بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید:










*************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

شنبه ( 25 / 2 / 12 )
حاجاقا مؤذن : منظورتان از عالم اشباح همان عالم نور و ارواح است ؟ استاد : روح با شبح فرق دارد ( کُنّا اشباحا بلا أرواح )و البته گاهی در تعبیرات به طور مسامحه به هم به کار می رود . شبه تقدیر دارد یعنی شکل و اندازه دارد . مثل سایه . به چیزی که شکل ندارد ، شبح گفته نمی شود . اما روح گر چه در مراتبی ممکن است متمثل شود ولی . . . پس شبح شکل و تقدیر دارد و می توان گفت : چهارده تا اشباح نورانیه . به خلاف عالم معنا که در بعضی حیثیات و مراتبش تعدد پذیر است اما مراحلی از عالم معنا هست که اصلا تعدد پذیر نیست . تمام طبائع صرفه از حیث صرافت و إطلاقشان { حیث صرف حیث بی نهایت است } تعدد پذیر نیستند . به شکل هم درنمی آیند . به خلاف اشباح که می توانند تعدد پذیر باشند به تعدد عددی ی واضح . در اصل معنای روح شکل نخوابیده ولی شکل داشتن به مفهوم شبح جوش خورده است . البته روح می تواند متمثل شود به صورت بدن مثالی . می گویند : روح فلانی به خوابم آمد که منظور همان بدن مثالی است . روح بر بدن مثالی هم اطلاق می شود
سوال : چگونه است که از ارواح معصومین تعبیر به نور شده است ( فلما شاهد الملائکة ارواحنا نورا واحدا ) ؟ استاد : جوهره ی و اصل ذات روح از مشهود ملائکة بالاتر است اما وقتی جوهره ی روح می خواهد ظهور کند ، به صورت نور واحد ظهور کرده است . لذا در اینجا لُبّ و جوهر ارواحنا از نور هم بالاتر است . البته در این مقام نه مثل مقام معرفة بالنورانیة
سوال : آیا خلقت معصومین بر ملائکه مقدم بوده است ؟ استاد : بله ، در این روایت فرمودند : ( فکیف لا نکون افضل من الملائکة و قد سبقناهم الی معرفة ربنا و تسبیحه و تهلیله و تقدیسه ؟ لان اول ما خلق الله عزوجل ارواحنا فانطقها بتوحیده و تمجیده ثم خلق الملائکه فلما شاهدوا ارواحنا نورا واحدا ، استعظمت امرنا { نور ما را که دیدند ، گفتند : این خداست ! نزدیک بود غالی بشوند ! ) فسبّحنا { تسبیح گفتیم که یعنی ما خدا نیستیم . ما مسبوق هستیم و خدا داریم }
سوال : ثمّ در ثمّ خلق الملائکة به چه معناست ؟ استاد : اگر زمان فرض نکنیم ، ثم ی ترتیبی می شود . یعنی ملائکه در عوالم مادون آن ها هستند . اولیِتّی متناسب با موطن سخن . اگر موطن سخن ترتیب رُتبی است ، ثم هم رتبی می شود و اگر موطن سخن زمانی است ، ثم می شود دال بر تراخی ی زمانی
سوال : وقتی می گوییم : چرا دعا می کنیم که ( تقبّل شفاعته ) ؟ آیا ممکن است در قیامت حضرت شفاعت کنند و مورد قبول واقع نشود یا اینکه برای خودمان دعا می کنیم که مورد شفاعت حضرت قرار بگیریم ؟ استاد : شیعه و سنی نقل کرده اند که حضرت فرمودند : از خدا بخواهید برای من مقام وسیله را . در اعا هم دارد که ( قرّب وسیلته ) درجه هم در ( وارفع درجته ) همانی است که حضرت در روایتی فرمودند که مقامی است نزد خدا که نامش درجه است . وسیله ای هم حضرت از خدا درخواست می کنند همان ( وابتغوا الیه الوسیله ) است یعنی خلق امکان این را دارند که متوسل شوند به حضرت برای انواع و اقسام کمالات ممکنه . لذا اوسعیّت مقام وسیله به اوسعیّت وساطت است . پس دعای ما که می گوییم : ( تقبّل یا قرّب یا إرفع ) استجابتش به توسعه ی وسیله بودن حضرت است . اینکه بعضی گفته اند : یعنی ذات او را بالا ببر ، ملازمه ای ندارد . مثالی بزنم : استاد دانشگاهی است که تا بالاترین درجه ی علمی پیش رفته و الآن مشغول تدریس است . می گوییم : درجه ی این استاد را بالا ببرید . با اینکه همه چیز بلد است . منظورمان این است که مجال بدهید تا افراد بیشتری از او استفاده کنند تا درجه ی افاده ی او بالا برود . هر چه افراد بیشتری از او استفاده کنند ، درجه اش بالاتر می رود اما نه درجه ی علمی او بلکه درجه ی افاده و پَرِ وساطت او
سوال : آیا اینگونه تفسیر ، دور شدن از ظاهر لفظ نیست ؟ استاد : این ظواهر را که برای ما گفته اند . مراد شارع هم هست . یکی از اساتید می گفتند : آن مقام های بالا را برای بزرگان فکر و نوابغ بشر ، تصورش مشکل است . آیا ممکن است عامه ی مردم را مُکلّف کنند به تصدیق آن ؟! آن معانی را در همین الفاظ می گذارند تا مستعدّین از همین الفاظ به آن مقاصد عالیه برسند . و الا بدنه ی اصلی ی این الفاظ را برای عرف عام گفته اند . برای امثال ما مانعی هم ندارد که همین ظاهر را قصد کنیم . سوال : استظهاری که حضرتعالی فرمودید ، چطور ؟ استاد : من از خود کلام استظهار نکردم بلکه در مقام جمع بین اینکه می گوییم : آن ها یک مقامی دارند که مقام فعلیت تامه ی وساطت فیض است که از نظر عقلی بالاتر رفتن بر نمی دارد و ظاهر این عبارت است . در اصول هم می گویند : یک ظهور بدوی داریم و یک ظهور در مقام جمع بین دو معنا . اگر این معنا را به عنوان قرینه ی لُبّیه در کنار تقبل شفاعته قرار بدهیم ، عیم خود دعای ما می شود عین خود محتوای وسعت وسیله . در دعا هم داریم ( اللهم اعط محمدا الوسیلة و الدرجة الرفیعة ) سوال : در همان دعا ( والشرف و الفضیلة ) هم داریم . مگر شرافت آن ها قابل ازدیاد است ؟ استاد : بله دیگه ، کسی که توسعه دارد وساطت او به جای هزار نفر برای دو هزار نفر ، شرف است برای او به توسعه ی مقام افاده نه اینکه شرفی باشد مربوط به نفس ذات او . گاهی است می گوییم : ذات اشتداد پیدا کرد ولی گاهی است می گوییم : درجه ی وجودی ی ذات بالاتر نرفت بلکه ذیولش توسعه پیدا کرد
پس ( یُطهّرهم تطهیرا ) که فعل مضارع برای استمرار در تطهیر است را چه می فرمایید ؟ استاد : یُرید الله هم مضارع است که خورده است به الرجس . اگر ال الرجس را عهد باشد ، یک بدی ی خاصی را در بر می گیرد . اما در ذهن هیچ عرفی در اینجا از الرجس معنای عهد نمی آید . عرف خاص و عام ال الرجس را جنس می بیند . بنابراین معنای إذهاب جنس این نیست که رجس هست و آن را می بَرَد بلکه یعنی جنس را می برد و جنس را بردن یعنی نفی مطلق . سوال : تطهیر مرتب دارد استاد : رجس هم مراتب دارد . همه ی مراتب رجس را می گیرد . ( و سقاهم ربهم شرابا طهورا ) امام صادق فرمودند : یعنی یُطهرهم عن التدنّس بشیء من الاکوان سوی الله . دنس به معنای چرک است . یعنی هر کونی یک دنسی به همراه دارد . شراب طهوری داد که تدنس را از بین می برد . اینجا هم استمرار ( یُطهر ) یعنی احتمال برگشت در آن نیست . مستمرا أذهب طبیعت رجس را . حاجاقای موذن : قبلا فرموده بودید که نه اینکه رجسی باشد و برداشته شده باشد . بلکه خمیر مایه طوری است که قابلیت رجس ندارد . استاد : اون یک جور دیگر از سخن است
سوال : چرا می گوییم تقبّل و نمی گوییم واقبَل . ؟ استاد : تاکید تقبّل از إقبل بیشتر است . وقتی می خواهند کسی با عنایت خاصی کاری را انجام می دهد ، به باب تفعل می برند . مثل تشرّف . باب تفعل این است که طرف خودش را به ماده وارد کند . خودش به ماده برساند . اذا عنایت خاصه ای را در بردارد . تقبّل هم یعنی خدا یک رحمت رحیمیه و عنایت ویژه ای بکن در این که شفاعت حضرت شامل حالم شود
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت بر سر مادّه بود و عالمین
مرحوم مجلسی در کتاب السماء و العالم جلد 54 بعد از باب اول بابی دارند به نام ( باب العوالم ) که حدود چهل و شش روایت در توضیح عوالم آورده اند . در آخر هم در ذیل تذنیب راجع به عوالم بحث کرده اند و به عالم مثال ختم کرده اند که اگر این روایات را ببینید خوب است . از صاحب فتوحات عباراتی آورده اند مبنی بر اینکه که عوالم دیگری هم وجود دارند که عین خود ما در آن جا هم هستند . ( هذه الکعبه فانها بیت واحد من اربعة عشر بیتا ) این عباس گفته : ان فی کل ارض من الارضین السبع خلقا مثلنا حتی ان فیهم ابن عباس مثلی ! { که قدیم می گفتند : همزاد } قبلش هم آمده : یشاهد نفسه فیها . این مطلب را من امروز صبح دیدم . اتفاقا دیروز هم که در مراجع علمی نگاه می کردم ، عین همین مطلب را در ذیل بحث جهان های موازی آورده اند ! می گویند : عین تک تک من و شما { منظور عین عرفی است نه اینکه هویتشان یکی است همانطوریکه می گوییم این دوقلو عین همند بلکه بالاتر } در یک عالم دیگری { به تعبیر آن ها کهکشان های دیگر که البته مسامحه است } هم وجود دارد . قبلا می گفتند این حرف ها خیالات است . اما امروز یک حرف علمی است که در محافل فیزیک مطرح است . البته مرحوم مجلسی نسبت به زمان خودشان فرموده اند : و أقول ما أشبه هذه المزخرفات بالخرافات و الخيالات الواهية و الأوهام الفاسدة ! اما در قرن بیست و یکم در آخرین مقالات علمی این بحث مطرح می باشد . بنابراین خیلی هم به راحتی نمی توان گفت اوهام است . گاهی است که معلومات عمومی ی یک زمان برخی از حرف ها را مستبعد و خرافه می شمارند . اما در زمان دیگر همین حرف ها حتی در سطح بچه های مدرسه ای هم جا می افتد و ابائی از قبوا آن نیست . ما طلبه ها هم باید در مطالعات علمی بین دو چیز فرق بگذاریم : ا – مسائلی که علم پُل های پشت سر خودش را خراب کرده و محال است که این مسأله برگردد و واضح و قطعی شده است . دیگر امکان ندارد بشر برگردد و احتمالات قدیمی زنده شود . 2 – مطالبی که هموز در حد نظریه است . و قابل رد و برگشت است . باید بین این دو سنخ مطلب فرق بگذاریم و از هر کدام بجا استفاده کنیم . سنخ دوم هم اگر نظریه ی یک متخصص باشد ، اگر جایی مطرح شود ، نمی توانند بگویند این حرف خرافات است . می توان از آن برای رفع استبعاد از مطالب مورد ادعا استفاده کرد . اما باید مواظب باشیم که مبادا فرضیه های علمی را قطعی به حساب بیاوریم . مثل آن آقایی که در مورد نظریه ی انبساط می گوید : از قطعی ترین مسائل است و سپس بر آیات قرآن تطبیق داده است درحالیکه مسأله ی انبساط عالم و انفجار بزرگ قطعی نیست بلکه هنوز مراحل اولیه را طی می کند
سوال . . . استاد : حذیفه می گوید : آنقدر حضرت بریم مطلب گفته اند که همه اش از خاطرم رفته است . ولی وقتی اتفاقی می افتد ، یادم می آید که حضرت در فلان جا آن را پیش بینی کرده بودند
حاجاقا بهجت می فرمودند : مرحوم آقای زاهد در مسجد امام حسن عسکری قم نماز می خواندند و منبر می رفتند و می گفتند : شما دعا نکنید که حضرت بیایند . شما می خواهید حضرت بیایند که ایشان را بکشید . گر چه با اشک و آه برای ظهور دعا می کنید ولی از وضع و کار و حالتان معلوم است که سر جایش حقیقت را می خواهید یا نه ! یا به دنبال خاک بازی هستید !
الآن هم دستگاه فیض الهی و ائمه برای کسانی که بخواهند و جدی باشند برقرار است
دیروز عرض شد که ماده در دید بشر خاکی یک اصالتی داشت . بعدا که علم پیشرفت کرد ، انرژی را هم به ماده ضمیمه کردند . یعنی اول بشر می گفت : همین است که می بینم و محسوس و مأنوس است که همان جسم بود . به نظرم می رسد که جسم ظهور حقیقت وسعت است که یکی از اسماء الهیه است ( واسع علیم ) . وسعت حقیقی یک جور است ولی وقتی حقیقت وسعت برای ما ظهور پیدا می کند ، به صورت جسم و فضا درمی آید . لذا می گوییم : فضا واسع است . یعنی از هر کجایش بخواهی می توانی به جای دیگر بروی . این معنای وسعت است احتمالا . باید بیشتر فکر کنیم که جسم واقعا ظهور کدام یک از حقائق طبائع کلیه است ؟ ولی انرژی روشن تر است . یعنی تجربیات بشر راجع به جسم ، او را به جایی رساند که مجبور شد مفهموم قدرت را به عنوان یک حقیقت فعال و طبیعت قابل رصد کردن و پی جویی است ، توی کار آورد . اما واقعیت این است که حقایق و طبایع کلیه ی دیگری هم در کار است که هنوز بشر توری که آن ها را شکار کند ، ندارد . خرده خرده دارد زمینه اش فراهم می شود . الآن حیات و علم و آگاهی و اطلاعات به عنوان حائق برتر و مجرد مثل حقیقت قدرت که مجرد است ، ساری و جاری است اما هنوز مثل انرژی به عنوان یک اُبجه ی قابل تجربه و یک نظریه ی علمی تور نکرده اند . با اینکه اينكه به قول خودشان انرژی را کوانتیده کردند و آن را از یک کمیت پیوسته درآوردند . . .
دو تا اصطلاح دارند : یکی چیز قابل دیدن . جهان و ماده قابل دیدن که مقابل آن غیرقابل دیدن است که اسمش را گذاشته اند : تاریک . اصطلاحی یگری که دارند ، جهان قابل مشاهده است . فرقش چیست ؟ در فیزیک کیهانی محاسبه کردند که اگر فرضیه ی انفجار بزرگ درست باشد ، که از یک انفجار مهیبی کل دنیا پدید آمد و منبسط باشد . آن نقطه ی اولیه را می گویند زمان صفر . از زمان آن انفجار حدود 13 ملیارد و خرده ای سال طول کشیده است . یکی دو ثانیه بعد از انفجار ، تشعشع آزاد شد . قبلش تشعشع معنا نداشت . نور وسیر نور معنا نداشت . بعد از این دوثانیه نور قابلیت پیدا کرد که تشعشع پیدا کند . ما الآن داریم در نقطه ی الف با تلسکوپ نگاه می کنیم . 13 ملیارد سال قبل نوری از نقطه ای تشعشع پیدا کرده است . بعد از 13 ملیار سال به تلسکوپ ما رسیده است . خب پشت آن نقطه هم نقطه ای وجود دارد . مثلا ده ملیارد سال قبل از این نقطه . نوری از آن جا راه افتاده ولی هنوز به ما نرسیده است . محدوده این 13 ملیارد سال که نورش به چشم ما رسیده است را می گویند : عالم قابل مشاهده ولی قبل از آن را می گویند قابل رؤیت . باید صبر کنیم تا کم کم قابل مشاهده شود . باید این نکته را هم دقت کنیم که : این عالمی که منفجر شد ، مرکز ندارد . اینکه می گویند : مثل بادکنک در حال باز شدن است ، از باب تقریب است . از باب تشبیه دو بُعدی به سه بُعدی . اصلا مبنای انفجار بزرگ این است که انفجاری است بدون مرکز . به طوری که دست روی هر نقطه اش بگذارید ، مرکز است . اینجا که ما نشسته ایم مرکز است . 13 ملیارد سال آ ن ورتر هم مرکز است . انبساط پیدا می کند اما انبساطی بدون مرکز . به عنوان مثال یک توپ را در نظر بگیرید ، یک حجم دارد و یک سطح . سطحش کروی است . حجم این توپ سه بُعد دارد . یعنی هر نقطه ای از آن را که در نظر بگیرم ، در شش جهت می توانیم حرکت کنیم : بالا،پایین راست،چپ و جلو،عقب . اما سطح روی توپ دو بُعدی است یعنی بالاوپایین ندارد . مرکز سطح دو بُعدی توپ کجاست ؟ مرکز خود کره وسطش است اما سطح کره مرکزخاصی ندارد . هر کجا در نظر بگیریم ، مرکزش است . چون مرکز به جایی می گویند که اگر از دو طرفش خطی را ادمه دهیم ، نهایت کار مساوی باشد . این مثالی است برای اینکه همین حرف را در سه بُعدی بزنند . حالا یک سه بُعدی غیراقلیدسی را فرض بگیرید که هر نقطه ای از آن را در نظر بگیرید ، مثل سطح دو بُعدی کره است . البته قابل رسم نیست . نمودار دارد ولی شکلی که مأنوس ما باشد ، ندارد . حالا اگر این توپ مفروض ما یک بادکنک بود و شروع کردیم به باد کردن آن ، قبلش هم با خودکار چند تا نقطه روی آن گذاشته باشیم ، هر چه بادش می کنیم ، این نقطه ها از هم دور می شوند . این سطح هم منبسط می شود . از کدام مرکز از هم دور می شوند ؟ مرکزی ندارند . از هم دور می شوند بدون مرکز . نمی توان گفت : از یک جایی دارند از هم دور می شوند . همه ی نقط دارند از هم دور می شوند . همه هم مرکز هستند . شبیه چنین مدلی را ببرید در نقطه ی انفجار بزرگ . می گویند : انفجار صورت گرفت . عالم هم دارد منبسط می شود مثل این بادکنک دو بُعدی ولی شما سه بُعدی در نظر بگیرید
سوال : چرا مرکز نداشته باشد ؟ آیا به مشکلی برخورده اند که اینگونه فرض گرفته اند ؟ استاد : آن ها یک مشاهداتی در علم خودشان دارند که سبب شده این حرف ها را بزنند
جالب است بدانید که قبل از اینکه علم فیزیک وارد قرن بیستم بشود ، انیشتین می گفت : صد و پنجاه سال قبل هندسه دانان راه را برای من باز کردند و اگر آن ها آنهمه حرف ها را نزده بودند ، ممکن نبود من نظریه ی نسبیت را بدهم . نظریه ی من مبتنی بر حرف آن ها بود . و آن این بود که این نحو ابعاد سه گانه ای که ما در فضا در نظر می گیریم به عنوان خطوط راستی که ما می فهمیم ، این فقط یک هندسه است : هندسه اقلیدسی . با بحث های گسترده ای صورت گرفت ، هندسه ی اقلیدسی از اطلاق افتاد . گفتند : این فضای سه بعدی که ما در نظر می گیریم ، فضای اقلیدسی است که با خطوط رسم شده ی در سطح مستوی سر و کار دارد . هندسه های دیگری هم داریم که اصول موضوعه ی متفاوتی دارد . اولین هندسه ای درآمد ، هندسه هوزلولوی بود . بعد هم هندسه های کروی ی جورواجور . تا قرن بیستم . در قرن بیستم در مسائل فیزیک پیشرفت های عجیبی صورت گرفت از قبیل مسأله ی نور و ... انیشتین دید این چیزهایی که ما در مشاهدات خودمون دیده ایم ، اگر بخواهیم طبق یک سیستم خاصی نظریه بندیش کنیم ، پایه اش را دیگر نباید هندسه ی اقلیدسی قرار دهیم . بلکه هندسه ای قرار می دهیم که مرکز نداشته باشد . می گویند : طبق رفتاری که ما از عالم مشاهده کرده ایم ، می فهمیم که هندسه اش هندسه ی مرکز دار نیست
این انفجار چیزهایی جالبی به دست این ها داده است مخصوصا از سال 2002 به بعد . انرژی تاریک و قبلش ماده ی تاریک . چیزهای بسیار جالبی به دنبال همان شکستن اتم حاصل شد . چون بشر کنجکاو می خواست برود داخل اتم تا ببیند چه خبر است . ولی به مشکلات برخورد کرد . چون وقتی وارد فضای اتم شدند ، دیدند همه چیز به هم ریخت . گویا در عالم دیگری وارد شده بودند ! وقتی رفتند تا از دل اتم سر دربیاورند ، دیدند اصلا عالم دیگری است . به همین جهت عده ای منکر علیت شدند . الکترون ونترون و پروتن و . . . تا اینکه سر و کله ی ذرات بنیادین بیشتری پیدا شد . روز به روز ذره ی جدیدی پیدا می کردند . نزدیک هفتاد تایش در همین جدول مدل استاندارد فیزیک هست . دسته بندی هایی هم صورت گرفت . اول می گفتند : ماده چیزی است که از ملکول و اتم تشکیل شده است . جلوتر که آمدند ، گفتند : از الکترون و نترون تشکیل شده است . جلوتر که آمدند ، گفتند : از کوارک و بُزُن یا لبتون تشکیل شده است و . . . بعدا در تجربیات به خصوص فیزیک کیهانی با چیزهایی برخورد کردند که اصلا با این ذراتی که شناخته بودند ، جور نیست . نامش را ماده ی عجیب و غربیب و تاریک گذاشتند . یعنی هیچ نور و تشعشعی از خودش صادر نمی کند بلکه از تأثیری که بر مواد دیگر می گذارد آن را شناخته اند . اگر تأثیر جاذبی باشد ، می گویند ماده تاریک و اگر بر خلاف جاذبه باشد ،می گویند انرژی تاریک و هیچکدام هم قابل رؤیت نیست . امواج الکترومغناطیسی که اساس کار ماده است ، نه از این دو بیرون می آید و نه بر آن ها وارد می شود . مثلا دو تا آهن ربا را که به هم نزدیک کنیم ، به هم جذب می شوند اما اگر برعکس کنیم و نزدیک هم ببریم ، از هم دیگر دفع می شوند . حالا اگر دو طرفی را که همدیگر را دفع می کنند و همنام هستند نزدیک هم ببریم و ببینیم همدیگر را جذب می کنند ، چه نتیجه ای می گیریم ؟ نیجه می گیریم که در این وسط نیروی ثالثی هست که غالب بر این هاست و دارد این ها را به زور به هم نزدیک می کند . در کنار ماده چهار نیرو کشف کرده اند به نام نیروهای بنیادین . یکی ش جاذبه است . یکی دیگر همانی است که باعث می شود دو آهن ربای همنام به یکدیگر جذب شوند . می دیدند در هسته ی اتم تعداد زیادی بارهای مثبت که قاعدتا باید همدیگر را دفع کنند ، برادرانه و صمیمی کنار هم هستند ! اسمش را گذاشتند : نیروی هسته ای قوی که به مراتب از جاذبه قوی تر است . چندهزار برابر قوی تر از نیروی جاذبه ای ست که بین خورشید وزمین وجود دارد . از آن تعبیر به چسب می کنند ! همین جور کاری درباره ی انرژی تاریک شد . این ها می دیدند که این انبساط دارد شتاب می گیرد . سرعتش لحظه به لحظه دارد زیاد می شود . با معادلاتی از همین ، انرژی ی تاریک را کشف کردند . گفتند : حالا که این انبساط دارد شتاب می گیرد ، این شتاب گرفتن ممکن نیست مگر اینکه بر اصل قاون جاذبه ی عمومی غلبه کند . پس یک انرژی و نیروی دیگری هست که دارد ضد جاذبه عمل می کند . جاذبه مقتضی ربایش است ولی آن نیرو دارد با فشار شتاب دار این ها را از هم دور می کند . اسمش را گذاشتند : انرژی تاریک . الآن می گویند : فقط 5 درصد عالم ماده را ذرات تأثیر گذار بر حواس که لنین می گفت ، تشکیل می دهد . 95 درصد دیگر هیچ تأثیری بر حواس ما نمی گذارد . هیچ گونه نمی توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم مگر از راه معادلات . یک چیزی را می بینیم ولی معادله می گوید : اینطوری که ما می بینیم ، امکان ندارد باشد . یک چیز دیگر هم لازم دارد . چیزی که ما هیچ خبری از ریخت و تار و پود آن نداریم . لذا به آن تاریک می گویند . چون نه ارتباطی با آن داریم نه می توانیم حدس بزنیم که از چه چیزی تشکیل شده است
پس اگر می گوییم عوالم داریم ، باید ضابطه ای برای تعریف عالم ارائه دهیم و اینکه میز بین دو عالم چیست ؟ و رابطه ی این عوالم به چیست ؟ خلاصه همین قدر می دانیم که ماده که سد راه خیلی از حرف ها بود ، شکسته شده است و مطرح نیست . دقیقه ی 58
تا دقیقه 63 ادامه دارد











*****************
تقریر آقای صراف:
6/12/1390

· نکاتی در مورد عالم اشباه

عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏1 262 26 باب ما جاء عن الرضا ع من الأخبار النادرة في فنون شتى ..... ص : 253
22 حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُ‏ بِالْكُوفَةِ سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْفَضْلِ الْعَبَّاسُ‏ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبُخَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّي وَ لَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنِّي قَالَ عَلِيٌّ ع فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَمْ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ ص يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ عَلَى مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ فَضَّلَنِي عَلَى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْفَضْلُ بَعْدِي لَكَ يَا عَلِيُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا يَا عَلِيُ‏ الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏ ... وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِوَلَايَتِنَا يَا عَلِيُّ لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ ع وَ لَا الْحَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ فَكَيْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَقْدِيسِهِ لِأَنَّ أَوَّلَ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْوَاحُنَا فَأَنْطَقَهَا بِتَوْحِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ‏ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اسْتَعْظَمَتْ أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا وَ نَزَّهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا فَلَمَّا شَاهَدُوا عِظَمَ شَأْنِنَا هَلَّلْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّا عَبِيدٌ وَ لَسْنَا بِآلِهَةٍ يَجِبُ أَنْ نُعْبَدَ مَعَهُ أَوْ دُونَهُ فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَمَّا شَاهَدُوا كِبَرَ مَحَلِّنَا كَبَّرْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّ اللَّهَ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُنَالَ عِظَمُ الْمَحَلِّ إِلَّا بِهِ فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا مِنَ الْعِزَّةِ وَ الْقُوَّةِ فَقُلْنَا لَا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّهُ لَا حَوْلَ لَنَا وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْنَا وَ أَوْجَبَهُ لَنَا مِنْ فَرْضِ الطَّاعَةِ قُلْنَا الْحَمْدُ لِلَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ مَا يُسْتَحَقُّ لِلَّهِ تَعَالَى‏ ذِكْرُهُ عَلَيْنَا مِنَ الْحَمْدِ عَلَى نِعَمِهِ فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَةِ تَوْحِيدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَحْمِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِيماً لَنَا وَ إِكْرَاماً وَ كَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِيَّةً وَ لِآدَمَ إِكْرَاماً وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِي صُلْبِهِ فَكَيْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَجَدُوا لِآدَمَ‏ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ‏ وَ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى ثُمَّ قَالَ لِي تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَهُ [يَا] جَبْرَئِيلُ أَتَقَدَّمُ عَلَيْكَ قَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِينَ وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً قَالَ‏ فَتَقَدَّمْتُ فَصَلَّيْتُ بِهِمْ وَ لَا فحز [فَخْرَ] فَلَمَّا انْتَهَيْتُ‏ إِلَى حُجُبِ النُّورِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ وَ تَخَلَّفَ عَنِّي فَقُلْتُ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ فِي مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ تُفَارِقُنِي فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ انْتِهَاءَ حَدِّيَ الَّذِي وَضَعَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ إِلَى هَذَا الْمَكَانِ فَإِنْ تَجَاوَزْتُهُ احْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِي‏ بِتَعَدِّي حُدُودِ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَزُخَّ بِيَ النُّورَ زَخَّةً حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عُلُوِّ مَكَانِهِ فَنُودِيتُ‏ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدِي وَ أَنَا رَبُّكَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ فَإِنَّكَ نُورِي فِي عِبَادِي وَ رَسُولِي إِلَى خَلْقِي وَ حُجَّتِي عَلَى بَرِيَّتِي لَكَ وَ لِمَنْ تَبِعَكَ خَلَقْتُ جَنَّتِي وَ لِمَنْ خَالَفَكَ خَلَقْتُ نَارِي وَ لِأَوْصِيَائِكَ أَوْجَبْتُ كَرَامَتِي وَ لِشِيعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِيَائِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ أَوْصِيَاؤُكَ الْمَكْتُوبُونَ عَلَى سَاقِ عَرْشِي‏ فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَرَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فِي كُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَيْهِ اسْمُ وَصِيٍّ مِنْ أَوْصِيَائِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ آخِرُهُمْ مَهْدِيُّ أُمَّتِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ أَوْصِيَائِي بَعْدِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْصِيَائِي وَ أَحِبَّائِي وَ أَصْفِيَائِي وَ حُجَجِي بَعْدَكَ عَلَى بَرِيَّتِي وَ هُمْ أَوْصِيَاؤُكَ وَ خُلَفَاؤُكَ وَ خَيْرُ خَلْقِي بَعْدَكَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِينِي وَ لَأُعْلِيَنَّ بِهِمْ كَلِمَتِي وَ لَأُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِي وَ لَأُمَلِّكَنَّهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّيَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لَأُرَقِّيَنَّهُ فِي الْأَسْبَابِ وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي وَ لَأُمِدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِي حَتَّى يُعْلِنَ دَعْوَتِي وَ يَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلَى تَوْحِيدِي ثُمَّ لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ الْأَيَّامَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة

· جهان قابل دیدن و ماده قابل دیدن دو اصطلاح معروف در فیزیک هستند.

· جهان قابل مشاهده مفهومی است متفاوت با جهان قابل دیدن. آنچه که امروز می­توانیم مشاهده کنیم خاصتر است نسبت به جهان قابل دیدن.

· مبنای انفجار بزرگ تین است که انفجاری است بدون مرکز و انبساط آن انبساطی است بی­مرکز و تشبیه به بادکنک صرفاً یک تشبیه است: تشبیه سه بعدی به دو بعدی. سطح دو بعدی یک توپ به نحوی است که هر جای آن را در نظر بگیریم یک مرکز می­تواند به حساب آید. فضای سه بعدی که به این شکل باشد اما در سه بعد را برای تصور بهتر تشبیه کرده­اند به بادکنکی که در حال باد شدن و اتساع است.

· ماده تاریک چیزی است که اثرش را می­دیدند ولی خودش را مشاهده نمی­کردند چرا که هیچ گونه نور یا تتشعشعی از خود ساطع یا بازتاب نمی­کنند.

· (احتمالاً: اشاره به هندسه فراکتال (برخالی) و هولوگرام)

· وقتی می­گوییم عوالم باید ضابطه ارائه دهیم که چیست؟