بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جلسات اسفند از آقای سوزنچی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=302.0
بسم الله الرحمن الرحیم
- مباحث شنبه 2 اسفند 1393
یک مطلب مهم که جای تحقیق دارد این است که خود اهل سنت بین این دو مطلب (باور به روایت نزل القرآن علی سبعه احرف- که آن را متواتر می دانند- و روایات عرضه اخیره) چگونه جمع می کنند. زیرا روایت عرضه اخیره را به نحوی توضیح می دهند که لازمه اش بقای یک قرائت و نسخ سایر قرائتها باشد و بر همین اساس هم هر قرائتی غیر مصحف عثمان را منسوخ التلاوه با عرضه اخیره معرفی می کنند. اگر بگویند زید بن ثابت در عرضه اخیره حضور داشته پس دیگر چرا باید دو شاهد برای هر آیه می آمده؟ و اگر عرضه اخیره شامل سبع قرائات بوده پس چرا در مصحف عثمانی به اذعان خودشان همه سبع قرائات نبوی موجود نیست.
نکته اصلی: روایت عرضه اخیره در طرق شیعه هم هست و استفاده ای که آنها از این می کنند نادرست است. از مطالب عالی معارفی است. اگر جوهره قرآن تدوین کل تکوین است آنگاه دوبار نازل شدن قرآن نسبتی دارد با رحلت پیامبر (ص) و وصایت امام علی (ع)، یعنی اگر قرار است امر منتقل شود از خاتم الانبیا به خاتم الاوصیا (تعبیر خاتم الاوصیا در مورد حضرت علی (ع) به معنای آخرین کسی که وصی نبی بود است، بقیه ائمه وصی وصی هستند. به تعبیر وصی وصیک در ادعیه توجه شود) یک امور خاص باید رخ دهد یکی همین دوبار نزول بر قلب پیامبر.
- اشاره ای به روایت جزیره خضراء :  بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏52، ص: 169«فكان كلما قرأت شيئا فيه خلاف بين القراء أقول له قرأ حمزة كذا و قرأ الكسائي كذا و قرأ عاصم كذا و أبو عمرو بن كثير كذا. فقال السيد سلمه الله نحن لا نعرف هؤلاء و إنما القرآن نزل على سبعة أحرف قبل الهجرة من مكة إلى المدينة و بعدها لما حج رسول الله ص حجة الوداع نزل عليه الروح الأمين جبرئيل ع فقال يا محمد اتل عليَّ القرآن حتى أعرّفك أوائل السور و أواخرها و شأن نزولها فاجتمع إليه علي بن أبي طالب و ولداه الحسن و الحسين ع و أبي بن كعب و عبد الله بن مسعود و حذيفة بن اليمان و جابر بن عبد الله الأنصاري و أبو سعيد الخدري و حسان بن ثابت و جماعة من الصحابة رضي الله عن المنتجبين منهم فقرأ النبي ص القرآن من أوله إلى آخره فكان كلما مر بموضع فيه اختلاف بيَّنه له جبرئيل ع و أمير المؤمنين ع يكتب ذاك في درج من أدم فالجميع قراءة أمير المؤمنين و وصي رسول رب العالمين.. دقت شود نفرمود به هر اختلافی رسیدند آن را رفع کرد بلکه فرمود آن را تبیین کرد، پس روایت لزوما به معنای انکار سبعه احرفی که در ابتدا گفت نیست چرا که صریحا نزول سبعه احرف را پذیرفت بلکه می تواند در مقام توضیح این باشد که این اختلاف سبعه احرف را تبیین کرد و توضیح داد.
از روایاتی که می تواند حاوی معارف عالی بودن روایت عرضه اخیر را نشان دهد این روایت است که در صحیحین هم آمده:
صحیح بخاری [ ج  2 : ص  713 ](3376)- [3624] حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ، حَدَّثَنَا زَكَرِيَّاءُ، عَنْ فِرَاسٍ، عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: " أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مَشْيُ النَّبِيِّ ص فَقَالَ النَّبِيُّ : " مَرْحَبًا بِابْنَتِي ثُمَّ أَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ أَوْ عَنْ شِمَالِهِ، ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَبَكَتْ، فَقُلْتُ: لَهَا لِمَ تَبْكِينَ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَضَحِكَتْ، فَقُلْتُ: مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ فَرَحًا أَقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ فَسَأَلْتُهَا عَمَّا، قَالَ: فَقَالَتْ: مَا كُنْتُ لِأُفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى قُبِضَ النَّبِيُّ ص فَسَأَلْتُهَا، فَقَالَتْ: أَسَرَّ إِلَيَّ إِنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي الْقُرْآنَ كُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً وَإِنَّهُ عَارَضَنِي الْعَامَ مَرَّتَيْنِ وَلَا أُرَاهُ إِلَّا حَضَرَ أَجَلِي وَإِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَحَاقًا بِي فَبَكَيْتُ، فَقَالَ: أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَوْ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ فَضَحِكْتُ لِذَلِكَ "
 در این روایت دو مرتبه عرضه قرآن در سال آخر بر پیامبر (ص) را (که در روایات متعدد شیعه و سنی وجود دارد) در اینجا به عنوان بخشی از این سر مطرح کردند. [ضمنا این را کاملا کنار این واقعه که تو اول نفری که به من ملحق می شوی آوردند. یعنی اینها در یک راستا بیان شد. پس یک ارتباط جدی بین این دو هست. سوم اینکه گریه حضرت زهرا را در همینجا دانستند. یعنی این سه مطلب (عرضه دوبار قرآن، رحلت خود پیامبر و لحوق حضرت زهرا به ایشان را عامل گریه دانستند و خنده ایشان به بهشتی بودن ایشان مربوط شد.]
 [ضمنا جالب است روایت اول را شیخ صدوق در امالی خود با همان سند (از ابونعیم که بخاری از وی نقل کرده بود) آورده است:
 الأمالي( للصدوق)، ص: 596  حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلَوِيَّةَ الْأَصْبَهَانِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ أَبِي زَائِدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا فِرَاسٌ عَنِ الشَّعْبِيِّ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مِشْيَةُ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ النَّبِيُّ مَرْحَباً بِابْنَتِي فَأَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ أَوْ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثاً فَبَكَتْ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثاً فَضَحِكَتْ فَقُلْتُ لَهَا حَدَّثَكِ رَسُولُ اللَّهِ بِحَدِيثٍ فَبَكَيْتِ ثُمَّ حَدَّثَكِ بِحَدِيثٍ فَضَحِكْتِ فَمَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ فَرَحاً أَقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ مِنْ فَرَحِكِ ثُمَّ سَأَلْتُهَا عَمَّا قَالَ فَقَالَتْ مَا كُنْتُ لِأُفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا قُبِضَ سَأَلْتُهَا فَقَالَتْ إِنَّهُ أَسَرَّ إِلَيَّ فَقَالَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي بِالْقُرْآنِ كُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ إِنَّهُ عَارَضَنِي بِهِ الْعَامَ مَرَّتَيْنِ وَ لَا أَرَانِي إِلَّا وَ قَدْ حَضَرَ أَجَلِي وَ إِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لُحُوقاً بِي وَ نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لَكِ فَبَكَيْتُ لِذَلِكِ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَوْ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ فَضَحِكْتُ لِذَلِكِ.]

- مباحث یکشنبه 3 اسفند 1393
ابن جزری در کتاب النشر فی قرائات العشر سوال فوق (چگونه بین سبعه احرف با عرضه اخیره جمع می کنند) را صریحا پاسخ داده است به این بیان که در عرضه اخیره فقط یک قرائت عرضه شد اما همه قرائات نسخ نشد. در مصاحف عثمانی تمام مواردی که در عرضه اخیره بود + مواردی که در عرضه اخیره نبود اما نسخ هم نشده بود آمد و هرچه در این مصاحف نیامده نسخ شده است! این فرهنگی است که بتدریج در اهل سنت محکم شده و صریحا خلاف فرهنگ سه قرن اول است و لذا روایات فراوانی نقل کردند از قرائتهای متفاوت با این مصحف که از بهترین نمونه ها فتوای ابوحنیفه بر اساس قرائت ابن مسعود است که در مصحف عثمانی وجود ندارد.
نکته: البانی سعی در تضعیف اینکه روایت بلغ ما انزل الیک من ربک ناظر به غدیر باشد می کند و روایاتی که سیوطی نقل کرده را می آورد و توجیهی می کند اما یک روایت سیوطی را که از ابن مردویه آورده را نمی آورد و می گوید معلوم است آن هم باطل است. روایت این است که ابن مسعود گفته کنا نقرء علی عهد رسول الله یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیا امیرالمومنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک. (سیوطی در مقدمه االدر المنثور گفته تمام این روایاتم مسند است و سندش را در ترجمان القران آورده ام.)

- مباحث دوشنبه 4 اسفند 1393
امروز من غایب بودم. فایلش را در ادامه گذاشته ام. ظاهرا عمده جلسه به پرسش و پاسخ گذشته است. اگر فرصت کردم و گوش دادم خلاصه ای خواهم نوشت.


- مباحث سه شنبه 5 اسفند 1393
دیروز روایتی خوانده شد که ابن مسعود پنج سوره را در مصحف خود نیاورد و ابی آورد و عثمان سه تا را آورد و دوتا را نیاورد که عبارتند از : فاتحه (ام الکتاب) و معوذتین و السورتین (خلع و حفد). (ابن مسعود ترک خمسهن و ابی اضاف خمسهن و عثمان اضاف ثلاث و ترک السورتین) سندش در تاریخ مدینه ابن شبّه ج3 ص1009 (در الشامله موجود است)
در همین تاریخ مدینه آمده که از ایراداتی که علیه عثمان می گرفتند و به قتلش منجر شد این بود که چرا جعلت الا حرفا واحدا و چرا حمیت الحمی (پاسبان برای خود گذاشتی). در مورد اول گاهی در کتب تعبیر شده که غیّرت کتاب الله یا بدلت کتاب الله
ادامه بحث دیروز درباره سبعه احرف و اقوال در نسبت این حدیث با مصحف عثمانی


- مباحث چهارشنبه 6 اسفند 1393
کل جلسه امروز به پرسش و پاسخ گذشت از جمله درباره چگونگی عرضه اخیره. از جمله مطالبی که بیش از همه بحث شد به دو مطلب زیر می توان اشاره کرد:
1) اساس کار بنی امیه بر پایین آوردن مقام پیامبر و بالا بردن شیخین بود. لذا اهل سنت صریحا پیامبر را معصوم نمی دانند (جز در دریافت و ابلاغ وحی) اما درباره شیخین بنوعی عصمت ناگفته قائلند یعنی حاضر نیستند هیچ گناه و خطایی برای آنها قبول کنند.
2) در روایات شیعه هم گاه مطالبی هست که ظاهرش تنقیص پیامبر یا ائمه ممکن است باشد که عموما در مقامی بوده که احتمال غلو می رفته و لذا خواسته اند به گونه ای خود را نشان دهند که جلوی غلو را بگیرند (به این مناسبت وارد بحثهایی درباره غلو شدند که از جمله نکات جالب آن: اینکه چرا درباره علی ع غلو شد اما درباره پیامبر ص که برتر از علی ع بودند غلو نشد، اینکه علی ع تنها صحابی ای است که درباره اش غلو شد یعنی فضائلش در مرآی مخاطب بقدری بوده که زمینه غلو پیش آید (و همین طور در مورد بقیه ائمه) ریشه این غلوها هم اغلب این است که معارفی درباره اهل بیت می شنیدند که هضمش برایشان سنگین بود و لذا به غلو کشیده می شدند و لذا تقیه ای که اهل بیت از شیعیان می کردند بیش از تقیه از اهل سنت بوده است.
اشاره ای به سخن خلیل بن احمد درباره حضرت علی ع که اخفی اعدائه فضائله بغضا و اخفی احبائه فضائله خوفا و مع ذلک قد ملات فضائله الشرق و الغرب. و سخن سفیان ثوری که: منعت الروافض ان نذکر فضائل علی.
اشاره ای به روایت سبحنا و سبحت الملائکه و قدسنا و قدست الملائکه


- مباحث شنبه 9 اسفند 1393
- روایاتی از کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج10 ص 21 فصل فی فضل القران برای آشنا شدن بیشتر با حقیقت گوهره قرآن. و نیز روایت فضیل عیاض (لاتغفل عن قرائت القران صباحا و مسائا فان القران یحی القلب المیت و ینهی عن الفحشاء و المنکر) و کعب الاحبار (مثل قرآن در میان کتب آسمانی همانند مشکی است که در آن شیر باشد که هرچه مشک را بزنید -تکان دهید- کره تولید می شود) روایت من اراد علم الاولین و الاخرین فلیتثور القرآن (ثوره به هم زدن و برانگیختن است مثلا محلی که خاکستر ریخته را فوت کنیم می بینیم چه ذرات فراوانی این گونه کنار هم بودند. قرآن را به شیر تشبیه کرد که در تک تک آنها ذرات کره نهفته است و باید آن را درآورد. یستثیرون به دواء دائهم. این نیاز به امام را خوب شفاف می کند.
- بحثهایی درباره اینکه نیاز به امام، نه فقط نیاز ظاهری، بلکه نیازی که توام و ناشی از با معرفت باشد. اشاره ای به روایت کمیل که گفت ماالحقیقه. فرمود: یا کمیل مالک و الحقیقه ...
- ادامه بحث از کتاب مرویات نسخ التلاوه. بحث درباره این بود که ابن مسعود و ابی الدرداء تعبیر و ما خلق الذکر و الانثی می خواندند و مولف از آلوسی نقل کرد که این برای خودشان مجاز بوده است اما برای ما خیر. این مطلبی است که در تاریخ اهل سنت چالش ایجاد کرده. مثلا امام الحرمین جوینی در البرهان فی اصول الفقه ج 1 ص257 و غزالی در المنخول می گویند ابن مسعود نباید می خواند و علت اینکه عثمان او را کتک زد همین بود که قرائت شاذه می خواند! (جوینی: و ابن مسعود لما شبّب بنکر ناله من خلیفه الله ادب بیّن و لم ینکر! غزالی: لایقبلون القرائه الشاذه و عن هذا کسر عثمان اضلاع ابن مسعود.)
- سوال درباره موضع اهل بیت. وقتی حضرت علی از طرفی می فرماید: و طلع منضود است نه طلح منضود، و در پاسخ به کسی که گفت: انحکها (پاک و اصلاح کنیم) فرمود: لا یهاج القران الیوم. یعنی این مصحفی که هست بدانید که تنها قرائت حق نیست در عین حال قرار نیست فعلا مصحف تغییر کند. این روایت که در کتب اهل سنت مسندا فراوان نقل شده از شواهد ظهور است به خاطر تعبیر الیوم. این را بگذارید کنار روایت کافی که فرمود: اقرئوا کما یقرء الناس فیجیء من علمکم.
- سوال درباره کتاب فصل الخطاب محدث نوری. اشتباه اصلی این کتاب آن است که منظور از قرآن را مصحف گرفته و لذا بارها تاکید کردیم که ابتدا باید حقیقت قرآن و گوهره قرآن را بشناسیم. وگرنه این کتاب محدث نوری عمدتا مبتنی بر منابع اهل سنت است. یعنی اگر وی را به رخ ما بکشند باید پاسخ داد که وی مطالب منابع شما را جمع و ارائه کرده است. وقتی می گوییم او یک نفر است و اشتباه کرده می گویند کافی نیست بلکه باید تکفیرش کنید. پاسخ این است که اگر چنین است شما اول بخاری را تکفیر کنید زیرا وی به کلام عمر برای این مطلب استشهاد می کند (یعنی اگر این روایات دال بر اعتقاد مولف به تحریف قرآن است بخاری هم که به کلام عمر استشهاد کرد معتقد به تحریف قرآن بوده است و اگر قرار است محدث نوری تکفیر شود بخاری هم باید تکفیر شود خصوصا که مصطفی البقا هم صریحا گفت رای بخاری این است و خلاف جمهور است) مهم این است که روایات فریقین را جلوی خود بگذاریم و حقیقت قرآن را درست درک کنیم بعد می بینیم نه تحریفی بوده و نه یکی کردن مصحف و قرآن رواست.
- سوال: در این روایت حضرت امیر و برخی دیگر صریحا آنچه الان هست را انکار می کند.
پاسخ: این در همان فضای استعمال لفظ در اکثر از معنی است که قبلا مفصل بحث شد. برای اینکه هر معنا در یک نظام اصل موضوعی است در فضایی که این معنا برقرار است دیگری حتما باید کنار گذاشته شود؛ اما در این فضا نه مطلقا. (و بیان مواردی از این گونه تفسیر)


- مباحث یکشنبه 10 اسفند 1393
- حکایاتی از کثیّر عزّه شاعر معروف متوفی 105 که شیعه بوده اما به خلفای اموی هم نزدیک بود و اینکه عبدالملک از او قسم خوردن به الله را نپذیرفت و از او خواست به ابوتراب قسم بخورد! حکایت در الاغانی ابوالفرج اصفهانی (و نیز البدایه و النهایه ابن کثیر ج2 ص252) آمده است. اشعار وی دلیل خوبی بر وجود باور شیعه به غیبت در قرن اول است.
-
ادامه بحث از کتاب مرویات نسخ التلاوه. بحث درباره این بود که ابن مسعود و ابی الدرداء تعبیر و ما خلق الذکر و الانثی می خواندند. ابن تیمیه گفته درباره اینکه در صلات یجوز این قرائت یا خیر اختلاف است. قائلان به جواز به سخن احمد بن حنبل و مالک استناد می کنند اما قول اکثر علما عدم جواز است که گفتیم این اکثر مربوط به بعد از ابن مجاهد است.
مساله جالبی که مولف در ادامه مطرح می کند این است که در مقابل این دو روایت که صحیح السند است ما یک تواتر داریم و آن اینکه قرائات سبعه رایج سلسله شان هم به ابوالدرداء ختم می شود و هم به ابن مسعود. پس این دو نیز همان «و ما خلق الذکر و الانثی» میخوانده اند.
 ابن حجر این را نقل می کند و می گوید احتمالا این نسخ التلاوه بود و خبرش به اینها نرسیده (که گفتیم هم ابن مسعود در عرضه اخیره بود به نقل شما و هم ابوالدرداء سریحا گفت که مرا مجبور به این قرائت می کنند و نمی پذیرم. آیا ابوالدرداء خلاف تواتر زمان خود می ایستاده؟ چگونه خبردار نشده در حالی که او را مجبور می کرده اند؟ ابن حجر می گوید والعجب من نقلهم الحفاظ من الکوفیون هذه القرائه عن علقمه و عن ابن مسعود و الیهما تنتهی القرائت فی الکوفه... می گوید این عجیب است که کوفیان که این حدیث را نقل کرده اند قرائت خودشان که الان از قرائات سبعه است به علقمه (مخاطب ابوالدرداء در روایت وی) و ابن مسعود ختم می شود. اما قبلا توضیح دادیم که جای تعجب ندارد زیرا حجاج قرائت ابن مسعود که قرائت رایج کوفه بود را آنچنان ممنوع کرد که امثال ذهبی و ابن کثیر تعبیر قبحه الله را در موردش به کار برده اند. ابن کثیر در البدایه و النهایه ج9 ص 148 سخن حجاج را چنین نقل می کند: «و ما عذیری من عبد هذیل {= ابن مسعود} یزعم ان قرآنه من عند الله والله ما هی الا رجز من رجز الاعراب ما انزل الله علی نبیه ... و لا اجد احدا یقرء علی قرائه ابن ام عبد {=ابن مسعود} الا ضربت عنقه و لاحکها من المصحف ولو بضلع الخنزیر ... والله لو ادرکت عبد هذیل لاضربت عنقه» که ابن کثیر اینجا می گوید هذا من جرئه الحجاج قبحه الله و اقدامه علی الکلام السیء و الدماء الحرام. و
انما نقم علی قرائه ابن مسعود لکونه خالف قرائه علی مصحف الامام الذی جمع الناس علیه عثمان والظاهر ان ابن مسعود رجع الی قول عثمان و موافقته والله اعلم. که معلوم است چنین نبوده زیرا اگر بنی امیه کوچکترین خبری در این زمینه می یافتند که ابن مسعود توبه کرده آن را به حد تواتر نقل می کردند. قبلا توضیح دادیم که ابن مسعود وقتی درگیری پیش آمد تازه شروع کرد به افشاگری (روایت کرد از پیامبر که من انکر ولایه علی ع کمن انکر نبوتی. و سائل گفت آیا این را شنیدی و فعلت ما فعلت؟ گفتم استغفار می کنم از آنچه کردم)
حالا اقدام حجاج را بگذارید کنار نقل الدر المنثور سیوطی که نشان می دهد چرا حجاج تشنه به خون ابن مسعود و دشمن قرائت وی بود: عن ابن مسعود: کنا نقرء علی عهد رسول الله یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک من ان علیا امیرالمومنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک؛ یا اینکه بان شنبوذ سنی در نمازش می خواند: لقد نصرکم الله ببدر بسیف علی و انتم اذله؛ یا این قرائت که در بسیاری از تفاسیر اهل سنت آمده که: کفی الله المومنین القتال بعلی بن ابی طالب
البته حجاج این کارها را کرد ولی عده ای مانند اعمش سعی کردند حفظ کنند (ادرکت اهل الکوفه و ما قرائه زید فیهم الا کقرائه عبدالله فیکم الیوم ما یقرء بها الا الرجل او الرجلان) که وقتی خطبه حجاج را شنید گفت اقرئه رغم انفه. و این اصرار وی موجب شد که این قرائت به ابوحنیفه برسد و بر اساسش فتوایی دهد که به تبع این فتوا اصل این قرائت به نحو متواتر امروز قابل اثبات می شود.
از کارهای مهم این مسغود غلول است. یعنی می گفت غلو مصاحفکم... مصحفهای خود را از دست عاملان عثمان مخفی کنید که بماند. خیلیها مخفی کردند شاهدش هم سخن ابن کثیر که در سال 401 یک مصحف ابن مسعود در بغداد پیدا شد و قاضی شهر آن را آتش زد که جنجالی عظیم شد.


- جلسه دوشنبه 4 اسفند 1393 عمدتا به بحثهایی درباره نحوه سخنرانی در ایام فاطمیه که تحریک کننده نباشد گذشت لذا آن را در اینجا نیاوردم و در قسمت موضوعات خاص قرار دادم. به لینک مقابل مراجعه کنید: http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=305.0

توجه: به مناسبت تقارن با ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها، جلسات روزهای سه شنبه و چهارشنبه تعطیل است و جلسه بعدی در روز شنبه 16 اسفند خواهد بود.

- مباحث شنبه 16 اسفند 1393
- در شروط ابن جزری (در النشر فی قرائات العشر) برای جواز یک قرائت، تواتر نیست بلکه صحت سند است (شروط ثلاثه وی: تطابق با ادبیات عرب، تطابق با مصاحف عثمانی و صحت سند) اما امروزه به طوری مطرح می کنند که گویا وی گفته تواتر. به علاوه ابنمجزری می گوید سلف و خلف چنین معتقدند که همین هم واقعا درست نیست.
توضیحاتی درباره فرهنگ سازیهایی که در بحث قرائات شده و تعبیر می کنند سلف و خلف قبول داشته اند در حالی که چنین نیست. مثلا برخلاف همین مطلب فوق از ابن جزری، ذهبی صریحا در معرفه القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار (معروف به طبقات القراء) ص156 درباره ابن شنبوذ می گوید:  و کان یری
جواز الصلوه بما جاء  فی مصحف ابیّ و مصحف ابن مسعود و بما صح فی الاحادیث مع ان الاختلاف فی جوازه صح قدیما و حدیثا. و در سیر اعلام النبلاء ج15 ص264 ÷س از توضیحاتی درباره ابن شنبوذ و اینکه چقدر سفر کرده و استاد دیده بود می گوید: لكنه كان له رأي في القراءة بالشواذ التي تخالف رسم الإمام،یعنی صریحا شواذ را نه به معنایی که امروزه جا انداخته اند (بلکه صریحا به معنای مخالف مصحف عثمانی معرفی می کند) بعد ادامه می دهد: فنقموا عليه لذلك، وبالغوا وعزروه، والمسألة مختلف فيها في الجملة، وما عارضوه أصلا فيما أقرأ به ليعقوب، ولا لأبي جعفر، بل فيما خرج عن المصحف العثماني، وقد ذكرت ذلك مطولا في طبقات القراء.
این عبارات ذهبی نص است در اینکه برخی از اهل سنت قرائات غیر مصحف عثمانی را در نماز می خوانده اند.
قال أبو شامة: كان الرفق بابن شنبوذ أولى، وكان اعتقاله وإغلاظ القول له كافيا، وليس كان بمصيب فيما ذهب إليه، لكن أخطاؤه في واقعة لا تسقط حقه من حرمة أهل القرآن والعلم.
چرا این کار را با او کردند؟  چون ابن مجاهد می فهمید گسترش شیعه را. در حدود 322 ابن شنبوذ را کتک زدند در 352 بغداد توسط آل بویه فتح شد و غدیر و عاشورا تعطیل شد.
سوال: چرا وقتی حکومت شیعی به قدرت رسید کار را برنگرداند؟
پاسخ : ائمه اصرا داشتند که شیعه همراهی کند و شقاق ایجاد نکند (گفتگوهای مفصلی درباره اینکه واقعا سبک ائمه و شیعه چه بود مطرح شد). لذا همین الان همین مصحف عثمانی در نزد شیعه چه اعتباری دارد. در بحثهای فقهی.
بحثی درباره اینکه علمای قدیم در بحث قرائات و بسیاری از بحثهای دیگر مسلط بودند اما امروزه متاسفانه اینها در حوزه مغفول شده (حکایتی درباره اهمیت اصول اقلیدس در بحثهای فقهی)

- مباحث یکشنبه 17 اسفند 1393
بحثی درباره اینکه علمای قدیم در بحث قرائات و بسیاری از بحثهای دیگر مسلط بودند ولی فضا به نحوی شده که امروزه گمان می شود شیعه کاری نکرده.حکایت سید حسن صدر و کاشف الغطا و آغابزرگ طهرانی که تقسیم کار کردند و اولی تاسیس الشیعه الکرام لعلوم الاسلام را نوشت، دومی اصل الشیعه و اصولها و سوما الذریعه الی تصانیف الشیعه. اولی نشان داد که مبدا اغلب علوم اسلامی شیعیان بودند. شیعه تا زمان آل بویه حضور سیاسی نداشت (جز اندکی در دوسال ولایتعهدی امام رضا) اما در این مدت حضور اجتماعی و فرهنگی پررنگی داشت و بسیاری از بزرگانی که اهل سنت نمی توانند آنها را کنار بگذارند شیعه بودند از جمله ابن فارس (صاحب معجم مقاییس اللغه) یا ابن سکیت (که صبحی صالح با اینکه نسبتا منصف است درباره اش می گوید قتله متوکل بسبب مجهول (در حالی که اصلا مجهول نیست و به خاطر این بود که گفت قنبر غلام علی برای من از پسران تو باارزشتر است چه رسد به حسنین) و تعدادی از این هفت قاری معروف (مرحوم صدر در تاسیس الشیعه آنها را نام برده وشهید مطهری در حدمات متقابل به اینها اشاره کرده [مطلب شهید مطهری در تکمله های ذیل آآمده است] یا ذهبی در میزان الاعتدال به ابان بن تغلب که می رسد ابتدا می گوید شیعی جدّ صاحب البدعه لکنه صدوق. بعد می گوید بدعت دو قسم است صغری (که علی را برتر می داند اما حکومت شیخین را رفض نمی کند و کبری که رفض شیخین است،) و اگر قرار باشد اهل بدعت صغری را کنار بگذاریم که دیگر کسی برایمان باقی نمی ماند!
آنها حفص را هم کذاب وضاع می دانند
سوال پس چرا او را در قرآن معتبر می دانند؟
پاسخ: اعتبار امثال حفص و عاصم در جامعه قابل انکار نبوده و چیزی نبوده که با سخن یک رجالی بشود کنارش گذاشت.
شیعه اگر در زمان قدرتش اندک اقدامی می کرد بشدت به تحریف متهم می شد (حالا که کاری نکرده این همه متهم است) و عبارات شیخ صدوق (که معاصر آل بویه بوده) در اعتقادات را بخوانید تا بفهمید چرا  علمای شیعه این اندازه همراهی می کردند با جو رایج.
از شواهد مهم بر رد سلفیها که شیعه را معتقد به تحریف می دانند این است که نه تنها در زمان آل بویه، حتی در زمان صفویه، آیا یک مورد شد که شیعه همین مصحف کنونی را کنار بگذارد و مصحف جدیدی ارائه کند؟
نکته ای درباره جلسات قبل: زید بن ثابت که قبلا اشاره شد که در سقیفه فعال بوده در حمله به خانه حضرت زهرا هم نقش داشته و عبارتی که بلاذری در انساب الاشراف آورده همچنین دلالت واضح دارد که خانه حضرت درب داشته است: (693)- [2 : 267] حَدَّثَنِي هُدْبَةُ بْنُ خَالِدٍ، ثنا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، أنبأ الْجُرَيْرِيُّ، عَنْ أَبِي نَضْرَةَ، قَالَ: " لَمَّا بَايَعَ النَّاسُ أَبَا بَكْرٍ، اعْتَزَلَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ،
فَبَعَثَ إِلَيْهِمَا عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، وَزَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ، فَأَتَيَا مَنْزِلَ عَلِيٍّ، فَقَرَعَا الْبَابَ،


- مباحث دوشنبه 18 اسفند 1393
ادامه بحث جلسه قبل
درباره اینکه شیعیان یک جریان اجتماعی قوی و مهم بوده اند که بسیاری از بزرگان علم قرائت هم از شیعیان بوده اند اما اهل سنت فرهنگ سازی ای کرده اند که گمان کنیم شیعه در جریانات مختلف علمی شخصیت بارزی نداشته است:
در السبعه فی القرائه ابن مجاهد ص73 وقتی درباره حمزه (یکی از قراء سبعه) توضیح می دهد می گوید استادش حمران بن اعین بوده است. اما توضیح نمی دهده حمران کیست. ذهبی در میزان الاعتدال (مهمترین کتاب تراجم اهل سنت) می گوید :2292 - حمران بن أعين [ق] الكوفي.روى عن أبي الطفيل وغيره، وقرأ عليه حمزة.كان يتقن القرآن. قال ابن معين: ليس بشئ. وقال أبو حاتم: شيخ. وقال أبو داود: رافضي. وقال النسائي: ليس بثقة.
همچنین ذهبی در تاریخ الاسلام ج3 ص635 می گوید:  حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ الْكُوفِيُّ الْمُقْرِئُ، ق قَرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى الْكِبَارِ أَبِي الأَسْوَدِ ظَالِمِ بْنِ عَمْرٍو، وَقِيلَ بَلْ قَرَأَ عَلَى وَلَدِهِ أَبِي حَرْبِ بْنِ أَبِي الأَسْوَدِ، وَعَلَى عُبَيْدِ بْنِ نُضَيْلَةَ، وَأَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ، وَحَدَّثَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ وَغَيْرِ وَاحِدٍ. وَعَنْهُ: أَبُو خَالِدٍ الْقَمَّاطُ، وَحَمْزَةُ بْنُ حَبِيبٍ الزَّيَّاتُ، وَقَرَأَ عَلَيْهِ، وَسُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، وَغَيْرُهُمْ. سُئِلَ أَبُو دَاوُدَ عَنْهُ، فَقَالَ: كَانَ رَافِضِيًّا. وَقَالَ أَبُو حَاتِمٍ: شَيْخٌ. قُلْتُ لَهُ فِي سُنَنِ ق حَدِيثَانِ.
وی مقری بوده که از قاری بالاتر است.
سوال: اگر چنین شخصیتهایی داشته، پس چرا یک روال خاص برای شیعه تاسیس نشده؟ (سوال کننده اصرار داشت بگوید وضعیت شیعه در آن موقع شبیه وضعیت بهاییها در این دوره است و حاج آقا بشدت داشت وجوه افتراق را توضیح می داد مهمترینش اینکه شیعه اگر مطالبش را مخفی می کرد از باب پرهیز از شقاق در امت بود و لذا اگر مطالبش لو می رفت به نفع دیدگاه خود شیعه بود؛ اما بهاییها مطالب اصلیشان اگر علنی شود آبروی خودشان می رود. به علاوه بهاییها عموما با حضور و فعالیت سیاسی و اقتصادی پیش رفته اند اما شیعه یک پایگاه اجتماعی فرهنگی جدی ایجاد کرده بود.)
پاسخ: چون شیعه تابع امامش بود و بنای ائمه بر همراهی و جلوگیری از شقاق بود و همه می دانستند وقت این کارها زمان ظهور است نه فعلا:
نکته: در سوره مائده (که بسیار نزدیک ارتحال پیامبر اکرم ص است آیه ای آمده که خوب است سوال شود مقدمه و موخره این آیه چه ربطی به هم دارد که یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه. شما مرتد شوید مثلا باید می گفت جهنمی می شوید. چه ربطی دارد که شما مرتد شوید گروه دیگری خواهند آمد. معلوم است که ارتداد شما اثری در دین باقی خواهد گذاشت که آن قوم که بیاید این اثر را مرتفع می کند. این همان سوره ای است که یا ایهاالرسول بلغ ما انزل ایک در آن آمده و ...
در کتب اهل سنت به زحمت حاضر می شوند بگویند فلانی رافضی است. هرچه بتوانند توجیه می کنند که رافضی نشود. همین حمران را ابن مجاهد نگفت که رافضی است. ابوعلی فارسی کتابی دارد به نام الحجه فی القرائات السبعه، یکی از اهل سنت آن را تصحیح کرده و چه تقلایی کرده که بگوید او سنی است نه شیعه.
بحثهایی درباره فرهنگ سازی اهل سنت و وظیفه ما در قبال آن
نکته: همین این مجاهد در توضیح حمزه صریحا می گوید که حمزه در بقیه قرائاتش قرائت عبدالله (ابن مسعود) را می خواند فی ما لم یوافق مصحف عثمان ص73
سوال: تعبیر به قرائت اهل بیت در برخی روایات به چه معناست؟
پاسخ: آنها قرائت خاص هم داشتند. فضای قرن اول و دوم را در نظر بگیرید که قرائتهای متعدد رایج بود و البته همانها قرائت همین مصحف هم انجام می دادند همان گونه که مثلا ابن مسعود یا ابی الدرداء چنین بود. قبلا اشاره شد که در مورد ابی الدرداء به چالش خوردند که از طرفی جمله آوردند که گفته بود لا اتابعهم ابدا و از طرف دیگر برخی از قرائات سبع به او ختم می شود [پس لا اتابعهم یعنی قرائت خود را کنار نمی گذارم نه اینکه این قرائت مصحف عثمان را قبول ندارم]
در پایان اشاره ای به کلام آیت الله بهجت که چگونه اقدام حضرت زهرا در آن دوران در مخفی کردن قبر خود مانند یک معجزه اثر می گذارد


- مباحث سه شنبه 19 اسفند 1393
سوال: از شبهات اهل سنت علیه شیعه این است که ولو برخی از قراء از شیعه باشند اما تمام سندهای قرائات در کتب اهل سنت آمده نه در شیعه.
پاسخ: چون قرآن متواتر است سند اصلا نیاز ندارد. امری که متواتر باشد آوردن سند برایش تشریفاتی است. [به تعبیر دیگر، از زمان ما تا قراء سبعه که متواتر است و هر سندی که آورده شود فقط یک امر تشریفاتی است. از قراء سبعه تا رسول الله هم که بسیاری از واسطه ها شیعی است.] اما اینکه تعداد سنیها در این روایات بیشتر باشد با توجه به تفاوت جمعیت شیعه و سنی امری کاملا طبیعی است.
نکته: فزونی تعداد پیروان یک دین هیچ دلالتی بر حقانیت یا عدم حقانیت آن ندارد. آِت الله بهجت می فرمودند: اگر به تعداد باشد، [چه بسا] تعداد کسانی که خدای واحد را منکرند [از مارکسیستها گرفته تا بودایی و هندو و ...] از کسانی که خدای واحد را باور دارند بیشتر باشد، پس آیا خدای واحدی در کار نیست؟!!
خود اهل سنت هم بحث مفصل دارند که در جایی که تواتر است سند نیاز نیست. حتی در شهرت هم گاه چنین می گویند. مثلا درباره روایت حضرت امیر که ان هذه القلوب اوعیه ...
اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُورا (نهج البلاغه حکمت 147) از روایاتی است که بسیار نقل شده چنانکه شیخ صدوق در کمال الدین 15 سند برایش می آورد و می گوید که و لهذا الحديث طرق كثيرة (ج1، ص291-294). جالب است که الشنقيطي (المتوفى : 1393هـ) در تفسیر أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن (الناشر : دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع بيروت - لبنان: 1415 هـ - 1995 مـ) که در سلفیها اعتبارش از امثال البانی و بن باز بیشتر است می گوید: [وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ، وَهُوَ حَدِيثٌ مَشْهُورٌ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ،] يُسْتَغْنَى عَنِ الْإِسْنَادِ لِشُهْرَتِهِ عِنْدَهُمْ: [يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوَعَاهَا لِلْخَيْرِ، وَالنَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَهَمَجٌ رِعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ، إِلَى آخِرِ الْحَدِيثِ. ج7 ص311] حتی در یکی از کتب اینها دیدم که پس از قبول اصل روایت می گوید آن عبارات آخرش (لاتخلو الارض..) من کذب الروافض است اما در همان سندهایی که خودش داده بود همین عبارت آمده است. خلاصه اینکه شهرت را کافی از سند می دانند چه رسد به تواتر.
به علاوه اجازه قرائت دادنها بین شیعه و سنی رایج بوده. مثلا همین ابن جزری به یک شیعه اجازه قرائت داده است
- در ادامه به مناسبت اشاره به اسم حذیفه بحثهای مفصلی پیرامون امتحانات دشوار و فتنه هایی که برای انسان پیش می آید (از جمله فتنه سقیفه) و اینکه انسان باید به طور جدی متوسل شود و از خدا بهخواهد که ما را در این فتنه ها حفظ کند مطرح شد؛ از جمله:
حکایت آنکه پیامبر به او گفت کیف اصبحت، گفت اصبحت موقنا... وقتی پیامبر فرمود اصبت فاثبت، از پیامبر خواست که شهید شود. ارتابطش شاید به این باشد که پیامبر خبر داده بود که چه فتنه دشواری در پیش است و او دید این فاثبت کار ساده ای نیست.
آیت الله بهجت می فرمود خداوند منت گذاشت بر سر امثال حذیفه و جابر بن عبدالله انصاری و ...
و با لحن خاصی می فرمود از خدا می خواهیم فتنه هایی که اگر از آنها پیروز شویم سلمان می شویم را برای ما پیش نیاورد!!
یکی از علمای بزرگ می فرمود خدا را شکر زمان سقیفه نبودم زیرا می دانم در حد ابوذر و سلمان و مقداد نیستم و روایت شده ارتد الناس بعد النبی الا الثلاث
و از مقدس اردبیلی حکایتی که کسی صحنه امکان یک گناه (وجود زنی زیبا و یقین بدانی هیچکس جز خدا خبر دار نمی شود و نخواهد شد و...) را برایشان تصویر کرد که اگر باشد چه می کنی، نفرمود نمی کنم فرمود خدا چنین وضعیتی را پیش نیاورد
و حکایات اخلاقی دیگری درباره نگرانی بزرگان از سرنوشت خویش که نکته همه آنها این بود که می دانستند چه خبر است. اینکه ما بی خیال هستیم چون نمی دانیم چه خبر است و ساده گرفته ایم.
و در پایان بحثی درباره ضرورت شکر، و امکان کلی شکر، و عدم امکان شکر حقیقی برای عبد
 

- مباحث چهارشنبه 20 اسفند 1393
ادامه سوال درباره ادعای اهل سنت که قرائات را ما - و نه شیعیان- نگه داشته ایم. بیان شواهد متعددی از اجازات شیعه که نشان می دهد در بسیاری از سلسله های نقل شیعیان حضور داشته اند و از جمله چندین و چند سلسله به همین ابن مجاهد معروف دارند که از جلد 107 بحارالانوار (طبع اسلامیه، که با طبع بیروت ج 104 میشود) صفحات 32, 107, 129-130, 162, 164-165, 177, 182, 219 مطالب مهمی آمده و نیز در جلد 108 صفحات 48, 77, 151, 165,166.
از جمله نکات مهم حین بحث:
- شخصی است به نام حسن بن احمد ابوالعلاء الهمدانی العطار که ابن جزری در موردش می گوید هماننندش نیست و در مجموع خیلی او را مدح می کنند و او را سلیم العقیده و .. می خوانند [کلام ابن جزری را پیدا نکردم اما در کتاب هدایه القاری الی تجوید کلام الباری مطلبی آمده است که در تکمله آورده ام]
آن وقت شما می بینید بزرگان شیعه مثل شیخ منتجب الدین می گوید شاهدته و قرات علیه و کان من اصحابنا و برخی روایات خاص و مهم شیعه از طریق وی نقل شده (که مثلا سید بن طاووس در کتاب بسیار مهم الیقین فی اختصاص مولانا علیّ بامره المؤمنین دو تا از روایات مهم را از وی نقل کرده است.
یعنی بسیاری از شیعیان بودند که چنان تقیه می کردند که اصلا اهل سنت بویی نبرده اند از تشیع ایشان
- حکایت اعمش که ابوحنیفه در بستر مرگش به او گفت توبه کن از روایت علی قسیم النار و وی آن روایت را برای ابوحنیفه با سندی بسیار عالی نقل کرد. و اهل سنت در توجیهش می گویند اینها را اعمش گفته اما نه به عنوان قبول بل نقله اعجاباً!!!

- مباحث شنبه 23 اسفند 1393
از ابتدای این جلسه سوالی درباره مقام امامت مطرح شد که چون کل بحث بدان مربوط شد از آوردن فایل در اینجا خودداری کردم و فایل و خلاصه بحث را در لینک زیر قرار داده ام.
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=307.0
البته در پایان بحث در حد چند جمله مطالبی که به بحث قرائات مربوط شر مطرح شد که خلاصه اش این است:
آیا ممکن است امام قرائتی را رد کند؟ پاسخ: بله اما این رد از دو باب می تواند باشد. گاهی از باب اینکه راوی اشتباه کرده (که ظاهرا این در روایات متواتر فرض ندارد) و دوم اینکه از باب استعمال لفظ در اکثر از معنا، می خواهد بفرماید که در فضای معنای دوم روایت، اصلا نباید سراغ معنای اول بروید.


- مباحث یکشنبه 24 اسفند 1393
ابتدای این جلسه اشاره ای شد به کتاب الاجازه الکبیره آیت الله مرعشی که حدود 300 مورد از طرق ایشان در حدیث و قرائت را شامل است از جمله طرق ایشان به قراء سبع.
سپس سه مطلب مطرح شد: درباره ابن المقسم، درباره حقیقت قرآن مکتوب، درباره اصل و فرش قرائات
(1) ابن المقسم: سه شرط برای قرائت امروزه معروف است. مطابقت با مصحف عثمانی، تواتر (که ابن جزری فقط صحت روایت گفت) و توافق با ادبیات عرب. برای اولی ابن شنبوذ را کتک زدند برای دومی ابن المقسم را که برادر همین ابن شنبوذ است(یعنی در تادیب شدن توسط ابن مجاهد!) . وی می گفت اگر مصحف عثمانی باشد (بدون نقطه و اعراب) هر قرائتی که با ادبیا عرب درست باشد رواست. که وی را هم تادیب کردند و توبه دادند اما گفته میشود بعدا میگفت واقعا توبه نکردم. [تفصیل مطلب درباره وی را با کلیک روی اسم وی بیابید]
(2) سوال: آیا بحثی که درباره تقدم حقیقت مکتوب قرآن بر لفظ کردید موید وی نیست؟
پاسخ: ثبوتا بله، اما اثباتا خیر؛ یعنی قرار نیست هرکس هرچه خواست بخواند. چون شرط صحت هم دارد (یعنی حتما باید قرائت مورد نظر با واقعیت تطابق داشته باشد و صادق باشد) و ما با علم ناقص خود نمی دانیم که کدام تعبیر حقیقتا صادق است یا کاذب.
ضمنا اینکه آن مکتوب اصلی چگونه است باید بحث نشانه شناسی جلو برود تا کم کم مطالبی فهمیده شود. یک مثال: الان که امکان چاپ رنگی میسر شده شما می توانید همان حروف چاپی را با تفاوت رنگ کاری کنید که نشانه های خاصی را اضافه بروز دهد. اما همین فایل رنگی را اگر بخواهید با پرینتر سیاه و سفید چاپ کنید آن نشانه ها از دست می رود زیرا این پرینتر ظرفیت انعکاس آن نشانه ها را ندارد. آن حقیقت مکتوب قرآن به چه صورت مکتوب است که حاوی همه نشانه هاست و این بستری که ما در آن حضور داریم (دنیا) چقدر تحمل نشانه هایی که می خواهد آن واقعیت را نشان دهد دارد؟
(3) تعبیر اصل و فرش در قرائت: اصل یعنی قواعدی که عمومیت دارد اما فرش یعنی مواردی که کاملا خاص است و انسان باید مورد به مورد را حفظ کند. مثلا اصل در قرائت حفص از عاصم این است که ن در فلان موارد ادغام می شود یا اخفا می شود و ... (که همه جا پیاده می شود) اما فرش این است که مثلا در قرائت حفص ملک است و در قرائت دیگر مالک. تعبیر فرش الحروف به معغنای فرش القرائات است (تعبیر حرف به معنای قرائت قبلا بسیار متداول بوده) اختلاف اصلی قراء در این فرشها بوده اما امروزه فضای قراء مصری و ... طوری است که گویی اختلاف قرائات به اصول است.
خود فرش (در قرائات سبعه) سه مرحله دارد:
الف) اعراب و نقطه
2) حروفی که در مصاحف عثمانی تاب تفاوت را داشته باشد (مثلا در مصحف ملک نوشته شده اما در این مصحف حرف (آ) لزوما نیاز به نوشته شدن ندارد و می توان آن را مالک خواند).
3) اختلاف خود مصاحف عثمانی به ما امکان تفاوت فرش القرائه بدهد. مثلا در میان مصاحف کوفه و مدینه و ...، در یک مصحف هو نوشته شده و در دیگری نوشته نشده.


- مباحث دوشنبه 25 اسفند 1393
این جلسه مروری شد بر کل مباحث گذشته:
-تا حقیقت قرآن معلوم نباشد بحث از تحریف و قرائات ما را به بیراهه ممکن است ببرد. ابتدا باید توجه کرد که حقیقت قرآن چیست که در این مصاحف تجلی یافته و خود صاحب آن بر متفاوت بودن آن اصرار دارد.
- اهل سنت یک فرهنگ هزار ساله راه انداخته اند که مطلبی که بین شیعه و سنی تا قرن 3 مشترک بوده را به گونه ای طرح می کنند که حربه ای علیه شیعه شده و شیعه را متهم به تحریف می کنند بر اساس احادیثی که مضمونش کاملا بین الفریقین مشترک است.  سخن بزرگان اهل سنت نشان میدهد که اختلاف در رقائات و عدم منحصر کردن به قرائات سبعه ابن مجاهد و عدم انحصار قرائات به مصحف عثمانی از قدیم در خود اهل سنت هم پیروان مهمی داشته است و اصلا مساله اجماعی به این صورت که امروزه ادعا می کنند نیست. شواهدی بر این مدعا: [اغلب اینها را با آدرس کامل از متن کتب اصلی آنها در صفحات قبل قرار داده بودم]
ذهبی در طبقات القرا ص156 در ابراز ناراحتی از کتک زدن ابن شنبوذ تصریح کرد که مساله جواز قرائت شاذه مخالف با مصحف عثمان
قدیما و حدیثا مورد اختلاف بوده. پس حتی در زمان وی هم قائل داشته است.
ذهبی در سیر اعلام النبلاء هم در توضیح علت تنبیه ابن شنبوذ تصریح می کند که کان له رای فی قرائته بالشواذ التی تخالف رسم مصحف عثمان ؛ و مهم این است که حتی یکی از اهل سنت هم احتمال تشیع ابن شنبوذ را نداده است.
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ج2 ص103 درباره اش به تفصیل آورده که وی قرائات مخالف مصحف عثمانی داشت و ابن الانباری کتابی در رد وی نوشت با عنوان الرد علی من خالف مصحف العثمان. [در تکمله همین صفحه متن کامل سخن خطیب بغدادی را آورده ام]
قرطبی در کتاب تفسیر خود نقدهای ابن الانباری بر ابن شنبوذ را می آورد (جملاتی که وی در نماز می خوانده مانند «لقد نصرکم الله ببدر بسیف علی و انتم اذله» یا «هذا صراط علیٍّ مستقیم» و... بدون اینکه بگوید کسی که مورد نقد قرار گرفته نامش ابن شنبوذ است 
[در تکمله همین صفحه متن کامل نقل قول قرطبی از ابن الانباری را آورده ام]
برای اینکه ببینیم چگونه با دروغ تحریف را به شیعیان نسبت می دهند به کتاب« اصول المذهب اثنی عشریه، عرض و نقد» نوشته دکتر ناصر غفاری ج1 ص203 مراجعه کنید. (وی در این کتاب مدعی شده می خواهد بررسی بی طرفانه داشته باشد) در صفحه مذکور می گوید:‌ یقول الامام ابوبکر ابن الانباری (در پاورقی از خطیب بغدادی آدرس می آورد که وی مولف کتاب الرد علی من خالف مصحف العثمان بوده) وی بعد از اینکه مطالبی که از قرطبی نقل شده می آورد می گوید
هذا النص قاله ابن الانباری المولود سنه 271 متوفی 328 و هو یشیر الی هذا الافتراء بدأ هی زمنه فی نهایه القرن الثالث و مدعی می شود این کار شیعیان است و تا این زمان هیچ اختلافی نبود و شیعیان این تحریفات را وارد کردند!
جالب اینجاست که وی از همان خطیب بغدادی ابن الانباری را معرفی می کند که خود وی گفت کتاب ابن الانباری در رد ابن شنبوذ است و هیچ یک از علمالی اهل سنت تاکنون نگفته که حتی احتمال تشیع در ابن شنبوذ باشد و اتفاقا اغلب این مطالب ابن شنبوذ در روایات شیعه هم نیامده است.
این کتاب از ابتدایش با این دروغ شروع می شود که هیچ اختلافی در امت تا زمان عثمان نبود تا اینکه ابن سبا آمد و امامت علی را مطرح کرد! خود عایشه می گوید که سخت ترین زمان زمان خلافت پدرم بود که عمده جزیره العرب مرتد شدند! بعد هیچ اختلافی نبود؟!
اینکه یک فرهنگ سازی با دروغ می کنند و دائما آن را ترویج می دهند و وظیفه ماست که نشان دهیم که چه می کنند


توجه: جلسات بحث از فردا (سه شنبه 26 اسفند) تعطیل است. شروع جلسه بعدی در شنبه 15 فروردین خواهد بود انشا
ءالله تعالی






****************
تقریر جدید:















************
تقریر آقای صراف:
2/12/1393

· دو حوزه در احادیث اهل سنت است که خوب است دید که چگونه جمع می‌کنند بین این دو چیزی که کثیراً می‌گویند: 1- تواتر نزل القرآن علی سبعة احرف نزد اهل سنت که حتی ابن مجاهد 7 قرائت را رسمیت داد. (البته بین شیعه اینقدر قوت ندارد ولی بین آنها متواتر است) 2- روایت است که البته در حد تواتر نیست ولی آن را زیاد می‌گویند و آن بحث عرضه اخیره است که فریقین آن را نقل کرده‌اند. عرضه اخیره یک قرائت بوده یا 7 تا؟ آیا با وجود عرضه اخیره، سبعة احرف را باز قبول دارید یا نه؟

· چون عرضه اخیره یک واقعه است باید بین جهان اسلام مثل توپ صدا کند و مؤونه زیادی می‌برد که بخواهد تلاوتهای سابقه را نسخ کند و باید تصحیح کند.

· عرضه اخیره مطلب معارفی بسیار بالایی است که با سبعة احرف منافاتی ندارد ولی به آن نحوی که اهل سنت مطرح می‌کنند باید توضیح دهند که چگونه جمع می‌کنند.

بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏52 ؛ ص169
قال الشيخ الصالح زين الدين علي بن فاضل المازندراني المجاور بالغري على مشرفه السلام و استأذنت السيد شمس الدين العالم أطال الله بقاءه في نقل بعض المسائل التي يحتاج إليها عنه و قراءة القرآن المجيد و مقابلة المواضع المشكلة من العلوم الدينية و غيرها فأجاب إلى ذلك و قال إذا كان و لا بد من ذلك فابدأ أولا بقراءة القرآن العظيم.
فكان كلما قرأت شيئا فيه خلاف بين القراء أقول له قرأ حمزة كذا و قرأ الكسائي كذا و قرأ عاصم كذا و أبو عمرو بن كثير كذا.
فقال السيد سلمه الله نحن لا نعرف هؤلاء و إنما القرآن نزل على سبعة أحرف قبل الهجرة من مكة إلى المدينة و بعدها
لما حج رسول الله ص حجة الوداع نزل عليه الروح الأمين جبرئيل ع فقال يا محمد اتل عليَّ القرآن حتى أعرّفك أوائل السور و أواخرها و شأن نزولها فاجتمع إليه علي بن أبي طالب و ولداه الحسن و الحسين ع و أبي بن كعب و عبد الله بن مسعود و حذيفة بن اليمان و جابر بن عبد الله الأنصاري و أبو سعيد الخدري و حسان بن ثابت و جماعة من الصحابة رضي الله عن المنتجبين منهم فقرأ النبي ص القرآن من أوله إلى آخره فكان كلما مر بموضع فيه اختلاف بيَّنه له جبرئيل ع و أمير المؤمنين ع يكتب ذاك في درج من أدم فالجميع قراءة أمير المؤمنين و وصي رسول رب العالمين..