بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه: 93 18/2/1402
بسم الله الرحمن الرحيم
در کلام مرحوم صاحب مفتاح الکرامه صفحه هفتم بودیم. ایشان در مقام رابع فرمودند کسانی که میگویند این قرائات متواتر الی رسول الله صلیاللهعلیهوآله نیست، بلکه فقط متواتر به عاصم و حفص و … است، آیا تعدد را اجازه میدهند یا نه؟ فرمودند: «يقول إن آل اللّٰه عليهم السلام أمروا بذلك فقالوا اقرءوا كما يقرأ الناس»1؛ تجویز کردهاند که همین قرائت آنها را بخوانید.
مرحوم صاحب مفتاح الکرامه این تعبیر را آوردند: «قد یوید ذلک». کسی که فقط مفتاح الکرامه را بخوانید از این تأیید قانع میشود و رد میشود و میرود. و حال آنکه شیخ بهائی، صاحب وسائل این تأیید را جواب داده بودند. جلسه قبل این را عرض کردم. تأیید چیست؟ عبارت مرحوم صاحب جواهر را خواندم. فرمودند اقوی شاهد برای عدم تواتر این قرائات، اجماع امامیه بر این است که بسم الله الرحمن الرحیم جزء است و نماز باطل میشود و نمیتوانید آن را ترک کنید. اما بین خود قراء سبعه اختلاف است. بعضی از آنها بسمله را میآورند و برخی دیگر نمیآورند. اگر متواتر بود که باید اختلاف نمیشد. صاحب جواهر این را بهعنوان اقوی شاهد فرمودند. ایشان هم بهعنوان تأیید میآورند.
و يؤيد ذلك أنه قد نقل عن كثير منهم متواترا أنهم تركوا البسملة مع أن الأصحاب مجمعون على بطلان الصلاة بتركها فلو كانت متواترة إلى النبي صلى اللّٰه عليه و آله و سلم ما صح لهم أن يحكموا ببطلان الصلاة حينئذ و أما على القول بأن آل اللّٰه سبحانه جوزوا ذلك صح أن يقال بأنهم صلى اللّٰه عليهم استثنوا ذلك فليلحظ هذا2
«و يؤيد ذلك أنه قد نقل … ما صح لهم أن يحكموا ببطلان الصلاة حينئذ»؛ مگر حضرت متواتراً نفرمودند؟! چرا امامیه میگوید باطل است؟! علی ای حال شما میگویید ائمه علیهمالسلام این را تجویز کردند! میگویند ما من عام و قد خص. «و أما على القول بأن آل اللّٰه سبحانه جوزوا ذلك صح أن يقال بأنهم صلى اللهعليهم استثنوا ذلك»؛ گفتهاند قرائات اینها را بخوانید مگر بسمله را. این تأییدی شد برای کسانی که میگویند بسم الله متواتر نیست. استثناء هم استثناء در تجویز همراهی با قراء شد. همراهی با قراء بکنید مگر اینجا که مجاز نیستید3.
در حدائق همین را بحث میآورند. ایشان روایات بسم الله را میآورند.
لا خلاف بين الأصحاب في أن البسملة آية من الفاتحة و من كل سورة تجب قراءتها معها ما عدا سورة براءة، و عليه تدل الأخبار المتكاثرة:…4
بعد روایاتی را میآورند که جزء سوره است.همان روایتی است که مرحوم طبرسی از تفسیر عیاشی در مقدمه مجمع آوردهاند. مؤید نکتهای است که جلسه قبل عرض کردم.
و منه عن خالد بن المختار قال: «سمعت جعفر بن محمد (عليهما السلام) يقول ما لهم قاتلهم اللّٰه عمدوا إلى أعظم آية في كتاب اللّٰه فزعموا أنها بدعة إذا أظهروها؟ و هي بسم اللّٰه الرحمن الرحيم»5
«عمدوا إلى أعظم آية في كتاب اللّٰه»؛ در این همین روایت که از مهمترین روایات باب است، قرینه داخلیه روشنی هست بر مطلبی که جلسه قبل عرض کردم. خیلی هم روی آن تأکید نمیشود. در زمان معصومین کسانی بودند که از بسم الله نهی میکردند و آن را بدعت میدانستند. نه اینکه فقط بگویند نخوانید و جایز است. بلکه میگفتند چرا میخوانید؟! لذا اگر تأکید اهل البیت بر بسم الله بوده، برای مقابله با این بوده. بعد حضرت میفرمایند: «فزعموا أنها بدعة إذا أظهروها»؛ میگویند بدعت است! اینها چه کسانی هستند؟! اعظم آیه در کتاب خدا را میگویند بدعت است. «اظهار» هم یا بهمعنای اجهار است، یا بهمعنای اظهار در کلام و گفتن است.
در کتاب «الموسوعة الفقهیة الکویتیة» از دار الافتاء مصر نقل کردهاند…؛ آن جا وقتی اقوال را میآورد میگوید مالکیه میگویند اصلاً نباید در نماز بسمله را خواند؛ «لا سرّاً و لاجهراً». اصلاً مجاز نیستید. روایت قالون از نافع بسم الله دارد، با اینکه قرائت مالکی ها مدنی است و قرائت نافع را میخوانند؛ مالک گفته «قرائة النافع سنة». اما خیلی عجیب است. مشهور از آنها این است که در نماز اصلاً نباید بسم الله خوانده شود. خُب پس روایاتی که اهل البیت با تندی برخورد میکنند، برخورد با امثال مالک است. مالک میگوید نباید بخوانید اگر بخوانید نمازتان باطل است! خُب وقتی این فضا شد، آن اجماع و استظهار از روایات مقابلی که بین شیعه هست تفاوت میکند.
شاگرد: در آن جا به پسرش گفت بدترین شیء نزد پیامبر بدعت است.
استاد: آن یکیش است. اینها مفصل است. این فقط از عبد الله بن مغفل6 است. پسرش میگوید بسم الله خواندم و گفت «ایّاک و الحدث»؛ این بدعت است که بسم الله بگویی! پناه بر خدا!
خُب این روایت را مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع هم آوردهاند. صاحب حدائق هم این روایت را در اینجا آوردهاند.
شاگرد: بهغیراز مالکی دیگران مخالفت نکردهاند؟
استاد: شافعی مثل امامیه است. میگوید باید بخوانید؛ سرّاً و جهراً. فقط ما در اخفاتیه میگوییم باید جهراً بخوانیم، ظاهراً در اینجا موافقت ندارند.
شاگرد٢: شافعیه چه میگویند؟
استاد: میگویند باید بسم الله را بخوانید. مالکیه میگویند نباید بخوانید.
شاگرد٢: آن وقت بسم الله را به چه صورت بخوانیم؟ جهرا یا اخفاتا؟
استاد: به نظرم در جهر، جهر بود و در اخفات، اخفات بود. الآن در موسوعة فقهیه نگاه کنید هست. آن چه که من در الموسوعة نگاه کردم و بیشتر عنایت داشتم این بود که میگویند مشهور مذهب مالکیه این است که نباید بخوایند. «لاسرّاً و لاجهراً».
شاگرد: در نماز یا مطلق؟
استاد: در نماز. در غیر نماز آنها تابع قرائات هستند. وقتی فقها صحبت میکنند با نماز و بطلان آن کار دارند. ابن جزری اینها را جدا میکند. میگوید فقها اینطور میگویند و اما القراء…. کما اینکه مرحوم طبرسی و شیخ در تبیان اینطور فرمایشی را دارند.
شاگرد: در روایت «صلاة» ندارد.
استاد: بله. اتفاقا روایات مخالف هم مفصل دارد. عباراتش را در آن جا گذاشتم.
ببینید چه جالب است. روایاتی هست؛ میگوید بخوانم یا نخوانم؟ حضرت میفرمایند نخواندی طوری نیست. تا روایت آخر که دارد:
و عن مسمع في الحسن أو الموثق قال: «صليت مع أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) فقرأ «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ» ثم قرأ السورة التي بعد الحمد و لم يقرأ «بسم اللّٰه الرحمن الرحيم» ثم قام في الثانية فقرأ الحمد و لم يقرأ «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ» ثم قرأ بسورة أخرى».7
خُب اینها در تهذیب هست. مرحوم آقای حکیم هم در مستمسک بعد از اینکه میگویند باید بسم الله خوانده شود، میفرمایند بله مقابل این قول، روایاتی هست که بسم الله در آنها نیامده.
نعم في بعض النصوص: جواز تركها من السورة، و في بعضها: جواز تركها إلا في افتتاح القراءة من الركعة الأولى و في بعضها: جواز تركها من الفاتحة في الأولى ، و الجميع لا مجال للعمل به بعد حكاية الإجماعات القطعية على خلافه، فليحمل على التقية.8
خلاصه جالبی از این روایات را میآورند. بعد میگویند: «و الجميع لا مجال للعمل به»، چرا؟ چون اجماع بر خلاف این روایات است.
شاگرد: واقعاً اجماع هست؟
استاد: هفته قبل از جواهر9 خواندم. ابن جنید قبول نداشت.
شاگرد: روی ضوابط قرائات وقتی هر دوی آنها متواتر است، بدون بسم الله هم میتوان خواند. این روایات هم که با آن ضوابط مناسب هستند، روایات ذم هم کسانی را ذم میکند که میگفتند حق ندارید بسم الله بخوانید. لذا میتوان همه اینها را با هم جمع کرد. مگر اینکه اجماع در کار باشد.
استاد: ببینید دو-سه مسأله هست که باید در کنار هم ببینیم. یکی اصل اینکه بعد از حمد، واجب است سورهای خوانده شود یا نه؟ خُب بر فرض که واجب است، واجب است سوره کامل بخوانیم یا نه؟ بسیاری از کسانی که میگویند واجب است ولی کمالش واجب نیست، این روایات را حمل میکنند که بر اینکه سوره کامل که واجب نیست لذا اگر بسم الله را هم نخوانیم کافی است. کسانی هم که میگویند اصلاً سوره واجب نیست، میگویند چون سوره واجب نیست خواندن بخشی از آن مستحب است. در لوامع دیدم مرحوم مجلسی اول محکم میگویند مستحب است. مرحوم محقق در معتبر و علامه هم که مشخص است.
شاگرد: آقای شبیری هم میگویند.
استاد: مرحوم آقای حکیم هم عدم اصل وجوب سوره را تقویت میکنند، بعد میگویند خلاف خیلی حرفها است و احتیاط ترک نشود. آن هم خودش بحثی است که اصل سوره واجب است یا نه.
شاگرد: شما سختترین قول را بگویید؛ یعنی سوره واجب است و سوره کامل هم واجب است، باز قابل جمع است. یعنی بسم الله لازم نیست. چون دو قرائت داریم. هم قرائت با بسم الله داریم و هم بدون بسم الله. پس طبق یک قرائت بدون بسم الله هم یک سوره کامل حساب میشود. مگر اینکه اجماع بر خلاف باشد. این اجماع هم ظاهراً مدرکی است.
استاد: شیعه میگوید دو سوره «والضحی» و «الم نشرح» را در نماز باید با هم بخوانید. یک بحث خیلی دقیق و سنگین هست که وقتی با هم میخوانیم بسم الله بگوییم یا نگوییم؟ مرحوم شیخ در تبیان فرمودند اصحاب ما میگویند بدون بسمله بخوانید. نوع مشهور تا الآن میگویند باید بسمله را بخوانید. اگر بسم الله جزء است، در این دو سوره، جزء هست یا نیست؟ بین نفی و اثبات بگویید. اگر نیست، چطور بسمله ای که جزء نیست و سوره واحده هستند، در مصحف با بسمله آمده؟! اگر جزء هست پس چطور میگویید اصحاب میگویند بسمله را نیاورید؟! اینها شواهد این است: اینکه بگوییم اجماع حتماً دال بر این است که جزء است، به این معنا از جزئیت متداوله، باید روی این تلقی بیشتر تأمل شود.
آن چه که من عرض کردم، این بود؛ این مطلب خیلی مهمی است. جزئیت انواعی دارد. نباید تردید کنیم در اینکه بسم الله جزء سوره است. با توجه به مجموع ادلهای که داریم میتوانیم قسم بخوریم که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره است. بهخصوص روی آن مبنای تفسیر که متعلق باء بسم الله، بعدش میآید؛ «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین». در این مبناء دیگر خیلی روشن است که بسم الله جزء سوره است. چون متعلقش بعد میآید، چطور میخواهید بگویید جزء نیست و حال اینکه متعلق بسم الله در بعد است. لذا کامل جزء است.
البته بسم الله بهخاطر تیمن حرف دیگری است. در النشر میگوید همه وقتی ابتداء به یک سوره میکنند بسم الله را میآورند. اما کسانی که میگویند جزء نیست تیمناً میآورند، نه برای قرائت قرآن. در جاهای دیگر هم وقتی وسط سوره شروع میکنند بسم الله را میآورند. ابن جزری خودش میگوید این تعدد نزول است. مثل تعدد قرائات است، در یک جا بسم الله آمده و در جای دیگر نیامده. ملک وحی یک جا آورده و یک جا نیاورده.
شاگرد: ظاهراً فرمودید هر دوی آنها تواتر هم دارد؟
استاد: در قرائات سبع، نصفشان بسم الله را عند الوصل نمیآورند. وقتی دو سوره را به هم متصل میکنند بسم الله را نمیآورند.
شاگرد: حتی اگر سوره حمد را بعد از سوره دیگر بخوانند؟
استاد: در آن اختلاف دارند. «الحال المرتحل»10 را داریم؛ یعنی مثلاً سوره ناس را میخواند: «… ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ، مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ» و بعد میگویند «الحمد لله رب العالمین». یعنی از آخر قرآن کریم به اول میآید. در روایت کافی در کتاب فضل القرآن بود. این را اهلسنت در قرائات هم دارند. یکی از معانیش این است که وقتی به آخر قرآن رسیدید کتاب خدا را رها نکن، برگرد و دوباره از اول شروع کن. آن وقت این اختلاف است که بگوییم «من الجنة و الناس الحمد لله» یا نه، بگوییم «من الجنة و الناس بسم الله الرحمن الرحیم»؟ یعنی وصل هم بخوانیم باید بسم الله را بخوانیم. بین آنها در اینجا اختلاف است. ولی بیشتر قولشان این است که در حال مرتحل باید بسم الله را بگوییم.
شاگرد٢: سنخ این اختلاف، ارتباطی به اختلاف قرائات ندارد؟
استاد: ربط دارد. اصلاً خود ابن جزری یکی میکند. اما عدهای جدا میکنند. من النشر ابن جزری را مرور کردم. مطلبی که دیروز در مباحثه گفتم را یادآوری کردم. حاج آقا فرمودند آن آقا گفتند چه بحثی میکنید؟ گفت علمِ «الناس مسلطون علی اموالهم»! یعنی این قدر طولش داده بود. دیگر علم شده بود. من که بحث بسم الله را دیدم، دوباره آن خاطره در ذهن زنده شد. این بخش بسم الله الرحمن الرحیم النشر ابن جزری را اگر ببینید، میبینید مسأله بسمله و وجوه آن خودش یک علم است. زیبایی که بود این بود که خیلی از کسانی که میگویند تشریفاتی برای خودشان یک چیز درآوردهاند و در قرائات یک چیزی گفتهاند، این بحث ابن جزری عظمت کل علوم قرآنی و دقتش و انضباطش را جلوی چشم میآورد. یعنی از جاهایی بوده که هم محل ابتلاء است و … . ابن جزری بالای پنجاه کتاب اصیل را بهعنوان اسناد قرائات عشر میآورد. در بسم الله ببینید، همه کتابها و مقری ها را میبیند و تفاوتهای تکتک آنها را بررسی میکند. در شروع سوره مبارکه حمد این بحث را دارند. چندین تنبیه و بحثهای خیلی عالیای دارد.
شاگرد: فرمودید جزئیت انواعی دارد.
استاد: بله، جزئیت انواعی دارد و حتماً بسم الله جزء سوره است. نباید تردید کنیم. اما چون در فضای علمی و کلاسیک تصور خیلی روشنی از انواع جزئیت نبوده، در بسیاری از جاها بحثهای علمی و کلاسیک دچار غموض میشود. قبلاً مثالهای آن را زیاد عرض کردهام. مثلاً اگر کسی رمی روز یازدهم و دوازدهم را عمداً ترک کند، حجش صحیح است. خُب چطور؟! به نظرم در کتاب حج مرحوم آقای خوئی بود. فرموده بودند از این میفهمیم که اصلاً رمی روز یازدهم و دوازدهم جزء مناسک نیست. واجب مستقل است.
این یعنی کمبود فضای کلاس از درک انواع جزئیت. رمی یازدهم و دوازدهم جزء مناسک نیست! نزد همه کالمنار است؛ وقتی مناسک را باز میکنید رمی یازدهم و دوازدهم جزء مناسک نیست؟! ولی چون عمداً ترک بکند اشکالی ندارد، میگوییم پس جزء مناسک نیست. میگوییم نه! قطعاً جزء مناسک است اما جزء انواعی دارد. جزء تنها یک جور نیست که اگر عمداً جزء را نیاورید تمام شود. مثل مرحوم حکیم در قنوت چه فرمودند؟ فرمودند چون میتوانید ترک کنید و جزء مستحبی معقول نیست، پس قنوت «لیس من اجزاء الصلاة، بل مستحب مع الصلاة». یک کار مستحبی است که همراه نماز انجام میدهیم. خُب اگر جزئیت ندبیه را تصور کردیم، اگر جزء مکمل را تصور کردیم، دیگر نیازی به این بحثها نیست. قبلاً مفصل بحث کردیم. مثالهای متعددی را هم عرض کرده بودم.
مثلاً انگشت بدن انسان، جزء بدن هست یا نیست؟ هست اما مقوم نیست. اینطور نیست که وقتی انگشت باشد بدن هست ولی وقتی انگشت رفت بدن هم برود. انگشت برای بدن جزء است اما جزء نهائیای که مقوم نیست. جزء غیر مقوم است. مثالهای جور واجوری عرض میکردم. انسان محاسن دارد. محاسنی که در صورت یک مرد است، جزء بدن او هست یا نیست؟ لذا شما تردید نکنید که شهادت ثالثه جزء اذان است. کسانی که مشکل دارند و میگویند مستحب در ظرف اذان است، به این خاطر است که در جزئیت مشکل دارند. جزئیت انواعی دارد. در شهادت ثالثه جزئیت دارد مشکلی نیست. جزئیت استحبابیه تکلیفی است؟ یا جزئیت وضعی است؟ جزئیت وضعی است. چون جزئیت وضعی هم باز مراتب دارد. جزئیت وضعیه مکمل مثل قنوت است. قنوت جزء وضعی صلات است. وضعی یعنی همانطور که مرحوم حکیم در قاعده لاتعاد فرمودند. این مطلب را در آن جا فرمودند اما در اینجا خدشه میکنند. فرمودند ماهیت صلات مراتب دارد. خُب وقتی شما تصور میکنید که ماهیت صلات در واجبات رکنی و غیر رکنی مراتب دارد، خُب همین را در جزء وضعی مکمل هم ببرید.
همین بحثها در بسم الله الرحمن الرحیم هم میآید. یعنی بلا ریب بسم الله جزء سوره است اما با ادله و خصوصیاتی که دارد ما اوصاف این جزء را تعیین میکنیم. به اینکه به چه نحوی است.
شاگرد: یعنی میخواهید بفرمایید جزء کمال است؟
استاد: جزئیت وضعیه دارد.
شاگرد: جزئیت وضعیه آن را به چه صورت تصویر میکنید؟ با لحاظ تواتر قرائات طرفین.
استاد: احتمالش را عرض میکنم ببینید درست در میآید یا نه. جزئیت بسم الله برای سوره تنها جزئیت تکلیفی نیست؛ یعنی سوره بسم الله را ندارد ولی شارع تکلیفا واجب کرده یا مستحب کرده که شما همراه سوره بسم الله را بخوانید. این منظورم نیست. اصلاً بسم الله جزء خود سوره است. خُب حالا که جزئش است جزء مکمل است؟! یعنی مستحبی است، وقتی هم نیامد سوره آمده ولی جزء مکمل خودش نیاورده. خُب این قولی که میگوید متعلق بسم الله بعد است، با این بیان چطور جور در میآید؟! وقتی جزء مکمل شد، آیا متعلقش میتواند کل سوره باشد؟! نمیشود.
شاگرد: اگر کسی بسم الله را میخواهد بخواند میتوانیم بگوییم جزئیتش مستحبی است. ولی کسی هست که نمیخواهد بخواند. چطور به او بگوییم جزء مستحبش است؟
استاد: مثل قنوت، کسی آن را نمیخواند چون جزء مکمل است.
شاگرد: کسی نمیخواهد قرآن بخواند و تنها میخواهد نگاه کند. در اینجا چطور بگوییم جزء مستحبیش است؟ اگر بخواهد بخواند جزء مستحبیش است.
استاد: جزئیت تکمیلیه را نمیتوان دید؟! من مثالم را تکرار کنم. محاسن جزء بدن مرد هست یا نیست؟ سؤال سادهای است. خودتان به ارتکازتان مراجعه کنید و جواب من را بدهید. یک مردی را میبینید که محاسن دارد، میگویید محاسن جزء بدن او است یا نه؟ خودتان روی ارتکازتان جواب بدهید. یک زوایای جالبی هست که با مثالها مفاهیم بسط پیدا میکند. الآن محاسن جزء بدن مرد هست یا نیست؟
شاگرد: هست.
استاد: خُب آیا میتوان به این جزئیت نگاه کرد یا نه؟ من میخواهم به بدن مرد نگاه کنم، به محاسن او هم نگاه میکنم، اگر میگویید جزء هست، پس به جزء مکمل هم نگاه کردهام.
شاگرد: منظورم این است که جزئیت مستحبی را نمیخواهیم ببینیم.
استاد: مستحب تکلیفی یا وضعی را میگویید؟ همه اینها دقیق است. مستحب تکلیفی یعنی جزء نیست و جدا است؛ تکلیفا میگویند خوب است که بگویی، نه اینکه جزء است. جزئیت استحبابیه به این معنا است. جزئیت تکلیفیه استحبابی یعنی بسم الله جزء پیکره ماهیت سوره نیست. جزئیت وضعیه ندارد که جزء پیکره سوره باشد. اما تکلیفا مستحب است. شبیه لباس است. اگر سؤال کنیم لباس جزء بدن مرد هست یا نه، به روشنی میگوییم نیست. اما میگوییم خوب است لباس روی بدن مرد باشد. این شبیه تکلیفی است. یعنی لباس جزء ماهیت بدن او نیست اما از حیث تکلیف و آداب باید و نباید، میگویند همراه بدن بیاید. همراه بدن لباس را بیاور. آیا بسم الله برای سوره جزء تکلیفی محض است؟ ندبی یا وجوبی؟ یا نه، بسم الله جزء وضعی است؟ یعنی کاملاً جزء سوره است. باید به این سؤال جواب بدهیم.
عرض من این است که بسم الله جزء وضعی سوره هست، یعنی بسم الله جزء ماهیت سوره بهعنوان یک هویت شخصیتی پسین است. جزء این هویت شخصیتی است. نمیتوان از آن برداشت. خُب اگر هست جزء مکمل است؟ یا غیر مکمل است؟ عرض من این است که جزء مکمل هم نیست.
شاگرد: وقتی میگوییم جزء ماهیت هست، مکمل و غیر مکمل ندارد.
استاد: خُب شما فرمودید محاسن جزء بدن است، خُب جزء مکمل است یا مقوم است؟
شاگرد: این را میپذیریم که بعضی از اجزاء متفاوت هستند.
استاد: خُب قنوت جزء مکمل است، ولی جزء نماز است، نه اینکه یک مستحبی جدای از نماز باشد. اگر این را تصور کردیم میآییم ببینیم در بسم الله همینطور هست یا نیست. من میخواهم بگویم به این صورت نیست. من میخواهم بگویم حتی جزء مکمل هم نیست. بلکه بالاتر است.
شاگرد: حتی در قرائاتی که بدون بسم الله است؟
استاد: بله، منافاتی ندارد.
شاگرد٢: یعنی طبق یک قرائت جزء مقوم نیست اما طبق قرائت دیگر هست؟
استاد: نه، اینها را قبول دارم. اینها از وجوهی است که خوب هم هست. میخواهم یک احتمال دیگر هم عرض کنم.
این احتمال این است که ما جزء مکملی داریم که وضعی است اما مکمل است. یعنی جزء ماهیت سوره هست اما جزء کمالی آن است. اگر این جزء کمالی نیاید ماهیت سوره محفوظ میماند ولی مثل قنوت که برای نماز میآید جزء مکملش است. درجه و مرتبه کامله ای از نماز با قنوت است. حالا هم سوره مبارکه توحید یا کوثر، درجه کامله اش با بسم الله است. جزء مکمل است. عرض من این است که اینطور نیست. روی این احتمالی که الآن میگویم یعنی بسم الله جزء ماهیت است، جزء وضعی هم هست، جزء مکمل نیست.
شاگرد: مقوم است؟
استاد: شما فوری لازم گیری میکنید. ظرافت کاری همین است. تفسیری که میخواهم عرض کنم این است: جزء غیر مکمل است، جزء خود سوره هست اما وقت ایجاد فرد از آن، جزء وضعی عزیمتی نیست. عزیمت به این معنا است که امری است که کسی از آن نمی گذرد. خُب مثالهای آن را بگویم. انگشت برای بدن با محاسن یک جور است؟ فرق دارند. محاسن را اصلاح میکنید و میرود اما انگشت را که اصلاح نمیکنید. ناخن را میگیرید و میرود. اما انگشت را که هیچ وقت جدا نمیکنید. جزء است. جزئیتی اقوی از جزئیت محاسن دارد. خُب اگر این جزئیت اقوی است، اگر انگشت قطع شد و ساطور آمد و انگشت را برد، انسان انسان است و بدن باقی است، ولی این جزء نیست. الآن این جزء چطور جزء بود؟ مقوم بود یا نبود؟ مکمل بود یا نبود؟ سؤال من این بود. اینکه شما فوری نتیجه گرفتید درست نیست. انگشت جزء مکمل است یا نه؟ به ارتکازتان مراجعه کنید.
شاگرد: در روایت هست که اگر بسم الله میآمد انقضاء سوره قبلی معلوم میشد. یعنی خود حدود و ثغور سوره با بسم الله معنا میشود. مثل انگشت نیست. مثل سر است.
استاد: من مثالهای را تطبیق نکردهام. مقومی که شما میگویید بعداً با مشکل برخورد میکنید. اگر به آن صورت مقوم است، قرائی که نمی خوانند را چه کار میکنید؟!
شاگرد: «سَرَقوا أکرمَ آیةٍ من کتاب اللّه»11.
استاد: خُب روایتی که حضرت بسم الله را نخواندند چه کار میکنید؟ صاحب حدائق آوردند. میگویند تقیه کردهاند. روایات متعدد است. دو صحیحه هست، صاحب مدارک فرمودند: «والحق أن هذه الروايات إنما تدل على عدم وجوب قراءة البسملة عند قراءة السورة»12. اقوال را نگاه کنید. این را چه کار میکنید؟ لذا من میخواهم در مفهوم مقوم تعدد حیثیات را نشان بدهم.
شاگرد٢: یعنی وجودش مقوم است اما عدمش ماهیت را نمیبرد؟
استاد: بله، این یکی از آنها است. در کتابهای فقهی اشکال غیر معقول بودن میکنند؛ میکنند معقول نیست که «مقوم عند وجوده و غیر مقوم عند عدمه». خُب وقتی مقوم است، وقتی میرود دیگر رفته. معقول نیست که بماند.
الآن مثال انگشت را ببینید. نمیخواهم این مثال را در مانحن فیه تطبیق کنم. دارم برای لازم گیری ایشان مثال میزنم. انگشت جزء مکمل است یا غیر مکمل؟ روی ارتکازتان جواب بدهید. مثالی را میگویم که با ارتکازتان تحلیل کنید. در مثال محاسن، همه ما حاضر هستیم که بگوییم جزء مکمل است. به سر میگوییم جزء مقوم است، اگر برود دیگر بدن رفته. انگشت را چه میگویید؟ جزء مکمل است یا جزء مقوم است؟
شاگرد: منظورتان بدنی است که نفس دارد است؟
استاد: بله. منظور من این است که شما ملازمه برقرار نکنید که اگر مکمل نبود، مقوم هست. وقتی دیدیم این ملازمه ثابت نیست، آن وقت سراغ آیه شریفه میآییم. نخواستم این مثالها را روی بسم الله تطبیق کنم.
من عرض میکنم که بسم الله جزء وضعی سوره است، جزء ماهیتش است. جزء مکمل هم نیست. یعنی مثل محاسن نیست که زیبا باشد و سوره را زیبا کند. جزء پیکره سوره است. میگویید پس مقوم است؟ یعنی اگر ما نخوانیم ماهیت رفته. ما میگوییم نه، ملازمه ای نیست. میتواند جزء وضعی باشد و جزء ماهیت هم باشد اما جزء مقوم نباشد. تعبیری که اینجا دارم این است: جزء او است، وقتی میخواهید فردی از او ایجاد کنید، شارع آن را جزء وضعی عزیمتی قرار نداده است که بگوید اگر بسم الله را نخواندی اصلاً این سوره نیامده.
مثالش را از جاهای دیگر عرض کنم تا به ذهن نزدیک شود. اگر شما بخشی از یک سوره مبارکه را بخوانید؛ مثلاً بیست آیه از آیات سوره مبارکه یاسین را بخوانید. سوره مبارکه یاسین را خواندهاید یا نخواندهاید؟ یک آیه از سوره یاسین را نخوانیم، آیا سوره یاسین را خواندهایم یا نخواندهایم؟ سؤال من این است: الآن با این تلاوت فردی از سوره مبارکه یاسین ایجاد کردهام یا نکردهام؟
شاگرد: اگر نذر کرده باشد که سوره یاسین را بخواند کافی نیست.
استاد: اگر نذر مسمی کرده باشد چه؟ یعنی توجه دارد و نذر مسمی میکند، نه نذر مستوعب و بتمامها. وقتی آیه میگوید: «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم»13 شما از کجا میگویید مسمای مسح کافی است؟! میگوید پاها را مسح کنید، استیعاب را میرساند! سوره یاسین را بخوان، یعنی کل سوره یاسین را بخوان! ادلهای که میگویند سوره واجب نیست را نگاه کنید. مرحوم آقای حکیم و دیگران مفصل آوردهاند. همان جا میبینید که شما چند آیه از فلان سوره را میخوانید؛ میخواهم از اینها نتیجه مهمی را بگیرم؛ میخواهم عرض کنم نه تنها ریخت بسم الله، بلکه باقی سور و آیات قرآن وقتی یک سوره را تشکیل میدهند، جزئیت آیات برای سور، جزئیت وضعیه غیر مکملی است اما نه عزیمت در ارتباط. به عبارت دیگر اقل و اکثر استقلالی هستند، نه ارتباطی. حرام نیست نصف یک سوره را بخوانید و رها کنید.
شاگرد: حقیقت سوره را باید توضیح بدهید تا این مطلب را بفهمیم.
استاد: احسنت. این یکی از مهمترین بحثها است. یکی از کارهای خوبی که میتواند صورت بگیرد این است: سه-چهار سال پیش بود که یک فایل XML قرآن کریم…؛ XML یک هویت را بهصورت درخت در میآورد. ریشه و ساقه دارد. فایل های XML به این صورت است؛ یک جِذر دارد و ساقه. خوب است بدانید؛ فایل های HTML بعد از XML آمد. با حساب کار خودش یک نظمی به XML میدهد. آن فایل را نگاه کنید، در فدکیه هم هست. همه با قرآن کریم آشنایی دارند. مصحف شریف، آیات، تلاوت، کلمات و حروفش. میخواهیم یک فایلی ارائه بدهیم که هم هویت قرآن را و هم هویت سور را و هم هویت آیات را بهصورت دقیق و علمی معین کند. این بحث علمی خیلی جذاب و دقیق است. اینها مربوط به همینجا میشود.
همین امروز دیدم کسی گفته بود «عندی کل القرآن سورة واحدة»، کسانی که میخواستند بسم الله را نیاورند به این صورت گفته بود. یعنی یک بسم الله میگوییم و برای کل قرآن کافی است. این هم یک جور نگاه است. درحالیکه «کانوا یعرفون ختم سورة و بدء سورة اخری بنزول بسم الله»14. ملک وحی میآورد. خُب اگر به این صورت است، بسم الله جزء هست یا نیست؟ حتماً جزء است. حتماً جزء غیر مکمل است. جزء الماهیة است. در ماهیت سوره دخالت دارد.
سؤال دیگری را مطرح کنم؛ بسم الله الرحمن الرحیم یک آیه است که خداوند متعال نازل کرده ولو افراد متعددش را در جاهای مختلف کتاب خودش گذاشته، یا نه، بسم الله صد و چهارده آیه است؟ تعدد نزول منظورم نیست، طبیعت منظورم است. یعنی وقتی میگویید «بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر»، با «بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد»، این بسم الله دو طبیعت است؟ یا یک طبیعت است که دو فرد از آن و دو حصه از آن در دو سوره آمده است؟ این هم سؤال دقیق و خوبی است. راه گشاست.
آن چه که فعلاً برای جواب عرض میکنم، این است که بسم الله یک طبیعت است. یک آیه از کلام خدا است. ولی طبیعتی است که ریختش طوری است که حصه هایی از آن در جاهایی میآید و کار بسیار مهمی انجام میدهد. حتی در تکوین هم داریم.
شاگرد: دلیلتان چیست که یک طبیعت است؟ آیات دیگری هم داریم که لفظشان عین هم هست ولی دو طبیعت هستند. مثلاً سوره الرحمن.
