بسم الله الرحمن الرحیم
رؤيت هلال؛ ج5، ص: 3791
رؤيت هلال، ج5، ص: 3791
خاتمه استدراك و تصحيح
الف) استدراك ب) تصحيح
رؤيت هلال، ج5، ص: 3793
الف) استدراك
در فاصله بين نشر اين مجلّد و مجلّدات پيشين به نواقص و خطاهايى در آنها وقوف يافتم و چون سزاوار است هر چه بيشتر از عيوب و نواقص اين مجموعه كاسته شود نكتههاى اصلاحى و توضيحى و تكميلى آن را در اين خاتمه ياد مىكنم. همچنين دو رساله سودمند در باب رؤيت هلال به دست آمد كه متن كامل آنها در اين خاتمه درج مىشود: يكى از مرحوم آية الله علامه شعرانى (م 1393)، و ديگرى از مرحوم آية الله سيد عبد الله شيرازى (م 1405) كه در نقد نظر مرحوم آية الله خويى و تأييد نظر مشهور يعنى اشتراط اتّحاد آفاق نوشته است. علاوه بر اين دو رساله، در خاتمه، رساله و استدراكى است از حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محمّد سند (دامت إفاضاته) كه رسالهاى از ايشان در جلد دوم رؤيت هلال در نقد نظر مرحوم آية الله خويى يعنى عدم اشتراط اتّحاد آفاق چاپ شد. اين رساله متضمّن استدراك رساله قبل و نيز مشتمل بر دو نامه خطاب به حضرت آية الله سيستانى (دام ظلّه العالى) و يك پاسخ از ايشان و مباحثى در زمينه فتواى معظّم له در باب رؤيت هلال است.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3794
1 رؤيت هلال*
آية الله ابو الحسن شعرانى (م 1393)
آغاز سخن از آنجا كرديم كه يكى از اروپاييان مطالب مربوط و متناسب با يكديگر را كه در مواضع متفرقه قرآن آمده است در تحت يك عنوان فراهم آورده و فهرستى مرتب بر مطالب قرآن تأليف كرده است و كتاب او به نام تفصيل الآيات مطبوع و منتشر است و ضمنا به پارهاى محاسن و نواقص آن اشارت نموديم. و در نظر بود كه مهمّاتى از عناوين وى برگزيده و آيات آن عنوان را كه محتاج به شرح و تفسير و بيان نكات تازهاى است و در كتب تفسير و غير آن به آسانى بدست نمىآيد به عرض خوانندگان گرامى برسانيم، امّا به علتى سخن از حفظ و ضبط قرآن به ميان آمد و ذكر آن را مقدم بر مقصود، لازم شمرديم.
اكنون كه از آن جمل معترضه فراغت يافتيم باز بر سر سخن اوّل مىرويم و آنچه در طول مدت يادداشت كردهايم به عنوان يادگار به خوانندگان تقديم مىداريم تا تفسيرى مفصّل از آيات مشكله قرآن به عرض علاقهمندان رسانيده باشيم.
مؤلّف تفصيل الآيات نخستين عنوانى كه ذكر كرده است، عنوان تاريخ است و در ذيل آن قصه اصحاب فيل و ذو القرنين و يأجوج و مأجوج و اخبار فيروزى روم در جنگ با ايران را آورده، ما هم از تاريخ شروع مىكنيم و ليكن نه بر وجهى كه او ذكر كرده است، بلكه تاريخ به معنى حقيقى آن، يعنى تعيين اوقات حوادث و قاعده ترتيب آن بر حسب
______________________________
(1)*. علامه شعرانى رحمه اللّه ذيل عنوان كلّى «تفصيل
الآيات» مقالاتى نوشتهاند كه مقاله سوم و چهارم آن راجع به رؤيت هلال است و در
مجله معارف اسلامى (شمارههاى سوم و چهارم، مرداد و آبان 1346) به چاپ رسيده
است. متن كامل اين دو قسمت در اينجا عينا درج مىشود.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3795
زمان. ذكر داستان و حكايت هر چه باشد، اگر سراينده وقت آن را تعيين ننمايد مىگويند داستانى گفت و تاريخ آن را معين نكرد، و كتب تواريخ مانند تاريخ طبرى و كامل و تاريخ وصّاف را بدان اعتبار گويند كه غالبا نقل حوادث با تعيين اوقات است.
قرآن همچنان كه در ساير شئون زندگى حكمى كرده و دستورى داده است، در تاريخ و تعيين ازمنه و اوقات نيز تصرفى كرده و رسمى نهاده است كه اعمال و وظايف دينى مطابق آن انجام گيرد. چيزى كه جعل و وضع آن به عهده شرع است تعيين وقت آن هم اگر موقت باشد به عهده اوست. در تعيين اوقات، اعراب جاهليت و ساير ملل غير عرب رسمى داشتند كه اسلام هيچ يك را نپسنديد و براى اعمال وظايف دينى رسم ديگر نهاد و آنچه در اين مبحث ذكر مىكنيم تفسير اين آيات است:
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّٰهِ اثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ اللّٰهِ ... «1»؛
إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيٰادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا ... «2»؛
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ وَ الْحَجِّ ... «3».
فهميدن مقصود از اين آيات چنان كه بايد، توقف بر دانستن مطالب علمى و تاريخى بسيار دارد، ما تا حدى كه به آن نيازمند باشيم اشاره مىكنيم.
حاجت به تاريخ و مبدأ آن
انسان از آنگاه كه به اوّل مراتب تمدن رسيد، حاجت خويش را به دانستن اوقات دريافت و آن را از ضروريات زندگى خود ديد. امّا در اين مرحله فقط حاجت به تعيين اوقات كارهاى خود و معاصرين خود داشت، آنان روز و ماه و سال را براى يك نسل مىخواستند كه با هم معامله و معاشرت داشتند. تركان قديم دوره دوازدهساله داشتند و هر سال را به نام حيوانى مىخواندند. از سال موش تا سال خوك، چنان كه معروف است و چون يكى از آنان مىخواست بداند شتر يا گوسفندش را در چه سال مالك شد يا فلان مرتع را در كدام سال تصرف كرده، كافى بود نام حيوانى كه سال تملك به نام آن بود در خاطر سپارد و
______________________________
(1). توبه (9): 36.
(2). توبه (9): 37.
(3). بقره (2): 189.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3796
فاصله آن را تا سال حاضر معلوم كند و حاجتش به همين برگزار مىشد و اگر به مدتى بيش از 12 سال حاجت داشت، مانند سن اولاد و تاريخ ازدواج و فوت پدر و امثال آن باز ضبط سه يا چهار دوره دوازدهساله كافى بود.
بعضى مردم و طوايف ديگر تعيين تاريخ از جلوس پادشاه عهد خويش مىكردند و هر كس مىتوانست حوادث خصوصى زندگى خود را با سال سلطنت يك يا دو سه پادشاه معاصر خود ضبط نمايد. عرب پيش از اسلام به واقعه مشهورى كه نزديك به عهد آنان اتفاق افتاده اشاره مىكردند و حوادث را بدان مىسنجيدند، چنان كه گفته «عام الفيل» يعنى آن سال كه لشكر حبشه آهنگ مكّه كردند، و بعثت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله، در سال چهلم عام الفيل بود.
امّا آن قوم و ملتى كه تمدن عظيم داشتند و حوادث گذشته تأثير عظيم در زندگى آينده آنان داشت احتياجشان منحصر به ضبط وقايع يك نسل معاصر نبود، بلكه كارهاى گذشته نسلهاى پيش در نظر ايشان ارزش داشت و به ضبط آن عنايت مىنمودند، لذا مبدئى معين كردند كه بتوانند قرنها را بدان بسنجند؛ چنان كه مسيحيان تاريخ ميلاد مسيح عليه السّلام، و مسلمانان تاريخ هجرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، را براى ضبط صدها و هزارها سال انتخاب كردهاند.
بابليان آغاز سلطنت بخت نصر و يونانيان ظهور اسكندر را مبدأ قرار دادند و صدها سال همان مبدأ تاريخ بود. منجمين لازم است تواريخ و فواصل ميان دو حادثه را با دقت كامل چنان معين كنند كه احتمال زياده و نقصان يك روز هم در حساب چند قرن راه نيابد و اين دقت، چنان كه خواهيم گفت، جز در حساب سال قمرى به روش اسلامى يا سال رومى اسكندرانى صورت نمىبندد، مثلا منجمى بخواهد مقدار سير كوكبى را به طور وسط معين كند ناچار بايد فاصله دو حالت متشابه و متوالى يا بيشتر آن را بر حسب روز و ساعت به دقت بداند و تعيين آن، مورد حاجت اقوام نيمه متمدن نيست، لذا به ضبط و ثبات تاريخ گذشته علاقه ندارند و بيش از آنكه حاجت آنى زندگى حاضر خود را بگذرانند به چيز ديگر نمىانديشند و از اينكه حساب گذشته آنان گم شود و از تواريخ وقايع اسلاف خود بىاطلاع گردند بيم ندارند، چون از آنكه شماره سالها و ماههاى پيشين درهم آميخته يا از هم گسيخته شود زيانى نمىبينند. اكنون بايد فرق ميان سال شمسى و سال قمرى را از جهت حفظ تاريخ و نظم آن بدانيم.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3797
سال شمسى و سال قمرى
انسان در آغاز خلقت خود اختلاف را مشاهده كرد و فرا رسيدن فصل تابستان و زمستان و اختلاف سرما و گرما را ديد و لزوم آمادگى خود را براى فصول آينده كه پىدرپى مانند هم تجديد مىشود دانست. البته كشاورزان بدان بيشتر نياز داشته و دارند و ساكنان مناطق معتدله كه فصول آنان بيشتر اختلاف دارد، از اهالى خط استوا و نواحى قطبى كه هميشه هوا سرد و يا هميشه گرم است به دانستن فصول محتاجترند. سال شمسى گذشتن يك دوره فصول مختلف است كه پىدرپى تكرار مىشود و به عبارت دقيق از گذشتن آفتاب از نقطه معين فلك تا بازرسيدن به همان نقطه. احتياج به دانستن اوقات سرما و گرما و ميوه و محصول و باران و امثال اين امور براى كسانى است كه در همان اوقات زندگى مىكنند و چون دور آنها بگذرد نسل آينده حاجت به دانستن فصول گذشته ندارد و براى سنجيدن حوادث سابقه با يكديگر، دانستن فواصل زمانى ميان آن حوادث كافى است. همين كه نسل آينده بدانند واقعه چند مدت پس از مبدأ تاريخ گذشته بود به سال شمسى يا قمرى، ديگر توجه به فصول ندارند و گرما و سرما كه نسل معاصر به آن محتاج بوده چندان مورد حاجت مورّخين نيست، لذا در تواريخ غالبا به سنين اكتفا مىكنند و اگر گاهى ماهها را نيز ذكر كنند فقط براى تعيين فاصله زمانى است، نه براى گرما و سرما و ميوه و حاجت به لباس و آتش و اندوختن ذخيره و امثال آن. بنابراين براى اغراض مورخين فرقى ميان سال شمسى و قمرى نيست، امّا براى يك نسل و اوقات زندگى آنها سال شمسى ضرورى است.
سال شمسى را به دوازده قسمت كرده و آن را ماه شمسى ناميدهاند. دوازده ماه قمرى را نيز با يكديگر جمع كرده آن را سال قمرى گفتهاند. آغاز و انجام ماه قمرى كه از هلال تا هلال ديگر باشد كاملا روشن و واضح است و در اختيار بشر و به وضع و قرارداد مردم نيست.
ماه تشكّلاتى دارد، از هلال تا بدر افزوده مىشود و از بدر تا هلال جرم آن كاهش يافته ناپديد مىگردد. اين دوره تشكّلات ظاهر و ديدنى است و همه ملل، خواه نجوم بدانند يا ندانند، آن را به چشم مىبينند و جمع دوازده دوره بدين طريق كار سهلى است و از آن جهت سال و ماه قمرى را حقيقى گويند كه اصطلاح و قرارداد مردم در آن تأثيرى ندارد.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3798
اقوامى كه سال شمسى را انتخاب كردند براى اوّل و آخر سال و ماه به قرارداد و اصطلاح خود روزى خاص تعيين نمودند، امّا با يكديگر اختلاف دارند. ايرانيان اوّل سال را از نوروز گرفتند كه آغاز بهار است و اوّل سال رومى هشتاد روز پيش از نوروز در اوايل زمستان است و مسيحيان همچنان از اوايل زمستان آغاز سال نو مىكنند. مصر و بابل ماههاى شمسى را مرتب سى روز مىگرفتند و پنج روز در آخر سال مىافزودند كه داخل هيچ ماه نيست. و فارسيان قديم همين عادت داشتند. اوّل و آخر ماه روميان منطبق با هيچ برجى از بروج خورشيد نيست، بلكه بر حسب قرارداد مدت سال را 365 روز و 6 ساعت گرفته آن را به دوازده قسمت مختلف كرده بودند؛ بعضى 31 روز و بعضى 30 روز و بعضى 28 يا 29 روز و نام ماه بر آن نهادند. علت اين اختلاف آن است كه ماههاى شمسى مانند قمرى تفاوت و امتياز محسوس ندارد. هوا از زمستان تا تابستان به تدريج گرم مىشود و ماههاى شمسى چنان از هم ممتاز نيستند كه فرق هواى ديروز كه از برج و ماه گذشته است با امروز كه ماه و برج نو است درست محسوس باشد، بنابراين هر ملتى به اصطلاح و قرارداد خود روزى را براى فاصله بين دو ماه معين كردند.
در دين اسلام براى اعمال و وظايف دينى ماه و سال قمرى مقرر شده است؛ چون مبنى بر امر واقعى و حقيقى است كه تصرف بشر در آن تأثير ندارد و نفوس متعبدان به وضع الهى و خلقت ربانى مطمئنترند از قرارداد مردم. مرد متدين وقتى دانست شب قدر و ماه مبارك رمضان امر حقيقى است قرارداد جعلى ديگران در نظر متدينين ارزش ندارد.
علاوه بر اينكه دين اسلام براى همه مردم است، خواه در علوم رياضى و هيئت و نجوم ماهر باشند يا نباشند و حساب سير كواكب را بدانند يا ندانند. تشخيص هلال براى همه ممكن است بر خلاف اوائل برج و تحولات، چنان كه در زمان ما در اغلب بلاد اسلام كسى كه عالم به نجوم باشد يافت نمىشود و در بعض كشورها عدهاى انگشت شمارند كه استخراج توانند كرد. با اين حال همه به رؤيت هلال مراجعه مىكنند و در آن عهد كه اساتيد علوم در همه جا بسيار بودند بازهم مىتوانستند و به هلال رجوع مىكردند.
ابو ريحان بيرونى در صفحه 66 از آثار الباقيه از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، روايت كرده است كه فرمود:
ما (عرب) قوم امّى هستيم و حساب نمىدانيم؛ ماه چنين است و چنين، و با
رؤيت هلال، ج5، ص: 3799
انگشتهاى دو دست سه بار اشاره فرمود؛ يعنى كه سى روز است. باز با دو دست سه بار ديگر اشاره فرمود و نيز فرمود: «صوموا لرؤيته و أفطروا لرؤيته: ماه را ديديد روزه داريد و باز چون ديديد افطار كنيد» «1».
بارى حساب سال و ماه قمرى را انتخاب فرمود. سال شمسى براى حوايج زندگانى دنيوى لازم است و قرارداد و اصطلاح مردم و تصرف آنان در تقديم و تأخير اوقات براى كارهاى دنيوى ملحوظ است و اگر مردم آغاز سال نو را در فروردين يا در ماه دى قرار دهند مختارند، امّا شب قدر را نمىتوان در غير شبى كه شرع مقرر داشته قرار داد و نزول رحمت و فضل شب قدر را زودتر و يا ديرتر از آن انتظار داشت.
منجمين اسلام براى حساب سير كواكب نيز سال قمرى را انتخاب كردند، امّا نه به طريق شرعى- از رؤيت هلال تا رؤيت هلال ديگر و نه به آن علت كه شرع انتخاب كرده است- بلكه از اجتماع وسطى تا اجتماع ديگر، يعنى از آنگاه كه ماه و خورشيد در يك نقطه فلك باشند تا باز به يكديگر رسند، و اجتماع وسطى را معتبر شمردند نه اجتماع حقيقى را؛ چنان كه در ظهر نيز ظهر وسطى را اعتبار كردند نه ظهر حقيقى را، و فعلا بيان اين مطالب از موضوع سخن ما خارج است. علت اختيار سال قمرى نزد منجمين آن است كه شماره روزهاى سال شمسى و قمرى هيچ يك عدد تام نيست، بلكه هر دو كسر دارد.
سال قمرى 354 روز و هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه است و سال شمسى 365 روز و 5 ساعت و 49 دقيقه و پانزده ثانيه و 48 ثالثه. منجمين حاجت به آن دارند كه از كسور ايام پس از چند سال عددى تام حاصل شود؛ از كسور سال قمرى پس از سى سال عدد تام حاصل مىشود، به طورى كه مىتوان گفت: [از] سى سال شمسى به اين زودى عدد تام حاصل نخواهد شد و منجمين اروپا سال قمرى را انتخاب نكرده و سال شمسى را نيز غير مناسب يافتند. حساب تقويم كواكب را به سال رومى تقويم (ژولين) مىكنند آنگاه با سال مرسوم خود منطبق مىسازند. چون روميان قديم سال شمسى را بر خلاف آنچه در واقع هست، 365 روز و 6 ساعت مىگرفتند و از جمع كسور آن عدد تام حاصل مىشود، امّا سال آنها شمسى حقيقى نيست.
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 4، ص 2895.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3800
پس از مقدمات گوييم مقصود آيات كريمه درست روشن نمىشود مگر پس از آنكه رسم عرب را در جاهليت و حساب آنان را بدانيم و نيز چون حساب عرب مقتبس از اهل كتاب بوده، بايد مختصرى از روش آنان نيز آگاه گرديم.
نسىء و ماه سيزدهم
نسىء كه در قرآن از آن نهى فرمود: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيٰادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عٰاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عٰاماً «1» ماه سيزدهم است كه عرب جاهليت در بعض سنين بر دوازده ماه مىافزودند تا ماههاى قمرى در فصول معين از سال شمسى قرار گيرد. از عامل دينى و رسوم آنان پيش از اسلام حجّ خانه خدا بود كه در ماه ذى الحجّه انجام مىدادند و ترك جنگ و غارت در سه ماه پياپى ذى القعده و ذى الحجّه و محرم تا حاجيان بىترس به خانه خدا آيند و به منازل خويش بازگردند و راهها امن باشد و يك ماه رجب كه رسم عمره داشتند نيز قتل و غارت حرام بود، حتّى براى قصاص، چنان كه اگر كسى قاتل پدر خويش را در ماه حرام مىديد، در بيابان تنها، متعرض قتل او نمىگشت و اين سنّت به خاطر احترام خانه كعبه و حرمت حضرت ابراهيم عليه السّلام، بود.
امّا ماههاى قمرى در آن وقت در فصول سال مىگشت، چنان كه اكنون هم مىگردد و ايّام حج گاه به تابستان و گاه به زمستان مىافتاد. پس از آنكه از رسم اهل كتاب آگاه شدند و دانستند كه آنان گاهى سال را سيزده ماه مىگيرند و ماههاى قمرى را در فصل معين ثابت نگاه مىدارند، آن را پسنديدند و به كار بستند. عرب آغاز سال از محرم مىكردند و ماه دوازدهم به ذى الحجّه ختم مىشد و چون به رسم اهل كتاب ماه سيزدهم بر آن افزايند قهرا ماه سيزدهم منطبق بر محرم سال آينده مىگردد و آغاز سال از ماه صفر مىشود. ماه صفر را محرم مىناميدند و آن ماه سيزدهم را كه در حقيقت محرم بود و ملحق به سال گذشته شده نسىء مىگفتند و در حقيقت ماه بىنام بود. و هر سال كه بايد اين ماه سيزدهم افزوده شود، مردى كه مأمور اين كار بود و منصب تأخير به عهده او بود در ماه ذى الحجّه در موسم حج اعلام مىكرد كه امسال محرم به صفر منتقل شد و ماه محرم بىحكم گرديده است تا مردم بدانند در سال ديگر يك ماه عقبتر به حجّ خانه بيايند. و از لوازم عمل وى
______________________________
(1). توبه (9): 37.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3801
آن بود كه قتل و غارت در آن ماه محرم حرام نبود و حرمت آن به ماه صفر منتقل مىشد و راه حجاج براى بازگشت به منازل خود ناامن مىگرديد. خداوند از اين عمل نهى كرد كه:
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّٰهِ اثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ اللّٰهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلٰا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ «1» شماره ماهها نزد خداوند و در كتاب خداوند دوازده ماه است و ماه سيزدهم در شمار ماهها نيست از آن روز كه خلق آسمان و زمين كرد، چهار ماه آن حرام است. اين دينى است استوار در آن بر خويش ستم نكنيد و در ماه محرم كه ماه حرام است و حجّاج عازم منازل خويشند راهها را ناامن مسازيد.
و همان آيه كه در عنوان بحث آورديم اشاره به اين معنى كرده گويد: نسىء يعنى تأخير و پس انداختن ماهها افزونى است در كفر و بدان سبب رسمى به رسوم كفر مىافزاييد، كافران بدان گمراه مىشوند، و در يك سال حلال و در يك سال حرام مىكنند، يعنى اعتبار احكام الهى را ندارد.
ترتيب سال سيزدهماهه در يهود بدين طريق بود كه در هر نوزده سال هفت سال را سيزده ماه مىگرفتند و ما بقى به همان دوازده ماه اكتفا مىكردند. سالهاى 2 و 5 و 7 و 10 و 13 و 16 و 18 در هر دور سيزدهماهه بود. چون سال شمسى با قطع نظر از كسور ساعات و دقائق 11 روز از سال قمرى بيشتر است، پس هر دو سال و ده ماه شمسى نزديك سه سال قمرى خواهد بود و يهود خود را ملزم مىدانستند اعياد آنها در فصول معين از سال شمسى باشد؛ با آنكه ماههايشان قمرى است. پس براى تطبيق سنوات، آن يازده روز را جمع مىكردند و هرگاه از 15 روز متجاوز مىشد يك ماه سيزدهم در آخر سال مىافزودند مثلا سال اوّل دوازده ماه قمرى بود و يازده روز نگه مىداشتند سال دوم يازده روز ديگر نيز افزوده مىشد و بيست و دو روز را يك ماه مىافزودند و سال دوم سيزده ماه مىشد، امّا هشت روز مقروض بودند. سال سيم سه روز بيشتر نداشتند و سال چهارم نيز چهارده روز داشتند، امّا سال پنجم كه يازده روز اضافه مىشد بيست و پنج روز از كسور گذشته جمع شده يك ماه سيزدهم اضافه مىكردند و همچنين تا آخر دوره نوزدهساله.
ما در محل خود ثابت كردهايم كه از اين حساب به دقت مقصود حاصل نمىشود زيرا كه هر 19 سال قمرى نيم ساعت از 6733 روز كمتر است و آن نيم ساعت در تقويم آنان
______________________________
(1). توبه (9): 36.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3802
به حساب نمىآيد قهرا ماههاى قمرى پس از تراكم اين كسور از محل معين در فصول سال شمسى مقدّم خواهد شد.
ابو ريحان بيرونى گويد:
عرب رسم نسىء را از يهود فرا گرفتند نزديك دويست سال پيش از ظهور اسلام. الّا آنكه در هر 24 سال قمرى 9 سال را سيزده ماه مىگرفتند و ما بقى را دوازده ماه، و اين طريقه هم با طريقه يهود تفاوت محسوس ندارد.
ابن هشام در اوايل سيره گفته است:
نخستين كس كه در عرب نسىء به كار بست قلمّس بود (بفتح قاف و لام و تشديد ميم به معنى دريا) نامش حذيفة بن عبد بن فقيم از قبيله كنانه و پس از وى اخلاف او به ترتيب هر يك به شغل پدر پرداختند: عباد، قلع، اميه، عوف، جناده كه مكنّى به ابو ثمامه بود و به عهد او اسلام ظاهر شد.
اينها كه ابن هشام ذكر كرده شش تناند و ابو ريحان هفت تن گفته است. ابن حجر عسقلانى در اصابه گويد:
چهل سال كار نسىء به دست ابو ثمامه بود و او از همه آنها كه اين منصب را داشتند مشهورتر است و مدت تصدى او طولانىتر. انتهى.
و علت اينكه حذيفه را قلمّس ناميدند، اين است كه حساب سال در نزد عرب كارى دشوار و بزرگ بوده و كسى كه مىتوانست سير ماه و خورشيد را به علم نجوم تطبيق نمايد نادره روزگار بود در علم، و عالم بزرگ را تشبيه به دريا مىكنند و اولاد او را قلامس مىگفتند به صيغه جمع.
و هم ابو ريحان گويد:
آن سال كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از مكّه به مدينه هجرت فرموده نوبت نسىء به شعبان رسيده بود، يعنى شعبان را محرم ناميدند و ماه رمضان را صفر و آن حضرت منتظر شد تا سال حجة الوداع و خطبه خواند و فرمود: «آگاه باشيد كه زمان گرديد و در آن هيئت آمد كه روز آفرينش آسمان و زمين بدان هيئت بود» يعنى ماهها به جاى خود آمد و تصرف و تغيير عرب از آن زايل گرديده است «1».
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 4، ص 2892.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3803
و اين سخن وى با آنكه گفت: عرب در هر بيست و چهار سال نه سال را نسىء مىكردند درست نمىآيد؛ چون فاصله ميان هجرت و حجة الوداع ده سال است و اگر شعبان در سال هجرت منطبق با محرم واقعى بوده است بايد پنج بار نسىء واقع شود تا محرم منطبق با محرم گردد، و در مدت ده سال، منتها چهار نوبت نسىء كنند.
يكى از فوايد حكم الهى و نسخ قاعده عرب در ماه سيزدهم آن است كه تاريخ و اوقات را از حجة الوداع تا امروز مىتوان درست به دست آورد امّا پيش از آن غير ممكن است.
در تطبيق تاريخ هجرى و مسيحى آنچه از سال هجرت تا سال دهم نوشته و تطبيق كردهاند، بر آن اعتماد نمىتوان كرد، امّا از سال دهم كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، رسم نسىء را برانداخت صحيح است. خوانندگان مىدانند كه اروپاييان كتبى براى تطبيق تاريخ هجرى و مسيحى نوشتهاند روز به روز يا ماه به ماه. و مرحوم نجم الدوله هم رساله كوچكى دارد كه آغاز هر سال هجرى را با سال مسيحى تطبيق كرده و آغاز هر سال مسيحى را با سال هجرى. از جمله آغاز سال اوّل هجرت را 18 ژوئيه يعنى اواخر سرطان نوشته است و همچنين اروپاييان اوّل محرم سال اوّل هجرت را منطبق با شانزدهم ژوئيه 662 مسيحى شمردهاند و اينها با اختلافشان در صورتى صحيح است كه رسم عرب را بر افتاده فرض كنيم، امّا چنين نيست و در سال اوّل هجرت تا دهم هنوز ماه سيزدهم منسوخ نشده بود و به دست آوردن تاريخها در آن مدت ممكن نيست و اين نظم و تعيين و تطبيق پس از حكم و دستور خداوند و نسخ نسىء به دست آمده، چنان كه آغاز محرم سال يازدهم هجرى كه اوّل بر افتادن قاعده نسىء مىباشد منطبق با 31 مارس، يعنى ده روز پس از عيد نوروز است و اين صحيح است. روز غدير خم كه دوازده روز پيش از آن بود منطبق با 19 مارس مىشود، يعنى دو روز پيش از تحويل حمل و تقريبا مصادف با نوروز يا تحقيقا مصادف آن، چون يكى دو روز اختلاف بين حساب و رؤيت هلال ممكن است.
چنان كه در محل خود خواهيم گفت اينكه در روايت آمده است غدير خم در نوروز بوده به نظر صحيح مىرسد. از آنچه گفتيم معلوم شد كه در سال حجة الوداع ماه محرم در اوّل بهار بوده است و البته همين ترتيب را ملاحظه مىكردند و ماه سيزدهم را طورى قرار مىدادند كه هميشه محرم اوايل بهار باشد، چون مقصودشان از آن كار، ثبات ماه قمرى در فصول شمسى بوده است. در روايات آمده است كه غزوه تبوك در ماه رجب سال نهم
رؤيت هلال، ج5، ص: 3804
هجرى اتفاق افتاد و هوا در آن هنگام به غايت گرم و هم فصل ميوه بود. اين روايت مؤيد آن است كه ماه محرم در فصل بهار بوده، چون در اين صورت رجب در ميزان واقع مىشود و آن هنگام هواى حجاز گرم است و اگر ماه محرم در پاييز بود رجب در آغاز بهار واقع مىشد و اوّل بهار ميوه نيست و هواى حجاز نيز بسيار گرم نيست.
بعضى از عوام شيعه كه از تاريخ و سيره بىخبرند، چنين پندارند كه سال را دوازده ماه قرار دادن با اين اصرار و تأكيد كه در قرآن است، معنى ندارد چون همه مىدانند سال دوازده ماه است و كسى انكار آن نكرده است، پس مراد از دوازده ماه دوازده امامند و مراد از چهار ماه حرام چهار امامند كه نامشان على بود، و دوستان جاهل زيانشان از دشمن بيشتر است و خردمندان بدين سخن استهزا مىكنند كه شهر چگونه به معنى امام آمده و در قرآن كه فصيحترين كلام است غلطى چنين واضح چگونه استعمال شده است و در كدام تفسير علماى شيعه چنين معنى كردهاند؟
ابو معشر و نالينو
ابو معشر بلخى از منجمين بزرگ اسلام است در قرن سيم مىزيست و در سال 272 ق در گذشت و «كارلو نالينو» يكى از مردم ايتالياست و خطابههايى در تاريخ علم نجوم در قرون وسطى نزد عرب در دانشگاه مصر ايراد كرده و خلاصه سخنان وى به عربى در مصر به طبع رسيده است. سه خطابه او درباره نسىء است و در آن خطابهها كلام ابو معشر بلخى و ابو ريحان بيرونى در آثار الباقيه و امام فخر الدين رازى را نقل كرده است و بر همه آنان اعتراض و مطالبشان را به گمان خويش رد نموده است. بيشتر هدف وى ابو معشر بلخى است و چنان پنداشت كه ديگران تقليد او كردند و خود دليل بر آراى خود نداشتند و اجمال سخن وى آن است كه:
عرب پيش از اسلام سال سيزدهماهه و ماه سيزدهم غير از دوازده ماه معروف نمىشناختند، بلكه به همين طريقه كه ميان مسلمانان هم اكنون رسم است دوازده ماه قمرى را هميشه يك سال مىگرفتند، منتها حكم تحريم را از محرم به صفر منتقل مىكردند. قلامسه نمىگفتند محرم محرم نباشد و به جاى آن صفر محرم باشد، بلكه مىگفتند محرم همان محرم است، امّا جنگ در آن حرام نباشد و همچنين نمىگفتند
رؤيت هلال، ج5، ص: 3805
ذى الحجّه ذى الحجّه نباشد، بلكه وظيفه حج را هميشه در يك ماه مخصوص به جا نمىآوردند، بلكه در هر ماهى دو سال حج مىكردند، دو سال در محرم پس از آن دو سال در صفر بعد از آن دو سال در ربيع الاوّل و هكذا در همه ماهها ممكن بود حج واقع شود.
امّا جماعتى از مستشرقان اروپا را نام برده است كه موافق ابو معشر و ابو ريحان نسىء را نوعى كبيسه مىدانستند تا ماهها با سال شمسى منطبق شود؛ از جمله خاورشناس آلمانى به نام ولهوسن گويد: نسىء نوعى كبيسه بود تا شهور قمرى از جاى خود در فصول سال شمسى منتقل نشود و گويد اينكه بعض مؤلفين عصور اسلامى پنداشتند اين كار تأخير انداختن حرمت جنگ در محرم بوده است، ناشى از جهل آنها به معنى نسىء و حقيقت آن است، و ليكن چون عرب معرفت كامل به سير كواكب نداشتند، آن دقت كامل كه براى اين كار لازم است نمىتوانستند و حساب آنها تقريبى بود و ديگر خاورشناس آلمانى موسوم به ونكلر )relkcniW( موافق آن دو مقاله نوشته است.
خود نالينو با اينكه جماعتى از خاورشناسان اروپا و بزرگان علماى نجوم اسلامى، مانند ابو ريحان و ابو معشر را متفق بر خلاف رأى خود ديده است، از موافقت با آنان خوددارى كرده است؛ به چند جهت كه در كتاب وى مذكور است، يكى آنكه عرب جاهليت از علم نجوم و سير كواكب اطلاع نداشتند و حساب دقيق كبيسه را كسانى مىتوانند كه در تمدن پيشرفته و در علوم رياضى ماهر باشند. دويم اينكه يهود جزيرة العرب مانند ساير اهل آن كشور جاهل بودند و آن قدر از روش يهود ساير بلاد خبر نداشتند تا عرب غير يهودى از آنها اقتباس نمايند.
سيم آنكه سال سيزدهماهه يهود با آن دقت در حساب، پس از قرن پنجم از ميلاد مسيح درست شده و شايد در همان قرن هفتم و مقارن با ظهور اسلام، چگونه دويست سال پيش از اسلام قلمّس از آنها اقتباس كرد. آنگاه به سخن يكى از اهل مصر موسوم به محمود پاشا، از شاگردان مدارس جديد كه خود مردم مشرق به قول او اعتماد ندارند، براى رد امثال ابو معشر و ابو ريحان و خاورشناسان مشهور آلمان تمسك كرده است.
جهاتى كه نالينو ذكر كرده است هيچ يك بر ابو معشر و خاورشناسان اروپا مخفى نبود.
آنان مىدانستند و بارها گفتهاند كه عرب و يهود عهد قديم به سير نيّرين به دقت آگاه
رؤيت هلال، ج5، ص: 3806
نبودند، امّا يقين داشتند كه يهود به مقتضاى حكم حضرت موسى عليه السّلام، حتما عيد فصح را در وقت امتلاء قمر يعنى بدر بگيرند و حتما وقت شكوفه كردن درختان و فصل بهار باشد با آنكه ماهشان قمرى بود و مبنى بر رؤيت هلال، و نيز يقين داشتند كه حكم شريعت خويش را الزاما به جاى مىآوردند و اين بدون كبيسه و نسىء ممكن نيست؛ اگر چه به تقريب باشد و اينكه از سير نيّرين آگاه نباشند مانع آن نيست كه حساب به تقريب نكنند، و ابو معشر و ديگر علماى نجوم مسلمان آيه إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّٰهِ را دليل قاطع مىدانند بر آنكه عرب گاهى ماه سيزدهم اضافه مىكردند و اگر آنان سال سيزدهماهه نداشتند هيچ علت مقتضى آن نبود كه خداوند بدين تأكيد و اصرار، سال را در دوازده منحصر فرمايد و آن را مربوط به نسىء داند و به قول نالينو و محمود پاشا و امثال آنان از تأخير حرمت يك ماه، بر شهور سال چيزى افزوده نمىشود. محمود پاشا از شاگردان مكتب جديد است و ما مراتب علم آنان را مىدانيم كه از علم نجوم اسم و اصطلاح را نيز درست فرا نگرفتهاند و حساب كردن ساعت شب و روز را در شهرى كه نديدهاند نمىتوانند. ديدم كسى كه فرق ميان nosanilcnI, nosianilceD را نمىگذاشت كه اصطلاح متداول خود اروپاييان است و ديگرى را ديدم مىپرسيد چرا در زمستان ظهر شيراز قبل از ظهر تهران است و غروب آن بعد از غروب تهران، امّا در تابستان هر دو پيشند؛ هم ظهر و هم غروب. و به قول امثال آنان نمىتوان امثال ابو ريحان و ابو معشر و امام فخر رازى و خاورشناسان ماهر را تخطئه كرد.
محمود پاشا هم مانند ساير مردم در ذهنش راسخ شده بود كه سال هرگز از دوازده ماه بيشتر نيست و اينكه گروهى در وقتى بعض سالها را سيزده ماه مىگرفتند هرگز در فكر عامه مردم خلجان نمىكند و بايد به آنها گفت هم اكنون يهود بعض سالها را سيزده ماه مىگيرند تا استبعاد آنها رفع شود.
اكنون كه سخن بدينجا رسيد مناسب آمد به رسم فصح در نزد مسيحيان و يهود اشارتى كنيم تا ضمنا ارتباط مسيحيان با ماه قمرى نيز معلوم شود.
عيد فصح و ماه قمرى
چنان كه گفتيم ماههاى يهود قمرى است و سالشان شمسى، و مسيحيان ماه و سالشان هر دو شمسى است. اصطلاحى است بر خلاف مسلمانان در امور دينى كه ماه و سالشان هر دو
رؤيت هلال، ج5، ص: 3807
قمرى حقيقى است، امّا بعض اعياد آنان مربوط به ماه قمرى مىگردد؛ مانند عيد فصح.
عيد فصح ميان يهود و مسيحيان مشترك است، امّا وقت آن از يكديگر جداست. فصح يهود به ياد خروج بنى اسرائيل است از مصر و رهايى از ستم فرعون و آزار و شكنجه او و آن بايد وسط ماه قمرى اوّل سال دينى باشد و حتما در آغاز فصل بهار باشد و چون ماه قمرى هميشه در يك فصل ثابت نيست، ماه سيزدهم اختراع كردند؛ چنان كه گفتيم.
مسيحيان نيز عيد فصح را نگاه مىدارند و حضرت مسيح به روايت آنان خود اين عيد را نگاه مىداشت و نزد مسيحيان بايد حتما يكشنبه باشد. يكشنبه هم هميشه منطبق با چهاردهم ماه قمرى و حالت بدر قمر نيست، لذا اوّلين يكشنبه بعد از بدر، يعنى اوّلين يكشنبه بعد از نيمه ماه قمرى كه پس از آغاز بهار و تحويل آفتاب به برج حمل اتفاق افتد، عيد فصح مسيحيان خواهد بود و مسيحيان عيد پاك را بعد از اوّل حمل مىگيرند، پس از آنكه آفتاب در حمل آمد منتظر مىشوند تا قمر به حالت بدر برسد و بعد از آن منتظر يكشنبه مىشوند؛ آن روز عيد پاك خواهد بود.
عيد پاك يا فصح متردد است ميان اوّل حمل تا پنجم ثور يا 21 مارس تا 25 آوريل. و به اختلاف سنوات مختلف مىشود. اگر روز عيد نوروز شنبه باشد. و همان روز بدر واقع شود فرداى نوروز كه يكشنبه است عيد پاك است و اگر بدر يك روز پيش از نوروز باشد بايد يك ماه منتظر باشند تا بدر پس از نوروز، و اگر اتفاقا روز بدر روز دوشنبه باشد بايد پنج روز ديگر منتظر بمانند تا يكشنبه بعد از بدر و بعد از نوروز را عيد كنند؛ نظير همان ماه سيزدهم كه در بعض سنوات عيد فصح يهود را به تأخير مىاندازد.
مسيحيان مراسم و اعياد ديگرى دارند همه وابسته به عيد پاك كه با تقدم و تأخر آن تغيير مىكند و در حقيقت وابسته به ماه قمرى هستند از جمله:
63 روز پيش از عيد پاك عيدى است كه اگر عيد پاك نوروز باشد، آن عيد در ژانويه واقع مىشود و اگر در 5 ارديبهشت باشد در فوريه. آن را enisegautpeS گويند و چهل و نه روز يا ده هفته بر حسب اختلاف فرق روزه كارم )emeroC( است و طايفه جديد پرتستان روزه را مطلقا واجب نمىدانند، كه در كتب عربى صوم سعانين مىنويسند اوّل آن erdnec ed idercreM و پس از فصح به چهل روز عيد سلاقا niosnecsA و پس از سلاقا به ده روز بنطقسطى )etecetneP( روز نزول روح القدس بر حواريين و همين ايّام صوم سليحين است و 7 روز پس از آن
رؤيت هلال، ج5، ص: 3808
etoiDeteF
پنجشنبه بعد از هفت روز عيد الخمسين و نظاير اين باز هست و براى آنكه بدانند پارهاى مراسم مسيحيان نيز به سير قمر مربوط است همين اندازه كافى است.
*** در مقاله شماره پيش «1» گفتيم: صاحب شريعت اسلام براى ضبط وقايع و انجام دادن دين و اوقات عبادات، سال و ماه قمرى را برگزيد؛ به عللى كه در آنجا ذكر كرديم، و نيز گفتيم:
اقوام نيمه متمدن به غير حوائج عصر خويش، نياز ندارند؛ مهمترين مقصود آنان ضبط فصل گرما و سرما و رسيدن محصول و توليد مواشى و فزونى غلات و شير و پنير است و به گذشته اسلاف و قرون پيشين علاقه ندارند، بر خلاف اقوام متمدن كه علاوه بر عصر خود به دانستن گذشته نيز علاقهمندند و براى نتايج فكرت بزرگان افراد انسان و تحقيقات دانشمندان پيشين ارج و بها قائلند؛ خصوصا براى علماى نجوم و تاريخ، زيرا دانستن فواصل زمانى وقايع از همه چيز مهمتر است. در آن مقاله گفتيم كه سال قمرى مسلمانان و شمسى اصطلاحى روم قديم كه امروز به تاريخ ژول سزار مشهور است، براى ضبط دقيق از همه بهتر و كافى است. و سال شمسى حقيقى به دقت كافى نيست. از آيات كريمه قرآنى كه بناى شرح و تفسير آن را داشتيم، آيات هلال است: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ ... كه فرصت شرح آن را نيافتيم و اكنون تدارك ما فات به عهده ماست. نيز چندى پيش از طرف سلطان مغرب پيشنهادى شايع گشت كه مسلمانان براى رفع اختلاف در رؤيت هلال، به حساب علمى منجمين رجوع كنند، كه در عصر ما با ترقى علم و كثرت وسائل حساب آنان به غايت دقت و صحت رسيده و اعتماد بر آن در راهنمايى كشتىها و طيارات و زير دريايى و امثال آن معلوم است، و بايد اين مطلب نيز تحقيق شود. در همان وقت گروهى دانشمند اظهار نظر كردند و در امكان يا عدم آن سخن گفتند، بعضى دوستان از من نيز نظر خواستند، امّا چون غرض پيشنهادكننده را نمىدانستم و جواب دادن به سؤال مبهم معقول نيست، آن را به وقت ديگر احاله كردم كه به تفصيل، جهات علمى و دينى مسأله را از همه باب بررسى كنم و جوابى منقّح بدهم. بارى مسأله مسكوت ماند، امّا هميشه اين فكر در اذهان اهل تحقيق بوده و هست؛ چنان كه اسماعيليه مشرق هم طريقهاى
______________________________
(1). يعنى آنچه تا اينجا درج شد.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3809
انديشيده بودند، امّا مقبول نيفتاد و مشهور نگشت؛ چون موافق شرع صحيح نبود.
تاريخ حقيقى و اصطلاحى
زمان را اگر مطابق اوضاع حقيقى فلكى تقسيم كنيم، تاريخ حقيقى و اگر موافق قرارداد مردم تقسيم كنيم، اصطلاحى است. چنان كه رسيدن خورشيد به نصف النهار ظهر حقيقى است و ظهر وسطى اصطلاحى است. زمان حقيقى قابل تغيير نيست و تابع اصل خلقت و آفرينش است؛ امّا اصطلاحى قابل تغيير است. منجّمين اسلامى ظهر وسطى را در 21 برج دلو مطابق ظهر حقيقى قرار مىدادند و پس از آن تا آخر سال ظهر حقيقى پس از وسطى بود. اهل زمان ما آن را در 26 حمل قرار مىدهند و ظهر حقيقى گاهى مقدم مىشود بر ظهر وسطى و گاه مؤخر، بنا بر اين چهار بار منطبق مىشود. چون اصطلاح و قرارداد است، مىتوانند تغيير دهند و هر دو طريقه منجمين اسلامى و منجمين عصر ما صحيح است. امّا ظهر حقيقى قراردادى نيست و تابع رسيدن قرص آفتاب است به نصف النهار در هر شهر نسبت به خود.
شايد خوانندگان گرامى در تقاويم و تواريخ امتهاى ديگر با تأمل نظر كرده بدانند كه آنان اوقات امور عادى زندگى خويش، بلكه اعمال و وظايف دينى و اعياد مذهبى را بر اوضاع فلكى و حركات ماه و خورشيد مبتنى نساختند، به طورى كه آغاز و انجام اجزاء و تقسيمات زمان درست منطبق با حالت معين از حالات ماه و خورشيد باشد. مصريان و بابليان و ايرانيان قديم پيوسته سى روز را يك ماه مىگرفتند و پنج روز در آخر ماه دوازدهم مىافزودند و سال 365 روز مىشد بىكسر، با آنكه يك دوره مسير خورشيد از اوّل حمل تا حمل ديگر چند ساعت از اين بيشتر است. پس اوّل سال آنان منطبق با اوّل دوره حركت خورشيد نمىشد، و ماهها نيز كه همه سى روز بود، آغاز آنها با انتقال خورشيد از برجى به برج ديگر منطبق نبود، اگر مىخواستند وضع تقويم منطبق بر وضع حقيقى خورشيد باشد، مانند واضعان تاريخ جلالى، آغاز سال را اوّل حمل مىگرفتند و اوّل هر ماه را انتقال خورشيد از برجى به برج ديگر. آغاز سال رومى قديم نيز منطبق بر وضع معين خورشيد نيست؛ همچنين آغاز هر ماه. و ساير تواريخ همه بر حسب وضع و قرار خود مردم است نه بر حسب اوضاع حقيقى فلكى.
صاحب شريعت اسلام كليه اوقات و تقسيمات زمان را مبنى بر اوضاع حقيقى قرار داده
رؤيت هلال، ج5، ص: 3810
است؛ براى آنكه مردم بدانند زمان، اندازه حركت اجسامى است كه خداوند خلق كرده، و آنها را به تقدير و اندازه مضبوط به حركت آورده است، تا در خاطر آنها مرتكز شود كه ازمنه عبادات امر الهى و حقيقى است نه جعلى و قراردادى كه قابل تغيير و تبديل باشد.
آغاز و انجام هر ماه يكى از تشكلات قمر است؛ يك ماه عبارت از آن است كه قمر همه تشكلات خود را طى كند تا به حالت بدر در آيد، آنگاه كاسته گردد تا ناپديد شود و باز به صورت هلال نمايان گردد؛ چون كه اين حالات خلقت الهى است و دست ما به آن نمىرسد. ماه رمضان و ديگر ماهها نيز مبنى بر همين تشكلات و وضع الهى است. ساير امتها اوّل و آخر ماه را بر حسب مصالح و سليقه خويش قرار دادند و اگر مصلحت بهتر يافتند، آن را تغيير دادند. چنان كه در تقويم گرگوار، مستعمل مردم اروپا، اوايل ماهها تغيير يافت و اعياد مسيحيان سيزده روز از آنجا كه بود مقدم افتاد، ما چنين عملى را در ماههاى هلالى نمىتوانيم انجام دهيم. اوّل ماه رمضان وقتى است كه هلال ديده شده است و حتّى يك روز هم نمىتوانيم آن را مقدم يا مؤخر سازيم.
ماه وقتى از خورشيد فاصله بسيار ندارد، اصلا ديده نمىشود و در آن حال گويند در محاق است و در وسط زمان محاق با خورشيد در يك نقطه فلكى قرار دارد كه هرگاه كسوف اتفاق افتد؛ يعنى آفتاب بگيرد، در همان وقت ماه در پيش خورشيد واقع شده، مانع رسيدن نور خورشيد مىگردد، اين حال را حالت اجتماع گويند. و اگر كسوف نباشد، حالت اجتماع با چشم ديده نمىشود. بعضى طوايف مانند يهود حالت اجتماع را آغاز ماه قمرى قرار دادند. امّا چون اين حال محسوس نيست، در دين اسلام بدان اعتنا نشده، يك يا دو روز پس از اجتماع را كه ماه به صورت هلال پديدار مىگردد، غرّه گرفتند.
گفتار نالينو درباره اعمال دينى اسلام و اوضاع فلكى
نالينو مستشرقى ايتاليايى است كه در دانشگاه بلرم استاد بود و زبان عربى نيكو مىدانست.
او كتب هيئت و نجوم علماى اسلام را خوانده و تحقيقاتى در تاريخ علوم رياضى و خصوصا نجوم و هيئت مسلمانان نموده بود. خطابههاى وى در اين موضوع به زبان عربى در شهر رم به سال 1911 مسيحى به طبع رسيده است. در خطابه 29 آن كتاب گويد:
هر كس در احكام دينى مسلمانان نظر كرده باشد، بر وى پوشيده نيست كه ميان احكام
رؤيت هلال، ج5، ص: 3811
شريعت اسلام و اوضاع آسمانى رابطه روشنى است. اوقات نمازهاى پنجگانه از يك شهر تا شهر ديگر و از يك روز تا روز ديگر فرق مىكند و حساب آن متوقف بر دانستن عرض جغرافيايى بلاد و حركت خورشيد در فلك البروج و احوال صبح و شفق مىباشد. و نيز شرط نماز است كه مسلمان در هر جاى كره زمين رو به كعبه بايستد و آن موجب شناختن سمت قبله است و مبنى بر حلّ يكى از مسائل علم هيئت از حساب مثلثات. ديگر از اعمال آنان نماز آيات است هنگام كسوف و خسوف و چون وقوع آن را از پيش بدانند، خويش را آماده نماز مىسازند و اين هم ممكن نيست مگر به شناختن حركت ماه و خورشيد و استعمال جداول صحيح. همچنين روزه و عيد فطر به حساب گردش فلكى مربوط است؛ چون آغاز ماه روزه و انجام آن به پديد آمدن هلال است كه امرى واقعى است نه از تقويم رسمى اصطلاحى كه آغاز و انجام ماه را از يك زمان اختيارى انتخاب كنند و هم آغاز روزه از فجر دوم حساب مىشود.
سپس نالينو عقايد فقها را در اين باب نقل كرده است كه ما هم بدان اشاره خواهيم كرد.
آنگاه گويد:
احكام شريعت اسلام، علماى هيئت را بر آن داشت كه در امور مربوط به رؤيت هلال و ظهور شفق و فجر به دقت نظر كردند، چنان كه در اين مسائل تبرّز يافتند و حسابها اختراع نمودند و راههاى نو نهادند كه پيش از آنها كسى از يونان و هند و فارس بدان راه نيافته بود.
خلاصه آنكه ارتباط بعض احكام شريعت با مسائل هيئت، رغبت مسلمانان را به دانستن امور فلكى و كواكب بيفزود و دانشمندان دينى اسلام را بر آن داشت كه قسمتى از علم نجوم را سودمند و صحيح بدانند؛ يعنى آن قسمت كه به حساب مربوط است و آن را غزّالى قسمت حسابى از علم نجوم ناميده است.
بعد از آن گويد:
از عللى كه مسلمانان متدين را به علم هيئت ترغيب كرد، آيات قرآن است كه فوايد و مصالح بسيار عظيم اجرام سماوى و حركات آنها را اثبات كرده است و مردم را به تأمل و انديشه در آن فرا خوانده تا نعمت و حكمتهاى الهى را كه در آنها به كار رفته دريابند. تفاسير بزرگ قرآن مانند مفاتيح الغيب فخر رازى و تفسير نظام الدين حسن
رؤيت هلال، ج5، ص: 3812
نيشابورى هر جا فرصت يافتند به شرح فلكيات پرداختند. اين يونس، منجم مشهور (متوفّى به سال 399 ه)، در مقدمه زيج خود همه آيات قرآن را كه در فلكيات آمده است، يك جا فراهم ساخته و بر حسب موضوع مرتب كرده است. بسيارى از علماى اسلام در توحيد و معرفت پروردگار تأليفات نيكو دارند، و بهترين راه را براى معرفت حق، انديشه در عجايب آفرينش او شمردهاند، كه چون انسان به دقت در مصنوعات او و حكمتها كه در هر يك به وديعه نهاده شده است نظر كند، به قدرت و علم بىمنتهاى سازنده آن واقف گردد. از جمله غزّالى با كمال فصاحت و بلاغتى كه داشت و با اطلاع وسيع و تأملى كه در اوضاع سماوى حاصل كرده بود عجايب حكمت آنها را در ضمن بيان آثار شگفتانگيز ساير مخلوقات بر شمرده است.
آنگاه نالينو از ساير علماى اسلام نيز عباراتى در اين معنى آورده است. وى در ضمن سخنان خويش آراى فقها را نيز نقل كرده است كه آيا مىتوان بر حساب نجومى كه به قواعد رياضى متكى است اعتماد كرد يا نه؟ البته آغاز ماههاى اسلامى پديد آمدن هلال است و كسى نگفته است مىتوان وقت ديگر غير هلال را اوّل ماه قرار داد، امّا مىشود همان پيدايش هلال را به غير ديدن ثابت كنيم؛ چون از روى حساب مىتوان يقين كرد كه ماه قابل رؤيت شده است.
از بعضى علماى شافعى مانند ابن سريج (متوفّى به سال 306 ه) نقل كرده است، كه هرگاه ابر آسمان را فروگيرد و ماه را بپوشد كه هلال ديده نشود، براى منجم كه حساب سير كواكب مىكند، جايز است در اعمال خود به آن حساب رفتار كند و اگر حساب او دلالت بر قابليت رؤيت كند خود روزه گيرد. اين فتوا را كه نالينو از ابن سريج نقل كرده است بسيارى از علماى شيعه نيز گفتهاند، چون علم حجت است از هر راه حاصل آيد، و آنها كه بر حساب منجمين اعتماد نكردند، از اين جهت نكردند كه احتمال سهو و اشتباه در حساب آنان دادهاند.
باز نالينو از قول ابن تيميه حنبلى (متوفّى به سال 728 ه) فتوايى آورده است از كتاب وى موسوم به بيان الهدى من الضلال في أمر الهلال، و در حاشيه گويد:
اگر اهل حساب نجوم اتفاق كردند بر وقوع كسوف البته حساب آنها خطا نمىكند، امّا از خبر آنها علم شرعى حاصل نمىشود، و نماز كسوف و خسوف فقط وقتى واجب
رؤيت هلال، ج5، ص: 3813
است كه آن را مشاهده كنيم. اگر انسان احتمال دهد مخبران درست گفتهاند و گمان به صحت قول آنها داشت، نيت آن كند كه هنگام وقوع و مشاهده نماز گزارد و آماده باشد، اين عمل او از باب رغبت و سبقت در كار خير و طاعت پروردگار بسيار پسنديده است.
اين فتوا از ابن تيميه مخالف آن است كه از ابن سريج نقل كرد. باز نالينو گويد:
مىدانم كه روش فقها غالبا آن است كه بر حساب منجمين اعتماد نكنند. چون سنت رسول صلّى اللّه عليه و آله، و صحابه او بر رؤيت بود، و نيز فقها از اشتباه منجمين بيم داشتند و ماه روزه را به امر طبيعى واضحى كه به چشم مرئى نيست، و گروهى اندك از منجمين با رنج و زحمت بسيار به دست مىآورند، و شايد خطا و اشتباه در حسابشان راه يافته منوط نمىسازند. با اين حال روش فقها مخالف با آنچه من گفتم، نيست؛ چون ارتباط اوقات عبادات با اوضاع فلكى قهرا مسلمانان را متوجه افلاك ساخت، و رغبت آنان را در دانستن احوال كواكب بيفزود، و آيات قرآن آنان را ترغيب به نظر در آيات آسمانى كرد. هر چند بعض فقها بر حساب آنان اعتماد نكنند. و آنها كه از حساب نجوم مذمّت كنند، مذمّت آنان از جهت آن است كه عامه مردم فرق ميان حساب نجومى كه مبنى بر سير كواكب است و ميان احكام و دلالت سعد و نحس نمىگذارند. اينان بيم داشتند كه از تصحيح علم نجوم، مردم به خرافات احكاميان افتند و به شايد و نشايد كه اصل درست ندارد، متوسل شوند.
سپس نالينو كلام عدهاى از دانشمندان دينى را آورده است كه نجوم را دو قسمت كردند و يك قسمت آن را صحيح شمردند. اين دو قسمت از علم نجوم كه نالينو از علماى مسلمان نقل كرده همان است كه امروز در زبان اروپاييان به آسترونومى eimonortsA و آسترولوژى eigolortsA معروف است. نالينو گويد:
آن قسمت صحيح از علم نجوم را غزّالى در احياء العلوم قسم حسابى ناميده است و در كتاب المنقذ من الضلال نيز اين قسم نجوم را صحيح شمرده و بر مخالفان طعن زده است. گويد: «دومين آفت به دين اسلام از دوست نادان است كه پندارد انكار هر علمى كه منسوب به حكما و علماى رياضى باشد، تأييد دين اسلام است. پس هر چه از آنان شنيدند منكر شدند و به نادانىشان نسبت دادند، حتّى قول ايشان را در خسوف
رؤيت هلال، ج5، ص: 3814
و كسوف باطل شمردند و پنداشتند كه گفتار آنان بر خلاف شرع است؛ با آنكه نه شرع متعرض مسائل رياضى شده است و نه در علوم رياضى متعرض امور دينى شدند. اين كلام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، كه فرمود: خورشيد و ماه دو آيتاند از آيات خداوند نه براى مرگ كسى منكسف مىشوند و نه براى زنده بودن كسى، چون آنان را مشاهده كرديد به سوى خداى تعالى و نماز متوجه گرديد. در اين كلام چيزى كه موجب انكار حساب خسوف باشد، نيست كه از سير ماه و خورشيد و اجتماع يا مقابله آنها به دست بيايد».
تا اينجا سخن غزّالى است.
آنگاه از مطهرين طاهر مقدسى در كتاب بدأ و تاريخ نقل كرده است:
من به يارى خداوند و خواست او تأليفى در نجوم خواهم نمود؛ چون مردم نادان را مىبينم اين علم را سبك گرفتند و عالمان بدان را پست شمردند و از قدر آنها كاستند؛ براى آنكه چند تن شيّاد دست به احكام غيب فرا بردند كه خداوند از خلق خويش مخفى كرده است.
نالينو كلام غزّالى را از كتاب تهافت الفلاسفه نقل نكرده و به نظر مىرسد كه سخن وى در آنجا روشنتر است. در اوائل كتاب گويد:
علماى رياضى گويند: گرفتن ماه بدان است كه روشنى ماه زائل گردد به اينكه زمين ميان ماه و خورشيد فاصله شود، چون ماه از خورشيد نور مىگيرد، وقتى زمين ميان آن دو حائل گردد، ماه در سايه زمين واقع مىشود و نور خورشيد از آن منقطع مىگردد. و نيز گويند: گرفتن خورشيد به آن است كه كره ماه ميان چشم ما و خورشيد قرار گيرد. و كسى كه پندارد باطل كردن اين علوم يارى دين است بر دين خيانت كرده است و مبناى آن را سست نموده، چون در اين امور برهانهاى محكم هندسى و حسابى قائم است، چنان كه شك در آن نمانده. و آن كه آن قواعد را بداند و ادله آنها را درست ياد گرفته و از آن قواعد خبر از وقوع كسوف و خسوف دهد پيش از وقوع، و درست آيد، اگر به او گويند علم تو بر خلاف شرع است، شك در علم خود نمىكند، بلكه در شرع شك مىكند و زيان شرع از كسى كه نه از راه درست يارى آن كند، بيش از كسى است كه در آن طعن زند، چنان كه گفتهاند: دشمن خردمند به از دوست نادان.
بزرگترين وسيله طعن منكران دين وقتى است كه رؤساى دين يكى از اين امور را بر
رؤيت هلال، ج5، ص: 3815
خلاف شرع شمارند و راه باطل ساختن شرع را براى آنها آسان گردانند.
نالينو از كتب علماى شيعه چيزى نقل نكرده است. با آنكه مضمون سخن غزّالى را پيش از وى سيد مرتضى و ابو الفتح كراجكى گفتهاند. سيد گويد:
گرفتن آفتاب و ماه و نزديك يا جدا شدن ستارگان از باب حساب و سير كواكب است كه اصول درست و قواعد محكم دارد، مانند تأثير كواكب در خير و شر و سود و زيان نيست كه اهل احكام ادعا مىكنند. فرق ميان اين دو همين بس كه در كسوفات و امثال آن هميشه حساب آنان درست مىآيد و خطا در آن ظاهر نمىگردد، بلكه خطاى آنها هميشه در احكام است؛ چنان كه كمتر اتفاق مىافتد خبر آنها راست آيد «1».
بايد دانست كه هرگاه دو متحرك در مسافتى حركت كنند و مقدار حركت آنها را بدانيم كه در هر ساعت مثلا چند كيلومتر طى مىكنند و فاصله ميان آنان و اوّل زمان حركت هر يك را نيز بدانيم البته مىتوانيم حساب كنيم كى به يكديگر خواهند رسيد. و اگر كسى گويد: «حساب اين گونه امور خلاف شرع اسلام است يا از حساب آنها نتيجه به دست نمىآيد»، شايسته مكالمه و جواب و سؤال نيست؛ او را با جهل خويش بايد گذاشت.
ستارگان آسمان سيرى دارند مشخص از دو هزار سال پيش تاكنون تغيير نيافته. دوره ماه هرگز يك دقيقه بلكه يك ثالثه هم مقدم و مؤخر نگرديده و خورشيد را نيز سيرى است با سرعت معلوم كه هرگز تغيير نكرده است و دو هزار سال بيشتر است كه از آن خبر داريم.
در قرآن كريم فرمود: كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى «2» و فرمود: ذٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «3» اندازهگيرى خداوندى است كه مىداند و مىتواند بىمعارض تحقق دهد. حساب كسوف و خسوف و هلال، مانند حساب دو متحرك تند و كند است كه زمان حركت و سرعت هر يك را مىدانيم و وقت رسيدن آنها به يكديگر را حساب مىكنيم. و نيز مانند حساب طلوع و غروب آفتاب است كه مىدانيم چند ساعت پس از نصف النهار به افق مىرسد. تابستان در شهرى كه زيست مىكنيم چه ساعت غروب مىكند و زمستان در چه ساعت.
گروهى از مردم متورّع امّا سادهلوح بر سيد مرتضى خرده گرفتهاند كه بر حساب
______________________________
(1). رك: بحار الأنوار، ج 58، ص 289.
(2). رعد (13): 2؛ فاطر (35): 13؛ زمر (39): 5.
(3). انعام (6): 96؛ يس (36): 38؛ فصّلت (41): 12.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3816
منجمين در كسوف و خسوف و امثال آن اعتماد كرده و آن را صحيح دانسته است. اين مردم از همان دوستان زيان بخشند كه غزّالى وصف آنها كرده است.
گفتار امير ابو نصر بن عرّاق در رؤيت هلال و مذهب اسماعيليان
امير ابو نصر از شاهزادگان آل فريغون است كه در خوارزم حكومت داشتند. ابو ريحان بيرونى بسيارى از ايام خود را نزد او به سر برده و در بعض اشعار عربى نام او را برده و مدح او كرده است. وى از بزرگان علماى رياضى است و در بيشتر كتب ما استنباط شكل مغنى را كه اساس علم مثلثات است به وى نسبت مىدهند. در ذيل كتاب نالينو صفحه 245 گويد:
رساله وى را كه در متناسب بودن جيب اضلاع مثلث كروى با جيب زواياى مقابل آن نوشته و نسخه آن در كتابخانه ليدن موجود است، به نام راجع به علم مثلثات نزد عرب اخيرا به زبان آلمانى ترجمه و طبع كردهاند.
بعضى گويند ابو الوفا محمّد بن محمّد بوزجانى يا ابو محمّد حامد بن خضر خجندى پيش از ابو نصر آن را دريافتند.
بارى، ابو نصر رسائل سودمند بسيار دارد، از جمله رسالهاى در رؤيت هلال و روش اسماعيليه و ردّ طريقه آنان تأليف كرده جزء مجموعهاى در حيدرآباد دكن به سال 1366 ه به طبع رسيده است. خواه مؤسس قاعده اصلى علم مثلثات ابو نصر باشد يا ديگرى، بىشبهه وى از بزرگترين علماى رياضى است و قول او در آنچه در صدد بيان آنيم، حجت است و چنان كه در حاشيه كتاب نالينو صفحه 245 نوشته است، ابو ريحان بيرونى با همه فضل و مقام علمى شاگرد ابو نصر بود.
شيعه اسماعيليه به حكمت و علوم عقلى رغبت بسيار داشتند و احكام اسلام را با اصول علمى مىآميختند؛ از جمله خواستند ماه قمرى را بر قواعد نجومى منطبق سازند و تصور مىكردند بدين طريق مىتوان اختلاف در رؤيت هلال را از ميان مردم برداشت و همه را بر حساب علمى كه اختلاف ندارد، متفق ساخت. همان فكرى است كه گفتم چندى پيش از طرف سلطان مغرب پيشنهاد شده بود. امّا روش اسماعيليان نه بر حسب سنت نبوى صلّى اللّه عليه و آله، صحيح بود و نه بر حسب قواعد نجومى؛ چنان كه ابو نصر در اين
رؤيت هلال، ج5، ص: 3817
رساله بيان كرده است. اينك ترجمه بخشى از مقاله وى:
گروهى از طايفه اسماعيليه حكايت كنند كه شيعه از اختلاف مسلمانان در آغاز و انجام ماه روزه نزد جعفر بن محمّد صادق رضى اللّه عنه، شكايت كردند، چون در ديدن هلال شك مىافتد و در عدد شهودى كه بايد در ديدن هلال شهادت دهند و شهادت آنها را بايد پذيرفت ميان فقها اختلاف است و دليل روشنى ندارند كه بر آن اعتماد كنند و از خلاف و تنازع آسوده شوند؛ بر خلاف مسيحيان كه قانونى معلوم دارند و آغاز روزه خويش از آن قانون استخراج مىكنند و شك و خلاف ميان آنها نيست. اسلام اولى است كه اين امر مهم را سامانى دهد و مردم را از رنج خلاف برهاند كه روزه يكى از اركان دين اسلام است. گويند صادق رضي اللّه عنه، در جواب آنان گفت اين خلاف از آنجا پديد آمد كه مردم به امام حق رجوع نكردند و به رأى خويش اعتماد نمودند. ائمه حق گنجور علم و وارث پيغمبر و معدن حكمتند و از عترت پاك رسول صلّى اللّه عليه و آله، اگر كار را به اهلش مىگذاشتند، خودشان و دينشان سالم مىماند و اختلاف از ميان آنان بر مىخواست. آنگاه جدولى كه از علم امامت و سرّ نبوت به قلم شريف خود مرتب ساخته بود، براى آنان بيرون آورد كه اوّل ماه روزه از آن آسان به دست مىآيد و در آن شك و شبهه نمىماند و بعضى از آنان طريقه حساب آن را نيز بيان كردند تا اگر جدول حاضر نباشد بتوان از روى حساب، آغاز هر ماه را بيرون آورد و به گمان اسماعيليان آن شب كه هلال ديده شود روز پيش از آن غرّه ماه است نه روز بعد از آن.
آنگاه ابو نصر گويد:
حق امير المؤمنين على بن ابى طالب و عترت طاهره از فرزندان او بر ما بسيار بزرگ است و بر من دشوار مىآيد كه جماعتى خويش را شيعه شمارند و به نيكان خاندان رسول چيزها نسبت دهند كه خداوند آنها را پاك و مبرّا فرموده است و اگر دشمنان، آن را بشنوند طعنها زنند و برگزيدگان آفرينش را به نقص و جهل منسوب دارند. من بسيار با اين مردم مناظره كردم و براى رضاى خدا كوشيدم تا به آنان بفهمانم كه به عمل خويش دشمنترين دشمنان اين خاندانند. اگر غرّه ماه روز پيش از رؤيت هلال است، هيچ كس صبح آن روز نمىداند كه هنگام غروب ماه ديده خواهد شد چگونه آن روز روزه دارد يا افطار كند؟
رؤيت هلال، ج5، ص: 3818
اين مردم پيوسته يك ماه را سى روز گيرند و يك ماه بيست و نه روز، به ترتيب؛ چنان كه هميشه ماه شعبان نزد آنان بيست و نه روز است و ماه رمضان سى روز. اگر اين سخن صحيح باشد چه حاجت به رؤيت هلال است. و آيه شريفه فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ چه معنى خواهد داشت و ماه را چه افتاده است كه در شعبان به شتاب رود و در ماه رمضان به كندى فرو ماند يا خورشيد در شعبان كند رود و در رمضان شتاب كند و از اين قبيل اباطيل بسيار شمرده است كه به ائمه حق نمىتوان نسبت داد.
و پس از آن ابو نصر ثابت كرد كه اينان به طريق ناقص ندانسته جدول خويش را از زيجهاى نجومى بر گرفته و نسبت به امام دادند و اين رسم منجّمان است كه پيش از استخراج هلال، يك ماه را سى، و يكى را بيست و نه فرض مىكنند تا پس از آنكه وقت رؤيت به دست آمد، مقدار هر ماه به تحقيق معلوم گردد و گاه باشد كه چند ماه پىدرپى سى روز گردد يا بيست و نه روز.
خواننده مقاله اگر اهل حديث باشد، از آنچه ابو نصر آورده است متنبّه مىشود كه احاديث عدد در كتب ما از ناحيه گروه اسماعيليه راه يافته و به غلط نسبت به اصحاب ائمه عليهم السّلام دادهاند، اينكه ماه رمضان هرگز ناقص نمىشود و ماه شعبان هرگز تمام نخواهد بود مذهب اسماعيليان است و از اين جهت فقهاى ما اين روايات را طرد كرده و به آن عمل ننمودند.
رؤيت هلال و حساب آن به قواعد علمى
در بعضى كتب ابو ريحان ديدهام كه بعضى از امم قديم، آغاز ماه قمرى از ديدن ماه نو مىكردند. كاميل فلاماريون در كتاب عظيم خود به نام نجوم براى عموم در آغاز فصل دوم از شرح كره ماه مىنويسد:
علم نجوم قديمترين علوم است و رصد ماه قديمترين ارصاد نجومى است؛ براى آنكه از همه سادهتر و آسانتر و سودمندتر مىباشد. اين كره شبانه، نور خود را آهسته و آرام در وقتى كه طبيعت خاموش است، به زمين مىفرستد. تشكلات پىدرپى او براى شبانان و مسافران نخستين مقياس زمان است ... ماه نو با روشنى ضعيف خود يك تقويم ساده براى شبانان است.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3819
نزديك مدت يك ماه، اين رفيق همسفر كره زمين يك دور تمام در آسمان طى مىكند، امّا حركت او بر عكس حركت شبانه روزى است. در عين آنكه ماه مانند ساير ستارگان طلوع و غروب دارد و از جانب مشرق سوى مغرب مىرود، هر شب سه ربع ساعت از همسفران خويش عقب مىنشيند و به نظر مىآيد كه از ستارهاى كه ديشب همراه او بوده، وامانده و اندى سوى مشرق گراييده است. اين حركت به روشنى محسوس است و سه روز پياپى كه جاى او را به دقت ملاحظه كنيم كيفيت آن بر ما معلوم مىگردد ....
آنگاه اشكال ماه را از هلال تا بدر و تربيع اوّل و دويم تا آخر كه ناپديد مىگردد كه آن حالت محاق است، شرح داده و گويد:
اين فاصله كوتاه كه ماه در آن ناپديد مىباشد، چه اندازه پيش از اجتماع است و چه اندازه پس از آن؟ حلّ آن براى مسلمانان بسيار ارزنده است كه نگران پايان روزه ماه رمضانند و بايد آن را به پديد آمدن ماه نو تعيين نمايند. ميليونها مردم در آن هنگام چشم به آسمان دوخته دارند و بايد از شرقيان جواب دقيق اين مسأله را بجوييم. امّا بايد اقرار كرد كه در اين زمان كسى در مشرق به نجوم نمىپردازد.
چنان كه فلاماريون گفته است در كشورهاى شرقى در عصر ما علم نجوم بر افتاده و منسوخ شده است. امّا آن زمان كه اساتيد اين علم بودند قاعده استخراج هلال را يافتهاند؛ هر چند در بيشتر كشورها، مسلمانان از آن آگاه نيستند. علتش آن است كه پس از فتنه چنگيز و سقوط بغداد به دست هلاكو، مطلق رصدهاى نجومى به زبان فارسى تدوين گشت و زبان فارسى فقط در ايران و هندوستان متداول بود. پس از اطلاع از هيئت جديد و طريقه كپرنيك و كپلر كه جداول و زيجات را مطابق آن نوشتند، باز هنديان پيش از ساير امم مشرق بدان پرداختند و آنچه جدول مرتب كردند، به زبان فارسى نوشتند. در عهد محمّد شاه گوركانى هندى، معاصر شاه سلطان حسين، مطابق هيئت فرنگى زيجى مرتب ساختند كه به زيج هندى مشهور است و چون به زبان فارسى است در ايران متداول گشت. امّا ساير ممالك اسلامى خصوصا آنها كه فلاماريون مىشناخت؛ مانند الجزاير و تونس از اين علوم خبر ندارند، چون زبان فارسى نمىدانند.
باز فلاماريون از قول هوليوس گويد:
امريك وسپوس در مناطق در يك روز هلال را پيش از طلوع آفتاب در
رؤيت هلال، ج5، ص: 3820
مشرق ديد و همان روز پس از غروب آفتاب در مغرب. امّا خود هوليوس در آلمان كه ماه را رصد مىكرد، هرگز نتوانست هلال را زودتر از چهل ساعت پس از اجتماع و ديرتر از 27 ساعت پيش از آن مشاهده كند.
در ذيل كتاب گويد: «من چندين بار مشاهده آن را 32 ساعت، 30 ساعت، 29 ساعت، 28 بلكه 27 ساعت پيش يا بعد از اجتماع دريافتم».
تشخيص هلال را به ساعت نمىتوان داد و ملاك ديدن هلال فاصله اوست از خورشيد و آنچه درباره ساعت گفتند تقريبى است. ماه در سير خود گاه تند است و گاه كند. و بايد در حدود ده درجه از خورشيد دور شود، تا قابل ديدن باشد. اگر تند رود، ده درجه را در مدتى كمتر از 18 ساعت طى مىكند و اگر كند رود، بيش از 24 ساعت نخواهد كشيد.
آنچه فلاماريون از امريك وسپوس نقل كرد هيچ كس غير او تاكنون مشاهده نكرده است كه سحر هلال ماه را در مشرق ببينند و غروب همان روز در مغرب مشاهده كنند، قطعا در آن اشتباهى رخ داده است؛ مگر يكى از انبيا و اوليا اوضاع حركت افلاك را دگرگون سازد؛ چنان كه در تورات آمده است حضرت يوشع روز جنگ با عمالقه آسمان را از حركت بازداشت كه آفتاب غروب نكرد تا بنى اسرائيل بر دشمنان خويش غالب آمدند.
چون امريك وسپوس منجم نبوده تورات خوانده بوده، سخن وى را با ترديد و شگفتى نقل كردند و هوليوس خود منجم بود و در رصد ماه بخصوص مهارت داشت. چنان كه اوّل او نقشه سطح كره ماه را منتشر ساخت و بلندى كوههاى آن را اندازه گرفت و قول وى كه بين 40 ساعت و 27 ساعت تعيين كرده، باوركردنى و به حق نزديكتر است.
چون به قول فلاماريون جواب تحقيقى مسأله هلال را بايد از شرقيان پرسيد كه آنها عنايتشان بيشتر بوده است. ما گوييم: جواب تحقيقى مسأله رؤيت هلال را آن زمان كه در اين نواحى منجّمان ماهر بودند و تجربه و رصد كردند يافتهاند.
به اصطلاح منجّمان ما، هرگاه بعد معدّل و بعد سوى هر دو در حدود ده درجه باشد ماه ديده مىشود و شرح اين دو بعد در اين مقاله مناسب نيست و بلادى كه عرضشان بيشتر است، مانند آلمان و فرانسه بسا چنان اتفاق افتد كه پس از 40 ساعت بعد از اجتماع نيز ماه قابل رؤيت نباشد، چون اختلاف بعد معدّل و بعد سوى در آنجا بسيار است و اختلاف بين مطالع و طوالع بيشتر از آن است كه در بلاد كم عرض اتفاق مىافتد. رؤيت ماه نو هنگام
رؤيت هلال، ج5، ص: 3821
غروب، مدتى پس از اجتماع ماه و خورشيد است و بايد چند ساعت از آن بگذرد تا هلال را بتوان ديد.
اجتماع ماه و خورشيد را به دقت مىتوان حساب كرد، چون مقدار سير هر دو معلوم است و چنان كه گفتيم از دو هزار سال پيش تاكنون كه رصد آنها در دست است، تفاوتى نكرده است. مانند آنكه مىتوانيم حساب كنيم دو متحرك تند و كند كه مقدار سيرشان معلوم است، چه وقت به يكديگر خواهند رسيد. با اين حال اگر كسى ادعاى رؤيت ماه كند، پيش از حال اجتماع يا اندكى پس از آن، البته اشتباه كرده و از او نبايد پذيرفت و چنان كه ديديم منجمين ماهر اروپايى اقلا 27 ساعت پس از اجتماع گفتهاند و موافق حساب منجّمان اسلامى كه به بعد معدّل و بعد سوى اعتماد كردند تا 18 ساعت احتمال رؤيت است.
شايد آن كه از نجوم آگاه نباشد، تصور كند حساب اجتماع ماه و خورشيد صحيح نيست يا پندارد هر چه منجم گويد غلط است، و ليكن جواب اينان داده شد و قول فقها را در اين باب نقل كرديم.
اختلاف در رؤيت هلال
بارها ديده و شنيدهايم كه در كشورهاى اسلامى در رؤيت هلال اختلاف مىافتد و بر حسب اختلاف هلال، اعياد و مراسم عبادات نيز تغيير مىكند. اختلاف از دو جهت است يكى آنكه ماه حقيقتا در شهرى قابل رؤيت بوده و در شهر ديگر نباشد؛ مثلا در بلاد غربى مانند شام و مصر و الجزاير غروب روز جمعه ماه را ببينند، امّا در هندوستان و افغانستان نبينند، چون غروب اين بلاد چند ساعت پيش از غروب شام و مصر است و در اين چند ساعت ممكن است كه ماه قابل رؤيت نبوده قابل رؤيت شود يا ماه در بلاد شمالى، مانند آلمان قابل رؤيت نباشد و در بلاد استوايى ديده شود. از اختلاف اوقات عبادت و آغاز و انجام ماه روزه نبايد ترسيد؛ چون اهل هر شهر مكلف به اوقات همان شهرند. وقتى در هندوستان ظهر است و نماز ظهر مىتوان خواند، در شام ظهر نشده و آن وقت كه در شهر مشهد غروب است و روزه را افطار مىكنند، در تهران غروب نشده و مردم روزه دارند. همچنين شايد ماه رمضان در شام زودتر از هندوستان باشد. امّا اين اختلاف نبايد از يك روز تجاوز
رؤيت هلال، ج5، ص: 3822
كند. و اگر كسى گويد كه من راهى دارم براى رفع اين اختلاف از او نمىپذيريم و دليل بر جهل او مىگيريم.
اختلاف ديگر ناشى از سهل انگارى و اشتباه شهود و قضات است. بسا شاهد كه ناديده را ديده انگارد و يا ابرى نازك را ماه پندارد و به چشم خيال شهادت دهد، بخصوص كه در بعض مذاهب شهادت يك تن مسلمان كافى است، اگر چه هيچ كس با توجه و دقت ماه را نبيند و بعض قضات به قرائن صدق و كذب شهود اعتنا نمىكنند يا چنان تفطن ندارند كه قرائن غلط را دريابند. اين اختلاف قابل حلّ است، اگر مراعات قواعد علم هيئت و نجوم را بكنيم و شهادتى كه يقينا غلط و اشتباه است نپذيريم. البته نمىتوان گفت هيچ محاسب اشتباه نمىكند، چنان كه نمىتوان گفت هيچ شاهد خطا نمىكند. امّا اگر محاسبان متعدد باشند و همه متوافق و عمل خويش را مكرر كنند، كم اتفاق افتد كه حسابشان خطا در آيد.
اگر خطا كنند در مقدارى اندك و ناچيز است، همان طور كه در مساحت اراضى، چند سانتىمتر يا در مسافت صدها كيلومتر دو سه متر اشتباه قابل اعتنا نيست. همچنين اگر در حساب اجتماع ماه و خورشيد و رؤيت هلال چند دقيقه مقدم و مؤخر گيرند، معفوّند؛ بر خلاف شهود عامى و بىخبر كه به جاى چند دقيقه دو روز خطا مىكنند.
امروز جداولى كه در كتب رياضى به طبع رسيده؛ مانند لگاريتم اعداد و جداول مثلثات و تقويمهاى خارجى، موسوم به معرفة الأوقات spmet ed ecnessiannoC كاملا بىغلط است و محاسبان به دقت كامل كار خود را به انجام رسانيدهاند. كشتيبانان و هوانوردان در ميان اقيانوس و جوّ هوا و زير دريا به اعتماد حساب آنها مسافر و مال التجاره مىبرند و اگر يك درجه در انحراف از قطبنما اشتباه كنند، خطرهاست. امّا در همه اين امور اعتماد بر حساب منجمين مىكنند و سالم به مقصد مىرسند.
اگر كسى از ما سؤال كند: دليل شرعى بر اينكه مىتوان به شهادت شهود اعتماد كرد، بسيار داريم، امّا بر اينكه به قول منجم مىتوان شهادت شهود را باطل كرد، دليل نداريم، بنابراين پيشنهاد دولت مراكش كه حساب علمى را درباره رؤيت هلال دخل دهيم، صحيح نيست. اسماعيليان مشرق هم اين عمل را مىخواستند و موفق نشدند؛ چنان كه از قول ابو نصر بن عرّاق نقل كرديم.
در جواب بگوييم: روش اسماعيليان غير آن است كه ما مىگوييم. اسماعيليان يك ماه
رؤيت هلال، ج5، ص: 3823
را سى روز و ماه ديگر را بيست و نه روز حساب مىكردند پىدرپى، و در اين صورت احتياج به رؤيت هلال نبود با آنكه در قرآن كريم است يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ «1» (تو را از هلال پرسند بگو هلال ميزان اوقات است براى مردم) و نيز در قرآن است فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ «2» (هر كس از شما ماه را ببيند روزه دارد). و اگر به عدد و ترتيب تام و ناقص اعتماد بايد كرد، حاجت به ديدن ماه نو نيست، و آن بر خلاف سنت مسلمانان و اصحاب پيغمبر است كه پيوسته تابع هلال بودند. و چون قول آنان موافق قرآن و سنت نبود، بر افتاد.
امّا اين طريقهاى ديگر است و ما مىگوييم همان رؤيت هلال معتبر است، چنان كه سنت مسلمانان بوده و هست؛ الّا آنكه اگر شهود ادعاى ديدن كنند، در حالتى كه يقين دانيم خطا كردند، قول آنان را نمىپذيريم. به دليل آنكه شهادت گواهان عين حقيقت و واقع نيست، بلكه راهى است براى يافتن حقيقت، و اگر يقين كنيم حقيقت غير آن است كه شاهد گويد، نبايد پذيرفت. مانند مردى كه گواهان شهادت داده بودند شتر او ناقه يعنى ماده است و واقع بر خلاف آن بود و معاويه شهادت آنان را رد كرد. اكنون اگر كسى شهادت دهد ساعت يازده آفتاب را ديدم كه به نصف النهار در آمده بود، يقين داريم سهو كرده است. يا شهادت دهد در فصل زمستان تهران ديدم ساعت 3 بعد از نيمه شب فجر طالع شد، نمىپذيريم.
در حساب نجوم فرقى ميان بلندى و كوتاهى شب و روز در تابستان و زمستان و ميان اجتماع و رؤيت هلال و كسوف و خسوف نيست، چنان كه اين ثابت و صحيح است، آن هم ثابت و صحيح است. علت آنكه بعض فقها شب و روز و ساعت فجر و مغرب را صحيح مىدانند و بدان اعتنا مىكنند و مخالفت شهود را تا حدودى قبول مىكنند كه ممكن باشد در حساب سهو واقع شود [كذا، شايد: نشود]، امّا رؤيت هلال را صحيح نمىدانند و قول شاهد را هر چند دو روز مقدم يا مؤخر باشد مىپذيرند، آن است كه از علم نجوم و هيئت و ثبات وضع حركات فلكى خبر ندارند و اين گونه مردم معذورند؛ چنان كه ردّ دانشمندان آگاه هم اين شهادت را، بجا و صحيح است.
______________________________
(1). بقره (2): 189.
(2). بقره (2): 185.
رؤيت هلال، ج5، ص: 3824
اسماعيليان مشرق در حقيقت مسلمان نبودند، بلكه تظاهر به دين مىكردند تا بر مسلمانان حكومت كنند و چندان از احكام اسلام آگاه نبودند كه به آراى خويش صورت دينى دهند و با آنكه در علوم حكمى اظهار تعصّب مىكردند، به پايه مسلمانان نمىرسيدند و به شهوترانى و لذات، خصوصا لذات غير طبيعى، از تحقيق علمى بازماندند و سياستى آميخته به رعب و جبر و استبداد داشتند. از اين جهات رأى آنان را كسى نمىپذيرفت و به محض آنكه قدرت از دست آنان به در رفت، رسوم آنها بر افتاد و آيين آنان منسوخ گشت.