بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

****************
کلمات علماء در تخلص از قاعدة اشتغال در صلاة بر مبنای حرف واحد به معنای نزول یک قرائت

تعدد قرائات؛ جلسه 123 15/7/1404

بسم الله الرحمن الرحیم

نگاهی به مقام خامس مفتاح الکرامه در قرائات

قرار بود فرع مفتاح الکرامه را دوباره بخوانیم و هر نکته‌ای که به ذهنم رسید را عرض کنم. پی جویی آن‌ها، بررسی صحت و سقم آن‌ها و شواهدش با شما باشد. جلسه قبل مطالبی را راجع به مقام رابع عرض کردم. مقداری از مقام خامس را هم خواندیم. مقام خامس این بود: چه دلیلی داریم که واجب است بر این قرائات اقتصار کنیم؟ اصل اعتبار آن‌ها در مقام رابع بحث شد. در مقام خامس بیان می‌کنند که چرا باید بر آن‌ها اقتصار کنیم. خب چرا غیرش را نخوانیم؟ یا بر نهج عربی نخوانیم؟ کما این‌که عده‌ای از محشین عروه و خود مرحوم سید هم گفته اند. اما ایشان می‌گویند «أنّ أصحابنا متفقون علی عدم جواز العمل بغیر السبع و العشر»1. چرا باید این اقتصار باشد؟ می‌فرمایند:

و أمّا ما وقع فی المقام الخامس فالدلیل علی وجوب الاقتصار علیها أنّ یقین البراءة إنّما یحصل بذلک، لاتفاق المسلمین علی جواز الأخذ بها إلّا ما علم رفضه و شذوذه، و غیرها مختلف فیه، و من المعلوم أنّها المتداولة بین الناس، و قد نطقت أخبارنا بالأمر بذلک و انعقدت إجماعات أصحابنا علی الأخذ به کما سمعته عن «التبیان و مجمع البیان» و کذا «المنتهی» فجواز الأخذ بغیرها یحتاج إلی دلیل. و لو لا ذلک لقلنا کما قال الزمخشری: لا تبرأ ذمّة المصلّی إلّا إذا قرأ بما وقع الاختلاف فیه علی کلّ الوجوه.2

«فالدلیل علی وجوب الاقتصار علیها أنّ یقین البراءة إنّما یحصل بذلک»؛ یعنی قاعده اشتغال؛ الاشتغال الیقینی یستدعی براءة الیقینی. اشتغال آمده، حتماً باید نماز را بخواند، باید طوری بخواند که قطعاً امر مولی امتثال شده باشد. «صلّ و لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»، در میان قراء سبعه دو نفر «مالک» خوانده‌اند و چهار نفر از آن‌ها «ملک» خوانده‌اند. خب حالا چه کار کنیم؟ چرا واجب است که بر این‌ها اقتصار کنیم؟ «لاتفاق المسلمین علی جواز الاخذ بها». همه مسلمانان می‌گویند اخذ به این‌ها جایز است؛ «إلّا ما علم رفضه و شذوذه». اما غیر این سبعه مختلف فیه است. «و من المعلوم أنّها المتداولة بین الناس»؛ فقط این هفت قرائت متواتر بین مردم است. «و قد نطقت أخبارنا بالأمر بذلک و انعقدت إجماعات أصحابنا علی الأخذ به»؛ اخذ به این سبع متداول، «کما سمعته عن التبیان و مجمع البیان و کذا المنتهی»؛ که عبارت منتهی را خواندیم، فرموده بودند «احب القرائات الیّ». «فجواز الأخذ بغیرها یحتاج إلی دلیل»؛ به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم از قاعده اشتغال، به غیر سبع شانه خالی کنیم. «و لو لا ذلک»؛اگر این اتفاق و تداول و امر آن‌ها نبود، «لقلنا کما قال الزمخشری: لا تبرأ ذمّة المصلّی إلّا إذا قرأ بما وقع الاختلاف فیه علی کلّ الوجوه»؛ باید همه را بخواند تا برائت حاصل شود. این فرمایش ایشان بود.

تواتر قرائات به قراء و عدم برائت یقینی در قرائت نماز

من جلسه قبل بعضی از مقدمات را عرض کردم. عرض کردم به‌عنوان بی ادبی به اساتید و اهل نظر نیست. البته در فضای علم هم بی ادبی هست. در فضای تحقیق هم آدم نباید عباراتی بیاورد که کاشف از یک نحو بی ادبی باشد. ولی خدا می‌داند برای تحریک اذهان عرض کردم؛ برای این عرض کردم که بحث جلو برود. جلسه قبل عرض کردم جایزه تعیین می‌کنیم برای کسی بتواند روی این مبنای متأخر از قرن یازدهم به بعد، خودش را از قاعده اشتغال خلاص کند. یعنی از نظر بحثی کار خلاص نمی‌شود. اصلاً یک مقاله‌ای می‌شود. همه کلمات را بیاورید و ببینید من چه عرض می‌کنم. گفتم به دید شهید اول، خب ایشان می‌گویند عشر متواتر است؛ شهید ثانی و علامه هم همین‌طور می‌گویند. مقدس اردبیلی گفتند «كأنه لا خلاف في السبعة»3. گفتند قطعاً باید قرآن بخوانید؛ هر هفت قرائت هم قطعاً قرآن نازله است. شهید هم فرمودند «کلٌ مما نزل به الروح الامین علی قلب السید المرسلین»4. روی مبنای این‌ها اصلی مشکلی ندارد. همه این قرائات من عند الله نازل شده، پس «الصلاة بها تامة». اگر دید آن‌ها را حاکم کنید همه این‌ها صاف است.

اما صحبت سر این دیدی است که از قرن یازدهم پیدا شد. مجلسی اول، آقا زاده ایشان، جناب فیض، جناب جزائری، بعد هم ماشاءالله صاحب حدائق که دیگر میخ چیزهایی را کوبیدند، الآن هم به صاحب مفتاح الکرامه رسید و حالا هم قاعده برائت که می‌خواهد الآن بیاید. می‌خواهیم ببینیم روی این مبنا می‌توان از قاعده اشتغال شانه خالی کنیم یا نه. مبنا این است که فقط یکی از این قرائات قرآن است و بقیه آن‌ها از اجتهادات قراء است. خدای متعال تنها یکی از آن‌ها را نازل کرده است. این مبنایی است که از قرن یازدهم جلو آمده است، نه مبنای شهید. روی این مبنا حالا می‌خواهید خودتان از قاعده اشتغال شانه خالی کنید.

الف) اشکال مرحوم حکیم؛ تاخر برخی از قراء سبع از روایات «اقرئوا کما یقرء الناس»

در جلسه قبل عرض کردم مرحوم آقای حکیم خیلی محکم جلو آمدند. از حرف‌های ایشان در مقام رابع جواب دادند. فرمودند شما می‌گویید اتفاق مسلمین است و ائمه امر کرده‌اند آقای حکیم فرمودند ائمه فرموده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس»، بحث ما سر قراء سبعه است، اما زمانی‌که معصومین امر کرده‌اند که اصلاً قراء سبعه مطرح نبودند. وفات کسائی بعد از شهادت امام کاظم علیه‌السلام است. چطور امام صادق و امام باقر علیه‌السلام بگویند «اقرءوا کما یقرأ الناس» بعد ما بگوییم ببینید قراء سبعه را گفته اند؟! مبنای شما هم این است که کسائی اجتهاد کرده است! عاصم اجتهاد کرده است! به این‌ها متواتر است ولی تنها یکی از آن‌ها را خدا نازل کرده است. بقیه آن‌ها اجتهادات است. خب اگر بقیه آن‌ها اجتهادات است، می‌گویید ائمه امر کرده‌اند که این‌ها را بخوانیم، درحالی‌که ائمه کجا امر کرده‌اند که شما اجتهادات کسائی را بخوانید؟! حتی یعقوب هم بعد از کسائی وفات کرد. کجا در روایت اسم عاصم آمده است؟! پس آقای حکیم فرمودند در امری که از ناحیه معصومین داریم، اسمی از این‌ها نیست.

ب) عدم تلازم بین جواز قرائات و صحت نماز

حالا دنبالش من مطالبی دارم. اشکال اصلی ای که در ذهن من مهم است و فنی است، که اصلاً این اجماع و اتفاق و سیره از نظر فنی کارش جلو نمی‌رود این است: دو گام مهم هست. گام اول این است: ما از حیث ضوابط می‌دانیم که اجماع و سیره معقد دارد. «اجمعوا علی…»، بر یک چیزی اجماع کرده‌اند. اگر شما از مجمع علیه و معقد اجماع، چیز بیشتری را نتیجه بگیرید، دلیل شما تام نیست. قبلاً مفصل بحث کردیم که این اجماعی که از مجمع و تبیان نقل می‌کنند بد معنا شده بود. حالا روی مبنای خود آن‌ها اجماع چیست؟ عبارت مجمع موجود است؛ فرمودند شیعه اجماع کرده‌اند «علی جواز القرائة بما تداول بین القراء». در قاعده اشتغال ما گیر جواز هستیم؟! گیر جواز نیستیم و به‌راحتی برائت جاری می‌کنیم. وقتی دیگری در کلام خدا دست برده جایز است که از او تبعیت کنیم یا حرام است؟! بگوییم اجماع می‌گوید «تجوز القرائة بها»! درحالی‌که جواز، ملازمه این دارد که بگوییم «و الصلاة بها تامة». یعنی شما از نظر حکم تکلیفی اجماع کردید که تلاوت به این‌ها جایز است. شیخ الطائفه در تبیان چند جا فرمودند که این‌ها قرائت شده اما «لایجوز القرائة بها». شما حق ندارید بخوانید. اما در مورد قراء سبعه می‌فرمایند حق دارید بخوانید. ولی قاعده اشتغال ما که ربطی به این اجماع ندارد. اجماع می‌گوید جایز است بخوانیم، بسیار خب! اما نماز را چه کار کنیم؟! قاعده اشتغال می‌گوید جایز است بخوانید، اما آیا اگر یکی را خواندید نماز هم درست می‌شود؟! اصلاً ملازمه ای ندارد. حتی خود ابو عبید قاسم بن سلام که وفاتش زمان امام هادی علیه‌السلام بود، وقتی اختلاف مصاحف الامصار را گفت، بعد گفت اختلاف تمام این مصاحف را جبرئیل نازل کرده، بعد دوباره گفت «و الصلاة بها تامة». جلسه قبل عرض کردم وقتی ایشان فرمودند که ائمه امر کرده‌اند، دنباله اش گفتند «مع انّ الاصحاب مجمعون علی بطلان الصلاة بترک البسمله». آن جا عرض کردم بطلان الصلاة ملازمه‌ای با فضای قرائت نداشت. قبلاً از النشر خواندیم که ملازمه ای ندارد.

در قرائت ممکن است بگویید خواندن طبق قرائات سبع جایز است که یکی از آن‌ها این است که بین السورتین بسم الله را قرائت نمی‌کنند. اما درعین‌حال می‌گویید در نماز حق ندارید. در نمازی که می‌خوانید باید بسم الله بخوانید، اگر نخوانید نمازت باطل است. ببینید بین این دو ملازمه ای نبود. اینجا هم اولین اشکال به نظرم اشکال کلاسیک مهمی است. معقد اجماع بر حکم تکلیفی جواز القرائه -حرمت نیست- که می‌توانید قرائات را بخوانید. اما نماز هم تمام شد؟! قاعده اشتغال کنار رفت؟! این دلیل جدایی می‌خواهد. این نکته اول و مهمی است.

تلاش فقهای متأخر برای رهایی از قاعده اشتغال در قرائت نماز

نکته ی دوم هم این است: سلّمنا که الآن اجماع هست بر این‌که نماز هم تام است. با این‌که عبارت مجمع و تبیان هم نبود. اجماعی که گفتید فقط بر حکم تکلیفی جواز است. بر حکم وضعی صحت صلات و دفع قاعده اشتغال نبود. ببینید بزرگان مراجع شیعه هم که کسان کمی نبودند. در فضای فقه می‌فهمیدند که خلاص شدن از قاعده اشتغال هزینه می‌برد و مئونه می‌برد. لذا مرحوم آمیرزا هاشم در شرح عروه فرمودند: «مبنيا على إجماع لا أساس له»5. یک اجماعی داریم که می‌گوید می‌توانیم بخوانیم، فرموده‌اند که این اجماع اساسی ندارد. لذا فرموده‌اند این‌که شیخنا الحائری، آشیخ عبدالکریم در نماز دو بار «ملک یوم الدین» و «مالک یوم الدین» را می‌خوانند، ایشان فرموده‌اند به نظرم این درست نیست. احتیاط این است که دوبار بخوانند. جلوتر هم عرض کردم که نمی‌دانم ادامه شرح عروه در بحث قرائات الآن هست یا نه؟ نمی‌دانم آن جا چه کار کرده‌اند. آن جا می‌گویند «لا اساس له» و در جای خودش می‌گوییم. خب آقای آملی کم کسی نبودند. من که قم آمدم ایشان در مدرسه خان نماز می‌خواندند. نماز ایشان هم خصوصیتی داشت و طلبه‌ها شوخی می‌کردند. خب شما که می‌گویید آشیخ عبدالکریم اشتباه می‌کردند و احتیاط به این است که دو نماز بخوانند، خلاصه چطور حل می‌کنید که همان یک نماز کافی است؟!

مرحوم آسید احمد خوانساری را هم عرض کردم. گفتند آشیخ عبدالکریم استادمان دو بار می‌خواندند، من به ایشان گفتم که آقا این خلاف احتیاط است. اگر دو نماز بخوانید فرق دارد اما اگر هر دو را در یک نماز بخوانید خلاف احتیاط است. فرمودند که حاج شیخ حرف من را پسندیدند و از این به بعد یکی را می‌خواندند.

آشیخ محملی علی اراکی هم شاگرد حاج شیخ عبدالکریم بودند. در شرح همین بحث فرمودند معلوم است که «مالک» است. مگر می‌شود سوره حمدی که مسلمانان این قدر تکرار می‌کردند، مخفی بماند؟! دغدغه بعضی که «ملک» می‌خوانند، اشتباه است. مرحوم اراکی در قم بودند، صد سال عمر مبارکشان بود. می‌گویند اصلاً اسمی از «ملک» نبرید. معلوم است که «مالک» بوده است. این هم فرمایش ایشان است. یعنی ایشان خودشان را به این صورت راحت کرده‌اند. یعنی یک جور باید قاعده اشتغال را سر و سامان بدهند. یا دو نماز بخوانند، یا دو بار بگویند.

کتاب التمهید حدود چهل سال کتاب کلاسیک حوزه بوده، ایشان هم وقتی این معنا را احساس کردند، بعد از این‌که همه این‌ها را رد کردند، محکم میخش را کوبیدند که آن چه که مسلمانان از قرائت می‌دانند، قرائت حفص از عاصم است. مبنای التمهید این است. چقدر هم در این چهل سال کتاب‌ها نوشته شده است. محکم می‌خواستند میخ آن را بکوبند.

شاگرد: آقای خوئی هم همین‌طور می‌گویند؟

استاد: نه، آقای خوئی می‌گویند معلوم نیست کدام یک است. ایشان هم ابتدا می‌گویند باید دو نماز بخوانند. بعد می‌خواهند با اجماع مسلمین درست کنند. حالا باید ببینیم درست می‌شود یا نه.

شاگرد: ایشان تواتر ماده را قبول دارد ولی هیئت را می‌گویند که معلوم نیست.

استاد: خب خیلی از قرائات سبعه هست که در ماده هم شریک نیستند.

شاگرد: در خصوص «ملک» و «مالک» عرض می‌کنم.

استاد: ببینید خصوص این‌که ماده متواتر است که کاری را حل نمی‌کند. من از مستمسک هم آورده‌ام. درست هم می‌فرمایند. می‌گویند در تلاوت باید کلام خدا را بخوانیم. در کلام خداوند، هم ماده و هم هیئت مقوم کلام است. او فرموده «مالک»، شما می‌گویید «ملک یوم الدین»، به‌خاطر این‌که ماده اش یکی است؟! با این‌که معنایش هم دو تا است. «ملک» یعنی سلطان، «مالک» یعنی صاحب. معنایشان هم تفاوت می‌کند.

شاگرد: اشکال دوم «سلّمنا» چه شد؟

ج) عدم کاشفیت اجماع از قول معصوم ع؛ روایات مختلف معصومین در قرائات

استاد: اشکال دوم این است که سلّمنا که اجماع بر تمامیت صلات به همه این قرائات است. اما اشکالی که دارد این است که نزد شیعه اجماع بما هو اجماع، نزد شیعه حجیت ندارد. اجماعی که الآن می‌خواهید به آن تمسک کنید تا خودتان را از قاعده اشتغال خلاص کنید، اجماعی باید باشد که کاشف از قول معصوم علیهم‌السلام باشد. خب اجماعی که شیخ نقل کرده‌اند، کاشف از رای امام هست؟! ائمه آن را امضاء کرده‌اند؟! هفت قرائت را امضاء کرده‌اند؟! کجا امضاء کرده‌اند؟! در هیچ روایتی ما اسمی از این هفتا نداریم. بلکه به این صورت داریم: «اقرئوا کما یقرء الناس».

حالا نکته این است: شما می‌گویید اجماع باید کاشف از رای معصوم باشد، اگر فقط «اقرئوا کما یقرأ الناس» بود، می‌گفتیم ببینید فرموده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس»… .

شاگرد: ائمه سکوت کرده‌اند.

نقدی بر کلام صاحب حدائق در وجوب اقتصار بر قرائات تقیتا

استاد: حالا سکوت… . دو جای حدائق مهم است. به این خاطر که از خود مثل صاحب حدائقی است که جو علمی را عوض کرده‌اند. اول ایشان از صاحب مدارک می‌آورند که قرائت نماز باید متواتر باشد. قراء سبعه هم متواتر هستند و ادعای اجماع بر آن شده است. این‌ها را فرموده‌اند. صاحب حدائق می‌فرمایند:

و على هذا المنوال من الحكم بتواتر هذه القراءات عنه (صلى اللّٰه عليه و آله) جرى كلام غيره من علمائنا في هذه المجال، و هو عند من رجع إلى اخبار الآل (عليهم صلوات ذي الجلال) لا يخلو من الاشكال و ان اشتهر في كلامهم و صار عليه مدار نقضهم و إبرامهم حتى قال شيخنا الشهيد الثاني في شرح الرسالة الألفية مشير الى القراءات السبع: فان الكل من عند اللّٰه تعالى نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ على قلب سيد المرسلين (صلى اللّٰه عليه و آله) تخفيفا على الأمة و تهوينا على أهل هذه الملة انتهى.6

«و على هذا المنوال من الحكم بتواتر هذه القراءات عنه (صلى اللّٰه عليه و آله) جرى كلام غيره من علمائنا في هذه المجال»؛دیگران هم همه این را گفته اند. گفته اند باید قرآن قطعی باشد و این‌ها قعطی است و تواترش مسلم است. ادعای اجماع بر آن کرده‌اند. حالا شروع به اشکال گرفتن می‌کنند.

«و هو»؛ یعنی این‌که همه این‌ها متواتر از رسول الله هستند، «عند من رجع إلى اخبار الآل (عليهم صلوات ذي الجلال) لا يخلو من الاشكال»؛ وقتی روایات را می‌بینید، می‌بینید این‌ طور نیست که همه آن‌ها متواتر باشند. خب این روایات یک مفادی دارد. آن‌ها چیست؟ «و ان اشتهر في كلامهم»؛ منظور تواتر است. «و صار عليه مدار نقضهم و إبرامهم حتى قال شيخنا الشهيد الثاني في شرح الرسالة الألفية مشير الى القراءات السبع: فان الكل من عند اللّٰه تعالى نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ على قلب سيد المرسلين (صلى اللّٰه عليه و آله) تخفيفا على الأمة و تهوينا على أهل هذه الملة انتهی». بعد شروع به اشکال می‌کنند.

و فيه (أولا) ان هذا التواتر المدعى ان ثبت فإنما هو من طريق العامة الذين هم النقلة لتلك القراءات و الرواة لها في جميع الطبقات و انما تلقاها غيرهم عنهم و أخذوها منهم، و ثبوت الأحكام الشرعية بنقلهم و ان ادعوا تواتره لا يخفى ما فيه.7

نمی‌گویند قول شاذی است و کسی نگفته است. خودشان می‌گویند همه این را می‌گویند که متواتر است. ولی بعد شروع به ایراد گرفتن می‌کنند. ایراد اول این است که همه تواتر همه این‌ها از سنی ها است. اشکال دوم هم از فخر رازی نقل می‌کند. منظورم اشکال سوم است.

و (ثالثا) و هو العمدة ان الوارد في أخبارنا يدفع ما ذكروه فروى ثقة الإسلام في الكافي عن زرارة عن أبي جعفر (عليه السلام).قال: «ان القرآن واحد نزل من عند الواحد و لكن الاختلاف يجيء من قبل الرواة». و روى فيه أيضا في الصحيح عن الفضيل بن يسار قال: «قلت لأبي عبد اللّٰه (عليه السلام) ان الناس يقولون نزل القرآن على سبعة أحرف؟ فقال كذبوا أعداء اللّٰه و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد». قال المحدث الكاشاني في كتاب الصافي بعد نقل الخبرين المذكورين: و المقصود منهما واحد و هو ان القراءة الصحيحة واحدة إلا انه (عليه السلام) لما علم انهم فهموا من الحديث الذي رووه صحة القراءات جميعا مع اختلافها كذبهم. انتهى8

اخبار اهل البیت علیهم‌السلام تواتری که اصحابنا گفته اند را دفع می‌کند. یک روایت این است: «ان القرآن واحد نزل من عند الواحد و لكن الاختلاف يجيء من قبل الرواة». دومی این است: «ان الناس يقولون نزل القرآن على سبعة أحرف؟ فقال كذبوا أعداء اللّٰه و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد». ائمه صریح حرف زده‌اند و ابراز نظر کرده‌اند. فرموده‌اند این تواتر غلط است، بلکه حرف واحد است.

ایشان تا اینجا گفتند که علماء این‌طور گفته اند ولی خلاف روایات است. یعنی ائمه علیهم‌السلام حرف زده‌اند و به ما گفته اند که این جور نیست. بعد می‌گویند این‌ها را گفتیم ولی آن طرفش را هم بگوییم:

ثم ان الذي يظهر من الأخبار أيضا هو وجوب القراءة بهذه القراءات المشهورة لا من حيث ما ذكروه من ثبوتها و تواترها عنه (صلى اللّٰه عليه و آله) بل من حيث الاستصلاح و التقية.9

«ثم ان الذي يظهر من الأخبار أيضا هو وجوب القراءة»؛ وجوب، نه جواز. «بهذه القراءات المشهورة»؛ خب می‌گوییم قرائات که حرف واحد بود، چطور واجب است که این‌ها را بخوانیم؟! اجتهادات مردم را بخوانیم؟! اخبار گفته اند که این اجتهادات را بخوانیم؟! می‌فرمایند: «لا من حيث ما ذكروه من ثبوتها و تواترها عنه (صلى اللّٰه عليه و آله)»؛ که اصحاب گفته بودند. این اخبار را داریم اما نه از حیث تواتر آن‌ها، «بل من حيث الاستصلاح و التقية»؛ روایات می‌گویند تقیه کنید و صلاح امت بر این است که شما به این صورت بخوانید. بعد هم روایات «اقرأ كما يقرأ الناس» را می‌آورند.

حالا دقت کنید؛ ائمه در آن جا فرمودند «کذبوا اعداء الله» یا نه؟ اگر استصلاح و تقیه بود، آیا این لحن تند را می‌گفتند؟! آن هم طوری بگویند که شیخ الطائفه، مرحوم طبرسی در مقدمه بگویند «مما اشتهر من مذهب اهل البیت». یعنی این قدر محکم بگویند «کذبوا اعداء الله» که نزد شیعه مشهور بشود. خب این چه استصلاح و تقیه ای است؟! خب اگر این‌طور است که آن‌ها حرفشان را زده‌اند و گفته اند هیچ‌کدام نه.

شاگرد: با این‌که می‌گویند فقط یک قرائت درست است اما جایز بودن نماز بحث دیگری است و ائمه سکوت کرده‌اند.

استاد: از کجا می‌گویید؟! باید دلیل بیاورید تا بتوانید قاعده اشتغال را کنار بگذارید. کجا سکوت کرده‌اند؟! حرف زده‌اند. خود همین حرف کافی است. مرحوم آقای حکیم چه گفتند؟!

شاگرد: مربوط به قرائت در نماز که نیست.

استاد: قرائت نماز سخت‌تر است. ما باید از اشتغال خلاص شویم و دو نماز بخوانیم. وقتی ائمه می‌دانستند شما خودت می‌دانی که اشتغال می‌گوید باید دو نماز بخوانی، سکوت کرده‌اند؟! کجا گفته اند که یکی کافی است؟! وقتی در کلاس فقه مباحثه می‌کنیم باید دلیل بیاوریم. شهید اول و شهید ثانی می‌گویند سکوت آن‌ها معلوم است که به‌خاطر «کلٌ مما نزل» است. شما روی مبنای خودتان باید دلیل بیاورید تا خودتان را از قاعده اشتغال خلاص کنید. آشیخ عبدالکریم این اندازه می‌دانستند که دو تا می‌گفتند، چون احساس می‌کردند که نیاز است.

در التمهید احساس کرده‌اند که اینجا باید یک کاری کنند تا این قاعده اشتغال و نمازها درست شود. چه کار کرده‌اند؟ گفته اند که فقط حفص درست است و خلاص. چون قرائت فقط حفص است، برای شما برائت ذمه می‌آید.

شاگرد: معنای جواز قرائت این است که شما قرآن ندانید ولی شما با آن معامله قرآن کنید.

استاد: معامله قرآن یعنی به‌خاطر تقیه و استصلاح، آن هم در پستوی خانه؟! شما یک مورد بیاورید که ائمه به‌خاطر تقیه در یک مقطعی چیزی را گفته باشند، بعد شیعه تا امروز آن تقیه را مراعات کنند. شیعه پایش را می شورد؟! مسح پا می‌کنند. مسلم مذهب است. حتی در مستحبات به این صورت است. پس استصطلاح و تقیه به چه صورت شد؟! مرجع شیعه احتیاطا «ملک» و «مالک» را دو بار بخواند، آن وقت در بسم الله اهل البیت میخش را کوبیده‌اند که جهر بخوانند؟! جهر از مستحبات است، خود شیعه قبول دارد. اما کاری کرده‌اند که شعار شیعه شده است. اینجا جای تقیه و استصلاح نبود؟! بسیاری از سنی ها می‌گویند نماز بدون بسم الله صحیح است، در اینجا جای تقیه و استصلاح نبود؟! ولی محکم میخ آن را کوبیده‌اند که ای شیعه بدون بسم الله نمازت باطل است. به «ملک» و «مالک» رسیدیم، مرجع شیعه باید دوبار بخواند، بعد هم می‌گوید ما رفتیم بحث کردیم که باید یک بار بخوانیم. شهید اول می‌گوید این اجماع معلوم است. وجه بسم الله هم معلوم است و همه این‌ها با هم جور است. اما روی مبنای متأخر چطور می‌خواهید این‌ها را درست کنید؟!

خود ایشان که استصلاح و تقیه را فرموده‌اند، دو صفحه بعد می‌فرمایند که در این جهت دو دسته اخبار داریم. در دسته دوم می‌فرمایند: «و اما اخبار القسم الثاني…»10، مربوط می‌شود به روایات مفصلی که حتی با مصحف عثمانی اختلاف دارند. می‌فرمایند: «و اما اخبار القسم الثاني فهي أكثر و أعظم من ان يأتي عليها قلم البيان في هذا المكان»؛ همانی است که مرحوم مجلسی فرمودند اگر این اخبار متواتر نباشد، ما متواتر دیگری نداریم. بیان مرحوم مجلسی این بود. ایشان هم همین را می‌گویند. خب با وجود این اخبار، استصلاح و تقیه کجا می‌رود؟! شما می‌گویید برای نمازمان هر دو را بخوان، «ملک» از جیب یک قاری درآمده و خدا نفرموده ولی آن را بخوان، به‌خاطر استصلاح و تقیه! اما به قدری روایات کثیره ای هست که قلم بیان عاجز از بیان آن‌ها است! خب پس خیلی تقیه بوده است! همه این‌ها کاشف از این است که تقیه ای نبوده است. چون این همه برایش حرف زده‌اند.

بنابراین اشکال دوم من این است: اجماع نزد امامیه در صورتی می‌تواند قاعده اشتغال ما را حل کند که کاشف از رای امام معصوم باشد. خود این روایاتی که در سه دسته می‌گویید -روایات تکذیب آن‌ها به سبعة احرف، روایات تصریح به موارد خاصه، سوم روایاتی که لایاتی علیها قلم البیان- ما را به شک می‌اندازد که معصومین این قدر حرف زده‌اند! باید در مقابل قاعده اشتغال دلیل محکمی بیاوریم، درحالی‌که این همه علیه آن حرف زده‌اند. حتی اگر علیه آن چیزی نگفته بودند، سخت بود که در مقابل اشتغال، اجماع را کاشف بگیریم. به این خاطر که در زمان معصومین این هفت قرائت نبودند. لذا نمی‌توانیم این اجماع را کاشف بگیریم. یعنی تأیید امام صادق علیه‌السلام نسبت به کسائی که بعد از خودشان می‌آید! می‌گوییم شیعه بر قرائات سبع اجماع دارند، یکی از آن‌ها هم کسائی است!

شاگرد: سیره‌ای که تا به حال جریان داشته، در همین قرائات است.

استاد: سیره به این خاطر جریان داشته که کلام خدا است.

شاگرد: کاری نداریم که به چه خاطری است.

استاد: خب اگر مبنای شما است، سیره از عدم مبالات است.

شاگرد: یعنی در این سالیان متمادی این همه آدم مبالات نداشته و نمی خواستند این‌ها را تصحیح کند؟

استاد: شما باید جواب بدهید. وقتی مرحوم شیخ می‌خواستند معاطات را رد کنند، چه گفتند؟ تا طرف مقابل گفت سیره به معاطات است، گفت این سیره ناشی از قلت مبالات در دین است. در مباحث فقهی سریع جواب داده می‌شود. کما این‌که به خودم جواب دادند. من گفتم در مصحف مدینه، در سوره مبارکه والشمس هست…؛ پیامبر فرموده‌اند، شیعه و سنی گفته اند که در نمازهای عید فطر و قربان همه سوره والشمس بخوانید. در فقه سنی ها هم هست. همین سوره ای که به امر حضرت در اجتماع مسلمانان می‌خواندند و همه می‌شنیدند، مصحف مدینه با مصحف کوفه فرق می‌کند. یعنی در مصحف مدینه دارد «فلایخافا عقباها»، در مصحف کوفه دارد «و لایخافا عقباها». وقتی این را به شخصی گفتم، سریع گفت که این‌ها مهم نبوده. ببینید چقدر آسان است! گفت این‌ها نزد آن‌ها اصلاً مهم نبوده؛ حالا چه «فلا» و چه «ولا». گفتم او کوفی است، وقتی در عید قربان به مدینه می‌رود و امام جماعت «فلا» می‌خواند، آیا اصلاً نمی‌گوید که اشتباه خواندی؟! بعد هم برود به امام جماعت بگوید و در تاریخ نقل شود؟!

شاگرد: نماز عید فطر و قربان در سال یک بار تکرار می‌شود ولی نمازی که هر روز تکرار می‌شود خیلی فرق دارد با آن. سیره این است که هر روز تکرار می‌کنند… .

استاد: اگر این سیره هست، چرا کسی مثل آقای اراکی که صد و شش سال عمر مبارکشان بود، خودشان به‌عنوان مجتهد می‌گویند احتمال این‌که «ملک» باشد نیست. همان «مالک» است. می‌خواهم به سیره خدشه کنم؛ اگر سیره بود که آدم بزرگی مثل ایشان این‌طور نمی گفتند. اگر سیره بود که در کتاب درسی حوزه، کتاب التمهید نمی گفتند که قرائت رسول الله همان قرائت حفص از عاصم است. اگر سیره بود شاگردان ایشان در این چهل سال از ایشان می‌پذیرفتند؟! می‌گفتند سیره مستقره مسلمانان هم «ملک» و هم «مالک» است. در یک کتاب علوم قرآنی چرا به ما می‌گویی که فقط «مالک» بخوان؟! معنای این فقط، این است که اگر نماز بخوانید باطل است. لازمه این حرف التمهید این است که فقط باید آن را بخوانید. مخصوصاً اگر حرف زهری را ضمیمه آن کنید. گفت «أول من قرأها ملك يوم الدين بغير ألف مروان»11. چون خود زهری کوفی بود و قرائت مروان مدنی بود. برای کسی که کار کرده این‌ها دو دو تا چهارتا است. مروان مدینه بود، کوچک بود، لذا قرائت مانوس او مدنی بود. مقری کوفه ابن مسعود بود، در حرف الاول که در مکه نازل شد؛ سوره مبارکه حمد دو بار نازل شد، حرف الاول «مالک» بود، مقری کوفه هم ابن مسعود بود، لذا در بستر کوفه «مالک» جا گرفته بود. چون کوفی بود و «مالک» شنیده بود، از آن جا مروان آمد و امامت جماعت کرد و «ملک» خواند، گفتند ما یک عمر زندگی کردیم و همه «مالک» خواندند، اول کسی که «ملک» خواند و من شنیدم، مروان بود. یعنی مروان کتاب خدا را تغییر بدهد و احدی حرف نزند! بعد هم متواتر بشود! اصلاً این جور نیست. بعد هم در کتب شیعه هم بیاید که اهل البیت آن جور می‌خوانند! یعنی اهل البیت علیهم‌السلام نسبت به تغییر قرائت قرآن توسط مروان چیزی نفرموده بودند! تقیتا و استصلاحا چیزی نگفته اند! اصلاً این‌ها محتمل است؟!

ما می‌خواهیم اجماع کاشف از رای امام علیه‌السلام باشد؛ با این‌که فرمودند «کذبوا اعداءالله انما هو حرف واحد». با این‌که همه این‌ها را فرمودند. فقط فرمودند «اقرئوا کما یقرأ الناس» که جواب این را هم مرحوم آقای حکیم دادند. فرمودند اصلاً «اقرئوا کما یقرأ الناس» ناظر به قرائات متداول نیست. اول حضرت فرمودند «کفّ عن هذه القرائة»، چون یک مصحفی بود که با مصحف رایج مختلف بود، لذا حضرت فرمودند که این را نخوان. همان جور که مردم قرائت می‌کنند بخوان. بنا به فرمایش مرحوم آقای حکیم این روایت اصلاً ربطی به این ندارد که این قرائات را تأیید کرده باشند. تأیید نکرده‌اند. پس چطور کاشف به عمل می‌آید؟! در جای دیگر ایشان می‌گویند در کافی شیعه داریم که حضرت فرمودند «نحن نقرأ علی قرائة ابی». کجا حضرت سکوت کرده‌اند؟! با وجود این روایات «اما ان کان ابن مسعود لایقرأ علی قرائتنا فهو ضال»، «اما نحن نقرأ علی قرائة ابی»، حضرت سکوت کرده‌اند و گفته اند قرائت غیر ابی را هم بخوانید؟! چون می‌گویند «نحن نقرأ علی قرائة ابی»! شما یک جا بیاورید که بگوید هر دو را بخوان. سکوت نکرده‌اند. این همه حرف زده شده است. بعد می‌خواهد یک جوری تاویلش کنند.

شاگرد: کسی در آن مجلس بود و به‌خاطر تقیه حضرت این جمله را گفت. قرائت ابی را به‌خاطر تقیه آورده است.

استاد: وقتی به ابن مسعودی که مقری اهل‌سنت است، ضال می‌گویند، آن جا خلاف تقیه نبود؟! همه آن‌ها می‌خوانند.

شاگرد: به شیعیان می‌خواهد طوری بگوید که قرائت ما اهل البیت درست است ولی جمله آخر را تقیتا گفته اند.

استاد: طبق این روایات قرائت اهل البیت یا «مالک» است یا «ملک»، یک جا بیاورید یک تقیه در شیعه مانده باشد. یعنی شیعه بعداً مذهب اهل البیت را فهمیده‌اند و به آن‌ها گفته اند. مثلاً گفته اند که بسم الله جهر است. مثلاً قنوت مستحب است و الآن شعار شیعه شده است. یک جا بیاورید که به شیعه گفته باشند وقتی می‌خواهی در خانه نماز بخوانی «مالک» بخوان. هر دو را نخوان. یعنی در قرائات، یک تقیه و استصلاح یک مورد نظیر ندارد. «حی علی خیر العمل» در اذان و اقامه مستحب، مگر الآن شعار شیعه نیست؟!

شاگرد: اگر سؤال نکرده‌اند دلیل نمی‌شود که تقیه نباشد. ذهنیت صاحب حدائق هم نسبت به تقیه خیلی بالا است.

استاد: این‌که می‌گویند تقیه، خودشان می‌گویند اگر بسم الله نیاوری نماز باطل است و اهل البیت فرموده‌اند. خودشان می‌گویند «لایاتی علیها قلم البیان». خودشان می‌گویند «کذبوا اعداء الله». شما در این مقام وقتی به قاعده اشتغال و نماز رسیدید، طوری می‌شود که باید علماء بزرگ شیعه بگویند که دو نماز بخوانید؟! یعنی تقیه به جایی برسد که شیعه متحیر شود؟! بزرگانشان بگویند باید دو نماز بخوانیم. لذا معلوم می‌شود که آن اجماع و سکوت درست نیست. بلکه این مبنای بعد از قرن یازدهم خراب است. حرف واحد چیز دیگری بوده که آن‌ها به این صورت معنا کرده‌اند. در فصل الخطاب، که کل کتاب برای بیان تحریف است، تمام مبنایش همین است. فرموده‌اند «کذبوا اعداءالله حرف واحد». هزار و پنجاه روایت آورده‌اند و همین تعدد قرائات را کاشف از این گرفته‌اند که کتاب تحریف شده است. جالب است بعد می‌گویند از روایات اهل البیت بر می‌آید که «ملک» نازل من عند الله است. ایشان «ملک» را ترجیح می‌دهند.

وجه ترجیح قرائت «ملک» در کلام مرحوم حکیم

آقای حکیم هم وجه ترجیح را به این صورت گرفته‌اند. ایشان می‌گویند «ملک» راجح است. وجه ایشان خیلی قشنگ است. سید می‌فرمایند «يجوز قراءة مالِكِ وملك يَوْمِ الدِّينِ». ایشان فرموده‌اند:

إن الأول : قراءة عاصم والكسائي من السبعة ، وخلف ويعقوب من غيرهم ، والثاني : قراءة بقية القراء من السبعة وغيرهم. والذي يظهر من سراج القارئ في شرح الشاطبية : أن المصاحف كذلك مرسومة بحذف الألف ، واختاره الزمخشري وغيره ، لأنه قراءة أهل الحرمين… لكن لو تمَّ الاستشهاد للأول بما ذكر فلا يصلح لمعارضة ماسبق‌ للثاني ، ولا سيما الوجه الأول ـ مضافاً إلى كثرة العدد ، وكونه المرسوم في المصاحف على ما سبق عن شرح الشاطبية ، فالبناء على رجحانه متعين 12

«فإن الأول : قراءة عاصم والكسائي من السبعة»؛ از کوفیین همین دو تا هستند. حتی حمزه که کوفی است، قرائتش «ملک» است. چهار تا از قراء سبعه «ملک» خوانده‌اند. ولذا عرض کردم وقتی حمزه خدمت امام صادق علیه‌السلام قرائت کرد، حضرت فرمودند «ما رایت اقرء منک»، بعد حضرت فرمودند مگر این‌که در ده جا با تو موافقت نمی‌کنم. امام علیه‌السلام ده جا را از اول تا آخر قرآن به او تذکر دادند. یکی از آن‌ها «آل یاسین» است. قرائت مدنی «آل یاسین» ولی حمزه چون کوفی بود «ال یاسین» خواند. حضرت این‌ها را فرمودند اما «ملک» و «مالک» را تذکر ندادند. چرا؟ چون قرائت حمزه «ملک» است و قرائت مدنیین هم «ملک» است. خیلی روشن است.

«واختاره الزمخشري وغيره ، لأنه قراءة أهل الحرمين»؛ چون مکه و مدینه که حرمین هستند -حجازیین- همه «ملک» خوانده‌اند. اینجا منظور من است: «لكن لو تمَّ الاستشهاد للأول»؛ چند استشهاد آورده‌اند که «مالک» باشد. می‌گویند اولاً که به این استشهادها مناقشه می‌کنیم، اگر هم استشهادش تمام شود، «بما ذكر فلا يصلح لمعارضة ماسبقللثاني‌»؛ استشهادهایی که برای «ملک» بود نمی‌تواند با آن‌ها معارضه کند. بعد می‌فرمایند: «ولا سيما الوجه الأول»؛ این بود که در حافظه من مانده بود. وجه اول، «قرائة اهل الحرمین» بود. اولین وجهی که برای «ملک» بود، این بود که مکه و مدینه محل نزول وحی بوده. هر سوره ای که ببینید می‌گوید مکی است یا مدنی است. هیچ سوره این نداریم که بگویند کوفی است. خب عاصم کوفی هستند اما اهل الحرمین که محل نزول وحی است، همه قرآن هایشان «ملک» بوده است. بعد می‌فرمایند «فالبناء على رجحانه متعين».

بنابراین ایشان فرمودند اگر این اتفاق و اجماع نبود، « لقلنا کما قال الزمخشری: لا تبرأ ذمّة المصلّی»، زمخشری مصلی را می‌گوید. خیلی مئونه می‌برد تا شما قاعده اشتغال را کنار بزنید. مصلی در خانه‌اش دارد نماز می‌خواند. شما از کجا می‌گویید اجماعی داریم که کاشف از این است که امام به تو می‌گویند که هر کدام را خواستی بخوانی؟!

الآن از کسانی که فتوایشان این است بپرسید، در رکعت اول «مالک» می‌خوانید و در رکعت دوم «ملک» می‌خوانید، اگر مثل آسید احمد تخییر ابتدائی بگیرید، باید تمام عمر «مالک» بخوانی یا «ملک». حالا روی مبنای معروف سؤال کنید؛ هر کسی می‌گوید جایز است، می‌گوید مانعی ندارد که در رکعت اول «مالک» بخوانی و در رکعت دوم «ملک» بخوانی. الآن روی این مبنا نماز باطل نیست؟! می‌گویید نه ائمه سکوت کرده‌اند و گفته اند رکعت اول «مالک» بخوان و رکعت دوم «ملک» بخوان. قاطع هم هستی که خداوند یکی را نازل نکرده است. قاعده اشتغال چه شد؟!

شاگرد: شاید این روایات مختلف دال بر این است که حتماً یکی قرائت نیست، دو تا هم قرائت است.

استاد: پس «انما حرف واحد» چطور شد؟! یعنی «ملک» و «مالک» حرف واحد است؟! اگر تصور کردید که خیلی خوب است. بحث ما جلو می‌رود. ما هم همین را می‌خواهیم.

مقام پنجم تمام شد. در مقام ششم یک «ابن جبیر» می‌گویند. تحقیق کنید که این ابن جبیر چه کسی است. مکی بن ابی‌طالب از چه کسی نقل کرده؟ دو-سه تا ابن جبیر داریم؟ او کتاب ثمانیه نوشته یا خمسه نوشته؟ سیوطی در الاتقان و ابن جزری در النشر را نگاه کنید. چیزی که ایشان نقل کرده‌اند از الاتقان سیوطی است. اما در النشر مفصل این بحث هست.

 

والحمد لله رب العالمین

 

کلید: تواتر قرائات، اجماع بر تواتر سبع، مقام رابع، عدم تلازم بین قرائات و صحت نماز،

 

1 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 211

2 همان 221

3 مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌2، ص: 217

4 المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية، ص: 245‌

5 المعالم المأثورة،- آقامیرزا هاشم آملی- ج‌4، ص: 252

6 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 8 صفحه : 96

7 همان

8 همان 98

9 همان 99

10 همان 104

11 الدر المنثور في التفسير بالمأثور (1/ 35)

12 مستمسك العروة الوثقى نویسنده : الحكيم، السيد محسن جلد : 6 صفحه : 249









جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل