بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

****************

تعدد قرائات؛ جلسه 131 25/9/1404

بسم الله الرحمن الرحیم

مقام نهم از فرع مفتاح الکرامه؛ تخییر در اختلاف حکمی دو قرائت

این فرع از مفتاح الکرامه تمام شود تا ببینیم بحث بعدی چه باشد؛ مقدمه کتاب ابن مجاهد و اشکال ابوشامه خوب است. در فضای کلاس قرائات چون ابوشامه خودش اهل فن است، یک اهمیتی داشته است. ابن جزری هم یک رد مفصلی بر آن دارد. شاید خوب باشد که اگر این بحث تمام شد، این دو را یک مروری کنیم.

فرمودند ده مقام است. مقام نهم این بود: «التاسع: ما حال القراءتین المختلفتین اللتین یقضی اختلافهما إلی الاختلاف فی الحکم؟»؛ دو قرائت داریم؛ حکم شرعی مستفاد از این دو مختلف است، چه کار کنیم؟ این مقام نهم است.

و أمّا ما وقع فی المقام التاسع فالمشهور بین المتأخّرین کما فی «وافیة الاصول» التخییر. و قد سمعت ما فی «المنتهی» ممّا هو أحبّ إلیه و ما استند إلیه. و مستند المشهور تکافؤ القراءات و انتفاء الترجیح لکونها کلّها قرآناً فکانا بمنزلة آیتین، فإن کان اختلافهما مفضیاً إلی الاختلاف فی الحکم عملوا بما یقتضیه ذلک کما خصّصوا قراءة الأکثرین «حَتّٰی یَطْهُرْنَ» بالتخفیف بقراءة بعضهم بالتشدید. و فی «وافیة الاصول» الأولی الرجوع فی ذلک إلی أهل الذکر صلوات اللّٰه علیهم أجمعین إن أمکن و إلّا فالتوقّف. و فیه: أنّه إن کان هناک مرجّح أخذ به من دون توقّف و إلّا فالتخییر کما علیه الأکثر.1

«و أمّا ما وقع فی المقام التاسع فالمشهور بین المتأخّرین»؛ یعنی متاخرین از امامیه. «کما فی وافیة الاصول»؛ جناب فاضل تونی، «التخییر»؛ چرا تخییر؟ به‌خاطر این‌که بنابر مبنای مشهور متاخرین تواتر قرائات هست. هر دوی آن‌ها قرآن است. حالا این‌که این تخییر در چه مرحله‌ای است، معلوم است بعد از جمع عرفی است. اگر جمع عرفی نشد، تخییر جاری است. و الا اگر جمع عرفی شد، اصلاً نیازی به این‌ها نیست. تخییر مرتبه خوبی است ولی خیلی متأخر است. کما این‌که اهل فن هم فرموده‌اند، حتی یک مورد در قرائات پیدا نمی‌شود که تعارض مستقری بین متباینین شود که ما بگوییم «اذن فتخیر». چون در روایات جایی هست که وقتی به‌طور واضحی منجر به جمع نشود، می‌گوییم «اذن فتخیر». اما در قرائات این را نداریم. ولی عده‌ای روی حساب ظهورات بدوی، چقدر بحث‌های مفصلی کرده‌اند. همه این‌ها موجود است.

«و قد سمعت ما فی المنتهی»؛ جلسه قبل عبارت منتهی را خواندم. ولی جناب محقق عاملی صاحب مفتاح الکرامه در صفحه هفتم این جزوه عبارت منتهی را آورده‌اند. «ممّا هو أحبّ إلیه»؛ که قرائت عاصم به نقل شعبه بود.

«و ما استند إلیه»؛ آن چه که به آن استناد کرده‌اند. علامه دو استناد داشتند. در صفحه هفتم فرمودند:

أحبّها إلیَّ قراءة عاصم بطریق أبی بکر بن عیّاش و طریق أبی عمرو ابن العلاء فإنّهما أولی من قراءة حمزة و الکسائی لما فیهما من لإدغام و الإمالة و ذلک کلّه تکلّف، و لو قرأ بذلک صحّت صلاته بلا خلاف، انتهی2

آن دو قرائت، نزد علامه احب هستند چون غیرشان تکلف دارند. لذا اضافه کردند: «و لو قرأ بذلک صحّت صلاته بلا خلاف».

پس یکی مستند محبوبیت را ذکر کردند؛ یعنی در این دو قرائت تکلفی نیست.

انتشار قرائات در بلاد اسلامی

بلکه جلوتر عرض کرده بودم الآن که قرائت ما حفص عن عاصم است، بسیاری گفته اند علتش به‌غیراز حنفی بودن آن‌ها، رسمی کردن آن توسط حکومت عثمانی است؛ مصاحف را طبق آن نوشتند و بعداً صنعت چاپ آمد و قرائت حفص از عاصم بین جمیع شرق بلاد اسلامی رواج یافت؛ البته بلاد غربی کار خودشان را می‌کردند. از غرب مصر بگیرید تا غرب آفریقا و مرکز آن و بعد هم جنوب مصر، هیچ‌کدام حفص نیستند. بله، چون مصر جزء عثمانی بود آن‌ها همه حفص از عاصم بودند. مفصل از این‌ها صحبت شد. الآن هم همین‌طور است. در سودان چهار قرائت حسابی بود. مصاحفش هم رسمی است. در الجزائر که مصحف حفص ممنوع است. مجلس آن‌ها قانون تصویب کردند که ورود مصحف حفص به الجزائر ممنوع است. مکرر عرض کردم؛ در یک مجلسی بود، من این را گفتم، آقایی بود که خودش الجزائری بود. گفت در فرودگاه کیف من را باز کردند و این مصحف حفص را ضبط کردند. گفتند ورود آن به الجزائر ممنوع است. قانون آن را در فدکیه گذاشته‌ام. علت این‌که این قانون را تصویب کردند، این بود که بعضی از سلفی های مصر به الجزائر می‌رفتند و مصاحف ورش را مخفیانه از الجزائر جمع می‌کردند و به جای آن حفص می‌گذاشتند. خب آن‌ها هم که یک عمر نافع را می‌خواندند. آن‌ها مالکی هستند و قرائت نافع را می‌خوانند. لذا گفتند قرآن های ما کجا می‌رود! این مصاحف از کجا آمده؟! حساس شدند و بعد فهمیدند. وقتی فهمیدند یک کار مردمی کردند. تاریخش هم معلوم است. یعنی قبل از تصویب رسمی چند سال تلاش کردند ولی دیدند باز اقداماتی می‌کنند. این دفعه به مجلس بردند و به‌صورت رسمی تصویب کردند که ورود مصحف حفص در الجزائر ممنوع است.

شاگرد: یک بار دیگر بفرمایید.

استاد: مصر تابع حکومت عثمانی بود. همچنین زمان صفویه در ایران هم همین‌طور بوده است. ما مستندات واضحی داریم؛ تفسیر منهج الصادقین برای قدرت نگرفتن صفویه است. هنوز شاه عباس سر کار نیامده بود. مربوط به درگیری‌های ابتدائی است. محور تفسیر منهج و خلاصة المنهج بر قرائت شعبه است، نه حفص. بعد هم تصریح می‌کند و می‌گوید قرائت شعبه که در بین عجم به غایت شهرت است. مرحوم آقای شهیدی که استاد و داور قرآن بودند، ایشان فرمودند: به نظر من ایشان که می‌گوید قرائت شعبه در میان عجم در غایت شهرت است، وجهش این است که در آیه وضو شعبه «و ارجلِکم» خوانده است. عاصم در آیه وضو قرائت ندارد. دو روایت دارد. مختارش دو تا بوده است؛ مختار جر و نصب. در مصحف حفص «و ارجلَکم» است. ولی شعبه «و امسحوا بروسکم و ارجلِکم» روایت کرده است. آقای شهیدی فرموده‌اند به گمانم علت اشتهار این است. ولی معلوم نیست که این جور باشد. خود علامه هم «احب القرائات» می‌گویند. علی ای حال ایشان این را فرمودند. تذکر خوبی است برای این نکته که همه می‌گویند قرائت عاصم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌رسد، در دو آیه که محل ابتلای شب و روز مسلمین است، عاصم قرائتی ندارد؛ دو مختار و روایت دارد. یکی آیه وضو است که شعبه «ارجلِکم» می‌گوید و حفص «ارجلَکم» می‌گوید. همین عاصم در نقل حفص در آیه حیض می‌گوید «حتی یطهُرن»، شعبه می‌گوید «حتی یطّهرن». این‌ها شوخی نیست. عاصم این قاری مهم، دومختار القرائات داشته باشد، آن هم در دو آیه محل ابتلاء. و احدی هم از شیعه ایراد نگرفته است. برای آن‌ها صاف بود که عاصم از جیبش در نیاورده است. دو طریق دارد، دو مختار دارد. یعنی برای کسانی که این علوم نزدشان واضح شده، اصلاً به مشکل بر نمی خورند. اما دیگران روی مبانی خودشان باید جواب بدهند.

شاگرد: فرمودید در مصر، قرائت عاصم هست، مناطق دیگر چه؟

استاد: در لیبی قرائت قالون است. الجزائر ورش هستند. ولی هم قالون و هم ورش، هر دو از نافع هستند. قرائت مدنیین هستند. وقتی هم مدنی و مکی باشند، می‌گویند قرائة الحرمین. قرائت عراقیین مربوط به کوفه و بصره و شام است.

حرف واحد در تعدد قرائت و معنای سبعة احرف

قرائاتشان هم معروف بوده است. لذا از سفیان بن عیینه که در زمان امام صادق علیه‌السلام بود، سؤال کرد؛ خودش همراه کسائی بود. همزمان با او بود. مختار القرائة هم دارد. در صحیح بخاری هم هست. کمی بعد از کسائی وفات کرده است. به نظرم کسائی در صد و هشتاد و سه وفات کرده است. سفیان بن عیینه صد و نود و هفت است. معاصر بوده‌اند. ولی سفیان در زمان امام صادق علیه‌السلام جوان بوده است. عمر او طولانی بوده ولی آن زمان جوان بوده است. همان زمان از او سؤال می‌کند که «هل الاختلاف المدنیین و العراقییین من سبعة احرف؟»3. می‌گوید نه، همه آن قرائات که حرف واحد است. همه آن‌ها قرائت مستند است و سند دارد. «انما السبعة الأحرف كقولهم هلم أقبل تعالى أي ذلك قلت أجزاك»؛ یعنی همان تفسیری است که ابوحنیفه برای سبعة احرف داشت. می‌گفت چون «نزل القرآن علی سبعة احرف» شما اختیارا می‌توانی در نماز ترجمه حمد را بخوانی. این فتوای ابو حنیفه بود. این فتوا به قدری مفتضح بود که دو شاگرد مهم ابوحنیفه -ابویوسف و شیبانی- که فقه حنفی را باقی گذاشتند، با او مخالفت کردند و گفتند اختیارا شما نمی‌توانید ترجمه کنید. ولی مستند ابوحنیفه چه بود؟ خب حضرت فرمودند «نزل القرآن علی سبعة احرف»، او گفت ترجمه هم یک حرفش است. ببینید «سبعة احرف» را تا کجا معنا می‌کردند. لذا سفیان می‌گفت «سبعة احرف» این است. «ایّ ذلک قلت اجزأک». پس اختلاف مدنیین و عراقیین چیست؟ ابن اشته گفت که مقصود سفیان این است که همه این‌ها حرف واحد است. همه یک حرف هستند. قرطبی هم گفت که این‌ها همه یک حرف هستند. تصریح قرطبی در مقدمه تفسیرش بسیار مهم است. تفسیرش معتبر است. از تفسیرهای جهانی مهم مسلمانان است. همه مسلمین قبول دارند. ایشان می‌گوید تمام قرائات این قراء سبعه، حرف واحد هستند. بعد هم باز به همین مطلب تصریح می‌کند. می‌گوید خود این قراء مثل نافع، چند مختار دارند. یکی عاصم بود که مثال زدم. عبارت قرطبی را ببینید؛ می‌گوید این‌ها یک قرائت ندارند. این‌ها اختیار القرائة دارند.

شاگرد: وقتی فتوای ابوحنیفه مفتضح شد، معنای روایت «سبعة احرف» چه می‌شود؟

استاد: ابن جزری می‌گوید راجع به حدیث «سبعة احرف» سی و خرده ای سال فکر می‌کردم. آن چه که ما معنا کردیم یک کلمه بود. گفتیم تا «سبعة احرف» را می‌گوییم، به یاد فرمایش امیرالمؤمنین بیافتید که حضرت فرمودند «اجری جمیع الاشیاء علی سبعة». این را حضرت در توضیح لیلة القدر فرمودند. پس «نزل القرآن علی سبعة احرف»، چون خدای متعال کل تکوین را بر سبع خلق کرد. «اجری جمیع الاشیاء علی سبعة». قرآن هم تدوین کل تکوین است، بر وزان آن «اجری علی سبعة»، می‌گوید «نزل القرآن علی سبعة». این خروجی مباحثه ما بود.

لذا اگر یک آیه قرآن ده قرائت داشته باشد که شهید اول تأیید فرمودند، یا بیشتر داشته باشد که شهید ثانی در مسالک اشاره کردند که تحقیق این است که تواتر بیش از عشر است، منافاتی با عدد سبعه ندارد. چون این سبعه مصحح قرائات است. نه خود قرائات. این حاصل عرض ما بود.

شاگرد: این اختلافی که در احکام پدید می‌آید را چطور حل می‌کنید؟

استاد: بحث امروز ما همین است.

شاگرد2: انتقال قرائت شعبه به حفص در عجم، دلیلش صفویه است؟

استاد: نه، صفویه نشرش را سبب نشد. شیخ بهائی شیخ الاسلام صفویه بودند. این حرف کم نیست. برای شاه عباس رساله نوشته اند؛ رساله جامع عباسی. این رساله را برای شاه عباس و مملکت نوشته اند. در آن نوشته اند مستحب این است که بر یک قرائت از این قرائات اقتصار نکنید. مدام دور بزنید و تغییر بدهید. یعنی رساله رسمی صفویه این بوده که قرائت حفص به تنهایی نباشد. پس چه شده؟ آن چه که به ذهن من می‌آید، دلیلش صنعت چاپ است. همچنین رخت بربستن جلسات قرائت. شهید ثانی خودشان می‌گویند من دو دور کلمه به کلمه قرائات سبع را درس گرفتم. بعد می‌گویند قرائت عشر را هم تا سوره انفال شروع کردم. این شرح حال شهید به قلم خودشان است. عرض کردم اندازه‌ای که ما مباحثه کردیم لحن علمائی که عباراتشان را می‌خوانم به اندازه اطلاعات بسیار ناقص من است. فوری به ذهنم حدس می‌آید که کلاس قرائت رفته یا نرفته. من خودم هم نرفته ام. اما با این مباحثه‌ای که کردیم وقتی لحن یک عالم را می‌بینم، فوری می‌فهمم که کلاس رفته یا نه. حدس قوی می‌زنم که کلاس رفته یا نه. چند مورد را هم قبلاً عرض کردم. از لحن طحاوی فهمیدم که به کلاس نرفته است. وقتی در طبقات القراء نگاه کردم، دیدم بله همین‌طور است. می‌گویند «امامٌ فی الحدیث و التفسیر» ولی مقری نبوده است. کلاس قرائت نرفته است. جد ابن تیمیه مقری بوده ولی خودش نبوده است. زمخشری، سیوطی، زرکشی هم همین‌طور بودند. با این‌که بسیار پر اطلاع هستند اما کلاس قرائت چیز دیگری است. این‌که از اول مصحف شریف تا آخر بنشینند و عرض و اداء شود، چیز دیگری است.

آقای حسن زاده می‌فرمودند آقای شعرانی فرمودند خیلی به درس من آمده‌ای و همین‌طور مودبانه نشستی. آقای شعرانی فرمودند این جلسه که می‌خواهم به تو شاطبیه درس بدهم، باید نگاهت به دو لب من باشد. رسم همه آن‌ها این‌چنین بوده است. به این اهل الاداء می‌گویند. یعنی تلمیذ و شاگرد باید به دهان شیخ نگاه کند و بعد مثل همین را یاد گرفته باشد و بر استاد عرض کند. تا این اندازه کارشان بوده است. آقای شاهدی فرمودند در آفریقا با پسر یک مقری صد ساله خیلی رفیق بودم. ایشان به پدرش التماس کرد که یک اجازه قرائت به من سید روحانی از ایران بده، گفت من خادم شما هستم و خیلی تعارف کرد، ولی گفت این نشدنی است. باید نزد من بیایی و از اول تا به آخر بخوانی و اداء کنی. هر چه جلوتر بروید این مستندات قوی‌تر می‌شود.

شاگرد: با توجه به این اهمیتی که داشته این کم‌رنگ شدن به چه خاطری بوده؟

استاد: کم‌رنگ شدن به این دلیل بود که قرن دهم که همان دوره صفویه بود، شروع به بیان این مطلب شده که ائمه گفته اند «حرف واحد»! این قرائات چیست؟! ائمه فرموده‌اند: «انما القرآن واحد نزل من عند واحد»، این‌ها چیست؟! اولین عالم مجلسی اول بودند. شیخ بهائی نفرمودند. صاحب مدارک نفرمودند. حتی صاحب ذخیره نگفت. اولین تعبیری که دیدیم از مجلسی اول بود ولی رقیق بود. مجلسی دوم هم همین طو رقیق گفتند. سید نعمت الله جزائری با این‌که اعتراف کرد و فرمود:

الجمهور و معظم المجتهدين من أصحابنا فإنهم حكموا بتواتر القراءات السبع و بجواز القراءة بكل واحدة منها في الصلاة و قالوا ان الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين4

با این‌که این را گفت، ولی گفت روایات اهل البیت در «نزل علی حرف واحد» این جمهور را کنار می‌گذارد. ختم این قضیه به صاحب حدائق بود. عبارات صاحب حدائق همین‌طور آمد. مرحوم حکیم در مستمسک می‌فرمایند: «و التواتر ممنوع». اولین دلیلی که فرمودند این است: چطور تواتری است که شیخ در تبیان آن را رد کرده است؟! عین عبارت صاحب حدائق را آورده‌اند. اصلاً عبارت تبیان نیست. لذا این‌که می‌گویید چطور شد، متأسفانه این مسیر طی شد.

شاگرد: از اهل‌سنت، علمائی که فرمودید چه؟

شاگرد2: فرمودند مقری نبودند.

شاگرد: منظورم همین علم القرائه است.

استاد: در علم القرائه باید نزد استاد بنشینند. ولی کسی هست که نمی‌رود. یعنی زمینه اش برایش فراهم نیست. یا در اوائل علاقه‌ای ندارد. خود زرقانی در مناهل العرفان گفت ابتدا عشر را انکار می‌کردم، ولی «اذا اتسع افق الاطلاعی» قائل به تواتر عشر شدم.

خب حالا وقتی قرائات اختلاف پیدا کرد، چه کار کنیم؟

شاگرد: این را هم عرض کنم که قرائت ابن عامر شامی در یمن هست.

استاد: احسنت. البته چون یمن زیدی هستند قرائت خاص مستند به جناب زید بن علی هم دارند.

شاگرد: الآن رایج است؟

استاد: رواجش را نمی‌دانم.

شاگرد: در ویکی پیدیا به انگلیسی قرائت مختلف مناطق جهان را گفته است.

شاگرد2: قرائت شامیین، جزو قرائت عراقیین است؟

استاد: خود ابن جزری می‌گوید که وقتی قرائت شام و کوفه و بصره جمع شود، چه می‌گوییم. در همین کتاب هم بود. در مقدمه مجمع البیان بود. من پیشنهاد دادم کسانی که حرفشان نفوذ دارد به متصدی های درس‌های حوزه این پیشنهاد را به‌صورت جازم بدهند که این فن ثانی مقدمه مجمع البیان با تحقیقات مفصل و تعلیقات نافع، درسی شود. طلبه‌ها در سال دوم و سوم، این فن ثانی را بخوانند. کسی که این را خوانده است، دیگر محال است به بعضی از حرف‌هایی که خیلی طمطراق دارد اعتناء کند.

شاگرد: انتشار القرائات فی العالم در کتاب «المفاتيح العشرة لإتقان القراءات العشرة» آمده است.

تثبیت قرائات عشر در میان عامه

استاد: الآن در فضای فنی میخ قرائات عشره کوبیده شده است. اصلاً مشکلی ندارد. من به گمانم در اینترنت سایتی که بر سبعه اقتصار کند، پیدا نکردم. دولت کویت مصحف کویت را چاپ کرده است، همه عشر است. چرا؟ چون ابن مجاهد قرائات سبع را با پشتوانه زور خلافت بنی العباس جا انداخت. آن هم برای این‌که معنا سبعة احرف بین اهل‌سنت فراموش شده بود و خلائی ایجاد شده بود، می‌خواست به جای آن یک چیزی را ملأ کند. اما قرائات عشر نزد متخصصین قراء، پشتوانه فرهنگی داشت، نه حکومت. ابن جزری پشت عشر بود، مثل شهید اول پشت عشر بود. این‌ها متخصصین بودند، لذا این‌ها می‌ماند و تا الآن هم ماندگار شده است. وقتی کار کنید برایتان کالشمس واضح می‌شود.

شاگرد: منظورتان از اقتصار بر سبع چیست؟

استاد: یعنی یک سایت نداریم که بگوید ما قرائات سبعه را به شما می‌گوییم. همه قرائات عشر است. یعنی برای متخصص، واضح است که عشر متواتر است. شهید اول امام در قرائات بودند. ابن جزری هم بود. تا به عشر رسیدند گفتند بعض اصحابنا به عشر اشکال کرده‌اند، ولی «لثبوت تواتر العشر». به این محکمی فرمودند. سبکی گفت تواتر عشر ضروری دین است.

کلام شیخ انصاری در دو قرائت «حتی یطهرن»

خب به عبارت برگردیم. در وافیه فرمودند: تخییر جاری است.

«و قد سمعت ما فی المنتهی ممّا هو أحبّ إلیه و ما استند إلیه»؛ عرض کردم در منتهی سه مستند بود. یکی مستند احب بودن قرائات نزد ایشان بود که در غیر آن دو تکلف بود. یکی «صحت بلاخلاف» بود که مستندش این بود که لازم است قرآن متواتر باشد؛ «یلزم ان یقرأ بالمتواتر». چون سبع متواتر است و قطعاً قرآن است، «صحت بلاخلاف».

شاگرد: مستند احب القرائات این است؟

استاد: نه، مستند احب، عدم تکلف است. مستند «صحت بلاخلاف»، تواتر قرائت حمزه و کسائی است.

«و مستند المشهور»؛ مشهور که تخییر جاری کردند، مستندشان چیست؟ «تکافؤ القراءات»؛ همه قرائات برابر هستند. همه آن‌ها را ملک وحی نازل کرده است. «و انتفاء الترجیح لکونها کلّها قرآناً فکانا بمنزلة آیتین، فإن کان اختلافهما مفضیاً إلی الاختلاف فی الحکم عملوا بما یقتضیه ذلک کما خصّصوا قراءة الأکثرین «حَتّٰی یَطْهُرْنَ» بالتخفیف بقراءة بعضهم بالتشدید»؛ گفتند دو قرائت هست؛ «حتی یطهُرن» یعنی اگر غسل هم نکرده مانعی ندارد. اما «یطّهرن» یعنی باید غسل هم بکند. خب دو حکم است، چه کار کنیم؟ ظاهر یکی جواز است و ظاهر دیگری وجوب غسل است. تقیید می‌کنیم و می‌گوییم «حتی یطهُرن و یطّهرن ایضا».

من عبارات علماء را می‌خوانم. مرحوم شیخ انصاری در رسائل همین آیه را آورده‌اند. خیلی شفاف در کتاب درسی حوزوی برای ما فرموده‌اند.

الثاني: أنه إذا اختلفت القراءة في الكتاب على وجهين مختلفين في المؤدى، كما في قوله تعالى: * (حتى يطهرن) *، حيث قرئ بالتشديد من التطهر الظاهر في الاغتسال، وبالتخفيف من الطهارة الظاهرة في النقاء من الحيض، فلا يخلو: إما أن نقول بتواتر القراءات كلها كما هو المشهور، خصوصا في ما كان الاختلاف في المادة، وإما أن لا نقول كما هو مذهب جماعة.

فعلى الأول: فهما بمنزلة آيتين تعارضتا، لا بد من الجمع بينهما بحمل الظاهر على النص أو على الأظهر، ومع التكافؤ لا بد من الحكم بالتوقف والرجوع إلى غيرهما

على الثاني: فإن ثبت جواز الاستدلال بكل قراءة - كما ثبت بالإجماع جواز القراءة بكل قراءة - كان الحكم كما تقدم، وإلا فلا بد من التوقف في محل التعارض والرجوع إلى القواعد مع عدم المرجح، أو مطلقا بناء على عدم ثبوت الترجيح هنا، فيحكم باستصحاب الحرمة قبل الاغتسال، إذ لم يثبت تواتر التخفيف، أو بالجواز بناء على عموم قوله تعالى: * (فأتوا حرثكم أنى شئتم) * من حيث الزمان خرج منه أيام الحيض على الوجهين في كون المقام من استصحاب حكم المخصص أو العمل بالعموم الزماني5

«…فلا يخلو»؛ اگر چنین اختلافی شد، چه کار کنیم؟ «إما أن نقول بتواتر القراءات كلها كما هو المشهور»؛ و حال این‌که مشهور نبوده، از قرن یازدهم مشهور بوده؛ قبل از قرن یازدهم اجماعات موکدة بود. بعد از این‌که بحث‌های قرن یازدهم پیش آمد، شیخ تعبیر به مشهور می‌کنند. درحالی‌که مشهور نبود، اجماع بود. عرض کردم شاید یکی از قوی‌ترین اجماعات بود.

«خصوصا في ما كان الاختلاف في المادة»؛ بحث جلسه قبل ما است. اختلاف در جوهر ماده و اختلاف در هیئت. ایشان به این تعبیر به آن اختلاف اشاره می‌کنند. اولین کسی که در شیعه بین ماده و هیئت تفاوت گذاشت شیخ بهائی است. و الا احدی در شیعه بین ماده و هئیت نگذاشته است. «وإما أن لا نقول كما هو مذهب جماعة»؛ یکی ابن طاووس را می‌گویند، یکی شیخ رضی نجم الائمه است. این دو معروف بوده‌اند. خود سید جزائری از خاصه، همین دو نفر را ذکر می‌کنند. مرحوم صاحب حدائق شیخ و طبرسی را آوردند. و الا سید جزائری اصلاً اسمی از شیخ نبرده اند. احدی نگفته بود که شیخ الطائفه می‌گویند قرائات متواتر نیست. اولین نفر صاحب حدائق بودند.

«فعلى الأول»؛ ببینید چقدر عبارت شیخ انصاری واضح است. «فعلی الاول» که آن دو قرائت قرآن باشند، «فهما بمنزلة آيتين تعارضتا»؛ اگر دو آیه را نتوانستید جمع کنید، چه کار می‌کنید؟ در تفسیر در خیلی از جاها مفسرین می‌گویند باید بین این دو جمع کنید. مثلاً یکی در آیه شریفه «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَاهَا»6 بود.

«لا بد من الجمع بينهما بحمل الظاهر على النص أو على الأظهر، ومع التكافؤ لا بد من الحكم بالتوقف والرجوع إلى غيرهما»؛ چون هر دو قرآن است و نتوانستیم حکمی از آن استفاده کنیم.

«على الثاني»؛ که غیر مشهور است. «فإن ثبت جواز الاستدلال بكل قراءة - كما ثبت بالإجماع جواز القراءة بكل قراءة- كان الحكم كما تقدم»؛ فرقی نمی‌کند. در ادامه هم شیخ مطالب خوبی دارند.

شاگرد: خود اهل‌سنت هم قرائت را انتخاب می‌کنند یا بین قرائات جمع می‌کنند؟

استاد: سعی می‌کنند که جمع کنند. ابن جزری در مقدمه النشر برای حدیث سبعة احرف ده مقام گفت. نهم و دهم مربوط به همین بود؛ فایده اش چیست و باید چه کار کنیم. همین «یطهرن» و «یطّهرن» را طوری جمع کرد که ما در مباحثه گفتیم جمع خیلی واضح‌تری دارد.

نقدی بر تقیید آیه «حتی یطهرن» و لزوم توجه به تعدد احکام شرع درجمع بین دو آیه

بحارالانوار را ببینید. علامه مجلسی قرائات را مفصل می‌آورند و رد و ایراد دارند. من به خودم طلبگی گفتم این همه راجع به «یطهرن» و «یطّهرن» بحث شده…؛ به دهان من طلبه نیست که در محضر علماء چیزی بگویم. ولی گاهی به ذهن آدم می‌آید، آن هم برای مباحثه و شبه درد و دل است. تمام این مباحثات در «یطهرن» و «یطّهرن» که مفصل هم هست، در این حول است که وقتی به مستند شرعی نگاه می‌کنیم باید و نباید می‌بینیم. صفر و یکی می‌بینیم.و حال این‌که ضروری شرع وجوب و استحباب و کراهت و حرمت است. نگاه بدوی این‌طور نیست. الآن نگاه کنید، می‌گویند باید و نباید. در فلسفۀ اخلاق و حسن و قبح، حسن و قبیح دارند. و حال این‌که وقتی این نگاه را بردارید، نگاه شما پنج تا یا ده تا باشد -کما هو الحق- اصلاً قرائات با هم منافاتی ندارند.

الآن این آیه را ببینید. فرمودند «یقیَّد». یک قرائت می‌گوید «یطهرن» و دیگری می‌گوید «یطّهرن»، می‌گوییم خب تقیید می‌زنیم! می‌گوییم «حتی یطّهرن» و قید «یطهُرن» این است که نه فقط نقاء باشد؛ چرا قید اغتسال را می‌آورید؟ چون قرائت دیگر «یطّهرن» می‌گوید! با قرائت دیگر آن را تقیید می‌کنیم. چرا؟ چون داریم یک حکم می‌بینیم. «لاتقربوهن» خب حالا غسل کند یا نه؟ به وسیله «یطّهرن» تقیید می‌کنیم که غسل کند. وحال این‌که جناب قطب راوندی که الآن در صحن مطهر محضرشان هستیم؛ این جور که می‌گویند قبرشان نزدیک دیوار بوده است. حالا وسط صحن آمده است. در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها همه متمین و متبرک به این عالم بزرگ هستند. خیلی بزرگ هستند. قدرش ناشناخته است. حالا کی معلوم شود نمی‌دانم!

قطب راوندی و حمل دو آیه «حتی یطهرن» بر استحباب و جواز

ایشان در کتاب فقه القرآنشان توضیح خوبی برای این دارند. فرموده‌اند:

وعلى مذهبنا لا يحتاج إلى ذلك، لأنا نعمل بالقراءتين، فانا نقول: يجوز وطئ الرجل زوجته إذا طهرت من دم الحيض وان لم تغتسل متى مست به الحاجة. والمستحب ان لا يقربها الا بعد التطهير والاغتسال. والقراءتان إذا صحتا كانتا كآيتين يجب العمل بموجبهما إذا لم يكن نسخ. 7

«وعلى مذهبنا لا يحتاج إلى ذلك»؛ سراغ این برویم که «یطهُرن» حکم است یا «یطّهرن». «لأنا نعمل بالقراءتين، فانا نقول: يجوز وطئ الرجل زوجته إذا طهرت من دم الحيض وان لم تغتسل متى مست به الحاجة. والمستحب ان لا يقربها الا بعد التطهير والاغتسال»؛ این حرف چقدر قشنگ است. چرا شما می‌گویید برود یا نرود؟! باید و نباید! می‌گویند قرآن می‌فرماید «حتی یطهُرن»، قبلش «فلا تقربوهن» بود. نهی بود. مفهوم غایت می‌گوید «حتی یطهُرن». وقتی پاک شد، غایت که آمد، نهی رفت. لازمه رفتن نهی، جواز است. جواز با کراهت هم جمع می‌شود. ولی جواز است. اما «یطّهرن» چه می‌گوید؟ قرائت دیگری است. یعنی من با قرائت دیگر گفتم جایز است، اما در قرائت دیگر «حتی یطّهرن» دارد؛ یعنی مستحب است. چرا شما یک حکم می‌بینید. دو قرائت است که یکی متولی حکم جواز و رفع حرمت است، دیگری متولی اثبات استحباب است. ولذا دنبالۀ آیه در اوج فصاحت و بلاغت است. آیه در ادامه نمی فرماید «فاذا یطهُرن»، می‌گوید «فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ». ببینید خداوند می‌خواند امر کند به «اتوهن». خدا با کراهت امر نمی‌کند. وقتی می‌خواهد به «فاتوهن» امر کند، امر خدا متفرع بر امر راجح می‌شود. لذا می‌فرماید «فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ». وقتی غسل کردند من قرآن می‌گویم اتیان کنید. اما قبلش آن نهیی که داشتم با «یطهُرن» رفت. خیلی روشن است. گفتم یک مورد قرائت پیدا نمی‌کنید که قابل جمع نباشند.

لذا شیخ الطائفه در تبیان فرمودند در قرآن سه اختلاف داریم؛ «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»8. در مجمع البیان هم فرمودند. فرمودند سه اختلاف داریم؛ اختلاف التناقض، اختلاف التضاد، اختلاف وجوه القرائات. فرمودند اختلاف تناقض و تضاد در قرآن حتی یک مورد نداریم. اما اختلاف وجوه القرائة داریم. «ما تلائم فی الحسن»؛ همه قرائات در حسن قرآن با هم همیاری می‌کنند. خود ایشان هم در خلاف فرمودند؛ فرمودند قرائت «یطهُرن» روشن است. ذیل کلمات شیخ الطائفه در فدکیه عبارت خلاف را آورده‌ام.

شاگرد: کسانی که قید می‌زنند چطور معنا می‌کنند تا از لغویت خارج شوند؟

استاد: می‌گویند ظاهرش این است که وقتی طهر آمد، «لاتقربوهن» رفت. قرائت «تطهرن» می‌گوید وقتی طهر آمد، مقیدا به اغتسالشان نهی رفته است.

شاگرد: وقتی رسائل می‌خواندیم این سؤال مطرح بود؛ در همان قرائت «یطهُرن»، در ادامه دارد: «فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ». لذا چطور معنا می‌کنند که «حتی یطهُرن» لغو نشود؟

استاد: در منهج الصادقین جناب ملافتح الله، مبنای ایشان بر قرائت شعبه بوده است. شعبه هم از عاصم «یطّهرن» خوانده است. ایشان ترجمه می‌کنند و به فارسی است. می‌گویند «نزدیک آن‌ها نشوید تا غسل کنند». ایشان راحت هستند. نشد تفسیر ابوالفتوح رازی را نگاه کنم. ایشان هم قرائات را می‌آورند. ایشان هم از کسانی هستند که فرمودند همه این قرائات با هم جور هستند. نمی‌دانم ترجمه فارسی کرده‌اند یا نه.

بنا بر قول کسانی که می‌گویند «یطهُرن» برای رفع حرمت است، حمل بر استحباب روشن است. این تصریح قطب راوندی بود. بعد هم چه عبارتی می‌گویند. «والقراءتان إذا صحتا كانتا كآيتين يجب العمل بموجبهما إذا لم يكن نسخ»؛ اگر نسخ شده باشد، خب حکم رفته است. اما اگر منسوخ نباشد واجب است. ایشان به این زیبایی بیان کرده‌اند.

شاگرد: اگر «یطهُرن» باشد و کسی «اذا تطهرن» را حمل بر استحباب کنند، سؤال می‌شود در همان دو آیه هم می‌توانستیم استحباب را بگوییم.

استاد: فرمایش شما روی قرائت «یطهُرن» که مشهور امامیه عمل کرده‌اند، است. باید ببینیم چه می‌گویند. مثلاً مجمع را نگاه کنید. ببینید وقتی ایشان «یطهُرن» را ترجیح می‌دهند، «تطهرن» را چطور معنا می‌کنند.

