سالشمار زندگى امام خمینى-علی اکبر ذاکری

آية اللَّه السيد روح الله الموسوي الخميني(1320 - 1409 هـ = 1902 - 1989 م)

سالشمار زندگى امام خمینى-بخش اول

سالشمار زندگى امام خمینى
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
نویسنده
علی اکبر ذاکری
اصل مقاله
بخش نخست
سخن از معجزه قرن و شخصیت وارسته اى مانند امام خمینى آسان نیست انسانى که در هر زمینه اسوه و الگو بود.
از نظر علمى والا بر علم فقه و اصول چیره با فلسفه و عرفان همدم با رجال و درایه آشنا با علم اخلاق همراه و به آن آراسته. شب زنده دار بود و به مستحبات اهتمام مى ورزید. مسائل را خوب مى شناخت. دردهاى سیاسى اجتماعى کشور ایران را خوب دریافته بود و براى درمان آن هم راه حل داشت. هم دشمن را خوب مى شناخت و هم دوست را به خوبى در مى یافت. او در اوج دوران هراس انگیز رضاخانى رشد کرد و بالید و تجربه اندوخت و در دوران محمد رضا پهلوى تجربه خود را به کار گرفت و حکومت شاهنشاهى را واژگون و نظام اسلامى را بنیاد نهاد. و در این راه آزارها دید

و تبعید شد; اما نهراسید و هیچ گاه نترسید. این شخصیت را باید شناخت با دوران زندگى او آشنا شد زمینه هاى رشد وى را ریشه یابى کرد معلمان و استادان او را شناخت و به دیگران شناساند.
ما در این مقاله بر آنیم که گوشه هایى از زندگانى پرفراز و نشیب امام خمینى را به

( 433 )
مناسبت صدمین سال تولد آن عزیز در این سال 1378 که سال امام خمینى نامیده شده بشناسیم و بشناسانیم.
مراحل زندگى ایشان را مى توان به شش دوره تقسیم کرد.
1. از تولد تا 19 سالگى در خمین.
2. دوران تحصیل در حوزه اراک.
3. ورود به قم تا سال 1341.
این دوره چند برهه مهم دارد:
الف. از ورود تا آغاز تحصیل نزد آقاى شاه آبادى. ب. دوران تحصیل در محضر مرحوم شاه آبادى و تدریس فلسفه فقه و اصول.
ج. ورود آقاى بروجردى به قم و تدریس سطوح عالیه توسط امام تا آغاز مبارزه.
4. آغاز مبارزه آشکار از سال 1341 تا 1343 در ایران.
5. دوران تبعید در ترکیه نجف و رحل اقامت در پاریس.
6. دوران بازگشت به ایران و پیروزى انقلاب اسلامى ایران تا رحلت.
آگاهیهاى ما از دوره نخست زندگى امام اندک و دوره دوم نیز کوتاه و برهه اى است.
از دوره چهارم و پنجم دانستنیها و آگاهیهاى مناسبى در دسترس است و کتابهایى نوشته شده اما باز هم نیاز به بررسى دارد و دوره ششم تنها نیاز به نگارش دارد و آگاهیهاى گسترده اى در این باب وجود دارد.
مهم و درخور بررسى دوره سوم زندگانى امام است که شخصیت ایشان پدیدار مى شود و هستى مى یابد و شکوفا مى گردد. از این دوره دو برهه نخست آن نیاز به بررسى بیش تر دارد که منابع اندکى در دسترس داریم. براى آشنایى با دوره زندگانى امام و خاطره ها رویدادها سرگذشتها و دیده ها و

( 434 )
شنیده هاى امام را از لابه لاى سخنرانیها و نوشته هاى ایشان بیرون مى آوریم و به بازسازى این برهه و دیگر دوره هاى زندگانى آن عزیز مى پردازیم. در این دوره شخصیت علمى سیاسى امام شکل مى گیرد. مى آموزد و مى آموزاند نگاشته هاى عرفانى خود را عرضه مى دارد تجربه مى اندوزد و در رخدادهاى سیاسى درنگ مى ورزد جنبشها مبارزه هاى سیاسى را پى مى گیرد به دیدن علماى مبارز مى رود در جریان قیام آنان قرار مى گیرد با مدرس دیدار مى کند در جلسه هاى بحث مجلس شوراى ملى در زمان رضاخان براى آگاهى از چند و چون کار شرکت مى جوید در جریان مبارزه ها و کارهاى آقا میرزا صادق تبریزى حاج آقا نورالله اصفهانى حاج آقا حسین قمى از نزدیک قرار مى گیرد. او علاقه بسیار به مبارزان و انسانهاى تلاش گر در راه خدا دارد به دیدار یک یک آنان مى شتابد به شاگردان خود نیز سفارش مى کند به دیدار آنان بروند. از جمله دیدار از محمد تقى بافقى را سفارش مى کند.
پس از قیام مردمى گوهرشاد آقازاده مجتهد خراسانى به تهران تبعید مى شود و در منزلى زیر نظر قرار مى گیرد. امام به دیدن این مرد بزرگ مى شتابد و چون همکلام شدن با وى ممنوع بوده از دور به تماشاى سیماى آن مرد مبارز مى ایستد.
دوران ننگین و نفرت انگیز و هراس آلود رضاخانى را زیرنظر مى گیرد و در آن باره مى اندیشد. مبارزه مطالعه هاى سیاسى در جریان اوضاع روز قرار گرفتن با مبارزان به گفت وگو پرداختن و ... هیچ وى را از آموختن آموزاندن و نگارش باز نمى دارد. در فقه اصول فلسفه و عرفان هم به آموختن مى پردازد و هم به آموزاندن . پس از درگذشت استادش شیخ عبدالکریم حائرى حوزه را خالى از مدیر مدبر و زعیمى که همه چیز بر محور او بچرخد مى بیند به تکاپو مى افتد و از آقاى بروجردى که از ناموران حوزه نجف بوده و در آن برهه در بروجرد ساکن

( 435 )
بود دعوت مى کند و با تلاش بسیار زمینه را بر ورود ایشان آماده مى سازد. پس از آن در راه استوارسازى مرجعیت ایشان دست به کار مى شود و از مشاوران نزدیک وى قرار مى گیرد. امام روز به روز گستره حضور سیاسى خود را مى گستراند به آقاى کاشانى نامه مى نویسد و در راه جلوگیرى از تلاش بهائیان که نماینده صهیونیسم بین المللى هستند تلاش مى ورزد و...او به دنبال مرجعیت نمى رود بلکه مرجعیت به دنبال وى مى آید کم کم در این جایگاه مقدس قرار مى گیرد در سال 41 با زمینه اى که فراهم مى شود تلاشهاى آشکار سیاسى خود را مى آغازد و پس از اندکى خوش مى درخشد و قیام قهرمانانه او به پیروزى و رهایى مردم از ستم مى انجامد.
تلاش ما در این نوشتار بر آن بوده که شرح حال او را با استفاده از خاطره ها شنیده ها و گفته هاى خود وى و دیگران بازسازى کنیم و برهه اى را که گفته مى شود و خاطره اى به آن پیوند دارد با ذکر تاریخ و بیان رخدادهاى آن روشن کنیم. گاهى براى به هم پیوستگى رخدادها به ناچار مسائل سیاسى آن برهه را ارائه کرده و گاه از استادان امام خمینى نیز نام برده ایم بویژه از آقاى شیخ عبدالکریم حائرى. رخدادهاى دوران زندگانى امام گاه تاریخ هجرى قمرى و گاه هجرى شمسى دارند ما در آغاز تاریخ قمرى را یادآور و سپس آن را با تاریخ شمسى برابر ساخته ایم. در هر سال امکان دارد چند روزى پیش و پس باشد که طبیعى خواهد بود. در آن جایى که تنها سال آمده ما در گاه برابرسازى از سال استفاده برده ایم که در آن برهه چهار تا پنج ماه اختلاف بوده و گاهى نیز فصل ذکر شده که در برابرسازى یکى از ماههاى آن فصل را با تاریخ قمرى برابر ساخته ایم.

( 436 )

20 جمادى الثانى 1320ه.ق./ اول مهر1281ه.ش.1

امام خمینى در روز تولد حضرت زهرا(س) در بیستم جمادى الثانى 1320 چشم به جهان گشوده است از پدرى به نام آقا سید مصطفى عالم سرشناس و بنام خمین و از مادرى به نام هاجر آغاخانم دختر آقا میرزا احمد مجتهد خمینى.
پدر امام آقا سید مصطفى پس از ازدواج به نجف اشرف رخت کشیده است. حضور وى در نجف همزمان بوده با مبارزه ها و حرکتها و جنبشهاى ضد استعمارى میرزاى شیرازى علیه انحصار تنباکو. وى پس از گرفتن اجازه اجتهاد در سال 1312ه.ق. به خمین بازگشته و به کارگشائى امور مردم و پاسخ گویى به مسائل شرعى مردم پرداخته است.2
پس از چند سال خداوند به این خانواده فرزندى مى بخشد که نام او را روح الله مى گذارند. از آغاز تولد به دستور پدر به دایه پرهیزگارى به نام خاور سپرده مى شود و شرط مى کنند در دوران شیرخوارگى تنها از غذایى که از منزل آقا مصطفى براى وى برده مى شود استفاده کند.3
ذى قعده /1320 اسفند 1281

در این زمان آقا سید مصطفى براى دیدار با والى اراک و شکایت از خانهاى ستم پیشه و شرور منطقه خمین: جعفر قلى و میرزاقلى سلطان به همراه چند تن محافظ به سوى اراک حرکت کرده است. در بین راه درگیرى بین او و خانهاى منطقه رخ داده که به خلع سلاح سردسته محافظان و شهادت سید مصطفى انجامیده است. آقا مصطفى در روز شهادت 42 سال داشته و کوچک ترین فرزند وى آقا روح الله کم تر از پنج ماه داشته است. پس از این رخداد عمه امام صاحبه خانم در خانه برادر اقامت گزیده و

( 437 )
همراه هاجرخانم به سرپرستى و تربیت کودک پرداخته است.4
4 ربیع الاول 1323 / 30 اردیبهشت 1284ش

صاحبه خانم همراه با عموى هاجرخانم و بچه هاى خردسال برادر براى گرفتن حکم قصاص قاتل روانه تهران شده و با تلاش فراوان توفیق یافته است با صدر اعظم وقت عین الدوله دیدار کند و حکم قصاص قاتل را بگیرد. دو سال بعد در 4 ربیع الاول 1323ه.ق.برابر با 30 اردیبهشت سال 1284ه.ش. قاتل در میدان بهارستان به دار آویخته شده است.5 اعدام قاتل به دستور محمد على میرزا ولیعهد بوده که پس از سفر مظفرالدین شاه به فرنگ اداره کشور را بر عهده داشته است.
قصاص میرزا جعفر خان کمره اى هشدارى به مخالفان مسیونوز و شمارى از بازاریان سوء استفاده گر از آشفتگیهاى جامعه نیز بوده است.
محمد مهدى شریف در این باره مى نویسد:
(والا حضرت ولیعهد به واسطه کشتن (سید مصطفى) نام کمره یى میرزا جعفرخان کمره یى را در میدان مى کشند. این فقره اسباب خوف عمومى مى شود. به خصوص نان و گوشت خیلى سخت بود فراوان شد.)6
1335ه.ق.1296/

امام در کودکى در مکتب خانه ملا ابوالقاسم به فراگیرى خواندن و نوشتن و قراءت قرآن و نزد آقا شیخ جعفر و مرحوم میرزا محمد افتخار العلماء به فراگیرى درسهاى ابتدایى پرداخته است. در نوجوانى عمه مهربان خویش صاحبه خانم را از دست داد و پس از وى مادر دلسوخته وى چشم از جهان فرو بسته است.7

( 438 )

1326ه.ق.1297/

دوران کودکى و نوجوانى امام همراه با ناامنى و حمله هاى پى درپى اشرار به خمین بوده است. جنگ جهانى اول از سال 1914م.1332/ه.ق. شروع شده و در سال 1918م1336/ه.ق. به پایان رسیده است و این جنگ خانمانسوز سبب شده بوده منطقه بیش از همیشه ناامن گردد. در سال 1336ه.ق. على قلى خان زلکى دست به شورش زده و روستا و دیه هاى پیرامون گلپایگان را غارت کرده است و همزمان با وى رجبعلى خان در حدود اراک علم طغیان برافراشته و به غارت خوانسار و کمره پرداخته است. این هجوم سالهاى بعد نیز ادامه داشته است.8
مردم خمین به دفاع از شهر و دیار مال و ناموس برخاسته اند. جوانها پیرمردها و نوجوانان در این روزهاى پرخطر و سرتاسر آشوب به عرصه دفاع گام گذاشته اند امام خمینى نیز در آن زمان که نوجوانى شانزده ساله بود تفنگ به دست در کنار دیگر دفاع گران در برابر هجوم زلقى و رجبعلى قرار گرفته است خود از این دفاع به نیکى یاد مى کند:
(من از بچگى در جنگ بودم... مورد هجوم زلقى(زلکى)ها بودیم مورد هجوم رجبعلى ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حالى که تقریبا شاید اوایل بلوغم بود بچه بودم در این سنگرهایى که بسته بودند در محل و اینها مى خواستند هجوم کنند و غارت کنند آن جا مى رفتیم سنگرها را سرکشى مى کردیم.)9 و در موردى دیگر در این باره مى گوید:
(ما در همان محلى که بودیم; یعنى خمین که بودیم سنگربندى مى کردیم. من هم تفنگ داشتم منتها من بچه بودم به اندازه بچگیم (بچه شانزده ساله) تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم

( 439 )
تفنگ هم مى کردیم... سنگر مى رفتیم و با این اشرار که بودند و حمله مى کردند و مى خواستند بگیرند و چه بکنند [مقابله مى کردیم]... دیگر دولت مرکزى قدرت نداشت و هرج و مرج بود... یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزو آنها بودیم.)10
1337ه.ق./ 1297

امام در این برهه درسهاى حوزوى را شروع کرده و مقدمات را نزد حاج میرزا مهدى (دایى خود) منطق را نزد حاج میرزا رضا نجفى خمینى (شوهر خواهر خود) سیوطى شرح باب حادى عشر منطق و مقدارى از مطول را نزد برادر بزرگ خود سید مرتضى پسندیده آموخته است.11
1339ه.ق.1299/

جهت ادامه تحصیل به حوزه اراک رفته و در حوزه سلطان آباد اراک که به سرپرستى شیخ عبدالکریم حائرى اداره مى شده به فراگیرى دانشهاى حوزوى پرداخته است. این مدرسه حدود سیصد طلبه داشته و شهریه حوزه در مجموع به ششصد تومان مى رسیده است12 که حکایت از رفاه نسبى طلاب دارد.
مرحوم حائرى از شاگردان میرزا حسن شیرازى بوده و در سال 1318ه.ق. به دعوت محسن اراکى عالم منطقه سلطان آباد به این منطقه آمده و حوزه علمیه آن شهر را بنا نهاده است شش سال بعد در سال 1314 همزمان با اعلام مشروطیت در ایران به نجف و از آن جا به کربلا هجرت کرده است.13 محسن اراکى مشروطه خواه بود که بعد از اعلام مشروطه به طرفدارى از شیخ فضل الله نورى برخاسته و فرزند وى در تحصن حضرت

( 440 )
عبدالعظیم شرکت داشته است.14 چنین به نظر مى رسد که آقا شیخ عبدالکریم حائرى به این نتیجه رسیده که با وجود جو سیاسى موجود امکان پیشرفت حوزه اراک میسر نیست; از این روى به کربلا رخت کشیده است. بار دیگر در سال 1336ه.ق. از آقاى حائرى دعوت شده و ایشان به اراک سفر کرده است. پیام دعوت مردم را آقاى حاج آقا اسماعیل فرزند محسن اراکى که میزبان نیز بود به آقاى حائرى رسانده است.
ایشان پس از ورود به اراک به تدریس و تعلیم پرداخته و حدود هشت سال در این شهر ماندگار شده است.15
امام خمینى(ره) در 19 سالگى وارد حوزه اراک شده و منطق را در محضر آقا شیخ على محمد بروجردى و آقا شیخ محمد گلپایگانى و لمعه را در محضر آقا عباس اراکى فرا گرفته است.16 حضور ایشان در حوزه اراک زیاد نبوده; زیرا با هجرت آقاى حائرى از اراک به قم ایشان نیز آن جا را ترک کرده است.
در همین زمان آقاى محمد تقى خوانسارى از تبعیدگاه هند برگشته و در مدرسه سلطان آباد به تدریس مشغول شده است. وى به خاطر مبارزاتش در سال 1333 به هند تبعید شده پس از چهار سال به خوانسار بازگشته و پس از توقف کوتاهى به سلطان آباد اراک آمده و به تدریس مشغول گردیده است.17
امام در اراک با آقاى خوانسارى آشنا شده و گاه در سخنرانیها از دوران اسارت وى در هند نکته هایى را نقل مى کند. شاید این نخستین بارى باشد که با عالم فرزانه اى که علیه انگلستان مبارزه کرده و تبعید شده است آشنا مى گردد. درباره آقاى خوانسارى و مبارزه و سختیهایى که وى در این راه کشیده بود مى گوید:
(در قضیه عراق اگر مجاهدات علماء عراق نبود پسر سید در جنگ کشته پسر مرحوم آسید محمد کاظم در جنگ کشته شد.

( 441 )
علماى این جا[ نجف] تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابلت. مرحوم آقاى خوانسارى آقا سید محمد تقى خوانسارى رضوان الله علیه به حبس رفت; یعنى گرفتند اسیرش کردند; یعنى با یک عده دیگرى اسیر کردند و بردند به خارج[ هند] و ایشان مى فرمودند که: ما را انگلیسیها مى شمردند: یک دو سه چهار تحویل یک کس مى دادند. آن وقت مى گفتند که اینها آدم خورند زنگباریهایى بودند سیاه هایى بودند آدم مى خورند. ما مامورین انگلیس مى شمریم که مبادا شما را بخورند.)18 در یک سخنرانى دیگر در مدرسه فیضیه که علیه قلمهاى مسموم و مخالفان روحانیت سخنرانى مى کند مى گوید:
(این آخوند بود که در جبهه عراق به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقاى سید محمد تقى رضوان الله علیه یکى از اشخاصى هست که در جبهه رفت و جنگ کرد و مدتها هم اسیر بود این قدرت را نشکنید صلاح ملت و کشور نیست....)19
دیدار با چنین شخصیتهایى و شنیدن خاطره ها قصه ها و غصه هاى آنان هر جوانى را وادار به درنگ و پى گیرى جریانها و رخدادهاى سیاسى اجتماعى مى کند. افزون بر این امام مقدارى از سطوح را نزد آقا محمد تقى خوانسارى فرا گرفته است.20
22 رجب 1340 / اول نوروز 1301

آقاى حایرى در آستانه نوروز 1301 آهنگ قم کرده و بر آن بوده که هنگام سال تحویل در جوار حضرت معصومه باشد. ایشان روز 22 رجب از اراک حرکت و 24 رجب به قم رسیده است. حاج میرزا مهدى بروجردى آقا شیخ

( 442 )
احمد یزدى و خدمتگزارشان کربلایى على شاه ایشان را همراهى مى کرده اند. علما و مردم قم در 4 کیلومترى شهر به استقبال ایشان رفته اند. در قم در منزل آقاى حاج شیخ مهدى پائین شهرى قمى که از دوستان قدیمى ایشان بوده رحل اقامت افکنده است در روزهاى عید بازدید کنندگان و علماى قم از جمله محمد تقى بافقى و میرزا محمد ارباب و دیگران اصرار داشته اند که در قم بماند و ایشان هم پس از استخاره این پیشنهاد را پذیرفته و در قم ماندگار شده است.21 ورود آقاى حائرى به قم همزمان بوده با دوران کودتاى رضاخان که در سوم اسفند 1299ه.ش. رخ داده22 و سید ضیاء به نخست وزیرى برگمارده شده است. بعد از مدتى که مرحوم حائرى در قم مستقر شده حوزه قم را بنیان نهاده است. احمد شاه قاجار به قم آمده و براى عرض تبریک تاسیس حوزه علمیه قم خدمت آقاى حائرى رسیده است. در همان مجلس محمد تقى بافقى از باب ارشاد امر به معروف و نهى از منکر نکته هایى را به احمد شاه یادآور مى شود.23
ذى حجه 1340ه.ق./ مهر 1301

به گفته استاد جعفر سبحانى از شاگردان امام ورود امام به حوزه علمیه قم چهار ماه پس از ورود آقاى حائرى بوده24 و این طبیعى به نظر مى رسد; زیرا آقاى حائرى برنامه قبلى براى آمدن به قم نداشته است.
امام در مدرسه دارالشفاء سکنى گزیده و بخش پایانى مطول را نزد ادیب تهرانى مشهور به آقا میرزا محمد على و مقدارى از سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى فرا گرفته است.25
این جوان سرزنده و با نشاط با ورود به قم به دیدار علماى شهر رفته و سیره عملى آنها را مورد مطالعه قرار مى دهد.

( 443 )

امام خمینى در دیدارى که در سال 1364ه.ش با طلاب حوزه علمیه قم تهران و دیگر شهرستانها داشته آنان را به ساده زیستى دعوت کرده و از ساده زیستى علماى قم در آغاز ورودش به این شهر سخن گفته و الگوى عینى نشان داده است:
(شاید آقایان کمى شان یادشان باشد در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم که در آن جا چه اشخاصى بودند. شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمى مرحوم آشیخ مهدى وعده دیگرى و شخص نافذ آن جا و متقى مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى و مرحوم آمیرزا محمد ارباب. همه اینها را من منزل هایشان رفتم. این که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت با آن که زاهد بود. در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم من گمان ندارم هیچ طلبه اى مثل او بود. زندگى اش یک زندگى اى بود که مثل سایر طلبه ها. اگر کم تر نبود بهتر نبود مرحوم آمیرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان یک منزلى داشت دو سه تا اتاق داشت خیلى ساده بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همین طور.
سایرین هم همین طور. عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مى شد که اینها را مى دید همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود. وضع زندگى آنها براى انسان یک وضعى بود درس بود براى انسان عبرت بود.)26 این نگاه و این دیدارها نشان مى دهد طلبه جوان تازه وارد در پى کسب حقیقت و الگوى تقوا بوده است. گویا آقا میرزا محمد ارباب بیش تر از دیگران او را جذب کرده و از محضر او استفاده معنوى برده است. ارباب در سال 1341ه.ق. در گذشته است.28

( 444 )

محرم 1341ه.ق/ پاییز 1301ه.ش

سردار سپه در اسنفند 1299 کودتا کرده و براى فریب مردم دست به کارهاى ظاهرپسند و مذهبى زده است. امام خمینى که از همان آغاز مسائل سیاسى را پى گیرى کرده در این باره مى گوید: (لکن من از همان زمان از کودتاى رضاخان تا امروز شاهد همه مسائل بوده ام. رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسى و اظهار دیانت و سینه زدن و روضه به پاکردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرم مردم را اغفال کرد. پس از آن که مستقر شد حکومتش شروع کرد به مخالفت با اسلام و روحانیین به طورى که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود.)29 ردارسپه براى به دست آوردن وجاهت پس از کودتاى اسفند 1299 در محرم سال 1341 به عزادارى پرداخته در قزاقخانه چادر بسیار بزرگى بر پا و روضه خوانى مجللى راه انداخته است. دسته هاى محله ها به تکیه قزاقخانه رفته و هر روز از اول دهه سردار سپه و افسران قشون به عنوان صاحب مجلس از دسته ها پذیرایى مى کرده اند. تمام گروهها به این روضه خوانى رفته و در حرکتى بى سابقه در عزادارى قزاقها شرکت جسته اند. روز عاشورا دسته قزاقها همراه با وزیر جنگ; سردار سپه و همه افسران در خیابانها و بازارها مى گشته و مانند دیگر دسته ها به تکیه ها رفته و با آنها همراه شده اند. در شب شام غریبان دسته قزاقها مانند دیگران شمع به دست مراسم شام غریبان برپا داشته اند. پیشاپیش آنان سردار سپه و نزدیک شصت نفر از افسران در حرکت بوده و با بازوبندهاى مشکى و سر برهنه هر یک یک شمع گچى به دست گرفته و افتان و خیزان نوحه خوانان از مجلس بیرون مى رفته اند. این حرکتها سبب شده که رضاخان بین مردم جایگاه بیابد و با عوام فریبى خود را

( 445 )
دیندار نمایاند.تظاهر در بین مقامها چنان بالا گرفته بود که نمایندگان مجلس از 11 تا 13 محرم به کار س پردازى ارباب کیخسرو نماینده زردتشتیان در مجلس مراسم عزادارى بر پا کرده و مانند سردارسپه طاقه شال به علمهاى دسته هاى محله ها بسته و به روضه خوانها پاکت تقدیم مى داشته اند. چه بسا که اگر عاشورا نگذشته بوده شاید دسته هم به راه مى انداخته اند.30 به طور طبیعى کسانى که اهل مردم فریبى و خود را دیندار نمودن هستند در نشر این خبرها در سرتاسر کشور و در استوارسازى جایگاه خود مى کوشیده اند.
امام خمینى از عزادارى هاى سردارسپه چنین یاد مى کند:
(مثلا در یک محرمى من یادم است که گفتند که: همه تکایاى تهران را این[ رضاخان] رفته دیدن کرده شرکت کرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبلیغى و همه اینها را داشتند تا کم کم وقتى مستقر شد پایش محکم شد آن وقت آن صورت دیگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد....)31
گویا سردار سپه سالهاى بعد تا زمان استقرار حکومت خود مراسم عزادارى را ادامه مى داده و در جهت فریب مردم تلاش مى کرده است. یکى از علماء حوزه علمیه قم که خود شاهد عزادارى سردار سپه بود در این باره مى گوید:
(رضاخان قبل از حکومت رئیس قزاقها بود. تظاهر به دیندارى مى کرد براى قزاقها یک مرکز روضه خوانى ساخته بود که در آن جا مفصل عزادارى مى شد و دسته قزاقها منظم ترین دسته هاى سینه زنى بود. خودم شاهد بودم که در منزل آقا سید کمال الدین بهبهانى برادر مرحوم آقا سید عبدالله

( 446 )
بهبهانى از علماى بزرگ مشروطه واقع در پامنار که مرکز سیاست تهران بود قزاقها به سرکردگى رضاخان آمدند. آن چنان منظم بودند که به قول معروف یک مو نمى زد حتى یک سال دسته قزاقها قمه هم مى زدند.)32 مستوفى درباره بازتاب افراد نسبت به عزاداریهاى رضاخان مى نویسد:
(بعضى معتقد بودند که این عزادارى براى حفظ انتظامات است و برخى آن را تظاهر دانسته و انتقاد مى کردند و پاره اى از مشروطه چیهاى دو آتشه آن را عمل مرتجعانه مى دانستند; اما نزد عامه مردم این کار پسندیده بود.)33
از جمله کسانى که مى دانسته رضاخان اهل این حرفها نیست و مردم فریبى مى کند شهید مدرس بوده است. رضاخان از مدرس مى ترسیده است. شاید درباره عزادارى مجلسیان به کارپردازى ارباب کیسخرو نماینده زردشتیان و یکى از طرفداران سرسخت رضاخان بوده که امام خمینى خاطره اى از مدرس نقل مى کند که گفته است: (در مجلس ما یک مسلمان هست آن هم ارباب کیخسرو!)34
1341ه.ق.1301/

آقا سید ابوالحسن رفیعى قزوینى استاد امام خمینى پس از حرکت جدید و بنیان تازه حوزه علمیه قم در سال 1341 از تهران به قم هجرت کرده و به آموزاندن منظومه و اسفار به خیل طلاب مشتاق پرداخته است سطح فقه و اصول مى آموزانده و خود در محضر آقاى حائرى مىآموخته است.35
استاد مطهرى او را از استادان بزرگ و بنام فلسفه در نیم قرن اخیر مى داند که جامع معقول و منقول بوده است.36 وى از سال 1341 تا 1349ه.ق. در قم مى زیسته37 سپس به قزوین و

( 447 )
از آن جا به تهران کوچیده و در تهران مرجع تقلید بوده و در سال 1393ه.ق. چشم از جهان فروبسته است.
امام خمینى در شرح حال خود مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى را استاد فلسفه ریاضیات هیات و حساب خود معرفى کرده است.38 استاد مطهرى در این باره مى نویسد:
(استاد بزرگ ما آیت الله خمینى مدظله شرح منظومه و قسمتى از اسفار را نزد او خوانده اند. او را (بالخصوص از نظر حسن تقریر و بیان) مى ستودند.)39
3 آبان 1302 ه.ش./ 16 ربیع الاول 1342

امام خاطره ها و داستانهایى در سخنرانیها از دیدار خود با مدرس دیدار از مجلس شوراى ملى حضور در منزل مدرس و مدرسه سپهسالار نقل مى کند که در این جا به آنها اشاره مى کنیم: (مرحرم مدرس خدا رحمتش کند مردى بود که ملک الشعراء گفته بود: از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسى نیامده. مى گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند نه بخورید و بروید شکایت کنید.
من رفتم پیشش خدا رحمتش کند اخوى ما نوشته بود به من که یک نفرى است این جا رئیس غله است آن وقت یک رئیس غله زمان رضاشاه بود به من نوشت که بروید به آقاى مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدى است دو تا سگ دارد یکى اش را اسمش را سید گذاشته و یکى اش را شیخ شما بگویید که این را از این جا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت:
بکشیدش.

( 448 )
گفتم: آخر چطور بکشم؟
گفت: من مى نویسم بکشیدش....)40
این دیدار گویا در زمانى بوده که هنوز رضاخان چهره حقیقى خود را ننمایانده بوده به گونه اى که اخوى امام امکان برکنارى رئیس غله رضاخان را توسط مدرس مى داده است. از این روى تاریخ صدور فرمان احمد شاه را براى ریاست وزرایى سردار سپه در 13 آبان 1302 ه.ش. براى گزارش این خاطره برگزیدیم. سردار سپه پس از دریافت حکم ریاست وزرائى در بیانیه اى برنامه خود را در چند کلمه چنین اعلام کرده است:
1. حفظ حقوق مملکت.
2. اجراى قانون.41
به طور معمول کسانى که درصدد فریب مردم هستند تلاش مى ورزند شعارهایى زیبا ارائه دهند و با آن گروهى را جذب و گروهى را بفریبند آن گاه هدفهاى اصلى خود را عملى سازند.
گویا رئیس غله رضاخان از هدفهاى پشت پرده اربابش آگاه بوده و پیش از پرده برون افتادن هدفهاى او آنها را مطرح کرده و به روحانیت و سادات توهین کرده است.
امام در دو جا دیدار با مدرس داشته است:
1. مدرس نماینده مجلس بوده براى دیدن وى باید به مجلس رفت و امام خمینى به بهانه بیان همین مشکل به مجلس رفته و چند روزى در جلسه هاى علنى مجلس جزو بینندگان بوده است. خود بیان مى کند: آن زمان بچه و جوان بوده است.
2. دیدار با مدرس در منزل و رساندن پیام اخوى به وى. امام در سخنرانیها خاطره هایى نقل مى کند که نشان مى دهد به منزل مدرس رفته و از نزدیک حال و روز و چگونگى زندگى وى را دیده است. دیدارى هم با مدرس

( 449 )
در مدرسه سپهسالار داشته است.42
و با توجه به این که پایان کار مدرس در تهران در سال 1307 بوده43 و امام در سال 1308 ازدواج کرده این حضور را مى توان در پیوند با خاطره اى که ذکر شد دانست. دیدار با مدرس و سیره وى اثر عمیقى در اندیشه سیاسى امام داشته است و سبب شده به طور پى گیر تمام جریانهاى سیاسى کشور بویژه مخالفت علما را با رضاخان پى گیرى کند و از دیگر سوى به مطالعه قانونها و آیینهاى کشورى از جمله قانون اساسى آن زمان بپردازد و با درنگ و دقت بسیار نکته ضعفهاى قیامهاى زمان خویش را دریابد و روى آنها بیندیشد.
اینک به نقل چند نمونه از خاطره هاى امام درباره دیدار از مجلس و منزل مدرس مى پردازیم:
(من در بعضى مجالس زمان رضاخان رفته ام در مجلس به عنوان تماشاگرى و مجالس دیگرى هم که از آن زمان تا اخیر بوده است شنیده ام. آنجائى که من دیده ام مجلس مجلس شورا نبوده است مجلس مبارزه بین افراد در آمال خودشان بود جنگ و نزاع بود حتى بعضى اشخاص که اشخاص صحیحى بودند و در خارج از مجلس حدود را حفظ مى کردند در مجلس که وارد مى شدند مثل این که ملزم مى شدند به این که نظیر آنهاى دیگرى که به طور غیر اسلامى رفتار مى کردند[ رفتار کنند] گاهى هم بعضى از آنها منحرف بشوند.)44
درباره حضور مدرس در مجلس مى گوید:
(آنها از مدرس مى ترسیدند. مدرس یک انسان بود یک نفرى نگذاشت پیش برود کارهاى او[ رضاخان] را تا وقتى که کشتندش. یک نفرى غلبه مى کرد بر همه مجلس بر اهالى که در مجلس بودند غلبه مى کرد یک نفرى.تا توى مجلس نبود

( 450 )
(من آن وقت مجلس رفتم. دیدم. براى تماشا بچه بودم جوان بودم رفتم.) مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل این که چیزى در آن نیست.
مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عباى نازک و با آن (عرض بکنم) قباى کرباس وقتى وارد... مجلس مى شد... طرحهایى که در مجلس داده مى شد آن که مخالف بود مدرس مخالفت مى کرد و مى ماساند مطلب را.)45
امام از دیدارى که با مدرس در منزل ایشان داشته چنین گزارش مى دهد:
[)مدرس] وقتى که وکیل شد; یعنى از اول به عنوان فقیهى که باید در مجلس باشد تعیین شد... و منزلش محقر از حیث ساختمان یک قدرى بزرگ بود ولى محقر از حیث ساختمان و زندگى یک زندگى مادون عادى که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود کرباسى که باید از خود ایران باشد مى پوشید.)46
(مرحوم مدرس هم یکى از اشخاصى بود که در مقابل ظلم ایستاد در مقابل ظلم آن مرد سوادکوهى آن رضاخان قلدر ایستاد.
مرحوم مدرس را علماء به عنوان طراز اول به تهران فرستادند... آن جا هم یک خانه اى محقر و من ایشان را هم دیده بودم و منزل آن مرحوم رضوان الله علیه مى رفتم و مکرر خدمتشان مى رسیدم....)47
از این سخنان امام خمینى استفاده مى شود که ایشان بارها به دیدن مدرس رفته است و اگر آشنایى با مدرس را شکایت از رئیس غله خمین بدانیم بعد از آن تا زمانى که مدرس در روز دوشنبه 16 مهر ماه 1307ه.ش. برابر با 22 ربیع الثانى 1346ه.ق. دستگیر و به خواف تبعید شده48 ادامه داشته است و مى توان امام را در مسائل سیاسى اثر یذیرفته از مدرس دانست.

( 451 )

4 محرم 1342 ه.ق25/ مرداد 1302

علماى عراق در مبارزه هاى استقلال طلبانه این کشور در سال 1920م1339/ق شرکت پرشکوه و قدرت مندانه داشته اند. اما وقتى دولت انگلستان در جنگ پیروز گردیده ملک فیصل را در راس حکومت عراق برگمارده و با بستن قراردادى امتیازهایى از وى گرفته که از آن جمله در اختیار داشتن نهر دجله و فرات بوده است.49
آگاهى مردم از این قرارداد سبب اعتراض به ملک فیصل گردیده و علماى عراق از جمله علماى ایرانى ساکن عراق قرار داد یاد شده را به رسمیت نشناخته و با برنامه هاى فیصل در مورد همه پرسى و تشکیل مجلس موسسان به مخالفت برخاسته اند و خواستار خارج شدن نیروهاى انگلیس از عراق شده اند. دولت عراق دو تن از علما را به نامهاى شیخ محمد خالصى و سید محمد صدر تبعید کرده 50 و در پى آن علماى ایرانى ساکن نجف و کربلا از جمله آقا سید ابوالحسن اصفهانى میرزاى نائینى میرزا مهدى خراسانى شهرستانى و... به عنوان اعتراض خاک عراق را ترک و به ایران آمده اند. این بزرگان در 4 محرم الحرام 1342 وارد قم شده و مورد استقبال آقاى حائرى موسس حوزه قم قرار گرفته و در هنگام ورود به قم شهر به احترام این بزرگان تعطیل گردید.51 احمدشاه به دیدن آنان آمده و آقاى حائرى به احترام میهمانان مباحثه و تدریس خود را تعطیل و به آنها واگذارده است. این حضرات آیات درمدت هشت ماه حضور در قم مباحثه و تدریس داشته اند.52
رضاخان که در آن زمان مساله جمهورى را به پیروى از ترکیه مطرح کرده با مخالفت مردم و علماى بزرگ از جمله مدرس روبه رو شده است.
رضاخان در روز 6 فروردین 1303 به قم رفته و پس از دیدار با آقاى حائرى و اصفهانى و نائینى در اطلاعیه اى اعلام کرده:
اکنون قضیه جمهورى موقوف و باید تمام هم خود را براى ترقى و پیشرفت کشور به کار بست و در

( 452 )
این باره با آقایان حجج اسلام قم تبادل نظر شده است.
آقایان: نائینى و اصفهانى طى اطلاعیه اى که در 12 فروردین 1303 صادر شده اشاره کرده اند:
(در موقع تشرف رئیس الوزراء براى موادعه به دارالایمان قم اظهار شد که: جمهورى مرضى عموم نیست و از مردم خواستند که قدر این نعمت را بدانند.)53
در واقع از زحمتهاى دولت ایران که در راه بازگرداندن آنها کشیده بوده تشکر کرده اند.
مبارزه علماى نجف با رژیم وابسته آن کشور و انگلستان در توجه امام به مسائل سیاسى و مبارزه علیه ستم بى تاثیر نبوده است. امام خمینى آن گاه که از مبارزات علماى اسلام سخن مى گوید حرکت عالمان بزرگ نجف را که خود شاهد آن بوده مى ستاید. (مرحوم آسید ابوالحسن و مرحوم آقا نائینى و مرحوم شهرستانى و مرحوم خالصى اینها را که تبعید کردند از عراق به ایران براى این بود که اینها برخلاف آنها[ حکومت عراق] صحبت مى کردند. خلاف این دستگاه ها حرف مى زدند از این جهت تبعید کردند و اینها را هم فرستادند به ایران که ما خودمان دیگر اینها را شاهدیم.)54
امام خمینى که به ماجراى جمهورى خواهى رضاخان نیز اشاره دارد و بر این عقیده است که مدرس به تنهائى در برابر وى ایستاد زیرا مى دانسته او نظر خیر ندارد و درصدد به دست آوردن قدرت است: (در زمان رضاخان یک مدرسى بود که در مجلس بود نگذاشت رضاخان آن وقت که مى خواست جمهورى را درست کند مدرس نگذاشت و لو برخلاف مصالح شد و اگر درست شده

( 453 )
بود بهتر بود لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند; یعنى او به سلطنت که نرسیده بود او مى خواست رئیس جمهور بشود و بعدش حالا کارهاى دیگر بکند و کسى که جلوى او را گرفت مدرس بود.)55
صفر 1343 / پائیز 1303 ه.ش.

رضاخان که با مذهبى جلوه دادن کار خود را آغاز کرده بود و دست برداشتن از جمهورى گرى را بنا به نظر آیات عظام:
نائینى اصفهانى و حائرى نمایانده بود براى تبادل نظر و بهره بردارى از جایگاه والاى علماى نجف پس از سرکوب شورش شیخ خزعل در خوزستان56 در پاییز 1303 ه.ش.57 روانه نجف شده است. برابر آنچه حرز الدین در معارف الرجال آورده جلسه اى که در حرم برگزار مى شود و نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى و عده اى دیگر شرکت مى جویند. موضوع گفت وگو پادشاهى رضاخان است که علما با آن موافقت مى کنند به شرط آن که رضاخان برابر نظر علما عمل کند و اصل دوم متمم قانون اساسى را مبنى بر نظارت پنج تن از علماى طراز اول بر مصوبات مجلس اجراکند. رضاخان هم پیمان مى بندد که چنین کند.58 امام خمینى از این دیدار خاطره اى نقل کرده که مربوط به آیت الله فیروزآبادى است. گویا ایشان رضاخان را در گفته هایش صادق ندانسته و با احتیاط بیش تر برخورد کرده است. آیت الله سید محمد یزدى فیروز آبادى از مراجع ساکن نجف بود که در ربیع الاول 1345 در سامرا چشم از جهان فرو بسته است و جنازه او را به نجف آورده و در آنجا دفن کرده اند.59 وى در مدتى که آیات عظام: اصفهانى و نائینى و... نجف را ترک کرده اند مسوولیت حوزه نجف را به عهده داشته است.60

( 454 )

امام خمینى که پى گیر جریانهاى مخالف رضاخان بوده چنین مى گوید:
(رضاشاه به مرحوم فیروزآبادى وقتى آمده بود به نجف مرحوم فیروزآبادى در حرم از او ملاقات کرده بود رضا شاه گفته بود: من مقلد شما هستم آقا. مرحوم فیروزآبادى گفته بود: (مطلب معلوم است.) قضاوت ایشان مرا یاد کتاب موش و گربه انداخت امروز. کتاب ارزنده اى است کتاب موش و گربه کتاب آموزنده اى است. این همان وضع حال سلاطین و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت کمى قدرت وضع حیله بازى آنها را مجسم کرده است به اسم کتاب موش و گربه که سجاده را یک وقت انداخته و نماز خوانده و توبه کرده و پیش خدا استغفار کرده من دیگر کارى نمى کنم....)61
11ذى حجه 1343ه.ق./ 10 تیر 1304

در این تاریخ حاج میرزا جواد ملکى تبریزى یکى از استادان اخلاق و عرفان امام خمینى در قم چشم از دنیا فرو بسته است.62
وى در تبریز به دنیا آمده و پس از فراگیرى درسهاى مقدماتى و سطح به نجف رخت کشیده و در آن حوزه فقه را در محضر حاج آقا رضا فقیه همدانى اصول را در محضر آخوند خراسانى فرا گرفته است. او از همراهان و ندیمان جمال السالکین آخوند ملاحسین قلى همدانى بوده و در حدود سال 1321 به تبریز بازگشته است. بعد از قضایاى مشروطه به سال 1329 به قم رخت مى کشد و در حوزه قم به تدریس مى پردازد و متن درسى خود را مفاتیح الشرایع مرحوم فیض کاشانى قرار مى دهد.
وى سه ماه: رجب شعبان و رمضان را روزه مى گرفته است.63
مرحوم ملکى دو مجلس درس اخلاق داشت: یکى در منزل براى خواص و

( 455 )
دیگرى در مدرس مدرسه فیضه براى همگان نماز جماعت را در مسجد بالاى سر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار مى کرده و حضرت امام خمینى در نماز جماعت ایشان شرکت مى کرده است. امام در درس اخلاق ایشان که در منزل براى خواص بوده نیز حاضر شده است.64 امام خمینى در کتاب شرح دعاى سحر در سه جا از کتاب اسرار الصلوه مرحوم ملکى نقل کرده و از ایشان تعبیر به بعضى از اعاظم مشایخ از اهل سیروسلوک و معرفت یاد مى کند.65 کتاب مشهور این عالم فرزانه (المراقبات) نام دارد و رساله اى نیز با عنوان (لقاء الله) از ایشان به یادگار مانده است. رحمت خدا بر او باد.
امام خمینى همراه با تهذیب نفس و فراگیرى مسائل عرفانى و فقهى و اصولى پى گیر جریانهاى سیاسى نیز بوده است. امام معتقد بود. علم باید ایمان بیاورد و علمى که ایمان به همراه نداشته باشد حجاب اکبر است و در مقاله اى که درباره لقاء الله پس از فوت مرحوم ملکى نوشته و همراه با رساله لقاء الله وى چاپ شده در این باب مى نویسد:
(من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمى که ایمان نیاورد حجاب اکبر مى دانم ولى تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود علوم بذر مشاهدات است گو که ممکن است گاهى بى حجاب اصطلاحات و علوم به مقامات رسید ولى این از غیر طریق عادى و خلاف سنت طبیعى است و نادر اتفاق مى افتد.)66
1304/1344

در این سال آقا میرزا على اکبر یزدى استاد امام در ریاضیات از دنیا رفته است.

( 456 )

امام در شرح حال خود مى نویسد:
(ریاضیات هیات حساب نزد ایشان[ سید ابوالحسن قزوینى] و مرحوم آقا میرزا على اکبر یزدى[ خواندم].)67
ابومحمود میرزا على اکبر بن ابى الحسن یزدى از متالهین و حکماى عالى قدر بوده که در روزگار آقاى حائرى در حوزه قم کرسى تدریس معقول و حکمت داشته است68 وى شاگرد آقا میرزا حسین سبزوارى ابوالحسن جلوه آقا على زنوزى آقا محمد رضا قمشه اى بوده و در قم گروهى از فضلا و اعلام مانند: آقا سید محمد تقى خوانسارى و آقا حاج سید احمد خوانسارى و امام خمینى به درس او حاضر مى شده اند. او به ریاضیات بیش از الهیات چیرگى داشته است.69
در کتاب گنجینه دانشوران قم آمده:
(امام خمینى حکمت را نزد حکیم شهیر مرحوم آقا میرزا على اکبر قمى فرا گرفته است.)70
میرزا على اکبر یزدى در سال 1344 به رفیق اعلى پیوسته و آقاى حایرى بر جنازه او نماز گزارده و در قبرستان شیخان نزدیک قبر میرزاى قمى دفن شده است.71
دیگر استادان امام خمینى آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى صاحب وقایه الاذهان است که در سالهاى 1344 تا 1346 در قم مى زیسته.72 و پس از درگذشت حاج آقا نورالله در قم به اصفهان بازگشته است.73
وى که به تشویق آقاى حایرى به قم آمده دانشهاى گوناگونى را که در آن زمان در حوزه استاد نداشته تدریس مى کرده است. او استاد بى بدلیل در علم عروض و قوافى بوده و امام آشنایى با فلسفه غرب و علم عروض و قوافى را رهین تلاشها و زحمتهاى این دانشمند اصفهانى است.
استاد جعفر سبحانى نسخه اى از کتاب مسجدشاهى را به خط

( 457 )
امام خمینى در اختیاردارد که آن را امام نزد استادش خوانده است. این کتاب آمیزه اى از متن و شرح است متن از آن حاج شیخ مصطفى مجتهدى تبریزى و شرح آن از مسجد شاهى اصفهانى است.74 نسخه بردارى کتاب و فراگیرى آن از استاد فن حکایت از تلاش پى گیر امام خمینى در یادگیرى دانشهاى گوناگون دارد. افزون بر نسخه بردارى رساله (اداء المفروض فى شرح ارجوزه العروض) که در تاریخ 21 شعبان 1346 به اتمام رسیده امام رساله (الزوراء) را 14 ربیع المولود 1349ه.ق. نسخه بردارى کرده و نسخه اى از رساله شرح قاضى سعید قمى بر حدیث راس الجالوت نگاشته است.75 همین عشق و علاقه به فراگیرى سبب شد که امام از آقاى اراکى بخواهد تفسیر صافى را براى وى تدریس کند و آقاى اراکى به جهت اصرار امام تنها چند شب به این درس پرداخته و آن را رها کرده است.76 امام براى آشنایى با فلسفه غرب و اندیشه هاى مادى کتاب نقد فلسه داروین را نیز نزد مسجد شاهى اصفهانى خوانده است.77
حادثه مهم سیاسى این سال برگزیدن رضاخان از سوى مجلس موسسان در 21 آذر 1304ه.ش به پادشاهى ایران و فروپاشى حکومت قاجاریه است. رضاخان خواسته اى را که از راه طرح عنوان جمهورى نتوانسته بود به دست آورد با پشتیبانى انگلستان توانسته بود به سلطنت برسد و حدود نیم قرن خود و خاندانش سرنوشت این کشور را به دست بگیرند.
رضاخان که هنوز خود را نیازمند به علما مى دانست در آغاز سلطنت در سفرى که به قم داشته خود را مقلد آقاى حائرى معرفى کرده است.78

10 محرم1345ه.ق.30/مرداد 1305

سرلشکر محمد حسین آیرم امیر لشکر آذربایجان و از دوستان نزدیک رضا خان در آذربایجان رفتارى داشته خشم و نفرت عموم را برانگیخته است. وى

( 458 )
در عاشوراى سال 1304 ه.ش. با چند زن بدکاره به استخر شاهگلى تبریز رفته و پس از مى خوارگى زنها را برهنه کرده و به استخر مى اندازد. این کار خلاف شرع بى ادبانه و گستاخانه وى در عاشوراى حسینى سبب گردیده است که سید ابوالحسن انگجى عالم و پیشواى مردم تبریز قیامى علیه وى به راه بیندازد و مردم را علیه او بشوراند. پس از شورش تبریز که در آغاز سلطنت رضاخان بوده وى سپهبد امیر احمدى را به تبریز فرستاده است و در تماسى با آقا سید ابوالحسن انگجى در ظاهر به نام بازداشت آیرم و در واقع براى حفظ جان او سوى تهران روانه اش کرده است.79 آقا سید ابوالحسن انگجى درباره رفتار زشت آیرم به سپهبد امیراحمدى مى گوید:
(من حاضرم که این خانه ام بر سرم فرود آید و آنا بمیرم به شرطى که پاى رضاشاه از ایران کنده شود.)80
گویا بعد از دستگیرى آیرم و فرستادن وى به تهران شورش آذربایجان فروکش کرده است.81
1345ه.ق.1305/ه.ش

امام خمینى در حوزه از محضر استادان گوناگونى بهره مند شده است. در نزد آقا محمد تقى خوانسارى و آقا میرزا سید على یثربى کاشانى سطوح را مى خوانده و همراه ایشان در درس آقاى حائرى شرکت مى کرده است.
آقاى یثربى از سال 1341ه.ق تا 1347ه.ق. در قم بود82 سپس به کاشان رفته است. استفاده امام از درس خارج فقه و اصول آقاى حائرى از سال 1345 تا 1355 که زمان فوت ایشان است ادامه مى یابد. امام خود در این باره مى نویسد:
(

( 459 )
و سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى و بیش تر نزد مرحوم آقا میرزا سید على یثربى کاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت الله حائرى حاج شیخ عبدالکریم مى رفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است.)83
در 5 اردیبهشت 1305ه.ش.13/ شوال 1344 رضاخان در مراسمى جشن تاجگذارى را برگزار کرده است و در آن شمارى از روحانیان شهرها نیز شرکت داشته اند.
مدرس از کسانى بود که با تغییر رژیم مخالف بوده و به خوبى خطر را احساس مى کرده است. اما کسى از نظر وى پشتیبانى نمى کند از آقاى شاه آبادى نیز نقل شده که ایشان آینده را خطرناک مى دانسته و خطاب به مدرس گفته است:
(این مردک الآن که به قدرت نرسیده است این چنین به دستنویس علما و مراجع مى رود و تظاهر به دیندارى مى کند و از محبت اهل بیت(ع) دم مى زند لکن به محض آن که به قدرت رسید به همه علما پشت مى کند و اول کسى را هم که لگد مى زند خود شما هستید.)84
روشن است چنین شخصیتى که سالها استاد امام خمینى بوده افزون بر مسائل عرفانى نسبت به مسائل سیاسى نیز با شاگرد خود سخنانى داشته است.
مدرس در تحلیلى که از تغییر رژیم دارد چنین پیش بینى مى کند:
(ممکن است شماره کارخانه هاى نوشابه سازى روز افزون گردد اما کوره آهن گدازى و کارخانه کاغذ سازى پا نخواهد گرفت.
درهاى مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد; اما سیلها از رمانها و افسانه هاى خارجى... به وسیله مطبوعات و پرده هاى سینما به این کشور جارى خواهد گشت به طورى که پایه افکار و عقاید و اندیشه هاى نسل جوان

( 460 )
ما از دختر و پسر تدریجا بر بنیاد همان افسانه هاى پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب معیشت ملل مترقى را در رقص و آواز و دزدیهاى عجیب آرسن لوپى و بى عفتیها و مفاسد اخلاقى دیگر خواهند شناخت مثل آن که آن چیزها لازمه متمدن بودن است.)85 همان گونه که مدرس پیش بینى کرده حوادث رخ داده است و این پیش بینى مدرس را نباید به دوران پهلوى ویژه ساخت بلکه در هر زمان که ارزشهاى غربى و مدنیت اروپا بر سر دیگر ملتها سایه افکند این اندیشه ها و رفتار میدان دار مى شوند. احکام اسلام ضدبشرى معرفى مى شوند رقص و آواز رسمیت مى یابند و ناهنجاریهاى اخلاقى دامن مى گسترند و تلاشى مى شود جوانان را از محفلها و مرکزهاى مذهبى دور کنند.
امام خمینى در تحلیلى که از آن روزگار دارد از این که علما و آگاهان جامعه از شهید مدرس پیروى نکرده و او را در مبارزه با سردارسپه یارى نرسانده اند تاسف خورده و آن را یکى از اشتباههاى علما مى داند:
(در همان زمان یکى از اشتباهات این بود که مردم یا آنهایى که باید مردم را آگاه کنند پشتیبانى از مدرس نکردند. مدرس تنها مرد بزرگى بود که با او[ رضاخان] مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد و در مجلس هم بعضیها موافق با مدرس بودند و بعضیها هم سرسخت مخالفت مى کردند با مدرس و در آن وقت باز یک جناحهایى مى توانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانى کنند و اگر پشتیبانى کرده بودند مدرس مردى بود که با منطق قوى و اطلاعات خوب و شجاعت... ممکن بود که در همان وقت شر این خانواده کنده بشود و نشد.)86

( 461 )

18 رمضان 1345ه.ق./ 1 فروردین 1306

در آغاز سال 1306 شمار زیادى از مردم به قم آمده تا در هنگام تحویل سال در جوار حضرت معصومه باشند. در این سال عید همزمان با ماه رمضان بوده است.
نخستین سال سلطنت رضا شاه بوده و خانواده وى نیز در آغاز سال جدید به قم آمده در هنگام تحویل سال نو در غرفه بالاى ایوان آینه بارویهاى باز و موهاى بیرون آمده حضور داشته اند. آقاى محمد تقى بافقى یزدى که در امر به معروف و نهى از منکر شهره بوده وقتى از این وضع با خبر شده به آنان پیام داده است: شما کیستید؟ اگر مسلمان نیستید در این مکان چه مى کنید و اگر مسلمانید پس چرا در حضور چندین هزار جمعیت در غرفه حرم (مکشفه الوجه والشعر) باروى باز و موى بیرون نشسته اید؟ با رسیدن پیام آقاى بافقى به آنان هیاهو بلند شده و شمارى خانواده سلطنتى را ترسانده و گفته اند: این آخوند مردم را برانگیخته که شما را اذیت کنند. خانواده رضاخان وحشت زده تلگرافى به دربار زده و جریان را به رضاخان گزارش داده اند:
شاه با تیمورتاش و شمارى از ارتشیان به قم آمده حکومت نظامى اعلام کرده و قلدرمآبانه با کفش داخل حرم شده اند.
آقاى بافقى را که برابر برنامه همیشگى به موعظه مردم مشغول بوده تیمورتاش بى رحمانه و بى ادبانه از حرم بیرون آورده و در ایوان آینه نزد رضاخان برده است.
او عمامه شیخ را به گردنش پیچیده و با حربه اى که داشته به سروصورت شیخ مى زده است. شیخ را بسیار کتک زده اند.
خود رضاخان نیز به شیخ حمله مى کند و با اداى کلمات رکیک و کفرآمیز چندین لگد به پهلو و شکم شیخ

( 462 )
مى زند و شیخ مظلوم در زیر ضربه هاى بى رحمهاى خدانشناس صاحب الزمان را صدا مى زده است.
او را به تهران مى برند و در زندان شهربانى کل به مدت شش ماه نگاهش مى دارند 87و پس از آن وى را به شهر رى تبعید مى کنند. ایشان به مدت حدود 19 سال در این جا به سر مى برد و در روز دوازدهم جمادى الاولى 1365 چشم از جهان فرو مى بندد.
آقاى حایرى با این رفتار دستگاه به مخالفت برخاسته و از روى اعتراض به زنبیل آباد قم رفته است.88. گفته اند: وى براى در امان ماندن حوزه گفته است:
(اسم حاج شیخ محمد تقى را هم کسى پیش من ذکر نکند و مجبور به تقیه بود.)89 گویا شیخ نگران بوده: که اگر دنباله ماجرا گرفته شود شاید مردم و علما علیه حرکتهاى ناهنجار خشن غیرانسانى و غیراسلامى رضاخان دست به کارى بزنند و او هم دست به کشتار مردم بى گناه بزند.90
امام خمینى در درس اخلاق خود همیشه حرکت شیخ محمد تقى بافقى را ستوده و او را نمونه اى از انسانهاى مجاهد دانسته و از طلاب مى خواسته است به دیدن وى به شهر رى بروند.
[)امام] هرگاه مى خواست یک مرد مجاهد و یک مومن حقیقى و یک انسان نمونه و آدم واقعى و پرهیزکار با حقیقت را معرفى کند مرحوم بافقى را نشان داده و مى فرمود: (هرکس بخواهد در این عصر مومنى را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او و به دست وى ایمان مى آورند مسافرتى به شهر رى نموده و بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) مجاهد بافقى را ببیند) و گاهى شعر معروف را که براى همین موضوع سروده شده

( 463 )
مى خواندند:
چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار
زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار.)91
15 ربیع الاول 21/1346 شهریور 1306

در این تاریخ (قانون نظام اجبارى) توسط رضاخان به اجراگذاشته شده و این مرحله جدیدى از نارضایى مردم را به دنبال داشته است. علما از جمله حاج آقا نور الله اصفهانى به مخالفت برخاسته و این مخالفت با همراهى علما و مردم رو به رو شده است. حاج آقا نورالله از رهبران مشروطه بوده و در مسائل سیاسى اجتماعى عصر خود نقش اساسى داشته است. بى محابا دستگاه رضاخانى را به باد انتقاد مى گرفته است.92 از تهران دستور رسیده: قیام سرکوب شود. و در دوم شهریور 1306 رئیس الوزرا دستور ویژه اى در این باره صادر کرده است: (سعى شود بین علما اختلاف ایجاد شود و مخالفان مفسد فى الارض شناخته شده و به شدت مورد تعقیب قرار گیرند.)93
آقا نورالله وقتى از جریان با خبر شد با استخاره تصمیم مهاجرت به قم گرفته است و در تاریخ 15 ربیع الاول 1346ه.ق وى و همراهان: همه علماى اصفهان هزاران نفر مومنان اصفهان وارد قم شده اند.94 بنا به سفارش آقاى حائرى از مهاجران استقبال با شکوهى به عمل آمده است95 و علماى شهرهاى گوناگون از این حرکت پشتیبانى کرده اند و این حرکت را مدرس نیز پشتیبانى کرده است.96
علماى اصفهان در قم خواسته هاى خود را چنین اعلام کرده اند:
1. جلوگیرى یا اصلاح و تعدیل نظام وظیفه.
2. اعزام پنج نفر از علما مطابق (اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطه) به مجلس.

( 464 )

3. جلوگیرى کامل از منهیات شرعیه.
4. ابقا و تثبیت محاضر شرع.
5. تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعى در وزارت فرهنگ.
6. جلوگیرى از نشر اوراق مضره و خطرناکى که به عناوین مختلف انتشار مى یابد و تعطیل مدارس بیگانه.97
این قیام گرچه به ظاهر علیه نظام اجبارى بود اما در واقع بهانه اى بود براى مبارزه علیه رضاشاه و این مطلب از خاطرات على اصغر حکمت وزیر فرهنگ و معارف رضاخان نیز استفاده مى شود او درباره قیام روحانیون اصفهان مى نویسد:
(مخالفت روحانیون ظاهرا تحت عنوان اصلاح قانون نظام وظیفه ولى باطنا جنبش سیاسى بود.)99
در هر صورت این قیام 105 روز به درازا کشیده و رژیم رضاخان وحشت زده تلاش کرد آن را در هم بکوبد و سرانجام این گردآیى بزرگ و قیام پرشور با شهادت حاج آقا نور الله با آمپول هواى دکتر احمدى در روز اول رجب /1346 4 دى 1306 به پایان رسیده است.100
این قیام به طور طبیعى در اندیشه طلاب حوزه علمیه اثرگذاشته و به آنان این نکته را آموخته است: باید به مسائل سیاسى بهاى لازم را داد و آنچه به سرنوشت کشور اسلام و مسلمانان مربوط مى شود باید پى گیرانه دنبال کرد.
امام خمینى که در آن زمان جوانى 26 سال بوده سپسها از این حرکت و قیام به نیکى یاد مى کند و رهبرى آن را مى ستاید:
(چند قیامى که در ایران از جانب روحانیون شد که یکى از آنها از اصفهان بود که با یک دایره وسیعى که تقریبا از همه شهرهاى ایران اتصال پیدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نور الله راسشان بود و مخالفت با رضاخان کردند این را هم با

( 465 )
قدرت و حیله شکستند.)101
(قیام اصفهان را کى کرد؟ مرحوم حاج آقا نور الله. دیدید که آمده اند علماى اسلام به این جا[ قم] و علماى بلادهم جمع کردند قیام بر ضد رضاخان.)102
و باز در تاریخ 3/3/59 در دیدار با طلاب حوزه علمیه قم از این قیام سخن مى گوید و بر شکست آن و دیگر قیامها تاسف مى خورد103:
(در زمان این مرد سوادکوهى در زمان رضاخان قلدر نانجیب یک قیام از علماء اصفهان شد که ما در واقعه حاضر بودیم علماء اصفهان به قم آمدند و علماء بلاد هم از اطراف در قم جمع شدند و برخلاف دستگاه نهضت کردند و چون آنان زور نداشتند نهضت را به فریب و حیله و یا چیز دیگر شکستند.)104
مرحوم شهید بهشتى پس از اشاره به قیام علماى اصفهان از نقش آن بر اندیشه امام خمینى چنین مى گوید:
(در قم اجتماع عظیمى از روحانیون سرشناس شهرهاى بزرگ به عنوان اعتراض به تصمیمات و خودکامگیها و خودسریهاى رضاخان تشکیل مى شود. امام فرصت پیدا مى کند. یک طلبه جوان کنجکاو و پرشور شیوه هاى درگیرى قدرتهاى خودکامه با روحانیت را با قلدرهاى زمان از نزدیک تجربه کند.)105
1347ه.ق.1307/

در سال 1347ه.ق. میرزا محمد على شاه آبادى از تهران به قم آمده و تا سال 1354 به مدت حدود هشت سال در قم ماندگار شده است. در تمام این مدت امام خمینى مسائل عرفانى را از محضر ایشان بهره مى برد.

( 466 )

احمد آقا فرزند امام آشنایى ایشان را با آقاى شاه آبادى از قول امام این گونه بیان مى کند:
(یک روز امام با مرحوم آقاى الهى از شخصیت هاى عارف مسلک قزوین در قم ملاقات مى کنند. در جریان این ملاقات مرحوم آقاى شاه آبادى بزرگ هم حضور داشته اند. امام فرمودند:
مقدارى با هم صحبت کردیم و یکى دو تا سوال از مرحوم آقاى شاه آبادى بزرگ پرسیدم. وقتى جواب مشروح و کاملى شنیدم مطلع شدم که ایشان اهل فلسفه و عرفان هستند. زمانى که تصمیم داشتند از مدرسه دارالشفاء تشریف ببرند من هم به همراه ایشان راه افتادم. در بین راه سوال کردم: منظومه و اسفار و نظایر آن را درس مى دهید؟ جواب دادند: والله نمى توانم حال و حوصله اش را ندارم. امام ایشان را براى تدریس عرفان راضى مى کنند و فصوص ابن عربى را به مدت 6 سال نزد ایشان مى خوانند.)106 مرحوم شاه آبادى جامع معقول و منقول بوده در فلسفه و عرفان شاگرد میرزاى جلوه و میرزاى اشکورى بوده است. در منقول فقه و اصول شاگرد حاج میرزا حسن آشتیانى در تهران و آخوندخراسانى در نجف و میرزا محمد تقى شیرازى در سامرا بوده است. او به مقام مرجعیت و افتا مى رسد و فضلا از محضرش کمال بهره را مى برند.
شهید مطهرى مى نویسد:
(در عرفان امتیاز بى رقیبى داشت. استاد بزرگ ما آیت الله خمینى مدظله در آن مدت[ که در قم بود] از محضر پرفیض این مرد بزرگ استفاده برده بود و او را بالاخص در عرفان بى نهایت مى ستود. معظم له در سال 1369ه.ق. در تهران درگذشت.)107

( 467 )
امام خمینى در نوشته هایش از این استاد بارها یاد مى کند و با عنوان: شیخ بزرگوار ما جناب عارف بالله شیخ محمد على شاه آبادى ادام الله ظله على رووس مریدین شیخنا العارف الکامل یاد مى کند.
امام در سال 1347 نخستین نگارش خود را با عنوان: (شرح دعاء سحر) عرضه داشته است. در این کتاب به سازوارى مطالب به نکته هاى عرفانى و فلسفى اساسى اشاره کرده و از حقایق آفرینش که مظاهر اسماء و صفات الهى هستند سخن گفته است.
نگارش این کتاب نشان از آن دارد که امام خمینى پیش از حضور در درس آقاى شاه آبادى با مسائل فلسفى و عرفانى آشنایى کامل داشته و از محضر ایشان در جهت ژرفا بخشیدن اندیشه هاى عرفانى خود سود برده است.
امام در این کتاب در متن و حاشیه سیزده مورد از آقاى شاه آبادى به بزرگى یاد مى کند و جالب است که در چاپ جدید تا صفحه 90 چهار موردى که از ایشان نقل مى کند در حاشیه کتاب است108 و یک مورد هم در پایان کتاب109و در دیگر موردها دیدگاههاى آقاى شاه آبادى را در متن یادآور مى شود.110 و این شاید از آن جهت باشد که پیش از شرکت در درس آقاى شاه آبادى نگارش کتاب را آغاز کرده و تا نیمه کتاب را نگاشته سپس اندیشه هاى استاد را در حاشیه افزوده و نیمه دوم را در زمان شرکت در درس ایشان نگاشته است.
امام در این کتاب در سه مورد از اسرار الصلوه میرزا جواد ملکى بهره برده که از ایشان به بعض مشایخ یاده کرده است. افزون بر این دو استاد بزرگ از استادان عارف دیگر خود با کنایه یاد مى کند: (سمعت احد المشایخ من ارباب المعرفه رضوان الله علیه یقول:)111 (سمعت احد اهل النظر رحمه الله تعالى یقول:)112 (سمعت ایضا من بعض الاجله من اهل العلم والمراقبه).113
شاید دو مورد اول میرزا على اکبر یزدى منظور باشد که از فلاسفه بنام بوده

( 468 )
است و یا مرحوم ارباب که هر دو در زمان نگارش کتاب درگذشته بوده اند و شاید مورد سوم رفیعى قزوینى منظور باشد.
به هر حال این نشان مى دهد: امام خمینى غیر از آقاى شاه آبادى و میرزا جواد تبریزى استادان دیگرى در عرفان داشته است.
در این کتاب امام از اندیشه ها و کتابهاى عرفاى مشهور بهره برده است.
در هیئت از کتاب هیئت شهرستانى و مجله الهلال و کتاب (ارواء الظماء) که کتابى جدید در اندیشه فلکى بوده استفاده کرده است.114 دوران تدریس امام نیز از 1347ه.ق.
با تدریس فلسفه آغاز مى شود منظومه سبزوارى و اسفار اربعه.115 در سال 1347 شبها در مدرسه دارالشفاء شمسیه تدریس مى کرده است.116 شاید درسهاى عرفان نظرى: شرح فصوص ابن عربى اثر قیصرى و مقدمه آن را پس از فراگیرى و دوره دیدن در نزد آقاى شاه آبادى تدریس کرده باشد.
استاد جوادى آملى سال 47 را سرفصل جدیدى از زندگانى امام مى داند و بر این باور است در زندگى نود ساله امام خمینى دو دهه ممتاز بوده است:
(دهه اول: دهه انس او به جهان غیب و عرفان (از 1347ه.ق.تا 1358ه.ش)
دهه دوم : دهه انس او به عالم شهادت و رهبرى (1357ه.ش. تا 1368ه.ش).
و با ورود آیت الله شاه آبادى به قم دهه انس او به جهان غیب آغاز مى شود.)117
1348ه.ق.1308/ه.ش.

با اجبارى نظام وظیفه رضاخان بنابر نقلى علماى تبریز: سید ابوالحسن انگجى و آقا میرزا صادق تبریزى به مخالفت برخاسته اند. این اعتراض که

( 469 )
همراه با قیام عمومى بوده وقتى پایان یافته که سه مسلسل در آستانه بازار نصب و این دو عالم بزرگوار را دستگیر و تبعید کرده اند.118
در کتاب (علماى معاصرین) آغاز قیام و فتنه تبریز سال 1347 ذکر شده که آقاى انگجى از تبریز خارج گردیده و پس از مدتى به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده و یک سال در جوار آن حضرت به سر برده و آن گاه به تبریز بازگشته است.119
اما نویسنده کتاب (علماى معاصرین) علت فتنه را ذکر نکرده است. در برخى منابع ذکر شده که به خاطر قضیه تغییر لباس بوده که آقاى انگجى به مخالفت برخاسته و از تبریز به سمنان تبعید شده است.120
گویا آقاى انگجى پس از تبعید به سمنان دیدارى از قم داشته آن گاه به مشهد رفته و پس از یک سال به تبریز بازگشته است.121
میرزا صادق آقا تبریزى از علماى برجسته و بانفوذ تبریز از نهضت حاج آقا نورالله حمایت کرده122 و علامه امینى او را فقیهى هوشمند و دوراندیش معرفى کرده است.123
وى همراه با آقاى انگجى دستگیر و به سردشت تبعید شده است.124 و بنابر نقل نویسنده علماء معاصرین وى بیست روز در منطقه سنندج بوده و پس از آن از راه همدان و اراک به قم رفته و دیگر به تبریز بازنگشته است و بعد از چهار سال واندى در شب جمعه ششم ذى القعده 1351 در قم چشم از جهان فرو بسته است.125 امام خمینى در سخنان خویش از قیام علماى تبریز به نیکى یاد مى کند و در همین یاد کرد اشاره دارد که از حضور مرحوم آقا میرزا صادق بهره برده است:
(یک نهضت هم از آذربایجان شده مرحوم آمیزا صادق آقا مرحوم انگجى. آنها هم نهضت کردند. آنها را هم گرفتند

( 470 )
بردند. مدتها در تبعید بودند که مرحوم آمیرزا صادق آقا بعد از آن هم که گفتند که شما آزادید دیگر نرفت به آذربایجان در صورتى که آذربایجان او را خیلى گرامى مى داشتند. هیچ دیگر نرفت. در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان مى رسیدیم.)126
(در زمان ما چندین دفعه قیام کردند روحانیون بر ضد رضاخان. چندین دفعه یک دفعه از خراسان یک دفعه از آذربایجان یک دفعه از اصفهان. همه اطراف ایران را دعوت کردند به قم که ما اینها را شاهد بودیم. اینها همه قیام بر ضد رضاخان بود. البته قدرت او داشت و شکست مى داد. علماى آذربایجان را گرفت و برد در سقز گمان مى کنم بود. دو نفر بزرگان علماى آن جا مرحوم صادق آقا و مرحوم انگجى. اینها را بردند در سقز یا یک دهات از کردستان اینها مدتها در آن جا تبعید بودند بعد هم که رهایشان کردند مرحوم آمیرزا صادق آقا آمد قم و دیگر نرفت به آذربایجان و در همان جا فوت شد.)127
22 ربیع المولود 1348 / 6 شهریور 1308ه.ش.

در این تاریخ امام خمینى تعلیقه خود را بر شرح حدیث راس الجالوت قاضى سعید قمى به پایان رسانده است.
سید على رضا ریحان یزدى کتابى دارد با عنوان (آئینه دانشوران) که چاپ اول آن در سال 1354ه.ق به پایان رسیده است. وى در این اثر آقا سید روح الله خمینى را به عنوان یکى از استادان فلسفه و معقول معرفى مى کند. چاپ دوم آن که به سال 1378ه.ق. انجام شده افزوده هایى دارد. در این چاپ

( 471 )
درگاه معرفى امام خمینى به مطلع شعرى از ایشان اشاره مى کند که سى سال قبل از آن; یعنى حدود سال 1348ه.ق. ورد زبان دانشجویان بوده است. (از متخصصین علوم فلسفه و عرفان و از علاقه مندان به مطالعه کتب صدرالمتالهین در حوزه علمیه قم در روزگار تالیف اصل کتاب دانشمند عالى مقام آقاى حاج آقا روح الله خمینى بودند به طورى که چکامه هاى دلنواز عارفانه آن جناب نیز ورد زبان ما دانشجویان بود. از آن جمله غزل شیرین بود که هنوز مطلعش را فراموش نکرده ام:
من در هواى دوست گذشتم زجان خویش

دل از وطن بریدم و از خانمان خویش
ولى اکنون که قریب سى سال از آن روزگار مى گذرد شهرت فقاهت حضرت معظم له عالم گیر شده و از جمله[ ایشان را در ]آیات الله و مراجع تقلید شیعه بشمارند.)128
رمضان /1348 بهمن 1308

امام خمینى در این تاریخ ازدواج مى کند. همسر امام خدیجه خانم دختر حاج میرزا محمد ثقفى تهرانى است. آقاى ثقفى در دوران تحصیل در قم با امام آشنا شده است. امام از دختر ایشان خواستگارى مى کند. آقاى ثقفى موافقت خود را اعلام مى دارد. ولى مادربزرگ خدیجه خانم از آن جا که زندگى مرفهى داشته و فکر مى کرده زندگى با طلبه اى ساده زیست براى نوه اش مشکل است با این ازدواج موافقت نمى کرده است; از این رو خانواده آقاى ثقفى برآن مى شوند که پاسخ منفى بدهند. تا این که همسر امام خواب مى بینند با خاندان عصمت همنشین شده است! از این روى پاسخ مثبت داده مى شود و در ماه رمضان مراسم ازدواج صورت مى گیرد و پس از مدت کوتاهى اقامت در

( 472 )
تهران به قم مى روند.129 و از آن جا که آقاى کاشانى از دوستان و همسایگان آقاى ثقفى بوده در ایام عقد با امام گفت وگویى داشته است و پس از این گفت وگو و در همان مجلس در حضور آقاى ثقفى و دیگران امام را (اعجوبه) مى نامند130. امام خمینى درباره همسر و فرزندان خود چنین مى نویسد: (نام عیال این جانب خدیجه ثقفى معروف به قدس ایران متولد 1293 شمسى صبیه حضرت آقاى حاج میرزا محمد ثقفى طهرانى تاریخ ازدواج 1308ه.ش. فرزند اول مصطفى متولد 1309 شمسى 3 دختر در قید حیات با یک پسر احمد متولد 1324. دختران به ترتیب سن صدیقه فریده فهمیمه سعیده و بعد از احمد لطیفه. آخرین فرزند درحیات احمد.)131
یک شنبه 25 شوال /1349 24 اسفند 1309

پایان نگارش کتاب شریف (مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه) است در آغاز کتاب پس از حمد و ثناى الهى و معرفى نویسنده که مفتخر به انتساب به رسول خدا پیامبر جن و انس است درباره هدف از نگارش کتاب مى نویسد:
(من دوست داشتم که در این رساله به یارى خداى تعالى که ولى هدایت در آغاز و انجام است گوشه اى از حقیقت خلافت محمدى و نمى از دریاى حقیقت ولایت علوى را که درودهاى ازلى و ابدى بر آن دو باد. براى تو کشف نمایم که چگونه این دو حقیقت در عوالم غیب و شهادت سریان داشته و در مراتب نزول و صعود نفوذ دارند.)132


( 473 )

رمضان 1350ه.ق./دى بهمن 1310

فصوص الحکم ابن عربى از مهم ترین متنهاى عرفان نظرى است و تنها شمار اندکى توان فهم آن را دارند. بر این کتاب شرحهاى گوناگونى نگاشته شده که مهم ترین آن شرح قیصرى است.
امام خمینى حاشیه ها و تعلیقه هایى بر شرح فصول الحکم قیصرى دارد که در 205 صفحه منتشر شده است. از جمله آثار بلند عرفانى مصباح الانس است که امام تعلیقه و حاشیه اى نیز بر آن نگاشته است.
در آغاز این تعلیقه ها آمده است:
(قراءت این کتاب شریف را نزد شیخ عارف کامل استاد خود در معارف الهیه حضرت میرزا محمد على شاه آبادى اصفهانى دام ظله در ماه رمضان 1350آغاز کردم.)
در صفحه 44 دست نوشته این اثر که در مجموع 133 صفحه بوده ذکر شد:
(تا این جاى کتاب را نزد شیخ عارف کامل خود شاه آبادى روحى فدا خواندم: زیرا ایشان به تهران رفتند و من محروم از فیض ایشان شدم.)133
آقاى شاه آبادى در سال 1354ه.ق. به تهران رفته و امام خمینى تعلیقه بر مصباح الانس را در 26 جمادى الثانى 1355ه.ق.
براب با 22 شهریور 1315 در خمین به پایان رسانده است.
به نظر مى رسد امام خمینى در این سالها افزون بر حضور در درس خارج آقاى حائرى به تدوین و تدریس کتابهاى فلسفى و عرفانى مى پرداخته است.
محرم 1351ه.ق./ 16 اردیبهشت 1311

پس از این که رضاخان کارها را در دست گرفت و زمام حکومت را از هر جهت در اختیار گرفت طرحهایى را که روشنگران غرب زده و لائیک ارائه

( 474 )
مى داده اند یکى پس از د یگرى به اجرا مى گذارده است و تلاش مى کرده شعائر مذهبى را کم رنگ و به مرور نابود و از بین ببرد. او که پیش از سلطنت در مراسم سوگوارى محرم شرکت مى کرده پس از سلطنت نخست محل روضه قزاقخانه را به تکیه دولت انتقال داده و از شکوه و جلال و مدت آن کاسته و پس از آن در محرم سال 1310 مراسم قمه زنى زنجیر زدن سنگ زدن و دسته راه انداختن را تعطیل کرده است.
رضاشاه در نهم محرم همان سال در تکیه دولت حضور یافته و روضه ساده اى در حضور وى خوانده شده است.
در سال 1321 رضاخان در هیچ مراسم سوگوارى محرم شرکت نکرده و تنها در بلدیه روضه خوانى مختصرى شده است. سیاحت گرى از برپایى مراسم ماه محرم در این سال چنین گزارش مى دهد:
(امسال شاه روزهاى تعطیل را از چهار روز به سه روز تقلیل داده و از کارهاى فرعى و قدیمى مرسوم در دسته ها جلوگیرى شده است....
امسال براى آن که عشق و علاقه سربازان را از امام حسین(ع) منحرف کنند رژه هاى مخصوص و دسته هاى مفصل موزیک و هیاهوى بسیار به راه انداخته اند تا شاید بتوانند این[ توجه] را به شاه معطوف کنند.)134
تمام این کارها به بهانه اصلاح روش عزادارى و به جهت این که شمارى روایات نادرست را نشر مى دهند انجام مى گرفته است. جلوگیرى از عزادارى امام حسین(ع) در سال 1314 به اوج خود رسیده و هرگونه روضه و عزادارى ممنوع شده است. در بخشنامه اى به تاریخ 24 خرداد 1314 در دوران وزارت فروغى مراسم ختم برابر ترتیب ویژه و تنها در یک روز مشخص شده است.135

( 475 )
امام خمینى از این تنگناها و بازدارندگیها چنین سخن مى گوید:
(باید بعضى از تجربیاتى را که در طول زندگى دارم به شما بگویم. از وقتى که رضاخان در ایران بر سر کار آمد من متوجه بودم و این طور مى فهمیدم که هر چیز که براى اسلام مفید تر بود حمله به آن بیش تر مى شد. آن روز روحانیت مهم ترین پایگاه ملت در مقابل اجانب بود; لذا شدیدترین حملات به آن مى شد با شعر و نثر و هر چه داشتند به آن حمله مى کردند و براى اضمحلالش درهاى بعضى از ادارات را به روى آنان گشودند و درحوزه ها و شهرها به قدرى آنان را در فشار قرار دادند که ما از صبح تا به شام در باغها زندگى مى کردیم.
با عاشورا و تبلیغات اسلامى شدیدا مخالفت کردند چون مى دانستند این پایگاهى است براى رسوایى حکومتها.)136
21 جمادى الاولى 1352 / 21 شهریور 1312ش

در این تاریخ محمد على فروغى به جاى مخبرالسلطنه رئیس الوزراء مى شود و سیاستهاى نوگرایانه و مذهب زدایانه با سرعت بیش ترى ادامه مى یابد فروغى براى این منظور زمینه سفر رضاخان را به ترکیه که آتاتورک بر آن حاکم بوده فراهم مى سازد. نه ماه بعد; یعنى از 12 خرداد ماه تا 14 تیر 1313 ش. رضاشاه به ترکیه رفته و زمینه را براى برنامه کشف حجاب فراهم ساخته است. صدرالاشراف در خاطرات خود مى نویسد:
(رضا شاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب اوقات ضمن [بیان] پیشرفت سریع کشور ترکیه از رفع حجاب زنها و آزادى آنها صحبت و تشویق مى کرد.)137

( 476 )

امام خمینى در سخنان خویش به تاثیرپذیرى رضاخان از آتاتورک اشاره مى کند:
(این مرد بى صلاحیت وقتى که ترکیه رفت آن جا دید که آتاتورک یک همچون کارها و همچون غلطهایى کرده است از همان گونه از قرارى که آن وقت مى گفتند تلگراف کرده است به عمال خودش که مردم را متحد الشکل کنید... و بهانه دومى که باز به تقلید از آتاتورک بى صلاحیت آتاتورک مسلح غیرصالح باز انجام داد قضیه کشف حجاب با آن فضاحت بود.خدا مى داند که به این ملت چه گذشت در این کشف حجاب.)138
از تعبیرى که امام دارد: (از قرارى که آن وقت مى گفتند) استفاده مى شود که ایشان پى گیر جریانهاى سیاسى بوده و به روشنى از اثرگذارى این سفر بر حرکتهاى ضدمذهبى رضاخان سخن مى گوید. تنها سفرى که رضاخان در زمان سلطنت خود به خارج داشته و زمینه این سفر را فروغى ماسونى و وابسته به انگلیس 139 و روشنفکر مخالف مذهب فراهم ساخته همین سفر است.
24 جمادى الثانى 1353 / 12 مهر 1313

انجمن آثار ملى که در سال 1301 تشکیل شده بود به تلاشهاى خود در سال 1305 شتاب بخشیده است و با پشتیبانى رضاخان محمد على فروغى ریاست و ارباب کیخسرو خزانه دارى آن را به عهده مى گیرند. و با تلاشى که انجام مى گیرد آرامگاه فردوسى به سبک آرامگاه کورش ساخته و کنگره اى در بزرگداشت فردوسى در روز پنج شنبه 12 مهر 1313 در تالار دارالفنون برگزار مى شود. این کنگره با نطق نخست وزیر و رئیس انجمن آثار ملى فروغى گشایش

( 477 )
یافته و مورد حمایت شدید زردتشتیان و بهائیان قرار گرفته است.
پس از برگزارى کنگره و برانگیخته شدن حس ملیت و غرور ملى گروهى بر آن شدند که زبان رایج را از واژگان خارجى بویژه واژگان عربى بزدایند.140 و فرهنگستان در این زمان به ساخت واژگان جدید پرداخت و مبارزه علیه اسلام و تاسف بر این که اعراب حکومت شاهنشاهى را از بین بردند شدت بیش ترى یافت. شاید این خاطره که امام آن را نقل مى کند در همین برهه رخ داده باشد:
(در چندین سال قبل (محتمل است گمان مى کنم زمان رضاخان بود) یک مجمعى درست کردند و یک فیلمهایى تهیه کردند و یک اشعارى گفتند و یک خطابه هایى خواندند براى تاسف از این که اسلام بر ایران غلبه کرده عرب بر ایران غلبه کرده شعر خواندند فیلم به نمایش گذاشتند که عرب آمد و طاق کسرى را مدائن را گرفت و گریه ها کردند. همین ملیها همین خبیثها گریه ها کردند دستمالها را درآوردند و گریه کردند که اسلام آمده و سلاطین را سلاطین فاسد را شکست داده و این معنى در هر جا به یک صورتى به ملت ها تحمیل شده است. در ممالک عربى عرب باید چه باشد. این تلقین است این مخالف با قرآن است.)141
1313/1353

برابر نقل آثار الحجه (/79) حاج سید محسن جبل عاملى در سال 1353 به قصد زیارت امام رضا(ع) به ایران مى آید و سفرى نیز به قم دارد و مورد تجلیل آقاى حایرى قرار مى گیرد و آقاى حایرى در زمانى که آقاى جبل عاملى در قم بوده جاى نماز خود را به وى واگذار مى کند.

