بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

****************

تعدد قرائات؛ جلسه 132 2/10/1404

بسم الله الرحمن الرحیم1

مقام عاشر مفتاح الکرامه؛«فالمعروف أنّ الشاذّ مرفوض»

جناب علامه صاحب مفتاح الکرامه سید جواد عاملی رضوان‌الله‌علیه برای ما ده مقام را افاده کردند و از محضرشان استفاده کردیم. خدا رحمتشان کند. مقام عاشر این بود: «العاشر: هل الشاذّ منها کأخبار الأحاد أم لا؟»؛ قرائت شاذة به اندازه یک خبر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌ارزد یا نه؟ قرائت شاذه به اندازه یک خبر هم نمی ارزد؟

و أمّا ما وقع فی المقام العاشر فالمعروف أنّ الشاذّ مرفوض، و خالف أبو حنیفة و زعم أنّه بمنزلة الآحاد، فمن عمل بالآحاد فعلیه العمل به، إذ لا وجه لنقل العدل له فی القرآن إلّا السماع من النبی صلی الله علیه و آله و سلم إمّا بوجه القرآن أو بوجه البیان. و أجاب بعض أصحابنا بمنع ذلک، لجواز أن یکون ذلک مذهباً للقارئ. و القول بأنّ العدل لا یلحق مذهبه بالکتاب معارض بأنّ العدل لا یلحق الخبر بالکتاب، علی أنّ اعتقاد العدل بأنّه قرآن إمّا من جهة الخطأ فی الاجتهاد أو من جهة النسیان و السهو و ذلک لا ینافی عدالته.2

«و أمّا ما وقع فی المقام العاشر فالمعروف أنّ الشاذّ مرفوض»؛ معروف این است که قرائت شاذ، مفروض است. یعنی حتی به اندازه خبر هم نمی‌ارزد.

فتوای ابوحنیفه به قرائات مستفیضه و انتساب به شواذ در ازمنه بعدی

«و خالف أبو حنیفة»؛ ابوحنیفه گفته به‌منزلۀ خبر هست. منسوب به او این است. ولی آن چه که حدس قوی من است، این است که در زمان او چون قرائات شاذه رنگ شذوذ نداشته فتوا می‌داده، بعداً فقهای حنفی برای دفاع از فتوای ابوحنیفه گفته‌اند این قرائت شاذه ای که شما می‌گویید فتوا داده، به اندازه خبر که می‌ارزد. این دفاع از او است. این در ذهن من قوی است. ولی می‌گویند «خالف ابوحنیفه»؛ یعنی خود ابوحنیفه گفته قرائت شاذه به‌منزلۀ خبر است. درحالی‌که معلوم نیست.

شاگرد: از کجا می‌فرمایید که خودش شاذ نمی‌دانست؟

استاد: جلوترها صحبتش شد. مثلاً فتوای ابوحنیفه در کفارات، لزوم تتابع ثلاثة صوم در کفاره یمین است. حنفی ها می‌گویند چرا ابوحنیفه تتالی و تتابع سه صیام را قید کرده؟ می‌گویند به‌خاطر این‌که در مصحف ابن مسعود آمده «فصيام ثلاثة أيام متتابعات»3. او طبق مصحف ابن مسعود این‌چنین فتوا داد. بعد آن‌ها می‌گویند این قرائت که برای ابن مسعود است؛ در مصحف عثمان که نیست! متواتر که نیست. چرا این‌چنین فتوا داده است؟ علماء حنفیه از او دفاع کرده‌اند که مصحف ابن مسعود در زمان ما شاذ است؛ در زمان ابوحنیفه این قرائت مستفیض بود4.

سعید بن جبیر در مسجد کوفه صلات تراویح می‌خواند. در تمام سی شب ماه مبارک، یک شب به قرائت ابن مسعود می‌خواند و یک شب به قرائت زید در مصحف عثمان می‌خواند. این قدر معروف بود. اعمش می‌گوید وقتی من وارد کوفه شدم، «أدركت أهل الكوفة وما قراءة زيد فيهم إلا كقراءة عبد الله فيكم اليوم ما يقرأ بها إلا الرجل والرجلان»5. بعد هم حجاج آمد و بالای منبر گفت هر کسی به قرائت ابن مسعود بخواند را می‌کشم. ابن مسعود همان زمان ابوبکر و عمر به‌عنوان مقری به کوفه رفته بود. قرائت او مستقر شده بود. لذا وقتی حجاج آمد، این‌طور گفت. خیلی هم عبارات تندی برای ابن مسعود آورد. ذهبی از حجاج ناراحت می‌شود و می‌گوید این فلان فلان شده برای این صحابی بزرگ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله چه تعبیری آورده است! همه این‌ها در فدکیه هست.

در سال‌های نود و دو، بحث‌های تاریخی را خیلی بیشتر بحث کردیم. آن‌ها هم خوب بود. ولی ما وارد نبودیم که باید چه کار کنیم. همین‌طور به‌صورت عمومی جلو آمدیم و تا الآن که یک تجربیات خوبی کسب کردیم. من هم که وقت شما را می‌گیرم به این دلیل است که این تجربیات را عرض کنم. حاصل این مباحثه ما که از زیر صفر شروع کردیم، شما همین را ادامه بدهید. نه این‌که دوباره آن راه‌های رفته را تکرار کنید.

شاگرد: سعید بن جبیر در کجا نماز تراویح می‌خواند؟

استاد: در مسجد کوفه می‌خواند.

شاگرد2: سعید بن جبیر از شیعیان خاص است، چطور نماز تراویح می‌خواند؟ مخصوصاً این‌که خودش امام جماعت می‌شد؟ تقیه این قدر؟!

استاد: زمانی‌که خود امیرالمؤمنین خلیفه و امیر کوفه بودند، خوانده می‌شد.

شاگرد2: حضرت هم وقتی خواستند مخالفت کنند، مردم گفتند وا سنة عمر! لذا خود حضرت که نمی خواندند. ولی این‌که خود سعید بن جبیر با این‌که از اصحاب خاص است، بخواند چطور می‌شود.

استاد: چند نکته هست که اگر واردش شویم بحث به جای دیگری می‌رود. یکی این‌که اصحاب خاص بودن سعید بن جبیر به چه معنا است. آیا او در آن جا تقیه مداراتی و خوفی می‌کرد؟ یا اصلاً تقیه نمی کرد؟ محتملاتش قابل بحث است.

«و زعم أنّه بمنزلة الآحاد، فمن عمل بالآحاد فعلیه العمل به»؛ یعنی می‌تواند به قرائات شاذ عمل کند و فتوا بدهد.

«إذ لا وجه لنقل العدل له»؛ نقل قرائت شاذ، «فی القرآن إلّا السماع من النبی صلی الله علیه و آله و سلم إمّا بوجه القرآن أو بوجه البیان»؛ حالا یا خودش یا به سند متصل. پس دیگر به‌منزلۀ خبر می‌شود و چه فرقی می‌کند. علی ای حال باز عمل می‌کنند؛ چه قرآن باشد و چه بیان حضرت برای قرآن باشد که باز عمل می‌کنند.

شاگرد: مقصود از این جمله وحی بیانی شیخ صدوق نیست؟ شیخ صدوق گفت مواردی از قرآن هست که وحی بیانی قرآن نیست و جبرئیل آن‌ را آورده است.

استاد: خوب است. یعنی شما می‌فرمایید «او بوجه القرآن» یعنی مقوم خصوصیت قرآن تحدی است. «او بوجه البیان» که منظور بیان حضرت یا بیان وحی‌ای است؛ یعنی جبرئیل آورده ولی قرآن نیست که به آن تحدی شود. عبارت تاب هر دو را دارد. ولی چون صریحاً فرمودند «الا السماع من النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله»، ذهن من سراغ بیان خود حضرت رفت.

«و أجاب بعض أصحابنا بمنع ذلک»؛ کسی که این جواب در کلامشان پر رنگ هستند، علامه حلی هستند. عبارتش را در فدکیه گذاشته‌ام. ابتدا عبارت را می‌خوانم و دوباره برمی‌گردم و هر چه به ذهن بیاید را عرض می‌کنم.

«و أجاب بعض أصحابنا بمنع ذلک»؛ قبول نداریم که حرف ابوحنیفه درست باشد و قرائت شاذ به‌منزلۀ خبر باشد. در فدکیه یک صفحه‌ای هست به نام «استعمالات مختلف شاذ در قراءات». انواع اصطلاح شاذ یک بحث است. تاریخ کاربرد شاذ و تواتر و … بحث دیگری است. چند سال گذشت و بعداً پشیمان شدم. الآن این جور شده‌ام؛ هر عنوان بحثی که در ذهنتان می‌آید، برای آن یک صفحه ایجاد کنید. عناوین بعداً خیلی به درد می‌خورد. ولو الآن یک سطر داشته باشد و زیرش بنویسید. عنوانش را ایجاد کنید، ده سال بعد اگر این‌ها را فهرست کنید، ذیلش صفحات بسیار متعدد می‌شود. به خلاف این‌که مطالب را خام و بدون عنوان بگذارید؛ بعداً قدر این‌ها ناشناخته می‌ماند. البته منظور من تکلف نیست. منظورم وقتی برای شما یک موضوع مطرح شد، عنوان بزنید. نه این‌که حتماً بخواهید یک چیز را بردارید و ده موضوعش کنید.

پاسخ نادرست بعض اصحاب از قرائات آحاد

«و أجاب بعض أصحابنا بمنع ذلک لجواز أن یکون ذلک مذهباً للقارئ»؛ این قرائت شاذ، سند ندارد. در مجمع البیان هم این تعبیر خیلی بود؛ این قرائت با مذهب عدلیه جور در می‌آید و آن قرائت با مذهب کذا. اینجا هم می‌گویند مذهب قاری این جور بوده که خوانده.

«و القول بأنّ العدل لا یلحق مذهبه بالکتاب»؛ اگر دفاع کنند و بگویند عادل که مذهب خودش را به کتاب خدا تحمیل نمی‌کند، «معارض بأنّ العدل لا یلحق الخبر بالکتاب»؛ خب روایت شاذ یعنی عدل می‌گوید این قرآن است؛ دارد یک خبر شاذ را به‌عنوان قرآن نقل می‌کند. این عادل می‌شود؟! جواب می‌دهند که معارض است. اما آیا واقعاً معارض است؟! به گمانم روشن است که معارضه نیست. یک جور جواب علی المبنا است. این «معارضٌ» خیلی عجیب است. «معارض بان العدل لا یلحق الخبر بالکتاب»؛ اگر عادل است که یک خبر را به‌عنوان قرآن جا نمی‌زند. اگر شما برای این معارضه وجهی دارید، بفرمایید. این معارضه اصلاً جواب نیست.

پاسخ نادرست شیخ اعظم

از مواضع کتاب الصلاة شیخ اعظم اینجا است. شاید پنجمین بار باشد که می‌خوانم.

نعم، طعن بعض شرّاح الشاطبية على مثل نجم الأئمة و الزمخشري و الزّجاج، من أرباب العربيّة الطاعنين في قراءة القرّاء، بأنّهم اعتمدوا في قواعدهم الكليّة و فروعهم الجزئيّة على كلام أهل الجاهليّة، و بنقل الأصمعي و نحوه ممن يبول على قدمه نظما و نثرا و يحتجّون به، و يطعنون تارة في قراءة نافع، و اخرى في قراءة ابن عامر، و مرّة في قراءة حمزة و أمثالهم، فإنّهم إن لم يعتقدوا تواتر القراءة فلا أقلّ من أن يعتبروا صحّة الرواية من أرباب العدالة6

«نعم، طعن بعض شرّاح الشاطبية على مثل نجم الأئمة و الزمخشري و الزّجاج»؛ قبلاً دیدید که مرحوم طبرسی چطور به زجاج جواب دادند. زجاج به ابوعمرو بصری ایراد گرفت و گفت که چرا «أن هذين لساحران» خوانده است؟! این‌که خلاف مصحف است. باید «ان هذان» می‌خواند یا قرائت مشهور که «انّ هذان لساحران» را می‌خواند. ما که الآن «إِنْ هَٰذَانِ لَسَاحِرَانِ» می‌خوانیم، قرائت حفص است. و الا قرائت مشهور «انّ هذان لساحران» است. ابوعمرو از قراء سبعه «انّ هذین» خوانده است. زجاج می‌گوید که نمی‌توان به اینصورت خواند. مرحوم طبرسی فرمودند این حرف زجاج نزد اهل تحقیق مردود است. چرا؟ چون ابوعمرو اجل از این بود که قرائتی را از جیب خودش بخواند. بعد فرمودند حتماً از شیوخ و ثقات مشایخ خودش استماع کرده است. آن‌ها به او اقراء کرده بودند که او برای ما خواند. این دفاع صاحب مجمع البیان از ابوعمرو بود، در مقابل یک زجاج سنی که او را رد کرده بود. این اهمیت بالایی داشت.

«من أرباب العربيّة الطاعنين في قراءة القرّاء»؛ به آن‌ها طعنه زده و گفته شما نحوی ها طبق قواعد نحوی به یک خبر واحد اعتناء می‌کنید. «… و بنقل الأصمعي و نحوه ممن يبول على قدمه نظما و نثرا و يحتجّون به»؛ می‌گوید نحات به گفته یک عرب در بیابان اعتناء می‌کنند! بعد وقتی قاری عادل می‌گوید که قرائت قرآن این است، او را رد می‌کنند و می‌گویند غلط است چون با ضوابط نحو جور در نمی‌آید!

«و يطعنون تارة في قراءة نافع، و اخرى في قراءة ابن عامر، و مرّة في قراءة حمزة و أمثالهم، فإنّهم إن لم يعتقدوا تواتر القراءة فلا أقلّ من أن يعتبروا صحّة الرواية من أرباب العدالة»؛ حالا شما تواتر را قبول نداشته باشید، حمزه یک قاری عادل است، چرا به اندازه گفته اصمعی از او قبول نمی‌کنید؟!

مرحوم شیخ رد فرموده‌اند:

و هذا الطعن كما ترى مردود بأنّه بعد ما ثبت أنّ القرآن منزّل على لسان الأصمعي و نحوه ممّن يبول على قدمه، و لم يثبت صحّة قراءة حمزة في لسانهم و لا تواترها عن النبيّ (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)، فتخطئة اجتهاد حمزة في قراءته لا تقدح في عدالته.7

«و هذا الطعن كما ترى مردود»؛ این از جاهایی است که صحیح نیست. «بأنّه بعد ما ثبت أنّ القرآن منزّل على لسان الأصمعي و نحوه ممّن يبول على قدمه»؛ جلوتر مکرر عرض کردم؛ اصعمی خود ناقل است و در قرن سوم است. وفاتش دویست و شانزده است. اصعمی به بیابان‌ها می‌رود با واسطه یا بلاواسطه نقل می‌کند. و همچنین «نحوه» یعنی نحو اصمعی در نقل، نه نحو او در تلفظ خودش. احدی از نحات به کلام اصمعی به‌عنوان یک متکلم اعتناء نمی کردند. «یبول علی قدمه» اصمعی نیست. اصمعی متأخر است و فقط نقل می‌کند.

«و لم يثبت صحّة قراءة حمزة في لسانهم و لا تواترها عن النبيّ (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)، فتخطئة اجتهاد حمزة في قراءته لا تقدح في عدالته»؛ این هم جواب آن حرف نشد. او می‌گوید حمزه به‌عنوان روایت می‌گوید، ایشان روی مبنای خودشان می‌گویند چون حمزه اجتهاد کرده، اجتهاد او نمی‌تواند به‌منزلۀ قرائت باشد. لذا این جواب، رد حرف آن شراح نشد. آن‌ها می‌گویند حمزه دارد سند نقل می‌کند. می‌گوید شیخ من چنین گفته است. شما می‌گویید اجتهاد حمزه اگر خطا باشد، به عدالت او صدمه نمی‌زند. اصلاً حرف آن‌ها چیز دیگری است. یعنی این جواب، در فضایی است که کلاس قرائت نرفته است. اگر کسی به کلاس قرائات رفته باشد، می‌بیند مقصود او اصلاً این نبود.

خود همین ابوعمروی که زجاج می‌گوید چرا «ان هذین» خواندی، اهل قرائت از او نقل کرده‌اند که «لولا أنه ليس لي أن أقرأ إلا بما قرئ لقرأت حرف كذا كذا وحرف كذا كذا»8. یعنی طبق ضوابط نهج عربی می‌خواندم. ابوعمرو شبهه اعلمیت در ادب در تاریخ دارد. یکی از کسانی که کاندید اعلمیت در نحو و ادب است، ایشان است. حتی از خلیل هم جلوتر بوده است. خلیل متوفی صد و هفتاد و پنج است. به نظرم ابوعمرو بصری متوفی صد و پنجاه و چهار است. از خلیل جلوتر است. از ابوعمرو در همه چیز خیلی تجلیل می‌کنند. از قراء سبعه است. در شعر، در لغت، در نحو، در ادب خیلی از او تجلیل می‌کنند.

منظور این‌که مرحوم طبرسی فرموده‌اند: این جور شخصی اجل از این است که اجتهاد خودش را به جای کلام خدا جا بزند.

مرحوم صاحب مفتاح الکرامه می‌فرمایند: «و القول بأنّ العدل لایلحق مذهبه بالکتاب معارض بأنّ العدل لا یلحق الخبر بالکتاب، علی أنّ اعتقاد العدل بأنّه قرآن إمّا من جهة الخطأ فی الاجتهاد أو من جهة النسیان و السهو و ذلک لا ینافی عدالته»؛ اعتقاد عدل به این‌که قرآن است، یا از جهت خطای در اجتهاد است، یا از جهت نسیان و سهو است، و این‌ها منافاتی با عدالتش ندارد.

معرفی کتاب «الکشف عن القرائات السبع» قاضی سعید قمی

چند نکته را قبلاً می‌خواستم عرض کنم، فراموش کردم. یادداشت کرده‌ام تا در حد یک کلمه بگویم.

در قرائات کتاب خیلی خوبی از جناب قاضی سعید قمی پیدا کرده‌اند. اسم کتاب الآن یادم نیست. نسخه آن در کتابخانه مجلس موجود است.

شاگرد: مربوط به تجوید بود؟

استاد: نه، آن برای صاحب مفتاح الکرامه بود. جدیدا دو کتاب پیدا کردیم. یکی «قواعد التجوید» است که برای صاحب مفتاح الکرامه است. دیگری هم مربوط به مرحوم قاضی سعید است. شاید خیلی کاری به سبع و عشر ندارد؛ ایشان توجیهات عرفانی دارند. سبک ایشان سبک خاص خودشان بوده است.

شاگرد: الکشف عن القرائات السبع برای قاضی سعید است.

استاد: بسیار خب، مربوط به سبع است. نسخه ی آن را به من داده‌اند، ولی شرائطی بود که نشد ببینم.

نقصان در هوش مصنوعی گفت و گو با تفاسیر مرکز نور

اهمیت درک طرق شیخ طوسی به قرائات در تفسیر تبیان

نکته دیگر؛ من تا به حال نشده بود به هوش مصنوعی مراجعه کنم. برای اولین بار هوش مصنوعی نور «گفت و گو با تفاسیر» را دیدم. سه سؤال پرسیدم ولی متأسفانه در همه آن‌ها گفت که اطلاعات موجود نیست. این دال بر این است که خیلی کم‌کاری شده است. سؤال من این بود: از قرائات عشر و طرق آن در تفسیر تبیان چه می‌دانی؟! جواب داد، در اطلاعاتی که راجع به این تفسیر هست، نیست. سه سؤال در همین زمینه بود. و حال این‌که تفسیر تبیان یکی از مهم‌ترین زمینه‌های و تراث بزرگ شیعی است؛ در این‌که به شجره بندی طرق قرائات در تفسیر تبیان دست پیدا کنیم. بسیاری از کلمات در تفسیر تبیان هست که برای ذهن شما کلیدی می‌شود تا ببینید هم شیخ چقدر ممتع بوده‌اند و منابع در دستشان بوده و هم این‌که تفسیر تبیان آخرین تصنیف شیخ الطائفه است. در سن پیری این تفسیر را نوشته اند. به تصریح ابن ادریس که نوه ایشان هستند و نزدیک زمان ایشان السرائر را نوشتند. تبیان یک گنجینه بسیار مهمی برای طرق قرائات است. یعنی اگر اسم کسانی که تبیان می‌برد را ندانید، سرگردان می‌شوید. اما وقتی مشجر طرق را بدانید، می‌فهمید. شیخ اسم قرائت شخصی را می‌برند، ولی بعد می‌بینید که قرائت عاصم است ولی از طریق فلانی. این قرائت شعبه است، ولی از طریق فلانی.

در مقدمه مجمع خود صاحب مجمع تصریح کردند. لذا گفتم مقدمه مجمع را کتاب درسی کنند. طلبه‌ها بخوانند و بدانند. چون ما یکی-دو بار خواندیم، در جلسات بعدی می‌خواهیم از حرف ابوشامه بحث کنیم. اشکالات این فضا را بررسی کنیم. لذا مقدمه مجمع را دیگر نمی خوانیم. ولی پیشنهاد شد که کتاب شود و مفصل باشد.

ولی شیخ الطائفه این‌ها را در مقدمه نگفته اند؛ مثل صاحب مجمع طرق را نگفته اند. ولی به حمل شایع در تبیان موجود است. وقتی روی این‌ها کار کنید، بعداً هوش مصنوعی نمی‌گوید من چیزی نمی‌دانم. تمام مشجر و به‌صورت خیلی عالی موجود باشد.

این نکته هم یادم می‌آید؛ شیخ الطائفه یکی از انگیزه‌های تصنیف تبیان را این‌طور می‌گویند: چون اصحابنا به علم القرائات اعتناء بسیار شدیدی دارند، من خواستم تفسیری بنویسم که مشتمل بر تفسیر و لغت باشد، و همچنین قرائات را هم داشته باشد. ببینید می‌گویند در زمان ما اصحابنا به قرائات عنایت دارند. اما متأسفانه در زمان ما گاهی در کلمات می‌آید که قرائات که اهمیت ندارد و هیچ است. این فضا با فضای تفسیر تبیان خیلی فرق می‌کند.

تکریم زحمات جناب آهور در مصحف قرائات عشر

سومین نکته هم مربوط به این مصحف شریف است. از این عزیز باید خیلی سپاس گزار باشیم. خودشان از قراء هستند؛ آقای ابراهیم رحیم آهور. ایشان زحمت کشیده‌اند این مصحف را چاپ کرده‌اند. ایشان در پایان مصحف شریف ده مفرده دارند. این خودش خیلی مغتنم است. ده مفرده برای قراء عشره دارند. مطالب خیلی خوبی دارند.

چیزی که برای من جالب بود و اصلاً به این خاطر کتاب را آوردم و به‌عنوان تشکر از ایشان ذکر می‌کنم، این است: یک مصحف به این خوبی در ایران چاپ شده؛ پشت جلد این مصحف ببینید چه نوشته است. کلمه‌ای نوشته که بینی و بین الله مهم است. همین‌جا محضر یکی از اعزه بودم. اگر ایشان بیاید، شما وسعت اطلاعات حوزوی او را متوجه می‌شوید. فقه و لغت و اصول و … . محضر ایشان گفتم خوب است که دوباره شاطبیه بیاید. گفت شاطبیه چیست؟! یعنی در حوزه این کتب این قدر دور است. کسی که سال‌ها درس خوانده، بگوید شاطبیه چیست؟! هم برای خودش عجیب بود و هم برای من، که ایشان شاطبیه را نشنیده است!

حالا وقتی پشت جلد این مصحف را نگاه می‌کنید، نوشته: «القرآن الکریم؛ ده قرائت»؛ اول قراء عشره را می‌گویند. با همان توضیحی که عرض کردم که پشتوانه فرهنگی بدنه امت اسلامیه و متخصصین قرائت را دارد. نه پشتوانه حرف ابن مجاهد که پشتوانه خلافت و حکومتی بود. «ده قرائت از طریق»؛ کلمه طریق یک اصطلاحی است که تا کسی نخوانده و وارد نشده باشد، نمی‌داند مقابل طریق سه کلمه دیگر هست؛ قرائت، روایت، طریق و وجه. الآن ایشان از چهار کلمه مانوس استفاده کرده‌اند.

«ده قرائت از طریق شاطبیه، الدرة و طیبة النشر»؛ واقعاً همین جلد این مصحف شریف کافی است تا از ایشان سپاس گزار باشیم. البته خودشان هم گفته اند که کار بسیار سنگینی بوده است. بعداً هم اگر به‌همین‌نحو با یک ملاحظاتی به هوش مصنوعی آموزش داده شود، چه فوائد خوبی بر آن بار می‌شود. ایشان اماله کبیر و صغیر را در ذیل آیات می‌آورد. قرائات را هم با رنگ مختلف در کنار می‌آورد. این مصحف از حیث افاده خیلی عالی است. این را به‌عنوان سپاس گزاری عرض می‌کنم.

مثلاً در جلسه قبل دیدید که صاحب جواهر ادغام کبیر را گفتند. طفل هایی که از قراء مصری تقلید می‌کنند، این ادغام کبیر را قشنگ اداء می‌کنند. «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ»9 را «و اذا الموءودَ سّئلت» می‌گفت. در ادغام کبیر ابتدا ضمه «ة» را بر می‌دارند. بعد به‌خاطر شانزده حرف ادغام کبیر، «ة» را به «س» قلب می‌کند و بعد «س» ساکن را در «س» کلمه «سئلت» اقدام می‌کند. خب این ادغام کبیر برای سوسی است. اصل این ادغام کبیری که می‌خواند به این خاطر است که قراء مصری قرائت ابوعمرو بصری را از طریق سوسی به ادغام کبیر قرائت می‌کنند.

شاطبیه مربوط به سبع صغری است. درة برای چه کسی است؟ همین پشت جلد چقدر به ما اطلاعات می‌دهد! درة تکمیل سبع صغری توسط ابن جزری است. سبع صغری را به عشر صغری تبدیل کرد. بعد هم طیبة النشر است. طیبة النشر برای خود ابن جزری است که النشر را به شعر درآورد. پسرش شرح طیبه نوشت و خودش هم کمک کرد. نویری هم شرح طیبة النشر را نوشته است. بنابراین درة، عشر صغری شد. طیبة النشر هم عشر کبری شد. لذا می‌بینید نوشته پشت مصحف چقدر اطلاعات به شما می‌دهد.

آگاهی از اصطلاحات قرائت و سهولت پاسخ به شبهات جدید

اگر اطلاعات شما نسبت به این پشت مصحف کامل شود، حرف‌هایی که امروز در تحریف قرآن زده می‌شود، یا حرف‌هایی که راجع به قرآن مورخین زده می‌شود، قرآن یمن و … مثل آب خوردن جواب می‌دهید. اما وقتی این‌طور نیست، آدم مبتلاء و سرگردان است. حالا شما بگویید اطلاعات تو کامل است، من عرض می‌کنم یک صدمش هم نیست. ولی بینی و بین الله برای من واضح شده که اگر اطلاعات کسی کامل شود، پاسخ دادن به این حرف‌ها مثل آب خوردن است. با آرامش همه این ترهات را جواب می‌دهد؛ آن هم جواب های مستند. این‌ها یک کتاب‌های تاریخی و معروف جا گرفته است. با این‌که در چند جای جواهر هست اما آن آقا اصلاً نشنیده بود.

شاگرد: در این مصحف فقط قرائات را آورده؟

استاد: بله، عشر صغری و کبری را با هم جمع کرده است. ذیل صفحه اماله و ادغام را می‌آورد. در طرف راست و چپ هم قرائات و سائر موارد را به‌صورت رنگی می‌آورد. در آخر کتاب رنگ‌ها را توضیح می‌دهند. ایشان به تفصیل ده مفرده دارد. قبل از ده مفرده، رنگ‌ها را توضیح داده است. جالب ترش این است: رموز ابجدی که شاطبی و طیبه دارند، ایشان دائماً این رموز را جلوی چشمتان می‌گذارد. ولذا وقتی بعداً «ع» را دیدید، می‌فهمید که مثلاً حفص است. تا می‌گوید «ا»، می‌فهمید که منظور نافع است. تا می‌گوید «ب» می‌فهمید که ورش است. تا «ج» می‌گوید می‌فهمید که قالون است. از قراء مدنی شروع کرده‌اند و به ترتیب بیان کرده‌اند. این هم از مطالب خوب این مصحف است؛ یعنی کسی که با این مصحف مانوس شود رموز شاطبی را می‌فهمد.

شاگرد: ظاهراً ادغام کبیر در بصره خیلی زیاد بوده. خود ابوعمرو و یعقوب زیاد دارند.

استاد: من در اینجا این‌طور گفتم. و الا بحث ادغام کبیر بحث مفصلی در النشر دارد. النشر همه این‌ها را با طرق عشر کبری توضیح می‌دهد.

شاگرد2: در مدینه یک موزه ای هست به نام موزه قرآن. تمام قرائاتی که متداول بوده را آورده‌اند.

استاد: با احتیاط جلو رفته‌اند. همان‌طور که گفتم باید فقها راه را باز کنند. فقها آن‌ها که راه را باز کرده‌اند، دیگر مطمئن شده‌اند. تا جایی که من دیدم، ده مصحف مطبوع در چاپ خانه مطبعه ملک فهد، در اینترنت هست. ما که ده سال است مباحثه می‌کنیم، آن اوائل هنوز این‌ها شتاب نگرفته بود. بعد دیگر از ناحیه فقها وقتی برایشان صاف شد که آثار بیرونی ندارد، شتاب گرفت. مثل آن مصری نیست که گفت وقتی قاری قرائت دیگری را خواند، نزدیک بود همه مسجد بریزند و او را بزنند. قاری هم دید که شاید الآن او را بکشند. از مسجد فرار کرد. همین جلسه قرائتی که قاری فرار کرد، سبب شد این مصری کتابی بنویسد به نام «إعجاز القراءات القرآنية». اولین بار من در سایت نجف اشرف دیدم. برای صبری اشوح است. در مقدمه می‌گوید شروع نوشتن این کتاب از اینجا بود که یک قاری قرائت دیگری را خواند، همه گفتیم چرا کتاب خدا را تغییر می‌دهی؟!

شاگرد: برای چه دوره‌ای بوده؟

استاد: معلوم نیست چه قرائتی را خوانده است. الآن کتابش هست و مولفش هم هست.

اهمیت بیان علامه در اکتفاء به متواتر از قرائات؛ السبع دون العشر

چند صفحه در فدکیه هست؛ یکی صفحه بسیار ممتعی است. استدلال علامه حلی در شرطیت تواتر در قرائات است. این‌که ایشان فرمودند «اجاب بعض اصحابنا»، یکی از مهم‌ترین آن‌ها که عبارات مهمی هم دارند، علامه حلی هستند. مخصوصاً عبارت تذکره ایشان را نگاه کنید. در تذکره فرموده‌اند:

مسألة 227: يجب أن يقرأ بالمتواتر من القراءات‌و هي السبعة، و لا يجوز أن يقرأ بالشواذ، و لا بالعشرة، و جوّز أحمد قراءة العشرة، و كره قراءة حمزة و الكسائي من السبعة، لما فيها من الكسر و الإدغام «4».و يجب أن يقرأ بالمتواتر من الآيات و هو ما تضمنه مصحف علي عليه السلام؛ لأن أكثر الصحابة اتفقوا عليه، و حرق عثمان ما عداه، فلا يجوز أن يقرأ بمصحف ابن مسعود، و لا أبيّ، و لا غيرهما، و عن أحمد رواية بالجواز إذا اتصلت به الرواية، و هو غلط لأن غير المتواتر ليس بقرآن.و المعوذتان من القرآن يجوز أن يقرأ بهما، و لا اعتبار بإنكار ابن مسعود «6» للشبهة الداخلة عليه بأن النبيّ صلّى اللّٰه عليه و آله كان يعوّذ بهما الحسن و الحسين عليهما السلام، إذ لا منافاة بل القرآن صالح للتعوذ به‌ لشرفه و بركته، و قال الصادق عليه السلام: «اقرأ المعوذتين في المكتوبة» «1» و صلّى عليه السلام المغرب فقرأهما فيه10

«يجب أن يقرأ بالمتواتر من القراءات‌و هي السبعة، و لا يجوز أن يقرأ بالشواذ، و لا بالعشرة»؛ در نهایةالاحکام هم «و لابالعشرة» را می‌گویند. عجیب است مرحوم سید محمد مجاهد در مفاتیح الاصول به نهایه علامه جواز قرائت به عشر را نسبت می‌دهند. لذا قابل تحقیق است که چرا سید محمد مجاهد این‌طور نسبت داده‌اند؛ نسخه ی متفاوتی داشتند؟ یا سهو البصر شده؟ نمی‌دانم.

«و جوّز أحمد قراءة العشرة»؛ در زمان ایشان احمد جایز می‌دانست. «و كره قراءة حمزة و الكسائي من السبعة»؛ خودشان گفتند قرائت حمزه و کسائی چون تکلف دارند را دوست ندارم. احمد هم همین‌طور دارد؛ «لما فيها من الكسر و الإدغام»؛ در منتهی فرموده‌اند احب القرائات آن دو است ولی قرائت حمزه و کسائی چون اماله و ادغام و زیادة مد دارند را دوست ندارم. منظورشان از ادغام، ادغام کبیر است. منظور از اماله هم اماله کبیر است. منظور از من هم مد هفت الف است. اینجا می‌گویند احمد گفته «من الکسر و الادغام»؛ یعنی احمد گفته این قرائات سخت است، چون اماله دارد. کسر یعنی اماله. چون کسر یعنی میل دادن به‌سوی کسره و بعد به‌سوی یاء.

شاگرد: منظور احمد حنبل است؟

استاد: بله.

«و يجب أن يقرأ بالمتواتر من الآيات و هو ما تضمنه مصحف علي عليه السلام؛ لأن أكثر الصحابة اتفقوا عليه، و حرق عثمان ما عداه، فلا يجوز أن يقرأ بمصحف ابن مسعود، و لا أبيّ، و لا غيرهما، و عن أحمد رواية بالجواز إذا اتصلت به الرواية»؛ یعنی احمد می‌گوید می‌توانید از مصحف ابن مسعود و ابی هم بخوانید. ابن تیمیه هم همه این‌ها را دارد. چون خودش حنبلی است. از حنبلی ها مهم خود ابن تیمیه است. ابن تیمیه برای جواز در نماز، تفصیل می‌دهد. ولی در قرائت مشکلی ندارد.

حالا علامه می‌خواهند رد کنند؛ «و هو غلط»؛ این حرف غلط است. «لأن غير المتواتر ليس بقرآن». ان شاءالله این صفحه را نگاه کنید.

معرفی صفحه «هل القراءة الشاذة بمنزلة الخبر»

صفحه بعدی، «هل القراءة الشاذة بمنزلة الخبر» است. مطالبی که به این بحث مربوط می‌شود را در اینجا گذاشته‌ام. عباراتی از موسوعه فقهیه و … آورده‌ایم. با این‌که هنوز ده‌ها مورد را نیاورده‌ام. ولی عنوان را ایجاد کردم تا شما هم به هر چه برخورد کردید بیاورید.

در این صفحه آدرس های خیلی خوبی گذاشته شده است؛ راجع به مطالب تواتر. مثل سابقه کاربرد لفظ تواتر. حتی لفظ تواتر را از بیان امام رضا علیه‌السلام در توحید صدوق و عیون الاخبار آورده‌ام. اما به آن یهودی فرمودند: «فكذلك ايضا اتتكم الاخبار المتواتره بما فعل عيسى بن مريم…»11. یعنی اصطلاح اخبار متواترة که بعداً اصطلاح شده، کاربرد قبل از اصطلاح شدنش، در روایات هم آمده است.

