بسم الله الرحمن الرحیم
جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۶
فهرست جلسات مباحثه تفسیر
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است
************
تقریر جدید:
************
تقریر آقای صراف:
شنبه 22/7/1396
وَجُرِّدَتْ هَذِهِ الْمَصَاحِفُ جَمِيعُهَا مِنَ النُّقَطِ وَالشَّكْلِ لِيَحْتَمِلَهَا مَا صَحَّ نَقْلُهُ وَثَبَتَ تِلَاوَتُهُ عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، إِذْ كَانَ الِاعْتِمَادُ عَلَى الْحِفْظِ لَا عَلَى مُجَرَّدِ الْخَطِّ ...
· حافظین آیات شریفه در سینهشان بود و مستند بود به تلاوت ملک وحی. این محفوظ به لفظ بود و خواستند مصاحف را طوری بنویسند که تا ممکن است این محفوظات را سامان دهد و اگر دو جور تلاوت شده بود مستنداً، هر دو را پوشش دهد، به همین خاطر نقطه نگذاشتند و با اینکه اعراب بود ولی اعراب نگذاشتند تا بشود به چند جور بخوانند.
· دکتر غانم قدوری که عراقی است و سایتی دارد که کتابهایش را در آن قرار داده است، و کتاب رسم المصحف ایشان که کتاب قطوری بوده و ترجمه فارسی هم شده، در همینجا وقتی میرسد و حرف ابن الجزری را نقل میکند، میگوید که اساتید ابن الجزری که یکی از آنها هم دانی بوده، آوردهاند اما خود دانی هم تناقض گفته و در یک جا گفته «جرّدوا» و در جای دیگر گفته که نه. یعنی بحث خیلی صاف نبوده پیش خود آنها و آیا ابوالاسود اولین کسی بود که اعراب را درآورد یا نه؟ اگر او بوده باشد، بعد از طبقه اول قراء و بعد از این بوده که مصاحف نوشته شده بود. اگر نه، و او چیزی را که بوده پیاده کرده و ابداع او نبود هم جور دیگری میشود.
· یکی از کتابهای بسیار خوب که در خیلی از زمینهها به کار میآید، فهرست ابن ندیم است. یکی از چیزهایی که او دارد راجع به قراءات و کتب قراءات و امثال اینهاست.
· یکی از مباحث درباره این است که خطی که کاتبان از آن استفاده کرده بودند، چه بود و از کجا آمده بود. در فهرست ابن ندیم آمده که این خط مال حیره بود و اهل حیره هم از انبار گرفته بودند و اهل انبار هم سه نفر بودند (که حروف را که از زمان قدیم آمده بود، البته او نمیگوید که از قدیم آمده بود، بلکه میگوید که) یکی اصل شکل حروف را ابتدا درآورد و دومی اینها را به صورت کلمه به هم وصل کرد و سومی اعرابگذاری کرد. شاید روایتی است که از ابن عباس نقل کرده.
· الآن که درباره پیدا کردن کتیبهها و ... بحث میکنند، میگویند که اول خطی که میشناسیم بعد از آن خط تصویری، الفبای فینیقی است که فینیقی هم لغتی بوده که یونانیها برای کنعانیها به کار میبردهاند. از نظر مباحث خطشناسی برایشان صاف است که قبل از فینیقیها حروف الفبایی نداشتهایم و پس از حروف میخی اولین حروف الفبایی مال همین کنعانیون بوده. اما خود این کنعانیون، اولاً حروف مصوت نداشتهاند و ظاهراً 20 یا 22تا بوده و همه هم حروف صامت بوده که حرکت میپذیرند و فینیقیها هم حروف را جدا جدا میگذاشتهاند و به هم وصل نمیکردهاند و پیوسته نبود، بلکه حروف یک کلمه را نزدیک هم مینوشتهاند. الآن در کتابهای انگلیسی که میبینید با یک فاصله کلمهها را از هم جدا میکنند اما در کتابهای ما حروف در یک کلمه به هم میچسبد. بعدر از فینیقیها خط آرامی آمد که آرامیها هم یک تغییری در خط دادند و بعد خط نبطی آمد. خط نبطی تا آنجا که پیدا کردهاند اولین خطی است که حروف را به هم چسباندهاند (ظاهراً خط نبطی حدود دو قرن قبل از میلاد بوده تا یکی-دو قرن قبل از میلاد). گفته شده که همین خط نبطی تا قبل از میلاد باز حروفشان جدا بوده و در کتیبههای حدود صد سال بعد از میلاد دیدهاند که دیگر این حروف را به هم میچسبانند. این چسباندن حروف انقلابی در خط به پا کرده. اگر حروف پایهاش جدا جدا بود که مثلاً حرف نون با حرف ثاء به یک شکل نوشته نمیشد تا کبیراً با کثیراً بتواند بدون نقطه به یک شکل نوشته شود. با این چسباندن، پایهها خیلی نزدیک به هم شده و رسم ن و ت و ی در حالت اتصال یکی میشود و البته بعضی حروف در حالت انفصال هم همینطور است. نبطیها در شمال عربستان ساکن بودهاند و بعداً اهل الانبار این را گرفتهاند. این مطالب را آقای غانم قدوری در کتابش آورده و البته منابعش را هم ذکر کرده است.
· خدای متعال که کتابش را نازل فرموده، اولاً چیزی که بین مسلمانها میخش را کوبیدهاند این است که مسلمانها حفاظ قرآن بودهاند و این حفاظ کسانی بودهاند که با سند، مختلف قرائت میکردهاند. و وقتی میگوییم چرا اینطور هستید به روایتی که مفصل روی آن بحث کردهایم استناد میکنند که «نزل القرآن علی سبعة احرف». و در روایاتی هم که در کتب شیعه آمده بود که قرآن از نزد واحد و واحد نازل شده «واحد نزل من عند واحد»، به خاطر تلقی اشتباهی بوده که از سبعة احرف شده بود که ترادف تسهیلی فرض گرفته بودند و اهل بیت(ع) آن را تکذیب کردهاند.
· غانم قدوری، حرف دانی را نمیپذیرد که گفته جردوا برای اینکه تا ممکن است این مصحف، چند قرائت را سامان دهد. اما ایشان چیزی میگوید که ابتدا به ذهن بیشتر جور درمیآید و میگوید که کاتبان و عثمان که نوشتند در ذهن آنها یک قرائت بیشتر نبوده و آنها میخواستهاند یک قرائت بنویسند اما چه کنند که امکانات خطی، بیش از این به آنها مجال نمیداد. آنها چنین کردند و میخواستند یک قرائت را بنویسند اما حفاظی هم که قرائت دیگری داشتند میدیدند که میتوانند این را آنگونه که حفظ دارند بخوانند. بله، یک جاهایی بود که قرائت آنها با مصحف هماهنگ نبود که قبلاً بحث شد که میگفتند خالف رسم العثمان، که کم کم فرامش شد و حالا میگویند قرائت شاذه. بعد او میگوید که واقعش این است که ما که الآن قرآن را میخوانیم و قراء سبعه و عشره هستند، هیچ دسترسی نداریم که بفهمیم که کاتب عثمان کدام قرائت را میخواست بنویسد. چون او بدون نقطه و بدون اعراب نوشته و اساتید بعدی اینطور برای ما خواندهاند و الآن قرآن ما حفص از عاصم است و ما نمیدانیم که آیا آن کاتب عثمان همین قرائت را منظورش بوده یا آنچه که او نوشته فعلاً با قرائت حفص از عاصم جور است. (در فضای علوم قرآنی به این مصحفی که در دست ماست مصحف زید و مصحف عثمان گفته میشود که مرادفند).
· تازگی دیدم که یکی از علمای اهل سنت میگوید که ذوالنورین عثمان، لجنهای تشکیل داد که ابن مسعود که خودش اعتراض کرد، هیچی اما علی که قرآن را جمع کرده بود، آیا نمیشد که او را در این لجنه بیاورند؟ حالا ابن مسعود را اگر بگویید به کوفه فرستاده بودند و در عراق بود، امیرالمؤمنین(ع) که در مدینه بودند! این سؤال خوبی است اگر برای اهل سنت مطرح شود.
· با زحمات فراوان سعی شده که آنچه رسم مصحف عثمان بوده حفظ شود.
· بین خود مصاحفی که به امصار فرستاده شد، اختلاف بوده.
· فطرت نوشتن این است که آنچه را که میگویید مینویسید ولو در فارسی شکل نداریم و فتحه و ضمه نمیگذاریم، نه اینکه بخواهیم جوری نویسیم که چند طور بشود خواند.
· توسعه در رسم حروف برای انسانهای عاجز بلاست اما ...
· نامههایی که از آن موقع هست شاهدی بر این است که نقطه بوده و بر له جردوا است، اما اینها چون در سبعة احرف اشکال ثبوتی دارند، میخواهند یک جوری دربروند. دانی و ابن جزری که متخصص فن هستن راحت اینها را میگویند و خودشان را به آن زمان میبرند و درک میکنند اما اینها چون تصور ثبوتیاش برایشان مشکل است مرتباً سعی میکنند آن را برگردانند جوری که با آن نگاه ثبوتی مشکل نداشته باشد.
· مباحثی مثل اعجاز عددی را اگرچه یقین داریم که هست، اما چون هنوز فضای آن رشد کافی نکرده و میتواند مورد سوء استفاده قرار گیرد، وقت آن نرسیده و مثل دملی است که وقتش نشده و نیشتر زدن به آن کار درستی نیست. مطلب خیلی بالاتر از اینهاست و وقتی گفته میشود که قرآن تدوین تکوین است بسیار عمیق است.
· همینطور که ما برای پیجویی اعجاز عددی تشویق نمیکنیم اما در بین مردم میچرخد، برای رواج قراء سبعه یا عشره هم تشویق نمیکنیم و دست پشت گرده روند این کار نمیزنیم اما خودش روالی است که بعداً شتاب میگیرد. بعداً فایده آن این است که بعداً که الفبای بین المللی رواج پیدا کرد، همه این قرائتها به آن الفبا که ممکن نیست غیر آن خوانده شود، نوشته خواهد شد.
· وقتی کل قراءات با آن حروف خاص بین المللی نوشته شد خواهیم دید که نظم خاص هر یک، تبیینات خاصی خواهد شد و حیث تدوین بودن برای تکوین روشن خواهد شد و مثلاً جایگاههای عددی اعجاز خود را نشان خواهد داد و همچنین سایر وجوه و حیثیات.