سال بعدالفهرستسال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم

الشيخ حسينعلي المنتظري(1341 - 1431 هـ = 1922 - 2009 م)

الشيخ حسينعلي المنتظري(1341 - 1431 هـ = 1922 - 2009 م)






کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 17 » صفحات 68
وصیتنامه در امور شخصیه خطاب به آقای سید احمد خمینی و بستگان
جلد 17 - صفحه 68
وصیتنامه (1)
زمان: 3 آبان 1361 / 7 محرّم 1403
مکان: تهران، جماران
موضوع: وصیتنامه در امور شخصیه
مخاطب: خمینی، سید احمد و بستگان
بسم الله الرحمن الرحیم
.... و آنچه لازم به تذکر است در چند جمله توضیح می‌دهم:
1- من شخصاً در هیچ بانکی یا مؤسسه یا شرکتی یا غیر اینها وجهی ندارم، و آنچه در بانکها یا بعض مؤسسات و غیرهما است، وجوه شرعیه است و هیچ یک از ورثه من در آنها حقی ندارند، و امر آنها پس از من با جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج‌ شیخ حسینعلی منتظری - دامت برکاته - است و تحت نظر ایشان باید به مصارف شرعی برسد، و اگر خدای نخواسته برای ایشان حادثه‌ای رخ دهد، امر وجوه شرعیه با رهبر یا رهبرانی است که مجلس خبرگان تعیین می‌نمایند. (1)
فهرست عناوین جلد 17




کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 3 » صفحات 295
وصیتنامه و تعیین وصی در امور وجوه شرعیه
جلد 3 - صفحه 295
وصیتنامه [و تعیین وصی در امور وجوه شرعیه‌] (1)
زمان: 16 دی 1356 / 26 محرّم 1398
مکان: نجف
موضوع: تعیین وصی در امور مربوط به وجوه شرعی
بسم الله الرحمن الرحیم
در روز 26 محرّم 1398 وصی خود قرار دادم حضرات حجج اسلام آقای حاج آقا مرتضی پسندیده و آقای حاج شیخ مرتضی حائری (2) و آقای حاج سید محمد باقر سلطانی (3) و آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری - دامت برکاتهم - را در امر وجوهی که در قم یا سایر بلاد ایران نزد وکلای اینجانب است و به حساب اینجانب اخذ شده است و حضرت آقای پسندیده مطلع هستند - به حَسَب غالب - تمام این وجوه باید با نظر آقایان محترم به مصرف شرعی برسد، و احدی از وَرَثه یا غیر آنها حقی در آن ندارند و نمی‌توانند مزاحمت با اوصیای محترم نمایند. و اگر بعض از اوصیا مانعی داشته باشند که نتوانند تا آخر قیام به امر کنند، بقیه کس دیگر را که مورد قبول و موجّه است تعیین نمایند؛ و اگر بعضی غایب بودند دیگران قیام به امر نمایند. تکلیف وجوهی که در نجف است تعیین نموده‌ام. از خداوند تعالی سلامت و سعادت حضرات آقایان را مسئلت می‌نمایم. و امید دعای خیر دارم. والسلام علیکم.
روح الله الموسوی الخمینی
(1)- این وصیتنامه و نیز وصیتنامه‌های دیگر که در سیر تاریخی اسناد درج شده، بعدها تغییر کرد. آخرین وصیتنامه معتبر آن است که در سال 1368 پس از رحلت امام خمینی منتشر گردید.
(2)- پدر همسر آقای سید مصطفی خمینی.
(3)- پدر همسر آقای سید احمد خمینی.

فهرست عناوین جلد 3





https://hawzah.net/fa/Note/View/71041

یادداشت
گزارش سایت بخش هایی از انتخاب خبرگان رهبری
بخش هایی از انتخاب خبرگان رهبری
یک بار خصوصی خدمت امام (قدس سره) رفته و در این باره با ایشان صحبت کند. در این دیدار حضرت امام (قدس سره) مجددا می فرمایند: «شما وقتی مثل آقای خامنه ای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟»
تاریخ انتشار : 1398/3/19
بازدید : 181
نویسنده : جبرائیلی
منبع : برگرفته از کتاب روایت رهبری

بخش هایی از کتاب «روایت رهبری» نوشته سیدیاسر جبرائیلی متعلق به انتشارات انقلاب اسلامی تقدیم شما می شود؛
اجلاسیه سوم خبرگان و بررسی طرح «فروع اصل 107»
....
اصل ۱۰۷ دو شیوه برای تعیین رهبر پیش بینی کرده بود؛ شیوه نخست که میان خبرگان به «صدر اصل ۱۰۷» مشهور شد، ناظر به پذیرش فردی به عنوان رهبر و مرجع از سوی اکثریت قاطع مردم بود و شیوه دوم که به «ذیل اصل ۱۰۷» شهرت یافت، مربوط به تعیین رهبر از طریق رای گیری در مجلس خبرگان بود.
....
حضرت آیت الله خامنه ای می گویند: «ماها اصلا فکر نمی کردیم که امام با این قضیه مخالف باشد. ما خیلی بعدها ــ نه اینکه همان وقت هم بلافاصله ــ شنیدیم که امام مخالف بوده اند. قضیه آقای محمدی گیلانی و ملاقاتش با امام و پیغام به آقای هاشمی رفسنجانی را من سال ها بعد شنیدم. اصلا گمان نمی کردیم امام با این قضیه مخالفتی داشته باشد. فکر می کردیم این چیزی است که حتما امام [با آن] موافق است. شاید اگر کسی آن وقت می گفت امام مخالف است، ردش می کردیم که چطور چنین چیزی ممکن است؟»
....
.....
چهار عضو از پنج عضو هیات رئیسه (آقایان مشکینی، هاشمی، امینی و طاهری خرم آبادی) و نیز آیت الله خامنه ای قیام نکردند؛ یعنی با رهبری فردی مخالفت کردند. با وجود این، اکثریت خبرگان با قیام خود به رهبری فردی رای دادند.
....
پاسخ ها به اشکال وارد شده چیست؟
آقای امامی کاشانی در این میان برخاسته و با اشاره به بحث استنابه که پیش از این مطرح کرده بود، خطاب به آیت الله خامنه ای گفت: «شما می فرمایید افرادی اینجا عقیده ندارند که جنابعالی فقیه هستید... ولی در این خبرگان همه عقیده دارند که افرادی صاحب نظر هستند. آنهایی که صاحب نظر هستند، برای اینکه این احتیاط جنابعالی حل شود، استنابه می دهند، آنهایی هم که نظر دارند جنابعالی فقیه هستید، اصالتا [رای می دهند]. مجموعا مساله حل است.» آیت الله خامنه ای گفتند: «من به هر حال مخالفم... بنده در بحث شورایی و فردی می خواستم بیایم اینجا صحبت کنم. فکر نمی کردم که فردی رأی بیاورد.» و سپس به جایگاه خود بازگشتند.







https://eitaa.com/rozaneebefarda/3807

[فرستاده شده از روزنه]
💥حافظه_تاریخی

پنهان کاری عجیب #هاشمی_رفسنجانی نسبت به نارضایتی #امام از انتخاب #منتظری بعنوان #قائم_مقام_رهبری

@rozaneebefarda
🔻🔻🔻

وقتی حتی آیت الله خامنه‌ای هم از نارضایتی امام خبر نداشت!!

مقام معظم رهبری در این مورد چنین می فرمایند:
«ماها اصلا فکر نمی کردیم که امام با این قضیه [انتخاب آقای منتظری بعنوان قائم مقام] مخالف باشد.

ما خیلی بعدها _نه اینکه همان وقت هم بلافاصله_ شنیدیم که امام مخالف بوده‌اند.
قضیه آقای محمدی گیلانی و ملاقاتش با امام و پیغام به آقای هاشمی رفسنجانی را من سالها بعد شنیدم.

اصلا گمان نمی کردیم امام با این قضیه [انتخاب آقای منتظری بعنوان قائم مقام] مخالفتی داشته باشد.

فکر می کردیم این چیزی است که حتما امام [با آن] موافق است.

شاید اگر کسی آن وقت می گفت امام مخالف است، ردش می کردیم که چطور چنین چیزی ممکن است؟ به نظر ما این کار کاملا یک کار درست، یک پیش بینی منطقی برای آینده بود.»

روایت رهبری، ص۱۳۲

@rozaneebefarda








۱/۲/۱۳۴۱
۱/۷/۱۳۰۱
۲۴/۹/۱۹۲۲


۳/۱/۱۴۳۱
۲۹/۹/۱۳۸۸
۲۰/۱۲/۲۰۰۹







نامه به آقای منتظری (عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی)
  •   نامه
    زمان: 6 فروردین 1368 / 18 شعبان 1409
    مکان: تهران، جماران
    موضوع: «عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی»
    مخاطب: منتظری، حسینعلی
    بسم الله الرحمن الرحیم
    جناب آقای منتظری
    با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان می‌نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم می‌دانم؛ خدا را در نظر می‌گیرم و مسائلی را گوشزد می‌کنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم. مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید. در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر می‌دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می‌دادید که او را نکشید. از قضایای مثلِ قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمی‌باشید و به طلابی که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً
  • مقدم بر نظر خود می‌دانید - که مسلماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خرابتر می‌کند - با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم دیگر خود دانید:
    1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
    2- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
    3- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
    4- نامه‌ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان - روحی له الفداء - و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
    والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه‌های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم. والله قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. والله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
    سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم.
  • من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.
    من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‌کنند نگردند. از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست اوست. والسلام.
    یکشنبه 6 / 1 / 68
    روح الله الموسوی الخمینی






نامه به آقای منتظری (موافقت با استعفای ایشان از قائم مقامی رهبری)
  •   نامه
    زمان: 8 فروردین 1368 / 20 شعبان 1409
    مکان: تهران، جماران
    موضوع: موافقت با استعفای آقای منتظری از قائم مقامی رهبری
    مخاطب: منتظری، حسینعلی
    [بسم الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی - مدظله العالی
    پس از سلام و تحیت، مرقومه شریفه مورخ 6 / 1 / 68 واصل شد. ضمن تشکر از ارشادات و راهنماییهای حضرتعالی به عرض می‌رساند، مطمئن باشید همان‌طور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه مراحل همچون سربازی فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرتعالی و در مسیر اسلام و انقلاب بوده‌ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرتعالی می‌دانم؛ زیرا بقا وثبات نظام اسلامی مرهون اطاعت ازمقام معظم رهبری است. برای هیچ کس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تا کنون در سایه رهبری و ارشادات حضرتعالی از خطرات مهمی گذشته؛ و دشمنان زیادی همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهای عزیز ما و از جمله فرزند عزیز خود من (1) آغشته است، و سایر جناحهای مخالف و ضد انقلاب و سازشکار و لیبرال مآبهای کج فکر را رسوا واز صحنه خارج نموده است. آیا جنایات هولناک وضربات ناجوانمردانه این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملت عزیز و فداکار ما فراموش شدنی است؟ و اگر بلندگوهای آنان و رادیوهای بیگانه خیال می‌کنند با جوّسازیها و نشر اکاذیب و شایعه پراکنیها به نام اینجانب می‌توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگی ملت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.
    و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبری، خود من از اول جداً مخالف بودم؛ و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است. و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می‌کنم. و از حضرتعالی تقاضا

  • می‌کنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند. و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه کوچک و حقیر در حوزه علمیه به تدریس و فعالیتهای علمی و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه رهبری حکیمانه حضرتعالی، اشتغال داشته باشم. و اگر اشتباهات و ضعفهایی که لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، ان شاء الله با رهبریهای حضرتعالی مرتفع گردد.
    و از همه برادران و خواهران عزیز و علاقه مند تقاضا می‌کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبری و خبرگان محترم، به بهانه حمایت از من، کاری انجام دهند و یا کلمه‌ای بر زبان جاری نمایند؛ زیرا مقام معظم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمی‌خواهند.
    امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهای ارزنده خود بهره مند، و از دعای خیر فراموش نفرمایید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
    - 7 / 1 / 68 - حسینعلی منتظری‌]
    بسم الله الرحمن الرحیم
    جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری - دامت افاضاته
    با سلام و آرزوی موفقیت برای شما، همان‌طور که نوشته‌اید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما می‌خواهد. و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر می‌کردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند؛ و من هم نمی‌خواستم در محدوده قانونی آنها دخالت کنم. از اینکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم مقامی رهبری اعلام کرده‌اید پس از قبول، صمیمانه از شما تشکر می‌نمایم.
    همه می‌دانند که شما حاصل عمر من بوده‌اید؛ و من به شما شدیداً علاقه مندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‌کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی‌
  • خود را جا می‌زنند، جداً جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیه «مهدی هاشمی» (1) هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در این می‌بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند. از پخش دروغهای رادیو بیگانه متأثر نباشید. مردم ما شما را خوب می‌شناسند، و حیله‌های دشمن را هم خوب درک کرده‌اند که با نسبتِ هر چیزی به مقامات ایران کینه خود را به اسلام نشان می‌دهند.
    طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه‌ها، و رادیو - تلویزیون، باید برای مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم. جنابعالی ان شاء الله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می‌بخشید. والسلام علیکم.
    8 / 1 / 68
    روح الله الموسوی الخمینی







*******************

آیت الله محمدرضا ناصری از یاران دیرین امام در نجف به جماران گفت:

پایگاه خبری جماران: چند روز قبل، در ادامه انتشار اسناد منتشرنشده مربوط به امام خمینی، فرازی از بیانات حضرت امام در دیدار اعضای «تجمع روحانیت مبارز ایران در خارج کشور» منتشر شد. (اینجا بخوانید)

به نوشته دکتر حمید انصاری، «ماجرا از این قرار بود که یک سال پیش از آنکه بواسطه برخی علل داخلی و خارجی اندک تغییری در سیاست سرکوبگرانه رژیم پهلوی در سال 56 پدید آید، همه 20 نفر اعضای «تجمع روحانیت مبارز ایران در خارج کشور» با توصیه امام خمینی در جلسه ای چند ساعته در تیر 1355 در نجف اشرف برای رفع اختلافات برخی اعضا و تقویت انسجام تشکیلات خویش بر سر مواد میثاقنامه و یا اساسنامه مدون مبارزاتی مجمع به توافق رسیده و اعضای هسته مرکزی تشکل را انتخاب نمودند. 20 روز پس از آن امام خمینی اعضای مجمع را در منزل خویش فراخواند و طی سخنانی ضمن تقدیر از اقدام ارزنده آنان چند رهنمود تعهد زا و راهگشا برای ادامه فعالیتهای مبارزاتی در آن فضا و شرایط بسیار دشوار مبارزه در غربت بیان فرمود».

یکی از شاهدان دو نشست یاد شده، آیت الله محمدرضا ناصری از یاران دیرین امام در نجف است.

ایشان از دوران تحصیل در مدرسه آیت‌الله مجتهدی تهرانی با امام و اندیشه‌هایش آشنا شد و پس از آنکه وارد حوزه علمیه قم شد، فعالیت‌های مبارزاتی خود را با پخش اعلامیه و پیاده کردن نوارهای سخنرانی آغاز کرد و با گروه‌های انقلابی از جمله جمعیت موتلفه اسلامی به همکاری پرداخت و از همراهان شهید سیدعلی اندرزگو بود و در واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نیز به همراه اندرزگو هدف گلوله قرار گرفت اما جان سالم به در برد.

این فعالیت‌ها در سال ۱۳۴۵، زمانی که امام خمینی به نجف تبعید شد، اوج گرفت و او نیز به قصد حضور در کنار امام به نجف رفت و در مدرسه آیت‌الله بروجردی اقامت گزید.

او درس خارج فقه و اصول را نزد ‌امام خمینی، شهید سیّد مصطفی خمینی، سیّد محمّدباقر صدر و میرزاحسن بجنوردی فرا گرفت و به مقام اجتهاد نائل آمد.

ناصری همزمان با تحصیل در تهران، قم، نجف و یزد به تدریس علوم عالیه پرداخت و آثاری را نیز به رشته تحریر درآورد که از آن جمله می‌توان به تقریرات درس خارج حضرت امام(ره) و حاج آقا مصطفی و خاطرات حضرت امام(ره) اشاره کرد.

مبارزات او در قم و تهران و نجف ادامه داشت تا اوایل ۱۳۴۹ که به دستور امام خمینی(ره) از نجف به مکه رفت و در حالی که تعدادی زیادی از اعلامیه های امام(ره) را به همراه داشت، دستگیر و به مدت دو سال و چند ماه در زندان‌های عربستان زندانی بود.

ناصری که در آن زمان عضو هسته مرکزی روحانیون مبارز خارج از کشور شده بود، در دوران تبعید امام خمینی(ره) در پاریس، به همراه ایشان بود و در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به همراه امام به ایران بازگشت.

خبرنگار جماران به مناسبت انتشار این اسناد، با ایشان گفت و گو کرد تا جزییات آن نشست ها و مباحث حول آن را بازگو کند.

مشروح گفت‌وگوی خبرنگار جماران با آیت الله ناصری نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد در پی می آید:

 

لطفا در ابتدا بفرمایید که اصل ماجرا چه بود؟ در این جمع چه کسانی بودید؟ و چه شد که به امام مراجعه کردید؟

در نجف درباره کارهایی که انجام می‌شد، برنامه‌هایی داشتیم. ماجرا از آن‌جا شروع شد که آقای دعایی در رادیو بغداد برنامه‌ای را هماهنگ کرده بود و رفت و آمدهایی به بغداد داشت. مقدمات این کار که چگونه توانست از بعثی‌ها و دیگران فرصت بگیرد و برخی از مارکیسیست‌ها مزاحمش بودند اما مقاومت کرد، مفصل است. مرحوم دعایی خیلی زحمت می‌کشید، در گرما با اتوبوس و ... صبح می‌رفت و بعد از ظهر برمی‌گشت تا خودش را به مدرسه برساند تا دیگران از این قضایا کمتر اطلاع پیدا کند.

امام هم توصیه کرده بودند که ضرورت ندارد دیگران همه کارهای شما را بفهمند. چون نجفی‌ها مقابله می‌کردند و برخی مسائل را به سفارت ایران گزارش می‌دادند. امام یک بار فرموده بودند، کاری کنید که این‌ها نفهمند چون این کارها در نجف طالب ندارد و ممکن است برای شما مسائلی درست کنند.

ما و آقایان فردوسی، محتشمی‌پور، روحانی و چند نفر دیگر بودیم. برخی از مسائل درباره انتشارات و چاپ و فرستادن اعلامیه‌ها بود. امام بحث حکومت اسلامی را در نجف شروع کردند. ما درس‌های حکومت اسلامی را ضبط می‌کردیم و شبانه می‌نشستیم، نوار را پیاده کرده و پاکنویس و تصحیح می‌کردیم تا اینکه به صورت دوازده جزوه‌ چاپ شد و من صحافی شدۀ آن را داشتم. مقداری از جزوه‌ها در نجف ماند و مقداری را آوردم.

این کارها در نجف انجام می‌شد، اما مقداری متفرقه بود و هر کدام کاری انجام می‌دادیم. گاهی کارها به صورت سلیقه‌ای انجام می‌شد لذا به نظر آمد که جمعی داشته باشیم تا این جمع بنشینند هم برای رادیو محتوا تهیه کنند و هم اینکه کارهای دیگر را انجام دهند و فعالیت‌ها منسجم شود.

برخی از افراد به عراق آمده بودند که ایمان درست و درمانی نداشتند و عضو گروهک‌های کذایی بودند. دیدگاه برخی این بود که برای پیروزی نهضت با این‌ها همکاری کنیم. آن‌ها هم همین طور، با ما این سبکی برخورد می‌کردند. از سوی دیگر نظر برخی از دوستان این بود که با این گروهک‌ها تعامل نکنیم و به آن‌ها رو ندهیم. نظر حاج آقا مصطفی این بود که زیاد با این‌ها داخل نشویم.

کارهای مختلفی در نجف انجام می‌شد. درباره گرفتن دکتر شیبانی، تحصنی در بغداد برگزار شد که دوستان رفتند. یا بنا بود که در کلیسایی در فرانسه تحصنی انجام شود که مرحوم محمد منتظری و برخی اصرار داشتند اما امام موضع گرفتند و به برخی از ما گفتند که نروید ولی برخی رفتند. آن‌ها با بچه‌های دانشجویان خارج برنامه‌ای داشتند و اسامی چند نفر از ما مثل من، آقای فردوسی پور و دیگران بود ولی امام فرمودند که ممکن است آنجا به شما توهین کنند یا دستگیر شوید. امام ما را منع کردند، محمد منتظری مقداری ناراحت شده بود و امام قریب به این مضمون گفته بود که اگر شما بروید من ولایتم را قطع می‌کنم. محمد منتظری و آقای دعایی رفتند و از طرف حکومت فرانسه برای آن‌ها مشکلاتی ایجاد شد.

این‌که انسجامی در داخل داشته باشیم و در کارها با هم مشورت کنیم لازم بود. دوستان دور هم نشستند و کارها سر و سامان گرفت. البته من به مکه رفتم، آن‌جا دستگیر شدم و دو یا سه سال زندان بودم و در جمع عزیزان حضور نداشتم.

کارهایی انجام شده بود و انجام می‌شد و برای اینکه حضرت امام توصیه کنند و نظارتی داشته باشند، بنا شد که خدمت ایشان برویم. البته امام هم چیزهایی فهمیده بودند که بعضاً دوستان با هم اختلاف نظر دارند لذا نصیحت کردند که من الان همه بیانات ایشان را فراموش کرده‌ام. ایشان گفتند: «با هم کار کنید و مراقب باشید چون دشمن در کمین است.» سفارش کردند که «دور هم باشید، جمع شوید با هم کار کنید و برنامه‌ریزی کنید. برای خدا کار کنید. نظرتان خدا باشد. چیز دیگری در کار نباشد. دنیا ارزشی ندارد و کار را برای خدا انجام دهید.»

این مبدأ کار شد و دوستان تشویق شدند. شب در پشت‌بام منزل ما در نجف جلسه‌ای تشکیل شد و دوستان جمع شدند. آقای بنی‌صدر و یکی از دوستان‌شان هم بودند که به منزل ما آمدند. در این جلسه با هم نشستیم مذاکره‌ای شد و در این جلسه اسمی با عنوان «مجمع روحانیون خارج از کشور» انتخاب کردیم. هسته مرکزی سه نفر بودند، و من و آقایان فردوسی و محتشمی انتخاب شدیم. من رابط بین‌الملل شدم، آقای فردوسی رابط با امام شد و آقای محتشمی هم مسئول اعلامیه‌ها، چاپ و فرستادن آن‌ها شد.

مجمع روحانیون شکل گرفت، کارها روی فرم آمد و در مناسبت‌ها کارهایی انجام می‌شد. فعالیت‌های ما تا زمانی که امام به پاریس رفتند ادامه داشت و بعد از استقرار امام در نوفل‌لوشاتو کارها متوقف شد. بعضی از دوستان به پاریس رفتند، آنجا ماندند و کارها بر روال خود ادامه پیدا کرد، البته پاریس هم مسائل خود را داشت.

امام بسیار سفارش می‌کرد که لازم نیست نجفی‌ها از همه کارها  اطلاع داشته باشند، چون برخی از آن‌ها ما را اذیت می‌کردند، گزارش می‌داند و از برخی دوستان سعایت می‌کردند. من چون بیشتر در حوزه بودم و در مدرسه هندی درس می‌گفتم و شاگرد داشتم، بسیاری فکر می‌کردند که من فقط شاگرد درس‌های امام هستم لذا به من حساس نبودند اما به آقایان دعایی و روحانی حساس بودند و مراقب آن‌ها بودند.

ما درباره اعلامیه‌های امام برنامه‌ریزی کردیم و اعلامیه‌ها چاپ شدند. چهل هزار اعلامیه را جاسازی کردیم و به مناطق مختلف بردیم. من در عربستان زندانی شدم که ماجرای آن طولانی است.

 

ظاهراً حضرت امام درباره آن جریان با دستخط مبارک‌شان چیزی نوشتند.

در جریان انتقال اعلامیه‌ها از حضرت امام معجزه‌ای نقل می‌کنم. وقتی حضرت امام اعلامیه‌ای می‌نوشتند عادتشان این بود که به مشد حسین می‌دادند. مش حسین اعلامیه را به خانه ما یا آقای فردوسی می‌آورد و ما فوری جمع می‌شدیم، تشکیل جلسه می‌دادیم و اعلامیه را به قول خودمان درنویس( از روی نوشته امام می‌نوشتیم) می‌کردیم. می‌بردیم خدمت امام، امام اصل دست‌نوشته خودشان را نگه می‌داشتند رونوشت‌های ما را مشاهده و امضا می‌فرمودند و ما برای چاپ و انتشار آن اقدام می‌کردیم.

یکی از دوستان اعلامیه را نزد امام برد، اما ایشان یکی از بندهای آن را خط زد. دوست ما اعتراض کرد که آن بند، فراز مهمی از اعلامیه است. آن بند درباره آمریکا و رژیم شاهنشاهی بود و امام در بیانیه شبیه این مضمون آورده بودند که «رژیم‌های شاهنشاهی نزد پیامبر اکرم(ص) منفورترین رژیم‌ها هستند.» آن آقا گفته بود که این فراز مهمی از اعلامیه است! امام فرمود که «اگر این بند باشد، گردن دوستان ما را می‌زنند.»

قبل از اینکه من به مکه بروم، حاج آقا مصطفی به من گفت: «من یک خواب دیده‌ام و آن را به آقا هم گفته‌ام». پرسیدم خواب چه بود؟ ایشان گفت: «خواب دیدم که مسجد شیخ انصاری پر از جمعیت بود و همه نشسته بودند. اعلامیه‌ای در دست امام بود، ایشان اعلام کرد که می‌خواهم این اعلامیه را به مکه یا انتشار بفرستم. چه کسی حاضر است این کار را انجام دهد؟ شما بلند شدی و گفتی که من حاضرم. دوباره امام اعلام کردند و شما بلند شدی که من آماده هستم.»

ما به عربستان رفتیم و دستگیر شدیم که داستان آن مفصل است. در محاکمه، یاد جمله امام افتادم و اگر آن بند در اعلامیه امام بود حتماً گردن من را می‌زدند. و این از معجزات و پیش‌بینی‌های دقیق امام بود.

زمانی که خدمت امام می‌روید و امام نصیحت می‌کند، ظاهراً دستخطی می‌نویسد و نظر می‌دهد که بین خودتان رأی‌گیری کنید و تابعِ اکثریت باشید.

بله، آن بحث هم بود. امام گفتند به نظر اکثریت عمل کنید و این باعث ایجاد آن اجتماع شد. انتخاب سه نفر و هسته مرکزی هم از آن‌جا شروع شد.

پس حضرت امام از آن زمان به اکثریت قائل بودند؟

نظر امام این بود که اختلافات را با این شیوه حل کنید. ما در هیئت سه نفر عهد بستیم و قرار گذاشتیم که هیچ کار و حرکتی را بدون اذن امام انجام ندهیم. چون امام که آدم ترسویی نیست و از کسی واهمه ندارد و باید همه اخبار بد یا خوب را به ایشان بگوییم و کاری که می‌خواهیم انجام دهیم باید به اطلاع امام برسانیم. چون امام آن قدر شجاعت و روحیۀ قوی دارد که از این چیزها متأثر یا ناراحت نشود.

تعهد ما این بود که در کارها با امام مشورت کنیم. یکی از مواردی که کسی نمی‌داند و با امام مشورت کردیم پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی بود. ما معتقد بودیم که مرگ ایشان مشکوک و شهادت‌گونه است. چون قبل از آن حاج آقا مصطفی یک بار من و آقایان فردوسی و روحانی را در خانه خود جمع کرد و به ما گفت که حواس‌تان جمع باشد و مواظب باشید که من شنیده‌ام می‌خواهند دوستان امام را بزنند. مسأله دیگری هم گفتند که شاید از اسرار باشد و نوشته آن را داشتم که در کتاب‌های من در مدرسه سید ماند. حاج آقا مصطفی گفت: «من خبری شنیدم که در قم شایع کرده‌اند که امام کسالت دارد و مریض است. لذا دستگاه شاه می‌خواهد کسی را در کشور و قم عَلَم کند که وجیه‌المله باشد اما انقلابی نباشد. لذا در قم مرحوم آقا مرتضی حائری را برای این کار انتخاب کرده‌اند و به دنبال آن هستند که وی در مسجد اعظم نماز بخواند و می‌خواهند به مرور زمان برای مرجعیت بعد از امام، وی را رشد دهند».

ایشان در ادامه گفت: «ما می‌خواهیم کاری کنیم که شخصی که بعد از امام می‌آید، انقلابی باشد.» آن زمان آقای منتظری در زندان بود و مردم ایشان را نمی‌شناسند. ما پیشنهاد کردیم آقای منتظری شناخته شود تا مردم متحیر نشوند. پیشنهاد شد که از امام استفتاء کنیم تا اجازه دهند احتیاطات‌شان را به آقای منتظری مراجعه کنیم تا آقای منتظری شهرتی پیدا کنند تا در مقابل کاری که آن‌ها می‌کنند ما هم آدم انقلابی داشته باشیم. گفت‌وگو را صورتجلسه کردیم که به بچه‌های خارج بفرستیم که از امام سؤال کنند که امام احتیاطات خود را به آقای منتظری ارجاع دهد. این صورتجلسه و نامه نزد من ماند و چون آقای محتشمی نبود قرار شد من نامه را به خارج از کشور بفرستم. تا خواستیم کاری انجام دهیم، جریان شهادت حاج آقا مصطفی پیش آمد.

حاج آقا مصطفی واقعاً انسانی کم‌نظیر، پرجرأت و پرصلابت بود و به شدت مراقب امام و انقلاب بود.

پس از شهادت حاج آقا مصطفی یاسر عرفات پیام تسلیت داد. عرفات این پیام را به یک روحانی فلسطینی داد و وی به نجف آورد. جلال‌الدین فارسی پیام تسلیت را به فارسی ترجمه کرده و ضمیمه آن کرده بود. من آقایی که پیام یاسر عرفات را آورده بود، نزد امام بردم. امام عربی می‌فهمیدند و من سخنان امام را برای وی ترجمه می‌کردم.

شب یا فردای آن روز ماجرایی پیش آمد. امام اجازه نمی‌دادند از تلفن‌ دفتر، استفاده شخصی کنیم اما برای ارسال اعلامیه‌ها اجازه استفاده از تلفن را می‌دادند؛ کارها را آخر شب انجام می‌دادیم و با سرپل‌هایی ایران یا دانشجویان خارجی مرتبط بودیم.

ما می‌خواستیم نامه یاسر عرفات را بفرستیم اما وی در پیام تسلیت آورده بود که من «فوت» فرزند شما را تسلیت می‌گویم. آقای دعایی و یکی از دوستان پیشنهاد کردند که به جای فوت، کلمۀ «شهادت» بنویسیم. من و آقای فردوسی هم آنجا بودیم و احمد آقا اخیراً به جمع ما پیوسته بود و خیلی با اوضاع و احوال و واکنش‌های امام آشنا نبود. ما مخالفت کردیم و گفتیم صبر کنید تا از امام بپرسیم. چون تعهد ما این بود که نظر امام را در مسائل مختلف جویا شویم. حضرت امام نخوابیده بودند، آقای فردوسی مأمور شد به اندرون برود و نظر امام را بپرسد.

آقای فردوسی آمد و گفت: «امام گفتند که حق ندارید کلمات مردم را جابجا کنید». نشسته بودیم که احمد آقا داخل رفت تا آب بخورد یا کار دیگری انجام دهد. امام احمد آقا را صدا کرد و مطلبی به وی گفت. احمد آقا هنوز به تشرهای امام عادت نداشت. دیدیم رنگ احمد آقا سرخ شده بود، آمد، نشست، چمباته زد و گفت: هر چه هست بنویسید و کم و زیاد نکنید. گفتیم: چه شده؟ گفت: آقا من را خواست و گفت که «احمد، اگر یک کلمه از کلام مردم کم یا زیاد شود پوست از کلّه‌ات می‌کَنم.» این از داستان‌های عجیب است. امام مراقب بود و احمد آقا هم تازه‌کار بود.









***********************
حسینعلی منتظری
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از منتظری)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
حسینعلی منتظری Montazeri.jpg
شناسنامه
نام کامل حسینعلی منتظری
لقب آیت‌الله العظمی، فقیه عالیقدر
زادروز ۱ مهر ۱۳۰۱ _ ٢۴ سپتامبر ١٩٢٢
زادگاه نجف‌آباد، اصفهان، ایران
تاریخ مرگ ۲۹ آذر ۱۳۸۸ _ ١٩ دسامبر ٢٠٠٩ (۸۷ سال)
آرامگاه حرم فاطمه معصومه
نام همسر ماه‌سلطان ربانی[۱]
فرزندان محمد، عصمت، اشرف
احمد، طاهره، سعید، سعیده[۲]
دین اسلام
مذهب شیعه
اطلاعات سیاسی
پست‌ها ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی
عضو شورای انقلاب
قائم‌مقام رهبری.امام جمعه تهران
استادان سید حسین طباطبایی بروجردی
سید محمد محقق داماد
سید صدرالدین صدر
سید رضا بهاءالدینی
روح‌الله خمینی بنیانگذار انقلاب اسلامی
عبدالرزاق قائینی
سید محمدحسین طباطبایی[۳]
شاگردان سید مصطفی خمینی
سید محمد خاتمی
سید موسی صدر
سید علی خامنه ای
محمد فاضل لنکرانی
مهدی کروبی
هادی خامنه‌ای
اکبر هاشمی رفسنجانی
محمد موسوی خوئینی‌ها
اسدالله بیات زنجانی
یوسف صانعی
محمدعلی کوشا
محسن کدیور
محمود صلواتی
احمد قابل
سید محمود هاشمی شاهرودی
سید مصطفی محقق داماد
محمدتقی فاضل میبدی
سید حسین موسوی
محمد علی گرامی
[ اياد الركابي ) [علی،اکبر ناطق نوری]]
وبگاه رسمی www.amontazeri.com

نبو

این مقاله بخشی از رشته مقالات دربارهٔ سیاست در ایران است
سیاست در ایران
Emblem of Iran.svg
نظام جمهوری اسلامی ایران
رهبری
[نمایش]
قوه مجریه
[نمایش]
قوه مقننه
[نمایش]
قوه قضائیه
[نمایش]
شوراهای عالی
[نمایش]
شوراهای شهر و روستا
[نمایش]
انتخابات‌ها
[نمایش]
احزاب
[نمایش]

نشان درگاه درگاه ایران

دیگر کشورها ‏(en)‏ اطلس

نبو

نشان رسمی جمهوری اسلامی ایران
بخشی از مجموعه مقاله‌های:
تاریخ جمهوری اسلامی
انقلاب ۵۷ ایران • جنگ ایران و عراق•
دوران گذار • دوران تثبیت • دوران سازندگی • دوران اصلاحات • دوران اصول‌گرایی • دوران اعتدال
مسئلهٔ هسته‌ای
مذاکرات هسته‌ای ایران • قطعنامه ۱۶۹۶ • قطعنامه ۱۷۳۷ • قطعنامه ۱۷۴۷ • قطعنامه ۱۸۰۳ • قطعنامه ۱۸۳۵ • قطعنامه ۱۹۲۹ • قطعنامه ۱۹۸۴ • توافق موقت ژنو • تفاهم هسته‌ای لوزان • برجام • قطعنامه ۲۲۳۱
مسئلهٔ حقوق بشر
اعدام‌های سال ۶۷ • انقلاب فرهنگی ایران • پرونده‌های تروریسم دولتی • ترور میکونوس • بمب‌گذاری آمیا • قتل‌های زنجیره‌ای ایران
شورش‌ها و تظاهرات‌های مهم
۱۷ اسفند ۵۷ • ۱۴ اسفند ۵۹ • ۲۵ خرداد ۶۰ • ۳۰ خرداد ۶۰ • شورش‌های خرداد ۷۱ • ۱۸ تیر ۷۸ • تظاهرات شهریور ۷۹ خرم‌آباد • ۲۲ خرداد ۸۵• تظاهرات‌های پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم (۱۳۸۸–۹۰) • تظاهرات ۱۳۹۶ ایران • اعتصابات سراسری ۱۳۹۷ ایران
جنبش‌های اجتماعی
• جنبش دوم خرداد • جنبش سبز ایران • جنبش دانشجویی ایران • جنبش کارگری ایران • جنبش زنان ایران
چالش‌های سیاسی
کودتای نوژه • بحران گروگان‌گیری • عزل بنی صدر • ماجرای ایران–کنترا • عزل منتظری • برگزیدگی سید علی خامنه‌ای به مقام رهبری • کنفرانس برلین • طرح خروج از حاکمیت • توقیف فله‌ای مطبوعات • لوایح دوقلو • جنجال مشایی • جنجال مصلحی • انکار هولوکاست در ایران • یکشنبهٔ سیاه • جنجال حقوق‌های نجومی • جنجال املاک نجومی
درگاه تاریخ ایران

نبو

حسینعلی منتظری (۱ مهر ۱۳۰۱[۴][۵] در نجف‌آباد - ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در قم)، مرجع تقلید شیعه، از رهبران انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و از ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸، قائم‌مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، بود.

منتظری از شاگردان سید حسین بروجردی و روح‌الله خمینی و نماینده تام‌الاختیار وی در ایران بود. او به دلیل مخالفت با حکومت پهلوی سال‌ها در زندان به سر برد. او پس از پیروزی انقلاب به ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی رسید و در گنجانده شدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی ایران نقش مهمی داشت. منتظری که در سال ۱۳۶۴ از سوی مجلس خبرگان رهبری به قائم‌مقامی ولی فقیه انتخاب شده بود در فروردین ۱۳۶۸ از مقام خود استعفا داد. اختلاف اصلی وی با خمینی بر سر مسایل حقوق بشری به‌ویژه کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۱۳۶۷ بود. وی در دو دهه پایانی عمر خود به انتقاد از سیاست‌های حکومت ادامه داد و پس از انتقادی شدید از شاگرد سابقش سید علی خامنه‌ای در سال ۱۳۷۶ شش سال را در حبس خانگی بسر برد، مطالب دربارهٔ او در کتاب‌های درسی حذف شد، نام خیابان‌هایی که به نام او بود عوض شد و در رسانه‌های دولتی «شیخ ساده‌لوح» نامیده شد.[۶][۷]

منتظری که از مدافعان حکومت دینی و از مهم‌ترین شارحان نظریهٔ ولایت فقیه بود در عین حال از جدی‌ترین منتقدان حکومت ایران به‌شمار می‌رفت. مهم‌ترین اعتراضات او شامل وضعیت زندانیان، رابطهٔ پنهانی با آمریکا، ادامهٔ جنگ با عراق پس از آزادی خرمشهر، استقراض خارجی، رعایت حقوق بشر و دخالت حکومت در حوزه‌های علمیه می‌شد.

منتظری که یکی از مورد احترام‌ترین شخصیت‌های مذهبی شیعه و از نظر بسیاری اعلم فقهای ایران بود، در ماه‌های پایانی عمر خود با صدور فتوایی علیه برخورد حکومت با معترضان به انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ به رهبر معنوی جنبش سبز بدل شد.[۸] مراسم تشییع جنازهٔ او با حضور صدها هزار نفر برگزار شد، و مراسم ختم وی نیز به اجبار لغو شد.
منتظری در قم
محتویات

۱ زندگی شخصی
۲ تثبیت مرجعیت روح‌الله خمینی
۳ بازداشت‌ها در جریان مبارزات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
۳.۱ بازداشت به همراه فرزند در عید نوروز سال ۱۳۴۵
۳.۲ بازداشت در سال ۱۳۴۶
۳.۳ تبعید به مسجد سلیمان در سال ۱۳۴۶
۳.۴ بازداشت در سال ۱۳۴۷
۳.۵ تبعید دوباره به نجف‌آباد در سال ۱۳۴۹
۳.۶ تبعید به شهر کویری طبس در سال ۱۳۵۲
۳.۷ تبعید به خلخال در سال ۱۳۵۳
۳.۸ سقز آخرین تبعیدگاه
۳.۹ بازداشت از تبعیدگاه سقز و انتقال به زندان اوین در سال ۱۳۵۴
۴ پس از انقلاب ۵۷
۴.۱ تدوین قانون اساسی
۴.۲ قائم‌مقامی رهبری
۴.۲.۱ انتصاب
۴.۲.۲ برکناری و استعفا
۴.۳ مطرح شدن مسئلهٔ استقراض خارجی
۴.۴ سخنرانی سال ۱۳۷۱
۴.۵ مطرح شدن دوباره مسئلهٔ مرجعیت حسینعلی منتظری در سال ۱۳۷۳
۴.۶ سخنرانی آبان سال ۱۳۷۶ و حصر
۴.۷ واکنش به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ایران
۵ مرگ
۵.۱ مراسم تشییع پیکر و رخدادهای آن
۵.۲ مراسم چهلمین روز درگذشت
۵.۳ حمله به دفتر
۵.۴ سالگرد
۶ مستند والعصر
۷ آثار
۸ برخی فتواها و مواضع مهم
۹ برخی ابتکارات
۱۰ درنگاه دیگران
۱۱ جستارهای وابسته
۱۲ نگارخانه
۱۳ پانویس
۱۴ پیوند به بیرون

زندگی شخصی

او در سال ۱۳۰۱ خورشیدی (۱۹۲۲ میلادی) در نجف‌آباد، استان اصفهان در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. پدرش حاج علی کشاورز ساده‌ای بود که در کنار کار روزانه‌اش با کتاب و کتابخانه دمساز، و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. منتظری از هفت سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و سپس صرف و نحو عربی آغاز کرد، و در سن ۱۲ سالگی به حوزه علمیه اصفهان وارد شده و در سن ۱۹ سالگی اصفهان را برای ادامهٔ تحصیل ترک کرد و به قم وارد شد.
تثبیت مرجعیت روح‌الله خمینی
به همراه آقایان محمدتقی فلسفی، صهری و ابوطالب مصطفائی در نجف آباد سال ۱۳۴۰

پس از مرگ سید حسین طباطبایی بروجردی (در سال ۱۳۴۰ خورشیدی) نظر بسیاری از بزرگان و استادان حوزهٔ علمیه متوجه چند نفر از علما از جمله سید محمدرضا گلپایگانی، محمدکاظم شریعتمداری، شهاب‌الدین مرعشی نجفی و روح‌الله خمینی گردید. از جمله منتظری و مطهری قائل به اعلمیت استاد خود سید روح‌الله خمینی بوده و زعامت وی را به صلاح اسلام و مسلمین تشخیص داد.[۹]
بازداشت‌ها در جریان مبارزات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
بازداشت به همراه فرزند در عید نوروز سال ۱۳۴۵

در عید نوروز سال ۱۳۴۵ به دنبال دستگیری محمد منتظری به دلیل پخش اعلامیه در حرم فاطمه معصومه ساواک بی‌درنگ به سراغ منتظری رفته و مجدداً وی را بازداشت نمود و بالاخره اعتراض علما و روحانیون حوزهٔ علمیه موجب شد تا او پس از هفت ماه از زندان آزاد گردد.[۱۰]
بازداشت در سال ۱۳۴۶

حسین علی منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان جهت توسعه‌بخشی و تداوم جریان مبارزه ضرورتاً به‌طور مخفیانه برای زیارت عتبات در عراق و ملاقات با روح‌الله خمینی راهی عراق شد، اما حکومت که از این سفر مطلع شده بود هنگام بازگشت از عراق او را در منطقهٔ مرزی دستگیر و روانهٔ زندان کرد، که پس از تحمل حدود پنج ماه زندان آزاد گردید.[۱۱]
تبعید به مسجد سلیمان در سال ۱۳۴۶

ساواک در خارج از زندان نیز همیشه او را تحت نظر داشته و در زمان برگزاری جشن‌های تاجگذاری به عنوان راهکاری جدید تصمیم به تبعید وی به مسجد سلیمان گرفت، که این تبعید سه ماه به طول انجامید. پس از آن در مسجد سلیمان به منتظری ابلاغ کردند که نباید به قم برود، ولی او به قم مراجعت نمود و با وجود ممانعت شدید ساواک عدهٔ زیادی از علما، استادان و طلاب حوزهٔ علمیه با او دیدار کردند؛ تا اینکه از ناحیهٔ ساواک او را به نجف‌آباد منتقل نموده و در آنجا تحت مراقبت شدید قرار دادند.[۱۲]
بازداشت در سال ۱۳۴۷

هنوز چند ماهی از پایان تبعید به مسجد سلیمان و انتقال به نجف‌آباد نگذشته بود که به دلیل ادامهٔ فعالیت‌های سیاسی حسین‌علی منتظری - به ویژه در خطبه‌های نماز جمعه که او آن را در نجف‌آباد پایه‌گذاری کرده بود - ساواک مجدداً او را دستگیر و پس از محاکمه به سه سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به یک سال و نیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد.
تبعید دوباره به نجف‌آباد در سال ۱۳۴۹

منتظری پس از سپری کردن دوران محکومیت، در اردیبهشت ۱۳۴۹ آزاد و راهی قم گردید؛ ولی حکومت مایل به حضور او در میان طلاب و علمای حوزهٔ علمیهٔ قم نبود و دوباره وی را به زادگاه خود تبعید نمود. او در نجف‌آباد به فعالیت‌های خود ادامه داده و در ضمن ایراد خطبه‌های نماز جمعه و سخنرانی‌های خود از حکومت شاهنشاهی انتقاد می‌نمود. هجوم جمعیت در روزهای جمعه از شهرهای دور و نزدیک به نجف‌آباد به اندازه‌ای بود که این شهر به عنوان دومین پایگاه انقلاب بعد از قم درآمده بود و گزارش ساواک اصفهان در مورد آن چنین بود: «نماز جمعهٔ منتظری یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با رژیم است.» مدت تبعید به نجف‌آباد مجموعاً حدود سه سال به طول انجامید.
تبعید به شهر کویری طبس در سال ۱۳۵۲

بار دیگر رژیم حضور حسین علی منتظری در زادگاه خود را تحمل نکرد و او را به سه سال تبعید در طبس محکوم نمود. حضور او در طبس باعث اجتماع مبارزین گردید. طبق گفتهٔ مقامات امنیتی شهر طبس، در طول اقامت منتظری علاوه بر مردم شهر، نزدیک به پنجاه هزار نفر از مردم شهرهای دیگر ایران برای دیدار با او وارد طبس شدند؛[نیازمند منبع] که همین رقم بزرگ دیدارکننده موجب نگرانی ساواک و انتقال او از طبس پس از گذشت یک سال گردید. از جمله اقدامات مهم منتظری در طبس، نامهٔ سرگشاده به علما و مردم ایران در مورد اتحاد علیه «امپریالیسم و صهیونیسم» (آمریکا و اسرائیل) بود، که خشم رژیم را برانگیخت و طبق اسناد به جای مانده از ساواک عدهٔ زیادی - از جمله رهبر کنونی جمهوری اسلامی علی خامنه‌ای - به جرم توزیع این اعلامیه دستگیر یا تحت تعقیب قرار گرفتند.
تبعید به خلخال در سال ۱۳۵۳
در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری (سال ۱۳۵۴)

تسلیم ناپذیری منتظری و پافشاری وی در فعالیت‌های سیاسی چنان شد که در اواسط سال ۱۳۵۳ رژیم به تبعید مجدد وی تصمیم گرفت و او را از طبس به خلخال تبعید نمود. از آنجا که زبان مردم آن سامان ترکی آذربایجانی بود نفوذ منتظری در آغاز سرعت چندانی نیافت، اما اختلاف زبان نیز منجر به سکوت و سکون وی نشد، و بالاخره یکی از امام جماعت‌های آن شهر مسجد خود را در اختیار او قرار داد. این مسجد نوساز که توسط هیئت امنا اداره می‌شد، مکان مناسبی برای بسط و گسترش اندیشه‌های اسلام‌گرائی گردید. منتظری نماز در آن مسجد را آغاز کرد و همچون سایر تبعیدگاه‌های خویش در بین نماز تفسیر قرآن می‌گفت. به تدریج تعداد نمازگزاران بیشتر و فضای مسجد برای تبلیغ نهضت اسلامی آماده‌تر می‌شد. مأموران رژیم از بی‌باکی غیرمنتظرهٔ تبعیدی به نگرانی افتاده و از راه‌های مختلف در جهت تضعیف منتظری کوشیدند و در نهایت پس از گذشت حدود چهار ماه او را به تبعیدگاه سقز منتقل نمودند.
سقز آخرین تبعیدگاه

در تبعیدگاه سقز - با وجود زمستانی بسیار سخت و حداقل امکانات شهری - منتظری آخرین دوران تبعید خویش را گذراند. با وجود دوری از شاگردان و دوستان و اختلاف با مردم بومی منطقه از نظر مذهب و زبان، ساواک از دیدار مردم با وی دچار نگرانی شده و از مرکز خواستار تصمیم‌گیری در این زمینه شد؛ از طرف دیگر در ارتباط با برگزاری مراسم سالگرد پانزده خرداد در مدرسهٔ فیضیهٔ قم که ده‌ها نفر از دوستان و شاگردان او دستگیرشده و ساواک به ارتباط دستگیرشدگان با منتظری پی برده بود، تصمیم به بازداشت و انتقال او به تهران گرفت.
بازداشت از تبعیدگاه سقز و انتقال به زندان اوین در سال ۱۳۵۴

در تیرماه ۱۳۵۴ منتظری را از تبعیدگاه سقز روانهٔ زندان نمودند. ابتدا او را به بازداشتگاه کمیتهٔ مشترک تهران بردند و فردای آن روز روانهٔ زندان اوین کردند. در اوین مدت شش ماه را در سلول انفرادی گذراند. در این بازداشتگاه‌ها با فشارهای روحی و جسمی روبرو گردید. در زیر همین فشارها و شکنجه‌ها بود که شکنجه‌گر «ازغندی» به او گفته بود: «علت این که تو را از حوزه دور نگه می‌داریم و از این طرف به آن طرف می‌فرستیم این است که یک خمینی دیگر به وجود نیاید».
در بازدید از کاخ ورسای در حومهٔ پاریس به همراه آقایان ابراهیم امینی و محمدعلی هادی دی ماه ۱۳۵۷

پس از شش ماه بلاتکلیفی در زندان اوین بالاخره در یک دادگاه نظامی به اتهام کمک به جنبش اسلامی و خانوادهٔ زندانیان سیاسی و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی، به ده سال زندان محکوم گردید؛ اما در زندان نیز همراه رهبرانی همچون طالقانی به فعالیت‌های جنبش اسلامی و سیاسی ادامه داد. با اینکه در زندان از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد، خارج بحث «خمس» و متن «اسفار» و کتاب طهارت را برای زندانیان تدریس نمود و شخصیت‌های اسلامی زندانی همچون طالقانی و مهدوی کنی در مجالس بحث او حاضر می‌شدند. منتظری در زندان اوین نیز نماز جمعه را اقامه نمود و بسیاری از زندانیان سیاسی مسلمان از جمله آقایان طالقانی، مهدی کروبی، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی و دیگران در نماز جمعه حاضر می‌شدند؛ هرچند ساواک پس از مدتی مانع اقامهٔ آن شد. سرانجام با اوجگیری مبارزات و عقب‌نشینی‌های پی در پی حکومت پهلوی، منتظری پس از گذراندن حدود سه سال و نیم از دوران محکومیت به همراه طالقانی در هشتم آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و مورد استقبال چشمگیر مردم قرار گرفت.
منتظری در دیدار با سید محمدکاظم شریعتمداری

در پیامی که خمینی خطاب به منتظری به مناسبت آزادی وی صادر کرد اینچنین آمده:[۱۳] «هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سال‌ها از آزادی، ابتدایی‌ترین حقوق بشر محروم، و با شکنجه‌های قرون‌وسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادیخواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و ملت از سایهٔ مثل شما رجال عدالتخواه می‌ترسند. باید رجال دین و سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول بیت المال و ذخائر کشور باز باشد.»

میزان مقبولیت و محوریت منتظری در مبارزه و انقلاب تا آنجا بود که خمینی در زمان تبعید، او را به عنوان نمایندهٔ تام‌الاختیار خویش در ایران منصوب کرد و در نامه‌ای از وی خواست که بر جریانات بیت او در قم اشراف داشته باشد؛ و دربارهٔ او با تعابیری همچون «فقیه عالیقدر»،[۱۴] «مجاهد بزرگوار»،[۱۴] «حاصل عمر من»،[۱۵] «ذخیرهٔ انقلاب» و «برج بلند اسلام» یاد می‌کرد و حیثیت او را «واجب المراعات» دانسته و پس از پیروزی انقلاب بسیاری از مسائل فقهی و سیاسی مربوط به قوهٔ قضائیه و وزارتخانه‌ها را به او ارجاع می‌داد.[۱۴][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱] در پائیز سال ۱۳۵۷ زمانی که روح‌الله خمینی در نوفل لوشاتو در پاریس به سر می‌برد، حسین‌علی منتظری به پاریس سفر کرد و در خصوص جنبش انقلاب و شکل‌گیری حکومت اسلامی در ایران با خمینی مشورت نموده و دستورها و نظرات رهبر انقلاب را دریافت کرد.
پس از انقلاب ۵۷
تدوین قانون اساسی

منتظری ریاست خبرگان قانون اساسی را به عهده داشت[۲۲][۲۳] و در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کرد.[۲۳] او هم چنین از اعضای شورای انقلاب بود.[۲۴]
قائم‌مقامی رهبری
نوشتار‌های اصلی: برگزیدن قائم‌مقام رهبر ایران (۱۳۶۴) و قائم‌مقام رهبر ایران

مجلس خبرگان رهبری منتظری را در سال ۱۳۶۴ به جانشینی خمینی به قائم‌مقامی رهبری برگزید. اما پس از اختلاف‌های او در نهایت خمینی در نامه‌ای او را برکنار کرد و وی نیز در پاسخ بدین نامه از مقام خویش استعفا کرد. در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ و پیش از تعیین خامنه‌ای به رهبری، مجلس خبرگان به قریب به اتفاق آرا، استعفا و برکناری منتظری را تأیید کرد.
انتصاب

از بعد از پیروزی انقلاب، مسئله انتخاب وی به عنوان جانشین خمینی به عنوان ولی فقیه آینده ایران مطرح گردید.[۲۵]

در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری با نظر به ادامهٔ رهبری پس از فوت سید روح‌الله خمینی و با در نظر داشتن اقبال عمومی مردم به سمت حسین‌علی منتظری تصمیم گرفت حسین‌علی منتظری را به عنوان قائم‌مقام روح‌الله خمینی معرفی و اعلام کند.[نیازمند منبع]

وی در طول دوران قائم مقامی رهبری از سوی مخالفان گربه نره لقب داده شده بود. وی سال‌ها بعد گفت از این امر مطلع بوده ولیکن از آن احساس ناراحتی نمی‌کرده‌است.[۲۶][۲۷][۲۸][پیوند مرده]
برکناری و استعفا

منتظری پس از بازداشت سید مهدی هاشمی، وی که مهدی هاشمی را بی‌گناه می‌دانست به نشانهٔ اعتراض درس‌های خود را تعطیل کرد.[۲۹] سید مهدی هاشمی که در افشای ماجرای مک فارلین نقش مهمی داشت به دلیل یک سری اتهامات مجرم شناخته شده و در سال ۱۳۶۶ اعدام شد. تلاش‌های منتظری برای نجات او، که برادر داماد او بود، بی‌ثمر ماند. اعتراض منتظری به قضیه اعدام زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷) از دیگر کانون‌های اختلاف وی با خمینی بود.

خمینی در ششم فروردین در نامه‌ای به منتظری نوشت: «... صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید.»[۳۰] منتظری یک روز پس از این نامه درخواست استعفا نمود و نوشت: «خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده‌است و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می‌کنم» خمینی یک روز پس از درخواست استعفای منتظری با پذیرش این استعفا نوشت: «برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‌کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت‌وآمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می‌زنند، جداً جلوگیری کنید… از پخش دروغهای رادیو بیگانه متأثر نباشید. مردم ما شما را خوب می‌شناسند، و حیله‌های دشمن را هم خوب درک کرده‌اند.»[۳۱][۳۲]

خمینی را در آینده، خونریز، سفاک و فتاک لقب خواهند داد.»
حسینعلی منتظری، در جلسه خصوصی با حسین‌علی نیری، مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی و مرتضی اشراقی به تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷.[۳۳][۳۴]
«
»

پس از بروز اختلافات و نیز به دلیل اعتراض آگاهانه و عامدانهٔ منتظری به اعدام زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷)[۳۵] خمینی نوشت: «شما پس از این وکیل من نمی‌باشید.»[۱۵] منتظری نیز با نوشتن نامه‌ای خطاب به خمینی نسبت به اعدام‌های گسترده و شکنجه‌های جنسی در زندان‌های ایران اعتراض کرده بود. منتظری در قسمت‌هایی از این نامه می‌گوید:

آیا می‌دانید که جنایاتی در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا می‌دانید که تعداد زیادی از زندانی‌ها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده‌اند؟ آیا می‌دانید که در زندان (شهر) مشهد، حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آن‌ها رفته بود. مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می‌دانید که در برخی زندان‌های جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می‌گیرند.[۳۶]

پس از دو سال ادامه این روند با ارسال نامه‌ای از بیت رهبر در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۶ به منتظری وارد مرحلهٔ تازه‌ای شد. خمینی در نامه عزل منتظری نوشت:

از آنجا که روشن شده‌است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آن‌ها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آن‌ها نمی‌دیدم. مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند ومی بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید.[۱۵][۳۷][۳۸]

با آقایان صادق قطب زاده، هاشم صباغیان، ابراهیم یزدی، محمد توسلی و… بهشت زهرای تهران مراسم یادبود طالقانی شهریور ماه ۱۳۵۸

فردای آن روز در ۷ فروردین ۱۳۶۸ منتظری در نامه‌ای به خمینی از قائم‌مقامی رهبری استعفا کرد.[۳۲] آقای منتظری خواسته بود که برای تدریس به حوزه علمیه برگردد و آرزو کرده بود در اداره امور کشور اگر «اشتباهات و ضعفهایی که لازمهٔ طبیعت انسان است» وجود داشته، با رهبری خمینی برطرف شود. او نوشته بود:

از همه برادران و خواهران عزیز و علاقه‌مند تقاضا می‌کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبری و خبرگان محترم، به بهانهٔ حمایت از من، کاری انجام دهند یا کلمه‌ای بر زبان جاری نمایند؛ زیرا مقام معظم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمی‌خواهند.[۳۲]

پس از اینکه منتظری در این نامه انتخاب رهبری را به انتخاب مجلس خبرگان واگذار کرد، فردای آن روز ۸ فروردین، برکناری او تحت عنوان استعفا در رسانه‌ها اعلام شد، و متن نامه‌ها منتشر گشت.[۳۹][۴۰] در ۲۶ فروردین نیز خمینی در نامه‌ای به نمایندگان مجلس و وزرا به دلایل برکناری منتظری پرداخت.[۴۱]

به دنبال این مسئله بلافاصله ادامهٔ اقدامات به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف بیت، محو و حذف نام و عکس‌های منتظری از کتب درسی، ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابان‌ها و اماکنی که به نام منتظری نام‌گذاری شده بود و جمع‌آوری رساله و تألیفات او و مزاحمت نسبت به بسیاری از شاگردان و علاقه‌مندان او ادامه یافت. احمد خمینی با نوشتن «رنجنامه» و ری شهری با نوشتن «خاطرات سیاسی» به نقد وی پرداختند. مقالاتی در روزنامه‌ها، سخنرانی‌ها و بیانیه‌هایی در نقدش از طریق رادیو و تلویزیون و در مجالس و خطبه‌های نماز جمعه به‌طور مکرر صورت می‌گرفت؛[۴۰][پیوند مرده]

در نهایت، ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، مجلس خبرگان رهبری به ریاست هاشمی رفسنجانی، پیش از انتخاب خامنه‌ای به رهبری، با قریب به اتفاق آرا استعفا و برکناری وی را تأیید نمود.[۴۲]

حسینعلی منتظری بعدها در مصاحبه ای گفت برخی آقایان با توجه به وخامت وضعیت جسمانی مرحوم امام به من گفتند شما مدتی صبر کنید و اعتراص نکنید تا رهبر شوید اما من در پاسخ گفتم یک عده به ناحق کشته شوند تا من رهبر شوم هیچ وقت نمیخواهم رهبر شوم.
مطرح شدن مسئلهٔ استقراض خارجی

در اواخر سال ۱۳۶۸ با مطرح شدن مسئلهٔ استقراض خارجی، منتظری در سخنرانی اعتراضی این مطلب را عنوان کرد که «استقراض خارجی به ضرر مملکت است و به استقلال سیاسی و اجتماعی ما لطمه می‌زند». این انتقاد موجب شد که عده‌ای به سوی بیت او هجوم آورند و پس از دادن شعارهای توهین‌آمیز و کندن تابلوی دفتر وی محل را ترک کنند.
سخنرانی سال ۱۳۷۱

در ۲۱ بهمن ۱۳۷۱ در سخنرانی به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در اعتراض به جو ارعاب و خفقانی که برای برخی از نیروهای انقلابی پیش آورده و عده‌ای (از جمله فرمانده داوود کریمی) را دستگیر و زندانی نموده بودند، منتظری در دفاع از آنان اظهاراتی را در حدود یک ربع ساعت گفت. دو روز بعد عده‌ای در برابر بیت تجمع کرده و با سنگ‌پرانی و شعار ایجاد اغتشاش نمودند، و سپس صبح روز بعد به محل درس حمله کرده و عده‌ای از شاگردان او را مضروب و دستگیر کردند، و شب هنگام در ساعت ده شب حدود هزار نفر نیروی نظامی با قطع برق و تلفن‌ها و با محاصرهٔ کامل منطقه با کندن درب‌ها به وسیلهٔ جرثقیل و شکستن شیشه‌ها به دفتر و حسینیهٔ وی حمله کرده و پس از این تهاجم آرشیو دفتر و اموال زیادی را به غارت بردند.
مطرح شدن دوباره مسئلهٔ مرجعیت حسینعلی منتظری در سال ۱۳۷۳

در سال ۱۳۷۳ پس از درگذشت اراکی بار دیگر مسئلهٔ مرجعیت منتظری توسط عده‌ای از علمای حوزه عنوان گردید؛ پس از سخنرانی سیدعلی خامنه‌ای که در آن سخنرانی فردی را منفور و خائن نام برده بود که از سخن او منتظری برداشت شد. بعد از آن حملهٔ گروه‌های فشار به بیت منتظری صورت گرفت، و فردای آن روز مورخه سوم دی ماه ۱۳۷۳ یورش مجدد به محل درس و شکستن تریبون و لوازم حسینیه و تهدید شاگردان انجام شد.[۴۳]
سخنرانی آبان سال ۱۳۷۶ و حصر

در روز ۲۳ آبان سال ۱۳۷۶ - به دلیل احساس خطر در رابطه با مسئلهٔ مرجعیت شیعه و حکومتی شدن مرجعیت و دخالت ارگان‌های دولتی در آن - او در طی سخنرانی راجع به استقلال کامل قوای سه‌گانه، مسئول بودن کلیهٔ افراد در برابر قانون و رد فراقانونی بودن رهبری و تأکید بر محدود بودن قدرت آن طبق قانون اساسی، آزادی عمل در انتخاب مرجعیت شیعه، و آزادی تشکل‌های حزبی و گروهی مطالبی را بیان کرد. این بار مخالفین با قدرت‌نمایی و اعزام نیروهایی از سپاه، اطلاعات و بسیج شهرستان‌های مختلف ضمن حمله به حسینیه و تخریب و اشغال آن، به منزل مسکونی و دفتر منتظری نیز یورش برده و با شکستن اثاثیه و پاره کردن اوراق و غارت مدارک خسارت زیادی وارد کردند. در حمله به منزل و محل سکونت وی، تعدادی از مسئولین سپاه پاسداران اصرار داشتند منتظری را به بهانهٔ حفظ جان به مکان نامعلومی انتقال دهند که با مخالفت وی روبرو شدند. در نوشته‌ای که پس از درگذشت او توسط فرزندش سعید انتشار یافت از قول آقای موسوی اردبیلی نقل شده‌است که

در آن روز قصد داشتند که آقای منتظری را بکشند و من با تهران تماس گرفتم و تهدید کردم که اگر بر این امر اصرار داشته باشید بدانید که آقای منتظری تنها نیست؛ و در نهایت از این تصمیم منصرف شدند.[۴۴]

حسینیه پس از چند روز که محل استقرار و مانور دادن اشغالگران بود، در حالی که به شکل مخروبه‌ای درآمده و هنوز هم به همان صورت باقی است به حکم دادگاه ویژهٔ روحانیت پلمب گردید؛ و پس از چند روز در یورشی مجدد و باز بنا به حکم دادگاه ویژه روحانیت -در زمان دادستانی آقای ری شهری- درب‌های ورودی به منزل منتظری مسدود و جوش داده شد و تنها درب ورودی به قسمت داخلی منزل او را باز گذاشتند که این درب نیز به وسیلهٔ قرار دادن کیوسک و گماردن نیروهای سپاه پاسداران در جلوی آن به‌طور شبانه‌روزی کنترل می‌شد و بیش از پنج سال ایشان جز با فرزندان و خواهر و برادران و نوه‌های خویش با شخص دیگری اجازهٔ ملاقات نداشت.[۴۵]

منتظری در تابستان ۱۳۷۹ وبگاه اینترنتی خود را تأسیس کرد و اولین مرجع تقلید شیعه بود که نظرات و فتاوای خود را از طریق اینترنت به اطلاع پیروانش رساند. تأسیس پایگاه اینترنتی منتظری شگفتی زیادی را در جامعه برانگیخت چرا که او چندین سال در حبس خانگی به‌سر می‌برد.[۴۶] تمامی آثار منتظری بر روی این پایگاه اینترنتی قرار گرفته بود. او بگفته نزدیکانش مثل یک آدم امروزی خبرهای سایت‌های مختلف را دنبال می‌کرد و در مورد مطالب سایتش صحبت می‌کرد.[۴۷] پس از مرگ منتظری واحد سایبری سپاه پاسداران این سایت را برای مدتی به‌طور کامل مسدود کرد.[۴۸]

کیوسک حصر در تاریکی شب پنج‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۱ برداشته شد که از حضور خبرنگاران و تصویربرداران جلوگیری شد.[۴۹] گرچه وی پس از چندی از تداوم مزاحمت‌ها و شنود از سوی سپاه شکوه کرد.[۵۰]
واکنش به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ایران
پرونده:Hussein-Ali Montazeri interview with Zamaneh Media, 2008.webmپخش رسانه
مصاحبه رادیو زمانه با منتظری دربارهٔ انقلاب، یکسال پیش از درگذشت او.

حسین‌علی منتظری در واکنش حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) از مسئولان خواست نسبت به «اشتباهات انجام شده در رویدادهای اخیر»، از مردم عذرخواهی کنند و گفت: «اینکه عده‌ای نسبت به حکومت خودی بوده و بتوانند دست به هر جنایتی بزنند، به خوابگاه دانشجویان حمله کرده و آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار داده و از طبقه بالا به پایین پرتاب کنند، قتل‌های زنجیره‌ای را انجام دهند و فرهیختگان این ملت را وحشیانه ترور کنند و از مجازات مصون باشند، با هیچ دین و آئینی سازگار نیست.»[۵۱]

پس از سخنرانی سید علی خامنه‌ای در نماز جمعه تهران در ۲۹ خرداد ماه ۸۸، تظاهرات و اعتراضات خیابانی مردم به نتیجه انتخابات همچنان ادامه داشت. در پی کشته و زخمی شدن برخی از مردم در روزهای پایانی خرداد ماه ۸۸ منتظری بیانیه‌ای صادر کرد، وی در بیانیه خود نوشت: «با حمایت قاطع خود از حرکتهای غیر خشونت بار ملت مسلمان برای دفاع از حقوق حقهٔ خود در چارچوب قانون متقن اساسی جمهوری اسلامی که جمهوریت را رکن اصلی نظام می‌داند، هرگونه اقدامی که منجر به ضرر غیرقابل جبران به جمهوریت نظام گردد را جایز نمی‌دانم. هر یک از برادران و خواهران دینی ما موظف است ملت را در دستیابی به حقوق حقهٔ خود یاری دهد. بر این اساس، هرگونه مقاومت در این راستا، به‌خصوص ضرب و شتم و کشتار ملت را مصداق بارز مخالفت با اصول اساسی اسلام مبنی بر حاکمیت ملت بر سرنوشت خود دانسته و حرام شرعی اعلام می‌کنم.»[۵۲]

مهدی کروبی نیز با نگارش نامه‌ای به حسینعلی منتظری از حمایت‌های ایشان از خویش در حوادث پس از انتخابات تقدیر کرد. در این نامه آمده‌است: «از این‌که به‌خاطر برخی حوادث و تعرضات پیش آمده بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری برای اینجانب از این حقیر تفقد نمودید و طی نامه‌ها و بیاناتی اظهار تأسف فرمودید لازم دانستم بدین وسیله تشکر و قدردانی خود را اعلام دارم.»[۵۳]

منتظری در این دوران رهبر معنوی جنبش سبز ایران[۵۴] و نیز مرجع سبز[۵۵] نامیده شد.
مرگ
پیکر بی‌جان حسین‌علی منتظری، ۳۰ آذر ۱۳۸۸، قم
نوشتار اصلی: درگذشت حسین‌علی منتظری

حسین‌علی منتظری ساعت ۱ بامداد روز یک‌شنبه ۲۹ آذر سال۱۳۸۸ درگذشت[۵۶][۵۷] و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.

ناصر منتظری یکی از نوادگان منتظری در گفتگو با آسوشیتدپرس گفت که وی در خواب فوت کرده‌است.[۵۸] به‌گفتهٔ یکی از فرزندانش او به مرگ طبیعی مرده‌است.[۵۹] سیدعلی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در روز درگذشت منتظری، پیام تسلیتی به‌مناسبت فوت وی صادر کرد.[۶۰]
مراسم تشییع پیکر و رخدادهای آن
حسینیهٔ شهدا پس از مرگ منتظری به‌طور کامل بسته شد.

این مراسم با حضور صدها هزار نفر از مردم که از سراسر ایران به قم آمده بودند برگزار شد.[۶۱] برآوردهای اولیه حکایت از حضور صدها هزار نفر در این آیین را داشت؛ هر چند که برخی آن را میلیونی نامیدند.[۶۲]

بعد از دفن منتظری جمعیت در خیابان‌های اطراف به ویژه خیابان ارم مشغول راهپیمایی و سردادن شعارهای تند سیاسی شد.[۶۳] مردم شعار می‌دادند «تسلیت کینه‌ای نمی‌خوایم، نمی‌خوایم»، «منتظری نستوه راهت ادامه دارد، حتی اگر دیکتاتور بر ما گلوله بارد»، «منتظری مظلوم، آزادیت مبارک»، «منتظری نمرده، این دولته که مرده»، «دیکتاتور دیکتاتور، منتظری راهش ادامه دارد»، «موسوی کروبی تسلیت تسلیت».[۶۴]

نیروهای «امنیتی و انتظامی» پس از پایان مراسم تشییع پیکر منتظری «با مردم درگیر» شدند. ساعتی پس از دفن، «گروه‌های از بسیجیان و طلاب» با شعارهایی در حمایت از رهبری و علیه معترضین به سمت بیت منتظری حرکت کردند. از سوی دیگر معترضین و هواداران منتظری متقابلاً شعارهایی دادند. در این میان طرفین «اقدام به پرتاب اشیا به سوی یکدیگر» کرده که با دخالت پلیس به قصد جدا کردن، دو طرف آرام شده و به شعارهای خود ادامه دادند.[۶۵]

فرزند منتظری از جمعیت حاضر «موکداً خواست تا آرامش را حفظ» کنند این شعارها در ساعت ۱۱:۱۵ پیش از ظهر رو به آرامی رفت.[۶۳] البته ماجرا به همین‌جا ختم نشد. بعد از نماز مغرب طلاب و انقلابیون با حمله به مسجد اعظم حرم فاطمه معصومه از برگزاری مراسم ختم منتظری جلوگیری کردند. این افراد ساعتی بعد با یورش به سمت بیت و دفتر ایشان و همچنین یوسف صانعی (دیگر مرجع تقلید طرفدار جنبش سبز در قم)، با سنگ‌پرانی اقدام به شکستن شیشه‌های بیت منتظری و صانعی کردند.[۶۶]
مراسم چهلمین روز درگذشت
آرامگاه منتظری در حرم فاطمه معصومه

در آستانهٔ چهلمین روز درگذشت منتظری، بیت او در ۴ بهمن با انتشار اطلاعیه‌ای از برگزاری مراسم چهلم در روز ۹ بهمن در بیت او خبر داد.[۶۷] همچنین در روز پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۸، بازار شهر نجف آباد به نشانهٔ احترام به منتظری تعطیل شد.[۶۸] در روز جمعه ۹ بهمن مراسم چهلم با حضور گستردهٔ مردم در قم تحت تدابیر امنیتی برگزار شد که در آن جمعی از علمای سرشناس، روحانیون مشهور و فعالان سیاسی نیز حضور داشتند، طی این مراسم بیش از ۴۰ نفر بازداشت شدند.[۶۹][۷۰]
حمله به دفتر

در تاریخ ۲۳ خرداد ۸۹ عده‌ای افراد در قم در کنار دفتر حسینعلی منتظری و یوسف صانعی دیگر مرجع تقلید منتقد تحصن کردند و خواستار صحبت با ایشان بودند.[۷۱] احمد منتظری رئیس دفتر منتظری در بیانیه‌ای این حمله را در حضور نیروی انتظامی و با آگاهی آنان ولی بدون جلوگیری از حمله کنندگان دانسته و گفته‌است فردای آن روز با حکم دادگاه ویژهٔ روحانیت دفتر منتظری پلمب شد. سایت این دفتر نیز فیلتر شده‌است.[۷۲]
سالگرد

در آستانه سالگرد درگذشت، خانواده او طی مصاحبه و همچنین با صدور اعلامیه اعلام کردند که مراسم بزرگداشت برگزار نخواهد شد. دلیل این امر فقدان امنیت برای شرکت کنندگان و نداشتن مکان مناسب اعلام شد.[۷۳][۷۴]
مستند والعصر

یک‌سال پس از مرگ منتظری، علی فاتحی کارگردان ایرانی مقیم فرانسه مستند والعصر (قسم به زمان...) را پیرامون زندگی مذهبی و سیاسی این مرجع تقلید ساخت. این مستند برای اولین بار در سالروز وفات منتظری در مراسم یادبود ایشان در مالزی اکران شد[۷۵] و پس از آن از تلویزیون رسا و چندین تلویزیون دیگر پخش شد.[۷۶]
آثار

نهایة الاصول (تقریر درس اصول آیت‌الله بروجردی)
البدرالزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر (تقریر درس فقه آیت‌الله بروجردی)
دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة در چهار جلد. این کتاب توسط برخی شاگردان او به فارسی ترجمه شده و ترجمه فارسی آن با نام «مبانی فقهی حکومت اسلامی»منتشر گردیده‌است، و دو جلد آن هم به اردو ترجمه و چاپ شده‌است؛ همچنین خلاصه این اثر تحت عنوان «نظام الحکم فی الاسلام» در یک جلد به چاپ رسیده‌است.
کتاب الزکوة در چهار جلد
کتاب الخمس و الانفال
کتاب الحدود
دراسات فی المکاسب المحرمة در سه جلد
التعلیقة علی العروة الوثقی
مباحث فقهی الصلوة، الغصب، الاجارة و الوصیة (تقریر درس‌های آیت‌الله بروجردی)
مباحث استصحاب، تعادل و تراجیح (تقریر درس‌های آیت‌الله خمینی)
درسهایی از نهج البلاغه در ده جلد که شش جلد آن تاکنون چاپ شده[۷۷]
درسهایی از اصول کافی
مناظره مسلمان و بهایی
شرح خطبه فاطمه زهرا (س) به زبان فارسی و اردو
از آغاز تا انجام (در گفتگوی دو دانشجو) به زبان فارسی و عربی
رساله توضیح المسائل به زبان‌های فارسی و عربی و اردو
رساله استفتائات در دو جلد
استفتائات مسائل ضمان
رساله حقوق
احکام پزشکی
معارف و احکام نوجوان
معارف و احکام بانوان
احکام و مناسک حج
اسلام، دین فطرت
کتاب خاطرات در دو جلد
کتاب دیدگاه‌ها در دو جلد
کتاب خاطرات
کتاب واقعیت‌ها و قضاوت‌ها
کتاب سفیر حق و صفیر وحی
مجموعه سخنرانی‌ها، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، خطبه‌های نمازجمعه تهران و قم، که تاکنون ده جلد آن منتشر شده‌است.
مجموعه از سخنرانی‌ها که در دیدار با مردم و به مناسبت‌های مختلف ایراد شده‌است.

برخی فتواها و مواضع مهم

در زمان قائم مقامی رهبری در نامه‌ای به خمینی:

آیا می‌دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس نشده‌است؟ آیا می‌دانید از بس دزدی و اختلاس مخصوصاً با لباس پاسدار و کمیته زیاد شده مردم احساس امنیت جانی نمی‌کنند؟ آیا می‌دانید در جمهوری اسلامی بر خلاف آنچه در فقه خواندیم نه جان مسلمان محترم است نه مال او و افراد شورای عالی قضایی از ترس یکدیگر یا ترس از تلفن‌های مقامات یا جوسازی‌های غلط بر این همه خلاف شرعی‌ها به وسیلهٔ سکوت صحّه می‌گذارند؟ آیا می‌دانید در داخل زندان‌ها جنایت می‌شود و شورای عالی قضایی که وظیفه دارد، یا نمی‌داند یا جرأت اقدام ندارد؟[۷۸]

جواز مصافحه (دست دادن) با زنان غیر مسلمان و زنان مسلمان نامحرمی که عدم مصافحه را بی‌احترامی به خود می‌دانند.[۷۹]
وی در پاسخ به استفتایی گفت که بهائیان را دارای حقوق شهروندی همچون سایرین در ایران می‌داند.[۸۰][۸۱]
در پی اعلام نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران و اعتراضات گسترده به آن، آقای منتظری مسئولی را که از «عدالت، امانتداری یا برخورداری از رأی اکثریّت» ساقط شده باشد، فاقد مشروعیت دانسته و نوشته‌است: «اگر چنین مسئولی به زور یا فریب و تقلّب بر آن منصب بماند مردم باید عدم مشروعیّت و مقبولیّت آن‌ها را در نزد خود و برکناری آنان از منصب را با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر… و انتخاب مفیدترین و کم هزینه‌ترین راه ممکن ابراز داشته و بخواهند». بر این اساس، آقای منتظری ابراز چنین خواسته‌ای را وظیفه‌ای همگانی دانسته‌است که کسی نمی‌تواند به بهانه‌ای از آن شانه خالی کند. در ادامه منتظری «ترس از مخلوق» را شرک به خداوند دانسته‌است. همچنین وی گفته‌است «متولّی امور جامعه» که «با احکام شرع، موازین عقل و میثاق‌های ملّی» عمداً مخالفت کند جائر و ولایتش جائرانه‌است.[۸۲][۸۳]
به فتوای منتظری آمر و متصدّی و مباشر اعترافات و مصاحبه‌های ساختگی تلویزیونی - با زور و شکنجه و تهدید - گناهکار و مجرمند و شرعاً و قانوناً مستحقّ تعزیر خواهند بود. [۸۳]
او در آستانهٔ سی‌امین سالگرد اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام گفت اشغال سفارت آمریکا کار درستی نبوده‌است.[۸۴][۸۵]
ولایت مطلقه فقیه از جمله مصادیق بارز شرک است.[۸۶]

برخی ابتکارات

منتظری نخستین فقیه شیعی است که به حقوق پایه انسان قائل شد و به «حقوق انسان از آن حیث که انسان است» فتوا داد. وی در «رساله حقوق» به این حق پایه فطری اذعان کرد؛ و از کلیه ظرفیت‌های فقه سنتی برای استیفای حقوق بشر استفاده کرد. حقوق زندانی، حقوق مخالف سیاسی و حقوق شهروندی بهائیان بهترین نمونه‌های فتاوای حقوق بشری ایشان است.[۸۷]
وی ماهیّت حکومت را عقد و معاهده بین مردم و کارگزاران خدمات عمومی می‌داند. حال آنکه در نظریّهٔ «ولایت انتصابی مطلقهٔ فقیه» ولایت نه عقد است نه ایقاع؛ بلکه حکمی وضعی است که ازسوی شارع وضع شده‌است. مبنای چنین بینشی به رسمیت شناختن حقّ مردم در زندگی اجتماعی است. مردم در برابر خداوند مکلّف‌ند امّا نسبت به یکدیگر ذی‌حقّ هستند. حقّ‌الناس در حوزهٔ عمومی سنگ اوّل تفکر سیاسی وی است.
از دیدگاه وی، نصب عام فقیهان ازسوی شارع به ولایت بر مردم فاقد دلیل است. منتظری نخستین فقیه شیعی است که با ابطال انتصاب، به لزوم انتخابِ فقیه ازسوی مردم قائل شده و پایه‌های استواری برای حکومت انتخابی در فقه استدلالی تدارک دیده‌است.
وی ولایت مطلقه را مردود دانسته و باتوجّه به مبنای خاصش دربارهٔ ماهیت حکومت، به ولایت مقیّده معتقد است. تقیّد به قانون اساسی به‌عنوان شرط ضمن عقد برای حاکم لازم‌العمل است؛ لذا حاکمِ فراقانون، از دیدگاه وی نامشروع است.
برخلاف نظریّهٔ رسمی ولایت انتصابی مطلقهٔ فقیه که زمامداری در آن مادام‌العمر است، ایشان موقّت بودن دوران خدمتگزاری تمامی مقامات حکومتی را لازم می‌داند و تمرکز قدرت مادام‌العمر را عین استبداد می‌شمارد.
از دیدگاه منتظری رضایت مردم شرط مشروعیّت حکومت است. این رضایت شرطی مستقل از لزوم عدالت حاکم است. هیچ‌کس حق ندارد بدون رضایت مردمِ جامعه‌ای، حکومت آن جامعه را به‌دست بگیرد. رضایت مردم نه فقط شرط ابتدایی، بلکه شرط استمراری مشروعیّت حکومت است. رضایت مردم از طُرق عُقلاییِ انتخابات، در مقاطع مشخصِ زمانی و همه‌پرسی در موارد حسّاس، سنجیده می‌شود. به نظر وی یکی از مصادیق ولایت جائر، حکومت با زور و بدون رضایت مردم است.
از دیدگاه اخیر منتظری، وظیفهٔ فقیه متناسب با تخصّص وی نظارت عالیه بر امور جامعه است نه دخالت در امور ریز و درشت کشور. به نظر اخیر وی مسئول ادارهٔ کشور، رئیس‌جمهور منتخب مردم است نه رهبر. وی حاکمیّت دوگانه را سمّ مهلک دانسته و معضل را ناشی از تصوّر غلط از ولایت فقیه و مستغنی دانستن فقه از همهٔ علوم می‌شناسد. ادارهٔ یک جامعهٔ سالم براساس تجارب بشری و شیوه‌های علمی ممکن است و هرگز از فقه و حقوق، نمی‌توان انتظار برنامه‌ریزی داشت.
از دیدگاه منتظری، آزادی مخالف، مادامی که دست به اسلحه نبرده از لوازم حکومت دینی است. حکومت علوی با «عدالت» و «آزادی مخالف» از حاکمیّت اموی تمایز می‌یابد. ایشان به تبع نائینی «استبداد دینی» را بدترین نوع استبداد می‌داند. او نظارت و انتقاد از حکومت را خدمت و وظیفهٔ دینی همگانی می‌داند و دین و فقه و شریعت را نردبان قدرت دنیوی کردن حرام می‌داند. او معتقد است قضاوت را نباید سیاسی کرد. قضاوت عادلانه را شاغول سلامت حکومت می‌داند و قضّات تحت امر حاکم را در شفیر جهنم.[۸۸]

درنگاه دیگران

رضا معینی، مسوول میز ایران، افغانستان و تاجیکستان سازمان گزارشگران بدون مرز، که خود زندان‌های دهه ۶۰ ایران را تجربه کرده‌است، می‌گوید: آقای منتظری بدون شک بنیان‌گذار اخلاق در سیاست در ایران است. چرا که او در زمانی که امکان دست‌یابی به قدرت را داشت سکوت نکرد و در یک اقدام معین که در حمایت از افرادی بود که حقوقشان پایمال شده بود از قدرت کناره گرفت. به گفته او، اعتراض منتظری به کشتار زندانیان در دهه ۶۰ و «نه گفتن به قدرت» برای ماندگاری ایشان در ذهن عمومی جامعه کفایت می‌کند.[۸۹]
ایرج مصداقی می‌گوید: منتظری از همان سال‌های نخست بعد از انقلاب برای بهبود وضعیت زندان‌ها و زندانیان سیاسی تلاش کرده و نمایندگانی در زندان‌ها داشته که با زندانیان ملاقات کرده و برای ایشان گزارش تهیه می‌کردند. او می‌گوید: ایشان از ابتدای دهه ۶۰ در زندان نماینده داشتند و تذکرهایی هم دادند، اما آنقدر فعال نبودند ولی از سال ۶۳ به بعد اقدام عملی کردند. نامه سال ۶۴ ایشان خطاب به آقای خمینی و بیان اینکه اطلاعات شما روی ساواک را سفید کرده‌است و همین‌طور نامه سال ۶۵ ایشان نشان می‌دهد که نسبت به مسائل زندان حساس بودند و روی نکات حساسیت برانگیزی انگشت می‌گذاشتند.[۹۰]

جستارهای وابسته

ماه سلطان ربانی
درگذشت و تشییع حسین‌علی منتظری
نامه ۲۹۳ نفر
مراسم چهارمین سالگرد ارتحال منتظری
والعصر (قسم به زمان...)

نگارخانه

Montazeri khomeyni.JPG

منتظری و قطب زاده

منتظری و رجایی

پانویس

تشییع جنازه همسر آیت‌الله منتظری «در فضایی امنیتی»، بی‌بی‌سی فارسی
آیت‌الله منتظری چگونه پدری بود»، شرق
خدمت - گذری بر زندگینامه مرحوم آیت‌الله منتظری
http://deskgram.org/khatami.76/taggedin?next_id=1612233350903059978
http://www.kaleme.com/1391/07/01/klm-113268/
Iran's dissident Grand Ayatollah Montazeri dies بی‌بی‌سی انگلیسی
Proپرونده: Iran's dissident ayatollah بی‌بی‌سی انگلیسی
Cleric Wields Religion to Challenge Iran’s Theocracy نیویورک تایمز، ۲۱ نوامبر ۲۰۰۹
تثبیت مرجعیت امام توسط بنیان‌گذاران جامعه مدرسین
«تلگراف به جمعی از آقایان (تبریک آزادی از زندان)». سایت جامع امام خمینی.
«دفتر حسین‌علی منتظری». دریافت‌شده در ۱۷ مهر ۱۳۸۸.
%5Chtml%5C0219.htm «دفتر حسین‌علی منتظری» مقدار |نشانی= را بررسی کنید (کمک). دریافت‌شده در ۱۷ مهر ۱۳۸۸.
«نامه به آقای حسینعلی منتظری (رژیم سلطنتی، منشأ عقب‌ماندگی و بدبختی)». سایت جامع امام خمینی.
«حکم انتصاب آقای حسینعلی آقای منتظری به سمت امام جمعه تهران». سایت جامع امام خمینی.
«نامه به آقای منتظری (عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی)». سایت جامع امام خمینی.
«سخنرانی در جمع عشایر و مرزنشینان سرپل ذهاب (همراهی ملت با دولت)». سایت جامع امام خمینی.
«وصیتنامه و تعیین آقایان پسندیده و منتظری به عنوان وصی». سایت جامع امام خمینی.
«حکم احراز اجتهاد قضات داوطلب در شورای عالی قضایی به آقای منتظری». سایت جامع امام خمینی.
«حکم به آقای منتظری (تأیید صلاحیت قضات جهت عضویت در شورای عالی قضایی)». سایت جامع امام خمینی.
«بیانات خطاب به شورای مرکزی سپاه پاسداران (تذکراتی پیرامون وظایف سپاه)». سایت جامع امام خمینی.
«حکم احراز صلاحیت افراد پیشنهادی برای شورای عالی قضایی به آقای منتظری». سایت جامع امام خمینی.
«سرنوشت 73عضو مجلس خبرگان قانون‌اساسی؛ از ترور تا نخست‌وزیری». خبر آنلاین. ۱۲ مرداد ۱۳۹۵.
فرشته قاضی (۴ خرداد ۱۳۹۵). «اعضای خبرگان قانون اساسی چه سرنوشتی یافتند؟». BBC. دریافت‌شده در ۲۰۱۷-۱۱-۲۹.
«نمایش اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی». دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری.
By JOHN KIFNER (23 March 1980). "Montazeri, Partner of Khomeini, Emerging as Heir to His Position; Strong Line Echoes Khomeini's Montazeri, a Partner of Khomeini, Is Emerging as His Likely Successor Theological School Backs Him". وبگاه نیویرک تایمز. p. ۱. Retrieved 28 March 2010.
مصاحبه با بی‌بی‌سی
بازگشت گربه نره! سیامک مهر
[۱]
خاطرات ناطق نوری
«نامه به آقای منتظری (عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی)». سایت جامع امام خمینی.
«نامه به آقای منتظری (موافقت با استعفای ایشان از قائم مقامی رهبری)». سایت جامع امام خمینی.
فرزین منصوری (۱۳ مه ۲۰۱۶–۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵). «استعفاهای تاریخی در جمهوری اسلامی». بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۱۳ مه ۲۰۱۶. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
هراس از صدای منتظری برای چیست؟، رادیو فردا
در ضرورت تعیین تکلیف با آیت‌الله خمینی، بی‌بی‌سی فارسی
اجتهاد و مرجعیت پس از آیت‌الله منتظری
«موضع‌گیری مقامات وقت دربارهٔ اعدامهای دهه ۶۰». بی‌بی‌سی.
صحیفه امام - عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی. پرتال امام خمینی. تهران، جماران: موسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی (س). ۱۳۶۸. صص. ۳۳۰. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۰ ژوئن ۲۰۱۷.
صحیفه امام خمینی، نامه به آقای منتظری "عزل ایشان از قائم مقامی رهبری ". تبیان. صص. ۳۳۰. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۰. "زمان: 6 فروردین 1368 / 18 شعبان 1409، تهران، جماران"
درباره حسینعلی منتظری (مازیار رادمنش) وبگاه روزآنلاین، دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۸
آیت‌الله منتظری از مشروعیت‌بخشی به نظام تا سلب مشروعیت از ولایت مطلقه
«نامه به نمایندگان مجلس و وزرا (دلایل برکناری آقای منتظری از قائم مقامی رهبری)». سایت جامع امام خمینی.
«فیلم عزل قانونی قائم مقامی منتظری در مجلس خبرگان». مشرق. ۲۴ دی ۱۳۹۶.
نگاهی دیگر: ۳۰ سال جنگ قدرت در ایران- بخش دوم
سایت دفتر آیت‌الله العظمی منتظری-"انتقاد از خود"، صص. ۵-۱۴۴
منتظری از عزل تا پس از غائله ۲۳ آبان
Genevieve Abdo, “[This Aging Ayatollah Could Rewrite Iran's Future, http://www.iran.ru/eng/iran_news.php?act=news_by_id&news_id=1725]” The. Washington Post, 10 February 2003
خداحافظ آقا سید مرتضی ابطحی، تورجان
Iran: Reformists Establish Headquarters For Organizing Ayatollah Montazeri's Services Radio Zamaneh, 24 December 2009
(تصاویر)
«منتظری: رفع حصر من کامل نشده‌است». عصر نو. ۱۱ اسفند ۱۳۸۱.
رادیو زمانه. «منتظری: از مردم عذرخواهی کنید». رادیو زمانه - ۴ تیر ۱۳۸۸. دریافت‌شده در ۴ تیر ۱۳۸۸.
«پیام منتظری پیرامون نتایج انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن». سایت رسمی منتظری.
اعتماد ملی
بی‌بی‌سی
حضور کروبی بر پیکر مرجع سبز ایران آیت‌الله منتظری
آیت‌الله منتظری درگذشت؛ مراسم تشییع: ۹ صبح دوشنبه
BBC فارسی - ایران - آیت‌الله منتظری درگذشت
«حسینعلی منتظری درگذشت». وبگاه رسمی رادیو زمانه. دریافت‌شده در ۲۰ دسامبر ۲۰۰۹.
"Iran's dissident Grand Ayatollah Montazeri dies". وبگاه خبرگزاری BBC. Retrieved 20 December 2009.
«پیام تسلیت رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت منتظری». فرارو. ۲۹ آذر۸۸. دریافت‌شده در ۲۹ آذر ۱۳۸۸. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
«پیکر منتظری به خاک سپرده شد». کلمه. دریافت‌شده در ۳۰ آذر ۱۳۸۸.
«درگیری محدود بعد از مراسم و مداخله پلیس برای برقراری آرامش». عصرایران. دریافت‌شده در ۳۰ آذر ۱۳۸۸.
«گزارش تشییع و تدفین منتظری+عکس». آینده. دریافت‌شده در ۳۰ آذر ۱۳۸۸.
«تشییع با شکوه رهبر معنوی جنبش سبز». جرس. دریافت‌شده در ۳۰ آذر ۱۳۸۸.
«درگیری میان مردم و نیروهای لباس شخصی در برابر بیت منتظری». جرس. دریافت‌شده در ۳۰ آذر ۱۳۸۸.
و دویچه وله - حمله به دفتر آیت‌الله صانعی
«اطلاعیه بیت آیت‌الله العظمی منتظری دربارهٔ برگزاری مراسم چهلم». وبگاه کلمه. دریافت‌شده در ۹ بهمن ۱۳۸۸.
[/http://rahesabz.net/story/8987 «بازار نجف آباد تعطیل شد»] مقدار |نشانی= را بررسی کنید (کمک). جرس. دریافت‌شده در ۹ بهمن ۱۳۸۸.
[/http://www.rahesabz.net/story/9017 «چهلمین روز درگذشت رهبر معنوی جنبش سبز در سایه چکمه پوشان امنیتی»] مقدار |نشانی= را بررسی کنید (کمک). جرس. ۱۰ بهمن ۱۳۸۸. دریافت‌شده در ۱۰ بهمن ۱۳۸۸.
[/http://www.rahesabz.net/story/9117 «بازداشت بیش از ۴۰ نفر در مراسم اربعین آیت‌الله»] مقدار |نشانی= را بررسی کنید (کمک). جرس. ۱۰ بهمن ۱۳۸۸. دریافت‌شده در ۱۰ بهمن ۱۳۸۸.
«حمله به دفاتر آیت‌الله صانعی و منتظری در قم». بی‌بی‌سی. ۲۴ خرداد ۱۳۸۹.
«گزارش تهاجم نیروهای لباس شخصی به دفتر آیت‌الله العظمی منتظری، و پلمب دفتر».
«مراسم سالگرد آیت‌الله منتظری برگزار نمی‌شود». BBC. دریافت‌شده در ۱۳ آذر ۱۳۸۹.
«عدم برگزاری مراسم سالگرد آیت‌الله منتظری». دویچه وله. دریافت‌شده در ۱۳ آذر ۱۳۸۹.
«۹۰ سال پس از مرگ آیت‌الله». راه دیگر.
«فیلم مستند والعصر، دربارهٔ زندگی آیت‌الله منتظری». شهروندیار.
درس هائی از نهج البلاغه
رو، خبرگزاری فارس
مقاله‌ای تحقیقی از دکتر محسن کدیور با نام «مصافحه با اجنبیه» (تحلیل یک فتوای جدید) وبگاه منتظری، ۱۳۸۲/۹/۱۸
BBCPersian.com | ایران | منتظری و بهائیان: مخالفت سرسخت و حقوق شهروندی
منتظری: بهائیان ایران از حقوق شهروندی برخوردار می‌باشند (رادیو فردا، ۴خرداد۱۳۸۷)
BBC فارسی - ایران - منتظری: ولایت کسی که با شرع و عقل و میثاق‌های ملی مخالفت کند جائرانه‌است
http://www.kadivar.com/Index.asp?DocId=2329&AC=1&AF=1&ASB=1&AGM=1&AL=1&DT=dtv
«اشغال سفارت آمریکا کار درستی نبود». وبگاه رادیو زمانه. دریافت‌شده در ۴ نوامبر ۲۰۰۹.
«منتظری: اشغال سفارت آمریکا اشتباه بود». وبگاه رسمی بی‌بی‌سی. دریافت‌شده در ۴ نوامبر ۲۰۰۹.
«آیت‌الله منتظری: ولایت مطلقه فقیه شرک است». وبگاه ایرانیان انگلستان. دریافت‌شده در ۴ نوامبر ۲۰۰۹.
محسن کدیور، سوگ نامه فقیه پاکباز، بخش سوم، آیت‌الله منتظری و حقوق بشر
محسن کدیور، در محضر فقیه آزاده، پنج سال در جستجوی عدالت گم‌شده
«آیت‌الله حسین‌علی منتظری و راز ماندگاری». رادیو زمانه. دریافت‌شده در ۱ فوریه ۲۰۱۴.

«آیت‌الله حسین‌علی منتظری و راز ماندگاری». همان. دریافت‌شده در ۱ فوریه ۲۰۱۴.

پیوند به بیرون
مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به حسینعلی منتظری در ویکی‌گفتاورد موجود است.

سایت دفتر منتظری
سایت اطلاع‌رسانی دفتر منتظری
والعصر (قسم به زمان...)، مستندی پیرامون زندگی منتظری
سایت سوم محرم سالروز بزرگداشت منتظری
صفحهٔ فیس بوک هواداران منتظری
مصاحبه با بی‌بی‌سی
ویدئوی مصاحبه رادیو زمانه با آیت‌الله منتظری در یوتیوب
نامه سید احمد خمینی به منتظری
گاه‌شمار زندگی منتظری
محسن کدیور، در محضر فقیه آزاده
محسن کدیور، سوگ نامه فقیه پاکباز
محسن کدیور، سیر تحول اندیشه سیاسی منتظری، بخش اول

[نمایش]

نبو

جنبش سبز ایران
[نمایش]

نبو

جنبش اصلاحات
[نمایش]

نبو

فهرست مراجع تقلید شیعه
[نمایش]

نبو

کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷
داده‌های کتابخانه‌ای

WorldCat Identities VIAF: 30335477 LCCN: n81006569 ISNI: 0000 0000 8368 6781 GND: 118909762 SUDOC: 189240776

[نمایش]

نبو

فلسفه اسلامی
رده‌ها:

حسینعلی منتظریاصلاح‌طلبان مسلماناعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قماعضای حزب جمهوری اسلامیاعضای شورای انقلاب اسلامی ایرانافراد مربوط به انقلاب ۱۳۵۷ ایرانافشاگران اهل ایرانامامان جمعه شهر تهرانانقلابیون اهل ایراناهالی نجف‌آبادبشردوستان اهل ایرانتبعیدشدگان اهل ایرانتقریب‌گرایان مذاهب اسلامیحصر خانگیدرگذشتگان ۱۳۸۸درگذشتگان ۲۰۰۹ (میلادی)روحانیان شیعه اهل ایرانرهبران مذهبی اهل ایرانرؤسای مجلس خبرگان رهبریزادگان ۱۳۰۱زادگان ۱۹۲۲ (میلادی)زندانیان کمیته مشترک ضدخرابکاریشیعیان ایرانعالمان شیعهفعالان جنبش سبزفعالان دموکراسی در ایرانفیلسوفان اهل ایرانمترجمان متون دینیمخالفان جمهوری اسلامی ایرانمدفونان در حرم فاطمه معصومهمدفونان در مسجد بالاسر (حرم معصومه)مرگ‌های ناشی از بیماری‌ها در ایراننمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسینویسندگان اهل ایراننویسندگان متون دینینویسندگان مرد اهل ایران





[فرستاده شده از روزنه] امام مدتها قبل از عزل، #منتظری را از #عدالت ساقط می دانستند! خاطره خواندنی مقام معظم رهبری در مورد اظهارنظر صریح امام پیرامون آقای منتظری در حضور سران قوا 💥پست ویژه @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 🔹امام گفتند که آقای منتظری عدالت ندارد یا ایشان از عدالت ساقط است. یک تعبیر اینجوری کردند: از عدالت ساقط است. 🔸من ترسیدم که حالا بیاییم بیرون و این آقایان اینجا و آنجا بگویند امام گفت آقای منتظری از عدالت ساقط شد و این بکلی پخش بشود. 🔹واقعا از این قضیه وحشت کردم. گفتم آقا من خواهش می کنم ما را منع کنید از اینکه این حرف شما را در خارج نقل کنیم. 🔹ایشان یک تأملی کردند و گفتند: خیلی خب، نقل نکنید. این را از قول من نباید کسی نقل کند.» روایت رهبری، ص ۲۲۵ @rozaneebefarda
















آیت‌الله خامنه‌ای چگونه آبروی مرحوم منتظری را در سال ۶۸ حفظ کردند؟- جهان نيوز
شنبه ۷ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۰
کد مطلب: 758532
امام خمینی در تاریخ ۶ فروردین سال ۶۸ در نامه‌ای به منتظری ضمن عزل وی، انتقادات مهمی نسبت به وی انجام می‌دهد. نامه‌ای که در زمان نگارش با اصرار آیت‌الله خامنه‌ای مبنی بر حفظ آبروی منتظری منتشر نشد.
آیت‌الله خامنه‌ای چگونه آبروی منتظری را حفظ کردند؟
به گزارش جهان نيوز، برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‌کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می‌زنند، جداً جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیۀ «مهدی هاشمی» هم به شما دادم.» این بخشی از نامه ۶۸/۱/۸ امام خمینی به آیت‌الله منتظری و پذیرش عزل وی از قائم مقامی رهبری است.

۳۰ سال پیش در چنین روزهایی، امام خمینی اقدام به عزل آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری کرد. آیت‌الله منتظری متولد سال ۱۳۰۱، از مبارزان با سابقه دوران انقلاب و رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و دومین امام جمعه تهران بعد از آیت‌الله طالقانی بود.

وی که از شاگردان مرحوم آیت‌الله بروجردی و امام راحل به‌ شمار می‌رفت، در دوران پیش از پیروزی انقلاب بارها در راه مبارزه به زندان رفت و تبعید شد. بعد از پیروزی انقلاب نیز مسئولیت‌هایی همچون امامت جمعه تهران، ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را برعهده داشت تا اینکه در سال ۶۴ به‌عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شد اما بعد از ماجرای مهدی هاشمی معدوم و دفاع آیت‌الله منتظری از او، در سال ۶۸ از این مقام برکنار شد.

امام راحل در نامه‌ای که به تاریخ ۱۳۶۸/۱/۶ به آیت‌الله منتظری نوشت، می‌گوید "شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضع‌گیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم..."

در کتاب روایت رهبری که به همت موسسه انقلاب اسلامی درباره جلسه تاریخی خبرگان در روز ۱۴ خرداد سال ۶۸ منتشر شده است، به ماجرای چگونگی عزل منتظری از قائم مقامی رهبری و نامه ۶ فروردین پرداخته است. نامه‌ای که در زمان نگارش از سوی امام راحل با اصرار آیت‌الله خامنه‌ای و سایر اعضای خبرگان همچون مرحوم هاشمی رفسنجانی از سوی رادیو و تلویزیون منتشر نشد. نامه‌ای که اگر در زمان نگارش منتشر می‌شد آبرویی برای قائم مقام معزول رهبری باقی نمی‌ماند؛ تا اینکه در سال ۷۶ و بعد از سخنرانی فتنه‌انگیز منتظری در ۱۳ رجب آن سال، از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) منتشر شد و نشان داد که مرحوم امام چگونه آینده منتظری را در اینکه "شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‏‌شوید که آخرتتان را خرابتر می‏‌کند" پیش‌بینی کرده بودند.

روزهای پایانی سال ۱۳۶۷ امام خمینی(ره ) وقتی گزارشی از آنچه در رسانه ‌ها درباره‌ی مواضع آیت ‌الله منتظری منتشر می‌شد، ‌ دریافت کردند، دستور دادند: «ازاین ‌ به ‌ بعد مطالب آقای منتظری در رسانه ‌ ها منتشر نشود.» یا «در صداوسیما منتشر نشود.». امام (ره) دوّم فروردین ‌ ماه ۱۳۶۸ نیز در پیامی به مهاجرین جنگ تحمیلی، با لحنی متفاوت درباره ‌ ی آیت ‌ الله منتظری سخن گفتند: «نفوذی ‌ ها بارها اعلام کرده ‌ اند که حرف خود را از دهان ساده‌اندیشان موجّه می‌زنند. من بارها اعلام کرده ‌ ام که با هیچ ‌ کس، در هر مرتبه ‌ ای که باشد، عقد اخوّت نبسته ‌ ام. چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب ‌ الله، اصل خدشه ‌ ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است.

ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین، سرهایشان را در مقابل زنان و فرزندانشان، سر سفره ‌ ی افطار، گوش ‌ تاگوش بریدند. ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده ‌ های همکاری آنها با آمریکا، از لانه‌ی جاسوسی بیرون آمده. ما باید تمام عشق‌مان به خدا باشد نه تاریخ! کسانی که از منافقین و لیبرال ‌ ها دفاع می‌کنند، پیش ملّت عزیز و شهیدداده‌ی ما راهی ندارند. اگر ایادی بیگانه و ناآگاهان گول ‌خورده، که بدون توجّه، بلندگوی دیگران شده‌اند از این حرکات دست برندارند، مردم ما آنها را بدون هیچ گذشتی، طرد خواهند کرد.» .

آیت‌الله منتظری در خاطرات خود می‌گوید: «وقتی این قبیل نامه‌ها و لحن تند امام (ره) را دیدم، فهمیدم به ‌ زودی تصمیماتی درباره ‌ی من گرفته خواهد شد و برای اینکه بعضی شبهات را از ذهن امام برطرف کرده باشم و چنان که امام تصمیم دارند، این کار را راحت انجام دهند، دو نامه برای امام نوشتم.» .

آیت‌الله منتظری یکی از این دو نامه را خدمت حضرت امام (ره ) ارسال کرد که در آن، بیت خود را در مقایسه با بیوت دیگر شخصیّت‌ها و محافل حوزوی، تنها مدافع انقلاب و نظام و رهبری دانست؛ منابع اطّلاعاتی خود را گزارش‌های رسمی و مراجعات عمومی عنوان کرد؛ و درنهایت نوشت: ‌ «اینجانب تابه‌حال، معتقد بوده‌ام که تذکّرات و انتقادات من، نه فقط موجب تضعیف نظام نمی‌شود، بلکه از این نظر که اکثریّت مردم را امیدوار ساخته و مسئولین را نیز درصدد رفع نواقص و توجّه بیشتر به مسائل می‌سازد، موجب تقویت انقلاب و نظام هم می‌باشد. مع ‌ ذلک، ‌ اگر حضرتعالی تشخیص می‌دهید که این شیوه به مصلحت نیست و موجب تضعیف نظام و انقلاب می‌باشد، اینجانب شرعاً نظر حضرتعالی را بر نظر خود، مقدّم می‌داند و هیچگاه غیر از خیر اسلام و انقلاب را در نظر نداشته‌ام.».

این سخنان آیت‌الله منتظری در حالی بود که امام (ره) بارها و بارها دراین ‌ باره به ایشان تذکّر داده و نتیجه نگرفته بودند. مرحوم حاج احمد خمینی به دفعات به هادی هاشمی داماد آیت‌الله منتظری پیام داده بود که اگر قضایا به همین شکل ادامه پیدا کند علی ‌ الظّاهر امام تحمّل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چیز و همه کس، ‌مقدّم می‌دارند. امّا مرحوم احمد خمینی درعین حال اعتقاد داشت که «آقای هادی هاشمی به این نتیجه رسیده بود که امام و نظام چاره ‌ ای ندارند جز اینکه دنبال آقای منتظری بدوند و چرا آقای منتظری آنچه را که مایل است نگوید؟».

امّا حدس آیت‌الله منتظری درست بود؛ امام در همان روز دوّم فروردین ۱۳۶۸، تصمیم خود را درباره ‌ ی ایشان گرفته بودند. آقای هاشمی رفسنجانی عصر روز دوّم فروردین ماه که به زیارت امام رفت، متوجّه شد که امام درمورد اظهارات و نامه‌های آیت‌الله منتظری عصبانی‌اند و تصمیم بر اقدام تند دارند. او از امام خواهش کرد که دست نگه دارند تا بررسی بیشتر شود. آقای هاشمی با آیت‌الله خامنه‌ای که به مشهد مشرّف شده بودند نیز تماس گرفته و از ایشان خواستند سفر را کوتاه کرده و زودتر برگردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دراین باره می‌گویند: «ما مشهد بودیم، ایّام عید بود. آقای هاشمی تلفنی دنبال من می‌گشت. گفتند آقای هاشمی تماس گرفته، شما را می‌خواهد. من در آستان قدس بودم. اقامتم در آستان قدس و در همان اتاق‌های بالا بود. گفتند که ایشان می‌خواهد با شما تماس بگیرد. یک بار دو بار نشد، بالاخره فهمیدم که ایشان کار واجبی دارد. تماس برقرار شد. ایشان گفت که شما باید فوری بیایی تهران. گفتم چرا؟ گفت کار بسیار مهمّی است، قضیّه‌ی آقای منتظری دارد به یک جاهای خیلی باریکی می‌رسد و بیا ببینیم چکار باید بکنیم.

من از آن نامه‌ی امام که روز دوّم فروردین پخش شد، حس کرده بودم که امام به شدّت از قضایا ناراحتند. در واقع ایشان مثل کسی که طغیان می‌کند، آنچه را در دلش هست بیرون می‌ریزد و با اشارات و کنایات حرف می‌زند، حرف زده بود. ایشان خیلی رنجیده و ناراحت بود. حس کرده بودم که ممکن است قضیّه‌ی آقای منتظری به یک جای مهمّی رسیده باشد، و خب ما هم حقیقتاً فکر اینکه ممکن است برکناری آقای منتظری پیش بیاید ناراحت بودیم. یعنی هیچ واقعاً راضی نبودیم که این کار انجام بگیرد. گفتم خیلی خب، می‌آیم.». به هر صورت، ‌آیت‌الله خامنه‌ای عازم تهران شدند.

در دیگر سو، امام (ره) پیامی به هیئت رئیسه‌ی مجلس خبرگان فرستاده و فرموده بودند که اوّلاً اعضا را برای تشکیل اجلاس دعوت کنند، ثانیاً خود هیئت رئیسه هم خدمت امام بروند تا دراین ‌ باره با آنها صحبت کنند.

آقای امینی عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان روز جمعه چهار فروردین ‌ ماه با آقای هاشمی رفسنجانی تماس گرفته و خواستند هیئت رئیسه ‌ ی خبرگان فوراً جلسه داشته باشد که وی به آقای امینی گفته بود: «من در این رابطه حرف دارم. شما بیایید تهران تا موضوع را در جلسه ‌ ی هیئت رئیسه مطرح کنیم و تصمیم بگیریم.».

قرار شد این جلسه روز ششم فروردین ‌ماه در دفتر آقای هاشمی تشکیل شود امّا پنجم فروردین ‌ماه، نامه‌ی محرمانه‌ی آیت‌الله منتظری به حضرت امام درباره‌ی اعدام منافقین از رادیو بی‌بی‌سی خوانده شد.

وزیر وقت اطّلاعات می‌گوید: «به نظر می‌رسد پس از انتشار پیام امام به مهاجران جنگ و روشن شدن تصمیم امام درباره ‌ ی برکناری آقای منتظری، برخی هواداران ایشان که دسترسی به آن نامه داشته ‌ اند، برای نشان دادن منشأ اختلاف امام و آقای منتظری، نامه ‌ ی مورد اشاره را منتشر کرده باشند.».

پنجم فروردین ‌ماه آقای هاشمی به اتّفاق مرحوم سید احمد خمینی خدمت امام رسید؛ او می‌گوید، من خدمت امام گریه کردم و‏ ‎ ‎ ‏آنچه می‌فهمیدم خدمت ایشان گفتم؛ ایشان اصرار داشتند و می‌گفتند: «مسئله باید‏ ‎ ‎ ‏تمام شود.».

روز ششم فروردین آیت‌الله خامنه‌ای به تهران رسیده و مستقیماً به دفتر آقای هاشمی رفتند. ایشان می‌گویند: «وقتی رفتم، ایشان بنا کرد گزارش این چند روز را دادن که این چند روزه چه گذشته؛ تماس‌هایی که گرفته شده بود. ایشان [ آقای هاشمی رفسنجانی] احساس نگرانی می‌کرد. ایشان هم مثل من واقعاً احساسش همین احساس نگرانی بود. امام گفته بودند یکی از سه چیز باید انجام بگیرد: یا ایشان قول بدهد که اصلاح کند کارش را، بیتش را، حرف‌هایش را، این‌ها را درست کند؛ یا اینکه استعفا بدهد؛ یا اینکه مجلس خبرگان تشکیل بشود و تصمیم‌گیری کنند. معلوم بود که امام خیلی جدّی عازم این قضیّه‌اند. در همین حین که ما صحبت می‌کردیم، حاج احمد آقا تلفن زد به آنجا و آقای هاشمی گفت که فلانی اینجا است. ایشان گفت پس فلانی هم بشنود. من هم رفتم پای تلفن. گفت امام این نامه را به آقای منتظری نوشته و شروع کرد نامه را خواندن. خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما.»

امام (ره) نامه‌ای به این شرح خطاب به آیت‌الله منتظری نوشته بودند که حاج احمد برای آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی خواند:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای منتظری

با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان می‌نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه‌ی اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدّم می‌دانم؛ خدا را در نظر می‌گیرم و مسائلی را گوشزد می‌کنم. ازآنجاکه روشن شده است که شما این کشور و انقلاب عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیّت و مشروعیّت رهبری آینده‌ی نظام را از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضع‌گیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند.

به‌قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته‌شده‌ی منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب نمی‌دیدم. مثلاً در همین دفاعیّه‌ی شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلّحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید. در مسئله‌ی مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه‌ی متدیّنین متدیّن‌تر می‌دانستید و بااینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتّب پیغام می‌دادید که او را نکشید.
از قضایای مثل قضیّه‌ی مهدی هاشمی که بسیار است. من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما ازاین‌پس وکیل من نمی‌باشید و به طلّابی که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله مسئله‌ی مالی هم ندارید.

اگر شما نظر من را شرعاً مقدّم بر نظر خود می‌دانید _ که مسلّماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرت‌تان را خراب‌تر می‌کند _ با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهری‌ها با اتکّاء به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم؛ دیگر خود دانید:

۱ ـ سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال‌ها نریزد.

۲ ـ ازآنجاکه ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید، در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید؛ شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.

۳ ـ دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.

۴ ـ نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقین که به‌وسیله‌ی شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید، ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحی‌له‌الفداء ـ و خون‌های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنّم نسوزید، خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید؛ شاید خدا کمک‌تان کند.

والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم؛ ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح می‌دانستم که مدیر و مدبّر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیل‌کرده که مفید برای حوزه‌های علمیّه بودید و اگر این‌گونه کارهایتان را ادامه دهید، مسلّماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم. والله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. والله قسم، من رأی به ریاست‌جمهوری بنی‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.

سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلّف به اغماض آن نیستم هرگز چشم‌پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان، مقدّم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم.

من کار به تاریخ و آنچه اتّفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه‌ی شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیّات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغ‌های دیکته‌شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‌کنند نگردند.

از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمّل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست او است.

والسّلام
یکشنبه ۶/۱/۶۸
روح‌الله الموسوی الخمینی

مرحوم سید احمدی خمینی هم ‌زمان اصل نامه را نیز به دفتر آقای هاشمی ارسال کرده بود. آیت ‌ الله خامنه ‌ ای می‌گویند: ‌«حاج احمد آقا وقتی نامه را خواند، گفت امام می‌گویند که فلانی و آقای هاشمی بروند قم و نامه را به ایشان بدهند. این کار برای ما خیلی تلخ بود. گفتیم از امام سؤال می‌کنیم، اگر امام تأکید کردند بروید می‌رویم و الّا اگر خود امام تأکید نکردند، ما نمی‌رویم. بین من و آقای هاشمی این صحبت شد. بعد که رفتیم، معلوم شد که امام اصرار نداشته ‌ اند که من و آقای هاشمی نامه را ببریم. بعداً نامه را کس دیگری ــ ظاهراً آقای عبدالله نوری ــ برده بود و به ایشان داده بود.»

«خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما. بعد هم ارتباط قطع شد، یعنی گوشی را گذاشتیم و گفتیم حالا چه کار کنیم؟ آقای هاشمی گفت من گفته ‌ ام آقای مشکینی و هیئت رئیسه ‌ ی خبرگان بیایند اینجا که بنشینیم صحبت کنیم و الان می ‌ آیند اینجا؛ آمدند. وقتی که آمدند، قضیّه را مطرح کردیم که یک چنین اتّفاقی افتاده و امام یک چنین نامه ‌ ای به آقای منتظری نوشته ‌ اند. آنها هم مثل ما نگران شدند. مشورت کردیم که چه کنیم. به ذهن‌مان رسید که برویم با امام ملاقات کنیم و ایشان را از این کار منصرف کنیم. حرکت ما به سمت منزل امام اصلاً به این قصد بود که برویم امام را از این اقدام منصرف کنیم. ما چهار نفر ــ من و آقای هاشمی و آقای مشکینی و آقای امینی ــ رفتیم بیت امام. آن دو نفر دیگر که آقای مؤمن و آقای طاهری بودند نیامدند.»

آیت‌الله خامنه‌ای پیرامون ملاقات با امام نقل می‌کنند: ‌«دیر هم بود، ساعت حدود نه شب بود. اینکه امام این ساعت ملاقات بدهد، خیلی چیز غیرمتعارفی بود. لکن خب ما رفتیم و به حاج احمد آقا گفتیم که ما آمده‌ایم با امام ملاقات کنیم. ایشان رفت داخل و آمد گفت ــ گمانم گفت امام می‌گویند ــ که نامه را برای آقایان هم بخوانید. آقای هاشمی نامه را از حاج احمد آقا گرفت و شروع کرد به خواندن برای آنها. هیچ کس دیگر هم از بیت امام آن وقت آنجا نبود. بعد حاج احمد آقا آمد و گفت امام می‌گویند بیایید.


رفتیم در همان اتاق امام و امام نشسته ‌بودند و اخم کرده. وارد شدیم و نشستیم. اگر منظره‌ی اتاق امام در نظرتان باشد، فرض کنید اینجا آن مبل بزرگی بود که امام این گوشه‌اش می‌نشستند، آقای هاشمی نشست همین پهلوی دست ایشان. معمولاً که می‌رفتیم، آقای هاشمی همان دم می‌نشست. من آمدم این طرف روی زمین نشستم. این هم جای من بود، همیشه که می‌آمدم، اینجا می‌نشستم. آقای مشکینی و آقای امینی رفتند دورتر یک خرده‌ای با فاصله نشستند. وقتی نشستیم، آقای هاشمی شروع کرد به صحبت و گفت که آمده‌ایم که یک فکری بکنیم برای این کار. تا این حرف از ایشان صادر شد، امام برگشتند گفتند: «چه فکری؟» یک تعبیر این جوری. «آقای منتظری «...» و «...» و «فاجر» است.» این سه تعبیر را ایشان کردند.

خب واقعاً برق از چشم همه‌ی ‌ما پرید. این تعبیر؟! امام در حرف زدن خیلی آدم مواظبی بود. یعنی حقیقتاً آدمی بود که من داستان‌ها دارم از این که چیزی را که می‌خواست نسبت به کسی مخصوصاً بیان کند، مواظبت می‌کرد که زیاد و کم نشود. اگر یک وقتی یک چیزی گفته می‌شد که یک قدری این طرف و آن طرف بود، در اوّلین وقت ممکن اصلاح می‌کرد، که من یک نمونه ‌ اش را برای شما بگویم.

یک شب منزل حاج احمد آقا بودیم، امام هم بودند. من نام یکی از شخصیّت‌های معروف دنیای اسلام را بردم و پرسیدم: نظر شما نسبت به ایشان چیست؟ امام تأمّل مختصری کردند و گفتند: «نمی‌شناسم.» یک جمله‌ی دیگر هم گفتند که نشانه‌ی بی‌اعتقادیِ به آن شخصیت بود. خوشبختانه آن جمله یادم رفته، یعنی بعد از همان قضیّه هم یادم رفت. گذشت. من فردا یا پس فردایش با امام کاری داشتم، رفتم منزل ایشان. ایشان گفتند: «آن مطلبی که شما پرسیدید، همان نمیشناسم.» یعنی آن جمله ‌ ی بعدش را پاک کردند. یعنی اینقدر ایشان مواظب بود که یک چیزی نگوید که برخلاف موازین باشد.»

آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه فضای سنگین جلسه را چنین روایت می‌کنند: «من نگاه می‌کردم به آقای مشکینی و آقای امینی که چرا شماها یک چیزی نمی‌گویید؟ ما همه آمده ‌ ایم که همکاری کنیم. اما آنها سکوت کرده بودند. اصلاً کانّه جرأت نمی‌کردند حرف بزنند. هر کدام یک جمله ‌ ی کوتاهی گفتند. جلسه حدود سه ربع ساعت یا شاید بیشتر طول کشید. گفته شد پس اجازه بدهید این نامه در رادیو خوانده نشود.»

ایشان کلام تعریض ‌گونه‌ی شدیدی نسبت به آقای منتظری گفتند.«بعد آقای هاشمی یک مقداری بیشتر اصرار کرد و تعبیرات دیگری گفت. امام دو بار به ایشان خطاب کردند. یک بار گفتند: «اگر تا صبح هم اینجا اصرار کنید فایده ندارد.» یک بار دیگر گفتند: «اگر خیلی اصرار کنید، می‌گویم همین امشب نامه را بخوانند.» یعنی تهدید کردند.»
به نظر می‌رسد امام تا پایان جلسه متقاعد نشده ‌بودند که این نامه از صدا و سیما خوانده نشود اما نگران تبعات آن بوده ‌ اند و پس از تأمّل مجدّد، از خوانده شدن آن منصرف شده‌اند .

روز هفتم فروردین ‌ماه آقای عبدالله نوری نامه‌ی امام خمینی(ره) را به قم برد و تحویل آیت‌الله منتظری داد. آن ‌ گونه که در خاطرات آیت‌الله منتظری آمده، حدود یکی دو ساعت از ظهر گذشته بود که آقای عبدالله نوری وارد منزل آیت ‌ الله منتظری شد و ضمن اظهار ناراحتی زیاد، به او گفت: «قرار بوده این نامه را در رادیو و تلویزیون بخوانند و اگر نامه پخش شود چه می‌شود؛ خیلی بد شده و امام خیلی ناراحت هستند و شما باید چیزی بنویسید که ایشان قانع شوند.».

آقای منتظری می‌گوید: ‌«آقای نوری با حالت گریه متنی را از جیب‌شان درآورده و گفتند من در ماشین این متن را نوشته ‌ ام که شما این مضمون را به امام بنویسید.».
امام (ره) هم ‌ زمان دستور داده بودند کلّیّه‌ی عکس‌ها و پوسترهای مربوط به آیت‌الله منتظری از ادارات جمع آوری شود که میرحسین موسوی نخست ‌وزیر وقت طیّ بخشنامه‌ای به تاریخ ۶/۱/۶۸ این دستور امام را ابلاغ کرد. کار تقریباً تمام ‌ شده بود.

نهایتاً آیت‌الله منتظری در پاسخ به نامه‌ی ۶/۱/۶۸ امام، ‌نامه‌ای به شرح زیر نوشت:

بسم الله‏ الرحمن الرحیم

محضر مبارک آیت‌الله‏ العظمی امام خمینی(مدّظلّه ‌ العالی)

پس از سلام و تحیّت، مرقومه‌ی شریفه مورّخ ۶/۱/۶۸ واصل شد. ضمن تشکّر از ارشادات و راهنمایی‌های حضرتعالی به عرض می‌رساند مطمئن باشید همان‌طور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه‌ی مراحل همچون سربازی فداکار و ازخودگذشته و مطیع در کنار حضرتعالی و در مسیر اسلام و انقلاب بوده‌‏ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرتعالی می‌دانم؛ زیرا بقا و ثبات نظام اسلامی مرهون اطاعت از مقام معظّم رهبری است.

برای هیچ‌کس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تاکنون در سایه‌ی رهبری و ارشادات حضرتعالی از خطرات مهمّی گذشته، و دشمنان زیادی همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیّت‌های عزیز ما و ازجمله فرزند عزیز خود من آغشته است، و سایر جناح‌های مخالف و ضدّ انقلاب و سازش‌کار و لیبرال‌مآب‌های کج‌فکر را رسوا و از صحنه خارج نموده است.

آیا جنایات هولناک و ضربات ناجوانمردانه‌ی این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملّت عزیز و فداکار ما فراموش‌شدنی است؟ و اگر بلندگوهای آنان و رادیوهای بیگانه خیال می‌کنند با جوسازی‌ها و نشر اکاذیب و شایعه‌پراکنی‌ها به نام اینجانب می‌توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگی ملّت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.
و راجع به تعیین اینجانب به‌عنوان قائم‌مقام رهبری، خود من از اوّل جدّاً مخالف بودم؛ و باتوجّه‌به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیّت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است. و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می‌کنم. و از حضرتعالی تقاضا می‌کنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده‌ی اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند.

و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه‌ی کوچک و حقیر در حوزه‌ی علمیّه به تدریس و فعّالیّت‌های علمی و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه‌ی رهبری حکیمانه‌ی حضرتعالی، اشتغال داشته باشم. و اگر اشتباهات و ضعف‌هایی که لازمه‌ی طبیعت انسان است رخ داده باشد، ان‌شاءالله‏ با رهبری‌های حضرتعالی مرتفع گردد.
و از همه‌ی برادران و خواهران عزیز و علاقه‏‌مند تقاضا می‌کنم مبادا درمورد تصمیم مقام معظّم رهبری و خبرگان محترم، به بهانه‌ی حمایت از من، کاری انجام دهند و یا کلمه‏‌ای بر زبان جاری نمایند؛ زیرا مقام معظّم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمی‌خواهند.
امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنمایی‌های ارزنده‌ی خود بهره‏‌مند، و از دعای خیر فراموش نفرمایید.

والسّلام علیکم و رحمة‏الله‏ و برکاته
حسینعلی منتظری
۷/۱/۶۸

آیت‌الله منتظری در این نامه عملاً از رهبری آینده کنار کشیده و از امام خمینی(ره) اجازه خواسته بودند که در حوزه علمیّه به فعّالیّت علمی اشتغال داشته باشند. این نامه، باعث شد حضرت امام (قدّس ‌ سرّه) از انتشار عمومی نامه ۶/۱ منصرف شده و نامه‌ی دیگری را برای انتشار عمومی، ‌ خطاب به آیت‌الله منتظری بنویسند:

بسم الله‏ الرحمن الرحیم

جناب حجّت‏‌الاسلام‌والمسلمین آقای منتظری(دامت ‌ افاضاته)

با سلام و آرزوی موفّقیّت برای شما، همان‏طور که نوشته‌‏اید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیّت سنگین و خطیری است که تحمّلی بیش از طاقت شما می‌خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم؛ و در این زمینه هر دو مثل هم فکر می‌کردیم؛ ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمی‌خواستم در محدوده‌ی قانونی آنها دخالت کنم؛ از اینکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم‌مقامی رهبری اعلام کرده‏‌اید، پس از قبول، صمیمانه از شما تشکّر می‌نمایم.

همه می‌دانند که شما حاصل عمر من بوده‌‏اید؛ و من به شما شدیداً علاقه‏‌مندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‌کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت‌وآمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می‌زنند، جدّاً جلوگیری کنید.

من این تذکّر را در قضیّه‌ی «مهدی هاشمی» هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در این می‌بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.
از پخش دروغ‌های رادیو بیگانه متأثّر نباشید. مردم ما شما را خوب می‏‌شناسند، و حیله‏‌های دشمن را هم خوب درک کرده‏‌اند که با نسبتِ هر چیزی به مقامات ایران کینه‌ی خود را به اسلام نشان می‌دهند.

طلّاب عزیز، ائمّه‌ی محترم جمعه و جماعات، روزنامه‏‌ها، و رادیو تلویزیون، باید برای مردم این قضیّه‌ی ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلی است که مقدّم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم. جنابعالی ان‌شاءالله‏ با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می‌بخشید.

والسّلام علیکم
۸/۱/۶۸
روح‌‏الله‏ الموسوی الخمینی

آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی نامه دوّم حضرت امام (قدّس ‌ سرّه) به آیت‌الله منتظری می‌گویند:‌ «امام از نامه آقای منتظری این جور فهمیده بودند که آقای منتظری دیگر بکلّی کنار خواهد کشید و مشغول درس و بحث می‌شود و دیگر ضرر و خطر و ادّعا و حرکتی ندارد. من در نوشته خودم نوشته ‌ ام که معلوم است امام از آینده نگرانند و فکر می‌کنند ملّایی مثل آقای منتظری در آینده ‌ ی نظام و با رهبری آینده نظام آرام نخواهد نشست و مزاحمت ایجاد می‌کند.

[بنابراین امام (ره ) ] خواستند جلوی این مزاحمت را بگیرند. در آن نامه اوّل [نامه ‌ ی ۶/۱/۶۸] قضیّه این جور بوده. اما در نامه ‌ ی دوّم [نامه ۸/۱/۶۸] امام خاطر جمع شده بودند که دیگر چنین چیزی اتّفاق نمی ‌ افتد، آقای منتظری می‌رود کنار و مشغول کارش می‌شود. علّت نامه ‌ ی دوّم و منشأ اختلاف لحن دو نامه این است. و الّا فکر امام در این دو نامه اصلاً عوض نشده. یعنی اگر خلاصه کنیم نامه ‌ ها را، ایشان در هر دو جا آقای منتظری را مناسب رهبری نمی‌دانند و نظر می‌دهند که شما باید کنار بروی منتها در نامه اوّل، آقای منتظری را با تعبیرات و اظهارات گوناگون و با اظهار غم خود، در واقع از صحنه به ‌ کل خارج می‌کند اما در نامه ‌ ی دوّم ایشان را در صحنه ‌ نگه می‌دارد ــ البتّه در صحنه علمی ــ ولی از رهبری برکنار می‌کند. این به خاطر این بوده که در نامه دوّم، امام این خاطرجمعی را پیدا کرده بودند که اگر ایشان در صحنه بماند کسی را اذیّت نخواهد کرد، مزاحمتی نخواهد کرد، در آینده ‌ ی نظام اختلالی ایجاد نمی‌کند. ... خصوصیّت امام همین بود.

امام آدمی بود که وقتی تشخیص می‌داد [به آن عمل می‌کرد.] تشخیص ‌ هایش هم به خصوص تشخیص در نامه ‌ ی ۶/۱/۶۸ عجولانه نبود. خب مقدّمات آن نامه، مقدّمات طولانی ــ یک سال یا بیشتر ــ بود تا بالاخره به اینجا رسید. وقتی [کاسه ‌ ی صبر امام] پر شد به نامه ۶/۱/۶۸ رسید. بعد هم که وضع ایشان [آیةاللّه منتظری] را گفتند و او نامه‌ای نوشت، امام فکر کردند که دیگر تخریب شخصیّت او به این اندازه شایسته نباشد، بنابراین نامه ۸/۱/۶۸ را نوشتند. البتّه امام در نامه ۸/۱/۶۸ هم آقای منتظری را از سیاست به ‌ کل کنار گذاشته منتها خواسته که دیگر به همان اندازه ‌ ای که لازم است، ایشان کنار برود و از لحاظ شخصیّتی بکلّی نابود نشود.»

امام خمینی (ره ) همچنین در ۲۶ فروردین ۱۳۶۸ در نامه‌ای خطاب به وزیران و نمایندگان مجلس شورای اسلامی علّت تصمیم خود در برکناری آیت‌الله منتظری را تبیین کردند:

بسم الله‏ الرحمن الرحیم

خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم(دامت ‌ افاضاتهم)

با سلام. شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‌دانید قضیّه از چه قرار است. همین‌قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیّه‌‏ها و پیغام‌ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیّه بدین‌جا ختم نگردد؛ ولی متأسّفانه موفّق نشد. از طرف دیگر وظیفه‌ی شرعی اقتضا می‌کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد؛ لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.
ان‏شاءالله‏ خواهران و برادران در آینده تا اندازه‏‌ای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی‌بردار نیست؛ و در صورت تخطّی، هرکس در هر موقعیّت بلافاصله به مردم معرّفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. والسّلام علیکم و رحمةالله‏ و برکاته.

۲۶/۱/۶۸
روح ‏الله‏ الموسوی الخمینی

دو هفته پس از نامه‌ی فوق یعنی در نهم اردیبهشت ۱۳۶۸ متن مبسوطی از سوی حجّت ‌ الاسلام سیّداحمد خمینی با عنوان «رنج ‌ نامه» خطاب به آقای منتظری منتشر شد که در این رنج ‌ نامه تأکید شده: «ازآنجاکه در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه ‌ ی حضرت امام با شما و تلاش معظّمٌ ‌ لّه برای نجات‌تان از چنگال توطئه ‌ گران و نفوذی ‌ ها بودم، فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کرده‌ام.» .

رنج ‌نامه‌ی حجّت الاسلام سیّداحمد خمینی بازخوانی مستند بخش قابل ‌ توجّهی از خطاهای رفتاری آقای منتظری در قبال انقلاب، ضدّ انقلاب، جامعه، امام و عملکردهایی است که سبب شد امام خمینی برای حفظ نظام و انقلاب اسلامی اقدام به عزل ایشان نمایند.




************************************


يکشنبه ۰۸ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۷:۰۱

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برشی از خاطرات آیت‌الله ری‌شهری
آیت‌الله ری‌شهری می‌گوید: نظر امام‌ پیش‌ از تصمیم‌ مجلس‌ خبرگان‌ نسبت‌ به‌ رهبری‌ آقای‌ منتظری‌ منفی‌ بود. ایشان‌ ضمن‌ نامه‌ی‌ 68/1/6 خطاب‌ به‌ آقای‌ منتظری‌ می‌فرمایند:«والله قسم‌ من‌ از ابتدا با انتخاب‌ شما مخالف‌ بودم‌ ولی‌ در آن‌ وقت‌ شما را ساده‌لوح‌ می‌دانستم‌ که‌ مدیر و مدبر نبودید...»
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۷ - ۰۵ فروردين ۱۴۰۰ - 2021March 25

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پاسخِ نخستین‌ پرسش‌ در مورد قائم‌مقامی‌ آقای‌ منتظری‌ که‌ آیا امام‌ با این‌ موضوع‌ موافق‌ بود یا نه‌؟ این‌ است‌ که‌ دیدگاه‌ امام‌ در این‌‌باره‌، پیش‌ از تصمیم‌ مجلس‌ خبرگان‌، و موضع‌ امام‌ پس‌ از تصمیم‌ خبرگان‌، باید جداگانه‌ مورد بررسی‌ قرار گیرد.

در ادامه با گریزی به جلد چهارم کتاب خاطرات آیت‌الله محمدی ری‌شهری که تحت عنوان «خاطره‌ها (بررسی برهه‌ای حساس از تاریخ رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران)» توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است به دیدگاه امام در رابطه با آقای منتظری پرداخته شده است.


مخالفت‌ ابتدایی‌ امام‌ با رهبری‌ آقای‌ منتظری‌

آیت‌الله ری‌شهری می‌گوید: نظر امام‌ پیش‌ از تصمیم‌ مجلس‌ خبرگان‌ نسبت‌ به‌ رهبری‌ آقای‌ منتظری‌ منفی‌ بود. ایشان‌ ضمن‌ نامه‌ی‌ 68/1/6  خطاب‌ به‌ آقای‌ منتظری‌ می‌فرمایند:«والله قسم‌ من‌ از ابتدا با انتخاب‌ شما مخالف‌ بودم‌ ولی‌ در آن‌ وقت‌ شما را ساده‌لوح‌ می‌دانستم‌ که‌ مدیر و مدبر نبودید...»

اما اینکه‌ امام‌ نظر خود را به‌ خبرگان‌ منتقل‌ کرد یا نه‌، داستانی‌ شنیدنی‌ دارد که‌ باید از زبان‌ آیت‌الله محمّدی‌ گیلانی که‌ عضو خبرگان‌ بوده‌ و اکنون‌ نیز همچنان‌ عضو مجلس‌ خبرگان‌ است‌، شنید. گفتنی‌ است‌ که‌ ایشان‌ در ملاقاتی‌ با امام‌ قبل‌ از تصمیم‌ خبرگان‌ در مورد قائم‌ مقامی‌ آقای‌ منتظری‌ از دیدگاه‌ امام‌ در این‌باره‌ مطلّع‌ شده‌ است‌.


نظر امام‌ یک‌ روز قبل‌ از تصمیم‌ خبرگان‌

آیت‌الله محمدی‌ گیلانی‌ در تاریخ 1379/9/6‌ به‌ مناسبت‌ شهادت‌ حضرت‌ امام‌ کاظم‌(ع) در منزل‌ آقای‌ علی‌ رازینی‌ ضمن‌ سخنرانی‌ گفت‌: «یک‌ روز قبل‌ از مطرح‌ شدن‌ قائم‌ مقامی‌ آقای‌ منتظری‌ در مجلس‌ خبرگان‌ (1364/4/25)، من‌ ضمن‌ تماس‌ با دفتر امام‌ کتباً (از طریق‌ آقای‌ توسلی‌ و آقای‌ رسولی‌) از ایشان‌ درخواست‌ ملاقات‌ کردم‌. در آن‌ موقع‌ اعلام‌ شده‌ بود که‌ امام‌ تا پانزده‌ روز ملاقات‌ ندارند. من‌ در تکه‌ کاغذی‌ نوشتم‌ مطلبی‌ واجب‌ و ضروری‌ است‌، احساس‌ وجوب‌ کردم‌ به‌ عرض‌ مبارک‌ برسانم‌. امام‌ اجازه‌ دادند خدمت‌شان‌ رسیدم‌.

گفتم‌: «فردا قرار است‌ موضوع‌ قائم‌ مقامی‌ آقای‌ منتظری‌ در مجلس‌ خبرگان‌ مطرح‌ شود، خواستم‌ به‌ عرضتان‌ برسانم‌ به‌ آقای‌ هاشمی‌ بگویید مطرح‌ نشود. من‌ به‌ آقای‌ منتظری‌ ارادت‌ دارم‌؛ خدمت‌شان‌ درس‌ خوانده‌ام‌؛ ایشان‌ را عابد و زاهد می‌دانم‌؛ ولی‌ این‌ خصوصیات‌، کافی‌ نیست‌. او از عهده‌ی‌ این‌ کار برنمی‌آید...».

امام‌ گله‌های‌ سوزانی‌ از آقای‌ منتظری‌ را آغاز کرد که‌ کجا چه‌ کرده‌ و کجا چه‌...! و اضافه‌ فرمود: «احمد هم‌ از او دفاع‌ می‌کند! از منزل‌ سید مهدی‌ هاشمی‌، دست‌نویس‌های‌ او را آورده‌اند. من‌ دیدم‌ نامه‌های‌ آقای‌ منتظری‌ از نوشته‌های‌ مهدی‌ هاشمی‌ الهام‌ گرفته‌! این‌ را من‌ برای‌ ایشان‌ نوشتم‌»!

سخن‌ امام‌ که‌ به‌ این‌جا رسید، من‌ گفتم‌: «آقای‌ منتظری‌ عین‌ نامه‌ی‌ شما را آورد و در جلسه‌ خواند و با خنده‌ گفت‌: امام‌ خیال‌ کرده‌ که‌ آنچه‌ من‌ برایش‌ می‌نویسم‌، الهام‌ از سید مهدی‌ می‌گیرم‌!

امام‌ فرمود: «نامه‌ی‌ مرا آورد در جلسه‌ خواند؟!»

گفتم‌: «بله‌! آقای‌ سید عباس‌ خاتم‌ و سید جعفر کریمی‌ و چند نفر دیگر هم‌ بودند».

امام‌ فرمود: «او این‌ طور است‌»!

عرض‌ کردم‌: «بفرمایید که‌ فردا ایشان‌ به‌ عنوان‌ قائم‌ مقام‌ رهبری‌ مطرح‌ نشود».

امام‌ قدری‌ فکر کرد و فرمود: « احمد نیست‌، می‌شود شما زحمت‌ بکشید و به‌ آقای‌ هاشمی‌ بگویید بعد از ظهر من‌ ایشان‌ را ببینم‌؟»

عرض‌ کردم‌: «بله‌، اما به‌ آقای‌ هاشمی‌ نفرمایید که‌ من‌ آمدم‌ [و این‌ جریان‌ را خدمت‌ شما گفتم‌.] به‌ هیچ‌ کس‌ نگویید. می‌ترسم‌ مرا هم‌ شمس‌آبادی‌ کنند یا مثل‌ شیخ‌ قنبر در چاه‌ بیندازند»!

این‌ را که‌ گفتم‌، امام‌ ـ اعلی‌ الله مقامه‌ ـ سه‌ بار خندید و فرمود: «خاطرت‌ جمع‌ باشد».

از دفتر امام‌، حرکت‌ کردم‌ و آمدم‌ شورای‌ نگهبان‌. جلسه‌ تمام‌ شده‌ بود و بعد رفتم‌ خدمت‌ آقای‌ هاشمی‌ و گفتم‌ صبح‌، خدمت‌ امام‌ رسیدم‌. کاری‌ داشتم‌. فرمودند به‌ آقای‌ هاشمی‌ بگویید که‌ من‌ ایشان‌ را ببینم‌...

شب‌، بعد از نماز مغرب‌ و عشا، خانم‌ حاج‌ احمد آقا زنگ‌ زد که‌ حاج‌ آقا! امام‌ فرمودند: آنچه‌ امروز ما صحبت‌ کردیم‌، مبادا از شما تجاوز کند. گفتم‌: «همین‌ طور است‌».

فردای‌ آن‌ روز، آقای‌ هاشمی‌ موضوع‌ قائم‌ مقامی‌ آقای‌ منتظری‌ را در مجلس‌ خبرگان‌ مطرح‌ کرد. آقای‌ محمدی‌ گیلانی‌ اضافه‌ کرد که‌: پس‌ از این‌ ماجرا، روزی‌ آقای‌ هاشمی‌ در حضور جمعی‌ گفت‌: من‌ بعد از ظهر رفتم‌ خدمت‌ امام‌. امام‌ فرمودند: «موضوع‌ قائم‌ مقامی‌ آقای‌ منتظری‌ را فردا مطرح‌ نکن‌».گفتم‌: «چرا؟ ما در اجلاسیه‌ی‌ قبل‌، به‌ آقایان‌ گفته‌ایم‌ که‌ ایشان‌ را به‌ عنوان‌ قائم‌ مقام‌، مطرح‌ کنیم‌». فرمود: نه‌! یکی‌ از دوستان‌ آمده‌ و چنین‌ گفته‌... گفتم‌: ما اعلام‌ کرده‌ایم‌. نمی‌شود...


چرا امام‌ نظر خود را اعلام‌ نکرد؟

تأمل‌ در آنچه‌ از آقای‌ محمدی‌ گیلانی‌ نقل‌ کردیم نشان‌ می‌دهد که‌ امام‌ در مورد طرح‌ قائم‌ مقامی‌ آقای‌ منتظری‌ در مجلس‌ خبرگان‌، در مقابل‌ کاری‌ انجام‌ شده‌ قرار گرفته‌ بود؛ اما به‌ هر حال‌، جای‌ این‌ پرسش‌ باقی‌ است‌ که‌ با آن‌ قاطعیتی‌ که‌ از امام‌ سراغ‌ داریم‌، اگر واقعاً با این‌ امر مخالف‌ بود، چرا نظر خود را به‌ خبرگان‌ اعلام‌ نکرد؟بی‌تردید، اگر خبرگان‌ نظر امام‌ را می‌دانستند، آقای‌ منتظری‌ را به‌ عنوان‌ جانشین‌ او تعیین‌ نمی‌کردند.

آقای‌ منتظری‌ عدم‌ مخالفت‌ امام‌ با قائم‌ مقامی‌ وی‌ را دلیل‌ موافقت‌ ایشان‌ می‌داند و در پاسخ‌ به‌ این‌ سؤال‌ که‌: «آن‌ وقت‌، احساس‌ شد که‌ حضرت‌ امام‌ هم‌ مخالفتی‌ دارند؟» می‌گوید: «من‌ نمی‌دانم‌. اگر ایشان‌ در آن‌ وقت‌، مخالف‌ بودند، لازم‌ بود همان‌ وقت‌، ولو با کنایه‌ یا پیغام‌ به‌ من‌ یا دیگری‌ و یا به‌ خبرگان‌ می‌فرمودند؛ زیرا مصلحت‌ نظام‌ از همه‌ چیز مهم‌تر بود...»

پاسخ‌ این‌ سؤال‌ را امام‌ در نامه‌ی‌ 68/1/8 فرموده‌اند. متن‌ فرمایش‌ امام‌، این‌ است‌: «والله قسم‌ من‌ از ابتدا با انتخاب‌ شما مخالف‌ بودم‌.... والله قسم‌ من‌ با نخست‌وزیری‌ بازرگان‌ مخالف‌ بودم‌؛ ولی‌ او را هم‌ آدم‌ خوبی‌ می‌دانستم‌. والله قسم‌ من‌ رأی‌ به‌ ریاست‌ جمهوری‌ بنی‌صدر ندادم‌ و در تمام‌ موارد، نظر دوستان‌ را پذیرفتم‌».

این‌ سخن‌ به‌ روشنی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ امام‌ در مورد عدم‌ اعلام‌ مخالفت‌ خود با رهبری‌ آقای‌ منتظری‌، همان‌ گونه‌ عمل‌ کرده‌ که‌ در مورد نخست‌ وزیری‌ بازرگان‌ و رئیس‌جمهور بنی‌صدر عمل‌ کرده‌ است‌. در همه‌ی‌ این‌ موارد، امام‌ ـ به‌ تعبیر خودشان‌ ـ نظر دوستان‌ را پذیرفته‌ است‌.

این‌ سخن‌ نشان‌ می‌دهد که‌ پس‌ از دیدار آقای‌ محمدی‌ گیلانی‌ مطالبی‌ به‌ امام‌ گفته‌ شده‌ که‌ ایشان‌ مصلحت‌ ندیده‌ با اقدام‌ مجلس‌ خبرگان‌ در مورد رهبری‌ آقای‌ منتظری‌ مخالفت‌ کند؛ چنان‌ که‌ در نامه‌ی 68/1/8 به‌ این‌ معنا تصریح‌ فرموده‌: «هم‌ شما و هم‌ من‌، از ابتدا با انتخاب‌ شما مخالف‌ بودیم‌...؛ ولی‌ خبرگان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ بودند و من‌ نمی‌خواستم‌ در محدوده‌ی‌ قانونی‌ آنها دخالت‌ کنم‌».

باری‌، کوتاه‌ سخن‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ سؤال‌ که‌ چرا امام‌ نظر مخالف‌ خود را در مورد رهبری‌ آقای‌ منتظری‌ اعلام‌ نکرد، این‌ است‌ که‌ سیره‌ی‌ حکیمانه‌ی‌ امام‌ در این‌گونه‌ موارد، این‌ بود که‌ تا آنجا که‌ مصالح‌ نظام‌ را در خطر نبیند و احساس‌ تکلیف‌ قطعی‌ نکند، نظر مسئولان‌ اصلی‌ کشور را که‌ در واقع‌ مشاوران‌ مورد اعتماد ایشان‌ بودند و از آنان‌ به‌ «دوستان‌» تعبیر فرموده‌، بر نظر خود مقدم‌ می‌داشت‌.

در مورد رهبری‌ آقای‌ منتظری‌ نیز، تا آنجا که‌ تنها وی‌ را ساده‌لوح‌ و فاقد مدیریت‌ و تدبیر می‌دانست‌، با اصرار مدیران‌ ارشد کشور به‌ این‌ جمع‌بندی‌ رسید که‌ همراهی‌ و همکاری‌ آنان‌ با وی‌، خلا بی‌تدبیری‌ و سادگی‌ او را پر خواهد کرد؛ اما حوادث‌ بعدی‌ ثابت‌ کرد که‌ مشکل‌ بیش‌ از این‌ است‌ و لذا «با دلی‌ پرخون‌ و قلبی‌ شکسته‌» و با آگاهی‌ تمام‌، آقای‌ منتظری‌ را از رهبری‌ آینده‌ برکنار کرد.



******************
از سایت رهبری:
یازده سؤالی که کتاب «روایت رهبری» به آنها پاسخ میدهد
نسخه قابل چاپ

یازده سؤالی که کتاب «روایت رهبری» به آنها پاسخ میدهد

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif کتاب «روایت رهبری» در سه فصل و ۶۲۰ صفحه، روایت جامع و دست اولی است از «رسمیت و قانونیت یافتن رهبری حضرت امام خمینی رحمه‌الله با مصوبه مجلس خبرگان قانون اساسی»، «تعیین آیت‌الله منتظری به رهبری آینده توسط مجلس خبرگان رهبری و سپس عزل وی» و در نهایت، «تعیین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای توسط مجلس خبرگان به رهبری انقلاب اسلامی».
از ویژگی‌های «روایت رهبری» می‌توان به استفاده از برخی خاطرات منتشرنشده سیاسی و مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به تناسب موضوعات مطرح شده در کتاب اشاره کرد.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در آستانه‌ی سالروز رحلت امام خمینی رحمه‌الله بر اساس مستندات این کتاب به یازده سؤال درباره‌ی اقدامات مجلس خبرگان برای انتخاب جانشین رهبر کبیر انقلاب، پاسخ میدهد:

 
* ۱- چرا خبرگان تصمیم گرفتند که در زمان حیات امام، جانشین رهبری را برگزینند و برای این منظور، آیت‌الله منتظری را در نظر گرفتند؟
* پس از آغاز به کار مجلس خبرگان رهبری و انجام مقدّمات مربوط به فعّالیّت مجلس نظیر تدوین آیین‌نامه‌ها، مهمترین مبحثی که پیش روی اعضا قرار داشت، نحوه‌ی عمل خبرگان به وظایف مصرّح در قانون اساسی بویژه اصلی‌ترین وظیفه یعنی انتخاب رهبری بود. برای این منظور، خبرگان فارغ از فضایی که در رابطه با آیت‌الله منتظری وجود داشت، کمیسیونی با عنوان «کمیسیون اصل ۱۰۷ قانون اساسی» تشکیل داده و مقرّر کردند وظیفه‌ی آن، تحقیق و بررسی درباره‌ی «همه‌ی موارد مربوط به شرایط و صفات رهبر» و نیز درباره‌ی «همه‌ی افراد در مظانّ رهبرى» باشد.

هم‌زمان، طرح و پیگیری این ایده در داخل و خارج مجلس خبرگان که «نیازی به تشکیل مجلس خبرگان برای شناسایی رهبری نیست.»، گروهی از دلسوزان نظام را بشدّت نگران کرده بود؛ چه، مجلس خبرگان یکی از ارکان اصلی نظام جمهوری اسلامی بود و این تهدید وجود داشت که از دُور خارج شدن مجلس خبرگان به‌عنوان مرجع تشخیص رهبری، فرایند نهادینه شدن ساختار سیاسی نظام را با چالش‌هایی اساسی مواجه سازد. اتّفاقاتی نظیر آنچه در نشست سالانه‌ی دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۶۳ افتاد و اعلام شد این تشکّل اجازه نخواهد داد که انتخاب آیت‌الله منتظری توسّط خبرگان انجام شود، این خطر را بسیار جدّی کرده بود. آیت‌الله خامنه‌ای روایت میکنند: «من احساس کردم که جمعی در صددند مسئله‌ی رهبری بعد از امام را با غوغاسالاری تمام کنند. ممکن هم بود آن شخص به نظر آنها همان آقای منتظری باشد امّا دوست میداشتند که این کار تحت ضابطه نیاید [بلکه] با هیاهو و های‌وهوی یک نفر را بگذارند، بعد هم با تبلیغات، قضیّه را تمام کنند. من خوفم این بود. [بنابراین] میخواستم این قضیه به شکل قانونی و منضبط تحقّق پیدا کند تا اینکه جایی برای غوغاسالاری نباشد. چیزی که من را در این احساس بیشتر دچار سوءظن میکرد این بود که بعضی از کسانی که در جلسه با این قضیّه مخالفت کردند جزو کسانی بودند که آن روز معروف بودند به جریان چپ. میدانید دیگر، سال ۶۳ و ۶۴ بعضی از اینها، افراد خیلی تند فعّالِ تبلیغاتچی بودند. جماعت خیلی فعّالی بودند، از‌لحاظ تبلیغات هم خیلی تبلیغات میکردند و فعّالیّتهای زیادی میکردند و هیاهو زیاد داشتند. چند نفر از اینها که دو نفرشان الان یادم است -البتّه اسم نمی‌آورم- با این‌که این کار در مجلس خبرگان انجام بگیرد در جلسه مخالفت میکردند که به احتمال زیاد در صورت‌جلسات منعکس است. لذا بود که در این قضیّه خیلی اصرار ورزیدم [که] ما باید این کار را با ضابطه تمام کنیم.».

بر این اساس و به منظور مقابله با حاکمیّت غوغاسالاری و ساختارشکنی و صیانت از قانون اساسی و تحکیم فرایند قانونی انتخاب رهبر آینده توسط مجلس خبرگان، در روز بیست‌وچهارم تیرماه ۱۳۶۴، در جلسه‌ی چهارم سوّمین اجلاسیّه‌ی خبرگان، طرحی توسّط آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی شناسایی رهبر آینده تنظیم و با امضای چهل نفر از اعضا تقدیم هیئت رئیسه شد. این طرح بدین شرح بود:
بسمه‌تعالی
هیئت رئیسه‌ی مجلس خبرگان
جهت پیش‌بینی از حوادث ناگوار، آمادگی کامل برای روز نیاز، و به دلیل وضعیّت آرام فعلی در محضر حیات مبارک ولیّ‌امر حضرت امام امّت(مدّظلّه‌العالی) مادّه‌ی زیر پیشنهاد میشود:
«خبرگان موظّفند در اسرع وقت در زمان حیات امام امّت در مورد شناسایی رهبر آینده بین فقهای حائز شرایط اصل ۵ و ۱۰۹ قانون اساسی برای مرجعیّت و رهبری بررسی و حدّاکثر در اجلاس آینده به‌صورت الأولی فالأولی به تفاهم رسیده و تصویب کنند.
تبصره: در صورت تصویب مجلس خبرگان مصوّبات را به نظر مبارک حضرت امام(مدّظلّه) برسانند.»

* ۲- فرآیند انتخاب آیت‌الله منتظری به رهبری آینده چگونه بود؟
* به منظور مقابله با حاکمیّت غوغاسالاری و ساختارشکنی و صیانت از قانون اساسی و تحکیم فرایند قانونی انتخاب رهبر آینده توسط مجلس خبرگان، در روز بیست‌وچهارم تیرماه ۱۳۶۴، در جلسه‌ی چهارم سوّمین اجلاسیّه‌ی خبرگان، طرحی توسّط آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی شناسایی رهبر آینده تنظیم و با امضای چهل نفر از اعضا تقدیم هیئت رئیسه شد. این طرح بدین شرح بود:
بسمه‌تعالی
هیئت رئیسه‌ی مجلس خبرگان
جهت پیش‌بینی از حوادث ناگوار، آمادگی کامل برای روز نیاز، و به دلیل وضعیّت آرام فعلی در محضر حیات مبارک ولیّ‌امر حضرت امام امّت(مدّظلّه‌العالی) مادّه‌ی زیر پیشنهاد میشود:
«خبرگان موظّفند در اسرع وقت در زمان حیات امام امّت درمورد شناسایی رهبر آینده بین فقهای حائز شرایط اصل ۵ و ۱۰۹ قانون اساسی برای مرجعیّت و رهبری بررسی و حدّاکثر در اجلاس آینده به‌صورت الأولی فالأولی به تفاهم رسیده و تصویب کنند.
تبصره: در صورت تصویب مجلس خبرگان مصوّبات را به نظر مبارک حضرت امام(مدّظلّه) برسانند.»

دو روز پس از مصوّبه‌ی لزوم شناسایی رهبر آینده، یعنی در جلسه‌ی روز ۲۶ تیرماه ۱۳۶۴ مجلس خبرگان، ۵۲ نفر از اعضا طرح جدیدی برای «تعیین مصداق رهبری» تقدیم هیئت رئیسه کردند که در آن، از آیت‌الله منتظری نام برده شده بود:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خبرگان امّت به موجب تکلیف مصرّح در مصوّبه‌ی روز ۶۴/۴/۲۴ و به‌عنوان مقدّمه‌ی عقلیّه‌ی لازم برای عمل به اصل ۱۰۷ قانون اساسی، فقیه عالی‌قدر و مجاهد، حضرت آیت‌الله منتظری(دامت‌برکاته) را به‌عنوان مصداق کامل قسمت دوّم اصل مزبور، تعیین میکنند.

هیئت رئیسه‌ی خبرگان رهبری روزهای هجده و نوزده آبانماه ۱۳۶۴ را زمان برگزاری یک جلسه‌ی فوق‌العاده برای تصمیم‌گیری درباره‌ی رهبری آینده اعلام و اعضا را دعوت کرد.

نهایتاً پس از بحثهای موافق و مخالف و مذاکرات متعدد، و با اغماض از مسئله‌ی مرجعیّت بالفعل که در اجلاس تیرماه به‌صورت جدّی مورد بحث قرار گرفته بود، تحقّق صدر اصل ۱۰۷ درباره‌ی آیت‌الله منتظری به رأی گذاشته شد و آقای هاشمی نایب‌رئیس مجلس خبرگان از اعضا خواستند: «کسانی که نظرشان این است که صدر اصل ۱۰۷ درمورد آیت‌الله العظمی منتظری تحقّق پیدا کرده و مردم ایشان را بعد از امام به‌عنوان رهبر، مرجع رهبر شناخته‌اند قیام بفرمایند.»

متنی که برای این طرح تنظیم شده بود بدین شرح بود: «خبرگان به‌عنوان مقدّمه‌ی واجب برای عمل به اصل ۱۰۷ قانون اساسی تشخیص خود را به‌صورت زیر اعلام میدارند:
فقیه عالیقدر حضرت آیت‌الله منتظری دامت‌برکاته از جانب امّت حزب‌الله به‌عنوان جانشین رهبر شناخته و پذیرفته شده‌اند و اگر مسئله‌ی جدیدی پیش نیاید در روز وقوع حادثه -اعاذنا الله تعالی منها- معظّمٌ‌لّه رهبر شناخته‌شده و پذیرفته‌شده از جانب مردم و مصداق صدر اصل ۱۰۷ خواهند بود و مراحل انجام‌شده‌ی این انتخاب مورد تأیید خبرگان می‌باشد.»

با قیام دوسوّم از حاضرین در جلسه‌ی خبرگان، این طرح به تصویب رسید. امّا برخی اعضا اشکالاتی به متن داشتند و خواستار اصلاح آن شدند. از جمله اشکالات مطرح شده این بود که صدر اصل ۱۰۷ ناظر به پذیرش فقیهی به‌عنوان رهبر و مرجع توسّط مردم است درحالیکه آیت‌الله منتظری مرجع نیستند. مسئله این بود که «مرجعیّت بالقوّه» و «صلاحیّت مرجعیّت» که خبرگان آیت‌الله منتظری را واجد آن دانستند، صرفاً مربوط به زمانی بود که ایشان به‌عنوان مصداق ذیل اصل ۱۰۷ تعیین شوند. اکنون که بحث بر سر تعیّن ایشان به‌عنوان مصداق صدر اصل ۱۰۷ بود، قانون بر «مرجعیّت بالفعل» صراحت داشت و ابهامی وجود نداشت. آقای هاشمی گفتند: «آقای مؤمن یا بعضی دیگر از آقایان شبهه دارند که ظاهراً صدر اصل این است که «به رهبریّت و مرجعیّت فعلی»... فعلیّت مطرح است و میگویند چون ایشان به‌عنوان مرجع تقلید شناخته نشده از تعبیر مرجع بهکار بردن دریغ میکنند. آنچه ما میفهمیم این است که مردم ایشان را تحقیقاً به‌عنوان جانشین رهبر در نظر گرفتند؛ صحبت سر این است که آیا مردم مرجع تقلیدشان هم در آینده ایشان خواهد بود یا نه؛ البتّه نظر ما این است که بله، برای اینکه این مردم که ما میشناسیم با این روحیّه‌ای که الان به ایشان مراجعه کردند با توجّه به جوانی ایشان، اینها کسی نیستند که بعد از نبودن امام بخواهند از موجودین که ما سراغ داریم از فردی غیر از آقای منتظری تقلید بکنند.»

نهایتاً متن با حذف کلمه‌ی «مرجع»، به این شکل اصلاح و با قیام ۵۳ نفر از ۷۳ عضو حاضر در مجلس، یعنی ۷۲ درصد آراء مأخوذه، به تصویب رسید: «حضرت آیت‌الله منتظری دامت‌برکاته در حال حاضر مصداق منحصربه‌فرد قسمت اوّل از اصل ۱۰۷ قانون اساسی است و مورد پذیرش اکثریّت قاطع مردم برای رهبری آینده میباشد. و مجلس خبرگان این انتخاب را صائب میداند.»  همانطوری که از متن پیدا است، عبارت «مصداق قسمت اوّل از اصل ۱۰۷ قانون اساسی» در این متن قید خورده است. یعنی درحالیکه قسمت اوّل اصل ۱۰۷ میگوید «از طرف‌ اکثریّت‌ قاطع مردم‌ به‌ مرجعیّت‌ و رهبری‌ شناخته‌ و پذیرفته‌ شده‌ باشد.»، در این متن صرفاً به پذیرش از سوی مردم به‌عنوان «رهبری آینده» اشاره شده است. یعنی ایشان در واقع از طرف خبرگان به‌عنوان مصداق تامّ قسمت نخست اصل ۱۰۷ شناسایی نشدند، بلکه به‌عنوان مصداق بخشی از این اصل (رهبری بدون مرجعیّت) شناخته شدند و اظهار امیدواری شد که در آینده ایشان مرجع تقلید اکثریّت نیز خواهند شد.

* ۳- نظر امام خمینی درباره انتخاب منتظری به رهبری آینده نظام اسلامی چه بود؟
* آقای محمّدی گیلانی از اعضای خبرگان بجد مخالف انتخاب آیت‌الله منتظری به رهبری بود و تصمیم گرفت پیش از برگزاری اجلاسیّه‌ی فوق‌العاده برای این انتخاب، موضوع را با امام(قدّس‌سرّه) در میان بگذارد. ایشان با دفتر امام خمینی(قدّس‌سرّه) تماس گرفته و درخواست ملاقات کرد. آن ایّام دفتر امام(قدّس‌سرّه) اعلام کرده بود که ایشان تا پانزده روز ملاقات ندارند؛ بااین‌وجود آقای محمّدی گیلانی اصرار کرد که مطلبی واجب و ضروری دارد و اجازه‌ی ملاقات یافت. در این دیدار، ایشان خدمت امام اطّلاع داد که قرار است موضوع آیت‌الله منتظری در خبرگان مطرح شود و درخواست کردند این اتّفاق نیفتد. آقای محمّدی گیلانی به امام عرض کرد که به آیت‌الله منتظری ارادت دارد، نزد ایشان درس خوانده‌ است، ایشان را عابد و زاهد میداند، امّا این خصوصیّات برای رهبری کافی نیست.

آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی مخالفت آقای محمّدی گیلانی با انتخاب آیت‌الله منتظری به رهبری و ملاقات وی با امام(قدّس‌سرّه)، نقل میکنند: «علت اینکه آقای محمّدی گیلانی از امام سؤال میکند [این بود که] خودش با این قضیّه موافق نبود. این را ما در سالهای بعد از رحلت امام فهمیدیم. [این را] آقای محمّدی گیلانی به خود من یک وقت گفت. مضمون حرف ایشان این بود که من آقای منتظری را اصلاً در قواره‌ی رهبری نمیدیدم. بعد ایشان خاطره‌ای نقل کرد که روزی با آقای منتظری سر یک قضیّه‌ای صحبتی میشود. آقای منتظری حرفی میزند که میگفت من اصلاً مبهوت ماندم که این حرف چطور از دهان یک آدم مسنّ عاقل فاضلی ممکن است در بیاید. میگفت حیرت کردم. لذا ایشان میگفت من اصلاً آقای منتظری را در این قواره‌ها نمیدانستم. البتّه آقای منتظری فاضل است اما شخصیّت ایشان با شخصیّت رهبری متناسب نیست. معلوم میشود این در آن وقت در ذهن ایشان بوده. علّت این هم که به امام مراجعه میکند همین نقطه بوده.»

در آن ملاقات، پس از صحبتهای آقای محمّدی گیلانی، امام نیز گلایه‌هایی از آیت‌الله منتظری مطرح کردند از جمله اینکه بررسی دست‌نوشته‌های کشف‌شده از ‌مهدی هاشمی ‌نشان میدهد نامه‌های شکوه‌آمیز آیت‌الله منتظری به امام درباره‌ی دستگاه‌ها و مسئولین کشور، ملهم از نوشته‌های سیّدمهدی است و امام(قدّس‌سرّه) این مسئله را طیّ نامه‌ای برای آیت‌الله منتظری نوشته است. آقای محمّدی گیلانی به امام عرض کردند در جریان این نامه‌ی ایشان هستند و در جلسه‌ای آیت‌الله منتظری نامه را برای همه خوانده و گفته است امام خیال کرده آنچه من برایش مینویسم از سیّدمهدی الهام میگیرم. امام از آقای گیلانی سؤال کرد: «نامه را آورد در جلسه خواند؟» و ایشان پاسخ داد: «بله! آقای سیّدعبّاس خاتم و سیّدجعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند.» امام فرمودند: «او این‌طور است.» سپس آقای گیلانی از امام خواست آیت‌الله منتظری در جلسه‌ی خبرگان به‌عنوان رهبر آینده مطرح نشود. امام قدری فکر کرده و فرمودند: «احمد نیست، میشود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعدازظهر من ایشان را ببینم؟» عرض کرد: «بله، امّا به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم و این جریان را خدمت شما گفتم. به هیچ‌کس نگویند. میترسم مرا هم شمس‌آبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند.». امام (قدّس‌سرّه) با خنده فرمودند: «خیالت جمع باشد.»

آقای محمّدی گیلانی نزد آقای هاشمی رفسنجانی رفته و پیام امام را به ایشان رساند. عصر آن روز، آقای هاشمی خدمت امام رفت و درباره‌ی این مسئله با ایشان مذاکره کرد. آقای هاشمی روز چهارده خرداد ۱۳۶۸ در جلسه‌ی مجلس خبرگان درباره‌ی این ملاقات گفت: «وقتی‌که ایشان [آقای محمّدی گیلانی] به من فرمودند که حضرت امام تو را خواسته‌اند، احضار کرده‌اند، من تلفن کردم به آنجا، گفتم وقتی تعیین کردند. رفتم خدمتشان، دیگر نزدیک شده بودیم یا مواجه شده بودیم با آن نامه‌ای که آقای منتظری نوشته بودند به مجلس. بعد ایشان فرمودند که من دیگر کاری ندارم به موضوع... باتوجّه‌به نامه‌ای که ایشان نوشتند، هرچه در مجلس رسیدید. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که با این نامه، خبرگان اقدامی نخواهند کرد.»

در نتیجه‌ی ملاقات آقای هاشمی با امام(قدّس‌سرّه)، بعد از نماز مغرب و عشاء، همسر حاج احمد خمینی با آقای گیلانی تماس گرفته و به ایشان گفتند: «امام فرمودند آنچه امروز ما صحبت کردیم مبادا از شما تجاوز کند.» این مسئله به‌صورت یک راز باقی ماند به‌گونه‌ای که حتّی آیت‌الله خامنه‌ای نیز تا سالها بعد از ماجرا بی‌اطّلاع بودند: «ما خیلی بعدها -نه اینکه همان وقت هم بلافاصله- شنیدیم که امام مخالف بود‌ه‌اند. قضیّه‌ی آقای محمّدی گیلانی و ملاقاتش با امام و پیغام به آقای هاشمی رفسنجانی را من سالها بعد شنیدم.»

آقای ابراهیم امینی در این باره می‌گوید: «مرحوم آیت‌الله منتظری از شاگردان ممتاز درس فلسفه، فقه و اصول امام و از ارادتمندان مخلص ایشان بود. لذا امام (قدّس‌سرّه) از ‌مراتب علم و دانش ایشان مطلع بودند. به همین دلیل از ایشان به‌عنوان حاصل عمر خود یاد کردند. مضافاً بر اینکه آقای منتظری و فرزندش، در دوران مبارزه با رژیم شاهنشاهی زندان‌ها و شکنجه و تبعیدهای زیادی را تحمّل کرده بودند و مراتب قاطعیّت و اخلاص و شجاعت آنها بر کسی پوشیده نبود. آقای منتظری علماً و عملاً به ولایت فقیه اعتقاد داشت و آثار ارزشمندی را در این رابطه تألیف و برای اثبات اصل ولایت فقیه تلاش کرده بود. با توجّه به این خصوصیّات، شاید امام از جهات علمی و سوابق مبارزاتی و از همه مهم‌تر اعتقاد به اصل ولایت فقیه ایشان را برای این منصب مناسب‌میدانستند، اما وجود مدیریّت، بینش صحیح سیاسی و اجتماعی که در امر رهبری بسیار مهم و حیاتی میباشند، در آقای منتظری مورد تردید امام بود. به همین دلیل هم با انتخاب ایشان به قائم‌مقامی موافق نبودند و این تصمیم را زودهنگام می‌دانستند. در عین‌حال امام نمیخواستند در امور مربوط به خبرگان دخالت کنند.»

شخص امام در نامه مورخ ششم فروردین ۶۸ به آقای منتظری این مخالفت را علنی کرد: والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم؛ ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح میدانستم که مدیر و مدبّر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیل‌کرده که مفید برای حوزه‌های علمیّه بودید و اگر اینگونه کارهایتان را ادامه دهید، مسلّماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. والله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم، من رأی به ریاست‌جمهوری بنی‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.

* ۴- ماجرای حمایت آیت‌الله منتظری از مجاهدین خلق در سال ۶۷ و مخالفت او با اعدام آنها چه بود؟
* تابستان ۱۳۶۷ اوج حمایتهای آیت‌الله منتظری از منافقین، و زمستان ۱۳۶۷ نیز اوج بدگویی‌های وی علیه انقلاب و نظام اسلامی است که به همه‌ی امیدها برای حفظ آیت‌الله منتظری پایان میدهد. منافقین پس از اعلام جنگ مسلّحانه علیه جمهوری اسلامی که طیّ آن هزاران نفر از ملّت بی‌گناه ایران به شهادت رسیدند، طبق قانون مجازات اسلامی محارب و مفسد فی‌الارض شناخته شده بودند.

سازمان مرکزی منافقین پس از فرار مسعود رجوی به همراه بنی‌صدر به فرانسه، در پاریس مستقر شده بود. بر اساس آمار حفاظت اطّلاعات ستاد مشترک سپاه تا تاریخ سی خرداد ۶۷ منافقین جمعاً ۸۴ مورد عملیّات ایذایی یا تک‌های هماهنگ‌شده علیه واحدهای جمهوری اسلامی انجام دادند که در این میان توانستند صدها نفر از رزمندگان را شهید و مجروح کرده و خسارات زیادی به جمهوری اسلامی وارد نمایند.

پذیرش قطعنامه‌ی ۵۹۸ از سوی ایران در تابستان ۶۷، سازمان را که همه‌ی هستی و حیثیّت خود را در گرو جنگ نهاده بود، مجبور به انجام مأموریّتی خطرناک کرد که برای آن برنامه‌ریزی کرده بود. آنها با این فکر که ایران از لحاظ سیاسی، اقتصادی و نظامی به بن‌بست رسیده، سقوط آن حتمی است و در چنین شرایطی قدرت به سازمان منتقل خواهد شد، با پشتیبانی رژیم صدّام حسین عملیّات «فروغ جاویدان» را آغاز کردند.

در این میان، منافقینی که در زندان به سر میبردند، دست به شورش زدند. نقشه آن بود که یگان منافقین به هر شهری که رسیدند، زندان شهر را به تصرّف خود درآورده و و از مجاهدین زندانی آماده‌ی رزم، یگان جدیدی تشکیل دهند که در ادامه‌ی پیشروی به آنها کمک کند. این برنامه، عیناً در طرح عملیّات فروغ جاویدان گنجانده شده بود. اسنادی به دست آمد که این زندانیان خود را برای حکومت منافقین در ایران آماده کرده و حتّی تعدادی به‌عنوان ارکان حکومت مشخّص شده بودند. امّا عملیّات مرصاد از سوی رزمندگان اسلام، ارتش منافقین را درهم کوبید و به این غائله پایان داد.

در چنین اوضاع و احوالی حضرت امام(قدّس‌سرّه) به مسئولان مربوطه دستور دادند تا ضمن بررسی مجدّد وضعیّت منافقین در زندان، آن دسته از این افراد را که همچنان بر سر موضع نفاق و همراهی با سازمان هستند،‌ به‌عنوان نیروهای داخلی یک سازمان محارب که با استفاده از فرصت، در صدد آشوبگری و تحریک دیگران به شورش هستند، اعدام کنند: «از آنجا که منافقین خائن به‌هیچ‌وجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه میگویند از روی حیله و نفاق آنها است و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، با توجّه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدّام علیه ملّت مسلمان ما، و با توجّه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه‌ی آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند.»

در این میان آیت‌الله منتظری نامه‌ای به تاریخ نهم مردادماه ۱۳۶۷ به محضر حضرت امام(قدّس‌سرّه) نوشت و به حکم ایشان در رابطه با اعدام منافقینی که بر موضع خود پافشاری میکنند، اعتراض کرد. نامه‌ی آیت‌الله منتظری، استدلال‌هایی سست و پیش‌داوری‌های غلطی داشت که به‌هیچ‌وجه از یک عالم دینی که بنا بود رهبری یک کشور و تدبیر امور را به عهده بگیرد، انتظار نمیرفت. ازجمله اینکه، اعدام منافقین حمل بر کینه‌توزی میشود؛ خانواده‌های آنان را داغدار و زده میکند؛ بسیاری از آنان سر موضع نیستند امّا مسئولین تند با آنان معامله‌ی سر موضع میکنند؛ تبلیغات خارجی علیه نظام شروع میشود؛ مسئولان قضایی و اطّلاعات و دادستانی در سطح مقدّس اردبیلی نیستند و بسا بی‌گناهی هم اعدام میشود؛ تا به حال از کشتن‌ها و خشونت‌ها نتیجه‌ای نگرفته‌ایم جز اینکه تبلیغات علیه خود را زیاد کرده‌ایم؛ و اعدام افرادی که در گذشته به کمتر از اعدام محکوم شده‌اند، بدون فعّالیّت تازه‌ای، بی‌اعتنائی به همه‌ی موازین قضایی است.

متن این نامه به‌گونه‌ای تنظیم شده است که گویی آیت‌الله منتظری اساساً از ورود لشکر منافقین به کشور و شورش اعضای زندانی سازمان در حمایت از این حمله‌ی مسلّحانه بی‌خبر است. مسئله‌ی او، داغدار شدن و زده شدن خانواده‌ی این جنایت‌کاران یا تبلیغات خارجی علیه نظام است. بااینکه دستور امام اعدام منافقینی است که همچنان بر سر موضع هستند، بی‌آنکه دلیل و مدرکی ارائه کند،‌ اوّلاً منافقین را تبرئه میکند که «بسیاری از آنان سر موضع نیستند.» و ثانیاً مسئولین را متّهم میکند که با آنان معامله‌ی سر موضع میکنند، و نهایتاً حکم امام را خلاف موازین قضایی دانسته و ایشان را به خشونت متّهم میکند. درصورتی‌که امام(قدّس‌سرّه)، تا زمان لشکرکشی منافقین به داخل خاک کشور و همراهی اعضای زندانی سازمان با آنان، نه‌تنها چنین حکمی صادر نکرده بودند،‌ بلکه در موارد متعدّدی، با عفو گروهی زندانیان گروهکی نیز موافقت کرده بودند. آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی حکم حضرت امام(قدّس‌سرّه) مبنی بر اعدام منافقین سر موضع میگویند: «امام آدم بسیار با ورعی بود. آدمی که به خاطر یک مسأله‌، اهمّیّت به حدود ندهد و سهل‌انگاری کند اصلاً نبود، هیچ. ایشان واقعاً در همه‌ی مسائل خیلی آدم متورّعی بود، چه برسد به مسأله‌ی خون. خب ایشان با محاسبه عمل و فکر کرده بود. ما این را یقین داشتیم. الان هم من مطمئنم که امام با یک محاسبه‌ی درستی تدبیر کرده بود. یعنی وقتی گروهی با نظام اسلامی و حکومت اسلامی در حال جنگ هستند که محاربند، فقط آدم‌هایی که الان شمشیر دستشان است محارب نیستند بلکه آن کسی هم که فرض بفرمایید رفته پستش را تحویل بدهد و بیاید، او هم جزو همین‌هاست، آن کسی که دارد خط‌دهی میکند، طراحی میکند، او هم [جزو اینها است]، سرباز ذخیره‌شان هم جزو اینها است. تفاوتی نمیکند. مسأله‌ی محاربه‌ی اشخاصی که با آنها همکاری داشته باشند و متّصل باشند، یک مسأله‌ی حل‌شده‌ای است تقریباً. امام با این ملاحظات این کار را کرده بودند. بنابراین از‌لحاظ فقهی و همچنین از‌لحاظ تشخیص امام و عملکرد امام و نظر امام جای هیچ دغدغه‌ای وجود ندارد.»

به هر صورت، امام(قدّس‌سرّه) پاسخی به نامه‌ی آیت‌الله منتظری نداده و اعتنائی به آن نکردند. چند روز بعد، آیت‌الله منتظری نامه‌ی دیگری به امام (قدّس‌سرّه) نوشت و در آن به نقل از یک قاضی شرع مدّعی شد یکی از زندانیان بااینکه سازمان منافقین را محکوم کرده و حاضر شده در جبهه نیز برای جنگ با عراق حاضر شود، صرفاً به این دلیل که گفته است در جبهه روی مین نمیرود، با او معامله‌ی سر موضع شده است.

با اینکه ماجرای مندرج در نامه‌ی آیت‌الله منتظری بسیار بعید به نظر میرسید، امام(قدّس‌سرّه) به دلیل حسّاسیّتی که داشتند، به این نامه پاسخ دادند: «نامه‌ی دوّم جنابعالی موجب تعجّب شد. شما فرد مذکور را بگویید بیاید تهران تا مسائلش را بگوید و مطمئن باشید و باشد که مسئله محرمانه میباشد. شما که میدانید من نمیخواهم سرسوزنی به بی‌گناهی ظلم شود؛ ولی دید شما درمورد ضدّ انقلاب و بخصوص منافقین را قبول ندارم. مسئولیّت شرعی حکم مورد بحث با من است؛ جنابعالی نگران نباشید. خداوند شرّ منافقین را از سر همه کوتاه فرماید.»

قاضی شرعی که آیت‌الله منتظری مدّعی بود از وی خبر گرفته، حجّت‌الاسلام محمّدحسین احمدی شاهرودی است که در رابطه با حکم حضرت امام با آیت‌الله منتظری دیدار کرده بود و در خاطرات آیت‌الله منتظری نیز از وی اسم برده شده است. در همان زمان حجّت‌الاسلام احمدی به جماران رفت تا آنچه را آیت‌الله منتظری در نامه به امام مطرح کرده بود، شرح دهد. امّا هنگامی که نزد مرحوم حاج احمد خمینی میرود، در کمال تعجّب متوجّه میشود آیت‌الله منتظری نه‌تنها آنچه را با ایشان مطرح کرده به امام منتقل نکرده، بلکه روایت ماجرای ساختگی «اعدام به دلیل نرفتن روی مین» را به وی نسبت داده است. وی میگوید: «بعد از حدود دو ماه از صدور حکم رفتم خدمت مرحوم آیت‌الله منتظری و به ایشان گفتم حاج‌آقا ما در خوزستان این چنین مواردی داریم که مثلاً محکومان میگویند ما در لفظ منافقین را رد میکنیم ولی مکتوب نمیکنیم. آیا پافشاری سر موضع باید حساب کرد یا خیر؟ آیا اینها مصداق پافشاری سر موضع است؟ خلاصه پیشنهاد دادم که خوب بود حضرت امام هیئتی را مشخّص میکردند که ملاک پافشاری سر موضع و معنای‌ آن چیست. تا این حرف را زدم دیدم آیت‌الله منتظری از جا بلند شد و نامه‌ای به من نشان داد که همان نامه‌ی معروف به امام درباره‌ی اعدامها بود و گفت اصلاً من حکم امام را قبول ندارم. پس ببینید ایشان قبل از اینکه من پیشش بروم آماده بوده است. من تأثیری در موضع آیت‌الله منتظری نداشتم. بعد از اظهارات آیت‌الله منتظری من گفتم: «حاج‌آقا ولیّ‌فقیه حضرت امام است و ما تابع حکم ایشان هستیم.» گفت پیشنهاد تو، پیشنهاد خوبی است. من شما را میفرستم خدمت امام و شما این پیشنهاد را به امام بگو. بنابراین اینکه میگویند من باعث شدم آقای منتظری آن نامه را به امام بنویسد اصلاً و ابداً درست نیست.»

حاج احمد خمینی در رنج‌نامه‌ی خود خطاب به آیت‌الله منتظری دراین‌باره مینویسد: «همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است، من این‌گونه نگفتم.». حاج احمد به این نیز اکتفا نمیکند و مسئولان اطّلاعات و امور قضایی مربوطه را خواسته و درباره‌ی این ماجرا از آنها نیز سؤال میکند. آنها نیز سراسر نوشته‌ی آیت‌الله منتظری را تکذیب میکنند.

با این اوصاف، نامه‌ی نخست آیت‌الله منتظری برای ممانعت از اجرای حکم امام، اگر میتوانست ناشی از ساده‌دلی و رقّت قلب و خوش‌بینی آیت‌الله منتظری به زندانیان منافقین یا ناشی از یک اختلاف‌نظر فقهی باشد، نامه‌ی دوّم که مبنایش یک ماجرای مضحک و موهوم بود و همان هدف نخست را دنبال میکرد، موجب نگرانی‌هایی جدّی درباره‌ی آیت‌الله منتظری شد. کار آیت‌الله منتظری به جایی رسید که حضرت امام(قدّس‌سرّه) در جلسه‌ای در حضور سران قوا وی را از عدالت ساقط دانستند. آیت‌الله خامنه‌ای میگویند: «امام گفتند که آقای منتظری عدالت ندارد یا ایشان از عدالت ساقط است. یک تعبیر این جوری کردند: از عدالت ساقط است. من ترسیدم که حالا بیاییم بیرون و این آقایان اینجا و آنجا بگویند امام گفت آقای منتظری از عدالت ساقط شد و این بکلّی پخش بشود. واقعاً از این قضیه وحشت کردم. گفتم آقا من خواهش می‌کنم ما را منع کنید از اینکه این حرف شما را در خارج نقل کنیم. ایشان یک تأمّلی کردند و گفتند «خیلی خب، نقل نکنید. این را از قول من نباید کسی نقل کند.» نقل آن را ممنوع کردند و حرام شد بر ما. ایشان نفی عدالت کردند از آقای منتظری. این البتّه مربوط به چند ماه مانده به فوت ایشان است. قبل از سال ۶۸ است.»

طبیعتاً ساقط شدن آیت‌الله منتظری از عدالت، به معنی از دست دادن صلاحیّت رهبری انقلاب نیز بود. امام(قدّس‌سرّه) تصمیم خود را درباره‌ی آیت‌الله منتظری گرفته بودند و اتّفاقات ماه‌های بعد، این تصمیم را عملی کرد.

* ۵- آیت‌الله منتظری چگونه از رهبری آینده نظام اسلامی برکنار شد؟
* یکی از مهمترین اقدامات حضرت امام(قدّس‌سرّه) در سال پایانی حیات مبارک‌شان، عزل آیت‌الله منتظری از رهبری آینده بود که در فروردین‌ماه ۱۳۶۸ اتّفاق افتاد. حضرت امام که از ابتدا مخالف انتخاب آقای منتظری به‌عنوان رهبر آینده‌ی نظام بودند، این مخالفت را علنی نکرده و تصمیم گرفتند در کار خبرگان رهبری مداخله نکنند. پس از تصمیم خبرگان نیز هرچند آن را تأیید نکردند، امّا تمامی تلاش خود را به‌کار بستند تا با رفع اشکالات آقای منتظری، ایشان را برای رهبری آینده‌ی انقلاب آماده کنند. امّا تلاش‌های حضرت امام(قدّس‌سرّه) نتیجه نداد و آقای منتظری به سبب نقایص شخصیّتی نظیر ساده‌لوحی، بشدّت تحت تأثیر منافقین و لیبرالها قرار گرفت، عملاً تبدیل به اپوزیسیون نظام شد و به تعبیر حضرت امام(قدّس‌سرّه)، مواضعی علیه نظام و انقلاب گرفت که شبیه به تبلیغات رژیم صدّام از رادیو بغداد برای تخریب جمهوری اسلامی بود. رویکرد و عملکرد آیت‌الله منتظری حجّت را بر حضرت امام تمام کرد که او صلاحیّت و مشروعیّت رهبری انقلاب اسلامی را ندارد و پس از ایشان، کشور و انقلاب و مردم را به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین خواهد سپرد. این بود که در تاریخ ششم فروردین ۱۳۶۸ طیّ نامهی شدیداللّحنی خطاب به آیت‌الله منتظری، عدم صلاحیّت وی برای رهبری آینده را اعلام کردند.

مصوّبه‌ی انتخاب آیت‌الله منتظری به رهبری آینده، ‌یک تصمیم داخلی و غیر رسمی مجلس خبرگان بود و اعضا تأکید داشتند تصمیم نهایی درباره‌ی رهبری ایشان در روز واقعه، نیازمند یک جلسه‌ی رسمی و البتّه منوط به بقای‌ وی بر صفات و شرایط رهبری است. پیرو تصریح امام خمینی(قدّس‌سرّه) بر فقدان صلاحیّت و مشروعیّت رهبری در آیت‌الله منتظری و اعلام استعفای ایشان، اینک مجلس خبرگان باید درباره‌ی مصوّبه‌ی آبان‌ماه ۱۳۶۴ خود تصمیم‌گیری میکرد.

آقای مشکینی گفت که خبرگان پیشتر تصدیق کرده بودند که فردی به‌عنوان مصداق نیمه‌ی اوّل اصل ۱۰۷ تعیُّن پیدا کرده است، حال باید پاسخ آن تصدیق قبلی به نحوی داده شود. ایشان برای این مسئله دو راه‌حل پیشنهاد دادند. نخست اینکه خبرگان اعلام نمایند آیت‌الله منتظری از مصادیق اصل یکصد‌ویازدهم قانون اساسی است؛ یعنی به دلیل فقدان شرایط لازم برای رهبری برکنار شود. امّا واقعیّت این بود که آیت‌الله منتظری اساساً به مقام رهبری نرسیده بود که اینک به استناد اصل ۱۱۱ توسّط خبرگان برکنار شود. تصمیم خبرگان درباره‌ی ایشان، یک تصمیم کاملاً داخلی و مقدّماتی بود که باید در زمان نیاز، برای تعیین ایشان به‌عنوان رهبر، یک تصمیم رسمی گرفته میشد که اینک امام(قدّس‌سرّه)، ایشان را فاقد صلاحیّت و مشروعیّت برای چنین مقامی دانسته بودند. پیشنهاد دیگر آقای مشکینی این بود باتوجّه‌به پذیرش استعفای آیت‌الله منتظری توسّط امام(قدّس‌سرّه)، این استعفا به پذیرش خبرگان هم برسد.

آقای اکبر هاشمی رفسنجانی نایب‌رئیس، پیشنهاد دوّم را مبنا قرار داد و گفت اگر خبرگان بحثی ندارند، درباره‌ی پذیرش استعفا رأی‌گیری شود. کسی برای بحث ثبت‌نام نکرد. نایب‌رئیس استعفا را به رأی گذاشت: «آقایانی که با پذیرش استعفای آیت‌الله منتظری موافق هستند قیام بفرمایند.». تمامی اعضا به‌جز دو نفر قیام کردند. بنابراین، استعفای وی با رأی اکثریّت قریب به اتّفاق اعضا پذیرفته شد.

* ۶- پیشنهاد رهبری آیت‌الله خامنه‌ای از سوی امام خمینی در مهرماه ۱۳۶۷
* امام(قدّس‌سرّه) در طول حیات مبارکشان، همواره محلّ رجوع مسئولان کشور برای رفع ابهامات و دفع سردرگمی‌ها و خروج از بن‌بست‌ها و روشن شدن تکلیف در مسائل حساس بودند و حلّ مسئله‌ای به اهمّیّت رهبری آینده، نمیتوانست در افق نگاه امام(قدّس‌سرّه) جایگاهی نداشته باشد. لذا یکی از مهم‌ترین اقدامات حضرت امام خمینی(قدّس‌سرّه) در سال پایانی عمر مبارکشان، نام بردن از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به‌عنوان رهبر آینده بود که نه‌تنها حرکت انقلاب اسلامی در مسیر اصلی خود را تضمین کرد،‌ بلکه مسیر را برای خبرگان درباره‌ی تعیین رهبر آینده‌ی انقلاب هموار نمود.

در مهرماه سال ۱۳۶۷، یعنی نزدیک به شش ماه پیش از برکناری آیت‌الله منتظری، جلسه‌ای در محضر امام(قدّس‌سرّه) با حضور سران قوا، نخست‌وزیر وقت و مرحوم حاج احمد آقا خمینی برگزار شد.

آقای هاشمی رفسنجانی -رئیس وقت مجلس شورای اسلامی- در اجلاسیّه‌ی رسمی چهارده خرداد ۱۳۶۸ خبرگان، با شاهد گرفتن آقای موسوی اردبیلی -رئیس وقت شورای‌عالی قضایی- جلسه را این‌گونه روایت میکند: «ما یک جلسه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و احمد آقا خدمت امام بودیم. همان موقعی که مسئله‌ی آقای منتظری داغ شده بود و ما با امام مباحثه داشتیم. ما یکی از احتجاجاتمان با امام این بود که شما اگر آقای منتظری را کنار بگذارید، ما در رهبری دچار مشکل میشویم....امام هم شورایی را خیلی تمایل نداشتند هیچ‌وقت. فرد هم ما میگفتیم ما فردی را نداریم الان که مطرح بکنیم در جامعه. چون ما فرضمان بر مرجعیّت بود و با همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید؟ آقای خامنه‌ای.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی این جلسه میگویند: «معلوم بود که امام جدّاً بنا دارند که آقای منتظری را از رهبری آینده کنار بگذارند. چه‌جوری کنار گذاشتن را شاید حدس نمیزدیم. ممکن بود ایشان خطاب به خود آقای منتظری بگویند استعفا بده، امّا این شکلی را که پیش آمد ما نمیدانستیم. ناراحتی ما از این بود که خلأ به‌وجود می‌آید و همین را هم در یکی از جلسات گفتیم و ایشان جوابی دادند.

در یک جلسه باز ایشان [عدم صلاحیّت آیت‌الله منتظری برای رهبری آینده] را مطرح کردند. من به ایشان گفتم: «آقا! ما در این مجموعه‌ی دوستان کس دیگری غیر از ایشان نداریم.»؛ ایشان گفتند: «نه، این‌جور نیست! شما رهبر بشوید.»؛ همین‌جور؛ «شما رهبر بشوید.»؛ من اصلاً این حرف را جدّی نگرفتم؛ واقعاً جدّی نگرفتم، هیچ؛ سکوت کردم. جلسه هم سکوت شد، چند لحظه‌ای گذشت. من روبروی امام نشسته بودم، حاج احمد آقا این‌طرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من] گفت: «بله، چطور شما میگویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست.»؛ دوباره امام گفت: «نخیر، ایشان رهبر بشوند.»؛ شاید هم اسم آوردند و مشخّص کردند آقای خامنه‌ای. در جلسه حالت خاصّی هم تاحدودی پیش آمد، ولی من این را که ممکن است این در ذهن امام باشد واقعاً جدّی نگرفتم. [با خود] گفتم حالا به‌عنوان مثال گفتند شما رهبر باشید. اصلاً یادم نماند. بعد از چند روز بنا بود همه‌ی رفقا در دفتر من جمع بشوند. آقای هاشمی چند دقیقه‌ای زودتر آمده بود. به من گفت: «فلانی! نظر شما راجع به آن مطلبی که امام گفتند چیست؟»؛ من اصلاً یادم نیامد که ایشان چه میگوید. گفتم: «کدام مطلب؟»؛ گفت: «اینکه گفتند شما رهبر باشید.»؛ گفتم: «هیچّی!»؛ گفت: «نه، امام بی فکر قبلی این حرف را نمیزند. این حرف همین‌طوری از دهان امام نپرید. این را با فکر قبلی میگوید.»؛ گفتم: «من نمیدانم. من نمیدانم.»؛ چند ماه بعد ‌در اتاق آقای هاشمی جلسه‌ای با ایشان داشتیم. باز همین صحبت پیش آمد. گفتم: «آقای هاشمی! بدان اگر چنین چیزی برای من پیش بیاید قطعاً و یقیناً آن را قبول نخواهم کرد. این را مطمئن باشید.»؛ واقعاً هم بنایم بر همین بود و اصلاً احتمال هم نمیدادم که قضیّه به این شکل مطرح بشود. البتّه اندکی قبل از فوت امام -همان روز و شب- صحبت شورای رهبری جدّی شد. افرادی هم که جمع شده بودند، اسم من را به‌عنوان یک فرد می‌آوردند امّا به این شکلی که بعداً پیش آمد اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد.» ؛ آقای هاشمی میگوید ما میتوانستیم فرمایش امام در رابطه با آیت‌الله خامنه‌ای را حمل بر این کنیم که هدف ایشان این بوده که ما را قانع کنند و بگویند در بن‌بست نیستید. این بود که تصمیم میگیرد درباره‌ی همین مسئله یک بار دیگر خصوصی خدمت امام(قدّس‌سرّه) رفته و دراین‌باره با ایشان صحبت کند. در این دیدار حضرت امام(قدّس‌سرّه) مجدّداً میفرمایند:‌ «که شما وقتی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟»

امام(قدّس‌سرّه) پس از این ماجرا نیز بارها و بارها خطاب به نزدیکان خود، از آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری آینده‌ی نظام نام بردند. خانم زهرا مصطفوی دختر حضرت امام(قدّس‌سرّه) دراین‌باره نقل میکنند:‌ «من مدّتها قبل از برکناری قائم‌مقام رهبری شخصاً از محضر امام درباره‌ی رهبری پرسیدم و ایشان از آیت‌الله خامنه‌ای نام بردند. پرسیدم که آیا شرط مرجعیّت و اعلمیّت در رهبری لازم نیست و ایشان نفی کردند و از مراتب علمی ایشان پرسیدم و صریحاً فرمودند که ایشان اجتهادی که برای ولیّ‌فقیه لازم است را دارد.»

* ۷- آیا رعایت شرط مرجعیت برای انتخاب رهبری الزامی بود و چه نظراتی در این باره در میان خبرگان وجود داشت؟
* اعضای خبرگان پیرامون شرط مرجعیّت برای رهبری در اصل ۱۰۷ قانون اساسی مصوّب ۱۳۵۸، ابهاماتی داشتند و یکی از مواردی که در اجلاسیّه‌ی بهمن‌ماه ۱۳۶۳ برای رفع ابهام به کمیسیون اصل ۱۰۷ قانون اساسی ارجاع شد، همین مسئله بود.

اصل ۱۰۷ در واقع دو شیوه برای شناسایی ولیّ‌فقیه معیّن کرده بود که در شیوه‌ی نخست، فردی از سوی اکثریّت قاطع مردم به مرجعیّت و رهبری شناخته میشد و در شیوه‌ی دوّم، خبرگان رهبر را شناسایی میکردند. در شیوه‌ی نخست، قانون درباره‌ی مرجع بودن رهبر کاملاً صراحت داشت: «هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم از طرف اکثریّت قاطع مردم به مرجعیّت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد، همان‌گونه که درمورد مرجع عالی‌قدر تقلید و رهبر انقلاب آیت‌الله‌العظمی امام خمینی چنین شده است، این رهبر، ولایت امر و همه‌ی مسئولیّتهای ناشی از آن را به عهده دارد.»

امّا در شیوه‌ی دوّم که مربوط به انتخاب رهبر توسّط خبرگان بود، از عبارت «صلاحیّت مرجعیّت» استفاده شده بود: «در غیر این صورت (یعنی در صورتی که رهبر به شیوه‌ی نخست شناسایی نشد) خبرگان منتخب مردم درباره‌ی همه کسانی که صلاحیّت مرجعیّت و رهبری دارند بررسی و مشورت میکنند، هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند، او را به‌عنوان رهبر به مردم معرّفی مینمایند،‌ وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به‌عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرّفی میکنند.». مسئله این بود که آیا مراد قانونگذار در این شیوه نیز، مرجعیّت بالفعل بوده است یا صلاحیّت برای احراز جایگاه مرجعیّت در آینده.

گفتیم که کمیسیون اصل ۱۰۷ پس از بررسی‌هایی که انجام داد، درباره‌ی شیوه‌ی دوّم مصوّب کرد «درمورد فقیهی که خبرگان به موجب اصل ۱۰۷ او را به‌عنوان رهبر معرّفی میکنند، صلاحیّت برای افتاء و مرجعیّت کافی است و نیازی به مرجعیّت بالفعل ندارد.» این مصوّبه در دستور کار اجلاسیّه‌ی تیرماه ۱۳۶۴ خبرگان قرار داشت، امّا با ارائه‌ی طرحی برای شناسایی آیت‌الله منتظری به رهبری آینده در میانه‌ی اجلاسیّه، نوبت به بررسی مصوّبه‌ی کمیسیون درباره‌ی شرط مرجعیّت نرسید. البتّه در همان اجلاسیّه و در جریان مباحثی که پیرامون آیت‌الله منتظری انجام شد، این اجماع میان خبرگان وجود داشت که وی مرجع بالفعل نیست؛ تا جایی که خبرگان در مصوّبه‌ی شناسایی ایشان به‌عنوان «مصداق بخش نخست اصل ۱۰۷ در آینده»، کلمه‌ی «مرجعیّت» را از متن نهایی حذف کردند؛ و این در حالی بود که درباره‌ی شرط مرجعیّت بالفعل برای رهبری در بخش نخست اصل ۱۰۷ هیچ ابهامی وجود نداشت. لذا باید گفت خبرگان در سال ۱۳۶۴ عملاً از شرط «مرجعیّت بالفعل» برای رهبری در کلّ اصل ۱۰۷ چشم پوشیدند و «صلاحیّت برای مرجعیّت در آینده» را ملاک قرار دادند.

با این وجود، مصوّبه‌ای رسمی درباره‌ی رفع ابهام شرط مرجعیّت در خبرگان وجود نداشت و لذا پای این ابهام به اجلاسیّه‌ی چهارده خرداد ۱۳۶۸ نیز کشیده شد. ازآنجایی‌که پس از رحلت حضرت امام(قدّس‌سرّه)، مصداقی برای قسمت نخست اصل ۱۰۷ که اکثریّت قاطع مردم او را به رهبری و مرجعیّت شناخته باشند، وجود نداشت، خبرگان باید به شیوه‌ی دوّم عمل کرده و فرد رهبر یا شورای رهبری را تعیین میکردند. امّا پیش از ورود به مصداق، بحث مبسوطی پیرامون شرط مرجعیّت صورت گرفت.

برخی اعضای خبرگان از نظریّه‌ی «مرجع بالفعل» دفاع کرده و درنتیجه معتقد بودند که رهبر یا شورای رهبری باید از میان مراجع انتخاب شود. برخی دیگر نیز، در حمایت از نظریّه‌ی «مرجع بالقوّه» سخن گفته و قائل بودند نیازی نیست رهبر از میان مراجع موجود باشد. ایده‌ای برای مراجعه به شورای نگهبان برای تفسیر قانون اساسی مطرح شد و در مقابل آن، استدلال شد که فهم مجری قانون حجّت است و نیازی به ارجاع موضوع به شورای نگهبان نیست. نهایتاً نامه‌ی حضرت امام به رئیس شورای بازنگری قانون اساسی مبنی بر ضرورت حذف شرط مرجعیّت از شرایط رهبری برای اعضا قرائت شد و نظر امام(قدّس‌سرّه)، ملاک عمل خبرگان قرار گرفت.

* ۸- چه نظراتی درباره رهبری فردی یا شورایی وجود داشت و چگونه خبرگان به رهبری فردی اقبال بیشتری نشان دادند؟
* بر اساس اصل ۱۰۷ قانون اساسی مصوّب ۵۸، رهبری میتوانست هم به‌صورت فردی باشد و هم به‌صورت شورایی مرکّب از سه یا پنج عضو. ورود خبرگان به بحث پیرامون شورایی یا فردی بودن رهبری، نشاندهندهی این بود که ملاک و مبنای تصمیمگیری دربارهی رهبری، قانون اساسی جاری کشور است و نه مصوّبات شورای بازنگری.

هشت نفر برای صحبت ثبت‌نام کردند و مشورت خبرگان درباره‌ی شورایی یا فردی بودن رهبری آغاز شد. اصلی‌ترین استدلال موافقان شورایی بودن رهبری این بود که فردی که حائز جمیع شرایط رهبری باشد وجود ندارد، امّا اگر ویژگی‌های یک جمع پنچ نفری تجمیع شود، این شرایط در مجموعه‌ی شورای رهبری وجود خواهد داشت. امّا مخالفان استدلال کردند که اوّلاً تجربه‌ی مدیریّت شورایی در قوّه مجریّه (که قدرت میان رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر تقسیم شده بود) و قوّه‌ی قضائیّه (که مدیریّت قوّه به عهده‌ی شورایعالی قضایی بود)، یک تجربه‌ی ناموفّق است و احتمال شکست تجربه‌ی رهبری شورایی نیز وجود دارد؛ ثانیاً این شبه‌مغالطه است که اگر هر عضوی از شورا حائز یکی از شرایط رهبری باشد، شورای رهبری حائز کلّ شرایط خواهد بود؛ چگونه قاطعیّت یک عضو قرار است عدم قاطعیّت دیگر اعضا را جبران کند یا علمیّت یکی، جبران فقدان علمیّت در دیگری را نماید؟

آقای محیّ‌الدّین حائری شیرازی به‌عنوان اوّلین ناطق دستور جدید، در مخالفت با شورای رهبری سخن گفت. استدلال ایشان این بود که تجربه‌ی خوبی درباره‌ی شورایی بودن مدیریّت در قوّه‌ی مجریّه و قضائیّه وجود ندارد و اگر رهبری شورایی شود، مردم احساس عدم امنیّت خواهند کرد

آقای سیّدعلی‌محمّد دستغیب که به‌عنوان ناطق بعدی پشت تریبون رفت،‌ پیشنهاد داد برای این دوره‌ی موقّت تا اتمام فرایند بازنگری، شورایی مرکّب از آقایان مشکینی، صانعی، هاشمی، خامنه‌ای و موسوی اردبیلی تعیین شوند تا اداره‌ی امور را به عهده بگیرند.

آقای سیّدمحمّدعلی موسوی جزایری در مخالفت با شورای رهبری،‌ به تجربه‌ی شکست‌خورده‌ی قوای مجریّه و قضائیّه اشاره کرد و تمرکز مسئولیّت را برای رهبری لازم دانست..

آقای ابراهیم منهاج دشتی در نطق خود، سخن آقایان جزایری و حائری را پذیرفت که در مسائل اجرائی، شورا موفّق نبوده است،‌ امّا گفت رهبری یک مسئولیّت اجرائی نیست و ایده‌ی شورای رهبری را باید با تجربه‌ی نهادهایی مانند مجمع تشخیص مصلحت،‌ شورای نگهبان و هیئت دولت سنجید. استدلال دیگری که آقای دشتی در موافقت با رهبری شورایی ارائه کرد، ناظر به مقبولیّت بود. ایشان معتقد بود فردی وجود ندارد که به تنهایی بین همه‌ی اقشار مردم و دستگاه‌ها مقبول باشد، امّا یک جمع پنج نفره این مقبولیّت را خواهد داشت. پنج نفر پیشنهادی ایشان عبارت بودند از آیات خامنه‌ای، هاشمی، مشکینی، موسوی اردبیلی و حاج احمد آقا خمینی.

ناطق بعدی، آقای سیّدمهدی روحانی بود که به‌عنوان مخالف رهبری شورایی صحبت کرد. ایشان استدلال کرد که اگر منظور از شورا،‌ مشورت ولیّ امر مسلمین با دیگران است، در اسلام این شورا را داریم، امّا اینکه چند نفر رهبری را به عهده بگیرند، سابقه‌ای در روایات اسلامی و تاریخ اسلام ندارد.

آقای محمّد عبایی خراسانی در موافقت با شورایی بودن رهبری صحبت کرد. نظر ایشان این بود که چون نمیتوان فردی شبیه امام(قدّس‌سرّه) پیدا کرد، رهبری شورایی باشد و کسانی در این شورا عضو باشند که سابقه‌ی خدمت در جمهوری اسلامی داشته و امتحان خود را پس داده باشند. بر این اساس،‌ ایشان پیشنهاد داد سران سه قوّه (آقایان خامنه‌ای، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی)، آقای مشکینی و همچنین حاج احمد آقا خمینی به‌عنوان شورای رهبری انتخاب شوند.

آقای حسن همّتی نیز موافق رهبری شورایی بود؛ با این استدلال که وقتی فرد جامع‌الشّرایط برای تصدّی رهبری وجود نداشت، باید یک مجموعه‌ای انتخاب کرد که بتواند جایگزین فرد شود.

آقای جنّتی به‌عنوان آخرین فردی که در این موضوع صحبت کرد، با رهبری شورایی مخالف بود. ایشان چند استدلال برای مخالفت با شورا ارائه کرد. نخست اینکه امام(قدّس‌سرّه) نیز نظرشان روی فرد بوده و هم در نامه‌ای که به آقای مشکینی پیرامون رهبری نوشته‌اند و هم در مذاکرات خصوصی با افراد مختلف، به رهبری فردی اشاره کرده‌اند. آقای جنّتی در دوّمین استدلال خود، ‌ضمن رد کردن شباهت کار رهبری به نهادهایی مانند مجمع تشخیص که مورد اشاره‌ی آقای دشتی بود، این نظر آقای همّتی را نیز که یک مجموعه میتواند ویژگی‌های یک فرد را داشته باشد، ممکن ندانست.

اینک نوبت رأی‌گیری درباره‌ی شورایی یا فردی بودن رهبری بود. آقای هاشمی از اعضا استمزاج کرد که برای فردی رأی گرفته شود یا برای شورایی؟ ‌آقای خلخالی در پاسخ گفت برای فردی.

سپس نایب‌رئیس مجلس از اعضا خواست «آقایانی که با فردی بودن رهبر در این مقطع، همین مقطع تا رفراندوم موافق هستند، قیام بفرمایند.».

چهار عضو از پنج عضو هیئت رئیسه (آقایان مشکینی، هاشمی، امینی و طاهری خرّم‌آبادی) و نیز آیت‌الله خامنه‌ای قیام نکردند؛ یعنی با رهبری فردی مخالفت کردند. با این وجود، اکثریّت خبرگان با قیام خود به رهبری فردی رأی دادند.

* ۹- ماجرای مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با انتخاب به عنوان رهبری و جانشین حضرت امام از سوی خبرگان چه بود؟
* پس از آنکه خبرگان از نظر حضرت امام درباره‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطّلع شدند، ایشان وقت گرفته و پشت تریبون قرار گرفتند. آیت‌الله خامنه‌ای شاگرد حضرت امام(قدّس‌سرّه) بودند و وقتی امام، همان تنها عالم محقّق‌کننده‌ی شأن وراثت انبیا، با تواضع و فروتنی تمام خود را یک «طلبه» میدانست، شاگرد که اینک در معرض ولایت بر مسلمین جهان بود، با چه ادبیّاتی باید درباره‌ی خود سخن میگفت؟ آیت‌الله خامنه‌ای اینک در معرض مسئولیّتی بزرگ بودند و پشت تریبون قرار میگرفتند که دراین‌باره سخن بگویند. در ماجرای نامزدی ایشان برای ریاست‌جمهوری دیدیم که صرفاً پس از تکلیف حضرت امام(قدّس‌سرّه) نامزدی را پذیرفتند. انتظاری جز این نمیشد از این شخصیّت داشت که تمامی تلاشش را به‌کار ببندد تا این مسئولیّت متوجّهش نشود، امّا یک دغدغه‌ی مهمّ دیگر نیز وجود داشت و آن اینکه اگر خبرگان نهایتاً این مسئولیّت را به دوش ایشان می‌گذاشتند، آیا حرفشان برای کسانی که معتقد به فقاهتشان نبودند، حجّیّت داشت؟ ایشان نطق کوتاه خود را این‌گونه آغاز کردند:‌ «بسم الله الرّحمن الرّحیم. اوّلاً واقعاً باید خون گریست بر جامعه‌ی اسلامی که حتّی احتمال کسی مثل بنده در آن مطرح بشود... من نمیخواهم درباره‌ی این صحبت کنم. مسئله اشکال فنّی دارد؛ اشکال اساسی دارد. من قبلاً خدمت آقای هاشمی هم گفتم. در یکی دو هفته قبل از این، که همین قضیّه مطرح بوده، ایشان فرمودند. من جدّاً به ایشان گفتم من قاطعاً چنین چیزی را قبول نخواهم کرد. حالا غیر از اینکه خود من حقیقتاً لایق این مقام نیستم و این را بنده میدانم. شاید آقایان هم میدانید. اصلاً از لحاظ فنّی اشکال پیدا میکند این قضیّه. رهبری، رهبری صوری خواهد بود، نه رهبری واقعی. خب، من نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی، برای بسیاری از آقایان حرفم حجّیّت حرف رهبر را ندارد. این چه رهبری خواهد بود؟ ...قانون اساسی که خب میگوید مرجع. حالا یا مرجع شأنی یا مرجع فعلی. اینکه حالا هیچ. از لحاظ شرعی هم حجّیّت قول رهبر در صورتی است که آن کسی که میخواهد به حرف او عمل کند، او را فقیه و صاحب‌نظر در امور دین بداند. خب الان در همین جلسه چند نفر از آقایان آمدند صحبت کردند، تصریح کردند که بنده صاحب‌نظر نیستم... همین آقای آذری که اسم بنده را اوّل بار آوردند در این جلسه، بنده اگر حکم بکنم، ایشان قبول خواهند کرد؟»

آقای آذری قمی در پاسخ به این پرسش آیت‌الله خامنه‌ای گفت «بله!». ایشان امّا ادامه داد: «قطعاً قبول نمیکنند.». آقای خلخالی گفت «بعد از رهبر شدن بله...». آیت‌الله خامنه‌ای امّا این سخن را نپذیرفتند. چند تن دیگر از اعضا از جایگاه خود بلند شده و هم‌زمان به احتجاج با آیت‌الله خامنه‌ای پرداختند.

آقای فاضل لنکرانی به سخن آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی صاحب‌نظر ندانستن ایشان توسّط تعدادی از اعضای خبرگان اشاره کرد و گفت «امام شما را صاحب‌نظر میدانستند.»؛‌ آیت‌الله خامنه‌ای تا خواست پاسخ دهد و گفت «آخر امام...»، آقای خلخالی با اشاره به مسئله‌ی پذیرش حکم که ایشان مطرح کرده بودند، گفت «آقا، مسئله تمام است. ما نمیخواهیم از شما تقلید بکنیم.». آیت‌الله خامنه‌ای پاسخ داد «بحث تقلید نیست. بحث حکم است.». آقای آذری قمی در این میان برخاسته و گفت که «من اعتقادم این است... همان‌طوری که امام در نامه‌ی خود تصریح کردند، هرکسی که خبرگان انتخاب کنند، حال به‌عنوان مجتهد باشد، به‌عنوان عدول‌المؤمنین باشد، ولایت مطلقه دارد... اگر مجتهد هم نباشد، عدول‌المؤمنین است.». آیت‌الله خامنه‌ای پاسخ گفت «ولایت فقیه نیست. ولایت عدول مؤمنین است پس.»

منظور آقای آذری قمی از عبارت «عدول‌المؤمنین» این بود که میتوان از درجه‌ی فقاهت تنزّل کرد و مؤمن عادل را به‌عنوان ولیّ‌فقیه انتخاب کرد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای البتّه این نظر را رد کردند. دغدغه‌ی جدّی ایشان لازم‌الاتّباع بودن حکم ولیّ‌فقیه از سوی دیگر مجتهدان بود و در یکی از جلسات شورای بازنگری قانون اساسی در دوران حیات حضرت امام، گفته بودند «ما فقیهی را لازم داریم که بتواند حکم او مورد قبول باشد، حتّی برای مجتهدین دیگر.». لذا می‌بینیم که خطاب به آقای خلخالی که میگوید «ما نمیخواهیم از شما تقلید کنیم.»، میگویند بحث تقلید نیست و بحث حکم ولیّ‌فقیه است؛ یعنی مجتهدانی که از مرجعی تقلید نمیکنند، باید حکم ولیّ‌فقیه را بپذیرند. امّا این نگرانی در ایشان وجود داشت که ممکن است کسانی به فقاهت ایشان عقیده نداشته باشند و بنابراین، از حکم‌ ولایی ایشان در صورت انتخاب به‌عنوان ولیّ‌فقیه تبعیّت نکنند و آینده‌ی نظام اسلامی دچار مخاطره شود.

بحث عدول‌المؤمنین امّا صرفاً نظر شخصی آقای آذری قمی بود و از سوی دیگر اعضا پی گرفته نشد. آقای امامی کاشانی در این میان برخاسته و با اشاره به بحث استنابه که پیش از این مطرح کرده بود، خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای گفت: «شما میفرمایید افرادی اینجا عقیده ندارند که جنابعالی فقیه هستید... ولی در این خبرگان همه عقیده دارند که افرادی صاحب‌نظر هستند. آنهایی که صاحب‌نظر هستند، برای اینکه این احتیاط جنابعالی حل شود، استنابه میدهند، آنهایی هم که نظر دارند جنابعالی فقیه هستید، اصالتاً [رأی میدهند]. مجموعاً مسئله حل است.» آیت‌الله خامنه‌ای گفتند «من به‌هرحال مخالفم... بنده در بحث شورایی و فردی میخواستم بیایم اینجا صحبت کنم. فکر نمیکردم که فردی رأی بیاورد.» و سپس به جایگاه خود بازگشتند.(۱) آقای اسدالله ایمانی درباره‌ی آن لحظات میگویند:‌ «هیچ سابقه‌ی ذهنی در این قضیّه در هیچ‌کدام از آقایان نبود. یک دفعه دلها تغییر پیدا کرد. در واقع این مسئله یک معجزه و اعجاز الهی بود. دلها رفت به این سمت و بعد شروع کردند نشانه‌ها را بازگو کردند... حرف تمام آقایانی که آنجا بودند مستند شد به اجتهاد مسلّم ایشان که امام تأیید کرده بودند.»

آیت‌الله خامنه‌ای هر استدلالی در مخالفت با رهبری خود آورده بود، خبرگان که همه از مجتهدین بودند، پاسخش را داده بودند. ایشان بعدها درباره‌ی این لحظات گفتند:‌ «مخالفت جدّی کردم، نه اینکه میخواستم تعارف بکنم، خدا خودش میداند که در دل من، در آن لحظات چه میگذشت... هرچه اصرار کردم، قبول نکردند. هرچه من استدلال کردم، آقایان مجتهدین و فضلایی که در آنجا بودند، استدلال‌های مرا جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم؛ ولی بعد دیدم چاره‌ای نیست. چرا چاره‌ای نبود؟ زیرا به گفته‌ی افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این واجب، در من متعیّن شده بود؛ یعنی اگر من این بار را برنمیداشتم، این بار زمین میماند. این بود که گفتم قبول میکنم. چون دیدیم بار بر زمین میماند، برای اینکه بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آنجا بود یا من می‌شناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول میکردند، یقیناً من قبول نمیکردم که این بار را بردارم.».

نهایتاً رهبری آیت‌الله خامنه‌ای به رأی گذاشته شد و آقای هاشمی رفسنجانی به‌عنوان نایب‌رئیس مجلس با تأکید بر اینکه این انتخاب تا زمان رفراندوم بازنگری قانون اساسی است، از اعضا خواست «آقایانی که با رهبری جناب آقای خامنه‌ای... تا رفراندوم البتّه، این موقّت است، دایمی نیست، تا آن موقع... موافق هستند، قیام بفرمایند.». ۷۴ نفر از اعضا در جلسه حاضر بودند و برای تعیین رهبر به دوسوّم آراء نیاز بود. آراء شمارش شد. یکی از اعضای هیئت رئیسه گفت اگر ۵۰ نفر قیام کرده باشند، رأی آورده است. با شمارش آراء مشخّص شد ۶۰ نفر یعنی ۸۱ درصد حاضرین، برای رهبری آیت‌الله خامنه‌ای قیام کرده‌اند.

* ۱۰- ماجرای موقت بودن رهبری آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟
* آقای هاشمی رفسنجانی در نطق خود، بر موقّت بودن تصمیم خبرگان تا زمان رفراندوم قانون اساسی جدید تأکید کرد. با این وجود، اکثر آقایانی که پیرامون نحوه‌ی عمل خبرگان در بازه‌ی زمانی ارتحال حضرت امام(قدّس‌سرّه) تا برگزاری رفراندوم قانون اساسی جدید سخن گفتند، تأکید کردند که طبق قانون اساسی جاری کشور تصمیم‌گیری شود و از به‌کار بردن لفظ «موقّت» درباره‌ی رهبری پرهیز شود، چرا که طبیعتاً وقتی انتخاب بر اساس قانون اساسی جاری انجام میشود، پس از اتمام فرایند بازنگری، بر اساس اقتضائات قانون جدید باید بررسی شود که همان فرد یا افراد انتخاب‌شده رهبر باشند، یا فرد یا افراد دیگری انتخاب شوند.

نظر آقای سیّدابوالفضل موسوی تبریزی این بود که خبرگان طبق قانون اساسی عمل کند و از به‌کار بردن لفظ «موقّت» پرهیز شود: «خودِ اعلام موقّت خودش یک رقم تزلزل هست. خودِ اعلام موقّت که اینها موقّتاً انتخاب شدند تا جامعه‌ی اسلامی را، انقلاب اسلامی را اداره بکنند، تا قانون مشخّص بکنند، این خودش یک رقم تزلزل هست و یک رقم رهبری را کم گرفتن هست... عمده‌ی نظر من این است که ما اگر حرکت قانونی بکنیم، اسمش را هم موقّت نگذاریم، که خود اسم موقّت گذاشتن، خودش یک رقم تزلزل هست. یک حرکت قانونی بکنیم. اسمش را هم موقّت نگذاریم.». آقای سیّدمحسن موسوی تبریزی نیز ضمن مخالفت با تعیین یک شورای موقّت تا برگزاری رفراندوم، استدلال کرد که «اگر صلاحیّت دارد، چرا موقّت باشد؟ صلاحیّت ندارد، موقّتش هم درست نیست. شما میخواهید که او حکمش نافذ باشد، در تمام امور اجتماعی مسلمان‌ها. در یک ماه اشکال ندارد؟ یعنی غیر آدم صلاحیّت‌دار موقّتاً اشکال ندارد که نافذ باشد؟ اگر صلاحیّت دارد دائم؛ ندارد، موقّتش هم درست نیست.»

آقایان محمّدی گیلانی و صادق خلخالی نیز نظرشان این بود که پیشنهاد آقای هاشمی مبنی بر تعیین یک شورای موقّت برای انجام وظایف رهبری تا زمان برگزاری رفراندوم، قانونی نیست و خبرگان باید طبق قانون اساسی جاری عمل کند.

در این میان، آقای یوسف صانعی تنها فردی بود که معتقد به تعویق کامل انتخاب رهبر تا زمان اتمام فرایند بازنگری بود و درباره‌ی بحثی که آقای هاشمی پیرامون زیرسؤال رفتن مشروعیّت تصدّی‌ها مطرح کرد، استدلال کرد که به مردم تفهیم شود با رحلت حضرت امام، سِمت‌های ولایی از بین نرفته و اطاعت از منصوبین امام(قدّس‌سرّه) همچون اطاعت از امام(قدّس‌سرّه) واجب است: «باید به یک نحوی این معنا را خبرگان به مردم تفهیم کنند. بگویند فقهای بزرگی نشستند و گفتند که بعد از رحلت امام، سِمتهای ولایی از بین نرفته و نمیرود. همه در سِمتهای خودشان باقی هستند. حتّی نصب امامت جمعه هم اگر او را سِمت بدانیم -که ظاهرش هم این است، سِمت است- او هم بر مقام خودش باقی است و از بین رفتنی نیست.». این پیشنهاد از سوی اعضا پی گرفته نشد.

نهایتاً آنچه عملاً مورد توافق اعضا قرار گرفت و به مباحث خبرگان جهت داد، تعیین رهبر قانونی بر اساس قانون اساسی جاری تا زمان برگزاری رفراندوم، و سپس بررسی انطباق شرایط رهبری در قانون اساسی جدید بر انتخاب چهارده خرداد ۱۳۶۸ بود. امّا اگر خبرگان بنا داشتند رهبر را بر اساس قانون اساسی مصوّب ۱۳۵۸ تعیین کنند، با یک مسئله‌ی جدّی مواجه بودند و آن، ابهام درباره‌ی شرط مرجعیّت برای رهبری بود.

* ۱۱- روند تأیید و تداوم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای پس از بازنگری قانون اساسی از سوی مجلس خبرگان چگونه بود؟
* به دنبال تغییر شرایط و صفات رهبری در قانون اساسی جدید، شورای نگهبان از هیئت رئیسه‌ی مجلس خبرگان درخواست کرد که برای بررسی انطباق شرایط و صفات رهبری در قانون اساسی جدید تشکیل جلسه دهد.

جلسه‌ی خبرگان صبح پانزده مرداد ۶۸ برگزار شد. با ورود اجلاسیّه به دستور اصلی، آقای هاشمی رفسنجانی نایب‌رئیس مجلس درباره‌ی دلیل فراخوان اعضا و تشکیل اجلاسیّه توضیحاتی ارائه کرد. او گفت چون در جلسه‌ی قبلی، رهبری بر اساس قانون اساسی قدیم انتخاب شده و در قانون اساسی جدید، ‌شرایط، صفات و وظایف رهبر تغییر کرده، لازم است که برای انطباق شرایط جدید با منتخب رهبری بحث شود: «آنچه که مطرح است این است که با توجّه به صفات جدید و شرایط جدید و اختیارات جدیدی که در قانون اساسی تصویب‌شده‌ی جدید ما برای رهبری هست، ما اینجا باید رأی بدهیم که این شرایط بر رهبر موجود ما منطبق است که از این طریق ادامه‌ی رهبری ایشان را تأیید میکنیم.»

آقای سیّدابوالفضل موسوی تبریزی بر این باور بود که اساساً نیازی به تشکیل این اجلاسیّه نبوده و با اشاره به حذف شرط مرجعیّت که از تغییرات قانون اساسی بود، گفتند در اجلاسیّه‌های پیشین پیرامون شرط مرجعیّت بحث شده بود و اکثر خبرگان قبول نداشتند که مرجعیّت بالفعل لازم است:‌ «آنهایی که رأی دادند و حتّی آنهایی که رأی ندادند، اصل اجتهاد آقای خامنه‌ای را قبول دارند پس بنابراین انتخاب ایشان به رهبری جامعه و به رهبری نظام امّت اسلامی طبق قانون بوده [است].»

آقای جنّتی از این نظر که دبیر شورای نگهبان نیز بود و اجلاسیّه به درخواست شورا تشکیل شده بود، در پاسخ به نکات آقای موسوی تبریزی پیرامون ضرورت نداشتن برگزاری اجلاس، یادآور شد که در اجلاسیّه‌ی قبلی برای انتخاب رهبری تا زمان بازنگری تعبیر موقّت به‌کار رفت و این اجلاسیّه تشکیل شده است برای اینکه شبهه‌ای پیرامون مسئله‌ی رهبری باقی نماند:‌ «از نظر خود ما هم این اشکال وارد نیست و محل ندارد ولی یک مسئله‌ی به این مهمّی رهبری و موضوعی که محور همه‌ی مسائل دیگر است باید جوری باشد که هیچ‌گونه شبهه‌ای برای افرادی که احیاناً میخواهند یک‌وقتی ایرادگیری بکنند، باقی نماند. گفتیم یک جلسه‌ای از خبرگان تشکیل بشود و یک رأی‌گیری مجدّدی بشود. مسئله‌ هم به نظر من این‌قدر واضح است که دیگر احتیاج به حتّی رأی‌گیری هم ندارد؛ یعنی آن وقتی که مراجع نظر نداده بودند و تأیید نکرده بودند و این‌همه استقبال عمومی نشده بود و این‌جور مسائل جا نیفتاده [بود] با آن رأی بالا خبرگان رأی دادند. دیگر حالا معلوم است واضح است دیگر امّا عرض کردم صرفاً برای این بود که بعضی افراد مغرض ممکن است احیاناً شبهه بکنند. ما جلوی آن شبهات را گرفته باشیم.».

اعضا سپس وارد بحثی کوتاه پیرامون متنی شدند که به‌عنوان طرح پیشنهادی برای دستور اجلاس تنظیم شده بود و پس از حک و اصلاح عبارات، متن نهایی بدین شکل تنظیم شد:‌ «مجلس خبرگان در اجلاسیّه‌ی فوق‌العاده‌ی ۶۸/۵/۱۵ با توجّه‌ به اصول جدید قانون اساسی، شرایط و صفات لازم در رهبری را منطبق بر حضرت آیت‌الله آقای حاج سیّدعلی حسینی خامنه‌ای دانست و بر این اساس رهبری معظّمٌ‌لّه را که در اجلاس مورّخ ۶۸/۳/۱۴ به تصویب خبرگان رسیده بود مورد تأیید و تأکید قرار داد.»

در این میان، برخی از اعضا همچنان تأکید داشتند که نیازی به رأی‌گیری جدید نیست. امّا آقای خلخالی استدلال کرد که  هرچند رهبری موقّت نبوده،‌ امّا ظرف یعنی قانون اساسی موقّت بوده و اکنون تغییر کرده است:‌ «درست است که اصل جریان را باید قطعی مطرح کنیم، امّا ظرفش موقّت بوده.». آقای هاشمی نیز این سخن را تأیید کرد. این بحث نهایتاً باعث شد مسئله‌ی نیاز بودن یا نبودن به رأی‌گیری جدید به رأی گذاشته شود که اعضا با اکثریّت قاطع به رأی‌گیری جدید رأی دادند.

سپس نوبت رأی‌گیری درباره‌ی انطباق شرایط جدید رهبری در قانون اساسی بر آیت‌الله خامنه‌ای رسید. از ۶۴ نفر حاضر در جلسه‌ی خبرگان، ۶۰ نفر با قیام خود مجدّداً به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای رأی دادند. دلیل عدم قیام همه یا بعضی از این افراد، مخالفت با رأی‌گیری مجدّد بود، زیرا با‌توجّه‌به انتخاب سابق، نیازی به این کار نمی‌دیدند.
 
 
۱) مشروح مذاکرات مجلس خبرگان، دوره‌ی اوّل، اجلاسیّه‌ی هفتم، صص ۱۵۶-۱۵۳





*****************


سخنراني مهم سال 76 آيت الله جوادی-رجانیوز

28 آبان سال 76 پس از سخنان اهانت آميز آقاي منتظري، آيت الله جوادي آملي در سخنراني مهمي که در جمع حاضران در راهپيمايي شهر مقدس قم ايراد کرد، به تبيين جايگاه رفيع ولايت فقيه پرداخت.

به گزارش ايرنا، اين انديشمند برجسته در سخنان خود ضمن اشاره به مباحث کلامي پيرامون ولايت فقيه و جايگاه آن در قانون اساسي، تاکيد کرد: الان که دشمن داخل و خارج صف بسته است که خداي ناکرده نظام را از درون بپوساند، ما بيش از هرچيزي وظيفه داريم که پشتيبان ولايت باشيم، نه پشت به آن.

ساحت تابناک (ولايت فقيه) که ضمانت اجراي احکام و حدود الهي درصحنه اجتماع و مايه آرامش اهالي ملت و شريعت است؛ به برکت انديشه سياسي امام راحل (رض) و مجاهدات مردم مسلمان و خداجوي ايران اسلامي نهادينه گشته و تشکيل حکومت اسلامي که آرزوي تمامي ائمه معصومين (عليهم السلام) بود، محقق گرديد.

تاثيرگذاري اين مقام منيع که نويدبخش مشروعيت تمامي فعاليت هاي نظام اسلامي است، دشمنان کج انديش را برآن داشت تا از آغازين روزهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي تاکنون با القاء «شبهات» و «شهوات» گوناگون درتزلزل اين پايگاه رفيع بکوشند.

اما هيچ گاه دراين شعبه از ولايت رسول الله (ص) خللي پـيش نيآمده و راه روشن حکومت ديني به امامت«خميني کبير(ره)» و خلف صالح ايشان «مقام معظم رهبري» سکانداري گرديد.

وقايع پيش آمده اخير در خصوص ميزان ولايت پذيري برخي از مسئولان نظام اسلامي و معيارهاي حاکميت ديني مبتني بر ولايت فقاهت و عدالت، ما را برآن داشت تا متن سخنراني تاريخي علامه فرزانه، آيت الله جوادي آملي (مدظله العالي) که به تعبير رهبر فرزانه انقلاب، ايشان «هسته فکري نظام» بوده و در مقاطع حساس تاريخ انقلاب نقش هدايتگري و رهبري فکري معظم له به وضوح قابل رؤيت است؛ پس از هجمه منافقانه به ساحت پاک ولايت فقيه در سيزدهم رجب سال 1376 ايراد گرديده است را منعکس نمائيم تا به مباني ارزشمند اين جايگاه رفيع از ديدگاه شرع و قانون اساسي بيشتر پي ببريم. اينک آن را ازنظر مي گذرانيم.

...حضور مردم مسلمان و فداکار شهر جهاد و اجتهاد، همراه علماء و مراجع، اساتيد، مدرسين و فضلاء، خانواده هاي معظم شاهد و جانباز، مفقودالجسد و آزاده براي تفسير مهم ترين اصل نظام اسلامي است، اصل مردمي را مردم بايد تفسير کنند وتفسير مردمي مردم، از عقيدت نهاني و نهادي آنها مي جوشد.

شبهات علمي و شهوات عملي در برابر «ولايت فقيه»
درجريان ولايت فقيه، برخي شبهه علمي دارند و برخي شهوت عملي؛ شما درخدمت سراسر قرآن کريم که مشرف شويد، مي بينيد قرآن اين دو راه را همواره بازگو و نهي کرد. هر جا شبهه علمي بود، قرآن کاملاً نقل کرد و پاسخ داد و هر جا شهوت عملي بود، تهديد کرد و انذار کرد؛ چه اينکه از موعظه هم دريغ نکرد.
دربحث توحيد تا معاد، در بحث معاد تا توحيد؛ همه جا گاهي (شبهه علمي) است، گاهي (شهوت عملي)، درباره شبهه علمي معاد مي فرمايد:«ايحسب الانسان الن نجمع عظامه. بلي قادرين علي ان نسوي بنانه (1). آنها که شبهه علمي درباره معاد دارند، بايد بدانند خدائي که توانست انسان معدوم را موجود کند، انساني که هل آتي علي الاانسان حين من الدهرلم يکن شيئاً مذکوراً (2) را پديد آورد، توان آن را دارد که سر انگشتان ظريف او را دوباره برگرداند، چه رسد به استخوان پوسيده او!

آنکه مي گويد: اينها شبهه علمي ندارند؛ بل يريد الانسان ليفجر امامه (3)؛ او شهوت عملي دارد، مي خواهد جلوي او باز باشد و هرکاري که خودت انجام دهد. آنکه شبهه عملي دارد، به عنوان «رايزن فرهنگي» مي پذيرد، ولي آنکه شهوت عملي دارد، به عنوان «راهزن فرهنگي» رمي مي کند؛ در بحث معاد هم چنين است.

تفاوت جوهري «ولايت فقيه» با وکالت و نظارت
از آنجا که طفره مستحيل است، اول ولايت فقيه را به وکالت فقيه تنزل دادند؛ آنگاه در بخش بعدي وکالت فقيه را به نظارت فقيه تنزل مي دهند و از اين به بعد، خدا مي داند چه بگويند!! بايد ديد که ولي فقيه، ولي مسلمين يا وکيل مسلمين! آيا وکيل مسلمين است يا ناظر امور مسلمين؟ براي اينکه دست ولايت را بگيرند و او را از مقام شامخ ولايت به وکالت تنزل دهند، مغالطه اي را که منشأش اشتراک لفظي است؛ مطرح کرده اند.

ولايت براي محجور و قصر است، مردم نيازمند قيم نيستند؛ از آنجا که مردم محجور نيستند، محتاج به قيم و نيازمند به ولي نيستند. پس آنکه رهبر يک نظام است؛ منتخب و وکيل مردم است، نه ولي مردم!!

تفاوت ولايت مصطلح در فقه با ولايت در انديشه سياسي امام راحل(ره)
بارها گفته شد که «ولايت فقيه» اصلا از سنخ ولايت بر محجور نيست. آنچه در فقه رائج، مطرح است، با آنچه که به عنوان ولايت فقيه که ره توشه امام راحل بود؛ فرق فراوان دارد. آنچه در شرح لمعه و امثال آن مطرح است، ولايت بر غيب و قصر است. در اول فقه، در وسط فقه، در آخر فقه؛ ولايت بر محجورين مطرح است و همين دستاويز ديگران است که (ولايت) را به (وکالت) متنزل کرده اند.
در بحث طهارت و صلاه و نماز بر مرده مي گويند: اولي به نماز بر مرده، ولي مرده است. گرچه نماز ميت بر همه واجب کفائي است، ولي صحتش مشروط به اذن ولي مرده است. اينجا که سخن از ولايت مطرح است، ولايت بر مرده مطرح است. درباره بحث حدود و قصاص و ديات، مي گويند: ولي دم يکي از امور چهارگانه قصاص، تخفيف، عفو يا ديه را انتخاب مي کند. در کتاب حجر، ولايت بر محجورين و صبي، سفيه و ديوانه، ورشکست و مفلس است که اينها به منزله (مرده) هستند. آن ولايت فقيهي که در فقه رائج مطرح است، ولايت بر مرده يا ولايت بر کساني است که به منزله مرده اند!

ولايت بر مردگان و امثال آنها در قرآن کريم
وقتي اين بحث فقهي را به پيشگاه قرآن کريم مي بريد، مي بينيد قرآن هم ولايت بر مرده را با ولايت بر کساني که به منزله مرده اند، يکجا ذکر مي کند. آنها را از حريم تدبير و اداره و سياست و تنظيم شئون مسلمين خارج مي کند. اما ولايت بر مرده، در سوره اسراء و نمل است که فرمود: من قتل مظلوما فقط جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف في القتل(4). در سوره نمل هم چنين فرمود که عده اي از تبهکاران در برابر پيام آور عصرشان گفتند: ثم لنبيتنه و اهله ثم لنقولن لوليه ما شهدنا مهلک اهله(5). ما شبيخون مي زنيم، او و خانواده اش را مي کشيم و به ولي دم او مي گوئيم که ما نبوديم. در سوره اسراء فرمود: ولي دم، حق قصاص دارد، در سوره نمل فرمود: به ولي دم مي گويند: ما بي خبر بوديم؛ اين ولي بر مرده.
در بخش پاياني سوره مبارکه بقره، هنگام تنظيم اسناد تجاري آمده است که اگر خود خريدار يا فروشنده توان تدوين سند تجاري را ندارند، لايستطيع آن يمل هو فليملل و ليه بالعدل(6). اگر کسي صبي يا سفيه بود، ولي او امضاءکند. پس ولايت بر کسي مطرح است که به منزله مرده است.
بنابراين در فقه، ولايت بر مرده يا به منزله مرده، رائج است؛ در سوره اسراء و نمل و بقره، ولايت بر مرده يا ولايت بر کساني که به منزله مرده اند، مطرح است. همه اين بحث هاي معظم و شريف و معزز فقهي را انسان مي بوسد، کنار مي گذارد. زيرا ولايت فقيه اصلا از اين سنخ نيست تا بيگانه اي بگويد و دوست ناداني باور کند، مردم که محجور نيستند!

تفاوت جوهري «ولايت فقيه» با انواع ولايت ها
ولايت فقيهي که در دين آمده است و بنيانگذار جمهوري اسلامي معمار چنين ولايتي بود، بعد به شاگردان خود آموخت؛ از اين سنخ اصلا نيست. نه ولايت بر مرده است و نه ولايت بر کساني که به منزله مرده هستند تا کسي بگويد: ما که محجور نيستيم، قيم لازم نداريم!
سنخ ديگري از ولايت مطرح است که آن را قرآن مطرح کرده است، در بخش ديگر فقه هم آمده است؛ امام راحل پرچمدار چنين ولايت است، قانون اساسي حامي چنين ولايت است و شما مردم فداکار پشتيبان چنين ولايت هستند آن ولايت عبارت از اينکه شما بين من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليه با انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزکاه و هم راکعون(7) همانند فاصله آسمان و زمين فرق مي بينيد.
«ولايت فقيه»؛ ولايت بر عقلاء و فرزانگان
ولايت در انما وليکم الله خطاب به عقلاء و فرزانگان جامعه و به افراد عاقل و بالغ، مکلف و هوشيار بيدار است. مي گويد: اي عقلاء! ولي شما بالذات خداست و از طرف خدا، پيامبرش و پس از پيامبر، جانشين معصومش و پس از جانشين معصوم وي؛ نائب خاص او، آنگاه نائب عام او نظير (مقام معظم رهبري)، ولي شماست.
بنابراين هيچ دوست ناآگاهي باور نکند و هيچ دشمن کج انديش و کج راهه سوءاستفاده نکند که مردم نيازمند به قيم نيستند. چون اين ولايت هرگز از سنخ ولايت بر محجورها نيست و نظريات شيخ انصاري (قدس سره) را در کتاب قضاي او ببينيد؛ براي شناخت راي شيخ در باب (ولايت)، نبايد فقه رائج مکاسب را ديد، بلکه بايد بحث قضاء را جستجو کرد، نه بحث بيع.

نگاه عميق فقهي صاحب جواهر و شيخ انصاري به «ولايت فقيه»
شيخ انصاري در بحث بيع همانند ديگران ولايت را طرح مي کند که ولايت بر محجورين است، ولي در بحث قضا راهي مي رود که صاحب جواهر طي کرده است. اين بزرگ فقيه مي گويد: مقبوله عمر بن حنظله مضمون و مفادش مورد پذيرش همه فقهاست. لذا در کرسي فقاهت و قضا و داوري به اين مقبوله استشهاد مي شود. آنگاه مي گويد: اينکه امام صادق(ع) اول فرمود که: فارضوا به حکماً، و بعد نفرمود: اني جعلته حکما؛ بلکه فرمود: اني جعلته حاکماً(8)! براي آن است که منصب والاي ولايت فقيه را تبيين کند؛ تنها سمت حکم و قضا بودن نيست، تنها براي فقيه داوري و قضا تثبيت نشد! اگر مقبوله پيامش حکميت و داوري فقيه بود، تنها کرسي قضا در اختيار فقيه بود؛ امام نمي فرمود: فاني جعلته حاکماً! چون لحن را عوض کرد و از حکم به حاکم رسيد، معلوم مي شود تدبير و اداره امور مسلمين، تنظيم شئون امور مسلمين در عصر غيبت طبق بيان امام صادق(ع) به عهده فقيه جامع الشرائط است.

تاثيرپذيري عميق شيخ انصاري از صاحب جواهر
البته آن استوانه فقهي مانند صاحب جواهر(قدس سره) که مرحوم استاد شيخ محمد تقي آملي که از شاگردان بنام مرحوم قاضي است، براي ما مي گفت: استاد مرحوم شيخ عبدالنبي(قدس سره) از مرحوم شيخ انصاري (قدس سره) نقل کرد که مرحوم شيخ انصاري فرمود: به هيچ مطلبي در کتاب هاي فقهي نرسيدم؛ الا اشار اليه صاحب جواهر بنفي او اثبات. اين سخن از مرحوم شيخ انصاري است که من به هر مطلبي رسيده ام، مورد اشاره صاحب جواهر بود.
صاحب جواهر در بحث ثبوت اول ماه با حکم حاکم شرع چنين مي گويد: منشأ وسوسه برخي از متاخرين که نمي دانند با حکم حاکم شرع ماه ثابت مي شود، اين است که آنها از شرع به سياست شرع غفلت کرده اند. فقيهي چون صاحب جواهر که بينش سياسي دارد، هر جا که رسيده است دست فقيه جامع الشرائط را باز مي گذارد. کلمه سياست در بخش هاي مهم جواهر آمده است؛ تنها در کتاب 12، در بحث امر به معروف و جهاد نيامده است که اگر کسي در عصر غيبت منکر ولايت فقيه بود، کانه ما ذاق من طعم الفقه شيئاً.
به هر تقدير تحولي که صاحب جواهر در شيخ انصاري ايجاد کرد، باعث شد که مرحوم شيخ، ولايت فقيهي را که در مکاسب تدوين کرد با مطالبي که در کتاب قضا تدوين کرد، خيلي فرق در ميان آنها بداند.

مردود بودن تفکر شوم (وکالت فقيه) و تسلط مطلق مردمي بر حاکميت اسلامي
عده اي ولايت فقيه را بر اثر آن مغالطه و اشتراک لفظي که مردم محجور نيستند تا قيم و ولي طلب کنند، به وکالت منتهي کرده اند؛ بعد وکالت را به نظارت تنزل دادند. در وکالت، موکل، اصل است و وکيل فرع، هيچ حقي در قلمرو وکيل نيست، مگر آنچه از موکل به وکيل برسد؛ اين فرق وکالت با ولايت است.
اگر نظام اسلامي، نظام وکالت بود؛ بايد همه امور مکتب دراختيار مردم باشد، همه اموالي که مکتب معين کرده است در اختيار مردم باشد تا مردم چنين حقوقي را به نماينده خود واگذار کنند، به فقيهي به عنوان وکيل رأي بدهند تا وکيل حقوق موکلين خود را استيفا کند.
در مکتب وحي، اقتصاد که ستون اصلي يک ملت است، به 3 بخش تقسيم شده است؛ مالي که افراد از راه کسب حلال به دست آورده اند که مال آنهاست. اموال و ثروت هاي ملي نظير اراضي مفتوحه عنوه (تسخير شده) که مال ملت است، اموالي که بخش مهم ثروت را تشکيل مي دهد مانند انفال، درياها، صحراها، جنگل ها، معادن که مال مکتب است، نه مال شخص و نه مال عمومي.

عدم حق مالکيت مردم در اموال مکتب
اگر ثروت و اقتصاد اصلي مملکت به عنوان انفال مال مردم نيست، مال موکل نيست؛ موکل چه چيزي دارد که به وکيل واگذار کند؟ شخصي را به عنوان وکيل معين کند تا حقوق او را استيفا کند؟! احکام الهي، عفو در احکام، اجراي احکام، تخفيف در احکام، از مجرمي گذشتن و از مجرمي نگذشتن، اينگونه از احکام آيا مال اشخاص است؟ آيا مال عموم مردم است؟! يقيناً مال (مکتب) است.
اگر احکام، معادن و ثروت هاي اصلي مملکت مال مکتب است؛ مردم در نظام اسلامي آيا مالک انفال هستند تا کسي را وکيل خود کنند و آن وکيل، حقوق موکلين خود را استيفا کند؛ يا مردم ولايت ولي را مي پذيرند؟! چون انفال مال مکتب است؛ قهراً قلمرو ولايت مطرح است، نه قلمرو وکالت!

کتاب کافي در 8 جلد چاپ شده است؛ جلد اول و دومش مربوط به اصول است، جلد سوم تاهفتم مربوط به فروع است؛ جلد هشتم مربوط به مواعظ، مرحوم کليني بحث نماز و روزه و حج را در فروع ذکر مي کند،اما مسئله خمس وانفال را در قسمت اصول ذکر مي کند. زيرا مسئله انفال در بحث امامت مطرح است، در مسئله امامت و مرجعيت وجوه شرعي مطرح است.

حاکميت (فقاهت) و (عدالت) بر ولي فقيه و مردم
اگر محدوده و قلمرو وکالت مشخص شد، آنگاه روشن مي شود که در نظام اسلامي، مردم تولي دارند، نه توکيل. فقيه جامع الشرائط ولي مسلمين است، نه وکيل مسلمين. ولي آنکه در رأس نظام قرار دارد، در حقيقت عنصر فقاهت و عدالت است، نه شخص. زيرا کسي که در رأس نظام مانند امام راحل قرار دارد، اگر خبر بدهد به عنوان فتوا، عمل به آن فتوا هم بر ديگران واجب است و هم بر خودش. اگر حکم انشائي داشته باشد، نه خبر؛ در بحث قضاء (حکمت) بگويد، نقض آن حکم حرام است؛ چه بر خودش و چه بر مردم. عمل به آن حکم واجب است، چه بر خودش و چه بر مردم. اگر حکم انشائي ديگري به عنوان حکم ولائي صادر کند، نه حکم قضائي؛ عمل به آن حکم، هم بر مردم واجب است و هم بر او؛ نقض آن حکم، هم بر مردم حرام است و هم بر او.
لذا ولي فقيه تافته جدابافته اي نيست؛ روح ولايت فقيه به ولايت فقاهت و عدالت برمي گردد. لذا چيزي نيست که انسان در برابر او تسليم نباشد! تسليم شدن در برابر ولايت فقيه يعني تسليم در برابر فقاهت و عدالت. بنابراين ولايت از جايگاه خود تنزل نمي کند و به وکالت نمي رسد؛ چه رسد به اينکه از وکالت تنزل کند و به نظارت برسد! از نظر فقهي، ناظر بودن وظيفه همه مکلفين است.

کيفيت «نظارت» به عنوان يکي از شئون زيرمجموعه ولايت فقيه
وقتي اصول قانون اساسي را ارزيابي مي کنيد، مي بينيد از يک سو نظارت بر حسن جريان قوانين در اختيار مجلس است و ازسوي ديگر در اختيار دستگاه قضايي است و از سوي سوم در اختيار رياست محترم جمهوري؛ همه اينها در قانون اساسي حق نظارت دارند. اما آنچه که جزء زيرمجموعه ولايت فقيه است، نظارت بر نظارت هاست.
يک وقت است خدا در قرآن مي گويد: براي هر امتي شاهدي مي آوريم، جئنا من کل امه بشهيد(9). ولي به نبي اکرم(ص) که مي رسد، مي گويد: جئنا بک علي هولاء شهيدا(01)؛ يعني تو شهيد شهدائي!

معناي (نظارت) مندرج در قانون اساسي به عنوان يکي از شئون رهبري
اگر شنيده ايد که در قانون اساسي براي مقام معظم رهبري حق نظارت هم آمده است، نظارت ايشان بر منظور و ناظر است؛ يعني رياست جمهور نظارت دارد، رئيس قوه قضائيه نظارت دارد، مجلس نظارت دارد تا قانون درست اجراء شود؛ اما يکي از وظائف و اختيارات ولي مسلمين در اصل 110 قانون اين است که او نظارت بر حسن اجراي سياستهاي کلي مملکت، ناظر و منظوران و نظارت آنان است. او بر نظارت دستگاه قضائي نظارت دارد، بر نظارت مجلس نظارت دارد، بر نظارت رياست جمهوري نظارت دارد؛ نظارت او «ولائي» است.
شما نظارت هاي قانون اساسي را که کتاب عميق قانوني فقهي است و عده زيادي از مجتهدين، 3 ماه پشت سر هم تلاش و کوشش کردند تا اين کتاب عميق علمي را تدوين کردند، درس بدهيد و درس بخوانيد؛ اضافات بازنگري را هم از نظر دور نداشته باشيد؛ ببينيد چه ظرافت کاري هائي در قانون اساسي به کار رفته است. خودم شاهد مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي بودم که بيش از 40 مجتهد مسلم، 30 شبانه روز تلاش محققانه و فقيهانه کردند تا بند بند اين اصول را تدوين و تصويب کردند.
اگر نظارت بر ولي مسلمين آمده است، از سنخ نظارت مجلس، نظارت دستگاه اجرائي يا نظارت دستگاه قضائي نيست. تقريباً 16 الي 20 اصل در مورد جريان رهبر و رهبري دارد؛ گاهي به عنوان رهبر، گاهي رهبري، گاهي به عنوان ولي امر، گاهي به عنوان امام امت، گاهي به عنوان ولي فقيه، گاهي به عنوان ولايت مطلقه فقيه در اين اصول آمده است.

گستره شئون و اختيارات ولي فقيه در قانون اساسي
در طليعه قانون اساسي يک سخن مي بينيد، در آخر قانون اساسي هم سخن ديگري مي بينيد. سخنان هم آهنگ و هم آوا با اصولي که در وسط قانون اساسي آمده است؛ در اصل دوم قانون اساسي چنين آمده است که نظام جمهوري اسلامي بر پايه توحيد ونبوت و معاد، عدل و امامت مستمر و نقشي که آن در تداوم انقلاب اسلامي دارد، استوار است و کرامت مردم به مسئوليت اوست. براي اين که کسي خيال نکند اصول 5گانه به علاوه کرامت که 6 بند در اصل دوم آمده است، فقط ناظر به ولايت ولي عصر (ارواحنا فداه) است! «امامت مستمر که در تداوم انقلاب نقش دارد» آمده است، بلکه نائبان خاص، نائبان عام او را هم در برمي گيرد؛ اين پايه نظام است. ديگر ولي فقيه يا ولايت فقيه، خارج و ناظر نيست که به عنوان نظارت باشد، بلکه قاعده و پايه نظام است؛ در رديف ساير اصول.
در پايان قانون اساسي که مربوط به بازنگري و تغيير اصول قانون اساسي است، بعد از اين که آمده است هرگونه تغيير بايد با دستور رهبري و همه پرسي باشد. آنگاه برخي از مواد و مضامين اصول را تغييرناپذير مي داند. مي گويد: اسلامي و جمهوري بودن نظام، مردمي بودن نظام و ولايت فقيه داشتن و امامت امت، جزء امور تغييرناپذير اين نظام است. آنگاه روشن مي شود که نظارت فقيه جزء شئوني است که زير مجموعه ولايت است.
وقتي شما به اصل 110 مي نگريد، مي بينيد تعيين سياست هاي کلي مملکت بعد ازمشورت با مجمع تشخيص مصلحت، در اختيار رهبر است. مجمع تشخيص مصلحت اعضاء ثابت و متغير دارد که آن اعضاء را هم رهبر معين مي کند. وقتي به اختيارات رهبري مي رسيد، مي بينيد اعلان جنگ و صلح در اختيار رهبر است، تهييج و بسيج نيروها، عزل و نصب و پذيرش استعفاي فقهاي شوراي نگهبان، فرماندهان مهم نظامي و انتظامي و رئيس سازمان صدا و سيما و ديگر مسئولين بزرگ در اختيار ولي مسلمين است. اين فوق چيزي است که ديگران او را در حد نظارت يا در حد وکالت تلقي کرده اند.

پس وقتي قرآن کريم يا قانون اساسي را مي نگريد؛ مسئله ولايت است، نه وکالت و نه نظارت.
مقايسه جمهوري اسلامي با حکومت علوي و غيرقابل مقايسه بودن آن با حکومت جهاني مهدوي
مطلبي که بايد در پايان به حضور شما علماء فضلاء، بزرگان و دانشگاهيان و حوزويان و سراسر ايران اسلامي برسانم اين است که ما به سمت صددرصد اسلامي شدن حرکت مي کنيم؛ کسي نگفت در دستگاه ما اشکالي نيست، تخلف نداريم! همه اينها کساني هستند که مانند زمان ولي عصر (ارواحنا فداه) عهده دار بهم يملا الله الارض قسطاً و عدلا(11) هستند. ما نمي گوئيم: اين نظام را با نظام آخرين امام بسنجيد، مي گوئيم: اين نظام را با نظام اولين امام حساب کنيد. شما اين نظام را با ظهور ولي(عج) حساب نکنيد، چون آن حضرت عصاره همه انبياء و اولياست؛ او مي آيد که طليعه قيامت را ارائه کند. طرز فکر مردم، دين مردم عوض مي شود که «به يملأ الارض قسطا و عدلا»، با آخرين امام نسنجيم. شما مردم بزرگوار ايران اسلامي، حکومت امام و مقام معظم رهبري را با حکومت علي بسنجيد.در اين سنجش و ارزيابي، دو مطلب را از هم جدا کنيم؛ يکي شخص علي(ع) و ديگري حکومت علوي. در مورد شخص علي(ع) نه تنها احدي از علماء و اولياء با او قابل مقايسه نيست؛ احدي از انبياي غيراولوالعزم هم با او (لايقاس) است؛ احدي ازملائکه هم بااو (لايقاس) است. هيچ فرشته اي را با علي نمي شود سنجيد؛ زيرا همه فرشتگان در پيشگاه انسان کامل، خاضع هستند.

جايگاه ملائکه نسبت به مقام منيع انسان کامل معصوم(ع)
اولا؛ جريان واذ قلنا للملائکه اسجدوا(21) دستوري از ذات اقدس اله به همه فرشتگان است که در پيشگاه انسانيت و مقام والاي آدميت خضوع کنند؛ نه اين که سجود فرشته ها در برابر آدم، قضيه شخصي بود و گذشت! آنها براي مقام آدميت ومقام انسان کامل سجده کردند.
ثانياً آن مقام، مقام منيع و مجرد است و همواره ثابت است. ثالثاً؛ آن سجود هم در گوشه اي ازتاريخ و زمين و زمان نبود. رابعاً؛ آن نشئه، نشئه ثبات و تجرد است.
خامسا؛ هميشه فرشتگان در برابر انسان کامل خاضع و خاشع و ساجدند. امروز فرشتگان درساحت قدس ولي عصر (أرواحنا فداه) ساجدند. آنکه گفت: سبحنا فسبحت الملائکه، امروز هم به شرح ايضاً. آنکه گفت: قدسنا فقدست الملائکه. (31)، امروز هم به شرح ايضاً.
سادساً: ملائکه دربرابر مقام انسان کامل که خليفه الله و معلم آنهاست، خاضع هستند. يا آدم انبئهم باسمائهم (41) امروز هم به وسيله ولي عصر (سلام الله عليه)، ملائکه بهره هاي فراوان مي برند.
غير قابل مقايسه بودن حضرت معصومين(ع) با هيچ انسان، جن يا فرشته اي
پس علي، لايقاس به احد؛ اين سخن خود رسول اکرم و اميرالمؤمنين (ع) است که:لايقاس بنا احد (51). اين (احد) که نکره در سياق نفي است، هيچ انصرافي به جن و انس ندارد؛ فرشتگان را هم دربرمي گيرد. هم در سخنان رسول گرامي است و هم در نهج البلاغه آمده است؛ منتها به اسم ظاهر آمده است، نه ضمير. معمولاً درسخنراني ها از آن جمله با ضمير ياد مي کنيم که: لايقاس بنا احد؛ هيچ فرشته اي را با ما مقايسه نکنيد، چه رسد به افراد عادي!!

تلخي ها و جفاهاي تحميل شده برحکومت علوي
اما اگر خواستيم حکومت علوي را ارزيابي کنيم، وقتي به خدمت نهج البلاغه مي رويم، مي بينيم حکومت علوي مشخص مي شود. اگر به شخص آن حضرت دسترسي نداريم، درخدمت نهج او هستيم.شما نامه هاي علوي را که مي خوانيد، مي بينيد حضرت از مأموران و کارگزارانش گله هاي فراواني دارد. يک رهبر، يک ولي بايد با هزارها نيروي موثق و امين، خبير و بصير، کشور را اداره کند. اگر بازوان توانمند عادلي نداشت،مشکل پيش مي آيد؛ همچنان که درحکومت علوي پيش آمد.
نامه بيستم نهج البلاغه را بخوانيد، نامه اي کوتاه به زياد بن ابيه، معاون استانداري بصره است. اميرالمومنين ابن عباس را استاندار بصره کرد؛ بصره که زير مجموعه يک استانداري اداره مي شد، درحد يک کشور بود، نه استان عادي! زيرا بصره با همه فلات اطرافش، يک، اهواز با همه قلمرو و محدوده آن، دو؛ فارس با همه منطقه وسيعش، سه، کرمان با همه فلات وسيعش چهار؛ از بصره تا کرمان يک استانداري بود. استانداري بصره در اختيار عبدالله بن عباس بود، معاون اين استانداري وسيع زياد بن أبيه بود؛ چه کسي بدتر از زياد؟!

به صحنه نيآمدن علماي عادل، دليل ناکامي هاي حکومت علوي
علي خون خورد، چون نداشت! اگر علماي عادل بپذيرند، نوبت به ديگري نمي رسد. اگر آنها نپذيرند، نوبت به ديگري مي رسد. اگر درچند جا مشکلاتي داشتيم که داريم، براي آن است که درحکومت علوي بدتر از اين بود، نگوئيد: حکومت، حکومت علوي است؛ حکومت علوي يعني معاونش زياد بن أبيه! يعني تمام غارتگري هاي کرمان و فارس و اهواز تا بصره به امضاي همين زياد بن أبيه بود. اگر علي خون خورد، از دست زيادها خورد.
گاهي جريان خاتم اوصياء، امام زمان (عج) را ملاحظه مي کنيد که با معجزه همراه است، علماي عادل فراوان هستند و احساس مسئوليت مي کنند، مردم عادل زياد هستند و احساس مسئوليت مي کنند، اما وقتي اولين وصي و اولين امام را مي بينيد، حکومتش آن است.
الان که دشمن داخل و خارج صف بسته است که خداي ناکرده نظام را از درون بپوساند، ما بيش از هرچيزي وظيفه داريم که پشتيبان ولايت باشيم، نه پشت به آن. برادران بزرگوار حوزه و دانشگاه،جوانهاي دبيرستاني و اقشار مختلف، کمال نظم را رعايت خواهند کرد، بهانه اي به دست هيچ کسي نخواهند داد، امنيت را حفظ خواهند کرد؛ ولي بالاخره اين کشور حسابي دارد يا نه؟! قانون اساسي بايد اجراء شود يا نه؟ ولايت فقيه پشتيباني دارد يا نه؟
چيز مهمي درمملکت رخ نداد تا بيگانه خيال کند و دور خيز بردارد؛ شبهه و شهوتي است. شبهه علمي را که عنوان رايزني فرهنگي همگان جواب داده و مي دهند. و اگر شهوت عملي از گلوي کسي برخاست، آن را هم خفه مي کنند.
ـــــــــــــــــــ
1) قيامه ، 3و 4
2) انسان، 1
3) قيامه، 5
(4) اسراء/ 33
(5) نمل/ 94
(6) بقره / 282
7-مائده/ 55
8-الکافي/ 7 / 214
9- نساء/41
10- نساء/41
11- مستدرک الوسائل/12/283
12- بقره/34
31) عوالي اللالي، 4، 221
41) بقره، 33
51) برداشت از: نهج البلاغه، خطبه 2




******************


سخنانی که به "حصرخانگی" منتظری در دولت‌اصلاحات انجامید-جهان نیوز
جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۶:۵۳
تعداد نظر
۱۸
داغ کنيد+ ۰
خبر تحلیل
سیاست
کد مطلب : 171679
بلیط هواپیما
بازخوانی اظهارات توهین‌آمیز منتظری در 13 رجب سال ۷۶؛
سخنانی که به "حصرخانگی" منتظری در دولت‌اصلاحات انجامید
به دنبال سخنان آقای منتظری و واکنش های گسترده ای که این سخنان داشت، شورای عالی امنیت ملی دولت اصلاحات تشکیل جلسه داد؛ جلسه ای که حصر منتظری تا سال ۸۱ در آن تصویب شد.
جهان نیوز - از آغاز، این انتخاب برایش ثقیل بود؛ آن قدر که به جای تبریک، در باب ضرورت مشورت پذیری رهبری سخن گفت! در نامه ای که آقای منتظری همان روزهای نخست خطاب به رهبر انقلاب نوشته بود، البته آیت الله خامنه ای فردی لایق، متعهد و دلسوز دانسته شده بود؛ اما در نهایت، نامه تنها در آرزوی توفیق خلاصه می شد.

آقای منتظری که با عتاب امام از جایگاه قائم مقامی رهبری کنار گذاشته شده بود ، در نامه خود نخست رحلت امام را تسلیت گفت و در ادامه نوشت:«از خداوند قادر متعال مسئلت می نمایم جنابعالی را که فردی لایق و متعهد و دلسوز و در دوران مبارزات و انقلاب تجربه ها آموخته و همواره مورد حمایت رهبر بزرگ انقلاب بوده اید، در انجام مسئولیت خطیر رهبری که مجلس خبرگان به جنابعالی محول نموده است، یاری نماید تا ان شاء الله موفق شوید به کشور و به ملت مسلمان ایران که در راه تحقق اهداف و آرمان های انقلاب این همه گذشت و فداکاری از خود نشان داده و با همه وجود در صحنه انقلاب باقی است خدمات شایسته و سازنده ای انجام دهید.»
کانال ایتا جهان نیوز

این نامه می افزود:«ان شاءالله در مسائل مهمه و سرنوشت ساز مشورت با حضرات آیات عظام و علماء اعلام و شخصیت های متعهد و آگاه مورد توجه خواهد بود.»

پاسخ رهبر انقلاب به این نامه گویای بسیاری از مسائل بود. آیت الله خامنه ای از بابت تأیید اقدام مجلس خبرگان(!) از سوی آقای منتظری تشکر کردند. ایشان در پاسخ خود نوشتند:«پس از سلام و تحیت از پیام تسلیت به مناسبت ضایعه عظیم جهان اسلام، ارتحال پیشوای آزادگان و امید مستضعفان حضرت امام خمینی قدس سره العزیز و همچنین از دعای خیر و اظهارات محبت آمیز نسبت به اینجانب و تأیید اقدام مجلس محترم خبرگان متشکرم.»

کسی که روزی جزو تئوریسین های ولایت فقیه به شمار می‌آمد از همان آغاز نتوانست تصمیم انقلابی مجلس خبرگان را به خود بقبولاند. این گونه بود که از پس سال ها با روی کار آمدن دولت اصلاحات لب به سخن گشود و همه آنچه را که از نخست ناگفته نگه داشته بود، بر زبان آورد. همزمان با میلاد حضرت علی(ع) مردم نجف آباد اصفهان به دیدار آیت الله آمده بودند. ۲۳ آبان ۷۶ یعنی درست ۵ ماه و ۲۱ روز بود که از دوم خرداد می گذشت. فرصت انگار این بار بر خلاف همیشه مساعد بود. دولتی سر کار آمده بود که از دموکراسی و جامعه مدنی می گفت و آقای منتظری نیز از باب دفاع از مردم لب به سخن گشود تا بحث را به حاشیه هایی بکشاند که در میانشان می شد حتی تخطئه «مبانی» تصمیم گیری مجلس خبرگان را هم دید! آقای منتظری از امر به معروف گفت. مانند کسی که قصد راه اندازی جریانی جدید و دامنه دار داشته باشد:«گاهی امر به معروف و نهی از منکر موارد جزئی دارد، یک وقت هم معروف و منکر یک چیزی است که شخص نمی تواند وظیفه را به نهایی انجام دهد. احتیاج به تجمع، تشکل و تشکیلات دارد. روزگار فرق می کند، در هر زمان بایستی معروف در جامعه بسط پیدا کند و جلوی منکرات گرفته شود. حالا یک فردی یک کار جزئی انجام می دهد که خلاف است، این را من می‌توانم نهی از منکر کنم، اما مثلاً یک منکری است در جامعه که این نهی را شخص نمی تواند انجام دهد، باید مردم متشکل شوند.» اما آن منکر که دغدغه آن روز آیت الله بود، چه می توانست باشد؟ کدام منکر بود که او برای براندازی‌اش تجمع و تشکل و تشکیلات را لازم می دانست؟ آیا این همه پیامی برای شروع یک مبارزه جدید بود؟ آقای منتظری از مواردی می گفت که نهی‎شان را لازم می‌دانست: «در قانون اساسی ما یک ولی فقیه ذکر شده، اما معنایش این نیست که ولی فقیه یعنی همه کاره، آن وقت دیگر جمهوری معنایی نخواهد داشت. ولی فقیه هم با آن شرایطی که در قانون اساسی دارد، وظایفی در قانون اساسی برایش مشخص شده، عمده وظیفه اش – که مهمتر است- اینکه نظارت کند بر جریان جامعه، مشی جامعه یک وقت از موازین اسلام و حق منحرف نشود.» ایشان این گونه ادامه داد که:«در دنیا با چماق نمی شود کار کرد، حکومت چماقی دیگر در دنیا پیش نمی رود. مردم روشن شده اند، هر کسی اهل مطالعه است، اهل کتاب خواندن است، بیدار است. در دنیا این گونه حکومت می‌کنند، حکومت دست ملت است، ما هم که گفته ایم جمهوری اسلامی، جمهور باید خودشان کشور را اداره کنند.» او همچنین گفت:«مردم هستند که دولت را روی کار می آورند. دولت یعنی رئیس حکومت، رئیس جمهوری،
نماینده ها را واقعاً باید مردم بیاورند روی کار، هیچ کس حق ندارد دخالت کند، اگر بنشینند خاصه خرجی(رفاقت بازی) کنند یک افرادی –ولو شورای نگهبان- ظلم کرده اند به حقوق مردم.» و این همه البته مقدمه ای بود برای بیان آنچه شاید سال‌های سال در ذهن می‌پروراند. ایشان از ضرورت استقلال دولت سخن گفت و بعد از پیام شفاهی‎اش به رئیس جمهور خبر داد. توصیه هایی که البته از جانب دولتمردان چندان مورد استقبال قرار نگرفت. آقای منتظری گفت:«من یکی از اشکالاتم به آقای رئیس جمهوری آقای خاتمی واقعاً این است، من پیغام هم دادم. نمی دانم به ایشان گفته اند یا نه، البته ایشان با من ارتباطی ندارند، اما من اول که انتخاب شدند برایشان پیام دادم، بعد هم به ایشان پیام(شفاهی) دادم که این طور که پیش می روید نمی توانید کار کنید، یک نفر رئیس دولت اگر وزرایش و استاندارهایش، با او هماهنگ نباشند، یک قدم نمی تواند بردارد.»

تحلیل کهنه
تحلیل آقای منتظری از انتخابات دوم خرداد همان چیزی بود که رسانه های خارجی درصدد تئوریزه کردن آن بودند. آقای منتظری از آغاز تحت تأثیر جریاناتی خاص تصمیم می گرفت و این جریانات هیچ گاه او را رها نکردند. امام به واسطه نفوذ همین جریانات در بیت آقای منتظری بود که او را از جایگاه قائم مقام رهبری کنار زد و با عنوان ساده لوح از او یاد کرد. توصیه آقای منتظری به رئیس جمهور برگرفته از این تحلیل بود که دوم خرداد «نه» به جمهوری اسلامی و مشی عملی ولی فقیه بوده است. اگر برخی بعدها در ماجرای قتل های زنجیره ای گفتند که «آقای خامنه‌ای غیر‌ از امام است و آقای خاتمی بیست میلیون نفر پشت سر دارد، ‌آقای خامنه‌ای هشت میلیون رأی آورد و اگر درگیری به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که‌ آقای خامنه‌ای پیروز نخواهد شد»، آن روز همین تحلیل در ذهن آقای منتظری نقش بسته بود.

درست به واسطه همین تحلیل القایی بود که وی در سخنرانی آن روز خود از توصیه‏اش به رئیس جمهور سخن گفت:«من پیغام دادم که من اگر جای شما بودم می رفتم پیش رهبر و می‌گفتم: شما مقامت محفوظ، احترامت محفوظ، ولی ۲۲ میلیون مردم به من رأی دادند، به من هم که رأی دادند این ۲۲ میلیون، همه می دانستند که رهبر کشور به کسی دیگر نظر دارد. دفترشان و خودشان همه، شخص دیگری را تأیید می کردند، ۲۲ میلیون آمدند به ایشان رأی دادند، معنایش این است که ما آن تشکیلات را قبول نداریم. رأی این ۲۲ میلیون معنایش این است که ما آن را که شما می گویید قبول نداریم.» در واقع از نظر آقای منتظری دوم خرداد «نه» بلند مردم به رهبری، نظام و شاید انقلاب بود. این تحلیل در واقع کپی برابر اصل همان تحلیلی بود که بعد از دوم خرداد رسانه های وابسته به بیگانگان ساختند و پرداختند تا بعد سر از خانه آقای منتظری دربیاورند و حرفشان را از زبان او واگویه کنند.

آقای منتظری در سخنان خود او تا آنجا پیش رفت که حتی رسماً رئیس جمهور را دعوت به اعتراض و استعفای اعتراض آمیز کرد. آقای منتظری ادامه داد:«ایشان(خاتمی) قاعده اش این بود می رفت پیش مقام رهبری و می گفت شما احترامت محفوظ، ۲۲ میلیون به من رأی دادند، از من انتظارات دارند و اگر بنا بشود که بخواهید در وزرای من و در استاندارهای من دخالت بکنید و افرادی را به من تحمیل کنید، من نمی‌توانم کار بکنم، بنابراین من ضمن تشکر از مردم استعفا می دهم. به مردم می گویم: ایها الناس می خواهند در کار من دخالت کنند. قاعده این بود که به این صورت عمل نماید.»
او خاتمی را به خاطر کوتاه آمدن در مقابل رهبری محکوم کرده بود:«آقای رئیس جمهوری به عقیده من قاعده اش این بود یک قدری محکمتر می آمد. مقام رهبری هم بایستی همان رهبریش را می‌کرد. معنای رهبری این است که نظارت کند در کشور کارهای خلاف شرع انجام نشود. اگر یک وقت رئیس جمهوری یا وزیری خواست کار خلاف بکند و از مقررات شرع منحرف شود، او جلویش را بگیرد، نه اینکه یک تشکیلات و یک گارد سلطنتی درست کند از پادشاهان دنیا زیادتر و کسی هم دسترسی نداشته باشد و در وزارتخانه دخالت کنند، در استاندار دخالت کنند، در همه جا دخالت کنند. خود ایشان، اینهایی که اطراف ایشان هستند، این غلط است...» آقای منتظری به صراحت در مقابل نظام موضع گرفت و آن را حکومت مطلقه‎ای خواند که در دنیا با عنوان تجربه‎ای شکست خورده شناخته می‌شود.

مشکل رهبری
مشکل آقای منتظری البته فقط محدوده اختیارات رهبری نبود. او جدای از مصداق رهبری، مبنای انتخاب رهبر توسط مجلس خبرگان را نیز به چالش کشید. این البته نشان از آن داشت که حرف او حرف تازه ای نیست. حرف او ریشه در همان سال های پایانی عمر امام و بعد هم ماجرای انتخاب رهبری داشت. در واقع آقای منتظری با سخنان خود به صحت و درستیِ این واقعیت برای آیندگانی که تاریخ را مرور می‌کنند، گواهی داد که پیامش به رهبر انقلاب بعد از تصمیم خبرگان صوری بوده است. آقای منتظری از همان آغاز نتوانست کنار رفتن خود را تحمل کند؛ و این واقعیت در خرده‌گرفتن های با پوشش علمی و روایی به مبانی خبرگان رهبری نمود خارجی پیدا کرد.

آقای منتظری از ضرورت اعلمیت رهبری گفت و تصمیم مجلس خبرگان در برداشتن شرط مرجعیت و اعلمیت را قابل خدشه دانست. او تصریح کرد:«رهبر باید اعلم باشد، شخص اعلم به کتاب خدا باید نظارت داشته باشد که مردم کج نروند.» او در عین حال خط قرمز بودن رهبری را هم از سر راه برداشت تا آسوده سخن بگوید:«این را هم به شما بگویم این که می گویند خط قرمز، این خط قرمز که مرتب می گویند، خط قرمز خدا و پیغمبر و امام معصوم است، غیر اینها خط قرمز، نیست!» بعد از برداشتن خط قرمزها نوبت به تخطئه شخص آیت الله خامنه‌ای و جایگاه علمی و فقهی ایشان رسید:«حالا صرف نظر از مسأله رهبری، مرجعیت را چرا دیگر؟ شما که در شأن و حد مرجعیت نیستید. من قبلاً به ایشان تذکر دادم، در شرف فوت مرحوم آیت الله اراکی بود، من به وسیله آیت الله مؤمن راجع به چند چیز برای ایشان پیام دادم. این صورت متن پیام است. به دست ایشان هم رسیده است، بند هفتم آن را من می خوانم، به ایشان پیام دادم: «مرجعیت شیعه همواره قدرت معنوی مستقلی بوده، بجاست این استقلال به دست شما شکسته نشود و حوزه های علمیه جیره خوار حکومت نشوند که برای آینده اسلام و تشیع مضر است و هر چند ایادی شما تلاش کنند، جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم امام را پیدا نمی کنید، نگذارید قداست و معنویت حوزه‌ها با کارهای دیپلماسی ارگانها مخلوط شود، (تیپ فلان چه حقی دارد بیاید در قم یک عده بچه راه بیندازد و حوزه را به هم بریزند؟!) به مصلحت اسلام و حوزه ها و جنابعالی است که دفتر شما رسماً اعلام کند: چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفه اداره کشور را به دوش دارند، از جواب دادن به مسائل شرعی معذورند و از حال به بعد جواب مسائل شرعی داده نمی شود و رسماً مراجعات علمی و دینی و حتی وجوه شرعیه جزئیه را کما فی السابق به حوزه ها ارجاع دهید.«این پیام تاریخش ۱۲/۸/۷۳ است.»

سخنان آن روز آقای منتظری متأسفانه آن گونه بود که مستمع را خواه ناخواه به این نتیجه می رساند که جمعی قدرت طلب در صدر کشور قرار گرفته اند، رأی و نظر مردم نادیده گرفته شده، جمعی خاص برای همه چیز تصمیم می گیرند و حکومت به حکومت استبدادی تبدیل شده است. آقای منتظری اقدام برخی در اعلام مرجعیت رهبر انقلاب را مبتذل کردن مرجعیت شیعه خواند و این رویداد و حواشی آن را از مصیبت‌های آن روز کشور دانست!

یکپارچه اعتراض
بعد از سخنان منتظری بود که ایران یکپارچه به خروش آمد. از یک سو مراجع، علما، انقلابیون و بزرگان موضع گرفتند و از سوی دیگر مردم به خیابان ها آمدند تا تجدید بیعتی کرده باشند با رهبر انقلاب؛ کسی که امام او را واجد صلاحیت رهبری معرفی کرده بود.
آیت الله مشکینی در درس اخلاق خود لب به سخن گشود؛ آن گونه که از همان آغاز مشخص بود ناگفته‌هایش بسیار است:«مطلب زیاد بود گرچه حالم مقتضی نبود، اما جو امروز تقاضا می کند که چند جمله ای از حوادث روز بگویم. تا حال چیزی در این باره نگفته ام و نمی خواستم اول کسی باشم که در این باره سخنی ذکر کنم. مختصری راجع به این حادثه و آفریننده آن برایتان صحبت کنم. بدانید که من هر چه می گویم روی دلسوزی به افراد و حتی به دشمن است. به خدا قسم گاهی دشمن ها را هم دعا می کنم، خدایا آنها هم آدم بشوند. هیچ نشده است من علیه کسی به عنوان دشمن قدم برداشته باشم و صحبت کنم.»
رئیس جامعه مدرسین به ریشه یابی سخنان اهانت آمیز آقای منتظری پرداخت و از جریان فاسدی سخن گفت که سال‌ها پیش امام نسبت به نفوذ آن هشدار داده بود: «این آقایی که این صحبت ها را کرده است و این جو ناصالح را ایجاد کرده است و تقریباً در داخل و خارج صداهای دشمنان به خوشحالی بلند شده است و ناراحتی برای دوستان انقلاب ایجاد کرده است، این آقا با این فضلش یک عیب داشت و این عیب او را در تمام جهات ساقط کرد. همه کمالاتش تحت الشعاع این عیب قرار گرفت. من مشکوکات را نمی گویم، معلومات قطعی را برایتان می‌گویم. یک عیب که تمام محسناتش را در زیر چتر قرار داد، این بود که از روز اول فکرش دست یک عده معدود ناصالح افتاد. اصلاً این آقا را قبضه کردند و نتوانست از این قضیه بیرون بیاید.» اشاره آیت الله مشکینی به باند مهدی هاشمی بود و ساده لوحی منتظری.

او از ملاقات خود با منتظری سخن گفت و از پند و اندرزهایش و اینکه پاسخ شنیده که:«من به مهدی هاشمی ایمان دارم!» آیت الله مشکینی درخصوص سخنان منتظری گفت:«تحریک کردن رئیس جمهوری علیه رهبری به این نحو که «بیست میلیون، بیست و دو میلیون به من در برابر شما رأی دادند و تو نمی‌گذاری من کار کنم، نمی‌گذارید وزرای من کار کنند، این شما و این هم ریاست جمهوری»، این ضایع کردن انقلاب است. والله این مفسده است.» او همچنین ادامه داد:«از آن طرف می‌گوید: «این بیست و دو میلیون به ریاست جمهوری من رأی دادند آقای رئیس جمهوری، به رهبر بگو اینها همه به تو گفتند: نه، بیست میلیون انسان به تو گفتند: نه. آیا آدم صحیح است که این جوری بگوید؟! آیا اینها که رأی دادند به رهبر گفته‌اند: نه... مردم چه می دانند رهبر به کدام مایل است؟» آیت الله فاضل لنکرانی نیز در جلسه درس خارج خود لب به سخن گشود. این مرجع برجسته ولایت فقیه را با ولایت افقه متفاوت دانست و تصریح کرد:«اعلم واجب است، اما اینجا ولایت فقیه است، نه ولایت افقه که اعلمیت هم در ولایت شرط باشد.» او به ماجرای مجلس خبرگان نیز اشاره کرد یعنی آن زمان که بحث ها بر سر اعلمیت و مرجعیت بود:«خود قانون اساسی را که مطالعه می کردیم، بیشتر از یک لفظ مجتهد، عارف، مدیر، مدبر، بصیر و خبیر ندارد. لکن برای اینکه توضیح بیشتری در این رابطه داده شود، شورای بازنگری را به وجود آوردند که یک قسمتش مصادف با حیات امام شد و یک قسمت هم بعد از وفات امام تحقق پیدا کرد یعنی همان روزهای اولیه مقارن با فوت امام در آن شورای بازنگری به صراحت گفتند: در ولایت فقیهی که می گوییم، بیش از اجتهاد مطلق شرطیت ندارد، اعلمیت در آن نیست، این را هم به این لحاظ گفتند که چون این احتمال داده می شد که در آینده نظام، آنهایی که اعلم هستند، رهبریت را نپذیرند و آنهایی که رهبریت را می پذیرند، لعل(شاید) بعضی اعلم نباشد، لذا ملازمه را قطع کردند و گفتند: در ولایت فقیه لازم نیست توأم با اعلمیت باشد، اگر اعلم هم شد چه بهتر، اگر هم نشد، ضربه ای به ولایت فقیه و مشروعیت نظام و حاکمیت اسلام نمی‌خورد.»

آیت الله نوری همدانی نیز تصریح کرد:«این مردم و این حوزه قم در برابر هر حرکتی که بر نظام، حکومت و انقلاب اسلامی خدشه ای وارد کند، ایستاده‌اند و هرگز یک لحظه به خود فتور و سستی راه نمی‌دهند.» او در ادامه سخنان خود از مردم به خاطر بصیرت و هوشیاری‎ انقلابیشان تشکر کرد:«در این چند روز جریانی به وجود آمد که اولاً از تمام مردم ایران باید تشکر کرد که حساسیت و آگاهی خودشان را نشان دادند. علاقه خودشان را به مسئله رهبری به مرحله نمایش گذاشتند. شاید مقداری هم تأخیر صحبت ها برای این بود که ببینند این مردم چه اندازه در برابر این مسئله حساس هستند و چه اندازه به این ارتباط علاقه‌مند هستند. این خیلی جای تشکر دارد، حوزه علمیه قم هم وظیفه خود را کاملاً انجام داد.»
آیت الله مکارم شیرازی از دیگر مراجعی بود که نسبت به سخنان منتظری واکنش نشان داد:«گاهی می گویند که ولایت فقیه سر از استبداد در می آورد، حق دارند که چنین بگویند، چون آگاه به مسائل اسلامی نیستند!»

بیانیه دولت خاتمی
کانال تلگرام جهان نیوز
لحن اهانت آمیز سخنان آقای منتظری تا بدانجا بود که هیأت دولت را هم به واکنش واداشت. در خبرهایی که همان زمان از جلسه هیأت دولت منتشر شد، این گونه آمده بود: «در این جلسه تصریح شد که دولت اصل ولایت فقیه را به عنوان میراث بزرگ امام خمینی و رکنی که با هدایت آن بزرگوار در قانون اساسی به صورت یک اصل محوری نظام درآمده ارج نهاده و هر گونه تضعیف ولایت فقیه را به زیان جامعه و انقلاب و ضربه خوردن به موازین آن می داند و آن را محکوم می‌کند.»
در این شرایط بود که بسیجیان به دیدار رهبر انقلاب رفتند تا ایشان گذرا از آنچه گذشته است سخن به میان آورند و رمزی از لایه های دیگر ماجرا بگشایند:«چندی قبل، در یکی از اجتماعاتی که درباره انقلاب و خطرات انقلاب برای استکبار، در یکی از کشورهای بیگانه تشکیل شده بود، بعضی از کسانی که در آن‏جا سخنرانی کردند، گفته بودند که انقلاب اسلامی، به وسیله روحانیت و به پشتیبانی جوانان حوزه و دانشگاه پیش رفت و به طور کلّی با تکیه به نسل جوان ادامه یافت. برای زدن و کوبیدن انقلاب هم باید از همین وسیله استفاده کنیم! باید سراغ حوزه علمیه، سراغ یک معمّم و سراغ حوزه و دانشگاه برویم؛ بلکه از آن طریق بتوانیم این انقلاب را ضربه بزنیم!»

رهبر انقلاب افزودند: «کسانی که توطئه می‏کنند، ملت ایران را بد شناخته‏اند! در این توطئه‏ای که اخیراً نشانه‏های آن را مشاهده کردید - که من مایل نیستم در جزئیات این‏گونه چیزها وارد شوم - دلم نمی‏خواهد از کسانی اسم بیاورم؛ اما اصل قضیه را ملت ایران، باید درست توجه کند و اعماق توطئه را بداند. عزیزان من! ما در شناختن دشمن، دچار اشتباه نخواهیم شد؛ این را دشمن بداند! خیال نکند که اگر آمدند و چند نفر آدم ساده‏لوح و معمم را وادار کردند که حرفی بزنند، ما اشتباه می‏کنیم و خیال می‏کنیم که دشمن ما اینها هستند! اینها کسی نیستند! دشمن، خود را پشت پرده پنهان می‏کند. دشمن که جلو نمی‏آید و خود را نشان نمی‏دهد. دشمن سعی می‏کند شناخته نشود! آن کسی که سینه سپر می‏کند و به خیال خود جلو می‏آید، یک عامل است؛ ممکن است خودش هم نداند عامل است! امام بزرگوار، مکرّر می‏فرمود که گاهی دشمن با ده واسطه، یک نفر را تحریک می‏کند که حرفی بگوید، یا کاری را انجام دهد! اگر شما بخواهید دشمن را بشناسید، باید ده واسطه را طی کنید و بروید. دشمن انقلاب در ایران - یعنی ایادی استکبار جهانی - راحت می‏توانند ده واسطه پیدا کنند و خودشان را در حوزه قم، به بیچاره‏ای برسانند و او را به حرفی، به گفته‏ای و به یک موضعگیری غلط و ناشیانه وادار کنند!» آیت الله خامنه ای از ضرورت هوشیاری سخن گفتند و سخنانشان در واقع تبیینی از فضای دوقطبی یک پازل بود که یک سوی آن اهداف دشمنان دیرینه انقلاب و نظام و خارج نشینان و کاخ سفید قرار داشت و سوی دیگر جمهوری اسلامی. در این پازل بود که می شد مواضع آقای منتظری را واگویه ای تکراری از همان مواضع همیشگی رسانه های خارجی دانست.

دل امام را خون کرده بودند
رهبر انقلاب ادامه دادند:«این دفعه به خیال خود خواستند روش مؤثّرتری را تجربه کنند و آن، هدف گرفتن رهبری است! یقیناً بعد از مطالعه زیاد و با اطلاع از اوضاع و احوال گوناگونی - و البته خبرهای راست و دروغی - توانسته‏اند به این نتیجه برسند که باید رهبری را هدف قرار داد! چرا؟ به خاطر این‏که می‏دانند در کشور، اگر یک رهبری مقتدر وجود داشته باشد، همه توطئه‏های آنها نقش بر آب خواهد شد؛ والّا اینها با شخص، طرف نیستند! شخص، برای اینها مهم نیست؛ هر کس باشد. مگر همین کسانی که امروز به این زبان خشن حرف می‏زنند و این‏طور ناجوانمردانه سیل تهمت و افترا روانه می‏کنند، با امام، طرف نشدند؟! همین افراد با امام هم طرف شدند؛ دل امام را پر از خون کردند، که امام در آن نامه، به آن اشاره فرمود! همین کارها را با رهبری می‏کنند؛ چون می‏دانند رهبری در جامعه اسلامی و ایران اسلامی، گره‏گشاست.» ایشان در ادامه به سرچشمه این دست تحلیل ها و حرف و حدیث ها هم اشاره کردند:«امروز کسانی که به رادیوهای بیگانه گوش می‏دهند -‎ که غالب این تحلیلهای غلط هم از رادیوهای بیگانه است - پی می‏برند که متأسفانه آدمهای ساده‏دل، عین همان را که دشمن القا و پول خرج می‏کند تا آن را به ذهنهای مستمعین خود برساند، قبول می‏کنند!»
آیت الله خامنه ای از موضع رئیس جمهور در این موضوع تجلیل کردند و آن را ناکام کننده دشمنان دانستند. رهبر انقلاب فرمودند:«دشمن سعی کرد بگوید دو جریان است که با هم مخالفند، و بر سر اختیارات، با هم اختلاف دارند. نخیر؛ ایشان در مصاحبه، قشنگ تشریح و روشن کردند. معلوم شد که روابط، کاملاً تعریف شده و مشخص است. همه می‏دانند که تکلیف و وظیفه‏شان چیست و با همکاری و محبّت، کارهای خودشان را پیش می‏برند. دشمن، این‏جا ناکام شد! بعد هم بزرگان و مراجع عظام قم ایستادند.» آن روز رهبر انقلاب اگر چه سخن‌ها گفت اما فحوای کلام نشان می داد که ناگفته هایی هم هست که مصلحت در بیانشان نیست. رهبر انقلاب از اینکه از حق خود گذشته اند سخن گفتند و یادها را به روزهای حیات امام راحل ارجاع دادند:«امام بزرگوار در طول ده سال،
خیلی حرفها داشت که بعضی از آنها را به مردم گفت، خیلی را هم به مردم نگفت! ما هم حرفهایی داریم که اگر خدای متعال در پیشگاه خودش اجازه نطق داد، با خود او در میان خواهیم گذاشت. لزومی ندارد که انسان همه چیزها را بگوید! من مسأله شخصی در این قضیه ندارم؛ اما از حق مردم مطلقاً اغماض نخواهم کرد.» ایشان در پایان همه را از انتقام گیری برحذر داشتند اما در عین حال تأکید کردند که قانون باید اجرا شود.

مهر تأیید فقها
سخن گفتن آقای منتظری از شرایط علمی و فقاهت رهبر انقلاب در حالی بود که پیشتر یعنی همان زمان که مجلس خبرگان آیت الله خامنه ای را به رهبری انتخاب کرد، جمع کثیری از علما و مراجع بر فقاهت و اجتهاد ایشان مهر تأیید زده بودند. آیت الله فاضل در این خصوص نوشت:«در مورد مقام معظم رهبری آیت الله خامنه‌ای دامت برکاته اشعار می دارد که مقام شامخ علمی و اجتهاد و فقاهت معظم‌له جای هیچ گونه تردید نیست اینجانب با توجه به سابقه آشنایی دیرین با ایشان و اطلاع از مراتب تحصیلی، اذعان به اجتهاد بنحو اطلاق وی دارم علاوه بر اشاره و بلکه تصریح امام عظیم الشأن قدس سره‌الشریف در موارد متعدد به صلاحیت و شایستگی رهبری ایشان دلیل عمده بر مقام اجتهاد معظم له می‌باشد.»
صانعی نیز نوشت:«اجتهاد حضرت آیت الله خامنه ای مدظله العالی ثبوتاً و اثباتاً نیاز به نظر دادن نداشته و ندارد و نه تنها مجتهد مسلم می باشد بلکه فقیه جامع الشرایط واجب الاتباع است. امید آنکه سایه اش بر سر مسلمین مستدام.»

در واقع همان زمان چهره های مختلف بر شرایط علمی و فقهی آیت الله خامنه ای صحه گذاشته بودند. اما این همه از سوی آقای منتظری نادیده گرفته شد. واکنش ها بعد از بیانات رهبر انقلاب هم ادامه پیدا کرد. مراجع، علما و مردم از یک سو و جریانات سیاسی از سوی دیگر اظهارات منتظری را محکوم کردند. هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه تهران ضمن اشاره به اینکه امام نظرشان با آیت الله خامنه ای بود و ایشان را واجد شرایط رهبری می دانستند، تصریح کرد:«این را هم من باید شهادت بدهم... من به ایشان نزدیکم، معمولاً از هم چیزی را پنهان نمی کنیم. من می دانستم ایشان راضی نیست مرجع باشد. یقین داشتم که ایشان مخالف است. ایشان گفتند که من حالا اگر بخواهم مسئولیت مرجعیت را بگیرم، چقدر باید وقت بگذارم، مگر می شود؟ ایشان قبول نمی کرد و می گفت من وقت ندارم... با تو که حرف می زنم من راضی نیستم کسی از مرجعیت من حمایت بکند، لذا من نکردم. این یک واقعیت تاریخی است که من می دانستم و ایشان و اگر لازم نبود هیچ موقع این حرف را نمی زدم، اما حالا می بینم بی انصافی دارد می شود.» آیت الله هاشمی شاهرودی که از شاگردان مبرز سید محمد باقر صدر و عضو فقهای شورای نگهبان به شمار می آمد نیز لب به سخن گشود و به تشریح مراتب علمی رهبر انقلاب پرداخت تا آنان که نمی دانند، مطلع شده باشند.

آیت الله امینی و آیت الله جوادی آملی از دیگر چهره هایی بودند که اعتراض خود را اعلام کردند. آیت الله امینی خطاب به آقای منتظری تصریح کرد:«اگر خبرگان اشتباه کرده اند، چرا زمانی که شما را به قائم مقامی انتخاب کردند، آن موقع نگفتید اشتباه کرده اند؟ اگر اعلمیت در فقه را برای رهبری لازم می دانید چرا آن زمان که شما را به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب کردند و آیات عظام بزرگواری همچون مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، مرعشی نجفی و دیگران وجود داشتند، نگفتید این آقایان از نظر فقهی بر من ارجحیت دارند و آنان را انتخاب کنید؟»

شهوت عملی دارند
آیت الله جوادی آملی نیز که در مسجد اعظم قم و در راهپیمایی بزرگ مدرسین و طلاب حوزه علمیه و مردم قم سخن می گفت، تأکید کرد:«در جریان ولایت فقیه، برخی شبهه علمی دارند و برخی شهوت عملی. شما در خدمت سراسر قرآن کریم که مشرف می شوید، می بینید قرآن این دو راه را همواره بازگو و نهی کرد. هر جا شبهه علمی بود، قرآن کاملاً نقل کرد و پاسخ داد و هر جا شهوت عملی بود، تهدید و انذار کرد، چه اینکه از موعظت هم دریغ نکرد.»
زهرا مصطفوی دختر امام نیز طی سخنانی گفت:«هنوز به یاد داریم که امام عزیز قریب دو سال در پیامها و نامه های خود به افشای نقش زیرکانه و منافقانه لیبرال ها و منافقین پرداخت تا قائم مقام رهبری را از خطر حضور آنها و تحریکات و تحلیل های بی محتوای آنها آگاه کند و موفق نشد و چنان شد که با دلی پرخون ایشان را از صحنه سیاسی نظام مقدس جمهوری اسلامی کنار گذاشت.»
همزمان تشکل ها و جریانات مختلف نیز به میدان آمدند تا موضع انقلابی خود را در برگه های تقویم تاریخ به ثبت برسانند. جامعه روحانیت مبارز طی بیانیه ای شدیداللحن ضمن تأکید بر اینکه امام خمینی هیچ کس را از مقام معظم رهبری برای مقام ولایت شایسته تر نمی‌دانست، اعلام کرد: «بوقهای استکباری و نشخوارکنندگان خوراکهای مسموم آنان نمی‌توانند این حقیقت روشن را دریابند که رأی ۳۰ میلیونی مردم، رأی به خواست انقلاب و نظام و رهبری بود. مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه ای همان مجتهد مسلم و فقیه عادل و جامع‌الشرایطی است که امام راحل او را خورشید درخشان انقلاب نامید و هیچ کس را شایسته تر از ایشان برای تداوم رهبری و مقام ولایت نمی‌دانست و این همان حقیقتی بود که نزدیک به هفتاد فقیه عادل و برجسته و مورد اعتماد و انتخاب مردم در مجلس خبرگان به آن شهادت دادند، یاران و اصحاب انقلاب از هر جریان و گروه بر آن مهر تأیید و تصدیق زدند و مردم انقلابی و مسلمان ایران نیز با ابراز عشق و ارادت خالصانه و پیروی صمیمانه از ایشان، ندای بیعت خود را با حکومت و رهبری دینی به گوش جهانیان رسانیدند. این ملت، ملتی نیست که با زمزمه های شوم برخی از ورشکستگان سیاسی و مطرودان امام راحل دست از پشتیبانی و تبعیت از جمهوری اسلامی و رهبری دینی آن بردارد.» مجمع روحانیون مبارز نیز به سخنان منتظری واکنش نشان داد. در بیانیه رسمی این تشکل روحانی آمده بود:«ایجاد شبهه در ارکان نظام جمهوری اسلامی و در اعتبار قانون اساسی، کاری عبث و دور از خرد و عاقبت‌اندیشی است. همه می دانند دشمنان انقلاب و بازی خوردگان آنان همیشه در پی آن بوده اند که با استفاده از هر حیله و ترفندی، ملت را از راهی که خود انتخاب کرده و می روند، پشیمان کنند.»

این بیانیه همچنین می‌افزود: «مجمع روحانیون مبارز با حمایت قاطع از رهبری حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای و با توجه به دشواری های راهی که در پیش پای رئیس جمهوری محترم برای سامان دادن به امور کشور وجود دارد، ضمن تقدیر و سپاس بی دریغ و متواضعانه از مردم شریف که در این روزها حمایت خود را از نظام و رهبری اعلام کرده و می‌کنند، صمیمانه توصیه می‌کند از قانون اساسی و نیز جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه زیاد و از رهبری معظم آن و از رئیس جمهوری محبوب و دولت خدمتگزار و نیز سایر قوای کشور حمایت کنند و همه اقشار و گروهها به قانون احترام بگذارند و هرگونه سخنی و انتقادی و اعتراضی از هرکس و هر مقام در چارچوب قانون پذیرفته و برخلاف قانون محکوم است.»

مجالی برای مردم
کارگزاران سازندگی نیز در بیانیه خود آورده بود: «نظریه ولایت فقیه، روح و هویت انقلاب اسلامی است و قانون اساسی متکی بر همین نظریه و باور شکل گرفته است. امروزه این نظریه تنها یک نظریه سیاسی و فقهی نیست بلکه محور قانون اساسی و موجب مشروعیت قوای سه گانه است.» در ادامه این بیانیه آمده بود: «کارگزاران سازندگی با تقید و دلبستگی تمام به اصل ولایت فقیه و حمایت و پاسداری از هویت انقلاب و نظام، هر گونه سخن، حرکت و طرح شبهه در تضعیف ولایت فقیه و رهبر معظم انقلاب اسلامی را محکوم می‌نماید و حمایت و پشتیبانی قاطع خود را از اصل ولایت فقیه، مبانی قانون اساسی و نهاد رهبری اعلام می دارد و حساسیت مردم شریف ایران را در پاسداری از رکن نظام و انقلاب ارج می نهد.»

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز در این میان موضع گرفت؛ موضعی البته نه چندان انقلابی. در بیانیه این سازمان با عباراتی دو پهلو آمده بود: «اظهارات و اقداماتی که اصول نظام و قانون اساسی و ولایت فقیه را مورد تهاجم قرار می دهند، محکومند.»

دفتر تحکیم نیز اظهارات آقای منتظری را تعرض آشکار به قانون اساسی دانست. اهانت به رهبر انقلاب در سال هایی که برخی ساده لوحانه رأی به خاتمی را «نه» به رهبری تحلیل می کردند، مجالی شد برای به صحنه آمدن مردم و علما تا در حافظه تاریخ حک کنند این واقعیت را که مردم همچنان پایبند به مفاهیم دینی و هویت ایرانی – اسلامی خود هستند و در عین حال به آرمان های انقلاب و امام باور دارند. مردم، دوم خرداد از نظام و رهبری برنگشتند. شعارهایی را شنیدند که نوید تحول و جهشی جدید را در اداره کشور می داد؛ شعارهایی که البته در حد همان شعار ماند و روشن ترین دلیل بر این واقعیت در کنار اعتراف شخص خاتمی به برخی ناکارآمدی ها شاید طرحی بود که دوستانش با عنوان عبور از خاتمی در دستور کار قرار دادند.

به دنبال سخنان آقای منتظری و واکنش های گسترده ای که این سخنان داشت، شورای عالی امنیت ملی دولت اصلاحات تشکیل جلسه داد؛ جلسه ای که حصر منتظری تا سال ۸۱ در آن تصویب شد. و این همه البته به عنوان سندی در تاریخ ماند تا برخی به راحتی نتوانند خود را در سویه‎ دیگر میدان جلوه دهند و داعیه رفاقت و هم پیمانی دیرینه با منتظری بردارند.