بسم الله الرحمن الرحیم

أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه



هم فاطمة و

أمير المؤمنين علیه السلام---فهرست




عدم محو حضرت كلمه رسول الله را در صلح نامه حديبيه

[شرح النووي على مسلم 6/ 239]

قوله: (فقال النبي صلى الله عليه وسلم لعلي: امحه فقال: ما أنا بالذي أمحاه)

هكذا هو في جميع النسخ (بالذي أمحاه) وهي لغة في (أمحوه) وهذا الذي فعله علي - رضي الله عنه - من باب الأدب المستحب؛ لأنه لم يفهم من النبي صلى الله عليه وسلم تحتيم محو علي بنفسه، ولهذا لم ينكر ولو حتم محوه بنفسه لم يجز لعلي تركه، ولما أقره النبي صلى الله عليه وسلم على المخالفة.

[شرح البخاري - ابن بطال 15/ 96]

وإباءة علىّ من محو «رسول الله - صلى الله عليه وسلم -» أدب منه وإيمان وليس بعصيان فيما أمره به، والعصيان هاهنا أبر من الطاعة له وأجمل فى التأدب والإكرام.

[عمدة القاري شرح صحيح البخاري - العيني 20/ 414]

وقول علي رضي الله تعالى عنه ما أنا بالذي أمحاه ليس بمخالفة لأمر رسول الله لأنه علم بالقرينة أن الأمر ليس للإيجاب

[مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح - القاري 12/ 260]

قال صاحب المواهب وفي رواية للبخاري ومسلم فقال النبي لعلي امحه فقال ما أنا بالذي أمحاه وهي لغة في امحوه قال العلماء وهذا الذي فعله علي من باب الأدب المستحب لأنه لم يفهم من النبي تحتيم محو على نفسه ولهذا لم ينكره عليه ولو حتم محوه بنفسه لم يجز لعلي تركه اه ثم قال أرني مكانها فأراه مكانها فمحاه

[فتح الباري - ابن حجر 7/ 503]

فقال اكتب هذا ما صالح عليه محمد بن عبد الله بن عبد المطلب قوله ثم قال لعلي امح رسول الله أي امح هذه الكلمة المكتوبة من الكتاب فقال لا والله لا أمحوك أبدا وللنسائي من طريق علقمة بن قيس عن علي قال كنت كاتب النبي صلى الله عليه و سلم يوم الحديبية فكتبت هذا ما صالح عليه محمد رسول الله فقال سهيل لو علمنا أنه رسول الله ما قاتلناه امحها فقلت هو والله رسول الله صلى الله عليه و سلم وإن رغم أنفك لا والله لا أمحوها وكأن عليا فهم أن أمره له بذلك ليس متحتما فلذلك امتنع من امتثاله ووقع في رواية يوسف بعد فقال لعلي امح رسول الله فقال لا والله لا أمحاه أبدا قال فأرنيه فأراه إياه فمحا النبي صلى الله عليه و سلم بيده ونحوه في رواية زكريا عند مسلم وفي حديث علي عند النسائي وزاد وقال أما أن لك مثلها وستأتيها وأنت مضطر يشير صلى الله عليه و سلم إلى ما وقع لعلي يوم الحكمين فكان كذلك

[السنن الكبرى - النسائي 5/ 167]

(8576) أخبرني معاوية بن صالح قال حدثنا عبد الرحمن بن صالح قال حدثنا عمرو بن هاشم الجنبي عن محمد بن إسحاق عن محمد بن كعب القرطبي عن علقمة بن قيس قال قلت لعلي تجعل بينك وبين بن أكلة الاكباد حكما قال إني كنت كاتب رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم الحديبية فكتب هذا ما صالح عليه محمد رسول الله وسهيل بن عمرو فقال سهيل لو علمنا أنه رسول الله ما قاتلناه امحها فقلت هو والله رسول الله وإن رغم أنفك لا والله لا أمحها فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أرني مكانها فأريته فمحاها وقال أما إن لك مثلها ستأتيها وأنت مضطر

^^^^^^^^

^^^^^^

^^^^^^^^

فقال لي: يا علي، امح رسول الله، فقلت: يا رسول الله، لا تشجعني نفسي على محو اسمك من النبوة، قال: فقضى عليه، فمحاه بيده، ثم قال: (اكتب محمد بن عبد الله،) ثم تبسم إلى وقال: يا علي، أما إنك ستسام مثلها فتعطى،

(الکامل للمبرد ج3 ص 135 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج2 ص 275 - اخبار الدولة العباسية ص 41)

^^^^^^^^^


سایت سنت راستین


نويسنده RE: سرّ اعراض اکثر صحابه از نص غدیر
hosyn
عضو

ارسالها: 77
تاريخ عضويت: پنجشنبه 26 مهر 1386
ارسال شده در تاريخ جمعه 26 بهمن 1386 - 14:39 ويرايش نقل قول
بسمه تعالی

Eiman:
در مورد صلح حديبيه نيز كه سخن بسيار گفته شده است و دلايل مخالفت اصحاب من‌جمله حضرت علي(رض)‌كه حاضر به پاك‌كردن عبارت "رسول‌الله" نشد نيز كاملا مشخص و برخورد پيامبر و خداوند نيز با آنها كاملا روشن است خداوند در اين كلام پاك خود فرموده است:
﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً * وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً﴾. (الفتح: 18- 19)


مروری نگاه می کردم برای چندمین بار در کلمات این سایت به چشمم خورد که پاک نکردن (رسول الله) به عنوان مخالفت با دستور پیامبر خدا (ص) مطرح می شود ، ببینید با یک مثال مقصود خود را در عرض می کنم :

فرض بگیریم کسی روایتی می بیند که پیامبر خدا (ص) خم شده تکه نانی را از زمین کوچه برداشته و کنار دیوار گذاشته اند و در جای دیگر روایتی می بیند که آن حضرت خم شده و میخی را از زمین کوچه برداشته و به کنار دیوار گذاشته اند ، این کار حضرت سبب می شود که این شخص دو کتاب بنویسد یکی در منافع نان و لزوم احترام به آن و دیگری در منافع میخ و لزوم احترام آن !! شما به این شخص چه می گویید؟ غیر از این است که می گویید در تحلیل یک عمل نباید تنها به صورت کار توجه کرد.

عرض می کنم و گمانم این است که صغیر و کبیر هم با من موافقند که در آن شرائط در جلوی چشم مشرکین مؤدبانه ترین و حکیمانه ترین وجه این بود که هیچ کس جز خود حضرت آن را پاک نکند اما در عین حال زیبنده نبود ابتداءً خود حضرت در کار نویسنده دخالت مستقیم کنند و پاک کنند لذا اول دستور دادند دستوری که مقصود از آن رفع عنوان دخالت مستقیم در کار بود و چون برای مؤمن به رسالت حضرت نوعی بی ادبی واضح بود در جلوی چشم دشمن قسم خورده و هر منصف نه تنها اجازه می دهد بلکه به نظر من الزام می کند و می گوید مگر نمی فهمی این کار (یعنی پاک کردن لقبی که اساس اسلام است) تنها حق خود پیامبر (ص) است در مقام مماشات با دشمنش که پاک کند آنرا ، لذا به تعبیر علمی که گاهی غرض مولی از امر نفس امر کردن است نه انجام مأموربه مثل امر ذبح اسماعیل ، حضرت علی (ع) نه تنها مخالفت نکردند بلکه به وظیفه شرعی عمل کردند.
و با این توضیحی که عرض کردم لطافت تعبیر حضرت علی (ع) در نقل بخاری و مسلم معلوم می شود:

صحيح البخاري ج2/ص959 صحيح مسلم ج3/ص1409
فقال لعلي امحه فقال علي ما أنا بالذي أمحاه فمحاه رسول الله صلى الله عليه وسلم بيده

یعنی آنکس که پاک می کند من نیستم ، و معتقدم عبارت لا أمحاه در روایت بعدی نقل به مضمون شده و لطافت ادبی کلام از بین رفته است ، و جالب است که این دلالت بر قوّت ایمان و یقین علی (ع) به رسالت در آن شرائط دارد در قبال جمله معروف عمر در نفس همان واقعه که گفت:

تفسير الطبري ج26/ص100 تاريخ الإسلام ج2/ص371
قال عمر بن الخطاب والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ.

خوب ، با این توضیح آیا بی انصافی نیست که کاری که رنگ تأدّب و عمل به وظیفه شرعی دارد برای دفاع از عبارت عمر که می گوید: درد بر پیامبر غلبه کرده ما که قرآن داریم (من فقط عبارت صحیح بخاری را آوردم که هیچ جای بحث نباشد و کار با هذیان ندارم) آنرا مخالفت جلوه دهیم تا وقتی بالا پایین جلوه داده شد شناعت پایین خیلی جلوه نکند ، و حال آنکه عرض کردم صورت کار را نباید نگاه کرد همه حاضرین بخصوص زنها ناراحت شدند و بی ادبی این کلام در آن مقام معلوم بود و لذا مراجعه کنید ببینید عمر زنها را چگونه ساکت کرد ، به تاریخ مراجعه کنید ببینید همه می گویند عمر در جیش اسامه بود (ابوبکر هم بود به قول خود علمای اهل تسنن ولی مورد اتفاق نیست و در مقابل علی (ع) نبود) فرمودند چرا برگشتید؟!! یا رسول الله نمی توانستیم شما در این حال ببینیم و دور باشیم! ، عجب از سر محبت بود؟! آیا اگر محبّت به یک مریضی که در حال سخت مریضی است باشد سبب ناراحتی و آزردگی او را در آن حال سخت فراهم می کند؟! بگذریم از لوازم آن که تا به امروز می بینیم.

والله الکافی

.
ويرايش شده توسط hosyn در تاريخ جمعه 26 بهمن 1386 - 14:43
ارسال پيغام شخصي





^^^^^^^^