بسم الله الرحمن الرحیم

گفتگو با دکتر یحیی یثربی استاد فلسفه:حکمت متعالیه برهانی نیست، ادعای برهان است

فهرست علوم
فلسفه


من حرف کانت را قبول دارم که ما به دلخواه خودمان قیم ها را قبول می­ کنیم؛ یعنی دلمان می­ خواهد دیگران قیم ما باشند؛ همیشه دوست داریم بگوییم ملاصدرا اینطور گفته است؛ بابا! این دنیا که فقط مال ملاصدرا نیست؛ مغز هم که فقط در ملاصدرا نیست.

به گزارش مشرق؛ متنی که از نظر می گذرانید، گفتگوی فصلنامه "سمات" با دکتر یحیی یثربی استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است. دکتر یثربی آثار متعددی را در نقد فلسفه و عرفان نگاشته است که از جمله آنها کتاب نقد حکمت متعالیه ملاصدرا است.

بسم الله الرحمن الرحیم. خیلی لطف فرمودید که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید؛ خوب است حضرتعالی مختصری از زندگی نامه علمی تان را برای آشنایی خوانندگان ما بفرمایید تا بعد وارد اصل بحث شویم.

دکتر یثربی: بسم الله الرحمن الرحیم. من در حدود 70 سال پیش در روستایی دورافتاده در خانواده ای فقیر در آذربایجان غربی به دنیا آمدم؛ یک ساله بودم که پدرم فوت کرد؛ پدربزرگم غیر از پدرم فرزندی نداشت و من هم تنها فرزند پدر بودم؛ من ماندم و مادرم و پدربزرگم. از آنجا که این خانواده کوچک نان آوری نداشت، مرا به مکتب فرستادند تا دعانویسی یاد بگیرم. در مکتب، پس از ختم قرآن، دعا نویسی را به من یاد دادند و این وسیله ای شد برای امرار معاش خانواده؛ از قضا چیز بدی هم نبود و من در 6 یا 7 سالگی قرآن را ختم کردم و درهمان مکتب کمی هم خواندن و نوشتن آموختم؛ «اینها برمی گردد به سال­های 26 و 27؛ در سال 45 ، مدرسه ابتدایی به روستای ما آمد؛ یعنی 25 سال بعد از تولد من» من در مکتب، خواندن و نوشتن یاد گرفتم و سپس دعانویس شدم؛ حدود 14 ساله بودم که پدربزرگم فوت کرد؛ من ماندم و یک مادر بیوه و خودم صاحب اختیار خودم شدم.

آقایانی که برای روضه خوانی به روستای ما می آمدند، می گفتند این بچه با استعداد است، کمک کنید او را ببریم درس بخواند؛ من با پیشنهاد همین طلبه هایی که برای روضه خوانی محرم و رمضان به روستا می ­آمدند، یک خیالاتی به سرم زد ولی خوب، هیچ چیزی نداشتیم و پدربزرگم هم مرده بود و اگر بود هم چیزی نداشت. درآمد ما دعانویسی بود و با درآمد دعانویسی هم آن زمان نمی شد کاری کرد! مردم ده فقیر بودند، یک دعا که می نوشتی، دو تا تخم مرغ یا یک کیلو گندم می آوردند! خدا بیامرزد ریش سفیدها را که کمک کردند و با نفری 5 تومان، 6 تومان، 10 تومان، 180 تک تومانی برای خرجی 6 ماه من «روزی یک تومان» در نظر گرفتند؛ همراه گاو و گوسفندانی که چوبدار محلمان برای فروش به زنجان می­برد، به زنجان آمدم.

آنجا مرا به مدرسه ای سپردند و من طلبه شدم؛ یک سال و نیم بعد عمامه گذاشتم و سپس منبر می رفتم؛ درآمد منبر از دعانویسی برایم بهتر بود. پس از آن تصمیم گرفتم به قم بیایم. سال 1337 به قم آمدم. آن سال­ها اوج شکوفایی حوزه قم بود؛ مرحوم آقای بروجردی موقعیت خاصی داشت؛ پس از 4 سال که من در قم طلبه بودم، ایشان در فروردین 1341 فوت کرد. من در قم، درجه به درجه درس خواندم؛ مقدمات را زنجان خوانده بودم و از لمعه به بالا را هم در قم شروع کردم و ادامه دادم تا به درس خارج رسیدم. سپس جریانات 15 خرداد اتفاق افتاد. پس از آن بود که افرادی مثل مرحوم مفتح و مرحوم بهشتی به تهران رفتند. ما هم با تعدادی از کسانی که از آنها عقب تر بودیم، به فکر افتادیم به دانشکده الهیات دانشگاه تهران برویم. در آنجا بود که رشته فلسفه را تا دکترا ادامه دادم. سپس به دانشگاه تبریز رفتم و بعد هم دانشگاه علامه و دو سال است که بازنشسته شده­ام.

زمانی هم که تدریس می­ کردم، فقط در حد ضرورت بود؛ چون تدریس وقت زیادی می­ گیرد؛ الآن حتی یک واحد هم تدریس ندارم و بازنشستگی را بهانه کرده و با همین حقوق زندگی می کنیم. دو نفر از بچه هایی که فوق لیسانس ادبیات گرفته اند، یک روز درمیان می آیند و به من کمک می­کنند. چون پسرانم رفته اند و خانه ما زنانه شده! «من و خانمم و دخترم» و برای اینکه آنها هم راحت باشند، دستیاران من دو تا خانم هستند که خیلی به من کمک می کنند. با وجود اینکه چشمان من خیلی ضعیف شده، ولی به این کار خیلی وابسته شده ام. الان تعجب می­کنم که چطور آن روزها خودم به تنهایی این همه می نوشتم!

این سیرتحصیلات من بود؛ اما از نظر سیر تفکر، من تا سن 40 سالگی، یعنی سال 1361 که در دانشگاه تبریز بودم، یک فرد مقلد عادی بودم؛ مثل هر طلبه­ ای که در قم تربیت می ­شود و طبعاً شیفته اساتیدش شده و خیال می­کند هر چه آنها می­ گویند، همان است و جز آن نیست! من خیلی به علامه طباطبایی علاقه داشتم و دوره آخر اسفارشان را هم درک کردم، اگر چه مدتش کم بود. خدمت خیلی از مراجع درس خواندم؛ اما از حدود 40 سالگی به بعد، کم کم به سراغ حاشیه نویسی رفتم و به دنبال اینکه مثلاً خواجه نصیر کجای اشارات را خوب توضیح نداده و خوب متوجه نشده؛ اولین مقالات تحقیقی ام راجع به اشتباهات خواجه نصیر در فهم اشارات بود؛ قسمت­ هایی که خواجه نصیر اشتباهات فخر رازی را گرفته و همچنین اشتباهات خود ایشان. محاکمات، بعضی جاها را توضیح داده ولی یک جاهایی هم هست که حتی محاکمات هم متوجه نشده و اشتباهات خواجه همینطور مانده. من تصمیم گرفتم اینها را درچند مقاله چاپ کنم.

کتاب فلسفه و عرفان را که تجزیه و تحلیل دقیقی از عرفان بود، در آن زمان نوشتم؛ مثل اینکه مرحوم مطهری و مرحوم طباطبایی نشسته اند و این چیزها را می نویسند. یعنی یک کار کاملاً غیر طبیعی در عالم طلبگی! خروج از این حالت، یک مقدار غیر طبیعی است؛ بعد از همین نکته گرفتن­ های از اشارات، بعضی­ ها قبول کردند که خواجه اینجا را درست متوجه نشده؛ یواش یواش جرأتی به خودم دادم که با نگاه تحلیلی و انتقادی به مسائل نگاه کنم و این هم اختیاری نیست. سنت، آواری است بر روی آدم؛ آدم ممکن است زیر آن دست و پا بزند ولی خیلی مشکل است بتواند بیرون بیاید!

من حرف کانت را قبول دارم که ما به دلخواه خودمان قیم ها را قبول می­ کنیم؛ یعنی دلمان می­ خواهد دیگران قیم ما باشند؛ همیشه دوست داریم بگوییم ملاصدرا اینطور گفته است؛ بابا! این دنیا که فقط مال ملاصدرا نیست؛ مغز هم که فقط در ملاصدرا نیست؛ همانطوری که وظیفه ملاصدراست که این جهان را بفهمد، وظیفه جنابعالی هم که به رشته فلسفه آمدی این است که این جهان را بفهمی؛ باید از اینجا شروع کنی که من چقدر از جهان را می توانم بفهمم و جلو بروم.

ممکن است بعضی جاها با ملاصدرا جور در بیایی و بعضی جاها هم جور درنیایی؛ ولی ما در نظام سنتی مان نه تنها این جرأت را به طلبه نمی دهیم، بلکه این جرأت را از او می­ گیریم! چرا؟ چون در سنت ما و اروپا هردو، هرچه مطالب قدیمی تر بوده، اصیل تر بوده و هرچه شخصیت­‌ها قدیمی تر بودند بزرگتر بوده­اند؛ ارسطو خیلی از ابن سینا بزرگتر و ابن سینا از سهروردی بزرگتر و سهروردی از ملاصدرا بزرگتر بوده و ملاصدرا از طباطبایی بزرگتر و طبعاً طباطبایی از بنده و امثال بنده بزرگتر است. در صورتی که این دید در دنیای جدید اقلاً دو قرن است که عوض شده؛ اکنون می­ خواهند کاستی های گذشته را جبران کنند؛ یعنی همیشه قبول می­ کنند بزرگان و گذشتگان چیزهایی را فهمیده اند اما این، همه چیزهایی که باید بفهمند نیست؛ بنابراین در آنجا کارشان به تولید علم می انجامد. چرا؟ چون می­ دانند کم دارند؛ ولی درنظام سنتی ما، اینکه بدانیم کم داریم، کار حضرت فیل است! یک نفر نمی­ تواند بگوید بالای چشم ابن سینا ابروست! در غرب هم جرأت نداشتند و با یک مصیبتی شروع به نقد ارسطو کردند و با یک دردسری حرف­های جدید را زدند! آدمی که فهمیده بود خون در بدن در گردش است را شکنجه می­ دادند. آنها با خطر مرگ روبرو می شدند؛ البته در جهان اسلام ما مشکلات اینطوری نداشته‌­ایم. چرا؟ چون علمای ما از اول فلسفه را جزء دین ندانسته و در حاشیه نگه داشتند.

غربی­ ها فلسفه ارسطو را از ما گرفتند و آن را تقدیس کردند؛ آنها ابتدا آثار ابن سینا و ابن رشد را ترجمه کردند و تازه به یاد فلسفه ارسطو افتادند و از ذوق زدگی، در قرن 12 این فلسفه را در شورای عالی کلیسا آورده و آن را تقدیس کردند؛ بنابراین، اینکه عناصر چهار تاست، جزء تعلیمات توراتی فیزیکی شد؛ ولی ما نه تنها فلسفه را تقدیس نکردیم بلکه یک مقدار هم آن را در حاشیه نگه داشتیم.

پس ما باید از این بابت از مخالفت­های آقایان علما با فلسفه تشکر کنیم، اگرچه از جهتی نگذاشتند مردم کار فلسفی بکنند، اما از جهت دیگر راه را برای آیندگان نبستند؛ ولی متاسفانه این معاصرین ما یواش یواش دارند همان کار قرن 12 اروپایی ها را می­کنند؛ خیال می­کنند مکتب ملاصدرا عین اسلام است و نام اسلامی را هم 50 سال است که روی این فلسفه کذایی گذاشته اند؛ درصورتی که فلسفه اسلامی نه در آثار ابن سینا هست و نه در آثار سهروردی است که بگوید فلسفه من اسلامی است و نه حتی در آثار ملاصدرا. در 9 جلد اسفار یک جا نگفته است اسلامی؛ بله، البته الهی می­ گفتند.

*آقای دکتر! ملا صدرامی­گوید: «تبا لفلسفة تکون قوانینها مخالفة للکتاب و السنة» که ظاهراً ادعای اسلامی بودن دارد.

یثربی: بله درست است؛ البته اسلامی نمی­داند، بلکه می­ گوید این فلسفه با اسلام مخالفت ندارد؛ باز هم استقلالش را قبول دارد و نمی توانند نام اسلامی روی آن بگذارند؛ چرا؟ چون در تعریف فلسفه، در همان حوزه به طلبه یاد می­ دادند که فلسفه عبارت است از اینکه شما در هر کار فکری که می­‌کنی ملتزم و متعهد به نتیجه نباشی بلکه ببینی برهان تو را به کجا می برد؛ پس این روش نمی­ تواند دینی باشد؛ «برای این توضیح می­ دهم که خیلی شبهه ایجاد شده و برای آیندگان بد است» و در ادامه اش هم می­ گویند: ما علم دینی درست می­ کنیم؛ یعنی کاری که غربی ها 8 قرن پیش کردند و یک دنیا دردسر درست کردند؛ حالا بیا بگو این علم، دینی است؛ فردا شیمی تغییر کند، باید دین هم تغییر پیدا کند.

این کارها درست نیست! ببینید، فلسفه علم حقایق است. علم حقایق است یعنی کارش با موجودات بیرونی است. کار با موجودات بیرونی تعهدبردار نیست؛ الآن من از شما می پرسم این چیست؟ شما نگاه می­ کنی و جوابی می­ دهی. اگر از یک مسیحی هم بپرسم، اگر مثل شما قوای ادراکی اش سالم باشد، همان جواب را می­ دهد؛ اگر از یک هندی هم بپرسم همان جواب را می دهد. جواب دو دو تا چهار تا، مسیحی و اسلامی ندارد. یا مثلاً ترکیبات آب این است و این است، این را آزمایش تعیین می­کند و مسیحی و اسلامی ندارد. ولی ما چون عادت داریم هر چیزی را قاطی کنیم و اسلامی اش کنیم، عرفان را هم اسلامی اش کرده­ایم.

از 3000 سال پیش از اسلام، عرفان مکتب شناخته شده ای در هند و یونان باستان و مسیحیت بوده و اصلاً ربطی به اسلام ندارد. ما می­ توانیم ادعا کنیم که عرفان، اگر درست باشد، با اسلام در تضاد نیست و تفکر هم اگر درست باشد با اسلام در تضاد نیست؛ نه به خاطر این که آن عین این است بلکه به خاطر این که این دین، دینی است واقعی و با عقل به آن می­رسیم؛ علم هیچ وقت نمی­‌تواند با این نظر تو که می­‌گویی این مثلاً قندان است مخالفت کند ؛ چرا؟ چون می­‌گوید: شما اگر علمی کار کنید، به این نتیجه می‌­رسید؛ پس من یک حقیقت و واقعیتی را گفتم و شما هم اگر واقعی کار کنید به آن می­‌رسید؛

بنابراین الآن مشکل ما اینست که ما جرأت تحرک و انتقاد نمی‌­دهیم و حتی گاهی نیز جلوی تحرک و انتقاد را با تعبیر اسلامی و تعابیری از این قبیل و احترام به شخصیت ها می­‌گیریم. من غیر از تدریس در دانشگاه، مرتب به مؤسسه ای پژوهشی ـ فرهنگی می رفتم؛ وقتی اولین کارهای انتقادی من راجع به فلسفه اسلامی در می آمد، مدیر این موسسه وحشت می­‌کرد! حتی کتاب تاریخ تحلیلی انتقادی من را خیلی دیر چاپ کرد؛ ایشان نگران نبود که واقعیت چه مشکلی دارد؛ فقط نگران بود که مثلاً آیت الله فلانی اگر از این حرف بدش بیاید، برای ما مشکل ایجاد می­‌شود! می­‌گفت، بالاخره ما با تایید و کمک این آقایان این مؤسسه را اداره می­‌کنیم. فردا اگر ما حرفی بزنیم که بدشان بیاید برای ما بد می­‌شود! ولی من معتقد به این نبودم؛ هیچ وقت من نباید انتظار داشته باشم هر جور که من می فهمم همه باید قبول کنند یا آنها انتظار داشته باشند که هر طور آنها می فهمند، من قبول کنم؛ در حوزه علم ما واقعاً باید اینطور باشیم.

من الآن گله دارم از اینکه در حدود 30 الی 40 مسئله جدی راجع به مسائل حوزوی و فلسفی و مسائل دانشگاه­‌ها و راجع به وضع جناح­ها و سیاست و مسائل انتخابات و ... دارم، اما کسی نمی­‌خواهد آنها را بشنود. ما دلمان نمی­‌خواهد حرف جدیدی بشنویم و حتی از آن جلوگیری می­‌کنیم و کاری می­‌کنیم که اصلا بحثی از آن نشود! من شبهه کانت را جواب داده­ام، کوچکترین حاشیه ها و ضعیف ترین بحث های مربوط به کانت را از غربی ها با آب و تاب اینجا مطرح می­‌کنم. یکی تا به حال به من نگفته آقا! شما که این مسائل را مطرح می­‌کنید، بیایید توضیح بدهید، بلکه حرفی به درد بخور به دست بیاید؛ این وضع ماست که ذره­ای انتقاد را نمی پسندد. اگر ما انتقاد را نپسندیم، به تولید نمی رسیم. چرا؟ تولید قدم سوم است و تا دو قدم اول برداشته نشود، ما به تولید نمی رسیم؛ قدم اول نقد است که به تو می­‌گوید چه داری و چه نداری و حتی ممکن است به تو بگوید، طفلکی، تو هیچی نداری! خیلی مغرور نباش.


این قدم اول است. 200 سال طول کشید تا این مطلب جا افتاد که ارسطو از فیزیک چیزی نفهمیده. آقا نمی فهمد! روشش بد بوده و خوب بررسی نکرده. می­‌گوید، دندان­های زن کمتر از مرد است! خوب، چقدر زن و کنیز در اختیارش بود؟ اگر هیچ هم نبود، از یک زن یا دختر همسایه می توانست خواهش کند که اجازه بده من به عنوان یک محقق دندان­هایت را بشمارم! یا شوهرش بشمارد و به من بگوید! نقد، اول آدم را متوجه می­‌کند که این بالشی را که زیر سر گذاشتی و خوابیدی، تو خالی است و به درد نمی­‌خورد یا لا اقل یک سوم یا یک صدم آن به درد نمی­‌خورد و یا بالاخره یک چیز به درد نخور در آن هست؛ وقتی این مطلب جا افتاد و به این نقد احترام گذاشتیم، کمبودهایمان را مسئله می‌کنیم؛ مثلا وقتی ارسطو می­‌گوید: عناصر 4 تاست، اگر 4 تا نیست پس چند تاست؟ اگر به حرف او اطمینان نداریم، یک مسئله برای ما مطرح می­‌شود. مسئله یعنی بن بست و مشکل؛ انسان بالفطره دنبال حل مشکل است؛ پس قدم دوم هم برداشته شد و شما به مسئله رسیدید و مشکل دار شدید، حالا برای حل مشکل باید پول خرج کنید؛ اینجا نوبت تولید است؛ از پژوهشگران دعوت می­کنیم که بیایند ببینند جریان از چه قرار است. از قضا ما در این جریان اسیر فرهنگ یونانی هستیم.

*در آثارحضرتعالی دیده شده که به مسئله یونان زدگی فلسفه اسلامی اشاره می­کنید. این مطلب را مقداری توضیح بدهید.

یثربی: بله درست است؛ سئوال خوبی است؛ ببینید، ارسطو و افلاطون هر دو مال یک فرهنگ اند، اگرچه اختلافاتی دارند و اختلافاتشان هم بنیادی است؛ در فرهنگ اینها جزئیات تحقیر شده است؛ در فرهنگ یونان، موضوع علم، مُثُل یا کلیات است؛ مُثل تعبیر افلاطون و کلیات، تعبیر ارسطوست. وقتی شما سر کلیات رفتید، این کلیات چقدراست؟ از نظر آنها جهان بسته و محدود است؛ جهان مجموعه ای است که مرکزش همین خاک است و ته آن را با چشم غیر مسلح می بینی! آن آبی ساده هم که فلک الافلاک است؛ پس جهان تو عبارت می­‌شود از یک کره زمین و 7 سیاره و یک فلک ثابت و یک فلک الافلاک و دیگر بعد از آن لا خلأ و لا ملأ! بعد از آن هیچ چیز نیست؛ اینها آمده بودند این جهان و اجسام را به آسمان‌ها و زمین طبقه بندی کرده و مشخصات و کلیات آن را گفته بودند؛ بنابراین از نظر آنها ذهن حکیم مضاهی و مساوی با همین بود؛ چرا؟ چون شما با جزئیات سر و کاری نداشتی؛ مهم کلیات این علم بود؛ شما کاری با حسن و محمود ندارید! شما فقط بدان، الانسان حیوان ناطق! بنابراین این فرهنگ ما را از نظر معرفت شناسی دچار ذهن زدگی کرده بود.