شاگرد2: در مجمع می‌فرمایند: «(فإذا تطهرن) أي: اغتسلن. وقيل: توضأن. وقيل: غسلن الفرج»9.

استاد: امروز هم دیدم. حمل شیخ الطائفه مثل قطب راوندی نیست. ایشان می‌گویند قرائت «یطهُرن» را حمل می‌کنیم به این‌که نهی رفت، «یطّهرن» را حمل بر طهارت شرعی می‌کنیم. اما طهارت شرعی که فقط غسل نیست. یعنی «یتوضأن». لذا یکی از فقها فرموده‌اند بعد از نقاء بدون وضو مقاربت حرام است. یعنی خلاف مشهور فتوا داده‌اند. کراهت را نگفته اند. گفته اند «یطّهرن» به‌معنای «یتوضأن» است؛ یعنی باید وضوء بگیرد. توضی کند تا به آیه عمل شود.

شاگرد: یعنی باید وضو بگیرد و بعد «فاتوهن» بیاید؟

استاد: بله، یعنی وضو رفع کراهت می‌کند. شاید در وسیله و عروه هم باشد. یعنی مکروه است، ولی وقتی وضو بگیرد رفع کراهت می‌کند.

شاگرد: پس «تطهرن» را به این زده‌اند که غسل هم لازم نیست.

شاگرد2: کسانی که «یطّهرن» قرائت کرده‌اند، حمل بر استحباب می‌گیرند؟

استاد: از شیعه کم داریم؛ خلاف مشهور است که بگویند جایز نیست. مشهور قائل به کراهت شدیده هستند. مخصوصاً اگر شبق باشد.

شاگرد: اگر بگویند «یطهُرن» یعنی پاک شدن از خون، «تطهرن» یعنی غسل کند.

شاگرد2: کسانی که قائل به «یطّهرن» هستند غسل را واجب می‌دانند یا نه؟

استاد: بحارالانوار را ببینید.

کلام مرحوم مجلسی در جمع بین دو آیه

ثم الاعتزال المأمور به في الآية الكريمة هل هو مغيى بانقطاع الحيض أو الغسل ، اختلفت الامة في ذلك أما علماؤنا قدس الله أرواحهم ، فأكثرهم على الاول وقالوا بكراهة الوطي قبل الغسل. فان غلبته الشهوة أمرها بغسل فرجها استحبابا ثم يطؤها ، وذهب الصدوق ; إلى الثاني ، فانه قال بتحريم وطيها قبل الغسل إلا بشرطين : أما الاول أن يكون الرجل شبقا ، والثاني أن تغسل فرجها ويؤيده قول بعض المفسرين في قوله تعالى : « فاذا تطهرن » فاذا غسلن فرجهن.10

«ثم الاعتزال المأمور به في الآية الكريمة هل هو مغيى بانقطاع الحيض أو الغسل، اختلفت الامة في ذلك أما علماؤنا قدس الله أرواحهم ، فأكثرهم على الاول»؛ یعنی انقطاع، «وقالوا بكراهة الوطي قبل الغسل. فان غلبته الشهوة أمرها بغسل فرجها استحبابا ثم يطؤها، وذهب الصدوق ; إلى الثاني»؛ که باید غسل کند. «فانه قال بتحريم وطيها قبل الغسل إلا بشرطين: أما الاول أن يكون الرجل شبقا، والثاني أن تغسل فرجها ويؤيده قول بعض المفسرين في قوله تعالى: فاذا تطهرن» فاذا غسلن فرجهن».

علامه مجلسی در ادامه می‌فرمایند: «وذهب الطبرسي إلى أن حل وطيها مشروط بأن تتوضأ أو تغتسل فرجها».

شاگرد: یعنی «یطهُرن» را غسل گرفته و «تطهرن» را مجبور شده وضو بگیرد.

شاگرد2: « فاذا غسلن فرجهن» قائل دارد؟ نشنیده بودیم.

استاد: در همین بحارالانوار صفحه هشتاد، بحث مفصلی دارند در این‌که مقصود از طهر، حقیقت شرعی است؟ یا حقیقت عرفیه؟ تا وسط صفحه هشتاد ادامه می‌دهند. جالب بود که علامه در آخر کار می‌گویند «و الاحتیاط طریق النجاة». یعنی ایشان در آخر کار به احتیاط ختم می‌کنند.

والتحقيق أن دلالة الآية على شئ من التحريم والجواز غير واضح، فالاحسن العدول عنها إلى الروايات، ومقتضاها نظرا إلى قضية الجمع الجواز، والاحتياط طريق النجاة.11

شاگرد: ابوالفتوح می‌گوید: «چون خون منقطع شود و شوهرش را روا باشد كه نزديكى كند بعد غسل الفرج»12.

استاد: ایشان هم با طبرسی همراه شده‌اند. معاصر هم بودند. ایشان می‌گویند اگر منقطع شد، بعد از غسل فرج می‌تواند. یعنی غُسل نگرفته اند و انقطاع گرفته‌اند ولی مشروط به غَسل فرج.

در ادامه مرحوم صاحب مفتاح الکرامه می‌فرمایند:

«و فی وافیة الاصول الأولی الرجوع فی ذلک إلی أهل الذکر صلوات اللّٰه علیهم أجمعین إن أمکن»؛ در وافیه می‌گویند باید برویم ببینیم اهل البیت علیهم‌السلام کدام قرائات را تأیید کرده‌اند. شبیه کاری است که سه-چهار جلسه سر عبارت شیخ الطائفه بحث کردیم که فرمودند «وردت قرائة الجر». از امام باقر علیه‌السلام سؤال کردند که بالخفض او النصب؟ حضرت هم فرمودند بالخفض. یعنی «و ارجلِکم». آن جا دیگر به روایت مراجع می‌شود.

«و إلّا فالتوقّف»؛ دو قرائت است و نمی‌توانیم حکم کنیم.

«و فیه: أنّه إن کان هناک مرجّح أخذ به من دون توقّف و إلّا فالتخییر کما علیه الأکثر»؛ من عرض کردم شما یک مورد پیدا کنید که اختلاف قرائات موجب حکم باشد. قطب راوندی در فقه القرآن در سه جا گفتند که این قرائات صحیحه هستند و جمع واضحی دارند. چقدر ذهن قطب راوندی صاف بود. به این وضوح فرموده‌اند که ما در شرع پنج حکم داریم. دو قرائت هست که یکی از آن‌ها یک حکم را می‌گوید و دیگری حکم دیگر را می‌گوید.

ترادف تعبیر «و القرائتان اذا صحّتا» با جواز القرائة

شاگرد: تعبیر قطب راوندی در «والقراءتان إذا صحتا» با تواتر قرائات تناقض ندارد؟

استاد: منظور از صحت، صحت سند نیست. صحت یعنی جواز القرائة. محقق حلی در شرائع فرمودند وقتی شوهر مهر زنش را تعلیم قرآن قرار می‌دهد، لازم است تعیین کند که کدام قرائت باشد؟ فرمودند لازم نیست. در جواهر هم فرمودند چون در قرائات در زمان حضرت بوده است. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در روایت سهل ساعدی هم که گفتند تعلیم قرآن قرار بده، نگفتند کدام قرائت باشد. پس معلوم می‌شود تعیین القرائة لازم نیست. بعد محقق فرمودند اگر مهریه را تعلیم القرائة قرارداد و تعیین حرف و قرائت خاصی نکرد، لقّنها الجایز. ما عرض کردیم این یک اصطلاح مهمی نزد علماء امامیه است. یعنی بر خلاف عامه که می‌گویند به خبر واحد هم می‌توان قرائت کرد، اجماع فقها بوده که نمی‌توان غیر متواتر و شاذ را قرائت کرد. عبارت علامه در منتهی هم بود. لذا محقق اول می‌گویند درست است که تعیین قرائت نکرده، ولی مجاز نیست قرائت شاذ را به او تعلیم کند. «لقنها الجایز»؛ یعنی الجائز من القرائة. منظور همین «صحّت» است. یعنی قرائاتی که جایز است. «تصحّ القرائة» به آن‌ها. نماز با آن‌ها تام است. «صحّت» به‌معنای سند نیست. اگر ایشان ناظر به «صحّت قرائات» باشند، مخالف همه علماء امامیه عصر خودشان می‌شوند. علماء امامیه عصر، می‌گویند: «یجب ان یکون القرآن متواترا». اگر صحت را صحت سندی معنا کنیم، ایشان مخالف آن‌ها می‌شوند.

پذیرش قرائت مشهوره به وزان قرائت متواتره

بلکه این «صحّت» یعنی متواتر و مشهوری که سیوطی گفت. البته مشهور نزد آن‌ها هم می‌تواند مقصود از متواتر باشد. چون شیخ الطائفه که اجماع امامیه را گفتند، نگفتند «اجمعوا علی متواتره». فرمودند «اجمعوا علی ما جاز بین القراء مما یتداول بینهم». به تعبیری که سیوطی آورد، تداول دو شق دارد. یکی تواتر قطعی است که سبع صغری است؛ یا عشر کبری بنابر نظر ابن جزری. اما مشهور، از سبع صغری و عشر کبری اوسع است؛ «اشتهر بین القراء». کسانی که اهل فن باشند، فوری می‌فهمند. لذا سیوطی شش بخش کرد. اول متواتر را گفت. دوم مشهور را گفت. سوم خبر واحد صحیح را گفت. چهارم شاذ را گفت. خودش هم مدرج را اضافه کرد.

معنای روایت «من استکفي بآية من القرآن من الشرق الي الغرب کفي»

شاگرد: این روایت «من استکفي بآية من القرآن من الشرق الي الغرب کفي اذا کان بيقينٍ»13 به چه معنا است؟

استاد: یعنی به وسیله یک آیه از قرآن کافی است از شرق به غرب برود. «خذ من القرآن ما شئت لما شئت». «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ»14، در قرائت دیگر «او قُطِعت به الارض» است. شاید از مرحوم آیت‌الله قاضی هم نقل شده بود که من یک آیه از قرآن بلد هستم که با آن طی الارض می‌کنم.

شاگرد2: علامه طهرانی ظاهراً از آقای حداد نقل می‌کنند. می‌گویند از علامه طباطبایی هم پرسیدم و ایشان آیه «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ»15 را فرمودند.

شاگرد: در این روایت آیه‌ای خاص مورد نظر است.

استاد: می‌تواند آیه‌ای خاص مراد باشد، ولی ظاهر روایت این نیست. لذا آیت‌الله بهجت می‌فرمودند «خذ من القرآن ما شئت لما شئت».

شاگرد2: آیه هشتم سوره طه را فرمودند. ظاهراً علامه می‌فرمودند برادر من هم از این آیه همین استفاده را می‌کردند که طی الارض دارد. بعد آقای طهرانی پرسیدند که شاید اسماء حسنی جلوه می‌کند و مضمونش مراد باشد، ایشان هم فرمودند نه، استفاده عملی از این آیه می‌کردند.

استاد: علی ای حال «قُطِعت» هم هست. چقدر زیبا است که هر قرائتی مفاد خودش و کاربردهای خودش را دارد. «قُطِّعت به الارض» یک معنا دارد. «قُطِعت به الارض» هم یک معنا دارد. البته نمی‌دانم در قرائت سبعه یا عشره هست یا نه. ولی یادم هست که در قرائات هست.

والحمد لله رب العالمین

کلید: طی الارض، حتی یطهرن، اختلاف القرائات، تعدد قرائات، حرف واحد، سبعة احرف، جواز القرائة، قرائت جایزة، تواتر قرائات، قرائت مشهور،

1 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 223

2 همان ص219

3 التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 293)

4 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71

5 فرائد الأصول نویسنده : الشيخ مرتضى الأنصاري جلد : 1 صفحه : 157

6 النازعات 30

7 فقه القرآن نویسنده : الراوندي، قطب الدين جلد : 1 صفحه : 55

8 النساء82

9 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 2 صفحه : 87

10 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 81 صفحه : 79

11 همان 80

12 روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 3 صفحه : 234

13 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 623

14 الرعد 31

15 طه 8

















جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل