بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=111.0

شنبه و یکشنبه ( 1 و 2 / 10 / 2011 )9و10/7/90-3و4ذی القعده الحرم32ج58و59

بحث در آیه ی شریفه ی ( افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها و ما لها من فروج ) بود . یکی از حاضران : آیا آیه ی ( قد نری تقلب وجهک فی السماء ) نمی تواند شاهدی برای بحث ما باشد که مراد از سماء سماء حسی نیست ؟ چون آیه می گوید : خدا در آسمان است . استاد : خیر ، چون ( فی السماء ) متعلق به تقلب { یعنی در حالت انتظار وحی به آسمان نگاه می کنی ) است نه نری
سوال . . . استاد : در اینکه در قرآن آسمان ها وجود دارد ، شکی نیست . اما نحوه ی ارتباط آسمان ها با زمین چگونه است ، باید درباره اش بحث شود . روایتی در ذیل آیه ( والسماء ذات الحبک ) دارد که حضرت هفت زمین را با هفت آسمان به صورت مترتب بیان فرموده اند . که مثلا آسمان سوم روی زمین دوم است و زمین آسمان چهارم بالای آسمان سوم است . اینطور نیست که بگوییم : حرکت دورانی زمین با محاذی بودن کعبه با بیت المعمور در آسمان چهارم منافات دارد . انسان وقتی مجموع روایات را می بیند ، می فهمد که محاذات و آسمان چهارم و بیت المعمور ، لسان خاص خودش را دارد و چیزی نیست که با این حرفها . . . مثل کمونیست ها که بعد از رفتن به کره ما گفته بودند : فضا نوردان ما خدایی در آسمان ندیدند ! مثل فرعون که گفت : ( اجعل لی صرحا لعلی اطلع الی اله موسی ) !
قرآن از همین ظواهر آیات ما را به مقصود خودش می برد . قرآن که ما را رها نمی کند . دست ما را می گیرد و حرکت می دهد . لذا غلط است که بدون برهان و دلیل قطعی بخواهیم ظاهر آیه ای را تأویل کنیم . بله آیاتی که ظاهرش این است که مثلا خدا دست دارد ، دلیل قطعی داریم که ظاهرش منظور نیست . اما اگر بخواهیم به صرف احساس تعارض ظاهر آیه ای با فلان نظریه ی علمی ، بخواهیم آن را تأویل کنیم ، غلط است . البته ممکن است که با توجه به مطالب علیم معانی جدیدی را از آیه ای بفهمیم که قبلی ها چون این مبادی دستشان نبوده ، نمی فهمیدند
سائل . . . استاد : بعدا خواهد آمد که ( خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن ) چون عده ای را دیده ام که می گویند : در قرآن اثری از ارضین سبع نیست . دروغ است که بگوییم : قرآن هفت زمین قائل است . این حرفی نیست و مثلهن را جور دیگری معنا می کنند . اما بی انصافی است که بگوییم در لسان دین و کلمات اولیای دین هم خبری از ارضین سبع نیست . اصلا یکی دو تا نیست . اینکه ما از کیفیت زمین های هفتگانه سر در نیاوریم ، دلیل انکار آن نیست . ما باید از مقصود سر دربیاریم نه اینکه فوری آن را به اقالیم سبعه تفسیر کنیم
کلمه ( فوقهم ) هم عرض شد که بالای سر ما بودن آسمان حتی با کروی بودن زمین هم سازگار است . وقتی فوق از جهات ستّ است و ما در حال حرکت هستیم ، فوق هم به تناسب حرکت ما معنا پیدا می کند . لذاست که اگر از عکس منظومه ی شمسی را ببینیم ، می گوییم فوق زمین آسمان است . فوق در اینجا یعنی فضای محیط به آن . ( السماء فوقهم ) یعنی آسمانی که آنها را احاطه کرده و بالای سر آنهاست و می توانند در هر لحظه با نگاه کردن حسی (حالا چه مسلح چه غیر مسلح ) با آن ارتباط برقرار کنند . فوقهم یعنی آسان و در دسترس آن هاست و به راحتی می تواند در آن فکر کند . نیاز به سفر و آزمایشگاه داشته باشد . ولی منافاتی ندارد که کلمه ی فوق در آیات دیگر و روایات و حتی در همین آیه باطن داشته باشد . باطنی در طولش بدون نیاز به استعمال لفظ در اکثر از معنا یا حتی بواطنی در عرض هم که محتاج به جواز استعمال لفظ در اکثر از معنا باشیم علی الطبیعه . که فوقهم خیلی زیبا می شود . قرآن در مورد برزخ هم تعبیر به وراء دارد : ( و من ورائهم برزخ )
موارد دیگر فوق در قرآن : ( و جاعل اللذین اتبعوک فوق اللذین کفروا الی یوم القیامه ) من تابعین تو را فوق کافران قرار می دهم . معلومه که فوق به معنای بالاتر مکانی و حسی نیست . آیه ی دیگر : ( و هو القاهر فوق عباده ) قاهر است فوق عباد . حتی ابن تیمیه هم مانده که فوق عباد را چگونه معنا کند ! چون او خدا را در عرش میداند و ازطرفی تاویل ظاهر آیات را قبول ندارد . پس باید بگوید نعوذ بالله روی سر هر بنده ای یک خدا است ! پایان نامه ای از وهابی ها دیدم با عنوان ( الامام البیهقی و موقفه من الالهیات ) که روی مبنای خودش بیهقی را کامل در توحید نمی داند چون گاهی برخی آیات را تاویل کرده در حالیکه تاویل ممنوع است ! حتی یک جایش گفته : در اینجا ابن تیمیه هم دچار لغزش شده است . در آیه ی ( اینما تولوا فثم وجه الله ) گفته : از مُسلّمات دین است که خدا در عرش است : ( علی العرش استوی ) پس وجه خدا در عرش است . هیچ نصی هم هم نداریم که خدا چند وجه داشته باشد . نص داریم که دو چشم دارد . انگشت هم دارد . اما در مورد وجه نصی نداریم . ابن تیمیه گفته : تناقض پیش می آید چون خدا یک وجه دارد که آن هم در آسمان است . پس ( اینما تولوا فثم وجه الله ) را باید تاویل کنیم و نیز آیه ی ( و انا فوقهم قاهرون )
حاجاقا بهجت می فرمودند : زمان مرحوم بروجردی که صحبت از تقریب شده بود ، یکی از علمای قم نامه ای برای الازهر نوشته بود که : ما چگونه تقریب کنیم با کسانی که خدا را جسم میدانند ؟ جواب آمد که : الیوم علما متفقند که خدا جسم نیست ! با کمال تعجب امروزه هم رساله های دکترا در این باره می نویسند !
یکی از مباحثی که باید منصفانه درباره اش صحبت شود همین بحث توحید و تجسیم است
آیه ی دیگر : ( یخافون ربهم من فوقهم ) که برای ملائکه است نه عوام که بگوییم عوام خیال میکنند خدا بالای سر آنهاست . این فوقیت به معنای احاطه و علوّ معنوی و هیمنه ی ملکوتی است
سائل : من در من فوقهم یعنی چه ؟ استاد : بلاتشبیه یک رییس شرکت را در نظر بگیرید که با دوربین مدار بسته لحظه به لحظه کارمندانش را رصد میکند . وقتی با کارمندها صحبت می کنیم ، می گویند : ما از بالادست می ترسیم . بالادست به معنای بالا بودن ساختمان رییس نیست . ممکن است ساختمانش شصت متر زیر زمین باشد . وقتی می گوید : از بالا ، منظور از این بالا ، علو هیمنه است . یعنی مدیر تار و پود کارهای مرا زیر نظر دارد . سائل : باید می گفت : یخافون من ربهم الذی کان فوقهم . چرا گفت : یخافون من ربهم ؟ استاد : می خواهد بفرماید : رمز خوف ، سلطه ی آگاهی اوست از موضع قدرت . من نشویه است یعنی این فوقیت است که سبب اطلاع تام اوست . از بالا کاملا مواظب است
آیه ی دیگر ( فوق کل ذی علم علیم ) کسی احتمال نمی دهد که فوق به معنای حسی باشد و نیز ( ید الله فوق ایدیهم )
در ( فوقکم سبع طرائق ) یا ( سبعا شدادا ) واژه ی طرائق و شداد زمینه فکر خوبی است . شداد بودن این سبع خیلی واضح نیست . ذهن را می برد به کشف منظوری که قرآن از فوق دارد
به هر حال ما دلیلی نداریم که در آیه ی مورد بحث خودمان بگوییم : فوقیت ، فوقیت معنوی است . البته طبق مبنایمان می گوییم : اگر فوقیت معنوی صحیح باشد ، حتما مراد هم هست . اما دلیلی نداریم که فوقیت ظاهری مراد نباشد
( کیف بنیناها ) آیا این ( کیف ) یعنی صرف یک نگاه جدید به قدرت بناء و خلق آسمان یا اینکه کیف اشاره است به اینکه : می توانید با نظر و فکر و تامل از کیفیت آن سر در بیارید ؟ خیلی تفاوت دارد . اگر ما نمی توانستیم سر دربیاریم که آسمان چگونه بنا شده است ، چطور می فرماید : انظروا کیف بنیناها ؟ ممکن است کسی بگوید : ( چگونه ) یعنی همین حرکات ظاهری و طلوع و غروب ستارگان و . . . اما گویا آیه می خواهد بگوید : اذا نظروا فی السماء فوقهم عرفوا کیف بنیناها یعنی واقعا می توانند به آن کیفیت واقعیه ی بناء پی ببرند . لذا در آیات دیگر هم دارد که : ( سخر لکم ما فی السماوات و الارض ) آیا سخر یعنی او با قدرت خودش اینها را تسخیر کرده تا برای شما کار کنند و لام لام منفعت باشد ؟ که معنای درستی هم هست . یا معنای دیگری هم محتمل است ؟
پس در ( کیف بنیناها ) دو احتمال است : واقعیت کیفیت یا صرف حرکات صوری که این دو معنا در طول هم هستند
گاهی می گویند این ساختمانی که مهندس ساخته ، ببینید چطور ساخته ؟ بچه و بزرگ می گویند : اوه ، چه ساختمانی ! ولی گاهی می گویند : ببین چطور ساخته ! یعنی به عنوان مهندس نگاه کارشناسی بکن . ببین سازنده در این ساختمان چه کار کرده ؟ از آن سر دربیار . سائل : آیا شما می خواهید بفرمایید تامل در آسمان باعث اعجاب از وضعیت موجود در آسمان می شود یا می خواهید بگویید : ممکن است به فهمیدن کیفیت بناء آن منجر شود ؟ استاد : فاء در ( افلم ینظروا ) اشاره به این است که قبلا شک داشتند که خدا ما را زنده می کند یا نه ؟ بعد از ( عندنا کتاب حفیظ ) در اینجا یک جواب جدید و حلّی می دهد تا ذهن را برای درک مطلب پیش ببرد . افلم ینظروا یعنی راهکاری به شما نشان می دهم که دیگر زنده شدن را مستبعد نشمارید . در ضمن چند آیه توضیحاتی میدهد و در پایان می فرماید : ( کذلک الخروج ) نظم آیات شریفه را دقت کنید . اول یک آسمان به عنوان بناء و یک زمین به عنوان بستر . بعد یک ماء مبارک که زمین را زنده میکند . باران می آید و بعد از باران یکدفعه می بینیم گیاهان سبز شد . ( فانبتنا به جنات و حب الحصید ) کانّه آیات شریفه می فرمایند : چرا چیزها را جدا جدا می بینید ؟ چون جدا جدا می بینید ، می گویید : خدا چطور ما را زنده می کند ؟ اگر میخواست به قدرت نمایی اشاره کند ، ( اماته الله مأة عام ثم بعثه ) اما در اینجا می خواهد به حشر عمومی که همه قرار است برگردند ، اشاره کند و به همین جهت می گوید : آسمان و زمین و باران را جدا جدا نبینید . اولین بار این نکته به ذهنم افتاد ، هنگام مطالعه ی رساله ی اهلیلجه بود که دید قبل از مطالعه ی این رساله با دید بعد از آن به دنیا بسیار تفاوت می کند . حضرت فرموده بودند : همه موجودات عالم را در ارتباط با یکدیگر ببینید . مثل پیچ و مهره . همانطوریکه اعضای یک بدن را ارگانیک می بینید ، بیرون را هم ارگان ببینید . آسمان و زمین را مرتبط ببینید . آیه می فرماید : به آسمان و زمین و باران و . . . به صورت مرتبط بنگرید . شما مثلا با یک آدم مواجه می شوید ، دید شما این باشد که این که تن اوست لباس است با اینکه دیدتان این باشد که لباسش پوست بدنش است نه یک پارچه ای پوشیده و می تواند جدا شود . اگر سوزن در آن بزنی ، دردش می گیرد . این آدم عبایش جدا از او نیست . بلکه عضوی از اوست که زنده و حی است . حضرت هم می فرمایند : عالم را منفصل از هم نبین . کل عالم یک پیکر است . مرحوم دکتر پاک نژاد می گفت : فلان دانشمند در یک محفل علمی کیفی جلوی خودش را بلند کرده و گفته : برای من واضح است که این برداشتن من الآن در تمام عالم اثر گذاشت . کل عالم را تکان داد . اینها خیلی کار علمی برده است . از حضرت می پرسد : ما الدلیل علی انه تعالی واحد ؟ قال : وحدة التدبیر و اتقان الصنع . صنع متقن یعنی ممکن نیست در آن یک فرجه پیدا کنید ( ما لها من فروج ) گفته : اگر زمین نبود ، امکان داشت یک گیاه مرده بروید و زنده شود ؟ اگر آسمان نبود ، میشد این گیاه بروید ؟ اگر باران نبود ، همینطور . یک نظام دست به دست هم می دهد تا می شود : ( یخرج الحی من المیت ) اخراج حی از میت با یک نظام صورت می گیرد . بعد می فرماید : کذلک الخروج یعنی خدا وقتی می خواهد شما را زنده کند ، اینطور نیست که تک تک ما را ( ثم بعثه ) بلکه حشر عمومی با ( ثم بعثه ) برای عزیر نیست . حشر عمومی روی نظام است . که در روایات هم مفصلا توضیح داده شده که این نظام عالم و بستر می رسد به جایی که باران حشر شروع به آمدن می کند . باران خاصی در یک مقطعی می بارد . آسمان و زمین موجود و ماء مبارک نازل می شود . بعد یک دفعه همه ی مردگان زنده می شوند . همانطور که بذرهای مرده ای در دل خاک بودند و کسی از آنها خبر نداشت ، با هوای مناسب و . . . همه ی اینها دست به دست هم می دهند تا ( انبتنا به جنات ) تحقق یابد . کذلک الخروج یعنی وقتی خدا می خواهد دوباره همه را زنده کند ، یک نظام برپا می کند . نظامی با سماء و ارض و باران مناسب با خودش و در نتیجه احیاءی در همان بستر . چطور اینجا تعجب نمی کنید از روییدن گیاهان و به راحتی از کنارش رد می شوید یمرون علیها ) ، می گویید : خب باران آمد و زمین سبز شد . پس وقتی یک نظام می تواند این چیز عجیب را پدید بیاورد ، در حشر هم خدای متعال تحت یک نظامی آن کار را می کند . { یکی از حاضران : در روایت دیدم که آن باران بوی منی می دهد . استاد : من به خاطر ندارم . باید مراجعه شود }
بحث در کیف بود ( افلم ینظروا کیف بنیناها ) یعنی هر چه خودتان را به این نظم و خروجی های عجیب و غریبش نزدیک کنید و این ( کیف ) را بهتر بفهمید ، استبعادتان کمتر می شود
سائل : وقتی مثلا می گوییم : ببینید این ساختمان را چگونه ساختیم . آیا یعنی دقت کنید که چگونه آجرهایش را روی هم گذاشتیم یا اینکه به خصوصیت و ویژه گیهای فعلی اش نگاه کنید ؟ آیا می توان با نظر کردن به آسمان پی برد به اینکه از چه موادی ساخته شده و این مواد چگونه با هم ترکیب شده ؟ استاد : در هفت آیه صحبت از بناء آسمان شده و در برخی آیات سخن از سقف و سمک بودن آسمان است که همه ی این ها به هم مربوط است : ( اانتم اشد خلقا ام السماء بناها رفع سمکها فسواها{ که با سواهن مربوط است } و اغطش لیلها و اخرج ضحیها و الارض بعد ذلک دحیها ) ( و السماء و ما بناها ، که از عجائب این آیه ( ما ) است ) ( بنینا فوقکم سبعا شدادا ) ( افلم ینظروا الی السماء فوقهم ) ( والسماء ببنیناها باید و انا لموسعون ) ( اللذی جعل لکم الارض فراشا و السماء بناء ) ( جعل لکم الارض قرارا و السماء بناء ) پس می توانیم ( کیف بنیناها ) و کیفیت بناء آسمان را از آیات دیگر هم استیناس کنیم
حالا به فرمایش سائل منظور از کیفیت بناء این است که ببینیم چه آثاری بر این بناء مترتب است ؟ کیف قدرتی یعنی ببینید تا از عظمت و آثار آن به قدرت ما پی ببرید یا اینکه می توانیم سر از نحوه ی مراحل آن دربیاریم ؟ مثلا ( کیف خلقت ) یعنی چه ؟ آیا یعنی سلول هایش را در آزمایشگاه بررسی کنید که چگونه شتر از آن ها تشکیل یافته ؟ یا اینکه یعنی به این موجود نگاه کنید که چگونه کار می کند ، بار می برد ؟ در عجایبی که در شتر هست و در خیلی حیوانات نیست تأمل کنید . که با این حساب ( کیف بنیناها ) هم یعنی نگاه کنید به عظمت وعجائب آسمان . البته مانعی ندارد ولی نمی توانیم بگوییم : آیه ناظر به احتمال اول نیست . عرض بنده این است که اگر چه کیفَ به معنای دقت در ظاهر آسمان هم درست است ولی منافاتی ندارد که در مراحل قبلی هم نظر کنیم . چون آیه ی شریفه می فرماید : ( افلم ینظروا ) فاعلش واو است . یعنی کسانی که این دغدغه ها و استبعادات را دارند و نیز سائر کسانی که خلق شده اند برای معرفت که از آثار آن عبادت خداست ، به آسمان نظر کنند . پس جهت ناظر را نمی توان نادیده گرفت . اگر آسمان و بناء آسمان و کیفیت بناء داریم ، ناظرینی هم داریم و بلا شک سعه ی اطلاعات ناظر در کیفیت نظر او و سر درآوردن از کیفیت بناء آسمان دخالت دارد . یعنی ناظر هر چه بیشتر بداند ، نگاهش پربارتر است . نمی توانیم بگوییم قرآن می گوید : کاری به علم تو ندارم . همانطویکه من می گویم نگاه کن . فقط به ظاهر آسمان نگاه کن وکاری به اسرار و مراحل قبلی آن نداشته باش . هر کس می خواهد نگاه کند ، به اندازه ی توانش نگاه می کند . لذا لازم نیست کیفیت را چند جور معنا کنیم . کیفیت یک معنا دارد . یعنی کیفیت نفس الامری بناء . ولی بستگی به نگاه ناظر دارد . نگاه یک کودک به آپارتمان با نگاه یک مهندس تفاوت دارد . گر چه هر دو دارند به چگونگی بناء آن نگاه می کنند . نمی شود به مهندس گفت : تو کار به آجر و پی و اجزاء تشکیل دهنده ی ساختمان نداشته باش . فقط رنگ و روی ظاهرش را ببین . او به اندازه ی اطلاعاتش نگاه می کند . نمی توانیم او را محدود کنیم . البته گاهی منظور از کیفیت ، همان ظاهر قضیه است . مثل ( فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوءة اخیه ) کیفیتی است روشن و ساده . نمی خواهد بگوید رموزی در این کیفیت است . اگر هم باشد ، فعلا در نظر ابتدایی منظور نیست . اما کیف در آیه ی ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) فرق دارد . ما مجاز نیستیم بگوییم : حضرت فقط می خواست بگوید نشانم بده تا دلم جمع شود که چگونه زنده می شوند . استادمان می گفتند : آن طمأنینه ای که حضرت به دنبالش بودند ، این بود که نفس کیفیت احیاء به دست خودشان صورت گیرد و خدشان مظهر محیی بشوند . خودم میخواهم ببینم چطور می شود مرده را زنده کرد ؟ می خواهم از کیفیت إحیاء سر دربیاورم . لذاست که خدا نفرمود یک مرده را زنده می کنیم تا تو ببینی . بلکه همه ی مقدمات هم موکول به خود حضرت شد . چهار تا پرنده را ذبح کن ، بکوب ، صرهن { که تعابیر عجیب و مبهمی است که مفسران را هم سرگردان کرده است . چرا چهار تا ؟ } و فادعهنّ ، خودت صدایشان بزن . استادمان روی این نکته تاکید می کردند که خدا نفرمود : فادع الله أن یحییهن . حضرت می خواستند نفس کیفیت احیاء به دست خودشان صورت گیرد و خدشان مظهر محیی بشوند . نمی توانیم به طور قطعی بگوییم : حضرت فقط می خواست ببیند چطور زنده می شوند
در ابل هم نمیتوانیم به کسی که متخصص نژاد شناسی حیوانات و اصلاح ژنتیک است ، بگوییم : قرآن می گوید : فقط ببین چگونه زیر بار بلند می شود . مبادا بخواهی سر از خصوصیات ژنتیک شتر در بیاوری ! نمی توانیم محدودش کنیم . راجع به آسمان هم یکی می رود در رصد خانه و حرکات ظاهری ستارگان را مشاهده می کند . اولین چیزی که متوجه می شود ، حرکت از شرق به غرب آسمان است . کمی که انس می گیرد ، می بیند حرکات زیاد دیگری هم وجود دارد . از حرکت 27 هزار سال یکبار ثوابت گرفته تا . . . آیا می توانیم بگوییم : قرآن می گوید فقط همین کیفیت حرکات را ببین و بس و کاری به علت و تحلیل نحوه ی حرکت دورانی نداشته باش ؟ که مصحح آن جسم فلکی است یا جاذبه یا . . . این هم نظر در کیفیت است . کیفیت حرکت که فقط سینماتیک نیست . دینامیک حرکت هم کیفیت است . یک ساختمان هم الآن که ساخته شده ، یک صفاتی دارد اما یک مراحلی طی کرده تا معمار آن را ساخته است
سائل : معرفت کیفیت اوصاف درست اما آیا ناظر توان ورود به عرصه ی فهمیدن کیفیت مراحل پیدایش آسمان و فهمیدن نقطه شروع آن را دارد ؟ استاد : درست است . آیه هم می فرماید : ( ما اشهدتهم خلق السماوات و الارض و لا خلق انفسهم ) که یعنی شاهد مراحل خلقت نبوده اند . ولی هر چه اطلاعات و خبرویت شخص در فهم صفات و خصوصیات فعلی شیءی بالا رود ، مراحل طی شده برایش بیشتر مکشوف می گردد . البته اینکه می گوییم میشود از صفات سابقه را کشف کرد ، منظورمان جمیع رموز نیست بلکه فی الجمله مقابل نفی مطلق . متخصص بنایی به دیوار که نگاه می کند ، می فهمد که جای لوله ی بخاری را از اول و هنگام چیدن دیوار در نظر گرفته اند یا دیوار را که چیده اند ، بعدا با وسیله ای جای لوله را سوراخ کرده اند . پس صفات فعلی می تواند سابقه ی بناء آن را نشان دهد . در دهه سوم قرن بیستم که نظریه انبساط عالم مطرح شد ، در انفجار بزرگ و نقطه ی اولیه چقدر حرف زده اند و چقدر کتاب نوشته اند . ( یکی از حاضران : مخصوصا که به صورت فعلی آمده نه اسمی . فرموده : کیف بنیناها نه کیف بناء ها . استاد هم تایید کردند )
خلاصه آنکه ما نباید سعه ی اطلاعات ناظر را قیچی کنیم . کیف در رابطه با سعه اطلاعات ناظر معنا پیدا می کند و هر چه علم انسان بالاتر رود ، ابصار و نظر او عمیق تر و دقیق تر می شود
بعد از درس :
هفت هشت تا استخاره گرفتند !!!
سوال در مورد حکمت اشراق . . . استاد : به مباحث منطقی آن مراجعاتی داشته ام
یک پیرمرد : آمدم که من رو یک راهنمایی کنید که آقا دوستم داشته باشه . استاد : حاجاقا بهجت می فرمودند : سه بار صبح و سه بار شب این ذکر را بگویید : ( اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة اللتی تجعل فیها من ترید ) کافی کتاب الدعاء معروف به دعای مخزون . یعنی خدایا ، یک زرهی داری محکم که افراد خاصی را در آن قرار می دهی . مرا هم در همان زره قرار بده . اگر خداوند ما را در این زره بگذارد ، دیگر شیاطین انس و جن و بالا و پایین ضرر نمی توانند بزنند . واژه زره محکم در روایات لغتی است برای خودش
آیا خوردن لاروک که به پسته و گردو چسبیده ، جایز است یا باید آن را جدا کرد ؟ آیا از خبائث است ؟ استاد : اگر عرف به راحتی و بدون اعتنا می خورد ، مانعی ندارد . خباثت دائر مدار طبع عرف است . مثل سوخته ی نان
در جواب سائل درباره زوج ترکیبی : لازمه ی زوج ترکیبی حد است ، ماهیت و وجود
سائل : خطاب بنیناها به کفاری است که خدا را قبول داشته اند یا نه ؟ اگر خطاب به کفاری باشد که خدا را قبول ندارند، خود همین بنینا اول الکلام است . باید می گفت : کیف بُنی . چون قبول ندارند که بانی آسمان خداست که خدا بخواهد از این راه برایشان امکان معاد را اثبات کند . استاد : فرض می کنیم مخاطب کافری است که خدا قبول ندارد و حشر را هم به تبع آن انکار می کند . اولا همان کافری که خدا را قبول ندارد ، قرآن می گوید : گر چه خودت می گویی قبول ندارم ولی فطرتت بر توحید است و من به صرف اینکه تو می گویی من کافرم ، دست از حرف خودم بر نمی دارم . من اصرار بر این دارم که فطرت همه ی انسان ها بر توحید است : ( الستُ بربکم ؟ قالوا بلی أن تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین ) آیه ی محل بحث هم که به کفار می فرموده : بنیناها ، مدعی این است که شما هم در فطرتتان این معنا هست و گر چه الآن در ظاهر انکار می کنید ولی به این خواهید رسید که ما آسمان را بنا کرده ایم ( یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون ان الله هو الحق المبین ) ثانیا : شما بنینا را قبول ندارید . ما هم به صرف انکار شما دست از ادعایمان بر نمی داریم و می گوییم : بنینا . ولی محتوا را که هر دو قبول داریم . اگر تامل کنید ، برای شما هم قابل فکر است و آسمان و زمین و نزول باران و احیاء زمین در منظر شماست . همه ی این ها را دارید می بینید . آیه هم دارد تذکر می دهد که اشیاء را جدا جدا نبینید . خداوند نظمی را برقرار می کند که نتیجه اش زنده شدن مرده گان است . نه اینکه خدا دفعة مرد ها را زنده می کند
یا فاطمه









*****************
تقریر آقای صراف:
9/7/1390

· برای حضرت عیسی می­فرمایند:

آل‏عمران‏ ، الجزء 3، الصفحة: 57، الآية: 55
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رَافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ جَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ [در اینجا واضح است که فوقیت فوقیت مکانی نیست]

الأنعام‏ ، الجزء 7، الصفحة: 129، الآية: 18
وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿18﴾

الأنعام‏ ، الجزء 7، الصفحة: 135، الآية: 61
وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ ﴿61﴾

النحل‏ ، الجزء 14، الصفحة: 272، الآية: 50
يَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ﴿50﴾ [اینجا هم فوقیت مراد سلطه است]

يوسف‏ ، الجزء 13، الصفحة: 244، الآية: 76
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذٰلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ ﴿76﴾

الأعراف‏ ، الجزء 9، الصفحة: 165، الآية: 127
وَ قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسَى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ﴿127﴾

· اما در آیه ما نحن فیه ملزمی برای اینکه فوقیت غیر مادی و غیر مکانی باشد نداریم.

· این کیفیت در کیف بنیناها کیفیتی است که قاعدتاً بعد از نظر فهمیده می­شود. آیا واقعیت کیفیت را می­توانند اگر فکر کنند به آن می­رسند؟ یا همین کیفیت ظاهریه مراد است؟

· در 7 آیه حرف از بناء آسمان و سقف و سمک بودن شده که مرور شود:

النازعات‏ ، الجزء 30، الصفحة: 584، الآية: 27
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا ﴿27﴾ رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ﴿28﴾ وَ أَغْطَشَ لَيْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا ﴿29﴾ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِكَ دَحَاهَا ﴿30﴾

الشمس‏ ، الجزء 30، الصفحة: 595، الآية: 5
وَ السَّمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا ﴿5﴾

النبإ ، الجزء 30، الصفحة: 582، الآية: 12
وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِدَاداً ﴿12﴾

الذاريات‏ ، الجزء 27، الصفحة: 522، الآية: 47
وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿47﴾