بعدها که غربی ها از زیر یوغ ارسطو بیرون آمدند، به این فکر افتادند که ما چقدر از بیرون را می­‌توانیم بفهمیم؛ اصلی ترین سوال امثال کانت همین بود ؛ ولی در نظام یونان که ما هم آن را قبول کردیم، اصلا ما با بیرون کاری نداریم؛ شما کلیات را داری، خیالت راحت است؛ بیا هر چه در بیرون هست، آمارش را به تو بدهم! بیرون یا آسمان است یا زمین. زمین هم یا مرکبات است یا بسائط. بسائط یا عناصر کلی و 4 تا هستند: آب و آتش و باد و خاک؛ مرکبات هم 3 تا هستند: جماد و نبات و حیوان؛ پیدایش این بچه ها هم در اثر 7 فلک گردان و سیاره است که به آنها می­‌گفتند: پدران 7 گانه؛ یک خانواده کوچولو که 7 پدر دارد و 4 مادر و 3 تا هم بچه! بعد بچه ها را طبقه بندی کرده بودند که یا جماد بودند یا نبات یا حیوان؛ ما یک فهرستی از جهان در ذهنمان داشتیم و فکر نمی­‌کردیم که بیرون از این هم چیزی باشد؛ در جایی نشسته بودیم که جهانمان را با چشم غیر مسلح نمی دیدیم.

اینها تأثیرات یونان است که هنوز در فکر و فرهنگ ما جا افتاده است؛ جهان اینقدر گسترده است که حد و حساب ندارد. این مجموعه ای که دنیای قدیم آن را کل جهان می­ دانست، شاید فاصله اش با ما 15 دقیقه نوری باشد. 15 دقیقه هم فاصله ای نیست؛ الآن می­ گویند: سفینه ها و تلسکوپ­ه‌ای فضایی تا 14 میلیارد سال نوری را رصد می­‌کنند! رقم واقعاً وحشتناک و غیر قابل تصوری است. 14 میلیارد! به نظر ما، یک میلیون چیزی نیست، ولی از روز تولد حضرت عیسی تا امروز، یک میلیون روز نشده است! یک میلیون روز 2700 تا 2800 سال است! الآن هنوز دو سوم 1 میلیون روز است.

یک میلیون روز و نه یک میلیون سال و یک میلیون سال، نه یک میلیارد سال، یک میلیارد سال هم نه، 14 میلیارد سال نوری فاصله است! آن را با 15 دقیقه مقایسه کن، ببین اصلاً رقمی هست؟ بنابراین ما باید از آن فضا بیرون بیاییم؛ تا در آن فضاییم، همانطور فکر می­کنیم. الآن یک عده هستند که باز با صداقت می­‌گویند: آسمان اول و آسمان دوم و آسمان سوم؛ این دید قدیمی و بسته، در فهم ما از دین و قرآن هم اثر می­ گذارد؛ در داشتن یک فلسفه خوب هم اثر می­ گذارد که نخواهیم داشت!

در همین معرفت شناسی، قرآن یونانی نیست ولی ما قرآنی نشدیم و یونانی شدیم! قرآن می­‌گوید: «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا». علم شما جز اندکی نیست؛ پس علم ملاصدرا یک کیسه کوچکی است؛ شما فکر نکنی:

از قعر گِل سیاه تا اوج زحل

کرده است تمام مشکلات این عالم را حل

فکر نکنید که ذهن حکیم برابر با عین جهان است. پدرم، پسرم، عزیزم! آن عینی که ابن سینا تصور می­ کرد، چیز کوچکی بود که در جیب جا می­ گرفت. عوامل آژانس های مسکن، وقتی آدم فقیری را می برند یک خانه 40 متری نشانش بدهند، می­ گویند: خیلی قشنگ است" نُقلی است"! آقا! نقل را زهر مار کردند! من اگر بتوانم یک خانه دو هکتاری بخرم، نقلی را می­ خواهم چه کار؟ نقلی را بده به آن آقایی که خانه دو هکتاری دارد؛ همین روبروی خانه ما خانه آقایی است «نامش را نمی­برم چون او را می شناسند» که 8000 متر مربع حیاطش است! در جایی که زمین متری 6 میلیون 7 میلیون 10 میلیون است و چندین سال پیش 50 الی 60 میلیارد بوده! به این خانه نقلی نمی­ گویند. به آن خانه کوچک می­ گویند: نقلی! دنیای ارسطو نقلی بوده، آن را رها کن؛ دنیای تو الآن سر و تهش معلوم نیست! بنابراین چون در این قالب می­ مانیم، معرفت شناسیمان این می­ شود که فکر می­ کنیم ملاصدرا همه چیز را می­ داند پس باید سیاست را هم از او بپرسیم. اقتصاد امروز را هم از او بپرسیم. تربیت و آموزش و پژوهش امروز را هم از او بپرسیم!

بعد بازنویسی دوباره اصالت وجود ملاصدرا برای ما می­ شود تحقیق! اینها مقدماتی بود که عرض کردم. ان شاء الله امیدوارم بتوانیم از آن حالت یونان زدگی دربیاییم.

*اگر اجازه بدهید حالا یک مقدار وارد سئوالات مصداقی تر و محتوایی تر بشویم؛ حضرتعالی در کتابتان در نقد حکمت متعالیه به نظریه بسیط الحقیقة ملاصدرا حملات سختی کرده­ و آن را صرفاً یک شطح صوفیانه عاری از هر گونه عقلانیت دانسته­اید در حالی­که می­توانیم بگوییم، این جمله عصاره همه زحمات ملاصدرا در اسفار و کل فلسفه اش بوده؛ یک مقداری راجع به این مسئله توضیح بدهید و بفرمایید که چطور حرفی با این عمق غیر عقلانی، این گونه بسیاری از افراد و بزرگان را شیفته خودش کرده گویا اصلا بالاتر از این حرفی نیست و همه چیز و حقیقت و دین و اسلام با این جمله به تمامیت خودش نائل شده است!

یثربی: یک عاملش اینست که ما ذهن گراییم! ما وقتی بتوانیم در ذهن خودمان با تحلیل مفهومی جواب بدهیم، فکر می­ کنیم مشکلات را حل کرده ایم؛ صدها فرمول در ذهنمان حل و فصل می­ کنیم که وجود اصیل است و وجود مشکک است و وجود واحد است و وجود چی است و... اما اینها در عمل حتی باعث نمی­ شود ما فرمول آبی را که می­ خوریم بفهمیم؛ چون با آب اصلاً کاری نداریم؛ با چی کار داریم، اصلاً معلوم نیست؛ باید سراغ واقعیت برویم. یک طبقه بندی از ارسطو باقی مانده: جماد و نبات و حیوان، ما الآن هم همان را تکرار می­ کنیم! اصلاً نمی­ دانیم الان در دنیا یک طبقه بندی های عجیب و غریبی داخل هر علمی هست که ما از آنها بی خبریم؛ پس بنابراین یک دلیلش اینست که آدم، گاهی دچار یک توهم و تخیل می­ شود و آن را برای خودش بزرگ می­ کند؛ این را عرفا هم همیشه هشدار می­ دادند؛ می‌گفتند: ببین! وقتی تو هی می­ گویی وحدت وجود، یک تخیلی برای خودت درست می­ کنی، در صورتی که این تخیل تو، آن نیست! این یک تجربه است و غیر از آن است، این یک توهم است؛ نظریه بسیط الحقیقة خیلی ساده می ­گوید: یک چیزی که حقیقت آن بسیط است، همه چیز است؛ این را در ذهن بگویی خیلی راحت است و می­ گویی و رد می­شوی؛ اما اگر این را یک ذره ریزش کنی، می­ گوید آقا! چطور می­ شود یک چیز همه چیز باشد؟ بسیط را به چه معنایی می­گیری؟ الآن ما خیلی چیزهای بسیط را می­ توانیم در نظر بگیریم که خودش خودش است و چیز دیگری نیست؛ چه معنایی از بساطت مراد شماست که می­ گویید چیزی که بسیط باشد به تنهایی همه چیز است؟

*می­گویند: یعنی چیزی که جزء عدمی نداشته باشد؛ بسیط را این طور معنا می­کنند!

یثربی: این را چطور معنا می­کنند؟ لابد باز یک چیز ذهنی ساخته ایم و یک مفهوم ذهنی به نام عدم را آورده ایم از آن سلب کرده ایم و گفته ایم آنچه جزء عدمی نداشته باشد همه چیز است.

*اینجا می­ شود این سئوال را مطرح کرد که اصلاً مگر عدم چیزی است که بگویی آن جزء است و آن را از ذات بسیط سلب می­ کنیم؟

یثربی: بله، تازه من همانجا هم اجمالاً گفته ام یا نگفته ام و حالا می­گویم که این آقایان می­ گویند: خدا چون حقیقت بسیطه است، پس همه چیز است و از این استفاده می­ کنند در علم خدا به همه چیز؛ یعنی اول همه چیز را می ریزند در خدا و بعد وقتی خدا می­ شود من و شما و او و او و... دیگر علمش مشکلی ندارد؛ چون خود آگاه است و علم به خودش دارد؛ ما هم خودش هستیم دیگر؛ خوب همین آقایان این را دو قدم آن طرف تر از یاد می برند و در صدور ممکنات از واجب می­ گویند: الواحد لا یصدر عنه الا الواحد! ای خدا پدرت را بیامرزد! تو که می­ گفتی واحد بسیط است و بسیط هم همه چیز است؛ پس این با همه چیز سنخیت دارد؛ پس چرا تو این را با همه چیز بیگانه کردی و گفتی همه بروید کنار! یکجا که می­ خواهی مشکل علم را حل کنی می­ گویی: همه بیایید در خدا! همه را می­ریزی در خدا مثل یک کیسه، بعد می­ گویی خدا به خودش علم دارد، چون تو خودش هستی و در درون خودش هستی پس به تو هم علم دارد و بسیط الحقیقة کل الاشیاء و از این، در مسئله علم خدا استفاده می­ کنی! اما من می­ گویم: آقا! وقتی شما این حرف را قبول داری، چرا در صدور از یادت می­‌رود؟ یک بسیط وقتی با همه چیز یکی است، با همه چیز هم سنخیت دارد؛ چون هیچ چیز از او جدا نیست، پس به چه دلیل شما می ­توانی عقل اول را بکشی جلو؟

*آقای دکتر! ممکن است اینجا یک پاسخ داده شود و آن اینکه ملاصدرا اگر چه در مقدمات کارش و آثارش به سبک و سیاق ابن سینا حرکت می­ کند و بحث از واجب و ممکن و علت و معلول و بحث از صدور و قاعده الواحد می­ کند، اما ملاصدرا وقتی به آخر خط می­ رسد و به قول خودشان اوج می­گیرد، تمام اینها را کنار می­ گذارد و می­ گوید: اصلاً علت و معلول دو چیز نیستند و واجب و ممکن اصلا به این معنا نداریم و بحث از امکان برای سرگرمی است و قاعده الواحد هم موضوعیت خود را از دست می­دهد؛ یعنی ممکن است به شما اینطور جواب بدهند که با بسیط الحقیقة کل الاشیاء و پذیرش وحدت وجود، موضوع مطالب قبلی منتفی می­شود!

یثربی: درست است. بنده هم در یک مکاشفه شهودی به این رسیده ام که حضرت حق به هیچ چیز علم ندارد؛ اولاً از کجا معلوم که این درست باشد؟ چون مکاشفات شهودی به اقرار همه، هم غلط دارد و هم صحیح؛ ثانیاً برای دیگران حجت نیستند. صاحب مکاشفه روی چه قانون منطقی معرفت شناسی، با مشاهدات خودش برای ما استدلال می­ کند؟

*ایشان در این جور جاها ادعای اقامه برهان هم دارد!

یثربی: آخر ادعای برهانش هم همینطوری است دیگر! ببینید! وقتی شما نمی­توانید بسیط الحقیقه را برهانی ­کنید، می­گویید آقا، این یک چیز شهودی است؛ ما می­رسیم به اینکه لیس فی الدار غیره دیار؛ اصلاً علم منتفی می­شود چون غیری نیست که عالم شود؛ علم آنجا مطرح است که یک طرف خدا باشد و طرف دیگر من و شما، اما آنجا که جز خدا چیزی نیست و خودش همه چیز است، اینجا علم برای تو حل است. اما اگر هم درست باشد، برای خودت حجت است و مکاشفات عرفانی جزء مقدمات برهانی قرار نمی­گیرد.

*آقای دکتر! اینها مدعی هستند که بسیط الحقیقه زاییده بحث اصالة الوجود است و می­گویند: ما اصالة الوجود را برهانی کردیم.

یثربی: اصلا زائیده اش نیست؛ عین آن است.

*می­گویند: بر اصالة الوجود برهان و دلیل آورده ایم.

یثربی: چون ملاصدرا به قضیه تحلیلی نگاه نکرده و همینطور شنیده هایش را جمع آوری کرده؛ ایشان اصلاً متوجه نشده که اصالة الوجود یعنی وحدت وجود؛ وجود اصیل است و ماهیت اعتباری است، یعنی یک حقیقت بیشتر نیست و حسن و حسین و اینها «ان هی الا اسماء سمیتموها»؛ اینها هیچ اعتباری ندارد؛ اصلاً همه اینها یک چیزند؛ اما اینجور چیزها برای دیگران حجیت ندارد؛ یعنی اگر من الآن در مکاشفاتم به چیزی برسم، برای پسرم هیچ حجیت ندارد.

*آقای دکتر! مکاشفه نیست؛ او مثلا استدلال اشتراک معنوی وجود را برای این مطلب می آورد.

یثربی: ببینید، اصلاً استدلال وحدت وجود استدلال نیست؛ من معروفترین استدلالش را برای وحدت وجود و اشتراک وجود می آورم؛ حاج ملاهادی هم آن را به شعرآورده:

الفهلویون الوجود عندهم ... تا می­رسد به اینجا که: لان معنی واحدا لا ینتزع مما له توحد ما لم یقع

اینکه اگر وحدت نباشد، یک معنا نمی­‌توان انتزاع کرد، این کاملاً یک مغالطه است. یک مغالطه بیّن که آدم مگر عاشق باشد که نفهمد. چرا؟

ببینید! ما از همه اسب­ها یک مفهوم انتزاع می­‌کنیم؛ اما یعنی اسب­ها فقط یک اسب هستند؟! از همه ماهیت­ها یک ماهیت انتزاع می­ کنیم؛ اینها مفاهیم ساخته ذهن ما هستند؛ وجود چیزی در بیرون نیست؛ ماهیت چیزی در بیرون نیست؛ ما این را می بینیم، شیء را از آن انتزاع می­ کنیم؛ به این می­ گوییم شیء، به آن هم می­ گوییم شیء؛ پس این میز با این پنکه یکی هستند؟! معانی و مفاهیم عام از حقایق متباین قابل انتزاع اند؛ شما به هر چیزی در زمین و آسمان می­ توانی بگویی موجود، که مفهوم عام انتزاعی است؛ می­ توانی بگویی ماهیت؛ می‌توانی بگویی معلول، عرض، مخلوق.

به قول معروف، ما به کسی که یک برهان در اسفار پیدا کند جایزه می­ دهیم! بابا! ادعای برهان که برهان نمی­ شود! (در بحث وحدت وجود) می­گوید: کما برهنا علیه لان انتزاع مفهوم واحد من حقائق متبائنه غیر ممکن. می­گوییم چرا غیر ممکن؟ اینکه ما از اسب­ها یک مفهوم انتزاع می­کنیم، یعنی در بیرون یک اسب واقعی داریم و بقیه توهم اند؟! این را که خود ملاصدرا هم خنده اش می­ گیرد.


ما به آب و آتش هر دو می­ گوییم عنصر، همانطور که در قدیم می­ گفتند؛ یعنی این دو تا یکی هستند؟ به آب و آتش و باد و خاک، جوهرهای عنصری می­ گفتند؛ یعنی اینها یکی هستند؟ تمام جوهرها را می­ گوییم جوهر؛ یعنی همه یکی هستند؟ ببینید! برهان دقت می­ خواهد و با عرفان فرق دارد (من هم یک زمانی این حال و هوا را داشتم). ببینید! در ذوقیات، آدم هرچه بتواند بگوید می­ گوید؛ اما این گفته­ ها به قول خودشان برای کسی حجت نیست؛ ملاصدرا اصلاً یک صوفی واقعی و یک درویش واقعی است که به وحدت وجود رسیده و به اینکه جز خدا در خود ملاصدرا هم نیست؛ اینجا اصلا علم خدا مطرح نیست که اگربه آن هم رسیده باشد، برهان هم درست کند؛ من از کجا قبول کنم؟ اخیراً یکی از دوستانی که الآن از اساتید دانشگاه تهران است و در جوانی و دوره لیسانس شاگرد من هم بوده و من هم خیلی دوستش دارم، می­ گفت: من یک جا دیدم ملاصدرا می­ نویسد: در فلان تاریخ و فلان ساعت بعد از ظهر من به این مکاشفه رسیدم که فلان چیز فلان طور است؛ من این را یادداشت کردم. تصادفا یکی دو ماه بعد، یک آقایی قبل از او، همین تاریخ را برای چنین مکاشفه ای داده و ملاصدرا عین عبارت آن آقا را به نام خودش نقل کرده!! ما اینها را چگونه قبول کنیم؟

ما مکاشفات غزالی را که اصلاً شیوه حرف زدنش معلوم است که اهل مکاشفه نبوده، چطور می­ توانیم بپذیریم؟ ابن عربی می­ گوید: اولیاء از انبیاء جلو می زنند!! مثل جریان بدر که حضرت اسرا را با پول آزاد کرد ولی عمر می­ گفت: باید آنها را بکشیم؛ آیه آمد و حرف عمر را تایید کرد! خوب او به این مطلب در مکاشفه رسیده و مبارکش باشد، خودش می­ تواند قبول کند. اما این برای هیچ یک از برادران اهل سنت یا ما حجت نیست.

*یا غزالی که ادعا می­کند در مکاشفه خدا را رؤیت کرده!

یثربی: اصلاً مکاشفه ادعایی است که احتمال توهم بودن دارد؛ ولی اگر صد در صد هم درست باشد فقط برای خودشان حجت است و برای ما حجت نیست و الا دنیا به هم می­ خورد! من الآن در مکاشفه ام چیزهایی می بینم که با آن کل قم را باطل می­ کنم؛ قم می گوید: آقا! تو اگر مکاشفاتی داری، خودت عمل کن اما ما نمی­ توانیم بگوییم چون شما مکاشفه کرده ای، از ما هم روزه ساقط شده! بنابراین بسیط الحقیقه اگر یک اصل علمی و فلسفی است باید شواهدی داشته باشد و نمونه هایی که چطور چنین چیزی است، اما اگر مکاشفه است، مکاشفه که نمی­ تواند مقدمه برهان قرار بگیرد؛ ما در مقدمات برهان فقط باید چیزهای عقلی روشن و مطالب بدیهی عقلی را جزء مقدمات قرار بدهیم؛ و الا یکی صغرایش را می چیند و یک چیز عقلی کبرایش را تشکیل می­دهد و این کبری شاید یک مطلب برگرفته از یک آئین هندی باشد! این برهان برای من برهان نمی­ شود اما برای شخص خود او اگر قانع شده، شاید برهان باشد؛ و بعد می­ گوییم: تو که می­گویی بسیط الحقیقة کل الاشیاء، همین بسیط الحقیقة کل الاشیاء را نمی­ توانی در صدور جهان اعمال کنی. وقتی کل الاشیاء است یعنی با همه چیز سنخیت دارد؛ پرتو وجود او یعنی خود وجود او؛ دیگر قاعده الواحد چه معنا دارد؟ اینها آواره اند و اصلاً نمی­دانند کجا مشائی اند و کجا اشراقی! و نمونه ها از این سردرگمی ها زیاد است.

*آقای دکتر! فرض کنید این مطلب برای خود من حل شده باشد؛ اما بسیاری از جوان­ها و بخصوص جوان ترها که این فرمایش شما را می بینند و می­خوانند، برایشان این سئوال پیش می آید که چطور از حرفی به این بی مبنایی، بزرگان و صاحب نامان ما دفاع می­کنند ؟

یثربی: شما از این تعجب نکنید. نمونه اینها را در آثار ارسطو و افلاطون و ابن سینا و ملاصدرا و همه بزرگان، 100 تا و 200 تا و 1000 تا و 2000 تا می­ توان نشان داد! بشر محل خطاست یعنی چه؟ یعنی «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»؛ یعنی هیچ وقت فکر نکنی هذا مما وهبنی الله!

*ولی ملاصدرا خیلی جاها این ادعا را که این برهانی عرشی است که خدا به من عنایت کرده و به کسی دیگر عنایت نکرده دارد!

یثربی: بله؛ یکی از اشتباهات ملاصدرا این است که تلاش می­ کند دیدگاه­‌هایش را تقدیس کند و دیدگاه مخالفان را با دیدگاه مذهبی تحقیر کند و این از نظر منطق درست نیست؛ من حق ندارم در یک موضع سیاسی یا در یک موضع علمی با رقیب درگیر شوم و بلافاصله ژست «الله ولی الذین آمنوا» را به خودم بگیرم و «والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت» را شامل حال رقیبم بدانم! باید روی عقل و حساب دید، حقیقت چیست. اما نسبت به بچه ها و طلبه های جوان؛ من دو سه نمونه از اینها را می­ شناسم که به مطالب من علاقه مندند و خدای من شاهد است و معرفت خود بهترین گواه است. آن کسی که مزه معرفت را چشیده باشد، به دنبال یک قران و دو قران نیست. اگر شما هیچ منبعی غیر از خود اسفار به من ندهید، من می­ توانم هر ماه یک جلد شرح برای اسفار در بیاورم و با روش برهانی خودم، جمعاً هشتاد جلد شرح در بیاورم ؛ یک برهان ساختن، پدر آدم را در می آورد ولی من از همان اول این راه انتقادی را انتخاب کردم و به مشکلاتش آگاه بودم؛ الآن در رادیو این همه برنامه های بیهوده می­ گذارند ولی وقتی می­ گوییم اجازه بدهید یک سری بحث­های انتقادی پخش شود، توجهی نمی­ کنند؛ البته من را انصافاً سالی یکی دوبار اشتباهی دعوت می­ کنند، ولی بلافاصله برای یکی دو سال دیگر دعوت نمی­ شوم! البته من از سیاستگذاران گلایه­ای ندارم از مدیران گلایه دارم که از موقعیت خودشان می ترسند؛ و الا هنوز از حوزه که اکثریت آنها از قدیم مرا می شناسند، یک تلفن گلایه آمیز به من نشده! از همکاران و هم طبقه های خودمان گلایه دارم.

*آقای دکتر! آنها هم گلایه هایشان را به همان مدیران می­کنند و به شما نمی­گویند! من خبر دارم، وقتی شما به برنامه زاویه رفتید و دو گفتگو داشتید، بعضی آقایان از مدیران سیما گلایه کردند.

یثربی: ببینید! یک وقت، آدمی می­ خواهد وزیر یا وکیل شود؛ اما کسی که می­ خواهد بحث­های عقلی کند که خطری برای کسی یا جایی ندارد! من حتی حاضر نشدم در فرصت 6 ماهه مطالعاتی ام در لندن، در باره آب طربناک که در باره حافظ است با بی بی سی مصاحبه کنم! من نوکر امام حسینم! من مدیون دینم هستم! با دعا نویسی و روضه بزرگ شده ام؛ من هوای دین و مذهبم را دارم. من هوای اهل بیت را دارم؛ اما متأسفانه می بینم که عقب مانده­ایم؛ باید روشنگری کنیم تا که کسی نیاید بگوید: آنچه ملاصدرا گفته، عین قرآن است! من در سه چهار جلسه در قم، از آقای حسن زاده حفظه الله تعالی انتقاد کردم که روش شما درست نیست! خوب تحمل هم کردند و گوش هم دادند و من آنجا هم چیز بدی نگفتم! طرف روبروی من می­ گفت: ما همه فلسفه های مضاف را نوشته ایم؛ آقا! خوب شما نوشته ای، ولی باید فلسفه مضاف شما در سیاست و در اقتصاد یک نقشی داشته باشد؛ آخر مگر فلسفه مضاف به این راحتی است که یک نفر در خانه اش نشسته باشد و آن را بنویسد! این را می­ گویند انتزاعی و ذهنی بودن! ما در خانه خودمان بنشینیم و اصلاً خبر نداشته باشیم که چه عاملی اتفاق می افتد که ارزش پول ما کم می­شود؛ اگر ارزش پول یک کشوری دو قران کم بشود، کارشناسانشان فوراً مشخص می­کنند که چرا چنین شده و فوراً برای جبران آن تلاش می­ کنند؛ اما ما در اینجا اصلاً با بیرون کاری نداریم؛ همه­اش کلی گویی است که باید در اینجا اینطور یا آنطور باشد؛ من این حرف­ها را می­ زنم به امید اینکه بالاخره بی فایده نمی ماند؛ حرف اگر درست نباشد، خدا کند هیچ کس از آن پیروی نکند، ولی اگر حرفی درست باشد، روزی از زیر آوارها در می آید و کار خودش را خواهد کرد؛ حاج آقای رمضانی به من می­ گفتند: فلانی! اشکالاتی که این طلبه های جوان به ما می­ کنند، همه از کتاب­های تو استفاده می­ کنند؛ خوب این عامل دلخوشی است.

بگذار اصالة الوجودی را که تو با آن حرارت در ذهنش جای می­ دهی، با تردیدی هم روبرو شود تا علم رشد کند؛ از این جمود هیچ چیز عائد ما نمی­ شود! ولی اگر کسی این بحث­ها را وسیله­ ای برای تخریب دین و تخریب اسلام قرار دهد ، من با آن صد در صد مخالفم؛ تا به حال هم خیلی تلاش کرده ام که از هیچ کجای بحث­های من چیزی علیه دین و مذهب بهره برداری نشود.

*آقای دکتر، شما با ادعایی که ملاصدرا در بسیاری از جاها دارد مثل آنجا که می­گوید: نابود باد فلسفه ای که قوانینش خلاف کتاب و سنت است، نباید موافق باشید و اصلا فلسفه ملاصدرا را دینی نمی­دانید؟

یثربی: نه! من هم با این حرف موافقم؛ این شعار کلی ماست که اگر فلسفه که علم به حقایق است درست کار بکند، دین هم دین هندی نباشد و یک دین درست باشد، نباید با هم تضاد داشته باشد.

*ملاصدرا ادعا می­کند که فلسفه خودش دینی است.

یثربی: نه، من آن را نمی­ توانم قبول کنم! باید منظورمان از فلسفه را مشخص بکنیم.

مخالفان فلسفه ملاصدرا، در واقع چند تعارض اساسی بین فلسفه ملاصدرا با آموزه های دینی می بینند؛ این چند تا را فهرست وار می­ گویم، اگر حضرتعالی نظری دارید بفرمایید.

*یک اشکال اساسی فلسفه ملاصدرا را در این خصوص می بینند و می­ گویند: خدایی را که قرآن و اهل بیت علیهم السلام معرفی می­ کنند و مقتضای برهان است، این خداوند مباین با مخلوقات است، اما خدای فلسفه ملاصدرا عین مخلوقات است که خدا را وجودی نامتناهی می­داند که جایی برای غیر باقی نگذاشته است.

یثربی: ببینید! این تنها نظر ملاصدرا نیست؛ این وحدت وجود، نظر عرفای هندی است؛ نظر عرفای مسیحی است و نظر عرفای یونان باستان است و نظر عرفای مسلمان هم همین وحدت وجود است؛ یعنی لیس فی الدار غیره دیار؛ ولی اسلام این را نمی­ گوید مگر با تاویل و تطبیق! من بارها گفته ام و در یک مصاحبه تلویزیونی هم توضیح داده ام که تطبیق هزار کار می­ تواند بکند؛ شما می­ توانید از یک بیت سعدی، فیزیک نیوتن را استخراج کنید ولی آیا واقعاً نظر سعدی در آن بیتش همین است!؟ نه؛ آیا می­ توانید بگویید، نظر هاتف اصفهانی در بیت:

دل هر ذره ای که بشکافی، آفتابیش در میان بینی

انرژی هسته ­ای است؟

اگر بنا بر تطبیق و تاویل باشد، می­ شود آسمان را به زمین گره زد! وحدتی که در قرآن مطرح است، وحدت عرفانی نیست؛ یعنی موجودات هستند و لا اله لا الله؛ نه اینکه هیچ موجودی جز خدا نباشد؛ وحدتی که مسلمانان از این فهمیده اند، یعنی لا معبود الا الله و لا مؤثر فی الوجود الا الله و این نفی خدایان باطل است نه اینکه وجود ما سوی را نفی کند!

این را من هم معتقدم که با ظاهر قرآن جور نیست؛ مثلاً یکی از بزرگان که نامش را نمی برم می­گوید: «انه الحق» و این آیه را شاهدی بر وحدت وجود می­داند! آخر اگر دنباله آیه را بخوانی، به «و ما تدعون من دونه هو الباطل» می­رسی. آدم نباید همین جوری آیه را تفسیر کند. من خودم زمانی که اهل تقلید بودم و در کلاس درس می­دادم گفتم: همه دین­ها از نظر عرفا حق اند چون همه خدا را می پرستند و «قضی ربک ان لاتعبدوا الا ایاه»؛ هر کس به شکلی او را می پرستد: قُمری به نوا خوانی و بلبل به ترانه. یک دانشجویی که الآن استاد است، وقتی این موضوع را در کتاب ملاصدرا دیده بود، به پسرش گفته بود، کتاب­های ایشان را بگذار دم در! البته این روش هم خیلی تند است. ولی آدم به سادگی هم نباید شیفته کسی بشود و از طرف دیگر، نباید آنقدر افراط کند که کتابهایش را اصلاً نگاه نکند. بحث ما چه بود؟

*بحث این بود که فرمودید، وحدت وجود قطعا نظر اسلام و دین نیست.

یثربی: بله؛ این نظر عرفاست؛ عرفا ممکن است همه­‌شان مشکل توهم داشته باشند! من اصلاً عقیده ندارم که ابن عربی واقعاً اهل کشف و شهود بوده! این مکتب مکتب ادعاست؛ الآن خیلی افراد در جامعه ما دنبال عرفان­‌های باطل افتاده اند ولی من می­ گویم، همین عرفان حقی هم که شما قبولش دارید، 99 درصدش باطل است.

وجداناً شما از کسانی که عرفان تدریس می­ کنند بپرسید چقدر ریاضت کشیده اند؟ فقط با درس دادن که آدم به شهود و مکاشفه نمی­ رسد! بنابراین اشتباه ملاصدرا این است؛ جواب هم این است که بزرگان دنیا هم اشتباه می­ کنند؛ ارسطو هم اشتباه کرده و کل طبیعیات ارسطو اشتباه است! البته عرض کنم که ممکن است ملاصدرا آن حرف­ها را به صورت تقلیدی از آنها پذیرفته باشد و ممکن است دچار یک توهم شده باشد؛ حرف­های او برای خودش حجت است ولی ظاهر این حرف با قرآن، جز با تطبیق نمی­ سازد و من معتقدم که این گونه نباید با قرآن تطبیق کنیم؛ چون قرآن می­ گوید، زبان من زبان مبین است؛ یعنی ادا در نیاورید و نگویید اینجا که اسب گفته، منظورش یک همسر خوب است و آنجا که همسر خوب گفته منظورش شمشیر است! بلکه هر جا گفته­ام، ماه، منظورم ماه و وقتی می­ گویم، خورشید، منظورم خورشید است؛

*نکته دوم اینکه، همه ادیان الهی و قرآن صحبت از آفرینش و خلقت می­ کنند که همان خلق لا من شیء است، ولی ملاصدرا و حکمت متعالیه قائل به خلقت و آفرینش به این معنا نیستند و اصلا علیت را به معنای تطور و تبدل علت به اشیا و معلولات گوناگون می گیرند و نه خلق معلول و اشیاء!

یثربی: یونان زدگی است دیگر! در یونان، خلق از عدم مفهومی نداشت؛ می­ گفتند: ما هیچ تجربه ای از اینکه چیزی در جایی نباشد و یک دفعه پیدا شود نداریم! همیشه چیزی از چیزی به وجود می آید و نام این اصل را سنخیت می­ گذاشتند؛ گردو بخواهی باید درخت گردو داشته باشی؛ گردو را نمی­ شود از این کتاب بیرون بیاوری و این برای آنها یک اصل طبیعی بود؛ ولی جالب اینجاست که این آقایان ما که تحلیلی نگاه نمی­ کنند، سنخیت را درباره خدا نیز به کار گرفته اند، در حالی که این اصل مربوط به مسائل طبیعی است. ایجاد از عدم که سنخیت نمی­ خواهد. سنخیت در طبیعت است و از قضا بعد از ارسطو و در زمان رواقیان، یکی از استدلال­ها بر رد وجود خدا سنخیت بوده و می‌گفتند: اگر خدایی بود، می­ توانست سیب را همین جوری به وجود بیاورد، ولی ما می بینیم که تا درخت سیب نباشد سیبی به وجود نمی آید! ببیند چقدر مسائل طبیعی در فلسفه قاطی شده؛ ما یک اصل طبیعی را آورده ایم الهی کرده ایم و یک استدلال طبیعی را پایه استدلال بر علیه خدا کرده ایم! بنابراین روشن است که وقتی قرآن می­ گوید: خدا به همه چیز قادر است به چه معناست؛ و قاعده الواحد و انحصار، رفتار خدا و دخالت دیگران در خلقت خدا، یک نگاه یونانی است.

*آقای دکتر! یکی از مشکلات جدی فلسفه همین است که قوانین و قواعد حاکم بر مادیات را به خداوند سرایت داده اند، مثل اینکه فاقد شیء، معطی شیء نمی­تواند باشد. این قاعده مربوط به عالم ماده است.

یثربی: تازه در عالم ماده هم این طوری نیست! کجا آن خاک سیب دارد؟ خاک با ترکیبی از نهال سیب با آب به سیب منجر می­ شود؛ ببینید! ما نباید خدا را تعریف کنیم. اگر خدا فاعل الهی است، یعنی می ­تواند از عدم ایجاد کند؛ پس باید این حرف­ها را جمع کنیم؛ اما خدای آنها فاعل الهی نبود؛ اصلاً خدای ارسطو خالق نبود.خدای افلاطون هم مثل صنعتگر بود؛ در ذهن آنها خدای خالق نبود؛ در عرفان هم که موجودات را از خدا می دیدند، حالت یک ماده را برای موجودات پیدا می­ کند!

*به همین خاطر خیلی ها گفته اند، هیچ تفاوت ماهوی بین دهریون که قائل به طبیعت نامتناهی عالم هستند با حرف اینها که می گویند خدا آن وجود نامتناهی است که جایی برای غیر باقی نگذاشته وجود ندارد؛ منتها اینها اسمش را می­ گذارند طبیعت، ولی این آقایان اسمش را می­ گذارند خدا!

یثربی: بله؛ البته عرض کردم، در مقام بحث می­ شود گفت که هیچ ربطی به هم ندارند ولی خوب یک شباهتی هم به هم دارند؛ طبیعت گرا می­ گوید: غیر از طبیعت هیچ چیزی نیست و همه چیز محصول همین طبیعت است؛ آن هم می­ گوید: غیر از یک حقیقت بسیط که نامش را هم تازه ما خدا می­ گذاریم و گر نه در عرفان­های آنها اصلاً نامی ندارد! یک حقیقت بی نام و نشانی است که می­ شود همه چیز!

*اشکال دیگری که مطرح است و ما می­خواهیم نظر شما را بدانیم این است که در حکمت متعالیه، در واقع این آقایان به نوعی قائل به جبرند و این قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد را به افعال اختیاری انسان هم سرایت می­دهند!

یثربی: به افعال خدا هم سرایت می­دهند!

بله. مثلاً شبستری می­گوید:

*هر آن کس را که مذهب غیر جبر است، نبی فرمود کاو مانند گبر است!

یثربی: البته این حرف­هایشان بیشتر از اشعری بودنشان سرچشمه می­ گیرد ولی خوب اینها را می ­گویند؛ در چارچوب یونانی (که هم عرفان و هم فلسفه هر دو مال یونان است؛ یعنی چارچوب آنها چارچوب یونانی است) جبر حاکم است حتی بر خدایانشان، یعنی آن جبر، خدایان را هم در بر می­ گیرد؛ یک ضرورتی که ارسطو و افلاطون مطرح می­ کنند را ما بدون اینکه تحلیلی نگاه کنیم، ندانسته آورده ایم و آن جبر را حاکم بر خدا نیز کرده ایم؛ یک قانون فوق خدا و ابَر خدا و آن علیت است. ما علیت را اصل گرفته­ایم و خدا را هم با علیت تنظیم می­ کنیم. قواعد علیت طبیعی یونان است که سنخیت را مطرح می ­کند، الواحد را مطرح می­کند، جبر را مطرح می­کند؛ جبر در علیت طبیعی است. اما باید دید خدا زیرمجموعه علیت است یا علیت زیرمجموعه قدرت خداست؟ این خیلی فرق می­ کند. ما در فلسفه مان خدا را زیرمجموعه علیت قرار می‌دهیم؛ مثلاً در همین آفرینش «احتمالاً در اسفار هم همین آمده است» می­ گویند: جهان ناشی از علم خداست و علم الهی حق منشأ جهان است؛ علم الهی حق از کجا تنظیم می­ شود؟ ببینید! ما می­ توانیم سئوال را عقب تر ببریم ولی حل نکنیم. این شگرد غلطی است؛ در قدیم می­ گفتند: زمین روی چه ایستاده؟ می­ گفتند: مثلاً روی شاخ گاو؛ خوب سئوال می­ شد: آن گاو کجا ایستاده؟ می­ گفتند: روی یک تکه سنگ؛ آن تکه سنگ کجا ایستاده؟ روی یک ماهی؛ آن ماهی کجا ایستاده؟ روی آب؛ اینجا دیگر ادامه نمی­دادند و الا باید می­ گفتند: آن آب کجا ایستاده؟ و همینطور... ما می­ گوییم نظم جهان و پیدایش جهان بر اساس علم خداست. عنایت اوست. ابن سینا می­ گوید: عنایت و علم خدا سه کار می­ کند: یکی، علم خدا علم فعلی است و عین وجود موجودات می­ شود و آنجور که خدا می­ داند، موجود می­شوند؛ نظام موجودات هم از آن علم است و ضرورت موجودات هم از آن علم است؛ اما اینجا دیگر مطلب را رها می­ کند. ملاصدرا و ابن سینا همین جا سکوت می ­کنند؛ اما سئوال حل نشد! آن علم از کجا سامان می یابد؟ آن علم با علیت سامان می یابد؛ ابن سینا می­ گوید: خدا عالم به ذات خودش است و علم به ذات، علم به معلول است، پس به معلول خودش هم عالم است؛ علم به معلول، علم به معلول معلول است و همینجور طولاً و عرضاً علم خدا با قوانین علیت تنظیم می­ شود و جهان هم با همین قوانین اداره می­شود؛ ما در فلسفه یونان زده مان باید فکری به حال این بکنیم که بالاخره اصل خداست که حتی علیت را سامان می­دهد یا اصل علیت است که حتی خدا را سامان می­دهد؟ ولی فعلاً در فلسفه ملاصدرا و ابن سینا و سهروردی این علیت است که به خدا سر و سامان می­دهد!

*یکی از نکات قابل تعارض جدی این است که ادیان الهی قائل به یک موجود قدیم و ازلی هستند که خداوند است اما فلسفه کل عالم را ازلی می­داند.

یثربی: بله تعارف ندارد؛ قدم زمانی یعنی همان قدم؛ وقتی هیچ نبوده و نباشد. حدوث ذاتی یک تصور است؛ یک تحلیل ذهنی است و در واقعیت تاثیر ندارد! لذا میرداماد تلاش کرده این عدم را از حالت عدم مجامع تبدیل به عدم مباین کند؛ او هم سه تا عالم فرضی درست کرده: دهر و سرمد و عالم طبیعت و زمان آنها هم کارایی ندارد؛ واقعیت این است که اینها عالم را از نظر زمانی قدیم می­ دانند ولی از نظر ذاتی و وابستگی حادث می ­دانند؛ این هم مسئله ایست که از قدیم به آن ایراد گرفته اند و فلسفه ما همین ایراد را مطرح می­ کند، ولی اینجور به آن جواب می­دهد که البته خودشان می­ دانند که این ایراد به آنها شده آقا! جهان حادث است ولی نه حادث زمانی، بلکه حادث ذاتی؛ آنها حق دارند بگویند: حادث ذاتی یعنی چه؟ یعنی زمانی بود که نسبت زمان با وجود و عدم مساوی بود، این یک فرض ذهنی است. ببینید! اگر تحلیلی نگاه کنیم خیلی فرق می­کند.

اصلاً ما تکیه گاه فکرمان «ممکن» است و در تعریف ممکن هم می­ گوییم: آنچه رابطه اش با وجود و عدم مساوی باشد! اصلاً چنین چیزی در واقعیت نیست. این یک چیز ساخته ذهن است؛ ما مفهومی در ذهن ساخته ایم و روی آن هم حساب باز کرده ایم والا همان حساب هم شکل حدوث را حل می­ کند؛ ما شواهد زیادی بر حدوث جهان داریم؛ چون جهان ابن سینا همین جهان محدود کوچولوی نقلی بود که عرض کردم که شاید همین منظومه شمسی می­ شد؛ الآن منظومه شمسی با تاریخ تقریبی تولد و فوتش، برای علم امروز روشن است؛ اینکه اینها خلل نمی پذیرند و همیشه ثابت بوده­ اند، از اشتباهاتی است که 20 قرن بزرگان به آن مبتلا بوده اند؛ آقایان تعجب نکنند! کار بشر اشتباه کردن است؛ ولی از همین افت و خیزها حرکت ایجاد می­ شود و از همین اشتباه­ها و اصلاح­ها تکامل علمی پیدا می­ شود؛ مشکل نیست بفهمیم طرف اشتباه کرده! مشکل این است که نفهمیم اشتباه کرده و دائم در اشتباه بمانیم، ولی اگر بفهمیم اشتیاه کرده­ایم، ممکن است راه درست را پیدا کنیم؛

*من در همین کتابتان دیدم که حضرتعالی به بحث معاد هم اشاره کرده بودید و اینکه ملاصدرا نتوانسته معاد جسمانی را ثابت کند و به تعبیر حضرتعالی اصلاً معاد جسمانی را تحقیر کرده است!

یثربی: این هم میراث یونانیان است؛ از ملاصدرا بپرسی معاد علی علیه السلام جسمانی است یا روحانی، جوابش چیست؟ می­ گوید روحانی است دیگر؛ نفوس کامله روحانی اند؛ معاد مومنین اهل نجات کلاً روحانی است و فقط یک عده آدم­هایی که از هرجا مانده و از هر جا رانده اند، نه تناسخ درش باز است که برگردند به جهان و نمی­ توانند هم معطل بمانند؛ نمی­ توانند به جسم اولشان هم برگردند، پس هیچ راهی ندارند؛ بنابراین، اینها برای خودشان جسمی تخیل می­ کنند؛ در واقع این به افسانه بافی شبیه تر است تا یک استدلال برهانی؛ استدلال برهانی کجا و این حرف­ها کجا؟ آقا! از ملاصدرا و هر کس پیروش است می پرسیم: ملاصدرا معاد انبیا و اولیا را جسمانی می­ داند یا روحانی؟ می­ گوید: روحانی و فقط راجع به نفوس خسیسه و پست می­ گوید: اینها شایسته جسمند و در هزار جا تاکید دارد که اینها معادشان جسمانی است! این نکته را ابن سینا قبل از او متوجه شده بود منتها نگاه ابن سینا به معاد، از او تحلیلی تر است؛ نگاه ابن سینا به معاد از این جهت است که معاد کثیر الشر است؛ چرا؟ فرض کنید الآن معاد شود. از این 6 میلیارد جمعیت چند نفر نجات پیدا می­ کنند؟ فقط شیعه و آن هم اهل عملشان و آن هم با هزار شرط! مثلاً 200 هزار نفر. بقیه هم بفرمایید جهنم. اینها می­ گویند: در حکمت خدا پدیده های کثیر الشر نباید باشد؛ ابن سینا اصطلاح کثیر الشر بودن معاد را می­ آورد؛ هی دسته دسته مردم را از جهنم می فرستد بهشت تا اکثریت را اهل نجات بداند، بعد یک عده نفوس خسیس را که به هیچ وجه راه نجات ندارند، معلق می­ کند به بعضی اجرام آسمانی! آن را هم از دیگران نقل کرده ولی گفته: حرف بدی نیست! آنها هم آنجا خودشان را کامل می­ کنند و در نهایت همه به بهشت می­روند؛

اما ملاصدرا متوجه این نکته نیست، فقط می­ خواهد یک جایگاه عامیانه برای خودش درست کند و فلاسفه دیگر را تحقیر کند که اینها نتوانستند معاد جسمانی را حل کنند! آدم حسابی! تو مگر توانستی؟ اینها می­ گویند: آن چیزی که به معاد می آید، این بدن نیست چون اعاده معدوم محال است؛ تو این را قبول داری، آن که به معاد می آید چیست؟ روح است؛ منتهی ارواح عالیه «فی روح و ریحان و جنة نعیم» اما ارواح خسیسه چون پستند، مشغول تخیلات جسمانی می­ شوند؛ پس این روح است که جسم را تخیل می­کند؛ بنابراین در نظر ملاصدرا، معاد روحانی است؛ یک شایعه است که می­ گوید، معاد برای طبقات پست جسمانی است؛ بلکه یک جسم خیالی به آن می ­دهند مثل عروسکی که دست بچه بدهند که با آن بگذراند. اینها ذهنیت یونانی است.

تحقیر کردن دنیا با اسلام سازگار نیست؛ اسلام به ما یاد می­دهد بگویید: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة» دنیا هم حسنه است و آخرت هم حسنه است؛ اما در تفکرات یونانی و هندی، دنیا کثیف است. دنیا لجن و پست است. شبستری می­ گوید: بهشت عامیان پر نان و آب است؛ ظاهر اینها بشر است، باطنشان چهارپا هستند که هی می­ خورند و می­ نوشند؛ این تحقیر لذایذ حسی است. از معجزات اسلام است که لذت­های حسی را تحقیر نکرده و خداوند بشری آفریده که لذات حسی را درک می­ کند و می فهمد. لذت­های عقلی را هم می فهمد؛ بنابراین در بهشت هم زن است، هم میوه است؛ کاخ­های مجلل است، همین­هایی که الآن مورد علاقه مردم است، در آنجا هم هست. لذا قدری یونان زدگی است که اولاً لذت­های حسی را تحقیر کنیم و ثانیاً معاد را طبقه بندی کنیم: یک طبقه پست را دچار معادی بکینم که جسمانی است، اما روحی که برای خودش جسم تخیل می­ کند! این را معاد جسمانی نمی­ گویند! و هیچ توضیحی نمی­ دهد و 1000 مقدمه هم دارد که اصلاً کار حضرت فیل است آن همه مقدمات را اثبات کردن: تجرد قوه خیال، اصالة الوجود، وحدت وجود، حرکت جوهری؛ الآن در فهم امروز، جهان جوهری وجود ندارد؛ بله معاد ملاصدرا چیزی مثل شلم شورباست.

نکته دیگری هم که از آمیزش فلسفه ملاصدرا با ابن عربی به وجود آمده و عجیب است که متدینین ما این حرف­ها را می بینند ولی انکار نمی‌کنند این است که با توجه به بحث وحدت وجود، اصلاً شرک موضوعیت خود را از دست می دهد؛ شرکی که مبارزه با آن در دین از مهمترین مسائل است، و یکی از بحث­های اساسی ما اثبات توحید و مبارزه با شرک است. اینها می­ گویند، هر چیزی در عالم خداست و اصلاً در عالم غیر از خدا پرستش نمی­ شود!

*مسلمان گر بدانستی که بت چیست، بدانستی که دین در بت پرستی است. و «قضی ربک ان لا تعبدوا الا ایاه» هم که تکوینی است.

یثربی: این مطلب را فراموش کردم بگویم. در کلاس، من با آب و تاب توضیح می­دادم که هر کس هرچه را می پرستد، در واقع خدا را پرستش می­ کند. یکی از دانشجوها که الآن استاد است، وقتی از کلاس بیرون آمدم، به من گفت: استاد! اگر این حرف شما درست باشد، پس هیچ کس بابایش را هم کتک نمی زند! چرا؟ چون دنباله «و قضی ربک»، «بالوالدین احسانا» آمده! پس عاق والدین نداریم! آیه را ناقص می­ کنند، یک تکه اش را می­گیرند و تطبیق می­دهند.

*این همه آیات دیگر که «لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد» دال بر این است که خدایان دروغین هم داریم.

یثربی: بله این از بدیهیات است؛ تازه هیچ آدمی حرف­های ابن عربی را نمی­ تواند معقول تصور کند؛ وقتی طرف قوم نوح را پیشرفته تر از حضرت نوح می­داند و می­ گوید: نوح با فرهنگ آنها آشنایی نداشت، آنها اهل فنا بودند و نوح اهل ظاهر بود، برای همین آنها او را مسخره می‌کردند و اگر نوح مثل نبی اکرم بود ایمان می آوردند یا مثلاً می­ گوید: حضرت موسی برادرش را بازخواست می­ کند که چرا شما با سامری در افتادی؟ اینها واقعاً شورش را در آورده اند.

*ولی آقای دکتر! از بزرگان ما کسی مثل مرحوم آقای طباطبایی گفته ­اند، کسی در دنیای اسلام نتوانسته یک سطر مثل ابن عربی بگوید!

یثربی: من آن زمان این را از ایشان نقل کردم، البته از خودشان نشنیدم و ندیده ام؛ از مرحوم مطهری نقل شده.

*بله آقای مطهری این مطلب را در شرح منظومه می­ گوید.

یثربی: من هم این را نقل کرده ام و الآن هم می­ گویم: اگر یک میلیون هم مثل آقای طباطبایی این را بگویند، من مقلد کسی نیستم که بگویم چون ایشان گفت، من هم قبول می­ کنم. اما ایشان هم درچند جا از المیزان، به عرفان انتقاد کرده و قرآن را با این مطالب قاطی نکرده؛ اما به هر حال یک حرف­هایی است که خیلی ظاهر و صریح است؛ این آقا هر ادعایی را می­ کند و می­ گوید: من با تمام ستارگان جفت شده ام! آقا تو که مدعی هستی تمام زمین و آسمان در مشت توست، چطور نفهمیدی که اصلاً آسمان­‌هایی وجود ندارد؟ آسمان اول رفتم، دوم رفتم، سوم رفتم ...، اینها ادعاست؛ عرفان عالم ادعاست؛ اصلاً این خاصیت عرفان است؛ در این عالمی که از عقل جداست، هر پشه ای می­ تواند فیل شود و هر فیلی هم می تواند پشه شود. فلذا یکی از معجزات امروزی قرآن را که می­ توانیم به راحتی ارائه دهیم، تکیه آن بر عقل در آن روزگار است. جایی که ادیان موجود مثل هند و مسیحیت تحریف شده تعقل را خطا می­ دانستند و ایمان را غیر عقلانی می­ دانستند، اسلام این همه روی عقل تأکید کرده است.

*برای اینکه بشر به این خزعبلات و یاوه سرایی ها نیفتد.

یثربی: غیر از عقل، ابزاری برای تشخیص نداریم! شما الآن این عقل را کنار بگذار، با چه چیزی می­ خواهی بفهمی فلان مذهب حق است؟

*آقای دکتر! یکی از نکات قابل توجه این است که بالاخره ملاصدرا برای جا انداختن وحدت وجودش، بحث از واجب و ممکن کرده است. بحث از تشکیک مراتب وجود و بحث از وجود ربطی کرده تا به نحوی بتواند یک دوئیتی بین خالق و مخلوق تصویر کند و ارائه بدهد؛ ولی اخیراً برخی از اساتید و مدرسان کنونی حکمت متعالیه، در سخنی خیلی عجیب می­گویند، بحث از امکان برای سرگرمی است. (آقای حسن زاده و آقای جوادی) می­گویند: اصلاً تشکیک در وجود و وجود ربطی هم معنا ندارد؛ چون اینها هرکدام چیزی را اثبات می­کند. شما فکر می­کنید این نوعی تخطی از مبانی ملاصدراست یا نه، همان حرفهاست؟

یثربی: به نظر من این تند رفتن از ابن عربی است؛ چون ابن عربی می­ گوید: نه در عالم عقل و نه در حوزه سلوک، راهی نیست که ما اول به خدا برسیم. بعد گفته، ابوحامد یعنی غزالی گفته: باید اول به خدا رسید. ولی این حرف غلط است و درست نیست و آن برهان صدیقین را هم که ابن سینا مطرح کرده، آن هم عملاً از مخلوق به خالق رسیدن است، از ممکن به واجب است.

آقایان شاید با خدا روبرو هستند و او را می بینند؛ ولی اگر آقایان مثل بنده و جنابعالی باشند، یک حواسی و عقلی دارند که باید با کمک اینها بفهمند که:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار،

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

شبستری می­ گوید:

زهی نادان که او خورشید تابان

به نور شمع جوید در بیابان

ما می­ گوییم خیلی خوب، خیلی بد است که آدم خورشید را با نور چراغ بجوید! ولی آیا واقعاً اینطور است؟ خود قرآن چقدر به ما توجه می­ دهد: «افلا ینظرون الی الابل»؟

*روایات هم می­ گوید: بصنع الله یستدل علیه.

یثربی: اصلاً خود قرآن کریم می­ گوید: «فاطر السماوات و الارض» یا «ام من خلق السماوات و الارض» یا «ان فی خلق السماوات و الارض لآیات»؛ خوب این روشن است و اصلاً غیر از این بشر راهی ندارد؛ و الا می­ گفت: من هستم و تمام شد؟!.

*آقای دکتر! چند وقتی است که بحث علوم اسلامی انسانی مطرح است. یک نکته جالبی که به این بحث­ها مربوط است این است که می­ گویند: باید به حکمت متعالیه مراجعه کنیم! همه گنج آنجاست؛ باید برویم سراغ حکمت متعالیه تا تکلیف همه علوم اسلامی انسانی روشن شود و در این صورت همه چیز حل است!

یثربی: بله عرض کردم، یکی از کارهایی که ما ندانسته انجام می­ دهیم این است که سئوال را می بریم عقب تر و رها می­ کنیم! این روش سنتی ماست که گاهی یک چیزی را که مفهوم نیست، می­ گوییم در این باره جای دیگری بحث خواهیم کرد؛ می­ گوییم این را در جای دیگر چنان روشن خواهیم کرد که هیچ جای شکی نماند، ولی آن جای دیگر شاید هیچ وقت نیاید! گاهی هم از یک سطح به سطح دیگر احاله می‌دهند؛ مثلاً می­ گویند این را آنجا بهتر می­ شود فهمید؛ مثلاً از اشارات احاله می­ دهند به شفا، از شفا احاله می­ دهند به جای دیگر! از بس به ما این حرف­ها را گفته بودند که ما فکر می­ کردیم، اگر اسفار بخوانیم آن هم از مرحوم طباطبایی، دیگر واقعاً مجهولی در عالم نمی­‌ماند.

بالاخره جرأت کردیم به درس ایشان برویم؛ منظومه را خوانده بودم، اشارات را خوانده بودم و یواش یواش جرأت پیدا کردیم و به درس ایشان رفتیم ؛ هر جلسه که تمام می ­شد، با خودم می­ گفتم، همه اش همین بود؟ آخر این همه به ما می­ گفتند که در درس ایشان چه می­ فهمید و چه! همین بود؟! مثلاً اگر تبلیغات کنند که اگر بروی فلان جا، همه مشکلات حل است. بعد آدم برود و ببیند 5 تومان در مشت آدم می­ گذارند و می­ گویند، برو، بقیه اش به خودت مربوط است! الآن این روحیه ها دیگر در دنیا نیست. الآن در دنیا یک قران پول نمی­ دهند که از نیوتن تجلیل کنند ولی میلیاردها تومان حاضرند خرج کنند که شما در فیزیک یک قدم از نیوتن جلوتر بزنی!

بنابراین باید ما هم یک مقدار از تجلیل­‌ها بکاهیم؛ این توصیه آخر ماست. من الان در حدود 71 سال دارم؛ من به شما می­‌گویم، ما از این تجلیل­ها ضرر می­ کنیم؛ هی آنها را بزرگ نکنیم! به جوان­ها شخصیت بدهیم تا آنها را زیر ذره بین ببرند، بلکه این جوان­ها به چیزهایی برسند که در خیال آنها هم نمی­ گنجد؛ بنابراین نباید جوان در برابر ارسطو تحقیر بشود که چرا تو در برابر او حرف می­زنی! در همان کتاب قرآن و برهان و عرفان، آیة الله حسن زاده، ـ با اینکه به ایشان ارادت دارم و آدم سلیم القلب و خوبی هستند ـ می­ گوید من هم اشکالاتی به ذهنم می آمد راجع به مسائل فلسفی و بزرگان، ولی آخرش اینجور حل کردم که حسن! اگر قرار باشد اشتباه کنند، تو اولایی یا ملاصدرا؟ خوب خدا پدرت را بیامرزد و خودت را سلامت کند! اگر این روش را دنیا در پیش بگیرد که چیزی از جایش تکان نمی­ خورد!

*حتی ایشان می­گوید: من دیدم تعارضاتی بین این حرف با قرآن و با اسلام هست ولی باز گفتم: تو اشتباه می­کنی و ملاصدرا درست می­گوید!

یثربی: خوب، اگر ما این روش را درست نکنیم، همه تا روز قیامت در ملاصدرا می­ مانند! بنابراین باید به مردم جرأت بدهیم کار بکنند و هدف من هم فقط باز کردن راه است؛ من بارها در سخنرانی­ هایم گفته ام و چیزی از این طرح خودم راجع به فلسفه را در بخش معرفت شناسی نوشته ام و شاید در آینده نزدیک چاپ کنم. اینها راه باز کردن است و شاید فلسفه کارآمد مکتب تشیع را در آینده کسی سامان بدهد که هنوز از مادر متولد نشده است؛ ولی ما باید راه را برای او باز کنیم

تصویرها در آینه ها نعره می­کشند

ما را زچارچوب طلایی رها کنید

بگذارید ما جوانانمان را از این چارچوب طلایی رها کنیم. نقد گذشته دلیل بر تحقیر گذشتگان نیست، دلیل بر رشد نسل حاضر است که می‌تواند از گذشته عبور کند. ببینید، جنس و فصل بر اساس ماده و صورت است؛ ماده و صورت بر اساس این بود که جسم جزء نداشته باشد؛ وقتی جسم جزء داشت، کاغذ را که پاره کردی، اجزایش پاره می­شد؛ وقتی جزء ندارد این وصل چطور به فصل تبدیل می­ شود؟ این مشکل آنها بود! ما ماده و صورت را فرض کردیم و هر جا ثابت شود جسم جزء دارد، دیگر ماده و صورت لغو است؛ ملاهادی سبزواری نمی‌دانست که اینکه جسم جزء دارد، اما آن طرف دنیا از بدیهیات است! می­گوید: امروزه از بدیهیات است که جسم جزء ندارد! ما می آئیم ماده و صورت را آغاز می­ کنیم و اثبات می­ کنیم، ولی باز چند دلیل با اینکه از بدیهیات است بر بطلان جزء اقامه می­ کنیم؛ الآن برای من و شما و آقایان در قم روشن شده است؛ ما باید دیگر منطقمان را از مسئله جنس و فصل بیرون بیاوریم؛ الآن در دنیا چه کسی با جنس و فصل چیزی را تحلیل می­ کند؟ چه بخواهیم چه نخواهیم، جامعه ما تحت تاثیر غرب است چرا؟ چون از بس مال خودمان را در طاقچه گذاشتیم و تجلیل کردیم! خودمان نمی­ سازیم، آنها می­سازند و در نتیجه نمی ­توانیم حریف آنها بشویم.

نظرات

  • انتشار یافته: 125
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 3
  • MojtabaMax ۱۶:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    چه جوابی دارند در برابر خدا آنها که اندیشه ی اسلامی را محدود به اندیشه ی ملاصدرا کردند؟
  • بنده خدا ۱۷:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم باعرض ادب مشرق بهتر است برای پاسخ جناب آقای دکتر یثربی همین مباحث را از آیت الله جوادی آملی بپرسید که اسفار را شرح و بسط کردند نقد بدون تحلیل مخاطب که علمی نیست باید یک طرف موافق و یک طرف مخالف هر دو مسایل را مطرح کنند تاخواننده درست برداشت کند اینکه صرفا تحلیل یک استاد دانشگاه باشد کافی و علمی نیست برای این مصاحبه قطعا احتیاج به مصاحبه با آیت الله جوادی آملی یا آیت الله مصباح یزدی است که پاسخ آنها هم درباره حکمت متعالیه بشنویم.اما بحث اصلی این است که این همه مباحث عقلی وبرهانی که مطرح میشود آیا لفظ کلام صحیح و حقایق آن را درک کنیم این تفاوت را تفکر کنید عقل معصوم است نه عاقل و حکمت معصوم است نه حکیم این تفوات بزرگی است که برخی فلاسفه و حکما اعتبارات ذهنی خود را به عنوان کشف علمی می پندارند.این صحبت حضرت علامه طباطبایی قدس الله نفسه زکیه است درست که ما تقریبا ما در علم مقلد بر میت هستیم اما باید اعملیت خودمان را نسبت به میت اثبات کنیم یا حداقل اعلمیت ما در آن موضوع خاص .همچنین برهان هایی که ما دنبال آن هستیم و باعینیت و حواس پنجگانه متناسب است که علمی نمیشود!هرچیزی که قابل حس و محسوسات نبود که دلیل بر نبودش نمی شود.باید بررسی کرد که برهان مرحوم صدرالمتالهین ره از چه نوع برهانی است برهان عقلی است؟الان ما درباب حضور فرشتگان برهان عقلی اعاده کنیم الان اثبات کنید حضور فرشتگان را با برهان عقلی و فلسفی اینجا مبحث فلسفه اسلامی مطرح می شود که اصلا ما مگر فلسفه اسلامی داریم؟بحث مبنای فلسفی است که شاکله فلسفه را تشکیل میدهد اگر ما هم مانند غرب همه علم را محدود به محسوسات کنیم خب جایی برای خدا و وحی و شهود نمیماند جایی برای آخرت و جزا و عقاب نمی ماند چون با ازکجا آمده ایم که بیگانه است کی آوردمان هم بیگانه اند کجا میرویم هم که نسیان نیستی است پیامبران هم که تخیل است خب جایی برای دین و الوهیت و توجید معاد و... نمی ماند چون اصلا سالبه به انتفاع موضوع است چون اصلا خدایی وجود ندارد و اگر وجود دارد ما کاری به آن نداریم چون شهودی نیست و مشاهده نمیشود!این فرق فلسفه اسلامی و علوم است چرا چون در فلسفه اسلامی سخن از هست هایی است که برمبنای دین الهی و پیامبران الهی به ما اطلاع داده شده است که وجود آنها عقلی است عقلی به نام ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان و گرنه کار عقل ماند یک الگورتیم است رسیدن از نظری به یک بدیهی و به یک اولی مبنای آن اگر الحادی باشد نتیجه آن ورود مجردات ممنوع است و باتبع خروجی هم که دارد الحادی است این میشود مبنای فلسفه الهی است برمبنای آیه قرآن ان دین عندالله اسلام همه ادیان اسلام بوده اند منتهی اکمال آن در زمان رسول اکرم اسلام علیه و علی آله آلاف تهیة واثنا است.پس ما در دنیا جز مبانی الهی و الحادی مبنای دیگری نداریم.حتما لازم نیست به اسم اسلام مطرح شود سخن جناب صدرالمتالهین کلی و جامع برای کل هستی است.باتشکر.وفقکم الله مع العافیه ان شاءالله.
  • ۱۸:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    به این جمله ایشان دقت کنید: یک بسیط وقتی با همه چیز یکی است، با همه چیز هم سنخیت دارد؛ چون هیچ چیز از او جدا نیست، پس به چه دلیل شما می ­توانی عقل اول را بکشی جلو؟!! با کمال احترام به نظر می رسد آقای دکتر یثربی مفهومی که از موجود در ذهن دارد با "محسوس" یکی است. به عنوان مثال ایشان خیلی کثرت اسبها را مثل می زند و از آن اراده می کند که وجود اسبها یکی نیست!! با تفسیر ایشان به طور قطع وجود خدا چیزی مستقل از وجود مثلا اسب است. و اسب برای خودش یک وجود است بنابر این وجود اسب وجود خدا نیست بنابراین تا اینجا می دانیم که وجود خدا اقلا یک محدودیت دارد و این مساله یعنی اینکه کمال مطلقی که فاقد محدویت باشد در کار نیست. یا به عبارت بهتر اساسا خدایی در کار نیست!! جای تاسف عمیق است که صاحب چنین افکاری در دانشگاههای ما صاحب کرسی فلسفه هم هستند و بعد ما از رواج بیخدایی و ضدیت با معنویات مخصوصا در میان دانشجویان علوم انسانی می نالیم و دغدغه اسلامی کردن این علوم را داریم!! البته با نظر این اساتید عزیز که حتی فلسفه را هم اسلامی و دینی نمی دانند دیگر تکلیف علوم مشخص است و معلوم است چرا دستور رهبری مبنی بر اسلامی کردن علوم انسانی این همه در دست انداز می افتد... آقای یثربی عزیز! بیایید محسوس تر و فیزیکی به جای فلسفی بحث کنیم. همان اسبها هر کدام از تعدادی اتم تشکیل شده اند. همان اتمها از ذارات زیر اتمی خودشان ماهیت موجی دارند. بنا بر این تنها بسته به گیرنده ها ما امکان دارد از آن ها رفتار ذره بودن یا موج بودن بگیریم. بنا بر این تمام آن اسبها هم در واقع ماهیت موجی دارند. بنابراین سوال واقعی این جا است که چرا روح ما قادر به تشخیص این ماهیت موجی نیست؟ ضمنا همین فیزیک می گوید ذرات بی نهایت است و هر ذره را در دو نقطه می توان رد یابی کرد بنابر این هر اسب یا آدم را می توان در مکانهای مختلف و بی نهایت ردیابی کرد گویا که اسب عالم را پر کرده است. همینطور است برای آدمها و سنگها و همه اشیای دیگر. تنها سوال این است که چرا پندار و ادراک انسان فقط اسب را درک می کند؟ و آن را از سنگ متمایز می بیند؟ این است تفاوت موجود با محسوس. شما گان کرده اید اگر وجود یکی شد چیزی شبیه همان تکه سنگ محسوس شما می شود که اگر خلقتی از او صادر شد از وجودش جدا می شود؟ نه! خلقت مانند صدور نور از آتش است و یک آتش که نور را در همه جهات عرضه می کند بی آنکه خودش دوتا شود. الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زبتونه لا شرقیه و لا عربیه یکاد زیتها یضیء و لولم نمسسه نار نور علی نور... آری. وجود یکی بیشتر نیست . آیا برهان دیگری جز برهان صدیقین لازم دارید تا بفهمید شاهد و مشهود یکی است؟ شهد الله انه لا اله الاهو شاهد کیست؟ مشهود کیست؟ چگونه چنین شهادتی را از خدا در مورد خودش پذیرفتید اگر برای خدا وجودی متمایز از وجود خودتان قایل هستید؟ کدام دادگاهی چنین شهادتی از کسی به نفع خودش می پذیرد؟ حقا که ملاصدرا راست گفت که اگر کسی که طی الارض نداشته باشد فیلسوف نیست . چون چنین کسی هرگز آنچه می گوید را در عمل باور نکرده است. مانند آقای یثربی! اما در مورد ملاصدرا برای اهل حدیث به ماجرای پاسخ امام حسن عسکری علیه السلام و اسحاق کندی -مدعی تناقض در قرآن -اکتفا می کنیم آیا ممکن است مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ البته اسحاق کندی این قدر آزادگی داشت که نکته را گرفت اما نمی دانم امثال آقای یثربی این قدر تواضع و شهامت دارند که قبول کنند ممکن است نظر ملاصدرا غیر از آنچیزی باشد که آنها برداشت کرده اند؟ اشکال کار در این است انسانها همه چیز را با محسوسات می سنجند...
  • حسین ۱۸:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    ببینید، فلسفه علم حقایق است ایشان چطور استاد فلسفه هست که نمی داند فلسفه علم نیست بلکه اگر علم بود دیگر فلسفه نبود چون درباره چیزی که به او علم نداری فلسفه درست می کنی اگر نه علمداری و دیگر فلسفه نداریم و مثال معروفی هم هست که می گویند:فلسفه نباف
  • محمد ۱۸:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    بنده افتخار دارم که استاد در دوره دبیرستان در یکی از شهرهای آذربایجان غربی دبیر ادبیات بنده بوده و خاطرات خوبی از نحوه تدریس ایشان بیاد دارم . امیدوارم خداونداین انسان فیلسوف و فرهیخته راتندرستی و طول عمر عطافرماید . جا دارد جزو اساتید بنام از ایشان در بالاترین سطح تجلیل و قدردانی شود .
  • امین ۱۹:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    بنده به حریت وآزادمنشی جناب دکتر یثربی غبطه میخورم در روزگاری که این حرفها جز محرومیت حاصلی ندارد ایشان مصمم به روشنگری است وفقه الله
  • مجید ۱۹:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    احسنت بر استاد مسلم و با سابقه و با تخصص علم فلسفه و عرفان شما الحمدلله هم خوب این دو علم را فهمیدید هم خوب نقد میکنید. خیلی واقعا عالیه که علم مورد تخصص خودتان را نقد میکنید و اصلا تعصب کور و جاهلانه مانند مشتی مترجم کتب فلاسفه ندارید.
  • ۲۰:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    کسی که معلم ادبیات دبیرستان بوده و ممحض در فلسفه نبوده معلومه چنین نظراتی هم میده! خوب بیایید با اساتید ما در دانشگاه قم در مورد فلسفه مصاحبه کنید/
  • امین ۲۰:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    با سلام خدمت فرهیختگان از بنده خدا سوالی داشتم که ای عزیز اگر ذرات در بی نهایت خود همان وجود خدا هستند پس لم یلد ولم یولد چه می شود آیا این نظر که خدا کار خدایی می کند که خلق میکند . واما بعد کلام علی(ع) که خدا را در همه چیز یافتم در عین حالی که آن چیزها نیستند (با این مضامین)
  • محمد ۲۰:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    اگربين مغز،ذهن وعقل تفكيك قائل شويم خدا مي داند تمام مسائل و تعارضات حل خواهد شد.وصد البته طهارت روح ونفس دررسيدن ودرك مطالب از مهمات است.حقيقت ظهور دنيا،برزخ وقيامت براي انسان في الواقع ظهور مغز وذهن و عقل است.يا به تعبيري ديگر بگو عقل جزيي،كلي وكل.منتهاي مراتب ما هبوط بلكه سقوط كرده ايم ودر ظلمات ارض فرو رفته ايم.اگر استاد روي عقل تاكيد مي كنند بخاط همين موضوع است.تكيه صرف براوهام وخيالات حاصلش بلايي است كه امروزه شاهد آن هستيم.بنظرم بايد يك رجوع خالصانه به مباني قرآن وسنت داشته باشيم.
  • مهدی ۲۱:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    نمیدانم چه رازی در این هست که هر کسی به خودش اجازه اظهار نظر در مورد شخصیتی عظیم مانند ملاصدرا را میدهد؟
  • Hamidresa Bourhani ۲۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    زمان عبور از فلسفه یونانی یا غربی فرا رسیده، ایران قدرتمند میتواند فیلسوفانی برای گذر از تمدن و فلسفه غربی را به جهان معرفی کند. براستی چرا سنت را ما اینگونه بدون تغییر تعریف کرده ایم و تنها از گذشتگان دور تقلید میکنیم؟ سنت ما نوآوری بوده
  • حمید ۲۱:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    اگر راست می‌گویید گفتگوی دکتر غفاری با سمات رو هم منتشر کنید
  • اکبر از یکی از شهرهای آذربایجان غربی ۲۱:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    ببخشید اسم اون شهر آذربایجان غربی مستهجنه که نمیگید ؟!
  • فرامرز ۲۱:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    آقا مجتبی خوب بود قبل از دادن نظر یک کمی از برخی افراد درباره ی آن چه ایشان گفته اند و مفاهیمی مانند بسیط ،مرکب ، حقیقت ، بسیط الحقیقه ویا اصالت وجود و ماهیت و.... پرس و جو می کردی و به این زودی نظر نمی دادی . جهت اطلاع شما عرض کنم : فکر می کنم ایشان یه مقداری شیفته فلسفه ی پراگماتیستی غرب گشته اند ومقداری هم مطالب را خلط و مصادره به مطلوب نموده اند . وبه قول شهید مطهری بلایی که سر فلسفه در غرب آمده را می خواهند این جا سر فلسفه بیاورند و ان اختلاط علوم عقلی به امور جزیی وروزمره یا داستان و شعر و... است. من اگر یک جوجه فیلسوف تازه سر از تخم در آورده بودم برای این همه اشکالاتی که ایشان از حکمت متعالیه گرفته اند وبه نظر خودشان هم درست است تنها و تنها یک سئوال می پرسیدم و این که ایشان می گویند : (وحدتی که در قرآن مطرح است، وحدت عرفانی نیست؛ یعنی موجودات هستند و لا اله لا الله؛ نه اینکه هیچ موجودی جز خدا نباشد؛ وحدتی که مسلمانان از این فهمیده اند، یعنی لا معبود الا الله و لا مؤثر فی الوجود الا الله و این نفی خدایان باطل است نه اینکه وجود ما سوی را نفی کند!) ایشان در برابر هوالاول والاخر والظاهر والباطن چه پاسخی دارند ویا ایشان اگر وجودی مستقل یا حتی سایه گونه برای ماسوی قائل هستند با توجه به آیه فوق چه می گویند و ذات باری را از تنگنای این محدودیت چگونه رها می نمایند /؟و چگونه می توانند با این اشکال ساده ادعای توحید نموده و اله خودشان را از نقص محدودیت و در عرض الهه های دیگر قرار گرفتن نجات دهند ؟ مگر این که بگوییم یک فلسفه ناخوانده ای چون من غوامضی را فهمیده ولی ایشان نفهمیده که این را نیز بعید می دانم فقط ایشان همان طور که گفتم یه مقداری شیفته فلسفه ی پراگماتیستی غرب گشته اند و می خواهند بلایی که سر فلسفه در غرب آمده را این جا سر فلسفه بیاورند و این نیز از لا بلای کلامشان پیداست :(اما اینها در عمل حتی باعث نمی­ شود ما فرمول آبی را که می­ خوریم بفهمیم؛ چون با آب اصلاً کاری نداریم؛ با چی کار داریم، اصلاً معلوم نیست)ظاهرا ایشان تعریف علم تجربی را با فلسفه خلط کرده اند .
  • میثم ۲۱:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    : من نوکر امام حسینم! من مدیون دینم هستم! با دعا نویسی و روضه بزرگ شده ام؛ من هوای دین و مذهبم را دارم. من هوای اهل بیت را دارم... انشالله اهل بیت علیهم السلام نگهدارت باشند...
  • فرامرز ۲۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    در اولین نوشته به آقا مجتبی جمله ای را ذکر کردم از شهید مطهری و نتیجه گرفتم که هدف آقای یثربی همان بلایی بوده که در غرب بر سر فلسفه آمده و آن وارد امور جزیی وروزمره شدن وارد ادبیات وداستان وشعر و فیلم نامه شدن ( مانند ماتریکس ) به کامنت های دیگر که نگاه می کردم دیدم ایشان دبیر ادبیات بوده -و آقایی به نام محمد این را ذکر کرده اند _ واین می تواند تاییدی باشد بر نکته فوق الاشاره .
  • میثم ۲۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    : من نوکر امام حسینم! من مدیون دینم هستم! با دعا نویسی و روضه بزرگ شده ام؛ من هوای دین و مذهبم را دارم. من هوای اهل بیت را دارم... انشالله اهل بیت علیهم السلام نگهدارت باشند...
  • ۲۳:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    نصیری به قول شما فلسفه نخوانده است یثربی چی؟
  • جواد ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    انصافا جواب خوبی داده اید اصلا این بنده خدا فرق بین اشتراک معنوی و اشتراک لفظی را متوجه نشده که در اشتراک معنوی و در کلی سازی مابه الاشتراک افراد گرفته میشود در صورتی که ما به الامتیازها سر جای خود هستند اخر چرا به تعدادی جانور اسب میگوییم و به تعدادی دیگر الاغ اگر انها در اسبیت مشترک نباشند چرا به همه انها اسب میگوییم اگر موجودات در وجود مشترک نباشند چرا به همه انها موجود میگوییم اگر وجود خدا غیر از وجود مخلوقات باشد پس چگونه به خدا معرفت پیدا میکنیم؟ایا معرفت الله دروغ هست
  • ۰۱:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    کسی محدود به ملاصدرا کرده؟ یا کارهایش را ارزشمند دانسته اند بدون محدود کردن به او؟ شما حرف بهتر بزن بشو دانشمند مورد رجوع بعدی.
  • ۰۱:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    دکتر یثربی سالها در همان قم شاگردی استاد استادان شما را کرده است تا زمانی که هم رای شما بود استاد بود حالا که منتقد شده باید هم به سبک خود وی را بیسواد بنامید
  • ۰۱:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ملاصدرا برای شما شخص پرستها بزرگ است و بس
  • ۰۱:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    همین نظر یعنی پاسخی برای یثربی ندارید ضمنا متن کامل ان مصاحبه در سایت سمات هست
  • محمود ۰۶:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    عزیزم هیچ راز خاصی نداره رازش اینه که خیلی ها بی سواد هستن و فکر میکنن تا دامنه قیامت باید بنشینن و بگن ملاصدرا همه چیز را کشف کرد و بعد از خبر نیست. اون وقت یک عده پیدا شده و فهمیده‌اند که این حرفها دوره اش تموم شده.... کجا عقلهای ما تعهد داده‌اند که تفکر را تعطیل کنند و بگویند ملاصدرا برای ما فکر کرده و ما باید متوقف بشویم؟؟؟؟ این علمها بنا بود عقلی باشند ولی مثل اینکه نقلی شده‌اند...
  • علی ۰۷:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ضمن اداء احترام کامل به استاد یثربی خدمت رفقا عرض میکنم بنده در دانشگاه تهران با ایشان درس داشته ام خیلی حرفهایشان را جدی نگیرید
  • جواد ۰۷:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    در مورد سخن علامه حسن زاده (آیة الله حسن زاده، ـ می­ گوید من هم اشکالاتی به ذهنم می آمد راجع به مسائل فلسفی و بزرگان، ولی آخرش اینجور حل کردم که حسن! اگر قرار باشد اشتباه کنند، تو اولایی یا ملاصدرا؟ ) بايد فرق گذاشت بين صاحب نظر و مبتدي اينكه انسان اوايل سوالي برايش پيش ايد بايد برود بپرسد نه اينكه سريع بگويد اساتيد اشتباه ميكنند هر وقت صاحب نظر شد و در ان علم مجتهد گرديد اري ميتواند نظرات خودش را بدهد ولي اينكه يك مبتدي سريع بزرگان را رد كند بي ادبي است داستان جالبي نقل ميكنند گويند طلبه فاضلي نامه اي به شيخ انصاري نوشت و انتقاداتي به ايشان وارد كرد در مسائل فقهي مرحوم انصاري وقتي نامه را خواند گفت اصلا منظور من از اين عبارات اين نبوده ايشان مطلب را نگرفته و مدتي از درس دادن منصرف شد تعدادي از طلاب جويا ي علت شدند ايشان گفت اين شبهه براي من پيش امد كه نكند ايرداتي كه ما به علماي قبل ميگيريم همينطور باشد و بدون اينكه مقصود انها را بفهميم انتقاد ميكنيم طلاب در جواب شيخ گفتند بين شما و ان طلبه فرق است ان طلبه غوره نشده خواسته ممويز شود ولي شما سالها درس خوانده ايد و الان خود صاحب نظريد منظور اقاي حسن زاده هم همين است كه انسان سعي كند بيخود نظر بزرگان را رد نكند ابتدا بحث را بفهمد خود به مقام صاحب نظري برسد بعد اظهار نظر بفرمايد