استاد: در جلسه قبل همین را مثال زدم. درست است که می گوییم «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»15 پنج آیه است اما آیا یک آیه است که در پنج جا آمده؟ یا نه، پنج آیه است؟ چون صرف اینکه ملک وحی پنج بار القاء کرده که دلالت ندارد پنج طبیعت هم باشد.
شاگرد: هر کدام در سیاق و موضوع خودش هستند.
استاد: در بحث صلات، از روایت «انما هی اربع مکان اربع»16 بحث کردیم. نماز ظهر و عصر دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ سؤالات شبیه هم است. نماز ظهر و عصر، دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ ارتکاز متدینین فوری میگویند دو طبیعت است، و حال اینکه عین هم هستند. رمزیابی آن را در مباحثه فقه کردیم. رمزیابی مهمی داشت. با اینکه امام علیهالسلام فرمودند «انما هی اربع مکان اربع» چطور است با اینکه میبینیم هیچ فرقی ندارند، باز میگوییم دو طبیعت دارند؟
شاگرد: نیت میکنیم.
استاد: ما ظهر را نیت میکنیم، اما ظهر و عصر از حیث فرد بودن چه فرقی دارند؟ جز اینکه به ظهر، نماز ظهر میگوییم؛ یعنی «صلاة تقرأ فی الظهر». خُب دم غروب هم همان را میخوانیم. گاهی برعکس میشود و سهوا عصر را جلو میاندازیم و بعد ظهر را میخوانیم. چندین جلسه راجع به این مباحثه کردیم. آن چیزی که من عرض کردم و بسیار مهم است، این است که در عالم طبایع وقتی طبایع با هم اقتران پیدا کنند طبیعت ثالثه پدید میآید. طبیعت ظهر با طبیعت صلات چهار رکعتی وقتی در موطن طبیعت –نه فرد- با هم اقتران پیدا کردند، طبیعت ثالثه پدید میآید. راهحل ما به این صورت بود.
شاگرد: طبیعت ثالثه چه بود؟
استاد: نماز ظهر. نکته این است که ما فرد را به فرد، وجود را به وجود ضمیمه نکردیم. مثالهای متعددش را هم در آن مباحثه زدم. اگر خواستید مراجعه کنید. منظور اینکه الآن هم به این صورت است. در این فضا این را داریم. «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» یک آیه است که با موضع خودش در سوره مبارکه تعدد حصص پیدا کرده، اگر هم دو طبیعت است طبیعتی است که از انضمام به موضع در سوره حاصل میشود، نه از نفس خود «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ». یعنی یک طبیعتی است که حصص دارد. نه اینکه دو طبیعت است. حصص یعنی چه؟ یعنی طبیعت ثالثه ای در طول دو طبیعتی که با هم ترکیب پیدا کردهاند. صلات ظهر، طبیعتی در طول دو طبیعت است. طبیعت «الصلاة» و طبیعت «الظهر» بهعنوان یک زمان. شبیه هم خیلی دارد.
شاگرد: در بسم الله هم میتوانیم بگوییم در عالم طبایع طبیعت بسم الله با طبیعت سوره اقتران پیدا کرده و طبیعت ثالثه پیدا شد؟
استاد: بله. این یکی از وجوه خیلی خوبی است. یعنی وقتی میگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم»ی که متعلق به سوره مبارکه توحید یا کوثر است، دو طبیعت میشود اما طبیعت و حصص آن طبیعت در طول این دو است. نه دو طبیعت مباین. دو طبیعت در طول هم قرار میگیرند. در منطق میگفتید جزئی اضافی، یا نوع متوسط. نوع اخیر، نوع متوسط، جنس عالی و نوع عالی. به این صورت تعبیر میکردید. لذا میتواند طبایع در طول هم باشند و تشکیلش هم بحثهای خودش را دارد.
شاگرد: یعنی بسم الله های قرآن در طول هم هستند؟
استاد: نه. اصل طبیعت بسم الله بهعنوان یک آیه، یک طبیعت اصلیه است. صد و چهارده بسم الله و حتی آنهایی که بر انبیاء نازل شده، یک طبیعت دارد. داشت آیه شریفه «قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُم» را میخواند، عبدالله بن سلام کارش همینطوری بود.
ببینید من این را مطرح کردم، روی آن تأمل کنید. هویت آیات چطور شکل میگیرد؟ عرض من این بود که اگر شما سوره مبارکه یاسین را بدون یک آیه خواندید، درست است که کل سوره را نخواندید ولی سوره را خواندید. اگر یادتان باشد مرحوم شیخ الطائفه فرمودند «املح الوجوه» در سبعة احرف، هفت نوع اختلاف قرائت بود. در هفتمی آنها شیخ الطائفه به اختلاف مصاحف امصار مثال زدند. فرمودند یکی از سبعة احرف همین اختلاف مصاحف امصار است. این را نوعی از اختلاف قرار دادند. خُب اگر این اختلاف بالزیادة و النقص جزء سبعة احرف است، کل سوره کدامش است؟ اینها سؤالات خیلی خوبی است. روی آن تأمل کنید. هفتمین بالزیادة و النقص بود، حالا آن چه که زیادی است، کل است؟ یا آن چه که نقص است و جزء سبعة احرف است، کل است؟ ما در اینجا دو کل داریم.
شاگرد: به توقیف شارع است.
استاد: روی مبنای مرحوم شیخ که فرمودند «اصلح الوجوه» است، کدام است؟ به توقیف، غیر محال، محال میشود؟! یعنی بتوقیف من الشارع ما دو کل داریم؟
شاگرد: محال نیست.
استاد: وقتی محال نیست، عرض میکنم بسم الله میتواند جزء غیر مکمل باشد اما همانطوری که در بالزیادة و النقص ما دو کل داشتیم و معقول بود، در اینجا هم همینطور است. همانطور که شما زیادت و نقص را دو کل تصور میکنید، خُب در اینجا هم بسم الله جزء غیر مکمل باشد. مثال انگشت را هم نمیخواهم بر بسم الله تطبیق کنم. حالا شما بیشتر تأمل کنید و مثالهایی بر له یا ردش پیدا کنید.
شاگرد: مخالفت اهلسنت با قرائت بسم الله، حکایت نمیکند که بسم الله الرحمن الرحیم یک جلوهای از ولایت اهل البیت داشته که آنها این قدر با آن مخالفت کردهاند؟ از آن طرف هم حضرت فرمودند «الجهر ببسم الله»، «انا النقطة تحت الباء».
استاد: فرمایش شما در مقدمه تفسیر کبیر فخر رازی هست. خیلی جالب است. راجع به اینکه بسم الله بگوییم یا نگوییم، جهر باشد یا نباشد، میگوید انس اینطور گفته و بعد میگوید انس از بنی امیه تقیه کرده است. بعد میگوید بسم الله جزء سوره است و باید هم جهر بگوییم، فقط چرا اهلسنت به این صورت شدند؟ میگوید زیر سر بنی امیه است. چون بنی امیه در انکار آن چه که از امیرالمؤمنین رسیده بود مبالغه میکردند.
شاگرد٢: نظر شما در مورد بسم الله در نماز چیست؟
استاد: در مورد نماز اجماع داریم.
شاگرد٢: روایات هم داریم.
استاد: اگر این روایات گفته شود باید ببینیم محمل آن روایات را چطور سر میرسانیم و بیشتر روی این اجماع تفحص کنیم. در روایت کافی شریف حضرت تصریح فرمودند که سوره مبارکه توحید سه آیه است. مرحوم مجلسی میگویند امام میگویند سه آیه است، وحال اینکه مشهور میگویند یا پنج آیه است یا حداقل چهار آیه است. هیچ کسی نگفته سه آیه است. اما در کافی شریف حضرت فرمودند سه آیه است. مرحوم مجلسی میگویند احتیاط این است که در نماز آیات آن را تقسیم نکند. خُب سه آیهای که حضرت فرمودند با تقسیم کردنی که شما بسم الله را بگویید و به چهار آیه بخوانید و در نماز تقسیم کنید، منافات دارد یا ندارد؟ قابل جمع هست یا نیست؟ محتمل هست که قابل جمع باشد. یعنی همان ثلاث با این قابل جمع باشد. لذا اینکه بگوییم بسم الله جزء است و باید بخوانند و درعینحال جزئیتش طوری است که اگر نیاید ماهیت سوره هست ولی نماز نیازی به آن جزء دارد یا ندارد؟ اگر ادله محمول بر تقیه بتواند از تقیه در بیاید، میگوییم نه. اما اگر نتواند از آن محمل بیرون بیاید، اجماع محکم است. یعنی در کلاس فقه اجماع محکم است، مادامی که آن روایات ناهض بر دلیل مقابل اجماع نتوانند شوند و محمل تقیه داشته باشند. این را باید سر برسانیم.
شاگرد: اینکه برخی قرائات یک بسم الله دارند، میخواهد بگوید حقیقت قرآن یک حقیقت واحده است. گویا کل قرآن یک سوره واحده است.
استاد: عرض کردم که کسی این احتمال را گفته بود. گفته بود «عندی کل القرآن سورة واحدة»، لذا برای کل قرآن هم یک بسم الله کافی است.
شاگرد: این حرف را میتوان گفت؟
استاد: اگر مقصود شما جمع بین این اجماع با آن روایات است، مانعی ندارد. یعنی اجماع داریم که باید بسم الله گفته شود و نماز هم بدون بسم الله باطل است، کسانی که نخواندند میخواستند فرمایش شما را بگویند. این مانعی ندارد تا جمع کنیم.
والحمد لله رب العالمین
کلید: حقیقت قرآن، نظام طبایع، هویت شخصیتی پسین، جزئیت بسم الله، انواع جزء، جزء مکملی، جزء وضعی، جزئیت وضعی، جزئیت مکملی، جزئیت عزیمتی، جزئیت غیر عزیمتی، حصص طبیعت، طبیعت و فرد،
1 مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - القديمة)، ج2، ص: 394
2 همان
3 شاگرد: استثناء بسمله را طور دیگری میتوانیم بیاوریم. بگوییم ولو متواتر نیست ولی اجازه دادهاند بخوانیم. در خارج از نماز ترک بسمله ولو متواتر نیست ولی در نماز مجاز باشد.
استاد: منظورتان این است که روایات و فتوا تجویز آن در غیر صلات است. تجویز غیر صلات را هم از شیخ بهائی خواندیم.
4 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 8 صفحه : 106
5 همان ١٠٨
6 الأوسط في السنن والإجماع والاختلاف، ج٣،ص١٢٣؛ «عن أبي عبد الله بن مغفل، قال: سمعني أبي وأنا أقرأ في صلاتي بسم الله الرحمن الرحيم، فقال: أي بني إياك والحدث: " فإني قد صليت مع النبي صلى الله عليه وسلم، ومع أبي بكر، وصليت مع عمر، وصليت مع عثمان فلم أسمع أحدا منهم يقرأها، إذا قرأت فقل: {الحمد لله رب العالمين».
7 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 8 صفحه : 108
8 مستمسك العروة الوثقى؛ ج6، ص: 174
9 جواهر الکلام ج9 ص296
10 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 605
11 نور الثقلین, ج 1, ص 6.
12 مدارك الأحكام نویسنده : الموسوي العاملي، السيد محمد جلد : 3 صفحه : 341
13 المائده 6
14 تفسیر العیاشی، ج 1، ص 19
15 الرحمن ٣٨
16 الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج3، ص292.
تعدد قرائات؛ جلسه: 93 18/2/1402
بسم الله الرحمن الرحيم
در کلام مرحوم صاحب مفتاح الکرامه صفحه هفتم بودیم. ایشان در مقام رابع فرمودند کسانی که میگویند این قرائات متواتر الی رسول الله صلیاللهعلیهوآله نیست، بلکه فقط متواتر به عاصم و حفص و … است، آیا تعدد را اجازه میدهند یا نه؟ فرمودند: «يقول إن آل اللّٰه عليهم السلام أمروا بذلك فقالوا اقرءوا كما يقرأ الناس»1؛ تجویز کردهاند که همین قرائت آنها را بخوانید.
مرحوم صاحب مفتاح الکرامه این تعبیر را آوردند: «قد یوید ذلک». کسی که فقط مفتاح الکرامه را بخواند از این تأیید قانع میشود و رد میشود و میرود. و حال آنکه شیخ بهائی، صاحب وسائل این تأیید را جواب داده بودند. جلسه قبل این را عرض کردم. تأیید چیست؟ عبارت مرحوم صاحب جواهر را خواندم. فرمودند اقوی شاهد برای عدم تواتر این قرائات، اجماع امامیه بر این است که بسم الله الرحمن الرحیم جزء است و نماز باطل میشود و نمیتوانید آن را ترک کنید. اما بین خود قراء سبعه اختلاف است. بعضی از آنها بسمله را میآورند و برخی دیگر نمیآورند. اگر متواتر بود که باید اختلاف نمیشد. صاحب جواهر این را بهعنوان اقوی شاهد فرمودند. ایشان هم بهعنوان تأیید میآورند.
و يؤيد ذلك أنه قد نقل عن كثير منهم متواترا أنهم تركوا البسملة مع أن الأصحاب مجمعون على بطلان الصلاة بتركها فلو كانت متواترة إلى النبي صلى اللّٰه عليه و آله و سلم ما صح لهم أن يحكموا ببطلان الصلاة حينئذ و أما على القول بأن آل اللّٰه سبحانه جوزوا ذلك صح أن يقال بأنهم صلى اللّٰه عليهم استثنوا ذلك فليلحظ هذا2
«و يؤيد ذلك أنه قد نقل … ما صح لهم أن يحكموا ببطلان الصلاة حينئذ»؛ مگر حضرت متواتراً نفرمودند؟! چرا امامیه میگوید باطل است؟! علی ای حال شما میگویید ائمه علیهمالسلام این را تجویز کردند! میگویند ما من عام و قد خص. «و أما على القول بأن آل اللّٰه سبحانه جوزوا ذلك صح أن يقال بأنهم صلى الله عليهم استثنوا ذلك»؛ گفتهاند قرائات اینها را بخوانید مگر بسمله را. این تأییدی شد برای کسانی که میگویند بسم الله متواتر نیست. استثناء هم استثناء در تجویز همراهی با قراء شد. همراهی با قراء بکنید مگر اینجا که مجاز نیستید3.
در حدائق همین را بحث میآورند. ایشان روایات بسم الله را میآورند.
لا خلاف بين الأصحاب في أن البسملة آية من الفاتحة و من كل سورة تجب قراءتها معها ما عدا سورة براءة، و عليه تدل الأخبار المتكاثرة:…4
بعد روایاتی را میآورند که جزء سوره است.همان روایتی است که مرحوم طبرسی از تفسیر عیاشی در مقدمه مجمع آوردهاند. مؤید نکتهای است که جلسه قبل عرض کردم.
و منه عن خالد بن المختار قال: «سمعت جعفر بن محمد (عليهما السلام) يقول ما لهم قاتلهم اللّٰه عمدوا إلى أعظم آية في كتاب اللّٰه فزعموا أنها بدعة إذا أظهروها؟ و هي بسم اللّٰه الرحمن الرحيم»5
«عمدوا إلى أعظم آية في كتاب اللّٰه»؛ در این همین روایت که از مهمترین روایات باب است، قرینه داخلیه روشنی هست بر مطلبی که جلسه قبل عرض کردم. خیلی هم روی آن تأکید نمیشود. در زمان معصومین کسانی بودند که از بسم الله نهی میکردند و آن را بدعت میدانستند. نه اینکه فقط بگویند نخوانید و جایز است. بلکه میگفتند چرا میخوانید؟! لذا اگر تأکید اهل البیت بر بسم الله بوده، برای مقابله با این بوده. بعد حضرت میفرمایند: «فزعموا أنها بدعة إذا أظهروها»؛ میگویند بدعت است! اینها چه کسانی هستند؟! اعظم آیه در کتاب خدا را میگویند بدعت است. «اظهار» هم یا بهمعنای اجهار است، یا بهمعنای اظهار در کلام و گفتن است.
در کتاب «الموسوعة الفقهیة الکویتیة» از دار الافتاء مصر نقل کردهاند…؛ آن جا وقتی اقوال را میآورد میگوید مالکیه میگویند اصلاً نباید در نماز بسمله را خواند؛ «لا سرّاً و لاجهراً». اصلاً مجاز نیستید. روایت قالون از نافع بسم الله دارد، با اینکه قرائت مالکی ها مدنی است و قرائت نافع را میخوانند؛ مالک گفته «قرائة النافع سنة». اما خیلی عجیب است. مشهور از آنها این است که در نماز اصلاً نباید بسم الله خوانده شود. خُب پس روایاتی که اهل البیت با تندی برخورد میکنند، برخورد با امثال مالک است. مالک میگوید نباید بخوانید اگر بخوانید نمازتان باطل است! خُب وقتی این فضا شد، آن اجماع و استظهار از روایات مقابلی که بین شیعه هست تفاوت میکند.
شاگرد: در آن جا به پسرش گفت بدترین شیء نزد پیامبر بدعت است.
استاد: آن یکیش است. اینها مفصل است. این فقط از عبد الله بن مغفل6 است. پسرش میگوید بسم الله خواندم و گفت «ایّاک و الحدث»؛ این بدعت است که بسم الله بگویی! پناه بر خدا!
خُب این روایت را مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع هم آوردهاند. صاحب حدائق هم این روایت را در اینجا آوردهاند.
شاگرد: بهغیراز مالکی دیگران مخالفت نکردهاند؟
استاد: شافعی مثل امامیه است. میگوید باید بخوانید؛ سرّاً و جهراً. فقط ما در اخفاتیه میگوییم باید جهراً بخوانیم، ظاهراً در اینجا موافقت ندارند.
شاگرد٢: شافعیه چه میگویند؟
استاد: میگویند باید بسم الله را بخوانید. مالکیه میگویند نباید بخوانید.
شاگرد٢: آن وقت بسم الله را به چه صورت بخوانیم؟ جهرا یا اخفاتا؟
استاد: به نظرم در جهر، جهر بود و در اخفات، اخفات بود. الآن در موسوعة فقهیه نگاه کنید هست. آن چه که من در الموسوعة نگاه کردم و بیشتر عنایت داشتم این بود که میگویند مشهور مذهب مالکیه این است که نباید بخوایند. «لاسرّاً و لاجهراً».
شاگرد: در نماز یا مطلق؟
استاد: در نماز. در غیر نماز آنها تابع قرائات هستند. وقتی فقها صحبت میکنند با نماز و بطلان آن کار دارند. ابن جزری اینها را جدا میکند. میگوید فقها اینطور میگویند و اما القراء…. کما اینکه مرحوم طبرسی و شیخ در تبیان اینطور فرمایشی را دارند.
شاگرد: در روایت «صلاة» ندارد.
استاد: بله. اتفاقا روایات مخالف هم مفصل دارد. عباراتش را در آن جا گذاشتم.
ببینید چه جالب است. روایاتی هست؛ میگوید بخوانم یا نخوانم؟ حضرت میفرمایند نخواندی طوری نیست. تا روایت آخر که دارد:
و عن مسمع في الحسن أو الموثق قال: «صليت مع أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) فقرأ «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ» ثم قرأ السورة التي بعد الحمد و لم يقرأ «بسم اللّٰه الرحمن الرحيم» ثم قام في الثانية فقرأ الحمد و لم يقرأ «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ» ثم قرأ بسورة أخرى».7
خُب اینها در تهذیب هست. مرحوم آقای حکیم هم در مستمسک بعد از اینکه میگویند باید بسم الله خوانده شود، میفرمایند بله مقابل این قول، روایاتی هست که بسم الله در آنها نیامده.
نعم في بعض النصوص: جواز تركها من السورة، و في بعضها: جواز تركها إلا في افتتاح القراءة من الركعة الأولى و في بعضها: جواز تركها من الفاتحة في الأولى ، و الجميع لا مجال للعمل به بعد حكاية الإجماعات القطعية على خلافه، فليحمل على التقية.8
خلاصه جالبی از این روایات را میآورند. بعد میگویند: «و الجميع لا مجال للعمل به»، چرا؟ چون اجماع بر خلاف این روایات است.
شاگرد: واقعاً اجماع هست؟
استاد: هفته قبل از جواهر9 خواندم. ابن جنید قبول نداشت.
شاگرد: روی ضوابط قرائات وقتی هر دوی آنها متواتر است، بدون بسم الله هم میتوان خواند. این روایات هم که با آن ضوابط مناسب هستند، روایات ذم هم کسانی را ذم میکند که میگفتند حق ندارید بسم الله بخوانید. لذا میتوان همه اینها را با هم جمع کرد. مگر اینکه اجماع در کار باشد.
استاد: ببینید دو-سه مسأله هست که باید در کنار هم ببینیم. یکی اصل اینکه بعد از حمد، واجب است سورهای خوانده شود یا نه؟ خُب بر فرض که واجب است، واجب است سوره کامل بخوانیم یا نه؟ بسیاری از کسانی که میگویند واجب است ولی کمالش واجب نیست، این روایات را حمل میکنند که بر اینکه سوره کامل که واجب نیست لذا اگر بسم الله را هم نخوانیم کافی است. کسانی هم که میگویند اصلاً سوره واجب نیست، میگویند چون سوره واجب نیست خواندن بخشی از آن مستحب است. در لوامع دیدم مرحوم مجلسی اول محکم میگویند مستحب است. مرحوم محقق در معتبر و علامه هم که مشخص است.
شاگرد: آقای شبیری هم میگویند.
استاد: مرحوم آقای حکیم هم عدم اصل وجوب سوره را تقویت میکنند، بعد میگویند خلاف خیلی حرفها است و احتیاط ترک نشود. آن هم خودش بحثی است که اصل سوره واجب است یا نه.
شاگرد: شما سختترین قول را بگویید؛ یعنی سوره واجب است و سوره کامل هم واجب است، باز قابل جمع است. یعنی بسم الله لازم نیست. چون دو قرائت داریم. هم قرائت با بسم الله داریم و هم بدون بسم الله. پس طبق یک قرائت بدون بسم الله هم یک سوره کامل حساب میشود. مگر اینکه اجماع بر خلاف باشد. این اجماع هم ظاهراً مدرکی است.
استاد: شیعه میگوید دو سوره «والضحی» و «الم نشرح» را در نماز باید با هم بخوانید. یک بحث خیلی دقیق و سنگین هست که وقتی با هم میخوانیم بسم الله بگوییم یا نگوییم؟ مرحوم شیخ در تبیان فرمودند اصحاب ما میگویند بدون بسمله بخوانید. نوع مشهور تا الآن میگویند باید بسمله را بخوانید. اگر بسم الله جزء است، در این دو سوره، جزء هست یا نیست؟ بین نفی و اثبات بگویید. اگر نیست، چطور بسمله ای که جزء نیست و سوره واحده هستند، در مصحف با بسمله آمده؟! اگر جزء هست پس چطور میگویید اصحاب میگویند بسمله را نیاورید؟! اینها شواهد این است: اینکه بگوییم اجماع حتماً دال بر این است که جزء است، به این معنا از جزئیت متداوله، باید روی این تلقی بیشتر تأمل شود.
آن چه که من عرض کردم، این بود؛ این مطلب خیلی مهمی است. جزئیت انواعی دارد. نباید تردید کنیم در اینکه بسم الله جزء سوره است. با توجه به مجموع ادلهای که داریم میتوانیم قسم بخوریم که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره است. بهخصوص روی آن مبنای تفسیر که متعلق باء بسم الله، بعدش میآید؛ «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین». در این مبناء دیگر خیلی روشن است که بسم الله جزء سوره است. چون متعلقش بعد میآید، چطور میخواهید بگویید جزء نیست و حال اینکه متعلق بسم الله در بعد است. لذا کامل جزء است.
البته بسم الله بهخاطر تیمن حرف دیگری است. در النشر میگوید همه وقتی ابتداء به یک سوره میکنند بسم الله را میآورند. اما کسانی که میگویند جزء نیست تیمناً میآورند، نه برای قرائت قرآن. در جاهای دیگر هم وقتی وسط سوره شروع میکنند بسم الله را میآورند. ابن جزری خودش میگوید این تعدد نزول است. مثل تعدد قرائات است، در یک جا بسم الله آمده و در جای دیگر نیامده. ملک وحی یک جا آورده و یک جا نیاورده.
شاگرد: ظاهراً فرمودید هر دوی آنها تواتر هم دارد؟
استاد: در قرائات سبع، نصفشان بسم الله را عند الوصل نمیآورند. وقتی دو سوره را به هم متصل میکنند بسم الله را نمیآورند.
شاگرد: حتی اگر سوره حمد را بعد از سوره دیگر بخوانند؟
استاد: در آن اختلاف دارند. «الحال المرتحل»10 را داریم؛ یعنی مثلاً سوره ناس را میخواند: «… ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ، مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ» و بعد میگویند «الحمد لله رب العالمین». یعنی از آخر قرآن کریم به اول میآید. در روایت کافی در کتاب فضل القرآن بود. این را اهلسنت در قرائات هم دارند. یکی از معانیش این است که وقتی به آخر قرآن رسیدید کتاب خدا را رها نکن، برگرد و دوباره از اول شروع کن. آن وقت این اختلاف است که بگوییم «من الجنة و الناس الحمد لله» یا نه، بگوییم «من الجنة و الناس بسم الله الرحمن الرحیم»؟ یعنی وصل هم بخوانیم باید بسم الله را بخوانیم. بین آنها در اینجا اختلاف است. ولی بیشتر قولشان این است که در حال مرتحل باید بسم الله را بگوییم.
شاگرد٢: سنخ این اختلاف، ارتباطی به اختلاف قرائات ندارد؟
استاد: ربط دارد. اصلاً خود ابن جزری یکی میکند. اما عدهای جدا میکنند. من النشر ابن جزری را مرور کردم. مطلبی که دیروز در مباحثه گفتم را یادآوری کردم. حاج آقا فرمودند آن آقا گفتند چه بحثی میکنید؟ گفت علمِ «الناس مسلطون علی اموالهم»! یعنی این قدر طولش داده بود. دیگر علم شده بود. من که بحث بسم الله را دیدم، دوباره آن خاطره در ذهن زنده شد. این بخش بسم الله الرحمن الرحیم النشر ابن جزری را اگر ببینید، میبینید مسأله بسمله و وجوه آن خودش یک علم است. زیبایی که بود این بود که خیلی از کسانی که میگویند تشریفاتی برای خودشان یک چیز درآوردهاند و در قرائات یک چیزی گفتهاند، این بحث ابن جزری عظمت کل علوم قرآنی و دقتش و انضباطش را جلوی چشم میآورد. یعنی از جاهایی بوده که هم محل ابتلاء است و … . ابن جزری بالای پنجاه کتاب اصیل را بهعنوان اسناد قرائات عشر میآورد. در بسم الله ببینید، همه کتابها و مقری ها را میبیند و تفاوتهای تکتک آنها را بررسی میکند. در شروع سوره مبارکه حمد این بحث را دارند. چندین تنبیه و بحثهای خیلی عالیای دارد.
شاگرد: فرمودید جزئیت انواعی دارد.
استاد: بله، جزئیت انواعی دارد و حتماً بسم الله جزء سوره است. نباید تردید کنیم. اما چون در فضای علمی و کلاسیک تصور خیلی روشنی از انواع جزئیت نبوده، در بسیاری از جاها بحثهای علمی و کلاسیک دچار غموض میشود. قبلاً مثالهای آن را زیاد عرض کردهام. مثلاً اگر کسی رمی روز یازدهم و دوازدهم را عمداً ترک کند، حجش صحیح است. خُب چطور؟! به نظرم در کتاب حج مرحوم آقای خوئی بود. فرموده بودند از این میفهمیم که اصلاً رمی روز یازدهم و دوازدهم جزء مناسک نیست. واجب مستقل است.
این یعنی کمبود فضای کلاس از درک انواع جزئیت. رمی یازدهم و دوازدهم جزء مناسک نیست! نزد همه کالمنار است؛ وقتی مناسک را باز میکنید رمی یازدهم و دوازدهم جزء مناسک نیست؟! ولی چون عمداً ترک بکند اشکالی ندارد، میگوییم پس جزء مناسک نیست. میگوییم نه! قطعاً جزء مناسک است اما جزء انواعی دارد. جزء تنها یک جور نیست که اگر عمداً جزء را نیاورید تمام شود. مثل مرحوم حکیم در قنوت چه فرمودند؟ فرمودند چون میتوانید ترک کنید و جزء مستحبی معقول نیست، پس قنوت «لیس من اجزاء الصلاة، بل مستحب مع الصلاة». یک کار مستحبی است که همراه نماز انجام میدهیم. خُب اگر جزئیت ندبیه را تصور کردیم، اگر جزء مکمل را تصور کردیم، دیگر نیازی به این بحثها نیست. قبلاً مفصل بحث کردیم. مثالهای متعددی را هم عرض کرده بودم.
مثلاً انگشت بدن انسان، جزء بدن هست یا نیست؟ هست اما مقوم نیست. اینطور نیست که وقتی انگشت باشد بدن هست ولی وقتی انگشت رفت بدن هم برود. انگشت برای بدن جزء است اما جزء نهائیای که مقوم نیست. جزء غیر مقوم است. مثالهای جور واجوری عرض میکردم. انسان محاسن دارد. محاسنی که در صورت یک مرد است، جزء بدن او هست یا نیست؟ لذا شما تردید نکنید که شهادت ثالثه جزء اذان است. کسانی که مشکل دارند و میگویند مستحب در ظرف اذان است، به این خاطر است که در جزئیت مشکل دارند. جزئیت انواعی دارد. در شهادت ثالثه جزئیت دارد مشکلی نیست. جزئیت استحبابیه تکلیفی است؟ یا جزئیت وضعی است؟ جزئیت وضعی است. چون جزئیت وضعی هم باز مراتب دارد. جزئیت وضعیه مکمل مثل قنوت است. قنوت جزء وضعی صلات است. وضعی یعنی همانطور که مرحوم حکیم در قاعده لاتعاد فرمودند. این مطلب را در آن جا فرمودند اما در اینجا خدشه میکنند. فرمودند ماهیت صلات مراتب دارد. خُب وقتی شما تصور میکنید که ماهیت صلات در واجبات رکنی و غیر رکنی مراتب دارد، خُب همین را در جزء وضعی مکمل هم ببرید.
همین بحثها در بسم الله الرحمن الرحیم هم میآید. یعنی بلا ریب بسم الله جزء سوره است اما با ادله و خصوصیاتی که دارد ما اوصاف این جزء را تعیین میکنیم. به اینکه به چه نحوی است.
شاگرد: یعنی میخواهید بفرمایید جزء کمال است؟
استاد: جزئیت وضعیه دارد.
شاگرد: جزئیت وضعیه آن را به چه صورت تصویر میکنید؟ با لحاظ تواتر قرائات طرفین.
استاد: احتمالش را عرض میکنم ببینید درست در میآید یا نه. جزئیت بسم الله برای سوره تنها جزئیت تکلیفی نیست؛ یعنی سوره بسم الله را ندارد ولی شارع تکلیفا واجب کرده یا مستحب کرده که شما همراه سوره بسم الله را بخوانید. این منظورم نیست. اصلاً بسم الله جزء خود سوره است. خُب حالا که جزئش است جزء مکمل است؟! یعنی مستحبی است، وقتی هم نیامد سوره آمده ولی جزء مکمل خودش نیاورده. خُب این قولی که میگوید متعلق بسم الله بعد است، با این بیان چطور جور در میآید؟! اگر جزء مکمل باشد آیا متعلقش میتواند کل سوره باشد؟! نمیشود.
شاگرد: اگر کسی بسم الله را میخواهد بخواند میتوانیم بگوییم جزئیتش مستحبی است. ولی کسی هست که نمیخواهد بخواند. چطور به او بگوییم جزء مستحبش است؟
استاد: مثل قنوت، کسی آن را نمیخواند چون جزء مکمل است.
شاگرد: کسی نمیخواهد قرآن بخواند و تنها میخواهد نگاه کند. در اینجا چطور بگوییم جزء مستحبیش است؟ اگر بخواهد بخواند جزء مستحبیش است.
استاد: جزئیت تکمیلیه را نمیتوان دید؟! من مثالم را تکرار کنم. محاسن جزء بدن مرد هست یا نیست؟ سؤال سادهای است. خودتان به ارتکازتان مراجعه کنید و جواب من را بدهید. یک مردی را میبینید که محاسن دارد، میگویید محاسن جزء بدن او است یا نه؟ خودتان روی ارتکازتان جواب بدهید. یک زوایای جالبی هست که با مثالها مفاهیم بسط پیدا میکند. الآن محاسن جزء بدن مرد هست یا نیست؟
شاگرد: هست.
استاد: خُب آیا میتوان به این جزئیت نگاه کرد یا نه؟ من میخواهم به بدن مرد نگاه کنم، به محاسن او هم نگاه میکنم، اگر میگویید جزء هست، پس به جزء مکمل هم نگاه کردهام.
شاگرد: منظورم این است که جزئیت مستحبی را نمیخواهیم ببینیم.
استاد: مستحب تکلیفی یا وضعی را میگویید؟ همه اینها دقیق است. مستحب تکلیفی یعنی جزء نیست و جدا است؛ تکلیفا میگویند خوب است که بگویی، نه اینکه جزء است. جزئیت استحبابیه به این معنا است. جزئیت تکلیفیه استحبابی یعنی بسم الله جزء پیکره ماهیت سوره نیست. جزئیت وضعیه ندارد که جزء پیکره سوره باشد. اما تکلیفا مستحب است. شبیه لباس است. اگر سؤال کنیم لباس جزء بدن مرد هست یا نه، به روشنی میگوییم نیست. اما میگوییم خوب است لباس روی بدن مرد باشد. این شبیه تکلیفی است. یعنی لباس جزء ماهیت بدن او نیست اما از حیث تکلیف و آداب باید و نباید، میگویند همراه بدن بیاید. همراه بدن لباس را بیاور. آیا بسم الله برای سوره جزء تکلیفی محض است؟ ندبی یا وجوبی؟ یا نه، بسم الله جزء وضعی است؟ یعنی کاملاً جزء سوره است. باید به این سؤال جواب بدهیم.
عرض من این است که بسم الله جزء وضعی سوره هست، یعنی بسم الله جزء ماهیت سوره بهعنوان یک هویت شخصیتی پسین است. جزء این هویت شخصیتی است. نمیتوان از آن برداشت. خُب اگر هست جزء مکمل است؟ یا غیر مکمل است؟ عرض من این است که جزء مکمل هم نیست.
شاگرد: وقتی میگوییم جزء ماهیت هست، مکمل و غیر مکمل ندارد.
استاد: خُب شما فرمودید محاسن جزء بدن است، خُب جزء مکمل است یا مقوم است؟
شاگرد: این را میپذیریم که بعضی از اجزاء متفاوت هستند.
استاد: خُب قنوت جزء مکمل است، ولی جزء نماز است، نه اینکه یک مستحبی جدای از نماز باشد. اگر این را تصور کردیم میآییم ببینیم در بسم الله همینطور هست یا نیست. من میخواهم بگویم به این صورت نیست. من میخواهم بگویم حتی جزء مکمل هم نیست. بلکه بالاتر است.
شاگرد: حتی در قرائاتی که بدون بسم الله است؟
استاد: بله، منافاتی ندارد.
شاگرد٢: یعنی طبق یک قرائت جزء مقوم نیست اما طبق قرائت دیگر هست؟
استاد: نه، اینها را قبول دارم. اینها از وجوهی است که خوب هم هست. میخواهم یک احتمال دیگر هم عرض کنم.
این احتمال این است که ما جزء مکملی داریم که وضعی است اما مکمل است. یعنی جزء ماهیت سوره هست اما جزء کمالی آن است. اگر این جزء کمالی نیاید ماهیت سوره محفوظ میماند ولی مثل قنوت که برای نماز میآید جزء مکملش است. درجه و مرتبه کامله ای از نماز با قنوت است. حالا هم سوره مبارکه توحید یا کوثر، درجه کامله اش با بسم الله است. جزء مکمل است. عرض من این است که اینطور نیست. روی این احتمالی که الآن میگویم یعنی بسم الله جزء ماهیت است، جزء وضعی هم هست، جزء مکمل نیست.
شاگرد: مقوم است؟
استاد: شما فوری لازم گیری میکنید. ظرافت کاری همین است. تفسیری که میخواهم عرض کنم این است: جزء غیر مکمل است، جزء خود سوره هست اما وقت ایجاد فرد از آن، جزء وضعی عزیمتی نیست. عزیمت به این معنا است که امری است که کسی از آن نمی گذرد. خُب مثالهای آن را بگویم. انگشت برای بدن با محاسن یک جور است؟ فرق دارند. محاسن را اصلاح میکنید و میرود اما انگشت را که اصلاح نمیکنید. ناخن را میگیرید و میرود. اما انگشت را که هیچ وقت جدا نمیکنید. جزء است. جزئیتی اقوی از جزئیت محاسن دارد. خُب اگر این جزئیت اقوی است، اگر انگشت قطع شد و ساطور آمد و انگشت را برد، انسان انسان است و بدن باقی است، ولی این جزء نیست. الآن این جزء چطور جزء بود؟ مقوم بود یا نبود؟ مکمل بود یا نبود؟ سؤال من این بود. اینکه شما فوری نتیجه گرفتید درست نیست. انگشت جزء مکمل است یا نه؟ به ارتکازتان مراجعه کنید.
شاگرد: در روایت هست که اگر بسم الله میآمد انقضاء سوره قبلی معلوم میشد. یعنی خود حدود و ثغور سوره با بسم الله معنا میشود. مثل انگشت نیست. مثل سر است.
استاد: من مثالها را تطبیق نکردهام. مقومی که شما میگویید بعداً با مشکل برخورد میکنید. اگر به آن صورت مقوم است، قرّائی که نمی خوانند را چه کار میکنید؟!
شاگرد: «سَرَقوا أکرمَ آیةٍ من کتاب اللّه»11.
استاد: خُب روایتی که حضرت بسم الله را نخواندند چه کار میکنید؟ صاحب حدائق آوردند. میگویند تقیه کردهاند. روایات متعدد است. دو صحیحه هست، صاحب مدارک فرمودند: «والحق أن هذه الروايات إنما تدل على عدم وجوب قراءة البسملة عند قراءة السورة»12. اقوال را نگاه کنید. این را چه کار میکنید؟ لذا من میخواهم در مفهوم مقوم تعدد حیثیات را نشان بدهم.
شاگرد٢: یعنی وجودش مقوم است اما عدمش ماهیت را نمیبرد؟
استاد: بله، این یکی از آنها است. در کتابهای فقهی اشکال غیر معقول بودن میکنند؛ میکنند معقول نیست که «مقوم عند وجوده و غیر مقوم عند عدمه». خُب وقتی مقوم است، وقتی میرود دیگر رفته. معقول نیست که بماند.
الآن مثال انگشت را ببینید. نمیخواهم این مثال را در مانحن فیه تطبیق کنم. دارم برای لازم گیری ایشان مثال میزنم. انگشت جزء مکمل است یا غیر مکمل؟ روی ارتکازتان جواب بدهید. مثالی را میگویم که با ارتکازتان تحلیل کنید. در مثال محاسن، همه ما حاضر هستیم که بگوییم جزء مکمل است. به سر میگوییم جزء مقوم است، اگر برود دیگر بدن رفته. انگشت را چه میگویید؟ جزء مکمل است یا جزء مقوم است؟
شاگرد: منظورتان بدنی است که نفس دارد است؟
استاد: بله. منظور من این است که شما ملازمه برقرار نکنید که اگر مکمل نبود، مقوم هست. وقتی دیدیم این ملازمه ثابت نیست، آن وقت سراغ آیه شریفه میآییم. نخواستم این مثالها را روی بسم الله تطبیق کنم.
من عرض میکنم که بسم الله جزء وضعی سوره است، جزء ماهیتش است. جزء مکمل هم نیست. یعنی مثل محاسن نیست که زیبا باشد و سوره را زیبا کند. جزء پیکره سوره است. میگویید پس مقوم است؟ یعنی اگر ما نخوانیم ماهیت رفته. ما میگوییم نه، ملازمه ای نیست. میتواند جزء وضعی باشد و جزء ماهیت هم باشد اما جزء مقوم نباشد. تعبیری که اینجا دارم این است: جزء او است، وقتی میخواهید فردی از او ایجاد کنید، شارع آن را جزء وضعی عزیمتی قرار نداده است که بگوید اگر بسم الله را نخواندی اصلاً این سوره نیامده.
مثالش را از جاهای دیگر عرض کنم تا به ذهن نزدیک شود. اگر شما بخشی از یک سوره مبارکه را بخوانید؛ مثلاً بیست آیه از آیات سوره مبارکه یاسین را بخوانید. سوره مبارکه یاسین را خواندهاید یا نخواندهاید؟ یک آیه از سوره یاسین را نخوانیم، آیا سوره یاسین را خواندهایم یا نخواندهایم؟ سؤال من این است: الآن با این تلاوت فردی از سوره مبارکه یاسین ایجاد کردهام یا نکردهام؟
شاگرد: اگر نذر کرده باشد که سوره یاسین را بخواند کافی نیست.
استاد: اگر نذر مسمی کرده باشد چه؟ یعنی توجه دارد و نذر مسمی میکند، نه نذر مستوعب و بتمامها. وقتی آیه میگوید: «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم»13 شما از کجا میگویید مسمای مسح کافی است؟! میگوید پاها را مسح کنید، استیعاب را میرساند! سوره یاسین را بخوان، یعنی کل سوره یاسین را بخوان! ادلهای که میگویند سوره واجب نیست را نگاه کنید. مرحوم آقای حکیم و دیگران مفصل آوردهاند. همان جا میبینید که شما چند آیه از فلان سوره را میخوانید؛ میخواهم از اینها نتیجه مهمی را بگیرم؛ میخواهم عرض کنم نه تنها ریخت بسم الله، بلکه باقی سور و آیات قرآن وقتی یک سوره را تشکیل میدهند، جزئیت آیات برای سور، جزئیت وضعیه غیر مکملی است اما نه عزیمت در ارتباط. به عبارت دیگر اقل و اکثر استقلالی هستند، نه ارتباطی. حرام نیست نصف یک سوره را بخوانید و رها کنید.
شاگرد: حقیقت سوره را باید توضیح بدهید تا این مطلب را بفهمیم.
استاد: احسنت. این یکی از مهمترین بحثها است. یکی از کارهای خوبی که میتواند صورت بگیرد این است: سه-چهار سال پیش بود که یک فایل XML قرآن کریم…؛ XML یک هویت را بهصورت درخت در میآورد. ریشه و ساقه دارد. فایل های XML به این صورت است؛ یک جِذر دارد و ساقه. خوب است بدانید؛ فایل های HTML بعد از XML آمد. با حساب کار خودش یک نظمی به XML میدهد. آن فایل را نگاه کنید، در فدکیه هم هست. همه با قرآن کریم آشنایی دارند. مصحف شریف، آیات، تلاوت، کلمات و حروفش. میخواهیم یک فایلی ارائه بدهیم که هم هویت قرآن را و هم هویت سور را و هم هویت آیات را بهصورت دقیق و علمی معین کند. این بحث علمی خیلی جذاب و دقیق است. اینها مربوط به همینجا میشود.
همین امروز دیدم کسی گفته بود «عندی کل القرآن سورة واحدة»، کسانی که میخواستند بسم الله را نیاورند به این صورت گفته بود. یعنی یک بسم الله میگوییم و برای کل قرآن کافی است. این هم یک جور نگاه است. درحالیکه «کانوا یعرفون ختم سورة و بدء سورة اخری بنزول بسم الله»14. ملک وحی میآورد. خُب اگر به این صورت است، بسم الله جزء هست یا نیست؟ حتماً جزء است. حتماً جزء غیر مکمل است. جزء الماهیة است. در ماهیت سوره دخالت دارد.
سؤال دیگری را مطرح کنم؛ بسم الله الرحمن الرحیم یک آیه است که خداوند متعال نازل کرده ولو افراد متعددش را در جاهای مختلف کتاب خودش گذاشته، یا نه، بسم الله صد و چهارده آیه است؟ تعدد نزول منظورم نیست، طبیعت منظورم است. یعنی وقتی میگویید «بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر»، با «بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد»، این بسم الله دو طبیعت است؟ یا یک طبیعت است که دو فرد از آن و دو حصه از آن در دو سوره آمده است؟ این هم سؤال دقیق و خوبی است. راه گشاست.
آن چه که فعلاً برای جواب عرض میکنم، این است که بسم الله یک طبیعت است. یک آیه از کلام خدا است. ولی طبیعتی است که ریختش طوری است که حصه هایی از آن در جاهایی میآید و کار بسیار مهمی انجام میدهد. حتی در تکوین هم داریم.
شاگرد: دلیلتان چیست که یک طبیعت است؟ آیات دیگری هم داریم که لفظشان عین هم هست ولی دو طبیعت هستند. مثلاً سوره الرحمن.
استاد: در جلسه قبل همین را مثال زدم. درست است که می گوییم «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»15 پنج آیه است اما آیا یک آیه است که در پنج جا آمده؟ یا نه، پنج آیه است؟ چون صرف اینکه ملک وحی پنج بار القاء کرده که دلالت ندارد پنج طبیعت هم باشد.
