بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات مباحثه توحید صدوق قده-سال ۱۴۰۱

جلسه بعدفهرست جلسات توحید صدوق قده--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

توحید صدوق؛ جلسه 24 2/9/1401

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ چاپ مجلدات کتاب بحارالانوار

عبارت ذیل فقره «المقر فی خیر مستقر» بود. بعضی فرمودند این عوالمی که قبل بوده، برای همه بشر به وجهی و عوالم خاصه ای که برای معصومین علیهم‌السلام به وجهی دیگری بوده را فهرست کنید. اگر ما خیلی کار کنیم، با این‌که یک عمر دارد می‌گذرد اصلاً زحمات علماء را ندیده‌ایم. حالا اگر خیلی کار بکنیم، اول زحمات علماء را ببینیم و بعد هم برای هم بگوییم. مرحوم علامه مجلسی در جلد ششم بحارالانوار به تقسیم خودشان دارند؛ من یادم هست وقتی کوچک بودیم به جلد سیزدهم بحارالانوار معروف بود. یعنی آن سیزده ای که خود مرحوم مجلسی تنظیم کرده‌اند. چون بحاری که خود مرحوم مجلسی نوشته اند بیست و چهار یا بیست و پنج جلد بود. کتاب الاجازات که آخرین کتاب بحارالانوار است، بیست و چهارم یا بیست و پنجم است. مثلاً معروف بود که مطاعن جلد هشتم بحارالانوار است. دو تا چاپ داشت؛ چاپ تهران و تبریز. من چاپ تبریز را دارم؛ کل جلد هشتم بحارالانوار در یک جلد بود. طبع قدیم هم تمام بیست و چهار جلد در بیست و چهار جلد چاپ شده بود. بعد مرحوم آقای آخوندی در کتاب‌خانه اسلامیه آمدند و گفتند ما چاپ جدید کنیم. این مجلدات به سبک کتاب‌های جدید با تعلیقات و تصحیحات و مطابقه ها را شروع به چاپ کردند. مثلاً الآن جلد پانزدهم بحارالانوار در چاپ جدید، جلد ششم بحارالانوار مرحوم مجلسی است. هفتم کتاب الامامه است. ششم خصوص نبوت خاتم النبیین است. به نظرم جلد پنجم کل کتاب النبوه است. جلد سیزدهم جلد زندگانی حضرت بقیة الله صلوات الله علیه است. اصلاً ترجمه شده به مهدی موعود. اما همین جلد سیزدهمی که مرحوم مجلسی تقسیم کرده‌اند، در بحارالانوار چاپ جدید جلد پنجاه و یک، پنجاه و دو، و پنجاه و سوم می‌شود. مرحوم آقای آخوندی تا مقداری جلو آوردند. تا این‌که جلد سیزدهم تمام شد، بودجه ایشان تمام شد. ولذا بعد از زندگانی حضرت سه جلد فهرست گذاشتند. بقیه آن‌ها ماند. تا این‌که المکتبة الاسلامیه مرحوم آقای کتابچی به کمک مرحوم آقای آخوندی آمدند و در بودجه کمک کردند تا صد و ده جلد تمام شد. البته وقتی به جلد بیست و هشتم رسیدند، اولین جلد مطاعن بود، به محض این‌که در زمان شاه بیرون آمد، اعتراضات شد لذا دولت جلوی چاپ بیست و نهم را گرفت. بیست و هشتم بیرون آمد ولی بیست و نهم دیگر چاپ نشد. آقای آخوندی گفتند چه کار کنیم؟ گفتند شماره هایش را باقی می‌گذاریم تا وقتی که بعداً خدا خواست. ولذا دوباره بعد از کتاب الامامه از زندگانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تا سی و پنج نبود. یعنی وقتی بیست و هشتم چاپ شد، اعداد تا جلد سی و پنجم نبود. سی و پنج را چاپ کردند. البته بعد از سال پنجاه و هفت و انقلاب، عده‌ای شروع کردند. اولین نفر آقای محمودی بود. خدا رحمتشان کند! اعلام هم کردند. اگر مطاعنی که موجب اختلاف شود، دیگر ربطی به جنگ جمل و صفین ندارد. لذا خیلی زود جلد سی و دو، تا سی و چهار را چاپ کردند. بعداً هم دیگرانی مثل مرحوم آقای انصاریان جلد بیست و نه، سی، سی و یک را چاپ کردند. من خودم از ایشان گرفتم.

شاگرد: سه جلدی که آقای آخوندی را دیگر چاپ نکردند؟

استاد: در چاپ بیروت هست. لذا الآن از پنجاه و سه به بعد، وقتی می‌خواهید آدرس بدهید، باید بگویید چاپ اسلامیه یا چاپ بیروت. یعنی پنجاه و چهار، پنجاه و پنج، پنجاه و شش در چاپ اسلامیه فهرست است. کتاب السماء و العالم از پنجاه و هفت شروع می‌شود. چاپ بیروت گفتند خب چه کاری است که وسط مجلدات یک دفعه سه جلد فهرست بیاید؟! لذا این سه جلد را آخر بردند؛ صد و هشت، صد و نه، و صد و ده فهرست شد. لذا از پنجاه و سه به بعد آدرس چاپ اسلامیه با بیروت سه جلد تفاوت می‌کند.

عوالم مختلف خلقت نور مبارک پیامبر در باب «بدء خلقه و ما جری له فی المیثاق» بحارالانوار

خب این جلد ششم بحارالانوار به تصنیف خود مرحوم مجلسی است. جلد پانزدهم بحارالانوار به چاپ اسلامیه است. بابی که مرحوم مجلسی اول جلد پانزدهم عنوان فرمودند، مربوط به همین بحث‌های ما است. آقا فرمودند خلاصه‌ای از عوالمی که هست را بگو، مرحوم مجلسی یک باب خوب و ممتع در اینجا دارند؛ «باب بدء خلقه وما جرى له في الميثاق ، وبدء نوره وظهوره»1.

آیات میثاق و ذر

ایشان در این باب چهار آیه قرآن مطرح کرده‌اند. از خصوصیات بحارالانوار این است که اول با آیات شروع می‌کنند. فقط روایات نیست. آیات را می‌آورند، مختصری از تفسیر این آیات را می‌گویند و بعد سراغ روایات می‌روند. ایشان چهار آیه برای خلق سابق انوار معصومین آورده‌اند. حدوداً چهل و هفت-هشت روایت آورده‌اند، تا این‌که به یک روایت مفصلی می‌رسند. خودتان مراجعه کنید و از جمع‌آوری ایشان بهره ببرید. همین‌طور اشاره وار بعضی‌ها را عرض می‌کنم. ایشان دو آیه میثاق نبیین را آورده‌اند؛ «وإذ أخذ الله ميثاق النبيين…»2، «وإذ أخذنا من النبيين ميثاقهم…»3؛ موطن اخذ میثاق است. همه ما، همه بشر موطنی داشتیم که موطن اخذ میثاق بود. اما برای خصوص انبیاء و اوصیاء علیهم‌السلام یک چیزهای خاصی صورت گرفته است. یکی دیگر آیه ذر در سوره مبارکه اعراف است «وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربكم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا يوم القيمة إنا كنا عن هذا غافلين * أو تقولوا إنما أشرك آباؤنامن قبل وكنا ذرية من بعدهم أفتهلكنا بما فعل المبطلون»4. این هم آیه اقرار است.

آیه «تَقَلُّبَكَ فِي السّاجِدِينَ»

یک آیه جالب دیگری هم آورده‌اند؛ در سوره مبارکه شعراء است؛ «وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ، ٱلَّذِي يَرَىٰكَ حِينَ تَقُومُ، وَتَقَلُّبَكَ فِي ٱلسَّـٰجِدِينَ»5. این آیه واقعاً یکی از لطائف آیات شریفه است. نشان می‌دهد که قرآن کریم در همین الفاظ ظاهر خودش چه انعطاف وسیعی دارد که می‌تواند معانی مختلفی از آن اراده شود. ظاهر این آیه را که می‌بینید، این است: «بر خدای عزیز رحیم توکل کن؛ آن خدایی که تو را می‌بیند وقتی می‌ایستی، و تنقل تو را در ساجدین می‌بیند». این ساده‌ترین معنا است.

مرحوم بحرانی در تفسیر برهان ذیل همین آیه شریفه روایات متعددی می‌آورند. آخرینش را ببینید. یک معنای بسیار ساده است. «عن ابن عبّاس:المعنى يراك حين تقوم إلى الصلاة منفردا، وَ تَقَلُّبَكَ فِي السّٰاجِدِينَ إذا صليت في جماعة»6. این معنای بسیار ساده است. «الذی یراک حین تقوم»؛ خودت فعل قیام می‌کنید و فردای نماز می‌خوانی. «و تقلبک فی الساجدین»؛ آن وقتی که به جماعت می‌خوانی. این معنای خیلی ساده برای آیه شریفه است. اما وقتی روایت را نگاه می‌کنید، کلمه «تقوم»، کلمه «تقلب»، معانی مختلفی می‌تواند برای آن‌ها باشد. مرحوم مجلسی همین اول کار آن را آورده‌اند. ایشان هم روایات متعددی را آورده‌اند.

از مرحوم طبرسی نقل کرده‌اند:

عَنْهُ،قَالَ:وَ رَوَى جَابِرٌ،عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)،قَالَ:«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): لاَ تَرْفَعُوا قَبْلِي،وَ لاَ تَضَعُوا قَبْلِي،فَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ خَلْفِي،كَمَا أَرَاكُمْ مِنْ أَمَامِي»ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الْآيَةَ.7

«لاَ تَرْفَعُوا قَبْلِي،وَ لاَ تَضَعُوا قَبْلِي»؛ قبل از من سر از رکوع و سجده بر ندارید. قبل از من به سجده و رکوع نروید. «فَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ خَلْفِي،كَمَا أَرَاكُمْ مِنْ أَمَامِي. ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الْآيَةَ»؛ تناسبش چیست؟ یعنی من با شما جماعت می‌خوانم؟! خب هر امامی جماعت می‌خواند. این چه مناسبتی دارد که حضرت فرمودند من با سائر امامان جماعت فرق می‌کنم. وقتی پشت سر من زودتر سر بر می‌دارید یا زودتر سجده می‌روید، می‌بینم. از من انتظار این را داشته باشید که «اری من خلفی». چطور اگر این طرف بودید و چشمم شما را می‌دیدید، مواظب رفتارتان بودید، الآن هم که رو به طرف قبله هستم بدانید که دارم می‌بینم. همان‌طور باشید. «ثم تلا هذه الآیه»؛ «و تقلبک فی الساجدین». اینجا معلوم می‌شود که حضرت می‌خواهند یک معنای بسیار زیبایی از تقلب را به مخاطب بفهمانند که صرف معیت با جماعت نیست. آن چیست؟ شما بفرمایید. «تقلبک فی الساجدین»؛ لازمه این تقلب این است که من از پشت سر هم می‌بینم. و الا صرف معیت با جماعت کافی نیست. این را از تفسیر برهان خواندم.

شاگرد: در شاهدی از آیه‌ای که حضرت آوردند، فقط قسمت «تقلبک» را آورده‌اند یا از اول آیه شاهد است؟

استاد: چیزی نبود، دارد که «ثم تلا هذه الآیه».

شاگرد: شاید نکته اش به این است که خدا شما را می‌بیند. فقط مخصوص من نیست که «یراک حین تقوم و تقلبک فی الساجدین». می‌گوید خدا هم می‌بیند، لذا درست انجام بدهید.

استاد: در امامان جماعت دیگر هم اگر کسی زودتر بلند شود خدا می‌بیند. احتمال فرمایش شما هست. حضرت فرمودند زودتر و دیرتر از من عقب و جلو نشوید، من از پشت سر هم شما را می‌بینم. «ثم تلا هذه الایة»؛ خدا می‌بیند که شما چه کار می‌کنید. این احتمال ایشان هم خوب است. یعنی می‌خواهم بگویم ولو من پیامبر هم امام جماعت نباشم شما این را مراعات کنید. ولو من می‌بینم اما جاهای دیگر هم که خدا می‌بیند، شما مراعات کنید. این مانعی ندارد. اما این عرضی هم که من دارم احتمالش هست. یعنی به‌خصوص برای «تقلبک فی الساجدین» و «اری من خلفی» می‌گویند. خب «تقلب»ش چطور است؟ «قلب» از گشتن است. از حالی به حالی شدن است. «سمی القلب قلبا لانه یتقلب». «ظهرا لبطن». «تقلبک فی الساجدین» یعنی وقتی شما امام هستید مثل سائر امام‌ها نیستید که به یک طرف باشند و لایتقلب، بلکه «تقلبک فی الساجدین» است. یعنی ظاهر بدن مبارک شما به طرف قبله است اما خود شما هم تتقلب.

شاگرد: منظور احاطه روحی است؟

استاد: «اری»؛ من می‌بینم. این جور نیست که من طرف قبله را ببینم و خلاص. هر چه هست این احتمال برای فرمایش آقا هست. آن احتمالی هم که عرض کردم، ذیل «اری»، نه به‌عنوان یک قاعده کلی به ذهنم آمد.

در روایات مفصلی که در تفسیر برهان آورده‌اند، اولین روایت مربوط به بحث ما می‌شود. مرحوم مجلسی هم در اولین روایت از تفسیر قمی در آن باب آورده‌اند. حدیث این است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ،قَالَ:حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِيدِ،عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ،عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)، قَالَ: اَلَّذِي يَرٰاكَ حِينَ تَقُومُ فِي النُّبُوَّةِ وَ تَقَلُّبَكَ فِي السّٰاجِدِينَ -قَالَ-فِي أَصْلاَبِ النَّبِيِّينَ».8

در این روایت منظور از «ساجدین»، صفوف جماعت نمی‌شوند؛ بلکه «ساجدین» یعنی آباء حضرت که همه موحد بودند. «تقلبک فی الساجدین»؛ خدای متعال شما را از انتقال و تقلب در ساجدین می‌بیند. یعنی همه آباء معصومین علیهم السلام جزء موحدین بودند. این به بحث ما مربوط می‌شود. «تقلبک فی الساجدین»؛ نحوه انتقال نور مبارک حضرت را در اصلاب نبیین توضیح می‌دهد. در تفسیر برهان نگاه کنید، چندین روایت به تفصیل هست.

روایت حجب دوازده‌گانه و حبس نور مبارک رسول الله

آن چه که می‌خواهم عرض کنم، این است: در این باب مرحوم مجلسی چهل و هفت روایت می‌آورند که همه خوب است. یک روایتش هست که به مضامین متعددی آمده است. اگر در این نرم‌افزارها بگردید واژه خیلی عجیبی است که در معانی الاخبار است؛ واژه «حبس» است. مضمون روایت خیلی مضمون عجیبی است. چهارصد و بیست و چهار هزار سال قبل، نور انبیاء و خلق انبیاء در مراتبی صورت گرفته که تعبیر حضرت این است: «وخلق عزوجل معه اثني عشر حجابا»؛ دوازده حجاب. یعنی تا وقتی که روح در کمال نورانیت خودش در اینجا ظهور کند، دوازده حجاب طی کرده است. «حجاب القدرة ، وحجاب العظمة ، وحجاب المنة ، وحجاب الرحمة ، وحجاب السعادة ، وحجاب الكرامة ، وحجاب المنزلة ، و حجاب الهداية ، وحجاب النبوة ، وحجاب الرفعة ، وحجاب الهيبة ، وحجاب الشفاعة». اینجا منظور من است: به گمانم نیازمند دقت و فکر است. حضرت فرمودند: «ثم حبس نور محمد (ص) في حجاب القدرة اثني عشر ألف سنة»؛ در آن عوالم و حجبی که هست، در حجاب قدرت دوازده هزار سال نور حضرت را حبس فرمودند. در آن دوازده هزار سال «وهو يقول : سبحان ربي الاعلى». این قدرت است. در حجاب العظمه «احدی عشر الف سنه»؛ قبلی دوازده هزار سال بود و این یازده هزار سال. «وهو يقول : سبحان عالم السر». «وفي حجاب المنة عشرة آلاف سنة». تا دوازده حجاب همین‌طور سال هایش کم می‌شود. چرا سال هایش کم می‌شود؟ نمی‌دانیم. این‌ها از چیزهایی است که «نرد علمه الی اهله». ولی بعض احتمالات یا کلیدهایی در بعضی از توضیحات روایات یا بعض علمائی که یک عمری در این‌ها فکر کرده‌اند هست. چه بسا این‌ها اشاره‌ای به مراتب عالم وجود است. مراتبی که هر چه بالاتر می‌رود کمش کم‌تر می‌شود ولی واحدش وسیع‌تر می‌شود. یک تعبیر این است که «تعرج الملائکه و الروح الیه فی خمسین الف سنه»، یک تعبیر این است که «تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡم كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَة»9. چقدر فرق می کند! آن یک روز بیشتر نیست اما خمسین الف سنه است. یعنی از حیث واحدهای زمانی یک روز می شود اما یک روزی است که وقتی با این جا تطبیق شود پنجاه هزار سال می شود. آن پنجاه هزار سالی هم که در تطبیق باید باشد، در نهج البلاغه اشاره شده که حضرت فرمودند شش هزار سال ابلیس خدا را عبادت کرد، بعد برای اهل فکر یک اشاره ای می کنند. «لایدری ام من سنة الدنیا ام من سنة الآخره». تازه این شش هزار سالی که به شما می گوییم معلوم نیست شش هزار سال این جا است که چیزی نمی شود، یا شش هزار سال آخرت است که هر یک روزش پنجاه هزار سال است. ببینید سالش چقدر می شود. این ها خیلی جالب است. یعنی اشاراتی از حضرت است برای کسانی که می خواهند وسعت فکر پیدا کنند.

پس یکی از روایاتی که در مانحن فیه دال بر مراتب قبلی نور مبارک حضرت است، روایت حجب است. این روایت حجب دم و دستگاهی دارد و چندین نقل دارد، خودتان مراجعه می فرمایید.

آیات «لم یکن شیئا مذکورا» و «و لم یک شیئا»

یکی دیگر از آیاتی که به این جا مربوط می‌شود و مرحوم مجلسی نیاورده‌اند، ذیل آیه شریفه «هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِين مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ يَكُن شَيۡـٔا مَّذۡكُورًا»10. روایت خیلی جالبی ذیل این آیه در فرق دو آیه است. یک آیه می فرماید «أَوَلَا يَذۡكُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ يَكُ شَيۡـٔا»11. این آیه می فرماید «هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِين مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ يَكُن شَيۡـٔا مَّذۡكُورًا». امام ع که فرق بین این دو آیه را می فرمایند، می فرمایند شیئی که اصلا شیء نبود، خب این برای خودش یک مرتبه ای است؛ «لم یکن مذکورا لا فی علم و لا عین». اما دیگری «لَمۡ يَكُن شَيۡـٔا مَّذۡكُورًا» است؛ آن وقتی که در خارج موجود می شود، «شیء فی العین» است. آن وقتی که در مراتبی از تقدیر قرار می‌گیرد، «شیء مذکور» است. یک مرتبه ای هست که «لم یکن شیئا مذکورا» است. حتی مذکور هم نبود. مرتبه ی بالاتر است. یعنی «کان شیئا مذکورا» و «لم یک شیئا مذکورا». این هم یک اشاره ای بود تا خودتان مراجعه بفرمایید. ذیل این آیه از سوره مبارکه هل اتی این مراتب خلقت آمده است. به خصوص بعدش که می فرماید: «إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاج نَّبۡتَلِيهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِيعَۢا بَصِيرًا»12؛ خالق می داند در این کلمه «امشاج» چه گذاشته است. ما همه می گوییم یعنی اخلاط. می توانیم یک معنای ساده ای هم می توانیم بکنیم و رد شویم. اما این که خدای متعال در وجود انسان چه کار کرده، خود خالق می داند. علمی که خدای متعال به این کلمه از کتاب خودش دارد، مختص خودش است.

شاگرد: قبل از «مذکورا» چه مقامی است؟

استاد: امام فرمودند یعنی «کان شیئا و لم یکن مذکورا». دو-سه تعبیر هست. «لم یکن شیئا مذکورا» یعنی «لم یکن فی علم و لا عین». آن هم یک مرتبه ای است که از همه مراتب بالاتر است. شاید تعبیر می کنند به این که آن جا هیچ شیئی حتی از حیث هویت علمی خودش قابلیت ظهور در مقابل ذات خدای متعال ندارد. هیچ چیزی قابلیت ظهور نداشته باشد.

شاگرد: هویت استهلاکی می شود؟

استاد: اگر تناقض نشود.

شاگرد: این که عنوان انسان باشد ولی مذکور نباشد، تناقض نیست؟

استاد: یعنی مثلا عین ثابتش باشد -الانسان- اما شیئا مذکورا نباشد. اگر به این صورت معنا کنیم مانعی ندارد. منظورم این است که باید محافظه کاری کنیم به نحوی که حیثیات به تناقض منجر نشود. حیثیات را جدا کنیم. اگر جدا شد، وقتی بحث جلو می‌رود مشکلی نخواهیم داشت.

شاگرد2: در معانی الاخبار واژه .... .

محدوده حمل واژه‌ها در آیات و روایات بر معنای عرفی و غیر آن

استاد: ببینید وقتی با واژه هایی از قرآن کریم و روایات مواجه می شویم، اگر مربوط به عوالم خلقت است، خدا ما را عفو می کند در این که مجاز هستیم بر آن چه که می فهمیم حمل کنیم. اما اگر بخواهیم به دنبال واقعیت امر باشیم، معلوم نیست که خدا ما را ببخشد، بلکه باید صبر کنیم. چون یک واژه از لسان کسانی صادر می شود که آن‌ها از عوالم خبر دارند. یک بچه می گوید همان چیزی که من از حرف یک استاد می فهمیم مقصود او است! از کجا؟! در جاهایی واژه هایی به کار می رود که اصلا مقصودی را که دیگران می فهمند، نمی‌رساند. چون او از یک چیزی خبر دارد که دیگران ندارند.

اگر یادتان باشد چندبار عرض کردم؛ در کلام استادی بود که از امثال شیخ بهائی ایراد گرفته بودند. مرحوم شیخ در مقدمه تشریح الافلاک، وقتی افلاک عشره را می گویند، فرمودند فلک هشتم و نهم در لسان شرع، عرش و کرسی هستند. آن استاد در مکتوبشان بود این که فرض بگیریم این علماء معذور بودند علوم عصر خودشان را بخوانند، آیا معذور بودند در این که فلک هشتم و نهم را تطبیق کنند بر عرش و کرسی در لسان شرع؟! در این که دیگر معذور نبودند. در لسان شرع عرش و کرسی می آید و ما هم در هیئت یک چیزی می خوانیم، بعد می گوییم آن چیزی که در شرع هست، همین است. ایشان می گفتند آیا معذور بودند یا نه؟ همان جا در مباحثه قبلی عرض کردم که من گیری ندارم که معذور بوده اند. یعنی اگر قرار باشد بگویید که این عالم معذور نیست، بعدا می بینیم خود ما در ده ها مورد همین کار را کرده ایم و در فردای قیامت می گویند تو گفتی که معذور نیست ولی چرا خودت کردی؟!