  • جواد ۰۸:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اين جمله كه ميگويد(من اصلاً عقیده ندارم که ابن عربی واقعاً اهل کشف و شهود بوده!) دليلش اين است كه خود دكتر يثربي اهل كشف و شهود نيست اينكه ابن عربي عارف هست يا نه بايد امثال اقاي قاضي و حداد و امثالهم كه اهل كشف و شهودند قضاوت كنند
  • فيلسوف ۰۸:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اين جمله كه ميگويد(وجداناً شما از کسانی که عرفان تدریس می­ کنند بپرسید چقدر ریاضت کشیده اند؟ ) خب برو زندگي اقاي قاضي امام علامه و صدها عارف معاصر را بررسي كن ببين اهل رياضت بوده اند يا نه ؟ برو زندگي ايت الله شاه ابادي را مطالعه كن چرا از خدا نميترسيم و ياوه ميبافيم انتظار داري ما سخن امثال قاضي با ان همه عظمت را رها كنيم و دنبال تو باشيم انسان بايد در حد خودش صحبت كند امثال شهيد مطهري امام علامه كه صدرايي بودند اين همه به اسلام خدمت كردند تو دكتر يثربي در زمان شاه يا بعد از انقلاب چه خدمتي به اسلام كردي؟ چه هزينه اي براي اسلام دادي ؟ كجا سينه خود را براي اسلام سپر كردي؟ اون مطهري بود كه براي صدرا ارزش زياد قائل بود و جان خود را فداي اسلام كرد؟ چرا اينقدر بي تقوا هستيم؟ بله شخصيت زده نبايد بود ولي حرف مفت هم نبايد زد؟
  • فيلسوف ۰۸:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    انسان متاسف ميشود از اين حرفها من نميدان چهل سال اين استاد چه ميخوانده؟ برادر يا نميداني يا دوست داري خود را مطرح كني اگر علامه طباطبايي نزد اقاي قاضي درس ميخوانده فقط او را استاد درس نميدانسته استاد سير و سلوك هم بوده كراماتي حقايقي از انها مشاهده كردند يا بايد بگوييم انچه اين بزرگوارن گفته اند دروغه يا شما بدون اطلاع صحبت ميكنيد بله اقاي قاضي مدافع ابن عربي خود اهل كشف و شهود بوده اهل رياضت بوده شما كه نه اهل رياضتي نه اهل كشف وشهود چرا بيخود قضاوت ميكنيد؟
  • عرفان ۰۸:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اگر كسي ذره اي اهل عرفان باشد از اين جمله ايشان كه ميگويد به نظرم ابن عربي اهل كشف و شهود نبوده ميفهمد ايشان هيچ عرفان را نميفهمد
  • فیروزی ۰۹:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    معمولاً در مدارس، وقتی بچه ای نمی توانست مسائل ریاضی را حل کند یا بفهمد، سریع موضع میگرفت که این چرت و پرت چیه. مثل آقای یثربی که چون دریایی از عرفان و فلسفه را دیده اما به عمق چندسانت، هر جا گیر می کند سریع موضع می گیرد و نقد می کند البته نقد چیز خوبیه ولی هرچه مخالفان فلسفه، زیاد حرف می زنند بی سوادیشان برملا تر می شود. بنده قبلاً فکر می کردم ایشان همانند برخی اسایتد فلسفه دانگشاه تهران، فردملایی است ولی با خواندن این مصاحبه به این نتیجه رسیدم که ایشان هم مانند نصیری و میلانی صرفاً درحد روزنامه و چندکتاب فارسی از فلسفه خوانده و چیزی نمیداند و مقصر هم نیست کسی که مهظر علامه را رها می کند و به چند پاره مدرک در دانشگاه وحقوق آن بسنده می کند بهتر از این انتظاری نیست. در ضمن ایشان همان اول هم توضیح دادند که دعانویس بودند و با فرهنگ دعانویسی کسی فیلسوف نمی شود.
  • محمد ۰۹:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    فلسفه و عرفان از فهم وجود و خدای متعالی از ماده و مقدار و امتداد و اجزاء و زمان و مکان عاجز است و نمی تواند غیر از همین وجود، وجودی دیگر را بفهمدلذا اگر بگویی اسب یا سگ یا خوک یا شيطان و العیاذ بالله هر عین نجس دیگر حصه ای از ذات خداوند نیست، خدا را محدود کرده ای! غافل از آن که خداوند وجود متعالی و مباین با مخلوقات خود است ( و تنزه عن مجانسة مخلوقاته) و به تعبیر امام معصوم علیه السلام: کلما فی الخلق لایوجد فی خالقه و لا یلیق بالذی هو خالق کل شئ الا ان یکون مباینا لکل شئ و متعالیا عن کل شئ سبحانه و تعالی . در اینجا بلافاصله اهل فلسفه و عرفان به مساله اشتراک معنوی وجود متوسل می شوند که پنبه آن حتی توسط برخی از منصفین خودشان از جمله آیت الله مصباح یزدی زده شده است.
  • مرمر ۰۹:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    حربه ضد اخلاقی و کثیف و در عین حال از سر عجز فلاسفه و اغلب پیروان آنها تجهیل مخالفان است اگر چه مخالفشان از همه آنها فهیم تر باشد.
  • طلبه ۰۹:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    آقای دکتر یثربی بک اسوه و الگو از حریت علمی و آزاد اندیشی در روزگار مقلد پرور ماست. به خاطر پایبندی اش به عقلانیت و حقیقت ـ اگر چه این حقیقت بر خلاف آن چیزی باشد که سالها آن را خوانده است ـ دستش را می بوسم.
  • زهره ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ملاصدرا البته آدم نسبتا بزرگی بوده است (حد اقل نزد اهل فلسفه و عرفان) ولی حقیقت از او و صد تا مانند او و بزرگتر از او، ارجمندتر و عزیزتر است. پروپاگاند فلسفی و عرفانی برای به محاق بردن عقلانیت و حقیقت و سلب تفکر و اندیشه ممنوع!
  • ناجی ۰۹:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    استاد پثربی عالمی فرهیخته و آزاد اندیش است اما عنوان نوکری حسین بر تارک همه فضایلش می درخشد.
  • ۱۰:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    قبلا خود فصلنامه سمات با کمال آزاد اندیشی آن را منتشر کرده است و عمق این استاد محترم فلسفه را نشان داده است . هر کسی طالب است به سایت فصلنامه سمات مراجعه کند.
  • برهان خواه ۱۰:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    دکتز یثربی استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی: ما به کسی که یک برهان در اسفار پیدا کند جایزه می­ دهیم!
  • ۱۰:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    این آقایان اهل فلسفه و عرفانند که از بحث و گفتگو و مناظره فرار می کنند و الا این طرف همیشه برای بحث بويزه با بزرگان فلسفه و عرفان و به تعبیر آقای وکیلی علامه های معاصر آماده است. البته اگر کسی به عدم تخصص خود اعتراف کند، از این امر مستثنی است!
  • ۱۰:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    درک جناب دکتر يثربي از فلسفه يونان بسيار ناقص مي نمايد. طاهرا فقط از راه خواندن ترجمه ها با فلسفه يونان آشنايند. ضمنا فيلسوف کسي است که براي حرف خود دليل مي آورد و اين ديگران هستند که دليلش را مي پذيرند يا رد مي کنند،‌الان شايد بسياري از حرفهاي افلاطون رد شده باشد ولي آيا کسي مي گويد فلسفه افلاطوني برهاني نيست شبه برهاني است؟
  • شاگرد ۱۰:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    با تمام احترامی که برای استاد عزیزم جناب دکتر یثربی قائلم ولی سخنان بدون پشتوانه عقلی زیادی دز این مطلب به چشمم خورد که کمی روحم را مکدر کرد. البته از استاد غیر از این توقع نمی رود. در ضمن از مجله سمات و مشرق تقاضا دارم نقدهای ایشان در بقیه علوم به خصوص نظرات خاص ایشان در نقد فقه اهل بیت را هم در مقاله ای یادداشت کنید. از باب نمونه یک جمله همه فهم را ذکر می کنم که البته از این بیانات در گفتار استاد کم نیست. ((من می­ توانم هر ماه یک جلد شرح برای اسفار در بیاورم و با روش برهانی خودم، جمعاً هشتاد جلد شرح در بیاورم))
  • جواد ۱۰:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    برادر اين حرف اشتباه است بدن خيال و عقل سه مرتبه انسان كه نسبت دارند با عالم ملك ملكوت و جبروت يا عالم مثال و عقل
  • ضد تحجر ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    در منطق اینان فهم اسلام با ملاصدرا و مریدان ملاصدرا و ابن عربی و مولوی و .....به تمامیت خودش رسیده است و به قول یکی از بزرگان معاصر فلسفه و عرفان، ملاصدرا باید بگوید الیوم اکملت لکم عقلکم ....!!!!! و این البته متحجرانه ترین و ضد عقلانی ترین مصیبتی است که تشیع آزاد اندیش و اهل اجتهاد و صرفا وفادار به برهان و وحی و حجت و عصمت و نه تقلید کور از اشخاص غیر معصوم در عرصه علم و نظر، بدان دچار شده است. اللهم و الیک المشتکی.
  • ۱۰:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    شان حضرت آیت الله جوادی و مصباح یزدی فراتر از مصاحبه است. و اصلا شان فلسفه و عرفان فراتر از این چالشها است!
  • شاگرد ۱۰:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    دکتر یثربی: ملاصدرا اصلاً یک صوفی واقعی و یک درویش واقعی است که به وحدت وجود رسیده و به اینکه جز خدا در خود ملاصدرا هم نیست؛ اینجا اصلا علم خدا مطرح نیست که اگربه آن هم رسیده باشد، برهان هم درست کند؛ من از کجا قبول کنم؟ اخیراً یکی از دوستانی که الآن از اساتید دانشگاه تهران است و در جوانی و دوره لیسانس شاگرد من هم بوده و من هم خیلی دوستش دارم، می­ گفت: من یک جا دیدم ملاصدرا می­ نویسد: در فلان تاریخ و فلان ساعت بعد از ظهر من به این مکاشفه رسیدم که فلان چیز فلان طور است؛ من این را یادداشت کردم. تصادفا یکی دو ماه بعد، یک آقایی قبل از او، همین تاریخ را برای چنین مکاشفه ای داده و ملاصدرا عین عبارت آن آقا را به نام خودش نقل کرده!! ما اینها را چگونه قبول کنیم؟ ما مکاشفات غزالی را که اصلاً شیوه حرف زدنش معلوم است که اهل مکاشفه نبوده، چطور می­ توانیم بپذیریم؟ ابن عربی می­ گوید: اولیاء از انبیاء جلو می زنند!! مثل جریان بدر که حضرت اسرا را با پول آزاد کرد ولی عمر می­ گفت: باید آنها را بکشیم؛ آیه آمد و حرف عمر را تایید کرد! خوب او به این مطلب در مکاشفه رسیده و مبارکش باشد، خودش می­ تواند قبول کند. اما این برای هیچ یک از برادران اهل سنت یا ما حجت نیست.
  • ۱۰:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    متاسفانه این معاصرین ما یواش یواش دارند همان کار قرن 12 اروپایی ها را می­کنند؛ خیال می­کنند مکتب ملاصدرا عین اسلام است و نام اسلامی را هم 50 سال است که روی این فلسفه کذایی گذاشته اند؛ درصورتی که فلسفه اسلامی نه در آثار ابن سینا هست و نه در آثار سهروردی است که بگوید فلسفه من اسلامی است و نه حتی در آثار ملاصدرا.
  • بنده خدا ۱۱:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم بنده یک بار با همین نام کامنت گذاشتم علت کامت گذاری هم این است که افرادی در مورد فلسفه و امورات حول آن اطلاع ندارند حق اظهار نظر ندارند چون طبق آیه قرآن: وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا این برای افرادی است که همینطوری کامنت می گذارند و 100 البته مسئولین مشرق آیا در این هیئت تحریریه مشرق کسی هم بر این مسئله اشراف داشته باشد؟از کجا تشخیص دادید که صحبت جناب دکتر یثربی سخن صحیح علمی است که آن را منتشر میکنید اولا و همچنین سخن نو تازه زمانی قابل قبول است که حرف جدید مبتنی بر استدلال داشته باشد دوما.شما بهتر است در باره حکمت متعالیه جناب مرحوم صدرالمتالهین با آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی مصاحبه کنید اگر واقعا می خواهید حکمت متعالیه را مبرهن سازید.وگرنه شما هم اگر از حکمت متعالیه اطلاعی ندارید و همینطوری میروید مصاحبه میگیرید و منتشر میکنید وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا
  • ۱۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    بوی سوختگی از علی متصاعد است، شما ها حس نمی کنید؟
  • ۱۱:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    فقط این ابن عربی بوده است که در مکاشفه اش مقام امیر المؤمنین را از اولی و دومی پایینتر دیده است. و فقط این دوست ابن عربی بوده است که شیعه را در مکاشفه اش خوک دیده است. آقای یثربی را چه کار با مکاشفه که قطعا در عمرش یکی از این مکاشفات را نداشته است.
  • فالسوف! ۱۱:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اگر آقای قاضی ریاضت نمی کشید می توانست در نماز میت بگوید: اللهم ان هذا عبدی و ابن عبدی نزل بی ..... آره فیلسوف جان اینها را با ریاضت چه کار؟ اصلا معنای لغوی ریاضت را می فهمند؟
  • ۱۱:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ابن عربی رییس المکاشفین فی الاولین و الاخرین است و در مکاشفه اش مقام امیر المؤمنین را از ابوبکر و عمر پایینتر دیده است و دوست رجبی اش هم در مکاشفه اش شیعه را به شکل خوک دیده است. شما عرفان نفهم ها را چه کار با اظهار نظر در باره ابن عربی.
  • ۱۱:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ایشان شاگرد بلاواسطه استاد علامه وکیلی در ادبیات و فلسفه و عرفان هستند. ادبش را در کامنتش ببینید!
  • ۱۲:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    هی خارجی و از فرقه ضاله خوارج! جناب ملاصدرا و علامه های معاصر فلسفه و عرفان (به قول علامه وکیلی) زبان یونانی می دانسته و فلسفه یونان را از متون اصلی اش خوانده اند؟ و به همین خاطر ملاصدرا ارسطو را با افلوطین اشتباه گرفته بوده؟ فکر می کنی با دسته کورها طرفی!
  • بنده دیگر خدا ۱۲:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    بنده خدا اگر منظورت از اطلاع داشتن متخصص بودن است، چرا جناب وکیلی که خود معترف به عدم تخصص است اظهار نظر می کند و اگر به قول آقای وکیلی فقط نقل نظرات دیگران و بزرگان را می کند، مشرق هم نقل قول بزرگ و استادی را کرده است. البته شما بر اساس ادبیات و داب و شیمه فلسفی و عرفانی تان خواهید گفت نخیر ایشان کوچک است و فقط ما بزرگیم!!!
  • مرتضی ۱۲:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اهالی فلسفه و عرفان از اهانت به دکتر یثربی دست بردارند و اگر مطلبی علمی در چنته دارند ارائه کنند و الا با سند و مدرک نشان خواهیم داد که این ادبیات موهن و عاری از ادب شما متخذ از ادبیات یکی از بزرگان حکمت متعالیه است.
  • میرزا ۱۲:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    دکتر یثربی: فکر نکنید که ذهن حکیم برابر با عین جهان است. پدرم، پسرم، عزیزم! آن عینی که ابن سینا تصور می­ کرد، چیز کوچکی بود که در جیب جا می­ گرفت. عوامل آژانس های مسکن، وقتی آدم فقیری را می برند یک خانه 40 متری نشانش بدهند، می­ گویند: خیلی قشنگ است" نُقلی است"! آقا! نقل را زهر مار کردند! من اگر بتوانم یک خانه دو هکتاری بخرم، نقلی را می­ خواهم چه کار؟ نقلی را بده به آن آقایی که خانه دو هکتاری دارد؛ همین روبروی خانه ما خانه آقایی است «نامش را نمی­برم چون او را می شناسند» که 8000 متر مربع حیاطش است! در جایی که زمین متری 6 میلیون 7 میلیون 10 میلیون است و چندین سال پیش 50 الی 60 میلیارد بوده! به این خانه نقلی نمی­ گویند. به آن خانه کوچک می­ گویند: نقلی! دنیای ارسطو نقلی بوده، آن را رها کن؛ دنیای تو الآن سر و تهش معلوم نیست! بنابراین چون در این قالب می­ مانیم، معرفت شناسیمان این می­ شود که فکر می­ کنیم ملاصدرا همه چیز را می­ داند پس باید سیاست را هم از او بپرسیم. اقتصاد امروز را هم از او بپرسیم. تربیت و آموزش و پژوهش امروز را هم از او بپرسیم!
  • احسان ۱۲:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    برای سایت ولایتمدار که دارای فهم امنیتی خوبی مب باشد این قدر جهالت در حوزه معارف شیعی ، تاسف شدید دارد. در حوزه کرسی های نظریه پردازی ، اصرار بر دادن تریبون به افراد ظاهر اندیشمند عوام پسند اما خالی از محتوا و دارای پیش فرض ها به شدت انحرافی که واقعا لیاقت داشتن تریبون ندارند . مثل اینکه در حوزه مباحث اهل سنت تریبون به مولوی عبدالحمید جاسوس پاکستان و انگلیس بدهید اما دوستان نظامی ما در این حوزه ها شناختشان بیش از این نیست چانچه چهره منفوری مثل عبد الحمید را با افکار پوچش بزرگ کردند . حال یک روشنفکر غرب گرای دور از معارف ناب شیعی دنبال نان و نامی مثل یحیی یثربی و لنگه مقابلش ظاهر گرای هتاکی مثل نصیری را صاحب نظر می دانید . برای این مجموعه بزرگ با این حد شناخت صاحب نظران حوزه عقل و شهود تاسف شدید دارم
  • جواد ۱۲:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اشتراک معنوی وجود بدیهی است و برهان هم دارد شما به جای بد و بیراه گفتن دلایل رد انرا بیان کن اگر وجود خدا غیر از وجود دیگر موجودات باشد باب معرفت الله بسته میشود
  • اندیشورز ۱۵:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    دوستان متعهد مشرق مواظب باشید در دام امثال آقای نصیری و نشریه سمات نیفتید! تا ناگزیر نشوید در آینده در خصوص حکمای شیعه همچون امام راحل، مرحوم علامه طباطبایی، استاد مطهری، آیت الله جوادی و آیت الله مصباح موضع بگیرید. ضمنا در خصوص کتاب تاریخ تحلیلی فلسفه اسلامی به عرض میرساند که علت تإخیر در چاپ، مخالفت آقای یثربی با انتشار نقدهای وارده بر کتاب ایشان بود. تعجب میکنم که چرا اینطور صحبت می کنند و دم از آزاداندیشی میزنند!؟
  • ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اشتباه + دادم
  • امین ۱۷:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ابن عربی جزئء معصومین نیست .سند برخی مکاشفات که می گویید کجاست . بنا به مکاشفه ای من دیدم که این ناشناس خود به شکل خوک است اگر باور ندارد نگاهی تو آیینه بینداز
  • جواد ۱۸:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    شما را مطالبی که دکتر غفاری در کتاب جدال با مدعی از ابن عربی در مورد امیرالمومنین علیه السلام اورده بخوان بعد قضاوت کن ببین فهم او از علی علیه السلام کجا و فهم بعضی از مدعیان تشیع کجا
  • جواد ۱۸:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ما که کتابهای زندگی اقای قاضی را خواندیم همچین چیزی ندیدیم
  • جواد ۱۸:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    شما بهتر است کمی مطالعه کنید بروید کتاب جدال با مدعی را بخوانید تا ببینید ابن عربی بزرگ در مورد علی علیه السلام چه گفته
  • ۱۸:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    ادبیات این پسرک را ببینید!
  • ۱۸:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    انتشار یک مصاحبه علمی (اگر چه محتوای آن را نپسندیم) این قدر باید منشآ عصبانیت افرادی مثل این آقا احسان باشد که دین و اخلاق و ادب و عفت کلام را فراموش کنند؟ کجا رفت ادعای تفکر و عقلانیت و گفتگوی مدافعان فلسفه؟ بلا تشبیه این گونه موضع گیریها انسان را به یاد موضع گیریهای صهیونیستها در برابر نقد هولوکاست می اندازد.
  • رهجو ۱۸:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    دکتر یثربی: این آقایان می­ گویند: خدا چون حقیقت بسیطه است، پس همه چیز است و از این استفاده می­ کنند در علم خدا به همه چیز؛ یعنی اول همه چیز را می ریزند در خدا و بعد وقتی خدا می­ شود من و شما و او و او و... دیگر علمش مشکلی ندارد؛ چون خود آگاه است و علم به خودش دارد؛ ما هم خودش هستیم دیگر؛ خوب همین آقایان این را دو قدم آن طرف تر از یاد می برند و در صدور ممکنات از واجب می­ گویند: الواحد لا یصدر عنه الا الواحد! ای خدا پدرت را بیامرزد! تو که می­ گفتی واحد بسیط است و بسیط هم همه چیز است؛ پس این با همه چیز سنخیت دارد؛ پس چرا تو این را با همه چیز بیگانه کردی و گفتی همه بروید کنار! یکجا که می­ خواهی مشکل علم را حل کنی می­ گویی: همه بیایید در خدا! همه را می­ریزی در خدا مثل یک کیسه، بعد می­ گویی خدا به خودش علم دارد، چون تو خودش هستی و در درون خودش هستی پس به تو هم علم دارد و بسیط الحقیقة کل الاشیاء و از این، در مسئله علم خدا استفاده می­ کنی! اما من می­ گویم: آقا! وقتی شما این حرف را قبول داری، چرا در صدور از یادت می­‌رود؟ یک بسیط وقتی با همه چیز یکی است، با همه چیز هم سنخیت دارد؛ چون هیچ چیز از او جدا نیست، پس به چه دلیل شما می ­توانی عقل اول را بکشی جلو؟
  • ۱۸:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    احسان، دکتر یثربی را به خاطر انتقاداتش به حکمت متعالیه در ردیف روشنفکران غربگرا گذاشته است و گویا اطلاع ندارد که عموم روشنفکران غربگرا و سکولار و بعضا ملحدی مانند نصر حامد ابو زید و نسخه ایرانی آن دکتر سروش مدافع فلسفه و عرفان و به خصوص این عربی هستند. این آقا اگر از کتاب «هکذا تکلم ابن عربی» (چنین گفت ابن عربی) ابوزید خبرداشت و واقعا ضد روشنفکر بود، این گونه هتاکانه حرف نمی زد. البته احتمال دارد خودش یکی از همین روشنفکران شیفته و منتر غرب باشد ولی برای رد گم کردن نعل وارونه زده است.
  • حقیقت خواه ۱۸:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    تصویرها در آینه ها نعره می­کشند ما را زچارچوب طلايی رها کنید
  • فیلسوف شناس ۱۸:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    آره فیلسوف جان! اگر آقای قاضی ریاضت نمی کشید آیا می توانست در نماز میت بگوید: اللهم ان هذا عبدی و ابن عبدی نزل بی ..... و آن ولوله تاریخی را در نجف درست کند؟ آره فیلسوف جان اینها را با ریاضت چه کار؟ اصلا اینها معنای لغوی ریاضت را می فهمند؟
  • حمید ۱۹:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    دوستان عزیزم، موافقان و مخالفان، سرورانم، همه می دانیم که هر کس هر نظری میده، روز قیامت باید پاسخگو باشه. لطفا قبل از نظر دادن، ببینید پاسخی در قیامت برا نظرتون دارید یا نه؟ اگه صد در صد مطمئن نیستید کمی احتیاط کنید. شیعه امام صادق علیه‌السلام مواظب افکار و اعمالش هست و حساب شده رفتار می کند.
  • رضا ۲۰:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    جواد آقا! اینها از اسرار است . انتظار داشتی تو کتابهایشان بنویسند. ساده!
  • بنده خدا در پاسخ رهجو ۲۰:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم باعرض ادب گرامی حقیقت امورات مجردات مانند مادیات نیست که یک شکل خاص و مکان و زمان و محدوده مشخص داشته باشد مانند چراغ لامپ و نور خورشید نور خورشید هرجا برسد روشن میکند در حالی که از منبع منقطع نیست اما خورشید یکی است و انوار بی نهایت و هر نور از منبع متجلی میشود نه متجافی !امورات مجرد مانند امورات مادی 11 بعدی نیستند بی نهایت بعد و بسیط البعد هستند مگر خورشید در بین اجسام است یا اجسام در خورشید؟اما همه جا هم به نور خورشید روشن است.
  • ۲۰:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    این شخص همان مثال آتش و نور را توضیح دهد. آتش دوتا نمی شود. هر وقت "تری" از آب جدا شد می تواند ایشان توضیح دهد خلقت هم دوتا شدن وجود است! الله اکبر از این همه عناد و ساده اندیشی...
  • ۲۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    اندشورز کمی در ارایه نظرات خود اندیشه بورز
  • ۲۲:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    عزیز ناشناس بنده از جهت مطالب عرض کردم وگرنه نمره بنده را 18 دادند دستشون درد نکنه
  • ۲۲:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    عجب ادبیات فخیمه ای! آقا احسان یثربی اگر قرار بود دنبال نان و نام باشد در این مسیر گام برنمیداشت نصیری هم که امتحانش را سالهاست پس داده است و امروز بسیاری خواه دوست و دشمن به هوش و اینده نگریش حسادت می ورزند.
  • ۲۲:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    همین حرفا رو تو نمازش زد که تکفیر شد
  • تیزبین ۲۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    باسلام خدمت مشرق عزیز بنده به انقلابی بودن مشرق اعتقاد دارم ولی کمی مشرق را دوستی ناآگاه می دانم چون بحثی که به آن دامن می زنید کرسی آزاد اندیشی نیست اینکه مطالب علمی در معرض نظرات عموم غیرمتخصص قرار گیرد نامش کرسی آزاد اندیشی نیست؟ بیشتر شبیه تخریب و جنجال آفرینی است می دانید با انتشار مطالب شما چه فضای تهمت و تکفیری در قم، مشهد و دیگر مراکز علمی راه انداخته اید این بحث فلسفه و عرفان مانند بحث اخباری و اصولی که ریشه ای دیرینه دارد در بین متخصصین باید انجام شود و حل شدنی هم نیست چون طرفین از موضع خود برنمی گردند و تبدیل به مراء و جدال و در نهایت تهمت و تکفیر خواهد شد لذا عقلاء دو طرف و بزرگان اخلاقی ورود به این مباحث نداشتند و نهایتا مکتوباتی ارائه می کردند در گذشته از این فضای تکفیری دولت انگلسبتان استفاده های خوبی برد دوباره فضای غلطی را تحت عنوان کرسی به راه نیاندازید چه شده که آنی و به صورت هجمه ای دوستان مخالف فلسفه به غلط بودن آن و دوستان علاقه مند به صحت آن پی برده اند دقت کنید اگر علمی دارید بنویسید و مکتوب کنید تا برای قضاوت آیندگان راه باز باشد برخی از همین دوستان فهل و به ظاهر صاحب نظر کتبی در سالهای گذشته نوشتند که مورد خنده اهل تخصص بود و از بازار سریع جمع شد البته درد دینی دارند اما در پازل دشمن فکر می کنند
  • حميد ۲۲:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    مگه ميشه كسي حرفاي كانت را با ذوق و شوق بازخواني كنه و به جناب صدرا كه ميرسه اينگونه قضاوت كنه؟
  • ميمان ۲۲:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    آقاي دكتر ازشما بعيد بود؟ بنده شمارا به آزاد انديشي ميشناختم اين جمله: (حکمت متعالیه برهانی نیست، ادعای برهان است ) خودش ادعا نيست؟كه داعيه دليل داريد؟
  • بنده خدا در پاسخ رهجو ۲۲:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم باعرض ادب گرامی حقیقت امورات مجردات مانند مادیات نیست که یک شکل خاص و مکان و زمان و محدوده مشخص داشته باشد مانند چراغ لامپ و نور خورشید نور خورشید هرجا برسد روشن میکند در حالی که از منبع منقطع نیست اما خورشید یکی است و انوار بی نهایت و هر نور از منبع متجلی میشود نه متجافی !امورات مجرد مانند امورات مادی 11 بعدی نیستند بی نهایت بعد و بسیط البعد هستند مگر خورشید در بین اجسام است یا اجسام در خورشید؟اما همه جا هم به نور خورشید روشن است.
  • علی ۰۲:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    به نام خدا کدام عالم صدرایی هست که به نقد ملاصدرا اقدام نکرده باشد؟ با اسم بگویید. خود علامه که در جوانی و اوایل تحصیل فلان حرف را شاید زده باشند آیا در حال حاضر کاملا هم نظر ملاصدرا هستند؟ شما در دبیرستان که فیزیک می خوانید حرف فیزیکدانان را غلط فرض می کنید؟
  • احمد ۰۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    در کم سوادی آقای دکتر یثربی همین کافی است که در توضیحِ معاد جسمانی صدرا ره می گوید که معاد جسمانی صدرا ره یعنی تخیل جسم کردن توسط روح!!!! بنده دیگر عرضی ندارم؛ فقط مشرق جان؛ شما پای خود را در سخت جایی گذاشته ای؛ خبر نداری که چه وادی غریبی است دفاع از عقلانیت دینی؛ بنده اعلام آمادگی می کنم برای مناظره با دکتر یثربی؛ از مدرسین فلسفه اسلامی و غرب هستم در قم.
  • مجید ۰۶:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    سلام بنده خدا امید وارم همیشه بنده خدا باشی این اشکال دقیقا به آقایان فلاسفه و عرفا وارد است که شما از دین اطلاع ندارید و مشتی مطلب از هند و یونان یاد گرفتید و به جان دین افتاده و دین را تفسیر می کنید شما حق اظها نظر در این زمینه را ندارید چون طبق آیه قرآن: وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا اینکه دیگران را به آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی ارجاع میدهید این اول الکلام است اصلا دعوا سر همینه که از کجا فهم این بزرگوارها و صدرا درست باشه؟؟؟؟؟ مگر خدا به ما عقل نداده؟؟ خودمان تفکر نکنیم و عقلمان را تعطبل کرده و بگوییم آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی و صدرا برای ما فکر کرده‌اند!!!!!!! اینکه شد تقلید کور کورانه.. این آزاد اندیشی شما آقایان طرفدار فلسفه و عرفانه؟؟؟
  • مجید ۰۷:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    خجالت بکش مجید مگر حرفای این بیچاره چه قدر سوز برا شما ایجاد کرده که این قدر عصبی شدی؟؟؟؟ نکنه نون شما را این حرفها می‌بره؟؟؟؟؟ ادب داشته باش امروز سید یحیی یثربی هر جا دنیا بره به عنوان یک متخصص علم فلسفه و عرفان مورد احترام قرار می‌گیره اما تو یک صفحه تالیف به درد بخور تو عمرت داشتی؟؟؟ امروز شما ها را جایی تو دنیا راه میدن؟؟ با هوچیگری که مشکل حل نمیشه !!! اصلا آدمای عصبی مزاج باید برن دنبال یه کار دیگه و نظریه پردازی نکنن!! فهم و ادب خودت را نشون دادی.
  • میترا ۱۰:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    تمام کامنتها را که خواندم متوجه شدم چرا پیشرفت علوم انسانی در ایران اینقدر کند و صعب است .چون تحمل نقد را نداریم وتاکسی حرفی خلاف فکر ما یا استاد ما گفت چوب تکفیر وتفسیق و........... را برمیداریم . ایا پیامبر اکرم وائمه صلوات الله علیهم اجمعین اینگونه با مخالفانشان بحث و مناظره میکردند ؟؟ ایا امام صادق ع با این الفاظ با دهریون که منکر خدا وند متعال بودند بحث میکردند ؟؟ اگر اینطور باشد و راه انتقاد و مباحه بدلیل الفاظی که نصار هم میکنیم بسته شود چگونه انتظار پیشرقت در علوم انسانی را داریم ؟ اگر قدیمیها در گذشته هرچه گفتند درست بوده وتمام سوالها را جواب گفته اند دیگر چه نیازی به اینهمه طلبه و دانشجو ؟ همان کتابها را همراه با 1 سی دی شرح وتفسیر به فروش برسانند وبقیه هم گوش بدند و خاموش شوند ؟؟ کمی فکر کنیم
  • ۱۱:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    دکتر یثربی می گوید آزاد اندیش باش به صرف اینکه فلان عالم یا فلا فیلسوف حرفی زده نباید گفت حرف او درست است. به نظر من ما هر چه که نیاز داشته باشیم در آیات و روایات وجود دارد و اصلا ما نیازی به فلسفه نداریم حتی تفکر ما هم باید در آیات و روایات باشد
  • ۱۳:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    احمداقا خندیدیم چطورم خودش معرفی میکنه میگما منم دکارتم
  • بنده خدا ۱۳:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم باعرض ادب بزرگوار بند اول صحبت های شما را در ذیل کامنت هایی چون کامنتی با نام "میترا" عرض شد.منتهی همین فلسفه و تفکر ما برای درک آیات و روایات است .ما در هنگامه عقل نظری با فلسفه سعی در تعقل در باره آیات هستیم و بااین تعقل در عقل عملی که جایگاه ایمان و حب و بغض و اراده و عشق و در آخر تولی و تبری است سعی در سیر معرفتی نسبت به رب العالمین و حقایق وجودی خلقت داریم که از آن به جهاد اکبر و عرفان عملی و شهود و دستیابی به لوح محو اثبات و لوح محفوظ ان شاءالله داریم. اینچیزی است که خداوند کریم در آیات کریمه قرآن بارها مطرح فرمودند و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی الحکیم یعنی این قرآن که در درست شماست این عربی مبین و زبان اعتبار است آن چیزی که نزد ماست حقیقت وجودی قرآن است و بوسیله اهل بیت علیهم السلام که تالی و حقیقت لعلی الحکیم هستند مانند حبل المتین استفاده کنید تا به درجه علی الحکیم نزدیک شوید آنجاست که میشویم ولی الله خلیفة الله و به هدف خلقت میرسیم .اینها همه وسیله است برای رسیدن به آن مدارج که خداوند علیم برای ما از قاعده لطف خود قرار داده است.مقصود ما از فلسفه اسلامی علم اسلامی هنر اسلامی این است که مبنای آن الهی و وسیله ای است برای رسیدن به هدف خلقت ؛وسیله است نه هدف.وفقکم الله مع العافیه ان شاءالله.
  • احمد ۱۳:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    جناب ناشناس! قرار بود ما بی ادب باشیم و شما با ادب! چرا جاتو با ما عوض می کنی؟!!
  • احمد ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    خانم میترا! سلام؛ آیا انتظار نداشته باشیم که کسی که می گوید منتقد هستم، حرف قدیمی ها را بفهمد و سپس نقد کند؟! آخه کجای دنیا دیدین که مثلا حرف نیوتن را اشتباه نقل کنن و بگن با نیوتن مخالفیم.
  • احمد ۱۳:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    جسارتا جناب ناشناس! اون وقت فهم جناب عالی از روایات و آیات، ملاک خواهد بود؟؟!!
  • ۱۴:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    دو تاتون شدید بی ادب
  • میترا ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    اقای احمد سلام / فرمایش شما متین . ولی ایا با توهین و .... میتوانیم اشتباهات کسی را به او گوشزد کنیم ؟ ایا این مجوزی برای اینجور انتقاد هاست ؟ اگر جریان تبین هر گزاره علمی و فلسفی و......... فقط در دست 1 گروه باشد که فقط وفقط خودش را محق میداند دیگر چه جای انتقاد و رشد ؟ایا زبان لین در مباحثات کاربردی ندارد ؟ بخصوص مباحثاتی که به هرحال پهلو به اعتقادات ما میزند ؟ ایامیتوانیم اعتقادات خود را با زبان سلیس و لین و اسلامی به مخاطب خود انتقال دهیم و اشتباهاتش را یاد اور شویم بدون اینکه خود در مقام الهی و قاضی القضاتی نشسته و اورا با واژگانی چون کفر گویی و بیسوادی و ......بنوازیم؟راه انتقاد را نبندیم . اینکه اعتقاد داریم بزگترین افتخار مذهب تشیع اجتهاد است ایا فقط شعار است ؟ بله قبول دارم که هر کسی باید با داشتن علم و دانش وارد حوزه ی مورد نظر شود ولی ........ به کسی توهین نکنیم . کتابهائی که مناظرات بزرگان مارا نقل کرده اند از گذشته دور تا کنون هیچ نشانی از توهین در انها نمیبینیم
  • جواد ۱۷:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    عبارت بسیار مفصلی در باب 366 فتوحات مکیه در باره امام زمان علیه السلام امده که عبارت ان چنین است : در معرفت جایگاه وزیران مهدی که در اخر زمان ظاهر میشود و رسول خدا صلی الله علیه و (اله) به ا و بشارت داده است و او از اهل البیت است. (بدان که خداوند را خلیفه ای است که خارج میشود در حالی که زمین اکنده از ظلم شده است پس انرا پر از عدالت و قسط خواهد کرد و حتی اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نمانده باشد خداوند ان روز را انقدر طولانی خواهد که ان خلیفه از عترت رسول صلی الله علیه و سلم ظهور نماید او از اولاد فاطمه است و اسم او همانند نام رسول الله صلی الله علیه و سلم است. جد او حسن بن علی بن ابیطالب است. در مکه ما بین رکن و مقام با مردم بیعت میکند . در شکل ظاهر شبیه پیامبر صلی الله علیه و سلم است و در اخلاق از او فروتر است. زیرا هیچ کس در اخلاق به مرتبه رسول الله نمیرسد. که خداوند درباره او فرموده است و انک لعلی خلق عظیم . پیشانی او برجسته و بینی او کوتاه است سعادتمندترین مردم در دوره او مردم کوفه خواهند بود. اموال را یکسان بین مردم تقسیم میکند و به عدالت عمل میکند و اختلافات را رفع مینماید... در اسلام روح میدمد و پس از سرافکندگی اسلام به او عزت می بخشد و دین را که نابود شده احیا میکند غیر مسلمین را تحت سلطه اسلام قرار میدهد و با قدرت شمشیر دعوت خود را توام میکند و هر کس را که مقابل او بایستد نابود میکند و دین را برانسان که حقیقتا باید باشد بر میگرداند انچنان که اگر رسول الله بود می کرد. سپس ابن عربی سه بیت که ترجمه ان میشود: هان اگاه باشید که ختم اولیا الان شاهد و ناظر است اگر چه وجود ظاهری و جسمی او در دسترس نیست او همان سید و سرور ما مهدی از ال محمد است او همان شمشیر بران هندی است در ان هنگام که ظهور کند او خورشیدی است که هر غم و ناراحتی و تاریکی با طلوعش بر طرف خواهد شد او همان باران درشت دانه بهاری است که در موسم بارش همه را سیراب خواهد کرد نقل شده از کتاب جدال با مدعی حکایتی نقل میکنند از مرحوم جلوه استاد عرفان که ایشان ابن عربی را زیاد لعن میکرد به خاطر بعضی از مطالب که در مورد شیعه گفته است. شاگردان مرحوم جلوه مدتی دیدند ایشان دیگر ابن عرب را لعن نمیکند علت را پرسیدند ایشان گفت شبی خواب دیدم پیامبر و عده ای از علما در مجلسی حضور دارند و ابن عربی در سمت راست پیامبر نشسته پیامبر رو به من کرد و فرمود چرا این عبد صالح خدا را لعن میکنی گفتم به علت بعضی از مطالب که در مورد شیعه مطرح نموده ابن عرب به زمین اشاره کرد چاهی حفر شد به من گفت نگاه کن دیدم در این چاه انواع حیوانات وحشی قرار دارند ابن عرب به من گفت اگر در بین اینها گرفتار بودی چه میکردی ؟کنایه از اینکه محیط مساعد نبود برای اظهار تشیع
