بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










*************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=111.0

دوشنبه ( 3 / 10 / 2012 )11/7/90-5/11/32ج60

قبل از درس : امروزه به پارادوکس می گویند : تناقض نما
سوال : جمع بین آیاتی که می گوید : شیطان اعمال کفار را برایشان زینت می دهد ( زین لهم اعمالهم ) و آیاتی که می فرماید : ( ان اللذین لا یؤمنون بالآخرة زینا لهم اعمالهم ) چیست ؟ استاذ : جمعی که رایج است و اساتید می گویند ، این است که شیطان هم مخلوق خداست و حتی کارهای او از باب دید توحیدی منسوب به خداوند است : ( یضل به کثیرا ) : خدا با قرآنش عده ی زیادی را گمراه می کند . البته ( و ما یضل به الا الفاسقین ) . لذا اساتید می فرمودند : شیطان مظهر اسم مضل است . اسم مضل در شیطان ظهور می کند . وجه دوم جمع این است که آنجایی که کاری مستقیما به شیطان نسبت داده می شود ، با آنجایی که به خدا نسبت داده می شود ، متفاوت است . مثلا در همین آیه ی ( و ما یضل به الا الفاسقین ) یعنی آنجایی که سراپای اضلالی که برای این شخص پدید می آید ، تقصیر خود شخص است . هر کس او را ببیند می گوید : خاک بر سرت ، همش تقصیر خودت است . اینجا خداوند اضلال را به خودش نسبت می دهد . چون : و ما یضل به الا الفاسقین یعنی قوله الحق ، فعله الحق . کاری که خدا می کند ، متن واقع است . به عبارتی دیگر می توانیم بگوییم : در اینجا شیطان کاره ای نبوده است . همه کار خود عبد فاسق بوده است . به همین جهت فرموده : خدا اضلال می کند ولی فسق اوست که سبب اضلال شده و گر نه خدا که کارش حق است . اما جاهایی که عبد تقصیر داشته ولی قصور هم در کار بوده . شیاطین جن و انس هم دخالت کرده اند . و لو اختیار از او سلب نشده بوده و فردا شیطان می گوید : انما دعوتکم . اما محیط او را هل می داده . اینجا خدا نمی فرماید : من کردم . چون : ( انا اولی بحسناتک منک و انت اولی بسئاتک منی ) این یک ضابطه ی کلی است . یعنی گاهی اسناد اضلال به شیطان اولویت دارد تا به حق مطلق . چون شیطان دخالتی داشته که استناد فعل به خلقی غیر عبد عاصی روشن است . پس ضلالت او در عالم خلق مستند است به دو چیز : هم به خودش که مسلوب الاختیار نبود هم به شیطان که زمینه را فراهم کرده بود و هر دو در ضلالت دخیل بوده اند و استناد ضلالت بالدقة به هر دوست . یعنی اگر وسوسه ی شیطان نبود ، به سراغ معصیت نمی رفت . اگر اختیار خودش هم نبود ، شیطان کاره ای نبود . پس چون ضلالت متفرع بر این دو استناد است ، قرآن به شیطان نسبت می دهد . البته خود عبد هم با شیطان همراهی کرده است . اینجا به خدا نسبت داده نمی شود اما جایی که خود شیطان هم کاره ای نبوده و همه کاره خود عبد بوده ، گردن شیطان نمی گذاریم اما می فرماید : ( و ما یضل به الا الفاسقین ) : چون خودش همه کاره بود ، من او را به حال خود رها کردم یا اضلال به معنای اثباتی . اضلال وقتی به خدا نسبت داده نمی شود که قبیح باشد ولی گاهی احسن الحسان است ! مواردی هست که ما که مخلوق هستیم از این که اضلال شود خوشحال می شویم . کاری کرده که : ( یحول بین المرء و قلبه ) خدای متعال بین او و خودش حجاب قرار می دهد . نمی توانیم به این راحتی بگوییم قبیح است و از خدا صادر نمی شود . اتفاقا سزای اعمالش این است که از نور مطلق محجوب باشد . کسی که حالت جحود پیدا کرده و می گوید : اگر این را خدا گفته ، ( فانزل علینا حجارة من السماء ) نمی توانیم بگوییم : آمدن سنگ بر روی سر او قبیح است . خلاصه برهان بر قبح اضلال به نحو مطلق پیدا نکردم . البته اضلال ابتدایی قبیح است بلاشک . ولی وقتی فاسق شده و فسقش سبب آمدن اضلال گردیده ، این اضلال قبیح نیست و حتی لازم نیست احتیاط کنیم و به ( واگذاری ) ترجمه کنیم
و گاهی هم هست که به اقتضای مقام حیثیت جدا می شود . یعنی ولو شیطان کاره بوده و در این ضلالت هر دو ( هم عبد هم شیطان ) دخالت داشته اند و مستند به هر دوست : اختیار خودش و وسوسه ی شیطان . اما خدا می خواهد این اختیار را به رخش بکشد و بگوید : و لو شیطان وسوسه کرد اما خودت انتخاب کردی و می توانستی نکنی . لذا برای جلا دادن حیثیت دخیل بودن خود عبد ، اضلال را به خود نسبت داده است . چون مختار بودی ، من تو را رها کردم و تو را گمراه کردم . این وجه با وجه قبلی تفاوت دارد . یعنی صرفا دید توحیدی و اسباب لحاظ نشده ولی از حیثیت دیگری مورد ملاحظه قرار گرفته است . این حیثیت که اگر اصلا استناد به شیطان ندارد بلکه خودش پدر جد شیطان بوده یا اگر استناد هم هست میخواهیم مختار بودن عبد را جلوه بدهیم ( انما دعوتکم فاستجبتم ) اضلال خدا صدق می کند
شروع بحث :
متن مجمع البیان :
کیف بنیناها بغیر علاقة و لا عمد { نه معلق است و نه ستونی دارد }
اگر می فرمود : کیف بناء ها ، با کیفیت اوصافی سازگار تر بود اما فرموده : کیف بنیناها به صورت فعلی یعنی چگونه بنا کردیم . این تعبیر ذهن را به سابقه ی بنا می برد . یعنی به جریانی که در بناء آسمان طی شده ، نظر کنید . فقط نگاه نکنید که آسمان الآن چه جوریه بلکه قبل و بعدش را هم در نظر بگیرید . در قرن بیستم کشف کردند که مکان از زمان مستقل نیست و محال است مکانی بدون بُعد چهارم زمان . یعنی زمان یک بُعد لا ینفک از ابعاد ثلاثه ی مکانیه است . ( یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا فقنا عذاب النار ) این فاء خیلی مهم است . کلمه باطل اشاهره به این است که آنها فقط به شکل ظاهری و ابعاد ثلاثه ی آسمان نگاه نمی کنند یا حتی به حرکاتش به عنوان سینماتیک حرکت . چون میشود به این حرکات نگاه کرد ودر عین حال آن را بازیچه و باطل انگاشت . آیه می فرماید : آن ها طوری نگاه می کنند که می فهمند باطل نیست . بطلان یعنی نداشتن غایت حکیمانه . پس وقتی به این حرکت نگاه می کنند به فکر غایتش می افتند . بُعد چهارمش را هم در نظر می گیرند . می فهمند که ابتدا و انتهایش با حساب است . تعبیر ( ما خلقت هذا باطلا ) که درست شد ، بعد از فاء عجیب تر است : ( فقنا عذاب النار ) یعنی حالا که باطل نیست ، ما را از عذاب آتش حفظ کن . یعنی این آسمان و عدم بطلانش به مُعذّب شدن من مربوط است و توجه وفکر در آن و عدم بطلانش و سیر از ابتدا تا انتهای آن ( به عنوان یک موجود پویا و متحرک و اول و آخر دار نه منعزل از زمان و مبدأ و معاد ) می تواند مرا از عذاب محفوظ بدارد . پس آتش دنباله ی خلق و نتیجه ی آن است. بنابراین اینجا هم که می فرماید : ( کیف بنیناها ) یعنی طوری نگاه کنید که بفهمید باطل نیست و اگر آسمان باطل نیست و غایت و نهایتی دارد ، به شما هم مربوط می شود نه اینکه غایت آسمان منعزل و بی ارتباط با ما باشد . حالا که باطل نیست ، پس ما را از عذاب حفظ کن . می فهمد که عذاب و جنت حق است و متفرع بر باطل نبودن خلق است . البته حتی تبیر فعلی ( بنیناها ) می تواند اشاره به اوصاف هم باشد همانطور که عرف عام اینگونه می فهمد . وقتی می گوید : ببین این خانه را چگونه بنا کرده اند ، منظورش این نیست که برو ببین بنا چه کار کرده و چه مراحلی طی شده تا ساختمان به حالت فعلی درآمده است . بلکه یعنی همین اوصاف ظاهریش را نگاه کن . این مانعی ندارد و معنای عرفی دارد . اما می خواهم بگویم : لعل که عدول از تعبیر بناءها به بنیناها به همان جهتی باشد که عرض کردیم ( سابقه ی قبلی و بُعد چهارم )
یکی از حاضران : همین که تعبیر نظر به کار رفته نه رأی مانند ( الم تر کیف ) دال بر این است که منظور صرف نگاه به ظاهر آسمان نیست بلکه چیزی بیش از ظاهر منظور است که همان اسرار خلقت آسمان است . استاد : درست است ولی من با نفی برخی معانی برای لغات موافق نیستم . درست نیست که بگوییم : رؤیت یعنی فقط ظاهر و تامل و دقت در آن نیست . نفی معونه می برد . مثلا این آیه هم هست : ( اولم یر اللذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما ) این صرف رؤیت صوری نیست . از آن طرف نظر هم همیشه به معنای دقت و تامل در اسرار نیست مثل آیه ی ( تراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون ) خیلی جاهاست که عرف یک لغتی را از امتیازاتش تخلیه می کند و لغت برای او یک حالت صرفا کاربردی پیدا می کند برای مقاصد خودش و گاهی آن خصوصیات اصلا مورد عنایت عرف نیست . لغت را در اصل معنایش به کار می برد و خصوصیات را الغا می کند
آیه ی دیگری هم که با کیف بنیناها مناسبت دارد : ( و السماء بنیناها باید و انا لموسعون ) شاید یکی از وجوه کیف بنیناها همین باشد که فکر کنید در اینکه بنیناها باید و إنا لموسعون . مترجمین این طور معنا کرده اند که : آسمان را بنا کردیم با قوت و قدرت و موسع را از ( اوسع الرجل : ای ذا قوة و ثروة و مال ) گرفته اند : ( علی الموسع قدره و علی المقتر قدره ) موسع یعنی موسر . مقابل معسر یا ( لینفق ذو سعة من سعته ) إنا لموسعون یعنی قوت وقدرت ما خیلی بالاست . معنای خوبی هم هست . یک معنای دیگر ( اید ) هم نعمت است . یعنی سراپای سماء نعمت است . خدا تاییدت کند یعنی به تو قوت و نعمت دهد . إنا لموسعون یعنی اغنیاء . همه اینها خوب است اما آیا واقعا ( بنیناها باید ) و ( موسعون ) به همین معانی است ؟ یا به تعبیری که در المیزان آمده ، أوسع الرجل فی نفقته أی کثره و اوسعه . با این حساب موسعون یعنی آسمان را بنا کردیم و مرتب داریم آن را توسعه می دهیم . شبیه آیه ( اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع یزید فی الخلق ما یشاء ) نه صرفا ازدیاد در زمان بلکه در همه ی خصوصیات . که این معنا با هیئت بطلیموسی هم مخالف است . چون طبق مبانی این هیئت چنین چیزی امکان ندارد . زیرا آنها توسعه ی آسمان را محال می دانند . به همین جهت موسعون را به قدرت تأویل کرده اند ولی الآن نظریه ی انبساط عالم مطرح است که می گویند : کهکشان ها در حال دور شدن از هم هستند . به صورت باز شدن خود تار و پود فضا مانند باد شدن یک بادکنک
اما این ( أید ) آیا نعمت است یا قدرت است ؟ هر دو محتمل است . احتمال هم دارد که که به معنای همان بناء باشد نه صرف قدرت بلکه به معنای پشتوانه برای چیزی درست کردن باشد مثل چوبی که تکیه گاه این کتاب می شود تا نیفتد . و لو این چوب یک نحو قدرت دارد که نمی گذارد این کتاب بیفتد ولی این قدرت لازمه ی معنای آن است . با معنای قدرت هم بی مناسبت نیست . منتها یک قدرتی است که در ذات چیزی إعمال می شود که به این أید نمی گوییم . یک قدرتی است که إعمال می شود در نگهداری آن که نیفتد . در محیط هم آمده : إیاد کل شیء : ما یقوی به من جانبیه . یعنی دو طرف چیزی مثلا چوب می گذاریم تا تقویت شود و نیفتد . اصل أید یعنی نگهداری شبیه ( و لا یؤوده حفظهما ) به اشتقاق کبیر که مقابل أید است . أود به معنای کلال است . وقتی می گوییم : ( أیّدک الله ) خدا تأییدت کند یعنی قوّاک الله ولی گویا در معنای آن نوعی مرحله بندی و سیلان و تطوّر وجود دارد نه مثل قدرت که معنای ثابتی به نظر می رسد . یعنی خشتی روی خشت ، لبسی روی لبس { نه لبس بعد الخلع } طوری بعد طور . کمال روی کمال و صورت روی صورت . با این حساب شاید ( بنیناها بأید ) به معنای مرحلة بعد مرحلة باشد و خیلی هم با ( إنا لموسعون ) مناسبت دارد . پس احتمال دارد أید به معنای دعامة و دعم به معنای پشتیبانی کردن باشد . با این حساب ( و السماء بنیناها بأید ) یعنی مرحله به مرحله آن را پیش بردیم . هم مکانی هم زمانی . یعنی همانطور که از پشت : نسوقه ، در آینده هم از جلو : نقوده . ما خیال می کنیم که آینده که خودش می آید . اینطور نیست . خدایی که خدای آینده هم هست ، از طرف آینده آن را می کشاند . شواهد قرآنی فراوانی هم دارد مثل ( خلق السموات و الارض فی ستة ایام )
{ از دقیقه ی 35 تا 47 درباره ی معنای أید صحبت شده که مناسب است گوش داده شود و به متن پیاده شده اکتفا نشود }
سائل : چرا أید را همان أیدی نگیریم که یاء ش افتاده باشد ؟ در مصحف ها نوشته ( بأیید ) که یکی از یاء ها خوانده نمی شود . اگر ایدی بود باید می شد : ایدِ به کسر دال نه تنوین جر سائل : ممکن است مثل جوارٍ باشد استاد : ( مما عملت ایدینا ) هم داریم که مناسب احتمال شماست . باید دید مفسران این را گفته اند یا نه .
موارد استعمال کیف متفاوت هم است و جامع گیری برای آن سنگین است و کار علمی می برد
بعد از درس :
طفل ممیز یعنی چه ؟ استاد : ظاهرا تمییز حیثی باشد . یعنی در آن جهتی که حکم مطرح است ، تفاوت خصوصیات را بفهمد . مثلا دو جنس بودن زن و مرد و خصوصیات طبیعی جنس بما هو جنس را فی الجملة می فهمد . اما همین طفل اگر به بازار برود ، از معاملات سر در نمی آورد . لذا در معاملات ممیز محسوب نمی شود
ملکه ی عدالت این است که اختیارا و عمدا گناه کبیره نمی کند واصرار بر صغیره هم حاضر نیست بکند اما احیانا اگر پیش آمد ، توبه می کند
اینطور نیست که ملکه با وجود توبه و استغفار برود . استقامت یعنی صورت عمل در مرحله ی ظاهر . ولی معلوم نیست عدالت مقید به استقامت باشد . به نظر می رسد امر عدالت اوسع و اسهل از این حرف هاست . اوسع از ملکه و استقامت . به ذهنم می رسد که عدالت در اینجا به معنای عدم بروز فسق است . عادل است یعنی بین مردم کسی از او فسق ندیده است
حوزه ی یزد الآن هم گوهرهایی دارد که به اندازه ای که میتوان از آن ها استفاده کرد ، استفاده نمی شود . به اندازه ی ظرفیتشان استفاده نمی شود
یا ثار الله









*****************
تقریر آقای صراف:
11/7/1390

· وقتی می­فرماید کیف بنیناها به نحو فعل چه بسا یعنی که نه فقط اینکه الآن چگونه است و ظاهر هندسه آن و حرکات فعلی آن، بلکه قبل و بعدش را هم ببینید. طوری نگاه کنید که بفهمید که مربوط به شما هم می­شود. لذا این احتمال قابل توجه است هر چند استعمال آن در صفات کنونی آن نیز کاملاً عرفی است.

الذاريات‏ ، الجزء 27، الصفحة: 522، الآية: 47
وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿47﴾

· آیا ممکن است أید به معنای بناء است طوراً بعد طور و مرحلةً بعد مرحلة (أید صرف قدرت نیست بلکه احتمالاً اصل معنای آن به معنای پشتوانه درست کردن باشد و نه قدرت و قدرت لازم معنای آن است. دعامة و چوب زیر چیزی برای حفظ آن گذاشتن)

المحيط في اللغة؛ ج‌9، ص: 393
و إِيَادُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ: ما يَقْوىٰ به من جانِبَيْهِ. و إِيَادُ العَسْكَرِ: المَيْمَنَةُ و المَيْسَرَةُ.