شاید خود همین استاد بودند؛ یک درسی راجع به مطالب قرآنی بود؛ شاید این جمله را از ایشان شنیدم. گفتند اگر کسی از کلمه دخان در آیه «ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَان»13یک چیز مادی و جسمانی غیر از دود بفهمد باید ذهن خودش را متهم کند. این خاطره همین طور در ذهن من است. خب چطور قرآن کریم می فرماید «ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَان»، ولی شما می‌گویید دخان یعنی دخان. کجا حق دارید که بگویید دخان به معنای کذا است؟! باید ذهن خودش را متهم کند! آن وقت در یک فضایی که یک مطلبی قاهر است؛ مثل الان که برای ما دود قاهر است؛ می گوییم دود دود است، وقتی آیه می گوید «ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَان» چاره‌ای ندارید که از دخانی که می فهمید فاصله نگیرید. این فرمایش ایشان است. خب همین فضا برای دیگران هست؛ وقتی یک مطلبی قاهر است و احتمال دیگری در ذهن باحث نیست، در شرع هم می‌بیند، لذا تطبیق می‌کند و نمی‌توان گفت معذور نیست. خود شارع می‌داند که مطلب چقدر بالا است. این جور نیست که ناظرین در کلام خودش را مواخذه کند که چرا تطبیق کردید؟! جایی است که معذور است. اصلا بیش از این بُرد ذهنی او نیست. در همان کلاس یادم هست؛ به ذهنم خطور کرد که اگر به این صورت است پس اول متهم کننده من هستم که خدمت شما گوش می دهم. چرا؟ به خاطر این که اصلا این کلمه دخان به معنای دود، به تناسب حکم و موضوع التزامی ندارد که در چنین مقام بالایی که آیه شریفه صحبت می کند، شما بگویید نه، دخان یعنی همان دخان. ما از کجا به این آیه نسبت بدهیم و بگوییم الا و لابد دخان یعنی دود؟! این کلی عرض من است. وقتی یک واژه ای در لسان اولیاء خدا می آید که از عوالم خبر دارند، تفاوت می کند.

شاگرد: حقیقت عالم را که فرمودید، وجه کلام امیرالمومنین که فرمودند معلوم نیست این شش هزار سال دنیوی باشد یا اخروی، چیست؟ یعنی نمی توان گفت که حضرت نمی دانند شش هزار سال به چه صورت بوده.

استاد: این تحریک اذهان است.

شاگرد: حضرت می توانستند بگویند شش هزار سال اخروی بوده که هر یک روزش هزار سال دنیوی بوده است. چرا حالت مردد گفته اند؟

استاد: یکی از موارد مردد که بسیار جالب است، در نهج البلاغه است. حضرت می فرمایند جنین در شکم مادر می میرد؛ کسی نیست که این را نشنیده باشد. مادری است که حامله بوده، بچه ی پنج ماهه بعد از نفخ روح، در شکم مادر می میرد. خب حضرت می خواهند این را برای عرف عام بگویند. تعبیر نهج البلاغه را ببینید. حضرت می فرمایند یک بچه ای در شکم مادر است و روح دارد، ملکی که موکل قبض روح این طفلی که در شکم مادر است، چطور این ملک روح او را می گیرد؟ حضرت در نهج البلاغه این سوال را مطرح می کنند.

کَیْفَ یَتَوَفَّی الْجَنِینَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَ یَلِجُ عَلَیْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمْ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاکِنٌ مَعَهُ فِی أَحْشَائِهَا کَیْفَ یَصِفُ إِلَهَهُ مَنْ یَعْجَزُ عَنْ صِفَهِ مَخْلُوقٍ مِثْلِهِ!14

ساده ترین احتمال این است که می گویند بدن این مادر سوراخ هایی دارد. مثلا سوراخ بینی او؛ این ملک از طریق سوراخ بینی در بدن او می رود و این روح را می گیرد. این ساده ترین احتمالی است که مطلب را حل کند؛ از این حیث که خلاصه یک راهی پیدا شد. این ملک رفت و از یک دری وارد شد و روح او را گرفت. تردید دوم این است: لازم نیست که این ملک از طریق منفذی به بدن مادر برود و روح او را بگیرد، یک راه دیگری هم هست. «أَمْ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا»؛ وقتی این ملک قابض روح می آید، همان بیرون از بدن مادر روح جنین را صدا می زند و می گوید ای روحی که متعلق به این جنین است، بیا برویم. پس دیگر لازم نشد که به بدن مادر برود. از همان بیرون صدا می زند و او هم می آید. سومین احتمال را هم مطرح می کنند؛ که به گمانم مطلبی است که باید هر کسی به اندازه فهم خودش بفهمد. حضرت فرمودند: «أَمْ هُوَ سَاکِنٌ مَعَهُ فِی أَحْشَائِهَا». این ملکی که می خواهد قبض روح این جنین را بکند، نباید از بیرون از طریق منفذ داخل شود، نباید از فاصله مکانی او را صدا کند، بلکه خود این ملک با خود این جنین در شکم مادر ساکن است. مطلب معارفی بلند را گفتند. ملکی که قبض روح می کند نباید در منفذ بدن برود، نباید صدا بزند، در طول وجود جنین با او موجود است. یعنی همین جنینی که در شکم روح دارد، خود ملک قابض روح همراه او در آن جا است. «أَمْ هُوَ سَاکِنٌ مَعَهُ فِی أَحْشَائِهَا». ببینید حضرت انتخاب نکردند. به سه تردید مطرح کرده اند، تا هر کسی به هر اندازه ای قانع شود. اگر صرفا بگویند «هُوَ سَاکِنٌ مَعَهُ فِی أَحْشَائِهَا»، خب بعدا مادر می ترسد. می گوید ای وای الان ملک الموت در شکم من است؟! نمی تواند بفهمد.

شاگرد: می تواند باشد و مادر باذن الله نفهمد.

استاد: اگر همین حرف را به مادر بگویید، او اذن الله را منکر نیست، می گوید الان خلاصه ملک قابض در دل من است. منظور من این است که خیلی از موارد هست که بیانی می آورند که تردیدها ممهد ذهن مخاطب است تا به آن مطلب بالاتر معرفتی سیر کنند.

شاگرد2: با این تقریر باید ملک موت همراه همه ما باشد.

استاد: اصلا حضرت کار را تمام کردند. این جنین با من چه فرقی می کند؟! وقتی حضرت فرمودند ملک الموت که می خواهد روح بچه در شکم مادر را بگیرد، «هُوَ سَاکِنٌ مَعَهُ فِی أَحْشَائِهَا»، کار را تمام کردند. برای کسی که می خواهد بفهمد همه چیز را گفته اند. یعنی رابطه ملائکه با ما را تمام کرده اند. اما با این دو-سه تردید بسیار زیبا. منظور این که این تردیدها در سائر روایات نظیر دارد.

آیه خزائن

شاگرد: در مقام بالایی که فرمودید تمایزها به چیست؟

استاد: می خواستم این آیه را برای مراتب خلقت بگویم، شما که گفتید یادم آمد. این آیه را زیاد گفته ام ولی هر دفعه روی این آیه شریفه فکر کنید یک چیز جدید به ذهن می آید. من سه عبارت می گویم، این ها را نگاه کنید. «ان من شیء الا عندنا خزینته»؛ هیچ چیزی نیست مگر این که خزینه آن نزد ما است. «ان من شیء من الاشیاء الا عندنا خزائنها». هیچ کدام از این ها آیه قرآن نبود. سومی آیه قرآن است؛ «وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُ»15. تعبیر اول این بود: «هیچ چیزی نیست مگر این که خزینه آن نزد ما است. تعبیر دوم این است که «خزائن اشیاء نزد ما است». این هم باز تاب این را دارد که هر شیء یک خزینه دارد و خزائن اشیاء نزد ما است. اما آیه تعبیری را آورده که به هیچ وجه نتوانید این محتملات را بیاورید. آن مطلب بالا را به صراحت با ضمیر «هو» آورده است. «وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُ»؛ «هیچ چیزی نیست مگر این که خزائنش نزد ما است؛ این ضمیر «ه» به چه چیزی بر می گردد؟ به «شیء» با تنوین تنکیر. یعنی هر تک شیئی که روی آن دست بگذارید خزینه ندارد، هر تک شیئی خزائن دارد! سبحان الله! خیلی عجیب است. هر شیئی قبل از این که در این جا به ظهور بیاید، خزائن دارد. مثلا یک دانه برنج یا گندم؛ وقتی به دانه برنج نگاه می کنید، این آیه شریفه را در نظر بگیرید. خدای متعال به ما می گوید وقتی این دانه برنج را می بیند نزد ما یک خزینه ندارد که بگوییم این یک برنج و آن هم خزینه اش. خزائن دارد. خزائنش چیست؟ خدایی که خالق او است می داند. ولی همین اندازه می دانیم این خزائن برای شخص همین شیء است. نه برای مجموع اشیاء، یا قبلی ها یا بعدی هایش.

مشکل متعلق اراده در آیه «اذا اردنه ان نقول له کن فیکون» در مبنای اصالت وجود

خب این خزائنی که برای این شیء هست، هر چه بالاتر می روید، فهم و درکش سنگین تر می شود. آیه می فرماید «لم یکن شیئا»، آن جا می فرماید «لم یکن شیئا مذکورا». این ها خودش خزائن آن شیء است. خزائنی که هر چه بالاتر می روید لطیف تر می شود. درکش مشکل تر می شود. تا جایی که به تعبیری مخاطب «کُن» قرار می گیریم؛ «إِنَّمَا قَوۡلُنَا لِشَيۡءٍ إِذَا أَرَدۡنَٰهُ أَن نَّقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ»16. اراده به «کن» ایجادی می خورد. اما «ه» چه کسی است؟ آن شیء چیست؟ «إِنَّمَا قَوۡلُنَا لِشَيۡءٍ إِذَا أَرَدۡنَٰهُ»؛ اراده متعلَّق دارد. متعلق اراده کجا است؟ به چه صورت است؟ متعلق دارد یا ندارد؟ روی خیلی از مبانی نسبتا معروف اصالت الوجود، متعلق ندارد. یکی از مشکلات این تقریر اصالت الوجود، متعلَّق ندارد و باید توضیح بدهیم. بعضی از مبانی آن ها دارد. لذا تا آن جا می‌رود. در صحیفه مبارکه سجادیه بود: «سَقَطَتِ الْأَشْیاءُ دُونَ بُلُوغِ أَمَدِهِ»17؛ شاید معنایش این باشد که در خزائن اشیاء به جایی می‌رسید که دیگر به عنوان یک شیء، حتی به عنوان هویت استهلاکیه هم مطرح نیست.

«المقر فی خیر مستقر» اشاره به عوالم مختلف استقرار نور مبارک حضرت

می خواستم عرض کنم که «خیر مستقر» می‌تواند به مناسبت‌هایی ناظر به همه عوالم باشد. مخصوصا اگر جمله ها را توصیفات منفرد بگیرید. یعنی «المقر فی خیر مستقر»، توصیف نفسی است. هر کجا یک مستقری برای نور مبارک معصومین و پیامبر خدا ص در نظر بگیرید، این عبارت آن را می گیرد. یکی هم واژه «حبس» بود. یکی هم «سلام» است. در کافی شریف روایت سلام هست که خیلی زیبا است. حضرت فرمودند وقتی ما به هم سلام می کنیم یعنی یادت باشد. روایت قشنگی است. حضرت فرمودند خدای متعال همه ما را در یک عالم و سرزمینی آفرید، آن جا از ما اقرار و عهد گرفت؛ «أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَ»18 آن جا سرزمین میثاق و عهد بود. بعد حضرت فرمودند اسم آن زمین سلام بود. حالا که به هم می رسیم به هم می گوییم «سلامٌ علیک»؛ بر تو باد مواظبت کردن، یادآور بودن، فاصله نگرفتن از آن زمینی که خداوند از ما عهد گرفت. پس سلامی که می دهند، معنای درود یک چیز است اما مومن متوجه چیز دیگری است. «سلام علیک» یعنی مواظب باش. ما در یک زمینی بودیم که اسمش سلام بود. آن جا از ما عهد گرفتند. خود حدیث سلام یکی از عوالم پیشین است. اگر جمع آوری شود چقدر روایت می شود. این حاصل مقصود من بود. آقا فرمودند روی عوالم مروری شود. این ها چیزهایی بود که از آیات شریفه و روایات در ذهنم بود. یکی هم در آن آیه هست که می فرماید: «قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ»19، تا جایی که می فرماید: «كَلَّا لَمَّا يَقۡضِ مَآ أَمَرَهُۥ»20. آیه شریفه مراحل خلقت را می فرماید، چطور در دنیا می آورد و چطور در قبر می برد، تا آن جا که می فرماید: «كَلَّا لَمَّا يَقۡضِ مَآ أَمَرَهُۥ». این هم آیه مهمی در دنباله آیات خلقت است.

معنای «حین من الدهر» در آیه هل اتی

شاگرد: رابطه کلمه «من الدهر» با «شیء مذکور» چیست؟

استاد: یکی از مطالبی ک مفسرین راجع به «هل اتی» گفته اند، یعنی «بل اتی» است. «حین من الدهر»؛ دهر یک واژه لغوی این جایی است که به معنای زمان و روزگار است. همین دهر را در کلمات مثل مرحوم میرداماد و دیگرانی که در زمان فکر کرده اند و انگیزه های فلسفی داشتند، دهر را یک زمانی می گیرند که محیط به زمان دنیا است. می گویند «المتفرقات فی وعاء الزمان مجتمعات فی وعاء الدهر». آن دهری که در لسان میرداماد است، یک زمان بالاتری است که محیط بر زمان دنیا و بعد چهارمی که در این دنیا متصور است. «حین من الدهر» کدام یک از این ها است؟ «وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ»21، این در لسان کفار بود وآن‌ها به کار برده بودند. اما این جا خدای متعال می فرمایند «حین من الدهر». اگر زمان سابق را بگیرد گیری نیست، اما فقط همین است یا مراتب بیشتر و خیلی بالاترش هست؟ اگر آن دهری که میرداماد فرمودند زمانی شود و تصور خوبی شود، یکی از تطبیقات «حین من الدهر» می تواند اشاره به آیه خزائن باشد. «و ماننزله الا بقدر»؛ قدر مضیق شدن و ظهور کردن در ظرف مادون است. «حین من الدهر» یعنی یک ظرفی واسطه شده که او ظهور کرده بود ولی در آن تقدیر پایینی هنوز محقق نشده بود.

والحمد لله رب العالمین

کلید: وعاء دهر، دهر، عالم ذر، عالم میثاق، خیر مستقر، عوالم قبل از دنیا، آیه خزائن، بحارالانوار، علامه مجلسی، تقلبک فی الساجدین،

1 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 15 صفحه : 2

2 آل عمران 3

3 الاحزاب33

4 الاعراف 7

5 الشعراء 217-219

6 البرهان في تفسير القرآن المؤلف : البحراني، السيد هاشم الجزء : 4 صفحة : 193

7 همان

8 همان ص191

9 معارج 4

10 الانسان 1

11 مریم 67

12 الانسان 2

13 فصلت 11

14 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 167

15 الحجر 21

16 النحل 40

17 دعای سی و دوم صحیفه سجادیه

18 یس60

19 عبس 17

20 عبس23

21 الجاثیه 24






جلسه بعدفهرست جلسات توحید صدوق قده--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل