حقیقی بالاتری دارد. قطع نظر از این بحث‌ها مانعی ندارد. ولی از باب «الاشیاء تعرف باضدادها»، وقتی می‌گویید تسمیه جایز نیست و توصیف جایز است، دیگر فرمایش شما نمی‌آید. چون اینجا که «اسماء الله» را گفتند و بین آن هم توصیف کردید، اذا افترقا اجتمعا است. این دو از هم جدا شده‌اند، لذا با هم جمع می‌شوند.

شاگرد: یعنی می‌فرمایید تسمیه حرام است؟

استاد: حاج آقا مکرر می‌فرمودند. دیدید خیلی از جاها دیگران می‌گویند حرام است و نجس است، اما ایشان فوری حاضر نمی‌شود بگوید حرام است. ایشان می‌فرمودند این از کمال قدس ایشان است. چون ما می‌خواهیم به شارع نسبت بدهیم که او حرام کرده است. این تقدس محقق اردبیلی است که فوری حاضر نیست نسبت بدهد. ولو احتیاط و … دارد، اگر مقدس باشد می‌گوید نکن. اما وقتی محقق اردبیلی است، متفاوت است. ایشان بین این دو وصف مهم جمع کرده‌اند؛ هم مقدس است و هم محقق. صاحب جواهر وقتی می‌خواستند در جواهر ملکه عدالت را بگویند، به مقدس اردبیلی مثال زدند. اما وقتی هم می‌خواهد کار تحقیقی کند، محقق اردبیلی می‌شود که صاحب جواهر از دست ایشان ناراحت می‌شوند. دیگر نمی‌گویم چه چیزهایی می‌گویند. محقق به این صورت است.

شاگرد2: یکی متن دعا است و یک بحث هم افتتاح دعا به اسماء الله است. نسبت به دعا دلائل مختلفی داریم که هر چه به ذهنتان رسید، بگویید؛ کذا و کذا.

استاد: ما بین این‌ها جدا کردیم.

شاگرد2: لذا بحث به افتتاح دعا به اسمای الهی می‌آید.

استاد: ولذا من این حدیث را خواندم که حضرت تصریح به اسماء الله کردند. نفرمودند انشاء دعا کنید ولی از ماثورات بیاورید. فرمودند «و اکثر من اسماء الله، فان الاسماء الله کثیرة فصلّ علی محمد و آله و قل اللهم اوسع علی…».

شاگرد: این اسماء الله به چه معنا است؟

استاد: قبلش حضرت توضیح دادند. فرمودند چرا همین جور شروع می‌کنی و حاجتت را از خداوند می‌خواهی؟! خدا را تحمید کن. تمجید کن. ثناء بگو. این‌که اسماء الله کثیر است، به مناسبت صدر و ذیل به چه معنا است؟ یعنی «کل ما یمجّد به الله»، «کل ما یثنی به الله»، «کل ما یحمد به الله».

شاگرد2: همه این‌ها شرعی باید باشد.

استاد: اگر شرعی بود که حضرت باید یک کلمه می‌گفتند. درحالی‌که در اینجا حضرت دارند توسعه می‌دهند و می‌گویند «کثیرة».

شاگرد2: مقام آموزش تحمید نیست، در مقام آموزش دعا است که باید در آن تحمید کنی. حالا در باب تحمید آموزش می‌دهند.

استاد: همین چیزی را که می‌گویید یک دلیل از شرع بیاورید که غیر این را به کار نبریم.

شاگرد2: این روایت در مقام اثبات برای مراد ما نیست.

استاد: من از این حدیث ادبیات شارع را استیناس می‌کنم. اگر حرمت بود باید حکیم متکلم به مخاطب عام تذکر بدهد.

شاگرد2: برای این یک حریمی قائل شده‌اند. حالا حرمت نمی‌گوییم.

استاد: بحث ما سر حرمت است. و الا ادب و کراهت و … سر جایش هست. حتی توقف. ما در توقف هیچ مشکلی نداریم. یعنی وظیفه حامد بر توقف است.

شاگرد: مگر مستبصرین.

استاد: مستبصرین را بگردید پیدا کنید. نه در دنیا. در برزخ و قیامت هم بروید. کسانی که هزار سال است مرده‌اند هم معلوم نیست به این درجات رسیده باشند.

شاگرد3: در روایت «من الاسماء» دارد. یعنی از میان اسمائی که هست. نه این‌که خودت اسم درست کنی.

استاد: حضرت فرمودند اسماء کثیره است ولی چندتا از آن‌ها را عرف حافظ هستند؟! در کجا است؟

شاگرد3: در ماثورات است. باید برود ببیند و بعد شروع به دعا کردن کند؟! حضرت می‌فرمایند خیلی اسماء هست ولی وقتی خواستی تعریف و تمجید کنی، نباید به اینی که من گفتم بسنده کنی. باید بروی پیدا کنی و بعد بگویی.

شاگرد: اصلاً خود دعای جوشن کبیر سند خاصی دارد؟!

شاگرد2: وقتی می‌گویند زیاد نماز بخوان یعنی شرائطش را رعایت کن.

استاد: اتفاقا همین بحث در مستحبات مطرح بود.

شاگرد: «أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ»9.

استاد: همین آیه را جلسه قبل خواندم. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ». من این را شاهدی برای فرمایش امام کاظم علیه‌السلام آوردم. با این‌که خود حضرت فرمودند از قرآن تجاوز نکن، اما خود قرآن می‌فرماید «أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ». یا «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا»10. یک روایت نباید بیاید بگوید، هر چه آمده حرام است و من شارع حرام کرده‌ام؟! یک توصیفی است که خود عرف متدینین در طول تاریخ در آن اشکال نمی‌کنند ولی حرام است!

اصطیاد لحن معصومین در تسهیل اسماء الله و ادعیه

تنظیر به جلسه بین السجدتین در نافله

همچنین فرمودند دعای جوشن سند دارد یا نه. همچنین سائر موارد. بحث ما الآن حرمت فقهی است. برای نماز هم فرمودید، در یک جلسه سؤال شد که در نماز مستحبی اختیارا می‌توانید وقتی به سجده می‌روید به اندازه دو سانت سر را از مهر بردارید و دوباره بگذارید؟! چون نماز مستحبی است. جلوس بین السجدتین در نماز واجب، واجب غیر رکنی است. اما آیا در نماز مستحب هم هست؟ فرمودند «کل ما وجبت فی الفریضه فهو وضع فی النافله». یعنی اگر بخواهی نافله ات درست باشد، چون در فریضه واجب است… . آن وقت یکی از آقایانی که آن جا بودند از کسی اسم بردند. گفتند من فلانی را درنجف دیدم. در شرائط عادی وقتی نماز مستحبی می‌خواند کمی سر بر می‌داشت و دوباره می‌گذاشت. همان جا سر این بحث شد. در نماز مستحبی کدام یک از این‌ها است؟ اختیارا می‌شود یا نه؟ اگر بنشیند که معلوم است افضل است. اما اگر کمی سرش را برداشت و دوباره گذاشت، «لم یات بالنافله»؟! چون وضعا شرط است. این‌که نماز نشد. این‌که کمی سرت را بالا می‌آوری و می‌گذاری که نماز نشد. خب وقتی نماز مستحبی را ترک کردی، عقاب نداری و مستحبی را به جا نیاورده ای. اما «لم یات بالنافله». اما از سائر ادله به دست می‌آید که لسان شرع در مستحبات، بر تحفیف و تسهیل است. اگر از آن‌ها استفاده کنید که این شروطی که آن جا واجب است، در اینجا وضعیت ندارد. اینجا دیگر نمی‌توانید بگویید «لم یات بالنافله». چون نافله را به جا آورده است. افضل فرد نافله این بود که بنشیند. و الا نافله به‌عنوان نافله صحیح است. چون حضرت می‌گویند در حال راه رفتن یا… قبله ساقط است. استقرار ساقط است. با سر اشاره کن. با این‌که آن جا جایش است که وقتی من می‌گویم با سر اشاره کن و در حال راه رفتن بخوان، چیزهای دیگرش را نگفته ام! فقط این را می‌گویم. خب مشکلی نیست. اما صحبت سر استیناس از لحن شارع است. در این‌که در نافله تخفیف می‌دهد و همان جا هم تذکر نمی‌دهد که این مختص به اینجا است. قبله را گذشتم، رکوع و سجود را گذشتم، با سر اشاره کن. اما از چیزهای دیگرش نگذشته ام. نه، دارد یک جوری به مخاطبش می‌گوید که «یغتفر فی النافله ما لا یغتفر فی الفریضه». این خودش یک چیزی است. شما اگر بگویید باید توقف کنیم، من حرفی ندارم. هر دو قولش هست. در آن جلسه هم مفصل بحث شد. او به کار کسی استشهاد کرد، ایشان هم از علماء بود، ایشان هم به سائل جواب داده بودند که اگر نافله می‌خواند باید بنشیند. چون چیزی که در فریضه واجب است، در نافله وضع است. وضع به این معنا که اگر نخوانی گویا اصلاً نافله را نخوانده‌ای.

شاگرد: در خطبه‌ها هست که اصلاً حق ندارید خدا را توصیف کنید، این‌ها یک نوع نهی عام است. یعنی هر اسم و صفتی را برای خداوند نیاورید. یک جاهایی هم هست که به خود اسم نظر دارند. مثلاً یک دعا جنبه رحمانیت دارد و اسماء رحمانی را بیاورید. از یک طرف هم در دعای «یا مقلب القلوب و الابصار» هم می‌فرمایند «ابصار» هست ولی آن را نیاورید. این شاهد این است که در متن دعا هر چه به ذهنتان رسید بیاورید، ولی در افتتاح آن اسماء الله را فقط بیاورید.

استاد: در جلسه قبل صحبت شد، در جاهای دیگر در دعاها «یا مقلب القلوب و الابصار» را داریم. حضرت می‌فرمایند اینجا که من به تو می‌گویم نیاور. عرض کردم توقیف للسیاق است.

شاگرد: پس شارع مقدس نظر دارد که نباید هر اسمی را گفت.

استاد: «مقلب القلوب و الابصار» را که خود شارع گفته، چرا می‌گویند نگو؟!

شاگرد: در کلیات منع مطلق کرده‌اند، ارتکاز ما می‌گوید یعنی شارع نظر ندارد که هر اسمی به ذهنت رسید را بگو.

استاد: پس چرا میخ آن را بین متشرعه نکوبیده است؟!

شاگرد: منظور همان هزار و یک اسم است.

لزوم اعلام و تصریح به اسماء الله توسط معصومین در صورت توقیفت آن‌ها

استاد: من به‌عنوان طلبه خدمت شما عرض می‌کنم که می‌توان قسم خورد اگر مثل اسماء دعای جوشن توقیفی بود، خود شارع جدول اسماء را برای تک‌تک متشرعه تثبیت می‌کرد و می‌گفت این‌ها است و نباید سراغ غیر از این‌ها بروید. جایی که شارع حکم لزومی دارد، میخش را می کوید و برایش طبل می‌زند. جدول تعیین می‌کند که از این‌ها این طرف و آن طرف نروید. حالا شما یک شاهد بیاورید برای این تثبیت و تحکیم شارع در این فضا. لو کان لبان. یک جا می‌خواهد مقابل حرف امام حرف بزند،اما حضرت می‌فرمایند همین که می‌گویم را بگو.

 

والحمد لله رب العالمین

 

کلید: توقیفیت اسماء الله، توقیفیت ادعیه، توحید، اسماء الله، جلسه بین السجدتین، مستبصرین، دعا المستبصرین،

 

 

1 التّوحيد نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 76

2 الحدید 3

3 طب الأئمة عليهم السلام، ص: 15؛ «قال الوشاء فقلت لعبد الله بن سنان هل في ذلك دعاء موقت؟ قال أما إني فقد سألت عن ذلك الصادق ع فقال نعم أما دعاء الشيعة المستضعفين ففي كل علة من العلل دعاء موقت و أما دعاء المستبصرين فليس في شي‏ء من ذلك دعاء موقت لأن المستبصرين البالغين دعاؤهم لا يحجب».

4 عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال , جلد۱۹ , صفحه۲۰۷

5 الخصال , جلد۲ , صفحه۳۵۷؛ « عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ بِإِسْنَادِهِ يَرْفَعُ اَلْحَدِيثَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ: سَبْعَةُ مَوَاطِنَ لَيْسَ فِيهَا دُعَاءٌ مُوَقَّتٌ اَلصَّلاَةُ عَلَى اَلْجَنَازَةِ وَ اَلْقُنُوتُ وَ اَلْمُسْتَجَارُ وَ اَلصَّفَا وَ اَلْمَرْوَةُ وَ اَلْوُقُوفُ بِعَرَفَاتٍ وَ رَكْعَتَا اَلطَّوَافِ».

6 مصباح کفعمی، ط قدیم، ص339

7 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 485

8 آل عمران 54

9 الاسراء 110

10 الاعراف 180

















جلسه بعدفهرست جلسات توحید صدوق قده--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل