بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات، جلسه 103 22/8/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت قالون – روایت ورش – قرائت نافع –قرائات عشر – طیبة النشر – شاطبیه – جامع البیان – سبع صغری – سبع کبری – عشر صغری – عشر کبری
دیروز به من فایلی دادند؛ خیلی عالی بود. شش فایل بود؛ سه تا مربوط به روایت قالون است، سه تا روایت ورش است. آن سه تایی که روایت ورش است و در نماز میخوانند یا جمعی میخوانند، در کشور مغرب است. ولی الجزائر هم ورش هستند؛ شاید در تونس قالون باشند. علی ای حال سه تایی که ورش میخوانند تفاوت آن خیلی آشکار است. وقتی هم آدم اینها را از نزدیک میبیند، میبینید این علوم قرآنی، قرائات و تراث عظیم اسلامی چقدر دقیق است. همینطور گتره و هرجوری نیست. تکتک اینها اصطلاح دارد؛ در آنها سماع صورت گرفته است. شما میبینید نحوهای که ورش را میخوانند؛ چند سال پیش که این دو تا را میدیدم، میگفتم خُب همه اینها «سلام علی آل یاسین» خواندهاند؛ این قبل از انس به تفاوتها بود. اما الآن تا انسان گوش میدهد میفهمد که او دارد ورش میخواند و دیگری دارد قالون میخواند. چون یکی آنکه «سلام علی آل یاسین» میگوید مثل این سه تا نیست؛ این قالون است. چون در قالون به مد نیاز نیست. روایت نافع است که «آل یاسین» خوانده است. اما قالون در اصول القرائه این مدها را ندارد. اما ورش دارد. یعنی به محض اینکه گوش میدهید میفهمید که این کجا است و دارد چه روایتی را میخواند. قبلش که آدم نمیداند، نمیفهمد. عرض حال خودم است؛ وقتی انسان هر چه جلوتر میرود، میبیند اینها یک چیزهای جا افتاده و متین و قدیمی و روشن است. ما که خبر نداریم، با اینها برخوردهای سادهای داریم.
شاگرد: بحث چیست؟
داشتم از آقا تشکر میکردم. آقا به من شش فایل دادند که مربوط به قرائت سوره مبارکه صافات بود؛ «سلام علی آل یاسین». سه تا از آنها مربوط به روایت قالون بود و سه تا هم مربوط به روایت ورش بود. دیدم در آن جا یک توضیحی آمده بود؛ عشر صغری که دو تا راوی دارد؛ عشر کبری هم یعنی بیشتر دارد. ببینید این مصحف که واقعاً موجب امتنان و تشکر از آقا است که زحمت کشیدهاند این مصحف عالی را با قرائات عشر چاپ کردهاند؛ همینی که روی این کتاب نوشته چه اصطلاح دقیقی است. آدم که میخواند میبیند. نوشته «ده قرائت از طریق الشاطبیه و الدرة و طیبة النشر». خُب این یعنی چه؟ شاطبیه چیست؟ یک منظومهای در قرائات سبع است. صغری است یا کبری است؟ صغری است. درة چیست؟ تکمیل شاطبیه توسط ابن جزری است که سبع صغری را عشر صغری کرده است. بعد آمده طیبة النشر را نوشته و شده عشر کبری. پس تا شما این عبارت را میخوانید «ده قرائت از طریق شاطبیه، دره و طیبة النشر» یعنی ده قرائت در عشر صغری و عشر کبری.
حالا الآن در این ده قرائت که از طریق طیبة النشر عشر کبری هم آمد، چند راوی داریم؟ هر کدام باز دو راوی داریم. یعنی باز در عشر کبری هم ما دو راوی داریم، نه بیشتر. پس تفاوتش چیست؟ اینجا تعبیر را ببیند: «ده قرائت از طریق …». در عشر کبری هم همه راوی ها دو تا هستند. یعنی در عشر کبرای طیبة النشر باز بیست راوی داریم. هر ده قاری دو راوی دارد که بیست تا میشود. طرق زیادتر است. بنابراین عشر صغری که شاطبیه و دره میشود، همه اینها دو راوی دارند اما طرق کمتر است؛ بیست و چهار تا یا سی و پنج تا است؛ البته الآن درست یادم نیست. اما وقتی طیبة النشر شد، طریق به هشتاد تا میرسد. ابن جزری طرق را بالا برده است. راوی ها اضافه نشده.
شاگرد: پس هم در سبع صغری و کبری و هم در عشر کبری و صغری، راوی دو تا است؟
استاد: بله، راوی دو تا است. پس این عشر کبری و صغری معلوم باشد. این جور نیست که چون عشر کبری است، چند راوی داشته باشد. همان جا هم دو راوی دارد. خُب پس تعدد روات برای کجا است؟ آن برای کتاب جامع البیان دانی است. دانی در کتاب جامع البیان فی القرائات السبع، دیگر اختصار بر دو راوی نکرده است. در قراء سبعه هر چه راوی ممکنش بوده آورده است. ولی باز هم در عشر نیست. جامع البیان دانی، در عشر نیست. در فوق سبع کبری است. سبع کبری، سبعی است که طبق طرق النشر بیاید، ولی راوی ها دو تا هستند. در جامع البیان راوی ها هم متعدد است. هم طرق متعدد است و هم راوی ها. ولذا من اصطلاح سبع کبّار را هم گفتم. یعنی جامع البیان دانی سبعی است که بیش از دو راوی است که طرق زیادی هم دارد.
شاگرد: طرق به چه؟
استاد: طرق به این دو راویها. طرقی که مشایخ داشتند همه مضبوط است. سلسله روات و مشایخ خودشان را میآورند؛ الآن که قراء مصر سلسله راوی دارند، به نظرم سی و دوم یا سی و سوم میشوند. یعنی دقیق میگوید استاد من و استاد من و … اینها بود. همه آنها روشن و منضبط است.
شاگرد٢: سی و دو به راوی است یا به طریق؟
استاد: طبقه. به پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله میرسانند.
ببینید ابن جزری گفت من کتاب مفصل تر از غایة النهایة فی طبقات القراء نوشتهام. در مقدمه غایة النهایة فی طبقات القراء گفت آن کتاب را خیلی حجیم نوشته ام. بعد خلاصه کردهام.1 آن جا میگوید ابوعمرو دانی طبقات القراء دارد که در بیست مجلد است. دانی معاصر شیخ الطائفه بوده. یعنی این جور مواظبت داشتند که اسم مقرین و مشایخشان را بنویسند؛ اینکه چه شنیدم، کجا بود، چجور بود. کلمه به کلمه آن را میگفتند. این است که عرض میکنم وقتی آدم به دنبالش میرود، میبیند یک تراث عظیم قابل پی جویی است. هر اسمی که میشنوید و به دنبالش میروید میبینید در بلد خودش مقری بزرگی بوده و شاگردانش معلوم هستند. حساب شده است و کتابها برایش هست ولی ما خبر نداریم. از این نظر، این خیلی اهمیت دارد.
علی ای حال اینها قرائت ورش بود. خود ورش در صد و نود وفات کرده است؛ عثمان بن سعید.
(۱۰:۳۰) قرائت حفص از عاصم – سبع صغری – سبع کبری - « لست علیهم بمصیطر » -
شاگرد: وقتی طرق عشر کبری متفاوت است، قرائت هم متفاوت میشود؟
استاد: بله. اگر نظرتان باشد، در قرائت حفص عرض کردم؛ در مصحفهایی که طبق سبع صغری بود، زیر «لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ»2، سین نگذاشته بودند. چرا؟ چون در سبع صغری از حفص روایتی نداریم که سین باشد. در چهار جا بود که در مصحف شریف صاد نوشته شده بود، در دو تا از آنها بالایش سین میگذاشتند و در یکی زیر سین بود و در دیگری سین نداشت. عرض کردم مصحف هایی که طبق سبع صغری بود، دو تا سین بالا دارند؛ یعنی مشهور از حفص در طرق سین است. لذا سین را بالا مینوشتند. در یکی از آنها سین را زیر نوشته بود. یعنی مشهور از حفص در طرق صاد است و سین هم زیرش هست. در یکی اصلاً ننوشته بودند. من همینجا در مباحثه گفتم؛ یک آقایی مصحف باز کردند و گفتند آن جا هم سین زیرش هست. همان جا جالب بود؛ یعنی در سبع صغری از حفص سین نداریم اما در سبع کبری در النشر از طریق دیگری برای حفص، سین هم دارد. لذا زیر صاد سین نوشته میشود.
شاگرد: اینها همه در قرآنهای حفص از عاصم است؟
استاد: نه، حفص یک راوی است. بیست راوی است.
شاگرد: اینکه سین را بالا و پایین بنویسند، فقط برای حفص از عاصم است؟
استاد: بله، این فقط برای حفص است.
شاگرد: یعنی چاپ های دیگر قرآن ندارند؟
استاد: ندارند. هر کدام برای خودشان ضوابطی دارند.
(۱۲:۲۸) سعید بن جبیر – رواج قرائات مختلف – سفینة البحار – شیخ عباس قمی
در این کشور ها هم به اینها انس دارند. الآن در کشور مغرب که نماز میخوانند، وقتی انسان آنها را میبیند، ریشهدار بودن اینها را بهخوبی لمس میکند. آنها هر سال صلات تراویح را میخوانند. در ماه مبارک هر شب مساجد پر میشود؛ اما جماعتشان قرآن را ختم میکند. کما اینکه جلوتر عرض کردم سعید بن جبیر در عراق، در مسجد کوفه میخواند، قرآن را هم ختم میکرد اما هر شبی متفاوت بود؛ مثلاً امشب به روایت ابن مسعود میخواند و فردا به روایت زید بن ثابت میخواند.3 در کتب علوم قرآنی اینها را خواندیم. یعنی اینها کارشان بوده. مساجد این جور شلوغ بوده، حالا ما بگوییم اینطور نبوده!
جلالت سعید بن جبیر
شاگرد: امام جماعت چه کسی بوده؟
استاد: سعید بن جبیر. سعید بن جبیر معروف! از بزرگان است. همانی که وقتی حجاج ملعون ایشان را شهید کرد، یک هفته بیشتر طول نکشید که به درک رفت. در این یک هفته هم مدام میگفت «مالی و ابن جبیر»؛ من را با او چه کار! من جایی در کتابها ندیدهام اما از مرحوم حاج آقا حسین گلکاران که از خوبان بودند و در شاه احمد قاسم مدفون هستند، شنیدم. ایشان فرمود میگویند وقتی حجاج سعید بن جبیر را گردن زد، با اینکه هزاران هزار نفر را کشته بود، او را متفاوت دید. آن هم این بود: گردن ایشان را جلوی روی او زدند. خون بسیار زیادی از بدن سعید رفت. بهگونهایکه این قاتل ظالم در عمرش ندیده بود. سؤال کرد که چه شد که ایشان از دیگران متفاوت بود؟ کسی که در طب وارد بود، گفته بود نوع کسانی که گردنشان زده میشوند، چون بسیار در حال ترس هستند، وقتی ضربه میخورند قلبشان میایستد، قلب که ایستاد دیگر پمپاژ نمیکند تا خون را بیرون بدهد. اما وقتی گردن سعید بن جبیر را زدند، روحش بسیار آرام بود. بهنحویکه وقتی گردن ایشان را زدند، قلب ایشان و اعصابی که مربوط به قلب بود، در کمال آرامش بودند و تا آخرین قطره خون، خون بدن ایشان از اوداجشان بیرون ریخت. یعنی این قدر آرام بود. یک مکالمهای هم بین ایشان و حجاج هست. در کتابها معروف است. بعد هم حال حجاج بد شد و تا یک هفته بعد به درک رفت. شاید هم ایشان گفتند آخرین کسی هستم که میکشی!4
این را از حافظه میگویم تا طلبگی بماند. به نظرم آشیخ عباس قمی در سفینة البحار یک بخش بلندبالایی برای سعید بن جبیر دارند.5 سفینة البحار غیر از اینکه معجم روایات است و مفتاح روایات است، اعلام مفصلی هم دارد. این از امتیازات مهم سفینة البحار مرحوم آشیخ عباس است.
(۱۵:۵۳) شیخ عباس قمی – سفینة البحار
مرحوم حاج آقای عباسی که از وعاظ معروف قم بودند، در یک جلسه فرمودند آشیخ عباس قمی در قم فرمودند بگذارید سفینة من چاپ بشود، معلوم میشود چه کسی پسر زاییده است! خدا رحمتشان کند! این را آقای عباسی نقل کردهاند. لطیفهای بوده. حاج شیخ عباس اینطور بودند. آشیخ عباسی میگوییم، ولی کم کسی نبودند. من از آقازاده مرحوم آشیخ محمد تقی هروی شنیدم که در یزد از وعاظ مهم بودند. مرحوم حاج شیخ فرج الله بودند که ایشان داماد مرحوم آقای قوچانی بودند. من از آشیخ فرج الله شنیدم؛ گفتند پدر ما آشیخ محمد تقی هروی میگفتند من در یزد منبر رفتم، یک روایتی که در بحارالانوار دیده بودم را بالای منبر خواندم. زمانی میآید که این جور و این جور میشود، وقتی هم میمیرند مسلمین نیستند؛ لامسلمین و لانصاری. مرحوم آقای لب خندقی از مجتهدین بزرگ یزد بودند؛ آسیدمیرعلی مدرسی لب خندقی مجتهد بزرگ یزد بودند، پای منبر من بودند و بعد گفتند آشیخ محمد تقی این روایت را از کجا نقل کردی؟ گفتم آقا در بحارالانوار. برایشان جذاب بود. فرمودند طالبش هستم، آن را برای من بیاور تا ببینم. آقازاده ایشان میگفتند پدر گفتند رفتم بحارالانوار را دست گرفتم، صبح شب شد و شب صبح شد. مشغول بودم، هر چه گشتم پیدا نکردم. خدایا من این را دیدهام، مطمئن هستم که در بحارالانوار دیدهام. این کجا رفته؟! به محضر حاج آقا وزیری رفتم. همه اینها از اعلام یزد هستند. بزرگواران نمره اول هستند. مرحوم آسیدعلی محمد؛ گفتم حاج آقا به داد من برسید. من یک منبر رفتم، از بحارالانوار حدیثی خواندم؛ قطعاً آن را در بحارالانوار دیدهام، حالا آمیر سید علی مجتهد بزرگ یزد من را خواسته که آن را بیاورم. اما هر چه گشتم آن را پیدا نکردم. کتابخانه وزیری معروف است؛ برای ایشان بوده. ایشان هم بحارالانوار را آوردند و با هم گشتیم و پیدا نشد. آقا وزیری فرمودند گره کار تو به دست حاج شیخ عباس قمی است! اینکه گفتند چه کسی پسر زاییده، نوشتن سفینة البحار یک چیزی میگوییم. البته حاج آقا بهجت هم کمک کردهاند. دست خط ایشان هست. با مرحوم حاج شیخ عباس همکاری میکردند.
بعد آقا زاده حاج شیخ محمد تقی گفتند، پدر من گفت مواظب بودند تا با آقای میر سید علی مواجه نشوم تا یک سفر به قم بیایم؛ به محضر حاج شیخ عباس قمی بیایم. به منزل ایشان رفتم، محضر حاج شیخ عباس نشستم و گفتم آقا به داد من برس. من این روایت را خواندهام اما پیدا نمیکنم. فرمودند آن بحارالانوار را بیاور. باز کردند و گفتند اینجا است! ما این همه خودمان را کشتیم اما آشیخ عباس باز کردند و گفتند اینجا است. لذا پیروز برگشتم! خُب از کجا به اینجا آمدیم؟
(۱۹:۴۶) قرائت ورش – قرائت ملک یوم الدین – قراء الامصار – سلام علی آل یاسین – زیارت آل یاسین – قرائت نافع – مالکیه – عثمان بن سعید عمری -
از ورش میگفتم که اینها در مساجدشان میخواندند. قرائت ورش هم چون قرائت مدنیین بوده، مانده است. جلسه قبل من چرا این را پیشنهاد دادم و الآن هم بحث میکنم؟ چون اینها چیزهایی است که بر خود من هم گذشته است. در یک جایی بودیم؛ مفتاح المفاتیحی که در مباحثه میگفتیم «ملک و مالک» بود. گفتم «ملک و مالک» به این صورت است. گفتند حالا شما رفتی همراه سنی ها شدی! سنی ها «ملک» میگویند! در شیعه چه کسی «ملک» میگوید؟! مفتاح المفاتیح ما را به همین یک کلمه از دست ما گرفت! حالا تا مستمسک بیاوری و بگویی مرحوم آقای حکیم میگویند «ملک» راجح است چون قرائت اهل الحرمین است. یعنی مدینه و مکه «ملک» میخواندند. حالا تا این را پیدا کنی تمام شده. او هم میگوید خُب اهل حرمین همه سنی هستند! من اینها را دیدم که جلسه قبل عرض کردم باید این کار بشود. الآن همین کسی که میگوید «ملک» برای سنی ها است، شاید بیشتر از روزهای عمرش زیارت آل یاسین را خوانده است. همان کسی که به من این را گفت، چه بسا حاضر است روزی دو-سه بار زیارت آل یاسین را بخواند. خُب وقتی جلوی چشم او متن کتاب گذاشته شود که «قولوا کما قال الله»، و بعد هم در زمان ما تصویر این نمازها بیاید، او دیگر نمیگوید این مساجد سنی ها است. منظورم این است. یعنی دقیقاً کنار هم بگذارد. هیچ ذهن شیعی نمیگوید که به کشور سنی ها رفتی. چرا؟ چون بالایش میگوید «قولوا کما قال الله». اگر همین «قولوا کما قال الله» را نگذارید، باز کم است. باز مانعی ندارد، میگویند به کشور سنی نشین رفتهای! اما وقتی این دو در کنار هم میآیند، میبینند اگر آن جا روایت قالون یا ورش را میخوانند، اینطور نیست که همین جور آمده باشد. یا صرفاً بهخاطر این باشد که محیط سنی است. اصلاً این حرفها در ذهن کسی که اطلاعاتش گسترده بشود محو میشود. من که اینها را میگویم به یاد زرقانی میافتم. گفت: «لما اتسع افق اطلاعی…». این اتساع افق چیزی است! الآن حدود ده سال است که محضر شما پر گویی میکنم، همینطور خرد خرد جلو رفتیم. الآن عرض میکنم که یک صدم مطالب علوم قرآنی در این زمینه را نمیدانم. بالای شصت سال هم رفتهام و دیگر تمام است! این خیلی نقص است که یک چیزی باشد و وقتی آدم به دنبالش میرود میبیند بحث ریشهدار است و گسترده است و قابل پی جویی و تبیین است ولی ما خبر نداشته باشیم. وقتی هم خبر نداریم با یک کلمه زیرآب همه را بزنیم.
آن هم خوانی را هم آقایان دادند. اینها نکاتی است! به ذهنم اینطور آمد که باید از اهلش بپرسیم. در شهر تزنیت مغرب، سوره صافات را با هم، همخوانی میکنند. یک جوری که وقتی ما گوش میدهیم نمیفهمیم چه میخوانند. نکتهای که میخواهم عرض کنم، و از هر کدام از اساتید سؤال کردید به من هم بگویید، من احتمال میدهم نحوه خواندن جاهای خاص توسط آنها، اسم دارد. در محافل مقرین اسم دارد. شما آوردید که او گفت «قرات علی استادی بالتحقیق، قال قرات علی استادی بالتحقیق…»، تا آخرین صحابی که گفت قرات علی رسول لله صلیاللهعلیهوآله بالتحقیق یا تحدیر. خُب این دستگاهی که تحدیر و تحقیقش همه سند دارد، چه دستگاه منظمی است که ما از آن دور هستیم؟! میگوید همه بالتحقیق خواندیم! اگر این جور است، به ما بگویید، کسانی که در آن جا همخوانی میکنند و یک دفعه سریع میخوانند و یک دفعه صبر میکنند، این اسم دارد یا ندارند؟ یعنی الآن صرفاً یک خواندنی است که فعلاً برای لحن این قراء است؟ یا این خواندن آنها طبق ضوابط قرائتی است که سینه به سینه از بچگی طبق قرائت ورش خواندهاند؟! انواع و طرق قرائت ورش ، که خود قرائت ورش بین مردم بوده است. من از مجمع البیان عرض کردم؛ وقتی مرحوم طبرسی میخواهند قراء را بگویند، میگویند «امصار». نمیگویند نافع و … . میگویند نافع نماینده اهل مدینه است؛ «فی ذکر المشهورین فی الامصار»؛ یعنی اگر این قراء را میگویم بهخاطر شهرتشان است. عنوانش این است: «الفن الثانی فی ذکر القراء المشهورین فی الامصار و رواتهم». ولذا قبل از این قراء سبعی که ما میگوییم، همه اسم شهر را میگفتند. در زمان ابن عیینه هنوز این قراء سبع معروف نبودهاند. ابوهاشم از ابن عیینه سؤال کرد که قرائة المدنیین و العراقیین… . میبینید که نه اسم نافع است و نه اسم دیگران. یعنی آن زمان قرائات را به اسم بلاد میشناختند. به اسم بلادی که در متن آنها تواتر محقق است. همان جوابی است که سیدجواد صاحب مفتاح الکرامه فرمودند. فرمودند مدام از متواتر بودن اینها سؤال میکنید! درحالیکه اینها در بلادشان متواتر بود. صاحب جواهر هم فرمودند «تهجس بلادریه». سبحان الله! خُب حرف به این حسابی و به این خوبی از آسیدجواد صادر شده، ایشان همه اینها را اینطور میگویند!
شاگرد: این فایل ها در کجا است؟
استاد: در کانال هست. خوب نگاه کنید؛ ریشهدار بودن اینها و اینکه میبینید اینها از بچگی یاد گرفتهاند و در بلادشان همینطور بوده؛ با ضوابطی که قبلاً عرض کردم. بهخاطر اینکه مالک امام فقه مالکی است و او گفته قرائت نافع سنت است، مالکی ها از اول تا آخر، قرائت نافع را رها نکردهاند. الآن هم که میبینید قرائت ورش و قالون حاکم است، مذهب همه آنها مالکی است. البته احمد بن حنبل هم گفته است. حنبلی ها هم مایل هستند ولی خُب مالک مفتی بوده است، ولی حنبل محدث بود. چون مالک مفتی بوده و مهم بوده، وقتی این کلمه را گفت، همینطور حفظ شد. خود مالک هم در مدینه بود و نافع را از نزدیک میشناخت.
منظور اینکه اینها چیزهایی است که قابل پی جویی است. خود ورش، عثمان بن سعید است. در اعلام زرکلی، پنج عثمان بن سعید هست. جناب عثمان بن سعید عمروی را اصلاً نیاورده است. سلام الله علیه! ایشان ششمی هستند و سلطان همه آنها! پنج عثمان بن سعید میآورند. یکی از آنها همین عثمان بن سعید ورش است. دیگری عثمان بن سعید دانی معروف است. اولین نائب از نواب خاصه هم عثمان بن سعید عمروی است. ورش در سال صد و نود و هفت وفات کرده است. عثمان بن سعید عمروی دویست و شصت و پنج وفات کرده است. یعنی با فاصلهای بودهاند. بقیۀ آنها مثل دانی که در قرن پنجم بودند. عثمان بن سعید دارمی هم هست. دیدم الآن انگشتری هم هست که نقشش عثمان بن سعید است. منسوب به جناب عثمان بن سعید عمروی است که از نواب اربعه هستند. اما اینکه این انگشتر چطور در دستها آمده خبر ندارم.
(۲۹:۳۵) قرائت ورش – قرائت نافع – الجزائر – مصحف ورش – مصحف حفص – کرهوا تجرید قرائة مفردة – عبارت شیخ طوسی در مقدمه تبیان - قرائت سلام علی آل یاسین
شاگرد: در این فایلی که دست جمعی میخواندند، آقایی پایینش کامنت گذاشته که سبحان الله! این چه وضع قرائت کردن است!
استاد: اصلاً آنها از بچگی همینطور خواندهاند. میخواهم همین را عرض کنم. قرائت ورش نسل در نسل در آن جا بوده. ابن جزری در النشر اطلس توزیع قرائات در بلاد اسلامی را میآورد. خیلی جالب است. تاریخ هایش را میآورد. مثلاً میگوید در شام تا آن وقت چه بود. چون اینها فرقه مالکی بودهاند از اول تا الآن این ورش را نگه داشتهاند. قبلاً هم عرض کردهام؛ در مجلس الجزائر تصویب کردند که مصحف حفص ممنوع است که به الجزائر بیاید. چون عدهای از سلفیهای مصر گفته بودند این چه قرآنی است که اینها دارند! یواش یواش مصحف های ورش را در الجزائر بر میداشتند و جای آن مصحف حفص میگذاشتند. کسانی که در الجزائر اهل قرائات بودند حساس شدند. گفتند این مصاحف ما کجا میرود؟! جای آن حفص میآید! آنها هم نمیتوانند حفص را بخوانند! بعد مواظب شدند و دیدند که میآیند عوض میکنند. یک کار مردمی عظیمی شد تا نگذارند این کار بشود. تاریخ آن را ببینید. بعد دیدند فایده ندارد، باز هم میآیند و عوض میکنند. این دفعه به مجلس بردند و بهطور رسمی تصویب کردند که ورود مصحف حفص به الجزائر ممنوع است. در یک جلسهای بود که آقایان الجزائری بودند. همین را عرض کردم؛ یکی گفت کیف من را باز کرد، وقتی دید مصحف حفص است، آن را ضبط کرد. به من نداد. گفت حالا کیفت را بردار و برو. یعنی قانون تصویب شده است. آنها روی قرائت ورش و قالون به این صورت هستند. آن حساسیت خودشان را دارند. چون فقهشان است. تشکیلاتشان است.
اینجا است که عبارت شیخ الطائفه در تبیان زیبا میشود؛ به تبع ایشان عبارت مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع، چقدر زیبا است؛ «کرهوا تجرید قرائة مفردة». چندین بار اینها را گفتم. تکرارش هم برای ملکه شدن آن در ذهن شریفتان است. فرمودند اجماع شیعه از زمان معصومین تا الآن این است که اسم یک قرائت خاص را نگذارید. نگویید ای شیعه ها این را بخوانید. و الا اگر یک ذره این اجماع نبود، قرائت تمام شیعه «سلام علی آل یاسین» میشد. تردید نداریم. اما شیخ فرمودند اجماع شیعه این است که «کرهوا تجرید قرائة مفردة»؛ یعنی همه را بخوانید. ولذا تا اصلح الوجوه در سبعة احرف را فرمودند، گفتند «لتجویزهم علیهمالسلام جمیع القرائات». اما مالکیه این جور نیستند. مالکیه میگویند مفتی ما مالک گفته قرائت نافع سنت است. آن را بخوانید. لذا آن را بین خودشان بهعنوان یک قرائت نگه داشتهاند.
(۳۳:۰۴) قرائت نافع – سنت بودن قرائت نافع – مالکیه – کتب حجج القرائات- حجج القرائات – روش مدنیین – روش عراقیین – روش قرائت غرب عالم اسلام – تلاوت به معنی – قرائت به مرادف – نقل معنی در قرائت
شاگرد: وجه این را فرمودید که چرا گفته قرائت نافع سنت است؟
استاد: آن چه که عرض کردم این بود؛ نافع بههیچوجه حجج و ملاحظه سیاق و معنا را در قرائت دخالت نمی داد. اصلاً به اینها کار نداشته. چون «القرائة سنة متبعة». گفته من این جور شنیدهام و تمام. روشن ترینش همین آیه مورد بحث ما است. دنبالۀ آیه «سلام علی آل یاسین» فوری میگوید «انه من عبادنا الصالحین». «انه» به چه کسی بر میگردد؟! به نافع میگوید خُب این ضمیر را برگردان! جواب میدهد نیازی ندارم ضمیر برگردانم. شیخ من و مقری من این جور خوانده است؛ «آل یاسین». من هم برای شما «آل یاسین» میخوانم. اینکه ضمیر به چیزی بر میگردد، بهدنبال مفسر بروید و بحث قرآنی کنید. این خیلی اهمیت دارد.
لذا جلوتر عرض کردم که در غرب جهان اسلام، اصلاً کتاب حجج القرائات نداریم. شاید آقا تنها یک کتاب پیدا کردند. در اندلس و تمام مغاربه میگفتند این قرائت است. چه کار دارید که حجتش چیست. هر دو را مقری گفته است. حجج برای عراق بود. ابن خالویه، ابوعلی فارسی… .
شاگرد: اینها مالکی هستند؟
استاد: بله، نوعاً همه اندلسی ها مالکی هستند. خود دانی مالکی است. اصلاً نوع کتابهای رسم المصحف، برای مالکی ها است. سندش هم به خود نافع میرسد. نافع یکی از مهمترین اشخاص در سند رسم المصحف است؛ المقنع فی رسم مصاحف الامصار برای او است. جلوترها هم عرض کردم که در نظر کلی اینها مکمل هم هستند. یعنی خدای متعال مغاربه را قرار داده تا کاری به هیچ چیزی نداشته باشند. فقط کتاب او را، عین آن چه که مسموع بوده حفظ کنند. خیلی جالب است. اصلاً حجج و احتجاجات را دخالت ندهند. اگر اجتهادات باشد که موضوع میشود. این مردود است و نزدشان معلوم است. حجج را دخالت ندادند. شاید رمز آن را هم عرض کردم. رئیس قرائت عراق که خلیفه دوم او را به آن جا فرستاد، ابن مسعود بود. ابن مسعود در جاهایی با بعض قرائات مخالفت میکرد. زمان او به بعد این حالت یک نحو اصطکاک بود. این زمینه که قرائات با اصطکاک جلو بیاید بود. بعد در بستر عراق و کوفیین و بصریین، نحو هم آمد؛ در بصره که خاستگاه اصلی نحو است، خلیل بن احمد نحو را شروع کرد. بعد هم ابوجعفر رواسی است که از اصحاب مهم امام صادق علیهالسلام بود و رئیس الکوفیین است. نحو کوفیین و نحو بصریین در این زمان رشد کرد. وقتی نحو کوفیین و بصریین آمد، هر دو هم در عراق بود، قرائات هم در آن بستر و زمینه مطرح بود، یک علم بسیار مهم و عالی به نام حجج القرائات شکل گرفت؛ احتجاجات. چرایی هر قرائت را میگفتند. نه اینکه دیگری را رد کنند. در عراق یک علم بسیار خوبی بود. کتابهای مفصلی هم برای آن آمد.
شاگرد: مالک بن انس که قرائت نافع را سنت میدانست، بهخاطر توقعش در نقل بود که هیچ کاری به حجج ندارد. والا نمیخواست بگوید بقیه قرائات سنت نیست.
استاد: بله. تفسیر قدیمی هست؛ خود مالک که گفته سنت است، شاگردی دارد به نام بن وهب. تفسیرش الآن موجود است. الآن تفسیر ابن وهب در کتب هست. خود شاگردش میگوید از مالک حتی این مصاحف را پرسیدم، نه فقط مصحف عثمان و قرائت نافع را، میگوید شما اجازه میدهی که سائر مصاحف را هم قرائت کنیم؟ در نماز نه، ولی گفته بود اجازه هست که بین خودمان قرائت کنیم؟ گفت بله. آن شش نفری که در شوری بودند، هر کدام مصحف داشتند.
شاگرد:… .
استاد: شاگرد مالک از مالک نقل میکند. در زمان ما در تفسیر موجود است. میگوید از مالک پرسیدم که اجازه هست این را بخوانم؟ گفت بله، جایز است. بعد بالاتر میبرد و میگوید حتی سبعة احرف بهمعنای تلاوت به معنا را تجویز میکند. ابن حزم وقتی سند صحیح متصل به مالک میآورد که او این را اجازه داده است، میگوید مالک متوجه حرفش نبود. اگر مالک متوجه حرفش بود، از اسلام خارج بود. ابن حزم در قرن چهارم و پنجم است، خب راست میگوید؛ چون خبر نداشته که زمان مالک چه جور بوده. زمانیکه مالک بود هیچ مشکلی نداشت. سفیان بن عیینه هم گفت، رئیس معتزله واصل بن عطا هم گفت، زهری گفت. ما اینها را در مباحثه مفصل گفتیم؛ هر کدام از اینها «کان یجیز تلاوة بالمعنی». مالک به این صورت بوده، تا اینجا! پس اینکه سنت میگوید، بهخاطر عنایت خاصی بوده که به این مطلب داشته.
بحث مسأله ارتباط رسم و صوت و واج ماند.
شاگرد: اسم کتاب ابن جزری «نهایة الدرایات فی اسماء رجال القرائات» است.
استاد: یک کتاب او «غایة النهایه فی طبقات القراء» بود. این کتاب «نهایة الدرایات فی اسماء رجال القرائات» است. کتابی است که گفت قبلش نوشته ام.
شاگرد:…
(۴۱:۰۸) اجازه قرائت – اسناد قرائات -
استاد: آقایی بود که الآن هم به آفریقا برگشتهاند. از کشورهای مرکز آفریقا بودند. میگفت ما که آن جا مینشینیم، حتماً باید طبق اجازهای که هست و سینه به سینه آمده، بخوانیم. اصلاً اجازه نمیدهند که غیر آن را بخوانیم. اینکه ایشان فرمودند نکته ی دیگری است که یکی از قراء بزرگ ایران هم گفت. گفت یکی از قاری های مصری به اینجا آمده بود. خب قرائات مختلف را بلد بود؛ قاری مهمی بود. گفتیم اینجا میخواهیم به آن قرائت تلاوت کنی، گفت من اجازه ندارم. بلد بود اما گفت تا به ما اجازه ندهند که این قرائت را بخوانیم، نمی خوانیم. باید مقری ما به ما اجازه بدهد. این هم خیلی جالب است. یعنی در رسم خودشان تا اجازه این قرائات را نداشته باشند، نمی خواند. لذا یک وجه فرمایش شما این است: نه اینکه شاید نتواند بخواند، اما چون مقری او فقط این اجازه را به او داده و اجازه دیگری را ندارد، فقط طبق سند خودش میخواند. اینها نکات خیلی مهمی است. چون بین خودشان ضوابطی را اعمال میکنند که ما خبر نداریم.
شاگرد: لحنی که این جمع میخواندند خیلی عجیب و غریب بود، این هم جزء قرائت ورش است؟
استاد: باید از کسانی که ورش را وارد هستند، بپرسیم این نحو خواندن هم جزء اصولی است که مراعات میکنند یا لحن محلی آنها است؟
والحمد لله رب العالمین
1 فهذا كتاب غاية النهاية. من حصله أرجو أن يجمع بين الرواية والدراية. اختصرت فيه كتاب طبقات القراء الكبير الذي سميته: نهاية الدرايات في أسماء رجال القراءات.
- غایة النهایة فی طبقات القراء ج۱ ص ۵۰۳ : قلت: ومن نظر كتبه علم مقدار الرجل وما وهبه الله تعالى فيه فسبحان الفتاح العليم ولا سيما كتاب جامع البيان فيما رواه في القراءات السبع وله كتاب التيسير المشهور ومنظومته الاقتصاد أرجوزة و.... وكتاب طبقات القراء في أربعة أسفار وهو عظيم في بابه لعلي أظفر بجميعه إن شاء الله تعالى
-التيسير في القراءات السبع ت الشغدلي (ص: 57( : وهذه مؤلفاته كما وجدتها مثبتة في (فهرس مصنفات أبي عمرو الداني) مخطوطٌ في الأزهر، وحققه الدكتور: غانم قدُّوري الحمد - كتاب طبقات القراء والمقرئين. عشرون مجلدا.
2 الغاشیه ٢٢
3 سعيد بن جبير الوالبيّ مولاهم الكوفيّ المقرئ، المفسّر، الفقيه، المحدّث، أحد الأعلام، وله نحو من خمسين سنة، أكثر روايته عن ابن عبّاس، وحدّث في حياته بإذنه، وكان لا يكتب الفتاوى مع ابن عبّاس، فلما عمي ابن عبّاس كتب، وروي أنه قرأ القرآن في ركعة في البيت الحرام، وكان يؤمّ النّاس في شهر رمضان، فيقرأ ليلة بقراءة ابن مسعود، وليلة بقراءة زيد بن ثابت، وأخرى بقراءة غيرهما ( شذرات الذهب ج۱ ص ۳۸۲ )
4 قتله الحجاج سنة (95) خمس و تسعين و هو ابن تسع و أربعين سنة، قيل: لم يبق بعده الحجاج الا خمس عشرة ليلة، و حكي ان الحجاج لم يقتل بعده أحدا لدعائه حيث قال: اللهم لا تسلطه على أحد يقتله بعدي. و عن (مجالس المؤمنين) ان قبر سعيد في مدينة واسط مشهور. ( سفینة البحار ج ۴ ص ۱۵۶)
5 سعيد بن جبير بالجيم المضمومة.
رجال الكشّيّ: قال الفضل بن شاذان:لم يكن في زمن عليّ بن الحسين عليه السّلام في أوّل أمره الاّ خمسة أنفس:سعيد بن جبير،سعيد بن المسيّب،محمّد بن جبير بن مطعم،يحيى بن أمّ الطويل،أبو خالد الكابلي و اسمه وردان و لقبه كنكر،انتهى. ..... روضة الواعظين: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: انّ سعيد بن جبير كان يأتمّ بعليّ بن الحسين عليهما السّلام فكان عليّ عليه السّلام يثني عليه و ما كان سبب قتل الحجّاج له الاّ على هذا الأمر و كان مستقيما،و ذكر انّه لمّا دخل على الحجّاج قال له:أنت شقيّ بن كسير، قال:أمّي كانت أعرف بي سمّتني سعيد بن جبير،قال:ما تقول في أبي بكر و عمر، هما في الجنة أو في النار؟قال:لو دخلت الجنة فنظرت الى أهلها لعلمت من فيها و لو دخلت النار و رأيت أهلها لعلمت من فيها،قال:فما قولك في الخلفاء؟قال: لست عليهم بوكيل،قال:أيّهم أحبّ إليك؟قال:أرضاهم لخالقي،قال:فأيّهم أرضى للخالق؟قال:علم ذلك عند الذي يعلم سرّهم و نجواهم،قال:أبيت أن تصدقني،قال:بل لم أحبّ أن أكذبك ( سفینة البحار ج۴ ص ۱۵۴ )
تعدد قرائات، جلسه 103 22/8/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز به من فایلی دادند؛ خیلی عالی بود. شش فایل بود؛ سه تا مربوط به روایت قالون است، سه تا روایت ورش است. آن سه تایی که روایت ورش است و در نماز میخوانند یا جمعی میخوانند، در کشور مغرب است. ولی الجزائر هم ورش هستند؛ شاید در تونس قالون باشند. علی ای حال سه تایی که ورش میخوانند تفاوت آن خیلی آشکار است. وقتی هم آدم اینها را از نزدیک میبیند، میبینید این علوم قرآنی، قرائات و تراث عظیم اسلامی چقدر دقیق است. همینطور گتره و هرجوری نیست. تکتک اینها اصطلاح دارد؛ در آنها سماع صورت گرفته است. شما میبینید نحوهای که ورش را میخوانند؛ چند سال پیش که این دو تا را میدیدم، میگفتم خُب همه اینها «سلام علی آل یاسین» خواندهاند؛ این قبل از انس به تفاوتها بود. اما الآن تا انسان گوش میدهد میفهمد که او دارد ورش میخواند و دیگری دارد قالون میخواند. چون یکی آنکه «سلام علی آل یاسین» میگوید مثل این سه تا نیست؛ این قالون است. چون در قالون به مد نیاز نیست. روایت نافع است که «آل یاسین» خوانده است. اما قالون در اصول القرائه این مدها را ندارد. اما ورش دارد. یعنی به محض اینکه گوش میدهید میفهمید که این کجا است و دارد چه روایتی را میخواند. قبلش که آدم نمیداند، نمیفهمد. عرض حال خودم است؛ وقتی انسان هر چه جلوتر میرود، میبیند اینها یک چیزهای جا افتاده و متین و قدیمی و روشن است. ما که خبر نداریم، با اینها برخوردهای سادهای داریم.
شاگرد: بحث چیست؟
داشتم از آقا تشکر میکردم. آقا به من شش فایل دادند که مربوط به قرائت سوره مبارکه صافات بود؛ «سلام علی آل یاسین». سه تا از آنها مربوط به روایت قالون بود و سه تا هم مربوط به روایت ورش بود. دیدم در آن جا یک توضیحی آمده بود؛ عشر صغری که دو تا راوی دارد؛ عشر کبری هم یعنی بیشتر دارد. ببینید این مصحف که واقعاً موجب امتنان و تشکر از آقا است که زحمت کشیدهاند این مصحف عالی را با قرائات عشر چاپ کردهاند؛ همینی که روی این کتاب نوشته چه اصطلاح دقیقی است. آدم که میخواند میبیند. نوشته «ده قرائت از طریق الشاطبیه و الدرة و طیبة النشر». خُب این یعنی چه؟ شاطبیه چیست؟ یک منظومهای در قرائات سبع است. صغری است یا کبری است؟ صغری است. درة چیست؟ تکمیل شاطبیه توسط ابن جزری است که سبع صغری را عشر صغری کرده است. بعد آمده طیبة النشر را نوشته و شده عشر کبری. پس تا شما این عبارت را میخوانید «ده قرائت از طریق شاطبیه، دره و طیبة النشر» یعنی ده قرائت در عشر صغری و عشر کبری.
حالا الآن در این ده قرائت که از طریق طیبة النشر عشر کبری هم آمد، چند راوی داریم؟ هر کدام باز دو راوی داریم. یعنی باز در عشر کبری هم ما دو راوی داریم، نه بیشتر. پس تفاوتش چیست؟ اینجا تعبیر را ببیند: «ده قرائت از طریق …». در عشر کبری هم همه راوی ها دو تا هستند. یعنی در عشر کبرای طیبة النشر باز بیست راوی داریم. هر ده قاری دو راوی دارد که بیست تا میشود. طرق زیادتر است. بنابراین عشر صغری که شاطبیه و دره میشود، همه اینها دو راوی دارند اما طرق کمتر است؛ بیست و چهار تا یا سی و پنج تا است؛ البته الآن درست یادم نیست. اما وقتی طیبة النشر شد، طریق به هشتاد تا میرسد. ابن جزری طرق را بالا برده است. راوی ها اضافه نشده.
شاگرد: پس هم در سبع صغری و کبری و هم در عشر کبری و صغری، راوی دو تا است؟
استاد: بله، راوی دو تا است. پس این عشر کبری و صغری معلوم باشد. این جور نیست که چون عشر کبری است، چند راوی داشته باشد. همان جا هم دو راوی دارد. خُب پس تعدد روات برای کجا است؟ آن برای کتاب جامع البیان دانی است. دانی در کتاب جامع البیان فی القرائات السبع، دیگر اختصار بر دو راوی نکرده است. در قراء سبعه هر چه راوی ممکنش بوده آورده است. ولی باز هم در عشر نیست. جامع البیان دانی، در عشر نیست. در فوق سبع کبری است. سبع کبری، سبعی است که طبق طرق النشر بیاید، ولی راوی ها دو تا هستند. در جامع البیان راوی ها هم متعدد است. هم طرق متعدد است و هم راوی ها. ولذا من اصطلاح سبع کبّار را هم گفتم. یعنی جامع البیان دانی سبعی است که بیش از دو راوی است که طرق زیادی هم دارد.
شاگرد: طرق به چه؟
استاد: طرق به این دو راویها. طرقی که مشایخ داشتند همه مضبوط است. سلسله روات و مشایخ خودشان را میآورند؛ الآن که قراء مصر سلسله راوی دارند، به نظرم سی و دوم یا سی و سوم میشوند. یعنی دقیق میگوید استاد من و استاد من و … اینها بود. همه آنها روشن و منضبط است.
شاگرد٢: سی و دو به راوی است یا به طریق؟
استاد: طبقه. به پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله میرسانند.
ببینید ابن جزری گفت من کتاب مفصل تر از غایة النهایة نوشته ام. در مقدمه غایة النهایة فی طبقات القراء گفت آن کتاب را خیلی حجیم نوشته ام. بعد خلاصه کردهام. آن جا میگوید ابوعمرو دانی طبقات القراء دارد که در بیست مجلد است. دانی معاصر شیخ الطائفه بوده. یعنی این جور مواظبت داشتند که اسم مقرین و مشایخشان را بنویسند؛ اینکه چه شنیدم، کجا بود، چجور بود. کلمه به کلمه آن را میگفتند. این است که عرض میکنم وقتی آدم به دنبالش میرود، میبیند یک تراث عظیم قابل پی جویی است. هر اسمی که میشنوید و به دنبالش میروید میبینید در بلد خودش مقری بزرگی بوده و شاگردانش معلوم هستند. حساب شده است و کتابها برایش هست ولی ما خبر نداریم. از این نظر، این خیلی اهمیت دارد.
علی ای حال اینها قرائت ورش بود. خود ورش در صد و نود وفات کرده است؛ عثمان بن سعید.
شاگرد: وقتی طرق عشر کبری متفاوت است، قرائت هم متفاوت میشود؟
استاد: بله. اگر نظرتان باشد، در قرائت حفص عرض کردم؛ در مصحفهایی که طبق سبع صغری بود، زیر «لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ»1، سین نگذاشته بودند. چرا؟ چون در سبع صغری از حفص روایتی نداریم که سین باشد. در چهار جا بود که در مصحف شریف صاد نوشته شده بود، در دو تا از آنها بالایش سین میگذاشتند و در یکی زیر سین بود و در دیگری سین نداشت. عرض کردم مصحف هایی که طبق سبع صغری بود، دو تا سین بالا دارند؛ یعنی مشهور از حفص در طرق سین است. لذا سین را بالا مینوشتند. در یکی از آنها سین را زیر نوشته بود. یعنی مشهور از حفص در طرق صاد است و سین هم زیرش هست. در یکی اصلاً ننوشته بودند. من همینجا در مباحثه گفتم؛ یک آقایی مصحف باز کردند و گفتند آن جا هم سین زیرش هست. همان جا جالب بود؛ یعنی در سبع صغری از حفص سین نداریم اما در سبع کبری در النشر از طریق دیگری برای حفص، سین هم دارد. لذا زیر صاد سین نوشته میشود.
شاگرد: اینها همه در قرآنهای حفص از عاصم است؟
استاد: نه، حفص یک راوی است. بیست راوی است.
شاگرد: اینکه سین را بالا و پایین بنویسند، فقط برای حفص از عاصم است؟
استاد: بله، این فقط برای حفص است.
شاگرد: یعنی چاپ های دیگر قرآن ندارند؟
استاد: ندارند. هر کدام برای خودشان ضوابطی دارند. در این کشور ها هم به اینها انس دارند. الآن در کشور مغرب که نماز میخوانند، وقتی انسان آنها را میبیند، ریشهدار بودن اینها را بهخوبی لمس میکند. آنها هر سال صلات تراویح را میخوانند. در ماه مبارک هر شب مساجد پر میشود؛ اما جماعتشان قرآن را ختم میکند. کما اینکه جلوتر عرض کردم سعید بن جبیر در عراق، در مسجد کوفه میخواند، قرآن را هم ختم میکرد اما هر شبی متفاوت بود؛ مثلاً امشب به روایت ابن مسعود میخواند و فردا به روایت زید بن ثبات میخواند. در کتب علوم قرآنی اینها را خواندیم. یعنی اینها کارشان بوده. مساجد این جور شلوغ بوده، حالا ما بگوییم اینطور نبوده!
شاگرد: امام جماعت چه کسی بوده؟
استاد: سعید بن جبیر. سعید بن جبیر معروف! از بزرگان است. همانی که وقتی حجاج ملعون ایشان را شهید کرد، یک هفته بیشتر طول نکشید که به درک رفت. در این یک هفته هم مدام میگفت «مالی و ابن جبیر»؛ من را با او چه کار! من جایی در کتابها ندیدهام اما از مرحوم حاج آقا حسین گلکاران که از خوبان بودند و در شاه احمد قاسم مدفون هستند، شنیدم. ایشان فرمود میگویند وقتی حجاج سعید بن جبیر را گردن زد، با اینکه هزاران هزار نفر را کشته بود، او را متفاوت دید. آن هم این بود: گردن ایشان را جلوی روی او زدند. خون بسیار زیادی از بدن سعید رفت. بهگونهایکه این قاتل ظالم در عمرش ندیده بود. سؤال کرد که چه شد که ایشان از دیگران متفاوت بود؟ کسی که در طب وارد بود، گفته بود نوع کسانی که گردنشان زده میشوند، چون بسیار در حال ترس هستند، وقتی ضربه میخورند قلبشان میایستد، قلب که ایستاد دیگر پمپاژ نمیکند تا خون را بیرون بدهد. اما وقتی گردن سعید بن جبیر را زدند، روحش بسیار آرام بود. بهنحویکه وقتی گردن ایشان را زدند، قلب ایشان و اعصابی که مربوط به قلب بود، در کمال آرامش بودند و تا آخرین قطره خون، خون بدن ایشان از اوداجشان بیرون ریخت. یعنی این قدر آرام بود. یک مکالمهای هم بین ایشان و حجاج هست. در کتابها معروف است. بعد هم حال حجاج بعد شد و تا یک هفته بعد به درک رفت. شاید هم ایشان گفتند آخرین کسی هستم که میکشی!
این را از حافظه میگویم تا طلبگی بماند. به نظرم آشیخ عباس قمی در سفینة البحار یک بخش بلندبالایی برای سعید بن جبیر دارند. سفینة البحار غیر از اینکه معجم روایات است و مفتاح روایات است، اعلام مفصلی هم دارد. این از امتیازات مهم سفینة البحار مرحوم آشیخ عباس است.
مرحوم حاج آقای عباسی که از وعاظ معروف قم بودند، در یک جلسه فرمودند آشیخ عباس قمی در قم فرمودند بگذارید سفینة من چاپ بشود، معلوم میشود چه کسی پسر زاییده است! خدا رحمتشان کند! این را آقای عباسی نقل کردهاند. لطیفهای بوده. حاج شیخ عباس اینطور بودند. آشیخ عباسی میگوییم، ولی کم کسی نبودند. من از آقازاده مرحوم آشیخ محمد تقی هروی شنیدم که در یزد از وعاظ مهم بودند. داماد مرحوم حاج شیخ فرج الله بودند که ایشان داماد مرحوم آقای قوچانی بودند. من از آشیخ فرج الله شنیدم؛ گفتند پدر ما آشیخ محمد تقی هروی میگفتند من در یزد منبر رفتم، یک روایتی که در بحارالانوار دیده بودم را بالای منبر خواندم. زمانی میآید که این جور و این جور میشود، وقتی هم میمیرند مسلمین نیستند؛ لامسلمین و لانصاری. مرحوم آقای لبخندقی از مجتهدین بزرگ یزد بودند؛ آسیدمیرعلی مدرسی مجتهد بزرگ یزد بودند، پای منبر من بودند و بعد گفتند آشیخ محمد تقی این روایت را از کجا نقل کردی؟ گفتم آقا در بحارالانوار. برایشان جذاب بود. فرمودند طالبش هستم، آن را برای من بیاور تا ببینم. آقازاده ایشان میگفتند پدر گفتند رفتم بحارالانوار را دست گرفتم، صبح شب شد و شب صبح شد. مشغول بودم، هر چه گشتم پیدا نکردم. خدایا من این را دیدهام، مطمئن هستم که در بحارالانوار دیدهام. این کجا رفته؟! به محضر حاج آقا وزیری رفتم. همه اینها از اعلام یزد هستند. بزرگواران نمره اول هستند. مرحوم آسیدعلی محمد؛ گفتم حاج آقا به داد من برسید. من یک منبر رفتم، از بحارالانوار حدیثی خواندم؛ قطعاً آن را در بحارالانوار دیدهام، حالا آمیر سید علی مجتهد بزرگ یزد من را خواسته که آن را بیاورم. اما هر چه گشتم آن را پیدا نکردند. کتابخانه وزیری معروف است؛ برای ایشان بوده. ایشان هم بحارالانوار را آوردند و با هم گشتیم و پیدا نشد. آقا وزیری فرمودند گره کار تو به دست حاج شیخ عباس قمی است! اینکه گفتند چه کسی پسر زاییده، نوشتن سفینة البحار یک چیزی میگوییم. البته حاج آقا بهجت هم کمک کردهاند. دست خط ایشان هست. با مرحوم حاج شیخ عباس همکاری میکردند.
بعد آقا زاده حاج شیخ محمد تقی گفتند، پدر من گفت مواظب بودند تا با آقای میر سید علی مواجه نشوم تا یک سفر به قم بیایم؛ به محضر حاج شیخ عباس قمی بیایم. به منزل ایشان رفتم، محضر حاج شیخ عباس نشستم و گفتم آقا به داد من برس. من این روایت را خواندهام اما پیدا نمیکنم. فرمودند آن بحارالانوار را بیاور. باز کردند و گفتند اینجا است! ما این همه خودمان را کشتیم اما آشیخ عباس باز کردند و گفتند اینجا است. لذا پیروز برگشتم! خُب از کجا به اینجا آمدیم؟
از ورش میگفتم که اینها در مساجدشان میخواندند. قرائت ورش هم چون قرائت مدنیین بوده، مانده است. جلسه قبل من چرا این را پیشنهاد دادم و الآن هم بحث میکنم؟ چون اینها چیزهایی است که بر خود من هم گذشته است. در یک جایی بودیم؛ مفتاح المفاتیحی که در مباحثه میگفتیم «ملک و مالک» بود. گفتم «ملک و مالک» به این صورت است. گفتند حالا شما رفتی همراه سنی ها شدی! سنی ها «ملک» میگویند! در شیعه چه کسی «ملک» میگوید؟! مفتاح المفاتیح ما را به همین یک کلمه از دست ما گرفت! حالا تا مستمسک بیاوری و بگویی مرحوم آقای حکیم میگویند «ملک» راجح است چون قرائت اهل الحرمین است. یعنی مدینه و مکه «ملک» میخواندند. حالا تا این را پیدا کنی تمام شده. او هم میگوید خُب اهل حرمین همه سنی هستند! من اینها را دیدم که جلسه قبل عرض کردم باید این کار بشود. الآن همین کسی که میگوید «ملک» برای سنی ها است، شاید بیشتر از روزهای عمرش زیارت آل یاسین را خوانده است. همان کسی که به من این را گفت، چه بسا حاضر است روزی دو-سه بار زیارت آل یاسین را بخواند. خُب وقتی جلوی چشم او متن کتاب گذاشته شود که «قولوا کما قال الله»، و بعد هم در زمان ما تصویر این نمازها بیاید، او دیگر نمیگوید این مساجد سنی ها است. منظورم این است. یعنی دقیقاً کنار هم بگذارد. هیچ ذهن شیعی نمیگوید که به کشور سنی ها رفتی. چرا؟ چون بالایش میگوید «قولوا کما قال الله». اگر همین «قولوا کما قال الله» را نگذارید، باز کم است. باز مانعی ندارد، میگویند به کشور سنی نشین رفتهای! اما وقتی این دو در کنار هم میآیند، میبینند اگر آن جا روایت قالون یا ورش را میخوانند، اینطور نیست که همین جور آمده باشد. یا صرفاً بهخاطر این باشد که محیط سنی است. اصلاً این حرفها در ذهن کسی که اطلاعاتش گسترده بشود محو میشود. من که اینها را میگویم به یاد زرقانی میافتم. گفت: «لما اتسع افق اطلاعی…». این اتساع افق چیزی است! الآن حدود ده سال است که محضر شما پر گویی میکنم، همینطور خرد خرد جلو رفتیم. الآن عرض میکنم که یک صدم مطالب علوم قرآنی در این زمینه را نمیدانم. بالای شصت سال هم رفتهام و دیگر تمام است! این خیلی نقص است که یک چیزی باشد و وقتی آدم به دنبالش میرود میبیند بحث ریشهدار است و گسترده است و قابل پی جویی و تبیین است ولی ما خبر نداشته باشیم. وقتی هم خبر نداریم با یک کلمه زیرآب همه را بزنیم.
آن هم خوانی را هم آقایان دادند. اینها نکاتی است! به ذهنم اینطور آمد که باید از اهلش بپرسیم. در شهر تزنیت مغرب، سوره صافات را با هم، همخوانی میکنند. یک جوری که وقتی ما گوش میدهیم نمیفهمیم چه میخوانند. نکتهای که میخواهم عرض کنم، و از هر کدام از اساتید سؤال کردید به من هم بگویید، من احتمال میدهم نحوه خواندن جاهای خاص توسط آنها، اسم دارد. در محافل مقرین اسم دارد. شما آوردید که او گفت «قرات علی استادی بالتحقیق، قال قرات علی استادی بالتحقیق…»، تا آخرین صحابی که گفت قرات علی رسول لله صلیاللهعلیهوآله بالتحقیق یا تحدیر. خُب این دستگاهی که تحدیر و تحقیقش همه سند دارد، چه دستگاه منظمی است که ما از آن دور هستیم؟! میگوید همه بالتحقیق خواندیم! اگر این جور است، به ما بگویید، کسانی که در آن جا همخوانی میکنند و یک دفعه سریع میخوانند و یک دفعه صبر میکنند، این اسم دارد یا ندارند؟ یعنی الآن صرفاً یک خواندنی است که فعلاً برای لحن این قراء است؟ یا این خواندن آنها طبق ضوابط قرائتی است که سینه به سینه از بچگی طبق قرائت ورش خواندهاند؟! خود قرائت ورش بین مردم بوده است. من از مجمع البیان عرض کردم؛ وقتی مرحوم طبرسی میخواند قراء را بگویند، میگویند «امصار». نمیگویند نافع و … . میگویند نافع نماینده اهل مدینه است؛ «فی ذکر المشهورین فی الامصار»؛ یعنی اگر این قراء را میگویم بهخاطر شهرتشان است. عنوانش این است: «الفن الثانی فی ذکر القراء المشهورین فی الامصار و رواتهم». ولذا قبل از این قراء سبعی که ما میگوییم، همه اسم شهر را میگفتند. در زمان ابن عیینه هنوز این قراء سبع معروف نبودهاند. ابوهاشم از ابن عیینه سؤال کرد که قرائة المدنیین و العراقیین… . میبینید که نه اسم نافع است و نه اسم دیگران. یعنی آن زمان قرائات را به اسم بلاد میشناختند. به اسم بلادی که در متن آنها تواتر محقق است. همان جوابی است که صاحب مفتاح الکرامه سیدجواد فرمودند. فرمودند مدام از متواتر بودن اینها سؤال میکنید! درحالیکه اینها در بلادشان متواتر بود. صاحب جواهر هم فرمودند «تهجس بلادریه». سبحان الله! خُب حرف به این حسابی و به این خوبی از آسیدجواد صادر شده، ایشان همه اینها را اینطور میگویند!
شاگرد: این فایل ها در کجا است؟
استاد: در کانال هست. خوب نگاه کنید؛ ریشهدار بودن اینها و اینکه میبینید اینها از بچگی یاد گرفتهاند و در بلادشان همینطور بوده؛ با ضوابطی که قبلاً عرض کردم. بهخاطر اینکه مالک امام فقه مالکی است و او گفته قرائت نافع سنت است، مالکی ها از اول تا آخر، قرائت نافع را رها نکردهاند. الآن هم که میبینید قرائت ورش و قالون حاکم است، مذهب همه آنها مالکی است. البته احمد بن حنبل هم گفته است. حنبلی ها هم مایل هستند ولی خُب مالک مفتی بوده است، ولی حنبل محدث بود. چون مالک مفتی بوده و مهم بوده، وقتی این کلمه را گفت، همینطور حفظ شد. خود مالک هم در مدینه بود و نافع را از نزدیک میشناخت.
منظور اینکه اینها چیزهایی است که قابل پی جویی است. خود ورش، عثمان بن سعید است. در اعلام زرکلی، پنج عثمان بن سعید هست. جناب عثمان بن سعید عمروی را اصلاً نیاورده است. سلام الله علیه! ایشان ششمی هستند و سلطان همه آنها! پنج عثمان بن سعید میآورند. یکی از آنها همین عثمان بن سعید ورش است. دیگری عثمان بن سعید دانی معروف است. اولین نائب از نواب خاصه هم عثمان بن سعید عمروی است. ورش در سال صد و نود و هفت وفات کرده است. عثمان بن سعید عمروی دویست و شصت و پنج وفات کرده است. یعنی با فاصلهای بودهاند. بقیۀ آنها مثل دانی که در قرن پنجم بودند. عثمان بن سعید دارمی هم هست. دیدم الآن انگشتری هم هست که نقشش عثمان بن سعید است. منسوب به جناب عثمان بن سعید عمروی است که از نواب اربعه هستند. اما اینکه این انگشتر چطور در دستها آمده خبر ندارم.
شاگرد: در این فایلی که دست جمعی میخواندند، آقایی پایینش کامنت گذاشته که سبحان الله! این چه وضع قرائت کردن است!
استاد: اصلاً آنها از بچگی همینطور خواندهاند. میخواهم همین را عرض کنم. قرائت ورش نسل در نسل در آن جا بوده. ابن جزری در النشر اطس توزیع قرائات در بلاد اسلامی را میآورد. خیلی جالب است. تاریخ هایش را میآورد. مثلاً میگوید در شام تا آن وقت بود. چون اینها فرقه مالکی بودهاند از اول تا الآن این را نگه داشتهاند. قبلاً هم عرض کردهام؛ در مجلس الجزائر تصویب کردند که مصحف حفص ممنوع است که به الجزائر بیاید. چون عدهای از سلفیهای مصر گفته بودند این چه قرآنی است که اینها دارند! یواش یواش مصحف های ورش را در الجزائر بر میداشتند و جای آن مصحف حفص میگذاشتند. کسانی که در الجزائر اهل قرائات بودند حساس شدند. گفتند این مصاحف ما کجا میرود؟! جای آن حفص میآید! آنها هم نمیتوانند حفص را بخوانند! بعد مواظب شدند و دیدند که میآیند عوض میکنند. یک کار مردمی عظیمی شد تا نگذارند این کار بشود. تاریخ آن را ببینید. بعد دیدند فایده ندارد، باز هم میآیند و عوض میکنند. این دفعه به مجلس بردند و بهطور رسمی تصویب کردند که ورود مصحف حفص به الجزائر ممنوع است. در یک جلسهای بود که آقایان الجزائری بودند. همین را عرض کردم؛ یکی گفت کیف من را باز کرد، وقتی دید مصحف حفص است، آن را ضبط کرد. به من نداد. گفت حالا کیفت را بردار و برو. یعنی قانون تصویب شده است. آنها روی قرائت ورش و قالون به این صورت هستند. آن حساسیت خودشان را دارند. چون فقهشان است. تشکیلاتشان است.
اینجا است که عبارت شیخ الطائفه در تبیان زیبا میشود؛ به تبع ایشان عبارت مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع، چقدر زیبا است؛ «کرهوا تجرید قرائة مفردة». چندین بار اینها را گفتم. تکرارش هم برای ملکه شدن آن در ذهن شریفتان است. فرمودند اجماع شیعه از زمان معصومین تا الآن این است که اسم یک قرائت خاص را نگذارید. نگویید ای شیعه ها این را بخوانید. و الا اگر یک ذره این اجماع نبود، قرائت تمام شیعه «سلام علی آل یاسین» میشد. تردید نداریم. اما شیخ فرمودند اجماع شیعه این است که «کرهوا تجرید قرائة مفردة»؛ یعنی همه را بخوانید. ولذا تا اصلح الوجوه در سبعة احرف را فرمودند، گفتند «لتجویزهم علیهمالسلام جمیع القرائات». اما مالکیه این جور نیستند. مالکیه میگویند مفتی ما مالک گفته قرائت نافع سنت است. آن را بخوانید. لذا آن را بین خودشان بهعنوان یک قرائت نگه داشتهاند.
شاگرد: وجه این را فرمودید که چرا گفته قرائت نافع سنت است؟
استاد: آن چه که عرض کردم این بود؛ نافع بههیچوجه حجج و ملاحظه سیاق و معنا را در قرائت دخالت نمی داد. اصلاً به اینها کار نداشته. چون «القرائة سنة متبعة». گفته من این جور شنیدهام و تمام. روشن ترینش همین آیه مورد بحث ما است. دنبالۀ آیه «سلام علی آل یاسین» فوری میگوید «انه من عبادنا الصالحین». «انه» به چه کسی بر میگردد؟! به نافع میگوید خُب این ضمیر را برگردان! جواب میدهد نیازی ندارم ضمیر برگردانم. شیخ من و مقری من این جور خوانده است؛ «آل یاسین». من هم برای شما «آل یاسین» میخوانم. اینکه ضمیر به چیزی بر میگردد، بهدنبال مفسر بروید و بحث قرآنی کنید. این خیلی اهمیت دارد.
لذا جلوتر عرض کردم که در غرب جهان اسلام، اصلاً کتاب حجج القرائات نداریم. شاید آقا تنها یک کتاب پیدا کردند. در اندلس و تمام مغاربه میگفتند این قرائت است. چه کار دارید که حجتش چیست. هر دو را مقری گفته است. حجج برای عراق بود. ابن خالویه، ابوعلی فارسی… .
شاگرد: اینها مالکی هستند؟
استاد: بله، نوعاً همه اندلسی ها مالکی هستند. خود دانی مالکی است. اصلاً نوع کتابهای رسم المصحف، برای مالکی ها است. سندش هم به خود نافع میرسد. نافع یکی از مهمترین اشخاص در سند رسم المصحف است؛ المقنع فی رسم مصاحف الامصار برای او است. جلوترها هم عرض کردم که در نظر کلی اینها مکمل هم هستند. یعنی خدای متعال مغاربه را قرار داده تا کاری به هیچ چیزی نداشته باشند. فقط کتاب او را، عین آن چه که مسموع بوده حفظ کنند. خیلی جالب است. اصلاً حجج و احتجاجات را دخالت ندهند. اگر اجتهادات باشد که موضوع میشود. این مردود است و نزدشان معلوم است. حجج را دخالت ندادند. اما در مشارقه دخالت دادند. شاید رمز آن را هم عرض کردم. رئیس قرائت عراق که خلیفه دوم او را به آن جا فرستاد، ابن مسعود بود. ابن مسعود در جاهایی با بعض قرائات مخالفت میکرد. زمان او به بعد این حالت اصطکاک بود. این زمینه که قرائات با اصطکاک جلو بیاید بود. بعد در بستر عراق و کوفیین و بصریین نحو هم آمد؛ در بصره که خاستگاه اصلی نحو است، خلیل بن احمد نحو را شروع کرد. بعد هم ابوجعفر رواسی است که از اصحاب مهم امام صادق علیهالسلام بود و رئیس الکوفیین است. نحو کوفیین و نحو بصریین در این زمان رشد کرد. وقتی نحو کوفیین و بصریین آمد، هر دو هم در عراق بود، قرائات هم در آن بستر و زمینه مطرح بود، یک علم بسیار مهم و عالی به نام حجج القرائات شکل گرفت؛ احتجاجات. چرایی هر قرائت را میگفتند. نه اینکه دیگری را رد کنند. یک علم بسیار خوبی بود. کتابهای مفصلی هم برای آن آمد.
شاگرد: مالک بن انس که قرائت نافع را سنت میدانست، بهخاطر توقعش در نقل بود که هیچ کاری به حجج ندارد. والا نمیخواست بگوید بقیه قرائات سنت نیست.
استاد: بله. تفسیر قدیمی هست؛ خود مالک که گفته سنت است، شاگردی دارد به نام بن وهب. تفسیرش الآن موجود است. الآن تفسیر ابن وهب در کتب هست. خود شاگردش میگوید از مالک حتی این مصاحف را پرسیدم، نه فقط مصحف عثمان و قرائت نافع را، میگوید شما اجازه میدهی که سائر مصاحف را هم قرائت کنیم؟ در نماز نه، ولی گفته بود اجازه هست که بین خودمان قرائت کنیم؟ گفت بله. آن شش نفری که در شوری بودند، هر کدام مصحف داشتند.
شاگرد:… .
استاد: شاگرد مالک از مالک نقل میکند. در زمان ما در تفسیر موجود است. میگوید از مالک پرسیدم که اجازه هست این را بخوانم؟ گفت بله، جایز است. بعد بالاتر میبرد و میگوید حتی سبعة احرف بهمعنای تلاوت به معنا را تجویز میکند. ابن حزم وقتی سند صحیح متصل به مالک میآورد که او این را اجازه داده است، میگوید مالک متوجه حرفش نبود. اگر مالک متوجه حرفش بود، از اسلام خارج بود. ابن حزم در قرن چهارم و پنجم است، خب راست میگوید؛ چون خبر نداشته که زمان مالک چه جور بوده. زمانیکه مالک بود هیچ مشکلی نداشت. سفیان بن عیینه هم گفت، رئیس معتزله واصل بن عطا هم گفت، زهری گفت. ما اینها را در مباحثه مفصل گفتیم؛ هر کدام از اینها «کان یجیز تلاوة بالمعنی». مالک به این صورت بوده، تا اینجا! پس اینکه سنت میگوید، بهخاطر عنایت خاصی بوده که به این مطلب داشته.
بحث مسأله ارتباط رسم و صوت و واج ماند.
شاگرد: اسم کتاب ابن جزری «نهایة الدرایات فی اسماء رجال القرائات» است.
استاد: کتابی اول «غایة النهایه فی طبقات القراء» بود. این کتاب «نهایة الدرایات فی اسماء رجال القرائات» است. کتابی است که گفت قبلش نوشته ام.
شاگرد:…
استاد: آقایی بود که الآن هم به آفریقا برگشتهاند. از کشورهای مرکز آفریقا بودند. میگفت ما که آن جا مینشینیم، حتماً باید طبق اجازهای که هست و سینه به سینه آمده، بخوانیم. اصلاً اجازه نمیدهند که غیر آن را بخوانیم. اینکه ایشان فرمودند نکته ی دیگری است که یکی از قراء بزرگ ایران هم گفت. گفت یکی از قاری های مصری به اینجا آمده بود. خب قرائات مختلف را بلد بود؛ قاری مهمی بود. گفتیم اینجا میخواهیم به آن قرائت تلاوت کنی، گفت من اجازه ندارم. بلد بود اما گفت تا به ما اجازه ندهند که این قرائت را بخوانیم، نمی خوانیم. باید مقری ما به ما اجازه بدهد. این هم خیلی جالب است. یعنی در رسم خودشان تا اجازه این قرائات را نداشته باشند، نمی خواند. لذا یک وجه فرمایش شما این است: نه اینکه شاید نتواند بخواند، اما چون مقری او فقط این اجازه را به او داده و اجازه دیگری را نداده، فقط طبق سند خودش میخواند. اینها نکات خیلی مهمی است. چون بین خودشان ضوابطی را اعمال میکنند که ما خبر نداریم.
شاگرد: لحنی که این جمع میخواندند خیلی عجیب و غریب بود، این هم جزء قرائت ورش است؟
استاد: باید از کسانی که ورش را وارد هستند، بپرسیم این نحو خواندن هم جزء اصولی است که مراعات میکنند یا لحن محلی آنها است؟
والحمد لله رب العالمین
کلید: القرائة سنة متبعة، ورش، نافع، حفص، تاریخ قرائات، سبعة احرف، سبع صغری، عشر صغری، سبع کبری، عشر کبری، جامع البیان دانی،
1 الغاشیه ٢٢