بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه: 94 25/2/1403

بسم الله الرحمن الرحيم

رفع تقیه در جزئیت بسمله و بقاء آن در «ملک و مالک»، تهافتی در کلام صاحب حدائق

در جلسه قبل داشتم عبارات صاحب حدائق را می‌خواندم که یک نکته بگویم، دیگر بحث‌هایی مطرح شد و آن نکته رفت. آن نکته را به‌صورت اشاره و خلاصه عرض می‌کنم. ایشان در جلد هشتم، صفحه صد و پنجم، راجع به جزئیت بسم الله بحث کردند و روایاتی را مطرح کردند. تا صفحه 109 که می‌فرمایند:

أقول: و الظاهر عندي ان هذه الأخبار انما خرجت مخرج التقية كما صرح به في الاستبصار، و إلى ذلك تشير روايات العياشي المتقدمة و هي رواية أبي حمزة و رواية عيسى بن عبد اللّٰه و رواية خالد بن المختار. و اللّٰه العالم.1

یعنی اجماع امامیه بر این است که باید بسم الله خوانده شود؛ جزء سوره هست. چند روایت بود که موافق این حرف نبود؛ آن روایاتی که موافق نبود را چه کار کنیم؟ ایشان می‌فرمایند حمل بر تقیه می‌شوند.

این روایات حمل بر تقیه شد، مقابلش هم اجماع مسلمی هست؛ روایات متعددی بود. ایشان که می‌فرمایند در روایات بسم الله تقیه شده و تقیتاً آن را نگفته اند؛ حالا سؤال این است: در این روایات که تقیه کرده‌اند و بسم الله را نگفته اند، نزد شیعه این تقیه مانده یا نمانده؟ مماشاتاً و تقیتاً در چند روایت بسم الله را نگفته اند، شما می‌گویید نزد شیعه واضح و آشکار است که باید بسم الله را بگوییم. شما که می‌گویید این روایات محمل تقیه دارد، هیچ کسی با شما مشکلی ندارد. چرا؟ چون نزد شیعه جا افتاده و واضح است که باید بسم الله را بگویند. ادعای اجماع هم شده. پس معلوم می‌شود اگر روایاتی هست و تقیه ای هم صورت گرفته، فضا این‌طور نبوده که این تقیه بماند. اصلاً این‌طور نبوده. خُب این‌ها تقیه کرده‌اند و در زمان آینده نزد شیعه واضح شده که این ترک بسم الله برای تقیه بوده.

همچنین متن مفتاح الکرامه را خوانیدم؛ ایشان فرمودند بسم الله استثناء است؛ به‌خاطر سائر قرائات ترکش را تجویز کرده اند و گفته‌اند با قرائات همراهی کنید، اما الا بسم الله. بسم الله اجماع شیعه است و گفته‌اند همراهی نکنید. سؤال این است: اگر تقیه بودن آن الآن نزد شیعه واضح است، چرا در قرائاتی مثل «ملک» و «مالک» می‌گویید تقیتاً و مماشاتاً است؟! اگر تقیه کرده‌اند باید بعداً نزد شیعه واضح شود که کلام خدا کدام است. وقتی خواستند در نماز بخوانند این‌طور نشود که علماء بزرگ بگویند احتیاطا دو نماز بخوانید. یک زمانی مماشات بود که در «ملک» و «مالک» تقیه می‌کنیم. همین‌طور که واضح شد باید بسم الله را بخوانیم، در آینده باید واضح شود که «مالک» بخوانید، نه «ملک». یا برعکس.

نکته این است که چطور در بسم الله تقیه استثناء می‌خورد و در آن دیگر تقیه نیست؟! از تعابیری مثل «اعداء الله»، «قاتلهم الله» استفاده شده و شیعه هم این را جا می‌اندازند. یعنی ملتزم می‌شوند و اجماع می‌کنند که باید این بسم الله باشد. در مواضع اخفات هم باید به جهر باشد. این‌ها هست، جهر استحباب دارد اما چیزی که مقوم قرائات است و باید بدانیم «ملک» بخوانیم یا «مالک»، در اینجا تقیه مستقر شود و تا آخر هم شیعه نفهمد کدام یک از این‌ها از امام معصوم تقیه بود.

شاگرد: اشکالی دارد که در بعض موارد حضرت تقیه را مشخص می‌کردند و در برخی دیگر نه؟

استاد: صحبت سر محل ابتلاء کثیر است. اساس نماز به آن بند است. چطور اگر در بسم الله تقیه نکنیم اشکالی ندارد، و اجماع هم می‌کنیم که باید بسم الله را بخوانید، اما در «ملک» و «مالک» باید تقیه کنیم!

شاگرد: یعنی شما می‌فرمایید هیچ مسأله مورد ابتلائی نیست که تقیه کرده باشند و بعداً معلوم شده باشد؟

استاد: بله. شما یک موردش را بیاورید. در فصل الخطاب مرحوم نوری آورده بودند. ایشان پنج-شش مورد آورده بودند که در امور مهمه تقیه کرده بودند، ما گفتیم کدامش هست که الآن شیعه نمی‌دانند؟! مسح پا است؟! «حی علی خیر العمل» است؟!

شاگرد٢: «مالک» و «ملک» از مسح پا مهم‌تر است.

استاد: بله، جالب این است که تمام مواردی‌که معلوم است شیعه ممتاز است و الآن هم تقیه نمی‌کنند. همه شیعه را می‌شناسند. قنوت است، مسح پا است، «حیّ علی خیر العمل» است. چند مورد بود که مرحوم نوری فرموده بودند. آن جا بحثش کردیم. خیلی جالب بود. چطور آن جا تقیه کرده‌اند و برای شیعه واضح است که تقیه بوده، الآن هم تقیه نمی‌کنند اما در چیزی که قوام نماز به آن است بگوییم تقیه کرده‌اند؟! تاریخ آن را گفتم؛ مثل آشیخ عبدالکریمی بیایند و دوبار بخوانند. مثل آقای حائری بگویند نشد. مرحوم آسید احمد خوانساری گفتند من با ایشان بحث کردم که این احتیاط خلاف احتیاط است، حاج شیخ عدول کردند. یعنی فضای نمازی که هر روز می‌خوانند در قرن چهاردهم به جایی می‌رسد که کارش به این صورت می‌شود! دو نماز بخوانید! یکی بخوانید! معلوم می‌شود مطلب به این صورت نیست. اگر یک جایی در بسم الله تقیه شده زمینه تقیه از بین رفته است. در «ملک» و «مالک» تقیه نبوده نه این‌که ایشان فرمودند مماشاتا و تقیتاً مانده است. لذا در همین صفحه صد و نهم نوشته ام:‌ «پس چگونه شیعه در مثل قرائات تقیه را ادامه ندادند؟!». چطور در بسم الله فوری معلوم شد و اجماع شد، اما در اینجا نه؟! خُب همین بیان در «کذبوا اعداء الله» بود. مگر این بیان محکم را علیه «سبعة احرف» و «حرف واحد» نگفتند؟! خُب همان زمان «کذبوا اعداء الله» یعنی تقیه؟! چرا شیعه رسم خودشان را ادامه ندادند و بلکه تا جایی آمدند که شیخ الطائفه گفتند «کرهوا تجرید القرائة»؛ شیعه اصلاً مختار ندارد. تا جایی که شیخ بهائی در جامع عباسی فرمودند: اتفاقا سنت این است که اختصار بر یک قرائت نکنید و مدام تغییر بدهید. ببینید چقدر تفاوت کار است! اصلاً اجماع علماء شیعه تا قبل از مرحوم مجلسی اول عجائب دارد؛ این همه رفتیم و برگشتیم یک نفر مخالف نبود.

نقل اجماع بر جواز قرائات سبع در کلام علامه مجلسی

همین امروز بیان مرحوم علامه مجلسی (پسر) را می‌دیدم.

بيان: قال البيضاوي وقرئ (وغير الضالين) ونسبه في مجمع البيان إلى علي عليه السلام وإلى أهل البيت عليهم السلام (صراط من أنعمت) لكن المشهور بين الأصحاب عدم جواز قراءة الشواذ في الصلاة، بل في غيرها أيضا، ولا خلاف في جواز قراءة أي السبع شاء واختلفوا في بقية العشر ورجح في الذكرى جوازها مدعيا تواترها كالسبع والأحوط الاقتصار على السبع.2

«لكن المشهور بين الأصحاب عدم جواز قراءة الشواذ في الصلاة»؛ می‌گویند در روایات ما هست ولی اصحاب اجازه نمی‌دهند بخوانید؛ ولو منصوب به اهل البیت باشد.

«بل في غيرها أيضا»؛ حتی در غیر نماز هم نمی‌توان خواند. اما مقابلش چیست؟ اول می‌فرمایند مشهور این است که اجازه نمی‌دهند، این طرفش دیگر مشهور نیست: «ولا خلاف في جواز قراءة أي السبع شاء»؛ هر کدام را خواست بخواند. «واختلفوا في بقية العشر ورجح في الذكرى جوازها مدعيا تواترها كالسبع والأحوط الاقتصار على السبع»؛ ایشان هم در اینجا احتیاط می‌کنند. ولی مقصود ما آن حرف هایشان بود که اول مشهور می‌گویند غیر از این‌ها را نخوانید چون شاذ است. بعد می‌گویند نسبت به سبع خلافی نیست که متواتر است. عشر چه؟ شهید ادعای تواتر کرده‌اند اما احوط این است که خوانده نشود. این مجلسی ثانی در بحارالانوار هستند.

تاریخ برداشت نادرست از روایت حرف واحد در کلام فقهای شیعه

الف) اولین برداشت نادرست از روایت حرف واحد توسط مجلسی اول و تبعیت فیض از ایشان

خُب والد بزرگوار ایشان اولین کسی هستند که لحنشان در توضیح روایات حرف واحد این بود که یعنی یک قرائت صحیح است. اولین نفر ایشان بودند. شما بگردید تا پیدا کنید؛ ما که هر چه گشتیم پیدا نکردیم. مرحوم مجلسی اول هم محدث بزرگی هستند، فقهاتشان هم بالا است. ولی ایشان اولین نفری هستند که فرمودند. پشت سر ایشان مرحوم فیض هستند، فرمودند روایات حرف واحد یعنی یک قرائت درست است. تا جایی که ما دیدیم نمی‌توانید یک نفر را پیدا کنید که بگوید حرف واحد یعنی یکی از این قرائات درست است. بله، گفته‌اند سید بن طاووس تواتر قرائات را سعد السعود قبول ندارند. نجم الائمه رضی قبول ندارند. خُب این‌که تواتر را قبول ندارند حرف دیگری است. اصلاً نگفتند که حرف واحد یعنی یکی از آن‌ها درست است. آن‌ها می‌گویند این‌که هر هفت تا متواتر باشد ما قبول نداریم. این یک بحث کاملاً جدائی است. هر هفت تا متواتر نیست. صریحاً رضی داشتند: «لانسلم تواتر القرائات». نگفته بودند چون حرف واحد است، متواتر نیستند. این خیلی مهم بود. به مرحوم شیخ طوسی هم نسبت داده بودند که بحث کردیم از عبارتشان استفاده نمی‌شد و نمی خواستند این را بگویند.

ب) نقل اقوال مخالف با اجماع اصحاب بر تواتر قرائات، توسط سید نعمت الله جزائری

بنابراین دومین نفر مرحوم فیض3 این را فرمودند و همین‌طور آمد و اولین کسی که به‌عنوان مخالف اسم برده مرحوم جزائری هستند…؛ خیلی جالب است مرحوم مجلسی اول و فیض می‌گویند روایات حرف واحد یعنی یک قرائت درست است، اما این‌که کسی مخالف هست یا نه، اجماع داریم یا نه، کاری ندارند. اصلاً اسم نبرده اند. اولین کسی که در صدد برآمده و می خواسته مقابل این اجماع علماء بایستد مرحوم سید نعمت الله جزائری هستند. ایشان می‌گویند: «جمهور مجتهدین من اصحابنا ذهبوا الی انّ الکل نزل به الروح الامین علی قلب سید المرسلین صلی‌الله‌علیه‌وآله»4، سید اول این را می‌گوید و بعد می‌گوید بله، این را گفته‌اند اما مخالف دارند. اولین کسی که نام می‌برد بین علماء شیعه مخالف این حرف هست، سید نعمت الله جزائری هستند. قبلش حتی یک نفر نگفته سید بن طاووس مخالف است، نجم الائمه مخالف است و … . در فضای علمی این علماء بزرگ که شوخی نیستند. اولین نفر ایشان بوده‌اند. چون می‌خواستند اجماع را رد کنند، گفتند مخالف داریم. سید در سعد السعود مخالف هستند. سید که نگفته حرف واحد یعنی یک قرائت. سید داشت دفاع می‌کرد؛ جبائی گفته بود «محنة الرافضة على ضعفاء المسلمين أعظم من محنة الزنادقة»5. فحش داده بود، خُب سید هم می‌گوید این‌هایی که به ما نسبت می‌دهید برای خودتان است. نجم الائمه را هم بحث کردیم. سید نعمت الله همین دو نفر از شیعه را می‌آورند و خلاص.

شاگرد: قبلاً که بحث می‌کردیم عبارات این دو نفر هم خالی از نکات نبود.

استاد: بله. می‌خواهم تاریخش را بگویم تا ببینید چقدر این مهم است. ما یک نفر نداریم که بگوید یکی از علماء مخالف هستند. الآن مجلسی دوم را هم ببینید، می‌گویند «لاخلاف». شیخ بهائی فرمودند «لاخلاف»6. بعد از این‌که این حرف‌ها پیش آمده بود در مفتاح فرموده بودند…، درحالی‌که اصلاً فضا به این صورت نبوده، فضا این قدر روشن و واضح بوده.

ج) نقش صاحب حدائق در بازتاب معنای نادرست از روایت حرف واحد در اصحاب

پس چطور شد فضا نزد بزرگانی مثل صاحب جواهر، شیخ انصاری و … برگشت؟ به گمان من قوی‌ترین چیزی که این فضا را نزد بزرگان اصحاب اصولیین برگرداند همان نسبت صراحتی است که صاحب حدائق به خطا به شیخ طوسی و مجمع البیان نسبت دادند. لذا آسید محمد مجاهد در مفاتیح الاصول، صاحب مفتاح الکرامه، همه کسانی که بعد از صاحب حدائق آمدند، شیخ انصاری، صاحب جواهر، مرحوم حکیم که دیقیق النظر هستند و … . اولین ردی که مرحوم حکیم برای اجماع دارند، این است که می‌گویند شیخ اجماع را قبول ندارد؛ به حرف صاحب حدائق اتکاء کرده‌اند. و حال این‌که قبل از صاحب حدائق یک نفر از امامیه نباید بگوید که شیخ الطائفه با تواتر قرائات مخالف است؟! درحالی‌که احدی اسم نبرده است. حتی سید نعمت الله که خواسته مخالفت پیدا کند، اسمی از شیخ نبرده است. و حال این‌که سید نعمت الله در وسعت اطلاعات اقیانوسی است. ایشان اسمی از شیخ طوسی و صاحب مجمع نمی‌برد، بلکه دو نفری را می‌آورد که اصلاً حرفی در مورد این نزده‌اند. لذا اولین نفر صاحب حدائق بودند؛ با کلمه «صریحٌ» فرمودند: «و كلام هذين الشيخين (عطر اللّٰه مرقديهما) صريح في رد ما ادعاه أصحابنا المتأخرون (رضوان اللّٰه عليهم) من تواتر السبع أو العشر»7. ایشان اولین نفری بودند که شیخ الطائفه و صاحب مجمع البیان را اضافه کردند. در ادامه با همین صراحت، آسید محمد مجاهد در مفاتیح فرمودند شیخ مخالف است، صاحب جواهر فرمودند و متأسفانه همین‌طور آمد. اگر این بحث‌ها واضح شود که قبل از صاحب حدائق اصلاً فضا به این صورت نبوده خیلی خوب است.

گاهی به مسجد می‌آیند و می‌گویند نظر تو این است؟! باعث خجالت می‌شود! من طلبه چه کسی هستم که بگویم نظرم این است؟! ما کجا که نظر بدهیم؟! بلکه با مراجعه به این‌ها برای ما واضح شده که قبل از قرن یازدهم یک نفر نیست که بگوید. همه با لحن‌های محکم تواتر را می‌گویند. یک خطای علمی در فضای کلاسیک باعث این برداشت ها شده که تا به حال آمده است. این برای این مطلب که مسأله تقیه بسم الله حساب دیگری دارد.

شاگرد: صاحب حدائق در مباحث فقهی معمولاً مورد استناد قوی قرار نمی‌گیرد.

استاد: ما از این بحث کردیم. اتفاقا کتاب حدائق در زمانی نوشته شده که تأثیر مهمی داشته. در حدائق از تبیان عبارتی آورده بود. تمام کتاب‌های بعدی ایشان همان را آورده‌اند. این باعث تعجب ما بود؛ چون این عبارت، عبارت تبیان نیست. اما هر چه کتاب‌های فقهی بعد از ایشان است، عین عبارت حدائق را آورده بودند. به زمخشری نسبت داده بودند که گفته باید نماز را اعاده کنی. بعد شیعه به زمخشری جواب داده بودند که ائمه ما اجازه داده‌اند، شما اعاده کنید. درحالی‌که زمخشری این حرف را نزده بود. ما این‌ها را مفصل بحث کردیم.

شاگرد: در مباحث فقهی وقتی بخواهند به کسی حمله کنند معمولاً صاحب حدائق را جلو می‌اندازند، چطور شد که به مستند تبدیل شد؟

استاد: از ایشان اسمی نبرده اند، این‌ها را من عرض می‌کنم. لذا می‌گویم ما بحث کرده‌ایم. هیچ کجا نگفته اند صاحب حدائق این را گفته. اما ما به دنبالش رفتیم؛ صاحب حدائق می‌گویند «قال الشیخ فی التبیان»، عبارتی را می‌آورند، ولی این عبارت برای تبیان نیست. ولی عین همین عبارتی که برای تبیان نیست در کتب بعدی آمده است. مرحوم شیخ آورده بودند. صاحب حدائق آورده بودند. همه این‌ها را بحث کردیم. در تابستان هم بود. به تفصیل بحث کردیم. این‌ها مباحث مهمی است. چیز کمی نیست.

حروف مقطعه و اصلح الوجوه، پاسخی متقن به تحریف قرآن

ظاهراً در روز شنبه در حوزه جلسه‌ای بوده برای توضیح مصحف رضوی که در مشهد امام رضا علیه‌السلام چاپ کرده‌اند. شنیدم در حوزه جلسه‌ای بوده، می‌خواستم تذکر بدهم ولی فراموش کردم. علی ای حال مباحثی که در آن جا مطرح شده بود را برای من نقل کردند. تا ایشان از قرائات مطلبی را می‌گفتند، می‌گفتند پس تحریف قرآن چه شد؟! اصلاً مباحثی است که در آن زمان این قدر واضح بوده و بحثش از مسأله تحریف جدا بوده، در زمان ما به‌خاطر مبادی‌ای چنان تغییر کرده که تا بحث قرائات می‌آید –با وجود سندهای آشکار- می‌گویند تحریف است.

من همیشه عرض کردم تا تحریف قرآن را مطرح می‌کنند، مطالبی را کنار هم بگذارید. تحریف قرآن چه می‌شود؟ اول؛ «منها یستخرج القرآن». مقاله‌ای هم بود؛ اصلاً چون ریخت مصاحف قرآن به حروف مقطعه بر می‌گردد، تحریف قرآن کریم به‌عنوان این‌که حتی یک واوش جابه‌جا شود، ممکن نیست. چرا؟ چون «منها یستخرج القرآن». اگر کاتب خطأ کند، حتی اگر در مصحف صحابی چیزی بیاید، فوری «منها یستخرج القرآن» می‌گوید اینجا قرآن نیست. یعنی قرآن این قدر منضبط است. عنوانی بود به نام «مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير»، هولوگرام به چه صورت است؟ ریشه قرآن به این برمی‌گردد.

در کنار مسأله تحریف، «منها یستخرج القرآن» ثبوتاً را می‌گوییم، در مقام اثبات این قرائات، «اصلح الوجوه» مرحوم شیخ فرمودند را ضمیمه کنید. «اصلح الوجوه» شیخ چه بود؟ «بالزیادة و النقصان» بود. یعنی فرمودند این قرائات موجود است و هفتمین وجه اختلاف آن‌ها این است که خود ملک وحی دو بار به‌صورت کم و زیاد آورده است. شیخ این را اصلح الوجوه دانستند. این دو را به هم ضمیمه کنید. آن می‌گوید «یستخرج القرآن» یعنی «یستخرج القرآن بسبعة احرفه»، و یکی از انواع سبعة احرف، بالزیادة و النقصان است که مرحوم شیخ فرمودند اصلح الوجوه است. اگر این دو را ضمیمه کنید، تحریف کجا است؟! این برای متقدمین یک امر جا افتاده‌ای بود. چون آن‌ها مطلع بودند از این حرف‌ها وحشتی نداشتند.

جزئیت غیر مقومی و غیر مکملی بسمله در سوره

در جلسه قبل بیان شد که مرحوم صاحب مفتاح الکرامه فرمودند بسمله استثناء است و اجماع در بسم الله را تأیید آوردند بر قول کسانی که گفته بودند تواتر بر رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیست. عرض کردم قبل از ایشان شیخ بهائی8 به‌صورت ظهور نسبتاً پایین جواب داده بودند. بعد از شیخ بهائی صاحب وسائل9 در کتاب تواتر القرآن به نحو نص جواب داده بودند. شیخ بهائی فرمودند تواتر ترک بسم الله در برخی از قراءات سبعه روشن است. تواتر را که نمی‌توانیم برداریم. پس چه کار کنیم؟ فرمودند مسأله دیگر این است که تواتر قرائات برای اقراءهای حضرت که بسم الله را جورواجور نقل کرده‌اند. اما اجماع امامیه بر این است که باید در نماز بدون بسم الله نخوانید. لذا صاحب وسائل این عبارت را صریحاً توضیح دادند. فرمودند معنایش این است که در غیر نماز حضرت اقراء فرموده‌اند، گاهی با بسم الله و گاهی بدون آن. اما در نماز اجماع است که اگر بسم الله را نیاورید باطل است. تصریح صاحب وسائل بود.

بحث سر این رفت که جزئیت آن به چه صورت است. در آخر جلسه مثال‌هایی را عرض کردم و وقت گذشت. مثال‌ها در این بود که جزئیت انواعی دارد. صحبت سر این بود که محاسن یک شخص جزء بدن او هست یا نه؟ انگشت جزء بدن هست یا نیست؟ از انواع مثال‌ها صحبت کردیم. با مثال‌ها به جایی رسیدیم که نسبت به بعض اجزاء نه می‌توان گفت مقوم است و نه می‌توان گفت مکمل است. محاسن جزء مکمل بدن مرد است ولی آن را اصلاح می‌کند و دور می‌ریزد. مکمل است و باعث حسن او است، اما مقوم نیست. سر یک بدن، مقوم آن بدن است، اگر سر را ببرند دیگر می‌رود و تمام می‌شود. اما به انگشت مثال زدم، انگشت جزء بدن هست یا نیست؟ جزء ماهیت بدن الانسان هست یا نیست؟ هست. مکمل بدن نیست اما جزء بدن هست. زور انگشت بیش از مکمل است. مثل قنوت برای نماز نیست. جزء مستحب نیست. جزئیت وضعیه ندبیه ندارد تا مکمل باشد. لذا انگشت جزء بدن است اما درعین‌حال اگر قطع شود بدن باقی است. پس ما یک جزئی پیدا کردیم که نه مقوم است تا کل با ذهابش از بین رود، نه مکمل است تا باعث حسن او شود. انگشت که حسن نیست، وقتی برود نقص است. در فقه به نقص می‌گفتید جزء طبیعی او نباشد. خُب در اینجا چه کار کنیم؟

من پیشنهادی را عرض کردم؛ این بود که ما جزئی داشته باشیم، جزء وضعی باشد، جزء ماهیت است اما غیر مقوم و غیر مکمل است. نه مکمل است و نه مقوم است. در مانحن فیه مثالش چیست؟ در نماز تصور کنید؛ همه شنیده‌اید که می‌گویند «لاصلاة الا بفاتحة الکتاب». سؤال این است: سوره مبارکه حمد جزء صلات هست یا نه؟ جزء صلات است. مکمل است یا نه؟ نه، جزء مستحبی که نیست. جزء صلات است؛ چون «لاصلاة الا بفاتحة الکتاب». پس نه مکمل است و نه مقوم است. اما مطلقاً با ذهاب سوره فاتحه، صلات هم از بین می‌رود؟ اگر مطلقاً بود مقوم می‌شد. درحالی‌که اگر سهوا ترک کنی نماز باطل نشده است. پس «لاصلاة الا بفاتحة الکتاب» به چه معنا است؟ یعنی جزء الماهیة هست؛ در ماهیت اصطناعیة صلات، فاتحه جزء آن است اما جزئی است که نه مقوم است و نه مکمل. پس چیست؟ جزء غیر رکنی است. جزء رکنی آنی است که مطلقاً اگر رفت نماز باطل است؛ عمداً و سهوا اگر رفت نماز باطل است. اما فاتحه که جزء رکنی نیست. واجبات غیر رکنی است. یعنی اگر سهوا ترک شود باطل نیست. چرا؟ چون فرض نیست. در روایات بود. آن‌ها فرض است یعنی در آیات شریفه آمده است اما این در سنت آمده است. این یک مثال بود. مثالی که همه قبلاً از آن سابقه ذهنی دارند. مشکلی هم ندارند. «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»، در ذهن متشرعه به‌وضوح جزء ماهیت صلات هم هست، اما مقوم نیست و مکمل هم نیست.

خُب همین چیز را برای بسم الله می‌گوییم. دوباره مثال دیگر می‌زنم تا مناسب آیه شریفه باشد. فرمودند: «ما لهم قاتلهم اللّٰه عمدوا إلى أعظم آية في كتاب اللّٰه فزعموا أنّها بدعة إذا أظهروها»10، با این‌که اعظم آیه است، بعد شما می‌گویید قراء سبعه می‌گویند دو جور متواتر آمده است. وقتی اقراء می‌کردند گاهی می‌گفتند و گاهی نمی گفتند. شیعه در نماز می‌گوید اگر نباشد باطل است. این به چه صورت می‌شود؟ مثالش مثال چشم برای بدن انسان است.

تنظیر جزئیت بسمله به جزئیت چشم در بدن

در بدن انسان عضوی لطیف تر، زیباتر و شریف تر از چشم دارید؟! اصل کار چشم انسان است. مواجهه به حدقتین است. چشم در چشم هم می‌کنند و با هم صحبت می‌کنند. حالا سؤال این است: چشم در بدن انسان مقوم است یا نه؟ نیست. مکمل هست یا نیست؟ مکمل هم نیست. مثل محاسن نیست؛ یعنی جزء ندبی نیست. جزء اصیل است، از انگشت خیلی بالاتر است. ولی درعین‌حال مقوم هم نیست.

شاگرد: در هر حال اعظم الجزء در بدن نیست.

استاد: اعظم را معنا کنید. وقتی من به این صورت می‌گویم ببینید شما می‌گویید من غلط گفتم یا نه؟ انسانی که چشم ندارد هیچی ندارد. می‌گویید غلط گفتید؟! این معنایی است که عرف تأیید می‌کند.

شاگرد: مجاز است و مبالغه است.

استاد: انسانی که سر ندارد، دست که دارد. دستش که باقی است. سرش را بریده‌اند دستش که باقی است. مجاز گفتید.

شاگرد: نه.

استاد: چرا نه؟! مگر دستش باقی نیست؟!

شاگرد: سر که برود هیچی ندارد. یعنی اگر سرش را بردند، دیگر نیازی نیست بدنش را دفن کنید؟! چون می‌گویید هیچی ندارد؟! یا می‌گویید سرش رفت، بدنش بدن مؤمن است و واجب است که همه را احترام کنید، غسل بدهید و دفن کنید. اگر مجاز را می‌گویید، خُب چه فرقی دارد؟! اینجا هم مجاز می‌شود. من فرمایش شما را قبول دارم می‌خواهم عرفی صحبت کنم.

می‌خواهم بگویم با این‌که چشم مقوم نیست، اعظم جزء در منظور شما نیست، درعین‌حال به قدری شأنش بالا است که عرف از من می‌پذیرد که بگویم انسانی که چشم ندارد هیچی ندارد. یعنی آثار اصلی و انتظار حیاتی که از او هست را ندارد. بنابراین در اینجا می‌توانیم یک ابداعی بکنیم. البته اصل بحث بیش از این‌ها است، ولی مثال‌ها برای این است که استیحاش نکنید.

ادعا این است: آیه مبارکه بسم الله الرحمن الرحیم، جزء وضعی حتمی ماهیت سوره است. جزء ماهیت آیات شریفه قرآن هست. نباید در جزئیت آن تردید کنیم. جزئیت کمالیه هم ندارد که مستحب باشد. جزئیت ماهویه دارد. جزء الماهیة است. اما می‌تواند جزء الماهیه‌ای باشد که مثل اجزاء رکنی صلات مقوم نباشد. ولذا وقتی پیامبر خدا به تبع اقراء جبرئیل -طبق قرائت قراء سبعه و توضیحی که صاحب وسائل و شیخ بهائی فرمودند- در یک جایی بدون بسم الله اقراء کردند، مانعی نداشته. یعنی بگوییم چطور می‌شود که حضرت چشم را نیاورند؟! نکته ظریفی در اینجا هست. همین چشمی که اگر نباشد انسان چیزی ندارد، خدای متعال برایش یک پلک گذاشته است. یعنی در همین چشم با این شرافت، خدای متعال به انسان اختیاری داده که در بعضی از جاها آن را ببندد. یعنی این عضو را از نگاه کردن و استفاده از آن، منع کنید. چرا؟ لحِکمةٍ. یعنی خود بسم الله با این‌که برای سوره مثل چشم است، ترکش ملازم با این نیست که حتماً کور شود. ترک بسم الله می‌تواند مثل بر هم نهادن چشم باشد. حضرت که آن را از قرآن برنداشتند. شاهدش اجماع تمام مصاحف مسلمین است که بسم الله را در ابتدای هر سوره آورده‌اند. آن را که برنداشته‌اند. خُب چه کار کرده‌اند؟ طبق بعض قراء سبعه، در وقت اقراء، بسم الله را به‌خاطر حکمتی نیاورده‌اند. مثل حکمت که در چشم بستن هست. مفصل از حکمت آن بحث کرده‌اند.

تخییر در فصل با بسمله در دو سوره «والضحی» و «الم نشرح»

شبیه‌ش چیست؟ تبیان را نگاه کنید؛ شیعه می‌گوید وقتی در نماز سوره «والضحی» خواندید حتماً باید همراش «الم نشرح» را هم بخوانید. خُب بسم الله بگوییم یا نگوییم؟ در عروه و متاخرین می‌گویند بگویید، مرحوم شیخ در تبیان و صاحب مجمع فرمودند اصحابنا می‌گویند وقتی دو سوره را خواندید بسم الله را نگویید. خُب چطور بسم الله اعظم آیه است و چطور در مصحف آمده که فتوای شیخ الطائفه این است که بسم الله را نگویید؟! در اینجا الآن سوره را کور کرده‌اید؟! نه، در اینجا عنایتی دارید که می‌خواهید وحدت اتصالی دو سوره را جلا بدهید؛ لذا برای جلا دادنش بسم الله را نمی‌گویید. اتفاقا نهایت بحث هم به تخییر منجر می‌شود. یعنی مخیر هستید. نه این‌که اگر بگویید نماز باطل باشد و اگر نگویید درست باشد. بلکه مخیر هستید. شیخ که فرمودند بگویید، احد طرفی التخییر بود. فقهاء هم بحث‌های سنگینی در اینجا کرده‌اند که تمامش به نفع بحث‌های ما است. در این بحث کرده‌اند که بسم الله را بگوییم یا نگوییم؟ اظهر، اشبه و … دارند. نه، وقتی شما در این مقام هستید که چشم را می‌بندید، می‌گوییم بسم الله که چشم سوره است، برای یک حکمتی در اینجا نمی‌آوریم، نه این‌که در مصحف نمی‌آوریم. در قرائت و در ایجاد فردی از قرائت آن را نمی‌آوریم. چرا؟ برای این‌که اتحاد سوره «والضحی» و «الم نشرح» را جلا بدهیم. به تعبیر شیخ مفید –البته در روایات نیست- «سورة واحدة» هستند. اتفاقا کسانی که می‌گویند بسم الله را نیاورید همین را می‌گویند. می‌گویند بزرگان شیعه گفته‌اند «سورة واحدة» است، و اجماع داریم که در سوره واحده دو بسم الله نداریم مگر سوره نمل. یکی از استدلالات همین است. اجماع داریم که در یک سوره دو بسم الله نداریم مگر سوره نمل. خُب اینجا هم «سورة واحدة» است و نباید بسم الله را بیاوریم. لذا اگر بیاوریم خلاف اجماع می‌شود.

این را هم عرض کنم؛ بحث بسم الله را در کلمات فقهاء در سه، چهار جا دنبالش باشید. یکی همین‌جا که جزء سوره مبارکه فاتحه هست یا نه. یکی دیگر در نماز آیات است؛ یعنی وقتی تفریق می‌کنید آیا می‌توانید بسم الله را به‌عنوان یک آیه مستقل در رکوع قرار بدهید یا نه؟ یکی دیگر در عدول است. درجایی‌که از این سوره، قبل از نصف به سوره دیگر عدول می‌کنید، باید بسم الله را اعاده کنید یا نه؟ یکی هم «والضحی» و «الم نشرح»، سوره فیل و «لایلاف» است.

شاگرد: بنابراین شما می‌فرمایید سائر آیات سوره، حکم ارکان نماز را دارند که بدون آن سوره از بین می‌رود؟

استاد: نه. در جلسه قبل مطلبی را عرض کردم.

شاگرد: بله، فرمودید اگر یک آیه از سوره یس را نخواند. ولی اگر نذر کردم که چند دفعه سوره یس را بخوانم، اگر بخواهم به نذرم عمل کنم… .

استاد: باید بسم الله را بخوانم.

شاگرد: طبق قرائتی که بسم الله ندارد، می‌توانم بخوانم.

استاد: «النذر علی حسب نیة الناذر».

شاگرد: من نیت می‌کنم علی حسب نزوله علی قلب رسول الله.

استاد: یعنی ذمه من مشغول به یک قرائتی شده.

شاگرد: وقتی یکی از قرائات سوره یس بدون بسم الله است، من به نذرم عمل کرده‌ام.

استاد: چون نماز نیست، «لاخلاف بین فقهائنا» نمی‌آید. فرض هم گرفتیم نیت ناذر اعم است، مخصوصاً اگر عنایت دارد. خب آن جا نخواندیم. چون «لاخلاف بین فقهائنا» که قرائت در غیر نماز بدون بسم الله جایز است. شیخ بهائی فرمودند، صاحب وسائل هم فرمودند.

شاگرد: بنابراین من نذرم را بدون بسم الله انجام می‌دهم، اما چون آیات را نمی‌توانم حذف کنم، حکم ارکان را دارد.

استاد: اگر در سوره مبارکه یس «وَمَا عَمِلَتۡ أَيۡدِيهِمۡ»11 بخوانم به نذرم عمل کرده‌ام یا نه؟ الآن در قرآن «وَمَا عَمِلَتۡهُ أَيۡدِيهِمۡ» می‌خوانیم.

شاگرد: هر طور قرائت متواتر گفته باشد. اما من می‌خواهم یک آیه را حذف کنم، آیا می‌توانم؟

استاد: من یک سؤال کنم؛ در مصاحف، در سوره مبارکه یس بعد از بسم الله، شماره آیه می‌گذارند؟ یا این‌که بعد از «یس» می‌گذارند؟

شاگرد: بعد از «یس» می‌گذارند.

استاد: خب در مصحف ورش کجا می‌گذارد؟ بعد از «يسٓ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ» شماره آیه می‌گذارند. یعنی در مصحف مدینه «یس» را به‌عنوان یک آیه نمی‌گذارند. مصاحف موجود است، تصاویرش را در اینترنت ببینید. اگر شما بگویید «عملته»، یک حرف آن‌که بخشی از آیه است را می‌توانم نخوانم، چون طبق قرائت است، الان هم طبق مصحف بسم الله بخشی از آیه است. چطور به‌خاطر قرائتی اجازه می‌دهید «ه» را نخوانم اما بسم الله هم که بخشی از آیه در مصحف است، می‌گویید بسم الله را نخوانم؟! طبق این قرائت بسم الله بخشی از این آیه است. همان‌طوری که در «عملته» اجازه می‌دهید ضمیر «ه» را نخوانیم، اینجا هم طبق این قرائت می‌گوییم بخشی از آیه را نخوانیم. می‌گوییم «يسٓ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ». چه فرقی کرد؟!

شاگرد: طبق قرائتی که بسم الله ندارد، من به نذرم عمل کرده‌ام.

استاد: و طبق قرائتی که «ه» ندارد به نذرتان عمل کرده‌اید.

شاگرد: من می‌خواهم بگویم اگر یک آیه غیر از بسم الله حذف کنم، به نذرم عمل کرده‌ام یا نه؟

استاد: اگر قرائت باشد بله.

شاگرد: پس طبق یک قرائت می‌توانم بسم الله را حذف کنم، اما سائر آیات را نمی‌توانم حذف کنم.

استاد: چون قرائات نیست.

شاگرد: بله، لذا این با اعظم بودن بسم الله در کتاب الله موافق است؟!

استاد: مالکیه فتوا می‌دادند که اگر در نماز بسم الله را بخوانید نماز باطل است. «عمدوا» به این معنا است.

شاگرد: من می‌خواهم بگویم با «اعظم آیة فی کتاب الله» نمی‌سازد.

استاد: چرا نمی‌سازد؟!

شاگرد: اگر بسم الله را حذف کنم به نذرم عمل کرده‌ام، اما اگر آیات دیگر را حذف کنم به نذرم عمل نکرده‌ام.

شاگرد2: اگر کسی بسم الله در سوره نمل را حذف کند، این یک آیه است یا نصف آیه است؟

شاگرد: من نذر کردم سوره نمل را بخوانم، «إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ»12 را نمی خوانم. دراین‌صورت به نذرم عمل نکرده‌ام.

شاگرد2: کسی در اینجا اگر بسم الله را حذف کند نصف آیه را حذف کرده است، خب پس این مصداق «عمدوا الی اعظم آیة» هست یا نه؟! جاهای دیگر هم همین‌طور است. یعنی «عمدوا» در جایی است که مثل سوره فاتحه همه گفته اند که یک آیه است. اگر کسی این را حذف کند «عمدوا» صدق می‌کند. ولی درجایی‌که نصف آیه را حذف کند «عمدوا» نیست.

شاگرد3: بین این اعظم بودن و این وظیفه شرعیه ملازمه ای وجود دارد؟

استاد: ایشان می‌خواهند بگویند چون نخواندی هست. اما در روایت دارد «عمدوا الی اعظم آیة فنهوا عنها»؛ «عمدوا» یعنی «عمدوا الی نهیها». نه این‌که «عمدوا» یعنی وقتی شما می‌خواهید نذر را ایفاء کنید طبق قرائتی بخوانید که بسم الله ندارد. و لذا عرض کردم ابن جنید که از فقهای قدیمین است، می‌گوید بسم الله تنها جزء فاتحه است و جزء سائر سور نیست. فقط جزء افتتاح است. روایات مهم‌تر بود. از مستمسک خواندم؛ مرحوم حکیم بعد از این‌که گفتند اجماع داریم، گفتند اما مقابلش روایاتی داریم که تا آن جا رفته و می‌گوید حضرت نماز خواندند و بسم الله را نخواندند. خب چطور «عمدوا» در اینجا نیست؟! بگوییم یعنی تقیه کردند! کسی که راوی آن روایت بود نگفت در مسجد مفصل این‌طور خوانده شد؛ «صلّیت معه» در جایی بود که حالت دنج داشت. ائمه که در مسجد النبی و جاهای دیگر که امامت جماعت نمی کردند.

شاگرد: چرا می‌گوید تقیه کرده‌اند؟ چون می‌گویند روایت قابل جمع نیست. وجه عرفی برای جمع نمی‌توانیم پیدا کنیم. این «اعظم آیة» با حذف نمی‌سازد. لذا به جهت سندی می‌رویم، چون موافق عامه است، پس تقیه شده است.

استاد: جوابش این است که از قرینه حالیه و صدوریه روایت «عمدوا» غض نظر شده. یعنی اگر ملاحظ می‌کردند که مالکیه نهی می‌کردند و می‌گفتند نمازت باطل است، به این نهیب نیاز دارند. «اعظم آیة» را در نماز می‌خوانم، نمازم باطل است؟! سبحان الله! خیلی هم عجیب است. مالکیه بگویند اگر بخوانید نمازت باطل است! این چیز کمی نیست. چقدر به «عمدوا» می‌آید. اما این‌که بگویید الآن اقراءهای مختلف صورت گرفته و در اینجا اقراء بسم الله نشده… .

شاگرد2: مشکل ایشان در اعظم بودن است. یعنی وقتی در برخی از قرائات نیست پس دیگر اعظم نیست. اعظم آیه‌ای است که باید در هر قرائتی باشد.

شاگرد: بله، منظورم این است. چرا آیات دیگر قابل حذف شدن نیست اما بسم الله قابل حذف است؟

استاد: ببینید شیخ بهائی که آدم معمولی نیست. چرا ایشان «کما تری» گفته اند؟! عبارتشان را ببینید:

لا خلاف بين فقهائنا رضوان الله عليهم في أن كلما تواتر من القراءات يجوز القراء به في الصلاة ولم يفرقوا بين تخالفها في الصفات أو في إثبات بعض الحروف والكلمات كملك ومالك وقوله تعالى " تجري من تحتها الأنهار " بإثبات لفظة من وتركها فالمكلف مخير في الصلاة بين الترك والإثبات إذ كل منهما متواتر وهذا يقتضي الحكم بصحة صلاة من ترك البسملة أيضا لأنه قد قرء بالمتواتر من قراءة أبي عمرو وحمزة وابن عامر وورش عن نافع وقد حكموا ببطلان صلاته فقد تناقض الحكمان فأما أن يصار إلى القدح في تواتر الترك وهو كما ترى أو يقال بعدم كلية تلك القضية ويجعل حكمهم هذا منبها على تطرق الاستثناء إليها فكأنهم قالوا كلما تواتر يجوز القراءة به في الصلاة إلا ترك البسملة قبل السورة ولعل هذا هون وللكلام في هذا المقام مجال واسع والله أعلم13

اگر ترک بسملة متواتر است، پس چرا نماز باطل است؟! چه جوابی دادند؟ فرمودند: «فأما أن يصار إلى القدح في تواتر الترك وهو كما ترى»؛ کما تری یعنی چه؟ یعنی نمی‌توانید تواتر را کاری کنید. وجه دوم چیست؟ فرمودند وجه دوم خوب است. فرمودند کسانی که ترک کرده‌اند در غیر صلات است. در اقرائات معمولی است اما شیعه گفته در نماز حق ندارید ترک کنید. چرا آن طرفش را گفتند «کما تری»؟! یعنی ایشان گفتند «لاخلاف». یعنی اگر شما نذر کردید و بین فقها خلافی نیست که شما به نذرتان عمل کرده‌اید. چرا؟ چون اگر بگویید متواتر نیست «کما تری» است. شما می‌گویید «اعظم آیة»، درحالی‌که «اعظم آیة» برای اینجا نیست. چون بین فقها خلافی نیست که «اعظم آیة» که معنا کرده‌اند مخصوص صلات است.

کلام مهم شیخ انصاری در جزئیت بسمله

مرحوم شیخ انصاری در کتاب الصلات، در چند جا جزئیت بسمله را بحث کرده‌اند. در دو جا به‌طور تفصیلی دارند. یکی در صفحه چهارصد و سی و هفت، ششصت و نه، سیصد و نود. مرحوم شیخ در نحوه تصور جزئیت مطالب مهمی دارند. آن چه که می‌خواستم در این جلسه بخوانم و نشد، در جلد هشتاد و دو بیروت است. مرحوم مجلسی به اصحاب اشکالی دارند. در این‌که می‌گویند وقتی عدول کردید و سوره را خواندید باید اعاده کنید. صفحه هجده؛ «الرابع : ذكر أكثر الاصحاب وجوب البسملة للسورة المخصوصة، فقالوا لو قرأها بعد الحمد من غير قصد سورة فلا يعيدها ، ومع العدول يعيد البسملة»14، این را می‌گویند و بعد می‌گویند: «و فیه نظر». فرمایش ایشان در کتاب‌های فقهی متأخر هم آمده است. «فیه نظر» ایشان نسبت به بحث‌هایی که امروز راجع به جزئیت داشتیم نکته ی ظریفی دارد. حتماً عبارت ایشان را نگاه کنید. علامه مجلسی تصویر خوبی دارند در نحوه این‌که بسم الله چطور آیه است و چطور جزء است و این‌که اگر جزء یک سوره شد وقتی خواستید عدول کنید آیا باید آن را تکرار کنید یا نه؟ حتی ایشان وجهی تصویر می‌کنند که وقتی عدول کردید لازم نباشد آن را اعاده کنید. نکته ظریفی دارد. نگاه کنید.

نقش مسأله هویت شخصیتی پسین قرآن در تصور نحوه جزئیت بسمله

شاگرد: این‌که بسم الله در سوره برائت نیامده را هم توضیح بدهید.

استاد: در مصحف که نیست. اجماع هم دال بر این است که هر سوره ای بسم الله دارد الا سوره برائت. معقد اجماع اینجا را گرفته است.

شاگرد2: جزئیت بسم الله خلطی بین احکام وضعیه و تکلیفیه نیست؟

استاد: مثل قنوت را عرض کردم؛ عده‌ای گفته اند جزء نیست چون مستحب است. شما به ارتکازتان می‌توانید این را تصور کنید که قنوت هم جزء صلاتی است و هم مستحب است. شما ارتکازا خودتان می‌توانید تصور کنید یا نه؟ می‌گویید جزء الصلات است اما مستحب است. آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی گفته اند نمی‌شود.

شاگرد: میرزای دوم در رساله لاتعاد خود ملتزم شده‌اند غیر از طهور و سجود و … بقیه جزء نیستند بلکه واجب فی واجب هستند.

استاد: چرا؟ چون در تصویرش مشکل داشته‌اند. خیلی هم پرفایده است. اگر شما این را جلو رفتید و جزئیت را آوردید، آن هم جزء الماهیة. جزء الماهیة ای که امروز گفتم یکم غلیظش کردم و برایش هزینه گذاشتم؛ ولی قبلاً بحث کردیم که در جزء ندبی هم توضیح دادم که آن هم جزء الماهیة است. فقط ماهیت مراتب دارد. تشکیک در ماهیت هست. ماهیت مراتب عالیه دارد. خود مرحوم آقای حکیم در قضیه لاتعاد همین را فرمودند. فرمودند ماهیت مراتب دارد، وقتی سهوا قرائت رفت، می‌گویند ماهیت باقی است چون مراتب دارد. اصل الماهیة هنوز هست.

شما فرمودید بخشی از آیه می‌شود؛ اصل حرف من ماند. در صحیح و اعم مباحث خیلی خوبی مطرح شد. در آن جا بحث کردیم که جزء رکنی کاره هست یا نیست؛ نماز کسی معذور از ارکان نماز هست، نماز هست یا نیست؟ آن جا قضیه‌ای علی البدل بود و تصویرهایی. در اینجا یک نظری بود…؛ لذا هفته قبل هم عرض کردم اگر شما بعض سوره را هم خواندید، عرف می‌گوید مسمی صادق است. صدق مسمی در خیلی از جاها به کار می‌آید. در «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلِكُمۡ»15 فرمودند «او لمکان الباء». درحالی‌که برای «ارجل» که باء نیست. می‌خواهم عرض کنم خیلی از جاها هست که می‌گویند صرف مسمی کافی است. جاهایی که بحث در می‌گیرد می‌گویند مسمی باعث اتیان اطلاق می‌شود. صرف الوجود کافی است.

خب در اینجا هویت ماهوی سوره به چیست؟ به آیات است؟ به کلمات است؟ به چیست که آقا فرمودند اگر یک آیه آن را نیاورید اداء نکرده‌اید؟ اول باید در صحیح و اعم این را حل کنیم. برخی گفته اند اصل قوام صلات به صرف ترکیب اصطناعی اجزاء نیست. یعنی آن چیزی که در نماز سبب می‌شود بگویید اقل و اکثر ارتباطی است. چه چیزی سبب می‌شود این اقل و اکثر، ارتباطی باشند؟ آن چیز است که اگر شما آن را بیاورید و موضوع له صحیح و اعم قرار بدهید، در سوره هم می‌توانید تنظیم کنید. یعنی آن چه که سوره را سوره کرده این‌طور نیست که اگر دوازده آیه دارد بخشی از آن را بردارید و بگویید سوره مبارکه یس رفت. شما اگر بخشی از سوره را هم بخوانید، عرف متشرعه می‌گویند من سوره یس را خواندم اما بخشی از آن را. نه این‌که بگوییم چون بخشی از آن را خواندم و سوره یس هشتاد آیه است، پس من چیزی نخوانده‌ام. «انتفی الکل بانتفاء اجزاءه». می‌گویند «قرأت سورة یس». این‌که چرا به این صورت هست، هنوز بحثش نکرده‌ایم. الآن می‌خواستم وارد شوم، فرمایش شما به این مربوط می‌شود، ما باید هویت یابی کنیم که قرآن کریم چه جور هویتی دارد.

قبلاً بحثی داشتیم که هویت قرآن شخصی نیست، شخصیتی است. این بحث خیلی پر فایده است. حاج آقا رضا در مصباح الفقیه می‌گویند «الکلام شخصٌ واحد»، بعد هم می‌گویند همه قرائات از بین رفت. نه، اولاً قرآن کریم هویت شخصی نیست، شخصیتی است. بحث خیلی پرفایده ای است. تازه گی آقای سوزنچی مناظره‌ای داشتند با آقایی که بر قرآن ردیه نوشته است. اگر مناظره ایشان را نگاه کنید ایشان هم شخصیتی پسین را به‌خوبی توضیح می‌دهد. در هولوگرامی هم هست. با مثال‌های متعدد توضیح داده می‌شود. این خیلی از مهم است. از چیزهای خیلی جالبی که آن آقا هم بهت زده شد، این بود: عصای موسی و سائر معجزات انبیاء علیهم‌السلام وقتی زمانش رفت، دیگر رفته. یعنی الآن عصای موسی موجود نیست که نشانش بدهیم. ولی خداوند برای خاتم النبیین صلی‌الله‌علیه‌وآله کاری کرده که معجزه ایشان شخص نیست که زمان و مکانش برود، بلکه هویت شخصیتی پسین است. یعنی الآن قابل عرضه به کل بشر است. این خیلی جالب است. لذا ما باید اول هویت سور و آیات و قرآن کریم را با مثال‌هایی کالشمس توضیح بدهیم. بعد از این‌که این‌ها پیشرفت، آن وقت تصور جرئیت، انواعش روشن می‌شود.

شاگرد: در تأیید فرمایش شما می‌توانیم جمع کنیم؛ یعنی هم اعظم آیة باشد و هم رکن باشد و هم اعظم رکن فی القرآن باشد. چون خداوند این اعظم آیة را در قرائات قرار داده است. خداوند می‌تواند مهم‌ترین آیه اش را در همه قرائات قرار ندهد، بلکه در برخی از قرائات اعظم رکن قرار داده.

استاد: مشکلی که دارید این است که وقتی مقوم شد و رکن شد، انتفائش به مشکل بر می‌خورد. شما می‌گویید خداوند قدرت دارد یک واحد از پنج بردارد و درعین‌حال باز پنج باقی باشد. خدا قدرت دارد انسانی که حیوان ناطق است، ناطقش را بردارد و درعین‌حال انسان بماند. یعنی شما تعبدی سراغ این می‌روید که خداوند قدرت دارد. درحالی‌که شما فرض گرفتید رکن و مقوم ماهیت است، دراین‌صورت دیگر تناقض می‌شود. شما می‌گویید با این‌که مقوم است خداوند قدرت دارد که مقوم قرارش بدهد. پس یعنی مقوم نیست.

شاگرد: من بعض قرائات را می‌گویم. یعنی این قرائت بدون بسم الله بدون رأس است.

استاد: دراین‌صورت شما از اطلاق اعظم آیة دست کشیده‌اید. فرمایش شما یعنی در این حوزه مقوم است.

شاگرد: یعنی امام علیه‌السلام می‌فرمایند چرا شما بالجمله بسم الله را حذف می‌کنید؟! اعتراض به حذف بسم الله فی الجمله نیست. بلکه در قرائاتی اعظم الرکن است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: جزئیت بسمله، انواع جزئیت، اعظم آیة، صحیح و اعم، هویت شخصیتی پسین، جوهره قرآن، رمز تحدی، تحدی، اعجاز قرآن، اعجاز، حرف واحد، روایت حرف واحد،

1 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 8 صفحه : 109

2 بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 82 صفحه : 23

3 مفاتيح الشرائع؛ ج‌2، ص: 272 وتفسير الصافي، ج‏1، ص: 62 و الوافي، ج‏9، ص: 1776

4 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71

5 سعد السعود للنفوس منضود ؛ النص ؛ ص144

6 مشرق الشمسين - البهائي العاملي - الصفحة ٣٩٢

7 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌8، ص: 100‌

8 مشرق الشمسين - البهائي العاملي - الصفحة ٣٩٢

9 تواتر القرآن، ص: 107

10 البرهان في تفسير القرآن , جلد۱ , صفحه۹۹

11 یس 35

12 اانمل 30

13 مشرق الشمسين - البهائي العاملي - الصفحة ٣٩٢

14 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 85 صفحه : 18

15 المائده 6






تعدد قرائات؛ جلسه: 94 25/2/1403

بسم الله الرحمن الرحيم

تقیه - تقیه مماشاتی- جزئیت بسمله - «مالک یوم الدین» - «ملک یوم الدین»- اجماع علماء شیعه بر قرائات

رفع تقیه در جزئیت بسمله و بقاء آن در «ملک و مالک»، تهافتی در کلام صاحب حدائق

در جلسه قبل داشتم عبارات صاحب حدائق را می‌خواندم که یک نکته بگویم، دیگر بحث‌هایی مطرح شد و آن نکته رفت. آن نکته را به‌صورت اشاره و خلاصه عرض می‌کنم. ایشان در جلد هشتم، صفحه صد و پنجم، راجع به جزئیت بسم الله بحث کردند و روایاتی را مطرح کردند. تا صفحه ۱۰۹ که می‌فرمایند:

أقول: و الظاهر عندي ان هذه الأخبار انما خرجت مخرج التقية كما صرح به في الاستبصار، و إلى ذلك تشير روايات العياشي المتقدمة و هي رواية أبي حمزة و رواية عيسى بن عبد اللّٰه و رواية خالد بن المختار. و اللّٰه العالم.1

یعنی اجماع امامیه بر این است که باید بسم الله خوانده شود؛ جزء سوره هست. چند روایت بود که موافق این حرف نبود؛ آن روایاتی که موافق نبود را چه کار کنیم؟ ایشان می‌فرمایند حمل بر تقیه می‌شوند.

این روایات حمل بر تقیه شد، مقابلش هم اجماع مسلمی هست؛ روایات متعددی بود. ایشان که می‌فرمایند در روایات بسم الله تقیه شده و تقیتاً آن را نگفته اند؛ حالا سؤال این است: در این روایات که تقیه کرده‌اند و بسم الله را نگفته اند، نزد شیعه این تقیه مانده یا نمانده؟ مماشاتاً و تقیتاً در چند روایت بسم الله را نگفته اند، شما می‌گویید نزد شیعه واضح و آشکار است که باید بسم الله را بگوییم. شما که می‌گویید این روایات محمل تقیه دارد، هیچ کسی با شما مشکلی ندارد. چرا؟ چون نزد شیعه جا افتاده و واضح است که باید بسم الله را بگویند. ادعای اجماع هم شده. پس معلوم می‌شود اگر روایاتی هست و تقیه ای هم صورت گرفته، فضا این‌طور نبوده که این تقیه بماند. اصلاً این‌طور نبوده. خُب این‌ها تقیه کرده‌اند و در زمان آینده نزد شیعه واضح شده که این ترک بسم الله برای تقیه بوده.

همچنین متن مفتاح الکرامه را خوانیدم؛ ایشان فرمودند بسم الله استثناء است؛ به‌خاطر سائر قرائات ترکش را تجویز کرده اند و گفته‌اند با قرائات همراهی کنید، اما الا بسم الله. بسم الله اجماع شیعه است و گفته‌اند همراهی نکنید. سؤال این است: اگر تقیه بودن آن الآن نزد شیعه واضح است، چرا در قرائاتی مثل «ملک» و «مالک» می‌گویید تقیتاً و مماشاتاً است؟! اگر تقیه کرده‌اند باید بعداً نزد شیعه واضح شود که کلام خدا کدام است. وقتی خواستند در نماز بخوانند این‌طور نشود که علماء بزرگ بگویند احتیاطا دو نماز بخوانید. یک زمانی مماشات بود که در «ملک» و «مالک» تقیه می‌کنیم. همین‌طور که واضح شد باید بسم الله را بخوانیم، در آینده باید واضح شود که «مالک» بخوانید، نه «ملک». یا برعکس.

نکته این است که چطور در بسم الله تقیه استثناء می‌خورد و در آن دیگر تقیه نیست؟! از تعابیری مثل «اعداء الله»، «قاتلهم الله» استفاده شده و شیعه هم این را جا می‌اندازند. یعنی ملتزم می‌شوند و اجماع می‌کنند که باید این بسم الله باشد. در مواضع اخفات هم باید به جهر باشد. این‌ها هست، جهر استحباب دارد اما چیزی که مقوم قرائات است و باید بدانیم «ملک» بخوانیم یا «مالک»، در اینجا تقیه مستقر شود و تا آخر هم شیعه نفهمد کدام یک از این‌ها از امام معصوم تقیه بود.

شاگرد: اشکالی دارد که در بعض موارد حضرت تقیه را مشخص می‌کردند و در برخی دیگر نه؟ ‏ٌٌْٰٔٔ

استاد: صحبت سر محل ابتلاء کثیر است. اساس نماز به آن بند است. چطور اگر در بسم الله تقیه نکنیم اشکالی ندارد، و اجماع هم می‌کنیم که باید بسم الله را بخوانید، اما در «ملک» و «مالک» باید تقیه کنیم!

شاگرد: یعنی شما می‌فرمایید هیچ مسأله مورد ابتلائی نیست که تقیه کرده باشند و بعداً معلوم شده باشد؟

استاد: بله. شما یک موردش را بیاورید. در فصل الخطاب مرحوم نوری آورده بودند. ایشان پنج-شش مورد آورده بودند که در امور مهمه تقیه کرده بودند، ما گفتیم کدامش هست که الآن شیعه نمی‌دانند؟! مسح پا است؟! «حی علی خیر العمل» است؟!

شاگرد٢: «مالک» و «ملک» از مسح پا مهم‌تر است.

استاد: بله، جالب این است که تمام مواردی‌که معلوم است شیعه ممتاز است و الآن هم تقیه نمی‌کنند. همه شیعه را می‌شناسند. قنوت است، مسح پا است، «حیّ علی خیر العمل» است. چند مورد بود که مرحوم نوری فرموده بودند. آن جا بحثش کردیم. خیلی جالب بود. چطور آن جا تقیه کرده‌اند و برای شیعه واضح است که تقیه بوده، الآن هم تقیه نمی‌کنند اما در چیزی که قوام نماز به آن است بگوییم تقیه کرده‌اند؟! تاریخ آن را گفتم؛ مثل آشیخ عبدالکریمی بیایند و دوبار بخوانند. مثل آقای حائری بگویند نشد. مرحوم آسید احمد خوانساری گفتند من با ایشان بحث کردم که این احتیاط خلاف احتیاط است، حاج شیخ عدول کردند. یعنی فضای نمازی که هر روز می‌خوانند در قرن چهاردهم به جایی می‌رسد که کارش به این صورت می‌شود! دو نماز بخوانید! یکی بخوانید! معلوم می‌شود مطلب به این صورت نیست. اگر یک جایی در بسم الله تقیه شده زمینه تقیه از بین رفته است. در «ملک» و «مالک» تقیه نبوده نه این‌که ایشان فرمودند مماشاتا و تقیتاً مانده است. لذا در همین صفحه صد و نهم نوشته ام:‌ «پس چگونه شیعه در مثل قرائات تقیه را ادامه ندادند؟!». چطور در بسم الله فوری معلوم شد و اجماع شد، اما در اینجا نه؟! خُب همین بیان در «کذبوا اعداء الله» بود. مگر این بیان محکم را علیه «سبعة احرف» و «حرف واحد» نگفتند؟! خُب همان زمان «کذبوا اعداء الله» یعنی تقیه؟! چرا شیعه رسم خودشان را ادامه ندادند و بلکه تا جایی آمدند که شیخ الطائفه گفتند «کرهوا تجرید القرائة»؛ شیعه اصلاً مختار ندارد. تا جایی که شیخ بهائی در جامع عباسی فرمودند: اتفاقا سنت این است که اختصار بر یک قرائت نکنید و مدام تغییر بدهید. ببینید چقدر تفاوت کار است! اصلاً اجماع علماء شیعه تا قبل از مرحوم مجلسی اول عجائب دارد؛ این همه رفتیم و برگشتیم یک نفر مخالف نبود.

(۹:۱۶) علامه مجلسی و اجماع علماء بر قراءات- قرائت شاذ -اجماع بر جواز قرائات سبع

نقل اجماع بر جواز قرائات سبع در کلام علامه مجلسی

همین امروز بیان مرحوم علامه مجلسی (پسر) را می‌دیدم.

بيان: قال البيضاوي وقرئ (وغير الضالين) ونسبه في مجمع البيان إلى علي عليه السلام وإلى أهل البيت عليهم السلام (صراط من أنعمت) لكن المشهور بين الأصحاب عدم جواز قراءة الشواذ في الصلاة، بل في غيرها أيضا، ولا خلاف في جواز قراءة أي السبع شاء واختلفوا في بقية العشر ورجح في الذكرى جوازها مدعيا تواترها كالسبع والأحوط الاقتصار على السبع.2

«لكن المشهور بين الأصحاب عدم جواز قراءة الشواذ في الصلاة»؛ می‌گویند در روایات ما هست ولی اصحاب اجازه نمی‌دهند بخوانید؛ ولو منصوب به اهل البیت باشد.

«بل في غيرها أيضا»؛ حتی در غیر نماز هم نمی‌توان خواند. اما مقابلش چیست؟ اول می‌فرمایند مشهور این است که اجازه نمی‌دهند، این طرفش دیگر مشهور نیست: «ولا خلاف في جواز قراءة أي السبع شاء»؛ هر کدام را خواست بخواند. «واختلفوا في بقية العشر ورجح في الذكرى جوازها مدعيا تواترها كالسبع والأحوط الاقتصار على السبع»؛ ایشان هم در اینجا احتیاط می‌کنند. ولی مقصود ما آن حرف هایشان بود که اول مشهور می‌گویند غیر از این‌ها را نخوانید چون شاذ است. بعد می‌گویند نسبت به سبع خلافی نیست که متواتر است. عشر چه؟ شهید ادعای تواتر کرده‌اند اما احوط این است که خوانده نشود. این مجلسی ثانی در بحارالانوار هستند.

( ۱۱:۳۵)اجماع علماء شیعه بر قرائات- حرف واحد- برداشت نادرست از روایت حرف واحد- نفی تواتر قرائات – نقش صاحب حدائق در نسبت غلط به شیخ طوسی- شیخ طوسی و تواتر قرائات – صاحب حدائق و تواتر قرائات – مبدأ شروع نفی تواتر قرائات- منشأ نفی تواتر قرائات

تاریخ برداشت نادرست از روایت حرف واحد

الف) اولین برداشت نادرست از روایت حرف واحد توسط مجلسی اول و تبعیت فیض از ایشان

علامه محمد تقی مجلسی قده اولین کسی هستند که لحنشان در توضیح روایات حرف واحد این بود که یعنی یک قرائت صحیح است. اولین نفر ایشان بودند. شما بگردید تا پیدا کنید؛ ما که هر چه گشتیم پیدا نکردیم. مرحوم مجلسی اول هم محدث بزرگی هستند، فقاهتشان هم بالا است. ولی ایشان اولین نفری هستند که فرمودند. پشت سر ایشان مرحوم فیض هستند، فرمودند روایات حرف واحد یعنی یک قرائت درست است.

عدم اراده «صحت یکی از قرائات سبعه » توسط علامه مجلسی و تابعینشان

تا جایی که ما دیدیم نمی‌توانید یک نفر را پیدا کنید که بگوید حرف واحد یعنی یکی از این قرائات درست است. بله، گفته‌اند سید بن طاووس تواتر قرائات را سعد السعود قبول ندارند. نجم الائمه رضی قبول ندارند. خُب این‌که تواتر را قبول ندارند حرف دیگری است. اصلاً نگفتند که حرف واحد یعنی یکی از آن‌ها درست است. آن‌ها می‌گویند این‌که هر هفت تا متواتر باشد ما قبول نداریم. این یک بحث کاملاً جدائی است. هر هفت تا متواتر نیست. صریحاً رضی داشتند: «لانسلم تواتر القرائات». نگفته بودند چون حرف واحد است، متواتر نیستند. این خیلی مهم بود. به مرحوم شیخ طوسی هم نسبت داده بودند که بحث کردیم از عبارتشان استفاده نمی‌شد و نمی خواستند این را بگویند.

نقل اقوال مخالف با اجماع اصحاب بر تواتر قرائات، توسط سید نعمت الله جزائری

بنابراین دومین نفر مرحوم فیض3 این را فرمودند و همین‌طور آمد و اولین کسی که به‌عنوان مخالف اسم برده مرحوم جزائری هستند…؛ خیلی جالب است مرحوم مجلسی اول و فیض می‌گویند روایات حرف واحد یعنی یک قرائت درست است، اما این‌که کسی مخالف هست یا نه؟ اجماع داریم یا نه؟ کاری ندارند. اصلاً اسم نبرده اند. اولین کسی که در صدد برآمده و می خواسته مقابل این اجماع علماء بایستد مرحوم سید نعمت الله جزائری هستند. ایشان می‌گویند: «جمهور مجتهدین من اصحابنا ذهبوا الی انّ الکل نزل به الروح الامین علی قلب سید المرسلین صلی‌الله‌علیه‌وآله»4، سید اول این را می‌گوید و بعد می‌گوید بله، این را گفته‌اند اما مخالف دارند. اولین کسی که نام می‌برد بین علماء شیعه مخالف این حرف هست، سید نعمت الله جزائری هستند. قبلش حتی یک نفر نگفته سید بن طاووس مخالف است، نجم الائمه مخالف است و … . در فضای علمی این علماء بزرگ که شوخی نیستند. اولین نفر ایشان بوده‌اند. چون می‌خواستند اجماع را رد کنند، گفتند مخالف داریم. سید در سعد السعود مخالف هستند. سید که نگفته حرف واحد یعنی یک قرائت. سید داشت دفاع می‌کرد؛ جبائی گفته بود «محنة الرافضة على ضعفاء المسلمين أعظم من محنة الزنادقة»5. فحش داده بود، خُب سید هم می‌گوید این‌هایی که به ما نسبت می‌دهید برای خودتان است. نجم الائمه را هم بحث کردیم. سید نعمت الله همین دو نفر از شیعه را می‌آورند و خلاص.

شاگرد: قبلاً که بحث می‌کردیم عبارات این دو نفر هم خالی از نکات نبود.

استاد: بله. می‌خواهم تاریخش را بگویم تا ببینید چقدر این مهم است. ما یک نفر نداریم که بگوید یکی از علماء مخالف هستند. الآن مجلسی دوم را هم ببینید، می‌گویند «لاخلاف». شیخ بهائی فرمودند «لاخلاف»6. بعد از این‌که این حرف‌ها پیش آمده بود در مفتاح فرموده بودند…، درحالی‌که اصلاً فضا به این صورت نبوده، فضا این قدر روشن و واضح بوده.­­

نقش صاحب حدائق در بازتاب معنای نادرست از روایت حرف واحد در اصحاب

پس چطور شد فضا نزد بزرگانی مثل صاحب جواهر، شیخ انصاری و … برگشت؟ به گمان من قوی‌ترین چیزی که این فضا را نزد بزرگان اصحاب اصولیین برگرداند همان نسبت صراحتی است که صاحب حدائق به خطا به شیخ طوسی و مجمع البیان نسبت دادند. لذا آسید محمد مجاهد در مفاتیح الاصول، صاحب مفتاح الکرامه، همه کسانی که بعد از صاحب حدائق آمدند، شیخ انصاری، صاحب جواهر، مرحوم حکیم که دقیق النظر هستند و … . اولین ردی که مرحوم حکیم برای اجماع دارند، این است که می‌گویند شیخ اجماع را قبول ندارد؛ به حرف صاحب حدائق اتکاء کرده‌اند. و حال این‌که قبل از صاحب حدائق یک نفر از امامیه نباید بگوید که شیخ الطائفه با تواتر قرائات مخالف است؟! درحالی‌که احدی اسم نبرده است. حتی سید نعمت الله که خواسته مخالفت پیدا کند، اسمی از شیخ نبرده است. و حال این‌که سید نعمت الله در وسعت اطلاعات اقیانوسی است. ایشان اسمی از شیخ طوسی و صاحب مجمع نمی‌برد، بلکه دو نفری را می‌آورد که اصلاً حرفی در مورد این نزده‌اند. لذا اولین نفر صاحب حدائق بودند؛ با کلمه «صریحٌ» فرمودند: «و كلام هذين الشيخين (عطر اللّٰه مرقديهما) صريح في رد ما ادعاه أصحابنا المتأخرون (رضوان اللّٰه عليهم) من تواتر السبع أو العشر»7. ایشان اولین نفری بودند که شیخ الطائفه و صاحب مجمع البیان را اضافه کردند. در ادامه با همین صراحت، آسید محمد مجاهد در مفاتیح فرمودند شیخ مخالف است، صاحب جواهر فرمودند و متأسفانه همین‌طور آمد. اگر این بحث‌ها واضح شود که قبل از صاحب حدائق اصلاً فضا به این صورت نبوده خیلی خوب است.

گاهی به مسجد می‌آیند و می‌گویند نظر تو این است؟! باعث خجالت می‌شود! من طلبه چه کسی هستم که بگویم نظرم این است؟! ما کجا که نظر بدهیم؟! بلکه با مراجعه به این‌ها برای ما واضح شده که قبل از قرن یازدهم یک نفر نیست که بگوید. همه با لحن‌های محکم تواتر را می‌گویند. یک خطای علمی در فضای کلاسیک باعث این برداشت ها شده که تا به حال آمده است. این برای این مطلب که مسأله تقیه بسم الله حساب دیگری دارد.

شاگرد: صاحب حدائق در مباحث فقهی معمولاً مورد استناد قوی قرار نمی‌گیرد.

استاد: ما از این بحث کردیم. اتفاقا کتاب حدائق در زمانی نوشته شده که تأثیر مهمی داشته. در حدائق از تبیان عبارتی آورده بود. تمام کتاب‌های بعدی ایشان همان را آورده‌اند. این باعث تعجب ما بود؛ چون این عبارت، عبارت تبیان نیست. اما هر چه کتاب‌های فقهی بعد از ایشان است، عین عبارت حدائق را آورده بودند. به زمخشری نسبت داده بودند که گفته باید نماز را اعاده کنی. بعد شیعه به زمخشری جواب داده بودند که ائمه ما اجازه داده‌اند، شما اعاده کنید. درحالی‌که زمخشری این حرف را نزده بود. ما این‌ها را مفصل بحث کردیم.

شاگرد: در مباحث فقهی وقتی بخواهند به کسی حمله کنند معمولاً صاحب حدائق را جلو می‌اندازند، چطور شد که به مستند تبدیل شد؟

استاد: از ایشان اسمی نبرده اند، این‌ها را من عرض می‌کنم. لذا می‌گویم ما بحث کرده‌ایم. هیچ کجا نگفته اند صاحب حدائق این را گفته. اما ما به دنبالش رفتیم؛ صاحب حدائق می‌گویند «قال الشیخ فی التبیان»، عبارتی را می‌آورند، ولی این عبارت برای تبیان نیست. ولی عین همین عبارتی که برای تبیان نیست در کتب بعدی آمده است. مرحوم شیخ آورده بودند و دیگران هم آورده بودند .همه این‌ها را بحث کردیم.8 در تابستان هم بود. به تفصیل بحث کردیم. این‌ها مباحث مهمی است. چیز کمی نیست.

(۲۰:۱۰) منها یستخرج القرآن – کلام ابوفاخته – حروف مقطعه – تحریف قرآن – اصلح الوجوه در سبعة احرف – بالزیادة و النقصان

استخراج قرآن از حروف مقطعه و اصلح الوجوه شیخ طوسی، پاسخی متقن به تحریف قرآن

ظاهراً در روز شنبه در حوزه جلسه‌ای بوده برای توضیح مصحف رضوی که در مشهد امام رضا علیه‌السلام چاپ کرده‌اند. شنیدم در حوزه جلسه‌ای بوده، می‌خواستم تذکر بدهم ولی فراموش کردم. علی ای حال مباحثی که در آن جا مطرح شده بود را برای من نقل کردند. تا ایشان از قرائات مطلبی را می‌گفتند، می‌گفتند پس تحریف قرآن چه شد؟! اصلاً مباحثی است که در آن زمان این قدر واضح بوده و بحثش از مسأله تحریف جدا بوده، در زمان ما به‌خاطر مبادی‌ای چنان تغییر کرده که تا بحث قرائات می‌آید –با وجود سندهای آشکار- می‌گویند تحریف است.

من همیشه عرض کردم تا تحریف قرآن را مطرح می‌کنند، مطالبی را کنار هم بگذارید. تحریف قرآن چه می‌شود؟ اول؛ «منها یستخرج القرآن». مقاله‌ای هم بود؛ اصلاً چون ریخت مصاحف قرآن به حروف مقطعه بر می‌گردد، تحریف قرآن کریم به‌عنوان این‌که حتی یک واوش جابه‌جا شود، ممکن نیست. چرا؟ چون «منها یستخرج القرآن». اگر کاتب خطأ کند، حتی اگر در مصحف صحابی چیزی بیاید، فوری «منها یستخرج القرآن» می‌گوید اینجا قرآن نیست. یعنی قرآن این قدر منضبط است. عنوانی بود به نام «مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير»، هولوگرام به چه صورت است؟ ریشه قرآن به این برمی‌گردد.

در کنار مسأله تحریف، «منها یستخرج القرآن» ثبوتاً را می‌گوییم، در مقام اثبات این قرائات، «اصلح الوجوه» مرحوم شیخ فرمودند را ضمیمه کنید. «اصلح الوجوه» شیخ چه بود؟ «بالزیادة و النقصان» بود. یعنی فرمودند این قرائات موجود است و هفتمین وجه اختلاف آن‌ها این است که خود ملک وحی دو بار به‌صورت کم و زیاد آورده است. شیخ این را اصلح الوجوه دانستند. این دو را به هم ضمیمه کنید. آن می‌گوید «یستخرج القرآن» یعنی «یستخرج القرآن بسبعة احرفه»، و یکی از انواع سبعة احرف، بالزیادة و النقصان است که مرحوم شیخ فرمودند اصلح الوجوه است. اگر این دو را ضمیمه کنید، تحریف کجا است؟! این برای متقدمین یک امر جا افتاده‌ای بود. چون آن‌ها مطلع بودند از این حرف‌ها وحشتی نداشتند.

(۲۳:۱۲)جزء مقوم – جزء مکمل – جزء غیر مقوم و غیر مکمل – جزئیت وضعی – جزئیت ندبی – بسمله – اجماع در وجوب بسملة - « عمدوا إلى أعظم آية»

جزئیت غیر مقومی و غیر مکملی بسمله در سوره

در جلسه قبل بیان شد که مرحوم صاحب مفتاح الکرامه فرمودند بسمله استثناء است و اجماع در بسم الله را تأیید آوردند بر قول کسانی که گفته بودند تواتر بر رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیست. عرض کردم قبل از ایشان شیخ بهائی9 به‌صورت ظهور نسبتاً پایین جواب داده بودند. بعد از شیخ بهائی صاحب وسائل10 در کتاب تواتر القرآن به نحو نص جواب داده بودند. شیخ بهائی فرمودند تواتر ترک بسم الله در برخی از قراءات سبعه روشن است. تواتر را که نمی‌توانیم برداریم. پس چه کار کنیم؟ فرمودند مسأله دیگر این است که تواتر قرائات برای اقراءهای حضرت که بسم الله را جورواجور نقل کرده‌اند. اما اجماع امامیه بر این است که باید در نماز بدون بسم الله نخوانید. لذا صاحب وسائل این عبارت را صریحاً توضیح دادند. فرمودند معنایش این است که در غیر نماز حضرت اقراء فرموده‌اند، گاهی با بسم الله و گاهی بدون آن. اما در نماز اجماع است که اگر بسم الله را نیاورید باطل است. تصریح صاحب وسائل بود.

بحث سر این رفت که جزئیت آن به چه صورت است. در آخر جلسه مثال‌هایی را عرض کردم و وقت گذشت. مثال‌ها در این بود که جزئیت انواعی دارد. صحبت سر این بود که محاسن یک شخص جزء بدن او هست یا نه؟ انگشت جزء بدن هست یا نیست؟ از انواع مثال‌ها صحبت کردیم. با مثال‌ها به جایی رسیدیم که نسبت به بعض اجزاء نه می‌توان گفت مقوم است و نه می‌توان گفت مکمل است. محاسن جزء مکمل بدن مرد است ولی آن را اصلاح می‌کند و دور می‌ریزد. مکمل است و باعث حسن او است، اما مقوم نیست. سر یک بدن، مقوم آن بدن است، اگر سر را ببرند دیگر می‌رود و تمام می‌شود. اما به انگشت مثال زدم، انگشت جزء بدن هست یا نیست؟ جزء ماهیت بدن الانسان هست یا نیست؟ هست. مکمل بدن نیست اما جزء بدن هست. زور انگشت بیش از مکمل است. مثل قنوت برای نماز نیست. جزء مستحب نیست. جزئیت وضعیه ندبیه ندارد تا مکمل باشد. لذا انگشت جزء بدن است اما درعین‌حال اگر قطع شود بدن باقی است. پس ما یک جزئی پیدا کردیم که نه مقوم است تا کل با ذهابش از بین رود، نه مکمل است تا باعث حسن او شود. انگشت که حُسن نیست، وقتی برود نقص است. در فقه به نقص می‌گفتید جزء طبیعی او نباشد. خُب در اینجا چه کار کنیم؟

من پیشنهادی را عرض کردم؛ این بود که ما جزئی داشته باشیم، جزء وضعی باشد، جزء ماهیت است اما غیر مقوم و غیر مکمل است. نه مکمل است و نه مقوم است. در مانحن فیه مثالش چیست؟ در نماز تصور کنید؛ همه شنیده‌اید که می‌گویند «لاصلاة الا بفاتحة الکتاب». سؤال این است: سوره مبارکه حمد جزء صلات هست یا نه؟ جزء صلات است. مکمل است یا نه؟ نه، جزء مستحبی که نیست. جزء صلات است؛ چون «لاصلاة الا بفاتحة الکتاب». پس نه مکمل است و نه مقوم است. اما مطلقاً با ذهاب سوره فاتحه، صلات هم از بین می‌رود؟ اگر مطلقاً بود مقوم می‌شد. درحالی‌که اگر سهوا ترک کنی نماز باطل نشده است. پس «لاصلاة الا بفاتحة الکتاب» به چه معنا است؟ یعنی جزء الماهیة هست؛ در ماهیت اصطناعی صلات، فاتحه جزء آن است اما جزئی است که نه مقوم است و نه مکمل. پس چیست؟ جزء غیر رکنی است. جزء رکنی آنی است که مطلقاً اگر رفت نماز باطل است؛ عمداً و سهوا اگر رفت نماز باطل است. اما فاتحه که جزء رکنی نیست. واجبات غیر رکنی است. یعنی اگر سهوا ترک شود باطل نیست. چرا؟ چون فرض نیست. در روایات بود. آن‌ها فرض است یعنی در آیات شریفه آمده است اما این در سنت آمده است. این یک مثال بود. مثالی که همه قبلاً از آن سابقه ذهنی دارند. مشکلی هم ندارند. «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»، در ذهن متشرعه به‌وضوح جزء ماهیت صلات هم هست، اما مقوم نیست و مکمل هم نیست.

خُب همین چیز را برای بسم الله می‌گوییم. دوباره مثال دیگر می‌زنم تا مناسب آیه شریفه باشد. فرمودند: «ما لهم قاتلهم اللّٰه عمدوا إلى أعظم آية في كتاب اللّٰه فزعموا أنّها بدعة إذا أظهروها»11، با این‌که اعظم آیه است، بعد شما می‌گویید قراء سبعه می‌گویند دو جور متواتر آمده است. وقتی اقراء می‌کردند گاهی می‌گفتند و گاهی نمی گفتند. شیعه در نماز می‌گوید اگر نباشد باطل است. این به چه صورت می‌شود؟ مثالش مثال چشم برای بدن انسان است.

(۲۹:۵۴)جزئیت غیر مقومی بسملة – تخییر در بسملة الم نشرح بعد از قرائت ضحی- « عمدوا الی اعظم آیة » - عدم منافات قرائت نکردن بسملة با جزئیت آن – اجماع بر ثبت بسلمة در مصاحف- حکم بسمله در سوره نذر شده – نذر قرائت سوره

تنظیر جزئیت بسمله به جزئیت چشم در بدن

در بدن انسان عضوی لطیف تر، زیباتر و شریف تر از چشم دارید؟! اصل کار چشم انسان است. مواجهه به حدقتین است. چشم تو چشم هم نگاه می‌کنند و با هم صحبت می‌کنند. حالا سؤال این است: چشم در بدن انسان مقوم است یا نه؟ نیست. مکمل هست یا نیست؟ مکمل هم نیست. مثل محاسن نیست؛ یعنی جزء ندبی نیست. جزء اصیل است، از انگشت خیلی بالاتر است. ولی درعین‌حال مقوم هم نیست.

شاگرد: در هر حال اعظم الجزء در بدن نیست.

استاد: اعظم را معنا کنید. وقتی من به این صورت می‌گویم ببینید شما می‌گویید من غلط گفتم یا نه؟ انسانی که چشم ندارد هیچی ندارد. می‌گویید غلط گفتید؟! این معنایی است که عرف تأیید می‌کند.

شاگرد: مجاز است و مبالغه است.

استاد: انسانی که سر ندارد، دست که دارد. دستش که باقی است. سرش را بریده‌اند دستش که باقی است. مجاز گفتید.

شاگرد: نه.

استاد: چرا نه؟! مگر دستش باقی نیست؟!

شاگرد: سر که برود هیچی ندارد.

استاد : یعنی اگر سرش را بردند، دیگر نیازی نیست بدنش را دفن کنید؟! چون می‌گویید هیچی ندارد؟! یا می‌گویید سرش رفت، بدنش بدن مؤمن است و واجب است که همه را احترام کنید، غسل بدهید و دفن کنید. اگر مجاز را می‌گویید، خُب چه فرقی دارد؟! اینجا هم مجاز می‌شود. من فرمایش شما را قبول دارم می‌خواهم عرفی صحبت کنم.

می‌خواهم بگویم با این‌که چشم مقوم نیست، اعظم جزء در منظور شما نیست، درعین‌حال به قدری شأنش بالا است که عرف از من می‌پذیرد که بگویم انسانی که چشم ندارد هیچی ندارد. یعنی آثار اصلی و انتظار حیاتی که از او هست را ندارد. بنابراین در اینجا می‌توانیم یک ابداعی بکنیم. البته اصل بحث بیش از این‌ها است، ولی مثال‌ها برای این است که استیحاش نکنید.

ادعا این است: آیه مبارکه بسم الله الرحمن الرحیم، جزء وضعی حتمی ماهیت سوره است. جزء ماهیت آیات شریفه قرآن هست. نباید در جزئیت آن تردید کنیم. جزئیت کمالیه هم ندارد که مستحب باشد. جزئیت ماهویه دارد. جزء الماهیة است. اما می‌تواند جزء الماهیه‌ای باشد که مثل اجزاء رکنی صلات مقوم نباشد. ولذا وقتی پیامبر خدا به تبع اقراء جبرئیل -طبق قرائت قراء سبعه و توضیحی که صاحب وسائل و شیخ بهائی فرمودند- در یک جایی بدون بسم الله اقراء کردند، مانعی نداشته. یعنی بگوییم چطور می‌شود که حضرت چشم را نیاورند؟! نکته ظریفی در اینجا هست. همین چشمی که اگر نباشد انسان چیزی ندارد، خدای متعال برایش یک پلک گذاشته است. یعنی در همین چشم با این شرافت، خدای متعال به انسان اختیاری داده که در بعضی از جاها آن را ببندد. یعنی این عضو را از نگاه کردن و استفاده از آن، منع کنید. چرا؟ لحِکمةٍ. یعنی خود بسم الله با این‌که برای سوره مثل چشم است، ترکش ملازم با این نیست که حتماً کور شود. ترک بسم الله می‌تواند مثل بر هم نهادن چشم باشد. حضرت که آن را از قرآن برنداشتند. شاهدش اجماع تمام مصاحف مسلمین است که بسم الله را در ابتدای هر سوره آورده‌اند. آن را که برنداشته‌اند. خُب چه کار کرده‌اند؟ طبق بعض قراء سبعه، در وقت اقراء، بسم الله را به‌خاطر حکمتی نیاورده‌اند. مثل حکمت که در چشم بستن هست. مفصل از حکمت آن بحث کرده‌اند.

تخییر در فصل با بسمله در دو سوره «والضحی» و «الم نشرح»

شبیه‌اش چیست؟ تبیان را نگاه کنید؛ شیعه می‌گوید وقتی در نماز سوره «والضحی» خواندید حتماً باید همراهش «الم نشرح» را هم بخوانید. خُب بسم الله بگوییم یا نگوییم؟ در عروه و متاخرین می‌گویند بگویید، مرحوم شیخ در تبیان و صاحب مجمع فرمودند اصحابنا می‌گویند وقتی دو سوره را خواندید بسم الله را نگویید. خُب چطور بسم الله اعظم آیه است و چطور در مصحف آمده که فتوای شیخ الطائفه این است که بسم الله را نگویید؟! در اینجا الآن سوره را کور کرده‌اید؟! نه، در اینجا عنایتی دارید که می‌خواهید وحدت اتصالی دو سوره را جلا بدهید؛ لذا برای جلا دادنش بسم الله را نمی‌گویید. اتفاقا نهایت بحث هم به تخییر منجر می‌شود. یعنی مخیر هستید. نه این‌که اگر بگویید نماز باطل باشد و اگر نگویید درست باشد. بلکه مخیر هستید. شیخ که فرمودند بگویید، احد طرفی التخییر بود. فقهاء هم بحث‌های سنگینی در اینجا کرده‌اند که تمامش به نفع بحث‌های ما است. در این بحث کرده‌اند که بسم الله را بگوییم یا نگوییم؟ اظهر، اشبه و … دارند. نه، وقتی شما در این مقام هستید که چشم را می‌بندید، می‌گوییم بسم الله که چشم سوره است، برای یک حکمتی در اینجا نمی‌آوریم، نه این‌که در مصحف نمی‌آوریم. در قرائت و در ایجاد فردی از قرائت آن را نمی‌آوریم. چرا؟ برای این‌که اتحاد سوره «والضحی» و «الم نشرح» را جلا بدهیم. به تعبیر شیخ مفید –البته در روایات نیست- «سورة واحدة» هستند. اتفاقا کسانی که می‌گویند بسم الله را نیاورید همین را می‌گویند. می‌گویند بزرگان شیعه گفته‌اند «سورة واحدة» است، و اجماع داریم که در سوره واحده دو بسم الله نداریم مگر سوره نمل. یکی از استدلالات همین است. اجماع داریم که در یک سوره دو بسم الله نداریم مگر سوره نمل. خُب اینجا هم «سورة واحدة» است و نباید بسم الله را بیاوریم. لذا اگر بیاوریم خلاف اجماع می‌شود.

این را هم عرض کنم؛ بحث بسم الله را در کلمات فقهاء در سه، چهار جا دنبالش باشید. یکی همین‌جا که جزء سوره مبارکه فاتحه هست یا نه. یکی دیگر در نماز آیات است؛ یعنی وقتی تفریق می‌کنید آیا می‌توانید بسم الله را به‌عنوان یک آیه مستقل در رکوع قرار بدهید یا نه؟ یکی دیگر در عدول است. درجایی‌که از این سوره، قبل از نصف به سوره دیگر عدول می‌کنید، باید بسم الله را اعاده کنید یا نه؟ یکی هم «والضحی» و «الم نشرح»، سوره فیل و «لایلاف» است.

حکم نخواندن بسلمه در سوره نذر شده

شاگرد: بنابراین شما می‌فرمایید سائر آیات سوره، حکم ارکان نماز را دارند که بدون آن سوره از بین می‌رود؟

استاد: نه. در جلسه قبل مطلبی را عرض کردم.

شاگرد: بله، فرمودید اگر یک آیه از سوره یس را نخواند. ولی اگر نذر کردم که چند دفعه سوره یس را بخوانم، اگر بخواهم به نذرم عمل کنم… .

استاد: باید بسم الله را بخوانم.

شاگرد: طبق قرائتی که بسم الله ندارد، می‌توانم بخوانم.

استاد: «النذر علی حسب نیة الناذر».

شاگرد: من نیت می‌کنم علی حسب نزوله علی قلب رسول الله.

استاد: یعنی ذمه من مشغول به یک قرائتی شده.

شاگرد: وقتی یکی از قرائات سوره یس بدون بسم الله است، من به نذرم عمل کرده‌ام.

استاد: چون نماز نیست، «لاخلاف بین فقهائنا» نمی‌آید. فرض هم گرفتیم نیت ناذر اعم است، مخصوصاً اگر عنایت دارد. خب آن جا نخواندیم. چون «لاخلاف بین فقهائنا» که قرائت در غیر نماز بدون بسم الله جایز است. شیخ بهائی فرمودند، صاحب وسائل هم فرمودند.

شاگرد: بنابراین من نذرم را بدون بسم الله انجام می‌دهم، اما چون آیات را نمی‌توانم حذف کنم، حکم ارکان را دارد.

استاد: اگر در سوره مبارکه یس «وَمَا عَمِلَتۡ أَيۡدِيهِمۡ»12 بخوانم به نذرم عمل کرده‌ام یا نه؟ الآن در قرآن «وَمَا عَمِلَتۡهُ أَيۡدِيهِمۡ» می‌خوانیم.

شاگرد: هر طور قرائت متواتر گفته باشد. اما من می‌خواهم یک آیه را حذف کنم، آیا می‌توانم؟

استاد: من یک سؤال کنم؛ در مصاحف، در سوره مبارکه یس بعد از بسم الله، شماره آیه می‌گذارند؟ یا این‌که بعد از «یس» می‌گذارند؟

شاگرد: بعد از «یس» می‌گذارند.

استاد: خب در مصحف ورش کجا می‌گذارد؟ بعد از «يسٓ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ» شماره آیه می‌گذارند. یعنی در مصحف مدینه «یس» را به‌عنوان یک آیه نمی‌گذارند. مصاحف موجود است، تصاویرش را در اینترنت ببینید. اگر شما بگویید «عملته»، یک حرف آن‌که بخشی از آیه است را می‌توانم نخوانم، چون طبق قرائت است، الان هم طبق مصحف بسم الله بخشی از آیه است. چطور به‌خاطر قرائتی اجازه می‌دهید «ه» را نخوانم اما بسم الله هم که بخشی از آیه در مصحف است، می‌گویید بسم الله را نخوانم؟! طبق این قرائت بسم الله بخشی از این آیه است. همان‌طوری که در «عملته» اجازه می‌دهید ضمیر «ه» را نخوانیم، اینجا هم طبق این قرائت می‌گوییم بخشی از آیه را نخوانیم. می‌گوییم «يسٓ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ». چه فرقی کرد؟!

شاگرد: طبق قرائتی که بسم الله ندارد، من به نذرم عمل کرده‌ام.

استاد: و طبق قرائتی که «ه» ندارد به نذرتان عمل کرده‌اید.

شاگرد: من می‌خواهم بگویم اگر یک آیه غیر از بسم الله حذف کنم، به نذرم عمل کرده‌ام یا نه؟

استاد: اگر قرائت باشد بله.

شاگرد: پس طبق یک قرائت می‌توانم بسم الله را حذف کنم، اما سائر آیات را نمی‌توانم حذف کنم.

استاد: چون قرائات نیست.

شاگرد: بله، لذا این با اعظم بودن بسم الله در کتاب الله موافق است؟!

استاد: مالکیه فتوا می‌دادند که اگر در نماز بسم الله را بخوانید نماز باطل است. «عمدوا» به این معنا است.

شاگرد: من می‌خواهم بگویم با «اعظم آیة فی کتاب الله» نمی‌سازد.

استاد: چرا نمی‌سازد؟!

شاگرد: اگر بسم الله را حذف کنم به نذرم عمل کرده‌ام، اما اگر آیات دیگر را حذف کنم به نذرم عمل نکرده‌ام.

شاگرد2: اگر کسی بسم الله در سوره نمل را حذف کند، این یک آیه است یا نصف آیه است؟

شاگرد: من نذر کردم سوره نمل را بخوانم، «إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ»13 را نمی خوانم. دراین‌صورت به نذرم عمل نکرده‌ام.

شاگرد2: کسی در اینجا اگر بسم الله را حذف کند نصف آیه را حذف کرده است، خب پس این مصداق «عمدوا الی اعظم آیة» هست یا نه؟! جاهای دیگر هم همین‌طور است. یعنی «عمدوا» در جایی است که مثل سوره فاتحه همه گفته اند که یک آیه است. اگر کسی این را حذف کند «عمدوا» صدق می‌کند. ولی درجایی‌که نصف آیه را حذف کند «عمدوا» نیست.

شاگرد3: بین این اعظم بودن و این وظیفه شرعیه ملازمه ای وجود دارد؟

استاد: ایشان می‌خواهند بگویند چون نخواندی هست. اما در روایت دارد «عمدوا الی اعظم آیة فنهوا عنها»؛ «عمدوا» یعنی «عمدوا الی نهیها». نه این‌که «عمدوا» یعنی وقتی شما می‌خواهید نذر را ایفاء کنید طبق قرائتی بخوانید که بسم الله ندارد. و لذا عرض کردم ابن جنید که از فقهای قدیمین است، می‌گوید بسم الله تنها جزء فاتحه است و جزء سائر سور نیست. فقط جزء افتتاح است. روایات مهم‌تر بود. از مستمسک خواندم؛ مرحوم حکیم بعد از این‌که گفتند اجماع داریم، گفتند اما مقابلش روایاتی داریم که تا آن جا رفته و می‌گوید حضرت نماز خواندند و بسم الله را نخواندند. خب چطور «عمدوا» در اینجا نیست؟! بگوییم یعنی تقیه کردند! کسی که راوی آن روایت بود نگفت در مسجد مفصل این‌طور خوانده شد؛ «صلّیت معه» در جایی بود که حالت دنج داشت. ائمه که در مسجد النبی و جاهای دیگر امامت جماعت نمی کردند.

شاگرد: چرا می‌گوید تقیه کرده‌اند؟ چون می‌گویند روایت قابل جمع نیست. وجه عرفی برای جمع نمی‌توانیم پیدا کنیم. این «اعظم آیة» با حذف نمی‌سازد. لذا به جهت سندی می‌رویم، چون موافق عامه است، پس تقیه شده است.

استاد: جوابش این است که از قرینه حالیه و صدوریه روایت «عمدوا» غض نظر شده. یعنی اگر ملاحظ می‌کردند که مالکیه نهی می‌کردند و می‌گفتند نمازت باطل است، به این نهیب نیاز دارند. «اعظم آیة» را در نماز می‌خوانم، نمازم باطل است؟! سبحان الله! خیلی هم عجیب است. مالکیه بگویند اگر بخوانید نمازت باطل است! این چیز کمی نیست. چقدر به «عمدوا» می‌آید. اما این‌که بگویید الآن اقراءهای مختلف صورت گرفته و در اینجا اقراء بسم الله نشده… .

شاگرد2: مشکل ایشان در اعظم بودن است. یعنی وقتی در برخی از قرائات نیست پس دیگر اعظم نیست. اعظم آیه‌ای است که باید در هر قرائتی باشد.

شاگرد: بله، منظورم این است. چرا آیات دیگر قابل حذف شدن نیست اما بسم الله قابل حذف است؟

استاد: ببینید شیخ بهائی که آدم معمولی نیست. چرا ایشان «کما تری» گفته اند؟! عبارتشان را ببینید:

لا خلاف بين فقهائنا رضوان الله عليهم في أن كلما تواتر من القراءات يجوز القراء به في الصلاة ولم يفرقوا بين تخالفها في الصفات أو في إثبات بعض الحروف والكلمات كملك ومالك وقوله تعالى " تجري من تحتها الأنهار " بإثبات لفظة من وتركها فالمكلف مخير في الصلاة بين الترك والإثبات إذ كل منهما متواتر وهذا يقتضي الحكم بصحة صلاة من ترك البسملة أيضا لأنه قد قرء بالمتواتر من قراءة أبي عمرو وحمزة وابن عامر وورش عن نافع وقد حكموا ببطلان صلاته فقد تناقض الحكمان فأما أن يصار إلى القدح في تواتر الترك وهو كما ترى أو يقال بعدم كلية تلك القضية ويجعل حكمهم هذا منبها على تطرق الاستثناء إليها فكأنهم قالوا كلما تواتر يجوز القراءة به في الصلاة إلا ترك البسملة قبل السورة ولعل هذا هون وللكلام في هذا المقام مجال واسع والله أعلم14

اگر ترک بسملة متواتر است، پس چرا نماز باطل است؟! چه جوابی دادند؟ فرمودند: «فأما أن يصار إلى القدح في تواتر الترك وهو كما ترى»؛ کما تری یعنی چه؟ یعنی نمی‌توانید تواتر را کاری کنید. وجه دوم چیست؟ فرمودند وجه دوم خوب است. فرمودند کسانی که ترک کرده‌اند در غیر صلات است. در اقرائات معمولی است اما شیعه گفته در نماز حق ندارید ترک کنید. چرا آن طرفش را گفتند «کما تری»؟! یعنی ایشان گفتند «لاخلاف». یعنی اگر شما نذر کردید و بین فقها خلافی نیست که شما به نذرتان عمل کرده‌اید. چرا؟ چون اگر بگویید متواتر نیست «کما تری» است. شما می‌گویید «اعظم آیة»، درحالی‌که «اعظم آیة» برای اینجا نیست. چون بین فقها خلافی نیست که «اعظم آیة» که معنا کرده‌اند مخصوص صلات است.

(۴۸:۴۷)جزئیت بسملة – اعاده بسمله هنگام تغییر سوره – کلام علامه مجلسی درباره جزئیت بسمله -

کلام مهم علامه مجلسی در جزئیت بسمله

مرحوم شیخ انصاری در کتاب الصلات، در چند جا جزئیت بسمله را بحث کرده‌اند. در دو جا به‌طور تفصیلی دارند. در جلد ۶ موسوعة آثارشان، یکی در صفحه چهارصد و سی و هفت، ششصت و نه، سیصد و نود. مرحوم شیخ در نحوه تصور جزئیت مطالب مهمی دارند.

اما آن چه که می‌خواستم در این جلسه بخوانم و نشد، فرمایش علامه در بحار، جلد هشتاد و دو بیروت است. مرحوم مجلسی به اصحاب اشکالی دارند. در این‌که می‌گویند وقتی عدول کردید و سوره را خواندید باید اعاده کنید. صفحه هجده؛ «الرابع : ذكر أكثر الاصحاب وجوب البسملة للسورة المخصوصة، فقالوا لو قرأها بعد الحمد من غير قصد سورة فلا يعيدها ، ومع العدول يعيد البسملة»15، این را می‌گویند و بعد می‌گویند: «و فیه نظر». فرمایش ایشان در کتاب‌های فقهی متأخر هم آمده است. «فیه نظر» ایشان نسبت به بحث‌هایی که امروز راجع به جزئیت داشتیم نکته ی ظریفی دارد. حتماً عبارت ایشان را نگاه کنید. علامه مجلسی تصویر خوبی دارند در نحوه این‌که بسم الله چطور آیه است و چطور جزء است و این‌که اگر جزء یک سوره شد وقتی خواستید عدول کنید آیا باید آن را تکرار کنید یا نه؟ حتی ایشان وجهی تصویر می‌کنند که وقتی عدول کردید لازم نباشد آن را اعاده کنید. نکته ظریفی دارد. نگاه کنید.

(۵۱:۰۴) جزء الماهیة – تشکیک مراتب ماهیت – مرتبه عالیه ماهیت – انواع جزئیت – جزئیت قنوت – جزئیت وضعیه – صحیح و اعم – صدق مسمی – هویت سوره‌های قرآن – هویت شخصیتی پسین قرآن -

نقش مسأله هویت شخصیتی پسین قرآن در نحوه صدق سوره بر قرائت بخشی از آن

شاگرد: این‌که بسم الله در سوره برائت نیامده را هم از نظر اینکه جزء وضعی هست یا نیست توضیح می دهید؟

استاد: در مصحف که نیست. اجماع هم دال بر این است که هر سوره ای بسم الله دارد الا سوره برائت. معقد اجماع اینجا را گرفته است.

شاگرد2: جزئیت بسم الله خلطی بین احکام وضعیه و تکلیفیه نیست؟

استاد: مثل قنوت را عرض کردم؛ عده‌ای گفته اند جزء نیست چون مستحب است. شما به ارتکازتان می‌توانید این را تصور کنید که قنوت هم جزء صلاتی است و هم مستحب است. شما ارتکازا خودتان می‌توانید تصور کنید یا نه؟ می‌گویید جزء الصلات است اما مستحب است. آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی گفته اند نمی‌شود.

شاگرد: میرزای دوم در رساله لاتعاد خود ملتزم شده‌اند غیر از طهور و سجود و … بقیه جزء نیستند بلکه واجب فی واجب هستند.

استاد: چرا؟ چون در تصویرش مشکل داشته‌اند. خیلی هم پرفایده است. اگر شما این را جلو رفتید و جزئیت را آوردید، آن هم جزء الماهیة. جزء الماهیة ای که امروز گفتم یکم غلیظش کردم و برایش هزینه گذاشتم؛ ولی قبلاً بحث کردیم که در جزء ندبی هم توضیح دادم که آن هم جزء الماهیة است. فقط ماهیت مراتب دارد. تشکیک در ماهیت هست. ماهیت مراتب عالیه دارد. خود مرحوم آقای حکیم در قضیه لاتعاد همین را فرمودند. فرمودند ماهیت مراتب دارد، وقتی سهوا قرائت رفت، می‌گویند ماهیت باقی است چون مراتب دارد. اصل الماهیة هنوز هست.

شما فرمودید بخشی از آیه می‌شود؛ اصل حرف من ماند. در صحیح و اعم مباحث خیلی خوبی مطرح شد. در آن جا بحث کردیم که جزء رکنی کاره هست یا نیست؛ نماز کسی معذور از ارکان نماز هست، نماز هست یا نیست؟ آن جا قضیه‌ای علی البدل بود و تصویرهایی. در اینجا یک نظری بود…؛ لذا هفته قبل هم عرض کردم اگر شما بعض سوره را هم خواندید، عرف می‌گوید مسمی صادق است. صدق مسمی در خیلی از جاها به کار می‌آید. در «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلِكُمۡ»16 فرمودند «او لمکان الباء». درحالی‌که برای «ارجل» که باء نیست.استیعاب را احتیاط می کنند و می گویند مسمی کافی است. می‌خواهم عرض کنم خیلی از جاها هست که می‌گویند مسمی کافی است. جاهایی که بحث در می‌گیرد می‌گویند مسمی ،اطلاق را اکتفا می کند. صرف الوجود کافی است.

خب در اینجا هویت ماهوی سوره به چیست؟ به آیات است؟ به کلمات است؟ به چیست که آقا فرمودند اگر یک آیه آن را نیاورید اداء نکرده‌اید؟ اول باید در صحیح و اعم این را حل کنیم. برخی گفته اند اصل قوام صلات به صرف ترکیب اصطناعی اجزاء نیست. یعنی آن چیزی که در نماز سبب می‌شود بگویید اقل و اکثر ارتباطی است. چه چیزی سبب می‌شود این اقل و اکثر، ارتباطی باشند؟ آن چیز است که اگر شما آن را بیاورید و موضوع له صحیح و اعم قرار بدهید، در سوره هم می‌توانید تنظیم کنید. یعنی آن چه که سوره را سوره کرده این‌طور نیست که اگر دوازده آیه دارد بخشی از آن را بردارید و بگویید سوره مبارکه یس رفت. شما اگر بخشی از سوره را هم بخوانید، عرف متشرعه می‌گویند من سوره یس را خواندم اما بخشی از آن را. نه این‌که بگوییم چون بخشی از آن را خواندم و سوره یس هشتاد آیه است، پس من چیزی نخوانده‌ام. «انتفی الکل بانتفاء اجزاءه». می‌گویند «قرأت سورة یس». این‌که چرا به این صورت هست، هنوز بحثش نکرده‌ایم. الآن می‌خواستم وارد شوم، فرمایش شما به این مربوط می‌شود، ما باید هویت یابی کنیم که قرآن کریم چه جور هویتی دارد.

قبلاً بحثی داشتیم که هویت قرآن شخصی نیست، شخصیتی است. این بحث خیلی پر فایده است. حاج آقا رضا در مصباح الفقیه می‌گویند «الکلام شخصٌ واحد»، بعد هم می‌گویند همه قرائات از بین رفت. نه، اولاً قرآن کریم هویت شخصی نیست، شخصیتی است. بحث خیلی پرفایده ای است. تازه گی آقای سوزنچی مناظره‌ای داشتند با آقایی که بر قرآن ردیه نوشته است. اگر مناظره ایشان را نگاه کنید ایشان هم شخصیتی پسین را به‌خوبی توضیح می‌دهد. در هولوگرامی هم هست. با مثال‌های متعدد توضیح داده می‌شود. این خیلی از مهم است. از چیزهای خیلی جالبی که آن آقا هم بهت زده شد، این بود: عصای موسی و سائر معجزات انبیاء علیهم‌السلام وقتی زمانش رفت، دیگر رفته. یعنی الآن عصای موسی موجود نیست که نشانش بدهیم. ولی خداوند برای خاتم النبیین صلی‌الله‌علیه‌وآله کاری کرده که معجزه ایشان شخص نیست که زمان و مکانش برود، بلکه هویت شخصیتی پسین است. یعنی الآن قابل عرضه به کل بشر است. این خیلی جالب است. لذا ما باید اول هویت سور و آیات و قرآن کریم را با مثال‌هایی کالشمس توضیح بدهیم. بعد از این‌که این‌ها پیش رفت، آن وقت تصور جزئیت، انواعش روشن می‌شود.

شاگرد: در تأیید فرمایش شما می‌توانیم جمع کنیم؛ یعنی هم اعظم آیة باشد و هم رکن باشد و هم اعظم رکن فی القرآن باشد. چون خداوند این اعظم آیة را در قرائات قرار داده است. خداوند می‌تواند مهم‌ترین آیه اش را در همه قرائات قرار ندهد، بلکه در برخی از قرائات اعظم رکن قرار داده.

استاد: مشکلی که دارید این است که وقتی مقوم شد و رکن شد، انتفائش به مشکل بر می‌خورد. شما می‌گویید خداوند قدرت دارد یک واحد از پنج بردارد و درعین‌حال باز پنج باقی باشد. خدا قدرت دارد انسانی که حیوان ناطق است، ناطقش را بردارد و درعین‌حال انسان بماند. یعنی شما تعبدی سراغ این می‌روید که خداوند قدرت دارد. درحالی‌که شما فرض گرفتید رکن و مقوم ماهیت است، دراین‌صورت دیگر تناقض می‌شود. شما می‌گویید با این‌که مقوم است، خداوند قدرت دارد که مقوم قرارش ندهد. پس یعنی مقوم نیست.

شاگرد: من بعض قرائات را می‌گویم. یعنی این قرائت بدون بسم الله بدون رأس است.

استاد: دراین‌صورت شما از اطلاق اعظم آیة دست کشیده‌اید. فرمایش شما یعنی در این حوزه مقوم است.

شاگرد: یعنی امام علیه‌السلام می‌فرمایند چرا شما بالجمله بسم الله را حذف می‌کنید؟! اعتراض به حذف بسم الله فی الجمله نیست. بلکه در قرائاتی اعظم الرکن است.

والحمد لله رب العالمین

1 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 8 صفحه : 109

2 بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 82 صفحه : 23

3 مفاتيح الشرائع؛ ج‌2، ص: 272 وتفسير الصافي، ج‏1، ص: 62 و الوافي، ج‏9، ص: 1776

4 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71

5 سعد السعود للنفوس منضود ؛ النص ؛ ص144

6 مشرق الشمسين - البهائي العاملي - الصفحة ٣٩٢

7 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌8، ص: 100‌

8 رجوع کنید به جلسه قراءات ۲۸/۴/۱۴۰۱

9 مشرق الشمسين - البهائي العاملي - الصفحة ٣٩٢

10 تواتر القرآن، ص: 107

11 البرهان في تفسير القرآن , جلد۱ , صفحه۹۹

12 یس 35

13 اانمل 30

14 مشرق الشمسين - البهائي العاملي - الصفحة ٣٩٢

15 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 85 صفحه : 18

16 المائده 6