  • فیلسوف ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    البته ازاد اندیشی خوب است ملاصدرا اگر ازاد اندیش نبود فلسفه را عظمت نمی بخشید ولی انسان حد خود را هم نگهدارد خوب است ما به دکتر یثربی تبریک عرض مینماییم که بعد از چهار صد سال فهمید برهانهای ملاصدرا شبه برهان است یا ادعای برهان و متاسفیم برای شهید مطهری علامه طباطبایی امام خمینی و امثالهم که منطق را خوب نخواندند تا فرق بین برهان و ادعای برهان را متوجه شوند ای کاش امام خمینی در نامه به گورباچف به جای اینکه از ابن عربی یاد کند نوشته بود دیگر شما را خسته نمیکنم تعدادی از علمای تیزهوش خود را به تهران بفرستید تا از کتب علامه دهر دکتر یثربی استفاده کنند و با اسلام اشنا شوند
  • مجید ۲۱:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    از همین ایرادتان به آقای یثربی پیداست که چه قدر درس دادنتون پر محتواست..... مقام دکتر بسیار بالاتر از این حرفهاست که با بیسوادها مناطره کنه... معلوم میشه شما هم مثل بقیه به جای فهمیدن یک مطلب و سپس تدریس آن، عبارت ترجمه میکنید. وخودتون هم نمیفهمید مولف چی گفته...
  • مرتضی ۲۱:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    سلام داداش آقای دکتر هنوز هم دعا نویسی بلد هستند پاشو بیا تهران تا ایشون یک دعا براتون بنویسه تا راه فکر کردن را یاد بگیرید و کتابها را طوطی وار حفظ نکنید. ای بیچاره برو درس بخون و تفکر کن تا کی هوچیگری؟؟ دوره هوچیگری به پایان رسیده.. این رفتارهای زشت شما در مقابل یک نقد علمی نشون میده شما اگر به پست و مقام رسیدید از اون دیکتاتورها میشید که به تعبیر مرحوم امام راحل رضوان الله علیه از شمر بدتر هستند..... ایشون چه شما تایید کنید چه نکنید واقعا ملاست کل فعالیت علمی شما را جمع کنند شاید به اندازه یکی از مقالات ایشون سواد ندارید...
  • محمود ۲۱:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    سلام آقا جواد راست میگی من خودم خیلی ریاضت کشیدم و تو کتابم که زیر چاپه اینا را نوشتم یک شب در عالم مکاشفه ابن عربی را به شکل گوساله دیدم که داشت کتابهای خودش را می خورد گفتم چرا کتابهاتا می خوری گفت بعد از مرگم خدا منو به شکل گوساله در آورد و علف به من نداد من هم به خاطر گرسنگی کتابهای خودم را میخورم بعد دیدم تعدادی انسان دارند تلاش میکنند که این کتابها از دستش نجات بدند ولی زورشون نمیرسید و من هم این صحنه را تماشا میکردم که ناگهان از خواب پریدم. شب بعد دوباره برایم مکاشفه‌ای شد دیدم ابن عربی در کناری خوابیده و ناراحت است گفتم چرا ناراحتی؟ گفت یک عده امدند و کتابهای منو از دستم گرفتند و بردند و من گرسنه هستم گفتم چرا تو به شکل گوساله هستی؟ گفت به خاطر اینکه من در دنیا به دروغ و به خاطر عناد با اهل بیت گفتم تو مکاشفه ام شیعیان مولا علی را به شکل گوساله دیدم و خدا در مقابل این دروغ من امروز من را به این روز انداخته است. حالا آقا جواد اگر تو بگی من اهل کشف و شهود نیستم معلوم میشه تو هم دروغ میگی و اهل کشف و شهود نیستی.
  • محمود ۲۱:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    علی معلوم میشه سر کلاس ایشون یا همش خواب بودی یا هیچ چی نمیفهمیده‌ای!!!1 بابا مجبور نیستی تو کنکور رشته‌ای را بزنی که نمیفهمی یا علاقه نداری. این استاد که تو درساش خوب فلسفه و عرفان را تدریس میکنه و از خیلی افراد پر مدعا هم بهتر از کتابهای فلسفه و عرفان سر در می‌یاره این نقد را اینجا زده... بعدشم تو خیلی نمک نشناسی اون هیجده هم که به شما داده حرومت باشه..
  • محمود ۲۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۴
    0 0
    آقا جواد این عالمها را شما رفتی دیدی؟ این عالمها را با این اسامی از کجا اوردید؟؟/ عالم مثال عالم عقل عالم ملکوت عالم جبروت هزار ساله سرتون را به این دری وری ها و عالمهای من در آوردی مشغول کردید که بیچاره انبیا و پیامآوران الهی نه اسمی ازاین عوالم برده‌اند و نه در کتب آسمانی اسم این عالمها اومده. یک کلمه ملکوت و جبروت در قرآن و حدیث دیدند،نشستند و یک عالم ملکوت و جبروت اختراع کردند و چند صد سال سر مومنین بدبخت شیره مالیدند وکسی ننشست روی این فکر کنه حالا چها تا پیدا شدند می خواهند درست بفهمند درست فکر کنند قدرت تحمل اون را ندارید .. شما اگر مقسم الارزاق بودید رزق همه را میبستید.. اگر دوره قرون وسطی بود دیوان تفتیش عقاید به راه می‌انداختید.. چه خبره ؟ بس نیست؟؟
  • مجید ۰۷:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    بچه چرت و پرت نگو!!! برو جزوه هاتا بخون امتحان نیفتی..... هوچیگری هیچ مشکلی را حل نمیکند.... 400 ساله فقط همین هوچیگری را تکرار میکنید.... بابا یک کشیش مسیحی چند صد سال پیش پنبه فلسفه و عرفان شما را زد هنوز پاسخ اون بیچاره داده نشده اون وقت میخواهید به دکتر یثربی پاسخ بدید!!!! بیچاره گنده های این علوم اگر پاسخی ندارند و شرمنده هستند مثل شما هوچیگری نمیکنند اقلا آبرو آن بیچاره ها را نبرید!! اگر تند برید بزرگانتون هم از شما اعلام تبری میکنند اون وقت شما میشید چی؟؟؟ خجالت هم خوب چیزیه!!!!
  • فيلسوف ۰۸:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    جناب محمود خان در مكاشفه خود را ديده اي غير تصور كرده اي اخه بي تقوا گوساله تويي كه يك مطلب را گرفته اي و صد مطلب عالي در مورد حضرت امير دوازده قطب امام زمان و غيره را در اثار ابن عربي نديده اي
  • ۱۱:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    برای صدمین بار عرض می شود: اعرفوا الرجال بالحق و لاتعرفوا الحق بالرجال! تفهیم شد؟
  • پدر بزرگ ۱۱:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    جواد! پسرم! اشتراک معنوی وجود ممکن است بدیهی باشد اما این که مشترک معنوی نمی تواند بر موجودات مختلف الحقایق اطلاق شود، توسط محققین و از جمله حتی آیت الله مصباح حفظه الله رد شده است. به عنوان مثال لفظ عرض مشترک معنوی است برای اعراضی که مختلف الحقایق هستند و بر کم و کیف و متی و .... اطلاق می شود. بنا بر این نمی توان با اثبات اشتراک معنوی وجود که ما نیز موافق آن هستیم اثبات عینیت خالق و مخلوق را کرد و قائل به یک وجود شخصی به نام خداوند شد و دیگر موجودات را موهوم دانست. فتامل پسرجان! و دست از کفر فضیح وحدت وجود بردار! البته ما تو را و دوستان تو را و اساتید تو را و هیچ عالم شیعی قائل به وحدت وجود را کافر نمی دانیم، چون ملتزم به لوازم قول فاسد خود نیستند و فکر می کنند که دارند حق می گویند.
  • فیلسوف شناس ۱۱:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    جناب فیلسوف! خب برهانی! بر رد مطالب دکتر یثربی ارائه دادی و قطعا قوی تر از برهانهای موجود در حکمت متعالیه است. و اصلا برهان در فلسفه یعنی همین!!!
  • حاج علی قریب ۱۲:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    با سلام فارغ از هرگونه نقد یا توجیه این عالم بزرگوار نباید جوری با علم و عالم برخورد شود که من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا حضرت امیر المومنین را فراموش کنیم . جامعه علمی ما باید این سعه صدر رو داشته باشه که سخنان مخالف رو به راحتی و به دور از هر نوع تعصب که قتلگاه دانش و تعقل است ؛ دور باشه.ممنون از مشرق که بدون تعصب سخنان مخالف و موافق رو بدوناغماض نشر میده.
  • حاج علی قریب ۱۲:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    با سلام فارغ از هرگونه نقد یا توجیه این عالم بزرگوار نباید جوری با علم و عالم برخورد شود که من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا حضرت امیر المومنین را فراموش کنیم . جامعه علمی ما باید این سعه صدر رو داشته باشه که سخنان مخالف رو به راحتی و به دور از هر نوع تعصب که قتلگاه دانش و تعقل است ؛ دور باشه.ممنون از مشرق که بدون تعصب سخنان مخالف و موافق رو بدوناغماض نشر میده.
  • فيلسوف ۱۲:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    دوستی میان آیت الله العظمی بروجردی(ره) و آیت الله آقا سید جمال‌الدین گلپایگانی به حدی بود که بعدها وقتی نامه‌هایش به محضر آیت الله بروجردی(ره) می‌رسید، آن بزرگوار به احترام صاحب‌نامه از جای بر می‌خاست و آن را می‌بوسید و روی دیدگانش می‌نهاد. وی افزود: در زمان جوانی که در اصفهان تحصیل می‌نمود با آیت الله حاج آقا حسین بروجردی همدرس و هم مباحثه بود. آیت الله بروجردی چه در هنگامی که در بروجرد بود و چه اوقاتی که به قم مهاجرت کرد، نامه‌هایی به ایشان می‌نوشت و درباره بعضی از مسائل غامض و حوادث واقعه استمداد می‌کرد. سايت فارس گفتگو با استاد حسن اردشیری لاجیمی»
  • شهروند ۱۳:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    یک عمر میگفتیم این برهان صدیقین که صدرا میگه نباید محتوایش همین مساله ارجاع فقیر بالذات به غنی بالذات باشد که با آن صدرا خدا را اثبات کرد ولی از این کامنت آقای فیلسوف امروز معنای برهان صدیقین را فهمیدیم و بی رو در بایستی بگم صدیقین را هم شناختیم... خدا نکنه کسی دچار فقر علمی بشه و از علم غنی بالذات هم نخواد استفاده کنه اونوقت چی میشه!!! نتیجه آن میشه بی ادبی و توهین‌های جناب فیلسوف!!! پس معلوم میشه این برهان انچنان هم دقیق نیست...... فیلسوف خان آبرومونا نبر بیا یک چیزی هدیه بهت بدیم ساکت بنشین و چیزی نگو.... جدا چه کرسی آزاد اندیشی مشرق راه انداخته همش شده کرسی آزادانه فحش دادن..
  • لندرودی ۱۴:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    با سلام- با تشکر از استاد یثربی از اینکه بینندگان را به واکنش مثبت و منفی واداشته که به نظر بنده لازم است لاکن موسسه سمات لطفا با مخالفان نظر ایشان هم مصاحبه نماید و سایت هم آن را منعکس نماید البته استاد کلی گویی کرده و امیدوارم ردیه هایشان قدری باز شود .
  • طلبه ۱۷:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    مشهور است که وقتی ناشری در قم تصمیم گرفته بود کتاب اسفار ملاصدرا را چاپ کند، آیت الله بروجردی فرموده بود من چاپخانه ای را که اسفار را چاپ کند بر سر صاحبش خراب خواهم کرد. البته ممکن است کسی با این برخورد با کتاب اسفار موافق نباشد اما این نقل قول حاکی از عمق ضدیت آیت الله بروجردی با فلسفه و حکمت متعالیه است.
  • جواد ۲۱:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵
    0 0
    انسان تعجب میکند فلسفه ای که از بدیهی ترین مسئله که همان وجود است شروع شده و به قول شهید مطهری مانند ریاضی پله پله با برهان پیش رفته برهانی نیست ولی حرف اقایان که هیچ برهانی بر ان اقامه نکرده اند برهانی هست هوچیگر کسی است که بدون اینکه بویی از عرفان برده باشد با یک مصاحبه میخواهد ایراد بر عرفایی بگیرد که اگر نبودند ما امروز نمیدانستیم دین را با چه زبانی ارائه کنیم اگر اسمی از دین هست به برکت قاضی ها بهجت ها طباطبایی ها خمینی هاست بله وقتی مرجع بزرگی مانند ایت الله بروجردی خود را از ایت الله سید جمال گلپایگانی عارف بزرگ شاگرد سید احمد کربلایی استاد اقای قاضی بینیاز نمیداند بهتر است امثال یثربی ها حد خود را بشناسند ای مگس عرصه سیمرغ نه جلونگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری
  • سید مجید ۰۷:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۶
    0 0
    این بار خود مشرق برای نفسگیری آقای نصیری پا به میدان می گزارد مطالب جدیدی را طرح می کند. واقعا درست در اوج مناظرات در مورد موضوعی خاص این مطلب چه معنایی می تواند داشته باشد. چاپ یک گفتگو از نشریه سمات روش خوبی نیست برادر .آخر چه کسی گفته اندیشه اسلامی محدود به ملا صدراست خود گویی وخود خندی تمام حرف آقای وکیلی وامثالهم این است که حتی اگر قبول ندارید این حرفها رو به نوابغ علمای شیعه مانند امام خمینی و علامه طباطبایی و سیدعلی آقای قاضی علامه حسن زاده و..... تهمت کافر وزندیق نزنید. این رسم اهل علم نیست چون به لحاظ اتدلالی به تنگنا می افتند شروع به فرافکنی کنند ومرتبا اتهام جدید مطرح کنند هرچند که مشی دوستان تفکیکی.............
  • هدی ۱۱:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۶
    0 0
    اگر خواب آقای جلوه حجت باشد باید خواب خود ابن عربی که در جایی می گوید خدا را در خواب دیده است، نیز به نحو اولی حجت باشد. پس به اهالی فلسفه و عرفان تبریک می گوییم که خدایشان در خواب قابل رؤیت است!!! البته خود نظریه وحدت وجود که عابد را عین معبود و ذاکر را عین مذکور می داند فضیحتش بیشتر از قول به رؤیت خداوند در خواب است.
  • ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۶
    0 0
    جنابعالی این مساله ابتدایی را نمی دانی که کفر قول الزاما به معنای کفر قائل نیست؟ ضمنا کجا آقای یثربی کسی را تکفیر کرده است؟
  • سید مجید ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۶
    0 0
    برادر کسی ایرادی به مطلب آقای یثربی نگرفت شما درست در زمانی که باید پرونده 3 موضوع مطروحه قبلی بسته شود چیز دیگری را مطرح می کنید این یعنی چی؟ عزیز دل که مطالب پیچیده را می دانی هم تو از عنایات ویژه وخاصه تفکیکی ها باخبری وهم من شیرینی پخش کردن در سالگرد بعضی آقایان گرفته تا بعضی دیگر که قابل گفتن نیست.........از کرامات شما بزرگواران همین بس که سالهای سال مرتضی آویینی را ازدم تیغ آزاد اندیشی خود گذراندید وبعد شدید وارثش وحالا عرفان وفلسفه و امام را هم بی نصیب نمی گذارید ودست آخر الله اعلم....
  • فیلسوف ۱۹:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۶
    0 0
    زشست است برای یک طلبه بدون علم صحت کند مرحوم ایت الله بروجردی خود در اصفهان اسفار خوانده بود و در بروجرد هم مدتی تدریس میکرد عده ای ا ز قم رفتند مخالفت کردند در جریان مخالفت با تدریس علامه هم فرموده بود علما مشهد هر روز نامه مینویسند و تحت فشارم
  • مجید ۲۲:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۷
    0 0
    سلام جواد آقا مشکل شماست که اگر عرفا نبودند دینتون را نمی دونستید با چه زبانی بیان کنید ولی ما این مشکل نداریم. ولی داداش تو که باز به جای پاسخ هوچیگری کردی.... این آقای یثربی دو کلمه ایراد وارد کرده پاسخ ندارید چرا فقط بد و بیراه می‌گید؟؟؟ همش تکیه گاهتون شدن بزرگان. پس علم عقلی شما شده تقلید از بزرگان.... قویترین برهانی که توی کلمات شما در این چند ماه دیده شد یک جمله است و آنهم این است: هر آنچه بزرگان گفته‌اند عین برهان است و مخالف آن کافر!!! این مدل معرفت شناسی شما تو ی این مباحث بوده.... پس مبنای تمام براهین شما (برهان ما قاله البزرگان) است و لاغیر..
  • جواد ۰۹:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    1- شما اگر بلد بوديد چگونه دينتان را ارائه كنيد نميگفتيد نعمتهاي بهش مادي است اخر اين چه منطقي است كه كسي در اين دنيا نماز شب بخواند بعد برود در دنياي ديگر سيب و گلابي بخورد مگر در همين دنيا سيب و گلابي نيست اصلا از خصوصيت عالم ماده محدوديت است در صورتيكه نعمتهاي بهشتي محدوديتي ندارند از خصوصيتهاي نعمت مادي اين است كه ملال اور هستند شما مقداري كه غذا خورديد سير ميشويد و ديگر ميل نداريد در صورتيكه نعمتهاي بهشتي طبق روايات اينگونه نيستند از خصوصيت عالم ماده اين است كه انسان هر چه بيشتر بدست اورد به پوچي ان بيشتر معترف ميشود در صورتيكه نعمتهاي بهشتي طبق احاديث اينگونه نيستند 2- بعد دكتر يثربي برهاني ارائه نكرده ايشان ادعا كرده براهين صدرا برهان نيست خودش به جاي اينكه برهان اقامه كند ادعا كرد 3- بعد هم بيا به اين وبلاگ تا نقد بر نظريات استاد ميلاني را ببيني http://jamehekmat.blog.ir/1391/09/19/%D9%86%D9%82%D8%AF%D9%8A-%D8%A8%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF
  • علی رضایی ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    عبارتی از استاد ! یثربی درباره معاد جسمانی : "این هم میراث یونانیان است؛ از ملاصدرا بپرسی معاد علی علیه السلام جسمانی است یا روحانی، جوابش چیست؟ می­ گوید روحانی است دیگر؛ نفوس کامله روحانی اند؛ معاد مومنین اهل نجات کلاً روحانی است و فقط یک عده آدم­هایی که از هرجا مانده و از هر جا رانده اند، نه تناسخ درش باز است که برگردند به جهان و نمی­ توانند هم معطل بمانند؛ نمی­ توانند به جسم اولشان هم برگردند، پس هیچ راهی ندارند؛ بنابراین، اینها برای خودشان جسمی تخیل می­ کنند؛" نقد : شما را به خدا ! ببینید یک نفر اینگونه معاد جسمانی را توضیح داده که ایشان توضیح می دهد ؟ بعد جالب است که به چیزی که خودش می سازد، حمله می کند.
  • جواد ۱۰:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۵
    0 0
    نوه عزيزم پدر بزرگ اينكه وجود اشتراك معنوي است امري است و ان بحث وحدت وجود هم امر ديگر بعد از اثبات اشتراك معنوي بحث اصالت وجود بايد بحث شود بعد بحث تشكيك در وجود يعني فقط با اشتراك كسي نميخواهد ودت وجود را اثبات كند
  • اشراقی ۱۸:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    طلبه محترم ! آقای بروجردی رضوان الله علیه در اصفهان و نزد مرحوم حکیم قشقایی فلسفه اسفار میخوندن. از این نسبتهای ناروا به بزرگان دین به خدا پناه میبریم










****************
ارسال شده توسط:
محمد مهدی موذن
Wednesday - 19/1/2022 - 14:25

پیشنهاد یا مطلب تحقیقی یا ویرایشی یا هر نوع چیزی که مناسب میدانید ارسال فرمایید تا به متن فعلی فورا ضمیمه شود.