شاگرد: هر کدام در سیاق و موضوع خودش هستند.
استاد: در بحث صلات، از روایت «انما هی اربع مکان اربع»16 بحث کردیم. نماز ظهر و عصر دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ سؤالات شبیه هم است. نماز ظهر و عصر، دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ ارتکاز متدینین فوری میگویند دو طبیعت است، و حال اینکه عین هم هستند. رمزیابی آن را در مباحثه فقه کردیم. رمزیابی مهمی داشت. با اینکه امام علیهالسلام فرمودند «انما هی اربع مکان اربع» چطور است با اینکه میبینیم هیچ فرقی ندارند، باز میگوییم دو طبیعت دارند؟
شاگرد: نیت میکنیم.
استاد: ما ظهر را نیت میکنیم، اما ظهر و عصر از حیث فرد بودن چه فرقی دارند؟ جز اینکه به ظهر، نماز ظهر میگوییم؛ یعنی «صلاة تقرأ فی الظهر». خُب دم غروب هم همان را میخوانیم. گاهی برعکس میشود و سهوا عصر را جلو میاندازیم و بعد ظهر را میخوانیم. چندین جلسه راجع به این مباحثه کردیم. آن چیزی که من عرض کردم و بسیار مهم است، این است که در عالم طبایع وقتی طبایع با هم اقتران پیدا کنند طبیعت ثالثه پدید میآید. طبیعت ظهر با طبیعت صلات چهار رکعتی وقتی در موطن طبیعت –نه فرد- با هم اقتران پیدا کردند، طبیعت ثالثه پدید میآید. راهحل ما به این صورت بود.
شاگرد: طبیعت ثالثه چه بود؟
استاد: نماز ظهر. نکته این است که ما فرد را به فرد، وجود را به وجود ضمیمه نکردیم. مثالهای متعددش را هم در آن مباحثه زدم. اگر خواستید مراجعه کنید. منظور اینکه الآن هم به این صورت است. در این فضا این را داریم. «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» یک آیه است که با موضع خودش در سوره مبارکه تعدد حصص پیدا کرده، اگر هم دو طبیعت است طبیعتی است که از انضمام به موضع در سوره حاصل میشود، نه از نفس خود «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ». یعنی یک طبیعتی است که حصص دارد. نه اینکه دو طبیعت است. حصص یعنی چه؟ یعنی طبیعت ثالثه ای در طول دو طبیعتی که با هم ترکیب پیدا کردهاند. صلات ظهر، طبیعتی در طول دو طبیعت است. طبیعت «الصلاة» و طبیعت «الظهر» بهعنوان یک زمان. شبیه هم خیلی دارد.
شاگرد: در بسم الله هم میتوانیم بگوییم در عالم طبایع طبیعت بسم الله با طبیعت سوره اقتران پیدا کرده و طبیعت ثالثه پیدا شد؟
استاد: بله. این یکی از وجوه خیلی خوبی است. یعنی وقتی میگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم»ی که متعلق به سوره مبارکه توحید یا کوثر است، دو طبیعت میشود اما طبیعت و حصص آن طبیعت در طول این دو است. نه دو طبیعت مباین. دو طبیعت در طول هم قرار میگیرند. در منطق میگفتید جزئی اضافی، یا نوع متوسط. نوع اخیر، نوع متوسط، جنس عالی و نوع عالی. به این صورت تعبیر میکردید. لذا میتواند طبایع در طول هم باشند و تشکیلش هم بحثهای خودش را دارد.
شاگرد: یعنی بسم الله های قرآن در طول هم هستند؟
استاد: نه. اصل طبیعت بسم الله بهعنوان یک آیه، یک طبیعت اصلیه است. صد و چهارده بسم الله و حتی آنهایی که بر انبیاء نازل شده ، داشت آیه شریفه «قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُم» را میخواند،چه کسی بود ؟ آن یهودی که بعضی می گویند من عنده علم الکتاب اوست ، بله عبدالله بن سلام کارش همینطوری بود.
ببینید من این را مطرح کردم، روی آن تأمل کنید. هویت آیات چطور شکل میگیرد؟ عرض من این بود که اگر شما سوره مبارکه یاسین را بدون یک آیه خواندید، درست است که کل سوره را نخواندید ولی سوره را خواندید. اگر یادتان باشد مرحوم شیخ الطائفه فرمودند «املح الوجوه» در سبعة احرف، هفت نوع اختلاف قرائت بود. در هفتمی آنها شیخ الطائفه به اختلاف مصاحف امصار مثال زدند. فرمودند یکی از سبعة احرف همین اختلاف مصاحف امصار است. این را نوعی از اختلاف قرار دادند. خُب اگر این اختلاف بالزیادة و النقص جزء سبعة احرف است، کل سوره کدامش است؟ اینها سؤالات خیلی خوبی است. روی آن تأمل کنید. هفتمین بالزیادة و النقص بود، حالا آن چه که زیادی است، کل است؟ یا آن چه که نقص است و جزء سبعة احرف است، کل است؟ ما در اینجا دو کل داریم.
شاگرد: به توقیف شارع است.
استاد: روی مبنای مرحوم شیخ که فرمودند «اصلح الوجوه» است، کدام است؟ به توقیف، غیر محال، محال میشود؟! یعنی بتوقیف من الشارع ما دو کل داریم؟
شاگرد: محال نیست.
استاد: وقتی محال نیست، عرض میکنم بسم الله میتواند جزء غیر مکمل باشد اما همانطوری که در بالزیادة و النقص ما دو کل داشتیم و معقول بود، در اینجا هم همینطور است. همانطور که شما زیادت و نقص را دو کل تصور میکنید، خُب در اینجا هم بسم الله جزء غیر مکمل باشد. مثال انگشت را هم نمیخواهم بر بسم الله تطبیق کنم. حالا شما بیشتر تأمل کنید و مثالهایی بر له یا ردش پیدا کنید.
شاگرد: مخالفت اهلسنت با قرائت بسم الله، حکایت نمیکند که بسم الله الرحمن الرحیم یک جلوهای از ولایت اهل البیت داشته که آنها این قدر با آن مخالفت کردهاند؟ از آن طرف هم حضرت فرمودند «الجهر ببسم الله»، «انا النقطة تحت الباء».
استاد: فرمایش شما در مقدمه تفسیر کبیر فخر رازی هست. خیلی جالب است. راجع به اینکه بسم الله بگوییم یا نگوییم، جهر باشد یا نباشد، میگوید انس اینطور گفته و بعد میگوید انس از بنی امیه تقیه کرده است. بعد میگوید بسم الله جزء سوره است و باید هم جهر بگوییم، فقط چرا اهلسنت به این صورت شدند؟ میگوید زیر سر بنی امیه است. چون بنی امیه در انکار آن چه که از امیرالمؤمنین رسیده بود مبالغه میکردند.
شاگرد٢: نظر شما در مورد بسم الله در نماز چیست؟
استاد: در مورد نماز اجماع داریم.
شاگرد٢: روایات هم داریم.
استاد: اگر این روایات گفته شود باید ببینیم محمل آن روایات را چطور سر میرسانیم و بیشتر روی این اجماع تفحص کنیم. در روایت کافی شریف حضرت تصریح فرمودند که سوره مبارکه توحید سه آیه است. مرحوم مجلسی میگویند امام میگویند سه آیه است، وحال اینکه مشهور میگویند یا پنج آیه است یا حداقل چهار آیه است. هیچ کسی نگفته سه آیه است. اما در کافی شریف حضرت فرمودند سه آیه است. مرحوم مجلسی میگویند احتیاط این است که در نماز آیات آن را تقسیم نکند. خُب سه آیهای که حضرت فرمودند با تقسیم کردنی که شما بسم الله را بگویید و به چهار آیه بخوانید و در نماز تقسیم کنید، منافات دارد یا ندارد؟ قابل جمع هست یا نیست؟ محتمل هست که قابل جمع باشد. یعنی همان ثلاث با این قابل جمع باشد. لذا اینکه بگوییم بسم الله جزء است و باید بخوانند و درعینحال جزئیتش طوری است که اگر نیاید ماهیت سوره هست ولی نماز نیازی به آن جزء دارد یا ندارد؟ اگر ادله محمول بر تقیه بتواند از تقیه در بیاید، میگوییم نه. اما اگر نتواند از آن محمل بیرون بیاید، اجماع محکم است. یعنی در کلاس فقه اجماع محکم است، مادامی که آن روایات ناهض بر دلیل مقابل اجماع نتوانند شوند و محمل تقیه داشته باشند. این را باید سر برسانیم.
شاگرد: اینکه برخی قرائات یک بسم الله دارند، میخواهد بگوید حقیقت قرآن یک حقیقت واحده است. گویا کل قرآن یک سوره واحده است.
استاد: عرض کردم که کسی این احتمال را گفته بود. گفته بود «عندی کل القرآن سورة واحدة»، لذا برای کل قرآن هم یک بسم الله کافی است.
شاگرد: این حرف را میتوان گفت؟
استاد: اگر مقصود شما جمع بین این اجماع با آن روایات است، مانعی ندارد. یعنی اجماع داریم که باید بسم الله گفته شود و نماز هم بدون بسم الله باطل است، کسانی که نخواندند میخواستند فرمایش شما را بگویند. این مانعی ندارد تا جمع کنیم.
والحمد لله رب العالمین
کلید: حقیقت قرآن، نظام طبایع، هویت شخصیتی پسین، جزئیت بسم الله، انواع جزئیت، جزء مکمل، جزء وضعی، جزئیت وضعی، جزئیت مکملی، جزئیت عزیمتی، جزئیت غیر عزیمتی، حصص طبیعت، طبیعت و فرد، طبیعت اصلیه ، وضع و تکلیف ، جزء تکلیفی ،دقت علوم قرآنی، جزئیت وضعی فوق مکملی ، عزیمت در ارتباط
1 مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - القديمة)، ج2، ص: 394
2 همان
3 شاگرد: استثناء بسمله را طور دیگری میتوانیم بیاوریم. بگوییم ولو متواتر نیست ولی اجازه دادهاند بخوانیم. در خارج از نماز ترک بسمله ولو متواتر نیست ولی در نماز مجاز باشد.
استاد: منظورتان این است که روایات و فتوا تجویز آن در غیر صلات است. تجویز غیر صلات را هم از شیخ بهائی خواندیم.
4 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 8 صفحه : 106
5 همان ١٠٨
6 الأوسط في السنن والإجماع والاختلاف، ج٣،ص١٢٣؛ «عن أبي عبد الله بن مغفل، قال: سمعني أبي وأنا أقرأ في صلاتي بسم الله الرحمن الرحيم، فقال: أي بني إياك والحدث: " فإني قد صليت مع النبي صلى الله عليه وسلم، ومع أبي بكر، وصليت مع عمر، وصليت مع عثمان فلم أسمع أحدا منهم يقرأها، إذا قرأت فقل: {الحمد لله رب العالمين».
7 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 8 صفحه : 108
8 مستمسك العروة الوثقى؛ ج6، ص: 174
9 جواهر الکلام ج9 ص296
10 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 605
11 نور الثقلین, ج 1, ص 6.
12 مدارك الأحكام نویسنده : الموسوي العاملي، السيد محمد جلد : 3 صفحه : 341
13 المائده 6
14 تفسیر العیاشی، ج 1، ص 19
15 الرحمن ٣٨
16 الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج3، ص292.