بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

****************
326-دو جلسه پایانی بحث فقه رؤیت هلال-۱۴۰۴-نیز بحث قرائات
327-پایان سال تحصیلی-۱۴۰۴-دوازدهم خرداد-قرائات
****************
رمز تحدی و ارتباط آن با تعدد قراءات-جلسه گروه قرآنی-۱۴۰۲-۲۷ اردیبهشت

تعدد قرائات؛ جلسه 121 1/7/1404

بسم الله الرحمن الرحیم

متأسفانه ابتدای جلسه ضبط نشده است!

مروری بر فرع مفتاح الکرامه با دو عینک؛ کشف عوامل کلام ایشان و نگاه مقرین به کلام ایشان

تعبیر «و فی رسم المصاحف بها»؛ شامل رسم و نقط

[وظیفة المکلّف فی القراءات السبع و العشر] فرع: قال أکثر علمائنا: یجب أن یقرأ بالمتواتر و هی السبع. و فی «جامع المقاصد» الإجماع علی تواترها. و کذا «الغریة». و فی «الروض» إجماع العلماء و فی «مجمع البرهان» نفی الخلاف فی ذلک. و قد نعتت بالتواتر فی الکتب الاصولیة و الفقهیة «کالمنتهی و التحریر و التذکرة و الذکری و الموجز لحاوی و کشف الالتباس و المقاصد العلیة و المدارک» و غیرها و قد نقل جماعة حکایة الإجماع علی تواترها من (عن خ ل) جماعة. و فی رسم المصاحف بها و تدوین الکتب لها حتی أنّها معدودة حرفاً فحرفاً و حرکةً فحرکة ممّا یدلّ علی أنّ تواترها مقطوع به کما أشار إلی ذلک فی «مجمع البرهان» و العادة تقضی بالتواتر فی تفاصیل القرآن من أجزائه و ألفاظه و حرکاته و سکناته و وضعه فی محلّه لتوفّر الدواعی علی نقله من المقرّ لکونه أصلًا لجمیع الأحکام و المنکر لإبطال کونه معجزاً، فلا یعبأ بخلاف من خالف أو شکّ فی المقام.1

«و قد نقل جماعة حکایة الإجماع علی تواترها من جماعة. و فی رسم المصاحف بها»؛ رسم مصاحف به سبع، «و تدوین الکتب لها»؛ چقدر کتاب برای این سبع نوشته شده! «حتی أنّها معدودة حرفاً فحرفاً و حرکةً فحرکة ممّا یدلّ علی أنّ تواترها مقطوع به»؛ ریز به ریز روی همه این‌ها کار شده است. «کما أشار إلی ذلک فی مجمع البرهان»؛ الآن من با این مجمع البرهان کار دارم. به فرمایش ایشان به آن مؤلفه‌های روندی؛ عینک دوم.

ببینید فرمودند «رسم المصاحف بها». یعنی در زمان ایشان مصاحفی که بوده…؛ کاتب مهم عثمانی که حاج آقا زیاد اسمش را می‌بردند؛ حافظ عثمان. یک عثمان طه داریم که در زمان ما بوده، شاید هم وفات کرده است. یکی ایشان را داریم. یک حافظ عثمان داریم که هزار و خرده ای وفات کرده است. در قرن یازدهم وفات کرده است. خط خیلی عالی ای داشت. قرآن هایی هم که حکومت عثمانی طبع می‌کرد، به خط حافظ عثمان کم غلط و خوب بوده است. باغچه سرا را هم حاج آقا می‌فرمودند. ظاهراً باغچه سرا در ترکیه باشد. این‌ها خیلی دخالت داشت.

مرحوم سید بعد از حافظ عثمان بودند. خط او و مصاحف او در دست‌ها بوده است. ایشان که می‌فرمایند «فی رسم المصاحف بالسبع»، منظورشان چه بوده؟ شما می‌دانید که کلمه «رسم» یک اصطلاح دارد و یک عرف عام دارد. وقتی همین جور می‌گویند رسم المصحف، رسم شامل هم رسم و هم ضبط است. دانی که متخصص این علم است، برای آن دو جور کتاب نوشته است. یکی «المقنع فی رسم مصاحف الامصار»، یکی دیگر هم راجع به نقط المصحف نوشته است؛ «المحکم فی نقط المصحف». نقط یک علم جدایی است. این‌که فرمودند «فی رسم المصاحف بها»، منظور سید کدام یک است؟ یعنی مصاحفی که داریم، منظورشان پایه کلمات که قبل النقط مصحف اصلی عثمانی بوده است؟ خب دراین‌صورت مواردی می‌شود که اختلاف الامصار را می‌گیرد. اختلاف مصاحف الامصار را می‌گیرد. اینجا است که مصاحف عثمانی در هفت شهر در مواردی با هم اختلاف داشتند. مصحف شام و کوفه و مکه و مدینه و … . مواردش هم مضبوط است. ابو عبید قاسم بن سلام تصریح کرد که همه این مصاحف «نزل من عند الله، و الصلاة بها تام». اگر این باشد، رسم المصاحف یعنی آن رسمی که المقنع دانی کاشف از آن است. همچنین قصیده‌ای که شاطبی داشت؛ « عقيلة أتراب القصائد في أسني المقاصد»؛ در شرح مقنع است. اگر منظور از رسم این است، فقط در محدوده شصت- هفتاد مورد می‌شود که از قدیم بین مصاحف الامصار اختلاف بوده و همه هم ضبط کرده‌اند. بزرگ‌ترین قاری از نظر سنی، ابن عامر شامی است، خودش در قرن اول هجری کتابی نوشت به نام «اختلاف مصاحف الامصار». همه این‌ها را دقیق ضبط کرده و نزد همه آن‌ها معلوم است که همه این‌ها درست است. در هیچ‌کدام هم خطا رخ نداده است.

اما ایشان می‌گویند «رسم المصاحف بها»، اگر منظور از «بها» قرائات سبع باشد -«و تدوین الکتب لها»- چه بسا منظورشان از رسم، جامع رسم المقنع و ضبط نقط مصاحف الامصار دانی است. یعنی هر دوی آن‌ها با هم است. اگر صفحه آخر قرآن هایی که الآن هست را نگاه کنید، می‌گوید در رسم این مصحف، تابع المقنع هستیم و ضبط آن را تابع… هستیم. یعنی رسم و ضبط را جدا می‌کنند. درست هم هست. چون از نظر فنی این‌ها خیلی کار می‌برد.

آن چه که به ذهن من می‌آید و شاید بالای هشتاد-نود درصد مقصود آسید جواد عاملی در مفتاح الکرامه است، رسمی است که شامل نقط است. لذا وقتی می‌گویند «رسم المصاحف بالسبعه» نه یعنی فقط اختلاف مصاحف امصار، بلکه کل قراء سبعه مراد است. این کاشف از این است: کسانی که کار کرده‌اند می‌گویند قبل از این‌که صنعت چاپ بیاید، مصاحفی که بودند مفصل مراعات چندین قرائت می‌کردند. مقالات متعددی در اینجا هست که اصلاً رسمشان این بود. آسید جواد هم چون در همه جهات خیلی متتبع هستند، این حرفشان معنای خوبی دارد. می‌گویند مسلمانان در طول قرون، رسم مصاحف را -یعنی رسم و ضبط آن‌ها؛ یعنی هم نقطه و هم اعراب آن، و هم پایه کلمات را- بر قرائات سبع قرار می‌دادند.

شاگرد: یعنی نقط را طوری می‌گذاشتند که … .

استاد: ضبط هم که نقط باشد…؛ چون خود نقط هم دو مرحله است. نقط الحروف و نقط الاعراب. در تاریخش ابتدا نقط الاعراب توسط ابوالاسود الدولی صورت گرفته است، بعد در زمان خلیفه که از زمان ابوالاسود متأخر بود، نقط الحروف صورت گرفته است. یعنی حروف را نقطه می‌گذاشتند.

شاگرد2: در «رسم المصحف بها»، «تبیّنوا» و «تثبّتوا» را چطور می‌نوشتند؟

استاد: هر دو را می‌نوشتند. الآن هم هست. جالب است؛ الآن موجود است. دقیقاً صفحاتش هست. مثلاً یکی را به قرمز «تبیّنوا» می‌نوشت، دیگری را با خط آبی «تثبّتوا» می‌نوشت. با تفاوت رنگ این‌ها را بیان می‌کردند. الآن مصاحفش موجود است و تحقیق هم کرده‌اند.

شاگرد2: این‌ها برای چه قرنی است؟

استاد: قرن چهارم، پنجم، ششم. مقالات متعددی دارد.

شاگرد: احتمال دارد که نظرشان به مفردها باشد؟ یعنی هر کدام طبق یک قرائت نوشته می شده؟

استاد: این جور نبوده است.

شاگرد: داریم که اصحاب امام صادق علیه‌السلام مفرده داشته‌اند.

استاد: بله، مفردة ابان.

شاگرد: مفرده را طبق یک قرائت می‌نوشتند.

استاد: مفرده برای ابان بوده، اما در مصاحف وقتی یک ناسخ مصحفی را می‌نوشت هر چه اطلاع داشته را می‌نوشت. می‌توانسته مفرده ابان را به‌عنوان قرائت بگذارد، اما با یک رنگ خاص خودش. کما این‌که با رنگ دیگری قرائت عاصم را می‌گذاشت. شواهدش را الآن عرض می‌کنم.

شاگرد3: مفرده غیر از مصحف است.

شاگرد: مفرده مصحفی است که طبق یک قرائت می‌نوشتند.

شاگرد3: نه.

استاد: مفرده، قرائات خاصه و مختار یک مقری بزرگ است. چون ابان از مقری های بزرگی بوده، مفرده داشته است. دو نفر به نام ابان داریم که هر دو هم از مقری های بزرگی بوده‌اند. چون ابان مقری بزرگی است، مفرده داشته است. یعنی برای خودش مختاراتی داشته است. این‌ها را آن جا آورده است.

شاگرد3: مثلاً می‌نوشت اصول من به این صورت است، ادغام من به این صورت است؛ به این صورت می‌نوشت. نه این‌که یک مصحف باشد.

استاد: بله، این‌ها نکات مهمی است.

سیطره اعتراض محقق اردبیلی بر ذهن محقق عاملی

داشتم عرض می‌کردم وقتی این‌ها را تدریس می‌کنید، با دو عینک باشد. عینک اول، این شد: اگر این فرع مفتاح الکرامه را به دست شهید اول، شهید دوم و محقق ثانی بدهیم، با اطلاعاتی که الآن ما از ذهنیت شهید پیدا کردیم، چه فضایی می‌شود؟ آن‌ها چه می‌گویند؟ در کجاهایش حرف دارند؟

عینک دوم این بود: مؤلفه‌هایی که بر روند این فرع تأثیرگذار است را پیدا کنیم.

شاگرد: این رسم مصاحف به چه صورت از قرن چهارم و پنجم تا زمان پیامبر تواتر پیدا می‌کند؟

استاد: در مصحف که بی جا نمی نوشتند. در کتاب تسکب العبرات ابوشامه بود.

در این کتاب عینک دوم چه بود؟ عینک مؤلفه‌های تأثیرگذار بود. در این فرعٌ این کتاب اصلاً قرائات عشر پررنگ نیست. مدام سبع را می‌گویند. اول یک عشر گفتند ولی بعد در مقام رابع گفتند: «و أمّا ما وقع فی المقام الرابع «فالقائل بتواترها إلی أربابها دون الشارع»2، این کلمه «اربابها» به چه کسی بر می‌گردد؟ سبع است. ایشان ده مقام داشتند.

«الأوّل: فی سبب اشتهار السبعة مع أنّ الرواة کثیرون. الثانی: هل المراد بتواترها تواترها إلی أربابها أم إلی الشارع؟»؛ تواترها به سبعه برمی‌گردد. «الثالث: هل هی متواترة بمعنی أنّ کلّ حرف منها متواتر أم بمعنی حصر المتواتر فیها؟» کلمه «هی» به سبع برمی‌گردد. «الرابع: علی القول بعدم تواترها إلی الشارع هل یقدح ذلک فی الاعتماد علیها أم لا؟»؛ «اربابها» به سبع برمی‌گردد. چرا به سبع بر می‌گردد؟ لذا این مؤلفه‌ها عینک دوم است.

به گمانم مسیری که در تاریخ فقه، میان فقها طی شده، فضا را بسیار مغبر کرده است. این عرض من طلبه است؛ ببینید تأیید می‌کنید یا نه. مرحوم صاحب مفتاح الکرامه همان اولی که مطالب را مطرح کردند، از شهید اول، شهید ثانی و دیگران نقل می‌کند که آن‌ها تقویت کرده‌اند که غیر از سبع، عشر هم متواتر است. در صفحه اول فرمودند. «و فی جامع المقاصد و المقاصد العلیة و الروض أنّ شهادة الشهید لا تقصر عن ثبوت الإجماع بخبر الواحد»؛ یعنی تأیید حرف شهید اول. «فحینئذٍ تجوز القراءة بها. بل فی «الروض» انّ تواترها مشهور بین المتأخّرین. و اعترضهما المولی الأردبیلی…»؛ این اعتراض صاحب مجمع الفائده تا آخر فرع بر آن سیطره دارد. تمام شد. یعنی فقیه بزرگی مثل محقق اردبیلی جلوی شهید اول ایستاده‌اند. این ایستادن محقق اردبیلی در مقابل شهید، از مؤلفه‌های تأثیرگذار بر این فرع است. یعنی مرحوم عاملی دیگر سراغ عشر نمی‌آیند. یعنی در ذهن ایشان اشکال محقق اردبیلی ماسیده است. این‌ها مهم است. و حال آن‌که من جلوتر عرض کردم؛همان حرفی که زرقانی صاحب مناهل زد؛ گفت اول من می‌گفتم که عشر متواتر نیست، «لمّا اتسع افق اطلاعی» فهمیدم که عشر متواتر است. یعنی تواتر عشر نزد متخصصین واضح بود. مثل محقق اردبیلی آن را زیر سؤال بردند.

بنابراین این سیطره در این فرع افتاد. این‌ها خیلی مهم است. یعنی ذهنیت مرحوم سیدجواد این است که عشر هیچی، چون محقق نپذیرفته است. لذا تا آخر روی سبع دور می‌زنند. چرا روی سبع؟ چون خود محقق اردبیلی مشکل پسند که چیزی را قبول نمی‌کند، برایش سبع صاف است که تا رسول الله متواتر است. مؤلفه‌های تأثیرگذار دیگری هم هست.

نگاه شهید اول به ادعای زرکشی در «تواترها الی اربابها»

وقتی ایشان مقامات را می‌گویند، در مقام ثانی می‌گویند: «الثانی: هل المراد بتواترها تواترها إلی أربابها أم إلی الشارع؟»؛ به گمانم اگر این فرع را به دست شهید اول بدهند، ایشان می‌گویند ما اصلاً این مقام ثانی را نداریم. کسی که در فضای قرائات باشد، مقری باشد و شاگرد داشته باشد، می‌گوید اصلاً این مقام ثانی چیست؟! چه کسی این‌ها را گفته است؟! چون یک امر مسلم واضحی است. ما این را بعد از ده-دوازده سال می‌گویم. الآن برای ذهن من واضح است که شهید اول این را می‌گویند. بعد می‌گوییم خب صاحب مفتاح الکرامه که از زرکشی آورده‌اند! «و قال الزرکشی فی البرهان: التحقیق أنّها متواترة عن الأئمة السبعة»؛ این‌ها از قراء سبعه متواتر است، «أمّا تواترها عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم ففیه نظر»؛ خب شهید در اینجا چه می‌گویند؟ می‌دانید که زرکشی معاصر خود شهید اول است. من اعتقاد دارم شهید اول می‌گویند طبقات القراء از اول تا آخر نوشته شده است. یعنی کلاس قرائت غیر از کلاس فقه و تفسیر و حدیث و لغت است. کلاسی برای خودش است. استاد و شاگرد دارد. در طول تاریخ هم طبقات القراء، استاد و شاگردها معلوم هستند. شما ببینید زرکشی مقری است؟! حتی خود سیوطی این‌چنین است. سر علاقه‌ای که داشته علوم القرآن نوشته است. کلاس قرائت نرفته‌اند. فقیه بوده، اصولی بوده…؛ زرکشی برای خودش علامه ای است. اما ببینید که در قرائت چند شاگرد دارد! هیچ‌کس. استادش در قرائت چه کسی بوده؟ هیچ کسی. سیوطی مقری نبوده است. فخر رازی ای که اشکال می‌کند هم مقری نیست.

عدم ذکر زرکشی در طبقات القراء

لذا این خیلی مهم است که وقتی یک حرفی زده می‌شود، ببینیم کسی که این حرف را می‌زند کلاس رفته یا نه. به تعبیر ابن جزری «امامٌ فی القرائه» هست یا نه؟ ابن جزری در مورد شهید اول می‌گوید «امامٌ فی النحو و الفقه و القرائه». آیا حاضر است این را برای زرکشی که قبل از خودش بوده بگوید؟! تا جایی که یادم هست، ایشان اصلاً نیست. طبقات القراء مضبوط است. روشن است. عرض کردم دانی که معاصر شیخ الطائفه بود، دانی کتاب طبقات القراء نوشته در بیست جلد. خود ابن جزری این را گفت. بیست جلد طبقات القراء شوخی است؟! آن هم در قرن پنجم. یعنی این قدر بر تک‌تک این‌ها مواظب بودند. هر استاد چند شاگرد داشته است. این شاگرد چند استاد داشته است. آن‌ها را ذکر می‌کردند.

شاگرد: طبقات القراء دانی هست؟

استاد: بدلش هست. به نام غایة النهایه فی طبقات القراء. ولی خود ایشان می‌گوید من مفصل آن را نوشته ام که الآن در دست‌ها نیست. غایة النهایه مختصر است، الآن هم هست. خیلی به آن مراجعه دادیم. همین عبارتی که ابن جزری برای شهید گفته در همین کتاب غایة النهایه هست. اسم شهید را می‌برد و می‌گوید «امام فی الفقه و النحو القرائه».

پس این نکته ی مهمی است. شهید می‌گویند زرکشی که کلاس قرائات نرفته است. شما از حرف زرکشی که در طبقات القراء نیست و کلاس ندیده و حرف ندیده، با حرف او می‌خواهید به من جواب بدهید؟! یا مقام ثانی درست کنید؟! خب معلوم است وقتی درس نخوانده است مقام ثانی را در فضا می‌آورند؛ لذا گیر می‌افتند و نمی‌دانند. این خیلی اهمیت دارد.

شاذ بودن دو مقری نسبت به قرائات؛ طبری و ابوشامه

آقایان تا جایی که من می‌دانم فقط دو نفر هستند، با این‌که در فضای قرائات بودند یک حرفی زده‌اند که محل کلام شده است. اولی آن‌ها طبری است. طبری سبک خاصی داشته است. ابن جزری از دست او بسیار ناراحت است. گفت «اول من فتح باب الایراد علی القرائات طبری». حالا این‌که چرا این جور بود و تحلیل کارهایش چیست، می‌ماند. می‌گذاریم تا یک وقتی دیگری مفصل بحث کنیم. علی ای حال طبری در این فضا فتح بابی کرده است. اما فتح باب طبری در فضای کلاس اقراء و طبقات القراء سر سوزنی نتوانسته تأثیر بگذارد. این خیلی جالب است. یعنی این همه بدنه کلاس قرائاتی که بوده با حرف او کاری ندارند. اصلاً کار ندارند. می‌گویند هر چه می‌خواهی بگو. این خیلی اهمیت دارد.

اعتراض ابن جزری به ابوشامه؛ خلط فضای تحدیث و قرائات

دومی نفر، صاحب کتاب تسکب العبرات است. ابوشامه خود شارح شاطبیه است. کتاب دارد، مقری است. استاد است. او تواتر قرائات به اربابها را به‌خوبی رسانده، ولی وقتی از اربابها بالا رفته…؛ مثلاً استاد ابن کثیر که مقری بزرگ مکه است، می‌گوید یکی بیشتر نیست. خب فوری در کلاس جواب داده‌اند. منجد المقرئین ابن جزری و دیگران همه از این اشکال جواب داده‌اند. یعنی تک شد. شخص دیگر هم ابن حاجب بود که ابن جزری گفت تک است. این تک بودن خیلی مهم است. ابوشامه در این حرفی که زده تک است. ابن حاجب هم در بخش اماله و اصول القرائه تک است. این یعنی شهید اول وقتی حرف می‌زنند، در فضای آن چه که حاکم بر کلاس اقراء است، حرف می‌زنند. نه فضای شاذ ابوشامه. خب ابوشامه چرا گفته؟ ان شاءالله حرف‌های او را می‌آوریم. ابوشامه تا آن جا جلو رفته که…؛ البته ابن جزری می‌گوید از شیخم پرسیدم که چرا ابوشامه این‌چنین گفته؟ گفته او یک دفعه ذهنش مخلوط کرده است. فضای حدیث و تواتر در حدیث را با تواتر در قرآن مخلوط کرده و اشتباه کرده است. گفته ببینید ابن کثیر فقط به این یک نفر می‌رسد، پس واحد شده است. و حال آن‌که وقتی در سند حدیث ما به یک نفر می‌رسیم، خبر واحد می‌شود. اما در قرائات قرآن وقتی به یک نفر رسیدیم خبر واحد نمی‌شود. چرا؟ می‌گوید چون حدیث را یک نفر شنیده و می‌گوید، اما در قرآن وقتی به یک نفر می‌رسیم، این یک نفر نماینده بلد است. نماینده شهر خودش است. نه نماینده خودش. جواب بسیار درستی است. می‌گوید اینجا ابوشامه این اشتباه را کرده است. بعد جلوتر می‌رود و ابن جزری یک احتمال می‌دهد؛ حالا زمان خودشان بوده و فاصله کوتاهی داشتند؛ می‌گوید ما احتمال می‌دهیم ناسخ، این‌ها را به حرف ابوشامه اضافه کرده است. او اجل از این است که به این صورت حرف بزند. تا این اندازه جلو رفته است. می‌گوید این‌ها را به کتاب ایشان اضافه کرده‌اند. این حرف به او نمی‌آید. این یعنی انواع تواتری که صحبت کردیم، تواتر قرآن در بدنه مسلمین که تواتر به یک نفر نبود. این‌ها نماینده های شهرشان بودند. نه نماینده خودشان به‌عنوان کسی که من دارم این حرف را می‌زنم.

عدم ذکر زمخشری، طحاوی و ابن تیمیه در طبقات القراء

بنابراین این‌که کسی متخصص باشد، در طبقات القراء باشد، بسیار مهم است. قبلاً این‌ها را گفته ام، ولی یادآوری است. من که عبارات بعضی را می‌خواندم به ذهنم می‌آمد که او در طبقات القراء نیست. یعنی از ادبیات حاکم بر عبارتش می‌فهمیم، نسبت به ادبیات کسانی که به کلاس رفته و از مسلماتشان است، ناخودآگاه فاصله دارد. چند نفر این جور به ذهنم آمد. یکی زمخشری بود. دیگری معاصر خود طبری است؛ طحاوی است. طحاوی هم همین‌طور بود. من عباراتی از او دیدم و وقتی مراجعه کردم دیدم مقری نیست. محدث و فقیه بزرگی است ولی خب مقری نبوده. خود فخر رازی هم کم است. چون خیلی کثیر الکار بوده. ظاهراً اسم او را در طبقات برده بودند. یکی از کسانی که به دنبالش رفتم و خیلی جالب بود، ابن تیمیه است. ابن تیمیه در فضای قرائات خیلی باز آمده است اما وقتی کلماتش را می‌خواندم می‌دیدم این به کسی که کلاس رفته نمی‌آید. بعد دنبالش رفتم و دیدم همین‌طور است. شیخ الاسلام ابن تیمیه معروف سلفی ها، جدش مقری است. در طبقات القراء است ولی خودش نیست. یعنی وقتی پدر بزرگش حرف می‌زند فضا در دستش هست. شوخی نیست آدم‌ها سال‌ها از بچگی به کلاس برود و از اساتید بشنود. همه این‌ها را حافظ باشد. می‌گفتند اولین شرط مقری این بود که باید حافظ باشی. بعد مفرد مفرد تمام کند. ابن جزری این‌ها را داشت. این‌ها شوخی نیست. یک عمر با این‌ها بودند. اما بعد که این کارها را نکرده بیاید یک چیزی بگوید!

شاگرد: کسی مثل سیوطی که در طبقات القراء نیست، اگر مفرده داشته باشد چطور می‌شود. کتاب «الدر النثیر فی قراءة ابن کثیر» را دارد. آیا کسی می‌تواند در سلسله قراء نباشد ولی کتاب مفرده داشته باشد؟

استاد: هیچ مانعی ندارد. ببینید طبقات القراء عرضا و قرائتا است. یعنی باید جلسه جلسه بروند و بنشینند. حاج آقای حسن زاده گفتند وقتی رفتم تا شاطبیه را نزد آقای شعرانی بخوانم، وقتی نشستم آقای شعرانی گفتند این بحث با جلسات مباحثه دیگر فرق می‌کند. اینجا نمی‌شود ادب کنی و محضر استاد سر به زیر بیاندازی. فرمودند اینجا باید نگاهت به لب من باشد. اگر اشمام می‌کنم، ببینی. چون اشمام دیدنی است. حتی اشمام عرضا و اداءا است. لذا می‌گویند اهل الاداء. اهل النص همین است؛ کتاب می‌نوشتند و تضمین می‌کردند. اما اهل الاداء متفاوت است. لذا به صرف این‌که سیوطی جمع‌آوری کند مقری نمی‌شود. باید کلاس برود. باید بنشیند و کل آیات شریفه را حرف به حرف از استاد تلقی کند و دوباره بر استاد بخواند تا استاد به او اجازه اقراء بدهد و بعد شاگرد داشته باشد. این‌ها فضاهای قراء است. من که قبلاً اصلاً از این‌ها خبر نداشتم. ما ده سال است کم‌کم جلو آمدیم. کتاب الاجازات بحارالانوار را کدام یک از ما خبر داریم؟! علماء بزرگ شیعه این اجازات را داشتند. دنبالش بودند. با این خصوصیاتی که عرض کردم.

در زمان خودمان هم شواهدی داریم. حاج آقای شاهدی که به آفریقا رفته بودند، گفتند پیر مردی مقری بود. هرچه به او گفتم به من اجازه تشریفاتی بده، آن پیر مرد گفت این نمی‌شود. شما سید هستی و بالای سر ما هستی، هر چه بگویی من انجام می‌دهم. اما این‌که همین‌طور اجازه قرائت بدهم، نمی‌شود. باید نزد من بیایی و بنشینی، من بخوانم و گوش بدهی. بعد تو بخوانی تا ببینم درست شد، بعد اجازه بدهم. دینشان بوده، کتاب خدا بوده. این‌ها چیزهایی نیست که وقتی در فضایش نباشیم حرفی بزنیم.

البته در این‌که سیوطی مقری بوده یا نبوده، به اندازه‌ای که من مراجعه کردم می‌گویم نبوده. ولی اگر بعداً پیدا شود که خیلی خوب است. پارسال چند بار می‌خواستم بگویم، یک شرح شاطبیه منسوب به محقق اول پیدا شده است. محقق اول، صاحب شرایع، شرح شاطبیه دارد. البته انتسابش به ایشان برای من خیلی صاف نشد. ولی منسوب به ایشان است. در فدکیه هست. هیچ مشکلی هم ندارد. حالا این‌که در طبقات القراء شیعی، محقق اول بوده‌اند یا نه، من پیدا نکردم. یعنی در اجازات البحار محقق اول در طبقات القراء نیستند. علامه حلی هستند. یعنی سند خودشان را به قرائات ذکر می‌کنند. شاگرد و استاد دارند. اما محقق اول را نمی‌دانم.

شاگرد: برخی تألیفات سیوطی هم معلوم نیست برای خودش باشد. حدود ششصد تألیف به او نسبت می‌دهند.

استاد: در الاتقان می‌گوید من از بس علاقه داشتم، این را نوشتم. زرکشی هم همین‌طور است. پرکار، ذهن فعال، لذا کتاب می‌نویسد. اما این غیر از این است که فضای اقراء دستش باشد. باید یک عمر زحمت کشیده باشد. یک چیز شوخی ای نیست. لذا وقتی این کتاب و فرع را دست شهید اول بدهیم…؛ ایشان می‌گویند «المقام الاول فی سبب اشتهار السبعه» که بعداً می‌رسیم. اما «المقام الثانی هل المراد بتواترها تواترها إلی أربابها أم إلی الشارع؟» نزد ایشان اصلاً این سؤال جا ندارد. همانی که صاحب وسائل هم فرمودند. معلوم است.

تأثیر کلام ابن جزری بر ذهن محقق عاملی؛ ادعای وجود شاذ و باطل در سبع

یکی از مؤلفه‌هایی که روی روال کتاب تأثیر می‌گذارد و خیلی مهم بود، اشکال محقق اردبیلی است. تا پایان این فرع سیطره انداخته است. خودش خیلی مهم است. یعنی اگر صاحب مفتاح الکرامه از پس اشکال محقق اردبیلی بر آمده بودند، جواب محکمی در ذهنشان پیدا کرده بودند، اصلاً فضای ذهنی ایشان به‌دنبال شهید می‌رفت و خیلی تفاوت می‌کرد. اما محقق اردبیلی آمدند و گفتند قرآن باید قطعی باشد. آن هفت تا قطعی است. عشری که شهید می‌گوید قبول نیست.

بعد در صفحه دوم می‌فرمایند:

و قال شمس الدین محمد بن محمد الجزری فی «کتاب النشر لقراءات العشر»: کلّ قراءة وافقت العربیة و لو بوجه و وافقت المصاحف العثمانیة و لو احتمالًا و صحّ سندها فهی القراءة الصحیحة التی لا یجوز ردّها و وجب علی الناس قبولها، سواء کانت عن السبعة أم العشرة أم غیرهم. و متی اختلّ رکن من هذه الأرکان الثلاثة اطلق علیها أنّها ضعیفة أو شاذّة أو باطلة، سواء کانت عن السبعة أم عمّن هو أکبر منهم، هذا هو الصحیح عند التحقیق من السلف و الخلف. و نحوه قال أبو شامة فی کتاب «المرشد الوجیز [2]» غیر أنّه قال فیه بعد ذلک: غیر أنّ هؤلاء السبعة لشهرتهم و کثرة الصحیح المجمع علیه فی قراءتهم ترکن النفس إلی ما نقل عنهم فوق ما ینقل عن غیرهم، انتهی.3

این هم مؤلفه و عینک دوم است. این هم خیلی تأثیر گذاشته است. شوخی نیست آدم از متخصص فن شاهد بیاورد و ببیند این متخصص می‌گوید « و متی اختلّ رکن من هذه الأرکان الثلاثة اطلق علیها أنّها ضعیفة أو شاذّة أو باطلة، سواء کانت عن السبعة أم عمّن هو أکبر منهم». دیگر بالاتر از این می‌خواهید؟! متخصص فن می‌گوید پس در بین قرائات سبعه ما شاذ و باطل داریم. پس این خیلی مؤلفه مهمی است که ذهن ایشان را گرفته. و حال این‌که اصلاً مقصود ابن جزری این نیست.

آقا یک مروری بر کتاب النشر کرده‌اند و مطالبش را در فدکیه گذاشته‌اند. مرور خوبی است. اصلاً ذهنیت ابن جزری این‌گونه نیست. ابن جزری می‌خواهد چه بگوید؟ اگر انسان کلاس نرفته باشد و کار نکرده باشد، اصلاً نمی فهمد که چه می‌گوید؛ لذا می‌گوید ببین بعضی از قرائات سبعه شاذ و باطل است! این هم یکی از مؤلفه‌های دیگر است. این از حدائق آمده است.

«و نحوه قال أبو شامة فی کتاب المرشد الوجیز: غیر أنّه قال فیه بعد ذلک: غیر أنّ هؤلاء السبعة لشهرتهم و کثرة الصحیح المجمع علیه فی قراءتهم ترکن النفس إلی ما نقل عنهم فوق ما ینقل عن غیرهم، انتهی».

بنابراین این هم یکی از مؤلفه‌هایی است که بر ذهن ایشان تأثیر گذاشته تا این فضا از نظر علمی مغبر باشد. اشکال جناب اردبیلی و حرف ابن جزری.

تهافت کلام محقق عاملی

الف) ادعای امر اهل البیت به قرائات سبع، با وجود تاخر قراء!

بعد که وارد می‌شوند، چند مطلب دارند. این مطالب در نظر ایشان اهمیت دارد. مقام رابع را یک بار دیگر نگاه کنید. ما مقام رابع را تمام کردیم. من عبارت را می‌خوانم شما با ذهنیتی که دارید، ببینید. «الرابع: علی القول بعدم تواترها إلی الشارع هل یقدح ذلک فی الاعتماد علیها أم لا؟»؛ شما می‌گویید متواتر الی الشارع نیست. متواتر به اربابها است. بعد می‌گویید بخوان. این قدح دارد یا نه؟ ایشان چه جوابی می‌دهند؟ شروع جوابشان این است:

و أمّا ما وقع فی المقام الرابع «فالقائل بتواترها إلی أربابها دون الشارع یقول إنّ آل اللّٰه علیهم السلام أمروا بذلک فقالوا: اقرأوا کما یقرأ الناس» و قد کانوا یرون أصحابهم و سائر من یتردّد إلیهم یحتذون مثال هؤلاء السبعة و یسلکون سبیلهم و لو لا أنّ ذلک مقبول عنهم لأنکروا علیهم مع أنّ فیهم من وجوه القراءة کأبان بن تغلب و هو من وجوه أصحابهم صلّی اللّٰه علیهم، و قد استمرّت طریقة الناس و کذا العلماء علی ذلک، علی أنّ فی أمرهم بذلک أکمل بلاغ، مضافاً إلی نهیهم عن مخالفتهم. و یؤیّد ذلک أنّه قد نقل عن کثیر منهم متواترا أنّهم ترکوا البسملة مع أنّ الأصحاب مجمعون علی بطلان الصلاة بترکها، فلو کانت متواترة إلی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم

«و أمّا ما وقع فی المقام الرابع فالقائل بتواترها إلی أربابها دون الشارع یقول إنّ آل اللّٰه علیهم السلام أمروا بذلک»؛ ائمه علیهم‌السلام گفتند. جواب این حرف را مرحوم آقای حکیم در مستمسک4 دادند. یک کلمه جواب دادند. اما اینجا هر کسی بخواند رد می‌شود. اما من بر می‌گردم. «الی اربابها»؛ ضمیر «ها» به سبع بر می‌گردد. شما می‌گویید آل الله به سبع امر کردند. درحالی‌که در یک روایت داریم که آل الله اسمی از عاصم، ابن عامر، ابن کثیر برده باشند؟! کسائی که بعد از ائمه علیهم بود. در زمان امام رضا علیه‌السلام وفات کرده است. نزدیک دویست وفات کرد. یعقوب که دویست و خرده ای وفات کرد. شما می‌گویید «اربابها» که یعنی سبع، بعد می‌گویید آل الله امروا بذلک! کجا به این سبع امر کردند؟!

خب ادامه می‌دهند؛ دلیل و مدلول را ببینید؛

«فقالوا: اقرأوا کما یقرأ الناس»؛ این سبع، الناس شد؟! این الناس را از کجا در می‌آورید و می‌گویید سبع است؟! این حرف اصلاً سر نمی‌رسد. در مقام پنجم هر جور که شده می‌خواهند بگویند نماز با آن‌ها درست است. حالا ببینیم این قرائت را می‌توانیم از قاعده اشتغال بیرون بیاوریم یا نه.

«و قد کانوا»؛ اینجا حرف استادشان مرحوم وحید بهبهانی است. حرف‌های خیلی خوبی است. من که اینجا را می‌خواندم می‌دیدم وقتی هوا از نظر علمی مغبر می‌شود، مطلبی که به‌طور واضح بر حرف مقابل دلالت دارد، در هو فضای مغبر دلیل بر این طرف می‌شود. ایشان می‌گویند ائمه فرموده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس، و قد کانوا یرون أصحابهم»؛ ائمه ابان بن تغلب، حمران بن اعین و … راداشتند. وحید اسم آن‌ها را می‌برد.

«و سائر من یتردّد إلیهم یحتذون مثال هؤلاء السبعة و یسلکون سبیلهم»؛ همین راه را می‌روند.

«و لو لا أنّ ذلک مقبول عنهم لأنکروا علیهم»؛ می‌گفتند این چه کاری است؟! حرف واحد است. چرا به‌دنبال این‌ها می‌روید؟! «مع أنّ فیهم من وجوه القراءة کأبان بن تغلب و هو من وجوه أصحابهم صلّی اللّٰه علیهم، و قد استمرّت طریقة الناس و کذا العلماء علی ذلک»؛ ذلک به چه معنا است؟ یعنی هفت؟ هفت را که ابن مجاهد در آورده است. خود شما فرمودید تا سال دویست بر قرائت یعقوب بوده‌اند. می‌خواهم استدلال را ببینید. صریح عبارت مرحوم آسیدجواد این بود. فرمودند: چرا این سبع مشهور شدند؟ «و حیث تقاصرت الهمم عن ضبط الرواة لکثرتهم غایة الکثرة»؛ همت ها کم شد. «غایة الکثرة»؛ یعنی تواتر در میدان وسیعی بوده است. «اقتصروا ممّا یوافق خطّ المصحف علی ما یسهل حفظه و تنضبط القراءة به فعمدوا إلی من اشتهر بالضبط و الأمانة و طول العمر فی الملازمة للقراءة و الاتفاق علی الأخذ عنه، فأفردوا إماماً من هؤلاء فی کلّ مصر من الأمصار الخمسة المذکورةو هم: نافع، و ابن کثیر، و أبو عمرو بن عامر، و عاصم، و حمزة، و الکسائی»؛ کسائی هفتمی است. می‌فرمایند: «و قد کان الناس»؛ اقرئوا کما یقرأ الناس. «بمکّة علی رأس المائتین»؛ سال دویست، زمان حضرت امام رضا علیه‌السلام را می‌گویند. «علی قراءة ابن کثیر، و بالمدینة علی قراءة نافع، و بالکوفة علی قراءة حمزة و عاصم، و بالبصرة علی قراءة أبی عمرو و یعقوب، و بالشام علی قراءة ابن عامر»؛ کسائی نیست. سال دویست در کوفه طبق عاصم و حمزه می‌خواندند. این برای متقدم است.

«و بالبصرة علی قراءة أبی عمرو و یعقوب، و بالشام علی قراءة ابن عامر»؛ خب کسائی کجا است؟ شما که سبع می گویید! القرئوا کما یقرأ الناس، ناس که این ها شدند! آن هم در سال دویست!

ب) تحقق قرائات السبع توسط ابن مجاهد در سال سیصد!

ایشان می فرمایند: «و فی رأس الثلاثمائة»؛ دویست مردم این‌طور می‌خواندند؛ اقرئوا کما یقرأ الناس. صد سال بعد؛ «أثبت ابن مجاهد اسم الکسائی و حذف یعقوب»؛ در تاریخش هم می‌بینید که چقدر خود اهل‌سنت به او ایراد گرفته‌اند که چرا کسائی را کنار گذاشتی؟! خب حالا که شما می‌گویید «اربابها»، این ضمیر «ها» چه کسانی هستند؟ سبع ابن مجاهد هستند. اما شما در مقام رابع دلیل می‌آورید که آل الله فرموده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس». ناس بصره بر قرائت چه کسی می‌خواندند؟ بر قرائت یعقوب می‌خواندند. ابن مجاهد در سال سیصد یعقوب را برداشت و کسائی را جایش گذاشت. استدلال شما جور در می‌آید؟! جور در نمی‌آید.

بعد هم به مقام خامس می‌آید. ان شاءالله در دو جلسه سریع با این دو عینک میخوانیم. مقام خامس این است که چطور از قاعده اشتغال بیرون بیاییم. در نماز حتماً باید از کتاب خدا قرائت کنیم. این‌ها هم قرائات مختلفی است. با این‌که می‌گوییم متواتر نیست، به ارباب قرائات متواتر است، نماز را به چه صورت بخوانیم؟ این مقام پنجم است.

 

والحمد لله رب العالمین

 

کلید: تاریخ قرائات، فضای قرائات، فضای مقرین، ابوشامه، زرکشی، زرقانی، ابن جزری، طبری، ابن تیمیه، طبقات القراء، رسم المصحف،

 

1 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 209

2 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 219

3 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 212

4 مستمسك العروة الوثقى نویسنده : الحكيم، السيد محسن جلد : 6 صفحه : 245








جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل