بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۲

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










***************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:
از سایت انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=253.0

شنبه ( 18 / 5 / 2013 )28/2/92ج286
سوال از اینکه قوه ی وهم معانیِ جزئی را درک می کند و اینکه آیا حیوانات بیش از این ندارند و ادراک معانیِ کلیه نمی کنند؟ و تردید استاد در عدم درک حیوانات کلیات را تا دقیقه (4)
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم میرداماد در کتاب نبراس الضیاء عبارتی را از شرح مواقف تفتازانی که معاصر ابن کثیر بوده، نقل کرده اند که می گوید: اینکه امامت نص نمی خواهد لنا وجوهٌ الاول و هو العمدة اجماع اهل الحل و العقد علی ذلک و ان کان من البعض بعد تردّد و توقف. علی ما روی ان الانصار قالوا منا امیر و منکم امیر و روی ان ابا سفیان قال: ارضیتم یا بنی عبد مناف ان یلی علیکم تیم. قبلا هم عرض کردم که ابوسفیان غیر از اینکه خیلی میل داشت در اسلام افساد کند، ناراحت بود که تیم بالای سرش که خودش را شریف قریش می دانست باشد و به او بگوید یا خلیفة رسول الله. بعد ابوسفیان می گوید: والله لاملئن الوادی خیلاً و رجالة یعنی آشوب به پا می کنم. تفتازانی ادامه می دهد: و ذکر فی صحیح البخاری و غیره من کتب الاصحاب: ان بیعة علی کان بعد توقفٍ یعنی همان شش ماه صحیح بخاری و فی ارسال ابی بکر و عمر اباعبیدة الجراح الی علی رسالة لطیفة روتها الثقات باسنادٍ صحیح تشتمل علی کلام کثیر من الجانبین و قلیلِ غلظة من عمر و علی ان علیاً جاء الیهما و دخل فی ما دخل فیه الجماعة و قال حین قام من المجلس: بارک الله فیما ساءنی و سرّکم. مبارک باشد چیزی که من از آن ناراحت و شما خشنودید! فما [ نسخه فیما داریم ولی ظاهراً فما درست باشد ] روی انه لما بویع لابی بکر و تخلف علی و زبیر و المقداد و سلمان و ابوذر، ارسل ابوبکر من الغد الی علیّ فآتاه مع اصحابه فبایعه هو و سائر المتخلفین محلُّ نظرٍ. یعنی توقف بود نه اینکه همانطور که ابن کثیر گفته، سریعاً بیعت صورت گرفته باشد. یعنی صحیحین را بر نظر بیهقی ترجیح داده است.(15)
یکی از حاضران: آن طرفی ها هم شواهدی دارند بر سلامتی اصحاب مثل مثلهم فی التوراة و الانجیل. چطور می شود کسانی که در توراة انجیل از آن ها مدح شده، منحرف شوند؟ و روایتی که حضرت امیر در نهج در مدح اصحاب گفته اند: و قد رأیت اصحاب محمد فما اری احداً یشبههم منکم . . .
استاد: آیا این عبارت ناظر است به اصحاب در زمانی که دور پیامبر بودند یا شامل اصحاب بعد از حضرت هم می شود؟ زبیر با حضرت بیعت کرد و سرش را هم فردایش تراشید که یکی از چهار نفر بود. وقتی هم که کشته او را دیدند فرمودند: چه غمها که شمشیرش از دل پیغمبر برداشت. اما در میدان جنگ به او فرمودند: یادت است فلان روز در صورت من خندیدی و پیامبر فرمودند: اتحبه یا زبیر؟ گفتی: نعم یا رسول الله. فرمودند: بترس از اینکه روزی مقابلش بایستی و انت له ظالم! و وارد دوزخ می شوی. با شنیدن این یادآوری میدان جنگ را ترک کرد. آیا زبیر از اصحاب بود یا نه؟ مناظره جالبی را سلیم نقل می کند که بین حضرت و زبیر در میدان جنگ درباره عشره مبشره رخ داده که قبلاً مفصلاً ذکر کردیم. و نیز سخن البانی درباره کلاب حوأب در سلسلة الاحادیث و حمله به سعید افغانی که قضیه حوأب را منکر شده است. که آن را هم قبلاً ذکر کردیم.(22)
در مورد تعریف حضرت از اصحاب دو نکته را باید دقت کرد. یکی اینکه در همان زمانی که حضرت از اصحاب تعریف می کنند، آیات متعددی درباره منافقین وجود داشت. ( حتی یمیز الخبیث من الطیّب ) . در صحیح بخاری روایت عجیبی را از حذیفه نقل می کند که گفت: من قضایایی که پیامبر برایم تعریف کرده اند یادم رفته است اما آنقدر حضرت ریز به ریز حوادث را برایم گفتند که وقتی واقع می شود یادم می آید!
حضرت جزءیات فتنه ها را خبر داده بودند. صحیح بخاری بابی دارد به نام فِتَن که حضرت فرمودند: یهلک الناسَ هذا الحیّ من قریش. اما دیگر در صحیح بخاری نیست که این حیّ چه کسانی هستند. اما همین هذا الحیّ من قریش در جایی دیگر از بخاری هم آمده است. وقتی انصار در سقیفه می گفتند ما هم حق داریم، ابوبکر خطبه خواند و گفت: و لن یُعرفَ هذا الامر الا لهذا الحیّ من قریش! روایت دنبالِ یهلک الناس دارد: هلاک امتی علی یدی غِلمة من قریش. که البته شراح بخاری می گویند منظور بنی مروان است که آنهم عجیب است چون اینها بنی مروان را امیرالمؤمنین می دانند.
قضیه ی جوانی که عرض کرد: اصبحتُ موقناً . . . و فرمایش حضرت به او که: أصبتَ فاثبُت! یعنی امکان دارد که از دست برود. تا حضرت این را فرمودند، عرض کرد: یا رسول الله دعا کنید شهید بشوم. شاید به این خاطر بود که از حضرت شنیده بود فتنه ها خواهد آمد. پس تا نیامده بروم.(34)
عده ای همان زمان پیامبر منافق بودند و عده ای هم در آن زمان کارشان درست بود ولی وقتی فتنه آمد، لیبلُوَکُم.
عمر از حذیفه پرسید: من که در میان منافقین نیستم؟ گفت: شما که نه ولی لا استثنی بعدک احداً!
ابوهریره فقط به خاطر دروغهایش مورد غضب نبود بلکه گاهی حرفهایی می زد که باب میل آنها نبود. ذهبی و ابن کثیر را به دست انداز عجیبی انداخته است. ابوهریره گفته: الیوم اکملتُ روز هجدهم ذیحجه نازل شده و روزه این روز معادل 60 ماه عبادت است. ذهبی اینجا که می رسد قسم می خورد که این ثواب دروغ است گر چه من کنت مولی متواتر است! یتیقن انه قال. اللهم وال من والاه قویة الاسناد. اما نزول آیه در این روز انکرها عمر. چون عمر گفته در عرفه نازل شده است ولی ثواب روزه والله دروغ است.(38)
آقای صراف: ام سلمه گفت: رسول خدا فرمود: ان من اصحابی لَمن لا یرانی بعدی ابداً. عمر گفت: انشدک بالله ا منهم انا. قالت: لا و لن ابرّء بعدک احداً.
یا علی








************
تقریر آقای صراف:
28/2/1392

· تفتازانی در شرح المقاصد دارد:

... لنا وجوه الأول وهو العمدة إجماع أهل الحل والعقد على ذلك وإن كان من البعض بعد تردد وتوقف على ما روي أن الأنصار قالوا منا أمير ومنكم أمير وأن أبا سفيان قال أرضيتم يا بني عبد مناف أن يلي عليكم تيم والله لأملأن الوادي خيلا ورجالا وذكر في صحيح البخاري وغيره من الكتب الصحيحة أن بيعة علي [کان بعد توقف] وفي إرسال أبي بكر وعمر أبا عبيدة الجراح إلى علي رضي الله عنه رسالة لطيفة رواها الثقات بإسناد صحيح تشتمل على كلام كثير من الجانبين وقليل غلظة من عمر و على أن عليا جاء إليهما ودخل فيما دخلت فيه الجماعة وقال حين قام عن المجلس بارك الله فيما ساءني وسركم فیما روي أنه لما بويع لأبي بكر رضي الله تعالى عنه وتخلف علي والزبير والمقداد وسلمان وأبوذر أرسل أبو بكر من الغد إلى عليّ فأتاه مع أصحابه فقال ما خلفك يا علي عن أمر الناس فقال عظم المصيبة ورأيتكم استغنيتم برأيكم فاعتذر إليه أبو بكر ثم أشرف على الناس فقال هذا علي بن أبي طالب ولا بيعة لي في عنقه وهو بالخيار في أمره ألا فأنتم بالخيار جميعا في بيعتكم إياي فإن رأيتم لها غيري فأنا أول من يبايعه فقال علي لا نرى لها أحدا غيرك فبايعه هو وسائر المتخلفين محل نظر ...

· صحیح بخاری دارد:

3604 - حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ أَبِى التَّيَّاحِ عَنْ أَبِى زُرْعَةَ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ - رضى الله عنه - قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - « يُهْلِكُ النَّاسَ هَذَا الْحَىُّ مِنْ قُرَيْشٍ » . قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا قَالَ « لَوْ أَنَّ النَّاسَ اعْتَزَلُوهُمْ » . قَالَ مَحْمُودٌ حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ عَنْ أَبِى التَّيَّاحِ سَمِعْتُ أَبَا زُرْعَةَ . طرفاه 3605 ، 7058 - تحفة 14926
3605 - حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَكِّىُّ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ الأُمَوِىُّ عَنْ جَدِّهِ قَالَ كُنْتُ مَعَ مَرْوَانَ وَأَبِى هُرَيْرَةَ فَسَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ يَقُولُ سَمِعْتُ الصَّادِقَ الْمَصْدُوقَ يَقُولُ « هَلاَكُ أُمَّتِى عَلَى يَدَىْ غِلْمَةٍ مِنْ قُرَيْشٍ » . فَقَالَ مَرْوَانُ غِلْمَةٌ . قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُسَمِّيَهُمْ بَنِى فُلاَنٍ وَبَنِى فُلاَنٍ . طرفاه 3604 ، 7058 - تحفة 13084
6830- ... فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَكَانَ هُوَ أَحْلَمَ مِنِّى وَأَوْقَرَ ، وَاللَّهِ مَا تَرَكَ مِنْ كَلِمَةٍ أَعْجَبَتْنِى فِى تَزْوِيرِى إِلاَّ قَالَ فِى بَدِيهَتِهِ مِثْلَهَا أَوْ أَفْضَلَ مِنْهَا حَتَّى سَكَتَ فَقَالَ مَا ذَكَرْتُمْ فِيكُمْ مِنْ خَيْرٍ فَأَنْتُمْ لَهُ أَهْلٌ ، وَلَنْ يُعْرَفَ هَذَا الأَمْرُ إِلاَّ لِهَذَا الْحَىِّ مِنْ قُرَيْشٍ ، هُمْ أَوْسَطُ الْعَرَبِ نَسَبًا وَدَارًا ، وَقَدْ رَضِيتُ لَكُمْ أَحَدَ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ ، فَبَايِعُوا أَيَّهُمَا شِئْتُمْ . فَأَخَذَ بِيَدِى وَبِيَدِ أَبِى عُبَيْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ وَهْوَ جَالِسٌ بَيْنَنَا ...

· سیره ابن کثیر دارد:

... و قال ابن لهيعة عن أبي الأسود عن عروة بن الزبير قال : لما قفل رسول الله صلى الله عليه و سلم من تبوك إلى المدينة هم جماعة من المنافقين بالفتك به و أن يطرحوه من رأس عقبة في الطريق فأخبر بخبرهم فأمر الناس بالمسير من الوادي و صعد هو العقبة و سلكها معه أولئك النفر و قد تلثموا و أمر رسول الله صلى الله عليه و سلم عمار بن ياسر و حذيفة بن اليمان أن يمشيا معه عمار آخذ بزمام الناقة و حذيفة يسوقها
فبينما هم يسيرون إذ سمعوا بالقوم قد غشوهم فغضب رسول الله و أبصر حذيفة غضبه فرجع إليهم و معه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم بمحجنه فلما رأوا حذيفة ضنوا أن قد أظهر على ما أضمروه من الأمر العظيم فأسرعوا حتى خالطوا الناس
و أقبل حذيفة حتى أدرك رسول الله صلى الله عليه و سلم فأمرهما فأسرعا حتى قطعوا العقبة و وقفوا ينتظرون الناس ثم قال رسول الله صلى الله عليه و سلم لحذيفة : [ هل عرفت هؤلاء القوم ؟ ] قال : ما عرفت إلا رواحلهم في ظلمة الليل حين غشيتهم ثم قال : [ علمتما ما كان من شأن هؤلاء الركب ؟ ] قالا : لا فأخبرهما بما كانوا تمالأوا عليه و سماهم لهما و استكتمهما ذلك
فقالا : يا رسول الله أفلا تأمر بقتلهم ؟ فقال : [ أكره أن يتحدث الناس أن محمدا يقتل أصحابه ]
و قد ذكر ابن إسحاق هذه القصة إلا أنه ذكر أن النبي صلى الله عليه و سلم إنما أعلم بأسمائهم حذيفة بن اليمان وحده و هذا هو الأشبه و الله أعلم
و يشهد له قول أبي الدرداء لعلقمة صاحب ابن مسعود : أليس فيكم ـ يعني أهل الكوفة ـ صاحب السواد و الوساد يعني ابن مسعود أليس فيكم صاحب السر الذي لا يعلمه غيره يعني حذيفة أليس فيكم الذي أجاره الله من الشيطان على لسان محمد يعني عمارا
و روينا عن أمير المؤمنين عمر بن الخطاب رضي الله عنه أنه قال لحذيفة : أقسمت عليك بالله أأنا منهم ؟ قال : لا و لا أبري بعدك أحدا يعني حتى لا يكون مفشيا سر النبي صلى الله عليه و سلم