بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه 101 8/8/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

واژه قاموسی – واژه دائرة المعارفی - فرهنگ تشریحی- مطالعه تطبیقی

اهمیت کار تطبیقی قرائات و زبان شناسی

موضوع اصلی مباحثه ما قرائات بود. شروعش هم سال‌ها قبل بود، به تعبیری هم که خدمت بعضی از اساتید داشتم، معمولاً می‌گوییم بحث را از صفر شروع کردیم، اما ما این بحث را از زیر صفر شروع کردیم. حال خودم یادم هست؛ تا الآن که چند سال است مباحثه کردیم، آن وقت زیر صفر بودیم. یعنی واضح‌ترین الفبای این علم را نمی‌دانستیم. وقتی واضح‌ترین الفبای یک فن را ندانیم زیر صفر هستیم. خلاصه از زیر صفر شروع شد. دو بار که حتمی یادم هست اما بیش از این‌ها بود؛ من خواستم دوباره به بحث مجمع البیان و دنباله آیه سوره مبارکه ق برگردیم، آقایانی که تشریف داشتند نگذاشتند. یعنی می‌دیدند که بحث پر فایده شده. لذا این بحث همین‌طور ادامه پیدا کرد.

یکی از چیزهایی که می‌خواهم تذکر بدهم، کار تطبیقی این فن است. این فنی که در این هشت-نه سال مشغولش بودیم، هر چه هم جلوتر رفتیم ابهت و عظمتش، ممتع و غنی بودن منابعش روشن شد که قبلاً خبر نداشتیم، کار تطبیقی ای که در فضاهای دیگر برایش زحمت کشیده شده و اصطلاحاتش دقیق شده، غیر از دقت اصطلاحات فعلاً عرف رایج کلاس‌ها و دانشگاه‌ها است، ما از اصطلاح آن‌ها زبان می‌گیریم. آن‌ها یک چیزی را می‌گویند، وقتی ما کلمه آن‌ها را به کار می‌بریم، با یک واژه ما، یک معنای قاموسی در ذهن مخاطب ما نمی‌آید. بلکه یک معنای تشریحی می‌آید. مثل معنای دایرة المعارفی است؛ خیلی تفاوت است بین واژه‌های قاموسی با واژه‌های دایرة المعارفی. در قاموس یک لغت را معنا می‌کنند. اما در دایرة المعارف وقتی یک لفظ می‌آید باید آن را توضیح بدهید. چند سطر باید توضیح بدهید که این چیست. نمی‌دانم اصطلاحات را درست به کار می‌برم یا نه، ولی فی الجمله که مراجعه کردم مطلبی که می‌گویم در ذهن خودم واضح است. فرهنگ‌های تشریحی به این صورت است.

ولذا در یک زمانی‌که روی علومی کار شده و خروجی آن علم واژه‌هایی شده، وقتی این واژه‌ها را به کار می‌برید، مخاطب شما باید یک فصل و یک مدخلی از دایرة المعارف را حاضر داشته باشد. یک مدخل! خیلی است! خب وقتی به این صورت شده چرا شما استفاده نکنید؟! حالا چون یک روز در هفته است، هر چه نکات در ذهنم هست را به صورت مختصر ، فهرست وار عرض می‌کنم. تأمل و پی‌گیری آن‌ها برای شما اعزه.

(۴:۳۰) زبان‌شناسی درزمانی – زبان‌شناسی هم‌زمانی – تواتر قرائات – انتساب قرائات به شارع – احداث قرائات در وحی الهی- انقلاب اول زبان‌شناسی- انقلاب دوم زبان‌شناسی- عظمت قرآن کریم – محور هم‌زمانی

تعدد قرائات ثبوتی قرآن کریم، عنصر هم‌زمانی زبان

یکی از نکات این است: اصطلاحی که امروزه شاید بدون اغراق بتوانیم بگوییم که میلیون ها بار در فایل های فارسی و انگلیسی و همه زبان‌ها به کار رفته، دو محور هم نشینی و جانشینی است. همچنین بررسی زبان شناسی در زمانی(تاریخی) و هم زمانی. در زمانی، تاریخی می‌شود. هم زمانی، در یک لحظه واحد می‌شود. لحظه یعنی لحظه زمانی. در یک قطعه‌ای از زمان که زبان در آن قطعه تغییر نکرده. خصوصیتش این است.

خب این را چرا عرض می‌کنم؟ در مانحن فیه یک تطبیق خیلی خوبی هست. تواتر قرائات روی مبنایی که اجماع بود، اساساً ریخت نگاه به بحث تواتر با دو مبنا تغییر می‌کند. اگر بگویید قرائات متواتر نیستند و کم‌کم توسط اجتهادات –که از صاحب جواهر خواندیم- آمده، قرائات یک امر زبانیِ در زمانی می‌شود. تاریخ آن را پدید آورده. تغییراتی است که در زمان پدید آمده. اما اگر آن فرمایش سید مرتضی باشد که عرض کردیم خداوند متعال همه قرائات را با هم ایجاد فرموده، اگر این‌طور باشد و تواتر قرائات الی الشارع و منبع وحی را مبنا قرار بدهیم، آن وقت بررسی زبانی هم زمانی می‌شود. هم زمانی خیلی مهم است و خب انقلاب دوم هم هست. در زمانی، انقلاب اول زبان شناسی بود که در قرن نوزدهم بود. آن برای خودش تشکیلاتی داشت و زحمت هم کشیده بودند. اما آن زحمات آن‌ها ذهن قرن بیستمی ها را آماده کرد برای بررسی زبان با رویکرد هم‌زمانی. این انقلاب دوم، از نظر وزن علمی و کار خیلی بالا است. لذا وقتی انقلاب دوم زبان شناسی در قرن بیستم اتفاق افتاد همه علوم را تحت تأثیر قرارداد. علوم انسانی که معلوم است، اما حتی علوم غیر انسانی را هم تحت تأثیر قرارداد. به قول خودشان این ساختارگرائی خیلی عجیب بود. بسیار اهمیت داشت.

خب اگر بگوییم تواتر قرائات -به‌نحوی‌که قراء و ابن جزری و اجماع قبل از قرن یازدهم می‌گوید- ثابت است، قرائات در ساحت قرآن کریم یک عنصر هم‌زمانی زبان می‌شوند. آن وقت آن ساختاری که در انقلاب دوم کشفش کردند و خیلی برایش حرف زدند، در اینجا می‌توانید به‌صورت تطبیقی اعمال کنید. یعنی واژه‌هایی که جا افتاده است و کاربرد زیادی دارد، روی مبنای تواتر قرائات به شخصی که می‌خواهد این‌ها را توضیح بدهد، زبان می‌دهد تا برای نسل حاضر و نسل آینده ابهت قرآن در این قرائات را نشان بدهد.

چندبار دیگر عرض کردم؛ گلدزهیر گفته بود مضطرب ترین کتاب در تاریخ، قرآن است. من چه گفتم؟ گفتم تا جمله او را می‌بینم به یاد فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه می‌افتم؛ به معاویه نوشتند «اردت ان تذم فمدحت»1. معاویه یک چیزی گفتی و می‌خواستی من را مذمت کنی، اما متوجه نبودی که من را مدح کردی. دقیقاً حرف گلدزهیر همین است؛ او می‌خواست قرآن را ذم کند، اما با توضیحاتی همه در آینده می‌بینند که دقیقاً مدح منحصر به فرد قرآن است. یعنی دارد نشان می‌دهد که قرآن کتابی است که مثلش نیست. ولی کار می‌برد. شما تا نشان ندهید، متوجه نمی‌شوند. وقتی چشم افراد دید به‌دنبال یک حرف می‌آیند. وقتی مبهم است و ندیده اند که نمی‌آیند. ولذا مسأله تعدد قرائات این اهمیت را پیدا می‌کند؛ اگر مبادی آن نزد باحثین و محترمین از فضلا صاف شود، این اسنادی که ارائه می‌شود مقبول بیافتد و واضح شود، یک قدم فراهم می‌کند برای بررسی تفصیلی قرآن کریم و قرائات با نگاه هم‌زمانی.

(۱۰:۲۲) جهت ثبوتی قرائات – جهت اثباتی قرائات -

جهت ثبوتی تعدد قرائات و حکمت آن

اهمیت طرح جهت ثبوتی

پشتوانه اهمیت این قرائات هم…؛ خیلی از چیزها در ذهنم هست که چون قبلاً مباحثه کرده‌ایم اصلاً قهراً انگیزه نمی‌آید تا تذکر بدهم و تکرار کنم. ولی خب خیلی از آقایان آن وقت ها تشریف نداشتند، وقتی در ذهن آن‌ها نیست، یک خلأ احساس می‌کنند. هر کدامش یادم بیاید عرض می‌کنم. یکی از چیزهایی که در مباحثه ما بسیار اهمیت داشت، این بود: جهت اثباتی مسأله تعدد قرائات کار می‌برد. کتاب‌ها را، حرف علماء را، احادیث را بررسی کنیم. همه این‌ها را بررسی می‌کنیم. ولی پشتوانه هم نیاز است. وقتی شما می‌خواهید تعدد قرائات را به نحو راقی توضیح بدهید؛ وقتی می‌خواهید این خصوصیت قرآن کریم را برای مخاطبینی که اهل علم و کار هستند و ذهن های ورزیده ای دارند، توضیح بدهید به این نیاز دارید که جهت ثبوتی آن را هم تبیین کنید. اگر فقط جهت اثباتی را بگویید –اجماع داریم و …- کافی نیست. شاید مثل گلدزهیر بشوند و بگویند نقص کار است. اما وقتی در جهات ثبوتی هم کار کنید و توضیحاتی ارائه بدهید، آن وقت مکمل هم می‌شوند. برایشان هم اثبات واضح می‌شود که این‌چنین بوده و هم ثبوتا می‌بینند که این‌طور است.

(۱۲:۰۶) ابوفاخته – حروف مقطعه – تحلیل ثبوتی قرائات – محکم و متشابه – ام الکتاب – فواتح السور – بسائط – جهت کیفی و کمی کلام ابوفاخته -

اهمیت کلام ابوفاخته پیرامون حروف مقطعه، در پشتوانه ثبوتی قرائات

چند عنصر بود که در جهت ثبوتی خیلی اهمیت داشت. یکی از مهم ترینش یا سرآمدترینش، حرف سعید بن علاقه ابوفاخته در توضیح ام الکتاب بود. عرض کردم قرن‌ها گذشته، بین همه مسلمین تفاسیر نوشته شده، یک نفر در ذیل حروف مقطعه، این حرف ابوفاخته را به‌عنوان یک وجهی در حروف مقطعه نیاورده! خیلی عجیب است! به نظرم فخر رازی بیست و سه وجه آورده است. اما این را نیاورده است. چون ما در مباحثه به‌دنبال این‌ها بودیم، مبادی آن‌ها در ذهنم می‌آمد و سؤالاتی در ذهنم مطرح بود، اولین دفعه ای که به حرف او رسیدم در المیزان بود. مرحوم علامه رضوان الله تعالی علیه حرف ابوفاخته را رد کرده بودند. ولی با فکرهایی که مدتی در ذهنم مشغول بود، دیدم رد ایشان وارد نیست. او می‌خواهد چیزی بگوید که این رد به او وارد نیست. لذا دنبالش بلند شدم تا ببینم این مفسر برای چه قرنی است. ابوفاخته چه کسی است، در چه قرنی بوده؟ وقتی رفتم دیدم با کمال ناباوری و شگفتی دیدم هم ردیف کمیل بن زیاد است. مرحوم مفید می‌گویند از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده. اصلاً دیگر فضایی بود! خب ابوفاخته چه گفته؟ طبری با سند از او نقل می‌کند؛ چرا حرف او ذیل حروف مقطعه نیامد؟! به‌خاطر این‌که طبری که با سند حرف او را می‌آورد، ذیل حروف مقطعه آن را نیاورده، بلکه در ذیل آیه هفتم سوره آل عمران آورد. مفسرین هم طبق همان، همین‌طور آورده‌اند. در المیزان هم همین‌طور است. یعنی شما هر کتابی را می‌بینید قول ابوفاخته را می‌آورند ولی ذیل محکم و متشابه می‌آورند. و حال آن‌که بالاترین قول و وجه در حروف مقطعه است. اما اسمی از آن نیست.

این قول ابوفاخته از مهم‌ترین مبادی بحث ما است؛ اگر بخواهم طلبگی عرض کنم، او ام الکتاب را توضیح می‌دهد. خود این حرف او یک ایده امّ در تفسیر و علوم قرآنی است. یعنی خود حرف او امّ است. چه می‌گوید؟ دم و دستگاهی دارد! عبارتش را بارها خوانده‌ام. چرا تکرار می‌کنم؟ به‌خاطر این‌که قدر آن دانسته شود. فراموش نشود و سر جایش مرتب استفاده شود. امّ یعنی همین. امّ یعنی نباید فراموش شود. آیات محکم و آیات متشابه؛ روی مبنای او به این صورت است. مکرر گفته ام که مبنای دیگر را قاطی نکنیم. اصلاً من منکر آن مبانی نیستم. حتی مفصل هم بحث کردیم. معانی ای که از محکم و متشابه می‌دانیم چندین وجه است و همه هم خوب است. قابل تقریر است. به تعبیر آن استاد در درس اسفارشان، قرآن است! دستگاه قرآن بسیار گسترده است، این جور نیست که اگر گفتیم ابوفاخته می‌گوید محکم این است، بگوییم حرف دیگران نه! حرف همه جای خودش است؛ درست است و هر وجه درستی هم نسبت به اراده خداوند متعال، مراد است. ولی فعلاً روی مبنای ابوفاخته می‌خواهیم حرف بزنیم.

روی مبنای ابوفاخته محکم چه شد؟ «هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰت مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ»2، او این امومت را به چه صورت معنا کرد؟ چرا امّ است؟ در وجوه دیگر یک جوری توضیح می‌دهیم؛ امّ است چون دلالتش واضح است، همه به این بر می‌گردد، مبهمات آن‌ها را به این حل می‌کنیم. این یک جور امّ است؛ مرجع است برای فهم آنها. اما امّی که او می‌گوید را خودش توضیح می‌دهد؛ «منها یستخرج القرآن»؛ امّ بودن این‌ها به این است که کل قرآن را از آن‌ها استخراج می‌کنیم. بلکه فی الجمله آن را توضیح می‌دهند؛ «أم الكتاب" فواتح السور، منها يستخرج القرآن - (الم ذلك الكتاب) ، منها استخرجت"البقرة"، و (الم الله لا إله إلا هو) منها استخرجت"آل عمران"»3. عجب حرفی! عجب ایده بلندی! می‌گوید این‌ها امّ هستند.

(۱۷:۰۳) ام الکتاب – جزء لایتجزای قرآن – جهت کیفی کلام ابوفاخته – طریق استخراج قرآن – اول ما خلق الله الحروف-

نحوه امومت حروف مقطعه؛ مصدر قرآن

خب حالا به بحث خودمان برگردیم. اگر مبنای ابوفاخته را فرض بگیریم، حروف مقطعه امّ می‌شوند. امومت آن‌ها به چیست؟ یعنی در حروف مقطعه به چیزی رسیده‌ایم که خودش دیگر جزء لایتجزی است. بقیه قرآن از آن استخراج می‌شود. او مبدأ است و خودش امّ است، اصل است، از آن استخراج می‌شود. این امّ، جزء لایتجزای کتاب خدا است، آن هم جزء لایتجزای طبیعی ای که غیر متشابه است. خیلی از جزء لایتجزایی که بحث می‌شد متشابه است. شما به اجزائی می‌رسید که می‌گویید جزء لایتجزی است ولی خب همه یک سنخ هستند. اما حروف مقطعه ای ابوفاخته می‌گوید از حیث اصل خودشان غیر متشابه هستند. «صراط علی حق نمسکه»؛ وقتی بخواهیم این چهارده حروف نورانی یادمان بیاید به این صورت می‌شود. به نظرم در صافی4 هم بود. این حروف که بدون تکرار آمده، امّ است. هیچ‌کدام به دیگری بر نمی گردد. هیچ حرف تکراری ندارید و هیچ‌کدام به دیگری بر نمی‌گردد. جزء لایتجزای غیر متشابه است. ابوفاخته می‌گوید به وسیله جزء لایتجزای غیر متشابه قرآن را استخراج می‌کنیم؛ البته با ضوابط استخراجی که معصومین می‌دانند، بعید است خود ابوفاخته می‌دانسته، مگر این‌که از امیرالمؤمنین علیه‌السلام شنیده باشد. یعنی ناقل بوده و الّا این علم، علم آن‌ها است. علم ما نیست. وقتی این‌چنین است، یستخرج یعنی از دل این بسائط مرکبات در می‌آید. پس جهت کیفی حرف ابوفاخته در بحث ما بسیار مهم است. او می‌گوید کل قرآن از آن استخراج می‌شود. یک وقتی می‌گوییم کل قرآن به آن بر می‌گردد، این یک تعبیری است. اما او می‌گوید اول سراغ قرآن نیا تا بگویی قرآن به آن بر می‌گردد. بلکه اول سراغ حروف مقطعه برو و از آن جا شروع کن و بگو قرآن استخراج می‌شود. نکته این نقطه شروع به چه بر می‌گردد؟ وقتی شما یک چیزی دارید آن را به حروف مقطعه بر می‌گردانید. می‌گویید القرآن ترجع الی الحروف المقطعه، اما این می‌گوید نه، شما از اینجا شروع کنید. شروع کردن خیلی مهم است. شواهدش را آوردم و مکرر هم خواندم. ولی چون ملکه شدن این‌ها در ذهن شریفتان مهم است، عرض می‌کنم. در جاهای مختلف آمده، در توحید صدوق هم هست. حضرت می‌فرمایند: «اول ما خلق الله الحروف»5. این حروف را در نظام تکوین دست کم نگیرید. «اول ما خلق الله» است. اول یعنی چه؟ یک نگاه این است که عالم را به آن‌ها بر می‌گردانید، یک نگاه این است که اول از آن‌ها شروع می‌کنید. تفاوتش چیست؟ اگر آن چه را که دارید به آن‌ها برگردانید، وقتی به آن‌ها می‌رسید آن پتانسیل و آن قوه‌ای که خداوند متعال در آن‌ها گذاشته، همان اندازه‌ای که اطلاعات شما بود، برایتان باز می‌شود. یعنی شما یک بستری را می‌برید و به آن‌ها بر می‌گردانید، چه اندازه به آن‌ها رسیدید؟ همان اندازه‌ای که شما این بستر را ارجاع دادید. اما اگر نگاه را برگردانید و بگویید من چه کار دارم این‌ها را به آن برگردانم؟! از خود او شروع می‌کنم. وقتی از خود او شروع می‌کنم، هر چه خداوند متعال در آن گذاشته از کمال، محل استخراج است، شروع می‌کنیم. تفاوتش چه می‌شود؟ تفاوتش این می‌شود: اگر این آیاتی را که می‌دانید به آن‌ها برگردانید، وقتی به آن‌ها می‌رسید، همین هایی که می‌دانید را برگرداندید. اما وقتی به روایت6 می‌رسید، آن اموی به حالت مسخره گفت این «المص» چیه؟! به درد چه کسی می‌خورد؟! چه فایده‌ای دارد؟! چه معنایی دارد؟! حضرت فرمودند: «مه». به شوخی عرض می‌کنم که یعنی خفه شو! حضرت فرمودند چه می‌گویی؟! حضرت از کجا شروع کردند؟ فرمودند الف چند است؟ گفت واحد. اللام؟ ثلاثون. امام دارند می‌گویند در دل حروف مقطعه عدد هم هست. خب حالا اگر آیات متشابهات را به‌نحوی‌که ابوفاخته می‌گفت، کاری کنیم به حروف مقطعه ارجاع بدهیم، آیا به عدد می‌رسیم؟ نه. اما وقتی از خود حروف شروع کنیم می‌گوییم در یک طریق استخراج به بدنه ای می‌رسیم که با قرآن مانوس هستیم. در همین حروف خداوند متعال قوه چندین طریق دیگر را قرار داده که ائمه هم فرمودند وقتی ما از آن راه‌ها می‌رویم به یک دم و دستگاه جدیدی می‌رسیم. از همین حروف به علم جفر می‌رسیم. علم جفری که در کافی شریف هست که حضرت امام کاظم ع فرمودند: «إِنَّ ابْنِي عَلِيّاً أَكْبَرُ وُلْدِي وَ أَبَرُّهُمْ عِنْدِي وَ أَحَبُّهُمْ ‌إِلَيَّ وَ هُوَ يَنْظُرُ مَعِي فِي الْجَفْرِ وَ لَمْ يَنْظُرْ فِيهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ»7. الآن برای آن‌ها، شروع از این حروف است. نه ارجاع به آن حروف. خیلی تفاوت می‌کنند.

(۲۴:۲۲) حروف مقطعه – بسائط آیات قرآن – کیفیت استخراج از حروف مقطعه – مصحف فاطمه – علم جفر - « فلا اقسم بمواقع النجوم » - لا یمسه الا المطهرون

طرق مختلف استخراج از حروف مقطعه

شاگرد: هر چه استخراج می‌شود قرآن است یا اسم قرآن روی آن نمی‌گذارید؟

استاد: می‌گذاریم. قبلاً گفتیم آیاتی که مفسرین می‌خواهند یک جوری طفره بروند و یک جوری توجیه کنند، ائمه مجال نگذاشته‌اند که ما طفره برویم. ما می‌گوییم همه چیز در قرآن است. یعنی اموری که مربوط به هدایت است! حالا ببینید ده‌ها روایت هست؛ بحمد الله جمع‌آوری هم شده. معصومین می‌فرمودند همه چیز در قرآن است. ریزترین چیزها هم در قرآن است. این یعنی آن بیانی که عرض کردم؛ خداوند کتاب خودش را تدوین کل تکوین قرار داده. وقتی تدوین کل نفس الامر است، هر طریقی بروید قرآن است. «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ، وَإِنَّهُۥ لَقَسَم لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ، إِنَّهُۥ لَقُرۡءَان كَرِيم، فِي كِتَٰب مَّكۡنُون، لَّا يَمَسُّهُۥ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ»8. اگر یادتان باشد، این نجوم چه بود؟ ستاره‌ها بود؟! مشکلی نداشتیم. اما خود حضرت در روایت کافی فرمودند «لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ»9. چرا؟ چون این قسم به نجوم مرادف می‌شود با خود کتاب مکنون. وقتی می‌فرماید «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ، وَإِنَّهُۥ لَقَسَم لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ»، کتاب خدا کل عالم است که عظیم است. این نجوم هم باید عظیم باشد، نه نجومی که به ذهن ما می‌آید و ثوابت است. ولو اثبات شیء نفی آن را نمی‌کند. من مشکلی ندارم ولی تناسبش با این است.

بنابراین وقتی قرآن تدوین تکوین است، همه این استخراج ها، همه این درهای خروجی، همه این گِیت‌ها مربوط به حروف مقطعه است. هر پروازی می‌خواهید بکنید یک گیتی دارد. می‌گویند در خروجی شماره سه، اگر به شماره سه بروید مثلاً بغداد می‌روید، اما اگر در دو بروید نجف مشرف می‌شوید. هر کدام فرق می‌کند. این حروف، محل استخراج و محل شروع است، نه فقط مرجع. حضرت فرمودند علوم قرآن نزد اهل‌بیت است و تمام. فرمودند امام علیه‌السلام این حروف مقطعه را می‌دانند، ترکیبش می‌کنند و از آن در می‌آورند. چه طور می‌توانند ترکیبش کنند؟ چون مبدائیت این حروف را نسبت به تکوین می‌شناسند، طرق استخراجش را هم می‌دانند، لذا از آن در می‌آورند. بنابراین از نظر ذهن طلبگی خودم تردید ندارم که همه آن‌ها قرآن است. ولذا مکرر عرض کردم علم جفر مستخرج از قرآن است. یکی از شعب و علومی است که از علوم قرآنی است که از قرآن استخراج می‌شود. همین‌طور مصحف فاطمه سلام الله علیها. مکرر از این صحبت کردیم که از علوم قرآن است. 10 ولذا حضرت فرمودند «و الله ما فيه من قرآنكم حرف واحد»11 اما در جای دیگر فرمودند این آیه در مصحف فاطمه به این صورت است.12 چطور «ما فیه من قرآنکم حرف واحد» و حال این‌که این آیه هست؟! معلوم می‌شود دم و دستگاه خودش را دارد.

من یک جایی یادداشت کرده بودم شش-هفت تا درهای خروجی متفاوت برای حروف مقطعه هست. البته در ذهن من طلبه آمده. آن هم اشاراتش از خود روایات است. مثلاً ببینید امام فرمودند «اللام ثلاثون، میم اربعون، صاد کذا»13، حالا بشمار، سالی می‌شود که حکومت شما بنی امیه از بین می‌رود. شهادت خود امام باقر علیه‌السلام صد و چهارده بود، به این اموی این حروف را فرمودند که سال از بین رفتن حکومت اموی بعد از شهادتشان بود.

(۲۸:۵۸) حروف مقطعه – تبادل معنا – زبان – هن ام الکتاب و اخر متشابهات – کتاب احکمت آیاته – الله نزل احسن الحدیث کتبا متشابها -

زبان و تبادل معنا، تنها یکی از امور استخراج شده از مقطعه

اگر بعداً عرض کردم، یادتان باشد؛ عرض می‌کنم استخراج از حروف مقطعه در فضای زبان، یکی از حروف است. زبان یعنی یک ساختار و یک دستگاه منظمی که از حروف و الفاظ است، با آن محاوره صورت می‌گیرد. تبادل معنا صورت می‌گیرد. این فضای تبادل معنا یکی از این حروف است.

خود من الآن یادم می‌آید باز تذکر و یادآوری است. اگر یادتان باشد قبلاً عرض کردم: کاربرد سه واژه در کنار هم هست؛ برای تأیید حرف ابوفاخته عرض می‌کنم. آن جا که قرآن کریم می‌فرماید: «هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ»، «الکتاب» می فرماید بعد تقسیم می‌کند: «مِنۡهُ ءَايَٰت مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰت»14. آن جایی که فقط حروف مقطعه است، متشابه نمی‌گوید؛ می‌فرماید: «الٓرۚ كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ»؛ اینجا دیگر متشابه نداریم، «ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»15؛ مرحله بعدی آن تفصیل است. وقتی «الر» است، «احکمت» است. اما وقتی می‌خواهد بدنه زبانی قرآن را بگوید، آن فضای استخراج زبانی و محاورات و تبادل معنا –در باب نشانه شناسی- را بفرماید، می‌فرماید: «ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبا مُّتَشَٰبِها»16، حروف مقطعه که حدیث نیست. قوام حدیث به زبان است؛ حدیث، در زبان است. در محاوره است. در معنا است. بنابراین حدیث، یکی از چیزهایی می‌شود که از حروف مقطعه قرآن کریم استخراج شده. این‌ها جهات ثبوتی کار است. بعداً اگر گفتیم یک آیه قرائات مختلف دارد، مبادی جهت ثبوتی این قرائات معلوم باشد؛ یعنی چرا این جور است که یک آیه می‌تواند این تعدد قرائات را داشته باشد که بخشی از آن هم برای ما بازتاب داشته .

(۳۱:۴۵) نامتناهی بودن قرآن – آیه ۱۰۲ بقره – عدم تناهی معانی متن – بیولوژی نص – قرآن صاعد – نماز – عظمت قرآن کریم- عدم تناهی معانی الفاظ قرآن -

قابلیت نامتناهی بودن متن در بازتاب معنا و عدم تناهی قرآن

یک ملیون و دویست و شصت هزار احتمال در آیه صد و دوم سوره بقره

حتی در غیر از فضای قرائات؛ در همین عبارت واحد زبانی که قرآن کریم یک جمله فرموده، چقدر احتمال هست! از جاهای جالب المیزان است. در جلد اول است. یکی «هذان سرّان»17 بود که در جلد اول بود، نکته ی دیگری دارند ذیل آیه هاروت و ماروت. فرموده‌اند:

قوله تعالى: و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك، إلخ، قد اختلف المفسرون في تفسير الآية اختلافا عجيبا لا يكاد يوجد نظيره في آية من آيات القرآن المجيد، فاختلفوا في مرجع ضمير قوله: اتبعوا، أ هم اليهود الذين كانوا في عهد سليمان، أو الذين في عهد رسول الله ص أو الجميع؟ و اختلفوا في قوله: تتلوا،…و إذا ضربت بعض الأرقام التي ذكرناها من الاحتمالات في البعض الآخر، ارتقى الاحتمالات إلى كمية عجيبة و هي ما يقرب من ألف ألف و مائتين و ستين ألف احتمال (4* 9/ 3* 4/ 3)!.18

« قوله تعالى: و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك، إلخ، قد اختلف المفسرون في تفسير الآية اختلافا عجیبا»؛ ببینید نمی‌گویند ذهن من جوال است؛ از یک آیه این قدر چیز به ذهنم می‌آید. ولو آن هم خیلی خوب است، اما علامه این را نمی‌گویند. می‌گویند در خارج بالفعل چنین اختلافی دارند. «اختلافا عجيبا لا يكاد يوجد نظيره في آية من آيات القرآن المجيد». شروع می‌کنند به گفتن اختلافات. یک صفحه بحث می‌کنند. منظورم آخر بحث ایشان است. از جاهای یادداشت کردنی المیزان است.

«و إذا ضربت بعض الأرقام التي ذكرناها من الاحتمالات في البعض الآخر، ارتقى الاحتمالات إلى كمية عجيبة و هي ما يقرب من ألف ألف و مائتين و ستين ألف احتمال»؛ یک میلیون و دویست و شصت هزار وجه و احتمال در این آیه شریفه هست. خودشان بحثی دارند که در بعضی از مواضع «بیّنات» را به‌معنای واضح الدلاله می‌گیرند. جلوتر رفت‌وبرگشتی شد؛ شاید حدود بیست مورد از المیزان پیدا کردم که آیه از نظر دلالت تمام نمی‌شود، به آن آقا گفتم. یادم نیست که آن وقت این را دیده بودم یا نه؟ ظاهراً ندیدم؛ یعنی بگویم در اینجا دارند «اختلفوا» که یک میلیون و دویست و شصت احتمال می‌شود. بعضی از آن‌ها قابل جمع است، بعضی از آن‌ها اگر بخواهد واقعه خاصه را بگوید قابل جمع نیست. ولی این اختلاف را می‌فهمیم. وقتی شما در فضای یک آیه هستید، آن هم فقط در فضای زبان و محاورات، این‌چنین انعطاف و اختلاف بیرونی را می‌بینید، وقتی شما کار کنید آن وقت می‌بینید چه زمینه‌های وسیعی در اینجا پدید می‌آید.

کتابی بود که شاید در اینجا معرفی کردم؛ کتاب بیولوژی نص. چند سال است که این کتاب چاپ شده، کتاب خوبی است. کلاً کتاب‌هایی که در نشانه شناسی بیاید، سفارش می‌کنم خوانده شود. فصل آخر کتاب ایشان بحث سر نامتناهی بودن متن است. البته کلی است؛ راجع به همه متن‌ها است. قرآن کریم جای خودش. می‌خواهم بگویم کسی استبعاد می‌کند، استبعاد نکند. حتی در خود زبان شناسی، بدون قضیه متن قرآن کریم، آن‌ها بحث‌هایی کرده‌اند که هر متنی توان بی‌نهایت را دارد.

شاگرد: نامتناهی بودن در انتقال معانی؟

استاد: در حامل بودن و توان حامل بودن. ایشان مخالف و موافق دارد، البته آن‌ها نمی‌توانند به‌معنای خاص خودشان به‌طور مطلق سر برسانند. اما آن بحث آنجا کمک می‌کند برای تبیین وسعتی که خداوند متعال در کتاب خودش گذاشته. چون مؤلف متون دیگر، یک عاجز جاهل است. ولی قرآن برای خدای متعال است.

شاگرد2: «وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفا كَثِيرا»19.

استاد: بله، در اینجا این دم و دستگاه نیست.

حالا به آن چیزی برگردیم که آقا فرمودند. چیزی که من عرض کردم، این بود: اگر در حروف مقطعه به شروع کار برگردیم، حالا به این نکات توجه کنید.

شاگرد: طبق بیان شما به‌غیراز معصومین ع کسی نمی‌تواند به قرآن برسد. خداوند با اهل البیت ع صحبت کرده، برای آن‌ها هم تفهیم است و هم تفهم است. اما چه تناسبی بین فهم ما و عمل ما با قرآن هست؟

استاد: مطلب خیلی خوبی است. حاج آقای حسن زاده در درس اسفار، بعضی از جملات را مکرر تکرار می‌کردند. این‌ها را من طلبه مکرر از محضرشان شنیدم. یکی این بود: «القرآن مأدبة اللّه»؛ مأدبة یعنی سفره. قرآن سفره‌ای است که خداوند پهن کرده است. سفره‌ای است که ما سر آن نشسته ایم، اما خیال نکنید که این سفره یک متر و دو متر است. این سفره تا کهکشان ها رفته. عجب! پس چه نسبتی بین ما که ضعیف هستیم با این سفره هست؟! می‌گوییم ما که الآن جلوی آن نشسته ایم. اندازه‌ای که جلوی ما گذاشته‌اند سهم ما است. از جملات دیگری که زیاد می‌گفتند این بود؛ می‌گفتند تا روز قیامت هر چه تفسیر برای قرآن کریم بنویسند، تازه وقتی وارد صحنه قیامت می‌شوند می‌بینند که هنوز بکر است. بکر است یعنی هیچی. «فِي كِتَٰب مَّكۡنُون، لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ»20. ولی منافاتی ندارد که همه مفسرین هم به قرآن رسیده‌اند. از بس قرآن مبسوط است. فیضش عام است. نمی‌توانند بگویند چون سفره بزرگ است من از آن نمی خورم. ولذا یک معنای قرآن صاعد همین است. قرآن صاعد را دعا گفته‌اند. ما در مباحثه می‌گفتیم قرآن صاعد همین نمازی است که در آن سوره مبارکه حمد می‌خوانیم. ما داریم قرآن می‌خوانیم و به وسیله قرآن بالا می‌رویم. داریم می‌خوانیم؛ الآن لفظ قرآن است. بنابراین فرمایش شما مهم است. آن عظمت مانع از این نیست که ما با آن ارتباط برقرار نکنیم و استفاده نکنیم. امر خود خدا است؛ هر چه هم جلوتر برویم بیشتر به آن می‌رسیم.

(۴۰:۱۵) رابطه حروف مقطعه و واج – واج – حروف مقطعه – نویسه – پیوند نویسه و صوت در قرآن –

پیوند واج و نویسه در حروف مقطعه

حالا این توضیح را عرض کنم؛ حروف مقطعه که شروع کار است، حالا به واج برگردیم. الآن حروف مقطعه که قرار شد شروع باشند، در اصطلاح واج، کجا قرار می‌گیرند؟ توضیح واج را عرض کردم؛ قرار شد در واج سه چیز به ذهنتان بیاید؛ کورها و پیش دبستانی‌ها، دوم این‌که از دهان کسی در نمی‌آید، سوم معنا نداشتن بود. حروف مقطعه در دستگاه واج کجا قرار می‌گیرد؟ نکته ی مهمی که هست، این است: در دستگاه مکملیت که با همه کتاب‌های دیگر هم فرق می‌کند؛ مکملیت واج با نویسه. یعنی قرآن کریم هم کتابی است که رسم دارد، متفق علیه. هم تلاوت دارد متفق علیه. تا قرآن را باز کنید، کسی که اصلاً قرآن نشنیده، اول سوره مبارکه بقره را به چه صورت می‌خواند؟ می‌خواند «اَلَم». چرا؟ چون اینجا که ننوشته الف. یعنی رسم القرآن در حروف مقطعه رسم بسیط است. اما اتفاق مسلمین به تواتر است که اگر «اَلَم» بخوانیم غلط است. باید چه بخوانید؟ ملک وحی چه آورده؟ آورده الف. این یعنی چه؟ یعنی پیوند ناگسستنی نقش و نویسه با الف صوت، پیوندی سنت، پیوندی سماعی و پیوندی متواتر در هر دو جهت است. هیچ مصحفی در طول تاریخ پیدا نمی‌کنید که در «الم»، الف نوشته باشد. این نکته مهمی است. اینجا است که قرآن کریم می‌گوید برای من هم به سماع نیاز دارید و هم به کتاب. بین این دو پیوندی برقرار می‌شود که مهم است. حالا چون واج صوت است، در جلسه بعد دنبالش را می‌گیریم. واج فقط یک صوتش است؛ تأمل کنید که واقعیت آن امّ چیست که یک صوتش الف است و یک رسمش الف مکتوب است. واقعیتش کدام است که در این دو فضا خودش را این‌طور نشان داده.

(۴۳:۰۸) ام الکتاب – حروف مقطعه

معنای لغوی ام

شاگرد: در لغت امّ به‌معنای محل رجوع ولد است.

استاد: نه، اتفاقا امّ به مادر است، مادر که محل خروج ولد است.

شاگرد: به‌معنای امّ می‌خورد که بازگشت پیدا کند.

استاد: آن به‌خاطر بچه است. می‌گوییم «اَمَّ ای قصد». امّ یعنی مقصد و مقصود یک بچه است. هر کجا بچه برود، امّش یعنی کسی که فوری متوجه‌ش می‌شود که گم نشود و فرار نکند مادرش است. امّ القری یعنی همه متوجه او می‌شوند و به او برمی‌گردند. به او بر می‌گردند به این عنوان که اصل آن‌ها است و می‌توانند به آن جا بروند و استفاده کنند. اما معنایش این نیست که امّ یعنی فقط به او برگردند. نه، او قابلیتی دارد که از آثارش این است که به او برگردند. خیلی تفاوت می‌کند؛ یکی چیزی به او بر می‌گردند، اما او یک چیزی دارد که به او بر می‌گردند. آن چیز هویت است. آن چیز است که باید نقطه انطلاق ما از او باشد.

شاگرد2: سوری که با حروف مقطعه شروع نمی‌شوند چطور استخراج می‌شوند؟

استاد: سال‌های قبل آن را بحث کردیم.21 حرف ابوفاخته را که بحث می‌کردیم چندین احتمال بود. مثلاً خود سوره مبارکه الرحمن در این جهت خیلی قشنگ است. ما می‌خوانیم «بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٱلرَّحۡمَٰنُ، عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ»22، به‌طور دیگر اگر شما به این صورت بخوانید «الف لام راء حا میم نون»، این هست. لذا آخوند ملاصدرا در مفاتیح الغیب می‌گوید وقتی عرفا پیشرفت می‌کنند فقط حروف مقطعه برای آن‌ها مقطعه نیستند، بلکه همه قرآن مقطعه می‌شود.

(۴۵:۲۴) اعجاز عددی

اعجاز عددی قرآن کریم

شاگرد: اعجاز عددی قرآن قابل استناد است؟

استاد: قبلاً راجع به اعجاز عددی بحث کردیم. اعجاز عددی پشتوانه درست دارد، به‌نحوی‌که همه بشر بگویند داریم می‌بینیم. حضرت فرمودند «لاتفنی عجائبه»، قرآن اعجاز عددی مرحله به مرحله دارد که الآن اصلاً زمینه کشفش فراهم نیست. می‌بینید مدت ها بعد برای بشر چیزهایی کشف می‌شود که تازه زمینه کشف آن اعداد فراهم می‌شود.

والحمد لله رب العالمین

1 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 388

2 آل عمران 7

3 تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (6/ 183)

4 التفسير الصافي ط - الهادي نویسنده : الفيض الكاشاني، محسن جلد : 1 صفحه : 91

5 التّوحيد نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 232؛ «إن أول ما خلق الله عزوجل ليعرف به خلقه الكتابة حروف المعجم…».

6 تفسير العيّاشي نویسنده : العياشي، محمد بن مسعود جلد : 2 صفحه : 2؛ «أتى رجل من بني أمية و كان زنديقا- إلى جعفر بن محمد ع فقال له: قول الله في كتابه‌ المص‌ أي شي‌ء أراد بهذا و أي شي‌ء فيه من الحلال و الحرام و أي شي‌ء في ذا مما ينتفع به الناس قال: فأغلظ ذلك جعفر بن محمد ع فقال: أمسك ويحك الألف واحد، و اللام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصاد تسعون، كم معك فقال الرجل: مائة و إحدى و ستون، فقال له جعفر بن محمد ع: إذا انقضت سنة إحدى و ستين و مائة ينقضي ملك أصحابك،…».

7 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 312

8 الواقعه 75-79

9 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 599

10جلسه تفسیر ۱۵/۹/۹۵ ؛ تفسیر ۲۹/۶/۹۵ ؛ تعدد قرائات ۱۲/۱۰/۱۴۰۲ ؛ جلسه تعدد قرائات ۳/۱۱/۱۴۰۲

11 الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص238

12 الکافی (ط- اسلامیة) ج۸ ص ۵۷ : الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص57: ....ثُمَّ أَتَى الْوَحْيُ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ‏ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏ لِلْكافِرينَ‏ بِوَلَايَةِ عَلِيٍ‏ لَيْسَ‏ لَهُ‏ دافِعٌ‏ مِنَ اللَّهِ‏ ذِي الْمَعارِجِ‏ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَكَذَا فَقَالَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هَكَذَا هُوَ وَ اللَّهِ مُثْبَتٌ فِي مُصْحَفِ فَاطِمَةَ ع‏ .....

13 تفسیر العیاشی ،ج۲ ص ۲

14 آل عمران 7

15 هود 1

16 الزمر23

17 تفسير الميزان - العلامة الطباطبائي (1/ 149)

18 الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 233

19 النساء82

20 الواقعه 78 و 79

21 برای مثال رجوع کنید به جلسه تفسیر ۱۵/۹/۱۳۹۵

22 الرحمن 1و2







تعدد قرائات؛ جلسه 101 8/8/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث تطبیقی قرائات و زبان شناسی

موضوع اصلی مباحثه ما قرائات بود. شروعش هم سال‌ها قبل بود، به تعبیری هم که خدمت بعضی از اساتید داشتم، معمولاً می‌گوییم بحث را از صفر شروع کردیم، اما ما این بحث را از زیر صفر شروع کردیم. حال خودم یادم هست؛ تا الآن که چند سال است مباحثه کردیم، آن وقت زیر صفر بودیم. یعنی واضح‌ترین الفبای این علم را نمی‌دانستیم. وقتی واضح‌ترین الفبای یک فن را ندانیم زیر صفر هستیم. خلاصه از زیر صفر شروع شد. دو بار که حتمی یادم هست اما بیش از این‌ها بود؛ من خواستم دوباره به بحث مجمع البیان و دنباله آیه سوره مبارکه ق برگردیم، آقایانی که تشریف داشتند نگذاشتند. یعنی می‌دیدند که بحث پر فایده شده. لذا این بحث همین‌طور ادامه پیدا کرد.

یکی از چیزهایی که می‌خواهم تذکر بدهم، کار تطبیقی این فن است. این فنی که در این هشت-نه سال مشغولش بودیم، هر چه هم جلوتر رفتیم ابهت و عظمتش، ممتع و غنی بودن منابعش روشن شد که قبلاً خبر نداشتیم، کار تطبیقی ای که در فضاهای دیگر برایش زحمت کشیده شده و اصطلاحاتش دقیق شده، غیر از دقت اصطلاحات فعلاً عرف رایج کلاس‌ها و دانشگاه‌ها است، ما از اصطلاح آن‌ها زبان می‌گیریم. آن‌ها یک چیزی را می‌گویند، وقتی ما کلمه آن‌ها را به کار می‌بریم، یک معنای قاموسی در ذهن مخاطب ما نمی‌آید. بلکه یک معنای تشریحی می‌آید. مثل معنای دایرة المعارفی است؛ خیلی تفاوت است بین واژه‌های قاموسی با واژه‌های دایرة المعارفی. در قاموس یک لغت را معنا می‌کنند. اما در دایرة المعارف وقتی یک لفظ می‌آید باید آن را توضیح بدهی. چند سطر باید توضیح بدهید که این چیست. نمی‌دانم اصطلاحات را درست به کار می‌برم یا نه، ولی فی الجمله که مراجعه کردم مطلبی که می‌گویم در ذهن خودم واضح است. فرهنگ‌های تشریحی به این صورت است.

ولذا در یک زمانی‌که روی علومی کار شده و خروجی آن علم واژه‌هایی شده، وقتی این واژه‌ها را به کار می‌برید، مخاطب شما باید یک فصل و یک مدخلی از دایرة المعارف را حاضر داشته باشد. یک مدخل! خیلی است! خب وقتی به این صورت شده چرا شما استفاده نکنید؟! حالا چون یک روز در هفته است، هر چه نکات در ذهنم هست را فهرست وار عرض می‌کنم. تأمل و پی‌گیری آن‌ها برای شما اعزه.

محور هم‌زمانی در قرائات

یکی از نکات این است: اصطلاحی که امروزه شاید بدون اغراق بتوانیم بگوییم که میلیون ها بار در فایل های فارسی و انگلیسی و همه زبان‌ها به کار رفته، دو محور هم نشینی و جانشینی است. همچنین بررسی زبان شناسی در زمانی و هم زمانی. در زمانی، تاریخی می‌شود. هم زمانی، در یک لحظه واحد می‌شود. لحظه یعنی لحظه زمانی. در یک قطعه‌ای از زمان که زبان در آن قطعه تغییر نکرده. خصوصیتش این است.

خب این را چرا عرض می‌کنم؟ در مانحن فیه یک تطبیق خیلی خوبی هست. تواتر قرائات روی مبنایی که اجماع بود، اساساً ریخت نگاه به بحث تواتر با دو مبنا تغییر می‌کند. اگر بگویید قرائات متواتر نیستند و کم‌کم توسط اجتهادات –که از صاحب جواهر خواندیم- آمده، قرائات یک امر زبانی در زمانی می‌شود. تاریخ آن را پدید آورده. تغییراتی است که در زمان پدید آمده. اما اگر آن فرمایش سید مرتضی باشد که عرض کردیم خداوند متعال همه قرائات را با هم ایجاد فرموده، اگر این‌طور باشد و تواتر قرائات الی الشارع و منبع وحی را مبنا قرار بدهیم، آن وقت بررسی زبانی هم زمانی می‌شود. هم زمانی خیلی مهم است. در زمانی، انقلاب اول زبان شناسی بود که در قرن نوزدهم بود. آن برای خودش تشکیلاتی داشت و زحمت هم کشیده بودند. اما آن زحمات آن‌ها ذهن قرن بیستمی ها را آماده کرد برای بررسی هم زمانی زبان. این انقلاب دوم، از نظر وزن علمی و کار خیلی بالا است. لذا وقتی انقلاب دوم زبان شناسی در قرن بیستم اتفاق افتاد همه علوم را تحت تأثیر قرارداد. علوم انسانی که معلوم است، اما حتی علوم غیر انسانی را هم تحت تأثیر قرارداد. به قول خودشان این ساختارگرائی خیلی عجیب بود. بسیار اهمیت داشت.

خب اگر بگوییم تواتر قرائات -به‌نحوی‌که قراء و ابن جزری و اجماع قبل از قرن یازدهم می‌گوید- ثابت است، قرائات در ساحت قرآن کریم یک عنصر هم زمانی می‌شوند. آن وقت آن ساختاری که در انقلاب دوم کشفش کردند و خیلی برایش حرف زدند، در اینجا می‌توانید به‌صورت تطبیقی اعمال کنید. یعنی واژه‌هایی که جا افتاده است و کاربرد زیادی دارد، روی مبنای تواتر قرائات به شخصی که می‌خواهد این‌ها را توضیح بدهد، زبان می‌دهد تا برای نسل حاضر و نسل آینده ابهت قرآن در این قرائات را نشان بدهد.

چندبار دیگر عرض کردم؛ گلدزهیر گفته بود مضطرب ترین کتاب در تاریخ، قرآن است. من چه گفتم؟ گفتم تا جمله او را می‌بینم به یاد فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه می‌افتم؛ به معاویه نوشتند «اردت ان تذم فمدحت»1. معاویه یک چیزی گفتی و می‌خواستی من را مذمت کنی، اما متوجه نبودی که من را مدح کردی. دقیقاً حرف گلدزهیر همین است؛ او می‌خواست قرآن را ذم کند، اما با توضیحاتی همه در آینده می‌بینند که دقیقاً منحصر به فرد قرآن است. یعنی دارد نشان می‌دهد که قرآن کتابی است که مثلش نیست. ولی کار می‌برد. شما تا نشان ندهید، متوجه نمی‌شوند. وقتی چشم افراد دید به‌دنبال یک حرف می‌آیند. وقتی مبهم است و ندیده اند که نمی‌آیند. ولذا مسأله تعدد قرائات این اهمیت را پیدا می‌کند؛ اگر مبادی آن نزد باحثین و محترمین از فضلا صاف شود، این اسنادی که ارائه می‌شود مقبول بیافتد و واضح شود، یک قدم فراهم می‌کند برای بررسی تفصیلی قرآن کریم و قرائات با نگاه هم زمانی.

جهت ثبوتی قرائات و حکمت قرائات

پشتوانه اهمیت این قرائات هم…؛ خیلی از چیزها در ذهنم هست که چون قبلاً مباحثه کرده‌ایم اصلاً انگیزه نمی‌آید تا تذکر بدهم و تکرار کنم. ولی خب خیلی از آقایان آن وقت ها تشریف نداشتند، وقتی در ذهن آن‌ها نیست، یک خلأ احساس می‌کنند. هر کدامش یادم بیاید عرض می‌کنم. یکی از چیزهایی که در مباحثه ما بسیار اهمیت داشت، این بود: جهت اثباتی مسأله تعدد قرائات کار می‌برد. کتاب‌ها را، حرف علماء را، احادیث را بررسی کنیم. همه این‌ها را بررسی می‌کنیم. ولی پشتوانه هم نیاز است. وقتی شما می‌خواهید تعدد قرائات را به نحو راقی توضیح بدهید؛ وقتی می‌خواهید این خصوصیت قرآن کریم را برای مخاطبینی که اهل علم و کار هستند و ذهن های ورزیده ای دارند، توضیح بدهید به این نیاز دارید که جهت ثبوتی آن را هم تبیین کنید. اگر فقط جهت اثباتی را بگویید –اجماع داریم و …- کافی نیست. شاید مثل گلدزهیر بشوند و بگویند نقص کار است. اما وقتی در جهات ثبوتی هم کار کنید و توضیحاتی ارائه بدهید، آن وقت مکمل هم می‌شوند. برایشان هم اثبات واضح می‌شود که این‌چنین بوده و هم ثبوتا می‌بینند که این‌طور است.

اهمیت کلام ابوفاخته پیرامون حروف مقطعه، در پشتوانه ثبوتی قرائات

چند عنصر بود که در جهت ثبوتی خیلی اهمیت داشت. یکی از مهم ترینش یا سرآمدترینش، حرف سعید بن علاقه ابوفاخته در توضیح ام الکتاب بود. عرض کردم قرن‌ها گذشته، بین همه مسلمین تفاسیر نوشته شده، یک نفر در ذیل حروف مقطعه، این حرف ابوفاخته را به‌عنوان یک وجهی در حروف مقطعه نیاورده! خیلی عجیب است! به نظرم فخر رازی بیست و سه وجه آورده است. اما این را نیاورده است. چون ما در مباحثه به‌دنبال این‌ها بودیم، مبادی آن‌ها در ذهنم می‌آمد و سؤالاتی در ذهنم مطرح بود، اولین دفعه ای که به حرف او رسیدم در المیزان بود. مرحوم علامه رضوان الله تعالی علیه حرف ابوفاخته را رد کرده بودند. ولی با فکرهایی که مدتی در ذهنم مشغول بود، دیدم رد ایشان وارد نیست. او می‌خواهد چیزی بگوید که این رد به او وارد نیست. لذا دنبالش بلند شدم تا ببینم این مفسر برای چه قرنی است. ابوفاخته چه کسی است، در چه قرنی بوده؟ وقتی رفتم دیدم با کمال ناباوری و شگفتی دیدم هم ردیف کمیل بن زیاد است. مرحوم مفید می‌گویند از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده. اصلاً دیگر فضایی بود! خب ابوفاخته چه گفته؟ طبری با سند از او نقل می‌کند؛ چرا حرف او ذیل حروف مقطعه نیامد؟! به‌خاطر این‌که طبری که با سند حرف او را می‌آورد، ذیل حروف مقطعه آن را نیاورده، بلکه در ذیل آیه هفتم سوره آل عمران آورد. مفسرین هم طبق همان، همین‌طور آورده‌اند. در المیزان هم همین‌طور است. یعنی شما هر کتابی را می‌بینید قول ابوفاخته را می‌آورند ولی ذیل محکم و متشابه می‌آورند. و حال آن‌که بالاترین قول و وجه در حروف مقطعه است. اما اسمی از آن نیست.

این قول ابوفاخته از مهم‌ترین مبادی بحث ما است؛ اگر بخواهم طلبگی عرض کنم، او ام الکتاب را توضیح می‌دهد. خود این حرف او یک ایده امّ در تفسیر و علوم قرآنی است. یعنی خود حرف او امّ است. چه می‌گوید؟ دم و دستگاهی دارد! عبارتش را بالا خوانده‌ام. چرا تکرار می‌کنم؟ به‌خاطر این‌که قدر آن دانسته شود. فراموش نشود و سر جایش مرتب استفاده شود. امّ یعنی همین. امّ یعنی نباید فراموش شود. آیات محکم و آیات متشابه؛ روی مبنای او به این صورت است. مکرر گفته ام که مبنای دیگر را قاطی نکنیم. اصلاً منکر آن مبانی نیستم. حتی مفصل هم بحث کردیم. معانی ای که از محکم و متشابه می‌دانیم چندین وجه است و همه هم خوب است. قابل تقریر است. به تعبیر آن استاد در درس اسفارشان، قرآن است! دستگاه قرآن بسیار گسترده است، این جور نیست که اگر گفتیم ابوفاخته می‌گوید محکم این است، بگوییم حرف دیگران نه! همه جای خودش است؛ هر وجه درستی هم نسبت به اراده خداوند متعال، مراد است. ولی فعلاً روی مبنای ابوفاخته می‌خواهیم حرف بزنیم.

روی مبنای ابوفاخته محکم چه شد؟ «هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰت مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ»2، او این امومت را به چه صورت معنا کرد؟ چرا امّ است؟ در وجوه دیگر یک جوری توضیح می‌دهیم؛ امّ است چون دلالتش واضح است، همه به این بر می‌گردد، مبهمات آن‌ها را به این حل می‌کنیم. این یک جور امّ است؛ مرجع است برای فهم دیگری. اما امّی که او می‌گوید را خودش توضیح می‌دهد؛ «منها یستخرج القرآن»؛ امّ بودن این‌ها به این است که کل قرآن را از آن‌ها استخراج می‌کنیم. بلکه فی الجمله آن را توضیح می‌دهند؛ «أم الكتاب" فواتح السور، منها يستخرج القرآن - (الم ذلك الكتاب) ، منها استخرجت"البقرة"، و (الم الله لا إله إلا هو) منها استخرجت"آل عمران"»3. عجب حرفی! عجب ایده بلندی! می‌گوید این‌ها امّ هستند.

نحوه امومت حروف مقطعه؛ مصدر قرآن

خب حالا به بحث خودمان برگردیم. اگر مبنای ابوفاخته را فرض بگیریم، حروف مقطعه امّ می‌شوند. امومت آن‌ها به چیست؟ یعنی در حروف مقطعه به چیزی رسیده‌ایم که خودش دیگر جزء لایتجزی است. بقیه قرآن از آن استخراج می‌شود. او مبدأ است و خودش امّ است، اصل است، از آن استخراج می‌شود. این امّ، جزء لایتجزای کتاب خدا است، آن هم جزء لایتجزای طبیعی ای که غیر متشابه است. خیلی از جزء لایتجزایی که بحث می‌شد متشابه است. شما به اجزائی می‌رسید که می‌بینید جزء لایتجزی است ولی خب همه یک سنخ هستند. اما حروف مقطعه ای ابوفاخته می‌گوید از حیث اصل خودشان غیر متشابه هستند. «صراط علی حق نمسکه»؛ وقتی بخواهیم این چهارده حروف نورانی یادمان بیاید به این صورت می‌شود. به نظرم در صافی4 هم بود. این حروف که بدون تکرار آمده، امّ است. هیچ‌کدام به دیگری بر نمی گردد. هیچ حرف تکراری ندارید و هیچ‌کدام به دیگری بر نمی‌گردد. جزء لایتجزای غیر متشابه است. ابوفاخته می‌گوید به وسیله جزء لایتجزای غیر متشابه قرآن را استخراج می‌کنیم؛ البته با ضوابطی که معصومین می‌دانند، بعید است خود ابوفاخته بداند، مگر این‌که از امیرالمؤمنین علیه‌السلام شنیده باشد. یعنی ناقل بوده و الّا این علم، علم آن‌ها است. علم ما نیست. وقتی این‌چنین است، از دل وسائط مرکبات در می‌آید. پس جهت کیفی حرف ابوفاخته در بحث ما بسیار مهم است. او می‌گوید کل قرآن از آن استخراج می‌شود. یک وقتی می‌گوییم کل قرآن به آن بر می‌گردد، این یک تعبیری است. اما او می‌گوید اول سراغ قرآن نیا تا بگویی قرآن به آن بر می‌گردد. بلکه اول سراغ حروف مقطعه برو و از آن جا شروع کن و بگو قرآن استخراج می‌شود. نکته این نقطه شروع به چه بر می‌گردد؟ وقتی شما یک چیزی دارید آن را به حروف مقطعه بر می‌گردانید. می‌گویید القرآن ترجع الی الحروف المقطعه، اما این می‌گوید نه، شما از اینجا شروع کنید. شروع کردن خیلی مهم است. شواهدش را آوردم و مکرر هم خواندم. ولی چون ملکه شدن این‌ها در ذهن شریفتان مهم است، عرض می‌کنم. در جاهای مختلف آمده، در توحید صدوق هم هست. حضرت می‌فرمایند: «اول ما خلق الله الحروف»5. این حروف را در نظام تکوین دست کم نگیرید. «اول ما خلق الله» است. اول یعنی چه؟ یک نگاه این است که عالم را به آن‌ها بر می‌گردانید، یک نگاه این است که اول از آن‌ها شروع می‌کنید. تفاوتش چیست؟ اگر آن چه را که دارید به آن‌ها برگردانید، وقتی به آن‌ها می‌رسید آن پتانسیل و آن قوه‌ای که خداوند متعال در آن‌ها گذاشته، همان اندازه‌ای که اطلاعات شما بود، برایتان باز می‌شود. یعنی شما یک بستری را می‌برید و به آن‌ها بر می‌گردانید، چه اندازه به آن‌ها رسیدید؟ همان اندازه‌ای که شما این بستر را ارجاع دادید. اما اگر نگاه را برگردانید و بگویید من چه کار دارم این‌ها را به آن برگردانم؟! از خود او شروع می‌کنم. وقتی از خود او شروع می‌کنم، هر چه خداوند متعال در آن گذاشته، محل استخراج است، لذا شروع می‌کنیم. تفاوتش چه می‌شود؟ تفاوتش این می‌شود: اگر این آیاتی را که می‌دانید به آن‌ها برگردانید، وقتی به آن‌ها می‌رسید، همین هایی که می‌دانید را برگرداندید. اما وقتی به روایت6 می‌رسید، آن اموی به حالت مسخره گفت این «المص» چیه؟! به درد چه کسی می‌خورد؟! چه فایده‌ای دارد؟! چه معنایی دارد؟! حضرت فرمودند: «مه». به شوخی عرض می‌کنم که یعنی خفه شو! حضرت فرمودند چه می‌گویی؟! حضرت از کجا شروع کردند؟ فرمودند الف چند است؟ گفت واحد. اللام؟ ثلاثون. امام دارند می‌گویند در دل حروف مقطعه عدد هم هست. خب حالا اگر آیات متشابهات را به‌نحوی‌که ابوفاخته می‌گفت، کاری کنیم به حروف مقطعه ارجاع بدهیم، آیا به عدد می‌رسیم؟ نه. اما وقتی از خود حروف شروع کنیم می‌گوییم در یک طریق استخراج به بدنه ای می‌رسیم که با قرآن مانوس هستیم. در همین حروف خداوند متعال قوه چندین طریق دیگر را قرار داده که ائمه هم فرمودند وقتی ما از آن راه‌ها می‌رویم به یک دم و دستگاه جدیدی می‌رسیم. از همین حروف به علم جفر می‌رسیم. علم جفری که در کافی شریف هست که حضرت امام کاظم ع فرمودند: «إِنَّ ابْنِي عَلِيّاً أَكْبَرُ وُلْدِي وَ أَبَرُّهُمْ عِنْدِي وَ أَحَبُّهُمْ ‌إِلَيَّ وَ هُوَ يَنْظُرُ مَعِي فِي الْجَفْرِ وَ لَمْ يَنْظُرْ فِيهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ»7. الآن برای آن‌ها، شروع از این حروف است. نه ارجاع به آن حروف. خیلی تفاوت می‌کنند.

طرق مختلف استخراج از حروف مقطعه

شاگرد: هر چه استخراج می‌شود قرآن است یا اسم قرآن روی آن نمی‌گذارید؟

استاد: می‌گذاریم. قبلاً گفتیم آیاتی که مفسرین می‌خواهند یک جوری طفره بروند و یک جوری توجیه کنند، ائمه مجال نگذاشته‌اند که ما طفره برویم. ما می‌گوییم همه چیز در قرآن است. یعنی اموری که مربوط به هدایت است! حالا ببینید ده‌ها روایت هست؛ بحمد الله جمع‌آوری هم شده. معصومین می‌فرمودند همه چیز در قرآن است. ریزترین چیزها هم در قرآن است. این یعنی آن بیانی که عرض کردم؛ خداوند کتاب خودش را تدوین کل تکوین قرار داده. وقتی تدوین کل نفس الامر است، هر طریقی بروید قرآن است. «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ، وَإِنَّهُۥ لَقَسَم لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ، إِنَّهُۥ لَقُرۡءَان كَرِيم، فِي كِتَٰب مَّكۡنُون، لَّا يَمَسُّهُۥ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ»8. اگر یادتان باشد، این نجوم چه بود؟ ستاره‌ها بود؟! مشکلی نداشتیم. اما خود حضرت در روایت کافی فرمودند «لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ»9. چرا؟ چون این قسم به نجوم مرادف می‌شود با خود کتاب مکنون. وقتی می‌فرماید «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ، وَإِنَّهُۥ لَقَسَم لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ»، کتاب خدا کل عالم است که عظیم است. این نجوم هم باید از این حیث باشد، نه نجومی که به ذهن ما می‌آید و ثوابت است. ولو اثبات شیء نفی آن را نمی‌کند. من مشکلی ندارم ولی تناسبش با این است.

بنابراین وقتی قرآن تدوین تکوین است، همه این استخراج ها، همه این درهای خروجی، همه این گِیت‌ها مربوط به حروف مقطعه است. هر پروازی می‌خواهید بکنید یک گیتی دارد. می‌گویند در خروجی شماره سه، اگر به شماره دو بروید مثلاً بغداد می‌روید، اما اگر در دو بروید نجف مشرف می‌شوید. هر کدام فرق می‌کند. این حروف، محل استخراج و محل شروع است، نه فقط مرجع. حضرت فرمودند علوم قرآن نزد اهل‌بیت است و تمام. فرمودند امام علیه‌السلام این حروف مقطعه را می‌دانند، ترکیبش می‌کنند و از آن در می‌آورند. چه طور می‌توانند ترکیبش کنند؟ چون مبدائیت این حروف را نسبت به تکوین می‌شناسند، طرق استخراجش را هم می‌دانند، لذا از آن در می‌آورند. بنابراین از نظر ذهن طلبگی خودم تردید ندارم که همه آن‌ها قرآن است. ولذا مکرر عرض کردم علم جفر مستخرج از قرآن است. یکی از شعب و علومی است که از علوم قرآنی است که از قرآن استخراج می‌شود. همین‌طور مصحف فاطمه سلام الله علیها. مکرر از این صحبت کردیم که از علوم قرآن است. ولذا حضرت فرمودند «و الله ما فيه من قرآنكم حرف واحد»10 اما در جای دیگر فرمودند این آیه در مصحف فاطمه به این صورت است. چطور «ما فیه من قرآنکم حرف واحد» و حال این‌که این آیه هست؟! معلوم می‌شود دم و دستگاه خودش را دارد.

من یک جایی یادداشت کرده بودم شش-هفت تا درهای خروجی متفاوت برای حروف مقطعه هست. البته در ذهن من طلبه آمده. آن هم اشاراتش از خود روایات است. مثلاً ببینید امام فرمودند «اللام ثلاثون، میم اربعون، صاد کذا»، حالا بشمار، سالی می‌شود که حکومت شما بنی امیه از بین می‌رود. شهادت خود امام باقر علیه‌السلام صد و چهار بود، به این اموی این حروف را فرمودند که سال از بین رفتن حکومت اموی بعد از شهادتشان بود.

زبان و تبادل معنا، بخشی از حروف مقطعه

اگر بعداً عرض کردم، یادتان باشد؛ عرض می‌کنم استخراج از حروف مقطعه در فضای زبان، یکی از حروف است. زبان یعنی یک ساختار و یک دستگاه منظمی که از حروف و الفاظ است، با آن محاوره صورت می‌گیرد. تبادل معنا صورت می‌گیرد. این فضای تبادل معنا یکی از این حروف است.

«ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحسَنَ ٱلحَدِيثِ كِتَبا مُّتَشَبِها»

خود من الآن یادم می‌آید باز تذکر و یادآوری است. اگر یادتان باشد قبلاً عرض کردم: کاربرد سه واژه در کنار هم هست؛ برای تأیید حرف ابوفاخته عرض می‌کنم. آن جا که قرآن کریم می‌فرماید: «هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ»، بعد تقسیم می‌کند: «مِنۡهُ ءَايَٰت مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰت»11. آن جایی که فقط حروف مقطعه است، متشابه نمی‌گوید؛ می‌فرماید: «الٓرۚ كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ»؛ اینجا دیگر متشابه نداریم، «ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»12؛ مرحله بعدی آن تفصیل است. وقتی «الر» است، «احکمت» است. اما وقتی می‌خواهد بدنه زبانی قرآن را بگوید، آن فضای استخراج زبانی و محاورات و تبادل معنا –در باب نشانه شناسی- را بفرماید، می‌فرماید: «ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبا مُّتَشَٰبِها»13، حروف مقطعه که حدیث نیست. قوام حدیث به زبان است؛ حدیث، در زبان است. در محاوره است. در معنا است. بنابراین حدیث، یکی از چیزهایی می‌شود که از حروف مقطعه قرآن کریم استخراج شده. این‌ها جهات ثبوتی کار است. بعداً اگر گفتیم یک آیه قرائات مختلف دارد، مبادی جهت ثبوتی این قرائات معلوم باشد؛ یعنی چرا این جور است که یک آیه می‌تواند این تعدد قرائات را داشته باشد که بخشی از آن برای ما بازتاب داشته؟

قابلیت نامتناهی بودن متن در بازتاب معنا و نامتناهی بودن قرآن

احتمال معنایی بالای آیه صد و دوم سوره بقره در المیزان

حتی در غیر از فضای قرائات؛ در همین عبارت واحد زبانی که قرآن کریم یک جمله فرموده، چقدر احتمال هست! از جاهای جالب المیزان است. در جلد اول است. یکی «هذان سرّان»14 بود که در جلد اول بود، نکته ی دیگری دارند ذیل آیه هاروت و ماروت. فرموده‌اند:

قوله تعالى: و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك، إلخ، قد اختلف المفسرون في تفسير الآية اختلافا عجيبا لا يكاد يوجد نظيره في آية من آيات القرآن المجيد، فاختلفوا في مرجع ضمير قوله: اتبعوا، أ هم اليهود الذين كانوا في عهد سليمان، أو الذين في عهد رسول الله ص أو الجميع؟ و اختلفوا في قوله: تتلوا،…و إذا ضربت بعض الأرقام التي ذكرناها من الاحتمالات في البعض الآخر، ارتقى الاحتمالات إلى كمية عجيبة و هي ما يقرب من ألف ألف و مائتين و ستين ألف احتمال (4* 9/ 3* 4/ 3)!.15

« قوله تعالى: و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك، إلخ، قد اختلف المفسرون في تفسير الآية اختلافا عجیبا»؛ ببینید نمی‌گویند ذهن من جوال است؛ از یک آیه این قدر چیز به ذهنم می‌آید. ولو آن هم خیلی خوب است، اما علامه این را نمی‌گویند. می‌گویند در خارج بالفعل چنین اختلافی دارند. «اختلافا عجيبا لا يكاد يوجد نظيره في آية من آيات القرآن المجيد». شروع می‌کنند به گفتن اختلافات. یک صفحه بحث می‌کنند. منظورم آخر بحث ایشان است. از جاهای یادداشت کردنی المیزان است.

«و إذا ضربت بعض الأرقام التي ذكرناها من الاحتمالات في البعض الآخر، ارتقى الاحتمالات إلى كمية عجيبة و هي ما يقرب من ألف ألف و مائتين و ستين ألف احتمال»؛ یک میلیون و دویست و شصت هزار وجه و احتمال در این آیه شریفه هست. خودشان بحثی دارند که در بعضی از مواضع «بیّنات» را به‌معنای واضح الدلاله می‌گیرند. جلوتر رفت‌وبرگشتی شد؛ شاید حدود بیست مورد از المیزان پیدا کردم که آیه از نظر دلالت تمام نمی‌شود، به آن آقا گفتم. یادم نیست که آن وقت این را دیده بودم یا نه؟ ظاهراً ندیدم؛ یعنی بگویم در اینجا دارند «اختلفوا» که یک میلیون و دویست و شصت احتمال می‌شود. بعضی از آن‌ها قابل جمع است، بعضی از آن‌ها اگر بخواهد واقعه خاصه را بگوید قابل جمع نیست. ولی این اختلاف را می‌فهمیم. وقتی شما در فضای یک آیه هستید، آن هم فقط در فضای زبان و محاورات، این‌چنین انعطاف و اختلاف بیرونی را می‌بینید، وقتی شما کار کنید آن وقت می‌بینید چه زمینه‌های وسیعی در اینجا پدید می‌آید.

کتابی بود که شاید در اینجا معرفی کردم؛ کتاب بیولوژی نص. چند سال است که این کتاب چاپ شده، کتاب خوبی است. کلاً کتاب‌هایی که در نشانه شناسی بیاید، سفارش می‌کنم خوانده شود. فصل آخر کتاب ایشان بحث سر نامتناهی بودن متن است. البته کلی است؛ راجع به همه متن‌ها است. قرآن کریم جای خودش. می‌خواهم بگویم کسی استبعاد می‌کند، استبعاد نکند. حتی در خود زبان شناسی، بدون قضیه متن قرآن کریم، آن‌ها بحث‌هایی کرده‌اند که هر متنی توان بی‌نهایت را دارد.

شاگرد: نامتناهی بودن در انتقال معانی؟

استاد: در حامل بودن و توان حامل بودن. ایشان مخالف و موافق دارد، البته آن‌ها نمی‌توانند به‌معنای خاص خودشان به‌طور مطلق سر برسانند. اما این بحث کمک می‌کند برای تبیین وسعتی که خداوند متعال در کتاب خودش گذاشته. چون مؤلف متون دیگر، یک عاجز جاهل است. ولی قرآن برای خدای متعال است.

شاگرد2: «وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفا كَثِيرا»16.

استاد: بله، در اینجا این دم و دستگاه نیست.

حالا به آن چیزی برگردیم که آقا فرمودند. چیزی که من عرض کردم، این بود: اگر در حروف مقطعه به شروع کار برگردیم، حالا به این نکات توجه کنید.

شاگرد: طبق بیان شما به‌غیراز معصومین ع کسی نمی‌تواند به قرآن برسد. خداوند با اهل البیت ع صحبت کرده، برای آن‌ها هم تفهیم است و هم تفهم است. اما چه تناسبی بین فهم ما و عمل ما با قرآن هست؟

استاد: مطلب خیلی خوبی است. حاج آقای حسن زاده در درس اسفار، بعضی از جملات را مکرر تکرار می‌کردند. این‌ها را من طلبه مکرر از محضرشان شنیدم. یکی این بود: «القرآن مأدبة اللّه»؛ مدابة یعنی سفره. قرآن سفره‌ای است که خداوند پهن کرده است. سفره‌ای است که ما سر آن نشسته ایم، اما خیال نکنید که این سفره یک متر و دو متر است. این سفره تا کهکشان ها رفته. عجب! پس چه نسبتی بین ما که ضعیف هستیم با این سفره هست؟! می‌گوییم ما که الآن جلوی آن نشسته ایم. اندازه‌ای که جلوی ما گذاشته‌اند سهم ما است. از جملات دیگری که زیاد می‌گفتند این بود؛ می‌گفتند تا روز قیامت هر چه تفسیر برای قرآن کریم بنویسند، تازه وقتی وارد صحنه قیامت می‌شوند می‌بینند که هنوز بکر است. بکر است یعنی هیچی. «فِي كِتَٰب مَّكۡنُون، لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ»17. ولی منافاتی ندارد که همه مفسرین هم به قرآن رسیده‌اند. از بس قرآن مبسوط است. فیضش عام است. نمی‌توانند بگویند چون سفره بزرگ است من از آن نمی خورم. ولذا یک معنای قرآن صاعد همین است. قرآن صاعد را دعا گفته‌اند. ما در مباحثه می‌گفتیم قرآن صاعد همین نمازی است که در آن سوره مبارکه حمد می‌خوانیم. ما داریم قرآن می‌خوانیم و به وسیله قرآن بالا می‌رویم. داریم می‌خوانیم؛ الآن لفظ قرآن است. بنابراین فرمایش شما مهم است. آن عظمت مانع از این نیست که ما با آن ارتباط برقرار نکنیم و استفاده نکنیم. امر خود خدا است؛ هر چه هم جلوتر برویم بیشتر به آن می‌رسیم.

پیوند واج و نویسه در حروف مقطعه

حالا این توضیح را عرض کنم؛ حروف مقطعه شروع کار است، حالا به واج برگردیم. الآن حروف مقطعه که قرار شد شروع باشند، در اصطلاح واج کجا قرار می‌گیرند؟ توضیح واج را عرض کردم؛ قرار شد در واج سه چیز به ذهنتان بیاید؛ کورها و پیش دبستانی‌ها، دوم این‌که از دهان کسی در نمی‌آید، سوم معنا نداشتن بود. حروف مقطعه در دستگاه واج کجا قرار می‌گیرد؟ نکته ی مهمی که هست، این است: در دستگاه مکملیت که با همه کتاب‌های دیگر هم فرق می‌کند؛ مکملیت واج با نویسه. یعنی قرآن کریم هم کتابی است که رسم دارد، متفق علیه. هم تلاوت دارد متفق علیه. تا قرآن را باز کنید، کسی که اصلاً قرآن نشنیده، اول سوره مبارکه بقره را به چه صورت می‌خواند؟ می‌خواند «اَلَم». چرا؟ چون اینجا که ننوشته الف. یعنی رسم القرآن در حروف مقطعه رسم بسیط است. اما اتفاق مسلمین به تواتر است که اگر «اَلَم» بخوانیم غلط است. باید چه بخوانید؟ ملک وحی چه آورده؟ آورده الف. این یعنی چه؟ یعنی پیوند ناگسستنی نقش و نویسه با الف صوت، پیوندی سنت، پیوندی سماعی و پیوندی متواتر در هر دو جهت است. هیچ مصحفی در طول تاریخ پیدا نمی‌کنید که در «الم»، الف نوشته باشد. این نکته مهمی است. اینجا است که قرآن کریم می‌گوید هم به سماع نیاز دارید و هم به کتابت. بین این دو پیوندی برقرار می‌شود که مهم است. حالا چون واج صوت است، در جلسه بعد دنبالش را می‌گیریم. واج یک صوتش است؛ تأمل کنید که واقعیت آن امّ چیست که یک صوتش الف است و یک رسمش الف مکتوب است. واقعیتش کدام است که در این دو فضا خودش را این‌طور نشان داده.

شاگرد: در لغت امّ به‌معنای محل رجوع است.

استاد: نه، اتفاقا امّ به مادر است، مادر که محل خروج ولد است.

شاگرد: به‌معنای امّ می‌خورد که بازگشت پیدا کند.

استاد: آن به‌خاطر بچه است. می‌گوییم «اَمَّ ای قصد». امّ یعنی مقصد و مقصود یک بچه است. هر کجا بچه برود، امّش یعنی کسی که فوری متوجه ش می‌شود که گم نشود و فرار نکند مادرش است. امّ القری یعنی همه متوجه او می‌شوند و به او برمی‌گردند. به او بر می‌گردند به این عنوان که اصل آن‌ها است و می‌توانند به آن جا بروند و استفاده کنند. اما معنایش این نیست که امّ یعنی فقط به او برگردند. نه، او قابلیتی دارد که از آثارش این است که به او برگردند. خیلی تفاوت می‌کند؛ یکی چیزی به او بر می‌گردد، اما او یک چیزی دارد که به او بر می‌گردند. آن چیز هویت است. آن چیز است که باید نقطه انطلاق ما از او باشد.

شاگرد2: سوری که با حروف مقطعه شروع نمی‌شوند چطور استخراج می‌شوند؟

استاد: سال‌های قبل آن را بحث کردیم. حرف ابوفاخته را که بحث می‌کردیم چندین احتمال بود. مثلاً خود سوره مبارکه الرحمن در این جهت خیلی قشنگ است. ما می‌خوانیم «بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٱلرَّحۡمَٰنُ، عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ»18، به‌طور دیگر اگر شما به این صورت بخوانید «الف لام راء حا میم نون»، این هست. لذا آخوند ملاصدرا در مفاتیح الغیب می‌گوید وقتی عرفا پیشرفت می‌کنند فقط حروف مقطعه برای آن‌ها مقطعه نیستند، بلکه همه قرآن مقطعه می‌شود.

شاگرد: اعجاز عددی قرآن قابل استناد است؟

استاد: قبلاً راجع به اعجاز عددی بحث کردیم. اعجاز عددی پشتوانه درست دارد، به‌نحوی‌که همه بشر بگویند داریم می‌بینیم. حضرت فرمودند «لافتنی عجائبه»، قرآن اعجاز عددی مرحله به مرحله دارد که الآن اصلاً زمینه کشفش فراهم نیست. می‌بینید مدت ها بعد برای بشر چیزهایی کشف می‌شود که تازه زمینه کشف آن اعداد فراهم می‌شود.

والحمد لله رب العالمین

کلید: اعجاز عددی، اعجاز قرآن، تحدی قرآن، واج، حروف مقطعه، تعدد قرائات، حکمت قرائات، ام الکتاب، محور هم زمانی، محور همزمانی قرائات، احسن الحدیث، نامتناهی بودن متن، نویسه، جفر،

1 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 388

2 آل عمران 7

3 تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (6/ 183)

4 التفسير الصافي ط - الهادي نویسنده : الفيض الكاشاني، محسن جلد : 1 صفحه : 91

5 التّوحيد نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 232؛ «إن أول ما خلق الله عزوجل ليعرف به خلقه الكتابة حروف المعجم…».

6 تفسير العيّاشي نویسنده : العياشي، محمد بن مسعود جلد : 2 صفحه : 2؛ «أتى رجل من بني أمية و كان زنديقا- إلى جعفر بن محمد ع فقال له: قول الله في كتابه‌ المص‌ أي شي‌ء أراد بهذا و أي شي‌ء فيه من الحلال و الحرام و أي شي‌ء في ذا مما ينتفع به الناس قال: فأغلظ ذلك جعفر بن محمد ع فقال: أمسك ويحك الألف واحد، و اللام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصاد تسعون، كم معك فقال الرجل: مائة و إحدى و ستون، فقال له جعفر بن محمد ع: إذا انقضت سنة إحدى و ستين و مائة ينقضي ملك أصحابك،…».

7 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 312

8 الواقعه 75-79

9 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 599

10 الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص238

11 آل عمران 7

12 هود 1

13 الزمر23

14 تفسير الميزان - العلامة الطباطبائي (1/ 149)

15 الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 233

16 النساء82

17 الواقعه 78 و 79

18 الرحمن 1و2