بسم الله الرحمن الرحیم
نقل قول:
البته مطالبی که یا واقعا خرافه هستند و یا در زمان ما فعلا باید در لیست خرافه قرار بگیرند، کم نیستند، و گرایش نوع بشر، به چیزهایی است که فعلا آن را به وضوح میتواند درک کند. این حرفهایی که الآن عصر ما رد و بدل میشود، به گمانم از دیر زمان به بهترین وجه ممکن با رویکرد مشابه، از دو طرف بوده است، و مشخصا از طرف کسانی که به زندقة شناخته میشدند، مطرح میشده است، و تلاشهایی ظریف سامان میدادند تا بلکه هر چند به مرور زمان اما در نهایت زلزلهای در دیدگاه معنویتباور ایجاد کنند، ابن مقفع یک گروه حسابی تشکیل داده بود، و بسیار کار فرهنگی کرد، زرینکوب در دو قرن سکوت پس از ذکر نامه ابن مقفع به خلیفه در باب چارهاندیشی تناقضات احکام شرع، میگوید: «نشان میدهد که نویسنده بیش از آنکه در پی چارهجویی باشد قصدش عیبجویی است»، و اگر دو قرن سکوت زرینکوب تحلیل آزاد شود به گمانم عنوان کتاب نزد تحلیلگر عوض میشود. |
اطمینان من هم چند مبنا داره که یکیش
به موضوع خدای شکاف ها مربوط میشه، اینکه الان شما معنویت رو بردین در
انتهای ارقام عدد پی جایی گذاشتین که دیگه در دسترس نباشه خودش نشون میده
که اوضاع چطوره، مثل اون داستان ملانصرالدین که میخی در زمین کوبید و گفت
وسط زمین اینجاست و هرکس قبول نداره بره گز کنه.
برای من عجیبه که چطور در گذشته های دور که دانش امروزی رو نداشتن افرادی البته دانشمند پیدا میشدن و معترض باورهای مردم اطراف خودشون میشدن حالا چه در غرب و چه در شرق. اون زمان دلیل خاصی نداشتن که و الی الارض کیف سطحت و یا خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن و امثال اینها مبتنی بر هیات بطلمیوسی هستن و اصلا زمین خودش بخشی از آسمان هستش و آسمانها بر زمین برافراشته نشدن و کسی اونها رو نگه نداشته که بر زمین نیافتن و اگر قرار باشه چیزی بر چیزی بیافته این زمینه که ممکنه بر سایر اجرام بزرگتر از خودش بیافته. حالا مثال های دیگه بماند. و بگذارید اینو بگم که چه صدمه ای بر بشر در طول تاریخ وارد شده وقتی که بهش گفتن بیماری و نقصان در اموال و جانها آزمایش الهی هستن و قاعدتا این بشر دنبال واکسن و سموم کشاورزی نمیرفته (البته بر اینها هم میشه خرده گرفت اما کسی حاضر نیست به گذشته برگرده). پدربزرگ خودم که روزی دو جزء قرآن میخوند وقتی رفتن برای کوبیدن آبله، فحشی داده بود و نگذاشته بود بهش بزنن همینطور وقتی دوش حمام آوردن و خزینه پر از عفونت رو بستن گفته بود این لامذهب ها غسل سرشون نمیشه. اگر زجر زندگی اجدادمون رو ببینیم می فهمیم که در چه دوران خوشی داریم زندگی می کنیم، اما باید چشمها رو ببندیم و نگیم این دستاوردها از کجا اومد. به طور خاص درباره باور شیعه، من میبینم که دست کم از اوایل صفوی بارها موج تصور نزدیک بودن ظهور باعث بروز بحران ها شده و حوادثی مثل جنگهای ایران و روس و پیدایش بابیت و بهاییت تا همین یامحمدا و حسینی خل وضع امروزی همه نتیجه اون هستن و همین امروز هم عده ای منتظر هستن که صاحب مملکت بیاد چون «تا صاحبش نیاد درست نمیشه» و نشستن ببینن «بین جمادی و رجب» کدوم العجب کل عجب رخ میده و کی عبدالله میمیره و کی سفیانی میره بشار رو بکشه و غیره. ظاهر اینها چیز مهمی نیست اما اگر خوب بررسی کنید میبینید که ۵۰۰ ساله درگیر چنین موضوعی هستیم و این تفکر در نحوه نگرش ما به جهان، منطقه، کشور و حکومت و روابط سیاسی و جنگ و همه چیز تاثیر زیادی داشته. حالا از جنگ شیعه و سنی و این بساط توهین به مقدسات همدیگه و جنگهای نیابتی چیزی نمیگم. مطالب زیادی گفتم و مطالب بسیار زیادتری رو نگفتم اما آیا شما می پذیرید که بابت این باورها هزینه زیادی بر این سرزمین تحمیل شده و میشه؟ و در عوض اون چی به دست اوردیم؟ بیش از ده درصد جامعه مون به خارج پناهنده شدن حتما از سر خوشی نبوده. یقینا روزی افرادی پیدا میشن و اینها رو می پرسن و پیگیر میشن. گذر زمان نشون میده که پیش بینی من درست درمیاد یا پیش بینی شما، ادامه یافته های بشر به تایید باورهای مذهبی منجر میشه یا به فاصله گرفتن از اونها. |
اطمینان من هم چند مبنا داره که یکیش به موضوع خدای شکاف ها مربوط میشه،
|
اطمینان من هم چند مبنا داره که یکیش به موضوع خدای شکاف ها مربوط میشه،
|
چون بحث را از نقطه خوبی آغاز کردید، من هم از همین اولین شاهد شما شروع میکنم،
|
تنها خوبی این بحث اینه که در آینده
میشه درباره اون بهتر قضاوت کرد البته این آینده ای هست که ما دیگه نیستیم
چون اینطور تغییرات در طول چند دهه ممکنه خیلی زیاد نباشه.
|
بحث بوهر و اینشتین ارزش خداشناسی
نداره به نظر من، این یک جمله صرفا به این معناست که اینشتین نمیتونه نظر
خودش رو به جهان تحمیل کنه بلکه باید ببینه جهان چطور کار میکنه. بوهر
اصلا خودش آتئیست بوده، می دونستین؟ اینشتین هم بی دین و ندانم گرا بوده.
|
چقدر فضا رو عوض کردین یهو از مختصات دکارتی پرت شدیم به قطبی.
خب درباره تغییر عقیده در پیری (بدون ارتباط با خرفتی) باید بگم قاعدتا کسی که یک درصد احتمال میده که خدا وجود داشته باشه نزدیک مرگ باید همین یک درصد رو جدی تر بگیره مثل خیلی از مردم که در پیری پرهیزگار میشن. منتظر باشین شاید داوکینز هم به خاطر همون ۶٫۹ این اواخر یه حرکتی بزنه. من هم مستعد هستما اگر عزرائیل غافلگیر نکنه. |
خب درباره تغییر عقیده در پیری (بدون ارتباط با خرفتی) باید بگم قاعدتا کسی که یک درصد احتمال میده که خدا وجود داشته باشه نزدیک مرگ باید همین یک درصد رو جدی تر
بگیره مثل خیلی از مردم که در پیری پرهیزگار میشن. منتظر باشین شاید
داوکینز هم به خاطر همون ۶٫۹ این اواخر یه حرکتی بزنه. من هم مستعد هستما
اگر عزرائیل غافلگیر نکنه.
گذشته از این، خدای اسپینوزایی یا خدایی که زکریای رازی میشناخت یعنی خدای خیلی باکلاس که پیامبری هم نفرستاده و اصلا مدل کارش اینجوری نیست، وجودی تقریبا پهلو به پهلوی عدم داره و من هم میگم اگر خدایی وجود داشته باشه قاعدتا باید چنین خدایی باشه. دقت کنین که چنین خدایی به هیچ وجه در امور جهان مداخله نمیکنه، قوانینی وضع کرده و جهان رو وادار کرده با اون قوانین کار کنه و شما هر چقدر هم دقت کنین چیزی جز اون قوانین نمی بینین گویا که خدا خودش همون قوانین باشه. |
خب دیگه اگر این شد دلیل، بسیار دلیل بدیه. ترس.
درباره بخش تاریک و تحقیقات علمی، هر نقطه ای که دانشمندی به این نتیجه برسه که از اینجا دیگه کار خداست، اون نقطه توقف کار علمی و تعطیل کردن علم میشه. در هیچ مرحله از کار علمی و کشف و تحلیل نباید خدا رو در نظر گرفت و باید فرض کرد که تنها و تنها قوانین طبیعت دارن کار میکنن و باید شناخته بشن. هم شما و هم خوانندگان احتمالی این سرنگار رو دعوت میکنم یکبار جملات دارای منبع اینشتین رو بخونین: https://fa.m.wikiquote.org/wiki/%D8%...AA%DB%8C%D9%86 موفق باشید |
خب دیگه اگر این شد دلیل، بسیار دلیل بدیه. ترس. |
درباره بخش تاریک و تحقیقات علمی، هر نقطه ای که دانشمندی به این نتیجه برسه که از اینجا دیگه کار خداست، اون نقطه توقف کار علمی و تعطیل کردن علم میشه. |
در هیچ مرحله از کار علمی و کشف و تحلیل نباید خدا رو در نظر گرفت و باید فرض کرد که تنها و تنها قوانین طبیعت دارن کار میکنن و باید شناخته بشن. |
هم شما و هم خوانندگان احتمالی این سرنگار رو دعوت میکنم یکبار جملات دارای منبع اینشتین رو بخونین: |
برایم جالب بود، چون نقطه مقابل همین
اطمینان را من در خودم مییابم! و میدانیم که حصول اطمینان برای افراد،
فرایند خاص خود دارد، و هر چند منطق دو ارزشی ارسطوئی، تار و پود ذهن بشر
را تشکیل میدهد، اما شالوده ذهن بشر و ساختار اصلی تفکر او بر منطق فازی
بنا شده است، و حصول اطمینان یعنی کاربست ضوابط منطق فازی، و همیاری
دانستهها و تشابک شواهد و تعاضد قرائن و تجمیع مؤیدات، و لذا بررسی
شواهد، کار بسیار خوب و پسندیدهای است،
|
قضیه « لو کان لبان » را بسیاری از
جوانان امروزی قبول ندارند چون که در ذهنشان احتمال مخفی کردن و محو کردن
پررنگ است خصوصا با لحاظ بستر تحدی و محیط و مناطق اسلامی که قریب به
1400 سال است تحت سلطه ی مسلمانان است .
|
به گمانم برای جوان امروزی قضیه کاملا
بر عکس است، چون اطلاعاتی را که جوان دیروزی باید مدتها صبر میکرد تا بدان
دست یابد، جوان امروزی در چند لحظه به همه آنها میتواند دسترسی داشته
باشد، و اینکه احتمال مخفی کردن و محو کردن در ذهن پررنگ باشد، اختصاصی به
جوان امروز و دیروز ندارد، تفاوت این است که با سرعت دستیابی به اطلاعات،
به سرعت میتواند قضاوت کند که مخفی و محو شده است یا خیر؟
|
سهم کشور ما در پیشرفت ریاضیات ریاضیات در کشور ما سابقهای طولانی دارد، از آثار ریاضیدانان دوران پیش از اسلام آثار کمی به جا مانده و در باره آنها نیز هنوز مطالعه کافی و دقیق نشده است پس از اسلام در قرنهای اول و دوم ایرانیان خود را با شرایط جدید تطبیق می دادند و تمام زیرکی و هوشمندی آنان در راه دفع تسلط بیگانه و حفظ قومیت ایرانی متمرکز شده بود شکوفایی دانش ایرانی ، پس از يك ركود موقت ، از قرن سوم هجری آغاز گشت وسهم ریاضیدانان در این رهگذر چشمگیر و باعث افتخار است. در اینجا به يك نكته مهم اشاره می کنیم که خارجیان در تاريخهای علوم یا در فرهنگنامه هایی که نوشته اند ، اگربه سهم ملل مشرق در پیشرفت علوم توجهی کرده باشند ، دانشمندان ایرانی و از جمله ریاضیدانان ایران را در زمره دانشمندان ممالک اسلامی ، یعنی کشورهایی که دین اسلام را پذیرفته بودند و گاه نیز جزو دانشمندان عرب به شمار آورده اند . و این شاید بدان سبب بوده است که ریاضیدانان ایرانی ناچار بوده اند آثار خود را به زبان عربی بنویسند. اکنون که روز به روز گذشته تاریخ علم روشن تر می شود آشكار می گردد که در میان ملتهایی اکه کشورهای اسلامی را تشکیل می دادند سهم ایران در پیشبرد دانش ریاضی بشر بیش از همه بوده است و این نیز یکی دیگر از دلایل افتخار ما به ایرانی بودن است . |
فلسفه علم در قرن بیستم--دانالد گیلیس--حسن میانداری ص ۱۱ مقدمه نویسنده بر ترجمه فارسی بسیار خشنودم که این کتاب به فارسی ترجمه شده است؛ چون در طول سالیان بسیار، با شمار قابل توجهی از اندیشمندان ایرانی در لندن آشنا شده ام و بدین طریق علم اندکی درباره فرهنگ ایرانی کسب کرده ام. آشکار است که سنت فرهنگی ایران بسیار پر توان است و ادبیات و فلسفه دو جزء مهم آن هستند. اما چیزی که مرا بسیار تحت تأثیر قرار داده، این است که در سراسر این فرهنگ، دوگانگی ای وجود دارد. آثار فلسفی معمولا بخشی از فرهنگ اسلامی بین المللی و غالبا به زبان عربی بوده اند؛ در حالی که آثار ادبی، به ویژه شعر، محلی تر و به زبان فارسی نوشته شده اند. بنابراین، ابن سینا (یا Avicenna به تعبیر غربی) با وجود این که شاید جلودار فیلسوفان ایرانی در قرون وسطا باشد، آثارش را به عربی نوشته است؛ در حالی که شاعران ایران هم عصرش (از جمله خود ابن سینا) به فارسی نوشته اند. عمر خیام نمونه جالبی از این جهت است. دوستان ایرانی ام به من میگویند که او به هیچ وجه بهترین شاعر ایرانی نیست؛ اما چون ادوارد فیتز جرالد رباعیات او را بسیار درخشان به شعر انگلیسی برگردانده، شناخته شده ترین شاعر ایرانی در انگلستان است. ولی عمر خیام همان اندازه که شاعر بود، ریاضیدان هم بود. در واقع برتراند راسل اظهار داشته که او از میان کسانی که میشناسم، تنها کسی است که هم شاعر است و هم ریاضی دان، عمر خیام برای حل معادلات توان ۳، روی قطع های مخروطها کار کرد. او این اثر ریاضی را به عربی نوشت؛ در حالی که رباعیاتش به فارسی بود.. درست است که چیزی شبیه به این در قرون وسطا در اروپا هم رخ داد و فلاسفه در آن زمان به لاتین می نوشتند و شعرا به زبان های گوناگون محلی، اما این قیاس مع الفارق است؛ زیرا لاتین زبانی مرده بود و تنها فضلا از آن استفاده می کردند؛ در حالی که عربی زبان زنده بین المللی بود. آنچه می خواهم پیشنهاد کنم این است که این دوگانگی در فرهنگ ایران ممکن است حاوی بذرهای حل مسائلی باشد که انسانیت اکنون با آنها مواجه است؛ لذا ممکن است مدلی برای کشورهای دیگر باشد..... دانا لد گیلیس کالج کینگز لندن ژوئن ۲۰۰۱ |