( 478 )

گویا امام خمینى در همین سفر سید محسن جبل عاملى به قم بوده که از ایشان اجازه نقل حدیث گرفته است که با یک واسطه سند خود را به شیخ مرتضى انصارى مى رساند:
وى در آغاز حدیث نخست کتاب اربعین مى نویسد:
(اخبرنى اجازه مکاتبه ومشافهه عده من المشایخ العظام والثقات الکرام.)
به من خبر دادند گروهى از مشایخ بزرگ و ثقه هاى گرامى با اجازه مکاتبه اى و زبانى.
آن سه تن از مشایخ خود را که با یک واسطه سند خود را به شیخ انصارى مى رسانند یاد مى کند که از جمله آنان است سید محسن جبل عاملى.
(ومنهم السید السند الفقیه المتکلم الثقه العین الثبت العلامه السید محسن الامین العاملى ادام الله تاییداته...) شخصیت دیگر مرحوم مسجدشاهى است که پیش از این ذکر شده و سومى ابوالقاسم دهکردى اصفهانى است.
30 ربیع الاول 10/1354 تیر 1314

سال /1354 1314 یکى از سالهاى پرحادثه بوده است. سالى بوده که رژیم رضاخان به گونه بسیار گسترده علیه مذهب دست به کار شده است و مردم را در تنگناى شدید قرار داده و نظام اجبارى; یعنى وادار کردن مردم به پوشیدن کلاه پهلوى (یک لبه) پوشیدن کلاه تمام لبه شاپو (کلاه بین المللى) در سال 1314ش یکسان پوشى (متحد الشکل) جلوگیرى از تشکیل مجلسهاى عزادارى گسترش بى حجابى. در سال 1307ش از طرف حکومت (رفع حجاب آزاد گذاشته شد) و وقتى در سال1314 بر آن تاکید شد عالمان بزرگ مشهد جلسه اى تشکیل داده و در آن بر گفت وگو با رضاخان تاکید کرده اند

( 479 )
حاج آقا حسین قمى در 30 ربیع الاول 1354 مشهد را به قصد تهران ترک گفته و در حضرت عبدالعظیم در باغ سراج الملک رحل اقامت افکنده است تا زمینه ملاقات با رضاخان فراهم آید. اما به دستور رضاخان باغ به محاصره نیروهاى نظامى درمى آید142 و هیچ گونه اجازه ملاقاتى با شاه به وى داده نمى شود. پاره اى از خواسته هاى وى بدین شرح است:
1. آزادگذاردن زنان در حجاب.
2. لغو اجبارى اتحاد شکل.
3. عمل به موقوفات.
4. منع فروش مشروبات الکلى.143
و...
امام خمینى به قیام حاج آقا حسین قمى به دید احترام مى نگرد و خود به دیدار حاج آقا حسین قمى در شهر رى مى شتابد و از نزدیک در جریان مبارزه این شخصیت بزرگ قرار مى گیرد:
(یک وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پا شد راه افتاد آمد که من تهران بودم ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان و ایشان قیام کردند منتها حبس کردند در همانجا حبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند.)144
و در مناسبتى دیگر درباره قیام علماى خراسان و آقا حسین قمى مى گوید:
(قیام خراسان را کى کرد؟ علماى خراسان مرحوم آمیرزا یونس و مرحوم آقازاده و امثال اینها... یک قیام تنهایى آقاى قمى کرد که آمد به حضرت عبدالعظیم و ما هم حضرت عبدالعظیم بودیم و منتها این قیامها شد و قدرت آن قدرتى بود که اینها را شکست داد.)145

( 480 )

در تاریخ 11 تیر 1314ش/ اول ربیع الثانى 1354ه.ق. آقاى حائرى تلگرافى به شاه زده و از آنچه روى داده اظهار نگرانى کرده و آن را بر خلاف مذهب جعفرى دانسته است.146 نخست وزیر وقت محمد على فروغى در 12 تیر پاسخ وى را بى ادبانه مى دهد و خود شاه به قم مى رود و به آقاى حایرى مى گوید:
(رفتارتان را عوض کنید وگرنه حوزه قم را با خاک یکسان مى کنم. کشور مجاور ما[ ترکیه] کشف حجاب کرده و به اروپا ملحق شده است. ما نیز باید این کار را بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمى شود.)
رضاخان پس از این گستاخیها منزل را ترک مى کند و شمارى را به جرم برانگیختن آقاى حایرى دستگیر مى کنند.147
مردم مشهد وقتى از محاصره محل سکونت حاج آقاحسین قمى آگاه مى شوند و از ستم پیشگیهاى رضاخان و ایادى وى و حرکتهاى ضدمذهبى او به تنگ مى آیند در مسجد گوهرشاد گرد مى آیند و علیه رضاخان شعار مى دهند و سخنرانان کارهاى کثیف و ننگین او را یکى پس از دیگر افشا مى کنند. جمعیت لحظه به لحظه آن به آن بیش تر مى شود و شعارها تندتر.
روز شنبه 11 ربیع الثانى /1354 21 تیر 1314

حضور مردم بسیار انبوه مى شود و شعارهاى ضد (سلطنت) ضد (کلاه بین المللى) و ضد (حجاب زدایى) داده مى شود.148 و سخنرانان از جمله بهلول علیه کارهاى خلاف شرع رضاخان سخن مى گویند.
گزارش کرده اند در نیمه شب 12 ربیع الثانى مسلسل ها به کار مى افتد و شمارى از مردم به خاک و خون کشیده مى شوند و حرمت حرم رضوى را ایادى خون آشام رضاخان مى شکنند و پس از قیام خونین گوهرشاد حاج آقا حسین را به آستانه مقدسه عراق تبعید مى کنند در این ماجرا حدود سى تن از علماى

( 481 )
خراسان دستگیر و تبعید مى گردند و گروهى از آنان خود را از چشم ماموران به دور مى دارند.149
از جمله تبعید شدگان آقاى سید یونس اردبیلى بوده و از جمله دستگیر شدگان محمد آقازاده فرزند آخوند خراسانى بوده که دستگیر محاکمه و محکوم به اعدام مى شود که با تلاش بسیار برادرش مهدى از اعدام نجات مى یابد150 ولى در منزلى در تهران زیر نظر قرار مى گیرد تا این که در 13 ذیقعده 1356ه.ق. چشم از دنیا فرو مى بندد.151
امام خمینى این قیام را مى ستاید و مى گوید: آقا زاده را جلوى منزلى که زیر نظر بوده دیده است:
(یک نهضت نهضت علماى خراسان بود. مرحوم آقازاده و مرحوم آسید یونس و سایر علماى آن وقت همه را گرفتند آوردند در حبس در تهران و من خودم مرحوم آقازاده رضوان الله علیه را آمیرزا محمود[ محمد] آقازاده رضوان الله علیه را دیدم که یک جائى نشسته بود بدون عمامه با این که تحت مراقبت بود یک جائى نشسته بود بدون عمامه و کسى هم حق نداشت پیش او برود و ایشان را بدون عمامه مى بردند توى خیابان به دادگسترى محاکمه کردند...)152
و در یک سخنرانى دیگر مى گوید:
(و گروههایى از علما از بلاد آوردند تهران و مثلا مرحوم آقازاده که یک شخص بسیار نافذى در خراسان بود ایشان را اسیر کردند و آوردند به تهران که شخصى که به او مى گفتند:
(سلطان خراسان) آوردندش به تهران. و من خودم ایشان را دیدم که در یک منزلى که آن جا تحت نظر بود. بیرون یک صندلى گذاشته بودند براى این که مثلا کسالت داشت آن جا

( 482 )
نشسته بود. و این را براى من نقل کرده اند که: ایشان را با سر برهنه و چند تا سرباز و سپاهى همراه او مى بردندش براى عدلیه آن براى این که محاکمه اش کنند.)153
همان گونه که امام اشاره کرده است: 24 تن از 31 تن را دستگیر و به تهران فرستاده شمارى را تبعید و شمارى را تحت نظر گرفته و شمارى را زندانى کرده اند.154
رجب /1354پاییز 1314ه.ش

در نیمه دوم سال 1314 دولت در بخشنامه اى به اداره هاى دولتى ابلاغ کرده است: باید تمامى اسناد و مکاتبه هاى رسمى تنها به تاریخ شمسى باشد و از ذکر تاریخ قمرى خوددارى شود.155
12 شوال 17/1354 دى 1314

بعد از سرکوبى قیام گوهرشاد دولت در 17 دى اعلام کشف حجاب کرده و آن را اجبارى دانسته است. در بخشنامه اى در همین باره اعلام کرده است: اگر کسى از وعاظ و غیره بر ضد کشف حجاب سخنى بگویند دستگیر و توسط شهربانى تنبیه شود. از این زمان به بعد بوده که زنهاى با حجاب حق نداشته اند در کوچه ظاهر شوند.156 در جشنهاى کشف حجاب حتى از علما مى خواسته اند که با همسران خود بدون حجاب شرکت جویند:
امام در این باره مى گوید:
(پیش علماى شهرها مى رفتند و مى گفتند: هر کدام ضعیف بودند و ضعیف القلب بودند شرکت مى کردند و هر کدام قوى بودند [شرکت] نمى کردند نقل کردند که یکى شان رفته بود پیش

( 483 )
مرحوم آقاى کاشانى گفته بود که: فرمودند که شما باید در آن مجلسى که چیز[ جشن بى حجابى] است شرکت کنید. ایشان فرموده بود فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفتند. گفته بود: من هم همان بالاییها را مى گویم.)157
یکى از نویسندگان غربى کارهاى ضدمذهبى رضاخان را چنین برشمرده است: جشن هزاره فردوسى در 20 مهر 1313 و یورش به حقوق اسلامى در سال 1307 رفع حجاب از زنان در سال 1314. و در این سال بر مردان به سرگذاردن کلاه اروپائى (کلاه شاپو) اجبار مى شود. همو مى افزاید:
(تخمین زده مى شود که از سیصدهزار نفرجمعیت مرد و زن تهران نزدیک به چهل هزار زن رفع حجاب کردند... در مه/1935 خرداد 1314 دخترها با لباس ورزشى رژه رفتند. در 28 ژوئن /1935 2 مرداد 1314 نخست وزیر یک مجلس عصرانه تاریخى در یکى از باشگاه هاى بزرگ تهران ترتیب داد که اعضاى کابینه و مقامات بلندپایه با همسران خود در آن شرکت کردند... اصلاحات رضاشاهى در زمینه لباس مردم منجر به یک قیام در مشهد مقدس گردید. و نیروهاى ارتش که مجهز به مسلسل بودند به داخل مسجد یورش بردند....)158
7 ربیع الاول /1355 7 خرداد 1315

در ششم دى ماه 1307 قانون: (متحد الشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله کشور) به تصویب مجلس هفتم رسیده است. این قانون در بردارنده چهار ماده بوده است. برابر ماده اول همه مردان ایرانى باید یکسان لباس بپوشند ماده دوم قانون درباره استثنا شدگان از این قانون بوده که شامل موارد ذیل مى شده است:

( 484 )

1. مجتهدین مجاز از مراجع تقلید.
2. مراجع امور شرعیه دهات و قصبات پس از امتحان.
3. مفتیان اهل سنت داراى مجوز از دو مفتى سنى.
4. پیشنمازان داراى محراب.
5. محدثینى که از دو مجتهد مجاز اجازه روایت داشته باشند.
6. طلاب فقه و اصول که از عهده امتحان برآیند.
7. مدرسین فقه و اصول.
8. روحانیون اقلیتهاى مذهبى.
ماده سوم آن درباره کیفر بزهکاران بوده و هدف از آن را وحدت ملى رفع اختلاف ظاهر با خارجیان جدا کردن اهل علم واقعى از روحانى نمایان و... برشمرده اند.159
این قانون که از ابتداى سال 1308 به اجرا گذاشته شده در سال 1315ش به طور کامل به اجرا درآمده است; زیرا در این سال (موسسه وعظ و خطابه) در تهران تشکیل شده و هدف تربیت روحانى دربارى بوده است.160 برابر قانون: لباس متحدالشکل روحانیان مى بایست امتحان بدهند و پس از قبولى لباس روحانى بپوشند و کسانى که از عهده آن بر نیایند و یا گواهى لباس نداشته باشند به شهربانى برده شده و لباسهاى آنها قیچى مى شود. برابر گزارش حکومت قم در تایخ 7 خرداد 1315ه.ش. آقاى حایرى پیشنهاد مى کند: طلاب براى امتحان به تهران نروند در قم از آنها امتحان گرفته شود و رژیم هم موافقت مى کند.161 آقاى حایرى براى جلوگیرى از دخالت دولت و این که نگذارد طلاب خلع لباس شوند به فضلاى حوزه ماموریت مى دهد تا امتحانات را تحت نظارت خود درآورند. در این امتحانها افرادى مانند آقایان: صدر حجت خوانسارى سید محمد باقر قزوینى حاج آقا روح الله خمینى و مرعشى نجفى و... به طلاب کمک مى کرده اند.162 اما این امتحانها به دستور آقاى حائرى در روز 19 خرداد متوقف

( 485 )
مى شوند.163 دولت رضاخان که از این برنامه ها طرفى نبسته دستور داده است:
(در قم هفت نفر معمم نباید بیش تر باشد.)164
و در نتیجه طلاب ناگزیر بوده اند که روزها در باغها به سرببرند و شبها به قم بیایند. امام خمینى هم از امتحان دولت از طلاب خاطره اى نقل مى کند و هم از آوارگى طلاب در باغهاى پیرامون قم از ترس ماموران و هم از برداشتن عمامه ها و قیچى کردن لباسهاى علما و روحانیان که در این جا نقل مى کنیم:
1. (خدا رحمت کند مرحوم فیض[ قمى] رضوان الله علیه165 را... توى همین مدرسه فیضیه نزدیک این جایى که حوض بود زمان رضاخان فرمودند به من:که چى عیبى دارد[ امتحانهاى طلاب] خوب اینها مى خواهند صالح را از غیرصالح جدا کنند (مى خواستند امتحان بکنند و آن امتحانهایى که مى خواستند بکنند و روحانیت را از بین ببرند) ایشان باورش آمده بود مى فرمود که: خوب اینها مى خواهند صالحها را کنار بگذارند باشد بدها را بفرستند. من عرض کردم آقا! اینها از صالح مى ترسند. اینها از روحانى صالح مى ترسند از بدش چه ترسى دارند؟ بدش که همراه هست همراهشان.)166
2. درباره آوارگى طلاب در باغهاى پیرامون قم از ترس دستگیرى و آزار و اذیت ایادى رضاخان مى گوید:
(روحانیت را با تمام قوا کوبیدند به طورى که این حوزه علمیه اى که آن وقت البته هزار و چند صد تا محصل داشت رسید به یک چهار صد نفر آن هم چهار صد نفرى که توسرى خورده چهار صد نفرى که هیچ نتواند یک کلمه صحبت کند تمام منابر را در سرتاسر ایران تمام خطبا را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند.)167

( 486 )

(من گاهى که مباحثه داشتم در مدرسه فیضیه و چند نفرى بودند یک روز دیدم که یک نفر است! پرسیدم گفت: قبل از آفتاب اینها باید بروند در باغات براى آن که مامورین مى آیند و دنبالشان و آنها را مى گیرند. قبل از آفتاب مى رفتند در باغات شهر و بعد آخرهاى شب بر مى گشتند به محل...)168
3. امام درباره برداشتن عمامه ها و بیرون آوردن و یا قیچى کردن لباس علما و روحانیان مى گوید:
(این مدرسه فیضیه را که ملاحظه مى کنید که آن وقت شاید 600 700 نفر طلبه در خود مدرسه فیضیه ساکن بود. روز نمى توانستند در مدرسه باشند فرار مى کردند به باغات شهر و آخر شب مى آمدند براى این که ماموران دنبال این بودند که اینها را بگیرند و ببرند عمامه هاشان را بردارند. علماى تهران را تعقیب مى کرند و بعضى از اشخاص موجه از علما را در کلانترى مى بردند و همان جا لباسهایشان را مى بریدند که بلند نباشد لباس روحانى نباشد همان جا قیچى مى کردند....)169 امام در نامه اى به احمد آقا گوشه اى از جنایتهاى رژیم رضاخان را بر مى شمرد و خاطره اى در همین باره نقل مى کند: (شیخ نسبتا وارسته را نزدیک دکان نانوایى که قطعه نانى را خالى مى خورد دیدم که گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگرى که دو تا پیراهن براى خودش بدوزد. الآن هم خدا بزرگ است.
پسرم[ !احمد آقا] من چنین حالى را اگر بگویم به همه مقامات دنیوى مى دهم باور کن ولى هیهات خصوصا از مثل من گرفتار به راههاى ابلیس و نفس خبیث.)170

( 487 )

4. از آن جا که احتمال بوده تمام روحانیان را خلع لباس کنند امام در جمع شمارى از امامان جماعت این سوال را مطرح مى کند: اگر شما را خلع لباس کردند چه مى کنید؟ و خود نظرى در خور و شایسته مى دهد.
امام در نامه اى به تاریخ 19 اسفند 1347 به شهید سعیدى به این جریان اشاره مى کند:
(در نظر دارم که به یکى از آقایان ائمه[ جماعت] در زمان فشار براى تغییر لباس گفتم: اگر شما را اجبار به تغییر لباس کنند چه مى کنید؟ گفتند: در منزل مى نشینم و بیرون نمى آیم.
گفتم: اگر من را اجبار کنند و امام جماعت باشم همان روز با لباس تازه به مسجد مى روم. باید پستها را نگهداشت و در وقت مقتضى با اعراض دسته جمعى طرف را کوبید.)171
آیه الله فاضل لنکرانى در مصاحبه با مجله حوزه در همین باره این خاطره را از پدر بزرگوارش نقل مى کند:
(ما با عده اى از دوستان از جمله امام خمینى رحمه الله علیه جلسه اى تشکیل دادیم در آن جلسه بحث این بود که اگر کار به جایى برسد که ما را خلع لباس کنند وظیفه چیست؟ در نتیجه تصمیم گرفتیم که اگر از لباس هم خارج شدیم وظیفه تحصیل و ارشاد مردم را به هر صورت که شده ادامه بدهیم....)172
5. تبلیغات علیه علما و روحانیان آن قدر شدید بوده که رانندگان روحانیان را سوار نمى کرده و مى گفته اند: سوار کردن آنان بد یمن است. امام خاطره هایى در این زمینه نیز نقل مى کند.173 این همه نشانه شدت کینه رژیم رضاخان نسبت به روحانیت است. کسى که دست نشانده انگلستان باشد برنامه اى جز سست کردن پایه هاى اسلام و روحانیتى که منافع آن کشور را در ایران و عراق به خطرانداخته ندارد.

( 488 )

17 ذى قعده /1355 10 بهمن 1315

در این تاریخ آقاى حایرى چشم از دنیا فرو بسته و روح ملکوتى او به ملکوت اعلى پیوسته است. او رنجهاى بسیارى را تحمل کرده و با متانت و بزرگوارى و مبارزه منفى توانسته کیان حوزه را حفظ کند.
او شاهد جنایتها کشتارها بى حرمتیها بى احترامیها به دین و آستانه هاى مقدسه و مردم دیندار بوده است.
او شاهد بى حرمتى به حرم رضوى و قتل عام مردم شریف و غیور مشهد مقدس بوده است.
او کشف حجاب و سخت گیرى بر طلاب و روحانیان را به چشم خود دید. او کار خبیثانه رضاخان را در جلوگیرى از عزادارى سید الشهداء(ع) دیده و بر آن اندوه ها خورده و این اندوه بزرگ را همیشه با خود داشته است. از این روى تا آن جا که ممکن بوده پیش از درس دستور مى داده ذکر مصیبت کنند.
اما تحمل این همه بیداد و ستم و بى توجهى به ارزشهاى دینى حدى داشته است. او از سه چهار ماه پیش از مرگ پیوسته به ذکر (امن یجیب المضطر اذا دعاه) مشغول بود.174 و آرزوى رسیدن به وصال حق را داشته و این بیت را زمزمه مى کرده است:
خرم آن روز که از این منزل ویران بروم

تا این که شب هفدهم ذى قعده روح مقدس او از قفس تن و دنیاى پر از اندوه پرید. مردم سینه زنان در تشییع جنازه اش شرکت کرده اند و عصر همان روز مجلس ختمى در مسجد امام حسن(ع) برگزار شده و قرار بوده مجلس بعدى شب در مسجد عشقعلى باشد که سرهنگى از تهران آمده و مانع آن شده است. او ماموریت داشته از تشییع جنازه آقاى حایرى جلوگیرى کند ولى

( 489 )
اتومبیل وى در حسن آباد تهران خراب مى شود و بعداز ظهر به قم مى رسد که کار از کار گذشته است! حتى در منزل آن مرحوم نیز اجازه برگزارى مجلس ختم نداده اند.175
26 رمضان /1356 10 آذر 1316

رضاخان که از مدتى قبل مدرس را به خواف تبعید کرده بود سرانجام با زمینه سازیهاى قبلى و براساس گزارشهایى که مدعى بوده به او رسیده که مدرس با مخالفان تماس دارد دستور داده او را به کاشمر ببرند و در این تبعیدگاه در دهم آذر به ایادى خود دستور مى دهد: کار مدرس را یکسره کنند که چنین مى شود و مدرس به شهادت مى رسد.177 وى جزو شخصیتهاى مورد علاقه امام بود. ایشان افزون بر این که به دیدار مدرس به مجلس و منزلش رفته بوده گاهى نیز به مدرسه سپهسالار مى رفته و از نزدیک با روش مدرس آشنا مى گردیده است:
(من درس ایشان[ مدرس] یک روز رفتم. مى آمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهرى است حالا درس مى گفت. من یک روز رفتم درس ایشان مثل این که هیچ کارى ندارد فقط طلبه اى است دارد درس مى گوید. این طور قدرت روحى داشت.)178
این سخنان حکایت از درس آموزى امام از روش مدرس دارد که هم سیاسى بوده و هم به کار علمى مى پرداخته و سیاست او را از کار علمى باز نمى داشته است.


مراجع
پى نوشتها:

1. (در نوشته امام تاریخ تولد ایشان 20 جمادى الثانى برابر با 30 شهریور یاد شده; اما در تقویمهاى تطبیقى 20 جمادى الثانى برابر با اول مهر است. احتمال جا به جایى در ماههاى قمرى طبیعى است. شرح زندگانى امام به قلم خود ایشان در مجله (حضور) شماره 5/1آمده است.

2. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) محمد حسن رجبى110/ به نقل از (خاطرات آیت الله پسندیده) به کوشش محمد جواد مرادى نیا/ 8 ;15 مجله (ندا) شماره 12/1.

3. فصلنامه (ندا) شماره 13/1 مصاحبه با دفتر خاور بهجت خانم.

4. همان.

5. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) محمد حسن رجبى111/ انتشارات مرکز انقلاب اسلامى.

6. (واقعات اتفاقیه در روزگار) محمد مهدى شریف کاشانى به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان 22/160 نشر تاریخ ایران.

7. فصلنامه (ندا) شماره14/1 15.

8. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)112/.

9. (صحیفه نور) رهنمودهاى امام خمینى ج163/10 وزارت ارشاد.

10 .همان ج92/16.

11. فصلنامه (ندا) شماره;15/1 فصلنامه (حضور) شماره 5/1 1370.

12. (آثار الحجه) محمد رازى ج57/1 موسسه دارالکتاب للطباعه والنشر.

13. (تشیع و مشروطیت در ایران) عبدالهادى حائرى / 179 امیر کبیر.

14. (مجموعه اى از مکتوبات و اعلامیه ها... شیخ شهید فضل الله نورى) محمد ترکان ج121/2 379 موسسه خدمات فرهنگى رسا.

15. (آثار ا لحجه) ح 15/1.

16. فصلنامه (ندا) شماره 15/1.

17. (آثار الحجه) ج145/1.



( 491 )
18. (امام و روحانیت)178/ سپاه پاسداران (صحیفه نور) ج260/1.
19. (صحیفه نور) ج119/9.

20. فصلنامه (حضور) شماره ;5/1 زندگى امام به قلم خود ایشان.

21. (آثار الحجه) ج15/1.

22. (فرهنگ معین) ج596/5.

23. (آثار الحجه) ج85/1.

24. مجله (کیهان اندیشه) شماره 5/29.

25. فصلنامه (ندا) شماره ;15/1 (حضور) شماره 1.

26. (صحیفه نور) ج157/19.

28. (آثار الحجه) ج220/1.

29. (صحیفه نور) ج143/6.

30. (شرح زندگانى من) عبدالله مستوفى ح1/3 462 زوار; (علما و رژیم رضاشاه) حمید بصیرت منش 109/ نشر عروج.

31. (صحیفه نور) ج153/9.

32. مجله (حوزه) 43 88/46 مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین بدلا.

33. (شرح زندگانى من) مستوفى ج461/3.

34. (صحیفه نور) ج209/3.

35. (شواهد الربوبیه) تصحیح و تحقیق و مقدمه از استاد جلال الدین آشتیانى/ صد و سى ونه.

36. (خدمات متقابل اسلام و ایران) شهید مطهرى619/ صدرا. 37. مجله (کیهان اندیشه) شماره 143/29 مقاله جناب آقاى استادى.

38. فصلنامه (ندا) شماره 15/1.

39. (خدمات متقابل اسلام و ایران)620/.

40. (صحیفه نور) ج104/7.

41. (مدرس) ج60/1 بنیاد تاریخ.

42. (صحیفه نور) ج269/16.


( 492 )

43. (مدرس) ج107/1.

44. (صحیفه نور) ج115/12.

45. همان ج63/7.

46. (امام و روحانیت) 426/.

47. همان189/.

48. (مدرس) ج107/1.

49. (آثار الحجه) ج24/1.

50. (تشیع و مشروطیت در ایران)173/ 174.

51. (آثار الحجه) ج24/1.

52. همان 25/.

53. (تشیع و مشروطیت در ایران) 189/.

54. (صحیفه نور) ج260/1.

55. همان 199/8.

56. (تشیع و مشروطیت در ایران)182/.

57. (شرح حال رجال ایران) مهدى بامداد ج1/50 زوار تهران.

58. (معارف الرجال) محمد حرزالدین ج1/49 کتابخانه آیتالله مرعشى نجفى قم.

59. (ریحانه الارب) میرزا محمد على مدرس ج364/4 خیام.

60. (تشیع و مشروطیت در ایران)182/.

61. (صحیفه نور) ج193/.

62. (آثار الحجه) ج26/1.

63. همان 26/.

64. رساله (لقاء الله) مقدمه از آقاى احمد فهرى / د ه.

65. (شرح دعاء السحر) امام خمینى47/ 81 224 موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

66. رساله (لقاء الله)259/ نهضت زنان مسلمان.


( 493 )

67. فصلنامه (حضور) شماره ;5/1 فصلنامه (ندا) شماره15/1.

68. (آئینه دانشوران یا قصص العلماء) على رضا ریحان یزدى260/ مصطفوى چاپ دوم.

69. (شواهد الربوبیه) مقدمه / صد وسى ونه; (خدمات متقابل اسلام و ایران)611/.

70. (گنجینه دانشوران قم) سید محمد مشکواه17/.

71. (آثار الحجه) ج216/1.

72. (کیهان اندیشه) شماره ;143/29 (کیهان فرهنگى) سال ششم شماره3/8 مقاله هاى آقاى استادى.

73. (آثار الحجه) ج78/1.

74. (کیهان فرهنگى) سال ششم شماره ;2/3 (کیهان اندیشه) شماره 5/29 مقاله آقاى سبحانى.

75. (سیرى در آثار و تالیفات حضرت آیت الله العظمى امام خمینى) محمد حسن فقیه یزدى20/ نشر مدرس.

76. (آیت الله اراکى) از سلسله دیدار با ابرار56/.

77. (کیهان فرهنگى) سال ششم شماره2/3.

78. مجله (حوزه) شماره43 ;89/44 مجله (یاد) شماره 27/4 مصاحبه با آیت الله اراکى.

79. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) حسن مرسلوند ج67/1 الهام .

80. (علما و رژیم رضا شاه)395/.

81. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) 302/1.

82. (کیهان اندیشه) شماره 143/2.

83. (فصلنامه (حضور) شماره 1.

84. (علما و رژیم رضا شاه)345/.

85. همان205/.

86. (صحیفه نور) ج34/3.

87. (مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد تقى بافقى) محمد رازى93/ 98 پیام اسلام.


( 494 )

88. مجله (حوزه) شماره 64/34 مصاحبه با آیت الله محمد رضا طبسى.

89. (آثار الحجه) ج46/1.

90. (تاریخ بیست ساله ایران) حسین مکى ج287/4.

91. (مجاهد شهید آیت الله بافقى)12/.

92. (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نور الله اصفهانى) موسى نجفى371/ چاپ کلینى.

93. همان374/.

94. (آثار الحجه) ج28/1.

95. (تاریخ بیست ساله ایران) حسین مکى ج;416/4 (اندیشه سیاسى حاج آقا نور الله اصفهانى)500/.

96 . (علما و رژیم رضاشاه) 309/ 313.

97. (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى);386/ (تاریخ بیست ساله ایران) ج437/4.

98. (علما و رژیم رضا شاه)54/.

99. همان296/.

100. همان; (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى)432/.

101. (صحیفه نور) ج28/8.

102. همان30/96.

103. همان ج106/12.

104. (کوثر) مجموعه سخنرانیهاى امام ج308/1 موسسه تنظیم و نشر آثار امام; (صحیفه نور) ج291/1 در این مدرک چند کلمه افتادگى دارد.

105. (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى) 24/.

106. فصلنامه (حضور) شماره;7/1 مجله (تاریخ و فرهنگ) شماره 187/5 شرح حال آقاى شاه آبادى.

107. (خدمات متقابل اسلام و ایران)616/.

108. (شرح دعاء السحر)4/ 10 15 65.


( 495 )

109. همان 105/.

110. همان94/ 95 120 121 124 140 146.

111. همان35/.

112. همان26.

113. همان.

114. همان 34/ 35.

115. (فرهنگ دیوان امام خمینى)/هیچده موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

116. مجله (حوزه) شماره 14/84 مصاحبه با حاج شیخ جعفر صبورى قمى.

117. (بنیان مرصوص امام خمینى در بیان و بنان آیت الله جوادى آملى)94/ نشر اسراء.

118. (علماو رژیم رضاشاه)397/.

119. (علماى معاصرین) ملا على واعظ تبریزى179/ اسلامیه.

120. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) ج302/1.

121. (گنجینه دانشمندان) محمد شریف رازى ج245/1.

122. (تاریخ بیست ساله ایران) ج433/4.

123. (شهداء الفضیله) عبدالحسین امینى392/ دارالشهاب.

124. (علما و رژیم رضا شاه)396/.

125. (علما معاصرین)154/.

126. (کوثر...) ج309/1.

127. (امام و روحانیت)232/.

128. (آئینه دانشوران) 304/.

129. (فصلنامه (ندا) شماره 18/1 مصاحبه با دختر امام خمینى.

130. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)122/.

131. فصلنامه (حضور) شماره5/1.

132. (مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه) امام خمینى ترجمه سید احمد فهرى20/19 پیام آزادى.


( 496 )

133. (تعلیقات على شرح فصوص الحکم و مصباح الانس) امام خمینى251/ پاسدار اسلام.

134. (علما و رژیم رضاشاه)141/.

135. همان.

136. (صحیفه نور) ج199/15.

137. (علما و رژیم رضا شاه)188/ به نقل از خاطرات صدرالاشراف302/.

138. (صحیفه نور) ح;369/1 ج3/2.

139. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) ج36/2.

140. (علما و رژیم رضا شاه)69/.

141. (صحیفه نور) ج281/12.

142. (علما و رژیم رضاشاه)455/ 458.

143. مجله (حوزه) شماره 43 54/44.

144. (صحیفه نور) ج31/8.

145. همان ج30/9.

146. (آثار الحجه) ج;51/1 مجله (حوزه) 45/31.

147. (علما و رژیم رضا شاه)259/.

148. (قیام گوهرشاد) سینا واحد53/.

149. همان مدرک57/ 58.

150. (علما و رژیم رضا شاه)477/.

151. (مرگى در نور) عبدالحسین کفائى414/ زوار.

152. (صحیفه نور) ج;1/261 (کوثر) ج309/1.

153. (کوثر) ج516/1.

154. (علما و رژیم رضا شاه)476/.

155. (تاریخ بیست ساله ایران) 285/6.

156. (علما و رژیم رضا شاه)504/.

157. (صحیفه نور) ج152/13.



( 497 )
158. (تاریخ معاصر ایران) پیتر آورى ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى ج7/2 موسسه انتشاراتى عطائى.
159. (علما و رژیم رضا شاه)171/.

160. همان مدرک96/ 98 این موسسه پیش از دو سال پیش تر فعالیت نکرده اما قوانین آن تا سال 1320 به قوت خود باقى بوده است.

161. همان250/.

162. مجله (حوزه) شماره 45/62.

163. (علما و رژیم رضا شاه)251/.

164. (حوزه) شماره 45/62.

165. (رجال قم و بحثى در تاریخ آن) سید محمد مقدس زاده/154.

166. (صحیفه نور) ج125/7. این سخنرانى در مدرسه فیضیه بوده است.

167. همان ح127/1.

168.همان ;215/5 ج143/9.

169. (امام و روحانیت)218/.

170. (صحیفه نور) ج358/22.

171. همان 83/.

172. مجله (حوزه) شماره 430 138/43.

173. (صحیفه نور) ج;11/3 ج255/4.

174. (آثار الحجه) ج65/1.

175. مجله (حوزه) شماره57/58.

177. (علما و رژیم رضا شاه)332/.

178. (صحیفه نور) ج269/16
حوزه
دوره 16، شماره 95-94
پاییز 1378
صفحه 432-497

سالشمار زندگى امام خمینى-بخش دوم

نویسندگان: علی اکبر ذاکری
منبع: حوزه سال 1378 شماره 96
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

چکیده

متن

بخش دوم
1356/1316
آقاى دکتر عباس زریاب خویى که برهه اى در محضر امام دانش اندوخته و در محفل درسى ایشان حاضر شده گزارشى داده است از مجلس درس و بحث امام و آشنائى ایشان با مسائل حکمى و فلسفى و عرفانى که اکنون آن بخش از گزارش را که مربوط مى شود به سال 1316هـ.ش. در این جا نقل مى کنیم:
([آقاى خمینى] در سال 1316 شمسى از مدرسین فاضل و بنام حوزه قم بود و با آن که جوان بود و در حدود سى وشش سال داشت مورد تعظیم و احترام همگان بود. عصرها حدود دو ساعت به غروب مانده به مدرسه فیضیه مى آمد و در ضلع جنوبى مدرسه در جلوى یکى از حجرات مى نشست و با فضلاى درجه اول حوزه مانند مرحوم سید محمد یزدى معروف به داماد و مرحوم شیخ حسن نویسى و مرحوم فاضل لنکرانى به بحث و جدال در مسائل فقهى و اصولى مى پرداخت و گاهى (یعنى به ندرت) تند مى شد و صداى خود را بلند مى کرد چنان که فضاى مدرسه از صداى او پر مى شد.… این گونه موارد بسیار نادر بود و او غالباً درمباحثات خونسرد و تسلّط او بر نفس معروف بود و با وقار و جاذبه شخصى خود همه را به احترام وا مى داشت و همه او را به تفوّق در فضل و تقیّد به ظاهر و اصول اخلاقى مى ستودند. به همین جهت این حسن اعتقاد همگان به من نیز سرایت کرد و من آرزو مى کردم که اطلاعات و تحصیلات من روزى مرا موفق به حضور در درس او بکند.)1
1357/1317
امام پس از درگذشت آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى در مدرسه فیضیه درس اخلاق شروع کرده و کم کم دامنه این درس گسترش یافته است.2 و افزون بر روحانیان و فضلا بسیارى از بازاریان در آن شرکت مى کرده اند.
استقبال از این درس به گونه اى بوده که در هفته اى دو روز: پنج شنبه و جمعه جلسه درس برگذار مى شده است. ایادى رژیم رضاخان از آن جا که مى دانسته اند با ادامه و اوج این گونه جلسه ها مردم به کسب خویها و ویژگیهاى فاضله روى مى آورند به کارشکنى پرداخته و بر آن شده اند که آن را به تعطیلى بکشانند.
امام خمینى در پاسخ به فرستاده اداره پلیس که خواهان تعطیلى مجلس درس اخلاق بوده گفته است:
(من موظف هستم به هر نحوى که هست این جلسه را بر گذار نمایم. پلیس شخصاً بیاید از انعقاد آن جلوگیرى به عمل آورد.)
ایادى رژیم که با سرسختى امام روبه رو شده به کار شکنى پرداخته اند و امام ناچار شده که درس اخلاق را از مدرسه فیضیه به مدرسه حاج ملاصادق که منطقه اى دور دست بوده انتقال دهد و پس از فرو افتادن رضاخان از کرسى اقتدار دوباره به فیضیه برگردد.3
با توجه به این که شاگردان امام به روشنى گفته اند: این درس پس از فوت آقاى حائرى بوده و سخت گیریهاى رژیم رضاخانى در سالهاى 1357هـ.ق. بر حوزه کم تر شده و امام خمینى نگارش کتاب اربعین خود را که کتابى است اخلاقى در سال 1357 هجرى شروع و در روز جمعه چهارم محرم هزار و سیصد و پنجاه وهشت هجرى به انجام رسانده است; از این روى ما آغاز درس اخلاق ایشان را سال 1357هـ.ق. انگاشتیم. این درس نزدیک به هشت سال به درازا کشیده و به گونه ژرف و همه سویه در مشتاقان و علاقه مندان اثر گذاشته است و این را مى شود از تربیت شدگان این محفل بزرگ اخلاقى به خوبى دریافت.
([امام خمینى] از زمان مرحوم حایرى تا 1368 هجرى دروس کفایة و مکاسب و منظومه و اسفار را تدریس و فضلاء برجسته تربیت نموده و بخصوص در فن اخلاق و درس آن استاد منحصر به فرد حوزه قم بوده و حدود هشت سال در مدرسه فیضیه هفته اى دو روز: پنج شنبه و جمعه صدها نفر از فضلاء حوزه و غیره را از بیانات شیوا و درس اخلاق مستفیض و با ذکر:
(الهى هب لى کمال الانقطاع إلیک و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتى تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلى معدن العظمة وتصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک) که همه روز در اختتام درسش مى فرمود قلوب اهل ذوق و تهذیب را نورانى و صفا و جلا مى داد تا در چند سال اخیر که درس مذکور را براى پاره اى از موانع تعطیل و حوزه درس خارج فقه و اصول را دائر [نمود]….)4
با توجه به این که فوت آقاى حائرى در ذیقعده سال 1355هـ.ق. بوده است آغاز درس اخلاق را در سال 56 و یا 57 مى توان دانست که تا سال 1364 و یا 1365هـ.ق. ادامه داشته است.
1358/ 1318
عباس زریاب خوئى که شرح منظومه سبزوارى را در سال 1318هـ.ش. نزد امام خمینى فرا گرفته است از شیوه تدریس آگاهیها ویژگیهاى ایشان چنین مى نویسد:
(در آغاز سال 1318 شمسى از بعض از طلاب شنیدم که: آقاى روح الله خمینى درس شرح منظومه حاج ملاهادى را آغاز خواهد کرد. من که در انتظار چنین فرصتى بودم با شور و شوق تمام به درس او که در مَدْرَسْ (سالن درس) مدرسه دارالشفا منعقد مى شد حاضر شدم و به انتظار پایان دادم.
او درس را به جاى آن که از آغاز کتاب شروع کند از طبیعیات شروع کرد و استدلال او براى این کار روش معلم اول یا ارسطو بود که الاهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود و به همین جهت الاهیات را ما بعدالطبیعه نامیده بود. روش تدریس او برخلاف استادان دیگر بود; یعنى هرگز مطلب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمى کرد بلکه پس از آن که یکى دو جمله از متن کتاب مى خواند شروع مى کرد به تقریر درس از خارج با بیانى که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهى چنان قوّت مى گرفت که صدایش را بلند مى کرد و جلسه درس به جلسه خطابه و تذکیر بدل مى شد. او مى خواست در ضمن تشریح مطالب فلسفى به مسائل اخلاقى و اجتماعى ـ دینى [هم]
بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه با هم مى آمیخت که انسان نمى توانست موضوع درس را از بحث دینى ـ اخلاقى او جدا بداند و این امر تأثیر شدیدى در مغز و روح متعلّمان به جاى مى گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسه درس حالتى روحى و عرفانى و سرشار از اندیشه عمیق دینى در خود احساس مى کرد که شاید تا یکى دو ساعت دوام داشت. او خود سرشار از این کیفیت عرفانى دینى و فلسفى بود.
او براى خود جهانى از اندیشه معنوى ـ دینى ساخته بود که عناصر تشکیل دهنده آن مذهب شیعه اثناعشرى افکار نو افلاطونى منطوى در فلسفه اشراق عرفان محیى الدین عربى و حکمت متعالیه ملاصدرا بود. او این عناصر را عمیق تر و ذاتى تر از اسلاف خود در خود پیوند داده بود و به شکل متعادل و منسجم و هم آهنگى به وجود آورده بود که مى توان آن را به یک سمفونى تشبیه کرد.)5
21 ربیع الثانى 1358/ 19 خرداد 1318
در این تاریخ امام خمینى کتاب (سرّ الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفین) را به پایان رسانده است. این کتاب در بردارنده نکته ها و مقوله هاى بلند و ژرف عرفانى است. ایشان در این اثر به بیان نماز سالک و چگونگى حضور قلب و اسرار نماز مى پردازد.
این اثر تشکیل شده است از: مقدمه شش فصل دو مقاله و خاتمه. مقاله اول در مقدمه نماز و اسرار آن و داراى ده فصل و مقاله دوم در اسرار مقارنات نماز و داراى دوازده فصل است.
1319/1359
دکتر محمد باقر از استادان برجسته زبان فارسى پاکستان در مصاحبه اى با فصلنامه دانش در سال 1369هـ.ش. خاطره جالبى از امام نقل کرده که مربوط به سال 1319هـ.ش. است.
این که مى گوییم سال 1319هـ.ق. بدین خاطر است که دکتر محمد باقر در این مصاحبه خاطره خود را مربوط به پنجاه سال پیش مى داند و با توجه به تاریخ مصاحبه سال 69 مى توان آن را مربوط به سال 1319هـ.ش. دانست. دکتر محمد باقر براى نخستین بار به عنوان استاد زبان فارسى در سال 1939م/1358هـ.ق./1318هـ.ش. به ایران آمده و پس از آن 25 بار دیگر به ایران سفر کرده و با اساتید زبان فارسى دیدار و آنان را براى تدریس به پاکستان دعوت کرده است. در این رفت وآمدها کتابهاى بسیارى از ایران خریده که اکنون کتابخانه بزرگى از این آثار تشکیل شده است.
گویا این خاطره مربوط به نخستین سفر وى باشد که به سال 1939م. یا یک سال پس از آن انجام شده است.
او سفرى به قم داشته و در آن جا با امام خمینى آشنا مى شود و امام او را به خمین مى برد و… که بهتر است این خاطره زیبا را از مصاحبه وى بخوانیم:
(به جاست خاطره جالبى که از امام خمینى در ایران دارم نقل کنم. عرض کنم که: بنده با امام خمینى پنجاه سال پیش دو دفعه نهار خوردم. به قم رفتم و در حیاط مسجد مردى را دیدم که قدم مى زدند. من پیش رفتم گفتم: آقا! شما که هستید؟ گفتند: که من روح الله خمینى.
و پرسیدند: شما که هستید؟
گفتم که: من استادِ زبان فارسى در دانشگاه پنجاب هستم و این جا براى گردش آمده ام.
گفتند: پیش من بیایید. پرسیدند: ماشین دارید؟
گفتم: بله.
گفتند: بسیار خوب.
داخل ماشین نشستم. مرا به خمین بردند. آن جا ما ناهار خوردیم. ناهار خیلى ساده بود. چلوکباب و آب. بعداً برگشتم. آن روزها ایشان از شاه خیلى شکایت مى کردند.
من گفتم: آقا من مهمان شاه هستم و شما شکایت مى کنید؟
گفتند: این طور مى گویم که شما به موازین اسلام توجه کنید.
من گفتم که: من مسلمان هستم و علماى مثلِ شما را خیلى احترام مى ورزم. بعد از انقلاب اسلامى ایران شنیدم ایشان در مجلس هایى گفته بودند که من یک دوست به نام دکتر محمد باقر در پاکستان دارم. تا این که روزى سفیر کبیر شما که برادرِ کوچک نخست وزیر وقت بود پیش من آمد و به من گفت: امام در تلاشِ شما هستند. شما را مى خواهند ببینند.
من به اسلام آباد رفتم. از اسلام آباد به تهران و این دفعه آخر بود. حضرتِ امام تهران تشریف آورده بودند. آن روز من گفتم: آقا! این روزها در روزنامه هاى پاکستان چاپ شده که شما بر ساختمانهاى سلطنتى و زر و جواهر قابض شده اید؟
ایشان به یک افسر نظامى اشاره کردند و او مرا در همه ساختمانها برد. در آن جا شش تا محل به من نشان دادند.
به من گفتند: شما ایرانى که نیستید؟
گفتم: نه ایرانى که نیستم ولى من ایران را دوست دارم.
آن جا رفتم و چیزها دیدم و حالا آن همه را موزه ساخته اند. بعداً مرا به بانک ملّى بردند و آن جا که تاج و زر و جواهر و همه چیز
را همان طور که بیست سال پیش در زمان شاه دیدم ملاحظه کردم. امام خمینى این همه امکانات را براى من درست کرده بودند. پس از بازگشت ایشان پرسیدند که: ناهار مى خورید؟
گفتم: بله.
گفتند: بیایید.
مثل اولین ملاقات کباب و یک لیوان آب آوردند.
بعداً پرسیدم: آقا! یادتان هست که شما در خمین یک منزل داشتید و کرایه اش فقط پانزده تومان بود؟
گفتند: حالا هم هست. پرسیدند: مى خواهید بروید؟
گفتم: نخیر چون مى خواهم برگردم و حالا خسته هم شده ام.
بعد گفتند: ولى کرایش اش حالا پانزده تومان نیست 1500 تومان است.
این خاطرات خیلى شیرین را از ایران آوردم.)6
شعبان 1360/ شهریور 1320
در این برهه با شروع جنگ جهانى دوم فرو افتادن رضاخان در دام نازیها متفقین برآن شدند از راه ایران جبهه روسیه را توانا سازند; از این روى انگلیس آمریکا و شوروى ایران را در کف اختیار خود گرفته و نیروهاى مسلح رضاخان که سالها بر توانایى آنها مى نازیده بدون هیچ گونه ایستادگى کشور را در دست بیگانگان تجاوزگر رها کرده اند. روحانیت نیز که همیشه در برابر هجوم استعمارگران سدّ پولادین بوده با ویرانگریهاى رضاخان و رخنه اى که او در دیواره بلند آن وارد ساخته بوده جایگاه مناسبى براى میدان دارى و بازتاب نداشته است. نخستین کار متفقین بر کنار کردن رضاخان بوده است. او نگران بوده که حکومت از خاندان وى به در رود و به دست دیگران بیفتد; زیرا به خوبى مى دانست: انگلستانى که او را آورده اکنون دارد مى برد و همان کشور نیز اینک تصمیم گیرنده است هر کسى را بخواهد روى کار مى آورد. از این روى به دیدار محمد على فروغى شتافته و او نیز با قرار و مدارها و پیمانهایى قول به همکارى داده و با موافقت انگلستان محمد رضا به جاى پدر نشسته و رضاخان به جزیره موریس تبعید شده است.7
امام خمینى بر وابستگى رضاخان و محمد رضا به انگلستان بارها اشاره کرده و بارها خاطره اى را نقل مى کند که در هنگام جنگ جهانى دوم رادیو دهلى که زیر نظر انگلستان بود اعلام کرد: ما رضاخان را آوردیم و حالا بر کنار کردیم:
(در رادیو دهلى که آن وقت تحت [نظر]… انگلیسیها بود من خودم شنیدم که رضاخان را ما آوردیم در ایران آوردیم و بعد به ما خیانت کرد بردیم آن را. آوردن و بردن را خود آنها گفتند.)8
فردوست در خاطرات خود از چگونگى روى کار آمدن رضاخان توسط انگلیسیها چنین مى گوید:
(شاپور جى روزى کتاب محرمانه اى را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته شده بود که: نایب السلطنه هندوستان مى خواست فرد مناسبى را براى اداره ایران پیدا کند و به دستور او پدر شاپور جى این فرد را که رضا بود پیدا کرد و به نایب السلطنه معرفى نمود. شاپور جى منظورش این بود که سلطنت پهلوى به دست پدر او تأسیس شده است.)9
امام خمینى که از آغاز کودتاى رضاخانى کارهاى وى را زیر نظر داشته و با آنها مخالف بوده در سالهاى سیاه اختناق رضاخان در رباعى مى سراید:
از جور رضا شاه کجا داد کنیم
آن دم که نفس بود ره ناله ببست
امام مى گوید: وقتى رضاخان دیکتاتور را از ایران راندند مردم بسیار شادمانى کردند.11
گزارش کرده اند: مردم ایران با این که کشورشان در تصرف قواى متفقین بود همین که خبر رفتن رضاخان از رادیو پخش شد به تکیه ها و مسجدها روآوردند و با این که محرم نبود فریاد (یاحسین) سردادند و از سالها خفقان خود را رها دیدند.12
دوشنبه ربیع الثانى1361/ اردیبهشت 1321
امام خمینى در این تاریخ کتاب (آداب الصلوة) خود را به پایان رسانده است. این کتاب بسان کتاب سرّ الصلوة است با افزودهایى بر آن. امام در مقدمه با اشاره به سرّ الصلوة درباره انگیزه خود از نگارش این کتاب مى نویسد:
(ایّامى چند پیش از این رساله اى فراهم آوردم که به قدر میسور از اسرار صلوة در آن گنجانیدم و چون آن را با حال عامّه تناسبى نیست در نظر گرفتم که شطرى از آداب قلبیّه این معراج روحانى را در سلک تحریر درآورم شاید برادران ایمانى را از آن تذکّرى و قلب قاسى خود را تأثّرى حاصل آید.)13
ییک شنبه 24 محرم 1362 / 11 بهمن 1321
درگذشت مرحوم آقا رضا مسجدشاهى در اصفهان 14 استاد امام خمینى. امام از ایشان اجازه نقل حدیث نیز دارد.15
1362/1322
حاج شیخ مهدى پایین شهرى قمى از علماى قم فرزندى داشته به نام
على اکبر حکمى زاده. حکمى زاده از احمد کسروى کژاندیش و مخالف سرسخت دین مبین اسلام اثر مى پذیرد و به کژ راهه مى افتد و این جا و آن جا به نشر اندیشه هاى نادرست خود مى پردازد.
او در سال 1313 شمسى مجله (همایون) را در قم منتشر مى سازد.16 کسروى در مجله پیمان 17 در شماره شانزدهم و هفدهم خود به تبلیغ از مجله همایون پرداخته است.18
مجله همایون با داعیه اصلاح طلبى و در واقع براى نفوذ در حوزه بنیاد گذاشته شده بود و در شماره 7 از سال اول همگام با تلاشهاى رضاخان و با تجلیل از وى مراسم عزادارى سیدالشهداء را کارى زشت و نامشروع و خلاف عقل و حتى بدعت شمرده است!19
این مجلّه بیش از 12 شماره نپاییده و از ساحت فرهنگ پاک شده; زیرا افزون بر مشکل مالى صاحب امتیاز از سوى اهل مطالعه نیز استقبال نشده است.20
اما على اکبر حکمى زاده که اندیشه هاى خود را به گمان و پندار خود حق مى دانسته به پراکندن اندیشه هاى باطل و سخیف خود پرداخته و در 1322 کتاب (اسرار هزار ساله) را در 38 صفحه نوشته و نشر داده است و در آن به اسلام تشیع و حوزه ها حمله مى کند و عقائد وهابیت را مطرح مى سازد.
امام خمینى یک روز در راه رفتن به مدرسه فیضیه مى بیند: شمارى درباره کتاب (اسرار هزار ساله) بحث مى کنند. از این روى بر آن مى شود که از میانه راه بر گردد و به نقد این اثر سخیف بپردازد. یک ماه تا چهل روز درس را تعطیل مى کند و اثر ارزشمند (کشف الاسرار) را مى آفریند و در این اثر افزون بر پاسخ گویى به شبهه ها کانون توطئه را نیز که همانا حکومت رضاخانى باشد نشانه مى رود و در مقدمه مى نویسد:
(امروز که دنیاى آتش خیز به ناچارى دست خود را طرف دین و روحانیت دراز کرده و خواهد کرد و از نیروهاى معنوى استمداد مى کند بعضى از نویسندگان ما حمله بر دین و دیندارى و روحانیت را بر خود لازم دانسته بدون آن که خودشان نیز مقصودى جز فتنه انگیزى داشته باشند با قلمهاى ننگین خود اوراقى را سیاه کرده بین توده پخش کرده اند. غافل از آن که سست کردن مردم را امروز به دین و دیندارى و روحانیت از بزرگ ترین جنایات است….)21
در مقدمه به عوام فریبى نویسنده اسرار هزار ساله اشاره مى کند و این سخن بى مبنى و بى مایه وى را که دین همان فهم عقلى ماست مورد نقد قرار مى دهد:
(یک سره مى گویید: دین عبارت از راهنمایى عقل است و عقل ما هر چه فهمید همان دین است. اگر عقل شما و ما هر چه فهمید همان دین است پس چرا از دین اسلام و قرآن خدا و پیغمبر اسلام اسم مى برید؟ شما عوام فریبى را بى دلیل به بزرگان اسلام نسبت مى دهید….)22
چاپ اول کشف الاسرار در سال 1323ش. و چاپ سوم آن در سال 1327 در 334 صفحه منتشر شده است.
11 جمادى الاولى 1363 / 15 اردیبهشت 1323
در این تاریخ امام خمینى از خود سندى را به جاى گذاشته که از سندهاى تاریخى و مهم زندگانى ایشان به شمار مى رود. سید على محمد وزیرى کتابخانه اى در یزد بنیان گذاشته بود که اکنون از شعبه هاى کتابخانه آستان قدس رضوى در یزد به شمار است و در آن دفترى بوده که از مردان نامى شخصیتهاى علمى و بزرگان حوزه درخواست مى کرده: آنچه به نظرشان مهم و
جالب مى آید به یادگار بنویسند تا به عنوان مجموعه اى از دیدگاهها اندیشه ها و رهنمودهاى نویسندگان محققان فیلسوفان و مردان بزرگ و نامور در دسترس همگان قرار گیرد. امام خمینى نیز نامه اى در آن یادنامه مى نگارد که مى شود گفت: نخستین بیانیه سیاسى آن حضرت است.
وى با ذکر آیه (قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى وفردى) عالمان بزرگ دین را به قیام براى خدا فرا مى خواند و ایرانیان را به همبستگى و روحانیان را به دورى گزیدن از دنیا و منافع شخصى سفارش مى کند. هشدار مى دهد اگر قیام پا نگیرد و پیوند بین عالمان دین برقرار نشود روزهاى سیاهى در انتظار مردم خواهد بود:
(شما که به حق مشروع خود قیام نکردید خیره سران بى دین از جاى برخاستند و در هر گوشه زمزمه بى دینى را آغاز کردند و به همین زودى به شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان بى شرف روزهایتان سخت تر شود!)23
2 رمضان 1363 / 31 مرداد 1323
امام خمینى همزمان با درس اخلاق به نگارش کتابهاى اخلاقى نیز مى پرداخته و آنچه را براى سعادت فرد و جامعه به کار مى آمده از آیات و روایات معصومان و سخن بزرگان و از دریاى معارف ناب اسلامى به در مى آورده و به کسانى که در اندیشه اصلاح خود بوده اند عرضه مى داشته است. این حرکت بزرگ معنوى را در همه برهه هاى زندگى پى مى گرفته بویژه آن گاه که از قیل وقال مدرسه به دور بوده در مثل ماه رمضان 1363 شرح حدیث جنود عقل و جهل را در محلات نگاشته است. در کتاب شریف کافى روایتى وجود دارد که امام صادق(ع) برتریهاى اخلاقى را لشکر عقل و پستیها و فرومایگیها را لشکر جهل مى نامد و امام بر این روایت بلند و سعادت آفرین شرحى نگاشته که در آن به بسیارى از نکته هاى ظریف و راهگشا اشاره دارد و مى نمایاند که تنها هدایت گر انسان و رساننده آن به سرچشمه نور سخن خدا و کلام معصوم است.
وى در مقدمه با اشاره به کتاب طهارة الأعراق نوشته ابن مسکویه اخلاق ناصرى نوشته خواجه نصیر طوسى و احیاء العلوم نوشته غزالى مى نویسد:
(این نحو تألیف علمى را در تصفیه اخلاق و تهذیب باطن تأثیرى بسزا نیست. اگر نگوییم اصلاً و رأساً نیست. و یا از قبیل تاریخ الأخلاق است.)24
و درباره کتاب اخلاق اثر گذار و پالایش گر اخلاق و پیدایش باطن مى نویسد:
(کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن نفس قاسى نرم و غیر مهذّب مهذّب و ظلمانى نورانى شود و آن به آن است که عالم در ضمن راهنمایى راهبر و در ضمن ارائه علاج معالج باشد و کتاب خود دواى درد باشد نه نسخه دوا نما.)25
14 محرم 1364 / 9 دى ماه 1323
پس از رحلت آقاى حائرى حوزه علمیه قم را سه تن از آیات عظام: صدر حجت و خوانسارى سرپرستى مى کرده اند. این گونه سرپرستى نامتمرکز با همه دلسوزیهایى که اداره کنندگان داشته اند نابسامانیهایى را در پى داشته است; از این روى اصلاح طلبان دارندگان اندیشه ها و ضمیرهاى روشن از آن جمله امام خمینى به فکر چاره مى افتند.
ذهنها به سوى آقاى بروجردى از شخصیتهاى برجسته و نامور حوزه نجف که در آن هنگام در زادگاه خود بروجرد ساکن بوده متوجه مى شود. دست
به کار مى شوند تا ایشان را به قم دعوت کنند مگر به وسیله ایشان حوزه سامان یابد.
امام خمینى که از جایگاه علمى هوشیارى اندیشه باز و توان مدیریتى ایشان آگاهى داشته بیش از دیگران به تلاش مى پردازد.
احمدآقا فرزند حضرت امام از قول مادر نقل مى کند:
([امام] گاهى 50 تا 60 نامه براى علماى سراسر کشور دستنویس مى کردند که از آقاى بروجردى بخواهند به قم تشریف بیاورند.)26
امام حتى براى همراه کردن علماى بزرگ همدان که با مرجعیت ایشان موافق نبودند به آن جا مسافرت کرده و پس از گفت وگو موفق به همراه ساختن آنان شده است.27
بارى آقاى بروجردى دعوت دلسوزان و فاضلان و نخبگان حوزه قم را مى پذیرد و در 14 محرم 1364 وارد قم مى شود و در آن شهر رحل اقامت مى افکند.28
امام پس از ورود آقاى بروجردى به قم براى ترویج ایشان تلاش بسیار مى کند و در همین راستا در درس وى شرکت مى جوید:
(پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عده اى از رفقا بحث داشتیم تا آن که مرحوم آقاى بروجردى رحمه اللّه به قم آمدند. براى ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود.)29
امام به این نیز بسنده نمى کند و به تلاش بر مى خیزد تا شهریه آبرومندانه اى براى آقاى بروجردى سامان دهد; از این روى نامه اى به آقاى فلسفى مى نویسد و از وى مى خواهد براى کمک به شهریه آقاى بروجردى و
حفظ آبروى ایشان با شمارى از تجار تهران گفت وگو کند.30
امام از این هم فراتر مى رود. براى تواناسازى و شکوه علمى دستگاه آقاى بروجردى به تلاش بر مى خیزد. از شیخ محمد على حائرى شاگرد آقا ضیا و استاد برجسته حوزه مى خواهد که در جلسه استفتاء آقاى بروجردى شرکت بجوید. وى با این که شخصى منزوى بوده به خاطر اصرار و پافشارى امام مى پذیرد که در جلسه استفتاء شرکت کند.31
امام بر این باور بوده که با تواناسازى پایگاه نهادِ مرجعیت مى توان جامعه را سالم ساخت حوزه ها را از حالت رخوت سستى بى برنامگى بى قانونى و بى قاعدگى به در آورد و حوزه سالم سر زنده شاداب پویا و حاضر در صحنه هاى اجتماعى داشت. سرآمدى آقاى بروجردى در دانش فقه و اصول روش جدید استنباط گستردگى دانشهاى دخیل در استنباط و… خیلى زود او را شهره آفاق مى کند و فاضلان بسیارى بر گرد او حلقه مى زنند.
مردم او را مقتدا و مقلَّد خویش قرار مى دهند و این گرایش با افول ستاره درخشان آسمان مرجعیت آقا سید ابوالحسن اصفهانى در 9 ذیحجه 1365/13 آبان 1325 32 به اوج خود مى رسد. در این برهه مراسم یادبود آقا سید ابوالحسن اصفهانى در تبریز به درگیرى مردم با توده ایها به رهبرى پیشه ورى مى انجامد و در مهر 25/9/21 ارتش وارد تبریز مى شود.33
10 شوال 1364/ 27 شهریور 1324
پس از واقعه شهریور 20 و اشغال ایران انگلیسیها از نخست وزیر وقت خواسته بودند که آقاى سید ابوالقاسم کاشانى را که از مخالفان سرسخت آنان بوده دستگیر و تبعید کنند.
رژیم به بهانه این که کاشانى ستون پنجم آلمان است! در 27 خرداد 1323هـ.ش/ 26 رجب 1363 در گلاب دره شمیران ایشان را دستگیر کرده و
به متفقین سپرده و آنان نیز وى را به زندان خود در اراک و سپس کرمانشاه افکنده اند. آقاى کاشانى 28 ماه در این دو زندان به سر برده و در پایان جنگ جهانى دوم در سال 1324 آزاد شده است. آقاى کاشانى پس از آزادى در 27 شهریور 1324 در میان استقبال مراجع و علما و اهالى قم وارد این شهر شده و پس از سه روز اقامت در منزل ابوالفضل تولیت به سوى تهران حرکت کرده است.34
پس از دو استقبال بزرگ از بزرگان دین: حضرات آیات بروجردى و کاشانى در قم سومین استقبال را مردم قم و علما در همین سال از حاج آقاحسین قمى به عمل آورده اند. آقاى بروجردى یک اتوبوس از فضلاى قم به استقبال ایشان فرستاده و آیات دیگر نیز وى را بسیار بزرگ و گرامى داشته اند.35
29 صفر 1367/ 11 دى ماه 1326
در 29 نوامبر 1947 / 7 آذر ماه 1326 سازمان ملل سرزمین فلسطین را به طور رسمى بین یهود و عرب بخش کرده و بزرگ ترین خیانت را در حق مسلمانان روا داشته است. پس از چند روز آقاى کاشانى که تازه از تبعیدگاه بازگشته بوده نخستین بیانیه سیاسى خود را خطاب به مسلمانان جهان صادر کرده و مردم مسلمان را به تظاهرات علیه سیاستهاى استعمارى فرا خوانده است. در روز یک شنبه 20 دى ماه 1326 بیش از سى هزار نفر از مردم تهران به دعوت آقاى کاشانى در مسجد امام خمینى (سلطانى) تهران شرکت جسته و مخالفت خود را با این حرکت ننگین و صهیونیستى اعلام داشته اند.
صهیونیستها در دلِ سرزمینهاى اسلامى گام به گام به پیش مى روند تا این که در قلب امت اسلامى آشیانه فساد و کانون تباهى آفرین را بنیان مى نهند و دولت غاصبانه اسرائیل را تشکیل مى دهند. کاشانى بیدار به بیدارگرى مى پردازد و مردم را از این مصیبت بزرگ مى آگاهاند و مردم را به صحنه مى کشد و اعتراض مردمى مسلمانان را به گوش جهانیان مى رساند و علیه صهیونیست جهانى و دستان آلوده استعمارى به سخنرانى مى پردازد.
در خرداد ماه 1327 که اولین جنگ اسرائیل و اعراب آغاز مى شد36 شمار زیادى از جوانان پرشور به رهبرى فدائیان اسلام اعلام آمادگى مى کنند تا براى دفاع به فلسطین بروند. گروهى شمار داوطلبان را 5000 هزار نفر ذکر کرده اند.37 و در این اجتماع اعلامیه آقاى بروجردى علیه صهیونیست پخش شده است.38
پیش از این اجتماع و حرکت ضدصهیونیستى در 25 خرداد 1327 منزل آقاى کاشانى به دستور عبدالحسین هژیر نخست وزیر وقت به محاصره درآمده که با قیام و حرکت مردم مسلمان رو به رو شده است.39 در روز 15 بهمن 1327 به سوى شاه تیراندازى شده و ایادى رژیم انگیزاننده اصلى این رخداد را آقاى کاشانى دانسته40 و در شب 17 بهمن 1327 وى را بازداشت و به قلعه فلک الافلاک خرم آباد زندانى و از آن جا به لبنان تبعید کرده اند.
امام خمینى خاطره اى را مربوط به زمان حضور آقاى کاشانى در قلعه فلک الأفلاک از روح الله کمالوند نقل مى کند که در خور توجه است و نشان مى دهد شجاعت عالم بیدار سید ابوالقاسم کاشانى و پریشان گویى ایادى رژیم و نگرانى آنان را از وارد شدن علماى دین در عرصه سیاسى:
(مرحوم آقاى کاشانى رحمه الله را که تبعید کرده بودند به خرم آباد و محبوس کرده بودند در قلعه فلک الافلاک… مرحوم حاج آقا روح الله گفتند که: من از این رئیس ارتش که در آن جا بود خواهش کردم که: من را ببرد خدمت مرحوم آقاى کاشانى. قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان… آن شخص شروع کرد صحبت کردن و رو کرد به آقاى کاشانى که آقا! شما چرا خودتان
را (قریب به این معانى) به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت مى کنید؟ سیاست شأن شما نیست چرا شما دخالت مى کنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن. آقاى کاشانى فرمودند: (خیلى خرى) شما نمى دانید که این کلمه در آن وقت مساوى با قتل بود. ایشان گفتند: (تو خیلى خرى اگر من دخالت در سیاست نکنم کى دخالت بکند؟)41
پس از دستگیرى آقاى کاشانى آژانس صهیونیسم در تهران به تکاپو مى افتد و شمار بسیارى از یهودیها را به فلسطین اشغالى مى کوچاند. از سال 1328 تا آن پایان چهار هزار نفر و تا نیمه خرداد 1329 شصت هزار نفر به فلسطین اشغالى برده شده اند.
دولت ایران از این مجالس پیش آمده بهره برده و در روز 14 اسفند 1368 / 15 جمادى الاولى 1369 دولت متجاوز و غیرقانونى اسرائیل را به رسمیت شناخته و در بیت المقدس سرکنسولگرى دایر کرده است.42
ربیع الاول 1368/ بهمن 1327
امام خمینى به خاطر بینش بلند و جایگاه والا در حوزه و آشنایى با رمز و راز مسائل سیاسى در نزد آقاى بروجردى که عالم آگاه و بسیار روشن بوده جایگاه بلندى مى یابد و در کارهاى مهم از جمله مسائل سیاسى با ایشان به رایزنى مى پرداخته است:
(بر اثر قضایاى سیاسى که در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما [امام] مأمور شد با شاه صحبت کند. نظر مراجع و علما این بود نماینده اى باید برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسى غیر از حاج آقا روح الله (حضرت امام خمینى)
بر نمى آید و ایشان هم طى دو ملاقاتى که با شاه انجام دادند حسابى بر نقطه نظرات مراجع و علما تأکید کردند و به شاه درباره عاقبت سیاستهایش هشدار دادند.)43
شاه پس از بهمن ماه 1327 که از ترور جان سالم به در مى برد بر آن مى شود مجلس مؤسسان را تشکیل دهد و بر حوزه قدرت خود بیفزاید شاه که با دستگیرى و تبعید آقاى کاشانى و سرکوب مؤمنان و مسلمانان پرشور به گمان خود بازدارنده ها را از سر راه خود برداشته بوده براى آگاهى از نظر آقاى بروجردى درباره تشکیل مجلس مؤسسان و… دکتر اقبال وزیر کشور وقت را به قم فرستاده است.44
امام در جلسه اى خطاب به وزیر کشور مى گوید:
(ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلى در قانون اساسى را نمى دهیم زیرا این گونه تغییر افتتاحیه اى جهت دستبرد اساسى به قوانین موضوعه این کشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد که هر وقت هر طور که سیاست و منافع او اقتضا مى کند در قانون اساسى دست ببرد و طبق اغراض و امیال خود قانونى را ملغى و قانون دیگرى را جعل نماید.)45
پس از این جلسه دکتر اقبال به حضور آقاى بروجردى رسیده و به ایشان اطمینان داده که مجلس مؤسسان هیچ گونه دست یازى به قانونهاى مربوط به دیانت اسلام نخواهد کرد و با این شرط آقاى بروجردى موافقت کرده است.
پس از پخش این خبر امام و شمارى از فضلاى حوزه در نامه اى به تاریخ 22 جمادى الاولى 1368/ 3 فروردین 1328 این موضوع را از ایشان پرسیده اند و آقاى بروجردى با همان شرط موافقت خود را با مجلس مؤسسان اعلام کرده است.46
اول جمادى الاولى 1368/ 10 اسفند 1327
در این تاریخ نگارش رساله (لاضرر) امام خمینى به پایان رسیده است. قاعده لاضرر با این که قاعده فقهى است اما امام آن را در بحث اصول فقه در بخش براءت مورد بحث قرار داده است. و امام خمینى این بحث را در دوره اول درس خارج اصول فقه خود تدریس کرده است. این رساله در ضمن الرسائل امام و به تازگى از سوى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام با تحقیق جدید منتشر شده است.
11 رمضان 1368 / 15 تیر ماه 1328
در این برهه حضرت امام کتاب انوار الهدایه را در روستاى درکه شمیران به انجام رسانیده است. این کتاب تعلیقه اى است بر مباحث عقلى کفایه که از جلد دوم آن مباحث قطع و سپس شک و اصول عملیه آغاز مى شود.
این کتاب نتیجه دوره اول خارج اصول امام خمینى است. درس خارج اصول فقه (مباحث عقلى) را امام در آغاز به درخواست آقایان: منتظرى و مطهرى شروع کرده47 و سپسها شمارى به این جمع پیوسته اند.مباحث الفاظ توسط آقاى بروجردى تدریس مى شده است. و در آغاز کتاب انوار الهدایه نیز امام اشاره مى کنند که آنچه در هنگام بحث به ذهنم رسیده در این جا آورده ام.48
با توجه به تاریخ نگارش انوار الهدایه گویا شروع درس خارج اصول فقه امام در سال 1367 یا آغازین روزهاى 1368 باشد و همزمان با آن منظومه و فصل نفس اسفار را نیز امام تدریس مى کرده است. گویا درس فلسفه امام تا دو سال پس از این تاریخ هم ادامه داشته است.
آقاى واعظ زاده خراسانى در این باره مى گوید:
(در سال 28[13] که من به قم آمدم مرحوم مطهرى همراه حضرات آقایان: منتظرى و حاج آقا رضا صدر و حاج آقا مهدى
حائرى یزدى فرزند آیت الله حائرى و چند تن دیگر به طور خصوصى اسفار ملاصدراى شیرازى را نزد امام مى خواندند. این درس از چند ین سال و پیش از آن آغاز شده بود و گویا تا دو سه سال دیگر هم ادامه داشت و بعداً تعطیل گردید و دیگر امام درس فلسفه نداشتند.)49
امام خمینى نیز در شرح حال خود در این باره نوشته است:
(پس از آمدن ایشان [آقاى بروجردى] به تقاضاى آقایان مثل: مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه باز ماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد.)50
شهرت امام در فلسفه تا آن حد بود که با وجود بودن استادان برجسته اى مانند علامه طباطبائى آقا روح الله کمالوند گفته است:
(در قم اگر کسى فلسفه بلد باشد حاج آقا روح الله است که او هم الآن تدریس فلسفه ندارد.)51
و شاید در همین سالهاى 1328 و بعد از آن بوده که شمارى از متحجران برخورد ناروا با فلسفه داشته و حتى کوزه آبى را که از آن آقا مصطفى آشامیده بود آب کشیده اند; چرا که پدرش فلسفه تدریس مى کرده است.52 یا شمارى از مقدسان کم مایه و کم خرد از رفتن به جلو حجره حضرت امام خوددارى مى کرده اند.53
امام به تدریس فلسفه ادامه مى داده تا این که در اسفار به قاعده (الواحد) (ان قلت قلت)هاى بسیار مطرح مى شود امام به این نتیجه مى رسد که بحث را تعطیل کند54 بویژه که احساس کرده بوده آقاى بروجردى تدریس فلسفه را به صلاح نمى داند.
احمد آقا خمینى از حرکتها و تلاشهاى ضد فلسفى آن زمان چنین گزارش مى دهد:
(مقدس مآبهاى متحجر حتى در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل بینش امام را نداشتند متحجرین شرایط را جورى مهیا ساختند که وقتى مى خواستند کتاب (منظومه) را از جایى بلند کنند از انبر استفاده مى کردند و لمس کردن آن را نجس مى دانستند امام شکستن جوّ تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند. لذا وقتى در قم (منظومه) و (اسفار) تدریس مى کردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند اما روحیه و توان علمى و مبارزاتى امام و یارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکرى متحجرین شکست بخورد به نظر من مبارزه امام با مقدس مآبها در درون حوزه از مسائل سیاسى و مبارزاتى مهمتر بود زیرا اگر سد متحجرین که به آمیختگى و امتزاج بین دین و سیاست اعتقاد نداشتند شکسته نمى شد امام هرگز نمى توانستند قدم بعدى مبارزه را که بسیار طولانى بود با قوت و استحکام بردارند.)55
البته شخصیت امام براى بسیارى درخور احترام بوده و تعبد و تهجد ایشان را مى ستوده و مى گفته اند:
(یک نفر مدرس فلسفه باشد و این قدر تعبد داشته باشد در حوزه دیده نشده است.)56
به هر حال امام در حدود سالهاى 28 ـ 30 درس فلسفه را رها و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخته است. ابتدا در مسجد کوچکى که نزدیک سه راه موزه بوده [مسجد محمدیه] تدریس مى کرده و چون شاگردان زیاد شده اند به مسجد سلماسى رفته است.57
درس فقه و اصول مورد استقبال طلاب قرار گرفته و حتى فضلاى حوزه درس اصول ایشان را پر بار تر از درس اصول آقاى بروجردى مى دانسته اند; زیرا از جمله برجستگیهاى این درس نقدهاى عالمانه دقیق و موشکافانه امام بر میرزاى نائینى بوده که شمارى آن را بر نمى تابیده اند.58
پنج شنبه 13 ذى حجه 15/1368مهر1328
آقاى بروجردى حفظ کیان حوزه و سامان دهى آن را رسالت و وظیفه خود مى دانسته است. از این روى براى این مهم هیأتى را تشکیل داده و اعضاى آن هیأت را که از برجستگان و نخبگان حوزه بوده اند مأمور کرده است :
دیدگاهها و طرحهاى اصلاحى خود را براى اداره حوزه پس از رایزنى ارائه دهند و در طرحها و پیشنهادهاى خود مصالح حوزه را در نظر بگیرند.
از جمله اعضاى آن امام خمینى شیخ مرتضى حائرى داماد سید مرتضى مبرقعى حاج ریحان الله گلپایگانى آقاى سلطانى و…بوده اند.
جلسه هاى آنها هر شب در مدرسه حاج ملا صادق برگزار مى شده و آزمونهاى حوزه رتبه بندى هیأت ممتحنان تعیین درسهاى اصلى و جنبى در هر سطح و …جزو برنامه کارى آنان بود.59
ییکى از این جلسه ها در پنج شنبه 13 ذى حجه 1368 سال مورد گفت وگو برگزار شده است.60این هیأت گامهاى بلندى براى بِه سامانى حوزه برداشته و حتى درباره چگونگى گرفتن وجوهات پیشنهادى داشته که با مخالفت آقاى بروجردى روبه رو شده است.61
امام نقل مى کند: جلسه اى براى رایزنى در یک امر سیاسى در منزل ما با حضور آقایان: بروجردى حجت صدر و خوانسارى تشکیل شد و من در آن جلسه به آقایان گفتم:
(که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدس نماها را روشن کنید. با وجود آنها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهاى شما را گرفته باشد.اینهایى که اسمشان (مقدسین) است نه مقدسین واقعى و متوجه مفاسد و مصالح نیستند دستهاى شما را بسته اند. و اگر بخواهید کارى انجام بدهید حکومتى را بگیرید مجلسى را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود آنها شما را در جامعه ضایع مى کنند. شما باید قبل از هر چیز فکرى براى آنها بکنید.)62
گروهى گفته اند:این جلسه درباره مجلس مؤسسان بوده است. در این صورت مربوط به سال 27 و 28 مى شود.
در هر حال این فراز از سخن امام در آن برهه و در جلسه بسیار مهم سیاسى که بزرگ ترین و برجسته ترین عالمان شیعى در آ ن حضور دارند حساسیت امام را نسبت به مقدس نماها نه مقدسان واقعى که بازدارنده حرکتهاى صحیح و تعالى بخش و حیات آفرین بوده اند نشان مى دهد و حکایت از تیز نگرى امام و توجه آن حضرت به ژرفاى قضایا دارد.
ربیع /1369زمستان 1328
در این برهه عالمان دین و آگاهان و روشن ضمیران حوزه دین با جبهه بهائیت وابسته به صهیونیست جهانى درافتاده بوده اند. بهائیت به خاطر وابستگى همه سویه با صهیونیست جهانى در این مرز و بوم و در بین مسلمانان و دینداران به فتنه انگیزى مى پرداخته است. تلاش این گروه از آن جا حساسیت برانگیز بوده که همزمان بوده است با تشکیل دولت غاصب اسرائیل.
در این هنگامه از جمله عالمان بیدار و نقش آفرین علیه بهائیت و حساس به این گروه امام خمینى است.هنگامى در روزنامه ها و نشریه ها حادثه تلخ ربوده شدن دخترى مسلمان یزدى بازتاب مى یابد و نوشته مى شود:
بهایى رباینده دختر قصد دارد به زور در کراچى پاکستان با او ازدواج کند. ناآرامیهایى را در کراچى و نگرانیهایى را در ایران به بار مى آورد.گویا آقاى بروجردى اقدام در این باره را مصلحت نمى دانسته است; از این روى امام خمینى طى تلگرافى به وزیر خارجه وقت مى نویسد:
(علماى اعلام و اهالى شیعه کراچى تلگراف کرده {که} بهاییها دختر بچه اى را به نام فرخنده دهقان یزدى که سید و شیعه است ربوده و در پاکستان مى خواهند به ازدواج در آورند و در اثر اعتصاب عمومى دادگاه آن جا ازدواج را توقیف کرده {و} بهاییها به سفارت ایران تشبث کرده اند. لازم است فوراً دستور دهید سفارت از ازدواج غیر مشروع شدیداً جلوگیرى کند و دختر را از آنها بگیرد و به ایران مسترد و به اولیایش تحویل دهند. نتیجه را اطلاع دهید. روح الله الموسوى الخمینى.)63
مبارزه عالمان بیدار دین علیه فرقه استعمار ساخته بهائیت در سال 1334به بعد به اوج خود مى رسد و امام از جمله نقش آفرینان این حرکت بزرگ است.64
8جمادى الاولى 7/1369 اسفند 1328
در این تاریخ آقاى بروجردى نامه اى به آقاى فلسفى نوشته و در پایان یادآور شده است:
(فعلاً در ارتباط با موضوع پاکستان { ربوده شدن دختر ایرانى توسط شخص بهایى و نامه امام به وزیر امور خارجه ایران } صلاح حقیر نیست که به این عجله تلگرافى بفرستم.)65
هم ایشان در نامه اى دیگر به تاریخ 6 ذیحجه 1369 برابر با 8 شهریور 1328 به آقاى فلسفى مى نویسد:
( جوابى که داده اند دال بر این است که ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روى عمد است نه خطا و سهو… به هر تقدیر مذاکرات در این موضوعات را لغو و بیهوده مى بینیم.)66
رخداد مهم و سرنوشت ساز و ماندگار سال 1329 به هلاکت رسیدن رزم آرا است. رزم آرا به جرم خیانتهاى بى شمار به دست فرزندان قهرمان اسلام از پاى درآمد و پرونده ننگینش بسته شد.
این حادثه در روز 16 اسفند 17/1329 جمادى الاولى 1369 رخ داده است.67
از پاى درآمدن رزم آرا زمینه را براى تصویب قانون ملى شدن نفت فراهم کرده است. مجلس در 24 اسفند و نمایندگان مجلس سنا در 29 اسفند همان سال آن را به تصویب رسانده اند.68
این صفیر گلوله فرزندان قهرمان اسلام فدائیان اسلام و شجاعتها و گستاخیهاى آنان و تلاشهاى شبان و روزان آقاى کاشانى بود که مصدق را به اریکه قدرت رساند که متأسفانه دیرى نپایید از پشت خنجر زد.
جمعه نهم جمادى الاولى 1370/ 27 بهمن 1329
امام خمینى در این تاریخ رساله تعادل و ترجیح را در شهر قم مى نویسد و پاکنویس آن را در 23 رمضان 1370 / 6 تیرماه 1330 در محلات به انجام مى رساند.69
این رساله را امام در دوره اول درس خود نوشته و چنین استفاده مى شود که تدریس آن هم در سال 1370 بوده است.
این روش را بسیارى از علماء داشته اند که پس از درس به نگارش گفته ها و دیدگاههاى خود مى پرداختند. امام بر اساس همین روش پس از درس گفته ها و دیدگاههاى خود را یادداشت مى کرده و در مجال دیگر به بازنویسى و پاکنویس آن مى پرداخته است.
9 رمضان 1370 هـ.ق/ 7 تیرماه 1330
امام در این تاریخ نگارش رساله (استصحاب) خود را در شهر محلات به پایان مى رساند. این رساله محصول دوره اول خارج اصول امام است که جلد اول (الرسائل) را از صفحه 69 تا 358 در بر مى گیرد.
رساله دیگرى که در سال 1370هـ.ق. امام خمینى نگارش آن را به انجام مى رساند رساله (اجتهاد و تقلید) است. امام در این رساله براى نخستین بار به شرح از ولایت فقیه و حوزه اختیار آن سخن گفته است. این رساله در جلد دوم (الرسائل) هشتاد صفحه را به خود اختصاص داده است.
پنج شنبه 25 رمضان 1371 هـ.ق./27 خرداد 1331 هـ.ش
از آن جا بحث تعادل و ترجیح استصحاب اجتهاد و تقلید از بحثهاى پایانى کفایة الاصول است و رساله استصحاب را در رمضان 1370 امام به پایان رسانده شاید نگارش نخستین اجتهاد و تقلید پیش از ماه رمضان بوده است. گویا حضرت ایشان پس از رمضان 1370 در آغازین روزهاى سال 1371 دوره دوم خارج اصول خود را آغاز کرده که دستاورد این دوره به قلم خود ایشان به بازار اندیشه عرضه شده است. همچنین این دوره را شاگردان حضرت ایشان از جمله استاد سبحانى تقریر کرده اند. تهذیب الاصول نگاشته آقاى سبحانى و نیز جواهر الاصول تقریر آقاى لنگرودى و تنقیح الاصول تقریر شیخ حسین تقوى که از سال 1331 تا 1340هـ.ش. تدریس شده تقریر همین دوره اصول امام هستند.
امام همراه با تدریس خارج اصول فقه بر مبناى کفایة الاصول آخوند خراسانى به نگارش دیدگاههاى خویش پرداخته است و در دوره دوم وقتى به بحث طلب و اراده مى رسد و بحث جبر و اختیار مطرح مى گردد بر آن مى شود این بحث را رها کند; زیرا امکان بیان شایسته آن در بحث اصولى نبوده است. شاگردان امام از ایشان مى خواهند بحث را به گونه همه جانبه پى گیرد امام مى پذیرد70 و سپس
نتیجه این بحث را مى نگارد و پاکنویس آن را در روز پنج شنبه 25 رمضان 1371 در شهر همدان به پایان مى رساند و این رساله با نام: طلب و اراده نشر مى یابد.
امام در کتاب مناهج الوصول إلى علم الاصول دربردارنده بحث هاى جلد اول کفایة تدوین شده دور دوم خارج اصول هنگامى که به بحث جهت چهارم از بحثهاى اوامر در طلب و اراده مى رسد مى نویسد:
(ثم انّ مبحث (الطلب والارادة) بما هو علیه من طول الذیل لایناسب المقام ولهذا افرزتُه رسالةً مفردةً وترکته هاهنا حذراً من التطویل.)71
بحث طلب و اراده گرچه بحثى فلسفى است امّا امام خمینى آن را در دانش اصول بررسى کرده است.
1371/1331
در این سال امام خمینى همراه دو تن از دوستان و همفکران خود طرحى تهیه کرده که براساس آن موقوفات کشور مى باید زیر نظر یک تن از مراجع بزرگ تقلید اداره و در آمد آنها هزینه گردد. امام و یاران بر آن بودند این طرح به تأیید آقاى بروجردى برسد و پس از آن در مجلس شوراى ملى طرح شود که امید بود با پشتوانه هاى قوى که در مجلس داشتند مانند آقاى کاشانى و یاران وى به تصویب برسد.
اما در دستگاه آقاى بروجردى افرادى با دسیسه چینى جلوى این حرکت را که مى توانست بسیار براى حوزه مفید افتد و کارگشایى داشته باشد گرفتند.72
گویا در همین سال امام خمینى نامه اى به آقاى کاشانى مى نویسد و در آن از سیر کارها و برنامه ها و کارهاى اصلاحى انتقاد مى کند و از ایشان مى خواهد بنیه دینى نهضت را توانا سازد و کم تر به کار سیاسى بپردازد.
امام در یکى از سخنرانیهاى خود مى گوید:
(در خلال نهضت کاشانى و دکتر مصدق که جنبه سیاسى نهضت قوى تر بود در نامه اى به کاشانى نوشتم که: لازم است براى جنبه
دینى نهضت اهمیت قائل شود. او به جاى این که جنبه مذهبى را تقویت کند و به جنبه سیاسى چیرگى دهد به عکس رفتار کرد; به گونه اى که رئیس مجلس شوراى ملّى شد و این اشتباه بود. من از او خواستم براى دین کار کند نه این که سیاستمدار شود.)73
به این نامه در مورد دیگر نیز اشاره دارد.74 ولى خبرى از این نامه نیست.
در این دوره امام خمینى افزون بر انتقاد از کاشانى به دکتر مصدق نیز انتقاد مى کند هم از زاویه سیاسى و هم از زاویه اعتقادى.
از زاویه سیاسى هدف وى را خدمت مى داند و به عملکرد وى انتقادهایى وارد مى سازد که سخنان ایشان را نقل خواهیم کرد. اما از زاویه مذهبى امام بر این باور است که وى و دار و دسته اش هدف دینى را تعقیب نمى کردند و از آغاز بر جنبه ملى نهضت تکیه داشتند. ارزشهاى دینى را به تمسخر گرفتند; از این روى خدمتهاى آنان منجر به نفى مذهب و یا سست شدن آن مى شد که نتیجه آن ناخشنودى روحانیت و مذهبیان گردید.
1. امام درباره عملکرد سیاسى دکتر مصدق در تاریخ 57/8/16 مى گوید:
(قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او براى مملکت مى خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکى از اشتباهات این بود که آن وقتى که قدرت دستش آمد این [شاه] را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کارى براى او نداشت آن وقت هیچ کارى براى او نداشت بلکه ارتش دست او بود همه قدرتها دست او بود و این هم این ارزش [را] نداشت آن وقت…. غفلت دیگر این که مجلس را ایشان منحل کرد و یکى یکى وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتى استعفا دادند یک طریق قانونى براى شاه پیدا شد و آن که بعد از این که مجلس نیست تعیین نخست وزیر با شاه
است. شاه تعیین کرد نخست وزیر را. این اشتباهى بود که از دکتر واقع شد و دنبال او این مرد را دوباره برگرداندند به ایران. به قول بعضى که محمد رضا شاه رفت و رضاشاه آمد…)75
2. امّا از زاویه اعتقادى امام در 25 خرداد سال 60 جبهه ملى را که علیه لایحه قصاص برخاسته بود با اعلام حکم ارتداد گردانندگان در هم کوبید و پیشینه این گروه را به رهبرى مصدق در مخالفت با دین افشا کرد:
(و این جبهه ملى که بر ضد اسلام مى خواهد راهپیمایى راه بیندازد و مسلمانها هم بنشینند تماشا کنند که به ضد اسلام مقاله بنویسند و سَبّ اسلام را بکنند و حکم ضرورى اسلام را غیر انسانى بخوانند… شما مى فرمایید که آن کسى که دعوت مى کند به این که بیایید با این حکم غیر انسانى اسلام راهپیمایى کنید مسلمانها بنشینند تماشا کنند سبّ به رسول الله بشود سبّ به قرآن بشود. این سبّ به قرآن است…. یک گروهى که از اولش باطل بودند. من از آن ریشه هایش مى دانم. یک گروهى که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتى که مرحوم آیت اللّه کاشانى دید که اینها خلاف دارند مى کنند و صحبت کرد. اینها کارى کردند که یک سگى را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت اللّه گذاشته بودند. این در زمان آن بود [مصدق] که اینها فخر مى کنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکى از علماى تهران بودم که این خبر را شنیدم… من به آن آقا عرض کردم که: این دیگر مخالفت با شخص نیست این سیلى خواهد خورد و طولى نکشید که سیلى را خورد و اگر مانده بود سیلى را بر اسلام مى زد. اینها تفاله هاى آن جم
عیت هستند که حالا
قصاص را حکم ضرورى اسلام را غیر انسانى مى خوانند… جبهه ملى از امروز محکوم به ارتداد است….)76
شهید محلاتى این خاطره امام را در بیان خاطرات خود آورده و مى گوید: امام در منزل پدر خانم خود آقاى ثقفى بوده که این حرمت شکنى و بى ادبى را نسبت به آقاى کاشانى مى شنود.77
7 ذى حجه 1371/7شهریور 1331
محمد تقى خوانسارى از مراجع استادان امام و مدرسان بنام حوزه علمیه قم بوده است. او در مدرسه فیضیه اقامه نماز جماعت مى کرده است و بسیارى از بزرگان از جمله امام خمینى در نماز وى حاضر مى شده اند.78 آقاى خوانسارى از مخالفان پرشور دستگاه ستمشاهى بوده و از حرکت و قیام پرشور فدائیان اسلام پشتیبانى مى کرده است. فدائیان اسلام با وى در پیوند بوده اند و گاه و در هنگامه هاى مهم پس از نماز ایشان به سخنرانى علیه رژیم مى پرداخته اند. فدائیان اسلام در پناه آقاى خوانسارى در قم از پایگاه بسیار خوب و والایى برخوردار بوده اند تا این که یک سرى برخوردهایى بین آنان و پیرامونیان آقاى بروجردى رخ داده و همین سبب شده است آن گونه که باید و شاید نتوانند در قم به تلاش بپردازند ناگزیر قم را ترک کرده اند.79
آقاى خوانسارى با آقاى کاشانى نیز پیوند نزدیک داشته و در دوران نهضت ملى شدنِ نفت با ایشان همکارى مى کرده و در عرصه هاى سیاسى حضور چشم گیر داشته است. در تاریخ سه شنبه 20 آذر 1330 اطلاعیه اى براى شرکت در انتخابات مجلس هفدهم صادر مى کند.80
آقاى کاشانى هرگاه به قم مشرف مى شده وارد بر آقاى خوانسارى مى شده است. از این دیدارها عکسهایى نیز وجود دارد. در یکى از این عکسها حضرت امام نیز در کنار آن دو بزرگوار دیده مى شود.
آقاى خوانسارى در هفتم ذیحجه 1371 در شهر همدان چشم از جهان فرو بسته و جنازه وى به قم انتقال داده شده است. در هنگام ورود جنازه آقاى خوانسارى امام احساس مى کند آقاى بروجردى گویا قصد آن ندارند که در تشیع جنازه شرکت بجویند.
امام دست به کار مى شود و زمینه را براى شرکت گروهى از سوى آقاى بروجردى در استقبال تشییع جنازه آماده مى کند و این زمینه سازى سبب مى شود که ایشان گروهى را براى این منظور گسیل بدارد و خود آقاى بروجردى نیز بر جنازه نماز بگزارد 81 بدون این که کوچک ترین بى احترامى به ایشان بشود.
امام خمینى با این حرکت هم در جهت بزرگداشت آقاى خوانسارى کوشیده و هم از سست شدن موقعیت آقاى بروجردى جلوگیرى کرده است.
25 ربیع الثانى 1372/22 دى ماه 1331
در سال 1331هـ.ش. آقاى سید على اکبر برقعى همکار حکمى زاده در مجلّه همایون گرایاى به وهابیت به کنفرانس صلح و دین رفته بوده و در بازگشت توده ایها در قم به استقبال از وى پرداخته و شعارهایى علیه آقاى بروجردى و اسلام سرداده اند. این حرکت باعث شده که احساسات مردم برانگیخته شود و به رویارویى با توده ایهاى شاه ساخته برخیزند.
براى این جمع آقایان: تربتى و شهید محلاتى جلوى صحن سخنرانى کرده اند و بین دو طرف درگیرى پدید آمده و یک نفر کشته شده است*. وقتى که جمعیت پیش آقاى بروجردى مى روند ایشان مى گوید: بروید پیش حاج آقا روح الله خمینى. شهید محلاتى همراه با جمعیت و خبرنگار نشریه ترقى نزد امام مى روند و این نشریه با امام گفت وگویى در این باره انجام مى دهد که در شماره 32 بیست و دوم دى 1331 نشر مى یابد.82
این نشریه با عنوان (ملاقات با نماینده رسمى حضرت آیت اللّه العظمى حاج
آقا حسین بروجردى) چنین گزارش مى دهد:
(ساعت دو بعد از ظهر براى مصاحبه به اتفاق آشیخ فضل اللّه محلاتى به در منزل آیت اللّه بروجردى رفته و ایشان چون حالشان مساعد نبود از این لحاظ فرمودند اگر نظریه مرا مى خواهید نزد آقاى سید حاج روح الله خمینى نماینده رسمى من در این مورد بروید. لذا من به منزل آقاى خمینى رفته و پس از تعارفات معمولى تقاضاى خود را به ایشان عرض کردم و معظم له فرمودند: نظریه آیة اللّه العظمى این بوده که باید برقعى از قم که شهر مذهبى است خارج [شود]….)83
بعد از چند روز على اکبر برقعى را به یزد تبعید کردند و غائله پایان یافت. گروهى خواستند از این واقعه علیه دولت مصدق استفاده کنند که آقاى بروجردى با دوراندیشى جلوى آن را گرفت و از دولت حمایت کرد. شاید سخنان آقاى بروجردى در سر درس در تجلیل از دولت مصدق در این باره باشد:
(من از رئیس دولت که دارد به مملکت خدمت مى کند هیچ شکایتى ندارم. او با این که مشاغل فراوان دارد با من تماس گرفت و من هر چه گفتم آن را انجام داد… طلاب مشغول کار خود باشند و غائله را دنبال نکنند.)84
این واکنش آقاى بروجردى سبب مى شود که مصدق قانونى را از تصویب بگذراند که هر کس به شخص اول روحانیت که مرجع تقلید عمومى است توهین کند بدون شاکى خصوصى از 3 ماه تا یک سال زندان دارد. این قانون را دکتر مصدق در 18 اردیبهشت 1332 ابلاغ مى کند.85
امام در رخدادهاى مهم از سوى آقاى بروجردى به بست و گشاد کارها مى پرداخته است از جمله حادثه اى که در مشهد رخ داده بوده امام از سوى آقاى بروجردى با اختیارات تام به آن جا مى رود و قضیه را از نزدیک پى گیرى و حل مى کند و در نهاوند نیز مشکلى پیش مى آید امام از طرف ایشان براى حل مشکل مى رود و یا زمانى که آقاى بروجردى براى زیارت به مشهد سفر مى کند امام از سوى ایشان مراجعات و امور مالى بیت ایشان را بر عهده مى گیرد.86
شعبان 1373 / فروردین 1333
امام خمینى در تاریخ شعبان 1373 نگارش رساله تقیه را که در درس خارج از آن به شرح بحث مى کند به پایان مى رساند. ایشان از نگارش این رساله به مناسبتى در کتاب طهارت یاد مى کند.87
24 شوال 1373/ 5 تیر 1333
در این تاریخ نگارش کتاب مناهج الوصول الى علم الاصول امام به پایان مى رسد این اثر گزیده اى از مباحث الفاظ خارج کفایه در دوره دوم اصول ایشان است که پس از درگذشت ایشان چاپ و منتشر شده است. این کتاب و انوار الهدایه در مجموع نتیجه بحث خارج اصول ایشان در دو دوره است که هر یک بخشى از مباحث را در بردارد.
10 ذى حجه 1373/ 19 مرداد 1333
در این تاریخ جلد اول طهارت امام به پایان مى رسد.
7 ربیع الثانى 1375 / 1 آذر 1334
در روز 25 آبان 1334 علا ترور شده و در پى این ترور نافرجام مظفر ذوالقدر را دستگیر کرده اند. و در روز اول آذر سید مجتبى نواب و دو تن از یارانش و ششم آذر خلیل طهماسبى و هفتم آذر سید عبدالحسین واحدى در اهواز دستگیر شده اند.اینها نیروهاى اصلى و نقش آفرین فدائیان اسلام بوده که یکى پس از دیگرى دستگیر شده اند.88 نشانه ها و حال و روز حکایت از آن داشته که این اشخاص به جوخه اعلام سپرده مى شوند.از این روى امام خمینى دست به کار مى شود تا مگر این که جلوى این حرکت شوم را بگیرد. به سه تن از رجال کشور: قائم مقام رفیع بهبهانى و صدرالاشراف نامه هایى مى نویسد. امّا به جز یکى دیگران پاسخ نمى دهند و تلاش امام به نتیجه نمى رسد.89 و رهبران فدائیان اسلام در 21 دى ماه پس از یک محاکمه فرمایشى به شهادت مى رسند.
7 جمادى الاولى 1375/ 30 آذر 1334
در هفتم جمادى الاولى 1375 حاشیه امام خمینى بر عروة الوثقى سید کاظم یزدى به پایان مى رسد و پس از آن تعلیقه اى بر وسیلة النجاة سید ابوالحسن اصفهانى دارد که تاریخ دقیق آن روشن نیست. گویا همین تعلیقه زمینه اى شده که امام در بورسیاى ترکیه تحریر الوسیله را بنویسد.
22 ربیع الاول 1376/5 آذر 1335
جلد دوم کتاب طهارة امام خمینى که درباره دماء ثلاثه است در 22 ربیع الاول به پایان مى رسد.
جمادى الثانى 1376/ دى ماه 1335
در کتاب: رجال قم و بحثى در تاریخ آن نوشته سید محمد مقدس زاده شرح حال امام خمینى و آثار ایشان آمده است.
نویسنده از امام به عنوان یکى از مدرسان برجسته حوزه علمیه قم نام مى برد:
(روح الله خمینى (حاج آقا روح الله) از اساتید درجه اول امروز حوزه علمى قم [است]… امروز هر چند به مجلس درس حضرت آیت الله بروجردى حضور مى یابد خود نیز از اساتید
عالى فقه و اصول به شمار مى رود. سابقاً در بعض ایام هفته خصوصاً روزهایى که دروس معمولى تعطیل مى شد مباحث اخلاقى را در ایوان مدرسه فیضیه مطرح مى فرمود و طلاب علوم دینى و دانش پژوهان از محضرشان مستفیض مى شدند….)90
11 شعبان 1376/ 21 اسفند 1335
در یازده شعبان 76 جلد سوم کتاب الطهارة (درباره تیمم) امام به پایان رسیده است.
12 شعبان 1376/ 22 اسفند 1335
سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوى از آغازین روزهاى سال 1335 کار خود را آغاز کرده قانون آن در 10 بهمن از مجلس سنا و در 23 اسفند 1335 از تصویب مجلس شوراى ملى گذشته است. در 22 اسفند 1335 توسط دایره ایلات و مذاهب این سازمان نخستین گزارش تحلیل از حوزه علمیه قم تهیه مى شود. در این سند آقاى بروجردى به عنوان مرجع اول شناخته شده که درسى پرجمعیت داشته که در آن هزار و سیصد طلبه شرکت مى جسته اند.
از این شمار هزار نفر کم وبیش شاگردان همیشگى و ثابت درس ایشان بوده اند. در همین گزارش شهریه طلاب نیز بازتاب یافته کم ترین شهریه صدوبیست ریال و بیش ترین آن چهار صد و پنجاه ریال. در این گزارش مراجع و مدرسان درجه دوم حوزه نیز نام برده شده اند و شمار شاگردان حوزه نفوذ کلام و محل اقامه نماز جماعت آنان روشن شده است. بر اساس این گزارش پس از آقاى بروجردى امام خمینى بیش ترین شاگرد را داشته است در حدود پانصد نفر:
(آقاى حاج آقا روح اللّه خمینى که از لحاظ درس حایز اهمیت است در حدود 500 نفر منطقه نفوذ تقلید ایالات مرکزى و غرب ایران.)
امام آقاى سید محمد حسین طباطبایى و… جزو کسانى معرفى شده اند که به مسائل اجتماعى علاقه مند بوده اند. در این گزارش آمده که تمام علما و مدرسان مخالف کمونیسم هستند ولى به دستگاه حاکمه کشور هم اعتقادى ندارند.91
این گزارش به خوبى جایگاه علمى و سیاسى امام را در آن برهه نشان مى دهد و روشن مى کند که پاره اى حرکتهاى رژیم و دیدارهاى دست اندرکاران بلند پایه رژیم با علما و مراجع قم براساس این گزارش بوده است و آنان از پیش نیروهاى ذى نفوذ و کارا را شناسایى کرده اند.
19 ذى قعده 1379/ 26 اردیبهشت 1339
در این تاریخ لایحه تحدید مالکیت که از آذر 1338 مطرح شده بوده و آقاى بروجردى با آن مخالفت کرده در راستاى اصلاحات ارضى با اصلاحاتى در 39/2/26 از تصویب مجلس سنا گذشته اما مسکوت مانده است.92 شاه در نامه اى به آقاى بروجردى برخلاف معمول ایشان را (حجة الاسلام) خوانده و یادآور شده است:
(اصلاحات ارضى در دیگر ممالک اسلامى اجرا شده است و ما دستور دادیم قانون اصلاحات ارضى مثل سایر ممالک اسلامى اجرا شود.)
آقاى بروجردى از امام و چند تن از بزرگان حوزه دعوت کرد تا در این باره رایزنى کنند. شمارى جرأت اظهار نظر در جمع را نداشتند و شمارى نیز ناراحت شدند. ولى امام خمینى در جمع گفته است:
(شما به شاه بنویسید: (ما دستور دادیم) بر خلاف قانون اساسى است کشور مشروطه است و مجلس دارد.)
در نتیجه آقاى بروجردى در نامه اى به شاه نوشته است:
(در سایر کشورها اول جمهورى اعلام شده و بعد اصلاحات.)93
این قانون تا پس از درگذشت آقاى بروجردى مسکوت ماند.
شنبه 8 جمادى الاولى 1380/ 7 آبان 1339
در این زمان نگارش کتاب مکاسب محرمه امام خمینى به پایان مى رسد. ایشان پس از تدریس مکاسب به تدریس کتاب بیع مى پردازد که نگارش آن در نجف بوده است.
13 شوال 1381 / 10 فروردین 1340
در 13 شوال آقاى بروجردى مرجع بزرگ تشیع به رحمت ایزدى مى پیوندد. به این مناسبت کسانى که در آستانه مرجعیت قرار داشته اند به طور معمول مجلس ختم گرفته اند; امّا امام خمینى با این که زبانزد خاص و عام بود براى پرهیز از شائبه مرجعیت در آغاز مجلس ختمى براى ایشان نگرفته ولى به اصرار دوستان و شاگردان در روز شهادت امام صادق(ع) مجلس ختم از سوى ایشان برگزار شده است.94
دورى گزیدن امام از نام و عنوان مرجعیت در حالى بوده که به گزارشهاى گوناگون از جمله به گزارش کیهان در 12 فروردین 1340.
درس امام پرشکوه ترین درس و با جمعیت بسیار بیش از چهارصد نفر بوده است.95
آنچه تاکنون درباره سالشمار زندگى امام ذکر شد از تولد تا سال 1340هـ.ش. بود.
امّا از سال 1340 تا 1368 که به دیار باقى شتافت بویژه رستاخیز و خیزش بزرگ سال 1342 و دوران پیش از پیروزى انقلاب نیاز به بررسى اسناد و مدارک بسیار دارد و باید در مجالى فراخ تر به آن پرداخت.
پى نوشتها:
1. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) محمد حسن رجبى117/ مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
2. مجله (کیهان اندیشه) شماره 5/29.
3. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج39/1.
4. (آثار الحجه) ج45/2.
5. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)118/ به نقل از: مجله (تحقیقات اسلامى) شماره 1 و50/2.
6. (گفت وگو با استادان فارسى) همراه مجلّه دانش شماره 24 و 20/25 ـ 22 رایزنى فرهنگى سفارت جمهورى اسلامى ایران اسلام آباد.
7. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) فردوست ج95/1 109 مؤسسه اطلاعات.
8. (صحیفه نور) رهنمودها و سخنرانیهاى امام خمینى ج51/5 وزارت ارشاد.
9. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) ج82/1.
10. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج187/2 مؤسسه خیریه امام رضا(ع).11. (صحیفه نور) ج34/3.
12. (آن چه گذشت. نقشى از نیم قرن تکاپو) دکتر عبدالهادى حائرى34/ معین تهران.
13. (آداب الصلوة) امام خمینى به اهتمام سید احمد فهرى 60/ آستان قدس رضوى.
14. (گنجینه دانشمندان) محمد شریف رازى ج242/1.
15. (اربعین حدیث) امام خمینى حدیث اول.
16. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 87/44.
17. (از نیما تا روزگار ما) یحیى آرین پور ج68/3 زوار.
18. (شهید مطهرى افشاگر… ) على ابوالحسنى (منذر) 307/ انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسین.
19. همان 306/.
20. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ87/44.
21. مجلّه (حضور) شماره 7/1 مصاحبه با احمد خمینى.
22. (کشف الاسرار) امام خمینى7/.
23. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج187/2.
24. (شرح حدیث جنود عقل و جهل) امام خمینى12/ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
25. همان 13/.
26. مجلّه (حضور) شماره 8/1.
27. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج99/1.
28. (گنجینه دانشمندان) ج347/1.
29. مجله (حضور) شماره 5/1.
30. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)175/ سند 534 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
31. مجلّه (حوزه) شماره 62/55 مصاحبه با آیت اللّه فاضل لنکرانى.
32. (آثار الحجة) ج131/1; (زندگى رجال و مشاهیر ایران) ج196/1.
33. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج80/1 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
34. فصلنامه (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 193/7 ـ 194.
35. (گنجینه دانشمندان) ج249/1.
36. فصلنامه (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 193/7.
37. (انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن) عباسعلى عمید زنجانى429/.
38. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)236/.
39. (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 195/7.
40. همان 68/.
41. (صحیفه نور) ج216/13.
42. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)169/.
43. فصلنامه (حضور) شماره 9/1.
44. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)230/.
45. (بررسى تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج123/1.
46. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)231/.
47. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران) به اهتمام سید حمید جاوید موسوى71/ مقاله حکیم فرزانه انتشارات صدرا.
48. (انوار الهدایه) امام خمینى ج29/1 مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
49. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران)110/.
50. فصلنامه (حضور) شماره 5/1.
51. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج91/1.
52. (صحیفه نور) ج89/21.
53. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 93/44.
54. همان شماره 55/55.
55. فصلنامه (حضور) شماره 9/1.
56. (سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى) ج11/3 پیام آزادى.
57. مجلّه (حوزه) شماره 57/55.
58. (سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى) ج40/5.
59. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 44/44.
60. همان106/.
61. همان 44/.
62. (ولایت فقیه) امام خمینى123/ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
63. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)233/ سند 11.
64. مجلّه (کیهان اندیشه) شماره 8/29.
65. (خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفى)487/ سند 43.
66.همان198/ 488 سند 44.
67. (آن چه گذشت…) 104/ 106. در آن زمان به این مناسبت مجلّه توفیق این شعر را منتشر کرده است:
به على گفت خانمش روزى
رفت و افتاد ناگهان لب حوض
68. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)153/.
69. (الرسائل) امام خمینى ج92/2 مؤسسه اسماعیلیان.
70. رساله (طلب و اراده) امام خمینى مقدمه.
71. (منهاج الوصول الى علم الاصول) ج242/1.
72. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)227/.
73. (در جستجوى راه از کلام امام) دفتر پنجم 23/ امیرکبیر.
74. مجلّه (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 242/7.
75. (صحیفه نور) ج36/3.
76. همان ج14/15 15 19.
77. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)28/.
78. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 89/44.
79. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران)129/.
80. مجلّه (حکمت) سال اول شماره 38/12 ویژه آیت اللّه خوانسارى.
81. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 55/44.
* امام خمینى گویا در سخنرانى 59/4/29 خود به همین جریان اشاره دارد که مى گوید:
(ما چقدر سیلى از این ملیت خوردیم. من نمى خواهم بگویم که در زمان
ملیت در زمان آن کسى که این همه از آن تعریف مى کنند چه سیلى به ما زد آن آدم. من نمى خواهم بگویم که طلبه ها مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان همان طور که در زمان پهلوى بستند که من و آقاى [مرتضى] حائرى بالاى سر این جوانهائى که از مدرسه فیضیه به تیر بسته شده بودند رفتیم و اطباء جرأت نمى کردند بنویسند این زخمى شده است….)
82. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)29/.
83. ماهنامه (ترقى) شماره 4/32.
84. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران)131/ مقاله واعظ زاده خراسانى; مجله (حوزه) شماره 43 ـ 226/44 مصاحبه آقاى واعظ زاده خراسانى.
85. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)30/.
86. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 43/44 مصاحبه با سلطانى طباطبایى.
87. (کتاب الطهاره) امام خمینى ج59/2 اسماعیلیان.
88. (نهضت روحانیون ایران) ج209/2.
89. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)237/.
90. (رجال قم و بحثى در تاریخ آن) سید محمد مقدس زاده 117/.
91. (مطالعات سیاسى) دفتر دوم 394/ ـ 396; (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج1 سند شماره 2/12 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
92. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) 238/.
93. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 110/44.
94. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج117/1.
95. (نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج759/2 سند شماره36 به نقل از کیهان شنبه 12فروردین ماه1340شماره5220.

سالشمار زندگى امام خمینى-بخش سوم

چکیده

متن

بخش سوم
دوران مبارزه علنى امام خمینى (1341 ـ 1343)
دوره چهارم زندگانى امام خمینى با مبارزه و حرکتهاى آشکار ایشان علیه رژیم ستمشاهى آغاز مى شود. این دوره از سال 1341 آغاز و تا آبان1343 ادامه مى یابد. فرقى که این دوره با دوره هاى پیشین دارد در این است که در این دوره از تلاشهاى ستم ستیزانه امام خمینى اسناد فراوانى در ساواک به جاى مانده است که در مواردى براى روشن شدن رویدادها به آنها اشاره مى شود اما به طور کلى اگر بخواهیم به تمام این اسناد که تا کنون بخش اندکى از انبوه اسناد مربوط به امام خمینى نشر یافته بپردازیم پیوند این بخش از بحث با بخش پیشین از هم مى گسلد و مقال ناهمگون مى شود.براى روشن شدن بهتر زمان مبارزه امام خمینى لازم است به پاره اى از رویدادهاى سال 40 نیز اشاره شود.در این دوره بیش تر رویدادها براساس تاریخ هجرى شمسى ثبت شده است; اما از آن جا که شمار زیادى از نامه ها و پیامهاى امام داراى تاریخ هجرى قمرى است و ما در آغاز تاریخ هجرى قمرى سپس هجرى شمسى را بر گزیدیم همین روال را در این دوره نیز ادامه مى دهیم. از این دوره به بعد افزون بر آشنایى با تلاشهاى ستم ستیزانه امام خمینى با شیوه و روش مبارزه ایشان و حرکتهاى دقیق و سنجیده و هوشیارانه آن مرد بزرگ آشنا مى شویم.
13 رجب 1381 /اول دى ماه 1340
با رحلت آیت الله بروجردى در فروردین 1340 هـ.ش. شاه در تلگرافى به نجف رحلت ایشان را به آقاى حکیم تسلیت مى گوید. هدف شاه این بود که اعلام کند تنها علماى نجف شایستگى مرجعیت دارند و مرجعیت علماى قم را به رسمیت نمى شناسد.این بدان خاطر بود که مرجعیت از قم برچیده شود و در نجف شکل بگیرد تا مشکلى بر سر راه کارهاى خلاف وى بروز نکند. اما این کار نتیجه عکس داشته است. برابر سندى به تاریخ 40/1/20 آقاى شیخ بهاءالدین محلاتى در جلسه انجمن دانشجویان اسلامى شیراز گفته است:
(صحبت شده که چون دولت قصد دارد حوزه علمیه قم را منحل نماید از این رو اعلى حضرت همایونى به آیت الله حکیم تلگراف تسلیت نموده. قبل از این موضوع عده زیادى طرفدار آیت الله حکیم بودند; ولى بعد از این که از مقصود دولت مطلع شدند طرفداران آیت الله حکیم به صدى دو تقلیل یافته است.)1
رژیم شاه که پس از کودتاى 28 مرداد 1332 با بحرانهاى اقتصادى سیاسى و اجتماعى روبه رو شده بود دولتهایى را پیاپى روى کار آورد تا بحران را مهار کند. پس از زاهدى حسین علاء و پس از وى دکتر اقبال از 36/1/20 تا 39/6/6 نخست وزیر شدند. اما بحران به گونه اى بود که آمریکا با توجه به مطالعاتى که درباره ایران داشت این کشور را در آستانه انفجار و انقلاب مى دانست و خواهان اصلاحات فورى بود; از این روى با برکنارى اقبال شریف امامى به عنوان رئیس دولت برگزیده شد که مى باید با برگزارى همه پرسى دوره بیستم مجلس به اوضاع سامان دهد. اما او نیز کارى از پیش نبرد و در 15 اردیبهشت 1340 ناگزیر پست نخست وزیرى را ترک کرد.با فشار آمریکا در 1340/2/16 دکتر على امینى روى کار آمد و حکومت او تا 21 تیرماه 1341 بیش تر دوام نیافت.امینى که از او به عنوان مهره آمریکا یاد مى شد عضو کابینه زاهدى و کارگردان کنسرسیوم نفت بود و مدتها سفیر ایران در آمریکا.همزمان با روى کار آمدن دکتر امینى در 1340/2/19 مجلسین (سنا و شورا) برافتادند.مجلس شورا تا مهر 1342 در زمان دولت عَلَم بازگشایى نشد.دکتر على امینى از خاندان قاج ار بود و با شعار و داعیه اصلاح طلبى روى کار آمده بود و دستگاه حاکمه آمریکا از وى پشتیبانى مى کرد.از آن طرف شاه در انتخابات آمریکا از رقیب جان اف کندى پشتیبانى مى کرده و او هم رأى نیاورده بود از این روى به شدت احساس نگرانى مى کرد و چاره اى جز پذیرش دکتر على امینى را نداشته است.امینى براى حلّ بحران در ابتداى کار 33 میلیون دلار از آمریکا وام مى گیرد تا به بحران اقتصادى پایان دهد.2
او براى به دست آوردن اعتماد علما و مراجع در 13 رجب 1381/ اول دى ماه 1340 سفرى به قم داشته است. در ساعت 12/5 روز 13رجب با امام خمینى در منزل ایشان در باغ قلعه دیدار کرد. این دیدار بدون تشریفات و در حدّ معمول در جمع طلاب برگزار شد.
امام خمینى در آغاز سفارشهایى به نخست وزیر کرده و در ضمن یادآور شده است:
(ایران تا کنون نخست وزیرهاى فراوانى به خود دیده امیرکبیرها قائم مقام ها که برخى خاطر خوبى در تاریخ به جاى گذاشته اند و عده اى نیز مورد لعن و نفرین بودند. شما یقین داشته باشید هرچه به این ملت خدمت کردید همان قدر محبوب و مورد علاقه مردم هستید و در پیشگاه الهى عزیز و محترم خواهید بود.)
در این دیدار امام از جایگاه و نقش حوزه علمیه قم سخن مى گوید.دکتر على امینى در این دیدار مى گوید: دولت و مردم از حوزه انتظار دارند که در دانشگاه و مراکز
فرهنگى حضور داشته باشد.
امام با اشاره به دوران خفقان رضاشاهى یادآور مى شود: در آن زمان براى علماى راستین امکان حضور در مراکز فرهنگى نبوده است.
خبر این دیدار را هفته نامه (نداى حق) در روز 13 دى ماه برابر با 25 رجب منتشر کرد.3
دولت على امینى لایحه اصلاحات ارضى را که در زمان دولت اقبال تهیه شده بود و با توجه به مخالفت آقاى بروجردى مسکوت گذاشته شده بود در سه شنبه 19 دى ماه 1340 به تصویب رساند.4
علماى قم به هیچ روى با این لایحه اعلام مخالفت نکردند; زیرا توجه داشتند که رژیم ممکن است به بهره بردارى نادرست از این حرکت بپردازد.از این روى حسن ارسنجانى وزیر کشاورزى در دولت امینى و در دولت عَلَم تا 20 اسفند 41 5 به مناسبت عید فطر 1381 /اسفند1340 در تلگرافى از آقایان: نجفى گلپایگانى و شریعتمدارى به خاطر مخالفت نکردن آنان با این لایحه تشکر کرد.6 و نظر وى این بود که اعلام کند علما با این لایحه موافق هستند.
در پاسخ به این شگرد آقاى گلپایگانى به تاریخ 1340/12/20 اعلام کرد از سوى علماى اعلام موافقتى با این لایحه نشده و هر قانونى که برخلاف احکام مقدسه اسلام باشد بى اثر است.7 بعدها رژیم شاه ناسازگارى علما را با کارهاى خلاف شاه از جمله انقلاب شاه و ملت به دروغ و براى درهم کوباندن پایگاه مردمى عالمان و مراجع بزرگ دین چنین وانمود کرد که آنان با اصلاحات اراضى ناسازگارى دارند.
هفتم شوال23/1381 اسفند 1340
در این تاریخ آقاى کاشانى بیمار و بسترى مى شود.امام خمینى به خاطر علاقه اى که به آقاى کاشانى داشته به دیدن وى مى رود. در این دیدار پس از گفت وگوهاى بسیار آقاى کاشانى خطاب به امام مى گوید:
(مى دانید که من اهل تملق نیستم به جدم قسم شما خیرالموجودین و امید ملت هستید. شما را در بین مراجع از همه بهتر مى دانم و این اعتقاد من است.)8
امام پس از این دیدار نیز پرساى حال آقاى کاشانى بوده و نامه اى هم براى وى نوشته است.9 پس از آن که آقاى کاشانى به رحمت حق مى پیوندد امام دو روز براى ایشان مجلس ختم مى گیرد.10
4 ذى قعده 21/1381 فروردین 1341
دکتر امینى که با فشار و خواست آمریکا در رأس دولت قرار گرفته بود بعد از لایحه اصلاحات ارضى موضوع (انقلاب سفید) را مطرح مى سازد و خود بر آن شد تا آن را به اجرا بگذارد.شاه که از وى وحشت داشته خود تصمیم به اجراى دستورهاى آمریکا مى گیرد و بنا به خواست دولت آمریکا در 21 فروردین 1340 شاه و فرح سفر چهل وپنج روزه خود را به آمریکا آغاز مى کنند تا از نزدیک در جریان خواسته هاى آمریکا قرار گیرند.شاه در این سفر دریافت که آمریکا بر آن است رفرم (انقلاب سفید) را پیاده کند و چنانچه وى از این کار سر باز بزند و امروز و فردا کند به طور کامل آن را ادامه خواهد داد. با تعهد شاه دولت آمریکا مى پذیرد على امینى را کنار بگذارد و از نظر اقتصادى و نظامى از شاه پشتیبانى کند. با اطمینان دولت آمریکا از فرمان بردارى شاه على امینى کنار گذاشته مى شود و در 27 تیر ماه1341 شاه اسدالله عَلَم را به مقام نخست وزیرى بر مى گمارد. روزنامه اطلاعات 26 فروردین 1341 در همکارى شاه و آمریکا این تیتر را برگزید:
(شاهنشاه اطمینان یافتند که آمریکا پشتیبانى سیاسى و نظامى خود را از ایران ادامه خواهد داد. دستگاه دولتى آمریکا نیز به نوبه خود اطمینان یافت که شاهنشاه یک متحد استوار است که تصمیم قاطع به اصلاحات اقتصادى و اجتماعى دارند.)11
آمریکاییها پى گیر اصلاحات سیاسى بوده اند حتى بعد از برگماردن علم نیز این پى گیرى ادامه داشته است.12 دولت آمریکا براى ارزیابى اوضاع ایران و براى اطمینان از آهنگ شاه در اجراى اصلاحات آمریکایى معاون ریاست جمهورى جانسون را در سوم شهریور 1341 به ایران فرستاده است13 و پس از گزارش وى آمریکا به آهنگ شاه براى پیاده کردن اصلاحات مورد نظر خود اطمینان مى یابد.
8 جمادى الاولى 16/1382 مهر ماه 1341
شاه براى اجراى اصلاحات آمریکایى ناگزیر بوده در آغاز آزادیهایى به افراد و احزاب بدهد و با پدیدآوردن رویدادهایى عناصر مخالف را ارزیابى کند و با شناخت کامل به مبارزه و سرکوبى آنها بپردازد شاه از سال 38 ـ 39 فضاى باز سیاسى را پدید آورد و احزاب سیاسى به میدان مبارزه سیاسى علنى وارد شدند.جبهه ملى دوم از تاریخ 1339/4/30 به برگزارى جلسه هاى حزبى پرداخت.این جبهه تشکیل یافته بود از: حزب ایران حزب ملت ایران حزب مردم ایران و جامعه سوسیالیستهاى نهضت ملى ایران.
این جبهه 5 مرداد 1339 اجتماع بزرگى در میدان جلالیه (پارک لاله کنونى) در اعتراض به فرمایشى بودن انتخابات برگزار کرد 14 و پیش از همه پرسى دوره بیستم در 24 آذر 1339 شمارى از رهبران جبهه ملى با شریف امامى دیدار داشتند.15 پس از آن اعلامیه هایى نشر دادند و نشستها و تظاهراتى گزاردند. و حتى رژیم به تشکیل یک کابینه ائتلافى با آنها ابراز تمایل کرده و شمارى از آنان نیز و به سفارش رژیم حاضر شدند که با حذف نام دکتر مصدق به تلاشهاى سیاسى خود ادامه بدهند.
این گرایش و نرمش با مخالفت مصدق و شمارى از اعضاى جبهه مانند: مرحوم طالقانى مهندس بازرگان و یدالله سحابى روبه رو شد و نتیجه این شد که این دسته در اردیبهشت 1340 نهضت آزادى در ایران را به سه شعار اصلى: ایرانى مصدقى و مسلمان بنیان گذارند.در این مبارزه جبهه ملى کارى از پیش نبرد; اما اعضاى نهضت آزادى بعدها دستگیر شدند.16 شاه براى ارزیابى علما و مراجع پس از درگذشت بروجردى در 16 مهرماه 1341 خبر از تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى داد. و روزنامه هاى عصر تهران با تیتر درشت و براى برانگیختن حساسیتها مى نویسند:
(طبق لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى که در هیئت دولت به تصویب رسید و امروز [16 مهر] منتشر شده به زنان حق رأى داده شد!)17
در این لایحه سه موضوع حساسیت برانگیز وجود داشته است:
1. زنان حق داشتند نمایندگان خود را برگزینند و یا به عنوان نماینده برگزیده شوند و در هر همه پرسى که در کشور برگزار مى شود حق رأى خواهند داشت.
2. قید (اسلام) از انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده بود.
3. در مراسم سوگند به جاى قرآن کتاب آسمانى آورده بودند.18
افزون بر حساسیت برانگیزى رژیم در نظر داشته خود را طرفدار آزادى زنان بشناساند و با همراه کردن این جمعیت بزرگ با مخالفان خود درافتد و به هدفهاى شوم آمریکا جامه عمل بپوشاند و افراد ناسالم را بر کارهاى کلیدى بگمارد و دست اقلیتهاى مذهبى را باز بگذارد و از عناصر بدنام گروه گمراه و استعمارى بهائیت در بدنه نظام استفاده کند.
9جمادى الاولى 17/1382مهرماه 1341
پس از انتشار خبر تصویب لایحه به پیشنهاد امام خمینى جلسه رایزنى در منزل شیخ مرتضى حائرى تشکیل مى شود. در این جلسه افزون بر حاج شیخ مرتضى حائرى و امام آقایان: گلپایگانى و شریعتمدارى حضور داشته اند و تصمیم گرفته مى شود:
1. در پیامى به شاه مخالفت علماى اسلام با مفاد لایحه اعلام و لغو فورى آن درخواست شود.
2.در نامه و پیغامى به علماى مرکز و شهرستانها موضوع مطرح و خطرى که متوجه اسلام و ملت ایران است بازگو شود.
3. هفته اى یک بار و اگر لازم شد بیش تر جلسه تبادل نظر میان علماى قم برقرار شود تا مبارزه با وحدت کامل همراه باشد.19
برابر اتفاق و همداستانى علما امام در روز 17 مهرماه 1341 این تلگراف را به شاه مخابره مى کند:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور مبارک اعلى حضرت همایونى
پس از اهداء و تحیت و دعا به طورى که در روزنامه ها منتشر شد دولت در انجمنهاى ایالتى و ولایتى اسلام را در رأى دهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زنها حق رأى داده است و این امر موجب نگرانى علماى اعلام و سایر طبقات مسلمین است.بر خاطر همایونى مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است.مستدعى است امر فرمایید: مطالبى را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمى مملکت است از برنامه هاى دولتى و حزبى حذف نمایند تا موجب دعاگویى ملت مسلمان شود.
الداعى روح الله الموسوى الخمینى)20
آقاى گلپایگانى 21 و آقاى شریعتمدارى 22 نیز پیامى به مانند پیام امام به شاه ارسال داشته اند.
به تاریخ 21 مرداد 1341 / ربیع الاول 1382 آقاى گلپایگانى در پاسخ به شمارى از علما که نظر ایشان را درباره شرکت زنان در همه پرسى در صحنه هاى اجتماعى پرسیده بودند ایشان در پاسخ نظر خویش را اعلام کرد.وقتى دربار از ماجرا با خبر شده هیئتى را نزد ایشان فرستاده آقاى گلپایگانى هم مفاسد این کار را گوشزد نماینده دربار کرده است.23
از این نامه استفاده مى شود رژیم شاه از ماهها پیش مسأله انتخابات زنان را مطرح کرده است; ولى چون مى دانسته و با خبر بوده که علماى دین به مخالفت برخواهند خاست در متن قانون از آن سخنى به میان نیاورده و قید مرد بودن را برداشته است; اما از روزنامه ها خواسته که حضور زنان را در همه پرسى پوشش خبرى بدهند و تیتر کنند که این نشانگر بى توجهى به هشدارها و یادآوریهاى پیشین عالمان دین است.
این که عالمان دین با شرکت زنان در همه پرسیها و گزینش کردن و گزینش شدن به ناسازگارى برخاسته اند انگیزه هایى بوده از آن جمله فسادآفرینى و فسادانگیزى این حضور در آن برهه زمانى.نظامى که تاروپودش بر فساد و تباهى استوار است و گوش به فرمان قدرتهاى تباهى آفرین نمى تواند پاسدار درست و سالم حضور زنان در صحنه اجتماع باشد.
از این روى امام خمینى مى گوید:
(ما با ترقى زنها مخالف نیستیم ما با این فحشا مخالفیم با این کارهاى غلط مخالفیم.مگر مردها در این مملکت آزادى دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزادى زن و آزادى مرد با لفظ درست مى شود.)24
15 جمادى الاولى23/1382مهرماه 1341
در 23 مهرماه شاه به پیام مراجع قم پاسخ داد و آنان را با عنوان:(حجت الاسلام) مورد خطاب قرار داد و امور مربوط به لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى را به دولت واگذارد:
در بخشى از این تلگراف که گویا یک متن بیش تر نداشته آمده است:
(پاره اى قوانین که از طرف دولت صادر مى شود چیز تازه اى نیست و یادآور مى شویم که ما بیش از هر کس در حفظ شعائر دینى کوشا هستیم و این تلگراف براى دولت ارسال مى شود. ضمناً توجه جناب عالى را به وضعیت زمانه و تاریخ و هم چنین به وضع سایر ممالک دنیا جلب مى نماییم.توفیقات جناب مستطاب را در ترویج مقررات اسلامى و هدایت افکار عوام خواهانیم.)25
20جمادى الاولى 28/1382مهرماه 1341
پس از تلگراف شاه و یادآورى این نکته که مسأله به دولت واگذار شده علماى قم پس از رایزنیها به این نظر رسیدند که تلگرافى به اسداللّه علم رئیس دولت مخابره کنند و خواهان لغو لایحه ضد اسلامى و مخالف قانون اساسى انجمنهاى ایالتى و ولایتى بشوند.
آقایان: گلپایگانى نجفى مرعشى26 و شریعتمدارى در 28 مهرماه به علم تلگراف زدند و خواهان لغو تصویب نامه شدند.27
امام نیز در همین تاریخ در تلگراف خود به اسداللّه علم نوشت:
(در تعطیل طولانى مجلسین دیده مى شود که دولت اقداماتى را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس و مباین صریح قانون اساسى است.مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسى و قوانین موضوعه مجلس شورا براى شخص جناب عالى و دولت ایجاد مسؤولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد….)
و پس از اشاره به سه مورد ناسازگار شرع و قانون اساسى و واگذار نشدن لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى از سوى شاه به دولت مى افزاید:
(انتظار مى رود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتى اصلاح این امر را به اسرع وقت نمایید… و اگر ابهامى در نظر حضرت عالى است مشرف به آستانه قم شوید تا هرگونه ابهامى حضوراً رفع شود… در خاتمه یادآورى مى شود که: علماى اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالفه با شرع مطاع ساکت نخواهند ماند.)28
همان گونه که در پایان امام تهدید کرده بود آقاى خوئى از نجف تلگرافى به شاه29 و در 26 مهر1341 تلگرافى به حاج سیدمحمد بهبهانى مخابره کرد.30 و آقاى حکیم نیز
در 1341/8/14 تلگرافى به سید محمد بهبهانى ارسال مى دارد.31
و تمام علما و حوزه ها واصناف در این مبارزه با حوزه قم همراه شدند.دیگر شخصیتهاى اسلامى نیز تلگرافهایى مخابره کردند که در جلد دوم سوم و چهارم کتاب اسناد انقلاب اسلامى آمده است.
امام در سخنرانیها و نامه هایى که براى علماى شهرها مى فرستد به نکته هایى اشاره و گزاره هایى را مطرح مى کند که فراتر از لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى است.از این روى در آن زمان این سخنرانیها و نامه ها موجى فراگیر پدید مى آورد.امّا درست در برابر این خشم عمومى ایستادگى و از مخابره تلگرافها جلوگیرى مى کند.
نمونه اى از تلاش امام براى گسترش نهضت نامه اى است که 29 جمادى الاول 1382برابر با آبان 1341 به آقاى فلسفى مى نویسد:
(…امید است خداوند این زبان گویاى اسلام را از شرّ اشرار حفظ فرماید. یقین داشته باشید که خداى تبارک و تعالى با ما است و هیچ قوه اى نمى تواند با خواست خداوند متعال… مبارزه کند… امید است که جناب عالى و سایر وعاظ محترم که زبان قرآن و ملت هستند در این قضیه دینى دین خود را به وجه احسن ادا فرمایند و موجب رضاى خداوند تعالى و نبى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه هدى علیهم صلوات الله را فراهم فرمایند….)32
واعظان و ارشادگران مردم این پیام را با گوش جان نیوشیدند و در هر مجلس و محفل به روشنگرى پرداختند.هدفهاى آشکار و نهان طراحان لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى را افشا کردند.
چهارشنبه 2 جمادى الثانى9/1382 آبان 1341
سید احمد خوانسارى به مناسبت سوم جمادى الثانى روز رحلت فاطمه زهراء(س) اطلاعیه اى صادر کرد و در آن اعلام داشت:مجلسى در مسجد سید عزیز اللّه برقرار مى شود و در این مجلس افزون بر تجلیل از فاطمه زهرا(س) عرض اخلاص به مقام مقدس رسول خدا(ص) موضوع مهم مذهبى نیز مطرح مى گردد.33
امام خمینى که از برگزارى چنین مجلسى از سوى آقاى خوانسارى با خبر مى شود در روز 2 جمادى الثانى نامه اى به شرح زیر به آقاى فلسفى مى نویسد:
(…اعلامیه آقاى خوانسارى را ملاحظه کردم و خالى از تعجب نبود.اصل اقدام ایشان بسیار به موقع و لازم است; لکن کیفیت آن خیلى نارساست.براى این مطلب دینى که اساس روحانیت و دیانت و ملیت در خطر است مجلس روضه درست کردن و در ضمن آن اساس دیانت را قراردادن بسیار موهن است نسبت به مقصد.و از آن بدتر آن که مسجد سید عزیز الله را [براى چنین مجلسى انتخاب کردن] که چهارهزار جمعیت مقدس بازارى در آن مجتمع مى شود. و البته مى دانید دولت از دیانت نمى ترسد تا از بازارى متدین و دعاى اینها یا نفرین آنها وحشت کند….من نمى دانم این چه افکارى است؟ باید این امر به توسط یک کرور اعلامیه به تهران و حومه تهران حتى قزوین قم و بلاد دور منتشر شود و گفته شود و نوشته شود که: چون براى این اجتماع جایى در تهران نیست خارج تهران در بیابان مى رویم. در این صورت از دو حال خارج نیست یا آن که با سر نیزه جلوگیرى مى کنند و آن خیلى بعید است آن وقت تکلیف یکسره مى شود و ما غالب مى شویم و سقوط دولت حتمى است و یا [جلوگیرى] نمى کنند تمام ناراضیها به شما ملحق مى شوند و غوغا مى کنند و عظمت مطلب آنها را از پا در مى آورد و طرفین مطلب به نفع مسلمین است.
حالا این فرصت از دست رفت; لکن فرصت دیگرى باقى است و آن این است که: جناب عالى در ضمن صحبت تکیه کنید به این نکته که ما نمى خواهیم اجتماع بزرگ درست کنیم والاّ در صورت لزوم در خارج
تهران اجتماع مى کنیم و مطالب مهم تر را به گوش ملت مى رسانیم… سرکار مى دانید در این حال که ما قرار گرفتیم قضیه از آشتى و صلح گذشته و پاى نابودى احکام اسلام و فتح در کار است و هیهات منا الذله.نترسید ملاحظه نکنید آقاى خوانسارى را نمى گیرند شما را نمى گیرند.دنیا اقتضا ندارد.شما بهتر مى دانید. بنده از ناراحتى دیگر نمى توانم عرض بکنم….)34
این جلسه به هنگام و با شکوه برگزار مى شود خبرگزارى آسوشیتدپرس در تاریخ 41/8/11 از تهران گزارش مى دهد:
(دیروز صدها نفر از روحانیون ایرانى در مسجد سید عزیز الله واقع در تهران اجتماع نموده و بر علیه دولت تظاهرات کردند. این اولین تظاهرات مخالفان دولت اسدالله علم است که از پنج ماه به این طرف تشکیل گردیده و روحانیون دولت را متهم نموده اند که برخلاف قانون اساسى کشور حکومت مى کند.)35
برابر گزارش ساواک آقاى فلسفى در تاریخ 41/8/19 تلگرافى به قم براى امام مخابره مى کند و یادآور مى شود: چند شب قبل درمسجد حاج عزیز الله میتینگ بوده و آیا این گردهم آیى را ادامه دهیم یا خیر؟ به نظر مى رسد این گردهم آیى اثر خوبى داشته است.36
8جمادى الثانى 15/1382 آبان 41
با این که حدود یک ماه از مبارزه علما با ناهنجاریها و حرکتهاى ضداسلامى مى گذرد امّا دولت سکوت پیشه مى کند و پاسخى به خواست علما نمى دهد. امام خمینى در جلسه اى که بدین منظور برگزار مى شود از علما و مراجع مى خواهد که طى قطعنامه اى برکنارى عَلَم را از شاه بخواهند که مورد موافقت قرار نمى گیرد.37 در 15 آبان ایشان دو تلگراف به تهران مخابره کرده است: یکى براى شاه و دیگرى براى عَلَم نخست وزیر.در تلگراف به شاه با اشاره به پاسخ شاه و توجه به این نکته که: ([شما] توفیق این جانب را در ترویج مقررات اسلامى و هدایت عوام خواستار شده اید موجب تشکر گردد) یادآور مى شود: ایستادگى در برابر بدعتها و ارشاد و هدایت وظیفه عالم و روحانى است.یعنى موضوع مورد بحث نیز در راستاى هدایت عوام و مبارزه با بدعت شایسته پى گیرى است و شاه و عَلَم را نیز در بر مى گیرد.
امام افزون بر این نکته ظریف به چند نکته مهم دیگر اشاره مى کند:
1.عَلَم به امر خداوند و دستور شاه و خواست مردم که در طومارها و تلگرافها بازتاب یافته در لغو تصویب نامه بى اعتناست.
2. عَلَم از نشر افکار و بازتاب تلگرافها در مطبوعات جلو مى گیرد و اختناق پدید آورده و تهدید مى کند.
3. عَلَم با چنگ زدن به الزامات بین المللى در صدد از بین بردن قرآن و رسمیت دادن به (اوستا) (انجیل) و برخى کتابهاى ضالّه و نابود کردن قرآن است.
4. اعلى حضرت نباید به عناصر چاپلوس اعتماد بورزد آنان که بر خلاف دین و قانون عمل مى کنند. امام در پایان بسیار زیرکانه شاه را تهدید مى کند اگر عَلَم را وا ندارد که از کارهاى خلاف خود دست بردارد پرده اى دیگر از روى ماجرا بر مى دارد:
(انتظار ملت مسلمان است که با امر اکید آقاى عَلَم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسى تبعیت کند و از جسارتى که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده استغفار نماید و الاّ ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلى حضرت مطالب دیگرى را تذکر دهم.)38
روز 16 آبان آقاى گلپایگانى38 7 آبان آقایان مرعشى نجفى39 و شریعتمدارى40 در تلگرافى به شاه و عَلَم خواستار لغو تصویب نامه شدند.
نهضت آزادى ایران نیز نخستین اطلاعیه خود را علیه لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و افشاى سیاستهاى جدید شاه در آبان 41 نشر داد. در اعلامیه دیگرى به روشن گرى انگیزه علما از مخالفت با حضور زنان پرداخت در بخش پایانى اطلاعیه آمده است:
(آقایان ترس دارند که با بیرون انداختن زنها در جنجالهاى سیاسى و کشاندن به پرده درى و بى عفتى هم آنها را از وظائف طبیعى باز دارند و هم اختلافات و مناقشات را در حریم کانونهاى پاک و گرم خانوادگى وارد نمایند والاّ اگر اطمینان به حسن نیت متصدیان و دفع مفاسد و محظورهاى شرعى و اخلاقى و اجتماعى باشد کسى خواهران مسلمان را از حق بیان و حق دفاع از انجام دادن وظائفى که شرع و عقل بر سبیل فطرت به عهده مرد و زن گذارده است منع نمى کند.)43
15 جمادى الثانیه 1382 / 22 آبان 1341
اسدالله عَلَم در تاریخ 1341/8/21 در مصاحبه مطبوعاتى اعلام کرد: دولت نیز با نظر علما موافق است44 و درباره شرکت زنان در انتخابات باید مجلس تصمیم بگیرد.
عَلَم در تلگرافى که به تاریخ 41/8/22 براى آقایان: گلپایگانى نجفى و شریعتمدارى ارسال کرده آنچه را در مصاحبه مطبوعاتى گفته بوده یادآور مى شود:
(اوّلاً نظریه دولت در مسأله شرط اسلامیت براى انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان انجمنهاى ایالتى و ولایتى همان نظریه علماى اعلام است (با حفظ حقوق اقلیّتهاى مذهبى)….
ثانیاً: سوگند امانت و صداقت در کارها و مصالح عمومى با قرآن مجید است… در مجلس شوراى ملی… نمایندگان اقلیتها در مقابل قرآن مجید با کتاب مقدس خود سوگند یاد کنند.
ثالثاً در مسأله مسکوت بودن عدم شرکت با نوان در انجمنهاى ایالتى و ولایتى که مورد اعتراض قرار گرفته است… دولت نظر آقایان محترم را به مجلسین تسلیم و منتظر تصمیم مجلس خواهد بود.)45
عَلَمْ پاسخى به تلگراف امام نمى دهد; چون به خوبى دریافته بود که وى آشنایى دقیق با مسائل سیاسى دارد و سیاستها و سیاستمدارها را خوب مى شناسد. ساواک در سال 35 درباره برخوردهاى امام گزارش مى دهد:
(برخوردهایى که تاکنون داشته حائز اهمیت است و نمى توان وى را فریب داد.)
با رسیدن تلگراف یاد شده به قم امام خمینى با چند تن دیگر از علما و بزرگان حوزوى تشکیل جلسه مى دهند و به گفت وگو مى نشینند.
امام به خوبى دریافته بوده که اسدالله عَلَم ترفندبازانه مى خواهد جمعیتها و گروه هاى مذهبى و روحانى را فریب دهد و فکر و ذهن و عزم آنان را از لغو تصویب نامه دور کند. به نظر ایشان لایحه اى که در هیأت وزیران تصویب شده با مصاحبه و تلگراف لغو نمى شود بلکه لازم است به طور رسمى در هیأت دولت لغو گردد.
امام با بیان زوایاى قضیّه این نکته را روشن مى سازد; امّا شمارى از علما و روحانیان همین که تلگراف عَلَم به دست آنان رسید دستور برپائى جشن دادند و مردم نیز پنداشتند پیروزى رخ داده به جشن و شادمانى پرداختند و به منزل مراجع رفتند.
امام خمینى وقتى از رویداد آگاه شد آشفته و خشمگین در جمع مردم حاضر شد و از مردم خواست که فریب نیرنگ بازیها را نخورند و به مبارزه ادامه دهند; تا دولت به گونه رسمى تصویب نامه را اعلام کند.
پس از روشن گریهاى امام شادى در مردم تبدیل به خشم و طوفان شد46 و گروه هاى مذهبى و روحانیان پس از چندى پى بردند که رژیم در صدد فریب آنان بوده و این بار مبارزه شتاب بیش ترى گرفت.
جمعه 25 جمادى الثانى 1382/ 2 آذر 1341
پس از افشاى ترفند و نیرنگ رژیم از سوى امام اصناف و بازرگانان قم در نامه اى به امام درباره انتخابات ایالتى و ولایتى دو پرسش از محضر ایشان کردند: تاریخ دقیق پرسش روشن نیست و شاید بین 22 تا 41/8/25 باشد. و اسفند 41 که بعضى
گفته اند به هیچ روى درست نیست.47
(1. آیا مصاحبه را که آقاى نخست وزیر در تاریخ 1341/8/21 با مطبوعات نموده نظر حضرت عالى را تأمین نموده یا خیر؟
2. آیا تلگرافى را که آقاى نخست وزیر در این موضوع براى حضرات آیات نموده قانع کننده هست یا نه؟)
امام خمینى این دو پرسش را در 6 بند پاسخ مى دهد و مانند یک حقوقدان دقیق به ارزیابى پاسخ عَلَم مى پردازد و آن را کافى نمى داند. در این نامه به روشنى به خطر صهیونیست جهانى اشاره دارد و آن را زیان آور به استقلال و اقتصاد کشور مى داند. هشیارانه و دقیق و همه سونگرانه تاروپود سخنان عَلَم را در هم مى ریزد و اعلام مى دارد: سخنان عَلَم هیچ ارزش قانونى ندارد و باید هیأت دولت تصویب نامه را لغو کند. در بند 3 پاسخ نامه امام مى خوانیم:
(وعده اصلاح الزام آور نیست و به هیچ وجه ارزش قانونى ندارد و ما را قانع نمى کند و اگر فرضاً آقاى عَلَم بنویسند: این سه امر که در تصویب نامه مذکور است لغو است باز ارزش قانونى ندارد; زیرا چیزى که در هیأت وزیران تصویب شد به الغاء آقاى نخست وزیر لغو نمى شود و به قوت خودباقى است. بنابراین خطربزرگى که براى اسلام و استقلال و کیان مملکت به واسطه این تصویب نامه که شاید به دست جاسوسان یهود و صهیونیستها تهیه شده براى نابودى استقلال و به هم زدن اقتصاد مملکت به قوت خود به نظر دولت آقاى عَلَم باقى است و دولت خود را ذى حق مى داند که به آن عمل کند هر چند مخالف قانون شرع یا قانون اساسى باشد یا برخلاف احساسات دینى و ملى بیست میلیون جمعیت ایران یا تمام مسلمین باشد; زیرا تا در هیأت وزیران تجدید نظر به عمل نیاید و اصلاح نشود به قوت خود باقى است… این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین
جهان اعلام خطر مى کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستهاست که در ایران به حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت که با این سکوت مرگ بار مسلمین تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه مى کنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شؤون ساقط مى کنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسى یهود است… ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود سکوت نمى کنند و اگر کسى سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر مسؤول و در این عالم محکوم به زوال است.)48
پس از این موضع گیرى امام آقاى گلپایگانى در 1341/8/26 سومین تلگراف خود را در پاسخ به تلگراف عَلَم مخابره کرده و پاسخ وى را قانع کننده ندانسته و خواسته است که براى رفع اضطراب هیأت دولت آن را لغو و یا اصلاح کند.
آقاى مرعشى49 و شریعتمدارى50 در 1341/8/27 در پاسخ تلگراف عَلَم اعلام کردند: پاسخ قانع کننده نیست.
علماى تهران در روز پنج شنبه 24 جمادى الثانى برابر با اول آذر در اطلاعیه اى به روشن گرى پرداختند و ترفندها و نقشه هاى استعمارى و ضداسلامى دولت عَلَم را براى مردم بازگو کردند. و از مردم خواستند که در روز پنج شنبه اول رجب در مسجد سید عزیز اللّه گردهم آیند تا عمق جریانهاى اخیر براى آنان بازگو شود.51
آقاى خوانسارى و دیگر آقایان تهران در این زمینه اطلاعیه دادند.
از شهرستانها طومارها و تلگرافهاى فراوانى به مرکز و قم مخابره شد و روند مبارزه شتاب بیش ترى یافت در روز جمعه 2 آذر یعنى ده روز پس از مخابره تلگراف عَلَم سه گروه از اصناف و هیأتهاى مذهبى تهران و عده اى از طلاب و مردم قم به نزد مراجع از جمله امام خمینى رفتند و پشتیبانى و آمادگى کامل خود را براى ادامه مبارزه اعلام داشتند.
امام در جمع آنان سخنرانى مى کند که بخشى از آن به جاى مانده است:
(شما بیش از پیش در کار خودتان مستقیم باشید و پایدارى نمایید ما هم ثابت هستیم. خطرى که متوجه دین شده است قابل اغماض نیست و لذا به تمام معنى بایستى مسلمانها جدیت نمایند تا این غائله رفع شود.)52
در گرماگرم مبارزه مردم به رهبرى علما علیه لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى جبهه ملى دوم با دولت ارتباط برقرار کرد و انتظار مى کشید در این گیردار مجالى فراهم آید تا به قدرت برسد و در انتخابات شرکت کند.
برابر گزارش ساواک در 41/8/3 از سوى شاه به شمارى از اعضاى سران جبهه ملى مانند:اللهیار صالح دکتر معظمى و دکتر سنجابى و… پیشنهاد پست در دولت مى شود ولى نامبردگان پذیرش هرگونه پستى را مبنى بر اختیارهاى بیش ترى و آن هم با رهبرى مصدق داشته اند.53
جبهه ملى در تاریخ 7 آذر 1341 در اطلاعیه اى خبر دیدار و گفت وگوى خود را با اسدالله عَلَم نخست وزیر به آگاهى مردم رساند. شمارى از اعضاى جبهه ملى به این گفت وگو و مذاکره خرده گرفتند و آن را نادرست دانستند.54
جبهه ملى که دنبال شعار مناسب براى شرکت در انتخابات آزاد در زمان عَلَم مى گشت شعار (اصلاحات آرى دیکتانورى نه) را مطرح کرد و خواستار سلطنت شاه برابر قانون اساسى شد. و ناسازگارى و نظر مخالف با اصلاحات ارضى و لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى نداشت.
1 رجب 8/1382 آذر 1341
با اعلام جلسه در اول رجب از سوى علما و روحانیون برجسته تهران شور و هیجان ویژه اى در مردم پدید آمد.یک هیجان خاصى ایجاد شد.همه گروهها: دانشگاهیان فرهنگیان کارمندان تجار و بازاریان کارگران و… انتظار آن روز را مى کشیدند.بنا بوده روز دوشنبه 28 جمادى الثانى بازار تعطیل شود.55 این تعطیلى چند تعطیلى دیگر نیز در پى داشته پنج شنبه به عنوان اعتراض جمعه برابر معمول و شنبه به مناسبت شهادت امام على النقى(ع).چهار نفر از علماى بزرگ تهران: بهبهانى تنکابنى خوانسارى آملى به اتفاق دیگر علماى تهران بر آن بودند تا به دست آوردن نتیجه در مسجد سیدعزیز الله متحصن شوند و هیأتهاى مذهبى نیز آمادگى خود را براى هرگونه فداکارى اعلام داشتند. حتى یکى از رئیسان هیأتها گفته چهل تن از اعضاى هیأت ما وصیت نامه هاى خود را نوشته اند.در همان زمان که قرار بر تعطیلى بازار بوده شمارى از کارگزاران با آقاى فلسفى دیدار مى کنند و خواستار برگزار نشدن جلسه روز پنج شنبه مى شوند و ایشان در پاسخ تشکیل این جلسه و برگزارى آن را یک وظیفه شرعى و براى مبارزه لازم مى شمرد.56
عَلَم وقتى که متوجه مى شود علما پى به نیرنگ وى برده اند و فریب او را نخورده و به مبارزه ادامه مى دهند در گفت وگویى مى گوید:چرخ زمان به عقب بر نمى گردد.57
آقاى فلسفى شب انتشار این خبر:58 یعنى شبِ چهارشنبه 30جمادى الثانى در مسجد ارک تهران براى انبوه مردم درباره مسائل روز و دیکتاتورى به سخنرانى مى پردازد59 و مى گوید:
(اکنون گذشته است آن زمانى که مانند عین الدوله ها (قبل از مشروطه) در اتاق در بسته به میل خود قانون وضع کنند.) در پاسخ به گفته اسداللّه عَلَم مى گوید:چرخ زمان به عقب برنمى گردد مشروطه به استبداد مبدّل نمى گردد.)
مردم پرشور پس از منبر با شور و هیجان تمام این شعار را تکرار مى کنند و به خیابانها سرازیر مى شوند و موجى بزرگ مى آفرینند.60
عصر چهارشنبه ده نفر از علماى تهران در منزل آقا باقر قمى تشکیل جلسه دادند تا درباره چگونگى برگزارى مجلس فردا به گفت وگو بپردازند.61دولت که خود را درگردابى بس عمیق مى بیند شبانه جلسه اى تشکیل مى دهد و از نخست وزیرى نزدیک ساعت ده به وسیله آقاى عماد تربتى به علماى تهران خبر مى دهند که هیأت دولت تشکیل شده است نظر مساعد همین امشب صادر مى شود آقایان منتظر باشند. ساعت دوازده تصویب نامه هیأت دولت در لغو لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى به اطلاع علما مى رسد.62 همان شب; یعنى41/9/7 تلگرافى به شماره 41776 از عَلَم براى آقاى گلپایگانى مخابره مى شود:
(موضوع در جلسه هیأت دولت مطرح و تصویب شد که تصویب نامه مورخ 41/7/14 قابل اجرا نخواهد بود.)63
و شبانه از چهارتن از علماى بزرگ تهران آقایان: خوانسارى بهبهانى تنکابنى و آملى امضاء مى گیرند که چون برابر تصویب هیأت دولت لایحه انتخابات انجمنهاى ایالتى و ولایتى اجرا نخواهد شد اجتماع روز پنج شنبه اول ماه رجب مورد ندارد.64
آخرین امضاء را ساعت یک شب از آقاى تنکابنى پدر آقاى فلسفى مى گیرند و اطلاعیه آن را رژیم تکثیر و به در و دیوار مى زند. با این حال مردم در روز پنج شنبه دسته دسته به مسجد سیدعزیز الله آمدند و مسجد و بازارهاى پیرامون را جمعیت فرا گرفت.با این که از بلندگوى مسجد اعلام مى شود: تصویب نامه را دولت لغو کرده و خبر آن را به علما رسانده و آنان اطلاعیه داده اند مردم باور نکرده و مسجد را ترک نمى کنند.از این روى آقاى فلسفى به مسجد آمد و خبر لغو تصویب نامه را به مردم رساند و یادآور شد: دولت این خبر را دیشب به آقایان مراجع قم و تهران داده است.65
4رجب 11/1382 آذر 1341
خبر لغو تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى که شب پنج شنبه در تلگرافى به آقاى گلپایگانى مى رسد ایشان روز پنج شنبه اول رجب برابر با هشتم آذر در اعلامیه اى مردم را از لغو تصویب نامه با خبر مى سازد و در اعلامیه دیگرى از علما و عموم مسلمانان در مخالفت با تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى تشکر مى کند.66
گویا امام را از لغو تصویب نامه آقاى بهبهانى با خبر مى سازد. امام پس از این که باخبر مى شود صبح روز پنج شنبه به منزل آقاى شریعتمدارى مى رود و جلسه اى تشکیل مى دهند و در آن جلسه تصمیم مى گیرند تا لغو لایحه را از رادیو و روزنامه ها اعلام نکنند اطلاعیه اى ندهند و قضیّه را پایان یافته ندانند.67 آقاى نجفى مرعشى با پیغام امام جلوى چاپ تلگراف تبریک خود را مى گیرد.68
اعلام نشدن لغو تصویب نامه از رادیو و روزنامه ها خشم مردم تهران و قم را برانگیخت. امام نیز در پیامى خواهان ادامه مبارزه تا اعلام دولت در جراید شد. روز جمعه 9 آذر 1341 شمارى از مردم تهران و شهرستانها براى آگاهى از دیدگاه علما و گرفتن رهنمود به قم آمدند. ساعت 2 بعد از ظهر صحن حیاط و اتاقهاى منزل امام پر از جمعیت شد و اجتماع کنندگان با فرستادن صلوات نسبت به امام ابراز احساسات کردند. و امام در سخنانى ابراز داشت:
(هر چند مضمون تلگرافى که [دولت] براى علماى قم فرستاده قانع کننده مى باشد; ولى تا در جراید رسمى کشور لغو تصویب نامه به طور صریح اعلام نگردد ما نمى توانیم به این تلگراف ترتیب اثر دهیم. و هیأت حاکمه بداند که اگر خبر لغو تصویب نامه را در جراید اعلام نکند ما این تلگراف را کان لم یکن فرض کرده به مبارزه ادامه خواهیم داد.)69
جمعیت به دیدار آقاى شریعتمدارى رفتند ایشان نیز خواهان درج لغو تصویب نامه در روزنامه ها شد. پس از آن جا به منزل آقاى مرعشى رفتند که ایشان در منزل نبود. جمعیت به نزد آقاى گلپایگانى رفتند و ایشان تلگراف نخست وزیر را وافى به مقصود دانست. نظر علماى قم وقتى به وسیله افراد مورد اعتماد به آقاى فلسفى70 مى رسد ایشان شب شنبه در مسجد ارک سخنرانى پرشور و احساس برانگیز دیدگاه علماى قم را در بالاى منبر براى مردم بازگو مى کند و در بخشى از این سخنرانى مى گوید:
( تا فردا شب به دولت فرصت مى دهیم که از طریق جراید و رادیو لغو تصویب نامه را اعلام نماید در غیر این صورت دولت مسؤول عواقب بعدى خواهد بود.)71
نتیجه این شد که اسدالله عَلَم روز شنبه 10 آذر 41 در یک مصاحبه مطبوعاتى لغو تصویب نامه را رسماً اعلام داشت و روزنامه ها نیز در تیتر اول خود نوشتند:
(در هیأت دولت تصویب شد که: تصویب نامه مورخه 41/7/14 قابل اجرا نخواهد بود.)72
در روز 11 آذر 41 برابر با 4 رجب 1382 امام خمینى در اطلاعیه اى از مردم تشکر کرد و تلاش و قیام آنان را ستود. در فراز پایانى اطلاعیه آمده است:
(قیام عمومى دینى شما موجب عبرت براى اجانب گردید; لکن لازم است متذکر شوید که باید مسلمین بیش از پیش بیدار و هوشیار بوده و مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده تر کنند که اگر خداى نخواسته دستهاى ناپاکى به سوى مقدسات آنها دراز شود قطع کنند.)73
آقاى شریعتمدارى74 و آقاى مرعشى75 در 18 آذر در اعلامیه اى تشکر خود را از مردم ابراز داشتند.
امام خمینى در روز دوشنبه 12 آذر برابر با پنجم رجب در آغاز درسهاى حوزه علمیه قم پس از چهل روز تعطیلى به سخنرانى پرداخت و نکته هایى را درباره این مبارزه یادآور شد از جمله گفت:
(قیام قیام قرآنى و دینى بود. به بنده در شبى که بنا بود فرداى آن در مسجد سید عزیزالله براى تنبه دولتها دعا کنند اطلاع دادند: دولت بنا دارد مقاومت کند. ما دیدیم علما در این جا تکلیف دیگرى دارند. من تصمیم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هیچ کس هم نگفتم ولکن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت. اگر خداى نکرده جسارتى به علماى تهران شده بود من یک تصمیم خطرناکى گرفته بودم. اما دولت بعد از نیمه شب متوجه شد نمى شود با قواى مردم مقاومت کرد; در همان نیمه شب از علماى بزرگ تهران کاغذ گرفت که این غائله خاموش شود. تا این که صبح براى علماى قم هم تلگراف زد و ما در منزل آقاى شریعتمدارى بودیم. تلگراف خوب است ولکن خوفى بوده که براى حیله باشد تا این که دیروز مذاکرات زیاد بین این جا و تهران شد تا در جرائد نوشتند.)76
10 شعبان 1382/ 17 دى ماه 1341
دولت پس از شکست در جریان انجمنهاى ایالتى و ولایتى یک بار دیگر قدرت خود را در رویارویى با روحانیت مى آزماید بر آن مى شود به مناسب 17 دى روز کشف حجاب از زنان بى حجاب براى رژه خیابانى و تظاهرات استفاده کند. امام پس از آگاهى از مطلب بى درنگ به دولت هشدار مى دهد که در صورت انجام چنین برنامه اى علماى اسلام در برابر آن همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهرشاد عزاى ملى اعلام خواهند کرد و از مردم خواهند خواست که دست به تظاهرات بزنند و از کارگزاران ابراز تنفر کنند.77 از این روى در سخنرانى 12 آذر خود مى گوید:
(چرا این مطبوعات این قدر آزاد است؟ چرا جشن هفده دى را آزاد مى گذارند؟ اینها وسیله منفوریت است. منفور نکنید سلطان مملکت را. ما نصیحت مى کنیم این هفده دى را به وجود نیاورید. ما مفاسد را مى دانیم. حفظ کنید این مملکت را. ترقیات مملکت به هفده دى نیست ترقى مملکت به دانشگاه است که آن را به این صورت درآورده اید.)78
دولت که در این طرح هم شکست خورد براى فرمانبرى از ارباب ورق دیگرى را در باب اصلاحات! رو کرد.
در روز 19 دى ماه که کنگره دهقانان به کارگردانى ارسنجانى در تهران برگزار شد79 لوایح شش گانه شاه و ملت اعلام گردید و در پى آن دولت اعلام کرد: آن را در ششم بهمن به رفراندم خواهد گذاشت. لوایح شش گانه بدین شرح بود:
(1. الغاء رژیم ارباب و رعیتى با تصویب اصلاحات ارضى ایران براساس لایحه اصلاحى قانون اصلاحات ارضى مصوب 19 دى ماه 1340 و ملحقات آن.
2. تصویب لایحه قانونى ملى کردن جنگلها در سراسر کشور.
3. تصویب لایحه قانونى فروش سهام کارخانجات دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى.
4. تصویب لایحه قانونى سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههاى تولیدى و صنعتى.
5. لایحه اصلاحى قانون انتخابات.
6. لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور تسهیل اجراى قانون تعلیمات عمومى و اجبارى.)80
با اعلام این لایحه هاى شش گانه زمینه براى ادامه مبارزه با رژیم خیلى خوب فراهم شد.
25 شعبان 1382/2 بهمن 41
پس از انتشار لایحه هاى شش گانه بنا به درخواست علماى قم یکى از کارگزاران دولت به نام بهبودى براى گفت وگو به قم آمد و در چند بار دیدگاهها و پیشنهادهاى علماى قم براى رژیم برد و پاسخهاى رژیم را براى آنان آورد که نتیجه اى نداشته است از این روى آقا روح الله کمالوند با هماهنگى علما و مراجع قم بى سروصدا به دربار مى رود.شاه به پندواندرزهاى کمالوند توجه نمى کند و با غرور مى گوید:
(اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم; زیرا اگر نکنم من از بین مى روم و کسانى روى کار مى آیند و به این کارها دست مى زنند که نه تنها هیچ اعتقادى به شما و مرام و مسلک شما ندارند; بلکه این مساجد را بر سر شما خراب خواهند کرد و شما را نیز از بین خواهند برد.)
آن گاه براى فریب روحانیت وعده مى دهد: اگر روحانیت کارشکنى نکند اطمینان مى دهم هر پیشنهادى که داشته باشد برآورده سازم.
به عنوان گله به این نکته اشاره کرده بود که علماى ما باید شاه دوستى را از علماى اهل تسنن بیاموزند که بعد از هر فریضه اى به پادشاه کشور خود دعا مى کنند.
آقاى کمالوند در پاسخ گفته بود:
(آنها مأمورین رسمى دولت هایشان هستند و دعا کردنشان به پادشاه روى انجام مأموریت است مانند: استانداران و فرمانداران ایران…. ولى علماى شیعه در تاریخ هزارساله خود هیچ گاه مأمور حکومتها نبوده و نخواهند بود.باید حسابها را از هم جدا کرد.)
نکته دیگرى که در این گفت وگو آقاى کمالوند به شاه گوشزد مى کند: پیش بینى نشدن رفراندم در قانون اساسى است.مى گوید:
شما دولت مصدق را به جرم رفراندم تحت پى گرد قانونى قرار دادید اکنون چگونه خود به آن دست مى زنید؟
شاه مى گوید: ما رفراندم نمى کنیم (تصویب ملى) انجام مى دهیم.
از این روى مطبوعات و رادیو لفظ (تصویب ملى) را به کار مى برند.81 آقاى گلپایگانى نیز نامه اى به شاه مى نویسد و آن را یکى از علما به دربار مى برد.در گفت وگویى که با شاه دارد شاه به وى مى گوید:
(من اگر این کار نکنم نه سلطنت من و نه عمامه شما باقى مى ماند.)82
امام نخستین شخصیتى است که با آقاى کمالوند در قم ملاقات مى کند83 و علماى قم پس از آن براى گرفتن تصمیم نهایى جلسه اى تشکیل مى دهند.در این جلسه تاریخى دو دیدگاه مطرح مى شود: شمارى با توجه به پیروزى در جریان تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى بر این باورند که باید با اصلاحات آمریکایى مبارزه شود و شمارى دیگر بر این باورند که شاه ایستادگى مى کند و داراى ارتشى سراپا مسلح است و روحانیت کوچک ترین وسیله اى براى مبارزه ندارد و مشت با درفش سازوارى ندارد.
امام خمینى پس از گفت وگوها و بیان نظرها شرایط حساس روز را مى شکافد و درباره خطرى که کیان دین را تهدید مى کند هشدار مى دهد:
(آقایان توجه داشته باشند که با وضعى که پیش آمده آینده تاریک و مسؤولیت ما سنگین و دشوار مى باشد…. آن که روبه روى ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مى باشد شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگى قرار گرفته… خطرى که اکنون عموم مردم را تهدید مى کند بزرگ تر از آن است که به توان از آن چشم پوشید.ملت اسلام در معرض فنا و نیستى قرار خواهد گرفت… کارى که از ما ساخته است بیدار کردن و متوجه ساختن مردم است آن وقت خواهید دید که داراى چه نیروى عظیمى خواهیم بود که زوال ناپذیر است و توپ و تانک هم حریف آن نمى شود.)84
پس از سخنان امام خمینى قرار مى شود که مراجع و علماى حاضر در جلسه هر یک با صدور اطلاعیه اى با رفراندم به مخالفت برخیزند و به افشاگرى علیه رژیم دست بزنند.آقاى گلپایگانى در 1341/11/1 طى اطلاعیه اى راجع به رفراندم مى نویسد:
(مراجعه به آراى عمومى در قبال احکام شرعیه بى مورد و موجب نگرانى علماى اعلام و عموم مسلمین و مضّر به استقلال و مصالح مملکت است و این گونه عملیات غیر قانونى و به دلائل متعدد صحیح نیست.)85
امام خمینى در پاسخ پرسش گروهى از مؤمنان تهران که نظر ایشان را درباره رفراندم خواسته بودند بامداد سه شنبه 2بهمن41 در اعلامیه اى به نقد قانونى رفراندم مى پردازد و این رفراندم اجبارى را مقدمه اى براى از بین بردن مذهب مى داند:
(اساساً رفراندم یا تصویب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد و … به پاره اى اشکالات اشاره مى نماییم:
1. در قوانین ایران رفراندم پیش بینى نشده….
2.معلوم نیست چه مقامى صلاحیت دارد رفراندم نماید و این امرى است که باید قانون معین کند.
3. در ممالکى که رفراندم قانونى است باید به قدرى به ملت مهلت داده شود که یک یک مواد آن مورد نظر و بحث قرار گیرد….
4. رأى دهندگان باید معلوماتشان به اندازه اى باشد که بفهمند به چه رأى مى دهند….
5. باید رأى دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچ گونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود.)86
هنوز مدتى از نشر و پخش اعلامیه امام و دیگر مراجع نگذشته بود که بازاریها و کسبه جنوب شهر تهران دست از کار کشیده و به خیابانها سرازیر شدند.و فریاد بر آوردند: (رفراندم قلابى مخالف اسلام است ) بازار یک سره تعطیل شد و تظاهراتى باشکوه برپا گردید و آقاى خوانسارى و شمار بسیارى از علما و روحانیون در پیشاپیش تظاهرکنندگان به حرکت درآمدند و به منزل آقاى بهبهانى نزدیک سه راه سیروس که رسیدند آقاى بهبهانى به استقبال مردم و علما شتافت.87
آقاى فلسفى در آن جا به سخنرانى پرداخت و در پایان این شعار تکرار کرد:(ایران کشور خفقان است.مرگ بر خفقان )
در پایان افزود: قرار است بازار سه روز تعطـیل شود.88 در همین راهپیمایى 41/11/2 89 آقایان: خوانسارى و بهبهانى در اعلامیه اى حرام بودن رفراندم را اعلام کردند.اعلامیه را به دست آقاى فلسفى دادند و ایشان متن آن را براى مردم خواند و اعلام داشت: آقایان بعداز ظهر در مسجد سیدعزیزالله در بازار تهران که آقایان خوانسارى و بهبهانى نیز به آن جا مى روند حضور یابند.90
بعد از ظهر مردم به مسجد رفته و علیه رفراندم شعار دادند.پلیس آقاى فلسفى را از رفتن به مسجد باز داشت و ایشان تا بعد از رفراندم در منزل پدرش اقامت گزید.91 کامیونهاى پلیس در وسط بازار قرار گرفتند و نیروهاى پلیس به مردم حمله ور شدند و
در مسجد را بستند.آقاى خوانسارى در راه رفتن به مسجد مورد حمله قرار گرفت.در آغاز پلیس مردم پیرامون ایشان را به چماق و باطوم و قنداق تفنگ پراکنده ساخت آن گاه نسبت به ساحت مرحوم خوانسارى بى احترامى روا داشت که ایشان به منزل باز گردید و در منزل محصور شد. شهید محلاتى در این هنگام با ایشان همراه بوده است.92
این برخورد ناشایست سبب شد که آقاى خوانسارى از آن به بعد وارد مسائل سیاسى نشود.و آقاى بهبهانى نیز با تهدید پلیس در منزل ماندگار شد.93
چهارشنبه 26 شعبان 3/1382 بهمن 1341
پس از انتشار اعلامیه امام و در آستانه ورود شاه به قم شمار زیادى از اهالى پایین شهر در روز سوم بهمن به قصد زیارت حرم مطهر در حالى که قرآن در دست داشته و فریاد مى زدند: (ما تابع قرآنیم رفراندم نمى خواهیم) راه افتادند و هنگامى که به میدان آستانه رسیدند و جمعیت انبوه شد گروهى از اوباش به دستیارى و برنامه ریزى ساواک با شعار:(جاوید شاه ) با مردم رو در رو و درگیر شدند. مردم نیز به آنان حمله ور شده و عکسهاى شاه را از هم دریدند.مأموران شهربانى براى رهایى اوباش از دست مردم غیور به مردم یورش آوردند و مردم به مقاومت پرداختند.شعار ( اسلام پیروز است استبداد محکوم است ) فضا را آکنده بود و ماشین شهربانى در آتش خشم مردم مى سوخت.پس از چندى کامیونهاى ارتشى نظامیان مستقر در پادگان منظریه را براى رویارویى با مردم به قم آوردند.در و پنجره مدرسه فیضیه را که مردم به آن پناه برده بودند خرد کردند و دست به غارت یازیدند.مزدوران نظامى زیانهاى بسیارى به مردم متدین و طلاب زجر کشیده وارد ساختند و شمارى نیز مجروح شدند.
روزنامه هاى عصر به تحریف واقعه پرداختند و اعلام کردند:
(کشاروزان قم با طلاب زدوخورد کردند و از طرف روحانیون از دولت تقاضا شد نظم را برقرار کند و دولت فورى اقدام کرد.)94
به دنبال این حمله ددمنشانه ارتش به مردم و مدرسه فیضیه امام خمینى در ظهر روز 26 شعبان سوم بهمن در اعلامیه اى پرشور و هیجان انگیز و روشن گر پرده از روى حرکت شوم رژیم ننگین پهلوى برداشت:
(إنّا للّه و انا الیه راجعون.بعد از نصایح بسیار و اداء وظیفه روحانیت نتیجه این شد که امروز که 26 شهر شعبان است از اوائل روز عده اى رجاله با مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بى پناه قم و طلاب و روحانیون حمله کرده و اهانت نمودند و بسیارى را کتک زدند و به زندان بردند.جمعى از مأمورین و رجاله به مدرسه فیضیه مجاور حرم مطهر ریخته و تیراندازى کردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند و به بازار و خیابان قم ریخته و بعضى دکانها را غارت کردند و در و پنجره و شیشه مغازه ها را شکستند. هیچ کس پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیت برسد. این است حال ما در این ساعت که ظهر است و عاقبت امر معلوم نیست چه خواهد شد.این است معناى طرفداران دولت از دیانت و این است معناى آزادى رأى و رأى دهندگان….)95
(متأسفانه در چاپ جدید صحیفه نور تاریخ این اعلامیه به اشتباه 42/1/2 ثبت شده است.آقا یا آقایان تصحیح کننده چون دیده اند در متن اعلامیه از حمله نظامیان به مدرسه فیضیه سخن به میان آمده پنداشته اند این واقعه مشهور یورش به فیضیه است که در تاریخ 42/1/2 رخ داده است توجه نکرده اند که این یورش به مدرسه فیضیه 26 شعبان دو ماه قبل از 25 شوال; یعنى 2 فروردین رخ داده است. اشتباه در تنظیم تاریخ اعلامیه ها و سخنان امام در جاهاى دیگر صحیفه نیز به چشم مى خورد. این در حالى است که در چاپ اوّل تاریخ آن صحیح ضبط شده است.)
شهر قم به دنبال زد وخورد اوباش و مأموران با مردم در سوم بهمن به صورت یک شهر جنگ زده در آمد و منزلهاى علما و مراجع در حلقه محاصره شدید نیروهاى نظامى و انتظامى قرار گرفت و روحانیان را که براى تبلیغ ماه رمضان از قم خارج مى شدند به بازداشتگاه مى بردند. عصر روز سوم بهمن یک روز پیش از ورود شاه به قم مراجع و روحانیان برجسته جلسه اى با حضور امام تشکیل مى دهند. فرماندار قم درخواست دیدار با علما مى کند. و پس از پذیرفته شدن در جلسه حاضر و مراتب تأسف رژیم را از رویدادها به اطلاع آقایان رساند و پیشنهاد مى کند براى برطرف شدن سوء تفاهمها آقایان علما با شاه دیدارى در قم داشته باشند. امام خمینى پیش از دیگران لب به سخن مى گشاید و مى گوید:
(… با یورش وحشیانه دیروز مأمورین دولت به علما و مردم شریف تهران و هتک اهالى محترم قم و جامعه روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزه مقدسه دیگر جاى هیچ گونه تفاهم و حسن مراوده با دستگاه حاکمه باقى نمانده است و هیچ راهى جهت ملاقات با شاه وجود ندارد مگر آن که شاه براى جبران اهانت و تجاوزى که به حریم مقدس روحانیت شده آقاى عَلَم را به عنوان مجرم اصلى از مقام نخست وزیرى عزل نماید و به این بگیرو ببندها و اعمال پلیسى پایان بخشد تا راه براى ملاقات و مذاکره با او هموار گردد.)96
دیگر علماى حاضر در جلسه نیز سخنان امام را تأیید مى کنند و فرماندار قم سرافکنده جلسه علما را ترک مى کند. علما در این جلسه تصمیم گرفتند: فردا علما و مردم از منازل خود بیرون نیایند و کسى با شاه دیدار نکند. مردم برابر توصیه امام عمل مى کنند و این نخستین رویارویى امام خمینى با شخص شاه بوده97 که به شدت وى را ناراحت کرده تا آن جا که در سخنرانى خود در قم در روز 4 بهمن به شدت به لجن پراکنى علیه علما و روحانیت پرداخت و آنان را (ارتجاع سیاه) و بدتر از (ارتجاع سرخ) مى نامد و با واژگان زشت و ادبیات لمپنى از روحانیت نام برد که این حرکت ناهنجار به دور از خرد ژرفاى کینه او را به روحانیت و اسلام نمایاند.98
عصر روز چهارشنبه سوم بهمن صدها نفر از علما و روحانیان برجسته تهران در منزل آقاى غروى کاشانى گردآمدند. پلیس به منزل آقاى غروى یورش برد و پس از ضرب و شتم شمارى از روحانیان و واعظان را دستگیر و به زندان افکند. این دستگیرى دسته جمعى از شهریور 1320 تا آن روز سابقه نداشته است.
امام خمینى پس از اطلاع از این جریان در همان روز و یا روز بعد از آن اعلامیه بسیار تندى داد و آنچه بر ملت در این چند وقت گذشته بازگو کرد و نوشت:
(مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علماى اسلام بعضى محصور و بعضى محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزه هاى علمیه را هتک کنند و طلابِ بى پناه را کتک بزنند و بازار مسلمین را غارت کنند و در و پنجره مغازه ها را بشکنند. در تهران حضرت آیت اللّه خوانسارى و حضرت آیت اللّه بهبهانى را در محاصره شدید قرار دادند و عده اى از علماى محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند و ما از آنها به هیچ وسیله نمى توانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک مى کنند که به علما و روحانیین اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع مى شوند که براى تبلیغ اسلام در نواحى ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطى مى کنند. به خداى متعال من این زندگى را نمى خواهم.
إنّى لا أرى الموت إلاّ سعادة ولا الحیوة مع الظّالمین الاّ بَرَماً. کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علما و اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مى نمایند و با استعمار مخالفت دارند. این است حال ما تا آقاى عَلَم و اَرْسنجانى چه بگویند؟)99
ارسنجانى که امینى وى را به وزارت کشاورزى گمارده بود در دولت عَلَم نیز تا 20 اسفند 41 بر وزارت باقى ماند سپس کنار گذاشته شد و به عنوان سفیر ایران به ایتالیا رفت.100
اشاره امام به وزیر کشاورزى شاید از آن جهت باشد که شاه به بهانه تقسیم اسناد
مالکیت تقسیم اراضى به قم سفر کرده بود101 که از سوى ارسنجانى طرح ریزى شده بود.
با تأسف در چاپ جدید صحیفه نور102 این اعلامیه مربوط به فروردین 42 دانسته شده که صحیح نیست اول بهمن 41 درست است که در چاپ اول آمده است.103 زیرا در فروردین 42 ارسنجانى وزیر نبوده و با توجه به محتواى اعلامیه صدور آن را سوم و یا چهارم بهمن درباره رخدادهاى قم و تهران باید دانست. شهید محلاتى گوید:
(وقتى در قم نحوه برخورد ارتشیها را با مرحوم خوانسارى تشریح کردم امام فرمودند: دیگر وظیفه ما دفاع از روحانیت است و اعلامیه شدیدى داد که من آن را در تهران چاپ کردم.)104
آن اطلاعیه که شهید محلاتى در این فراز نام مى برد گویا همین اطلاعیه باشد. آقاى گلپایگانى نیز در تلگرافهاى جداگانه اى که براى آقاى خوانسارى و بهبهانى در 3 بهمن ارسال کرده از وضعیت پیش آمده اظهار نگرانى کرده است.105 در مجله (حضور) تلگرافى از شاه به آقاى گلپایگانى براى نخستین بار منتشر شده است. چون تاریخ نداشته آن را مربوط به مبارزه با تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى دانسته اند106; امّا با توجه به این که به دستگیرى علما اشاره شده باید مربوط به این برهه باشد. پس از اعلامیه امام جامعه روحانیت مرکز در اطلاعیه خود با اشاره به رخدادهاى روز دوم بهمن و دستگیرى علما و وعاظ و حمله رژیم به طلاب قم بر تحریم رفراندم برابر فتواى علما تأکید کرده است.107
در همین تاریخ دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران نیز در اعلامیه اى با اشاره به مبارزات روحانیت پشتیبانى خود را از مبارزه روحانیت اعلام داشته است.108 در روز چهارم بهمن شمارى از چاقوکشان سازمان ضدامنیت تهران در حالى که سرتیپ حکیمى پیشاپیش آنان حرکت مى کرده با شعار (جاوید شاه) به دانشگاه یورش برده اند پلاکارتها را پاره و به آتش کشیده به آزمایشگاه حمله برده و وسائل آن را در هم شکسته و دانشجویان را در سر کلاسها با چوپ و چماق کتک زده اند. پس از آن در 6
بهمن براى اجراى رفراندم در تهران حکومت نظامى بر قرار شده109 و در قم و مشهد نیز اختناق پلیسى چتر خود را گسترانده است.110
هم زمان با دستگیرى علما در سوم بهمن در چهارم بهمن شمار زیادى از مخالفان از جمله رهبران نهضت آزادى آقایان: سید محمود طالقانى مهدى بازرگان یداللّه سحابى عزت اللّه سحابى دکتر شیبانى و شمارى از جبهه ملى دستگیر شدند. بیش تر بازداشت شدگان نهضت آزادى محاکمه و محکوم مى گردند; اما نیروهاى جبهه ملى کم کم از زندان رها مى شوند.111
در روز 7 بهمن 1341 روزنامه ها از قول منابع رسمى نوشتند: در رفراندم 6 بهمن 5 میلیون و 600 هزار ایرانى به اصلاحات رأى دادند و شمار آراى مخالفان نیز ر قمى معادل 4150رأى اعلام شد. کاخ سفید از این رفراندم خرسند شد. جان اف کندى رئیس جمهور آمریکا در 13 بهمن 41 پیروزى شاه را به وى تبریک مى گوید و سفیر انگلیس در دیدار با اسداللّه عَلَمْ خشنودى ملکه انگلیس را از برگزارى رفراندم به او ابلاغ کرد و اتحاد جماهیر شوروى نیز برنامه هاى شاه را ستود.
امام خمینى چند روز پیش از ماه رمضان پیشنهاد داد: براى روشن تر ساختن موضع علماى اسلام در برابر رژیم شاه مراسم نماز جماعت و وعظ و تبلیغ در سراسر ماه رمضان که از دوشنبه 8 بهمن آغاز مى شود تعطیل شود و در اطلاعیه هایى علت این تعطیلى به دنیاى اسلام اعلام گردد. این طرح در مساجد: تهران اصفهان شیراز و بسیارى از شهرها اجرا شد اما با وسوسه مأموران امنیتى و با صحنه سازیها و شایعه هاى گوناگون: دولت مى خواهد مساجد را بگیرد براى مسکن کودکان سر راهى خوابگاه سربازان و… شمارى این اعتصاب را شکسته اند و طرح به طور کامل اجرا نشد.112
13 رمضان 82/ 19 بهمن1347
در این تاریخ گروهى از افسران عراقى با پشتیبانى حزب بعث عراق به رهبرى عبدالسلام عارف علیه عبدالکریم قاسم دست به کودتا زدند
.
ییک ماه بعد در سوریه بعثیها دست به کودتا زدند و قرارداد اتحادیه عراق سوریه و مصر در 28 فروردین 42 در قاهره به امضاء رسید.113
1 شوال 1382 / 7 اسفند 1341
پس از به پایان رسیدن ماه رمضان در روز عید سعید فطر گروهى از مردم تهران و شهرستانها برابر سنّت سالهاى پیشین به قم وارد شدند و براى ابراز پشتیبانى از حرکتهاى ستم ستیزانه روحانیت به دیدار علما و مراجع رفتند.
در آن روز امام خمینى براى جمع سخن مى گوید و یادآور مى شود:
(علما از این خفقان ترسى ندارند و به گونه هاى مختلف رسالت خویش را به انجام مى رسانند. شما آقایان محترم در هر مقامى که هستید با کمال متانت و استقامت در مقابل کارهاى خلاف شرع و قانون این دستگاه بایستید. از این سر نیزه هاى زنگزده و پوسیده نترسید این سرنیزه ها به زودى خواهد شکست. دستگاه حاکمه با سر نیزه نمى تواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند دیر و یا زود شکست مى خورد…. خوب است که قدرى عبرت بگیرند بیدار شوند و در سیاست خود تجدید نظر کنند. به جاى قانون شکنى و به زندان کشیدن علما و محترمین به جاى سرنیزه و قلدرى در مقابل درخواست ملت تسلیم شوند و به این حقیقت توجه کنند که با سر نیزه نمى توان ملت را ساکت و تسلیم کرد با زور و قلدرى نمى توان روحانیت را از وظایفى که اسلام به عهده آنان گذاشته است بازداشت.)114
ساواک نیز در گزارشى دراز دامن از دیدار مردم تهران با امام خمینى سخن گفته و مطالب بیش ترى از آنچه در (کوثر) (مجموعه سخنرانیهاى امام با تحلیل چاپ احیاى آثار امام) آمده گزارش داده است. نکته شایان توجهى که در پایان گزارش آمده درباره پهلوان نامور کشورمان غلامرضا تختى است که نشان مى دهد رژیم چقدر به پیوند این پهلوان ملّى با علما و امام خمینى حساس بوده است:
(ساعت 14 روز 41/12/7 مشاهده شد که غلامرضا تختى به اتفاق یکى از دوستانش وارد قم شدند و چند نفر از اعضاء جبهه ملّى با او تماس گرفتند و جریان سخنرانى خمینى را به او بازگو کردند و به وى ابلاغ کردند که به دیدن آقایان: شریعتمدارى و خمینى به منزل آنها برو و ایشان هم گفتند: مى روم.)115
2 شوال 1382/ 8 اسفند 1341
دستگاه شاه براى قانونى کردن رفراندم برابرسازى آن با قانون اساسى به تکاپو و تلاش برخاست. شاه در هشتم اسفند ماه 1341 در کنفرانس اقتصادى تهران بر مشارکت آینده زنان در انتخابات پاى فشرد.116 براساس آن دولت لایحه اى را تهیه کرد که پس از انتشار علما و مراجع به نقد آن پرداختند. براى نقد این لایحه و آگاهاندن مردم از زوایاى آن اطلاعیه اى از سوى علما پس از جلسه اى که منزل امام برگزار مى شود117 نشر مى یابد. گویا متن اطلاعیه از سوى امام خمینى تنظیم و بدون توجه به رتبه علمى شمارى از مراجع و اساتید حوزه امضاى خود را بر آن نگاشتند.118 ساواک گزارشى از این جلسه داده است.119
این هماهنگى و وفاق بزرگ علماى دین خوشحالى و شادمانى فضلا و طلاب حوزه و مردم متدین را فراهم آورد و رژیم را سخت تکان داد. تاریخ این اعلامیه جایى ثبت نشده; اما با توجه به سخنان شاه در هشتم اسفند و حمله به علما به خاطر این اعلامیه در 23 اسفند در پایگاه نیروى هوائى دزفول120 باید صدور آن را بین 10 تا 15 اسفند دانست.
در 12 اسفند اطلاعیه اى در همین باره از سوى سید عبداللّه شیرازى121 در 20 اسفند اعلامیه اى همانند اعلامیه 9 امضایى از سوى سید محمد صادق روحانى122 صادر شد. در 21 اسفند پرسشهایى در این باره از آقاى مرعشى مى شود.123
16 شوال 22/1382 اسفند 1341
امام خمینى در 16 شوال اعلامیه اى خطاب به علما و روحانیون صادر کرد و در آن نوشت:
(چون دستگاه حاکمه مى خواهد با تمام توان احکام ضرورى اسلام را از بین ببرد عید امسال را به عنوان عزا اعلام مى کنم.)124
آقاى شریعتمدارى نیز در روز 17 شوال اعلامیه اى همانند آن نشر داد.125 به نظر مى رسد بین او و امام در این باره مشورتى صورت گرفته است. آقاى میلانى126 و روحانى127 نیز در این باره اعلامیه دادند. امام در نامه اى به آقاى فلسفى از ایشان مى خواهد در این باره اعلامیه بدهد.
امام سفارش مى کند در اطلاعیه از شهادت امام صادق سخن به میان نیاید بلکه یادآورى شود: به خاطر ضربه هایى که دولت به اسلام زده است عید را عزا اعلام مى کنیم.128
علماى تهران در اطلاعیه اى به تاریخ 12/28 با امضاى 46 تن که در آغاز آن امضاى آقایان: تنکابنى و محمد تقى آملى دیده مى شود عید 42 را عزا اعلام مى کنند.129 در همین تاریخ آقاى بهبهانى در اعلامیه جداگانه اى عید را عزا اعلام کرده است.130
اعلامیه دیگرى از امام خمینى درباره طرحهاى دولت و اعلام عزا منتشر شده که تاریخ ندارد و گویا 27 یا 28 اسفند و در آستانه عید منتشر شده است:
(بسم اللّه الرحمن الرحیم. انّا للّه وانّا الیه راجعون. روحانیت امسال عید ندارد.
دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدّسه اسلام تجاوز کرد و به احکام مسلّمه قرآن قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شرف هتک است و دستگاه جابر با تصویب نامه هاى خلاف شرع و قانون اساسى مى خواهد زنهاى عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافکنده کند.
دستگاه جابره در نظر دارد تساوى حقوق زن و مرد را تصویب کند; یعنى ا حکام ضروریّه اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد; یعنى دخترهاى هیجده ساله را به نظام اجبارى ببرد و به سربازخانه ها بکشد; یعنى بازور سرنیزه دخترهاى جوان عفیف مسلمانان را به مراکز فحشاء ببرد. هدف اجانب قرآن و روحانیت است… ما باید به نفع یهود آمریکا و فلسطین (اسرائیل) هتک شویم به زندان برویم…. قرآن و روحانیت باید سرکوب شود. من این عید را براى جامعه مسلمین عزا اعلام مى کنم تا مسلمین را از خطرهایى که براى قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم…. من چاره در این مى بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسى کنار برود….)131
در هنگام سال تحویل هنگام خاموشى چراغهاى حرم بسیارى از این اعلامیه در میان جمعیت پخش مى شود. برابر گزارش ساواک در 42/1/7 در روز سوم فروردین همین اعلامیه به وسیله کسانى به طور محرمانه در منزلهاى افسران ارتش انداخته مى شود.132 شاه نیز در روز 12 فروردین 1342; یعنى دو هفته پس از انتشار اعلامیه امام در مشهد به پندار خود به آن پاسخ مى دهد:
(یکى از این ناشرین انتشار داده که دختران 18 و 19 ساله را مى خواهند به نظام وظیفه ببرند. در حالى که ما از تعداد افراد نظام وظیفه کم مى کنیم….)133
گویا شاه از امکان اثرگذارى این اعلامیه در میان مردم و ارتشیان وحشت داشته که به طور کلى منکر چنین مطلبى مى شود.
از خاطرات آقاى خرم آبادى استفاده مى شود که آقاى کمالوند ده روز پیش از عید از خرم آباد به قم مى آید و با شاه دیدار مى کند134 برابر گزارش ساواک وى که پیش از عید به قم آمده در روز 42/1/11 به تهران مى رود. اگر منظور وى دیدار با شاه باشد باید
آن را دیدار دوم وى دانست.135
با توجه به این که دیدار آقاى کمالوند از سوى دولت پیشنهاد شد136 و برابر مدارک ساواک از خرم آباد تا قم و تهران تحت نظر بوده است دولت با برنامه در روز 2 فروردین به مدرسه فیضیه حمله کرد تا در مذاکره با آقاى کمالوند از حربه تهدید براى به سازش کشیدن مراجع استفاده کند.
رژیم پس از این واقعه موفّق شد آقاى شریعتمدارى را با خود همراه کند.
23 شوال 1382/29 اسفند 1341
پس از اعلامیه امام علیه دولت عَلَم و عزاى ملى اعلام شدن سال جدید از سوى ایشان در واپسین روزهاى سال 1341 قم از وضع عادى خارج شد و رژیم کامیونهاى ارتشى پر از سرباز را به شهر گسیل داشت و با این حرکت شهر را در یک رعب و وحشت عمیق فرو برد. امّا امام خمینى فضاى ترس و خفقان را در هم مى شکند. وى در مسجد اعظم قم در آخرین درس سال 41 و در آستانه سال جدید آمادگى خود را براى فداکارى در راه اسلام ابراز داشت و از طلاب خواست آنان نیز آماده هرگونه از خودگذشتگى باشند:
(… براى چه باید از تهدید اینها بترسم. من امسال 63 سالم تمام است. پیغمبر اکرم 63 سالش بود که وفات کرد [گریه حضار]… خود را آماده کنید براى کشته شدن خود را آماده کنید براى زندان رفتن خود را آماده کنید براى سربازى رفتن خود را آماده کنید براى کتک و اهانت; خود را آماده کنید براى تحمل مصائبى که در راه دفاع از اسلام و استقلال براى شما در پیش است…. کمربندها را محکم ببندید براى حبس براى تبعید شدن براى سربازى رفتن براى عمامه برداشتن….)137
جمعه 25 شوال 1382 / 2 فروردین ماه 1342
با موضع گیریهاى روشن علما و مراجع و اعلام عزاى عمومى در عید 1342 رژیم در صدد برآمده بود با تهدید علما را از صحنه مبارزه خارج و به سازش بکشاند. به نوشته سپهبد مبصر معاون رئیس شهربانى آن زمان آهنگ حمله به فیضیه که در روز دوم عید رخ داد در روزهاى آخر سال 1341 با تشکیل کمیسیونهایى مورد بررسى قرار گرفته و به اجرا گذاشته شد.138
از مجموع گزارشهاى ساواک و رویدادهاى آن زمان استفاده مى شود که رژیم شاه براى از صحنه خارج کردن مراجع و پایان دادن به مبارزه آنان و شناسایى افراد سازش ناپذیر طرح چند سویه اى را با مراحل گوناگون پى ریزى کرده بود:
1. پدید آوردن فضاى ترس و وحشت در میان روحانیان و مراجع.
2. مذاکره و سازش با درخواست دیدار آقاى کمالوند با شاه و دولت.
از اسناد مربوط به آقاى کمالوند که در کتاب خاطرات آقاى خرم آبادى چاپ شده بر مى آید که ایشان براى گفت وگو و حلّ اختلاف دربار و مراجع برگزیده شده بود. وى در 41/12/23 از خرم آباد به قم مى آید139 و پس از دیدن کشتار فیضیه و دیدار با کلیه آیات قم و فرماندار قم در روز 42/1/11 رهسپار تهران مى شود.140
از آن جا که کشتار فیضیه در زمان حضور آقاى کمالوند در قم رخ مى دهد معلوم مى شود دستگاه براى این کشتار برنامه داشته و این واقعه اتفاقى نبوده است. مى خواسته از این راه دست بالا را در گفت وگوها داشته باشد و علما را به سازش وا دارد.
3. برنامه این بوده که اگر این گفت وگوها به نتیجه نرسید علیه کسانى که به سازش تن در نمى دهند دستگاه تبلیغاتى و دروغ پراکنى رژیم به کار افتد و با پخش شب نامه هاى جعلى علما و روحانیان را بى اعتبار کنند.
4. با تهدید به سربازى بردن طلاب مراجع را تحت فشار قرار دهند و اگر سازش نکردند این طرح را به اجرا بگذارند; از این روى رژیم براى بار دوّم از آقاى کمالوند مى خواهد به تهران بیاید و در روز ورود ایشان به قم شمارى از طلاب را به عنوان سرباز
دستگیر مى کنند141 که یکى از موارد گفت وگوهاى ایشان با کارگزاران دولتى در قم درباره سربازى طلاب است142. گویا در این سفر ایشان تنها با دولتیان به گفت وگو پرداخته است.143
اجراى طرح با حمله به فیضیه در روز دوم فروردین آغاز گردید. در آن روز سه مجلس در قم تشکیل شد که زمینه را براى اجراى طرح فراهم ساخت.
1. منزل امام.
2. مدرسه حجتیه مجلس آقاى شریعتمدارى.
3. مدرسه فیضیه مجلس آقاى گلپایگانى.
دو جلسه نخست صبح و جلسه سوم بعد از ظهر از طرف آقاى گلپایگانى برگزار شد. از ظاهر امر بر مى آید که احتمال حمله در دو جلسه اول بیش تر بوده; زیرا برگزار کنندگان آن دو جلسه عید را عزا اعلام کرده بودند امّا به جلسه سوم یورش برده مى شود; زیرا امام شگرد و ترفند آنان را افشا کرد و برنامه اى ریخت که ناگزیر نباید طرح در آن جا اجرا بشود بدین گونه:
شمارى از مأموران و آشوبگران بى هنگام صلوات فرستادند. امام پى به شگرد اینان برد به یکى اطرافیان حاضر در جلسه سخنانى گفت و وى پشت تریبون قرار گرفت و اعلام داشت:
(به افرادى که مأموریت اخلالگرى و ایجاد هرج ومرج در این مجلس را دارند اتمام حجت مى کنم که اگر یک بار دیگر حرکت سوء… نشان دهند… فوراً به طرف صحن مطهر حرکت مى کنم و در کنار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) سخنانى را که لازم است به گوش مردم برسد شخصاً ایراد خواهم کرد.)
به دنبال این سخنان مجلس آرام گرفت و مسأله اى پیش نیامد; زیرا به گفته امام مأموران مى باید با مسؤولین رده بالا تماس بگیرند.144
درباره مجلس مدرسه حجتیه که مأموران به آن جا حمله نکردند آقاى رفسنجانى مى گوید:
( در مدرسه حجتیه هم اطرافیان آقاى شریعتمدارى بودند و شایع بود که دو تا از پهلوانهاى قم ـ میره ایها که مدیریت آن مجلس با آنها بود ـ روابطى هم با شهربانى داشتند و به صورتى مسأله را حل کردند و قرعه فال افتاد به نام مدرسه فیضیه.)145
در بعدازظهر شمارى از بازاریان که بعدها (جمعیت مؤتلفه اسلامى) را تشکیل دادند به دیدار امام آمدند و یکى از افراد شعرى مى خواند:
عید ما روزى بود کز ظلم آثارى نباشد هیچ مظلومى گرفتار ستم کارى نباشد146
مزدوران شاه برنامه خود را در فیضیه به اجرا گذاشتند. زمانى که آقاى انصارى بالاى منبر بود مأموران و اوباش با فرستادن صلواتهاى پى در پى نظم مجلس را به هم ریختند و پس از آن با شعار جاوید شاه به جان مردم افتادند. شمارى را زخمى و مجروح و شمارى را با پرت کردن از طبقه بالا به پایین به شهادت رساندند.
دهها نفر در این فتنه شوم جان خود را از دست دادند که تنها هویت سه تن از آنان روشن شد: سید یونس رودبارى و دو تن از پیشه وران قم. در این غوغا و آشوب آقاى گلپایگانى که مجلس از ایشان بود و در آن جا حضور داشت به یکى از اتاقهاى مدرسه برده شد تا آسیبى به ایشان نرسد.
زمانى که امام از ویران گرى و آشوب و کشتار طلاب و مردم در فیضیه با خبر شد به میان مردم وحشتزده اى که در بیرونى خانه اجتماع کرده بودند آمد.
شهید عراقى147 و آقاى لواسانى در این زمان فرا رسیدند. آن دو در فیضیه بودند و شاهد واقعه. در آن جا مى شنوند که اوباش و مأموران آهنگ یورش به منزل امام را دارند. از این روى محمد صادق لواسانى تأکید مى کرد که دَرِ خانه امام بسته شود. امام نپذیرفت. زمانى که روى حرف خود زیاد پاى فشردند امام گفت: (من باید به فیضیه بروم و ببینم به طلبه هایم چه مى گذرد). با خواهش امام را از رفتن باز داشتند.148
سید یونس رودبارى را که در فیضیه آسیب دیده بود به منزل امام آوردند. و شخص امام از وى پرستارى مى کرد149; ولى بر اثر جراحتهاى زیاد به شهادت رسید. در
روز سوم فروردین هم جمعى به خاک و خون کشیده شدند.
مدرسه طالبیه تبریز نیز با رویدادى همانند آنچه در مدرسه فیضیه قم رخ داد رو به رو گردید که به زد و خورد مأموران ساواک و طلاب انجامید و در این درگیرى یکى از مأموران شهربانى کشته شد. به دنبال این حادثه صدها کماندو با اسلحه گرم و سرد به مدرسه یورش بردند. مردم قم وقتى مى شنوند بناست به منزل امام حمله شود خود را به منزل امام رساندند; امّا امام از مردم خواست که به منزلهاى خود برگردند.
در روز سوم فروردین امام مردم را برانگیخت از مدرسه فیضیه دیدن کنند و به بالین روحانیان آسیب دیده در بیمارستانها بروند.150
شاه در این حرکت نیز شکست خورد. حرکت نابخردانه و کینه توزانه او و اربابان او بر رویکرد مردم به دین افزود و مردم صف دشمنان خود را به روشنى دیدند و روز به روز به اقتدار و نفوذ مرجعیت افزوده شد.
آرى سیل تلگرافها به قم سرازیر شد. علماى عراق و سرتاسر ایران به قم تلگراف زدند به علما تسلیت گفتند: قم کانون توجّه ها شد.
در روز سوم مراسم تشییع جنازه شهید سید یونس رودبارى با شکوه خاصى برگزار مى شود.151 در روز 42/1/4 رژیم به حرکت مسخره اى دست زد و آن میتینگى است که با شرکت شمارى از اوباشان و فریب خوردگان که از تهران آورده بود در میدان آستانه به راه انداخت. تاج و اعظ در آن جمع به سخنرانى پرداخت.152 این تظاهرات در سایه قدرت نمائى نیروهاى نظامى انجام گرفت و ساواک برابر گزارشى که داده شمار آنان را دوازده هزار نفر یاد کرده است.
آخر شوال 1382/6 فروردین 42
از روز ششم فروردین نمازهاى جماعت در قم و تهران و پاره اى از شهرستانها در اعتراض به رژیم تعطیل شد. در گزارش ساواک آمده است:
(… از روز سه شنبه (امروز) ششم فروردین کلیه مساجد تعطیل مى شود و هیچ یک از ائمه جماعت در مسجد نخواهند رفت… مأمور ویژه که در قم بوده گزارش مى دهد: مردم قم از اقدامات مأمورین شدیداً عصبانى بوده و بدگویى مى کنند و در حال حاضر یک عمامه به سر در قم از منزل خارج نمى شود و تمام نمازها را تعطیل کرده اند. حتى آیت اللّه مرعشى نجفى هم نماز خود را تعطیل کرده و نماز نمى رود و مدرسه فیضیه درتصرف پلیس است….)153
برگزار نشدن نماز جماعت در تهران و بسیارى از شهرها به مدت یک هفته به درازا مى کشد. ساواک در روز ششم فروردین گزارش مى دهد:
روز گذشته عده اى در حدود هفتاد الى هشتاد نفر به منزل آیة اللّه خمینى رفته بودند که قیافه ها شباهت به دانشجویان و کسبه بازار تهران داشت و یکى از آنها اعلامیه اى را قراءت مى کرد که:
(ما افسران ارتش اجازه نخواهیم داد که حکومت زور و قلدرى ادامه یابد و مشروطه و قانون اساسى تعطیل شود… و هم چنین نسبت به وقایع فارس ابراز تأسف شده است.)154
مأموران نتوانسته اند این نیروهاى ارتشى را شناسائى کنند. و منظور از وقایع فارس حرکت ایل قشقائى در منطقه فارس به سرکردگى خسرو قشقایى طرفدار مصدق بوده که متهم به انگیزاندن مردم علیه دولت مى شود. نیروهاى ارتشى براى سرکوب ایل قشقایى به آن منطقه اعزام مى گردند.
برابر گزارش سرهنگ بدیعى رئیس ساواک قم در 42/1/8 شمارى از مردم تبریز با آقاى شریعتمدارى دیدار داشتند و از رخدادهاى تبریز گزارش دادند و آمادگى خود را براى فداکارى اعلام کردند:
(زنها [در تبریز] مى گفتند ما جان خود را در راه دین و قرآن و علما خواهیم داد. حتى زنها خود را مسلح کردند. تمام مردم تبریز پیر و جوان زن و مرد آماده اند بر ضد دولت اقدام نمایند….)155
بعد از حمله به مدرسه فیضیه رئیس شهربانى قم تمام تاکسى داران را جمع مى کند و به آنان دستور مى دهد که به هیچ روى روحانیان و طلاب را سوار تاکسى و واحد نکنند. آنان نیز برابر دستور روحانیان را سوار نمى کردند که بسیار وضع ناخوشایندى به وجود آورد.
امام پس از آگاهى از این موضوع رئیس شهربانى را مى خواهد و پس از نکوهش او مى گوید:
(اگر این دستور لغو نشود دستور مى دهم از تهران تعداد زیادى سوارى به قم بیایند و طلاب را مجانى جابه جا کنند.)
رئیس شهربانى پس از این رانندگان تاکسى را جمع و دستور صبح خود را لغو مى کند.156 از خاطرات آقاى خرم آبادى استفاده مى شود که آقاى شریعتمدارى پس از واقعه فیضیه پیشنهاد سازش با رژیم را مطرح مى کند و این پیام را به وسیله آقاى کمالوند به امام مى رساند که امام مخالفت مى کند.157
7 ذى قعده1382/ 13 فروردین 42
رژیم شاه براى از صحنه خارج کردن علما و به سازش واداشتن آنان از تمام وسائل بهره مى برد. براى این هدف آقاى روح اللّه کمالوند را به تهران فرا خواند که برابر اسناد ساواک وى در 42/1/11 به تهران رفته است. تاریخ بازگشت وى به قم روشن نیست. امّا آقاى طاهرى خرم آبادى در خاطراتش مى نویسد: پس از بازگشت آقاى کمالوند به منزل امام رفتم و ایشان را از بازگشت آقاى کمالوند باخبر ساختم. هنگامى که وارد کوچه امام شدم با دو اعلامیه سرتاسر فحش و ناسزا به امام و آقاى شریعتمدارى رو به رو شدم یکى به نام: (جبهه ملى) و دیگر (سازمان زنان ایران). ایشان ساعت هفت و نیم وارد منزل امام مى شود امّا مى بیند امام با آرامش کامل مشغول مطالعه است و هیچ آثار ناراحتى در چهره ایشان دیده نمى شود.
امام مى گوید: قبل از این که دیگران با آقاى کمالوند دیدار کنند من باید ایشان را ببینم.158
این همزمانى بازگشت مرحوم کمالوند به قم و انتشار اعلامیه دروغ علیه امام بدان جهت بوده که ایشان را در تنگنا قرار دهند تا دست از مبارزه بردارد. امّا امام خمینى ثابت و استوار به راه خود ادامه مى دهد و در 42/1/13 اعلامیه معروف خود را که شاه پرستى یعنى غارتگرى صادر مى کند و با توجه به این که در آن اعلامیه اشاره اى به تبلیغات رژیم علیه علما شده:
(شب ها پاسبانها ورقه هاى فجیع با امضاء مجهول پخش مى کنند.)159
گزارش مربوط به دیدار امام را با آقاى کمالوند در این تاریخ گمان مى زنیم. نشانه و تأیید کننده گمانه زنى ما این است که امام بعد از دیدار با آقاى کمالوند و آگاهى از هدفهاى شاه ممکن است این اعلامیه را نوشته باشد; زیرا اطمینان یافته که شاه در صدد اجراى برنامه هاى خود و آمریکاست; از این روى حمله را برده روى شخص شاه.
امام در این اعلامیه مى نویسد:
(اینان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مى کنند.
شاه دوستى; یعنى غارتگرى هتک اسلام تجاوز به حقوق مسلمین تجاوز به مراکز علم و دانش. شاه دوستى; یعنى ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام سوزاندن نشانه هاى اسلام محو آثار اسلامیت.
شاه دوستى; یعنى تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم. شاه دوستى; یعنى کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت.
حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولوبلغ مابلغ… اکنون که مرجع صلاحیت دارى براى شکایت در ایران نیست و اداره این مملکت به طور جنون آمیز در جریان است من به نام ملت از آقاى عَلَم شاغل نخست وزیرى استیضاح مى کنم. با چه مجوز قانونى در دو ماه قبل حمله به بازار تهران کردید… من اکنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مأمورین شما حاضر
کردم; ولى براى قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جبارهاى شما حاضر نخواهم کرد….)160
این پیام شورانگیز امام اثر بسیار خوب و ژرفى میان مردم به جاى گذاشت.
10 ذى قعده 1382/ 16 فروردین 1342
در این تاریخ امام خمینى در پیامى از ابراز احساسها همدردیها همراهیها و شورآفرینیهاى ملت محترم ایران; بویژه مردم تهران تشکر کرد. زیرا مردم غیرت مند تهران پس از واقعه دوم فروردین بازارها را بستند و دست از کار کشیدند و با وجود فضاى رعب انگیز و خفقان و اختناق انزجار و تنفر خود را از دستگاه جبار اعلام نمودند.
امام در این پیام یادآور شده: (حفظ قانون اساسى از آن روست که ضامن حفظ مذهب جعفرى و قوانین اسلام است.) ایشان در این پیام تعطیلى بازار را به پشتیبانى از روحانیت و اسلام مى داند و از هدف شوم دستگاه پرده بر مى دارد که نابودى روحانیت را در دستور کار خود قرار داده است:
(گویندگان با اشاعه اکاذیب به هتک و تضعیف روحانیت یگانه پشتوانه مملکت کوشا هستند و از هیچ تهمت و افترایى خوددارى نمى کنند. این پشتوانه باید شکسته شود تا اجانب آزادانه به مقاصد شوم خود برسند. روحانیت باید زجر ببیند هتک شود این لباس در خود سوختن است.)161
پس از چندى از رویداد خونین فیضیه که درسها تعطیل شده بود بزرگان حوزه بر آن شدند که درسها را شروع کنند.
متولى مسجد اعظم مى گوید: آقایان باید تضمین بدهند که در مسجد اعظم مسأله اى پیش نیاید که شیشه ها را بشکنند و….
امام با شنیدن این سخن حاضر نمى شود در مسجد اعظم درس بدهد و درس خود
را در صحن کوچک ادامه مى دهد و این سبب برخورد علما با متولى مسجد اعظم مى شود. از این روى پیشکار آیت الله زاده بروجردى از امام مى خواهد درس را در مسجد اعظم ادامه دهد و امام نیز مى پذیرد.162
17 ذى قعده 1382 / 42/1/23
پس از فاجعه خونین فیضیه علما و مراجع نجف واکنش نشان دادند در 42/1/7 آقاى خویى پیامى براى شاه فرستاد.163 شمارى از علماى نجف به رئیس جمهورها و پادشاهان کشورهاى اسلامى تلگراف مخابره کردند و از جنایت رژیم شاه پرده برداشتند. سید عبداللّه شیرازى براى جمال عبدالناصر پیام فرستاد164 این باعث شد که روزنامه اطلاعات در 42/1/15 علماى نجف را به ارتباط با جمال عبدالناصر و دریافت وجه از وى متهم سازد.165 در تاریخ 42/1/14 آقاى خویى166 به 24 تن آقاى شیرازى167 به 25 تن آقاى حکیم به 32 تن از علماى ایران پیام فرستادند و فاجعه خونین فیضیه را تسلیت گفتند. آقاى حکیم از علماى ایران خواسته بود که دسته جمعى به عتبات مهاجرت کنند تا در این باره تصمیم گیرى شود:
(امید است حضرات علما دسته جمعى مهاجرت به عتبات عالیات بنمایند تا بتوانیم رأى خود را درباره دولت صادر نماییم.)168
رژیم شاه پیش از رسیدن پیام آقاى حکیم به علما دست به بازى رسوایى زد. رئیس شهربانى سرهنگ پرتو رئیس شهربانى قم سرهنگ بدیعى رئیس ساواک قم همراه با فرماندار قم خواستار دیدار با امام شدند امام از پذیرفتن آنان خوددارى ورزید.
رئیس شهربانى مى گوید: به آقا برسانید که ما از طرف شخص اعلى حضرت مأموریم که پیغام همایونى را به ایشان برسانیم.
امام خمینى پاسخ مى دهد:
(اتفاقاً من هم به همین جهت که شما از طرف شاه مى خواهید با من ملاقات کنید از پذیرفتن شما معذورم.)
مأموران شاه از در منزل امام بى نتیجه باز مى گردند و به منزل آقاى شریعتمدارى مى روند و تهدید شاه را به شرح زیر به او ابلاغ مى کنند:
(تلگرافى از آیت اللّه آقاى حکیم به دست شما مى رسد که شما را دعوت به خارج شدن از ایران و رفتن به نجف کرده است. اگر بخواهید بروید دولت وسایل رفتن شما را فراهم مى کند; ولى اگر بخواهید روى آن تلگراف سروصدایى راه بیندازید کماندوها و زنان هرجایى را به خانه هاى شما مى ریزیم. شما را مى کشیم نوامیستان را هتک مى کنیم و خانه هایتان را غارت مى نماییم.)169
آن گاه مى افزایند این پیغام همایونى جدى است و تنها جنبه تهدید ندارد! و از او مى خواهند. که پیام را به امام خمینى برساند.
فرداى آن روز تلگراف آقاى حکیم به امام خمینى و دیگر مراجع و علماى قم رسید.
گویا رسیدن این پیام به قم در روزهاى 17 و یا 18 فروردین بوده است. پس از این تهدیدهاى رژیم آقاى شریعتمدارى وارد مذاکره با رژیم مى شود و قول مى دهد که دست از مبارزه بردارد و امام خمینى را نیز از مبارزه بازدارد که موفق نمى شود.
براى روشن شدن این موضوع به نقل سند محرمانه اى از ساواک قم مى پردازیم که مدعى است در 42/1/18 آقاى شریعتمدارى قول همکارى داده اما موفق نشده است آیت اللّه خمینى را از مبارزه برکنار دارد. تاریخ این سند 42/1/22 است یک روز پیش از انتشار پاسخ تلگراف امام به آقاى حکیم.
(ریاست ساواک تهران
در مذاکراتى که روز 42/1/18 آیت اللّه شریعتمدارى با آقاى رئیس شهربانى قم به عمل آمده است شریعتمدارى قول مى دهد که: در آینده هیچ گونه فعالیت و تحریکاتى علیه دولت و لوایح شش گانه ننموده و اعلامیه اى هم به چاپ نرساند. ضمناً خمینى را هم راضى نماید
که به همین نحو عمل نموده دست از مبارزات و تحریکات خود بردارد; ولى اطلاع رسیده حاکى است که در تهران اعلامیه اى به امضاى شریعتمدارى و خمینى تحت عنوان: (تشکر و اظهار تأسف) چاپ و منتشر گردیده است (که دو نسخه رونوشت آنها به پیوست ایفاد مى گردد) بلافاصله آقاى رئیس شهربانى به وسیله تلفن با شریعتمدارى تماس و اظهار مى دارد مگر قرار بر این نبود که دیگر اعلامیه اى چاپ نکنید و اعمال خلافى انجام ندهید. شریعتمدارى مى گوید: این اعلامیه ها مربوط به قبل از مذاکرات ما بوده (یعنى 10 و 11 ذى قعده) در ضمن آیت اللّه خمینى را هم نتوانستم راضى کنم و گفته است: من دست از مبارزاتم نخواهم کشید.)170
11 ذى قعده برابر با 17 فروردین است و گفت وگوى شریعتمدارى با رئیس شهربانى در 18 فروردین بوده است. از این تاریخ به بعد آقاى شریعتمدارى کارهاى خود را با ساواک هماهنگ مى کند; امّا امام خمینى از این همکارى تا 15 خرداد اطلاعى نداشته است. پس از آن مبارزان به شریعتمدارى بدگمان مى شوند و کم کم روشن مى شود که گونه اى همکارى با ساواک دارد. و اگر با مبارزان و علما همراهى مى کرده طرف خود را دولت مى دانسته نه شاه.
امام کار خود را ادامه داد و به حرکت خود شتاب بخشید. از این روى بى اعتنایى به هشدار رژیم که: کسى حق پاسخ گویى به تلگراف آقاى حکیم را ندارد ایشان در تاریخ 42/1/23 پاسخ تلگراف آقاى حکیم را نشر داد; زیرا رژیم شاه نگذاشت این پیام به آقاى حکیم مخابره شود.
امام خمینى در این پاسخ حفظ استقلال مملکت را در سایه (وحدت کلمه علماى اسلام و مراجع وقت) مى داند و درباره هجرت به عتبات مى نویسد:
(ما مى دانیم با هجرت مراجع و علماى اعلام اعلى اللّه کلمتهم مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده
خواهد شد و برادران ایمانى عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد. ما مى دانیم با این هجرت تغییرات و تحولات عظیمى روى خواهد داد که ما از آن بیمناکیم… و از عموم طبقات براى صیانت احکام اسلام و استقلال ممالک اسلامى استمداد مى کنم و اطمینان دارم با وحدت کلمه مسلمین سیّما علماى اعلام صفوف اجانب و مخالفین درهم شکسته و هیچ گاه به فکر تجاوز به ممالک اسلامى نخواهند افتاد. ما تکلیف الهى خود را ان شاء اللّه ادا خواهیم کرد و به احدى الحسنیین نائل خواهیم شد….)171
27 ذى قعده 1382 / 42/2/1
رژیم که توانسته بود با تهدید و فضاسازى شمارى از علماى قم را ساکت و شمارى را با خود همراه کند براى جلوگیرى از حرکت توفنده امام دست به شگرد دیگرى زد و آن دستگیرى طلاب و گسیل داشتن آنان به پادگانها بود.172
برابر اسناد ساواک در 42/1/28 مأمور ویژه رژیم در قم با آقاى کمالوند دیدار مى کند و آقاى کمالوند به مأمور ویژه رژیم مى گوید: این کار رژیم درست نیست که مأموران شهربانى در تاریخ 42/1/24 بدون رسیدگى به پیشینه طلاب آنان را دستگیر کرده و تحویل نظام وظیفه داده اند.
شمارى از دستگیرشدگان کارت تحصیلى رسمى دارند و شمارى از آنان داراى زن و فرزند و از متولدین 1313 هستند که برابر قانون متکفل شناخته شده اند. این دستگیرى باعث رعب و وحشت و مخفى شدن طلاب در خانه ها شده است. و شمارى را دستگیر کرده نه اعزام مى کنند و نه مرخص.
در حاشیه این گزارش آمده است:
(تیمسار ریاست فرمودند: اقدام لازم به عمل آمد. به این معنى که تا 15 ـ 20 روز اینها را بگیرند. اگر روحانیون ساکت شدند به کلى از
سرباز برى در بین طلاب صرف نظر خواهد شد و الاّ دو مرتبه شروع مى شود.)173
پس از دیدار مأمور ویژه دربار با آقاى کمالوند و بى نتیجه بودن گفت وگوها دستگیرى طلاب در روز اول اردیبهشت 1342 و فرمان اعزام روحانیان قم به سربازى صادر شد. در این تاریخ طلاب را به طور گسترده دستگیر و کارتهاى معافیتى را که خود صادر کرده بودند پاره مى کنند. و از جمله دستگیر شدگان آقاى على اکبر هاشمى رفسنجانى است.174 دستگیرى آقاى رفسنجانى در 21 فروردین رخ داد که از نخستین دستگیر شدگان به شمار بود175 و اعزام ایشان به تهران در اول اردیبهشت انجام گرفته.
امام خمینى به روحانیانى که دستگیر و به پادگانها گسیل داده شده بودند پیام مى دهد:
(نگران نباشید تزلزل به خود راه ندهید و با کمال رشادت و سربلندى و روحى قوى بایستید و شما هر کجا باشید سربازان امام زمان(ع) مى باشید و باید به وظیفه سربازى خود عمل نمائید.)176
روحانیان برابر دستور امام عمل مى کردند و با افسران و درجه داران تماس مى گرفتند و در اندیشه دیگر سربازان اثر مى گذاشتند و اندیشه هاى امام را در پادگانها مى پراکندند. روى هم رفته این ترفند رژیم به زیان آن تمام شد و سربازان امام زمان(عج) پیام امام خمینى را به حساس ترین نقطه مورد اتکاى رژیم رساندند.177
پس از فروردین 1342 (جمعیت مؤتلفه اسلامى) شکل مى گیرد و کارهاى خود را هماهنگ با امام خمینى به اجرا مى گذارد.178
8 ذى حجه 1382 / 12 اردیبهشت 1342
حوزه علمیه قم در روز 42/2/11 در اطلاعیه اى اعلام کرد مراسم چهلم شهداى فیضیه از دوازدهم اردیبهشت آغاز مى شود.179
بدین مناسبت امام خمینى در روز 42/2/12 پیام مهمّى داد و در این پیام کوبنده شاه را عامل همه جنایتها معرفى کرد و دولت را یاغى خواند:
(اشکال بزرگ آن است که به هر دستگاهى که رجوع مى شود مى گویند: اینها که شده است به امر اعلى حضرت! است و چاره اى نیست. از نخست وزیر تا رئیس شهربانى و فرماندار قم همه مى گویند: فرمان مبارک است. مى گویند: جنایات مدرسه فیضیه به دستور ایشان است. به دستور اعلى حضرت مریضها را از مریضخانه بیرون کردند. به دستور ایشان است که اگر در جواب حضرت آیت اللّه حکیم کارى انجام دهید کماندوها و زنهاى هرجائى را به منازل شما ها بریزیم و شماها را بکشیم و خانه هاتان غارت کنیم. دستور اعلى حضرت است که بدون مجوز قانونى طلاب را بگیریم و به لباس سربازى درآوریم. دستور اعلى حضرت است که به دانشگاه بریزند و دانشجویان را بکوبند. مأمورین تمام قانون شکنیها را به شاه نسبت مى دهند. اگر اینها صحیح است باید فاتحه اسلام و ایران و قوانین را خواند و اگر صحیح نیست و اینها به دروغ جرمها و قانون شکنیها و اعمال غیر انسانى را به شاه نسبت مى دهند پس چرا ایشان از خود دفاع نمى کنند تا تکلیف مردم با دولت روشن شود… وزارت دادگسترى دولت با طرحهاى خود و الغاء اسلام و رجولیت از شرایط قضات مخالفت خود را با احکام مسلّمه اسلام ظاهر کرد
. از این به بعد باید در اعراض و نفوس مسلمین یهود و نصارى و دشمنان اسلام و مسلمین دخالت کنند… تا این غاصب یاغى سرکار است مسلمین روز خوش نخواهند دید.
من به سران ممالک اسلامى و دول عربى و غیر عربى اعلام مى کنم: علماى اسلام و زعماى دین و ملت دیندار ایران و ارتش نجیب با دول
اسلامى برادر است و در منافع و مضار همدوش آنهاست و از پیمان با اسرائیل دشمن اسلام و دشمن ایران متنفر و منزجر است….)180
مجالس چهلم شهداى فیضیه در قم تهران و بسیارى از شهرستانها بسیار با شکوه برگزار گردید. در قم در مسجد اعظم مجلس یادبود شهدا با شرکت انبوه علما طلاب و مردم برگزار شد. رئیس ساواک قم گفته بود: هر کس در این مجلس منبر برود بازداشت خواهیم کرد و اگر مخالفتى با دولت صورت بگیرد مجلس را به هم خواهیم زد. در این مجلس دکتر محمد صادقى تهرانى براى حاضران سخن گفت. و با کمال شهامت علیه رژیم پهلوى دست به افشاگرى زد و مجلس با آرامش برگزار شد.181 از آن جا که دستگیرى دکتر صادقى حتمى مى نمود به پیشنهاد امام به منزل ایشان مى رود و از این روى ساواک رفت و آمد به منزل امام را به کنترل خود در مى آورد که پس از چند روز دکتر صادقى با عمامه سیاه از منزل امام خارج شده و ساواک به ایشان دست نیافته است.182
در تهران و بعضى از شهرستانها هر شب چندین مجلس و مراسم بزرگداشت شهداى فیضیه در مساجد گوناگون برگزار مى گردید.
در 42/2/12 امام در پاسخ تلگراف اصناف همدان نامه اى ارسال داشت و در آن هدفهاى شوم رژیم و وظیفه مردم مسلمان را بیان کرد.
(رژیم درصدد تصرف در احکام ضروریه اسلام است و باید در برابر آن ایستاد و با منطق قوى اسلامى مفاسد و قانون شکنیها را برملا کنید و اعلامیه صادر و اعتراض نمائید.)183
آقاى شریعتمدارى در 11/2 و آقاى مرعشى نجفى در 2/12184چهلم شهداى قم را تسلیت گفتند.
10 ذى حجه 1382 / 14 اردیبهشت 1342
در این تاریخ امام خمینى در پاسخ پیامهاى علماى نجف از جمله آقاى خوئى از
جنایتهاى رژیم پهلوى پرده بر مى دارد و راه چاره و رهایى از این گرداب را در دفاع همگانى از اسلام مى داند:
(ما امروز مواجه هستیم با دستگاه جبارى که در نظر دارد احکام اسلام را یکى پس از دیگرى تغییر دهد. آنچه تاکنون با صراحت در نطقهاى خود اظهار کرده اند تساوى حقوق زن و مرد است در همه جهات که چندین حکم ضرورى اسلام پایمال مى شود. اخیراً در طرحى که وزیر دادگسترى تهیه کرده است قید رجولیت و اسلام را از قضات لغو کرده و چیزهاى وحشتناکى در زیر پرده است که اگر غفلت شود اساس مذهب در معرض خطر است. حضرات افاضل متذکر باشند که امروز تکلیف به همه طبقات متوجه است. مراجع عظام و علماى اسلام و فضلاى محترم و سایر طبقات همه مکلّف هستند به مقدار میسور براى دفاع از اسلام و احکام مقدسه تشریک مساعى کنند.)185
در 42/2/14 آقاى خوئى به نامه علماى ایران درباره رویدادهاى ایران پاسخ مى دهد.186
11 ذى حجه 1382 / 15 اردیبهشت 1342
تلاش خستگى ناپذیر و مخلصانه امام خمینى و موضع گیریهاى بجا و خردمندانه ایشان در سال 41 و 42 در جریان مدرسه فیضیه سبب شد در قلب مردم مؤمن و مسلمان جاى بگیرد و محبوب دلها شود روز به روز نفوذ کلمه اش افزون گردد و مرجعیت ایشان دامن گسترد و او بین مردم مؤمن پایگاهى بس استوار بیابد.
ساواک که نتوانسته بود در آن مرد الهى نفوذ کند و ایشان را به تسلیم و سازش وادارد از نفوذ امام خمینى وحشت داشت. اسناد منتشره از ساواک نشان مى دهد که از آغازین روزهاى اردیبهشت ماه مرجعیت امام مطرح بوده و مردم به ایشان روى آورده اند. در تاریخ 42/1/10 ساواک گزارشى از اجتماع علماى تهران دارد که پس از گفت وگوى بسیار امام را به عنوان رهبر شیعیان برگزیده اند.187
در تاریخ 42/2/3 ساواک گزارش مى دهد:
(طبق اطلاعیه حاصله روحانیون طراز اوّل در صدد هستند علما و روحانیون درجه دو تهران و شهرستانها را به پشتیبانى از آیت اللّه خمینى تشویق و نامه هایى به امضا برسانند مبنى بر این که مخالفت آیت اللّه خمینى مورد تأیید تمام آنها مى باشد (کما این که اعلامیه اى مبنى بر پشتیبانى روحانیون فارس پخش شده بود که به عرض رسیده است.)188)
ساواک در سند دیگرى به تاریخ 42/2/4 جایگاه بلند و نفوذ کلمه و شهرت امام خمینى را در خارج و داخل به دلیل در افتادن ایشان با رژیم مى داند:
(تمرکز قدرتهاى روحانى در اطراف وى گردیده و به خاطر همین مرکزیت هم اکنون حوزه هاى علمى مذهبى خارج از ایران نیز نامبرده را مشخص ترین رکن جامعه روحانیت ایران مى شناسند. و تلگراف تسلى آمیز واقعه اخیر از جانب آیت اللّه حکیم خطاب به وى نتیجه همین شاخصیت اوست و خود وى نیز عملاً داعیه مرجعیت را دارد.)189
در 42/2/7 ساواک استان پنجم (کرمانشاه) گزارش مى دهد.
(کلیه علماى اعلم شیعه جهان به نفع آقاى خمینى از رهبرى شیعیان کناره گیرى و نامبرده را یگانه مرجع تقلید شیعیان دنیا معرفى نموده اند.)190
ساواک درباره مقام و پایگاه به دست آمده براى امام خمینى و مرجعیت وى در 42/2/15 گزارش مى دهد:
(به طورى که آیت اللّه بهبهانى اظهار داشته و از منابع دیگر نیز مورد تأیید قرار گرفته در سنوات گذشته بازاریها و مقدسین که وجوهات شرعى پرداخت مى کنند ماهیانه بین دویست الى سیصدهزار تومان به آیت الله خوانسارى مى پرداخته اند و مشارالیه این وجوه را بین روحانیون قم نجف و تهران تقسیم مى کرده است; ولى پرداخت این وجوه شرعى از ماه گذشته به آیت الله خوانسارى به میزان قابل ملاحظه اى کاهش یافته و در مقابل مقدسین و بازاریها حق امام را براى آیت اللّه خمینى حواله نموده اند به طورى که آیت اللّه خمینى در ماه گذشته چهارصدهزار تومان پرداخت داشته; ولى در ماههاى قبل حتى سى هزار تومان نیز پرداخت نداشته است و در مقابل آیت اللّه خوانسارى در حدود یک صد هزار تومان پرداخت نموده است.)191
جایگاه و نفوذ کلمه امام خمینى سبب شده که شخصى به نام: افصح المتکلّمین از وابستگان دربار به قم سفر کند و به دنبال چاره باشد. وى بعد از سفر به قم و دیدار با امام خمینى و آقاى شریعتمدارى و شیخ عبدالنّبى عراقى در نامه اى به سرهنگ نشاط مى نویسد:
(میان آقایان علماى امروز قم مثل آقایان: عراقى و شریعتمدارى و خمینى و گلپایگانى و نجفى مرعشى هر چند اکثراً مخالف دولت مى باشند ولى از همه متهورتر آقاى خمینى است که تصادفاً یکى دو ماه است ترقى غیر منتظره اى نموده و هیچ چاره اى از براى رفع خطر مخالفتهاى آینده ایشان نیست مگر این که یکى از علماى مقبول تر مانند آقاى نجفى یا آقاى عراقى تقویت شده دست او را از حوزه قم کوتاه کنند.)192
این گزارش و سخنانى که از امام خمینى نقل شده شایان دقت است. باید یادآور شویم که در گزارش ساواک به سال 1335 قبل از فوت آقاى بروجردى به این نکته اشاره شده بود که آقا روح اللّه خمینى بیش ترین شاگردان را پس از آقاى بروجردى دارد
(500 نفر) و داراى اهمیت است.
رژیم شاه و ساواک نسبت به جایگاه امام بیش از پیش حساس مى شوند و به خوبى درباره ایشان مطالعه مى کنند و در صدد خراب کردن شخصیت ایشان بر مى آیند.
11 ذى حجه 1382 / 15 اردیبهشت 1342
رژیم پهلوى براى درهم کوباندن روحانیت و تفرقه افکندن بین روحانیان به شگرد جدیدى دست زد. سید حسن حجت را عَلَمْ کرد و از اختلاف او با یکى از مراجع به سود خود بهره بردارى کرد. با خواست رژیم اعلامیه هایى با عنوان (هیأت مصلحین) از سوى حجت به نگارش در مى آمد و توسط ساواک پخش مى شد. سید حسن حجت در اوج مبارزات مردم در رمضان 1382 تلگرافى به شاه مخابره کرد و تلاش ورزید از این راه به مال و منالى برسد193. وى پس از واقعه خونین فیضیه هماهنگ بارژیم نخستین اعلامیه خود را با نام (هیأت مصلحین) در 42/2/15 نشر داد. امّا ساواک که هنوز امیدوار به سازش با روحانیت بود و نشر آن را به صلاح ندانست گرچه علیه امام خمینى و شریعتمدارى بود.194
وى پس از 15 خرداد به تلاشها و حرکتهاى ضدمردمى خود افزود.
12 ذى حجه 1382 / 16 اردیبهشت 1342
در تاریخ 42/2/16 امام خمینى به پیام تسلیت علماى همدان پاسخ داد و نمونه هایى از مخالفتهاى رژیم را با احکام اسلامى برشمرد که به پاره اى از آنها اشاره مى شود:
(1. شواهدى در دست است که دستگاه جبّار به حکم الزام و خباثت ذاتى درصدد هدم اساس است. حمله مسلحانه به مرکز فقاهت و هتک مراجع و فقهاى اسلام و حبس و زجر شاگردان مکتب اسلام و اهانت به قرآن کریم و سایر مقدسات مذهبى نمونه بارز آن است….
2. اعلام به تساوى حقوق زن و مرد از هر جهت الغاء اسلام و رجولیّت از منتخِب و منتخَب و الغاء اسلام و رجولیت از شرائط قضات نمونه ظاهر دیگرى است.)195
به این موضوع امام براى نخستین بار در دیدار با افصح المتکلمین اشاره مى کند:
(در فکر افتاده ام متقابلاً اعلامیه اى انتشار بدهم که مباینت طرح او را با اسلام متذکر شوم.)196
و این سخن نشان مى دهد که دیدار این آقا با امام خمینى پیش از 42/2/12 بوده; زیرا امام خمینى در اعلامیه 42/2/12 خود به این موضوع اشاره کرده است.
3. (سخت گیرى کردن و اجحاف نمودن به حجاج بیت الله الحرام و در مقابل وسائل فراهم نمودن و تسهیل نمودن براى مسافرت چند هزار نفر عمال اسرائیل به لندن براى توطئه بر ضد اسلام و به آنها اسم مذهب گذاشتن…. تخفیف درکرایه طیاره و به هر مسافرى از فرقه ضاله [بهائى] پانصد دلار ارز دادن نمونه دیگرى است.
4. زمزمه تغییر خط که اخیراً بار دیگر آغاز شده….
5. خطر اسرائیل و عمال ننگین آن اسلام و ایران را تهدید به زوال مى کند. من براى چند روز زندگى با عار و ننگ ارزشى قائل نیستم و از علماى اعلام و سائر طبقات مسلمین انتظار دارم که با تشریک مساعى قرآن و اسلام را از خطرى که در پیش است نجات دهند…).
امام خمینى در پاسخ به علماى یزد درنامه اى که در اردیبهشت 1342 نوشته به جز مورد چهارم به دیگر موردها اشاره کرده است و نکته اضافى آن این است که امروز مانند گذشته نباید ساکت بود و از اجتماع کناره گیرى کرد:
(امروز روزى نیست که به سیره سلف صالح بتوان رفتار کرد. با سکوت و کناره گیرى همه چیز را از دست خواهیم داد.)197
تاریخ دقیق این اطلاعیه روشن نیست; اما با توجه به این که در اطلاعیه پیشین امام اشاره اى به سفر بهائیان به لندن نشده باید تاریخ آن را 15 یا 16 اردیبهشت دانست; زیرا منبع امام براى آنچه در سخنرانى خود دارد مجله دنیا است که تاریخ انتشار آن 42/2/7 است.198
به طور طبیعى چند روز طول مى کشد که مجله منتشر و به دست امام برسد; از این روى پیام امام به علماى یزد را نمى توان قبل از 15 یا 16 اردیبهشت دانست.
17 ذى حجه 1382 / 21 اردیبهشت 1342
مراسم چهلم شهداى قم که از 42/2/12 شروع شده بود در این تاریخ; یعنى 42/2/21 هنوز ادامه داشت. از سوى آقاى حکیم مجلس ختمى در مسجد ارک تهران اعلام مى شود.199 در همان روز از طرف سید عبداللّه شیرازى در مشهد در مسجد بناها مسجد ختم اعلام مى گردد.200
رژیم از برگزارى مجلس ختم آقاى حکیم در تهران جلوگیرى مى کند; زیرا مى ترسد در این مجلس از امام خمینى به بزرگى یاد شود.
21 ذى حجه 1382 / 25 اردیبهشت 1342
امام خمینى پس از پایان پذیرفتن مراسم چهلم شهداى فیضیه در مسجد اعظم سخنرانى افشاگرانه و پرشورى کرد. این نخستین سخنرانى ایشان است که نوار آن وجود دارد.
در (صحیفه نور) تاریخ این سخنرانى 41/1/10 ذکر شده201 که به هیچ روى درست نیست.
در مجموعه (کوثر) تاریخ آن 42/2/12 درهنگام شروع جلسه درس یاد شده202 که این تاریخ نیز درست به نظر نمى رسد.
در کتاب (بانگ آزادى) فهرست نوار سخنرانیهاى امام به پیروى از (کوثر) تاریخ آن را 2/12 دانسته است203 که صحیح نیست; زیرا:
1. 12 اردیبهشت آغاز مراسم چهلم شهداء فیضیه قم و برابر باهشتم ذى حجه
بوده است. بنابراین در روز چهلم درسها شروع شده باشد درست به نظر نمى رسد. روز پس از چهلم هم روز عرفه و پس از آن عید قربان بوده است.
2. در این سخنرانى امام مى گوید: (پس چرا نمى گذارید فاتحه بگیریم؟ چرا فاتحه تهران را به هم مى زنید؟)
در پاورقى کوثر آمده: منظور از فاتحه تهران که رژیم از برگزارى آن جلوگیرى کرده مراسمى بوده که در تاریخ 42/2/21 (=17 ذى حجه) قرار بود از طرف نماینده آقاى حکیم در مسجد ارک تهران برگزار شود. بنابراین سخنرانى بعد از 21 اردیبهشت بوده و چون روز 22 اردیبهشت عید غدیر خم بوده است در نتیجه تاریخ سخنرانى را باید از 23 به بعد دانست.
3. در کوثر آمده: این سخنرانى در آغاز درس پس از مراسم بزرگداشت چهلم شهداى فیضیه بوده است در خاطرات آقاى هاشمى رفسنجانى آمده: این سخنرانى پیش از این که درسها براى محرم تعطیل بشود ایراد شده است.204 و آقاى خرم آبادى که در جلسه سخنرانى حضور داشته آن را آخرین درس امام دانسته است.205
و به هر حال بى گمان نمى توان تاریخ آن را 12 اردیبهشت دانست و برابر اسناد ساواک تاریخ آن 25 اردیبهشت است که درست به نظر مى رسد. شاید هم این سخنرانى در آغاز شروع درسها پس از واقعه خونین برگزار شده و پس از چند روز درسها به مناسبت محرم تعطیل شده است.
4. از آن جا که امام خمینى در این سخنرانى چند بار مى گوید: امسال سال بدى بود تنظیم کنندگان صحیفه نور منظور امام را از سال سال شمسى پنداشته از این روى تاریخ آن را فروردین 41 دانسته اند. امّا باید توجه کرد که منظور در این سخنرانى سال قمرى است که با محرم آغاز مى شود. ایشان در پایان سال و در هنگام شروع سال جدید به رویدادهایى که در این سال اتفاق افتاده است اشاره مى کند و به تجزیه و تحلیل آن مى پردازد.
5. ضبط سخنرانى امام که به عنوان درس بوده حکایت از وجود یک تشکیلات
یک پارچه و دقیق در آن تاریخ دارد. به نظر مى رسد که نیروهاى مؤتلفه اسلامى با سازمان دهى و تشکیلات در راه گسترش اندیشه امام تلاش مى کرده اند و برگزارى مراسم عاشوراى تهران و حمایت بازار تهران از امام حاکى از وجود تشکلهاى مذهبى است. خواندن خاطرات شهید عراقى در این باره جالب است. امام خمینى در این سخنرانى به رویدادهاى سال اشاره مى کند:
1. در این سخنرانى امام پس از چند دعا این سال را براى روحانیت از جهتى سال بدى مى دانند:
(و این سال براى روحانیت… بسیار بد سالى بود و از جهتى بسیار خوب سالى بود… بد بود براى این که… یک مملکتى که باید به صلاح و به صحت معرفى بشود در جامعه بشر معرفى شد به مرکز فساد… بخواهیم بگوییم مثل زمان مغول است نمى توانیم همچو بى احترامى به مغول بکنیم….)
2. رژیم پهلوى از حوزه علمیه قم مى ترسد و از گذشته درصدد نابودى آن بوده است:
(لااقل بیست سال پیش از این است که اینها نقشه شان این بود که قم نباشد. در زمان حیات مرحوم آقاى بروجردى ـ رضوان الله علیه هم نقشه این بود که ایشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مى دانند… قم موى دماغ بود نزدیک بود به اینها مفاسد را زود ادراک مى کرد و کارهاى اینها زود برش منکشف مى شد. اینها قم را نمى خواستند منتهى نمى توانستند به صراحت لهجه بگویند: قم نه مى گفتند: نجف آره مشهد آره. در قم چیزى به نظر نمى خورد….)206
3. امام اسدالله عَلَم را شخصى بى سواد مى داند و هدف دولت را نابودى اسلام معرفى مى کند:
(دیدیم… از اولى که این دولت بى سواد و بى حیثیت روى کار آمد از اول اسلام را هدف قرار داد: درروزنامه ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند لکن شیطنت بود; براى انعطاف نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاء اسلام و الغاء قرآن درست نیفتد و لهذا توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضیه [زنان] بعد که مطالعه کردیم دیدیم که آقا قضیه قضیه بانوان نیست این یک امر کوچکى است قضیه معارضه با اسلام است….)
4. رژیم درصدد بردن دخترها به سربازى بود و زمانى که امام قضیه را فاش کرد شاه چاره اى جز تکذیب نداشت. رژیم از این به بعد درصدد پرونده سازى براى امام برآمد و براى ایشان از دادگسترى اخطاریه فرستاده شد که آورنده آن مى گوید: من مقلد حاج آقا روح الله هستم و بدون گرفتن امضا منزل ایشان را ترک مى کند.207
(در روزنامه ها به صراحت لهجه نوشتند که بردن بانوان به سربازى تصویبش در دست تنظیم است; لکن بعد از آن که دیدند که خیلى فضاحت بارآمد مردم ناراحت شدند… گفتند: اکاذیب است پرونده سازى خواستند بکنند پرونده سازیهاى بچگانه مضحک بکنند….)
5. امام با بیان غم انگیز حمله رژیم به فیضیه و بیرون کردن طلاب مجروح از بیمارستان به نکته حساس انگشت گذاشت که همه اینها را کارگزاران دولتى به دستور اعلى حضرت انجام دادند و چنانچه وى مخالف این رفتار ددمنشانه است باید اعلام کند نه این که مانع مجلس ختم در تهران شود.
(این سال بد بود براى این که حمله به اسلام زیاد شد حمله به قرآن زیاد شد مراکز علم را کوباندند… عزیزهاى ما را زدند سرهایشان را شکستند پاهایشان را شکستند بعضیشان را کشتند… دستگاه شهربانى مى گوید که: سازمان امنیت سازمان امنیت مى گوید:
شهربانى دوتایشان مى گویند: امر اعلى حضرت. راست مى گویند که امر اعلى حضرت است؟ اعلى حضرت با دیانت اسلام مخالف است؟ … اگر نیستند بگویند… اظهار تأسف کنند به این که مردک آمده است ریخته مدرسه فیضیه را خراب کرده است. بنده باز این مسائل این جوانهاى خودمان را ندیدم و بعد از مباحثه مى روم مى بینم. اول وقتى است که مى روم مى بینم. بروم آن جا یک فاتحه اى بخوانم براى آنهایى که کشتند (گریه حضار) یک اظهار تأثرى بکنیم براى اینها. اینها که نمى گذارند ما فاتحه هم بگیریم (گریه حضار) اگر دهقانها کردند پس چرا نمى گذارید فاتحه بگیریم؟ (گریه حضار) چرا فاتحه تهران را به هم مى زنید؟ (گریه حضار)… مردک مى فرستد رئیس شهربانى را رئیس این حکومت خبیث را مى فرستد منزل آقایان من راهشان ندادم. اى کاش راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد کرده بودم. مى فرستند منزل آقایان که اگر نفسشان در فلان قضیه درآید فرموده اند: اعلى حضرت فرموده اند: اگر نفس شما درآید مى فرستیم منزلهایتان را خراب مى کنیم خودتان را هم مى کشیم نوامیستان را هتک مى کنیم….)208
6. امام در این پیام هشیارانه به سفر دوهزار نفر بهائى با پانصد دلار ارزى که براى هر یک از آنان تهیه شده اشاره مى کند و در کنار این گشاده دستیها و پول خرج کردنها و همراهیها با این گروه صهیونیستى از بدرفتارى که با حجاج مى شود یاد مى کند که در (منى) نیز در صدد دستگیرى افراد بوده اند. از این روى سکوت را جایز ندانسته و نتیجه آن را چیرگى یهود و بهائیت مى داند:
(این سکوت مرگبار اسباب این مى شود که زیر چکمه اسرائیلى به دست همین بهائیها این مملکت ما این نوامیس ما پایمال بشود. واى بر دین ما واى بر این اسلام واى بر این مسلمین. اى علما ساکت ننشینید نگویید: على مسلک الشیخ رضوان الله علیه والله شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود. سکوت! امروز سکوت همراهى با دستگاه جبار است; نکنید سکوت. دو هزار بهائى را با پانصد دلار ارز به هر یک و هزار و بیست تومان تخفیف هواپیما… حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود که همین حزب بهائیت است. این خطر که حالا نزدیک شده اگر آقایان علماى اعلام خطبا طلاب همه با هم همصدا بگویند که آقا ما نمى خواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ماحکومت کند ما نمى خواهیم که مملکت ما با مملکت یهود هم پیمان بشود در مقابل پیمان اسلامی….)209
امام خمینى پس از این سخنرانى روشن گرانه منطقى پرشور و کوبنده و افشاگرانه به طرف فیضیه به راه افتاد. طلبه ها نیز پشت سر امام به راه افتادند. وضع فیضیه را که امام دید بسیار دگرگون شد. جلوى یکى از حجره ها روى زمین نشست و گفت: یکى روضه بخواند طلبه اى روضه سوزناکى خواند. دانه هاى اشک روى گونه هاى امام سرازیر شد. از این صحنه غم انگیز و تاریخى عکسى موجود است.210
22 ذى حجه 1382 / 26 اردیبهشت 1342
رژیم پهلوى که تمام تلاش خود را براى به سازش کشاندن امام خمینى بى نتیجه دید و پرونده سازى و این جا و آن جا پراکندن شبنامه و تهدید ایشان طرفى نبست به طور رسمى اندیشه کشتار مردم را مطرح کرد. شاه در سخنرانى خود در 26 اردیبهشت 1342 در هتل ونک محل گشایش سومین کنگره سالانه مناطق 354 لاینز بین المللى در ایران کینه دیرینه خود را آشکار کرد و به طور روشن و گستاخانه از کشتار مردم و مبارزان سخن گفت:
(… ما خواسته ایم که اجتماع ایران را از تمام فسادها چه مادى و چه اخلاقى یک مرتبه خلاص کنیم; یعنى در یک زمان گفته ایم که: نادرستى و بدفکر کردن و ناپاک فکر کردن باید ریشه کن شود. متأسفانه افراد زیادى را از راه قانون شاید دنبال کردیم و دنبال خواهیم کرد و متأسفانه تنبیه خواهند شد. ولى جامعه باید این قربانیها را بدهد… اگر تا به حال گفتیم که: یکى از عجایب این است که انقلاب بزرگ ما که شاید در تاریخ بى سابقه باشد بدون خونریزى و بدون هیچ گونه مقاومتى پیش رفته است. اگر متأسفانه لازم باشد که بگوئیم انقلاب بزرگ ما با خون یک عده بى گناه یعنى مأمورین دولت و خون یک عده افراد بدبخت و گمراه متأسفانه آغشته خواهد شد. این کارى است که چاره اى نیست و خواهد شد….)211
امام خمینى در آستانه ماه محرم در روز 42/2/26 جلسه اى تشکیل داد که در آن نمایندگانى از شهرستانها شرکت داشتند. بنا به گزارش ساواک از قول سید لطیف نامى که در آن جلسه حضور داشته امام خمینى سفارش مى کند: وعاظ نباید از نیروهاى انتظامى بترسند; زیرا دولت نمى تواند در روزهاى محرم عرصه را بر مردم تنگ بگیرد:
(و ما تصمیم داریم که اگر در ماه محرم کوچک ترین اهانت به جامعه روحانیت فراهم آورند حکم تکفیر آقاى عَلَم نخست وزیر را از طرف خود من و آقایان میلانى و گلپایگانى و حکیم و خوئى از نجف و احیاناً شریعتمدارى صادر نمائیم و قتل او را واجب شماریم….)
و در مرحله بعد چنانچه دولت کارى انجام دهد اعلامیه صادر کرده و از حیف و میل بیت المال سخن مى گوییم که نمونه هایى از این اسرافکاریها را مى شمارد و مى افزاید در برابر این حیف و میل مى بینیم یک کارگر با 8 سر عائله روزى 8 تومان مزد دارد.212
24 ذى حجه 1382 / 28 اردیبهشت 1342
امام خمینى براى ماه محرم برنامه هاى بسیار خوبى را به اجرا گذاشت. برابر گزارش ساواک در 42/3/6 شمارى از مبلغان از سوى ایشان مأموریت یافته اند در ایام محرم به قطر کویت بحرین و پاکستان بروند. حاج سید محمد رضا سعیدى خراسانى و سید عباس مهرى از سوى امام براى تبلیغ در کویت نامزد شدند. در این گزارش اسامى پانزده تن دیگر ذکر شده که از سوى امام بناست به کویت قطر بحرین و پاکستان اعزام شوند.213
امام خمینى رضوان الله علیه در 42/2/18 به واعظان و خطبا و هیأتهاى مذهبى پیام مى دهد رسالت و وظیفه آنان را در برابر تبلیغات رژیم روشن مى کند. در این پیام آمده است: دستگاه جبار از ترس این که مبادا کارهاى خلاف انسانى و ضد دینى و وطنى آنها برملا شود از مبلغان و هیأتهاى مذهبى تعهد گرفته است:
(که از مظالم دم نزنند و دستگاه جبار را به خود سرى واگذارند. لازم است تذکر دهم که: این التزامات علاوه بر آن که ارزش قانونى نداشته و مخالفت با آن هیچ اثرى ندارد التزام گیرندگان مجرم و قابل تعقیب هستند.)
امام از مبلغان خواست که مانند امام حسین در راه احیاى شریعت شهادت را برگزینند و از زندان و شکنجه نترسند و سکوت نکنند که سکوت در برابر دستگاه جبار سبب لطمه خوردن اسلام مى شود. در این پیام مبارزه با بدعت را وظیفه علما مى شمرد و از مردم مى خواهد در نوحه هاى خود از مصیبتهاى وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت یاد کنند و خطر اسرائیل را براى مردم بنمایانند.
(آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کم تر از خطر بنى امیه نیست. دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها (فرقه ضال و مضله) همراهى مى کند. دستگاه تبلیغات را به دست آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانه ها براى آنها جا باز نموده و شغلهاى حساس به آنها داده اند. خطر اسرائیل و عمال آن را به مردم تذکر دهید….)214
پس از صدور اعلامیه امام در همان روز پاکروان رئیس ساواک در تلگرافى به کلیه ساواکیها با اشاره به دستور امام خمینى و گسیل طلاب و روحانیان به شهرها و قراء دستور مى دهد اوضاع را زیرنظر داشته باشند و عناصر مخالف و برانگیزاننده را دستگیر کنند:
(و از پخش هرگونه اعلامیه و عکس خمینى جدّاً جلوگیرى شود….)215
برابرگزارش دیگرى از ساواک امام دستور داده تا هفتم محرم نظم و آرامش را حفظ کنند و از هفتم به بعد به بیان حادثه مدرسه فیضیه و فاجعه مسجد گوهرشاد بپردازند.216
و با این رهنمودها و سفارشها امام خمینى سوگوارى در محرم 42 با حال و هواى دیگرى برگزار شد. شهربانى کل کشور در اعلامیه اى مردم را به سوگوارى مشروع و برابر با معیارهاى شرع فرا خواند و اعلام کرد: کسانى که از این مراسم استفاده شخصى بکنند تنبیه خواهند شد.217
3 محرم 1383 / 6 خرداد 1342
شهید عراقى در خاطرات خود مى نویسد: در دوم یا سوم محرم پیشنهادى را جهت مبارزه با رژیم پهلوى با امام مطرح کردیم و آن این که: یک حساب جارى در بانک صادرات به نام امام باز شود و اعلام گردد: این حساب براى تعمیر مدرسه فیضه است و هر کسى از یک تومان پنج تومان و ده تومان به حساب بریزد. هدف شمار افراد است نه مقدار پول تا روشن شود مردم با روحانیت است.
امام پیشنهاد را مى پذیرد و مى گوید: با آقاى شریعتمدارى هم صحبت کنید.
وى نیز پس از اطلاع از موافقت امام پیشنهاد را مى پذیرد و حساب مشترکى در بانک صادرات باز مى کند و با تلاش زیاد موافقت مدیر کل بانک را براى بازنگهداشتن چهار شعبه درتهران در ایام عاشورا و تاسوعا به دست مى آورند.218
در یکى از روزهاى محرم که فقط مردم تهران و قم از آن حساب آگاه بوده اند صدهزار تومان واریز مى شود.219
آقاى فلسفى در سخنرانى شب عاشوراى خود پیامى از امام خمینى و آقاى شریعتمدارى بالاى منبر خواند که آن دو از مردم خواسته بودند: به این حساب پول واریز کنند.220
در این جا مناسب است سرنوشت این حساب را ذکر کنیم. برابر اسناد ساواک آقاى شریعتمدارى نیمى از این پول جمع شده در این حساب را براى خرید دارالتبلیغ برداشت کرده است. در سندى به شماره 321/24063 به تاریخ 43/6/21 چنین آمده:
(آقاى شریعتمدارى مهمانخانه ارم قم را جهت تأسیس مدرسه دارالتبلیغ اسلامى به مبلغ هشتصد و پنجاه هزار تومان از آقایان حاج آقا محمد آقازاده و حسن کاشانیان که به طور مشترک مالک مهمانخانه مذکور بوده اند خریدارى نموده و مبلغ 450 هزار تومان آن را نقداً پرداخت که به قرار اطلاع آقاى حسن کاشانیان کلیه این مبلغ را بابت سهم خود اخذ و قرار شده بقیه که سهم آقاى حاج آقا محمد آقازاده مى باشد تا چند ماه دیگر به وسیله آقاى شریعتمدارى پرداخت شود.
به طورى که استحضار دارند حسابى به شماره 10 بانک صادرات و معادن به نام آقایان: خمینى و شریعتمدارى افتتاح شده بود که مبلغ 425 هزار تومان درحساب مزبور جمع آورى شده است. آقاى شریعتمدارى مبلغ 210 هزار تومان آن را از بانک دریافت و اظهار داشته: این مقدار سهم من است و ظاهراً به همین مناسبت بین خمینى و شریعتمدارى اختلافى حاصل شده است.)221
4محرم 1383 / 7خرداد 1342
امام خمینى در این تاریخ نامه اى به آقاى سید احمد خوانسارى مى نویسد و از ایشان مى خواهد که درباره حرکتهاى ضد انسانى و ضداسلامى رژیم اعلامیه مشترک بدهند. در بخشى از آن مى نویسد:
(شما که در مرکز هستید خانه نشین شده اید. اصلاً نه حرفى نه اعلامیه اى هیچ کار نمى کنید. شما که در تهران هستید مردم را دعوت به قرآن; یعنى وحدت و یگانگى نمى کنید فایده اش چیست؟ شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعى که مى خواهیم دستور قیام بدهیم آنها آماده باشند تا ریشه شاه و دولت را از میان برداریم… چرا در مقابل حکام سکوت مى کنید؟ شما شنیده اید که حضرت على خانه نشین شده بود; اما دستور این بوده که 25 سال خانه نشین شود و بالاخره پس از این مدت پدر مخالفین را درآورده است. یعنى مردم دیدند حق با حضرت على است آن وقت درمقابل بى دینها قیام کرده اند….)
آقاى خوانسارى موافقت خود را با امضاى نامه اى ملایم اعلام مى دارد.222
7محرم 1383 / 10 خرداد 1342
در روز هفتم محرم در مشهد دو نفر پاسبان به دست پخش کنندگان اعلامیه هاى آقاى قمى و امام خمینى در مسجد گوهرشاد از پشت با چاقو مورد حمله قرار مى گیرند که یکى فوت و دیگرى نیز وضع بسیار وخیمى مى یابد.223
9محرم 1383 / 12 خرداد 42
شهربانى کل کشور در اعلامیه اى مردم را به سوگوارى مشروع! فرا مى خواند و از تنبیه کسانى که از آن بهره بردارى نادرست! بکنند سخن به میان مى آورد.
در روز نهم محرم شمارى از اهل منبر را به ساواک مى برند و از آنان مى خواهند سه موضوع را رعایت کنند:
1. علیه شخص اول مملکت سخنى نگویند.
2. علیه اسرائیل سخنى به میان نیاورند!
3. مرتب به گوش مردم نخوانند که اسلام در خطر است! دیگر هر چه بگویند آزادند.224
امام خمینى در سخنرانى روز عاشوراى خود به این سه نکته اشاره کرده است.
ییکى از رویدادهاى مهم و به یاد ماندنى این برهه از زمان سخنرانى آقاى فلسفى در شب عاشورا در مسجد شیخ عبدالحسین تهران است. در این سخنرانى پرشور و هیجان انگیز آقاى فلسفى به استیضاح دولت عَلَم پرداخت و دولت را در ده ماده استیضاح کرد و پس از پایان هر ماده مردم با (صحیح است صحیح است) مخالفت خود را با دولت عَلَم اعلام کردند.
آقاى فلسفى بالاى منبر نامه امام خمینى و آقاى شریعتمدارى را براى مردم خواند امام در این نامه از آقاى فلسفى تشکر و از همراهى مبلغان که وظیفه اسلامى خود را انجام مى دهند تقدیر مى کند و در پایان یادآور مى شود:
(چون براى تجدید ساختمان مدرسه فیضیه که قبلاً با جناب عالى صحبتى شده بود حسابى در بانک صادرات شعبه قم باز شده است و بناست که از روز تاسوعا و عاشورا نیز بانک سپرده را قبول کند اگر صلاح دیدید تذکرى به مسلمین بدهید….)225
این سخنرانى تاریخى را شخصى با زیرکى و هشیارى خاص ضبط مى کند و در دسترس همگان قرار مى دهد. به این گونه که از بعد ازظهر ضبط صوتى را زیر منبر قرار مى دهد و خود نیز در زیر منبر پنهان مى شود و در هنگام سخنرانى به ضبط سخنان آقاى فلسفى مى پردازد بدون این که نیروهاى ساواک متوجه قضیه بشوند. آقاى فلسفى شب یازده و دوازده را نیز به سخنرانى پرداخت و در شب دوازدهم با شمارى از انقلابیون دستگیر شد.
10 محرم 1383 / 13 خرداد 1342
در روز عاشوراى 42 هیأتهاى سینه زنى تهران بدون برخورد مسیرهاى خود را پیمودند. شهید عراقى مى گوید: ما پیش از برگزارى مراسم با طیب و حسین رمضان یخى صحبت کردیم. رژیم مسجد حاج ابوالفتح را مى بندد; اما سینه زنى در آن محدوده آغاز مى شود و این گونه دم مى گیرند:
گفـت عزیـز فاطمه
نیست زمرگ واهمه
تـا به تـن روان بـود
زیـر ستـم نمـى روم
در خیابان مخبرالدوله شعار مى دهند: خمینى خمینى خدا نگهدار تو. بمیرد بمیرد دشمن غدّار تو.
مسیر حرکت کاروانهاى عاشورایى این گونه بوده: ساعت 9 مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان شاه (قیام) سرچشمه و مجلس مخبرالدوله استانبول میدان فردوسى و ساعت 12 در مقابل دانشگاه تهران و ساعت یک مقابل کاخ مرمر مى رسند و در آن جا شعار مى دهند: مرگ بر این دیکتاتور.226
برابر اطلاعات موجود قرار بوده که صبح روز عاشورا آقاى شریعتمدارى در فیضیه سخنرانى کند و عصر عاشورا امام خمینى شریعتمدارى به فیضیه نمى رود. روز قبل از آن; یعنى روز تاسوعا شیخ غلامحسین زنجانى ابهرى به ساواک قم اطلاع مى دهد که فردا ایشان به فیضیه نخواهد رفت.227
آقاى شریعتمدارى درمنزل به سخنرانى مى پردازد. از این سخنرانى از دولت و روزنامه کیهان انتقاد مى کند و اعلام مى دارد ارتباطى با عبدالناصر وجود ندارد و دولت را متهم مى سازد که درگیرى به وجود مى آورد.
در روز صبح عاشورا در منزل امام نیز جلسه عزادارى بوده و سه تن از آقایان منبرى به سخنرانى علیه دولت مى پردازند.228
امام خمینى بعد از ظهر عاشورا به مدرسه فیضیه رفت و سخنرانى مهم و تاریخى خود را ایراد کرد. امام در این سخنرانى بارها از خطر اسرائیل و بهائیان وابسته اسرائیل سخن به میان آورد و هشدار داد از روحانیت دفاع کرد و به نصیحت شاه پرداخت:
(آقا! من به شما نصیحت مى کنم. اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مى کنم دست بردار از این کارها آقا اغفال دارند مى کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى همه شکر بکنند.)
آن گاه امام به اهانتهاى شاه در سخنرانیهاى خود به روحانیت اشاره کرد و گفت:خدا کند که مرادت روحانیت نباشد. امام سخنرانى خود را با برشمردن وضع اسفبار مملکت و ناشایستگیها و ناکارامدى دولت به پایان برد.229
این سخنرانى که مخاطب آن شخص شاه بود بازتاب بسیار گسترده اى داشت.
11 محرم 1383 / 14 خرداد 1342
شب یازدهم تظاهرات باشکوهى از طرف دانشجویان دانشگاه تهران به عنوان پشتیبانى از امام خمینى انجام شد. اینان تظاهرات خود را از مسجد هدایت واقع در اسلامبول آغاز کردند و با شعار: خمینى پیروز است به سوى بازار راه پیمودند و با گذر از بازار میدان مولوى و میدان شاه در مدرسه حاج ابوالفتح اجتماع کردند.
صبح روز یازدهم محرم مردم در مسجد سلطانى بازار گردآمدند و با شعار خمینى خمینى خمینى بت شکن… شکوهى ویژه آفریدند. حرکت پرشور خود را ادامه دادند تا به جلو دانشگاه رسیدند. در این هنگام دانشجویان با شنیدن فریاد: خمینى خمینى از کلاسها بیرون آمدند و به جمع تظاهرکنندگان پیوستند. این تظاهرات تا ساعت 2 بعد از ظهر با شور و هیجان فراوان ادامه یافت و پیوند انقلابیون مؤمن و دانشگاهیان را به نمایش گذاشت.230
پى نوشتها:
1. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج1/سند شماره 2/15 مرکز انقلاب اسلامى.
2. (تاریخ سیاسى معاصر ایران) دکتر سید جلال الدین مدنى ج352/1 دفتر انتشارات اسلامى قم.
3. مجله (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 3 196/4; (یک صد سال مبارزه روحانیت مترقى) عقیقى بخشایشى ج71/2 دفتر نشر نوید اسلام قم.
4. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج170/1 نشر احرار تهران.
5. (یادداشتهاى علم) ویراستار على نقى عالیخانى ج46/1 مازیار و معین.
6. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج170/1.
7. (اسناد انقلاب اسلامى) ج19/1 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
8. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)28/ مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
9. مجله (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 240/57.
10. (سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى) ج87/5 پیام آزادى.
11. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج136/1.
12. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج277/1.
13. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج137/1.
14. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج96/1.
15. همان69/.
16. (دایرة المعارف تشیع) ج565/2.
17. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج142/1.
18. همان143/; (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج229/1.
19. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج149/1.
20. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج252/1.
21. (اسناد انقلاب اسلامى) ج26/1.
22. همان ج17/5.
23. همان ج25/1.
24. (بررسى و تحلیلى از نهضت خمینى) سید حمید روحانى ج145/1.
25. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج252/1.
26. (اسناد انقلاب اسلامى) ج28/1 و 29.
27. همان ج18/5.
28. (صحیفه نور) امام خمینى ج38/1 چاپ دوم مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.
29. (اسناد انقلاب اسلامى) ج1 / 30.
30. همان28/.
31. همان 33/.
32. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)238/ سند شماره 87 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
33. (اسناد انقلاب اسلامى) ج32/1.
34. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى) 239/ سند 88.
35. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج259/1.
36. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)240/ سند 89.
37. (خاطرات آیت الله طاهرى خرم آبادى) ج254/1 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
38. (صحیفه نور) امام خمینى ج35/1 36; (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج257/1.
39. (اسناد انقلاب اسلامى) ج34/1.
40. همان39/.
41. همان ج22/5.
42. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج273/1 ـ 275.
43. همان 276/.
44. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج174/1 177.
45. (اسناد انقلاب اسلامى) ج37/1.
46. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج175/1.
47. (صحیفه نور) ج33/1. در این جا تاریخ اعلامیه امام اسفند 41 ذکر شده به طور قطع صحیح نیست.
48. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج1 177/ 178.
49. (اسناد انقلاب اسلامى) ج44/ 47.
50. همان ج5 / 25.
51. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج143/3 مؤسسه خیریه و فرهنگى امام رضا(ع).
52. (کوثر) مجموعه سخنرانیهاى امام خمینى همراه با شرح وقایع انقلاب اسلامى ج9/1 ـ 11.
53. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج267/1 سند 2/29.
54. همان268/ سند 2/30.
55. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج149/3.
56. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى) 243/.
57. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى.
58. همان240/.
59. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج151/3.
60. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)242/.
61. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج152/3 در این جا عصر پنج شنبه آمده که صحیح چهارشنبه است.
62. همان152/.
63.(اسناد انقلاب اسلامى) ج44/1.
64. همان52/.
65. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)245/.
66. (اسناد انقلاب اسلامى) ج52/1 53.
67. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج157/3.
68. (کوثر) ج13/1.
69. همان15/.
70. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج158/3.
71. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)245/.
72. (کوثر) ج14/1 به نقل از روزنامه کیهان 10 آذر 41.
73. (نهضت روحانیون ایران) ج162/3.
74. همان ج159/3.
75. همان162/.
76. همان164/; (کوثر) ج22/1.
77. (انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن) عباسعلى عمید زنجانى446/ کتاب طوبى.
78. (کوثر) ج25/1.
79. (ایران در عصر پهلوى) نوشته و تحقیق دکتر مصطفى الموتى ج406/11 چاپ لندن; (یادداشتهاى عَلَم امیر اسدالله) ج63/1.
80. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج336/1; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج218/1.
81. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج223/1 ـ 225.
82. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج150/1.
83. همان165/.
84. (کوثر) ج35/1; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج225/1.
85. (اسناد انقلاب اسلامى) ج57/1.
86. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج230/1; (صحیفه نور) ج1 چاپ جدید.
87. همان233/.
88. (خاطرات ومبارزات حجةالاسلام فلسفى)227/.
89. (اسناد انقلاب اسلامى) ج58/1.
90. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج1 235/.
91. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى 228/.
92. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)46/.
93. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج1 237/.
94. (کوثر) ج40/1.
95. (صحیفه نور) ج26/1.
96. (کوثر) ج43/1; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج254/1.
97. (هاشمى رفسنجانى دوران مبارزه) ج133/1 دفتر نشر معارف انقلاب.
98. همان; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج265/1.
99. (نهضت روحانیون ایران) ج212/3.
100. (تاریخ معاصر ایران) پیتر آورى ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى ج183/3 عطائى.
101. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج342/1.
102. (صحیفه نور) ج62/1 چاپ جدید.
103. (صحیفه نور) ج25/1.
104. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)46/.
105. (اسناد انقلاب اسلامى ج61/1.
106. مجله (حضور) شماره 16/1.
107. (نهضت روحانیون ایران) ج209/3.
108. همان211/.
109. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج5/1 ـ 244.
110. همان266/.
111. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج277/1.
112. (کوثر) ج45/1.
113.(تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج313/1.
114. (کوثر) ج8/1 ـ 47; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج289/1.
115. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج1 سند شماره2/119.
116. همان345/; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج292/1.
117. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج160/1.
118. (صحیفه نور) ج29/1; (اسناد انقلاب اسلامى) ج63/1. امضا کنندگان عبارتند از: مرتضى حسینى لنگرودى احمد حسینى زنجانى محمد حسین طباطبائى محمد موسوى یزدى محمد رضا موسوى گلپایگانى سید کاظم شریعتمدارى روح اللّه خمینى هاشم آملى و مرتضى حائرى.
119. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) محمد حسن رجبى سند شماره 14 مرکز انقلاب اسلامى.
120. (تاریخ سیاسى معاصر ایران) دکتر جلال الدین مدنى ج19/2.
121.(اسناد انقلاب اسلامى) ج70/1.
122. همان ج33/5.
123. همان ج71/1.
124. (صحیفه نور) ج37/1; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج315/1.
125. (اسناد انقلاب اسلامى) ج36/5.
126. همان ج72/1; (نهضت روحانیون ایران) ج250/3.
127. (اسناد انقلاب اسلامى) ج37/5.
128. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)251/ سند 108.
129. (اسناد انقلاب اسلامى) ج58/2; (نهضت روحانیون ایران) ج251/3.
130. (اسناد انقلاب اسلامى) ج56/2.
131. (نهضت روحانیون ایران) ج247/3.
132. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند 16.
133. (نهضت روحانیون ایران) ج249/3.
134. (خاطرات آیت الله طاهرى خرم آبادى) ج160/1.
135.همان سند شماره38.
136. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند 3/58.
137. (کوثر) مجموعه سخنرانیهاى امام خمینى ج52/1.
138. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج556/1.
139. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج1 سند 36 و 37.
140. همان سند 38.
141. همان189/.
142. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج1 سند 3/15.
143. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند 3/58.
144. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج336/1.
145. (هاشمى رفسنجانى دوران مبارزه) ج138/1.
146. (ناگفته ها) خاطرات شهید عراقى158/ مؤسسه خدمات فرهنگى رسا.
147. همان160/.
148. (کوثر) ج56/1.
149. (ناگفته ها)161/.
150. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج357/1; (کوثر) ج56/1.
151. (کوثر) ج56/1.
152. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج577/1 سند 3/32.
153. همان سند3/6.
154. همان سند 3/8.
155. همان 564/ سند 3/7.
156. (ناگفته ها)164/.
157. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج176/1.
158. همان164/.
159. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) 325/19.
160. (صحیفه نور) ج39/1.
161. همان41/; (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج391/1.
162. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج185/1.
163. (اسناد انقلاب اسلامى) ج80/1.
164. همان.81/.
165. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج1 398/.
166. (اسناد انقلاب اسلامى) ج86/1.
167. همان87/.
168. همان84/.
169. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج399/1.
170. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند 51.
171. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج404/1; (صحیفه نور) ج43/1.
172. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج191/1.
173. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج1 سند3/15.
174. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج405/1.
175. (هاشمى رفسنجانى دوران مبارزه) ج146/1.
176. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج406/1.
177. (هاشمى رفسنجانى دوران مبارزه) ج150/1.
178. (ناگفته ها) 168/.
179. (اسناد انقلاب اسلامى) ج70/4.
180. (صحیفه نور) ج48/1.
181. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج414/1.
182. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرّم آبادى) ج163/1. در این جا سخنرانى آقاى صادقى به مناسبت نخستین سالگرد آیت اللّه کاشانى همزمان با بازگشت آقاى کمالوند از تهران دانسته شده است; یعنى قبل از چهلم شهداى قم.
183. (صحیفه نور) ج49/1.
184. (اسناد انقلاب اسلامى) ج99/1; ج50/5.
185. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند 54.
186. (نهضت روحانیون ایران) ج331/3.
187. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج1/سند3/18 3/19.
188. همان سند3/22.
189. همان سند3/23.
190. همان سند3/24.
191. همان سند3/26.
192. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند 4/58.
193. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج594/1 سند 3/74.
194. همان مدرک595/ سند 3/75.
195. (صحیفه نور) ج50/1.
196. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند4/58.
197. (صحیفه نور) ج44/1.
198. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)277/ به نقل از روزنامه دنیا سال19 شماره741 مورخ1342/2/7.
199. (اسناد انقلاب اسلامى) ج106/1; ج78/2.
200. همان ج71/4.
201. (صحیفه نور) ج8/1.
202. (کوثر) ج62/1.
203. (بانگ آزادى فهرست نوار سخنرانیهاى حضرت امام خمینى) ج1/ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
204. (هاشمى رفسنجانى دوران مبارزه) ج145/1.
205. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) 198/1.
206. (کوثر) ج69/1.
207. همان72/; (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج1 197/; (زندگى نامه سیاسى
امام خمینى) سند 59.
208. (کوثر) ج79/1.
209. همان82/.
210. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج199/1.
211. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج426/1.
212. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند61.
213. همان سند64; (یاران امام به روایت اسناد ساواک) شماره 1 شهید سید محمد رضا سعیدى2/ اسناد تاریخى وزارت اطلاعات.
214. (صحیفه نور) ج52/1.
215. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند شماره63/.
216. همان سند62/.
217. (بررسى و تحلیلى از زندگانى امام خمینى) ج427/1.
218. (ناگفته ها)177/.
219. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج211/1.
220. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)268/.
221. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج1 سند شماره3/92.
232. مجله (حضور) شماره329/28; (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند شماره 55.
223. (تاریخ قیام 15خرداد به روایت اسناد) ج628/1 سند 3/13.
224. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج432/1.
225. (خاطرات ومبارزات حجةالاسلام فلسفى)268/.
226. (ناگفته ها)181/; (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج633/1 سند 3/140.
227. (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) ج616/1 سند 3/128.
228. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) سند شماره 66 و 67.
229. (صحیفه نور) ج54/1.
230. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج440/1 به بعد.