این صفحات را نگاه کنید. صفحه استعمالات لفظ شاذ، نقد نویری بر ابن جزری که صفحه مهمی است. ابن جزری شاذ را تأیید نکرده است. اما تفصیلی داده است. کلمات سیوطی را هم نگاه کنید. گفت قرائات متواتر، مشهور، آحاد، شاذ، موضوع، ششم هم مدرج است که خودش اضافه کرده است. یعنی سیوطی بین شاذ که سند ندارد یا سند ضعیف است، با آحاد که سند صحیح دارد و ابن جزری آن‌ها را جدای از متواتر و مشهور تصحیح کرد، نویری می‌گوید این حرف ابن جزری چیست؟ کتاب خودش را شرح می‌کند ولی به‌شدت او را رد می‌کند. می‌گوید اجماع امت است بر این‌که قرآن باید متواتر باشد. همین چیزی که الآن هم فرمودند. علماء امامیه هم همین‌طور بوده‌اند. من کلماتی از شیخ مفید و … را آورده‌ام. ان شاالله نگاه بفرمایید.

هویت اصلی و مرتبه نازله قرآن در آیات «انه لقرآن کریم… افبهذا الحدیث انتم مدهنون»

شاگرد: در سوره واقعه آیات به این صورت است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ،لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، أَفَبِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»، آن ضمیرها غائب به کجا می‌خورد که در آیه آخر «بهذا الحدیث» شد؟!

استاد: شاید ضمیر غائب اشاره به جوهره قرآن کریم است. قرآن کریم به همه آن چه که دارد. اما وقتی نازل می‌شود به‌صورت زبان عربی مبین بیان می‌شود، حدیث می‌شود. لذا درجه اشاره ضمیر هو، بالاتر است. اشاره به اصل قرآن است. مثل این است که به یک عالمی می‌گویید او، همه جوانبش را در بر می‌گیرد. بعد اشاره به فقاهت و یا خبرویت او می‌کنید، یا به پدرش اشاره می‌کنید. ان شاءالله دو-سه جلسه دیگر وقتی آن مقاله شروع شد، به تفصیل به فرمایش شما می‌رسیم. یعنی هویت اصلی قرآن کریم با حیث حدیث بودن قرآن کریم چه تفاوت‌های مهمی می‌تواند داشته باشد.

شاگرد: واژه قرآن را یک مجموعه مبرز می‌دانید؟ وزن فُعلان را یک مجموعه مبرز می‌دانید؟ و اگر این‌طور است آن را چطور با ضمیر هو جمع می‌کنید؟

استاد: قرآن مبالغه در «قرأ» است. «قرأ» ای جمع. در قرآن حیثیت مجموعیت پر رنگ است. به خلاف فرقان. «فرقان» یکی به‌معنای یفرق به بین الحق و الباطل است. و یا «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً ۚ كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ ۖ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا»12؛ تثبیت فواد و فرقان خیلی مهم است. «وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلًا»13؛ قرآن حیثیت جمع آن است. «فرقناه» حیثیت فرق است. ولی خلاصه قراء به‌معنای جمع است. قرآن هم مثل جمع است. اما جمع بودن در هر موطنی مناسب خودش است. مثلاً وقتی در مقام وحدت در کثرت می‌روید، فقط حیثیت سریانش جمع می‌شود. والا بستر کثرت است. چون یک واحدی در بستر کثرات ساری است، قرآن می‌شود. یعنی آن کثرات را از حیث وحدت ساری نگاه می‌کنید، آن حیث قرآن او می‌شود. اما وقتی بالاتر می‌روید، قرآن کثرت در وحدت نگاه می‌کنید، آن جا کثرت در وحدت، آن جمع شدن کثرات به‌عنوان یک واحد، قرآنیتش می‌شود. درست مقابل سریان است. ولذا خود قرآن یعنی تبلور حیثیت ومبالغه جمع شدن. این جمع شدن به مناسبت هر ظرفی، به‌خاطر تناسب ظرف و مظروف، اتصاف خاص آن ظرف را به خودش می‌گیرد.

شاگرد: این مجموعه بروزی ندارد؟

اسم مبارک امیرالمؤمنین در قرآن کریم؛ قرائت شاذه «لا تحرك به لسانك لتعجل به إن عليا جمعه و قرأ به»

استاد: دارد. در آیات شریفه جا به جا خودش را نشان می‌دهد. حتی آیه «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ»14 مشعر به این است که چه کسی می‌تواند آن کار را با قرآن انجام بدهد؟ کسی که به قرآن بودن قرآن و مقام جمعی بودنش واصل شده است. می‌خواستم یکی از قرائات شاذه را امروز بگویم15. از عجائب قرائات شاذه است. همانی است که مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب آورده‌اند. شما یک مقاله داشتید که اسم مبارک امیرالمؤمنین در قرآن آمده یا نه. اما آن چه که مناقب آورده خیلی عجیب تر است. از قرائات شاذه ای است که مانده است. حضرت فرمودند: «لا تحرك به لسانك لتعجل به إن عليا جمعه و قرأ به»16. و محتملات دیگری که با این قرائت درست می‌شود. «ان علینا جمعه و قرآنه»، «ان علیا جمعه». جالب این است که دنباله آیه شریفه این است: «ان علینا بیانه». اگر آن «علینا» اول «علیا» باشد، اینجا هم «ان علیا بیانه» می‌شود. «لاتحرک به لسانک» بود، اگر «انّ علیا بیانه» باشد، «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»17 می‌شود. اصلاً یک فضای دیگری به پا می‌شود. لسان اینجا نه دیگر این لسان است و نه تحریک در اینجا به‌معنای حرف زدن است. برای خودش اصول موضوعی دیگری است. این‌ها خیلی اهمیت دارد. حالا بگویید روایت شاذه است. این‌ها خیلی اهمیت دارد. حالا بگویید روایت شاذه است! ابن شهر آشوب در مناقب این را به‌عنوان چیزی آورده‌اند. بعد که نگاه می‌کنید می‌بینید مصحف و سائر مطالبش چقدر عجیب می‌شود؛ «لاتحرک به لسانک». «لسانک» مثل «انفسنا و انفسهم» خیلی تفاوت می‌کند. یک قرائت برای شما یک فتح بابی می‌کند، برای یک جنان و جناتی از مطالب و لطائف معرفتی که محتملش می‌آید؛ «ابشر الطالب بالوصول». آن واقعیت و مضامین اصلیه اش را هم بعداً خداوند می‌دهد.

شاگرد: در مناقب می‌گوید قرائت ابن مسعود بوده است.

استاد: بله، قرائت آیه غدیر هم باز برای ابن مسعود است. آن را که دیگر سیوطی آورده است. می‌گوید: «عن عبد الله بن مسعود، قال: كُنّا نقرأُ على عهد رسول الله - صلى الله عليه وسلم -: (يَآ أيُّها الرسول بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إلَيْكَ مِن رَّبِّكَ أنَّ عَلِيًّا مَّوْلى المُؤْمِنِينَ وإن لَّمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ واللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»18. آقای دکتر حسام می‌گفتند اولین باری که من با این برخورد کردم، در تفسیر شوکانی بود. پسر عموی سلفی ای داشتم که خیلی متصلب بود. سراغش رفتم و گفتم این در تفسیر شوکانی چیست؟ می‌گوید «ان علیا مولی المومنین»؟! می‌گوید نگاه کرد و بهت زده شد. خب شوکانی خودشان است. آن‌ها قبولش دارند. بعدها دیدم می‌گویند تفسیر شوکانی خوب است، مگر دو جایش! یکی ذیل آیه ولایت است که می‌گوید «و هم راکعون» در شأن امیرالمؤمنین نازل شده است. یکی هم همین قرائت ابن مسعود است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: جوهره قرآن، هویت قرآن، قرآن نازله، سوره واقعه، تواتر قرائات، قرائات آحاد، قرائات شاذه، قرائات مشهور، قرائت مشهور، امیرالمؤمنین در قرآن،

1 شاگرد: نکته‌ای راجع به ماه رجب بفرمایید.

استاد: هم دیروز میلاد بود و هم امروز قول به ولادت امام علیه‌السلام دارد. فردا هم که شهادت است. به مناسبت اول اول و دوم؛ دعایی که در مفاتیح آمده نکاتی مهمی از دقت و رفت‌وبرگشت نیاز دارد. «اللهم انی اسالک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتجب». روی حساب دیروز که قول به ولادت امام باقر علیه‌السلام دارد، الثانی وصف علی می‌شود. محمد بن علی الثانی؛ منظور از علی الثانی امام زین العابدین علیه‌السلام می‌شود. و ابنه هم امام با واسطه می‌شود. مثل این‌که به ائمه یابن رسول الله می‌گفتند، این هم «و ابنه» است. «علی بن محمد بن منتجب» که امام هادی علیه‌السلام است؛ امروز دوم رجب، نقل قولی هست که میلادشان است. حاج آقا می‌فرمودند چرا ذکر میلاد امیرالمؤمنین علیه‌السلام در سیزده رجب نشده است؟! آیا اشاره‌ای به نسیء دارد و قول به هفتم شعبان دارد که برای میلاد امیرالمؤمنین علیه‌السلام هست؟ یا نه، ممکن است منافاتی با سیزده رجب نداشته باشد، چون سیزده رجب که معروف و مشهور بوده معلوم است. «مولودین» چون ائمه متأخر هستند و نیاز بوده که ذکر خاص شود و این دعا در شأن میلادشان به‌صورت خاص بیاید. اما احتمال دیگر میلاد امام جواد علیه‌السلام است. «اللهم انی اسالک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی» که الثانی وصف محمد می‌شود. محمد بن علی الباقر الاول، و محمد بن علی الثانی که امام جواد علیه‌السلام است. «و ابنه علی بن محمد المنتجب» دیگر ابن با واسطه نیست. ابن بلاواسطه است.

شاگرد: ولادت امام جواد علیه‌السلام در رجب قول دارد؟

استاد: دهم ماه رجب معروف است. همه می‌گیرند. امام هادی علیه‌السلام دوم رجب قولی دارد، ولی معروفش نیمه ماه ذی الحجه است. حتی آشیخ عباس در مفاتیح برای خود امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند مختار سوم صفر است.

شاگرد2: احتمال اول خیلی از احتمال دوم دورتر است.

استاد: اگر برای اول ماه قول به میلاد امام باقر علیه‌السلام را نداشت، اصلاً منحصر به همان احتمال دوم می‌شد. اما با عنایت به این‌که معروف است روز اول ماه رجب میلاد امام باقر علیه‌السلام است، این احتمال پابرجاس است. همچنین پایان چهار ماه هم هست. حاج آقا می‌فرمودند در نجف ایام تحصیلی چهار ماه بود. ربیعین و جمادیین. به این خاطر که اول ماه رجب ایام زیارتی خاص حضرت سید الشهدا علیه‌السلام است. کسانی که در نجف بودند هم اصل تشرف را مقید بودند و هم پیاده رفتن را مقید بودند. برنامه‌های خیلی عالی معنوی داشتند. لذا التزاماتشان در جلسات درس چهار ماه ربیعین و جمادین به‌صورت متصله نداشتند.

شاگرد: منظور از ائمه متأخر که فرمودید به‌خاطر مظلومیتشان است؟

استاد: بله، به‌خصوص روی احتمال دوم که امام جواد علیه‌السلام منظور باشد. این دو مولودی که مربوط به زمان متأخر شیعه است و باید نام برده شوند و ذکر شوند و ذکرشان بماند. و الّا سیزده رجب که شیعه و سنی نقل کرده‌اند. حاکم در مستدرکش میگوید میلاد امیرالمؤمنین فی جوف الکعبه من المتواترات. خیلی از سلفی ها الآن مناقشه می‌کنند ولی او در قرن پنجم این را می‌گوید. عمده زندگی حاکم در قرن چهارم بوده است. او می‌گوید از متواترات است.

2 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 224

3 الفصول في الأصول (2/ 254)

4 همان

5 السبعة في القراءات (ص: 67)

6 كتاب الصلاة نویسنده : الشيخ مرتضى الأنصاري جلد : 1 صفحه : 357

7 همان

8 جامع البيان في القراءات السبع (1/ 146)

9 التکویر 8

10 تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)، ج‌3، ص: 141‌

11 عيون أخبار الرضا(ع) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 150

12 الفرقان 32

13 الاسراء 36

14 الرعد 31

15فدکیه

16 مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص: 40

17 مریم 50

18 كتاب موسوعة التفسير المأثور، ج7، ص691

















جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل